اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
از وقتی که یادم میاد پدرم توی بازی شطرنج حرفه ای بود و همیشه توسط آشنایان و دوستان و فامیل تحسین می شد چند تا مقام قهرمانی استانی داره الان با تمرین و تکرار زیاد به جایی رسیدم اگه کمی بی دقتی کنه کیش و ماتش میکنم یا حداقل بازی رو به نفع خودم جلو میبرم پس اگه بخواد منو ببره باید صد در صد دقت کنه وگرنه حمله های کاری می کنم و محاصره میشه
یکی از قشنگ ترین سرگرمی هام بازی شطرنجه و چقدر فکر آدم رو باز می کنه و قدرت تجزیه و تحلیل رو بالا میبره باعث میشه و باعث میشه عمقی تر آدم به مسائل فکر کنه توی این بازی چند تا مهره کلیدی رو گرفتم اما دیگه چون مطمئن شدم که دارم میبرم یک اشتباه کردم بازی رو دست گرفت و برد یاد فایل توحید عملی 11 افتادم که میگفتید زمانی شکست میخورید که به خودتون و عقلتون خیلی اعتماد می کنید
سلام و درود به استاد عزیز. خانم شایسته مهربان و همه بچه های خانواده عباس منش.
من چهل و دو سالمه.
از بچگی یک سری تعارض ها رو در دین و عملکرد خودم واطرافیان میدیدم و دنبال حل این مشکلات بودم و اینها رو بلا و مصیبت میدونستم و باورهای باطل
هر که در این بزم مقربتر است
جام بلا بیشترش میدهند.
با اینکه باورش مشکل بود اما باور شده بود و دنبال جواب بودم.
در اوایل ازدواجم و همچنین بچه دار شدن و خانه دار شدن من تجربه توکل واقعی به خدا رو داشتم اما چون قوانین رو نمیدونستم خیلی جاها با شرک درآمیخته میشد و چنان سیلی هایی جهان به من میزد که نمیفهمیدم.
و دو سال پیش خیلی با خدا صحبت میکردم و میگفتم خدایا.
ای که مرا خوانده ای. راه نشانم بده.
و نشانه ها از راه رسیدن. از وقتی این سایت رو پیدا کردم خیلی آرام و غیر محسوس که متوجه هم نمیشدم تغییرات آغاز شد. وسط راه یه اشتباه اما سریع برگشتم. به جرات میتونم بگم معنی توحید رو تو این یکسال و نیم از کل عمرم بهتر درک کردم.
آخرین نتیجه توکل بر خدا و توحید این بود که
من یک منزل رو سه سال پیش خریدم و قرار بود دو ماه بعد تحویل بده که نداد.
منم یک منزل اجاره کردم با 35 میلیون.
سه سال با همین پول پیش نشستم تا اینکه یک ماه پیش صاحب خونه گفت پاشو میخام منزل رو باز سازی کنم. منم بلافاصله گفتم باشه.
فقط با نیروی توکل. آرام و بدون استرس.
به خانمم گفتم وسایل ها رو چمع کن بریم خونه خودمون. اون خونه هم حدود 200 میلیون بدهی داشت.
همه اطرافیان از جمله خانمم میگفتن حتما پولی وامی ایده ای داره. و من و خدااااا
دو هفته بعد پول خونه به طور باور نکردنی جور شد. چون خام بود و تحویل نگرفته بودم باز خانمم نگران تجهیز بود و معجزه بعدی رخ داد.
دستهای خدا دست به کار شدند.
خواهرم و شوهرش برا مهاجرت همه وسایل و خونشون رو فروختن و برا چند روزی دنبال سوئیت بودن. تو دیوار یه خونه پیدا کردن 45 متری. زنگ زدن چند نفری گفت دو نفر. صاحبخونه گفت نه من تعداد زیاد میخام. تعجب. چند دقیقه بعد من زنگ زدم.
چند نفرید گفتم 6 نفر. گفت بیاید خونه رو ببینید رفتم دیدم 5 طبقه. همه خالی. یک واحد 180 متر. فقط اینجا باشید که خالی نباشه.
واااای خدااااا.
مگه میشه. یادم افتاد بله میشه.
به شرطی که الگوهای خوب تکرار بشه و الگو های اشتباه حذف بشه و این تبدیل به عادت بشه.
