اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
ازموضوع شروع این فایل خیلی خوشحال شدم و ذوق کردم چون منم 10 سال پیش گواهینامه گرفتم ولی پشت ماشین ننشستم به بهانه ی مختلفی که البته ترسم روپشتشون قایم میکردم
چندین بار تاحالا بهم الهام شده که برو دوباره تمرین کن وپشت ماشین بشین
اخرین بار همین عیدامسال بود که دوباره این صداروشنیدم و تصمیم گرفتم حتما عملیش کنم
دیروز دخترهمسایمون باماشینش ماروبرد پارک و من چقدر تحسینش کردم که اینقدر خوب رانندگی میکنه هم به خودم هم به خودش گفتم که عالی میرونی بهم گفت اگه نترسی توهم میتونی فقط نباید بترسی
شب که اومدم خونه واین فایلوبازکردم واستاد ازرانندگی صحبت کردچقدر دلم اروم شد اینکه طبیعیه که همه اولش یه کم بترسند اینکه استاد گفتید من یه راننده معمولی هستم وهنوزم ازخدا برای رانندگی کمک وهدایت میخوام نوری رو تو قلبم روشن کرد وچنان ارامشی گرفتم
اصلا فکرنمیکردم کسانی که مهارت پیدا کردندتو رانندگی ازخداکمک بخوان!!!
میگفتم اونادیگه واردن نیازی به کمک ندارن(شرک)
الله اکبر
ازنیروی هدایتگرم که هنوز پاتوراه نذاشتم بهم گفت حواست باشه هرلحظه باید ازمن کمک بخوای
ومن امیدوارم تااخرعمرم یادم بمونه این هدایت خدارو که همیشه دربرابرش خاشع باشم
مثال بزنم ازخودم و تکیه برعقل خودم :
هفته پیش تضادی درسلامتی من پیش اومد که اصلا نمیخواستم قبول کنم وندید میگرفتم
باهدایت خدافهمیدم ویه داروی گیاهی رو که درخانه داشتیم استفاده کردم اصلا نمیدونستم خوبه یابد ولی حسم گفت ایرادی نداره استفاده کن
روبه بهبودبودم که به حسم شک کردم ورفتم ازکسی پرسیدم وگفت نه خوب نیست و منم شروع کردم به درمانهای خانگی با عقل خودم و بدتروبدترشدم
شب عیدفطر بود و 3روزتعطیلی وبه هیچ جا دسترسی نداشتم
عاجزشدم وگفتم خدایا چیکارکنم تومیدونی ومن نادانم
نشونه برام بفرست که بایدچیکارکنم
وخداوند به من دوباره رحم کرد و معجزه ای اون روز برام رقم زد که من فقط مات ومبهوت بودم که خدایا چه میکنی بامن!!!
واقعا که خدا نوراسمانها وزمینه
بدون اون همه جاتاریک وظلماته
چه طورباید شکرت رابه اورم که به نادانی من وغرورمن نگاه نکردی وتاازت کمک خواستم همون لحظه معجزه ات را وارد زندگیم کردی ومن فردای ان روز کامل خوب بودم وتونستم مسافرت برم واون 3روزتعطیلی روفقط خوش بگذرونم
اگر تورانداشتم قطعا اون 3روز فقط دنبال درمان بودم و خودم رااسیر وزندانی منیتی که دروجودم هست کرده بودم
اما اما باز توبرمن بخشیدی وازفضله خودت به من عطا کردی
چگونه توراسپاس گویم ای تمام قدرت اسمانها وزمین
خدایا خاشع بودن دربرابر تواولین اصل بندگی است
خدایا هدایتم کن تاهرلحظه خاشعترباشم دردرگاهت
ای خدایی که مرابه این مسیر هدایت کردی ومن هیچ گاه نمیتوانم شکراین نعمت را تمام وکمال به جا اورم
ای خدای هدایتگرم خودت کمکم کن تا این اصل را سرلوحه ی هرکاری توزندگیم قراربدم
خدایا من خوب میدانم که هرچه درزندگی دارم ازفضل ورحمت توست
ببخش اگرفراموش میکنم و مغرورمیشوم
استاد وجودتون چراغ هدایتگرزندگی ماست
خدا حفظتون کنه وعمری همچون عمرنوح بهتون عطاکنه چراکه همه انسانها درهرعصری لایق هدایت وداشتن همچین استادنابی هستند
یکی از تمریناتی که من انجام میدم تا ایمانم به خدایی ک هدایت میکند در وجودم بیشتر شود و بتونم بیشتر از قبل بهش تکیه کنم و بیشتر بهش اعتماد کنم اینکه یک دفتر تهیه کرده ام و هر روز هدایتهایی که از طرف خدا دریافت میکنم مینویسم و در همون حال هدایت هایی ک قبلا نوشته ام را هم میخونم. از وقتی این کار را انجام میدم بهتر تونستم ایمان بیارم به این خدای بزرگ و توانا و هدایتهایش.
استاد همین دیروز زمانی که این فایل رو داشتم تماشا میکردم کلی لحظات را پیدا میکردم تو ذهنم که فکر کردم من انجام دهنده کارها بودم وبا همه اون علمی که فکر کردم دارم چون فکر میکردم چون من میتوانم وخواست او را در نظر نمیگرفتم وهمه اش با دودوتا چهار تای خودم پیش میرفتم نتایج تلاشهای زهره رو میگرفتم نه نتایج تلاشهای زهره با برکت ربم را که دودوتای چهار تای اون مثل من نمیشد …
ودققیا همون روز خودم سپردم به هدایت الهی وشهودم و گفتم ربم من آماده دریافتم ومنو هدایت کن وخودمو رها کردم که الان داستانشو براتون تعریف میکنم
اون روز داشتم برای خرید گل به سمت بازار گل میرفتم
هوا به شدت سرد شده بود وبارون بسیار شدید وزیبایی میبارید و من برای تولد یکی از دوستانم به سمت بازار گل حرکت کردم در ابتدای شروع راه دیدم گوشیم شارژ نداره 5٪بیشتر از شارژ گوشیم نمونده ازاون طرف چراغ چک ماشینم هم روشن شده بود وبخاری ماشینم هم کار نمیکردواز طرفی ترافیک عجیبی توی جاده به علت بارش باران بهاری بود که خدای درونم بهم گفت :اخه برا یه دسته گل میخوای بری بازارگل ومسیر جدید رو بهم گفت وگفت برگرد ومیبرمت یه جای بهتر ومن چون اون روز به خودم قول داده بودم که فقط با هدایت به مسیرم ادامه بدم راهنما زدم ومسیر رو عوض کردم ودقیقا زمانی که مسیر رو عوض کردم ترافیک باز شد و وجاده خلوت ولی من انتخاب کرده بودم به سمت راه شهودیم برم یکم که رفتم جلو گفت بپیچبه راستجلوتر به چپ وجلوتر به راست که چشمم افتاد به یک پارک بسیار زیبا که پر از سبزی وقشنگی بود وبارون که همه جا رو شسته بود ومن محو تماشای پارک وداشتم با خودم میگفتم چقدر اینجا قشنگه که شهودم گفت وایستا همینجا ومن اطرافمو نگاه کردم وخودمو جلوی یک گل فروشی زیبا دیدم که کنارش یه سوپر هم بودم ونمیدونین چقدر منقلب شدم اون لحظه واشکم در اومد ومحو تماشای گل فروشی زیبا وپارک روبه روش شده بودم واز شوغ نمیدونستم چطور گریه کنم…..
ونگم براتون که تقریبا اون آقای گل فروش قیمت بسته ای گلشو به قیمت بازار گل داد تقریبا به من واینه اون هدایت الههی که هر لحظه باید تو زندگیمون ازش استفاده کنیم وبا خودم عهد بستم که هر لحظه تا جایی که میتونم از هدایتش استفاده کنیم وتو تمام جنبه های زندگیمون از هدایتاش استفادهرکنیم تا هر لحظه همه چی تو زندگی برای هممون راحتر تراز راحتر بشه. سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
بنام خدایی که روشنی بخش راهمان است و حامی و هدایتگرمان
سلام بر استاد عشق ،سلام بر بانوی همیشه همراه استاد جان ،و سلام بر تمامی دوستان این بهشت زیبا
ما هر زمان که بخواهیم به خودمون جایزه بدیم ،یا هر زمان که احساس کنیم انرژی مون پایین اومده یا هر وقت از خداوند سوال و هدایتی خواستیم و منتظر شنیدن و دیدن نشانه ها بودیم سعی کردیم یه سفر یه روزه سپاسگذاری ترتیب بدیم و حدود 10 ساعت رانندگی به یکی از شهرهای زیبای شمال برسیم ،صبح قبل طلوع خورشید حرکت میکنیم و شب برمیگردیم ، تمام این مسیر رو با خدای بی نهایتمون عشق بازی میکنیم و لذت میبریم از زیباییها ،روز یکشنبه 27 فروردین که مصادف بود با روز تولدم و روز سفر یک روزه سپاسگذاری از پروردگارمون راهی بندر انزلی شدیم ،تمامی راه با فایلهای شما مخصوصا فایل توحیدی شما سپری شد
استاد عزیزم نمیدونم چطور ازتون سپاسگذاری کنم که چشم و دل ما رو با این فایل زیباتون بازتر کردید، شما دریچه ای از رحمت الهی رو در وجودمون جاری کردید،چه به موقع هدایت میشید که برخی آگاهی ها رو بهمون بدید و ما چقد خوشبختیم که در زمان مناسب شاگرد شما شدیم تا این آگاهی های ناب رو بشنویم و درک کنیم
ایاک نعبد و ایاک نستعین اهدنا صراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم ،دو روزه دارم تلاش میکنم تمام لحظات غرق این اعتماد و توکل و ایمان باشم ،
دارم تلاش میکنم برای کوچکترین کارها هم هدایت بگیرم و توکل کنم ،چقد لذت بخش تر شده زندگیم با وجود خداوند و این اعتماد و این توکل
به خودم تعهد داده ام و اینجا هم کامنت گذاشتم تا ثبت کنم تعهد خودم رو به پروردگارم ،تا همیشه ودر همه کارهام بهش توکل کنم و ازش کمک بگیرم
امروز یه لباس از مشتری عزیزمون رو که تغییر مدل داشت و من هیچ ایده و هیچ ترفندی براش نداشتم جلوم روی میز گذاشتم ،بهش نگاه میکردم و هر چه فکر کردم نمیتونستم براش راهکاری بدم ،همیشه فکر میکردم منم که مهارت دارم و در کارم حرفه ای هستم و میتونم هر کاری رو انجام بدم
ولی امروز مغزم کاملا سفید بود هیچ ایده ای نداشتم از خدا کمک گرفتم و آیه معروف رو خوندم و دست به کار شدم
خدا رو شاهد میگیرم که آخر وقت که داشتم لباس رو آویزان میکردم با خودم فکر میکردم که من چیزی نیستم در برابر قدرت الهی ،ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی
من هر چه هستم ،هر چه کردم ،و هر چه دارم از وجود خداس
هر جا تو کارم به خودم قره شدم و مغرور شدم با اینکه کار بسیار ساده بود اما عجب تو کارم گیر کردم و البته چه چکی خوردم ،اینقدر کار تو دستم کار دار شد تا جایی که بزبون بیارم که خدایا کمکم کن ،ولی هر جا به خودش توکل کردم انصافا برام سنگ تموم گذاشت
میدونم این حرف رو بارها و بارها از زبون شاگردانتان شنیدید ،ولی استاد جونم من شما رو خوشبخت ترین انسانی میدانم که میشناسمش چون به این حد و هجم از اخلاص و توحید رسیدید ،واقعااااااا گوارای وجود نازنینتان،الهی که ما هم هر روز توحیدی تر باشیم ،آمین
خدایا تنها تو را می پرستم و فقط از تو یاری می جوییم!
خدایا ما را براه راست راه کسانیکه که نعمت بخشیده ایی!…
سلام و درود به سایت بهشتیم.سایتی که تمام کلامش ‘به تمام معنا،!زندگی توحیدی و توحید ماندن را در قلبم جریحه دار کرد!
سلام و درود به استاد نازنینم.از جنوب غرب ایران با من هم صدا شو..جنوبی که درختان نخلش استوار در اینراه ادامه میدهد…راه گرما و شرجی و طی کردن تکامل به هدایت الله!
استاد عزیزم !امروز صدای منادی خداوند رو در شبکه تلوزیون شنیدم…
اللهم لبیک لا شریک لک لبیک…
گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، خدایا گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، هیچ چیزی همتای تو نیست، گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، فقط تو هستی که سزاوار ستایش و بزرگی هستی، تمام نعمتها از جانب توست، همه چیز به تو تعلق دارد و تو بر همه چیز مسلط هستی، هیچ چیزی همتای تو نیست، گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم.
میخام به واقعیت بگم..من این کلام خدا را امروز معناشو درک کردم..بجز معناش حتی سرچم در مورد این پیام خدا نداشتم…و امروز در این ساعت به من الهام شد…
دقیقا طبق درخاستی که امروز از خداوند طلب کردم…
میخام بگم خداوند در هر لحظه در حال اجابت ما هست..
اینقدر عشق خدادند در درونم زیاده..محاله که از این عشق مبرا باشم.نمیگم خیلی خوبم..ولی هر موقع تونستم عاجزی خودمو ببینم بحرفش گوش کردم..
چه درهایی برام باز شده…من برای هر چیزی قبلش ازش میخام.و یه جاهاییم خودم بی کله رفتم جلو…
دقیقا تفاوت رو حس میکنم.
دیشب بهم گفت بیا فلان جا بخواب..دیدم چه خواب راحتی دارم!
بهم گفت بیا اینکار رو به این صورت انجام بده..دیدم به چه جاهایی خیلی دقیقی رسیدم..
و دقیقا اوایل کار که هستم خیلی خودمو کوچیک میبینم..به این معنی من عقلم نمیرسه..
دعای هر صبحم تا اونجا که باشه..میگم خدایا یه خواهشی ازت دارم.هر روز ایمانمو نسبت بخودت بیشتر کن.!چون طعم این زندگی رو خیلی چشیدم!
اتفاقا قبل از اینکه این فایل رو گوش بدم.گفتم خدایا این خلوتمو با خودت،’و این فایل استاد که الان بهم الهام کردی رو …به سکوت ‘قرار بده.چون هر عصر دختر برادرم میومد شیطونی میکرد..دقیقا باعث شد که اون به اینجا نیاد.تا من حواسم جمع بشه با این موضوع هدایت..