الان و هر وقت یاد خدا و مهربانی و قدرت و قوانین الهی میفتم فقط شکر میکنم با اشک.
خدایا شکررررررت.
برا همه خوبیهات.
برا خوب هایی که جلوی راه من قرار داده.
ممنون از همه خوبیها و خدای خوبیها.
خواستم این تجربه رو با همه عزیزان به اشتراک بزارم که باورها باید روز به روز تقویت بشه
شاد. سر بلند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید. انشاالله
خدایا خودت هدایتم کنم که ردپای شایستهای در رابطه با محتوای این فایل زیبا و دوست داشتنی بذارم
الله اکبر! استاد شما از لباتون گوهر میباره!!!
هر تیکش برای من درس داشت و من و به فکر وا میداشت!!
من این فایل رو برای دومین بار و با فاصله ی زمانی بسیار طولانی تماشا کردم!!
استاد درست میگفتید که هر بار که فایل ها رو گوش میدید چیزایی رو میشنوید که قسم میخوردید که هیچ وقت تا به حال حتی یکبار هم نشنیدیش و اصلا تو این فایل همچین مطالبی وحود نداشت!
چقدر این فایل تجربه هایی در زندگی خودم و افرادی که باهاشون برخورد دارم رو به خاطر آورد!!
اول از مال خودم شروع میکنم!!
این جمعه ای سر کلاس بودم و باید به استادِ طراحی سایتمون یک پروژه تحویل میدادیم و منم تا یه جای خیلی خوبی پیش برده بودمش و یجاهاییش ایراد داشت و مدام فکر میکردم و از خدا راه حل میخواستم ( اما هنوز چون تو دریافت الهامات خیلی ضعیفم مدام بگیر و نگیر داره) و خلاصه دنبال یه دستوری! تگی! چیزی بودم که بتونم تو css سایتم اضافش کنم!
استادمون ازم خواست که بیاد و مشکلم و ببینه و اما من بهش گفتم ( نه میخوام خودم روش کارکنم و ببینم میتونم مشکلم و پیدا کنم و حل کنم یا نه!)
اما در آخر چون ایمانم به خدا ضعیف بود با کلی تلاش و امتحان کردن اون کد و این یکی کد و اینا به حواب نرسیدم و گذاشتم استاد یه دور کدام و چک کنه!
اما اتفاقی که افتاد این بود که استادم نتونست مشکل و حل کنه! و من قبل این اتفاق خب توقع داشتم چون استاده حتما حتما ( مثل تجربه های قبلیم) بتونه خیلی راحت مشکل و پیدا کنه و یه راه حل عالی رو جایگزینش کنه!
اما هیچ چیز اونطور که میخواستم پیش نرفت
و پروژه من ناقص موند!!
تا همین امشب!
تا این که این فایل و دیدم!
که استاد گفت: اگر فکر میکنی استادت، چتجیبیتی، و هرکس دیگه ای میتونه کمکت کنه! خدا هم میگه پس برو و از همونا کمک بگیر و دنبال راه حل باش!!
همونجا گفتم خدایا خودت من و هر لحظه به راه راست،به راه کسانی که به اونها نعمت دادی هدایت کن، من بدون هدایت تو، بدون شکرگزاری کردن برای نعمت هایی که تو تو زندگیم دادی و به رایگان بخشیدی، بدون نام تو تو زندگیم هیچم!! هیچچچچچچچ!
همونجا گفتم من فردا وقتی از خواب پاشدم یسر به اون کدام میزنم و ازت میخوام که هدایتم کنی که دستور مناسب و پیدا کنم و تو برام مشکل و حل کنی!
خدایا من میخوام رو شونه های تو بشینم و بتونم از مسیر زندگیم لذت ببرم، من میخوام از زندگی کردنم لذت ببرم در کنار تو، با اسم تو، با ایمان و توحید به تو!!
واقعا خدا تو هر لحظه هدایت میکنه، همه جیز رو، این کیهان رو !!
استاد من این فایل و داشتم به همراه خواهرم گوش میدادم
اونجایی که گفتید که دوست دارید با پای برهنه تو مسیر سنگلاخ و سر بالایی و توی سرمای سوزان یه گاری قدیمی و زنگ زده رو بکشید بالا یا توی یه دشت با یه کتونی خوب یه مسیر سر پایینی رو قدم زنان راه بری و سوت بزنی و از زندگیت لذت ببری؛ همونجا یاد یه خوابی افتادم که تو تابستون دیده بودمش و از شروع کار کردن روی خودم بصورت تمرکزی حدود 4 ماه تقریبا گذشته بود!