امروز بخداوند گفتم خدایا میخام از طریق قرآن هدایتم کنی…بهم گفت برو صفحه آخر..من بهت میگم.دقیقا نور هدایتش روی اون سوره دیدم هدایت شدم به سوره فتح…پیروزی خداوند..چقدر ایات بدلم نشست..
هر موقع روی کلم روی سرم رفتم جلو حتی راجع به قرآن خوندن…اون ایات رو درک نمیکنم.وقتی با هدایتش میرم جلو دقیقا اون کلام قرآن میشینه تو وجودم…
تو تمام کارهای روزانم.این دریافت و فرکانس رو درک میکنم..
من قبلا با همین اگاهیها درونم وجود داشت ولی نااگاهانه بود..
استادم همیشه دوستداشتم زندگیم روان باشه.همیشه بدنبال زجر کشیدن نبودم..حتی تو درس خوندن یا هر چیزی.ولی نمیتونستم از این آبشن به درستی حساب کنم.
ولی جاهایی که نیازم زیاد بود این اتفاق برام پیش میومد..
چه نکته با ارزشی تو حرفهاتون برام بولد شد..زد تو قلبم.همون تیر چند شعبه …
که یه ادم باهوش فردیه که کارها رو خدا انجام بده…
من قبلا ادم بسیار مشرکی بودم.و هر موقع توی بیزنسم تو تمام کارها و رفتارم با سیستم اداری..روشون حساب باز میکردم.بجایی میرسیدم که یه چک و لگد محکمی از ناحیه اونطرف میخوردم..
همیشه برام سوال بود..که چرا؟چرا من تو کارم موفق نیستم..
چرا هر کاری رو با هفت خان بدست بیارم هر موقع هم بدست میوردم.پس گردنی آخری هم میخوردم..
استادم..چقدر قانونش درست و دقیقه!…
هر چقدر مدار به مدار جلو میرم این مسیر توحیدی بیشتر برام بولد میشه…
بیشتر عاجز بودنمو در مقابل خداوند میبینم!بیشتر حس میکنم نیازمندشم.
چقدر خوبه درک خداوند رو بدونی و خودتو لایق بدونی که تحت حمایت پروردگاری..
لایق بودن خودت در مقابل خدادند…یعنی ما تحت حمایت پروردگاریم..
چقدر دوستدارم روی شونهاش بیشتر بمونم..
چقدر دوستدارم روی شونهاش لم بدم بگم خدایا من نمیخام بیام پایین..
چقدر زندگی با کیفیت تر میشه..
چقدر خاضع و خاشع بودن عالیه..خیلی زیاد..انگار تو پر قو هستی…
من هر موقع تنهایی در سکوت خودم میرم بالای کوه..اگه دقت کرده باشیم.لبها تیز تیزیه..اون قسمتی که میشینم صافه…این درون من میدونه کدوم قسمت بشینم.دقیقا تو اون محلی که من آرامش دارم.اونجا رو حس میکنه و آرام می گیرد..
دقیقا روی شونه خدا هم با همین حس میخام درک کنم.که همه چیز خودشه…
من هیچی نیستم.من هیچی نمیدونم.من ناتوانم.من محتاج لحظه به لحظه اش هستم.
اگه اون منو هدایت نکنه من گمراه میشم…
لحظاتی بوده شعاف کردم خیلی زود پس گردنی رو خوردم.لحظاتی بوده روی مغزم روی ذهنم رفتم جلو ..چنان بهم زده که صدای لرزش استخانهامو شنیدم..
میخام بگم…درس این مکتب توحیدی عشق و عاشقیه!
درس این مکتب توحیدی آرامش داشتنه!
درس مکتب این مکان توحیدی یعنی ندونم کاری خودتو اعلام کردنه…
درس این مکتب توحیدی…یعنی همیشه با خدا بودن و همیشه با خدا ماندنه.
درس این مکتب توحیدی…یعنی غره نشدنهو همیشه تسلیم امر خداوند بودن.همیشه تو مسیر راست و هدایت شدن.هدایتی که عضله مغزتو قوی میکنه تا دریافت رو از قلبت بشنوی..
درس این مکتب عشق..یعنی تربیت ذهن..به سمت خداشناسی..
و این مکتب توحیدی عشق..همیشه خودشو در هر جنبه ایی نشون میده..فقط .فقط باید بپذیرییم ما بدون خدادند و هدایتهاش هیچی نیستیم…
میشیم همون قارونها..همون قوم ثمود و دیگر آثار گذشتگانمان..
و من نشانهایی رو در طی اینروزا درک کردم که میتونم ساعتها در موردش حرف بزنم..
و خداوند روزی که منو هدایت کرد به قبرستان..بهم گفت جایگاه اخرت کجاست..و بهم گفت ترسی وجود نداره این ذهن توئه.که داره تو رو از مسیر دور میکنه..
و من عجز و ناتوان بودنمو در قبرستان به تمام وجودم درک کردم..که جز یه گور و دخمه آخرش بیشتر نیستم..و باید بدونم و درک کنم با تمام وجودم تسلیم خودش باشم!
و چه چیزهایی رو تو قبرستان بهم مثال زد…
چه دنیایی چه آگاهیهایی بروم باز شد..
با خداوند همه چیز میشه!
با خدادند باش و پادشاهی کن همینه!
یعنی نمیخاد صبح تا شب دیوانه وار کار کن برای یه چند غازی..
که اونم بخاطر شخصییتت از بیین ببریش..
که من تو زندگی روزانه ام دارم به واقعیت تمام معنا میبینم!
و همین باعث شده من سپاسگزار خداوند باشم!که مرا آخر عمری هدایت کرد تا چند صباحی که خودش گفته یه روز نزد من به اندازه هزار سال نزد شماست..بهش پیوند بخورم…
و بدونم مسیر مسیر درستیه مسیر مسیر انسانیته!
اصلا مسیر علم بی نهایته..
چقدر باور بخدادند میتونه ما رو قدم به قدم بقول استاد عزیز تیون کنه…
اینقدر این لذت توحید تو درونم نشسته !انگار یه غذاییه هر چی میخورم سیر نمیشم و هر روز بیشتر ازش میخام…
خدایا میخام همینجا اعلام کنم!و میخام سپاسگزارت باشم از اینکه من رو لایق هم نشینی با خودت’،و با استاد عزیزی که همیشه توحید را یکدل و یکصدا اعلام میکند..و دیگر دوستان توحیدیم..
امروز نشانه من..سریال زندگی در بهشت قسمتی بود که داشتین ‘اون نرده ها اطراف خونه رو میزدین.یه لحظه اون اره برقی تو یه انگشتتون گرفتین…
که گفتین خدایا هدایتمون کرد که اتفاقی نیفتاد چون زیرش اون لوله فاضلاب بود…
میخام بگم شما همجوره خداوند رو در وجودتون گذاشتین..برای تمامی کارهاتون چقدر این شخصیت رو میشه تحسین کرد..
همیشه معنای باهوش بودن و استعداد داشتن رو به تلاش زیاد بهمون باور داده بودن..اینم توسط جامعه و معلم هامون..من هر چقدر تلاش میکردم هشتمون گرو نهمون بود.
همیشه مورد شتم معلمامون قرار میگرفتیم..
که تو تنبلی!و هزازان حرفهای ناجور..
ولی امروز خیلی خوشحالم که وارد جایی شدم..که بدونم من هیچی نیستم!
بدونم و بپذیرم هر چی دارم از آن خداونده…
و اون منو هدایت میکنه..
راه زندگی اسان و راحت و با خیال خوش…و آرامش که خداوند مدام توی سوره فتح بیان میکنه و دیگر آیات..و این سوره فاتحه…یعنی همین نکته!…زندگی توحیدی و لایق بودن و هم نشین شدن با خداوند …و دیت تو دست خداوند گذاشتن تو تمام جنبه های زندگی..
و تمام..!….
در نهایت سپاسگزار شما استاد عزیزم هستم ..که همیشه متواضع بودنتون اعلام میکنید به دانشجواتون..
تا در مسیر زندگی اهدنا الصرات المستقیم باشند..تا نعمتهای خداوند در تمامی جنبه ها شامل حالشون بشه…
[آیا آن شریکان انتخابی شما بهترند] یا آنکه وقتی درمانده ای او را بخواند اجابت می کند و آسیب و گرفتاریش را دفع می نماید، و شما را جانشینان [دیگران در روی] زمین قرار می دهد؟ آیا با خدا معبودی دیگر هست [که شریک در قدرت و ربوبیت او باشد؟!] اندکی متذکّر و هوشیار می شوند. (62)
[آیا آن شریکان انتخابی شما بهترند] یا آنکه شما را در تاریکی های خشکی و دریا [به وسیله ستارگان و دیگر نشانه ها] راهنمایی می کند؟! و کیست که پیشاپیش [باران] رحمتش بادها را مژده رسان می فرستد؟ آیا با خدا معبودی دیگر هست [که شریک در قدرت و ربوبیت او باشد؟!] خدا برتر است از آنچه برای او شریک قرار می دهند. (63)
خدایا شکرت تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم مرا به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای هدایت کن نه کسانی که بر آنها غضب کرده ای و ن گمراهان
خدایا شکرت هر آنچه دارم از آن توست مالک اصلی تویی عاشقتم جان جانانم سپاسگزارم
خدا یا شکرررررررررت من تسلیمم هیچی نمیدووووونم خودت کمکم کن تکاملم را بدرستی طی کنم
خدایا شکرت که مرا خالق زندگی خودم کردی
خدایا شکرت من به هر خیری از جانب تو برسد فقیر ترینم
خدایا شکرت که همواره در بهترین زمان و بهترین مکان و بهترین شرایط قراردارم
خدا یا شکرررررررررت
استاد عزیزم دقیقا امروز از صبح که با شور و اشتیاق و سپاسگزاری بیدارشدم
از خداوند بعد از تمرینات ستاره قطبی و شکر گذاری ها
درخواست ریز به ریز هدایت هایش را داشتم
اومدم اول به سایت سرزدم دیدم صفحه برام باز نمیشه
گفتم خیریتی داره حتما
رها کردم و رفتم آشپزخونه و احساسم خوب بود به همه چی به آرامشم به اسایشم به صلح درونی با خودم
به آسان شدنم بر آسانی ها
به زیبایی های دنیا به آواز پرنده ها به نسیم خنک صبح که صورتم را نوازش کرد
به نور خورشید که روی درختها تابیده بود
به همه احساس خوبی داشتم بلطف خداوند
پرسیدم امروز ناهار طبق قانون سلامتی چی درست کنیم
که کباب رو بهم الهام کرد
منم بدون مقاومت پذیرفتم
چون قول و تعهد روزانه دارم میدم در مسیر درست الهی استمرار دارم تا لایق دریافت الهامات الهی شوم
یه سری نجواها هم بود ولی من صدای قلبم را به وضوح شنیدم و لبیک گفتم
بعد که گوشت را از فریزر خارج کردم گذاشتم یخش باز شه
بهم گفت دراین فاصله بر پارکینگ پیاده روی روی تردمیل
با تمام وجودم و آرامش درونی ام به این الهام هم لبیک گفتم و حرکت کردیم با هم دست در دست هم قلب یکی شده بود ذهن کاملا آرام گرفته بود
فایل بینظییییر توحیدی سپاسگزاری دوره هم جهت با جریان خداوند را باز کردم و شروع کردم به پیاده روی و گوش دادن به فایل بینظییییر
استاد انگار اولین بار بود بعد از گذشت چند روز و چندین بار گوش دادن تازه دارم کلام شما را میشنوم
اشک همین جوری سرازیر بود و تک تک جملات در قلبم حک میشد و روحم لطافت عالیییی به خودش گرفته بود و من اصلا یه حال و هوای دیگه ای داشتم
و بعد از اون فایل مراقبه را گوش دادم و آرامش الهی در وجودم برقرار شد ه بود
کلی با هم عشق بازی کردیم
اومدم بالا رفتم حمام و کلی زیر دوش آب لذت بردم و شکر گذاری کردم
یعنی به اون احساس خوب زمانی که شما بندر عباس بودین را تجربه میکردم
و وقتی امروز طبق هدایت خداوند و در مدار درست قرار گرفته بودم
قدرت تجسم ذهنی ام هم چند روزه که بهتر شده
وقتی صبح چند لحظه با چشمای بسته یک خواسته را تجسم کردم
اصلا گل از گلم شکفته شد
چنان حس خوبی در اون لحظه داشتم که فقط عطر خدا را وجود پاک خداوند را احساس میکردم که همواره این نیروی خیر حاکم بر جهان در وجودم هست
و مرا در معرض هدایت هایش قرار داده
و استاد لحظه پایانی را وقتی تجسم کردم
همون لحظه اعتبارش را بخدا میدادم در تجسماتم و چقدر اون لحظه ناب الهی در وجودم انقلابی بپا کرد و خوشحال و مسرور شدم و یاد گرفتم با تمرین و تکرار که کاری با چطورش نداشته باشم و این لطف خداست که در هر لحظه داره هدایتم میکند به راه درست به کنترل ذهن و آرامش داشتن
خدا یا شکرررررررررت
استاد بعد از حمام که انگار تازه متولد شده بود م
رفتم سراغ غذا و گفتم طبق هدایت تو پیش رفتم پس خودت هم به غذای عالی و خوشمزه برام درست کن من نمیدونم من حالیم نیست خودت همه کاره ام باش من تسلیمم
استاد تا من سیخهای کباب را حاضر کردم
پسرم خودش رفت زغالها را آماده کرده بود
ساعت نزدیک به 2بود که ناهار خوشمزه و بینظییییر ما حاضر شد و واقعا این غذا طعم خدا را میداد . الله و اکبر
ایاک نعبد و ایاک نستعین
خواهرم قبل ظهر تماس گرفت و گفت که یکی از اقوام برحمت خدا رفته مراسم بعد از ظهر هست
گفتم روحش شاد رفته بهشت پیش خدا بهترین جا
و قطع کردم و مشغول کارهایم شدم و همچنان آرامشم برقرار بود
تا بعد از غذا گفتم خدایا اگه قراره برم نشانه ای بده
اگه هم نباید برم نشانشو بهم بده
پیام دادم همسرم گفت که ناهار نمیام
گفتم برا مراسم میای
گفت آره بمون تا با هم بریم
آخه خانوادش میخواستن زودتر برن
و مادر همسرم گفت اگه میخوای با ما بیا
منم گفتم نه همسرم گفته بمون با هم بریم
اون بنده خدا ها رفتن روستا
منم موندم بینم همسرم میاد
و آرام و رها بودم چون قلبم انگار راضی به رفتن به مکان ناخواسته نبود و منم رها کرده بودم بلطف خداوند
همسرم زنگ زد گفت واجبه حالا بریم
وقتی متوجه تضادی در پشت تلفن شدم
گفتم نشونه واضح خداست که من این مراسم رو نرم
و به همسرم پیام دادم که نه واجب نیست و من نمیرم
ایشون هم اسرار نکرد و من با خیال راحت اومدم نشستم روی مبل و کامنت همین فایل رو نوشتم تقریبا اخرای کامنتم بود که گوشیم زنگ خورد و وقتی برگشتم به صفحه سایت دیدم کامنتم پاک شده
همون لحظه گفتم الخیر فی ما وقع
به بچه ها پیشنهاد رفتن به پارک را دادم و اونا هم قبول کردن و سه تایی باهم رفتیم پارک
و با پسر و دخترم کلی لذت بردیم
و همونجا از خدا تشکر کردم که قدم به قدم منو هدایت میکند
الان که همه فامیل درگیر ناراحتی هستند
من در پارک شاهد خنده و شادی مردم بودم و از انرژی پاک بچه ها و مردمی که با چهرههای شاد زیرانداز و خوراکی هاشون رو به پارک آورده بودند و در کنار عزیزان شأن لذت میبردند
ما هم کلی لذت بردیم و رفتیم سوار چرخ و فلک شدیم و کلی خندیدیم و
بعدش رفتیم پیاده روی توی پارک
آقا یه پدر پایه بقول پسرم
من گفتم چه ایده ای داده
عرشیا جان پسرم گفت نه بابا پایه ای هست
دوتا دختر داشت که گذاشته بودشون روی درختهای توت داخل پارک درخت ها کوتاه بودن ولی پر حجم و قوی بودن و پر از توت های خوشرنگ و خوشمزه که دخترها را گذاشته بودتا توت بخورن
یه لحظه ما آرشیداجانم رو ندیدیم
وقتی متوجه شدیم دیدیم از اون آقا درخواست کرده تا اونم بزاره روی یکی از درختها که بتونه توت بخوره
آقا ما این صحنه رو که دیدیم قله قاه خندیدیم
بخدا الآنم که یاد میوفته خنده شدید میگیرم
بعد مارو صدا زد من اینجام بیاید پیش توت زیاد داره
یعنی من فقط داشتم میخندیدم به این بابای پایه که تو اون جمعیت دخترها رو گذاشته بود برای توت خوردن و چه کیفی میکردن
یکیشون گفت بابا درخت من دیگه توت نداره بیا بزارم روی یه درخت دیگه خخخخخخخ
صورت شون به پهنا رنگ توت گرفته بود
آرشیدا که لباسش سفید بود کاملا رنگی شده بود و کلی شادی و خنده و لذت بردیم و پیاده روی برگشتیم خونه و کلی بهمون خوش گذشت بلطف خداوند
و فقط اعتبار این شادی و آزادی و رهایی رو بخدای یکتا میدهم
من تسلیمم هیچی نمیدووووونم
هیچی حالیم نیست
خدایا شکرت همه چی
توحید
و توحید و توحید ه بخدا
خدا یا شکرررررررررت که همه کاره ام تویی و همه جوره هوامو داری بوووووس خداجونم قربونت برم من
خدایا شکرت برای امروزم که پر از خیر و برکت و فراوانی و شادی و آرامش و آسایش و لذت و حال خوب بود
خدایا شکرت
استاد چقدر حس شیرینی داره وقتی از درون آرام باشی و کارها را بخدا بسپاری
بخدا که خداوند فقط شادی و آرامش و آسایش و لذت و آسانی و سادگی و راحتی و زیبایی است
خدایا شکرت
تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری میجویم مرا به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای هدایت کن نه کسانی که بر آنها غضب کرده ای و ن گمراهان
خدایا شکرت میخواهم هر روز بیشتر و بیشتر به الهامات گوش جان فرا دهم و روی دوش تو بنیشنم و تو جاده سرسبز جنگلی سوت بزنم و شادی کنم و لذت ببرم از فراوانی هایت
خدایا شکرت
کمکم کن تا هر لحظه همواره بنده ی تسلیم و متواضع و فروتن و خاشع تو باشم
تا لاجرم نعمتها و ثروتهاو فراوانی های جهان هستی به زندگی ام روانه شوند.
خدا یا شکرررررررررت میخواهم هر لحظه با تمام وجودم تسلیم تو باشم
تو همواره خیر مطلق هستی
تو همواره قادر مطلق هستی
تو همواره عشق مطلق هستی
تو همواره بخشندگی و مهربانی هستی
تو همواره شادی و آرامش و آسانی هستی
مرا یک لحظه هم به حال خودم وامگذار
خدایا شکرت من تسلیمم هیچی نمیدووووونم خودت کمکم کن تا همواره در مسیر درست الهی ثابت قدم تر و متعهد تر بایستم و لذت ببرم از زندگی که تو با عشق کاملت بهم بخشیدی و مرا تکه ای از وجود پاک خودت خلق کردی
خدایا شکرت
در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم
سلام به استاد عزیزم و سلام به خانم شایسته عزیز و همه ی دوستان قشنگم…
(تواضع در برابر خداوند)
من هم دقیقا به یاد آوردم زمان هایی که فکر کردم خودم میدونم به کل همه چیز برعکس شد و زمانهایی که میخواستم ؛هم رو توانمدی هام برای ارتقای اعتماد به نفس کار کنم؛ با خودم میگفتم خدایا تو قدرتمند ترین رب و تنها رب جهانی و تو خالقِ منی و تویی که این استعداد رو در درون من خلق کردی پس من نمیتونم مغرور باشم بااین استعداد و توانایی و فقط باید سرم بالا باشه و افتخار کنم که خداوند وهابم من رو با این توانایی ها خلق کرده و خودش هم هدایتم میکنه که چطور از این استعداد استفاده کنم..
این منطق بهم کمک کرد که با به تیر دو نشون بزنم
بعنی هم بیام تمرکز کنم رو توانایی هام رو جاهایی که خیلی با اراده بودم خیلی قوی بودم خیلی مسائلمو راحت حل کردم و اعتماد به نفسم رو ارتقا بدم هم از اینور این طرز فکر رو داشته باشم که آقا این توانایی این اراده این استعداد رو خالقم بمن هدیه داده و من باید سپاسگزارش باشم…
و استاد این رو قشنگ میدونم که
هرچقدررررررر تواضع و خاشع بودنمون بیشتر باشه نزد خدا به همون اندازه به قول خودتون اعتماد به نفسمون درمقابل غیر خدا بالاست…
یعنی مصداق حرف شما:که وقتی رو شونه خدا نشستی از اون بالا اعتماد به نفست در مقابل غیر خداوند بالاست و یه ابر قدرت رو پشتیبانت حس میکنی و این موضوع باعث میشه
کمتر بترسی …ایمانت قوی تر باشه…قدم هاتو محکم تر برداری…با وجود تضاد ها در زندگی گُرگیجه نگیری و به خدا اعتماد داشته باشی که در دل همین تضاد خیری وجود داره و همه چیز به نفع منی هست که به خداوند اعتماد و اعتقاد دارم و نگران نیستم…
استاد سپاسگزارم از شما که فرشته ایی از من ساختی که بتونم به نوبه خودم ایمان داشته باشم آرامش رو پیدا کنم و خدا رو در بند بند وجودم حس کنم و اون همه ی کارهامو به راحتی برام انجام میده…دوستون دارم
سلام و درود به اهل بهشتم.سلام و درود به استاد عزیزم..
استادم تصویر صورت بشاش شما درونمو ریخت بهم..قلبمو به طپش انداخت.گفتم قبل از اینکه سولاتمو در این بخش بنویسم.بیام زیبایی شما اون محوطه زیبای پردایسی را تحسین کنم.و این نظم و چیدمان این محیط و صدای گرم شما آرامش وصف ناپذیری رو در من بوجود آورد…همه جا سکوت شد تا من با تمرکز بالا صدای خدادند را از درون شما بشنوم.
استادم بهمون خداوند غفور و رحیم.دیشب بهم الهام رسید فایل جدید اومده برو حتما اولین کاری که میکنی فایل جدید رو باز کن.چقدر خداوند دقیق همه چیز رو در زمان مناسب و در مکان مناسب قرار میده..دقیقا من نیاز داشتم در اینروزایی که دارم کارمو پیش میبرم.الله اکبر
سپاسگزار این نظم دقیق سایت بهشتیم هستم و سپاسگزار خداوتدی که مرا هدایت کرد بجایی که تمام وجودم در پرتو عدل الهی باشد..
همین ساعت قرآن را باز کردم گفتم خدایا میخام امروز با توحید عملی جدید استادم عزیزم هماهنگ باشه..سوره نحل اومد دقیقا از آیه 36..دوستدارم تک به تک ایه ها رو بنویسم..ولی میدونم این ایه ها میشه از هر بندش. با صحبتهای شما بشه صفحات زیادی رو نوشت..ولی میخام خلاصه وار یکی از ایه های اخر این صفحه بنویسم..دقیقا خاضع و خاشع بودنمون در برابر خداوند رو داره بیان میکنه..
حتی صحبت شما کن فیکون شدن..حقیقتا این ایه برام گنگ بود..امروز دیدم دقیقا بازم داره توحید عملی رو یکصدا فریاد میزنه.(خدایا شکرت)
.
آنچه در آسمان ها و زمبن از جنبندگان و فرشتگان وجود دارد(داره تمام کیهان رو میگه ) فقط برای خدا سجده می کنند .و سرکشی نمی ورزند.
از پروردگارشان که بر فراز آنان است بیم دارند،(استاد دقیقا این صحنه نصفهایی از شب برام پیش اومده یه حس ترس بزرگی از خداوند تو بند بند وجودم اتفاق افتاده.دقیقا صحنه قیامت اومده جلوم.که مواظب رفتارم باشم)
و آنچه را به ان مامور می شوند انجام می دهند(حقیقتا تو اینکار نمیگم پرفکت هستم باید خیلی روش کار کنم.چون میدونم..)
خداوند بهم گفت!…
بجز من هیچ معبودی قرار مده که مورد سرزنش قرار خواهی گرفت و از زیانکاران خواهی شد..
دقیقا نقطعه بولد رو بهم گفت..گفتم اگه شرک ورزیدی مثل قبلا بقول استاد همون لحظه چکشو میخوری..میخای یا نه!
بقیه آیه!
خدا فرمود .دو معبود انتخاب نکنید!حز این نیست که معبود شما معبودی یگانه است پس تنها از من بترسید!
آنچه در آسمان و زمین است فقط در سیطره مالکیت و فرمانروایی اوست ،دین استوار ویژه اوست ،آیا از غیر خداوند پروا داریید؟
آنچه از نعمتها در اختیار شماست از خداست ،الله اکبر(سپس وقتی آسیبی به شما می رسد فریادتان را به تضرع و زاری به درگاه او بلند می کنید.
چون آسیبی را از شما برطرف کند گروهی از شما به پروردگارشان شرک می ورزتد..
(چقدر خداوند از مغرور شدن داره بصورت واضح بیان میکنه).دقیقا با صحبتهای شما استاد عزیز هماهنگی عالی رو داره برای ذهن نجواگرم همراهی میکنه….
که مواظب باشم حتی روزهای ی که همه چیز عالیه بدونم بازم باید دستم تو دستتت باشه…و روی شونهات باشم.پروردگار زیباییم!
سوال.الف…استادم سوال الف.چیزی بود که من همیشه بصورت الگو تکرار شونده به طرز بسیار شدیدی توی بیزنسم استفاده میکردم همیشه هم چک و لگدهاشو خوردم..
یجاهایی بود خداوند بصورتهای مختلف بهم میگفت نکن نکن..و من میومدم از تجربیات اطرافیانم که داشتیم با هم کار میکردیم استفاده میکردم هر سری خداوندم یکی بود…بتهام اسمهای مختلف داشت از هر کدومش چکمو خوردم ..
جایی بود حقیقتا همون خرابی بتونها روی سرم بود.و قفل میشدم و نه راه پس داشتم و نه راه پیش خیلی ضرر میکردم..
……این مورد الف… استادم یه سوالی بود که همیشه از خداوند میخاستم تا من دلیلشو بدونم برای چیه؟
خیلیا هستن همین سوال رو دارن که بیزنسی ران میکنن یا هر چیزی..اولش ظاهرش خوبه.حالا من اینو توی روابط خیلی بهش برخورد کردم..و در نهایت به مشکلات بیشتری ختم پیدا کرده..این مورد میتونم تو تمامی جتبه های زندگیم مثال بزنم.
دلیل هدایتهای من تو این سایت همیشه اینو از خداوند میگفتم..
میگفتم خدایا چرا هر جا پا میزارم چرا هر کاری انجام میدم.چرا طبق دستورات.(اون موقع افراد خیلی برام مهم بودن)پیش میرفتم …چرا بازم خطا و اشتباه پیش میاد…
خیلی خیلی زیاد بود..مخصوصا تو روابط بزرگترین پاشنه من بود.یه دونه چک ها میخوردم.حتی تو کوچکترین کارهام..ولی به جرات میگم ..همین روزهای سایت بهشتیم داشتم.که واقعا تصمیم گرفتم به امید خداوند بیشتر روش کار کنم.
میخام دقیقا این اتفاق رو ربط بدم قبل از عید همین سال گذشته…چون من داشتم به الهامات گوش میدادم.یجاهایی خوب بود.حقیقتا یکم نجواها و هدایتها برام سخت شده بود عمق درونم نیاز بکار داشت…من برای خرید جنسی که بصورت خرید اینترنتی بود بهم گفت بیا از همون چیزی که قبلا خریدی بخر..
ولی یچیز دیگه ایی میگفت نه بیا برو یه سایت جدیدی..اونم از فایل جدیدی که گفتین رفتم جلو…
گفتم بیا اینسری بسنده نکنم روی یه چیزی که همیشه تکرار میکنم اومدم تو یکی از سایتای دیگه با چند روز بالا و پایین ما خرید کردیم…
و جنس به ما تحویل دادن.طبق الهامات با ترس پیش رفتم.کارای اولم خیلی جالب نشد..
خداوندم حقیقتا بهم گفت بیا کلشو کار نکن.یچیز تو درونم مدام بهم میگفت ولی چون شکیات بیشتر بود همه کارار رو به یه شکل و یه الگو کارشو به اتمام رسوندم…
و بازم طبق الهامات پیش رفتیم.الهامات خیلی زیاد! که تونستم سری های بعدی با ابشن بسیار بهتری پیش ببریم.