خلاصه این تیکه از حرفتون و که شنیدم فایل و استپ زدم و به خواهرم گفتم: ( من یبار خواب دیدم که یه گاری زنگ زده به چه بزرگی که روش با یه ارتفاع زیادی لباسای کهنه وجود داشت دیدم و یه حسی بهم گفت که تو باید این گاری رو تا جلو در خونتون بکشی! و من هعی تو ذهمم میگفتم بابا این خیلی سنگینه من اصلا زورم بهش نمیرسه که! خلاصه با کلنجار ذهنیم میرم و گاری رو میگیرم که بکشم میبینم که چقدر سبکه!!! و شروع میکنم به راه رفتن و به یه جایی از مسیر میرسم میبینم که دیگه اون گاری باهام نیست! و من از خواب پا میشم و اومدم تو وسایت که هدایتیم و بزنم و دنبال مفهموم این خواب بودم و هدایت میشم به یه فایل سفر به دور آمریکا که استاد از فضای یک استیت پارک اگر اشتباه نکنم فیلم گرفته بودند و یه آفتاب زیبایی روی یه مسیری افتاده بود و تا من این مسیر دیدم مثل یه جرقه یه حسی بهم گفت که تو یه عالمه باور محدود کننده داری اما چون ریششون قوی نیست میتونی با یکم تمرکز کردن و کارکردن اون باورهای مناسب رو با باور های محدود کننده جایگزین کنی
شاید به ظاهر وقتی من فایل هدایتی و دیدم با خودم گفتن وا آخه سفر به دور آمریکا چه درسی میتونه برای من داشته باشه؟؟؟ اما من از چند لحظه بعدم خبر نداشتم که با دیدن یه مسیر توی فایل بخواد بهم همچین چیزی الهام بشه!!!
واقعا خدا کارش هدایت کردنه!
یه تجربه ی دیگه که استاد در رابطه با کمک گرفتن از چتجیبیتی صحبت کردن
سر کلاس طراحی سایت بودیم و استادمون یه چندباری گفت که اگر جایی گیر کردید ایراد نداره که از چتجیبیتی استفاده کنید و اینا!
( که من ذهنم مقاومت داشت نسب به چتجیبیتی)
خلاصه یکی از بچه ها یه چند روزی سر هر پروژه ای که استاد بهش میداد به مشکل بر میخورد و هر بار که استاد کداش و نگاه میکرد ازش میپرسید که فلانی تو از چت جیبیتی استفاده کردی؟
اونم میگفت آره
بعد استاد میگفت که این کدا و تگایی که برای تو چیده و بهت داده ما اینجا به کارمون نمیاد و باعث میشه که این تگ ها بعدا دردسر ساز بشه برات!!
استاد چقدر درست گفتید شاید اولاش یکم بهمون کمک کنن (هر عاملی به غیر از خدا) اما از یه جا به بعد کمکت نمیکنن، یعنی اصلا هر کار کنی نمیشه!!!
به قول خودتون، خدا میگه عه ازون کمک گرفتی؟! پس بقیشم برو ازون بپرس!!!
فایل که تموم شد خواهرم دنبال چسب ماتیکی بود! و طبق همیشه که به مغزمون و حافظمون اعتماد میکنیم اومد و شروع کرد به گشتن کمدا و کشوها!
یدفعه من بهش گفتم بزار خدا کمکت کنه! شکو گفت اتفاقا داشتم به همین فکر میکردم!!
شکوفه تسلیم شد و رفت سراغ کاغذ فابریانوش تا بُرِشِش بده!!
همونجا من تو دلم تحسینش کردم که به خودش زمان داد تا بتونه الهام خداوند رو دریافت کنه!
یدفعه دستش و رسوند به بالای کمد و یکم وسایلارو جابه جا کرد و چسب و پیدا کرد!!
همونجا تحسینش کردم و شکو با ذوق گفت فقط به حرف خدا اعتماد کردم! و اون معجزه رو رغم زد!!