و همین مورد که من داشتم خودمو سرزنش میکردم.الهامات درست بود چون داشت بهم درس نشون میداد.اگه من نوعی اون جنس گذشته رو میگرفتم دورم خیلی زیاد میشد..یه ضررهاییم بهم میرسوند…
که اونم بهم گفت دیگه بقیه کارا رو برش نزن.گفتم ولش کن بیام بازم همون آبشن قبلی رو تکرار کنم.
و چیشد..بیشتر جنسم بخاطر همین تناقض ها بهم ضرر رسوند…حقیقتا کل جنسم بخاطر همین کوتاهی از بیین رفت.
همون چیزی که استاد میگه.فکر میکنیم تعقییر کردیم تو کار بخاطر باور گذشتمون اون رفتار مشخص میشه…پس باوراها باید به رفتار درست و صحیح مبدل بشه…دقیقا اینو تو عمل تو همینجا بخوبی مشاهده کردم..
ولی همین نکته جالب رو میتونم به سوال بعدی وربطش بدم چون دارم با الهامات پیش میرم.
و چقدر آرام آرام جنسی که به سرانجام رسوندم چقدر چرخ من روان تر شد..
من دقبقا همون چیزی که میخامو تولید کنم.هنوز دارم پیش میرم.چقدر خوب شد این فایل منو به دقت بیشتری برسونه.تا من بیشتر با الهام خداوند پیش برم.
استادم الگویی که ساختم دقیقا همون چیزی که ایمانمو نسبت به ارائه دادن قوی کرده.
الان خیلی برام روانتر شده و من با مهارت بیشتری پیش میرم..با هر حرکتی نور خداوند برام روشن میشه.و پلکهایم یه تکان خاصی میخوره.به محض اینکه از قلبم میاد که من این سوال رو از خداوند دارم خودش تایید میکنه!
حتی برای کوچکترین سوال …
اینقدر کارهام با لذت و آسانی داره پیش میره فقط دوستدارم لذت ببرم..انگار دیگه نگران خیلی نیستم.حالم خیلی خیلی خوبه!.
میخام اینو بگم…
من قبلا بدنبال فقط پول زیاد ساختن بودم.و ناگفتنه نمونه یه اتفاق بزرگی برام پیش میومد همه اون از بیین میرفت دود هوا میشد…
الان..
به جرات میگم دیگه بدنبال این کتگوری خیلی نیستم از بس لذتش عزیزه برام.فقط دارم پیش میرم که بتونم خیلی خوب از الهامات خدادند پیروی کنم!
درسته نیازم شدیده برای ساختن پول.ولی لذتش چون زیاده دیگه عجول بودن داره کم کم برام بی مفهموم میشه…(این مورد من خیلی چکامو خوردم)
..در ادامه
سرمو بالا میگیرم.احساس میکنم هر لحظه خداوند کنارمه..این چند روز پیش اینقدر معجزه ها تو زندگیم دیدم که زبانم از گفتنش قاصره..
الان من ورژن کارم از شب عید.که بهم هدیه داد..تا به الان نزدیک به بالای 50درصد تضمین پیشرفت کارمو تو حیطه خودم بعد از 18سال زمینه بصورت روان پیش برم..همین یکماه..کجا!18سال قبل کجا!
خیلی حرفها!….چقدر احساس خوب چقدر احساس توحیدی لذتبخشه.انشالله در عملگراییم بتونیم بیشتر ازش استفاده کنیم.
و نکته بعدی..سوال ب)…
حقیقتا من برای این سوال..اصلا درکی نداشتم..و هنوزم حقبقتا به اون جایگاه خیلی بالا نرسیدم چون هنوز محتاج پروردگارم.چون اوایل کارم خیلی مدام ازش راهنمایی میخام..
ولی ناگفتنه نمونه خیلی این توحید عملی تو قلبم نفوذ کرده..هر چی پیش میرم هنوز بیشتر میدونم که نمیدونم.
استادم تمام سوالات من در این 30خورده ای از سن و سالم که برام بسیار نقطعه عطفی بود..
دقیقا صحبتهای شما بود…
هر کسی هر چیزی هر راهی میگفت رفتم و آخرش چک میخوردم برمیگشتم اینو تو تمام جنبه ها میگما!
خیلی عذاب دیدم در کل یه خصلتی داشتم میخاستم همه چیز رو به نحو احسن انجام بدم.همیشه دوستداشتم زندگی طعم زیباشو برای من نشون بده..
دقیقا همین صحبتی که کردین وقتی پدرمو دیدم..با روند خودش پیش میرفت.برای پدر منم همینجور…
دقیقا یه دوستی داشتم همین خصلت ارامش داشتن..همیشه کارش بخوبی پیش میرفت..
ولی من فقط داشتم سگ دو میزدم..
همیشه برام سوال بود!بخدا…همیشه از خداوند از درونم میگفتم خدایا این چه رازیه..چرا من با وجود تلاش طاقت فرسا همیشه هشتم گرو نه مه.
همیشه حالا اینو تو تمام جنبه ها بود…
ولی به لطف خداوند من به این بهشت انتقال پیدا کردم.هنوزم میدونم باگهایی تو درونمه..ولی میخام از این به بعد خیلی متواضع تر باشم.و بزارم هدایت بشم.
همین بیزنسم تو طی چند سال..که طی همین سال گذشته شروع شده میتونم بگم.چند درصد بیشتر اون سالهای گذشته پیشرفت داشتم.
و من هر روز و هر هفته جدید از خداوند الهامات بیشتر میخام.
و همه چقدر جالبه با خودشناسی دقیقتر بیشتر به خداشناسی و متواضع تر بودن میرسی …
همه چیز فقیر بودن و محتاج بودنه…
ناگفتنه نمونه..حدودا چند روز پیش خداوند بهم گفت..
میدونی دلیل اینکه استاد عباسمنش خوشبخته هر روز نعمتهاش داره زیادتر میشه چیه؟
بهم گفت بخاطر اینکه در برابر من متواضع هست.در برابر من خاشع هست.
در برابر من تسلیمه.
احساسش خوبه !
به الهام من پیش میره..
تو هم هر چقدر تسلیمم باشی و عملکرد استادتو بیشتر استفاده کنی.هر چقدر بخای بهت میدم.هر روز خوشبخای رو بهت میدم.
تا اینکه این فایل برام الهام شد..که در مسیر درست فقط.با خشوع داشتن چیز دیگری وجود نداره..
استاد عزیزم همین الان خداوند سریع بهم الهام کرد حرفت درسته ..تیک تایید رو برام زد…
تشکر پروردگارم.
من جوابمو بعد از 34سال گرفتم!..
خداوند رو شاکرم که مرا بجایی هدایت نمود تا سراسرم سجده گوی پروردگارم باشم.
من بجز خداوند هیچکسی را ندارم .
هر صبح و عصر و شام هر لحظه بهم الهام میکنه..و هر روز روان شدن زندگیم را بیشتر درک میکنم…و انشالله همیشه در کنار این اهل بهشتم میمونم.
یه وقتایی که جهنمو در اطرافم میبینم.و میبینم اینروزا مردم در چه نقطعه ایی بسر میبرن حتی خانواده ام..که ناگفتنیه…دقیقا جهنمو اونارو که میبینم.بیشتر منو داره هل میده بسمت توحید و قدر جایگاهمو بدونم.
و این جایگاهیی که خداوند بهم داده هر لحظه سپاسگزارش باشم و سر سجده شکر بگذارم.
و در نهایت این آخر فایل لبیک اللهم لبیک..الله اکبر ..نمیدونم چی بگم از قدرت لایزال خداوند که ما هیچی نیستیم…ما هیج قدرتی نداریم ..تمام باورهای گذشتگانمون شده کشک تموم شد رفت..هیچی نیست جز فریبکاری..
خداوند تو سوره مومنین اعلام کرد بهم در کله صبح ..قبل از اینکه هدایت بشم به این فایل..
پس خداوند آن فرمانروای به حق،برتر و بالاتر است.هیچ معبودی جز اونیست،پروردگار عرش با ارزش است کسی که با خداوند معبود دیگری را بخواند که هیچ دلیلی بر آن ندارد،حساب او فقط نزد پروردگارش است،بی شکر کافران پیروز نمی شوند..
بی شک کافران پیروز نمی شوند.(هر کسی در مدار شیطان هست هیچ وقت پیروز نمی شود)
مدار نادرست فرکانس نادرست و نتیجه نادرست..
چند روز پیش هددیت شدم به جوی آبی در کوه یکی از روستاهمون.یه آب روان زیبا مثل اشک چشم..ولی آبش بسیار شور بود و قابل خوردن نبودم.
و چشمه دیگر چند ماری اون آب شیرین…
و بخودم یادآوری کردم..نگاه کن این نشانه پروردگاره…اگه از نظر ظاهری خیلی زیبا باشی در بهترینه ها باشی..ولی اون چیزی که مهمه اون درون.هست…
دیدم افراد خانواده ام و نزدیکانم همه میخان از او قسمت فرار کنن.که چون آبش شوره بدرد نمیخوره..گفتم چقدر قانون داره اینجا برام خودشو نشون میده…همین افراد فراری آیا تونستن این باگ رو مثل آب شور تو درونشون ببینن!یا نه…
و در ادامه..
پس مسیر درست همیشه نتیجه درسته…که هر چی درکش کردم رفتار درست تبدیل شده…
رفتارها با کار کردن مداوم پیش میاد!
خدایا چنانکن سرانجام کار تو خوشنود باشی و ما رستگار
به امید توحید از طرف استاد عزیزم..
سپاسگزار خداوندی هستم که این کلمه توحید رو مدام داره برای ما نشون میده..که همین درسته همین درسته….
استاد عزیزم در کلام آخرم در این فایل بهشتیم سپاسگزار شما هم هستم.به امید بهترینها برای شما و خانم شایسته عزیز و عضو خانواده زیبای بهشت زندگیم!
من تازه عضو سایت شدم این فایل یکی از بهترین درسهایی بود که میتونستم دریافت کنم در طی این چهل سال زندگی
در پیرو صحبتهای شما این تجربه من هست
هر چی خودمو کنکاش کردم طی صحبتهای شما در خودم غرور و نخوت نمیبینم که من خودم حالیمه یا خودم از پسش برمیاد مشکل من در نحوه ارتباطم به خدا هست
الان که دقیق تر نگاه میکنم از نگاه بسیار خرد بودنه خودمه یا شرک خیلی بزرگ خودم
واضح تر بگم پیش خودم میگفتم مگر خدا بیکاره بیاد مشکلات مسخره تو رو برطرف کنه یا این روتین های زندگی هست دیگه چه ربطی داره خودت باید از پسش بربیا
یا اینکه تو آدم پست و دون مایه ای هستی پر از کناه و اشتباه خدا فقط پیامبران را هدایت مبکند یا فقط افرادی را که دین دار هستن هدایت میکنه چون تو بنده خوبی نیستی خدا هم کاری بهت نداره
یعنی خدا رو به شکل یه والد سخت گیر میدیدم که تا این اعمال انجام ندی تا دختر خوبی نباشی یا غیره و غیره من کاری بهت ندارم
دفیقا مصادف آدمی بودم که باید برای هر دستاوردی خیلی زحمت بکشی تا اون دستاورد بدست بیاد حتی در ارتباط با خداوند
نکته دیگر فکر من که از کودکی بهم بشدت تزریق شده بود اینکه اگر بخوای در دنیای دیگه که سرای باقیست و همیشگی در رنج نباشی در این دنیا باید پدرت دربیاد این دنیا سرای راحتی و خوشی نیست هر چی این دنیا بیشتر بدبختی بکشی اون دنیا جات بهتره
در شگفتم ک سلام آغاز هر دیدار است،ولی در نماز پایان است
شاید این بدان معناست ک پایان نماز آغاز دیدار است
خدایا بفهمانم ک بی تو چه میشوم اما نشانم نده
خدایا هم بفهمانم ،هم نشانم بده ک با تو چه خواهم شد ،
من این بنده تو فهمیدم ک تا سال 98،هیچ نشدم ،اما از سال 99 یه زندگی با عشق تو را تجربه میکنم ،یه فاطمه جدید با دیدگاه جدید متولد شد و داره ادامه میده ،و هر روز ب خواسته هایش یک ب یک رسیده و میرسد،
خدایا سپاسگزارم ک استاد را برای هدایت من سر راهم قرار دادی ،
خدایا سپاسگزارم ک مرا هر لحظه هدایت میکنی
و میدانم ک بی تو هیچم،اما با تو همه چیزم
من چند روز پیش اتفاقی افتاد و وقتی ک این فایل رو گوش دادم فهمیدم ک ب خود و دانسته هام نباید قووو شد
من هر بار ک آشپزی میکردم و دم پخت درست میکردم تقریبا همه میگفتن چقدر خوب درست میکنی و من فکر میکردم این تو استعداد من هست ک دم پخت را خوب درست میکنم اما اون شب غذای من ب شکل خیلی بدی در حد خمیر شد ،و فهمیدم ک خدا وند اگر حتی تو را در کوچکترین چیز کمک نکنه وتو را تنها بزاره
تو هیچی نیستی ،
خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم خدایا من با تو خوشم و بی تو …
مرا ب حال خود وا مگذار
مرا هر لحظه حمایت و هدایت کن
خدایا سپاس ک کنار دوستان خوبی هستم
خدایا سپاس بابت وجودت ک در زندگیم احساس میکنم
استاد سلام و درود خداوند بر شما و خانم شایسته مهربان
به نام نور
سلام به استادعزیزم ومریم جون وهمه دوستان گلم
ازموضوع شروع این فایل خیلی خوشحال شدم و ذوق کردم چون منم 10 سال پیش گواهینامه گرفتم ولی پشت ماشین ننشستم به بهانه ی مختلفی که البته ترسم روپشتشون قایم میکردم
چندین بار تاحالا بهم الهام شده که برو دوباره تمرین کن وپشت ماشین بشین
اخرین بار همین عیدامسال بود که دوباره این صداروشنیدم و تصمیم گرفتم حتما عملیش کنم
دیروز دخترهمسایمون باماشینش ماروبرد پارک و من چقدر تحسینش کردم که اینقدر خوب رانندگی میکنه هم به خودم هم به خودش گفتم که عالی میرونی بهم گفت اگه نترسی توهم میتونی فقط نباید بترسی
شب که اومدم خونه واین فایلوبازکردم واستاد ازرانندگی صحبت کردچقدر دلم اروم شد اینکه طبیعیه که همه اولش یه کم بترسند اینکه استاد گفتید من یه راننده معمولی هستم وهنوزم ازخدا برای رانندگی کمک وهدایت میخوام نوری رو تو قلبم روشن کرد وچنان ارامشی گرفتم
اصلا فکرنمیکردم کسانی که مهارت پیدا کردندتو رانندگی ازخداکمک بخوان!!!
میگفتم اونادیگه واردن نیازی به کمک ندارن(شرک)
الله اکبر
ازنیروی هدایتگرم که هنوز پاتوراه نذاشتم بهم گفت حواست باشه هرلحظه باید ازمن کمک بخوای
ومن امیدوارم تااخرعمرم یادم بمونه این هدایت خدارو که همیشه دربرابرش خاشع باشم
مثال بزنم ازخودم و تکیه برعقل خودم :
هفته پیش تضادی درسلامتی من پیش اومد که اصلا نمیخواستم قبول کنم وندید میگرفتم
باهدایت خدافهمیدم ویه داروی گیاهی رو که درخانه داشتیم استفاده کردم اصلا نمیدونستم خوبه یابد ولی حسم گفت ایرادی نداره استفاده کن
روبه بهبودبودم که به حسم شک کردم ورفتم ازکسی پرسیدم وگفت نه خوب نیست و منم شروع کردم به درمانهای خانگی با عقل خودم و بدتروبدترشدم
شب عیدفطر بود و 3روزتعطیلی وبه هیچ جا دسترسی نداشتم
عاجزشدم وگفتم خدایا چیکارکنم تومیدونی ومن نادانم
نشونه برام بفرست که بایدچیکارکنم
وخداوند به من دوباره رحم کرد و معجزه ای اون روز برام رقم زد که من فقط مات ومبهوت بودم که خدایا چه میکنی بامن!!!
واقعا که خدا نوراسمانها وزمینه
بدون اون همه جاتاریک وظلماته
چه طورباید شکرت رابه اورم که به نادانی من وغرورمن نگاه نکردی وتاازت کمک خواستم همون لحظه معجزه ات را وارد زندگیم کردی ومن فردای ان روز کامل خوب بودم وتونستم مسافرت برم واون 3روزتعطیلی روفقط خوش بگذرونم
اگر تورانداشتم قطعا اون 3روز فقط دنبال درمان بودم و خودم رااسیر وزندانی منیتی که دروجودم هست کرده بودم
اما اما باز توبرمن بخشیدی وازفضله خودت به من عطا کردی
چگونه توراسپاس گویم ای تمام قدرت اسمانها وزمین
خدایا خاشع بودن دربرابر تواولین اصل بندگی است
خدایا هدایتم کن تاهرلحظه خاشعترباشم دردرگاهت
ای خدایی که مرابه این مسیر هدایت کردی ومن هیچ گاه نمیتوانم شکراین نعمت را تمام وکمال به جا اورم
ای خدای هدایتگرم خودت کمکم کن تا این اصل را سرلوحه ی هرکاری توزندگیم قراربدم
خدایا من خوب میدانم که هرچه درزندگی دارم ازفضل ورحمت توست
ببخش اگرفراموش میکنم و مغرورمیشوم
استاد وجودتون چراغ هدایتگرزندگی ماست
خدا حفظتون کنه وعمری همچون عمرنوح بهتون عطاکنه چراکه همه انسانها درهرعصری لایق هدایت وداشتن همچین استادنابی هستند
سلام استاد عزیزم و سلام دوستان
یکی از تمریناتی که من انجام میدم تا ایمانم به خدایی ک هدایت میکند در وجودم بیشتر شود و بتونم بیشتر از قبل بهش تکیه کنم و بیشتر بهش اعتماد کنم اینکه یک دفتر تهیه کرده ام و هر روز هدایتهایی که از طرف خدا دریافت میکنم مینویسم و در همون حال هدایت هایی ک قبلا نوشته ام را هم میخونم. از وقتی این کار را انجام میدم بهتر تونستم ایمان بیارم به این خدای بزرگ و توانا و هدایتهایش.
سلام واحترام خدمت استاد عزیز ومریم بانوی فوقالعاده وتمام دوستان عزیزم
استاد همین دیروز زمانی که این فایل رو داشتم تماشا میکردم کلی لحظات را پیدا میکردم تو ذهنم که فکر کردم من انجام دهنده کارها بودم وبا همه اون علمی که فکر کردم دارم چون فکر میکردم چون من میتوانم وخواست او را در نظر نمیگرفتم وهمه اش با دودوتا چهار تای خودم پیش میرفتم نتایج تلاشهای زهره رو میگرفتم نه نتایج تلاشهای زهره با برکت ربم را که دودوتای چهار تای اون مثل من نمیشد …
ودققیا همون روز خودم سپردم به هدایت الهی وشهودم و گفتم ربم من آماده دریافتم ومنو هدایت کن وخودمو رها کردم که الان داستانشو براتون تعریف میکنم
اون روز داشتم برای خرید گل به سمت بازار گل میرفتم
هوا به شدت سرد شده بود وبارون بسیار شدید وزیبایی میبارید و من برای تولد یکی از دوستانم به سمت بازار گل حرکت کردم در ابتدای شروع راه دیدم گوشیم شارژ نداره 5٪بیشتر از شارژ گوشیم نمونده ازاون طرف چراغ چک ماشینم هم روشن شده بود وبخاری ماشینم هم کار نمیکردواز طرفی ترافیک عجیبی توی جاده به علت بارش باران بهاری بود که خدای درونم بهم گفت :اخه برا یه دسته گل میخوای بری بازارگل ومسیر جدید رو بهم گفت وگفت برگرد ومیبرمت یه جای بهتر ومن چون اون روز به خودم قول داده بودم که فقط با هدایت به مسیرم ادامه بدم راهنما زدم ومسیر رو عوض کردم ودقیقا زمانی که مسیر رو عوض کردم ترافیک باز شد و وجاده خلوت ولی من انتخاب کرده بودم به سمت راه شهودیم برم یکم که رفتم جلو گفت بپیچبه راستجلوتر به چپ وجلوتر به راست که چشمم افتاد به یک پارک بسیار زیبا که پر از سبزی وقشنگی بود وبارون که همه جا رو شسته بود ومن محو تماشای پارک وداشتم با خودم میگفتم چقدر اینجا قشنگه که شهودم گفت وایستا همینجا ومن اطرافمو نگاه کردم وخودمو جلوی یک گل فروشی زیبا دیدم که کنارش یه سوپر هم بودم ونمیدونین چقدر منقلب شدم اون لحظه واشکم در اومد ومحو تماشای گل فروشی زیبا وپارک روبه روش شده بودم واز شوغ نمیدونستم چطور گریه کنم…..
ونگم براتون که تقریبا اون آقای گل فروش قیمت بسته ای گلشو به قیمت بازار گل داد تقریبا به من واینه اون هدایت الههی که هر لحظه باید تو زندگیمون ازش استفاده کنیم وبا خودم عهد بستم که هر لحظه تا جایی که میتونم از هدایتش استفاده کنیم وتو تمام جنبه های زندگیمون از هدایتاش استفادهرکنیم تا هر لحظه همه چی تو زندگی برای هممون راحتر تراز راحتر بشه. سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
بنام خدایی که روشنی بخش راهمان است و حامی و هدایتگرمان
سلام بر استاد عشق ،سلام بر بانوی همیشه همراه استاد جان ،و سلام بر تمامی دوستان این بهشت زیبا
ما هر زمان که بخواهیم به خودمون جایزه بدیم ،یا هر زمان که احساس کنیم انرژی مون پایین اومده یا هر وقت از خداوند سوال و هدایتی خواستیم و منتظر شنیدن و دیدن نشانه ها بودیم سعی کردیم یه سفر یه روزه سپاسگذاری ترتیب بدیم و حدود 10 ساعت رانندگی به یکی از شهرهای زیبای شمال برسیم ،صبح قبل طلوع خورشید حرکت میکنیم و شب برمیگردیم ، تمام این مسیر رو با خدای بی نهایتمون عشق بازی میکنیم و لذت میبریم از زیباییها ،روز یکشنبه 27 فروردین که مصادف بود با روز تولدم و روز سفر یک روزه سپاسگذاری از پروردگارمون راهی بندر انزلی شدیم ،تمامی راه با فایلهای شما مخصوصا فایل توحیدی شما سپری شد
استاد عزیزم نمیدونم چطور ازتون سپاسگذاری کنم که چشم و دل ما رو با این فایل زیباتون بازتر کردید، شما دریچه ای از رحمت الهی رو در وجودمون جاری کردید،چه به موقع هدایت میشید که برخی آگاهی ها رو بهمون بدید و ما چقد خوشبختیم که در زمان مناسب شاگرد شما شدیم تا این آگاهی های ناب رو بشنویم و درک کنیم
ایاک نعبد و ایاک نستعین اهدنا صراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم ،دو روزه دارم تلاش میکنم تمام لحظات غرق این اعتماد و توکل و ایمان باشم ،
دارم تلاش میکنم برای کوچکترین کارها هم هدایت بگیرم و توکل کنم ،چقد لذت بخش تر شده زندگیم با وجود خداوند و این اعتماد و این توکل
به خودم تعهد داده ام و اینجا هم کامنت گذاشتم تا ثبت کنم تعهد خودم رو به پروردگارم ،تا همیشه ودر همه کارهام بهش توکل کنم و ازش کمک بگیرم
امروز یه لباس از مشتری عزیزمون رو که تغییر مدل داشت و من هیچ ایده و هیچ ترفندی براش نداشتم جلوم روی میز گذاشتم ،بهش نگاه میکردم و هر چه فکر کردم نمیتونستم براش راهکاری بدم ،همیشه فکر میکردم منم که مهارت دارم و در کارم حرفه ای هستم و میتونم هر کاری رو انجام بدم
ولی امروز مغزم کاملا سفید بود هیچ ایده ای نداشتم از خدا کمک گرفتم و آیه معروف رو خوندم و دست به کار شدم
خدا رو شاهد میگیرم که آخر وقت که داشتم لباس رو آویزان میکردم با خودم فکر میکردم که من چیزی نیستم در برابر قدرت الهی ،ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی
من هر چه هستم ،هر چه کردم ،و هر چه دارم از وجود خداس
هر جا تو کارم به خودم قره شدم و مغرور شدم با اینکه کار بسیار ساده بود اما عجب تو کارم گیر کردم و البته چه چکی خوردم ،اینقدر کار تو دستم کار دار شد تا جایی که بزبون بیارم که خدایا کمکم کن ،ولی هر جا به خودش توکل کردم انصافا برام سنگ تموم گذاشت
میدونم این حرف رو بارها و بارها از زبون شاگردانتان شنیدید ،ولی استاد جونم من شما رو خوشبخت ترین انسانی میدانم که میشناسمش چون به این حد و هجم از اخلاص و توحید رسیدید ،واقعااااااا گوارای وجود نازنینتان،الهی که ما هم هر روز توحیدی تر باشیم ،آمین
همگی در پناه خداوند شاد باشید و موفق
بنام خداوند کیهانها!
بنام خداوندی که همه چیز از ان اوست !
خدایا تنها تو را می پرستم و فقط از تو یاری می جوییم!
خدایا ما را براه راست راه کسانیکه که نعمت بخشیده ایی!…
سلام و درود به سایت بهشتیم.سایتی که تمام کلامش ‘به تمام معنا،!زندگی توحیدی و توحید ماندن را در قلبم جریحه دار کرد!
سلام و درود به استاد نازنینم.از جنوب غرب ایران با من هم صدا شو..جنوبی که درختان نخلش استوار در اینراه ادامه میدهد…راه گرما و شرجی و طی کردن تکامل به هدایت الله!
استاد عزیزم !امروز صدای منادی خداوند رو در شبکه تلوزیون شنیدم…
اللهم لبیک لا شریک لک لبیک…
گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، خدایا گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، هیچ چیزی همتای تو نیست، گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، فقط تو هستی که سزاوار ستایش و بزرگی هستی، تمام نعمتها از جانب توست، همه چیز به تو تعلق دارد و تو بر همه چیز مسلط هستی، هیچ چیزی همتای تو نیست، گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم.
میخام به واقعیت بگم..من این کلام خدا را امروز معناشو درک کردم..بجز معناش حتی سرچم در مورد این پیام خدا نداشتم…و امروز در این ساعت به من الهام شد…
دقیقا طبق درخاستی که امروز از خداوند طلب کردم…
میخام بگم خداوند در هر لحظه در حال اجابت ما هست..
اینقدر عشق خدادند در درونم زیاده..محاله که از این عشق مبرا باشم.نمیگم خیلی خوبم..ولی هر موقع تونستم عاجزی خودمو ببینم بحرفش گوش کردم..
چه درهایی برام باز شده…من برای هر چیزی قبلش ازش میخام.و یه جاهاییم خودم بی کله رفتم جلو…
دقیقا تفاوت رو حس میکنم.
دیشب بهم گفت بیا فلان جا بخواب..دیدم چه خواب راحتی دارم!
بهم گفت بیا اینکار رو به این صورت انجام بده..دیدم به چه جاهایی خیلی دقیقی رسیدم..
و دقیقا اوایل کار که هستم خیلی خودمو کوچیک میبینم..به این معنی من عقلم نمیرسه..
دعای هر صبحم تا اونجا که باشه..میگم خدایا یه خواهشی ازت دارم.هر روز ایمانمو نسبت بخودت بیشتر کن.!چون طعم این زندگی رو خیلی چشیدم!
اتفاقا قبل از اینکه این فایل رو گوش بدم.گفتم خدایا این خلوتمو با خودت،’و این فایل استاد که الان بهم الهام کردی رو …به سکوت ‘قرار بده.چون هر عصر دختر برادرم میومد شیطونی میکرد..دقیقا باعث شد که اون به اینجا نیاد.تا من حواسم جمع بشه با این موضوع هدایت..
امروز بخداوند گفتم خدایا میخام از طریق قرآن هدایتم کنی…بهم گفت برو صفحه آخر..من بهت میگم.دقیقا نور هدایتش روی اون سوره دیدم هدایت شدم به سوره فتح…پیروزی خداوند..چقدر ایات بدلم نشست..
هر موقع روی کلم روی سرم رفتم جلو حتی راجع به قرآن خوندن…اون ایات رو درک نمیکنم.وقتی با هدایتش میرم جلو دقیقا اون کلام قرآن میشینه تو وجودم…
تو تمام کارهای روزانم.این دریافت و فرکانس رو درک میکنم..