خدا هر لحظه در حال هدایت کردن ماست
هر وقت آگاهی های بیشتری رو فرا میگیرم خدا هر لحظه در حال امتحان کردن ما و سنجیدن ما نسبت به عمل به همون آگاهی هاست!!
خدایا شکرت که بازم فرصت زندگی کردن در این دنیای پر از نعمتت رو به من بخشیدی!
ازت یک دنیا سپاسگزارم نازنیم
استاد نازنینم بسیار بسیار سپاسگزارم که فایلی با این کیفیت و با این آگاهی های ناب رو ساختید
عجب کامنت زیبایی نوشتید بهاره جان پر از اگاهی برای من بود
امروز روی نشانه امروز من زدم و بعد از گوش کردن چندتا فایل و دریافت اگاهی هاشون هدایت شدم به فایل توحید عملی قسمت 11
این فایل رو چند ماه پیش گوش کردم و هنوز هم فایل رو گوش ندادم که هدایت شدم به کامنت شما
و چقدر از خوندنش لذت بردم و دوس داشتم براتون بنویسم و بعد فایل رو گوش بدم
چقدر تحسین میکنم از اینکه آگاهی سریال سفر به دور آمریکا رو اینقدر قشنگ درک کردی
چقدر تعریف اون خواب به من کمک کرد که منم درک کنم از باورهای محدود کننده ام نترسم فقط از دور ترسناک و غیر قابل حل به نظر میاد ولی وقتی پای خدا و ایمان ما به خدا در میون باشه باورهای ما مثل اون گاری راحت قابل حمل میشن
یک مثالی تو ذهنم اومد که قبلا نمیدونم از کجا شنیدمش ولی الان جلوی چشمم اومد
درباره بحث باورها ما هرچی بزرگتر میشم مقاومتون در برابر همه چیز بیشتر میشه باورهامون به خداوند و به توانایی های خودمون کم میشه
اما بچه های کوچیک این مقاومت رو ندارن
مثلا اگه به یه آدم بزرگسال بگی برو دیوار رو فشار بده میتونی جابجاش کنی مطمنن اولش بدون هیچ مکثی میگه دیونه شدی معلومه که نمیشه
ولی به یک بچه کوچیک بگی بلند میشه میرع با تمام زورش به دیوار فشار بیاره که امتحان کنه ببینه میشه یا نه بعد نتیجه گیری میکنه
باید مقاومت ذهن رو در برابر خداوند پایین بیاریم و محتاج باشیم از هر خیری که به خدا میرسه
درست مثل شما و خواهر عزیزتون که اجازه دادید مقاومتون بیاد پایین تسلیم شدید و بعد خدا هدایت کرد
و این تیکه که گفتید هر وقت آگاهی های بیشتری رو فرا میگیرم خدا هر لحظه در حال امتحان کردن ما و سنجدین ما نسبت به عمل به همون آگاهی هاست
سپاس گذارم ازت بهاره خوشگل من
هنوز فایل رو گوش ندادم ولی مطمنم
منم قراره یه عالمه آگاهی رو برای بار اول بشنوم و هدایت بشم به مسیر درست تر
. هر که خواهان عزت است بداند که تمام عزت، برای خداست. سخن خوش و پاک به سوى او بالا مىرود و کردار نیک است که آن را بالا مىبرد.
به دنبال این بحث توحیدی، به اشتباه بزرگ مشرکان که عزت خویش را از بتها میخواستند، اشاره کرده، میفرماید: «کسانی که عزت میخواهند
.
. ️(از خدا بطلبند چرا که) تمام عزت از آن خداست» (مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعِزَّهَ فَلِلَّهِ الْعِزَّهُ جَمِیعاً).
.
.
از آنجا که تنها ذات پاک اوست که شکست ناپذیر است، لذا تمام عزت از آن اوست، و هر کس عزتی کسب میکند از برکت دریای بیانتهای اوست .
خدایا به خاطر تمام ناشکری هام، و بیراهه رفتن هام ، منو ببخش .همه عزت تویی خدایا من از تو عزت میخوام ، خدای قدرتمندم
سلام به استاد عزیزم و استاد شایسته زیبایم
سلام به همه دوستای توحیدی م
الهی به امیدخودت ، خدایا تو می دونی ، من نمی دانم خدایا هر چی دارم همه از توست و من هیچم .
خدایا ازت ممنونم به خاطر تمام لطف ها و مهربانی هایت.