من قبلا با همین اگاهیها درونم وجود داشت ولی نااگاهانه بود..
استادم همیشه دوستداشتم زندگیم روان باشه.همیشه بدنبال زجر کشیدن نبودم..حتی تو درس خوندن یا هر چیزی.ولی نمیتونستم از این آبشن به درستی حساب کنم.
ولی جاهایی که نیازم زیاد بود این اتفاق برام پیش میومد..
چه نکته با ارزشی تو حرفهاتون برام بولد شد..زد تو قلبم.همون تیر چند شعبه …
که یه ادم باهوش فردیه که کارها رو خدا انجام بده…
من قبلا ادم بسیار مشرکی بودم.و هر موقع توی بیزنسم تو تمام کارها و رفتارم با سیستم اداری..روشون حساب باز میکردم.بجایی میرسیدم که یه چک و لگد محکمی از ناحیه اونطرف میخوردم..
همیشه برام سوال بود..که چرا؟چرا من تو کارم موفق نیستم..
چرا هر کاری رو با هفت خان بدست بیارم هر موقع هم بدست میوردم.پس گردنی آخری هم میخوردم..
استادم..چقدر قانونش درست و دقیقه!…
هر چقدر مدار به مدار جلو میرم این مسیر توحیدی بیشتر برام بولد میشه…
بیشتر عاجز بودنمو در مقابل خداوند میبینم!بیشتر حس میکنم نیازمندشم.
چقدر خوبه درک خداوند رو بدونی و خودتو لایق بدونی که تحت حمایت پروردگاری..
لایق بودن خودت در مقابل خدادند…یعنی ما تحت حمایت پروردگاریم..
چقدر دوستدارم روی شونهاش بیشتر بمونم..
چقدر دوستدارم روی شونهاش لم بدم بگم خدایا من نمیخام بیام پایین..
چقدر زندگی با کیفیت تر میشه..
چقدر خاضع و خاشع بودن عالیه..خیلی زیاد..انگار تو پر قو هستی…
من هر موقع تنهایی در سکوت خودم میرم بالای کوه..اگه دقت کرده باشیم.لبها تیز تیزیه..اون قسمتی که میشینم صافه…این درون من میدونه کدوم قسمت بشینم.دقیقا تو اون محلی که من آرامش دارم.اونجا رو حس میکنه و آرام می گیرد..
دقیقا روی شونه خدا هم با همین حس میخام درک کنم.که همه چیز خودشه…
من هیچی نیستم.من هیچی نمیدونم.من ناتوانم.من محتاج لحظه به لحظه اش هستم.
اگه اون منو هدایت نکنه من گمراه میشم…
لحظاتی بوده شعاف کردم خیلی زود پس گردنی رو خوردم.لحظاتی بوده روی مغزم روی ذهنم رفتم جلو ..چنان بهم زده که صدای لرزش استخانهامو شنیدم..
میخام بگم…درس این مکتب توحیدی عشق و عاشقیه!
درس این مکتب توحیدی آرامش داشتنه!
درس مکتب این مکان توحیدی یعنی ندونم کاری خودتو اعلام کردنه…
درس این مکتب توحیدی…یعنی همیشه با خدا بودن و همیشه با خدا ماندنه.
درس این مکتب توحیدی…یعنی غره نشدنهو همیشه تسلیم امر خداوند بودن.همیشه تو مسیر راست و هدایت شدن.هدایتی که عضله مغزتو قوی میکنه تا دریافت رو از قلبت بشنوی..
درس این مکتب عشق..یعنی تربیت ذهن..به سمت خداشناسی..
و این مکتب توحیدی عشق..همیشه خودشو در هر جنبه ایی نشون میده..فقط .فقط باید بپذیرییم ما بدون خدادند و هدایتهاش هیچی نیستیم…
میشیم همون قارونها..همون قوم ثمود و دیگر آثار گذشتگانمان..
و من نشانهایی رو در طی اینروزا درک کردم که میتونم ساعتها در موردش حرف بزنم..
و خداوند روزی که منو هدایت کرد به قبرستان..بهم گفت جایگاه اخرت کجاست..و بهم گفت ترسی وجود نداره این ذهن توئه.که داره تو رو از مسیر دور میکنه..
و من عجز و ناتوان بودنمو در قبرستان به تمام وجودم درک کردم..که جز یه گور و دخمه آخرش بیشتر نیستم..و باید بدونم و درک کنم با تمام وجودم تسلیم خودش باشم!
و چه چیزهایی رو تو قبرستان بهم مثال زد…
چه دنیایی چه آگاهیهایی بروم باز شد..
با خداوند همه چیز میشه!
با خدادند باش و پادشاهی کن همینه!
یعنی نمیخاد صبح تا شب دیوانه وار کار کن برای یه چند غازی..
که اونم بخاطر شخصییتت از بیین ببریش..
که من تو زندگی روزانه ام دارم به واقعیت تمام معنا میبینم!
و همین باعث شده من سپاسگزار خداوند باشم!که مرا آخر عمری هدایت کرد تا چند صباحی که خودش گفته یه روز نزد من به اندازه هزار سال نزد شماست..بهش پیوند بخورم…
و بدونم مسیر مسیر درستیه مسیر مسیر انسانیته!
اصلا مسیر علم بی نهایته..
چقدر باور بخدادند میتونه ما رو قدم به قدم بقول استاد عزیز تیون کنه…
اینقدر این لذت توحید تو درونم نشسته !انگار یه غذاییه هر چی میخورم سیر نمیشم و هر روز بیشتر ازش میخام…
خدایا میخام همینجا اعلام کنم!و میخام سپاسگزارت باشم از اینکه من رو لایق هم نشینی با خودت’،و با استاد عزیزی که همیشه توحید را یکدل و یکصدا اعلام میکند..و دیگر دوستان توحیدیم..
امروز نشانه من..سریال زندگی در بهشت قسمتی بود که داشتین ‘اون نرده ها اطراف خونه رو میزدین.یه لحظه اون اره برقی تو یه انگشتتون گرفتین…
که گفتین خدایا هدایتمون کرد که اتفاقی نیفتاد چون زیرش اون لوله فاضلاب بود…
میخام بگم شما همجوره خداوند رو در وجودتون گذاشتین..برای تمامی کارهاتون چقدر این شخصیت رو میشه تحسین کرد..
همیشه معنای باهوش بودن و استعداد داشتن رو به تلاش زیاد بهمون باور داده بودن..اینم توسط جامعه و معلم هامون..من هر چقدر تلاش میکردم هشتمون گرو نهمون بود.
همیشه مورد شتم معلمامون قرار میگرفتیم..
که تو تنبلی!و هزازان حرفهای ناجور..
ولی امروز خیلی خوشحالم که وارد جایی شدم..که بدونم من هیچی نیستم!
بدونم و بپذیرم هر چی دارم از آن خداونده…
و اون منو هدایت میکنه..
راه زندگی اسان و راحت و با خیال خوش…و آرامش که خداوند مدام توی سوره فتح بیان میکنه و دیگر آیات..و این سوره فاتحه…یعنی همین نکته!…زندگی توحیدی و لایق بودن و هم نشین شدن با خداوند …و دیت تو دست خداوند گذاشتن تو تمام جنبه های زندگی..
و تمام..!….
در نهایت سپاسگزار شما استاد عزیزم هستم ..که همیشه متواضع بودنتون اعلام میکنید به دانشجواتون..
تا در مسیر زندگی اهدنا الصرات المستقیم باشند..تا نعمتهای خداوند در تمامی جنبه ها شامل حالشون بشه…
سپاسگزارم از تمام وجودم.دوستتون دارم!
به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم خدای وهابم خدای رزاقم سپاسگزارم
سلام عزیزان جان
روز195
توحید عملی
استاد عزیزم بینهایت سپاسگزارم
که الهامات قلبیتون گوش میدین و هر وقت لازم باشه یک فایل بینظییییر توحیدی آماده میکنی
استاد بازهم سپاس فراوان بابت تهیه این فایل
سپاس از خواهرت که دقیقاً برای ما هم این فایل مثمر ثمر واقع شده است.
خدایا شکرت
سوره نمل
أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ وَیَجْعَلُکُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِیلًا مَا تَذَکَّرُونَ ﴿62﴾
[آیا آن شریکان انتخابی شما بهترند] یا آنکه وقتی درمانده ای او را بخواند اجابت می کند و آسیب و گرفتاریش را دفع می نماید، و شما را جانشینان [دیگران در روی] زمین قرار می دهد؟ آیا با خدا معبودی دیگر هست [که شریک در قدرت و ربوبیت او باشد؟!] اندکی متذکّر و هوشیار می شوند. (62)
أَمَّنْ یَهْدِیکُمْ فِی ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَنْ یُرْسِلُ الرِّیَاحَ بُشْرًا بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ تَعَالَى اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ ﴿63﴾
[آیا آن شریکان انتخابی شما بهترند] یا آنکه شما را در تاریکی های خشکی و دریا [به وسیله ستارگان و دیگر نشانه ها] راهنمایی می کند؟! و کیست که پیشاپیش [باران] رحمتش بادها را مژده رسان می فرستد؟ آیا با خدا معبودی دیگر هست [که شریک در قدرت و ربوبیت او باشد؟!] خدا برتر است از آنچه برای او شریک قرار می دهند. (63)
خدایا شکرت تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم مرا به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای هدایت کن نه کسانی که بر آنها غضب کرده ای و ن گمراهان
خدایا شکرت هر آنچه دارم از آن توست مالک اصلی تویی عاشقتم جان جانانم سپاسگزارم
خدا یا شکرررررررررت من تسلیمم هیچی نمیدووووونم خودت کمکم کن تکاملم را بدرستی طی کنم
خدایا شکرت که مرا خالق زندگی خودم کردی
خدایا شکرت من به هر خیری از جانب تو برسد فقیر ترینم
خدایا شکرت که همواره در بهترین زمان و بهترین مکان و بهترین شرایط قراردارم
خدا یا شکرررررررررت
استاد عزیزم دقیقا امروز از صبح که با شور و اشتیاق و سپاسگزاری بیدارشدم
از خداوند بعد از تمرینات ستاره قطبی و شکر گذاری ها
درخواست ریز به ریز هدایت هایش را داشتم
اومدم اول به سایت سرزدم دیدم صفحه برام باز نمیشه
گفتم خیریتی داره حتما
رها کردم و رفتم آشپزخونه و احساسم خوب بود به همه چی به آرامشم به اسایشم به صلح درونی با خودم
به آسان شدنم بر آسانی ها
به زیبایی های دنیا به آواز پرنده ها به نسیم خنک صبح که صورتم را نوازش کرد
به نور خورشید که روی درختها تابیده بود
به همه احساس خوبی داشتم بلطف خداوند
پرسیدم امروز ناهار طبق قانون سلامتی چی درست کنیم
که کباب رو بهم الهام کرد
منم بدون مقاومت پذیرفتم
چون قول و تعهد روزانه دارم میدم در مسیر درست الهی استمرار دارم تا لایق دریافت الهامات الهی شوم
یه سری نجواها هم بود ولی من صدای قلبم را به وضوح شنیدم و لبیک گفتم
بعد که گوشت را از فریزر خارج کردم گذاشتم یخش باز شه
بهم گفت دراین فاصله بر پارکینگ پیاده روی روی تردمیل
با تمام وجودم و آرامش درونی ام به این الهام هم لبیک گفتم و حرکت کردیم با هم دست در دست هم قلب یکی شده بود ذهن کاملا آرام گرفته بود
فایل بینظییییر توحیدی سپاسگزاری دوره هم جهت با جریان خداوند را باز کردم و شروع کردم به پیاده روی و گوش دادن به فایل بینظییییر
استاد انگار اولین بار بود بعد از گذشت چند روز و چندین بار گوش دادن تازه دارم کلام شما را میشنوم
اشک همین جوری سرازیر بود و تک تک جملات در قلبم حک میشد و روحم لطافت عالیییی به خودش گرفته بود و من اصلا یه حال و هوای دیگه ای داشتم
و بعد از اون فایل مراقبه را گوش دادم و آرامش الهی در وجودم برقرار شد ه بود
کلی با هم عشق بازی کردیم
اومدم بالا رفتم حمام و کلی زیر دوش آب لذت بردم و شکر گذاری کردم
یعنی به اون احساس خوب زمانی که شما بندر عباس بودین را تجربه میکردم
و وقتی امروز طبق هدایت خداوند و در مدار درست قرار گرفته بودم
قدرت تجسم ذهنی ام هم چند روزه که بهتر شده
وقتی صبح چند لحظه با چشمای بسته یک خواسته را تجسم کردم
اصلا گل از گلم شکفته شد
چنان حس خوبی در اون لحظه داشتم که فقط عطر خدا را وجود پاک خداوند را احساس میکردم که همواره این نیروی خیر حاکم بر جهان در وجودم هست
و مرا در معرض هدایت هایش قرار داده
و استاد لحظه پایانی را وقتی تجسم کردم
همون لحظه اعتبارش را بخدا میدادم در تجسماتم و چقدر اون لحظه ناب الهی در وجودم انقلابی بپا کرد و خوشحال و مسرور شدم و یاد گرفتم با تمرین و تکرار که کاری با چطورش نداشته باشم و این لطف خداست که در هر لحظه داره هدایتم میکند به راه درست به کنترل ذهن و آرامش داشتن
خدا یا شکرررررررررت
استاد بعد از حمام که انگار تازه متولد شده بود م
رفتم سراغ غذا و گفتم طبق هدایت تو پیش رفتم پس خودت هم به غذای عالی و خوشمزه برام درست کن من نمیدونم من حالیم نیست خودت همه کاره ام باش من تسلیمم
استاد تا من سیخهای کباب را حاضر کردم
پسرم خودش رفت زغالها را آماده کرده بود
ساعت نزدیک به 2بود که ناهار خوشمزه و بینظییییر ما حاضر شد و واقعا این غذا طعم خدا را میداد . الله و اکبر
ایاک نعبد و ایاک نستعین
خواهرم قبل ظهر تماس گرفت و گفت که یکی از اقوام برحمت خدا رفته مراسم بعد از ظهر هست
گفتم روحش شاد رفته بهشت پیش خدا بهترین جا
و قطع کردم و مشغول کارهایم شدم و همچنان آرامشم برقرار بود
تا بعد از غذا گفتم خدایا اگه قراره برم نشانه ای بده
اگه هم نباید برم نشانشو بهم بده
پیام دادم همسرم گفت که ناهار نمیام
گفتم برا مراسم میای
گفت آره بمون تا با هم بریم
آخه خانوادش میخواستن زودتر برن
و مادر همسرم گفت اگه میخوای با ما بیا
منم گفتم نه همسرم گفته بمون با هم بریم
اون بنده خدا ها رفتن روستا
منم موندم بینم همسرم میاد
و آرام و رها بودم چون قلبم انگار راضی به رفتن به مکان ناخواسته نبود و منم رها کرده بودم بلطف خداوند
همسرم زنگ زد گفت واجبه حالا بریم
وقتی متوجه تضادی در پشت تلفن شدم
گفتم نشونه واضح خداست که من این مراسم رو نرم
و به همسرم پیام دادم که نه واجب نیست و من نمیرم
ایشون هم اسرار نکرد و من با خیال راحت اومدم نشستم روی مبل و کامنت همین فایل رو نوشتم تقریبا اخرای کامنتم بود که گوشیم زنگ خورد و وقتی برگشتم به صفحه سایت دیدم کامنتم پاک شده
همون لحظه گفتم الخیر فی ما وقع
به بچه ها پیشنهاد رفتن به پارک را دادم و اونا هم قبول کردن و سه تایی باهم رفتیم پارک
و با پسر و دخترم کلی لذت بردیم
و همونجا از خدا تشکر کردم که قدم به قدم منو هدایت میکند
الان که همه فامیل درگیر ناراحتی هستند
من در پارک شاهد خنده و شادی مردم بودم و از انرژی پاک بچه ها و مردمی که با چهرههای شاد زیرانداز و خوراکی هاشون رو به پارک آورده بودند و در کنار عزیزان شأن لذت میبردند
ما هم کلی لذت بردیم و رفتیم سوار چرخ و فلک شدیم و کلی خندیدیم و
بعدش رفتیم پیاده روی توی پارک
آقا یه پدر پایه بقول پسرم
من گفتم چه ایده ای داده
عرشیا جان پسرم گفت نه بابا پایه ای هست
دوتا دختر داشت که گذاشته بودشون روی درختهای توت داخل پارک درخت ها کوتاه بودن ولی پر حجم و قوی بودن و پر از توت های خوشرنگ و خوشمزه که دخترها را گذاشته بودتا توت بخورن
یه لحظه ما آرشیداجانم رو ندیدیم
وقتی متوجه شدیم دیدیم از اون آقا درخواست کرده تا اونم بزاره روی یکی از درختها که بتونه توت بخوره
آقا ما این صحنه رو که دیدیم قله قاه خندیدیم
بخدا الآنم که یاد میوفته خنده شدید میگیرم
بعد مارو صدا زد من اینجام بیاید پیش توت زیاد داره
یعنی من فقط داشتم میخندیدم به این بابای پایه که تو اون جمعیت دخترها رو گذاشته بود برای توت خوردن و چه کیفی میکردن
یکیشون گفت بابا درخت من دیگه توت نداره بیا بزارم روی یه درخت دیگه خخخخخخخ
صورت شون به پهنا رنگ توت گرفته بود
آرشیدا که لباسش سفید بود کاملا رنگی شده بود و کلی شادی و خنده و لذت بردیم و پیاده روی برگشتیم خونه و کلی بهمون خوش گذشت بلطف خداوند
و فقط اعتبار این شادی و آزادی و رهایی رو بخدای یکتا میدهم
من تسلیمم هیچی نمیدووووونم
هیچی حالیم نیست
خدایا شکرت همه چی
توحید
و توحید و توحید ه بخدا
خدا یا شکرررررررررت که همه کاره ام تویی و همه جوره هوامو داری بوووووس خداجونم قربونت برم من
خدایا شکرت برای امروزم که پر از خیر و برکت و فراوانی و شادی و آرامش و آسایش و لذت و حال خوب بود
خدایا شکرت
استاد چقدر حس شیرینی داره وقتی از درون آرام باشی و کارها را بخدا بسپاری
بخدا که خداوند فقط شادی و آرامش و آسایش و لذت و آسانی و سادگی و راحتی و زیبایی است
خدایا شکرت
تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری میجویم مرا به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای هدایت کن نه کسانی که بر آنها غضب کرده ای و ن گمراهان
خدایا شکرت میخواهم هر روز بیشتر و بیشتر به الهامات گوش جان فرا دهم و روی دوش تو بنیشنم و تو جاده سرسبز جنگلی سوت بزنم و شادی کنم و لذت ببرم از فراوانی هایت
خدایا شکرت
کمکم کن تا هر لحظه همواره بنده ی تسلیم و متواضع و فروتن و خاشع تو باشم
تا لاجرم نعمتها و ثروتهاو فراوانی های جهان هستی به زندگی ام روانه شوند.
خدا یا شکرررررررررت میخواهم هر لحظه با تمام وجودم تسلیم تو باشم
تو همواره خیر مطلق هستی
تو همواره قادر مطلق هستی
تو همواره عشق مطلق هستی
تو همواره بخشندگی و مهربانی هستی
تو همواره شادی و آرامش و آسانی هستی
مرا یک لحظه هم به حال خودم وامگذار
خدایا شکرت من تسلیمم هیچی نمیدووووونم خودت کمکم کن تا همواره در مسیر درست الهی ثابت قدم تر و متعهد تر بایستم و لذت ببرم از زندگی که تو با عشق کاملت بهم بخشیدی و مرا تکه ای از وجود پاک خودت خلق کردی
خدایا شکرت
در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم
سلام به استاد عزیزم و سلام به خانم شایسته عزیز و همه ی دوستان قشنگم…
(تواضع در برابر خداوند)
من هم دقیقا به یاد آوردم زمان هایی که فکر کردم خودم میدونم به کل همه چیز برعکس شد و زمانهایی که میخواستم ؛هم رو توانمدی هام برای ارتقای اعتماد به نفس کار کنم؛ با خودم میگفتم خدایا تو قدرتمند ترین رب و تنها رب جهانی و تو خالقِ منی و تویی که این استعداد رو در درون من خلق کردی پس من نمیتونم مغرور باشم بااین استعداد و توانایی و فقط باید سرم بالا باشه و افتخار کنم که خداوند وهابم من رو با این توانایی ها خلق کرده و خودش هم هدایتم میکنه که چطور از این استعداد استفاده کنم..
این منطق بهم کمک کرد که با به تیر دو نشون بزنم
بعنی هم بیام تمرکز کنم رو توانایی هام رو جاهایی که خیلی با اراده بودم خیلی قوی بودم خیلی مسائلمو راحت حل کردم و اعتماد به نفسم رو ارتقا بدم هم از اینور این طرز فکر رو داشته باشم که آقا این توانایی این اراده این استعداد رو خالقم بمن هدیه داده و من باید سپاسگزارش باشم…
و استاد این رو قشنگ میدونم که
هرچقدررررررر تواضع و خاشع بودنمون بیشتر باشه نزد خدا به همون اندازه به قول خودتون اعتماد به نفسمون درمقابل غیر خدا بالاست…
یعنی مصداق حرف شما:که وقتی رو شونه خدا نشستی از اون بالا اعتماد به نفست در مقابل غیر خداوند بالاست و یه ابر قدرت رو پشتیبانت حس میکنی و این موضوع باعث میشه
کمتر بترسی …ایمانت قوی تر باشه…قدم هاتو محکم تر برداری…با وجود تضاد ها در زندگی گُرگیجه نگیری و به خدا اعتماد داشته باشی که در دل همین تضاد خیری وجود داره و همه چیز به نفع منی هست که به خداوند اعتماد و اعتقاد دارم و نگران نیستم…
استاد سپاسگزارم از شما که فرشته ایی از من ساختی که بتونم به نوبه خودم ایمان داشته باشم آرامش رو پیدا کنم و خدا رو در بند بند وجودم حس کنم و اون همه ی کارهامو به راحتی برام انجام میده…دوستون دارم
بنام تنها خالق کیهانها و خالق آسمانها و زمین..
سلام و درود به اهل بهشتم.سلام و درود به استاد عزیزم..
استادم تصویر صورت بشاش شما درونمو ریخت بهم..قلبمو به طپش انداخت.گفتم قبل از اینکه سولاتمو در این بخش بنویسم.بیام زیبایی شما اون محوطه زیبای پردایسی را تحسین کنم.و این نظم و چیدمان این محیط و صدای گرم شما آرامش وصف ناپذیری رو در من بوجود آورد…همه جا سکوت شد تا من با تمرکز بالا صدای خدادند را از درون شما بشنوم.
استادم بهمون خداوند غفور و رحیم.دیشب بهم الهام رسید فایل جدید اومده برو حتما اولین کاری که میکنی فایل جدید رو باز کن.چقدر خداوند دقیق همه چیز رو در زمان مناسب و در مکان مناسب قرار میده..دقیقا من نیاز داشتم در اینروزایی که دارم کارمو پیش میبرم.الله اکبر
سپاسگزار این نظم دقیق سایت بهشتیم هستم و سپاسگزار خداوتدی که مرا هدایت کرد بجایی که تمام وجودم در پرتو عدل الهی باشد..
همین ساعت قرآن را باز کردم گفتم خدایا میخام امروز با توحید عملی جدید استادم عزیزم هماهنگ باشه..سوره نحل اومد دقیقا از آیه 36..دوستدارم تک به تک ایه ها رو بنویسم..ولی میدونم این ایه ها میشه از هر بندش. با صحبتهای شما بشه صفحات زیادی رو نوشت..ولی میخام خلاصه وار یکی از ایه های اخر این صفحه بنویسم..دقیقا خاضع و خاشع بودنمون در برابر خداوند رو داره بیان میکنه..
حتی صحبت شما کن فیکون شدن..حقیقتا این ایه برام گنگ بود..امروز دیدم دقیقا بازم داره توحید عملی رو یکصدا فریاد میزنه.(خدایا شکرت)
.
آنچه در آسمان ها و زمبن از جنبندگان و فرشتگان وجود دارد(داره تمام کیهان رو میگه ) فقط برای خدا سجده می کنند .و سرکشی نمی ورزند.
از پروردگارشان که بر فراز آنان است بیم دارند،(استاد دقیقا این صحنه نصفهایی از شب برام پیش اومده یه حس ترس بزرگی از خداوند تو بند بند وجودم اتفاق افتاده.دقیقا صحنه قیامت اومده جلوم.که مواظب رفتارم باشم)
و آنچه را به ان مامور می شوند انجام می دهند(حقیقتا تو اینکار نمیگم پرفکت هستم باید خیلی روش کار کنم.چون میدونم..)
خداوند بهم گفت!…
بجز من هیچ معبودی قرار مده که مورد سرزنش قرار خواهی گرفت و از زیانکاران خواهی شد..
دقیقا نقطعه بولد رو بهم گفت..گفتم اگه شرک ورزیدی مثل قبلا بقول استاد همون لحظه چکشو میخوری..میخای یا نه!
بقیه آیه!
خدا فرمود .دو معبود انتخاب نکنید!حز این نیست که معبود شما معبودی یگانه است پس تنها از من بترسید!
آنچه در آسمان و زمین است فقط در سیطره مالکیت و فرمانروایی اوست ،دین استوار ویژه اوست ،آیا از غیر خداوند پروا داریید؟
آنچه از نعمتها در اختیار شماست از خداست ،الله اکبر(سپس وقتی آسیبی به شما می رسد فریادتان را به تضرع و زاری به درگاه او بلند می کنید.
چون آسیبی را از شما برطرف کند گروهی از شما به پروردگارشان شرک می ورزتد..
(چقدر خداوند از مغرور شدن داره بصورت واضح بیان میکنه).دقیقا با صحبتهای شما استاد عزیز هماهنگی عالی رو داره برای ذهن نجواگرم همراهی میکنه….
که مواظب باشم حتی روزهای ی که همه چیز عالیه بدونم بازم باید دستم تو دستتت باشه…و روی شونهات باشم.پروردگار زیباییم!
سوال.الف…استادم سوال الف.چیزی بود که من همیشه بصورت الگو تکرار شونده به طرز بسیار شدیدی توی بیزنسم استفاده میکردم همیشه هم چک و لگدهاشو خوردم..
یجاهایی بود خداوند بصورتهای مختلف بهم میگفت نکن نکن..و من میومدم از تجربیات اطرافیانم که داشتیم با هم کار میکردیم استفاده میکردم هر سری خداوندم یکی بود…بتهام اسمهای مختلف داشت از هر کدومش چکمو خوردم ..
جایی بود حقیقتا همون خرابی بتونها روی سرم بود.و قفل میشدم و نه راه پس داشتم و نه راه پیش خیلی ضرر میکردم..
……این مورد الف… استادم یه سوالی بود که همیشه از خداوند میخاستم تا من دلیلشو بدونم برای چیه؟
خیلیا هستن همین سوال رو دارن که بیزنسی ران میکنن یا هر چیزی..اولش ظاهرش خوبه.حالا من اینو توی روابط خیلی بهش برخورد کردم..و در نهایت به مشکلات بیشتری ختم پیدا کرده..این مورد میتونم تو تمامی جتبه های زندگیم مثال بزنم.
دلیل هدایتهای من تو این سایت همیشه اینو از خداوند میگفتم..
میگفتم خدایا چرا هر جا پا میزارم چرا هر کاری انجام میدم.چرا طبق دستورات.(اون موقع افراد خیلی برام مهم بودن)پیش میرفتم …چرا بازم خطا و اشتباه پیش میاد…
خیلی خیلی زیاد بود..مخصوصا تو روابط بزرگترین پاشنه من بود.یه دونه چک ها میخوردم.حتی تو کوچکترین کارهام..ولی به جرات میگم ..همین روزهای سایت بهشتیم داشتم.که واقعا تصمیم گرفتم به امید خداوند بیشتر روش کار کنم.
میخام دقیقا این اتفاق رو ربط بدم قبل از عید همین سال گذشته…چون من داشتم به الهامات گوش میدادم.یجاهایی خوب بود.حقیقتا یکم نجواها و هدایتها برام سخت شده بود عمق درونم نیاز بکار داشت…من برای خرید جنسی که بصورت خرید اینترنتی بود بهم گفت بیا از همون چیزی که قبلا خریدی بخر..
ولی یچیز دیگه ایی میگفت نه بیا برو یه سایت جدیدی..اونم از فایل جدیدی که گفتین رفتم جلو…
گفتم بیا اینسری بسنده نکنم روی یه چیزی که همیشه تکرار میکنم اومدم تو یکی از سایتای دیگه با چند روز بالا و پایین ما خرید کردیم…
و جنس به ما تحویل دادن.طبق الهامات با ترس پیش رفتم.کارای اولم خیلی جالب نشد..
خداوندم حقیقتا بهم گفت بیا کلشو کار نکن.یچیز تو درونم مدام بهم میگفت ولی چون شکیات بیشتر بود همه کارار رو به یه شکل و یه الگو کارشو به اتمام رسوندم…
و بازم طبق الهامات پیش رفتیم.الهامات خیلی زیاد! که تونستم سری های بعدی با ابشن بسیار بهتری پیش ببریم.
و همین مورد که من داشتم خودمو سرزنش میکردم.الهامات درست بود چون داشت بهم درس نشون میداد.اگه من نوعی اون جنس گذشته رو میگرفتم دورم خیلی زیاد میشد..یه ضررهاییم بهم میرسوند…
که اونم بهم گفت دیگه بقیه کارا رو برش نزن.گفتم ولش کن بیام بازم همون آبشن قبلی رو تکرار کنم.
و چیشد..بیشتر جنسم بخاطر همین تناقض ها بهم ضرر رسوند…حقیقتا کل جنسم بخاطر همین کوتاهی از بیین رفت.
همون چیزی که استاد میگه.فکر میکنیم تعقییر کردیم تو کار بخاطر باور گذشتمون اون رفتار مشخص میشه…پس باوراها باید به رفتار درست و صحیح مبدل بشه…دقیقا اینو تو عمل تو همینجا بخوبی مشاهده کردم..
ولی همین نکته جالب رو میتونم به سوال بعدی وربطش بدم چون دارم با الهامات پیش میرم.
و چقدر آرام آرام جنسی که به سرانجام رسوندم چقدر چرخ من روان تر شد..
من دقبقا همون چیزی که میخامو تولید کنم.هنوز دارم پیش میرم.چقدر خوب شد این فایل منو به دقت بیشتری برسونه.تا من بیشتر با الهام خداوند پیش برم.
استادم الگویی که ساختم دقیقا همون چیزی که ایمانمو نسبت به ارائه دادن قوی کرده.
الان خیلی برام روانتر شده و من با مهارت بیشتری پیش میرم..با هر حرکتی نور خداوند برام روشن میشه.و پلکهایم یه تکان خاصی میخوره.به محض اینکه از قلبم میاد که من این سوال رو از خداوند دارم خودش تایید میکنه!
حتی برای کوچکترین سوال …
اینقدر کارهام با لذت و آسانی داره پیش میره فقط دوستدارم لذت ببرم..انگار دیگه نگران خیلی نیستم.حالم خیلی خیلی خوبه!.
میخام اینو بگم…
من قبلا بدنبال فقط پول زیاد ساختن بودم.و ناگفتنه نمونه یه اتفاق بزرگی برام پیش میومد همه اون از بیین میرفت دود هوا میشد…
الان..
به جرات میگم دیگه بدنبال این کتگوری خیلی نیستم از بس لذتش عزیزه برام.فقط دارم پیش میرم که بتونم خیلی خوب از الهامات خدادند پیروی کنم!
درسته نیازم شدیده برای ساختن پول.ولی لذتش چون زیاده دیگه عجول بودن داره کم کم برام بی مفهموم میشه…(این مورد من خیلی چکامو خوردم)
..در ادامه
سرمو بالا میگیرم.احساس میکنم هر لحظه خداوند کنارمه..این چند روز پیش اینقدر معجزه ها تو زندگیم دیدم که زبانم از گفتنش قاصره..
الان من ورژن کارم از شب عید.که بهم هدیه داد..تا به الان نزدیک به بالای 50درصد تضمین پیشرفت کارمو تو حیطه خودم بعد از 18سال زمینه بصورت روان پیش برم..همین یکماه..کجا!18سال قبل کجا!
خیلی حرفها!….چقدر احساس خوب چقدر احساس توحیدی لذتبخشه.انشالله در عملگراییم بتونیم بیشتر ازش استفاده کنیم.
و نکته بعدی..سوال ب)…
حقیقتا من برای این سوال..اصلا درکی نداشتم..و هنوزم حقبقتا به اون جایگاه خیلی بالا نرسیدم چون هنوز محتاج پروردگارم.چون اوایل کارم خیلی مدام ازش راهنمایی میخام..
ولی ناگفتنه نمونه خیلی این توحید عملی تو قلبم نفوذ کرده..هر چی پیش میرم هنوز بیشتر میدونم که نمیدونم.
استادم تمام سوالات من در این 30خورده ای از سن و سالم که برام بسیار نقطعه عطفی بود..
دقیقا صحبتهای شما بود…
هر کسی هر چیزی هر راهی میگفت رفتم و آخرش چک میخوردم برمیگشتم اینو تو تمام جنبه ها میگما!
خیلی عذاب دیدم در کل یه خصلتی داشتم میخاستم همه چیز رو به نحو احسن انجام بدم.همیشه دوستداشتم زندگی طعم زیباشو برای من نشون بده..
دقیقا همین صحبتی که کردین وقتی پدرمو دیدم..با روند خودش پیش میرفت.برای پدر منم همینجور…
دقیقا یه دوستی داشتم همین خصلت ارامش داشتن..همیشه کارش بخوبی پیش میرفت..
ولی من فقط داشتم سگ دو میزدم..
همیشه برام سوال بود!بخدا…همیشه از خداوند از درونم میگفتم خدایا این چه رازیه..چرا من با وجود تلاش طاقت فرسا همیشه هشتم گرو نه مه.
همیشه حالا اینو تو تمام جنبه ها بود…
ولی به لطف خداوند من به این بهشت انتقال پیدا کردم.هنوزم میدونم باگهایی تو درونمه..ولی میخام از این به بعد خیلی متواضع تر باشم.و بزارم هدایت بشم.
همین بیزنسم تو طی چند سال..که طی همین سال گذشته شروع شده میتونم بگم.چند درصد بیشتر اون سالهای گذشته پیشرفت داشتم.
و من هر روز و هر هفته جدید از خداوند الهامات بیشتر میخام.
و همه چقدر جالبه با خودشناسی دقیقتر بیشتر به خداشناسی و متواضع تر بودن میرسی …
همه چیز فقیر بودن و محتاج بودنه…
ناگفتنه نمونه..حدودا چند روز پیش خداوند بهم گفت..
میدونی دلیل اینکه استاد عباسمنش خوشبخته هر روز نعمتهاش داره زیادتر میشه چیه؟
بهم گفت بخاطر اینکه در برابر من متواضع هست.در برابر من خاشع هست.
در برابر من تسلیمه.
احساسش خوبه !
به الهام من پیش میره..
تو هم هر چقدر تسلیمم باشی و عملکرد استادتو بیشتر استفاده کنی.هر چقدر بخای بهت میدم.هر روز خوشبخای رو بهت میدم.
تا اینکه این فایل برام الهام شد..که در مسیر درست فقط.با خشوع داشتن چیز دیگری وجود نداره..
استاد عزیزم همین الان خداوند سریع بهم الهام کرد حرفت درسته ..تیک تایید رو برام زد…
تشکر پروردگارم.
من جوابمو بعد از 34سال گرفتم!..
خداوند رو شاکرم که مرا بجایی هدایت نمود تا سراسرم سجده گوی پروردگارم باشم.
من بجز خداوند هیچکسی را ندارم .
هر صبح و عصر و شام هر لحظه بهم الهام میکنه..و هر روز روان شدن زندگیم را بیشتر درک میکنم…و انشالله همیشه در کنار این اهل بهشتم میمونم.
یه وقتایی که جهنمو در اطرافم میبینم.و میبینم اینروزا مردم در چه نقطعه ایی بسر میبرن حتی خانواده ام..که ناگفتنیه…دقیقا جهنمو اونارو که میبینم.بیشتر منو داره هل میده بسمت توحید و قدر جایگاهمو بدونم.
و این جایگاهیی که خداوند بهم داده هر لحظه سپاسگزارش باشم و سر سجده شکر بگذارم.
استادم خداوند مدام داره تیک زره زره نوشتهامو میزنه.الله اکبر
و در نهایت این آخر فایل لبیک اللهم لبیک..الله اکبر ..نمیدونم چی بگم از قدرت لایزال خداوند که ما هیچی نیستیم…ما هیج قدرتی نداریم ..تمام باورهای گذشتگانمون شده کشک تموم شد رفت..هیچی نیست جز فریبکاری..
خداوند تو سوره مومنین اعلام کرد بهم در کله صبح ..قبل از اینکه هدایت بشم به این فایل..
پس خداوند آن فرمانروای به حق،برتر و بالاتر است.هیچ معبودی جز اونیست،پروردگار عرش با ارزش است کسی که با خداوند معبود دیگری را بخواند که هیچ دلیلی بر آن ندارد،حساب او فقط نزد پروردگارش است،بی شکر کافران پیروز نمی شوند..
بی شک کافران پیروز نمی شوند.(هر کسی در مدار شیطان هست هیچ وقت پیروز نمی شود)
مدار نادرست فرکانس نادرست و نتیجه نادرست..
چند روز پیش هددیت شدم به جوی آبی در کوه یکی از روستاهمون.یه آب روان زیبا مثل اشک چشم..ولی آبش بسیار شور بود و قابل خوردن نبودم.
و چشمه دیگر چند ماری اون آب شیرین…
و بخودم یادآوری کردم..نگاه کن این نشانه پروردگاره…اگه از نظر ظاهری خیلی زیبا باشی در بهترینه ها باشی..ولی اون چیزی که مهمه اون درون.هست…
دیدم افراد خانواده ام و نزدیکانم همه میخان از او قسمت فرار کنن.که چون آبش شوره بدرد نمیخوره..گفتم چقدر قانون داره اینجا برام خودشو نشون میده…همین افراد فراری آیا تونستن این باگ رو مثل آب شور تو درونشون ببینن!یا نه…
و در ادامه..
پس مسیر درست همیشه نتیجه درسته…که هر چی درکش کردم رفتار درست تبدیل شده…
رفتارها با کار کردن مداوم پیش میاد!
خدایا چنانکن سرانجام کار تو خوشنود باشی و ما رستگار
به امید توحید از طرف استاد عزیزم..
سپاسگزار خداوندی هستم که این کلمه توحید رو مدام داره برای ما نشون میده..که همین درسته همین درسته….
استاد عزیزم در کلام آخرم در این فایل بهشتیم سپاسگزار شما هم هستم.به امید بهترینها برای شما و خانم شایسته عزیز و عضو خانواده زیبای بهشت زندگیم!
به نام خدا
با سلام خدمت شما
من تازه عضو سایت شدم این فایل یکی از بهترین درسهایی بود که میتونستم دریافت کنم در طی این چهل سال زندگی
در پیرو صحبتهای شما این تجربه من هست
هر چی خودمو کنکاش کردم طی صحبتهای شما در خودم غرور و نخوت نمیبینم که من خودم حالیمه یا خودم از پسش برمیاد مشکل من در نحوه ارتباطم به خدا هست
الان که دقیق تر نگاه میکنم از نگاه بسیار خرد بودنه خودمه یا شرک خیلی بزرگ خودم
واضح تر بگم پیش خودم میگفتم مگر خدا بیکاره بیاد مشکلات مسخره تو رو برطرف کنه یا این روتین های زندگی هست دیگه چه ربطی داره خودت باید از پسش بربیا
یا اینکه تو آدم پست و دون مایه ای هستی پر از کناه و اشتباه خدا فقط پیامبران را هدایت مبکند یا فقط افرادی را که دین دار هستن هدایت میکنه چون تو بنده خوبی نیستی خدا هم کاری بهت نداره
یعنی خدا رو به شکل یه والد سخت گیر میدیدم که تا این اعمال انجام ندی تا دختر خوبی نباشی یا غیره و غیره من کاری بهت ندارم
دفیقا مصادف آدمی بودم که باید برای هر دستاوردی خیلی زحمت بکشی تا اون دستاورد بدست بیاد حتی در ارتباط با خداوند
نکته دیگر فکر من که از کودکی بهم بشدت تزریق شده بود اینکه اگر بخوای در دنیای دیگه که سرای باقیست و همیشگی در رنج نباشی در این دنیا باید پدرت دربیاد این دنیا سرای راحتی و خوشی نیست هر چی این دنیا بیشتر بدبختی بکشی اون دنیا جات بهتره
ووووای خدایا چقدر احمق بودم
من باور داشتم که لیاقت ندارم
در
بی کرانه زندگی دو چیز افزونم کرد
رنگ آبی آسمانی که میبینم و میدانم که نیست
و خدایی ک نمیبینم و میدانم ک هست
در شگفتم ک سلام آغاز هر دیدار است،ولی در نماز پایان است
شاید این بدان معناست ک پایان نماز آغاز دیدار است
خدایا بفهمانم ک بی تو چه میشوم اما نشانم نده
خدایا هم بفهمانم ،هم نشانم بده ک با تو چه خواهم شد ،
من این بنده تو فهمیدم ک تا سال 98،هیچ نشدم ،اما از سال 99 یه زندگی با عشق تو را تجربه میکنم ،یه فاطمه جدید با دیدگاه جدید متولد شد و داره ادامه میده ،و هر روز ب خواسته هایش یک ب یک رسیده و میرسد،
خدایا سپاسگزارم ک استاد را برای هدایت من سر راهم قرار دادی ،
خدایا سپاسگزارم ک مرا هر لحظه هدایت میکنی
و میدانم ک بی تو هیچم،اما با تو همه چیزم
من چند روز پیش اتفاقی افتاد و وقتی ک این فایل رو گوش دادم فهمیدم ک ب خود و دانسته هام نباید قووو شد
من هر بار ک آشپزی میکردم و دم پخت درست میکردم تقریبا همه میگفتن چقدر خوب درست میکنی و من فکر میکردم این تو استعداد من هست ک دم پخت را خوب درست میکنم اما اون شب غذای من ب شکل خیلی بدی در حد خمیر شد ،و فهمیدم ک خدا وند اگر حتی تو را در کوچکترین چیز کمک نکنه وتو را تنها بزاره
تو هیچی نیستی ،
خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم خدایا من با تو خوشم و بی تو …
مرا ب حال خود وا مگذار
مرا هر لحظه حمایت و هدایت کن
خدایا سپاس ک کنار دوستان خوبی هستم
خدایا سپاس بابت وجودت ک در زندگیم احساس میکنم
استاد سلام و درود خداوند بر شما و خانم شایسته مهربان
از شما نهایت سپاس را دارم
در پناه خدای مهربان…