استادعزیزم ، از وقتی دوره هم جهت با جریان خداوند شروع کردم ، و همچنین برکت بقیه دوره هایی که داشتم و استفاده کردم ،به لطف خدای مهربان، برکات زیادی وارد زندگیم شده و میشه،
استادجان درآمد جدید که بدون هیچ فعالیتی وارد زندگیم شد، الهی شکرت
و از لحاظ روحی و روانی خیلی رشد کردم ، این رشد را به وضوح در زندگی ام احساس میکنم، آرامش عمیق و احساس خوبی که در همه شرایط دارم خیلی این تغییراتو برام روشن تر کرده.
به لطف خدای عزیزم ، در این مدت تضادهایی به زندگیم اومد که اگر من مریم قبل بودم حتما چندین ماه درگیر و ناراحت بودم ولی به مهربانی و بخشش خدای عزیز اونقدر آرامم و حس خوبی دارم ، خودم تعجب میکنم. فقط میگم درستش همینه، این یعنی نعمت ها و برکات بیشتری وارد زندگیم داره میشه.
از اول دوره ، مخصوصا از جلسه 6 ، توکل و اعتماد به خداوند برام بولد شد ، درسته قبلا میشنیدم، میخوندم، ولی هیچ درکی از این موضوع نداشتم، به برکت و نگاه پر نور خداوند دارم تلاشم میکنم که در عمل به خداوند اعتماد کنم، مثل امروز که در استخر می ترسیدم قسمت عمیق برم، ولی بهم گفت برو من هستم ، و رفتم و شکر خدا خیلی راحت این مسیر طی کردم.
تمام تلاشم اینه که توکل و اعتماد به قدرت مطلق خداوند یگانه را در زندگی م جاری کنم، و همین اقدام برکات زیادی در زندگیم داشته و داره
خیالی آسوده در هر شرایط، آرامش، احساس خوب، احساس لیاقت، و ثروت و سلامتی کامل و وسایل و امکانات و حتی غذا های بسیار ارزشمند و پاک و… از جمله آنهاست.
الهی شکرت
و مورد دیگه که برام واضح شد، پا گذاشتن روی ترس هام بود که در صحبت در جلسات رسمی بود، خداروشکر با شجاعتی که بهم داد خیلی راحت و آسون در جمع استاد و معلم های خوب و فرهیخته تونستم بهترین ارائه پروژه ام را داشته باشم و مورد تحسین همگی قرار گرفتم و این یک پله ارزشمند برای من بود که به کمک و یاری خدا قدم گذاشتم و در پی اون احساس لیاقتی که دریافت کردم ،
از خداوند برای این تابستان هدایت خواستم تا در دوره ای عالی و مفید شرکت کنم که خیلی سریع ، خداوند پاسخم داد و منو به همایشی دعوت کرد که در آن دوره ای بسیار ارزشمند برام معرفی شد.
و شرکت در این دوره منوط به تایید استاد این دوره بود، اولش گفتم
مصاحبه،،؟! اونم با این استاد کشوری که در تلویزیون هست و کشورهای خارجی و….
ولی اولین چیزی که خدا بهم گفت این بود که مریم بازم نشون بده به خودت که می تونی، سری پیش نتیجه عالی بود ، از پس اینم برمیای، اینم مثل همه انسانهاست و یک معلم فقط اطلاعات بیشتری داره، برو تو دل ترسهات
سریع همون موقع پول پیش پرداخت واریز کردم، برای مصاحبه و شکر خدا برای فردای اون روز که سوم خرداد ماه بود ، (یعنی دیروز) وقت دادن ، قبل مصاحبه گفتم خدایا این فرد تویی که با من صحبت میکنی ، هرچی شنیدم از طریق این فرد نشونه و پیام تو هست برام
و در عین ناباوری خودم ، در آرامش مصاحبه انجام شد، وقتی صدای استاد شنیدم آرامشم بیشتر شد ، ایشون با تواضع وقتی که من خودمو معرفی و توانایی هام گفتم ، با محبت گفتند شما صلاحیت شرکت در این دوره را دارید.
استاد خیالم داره راحت میشه که یه روزی هم با شما در آرامش و شادی ، هم صحبت میشم:)
الهی شکرت ، و به لطف خدا، بی نهایت خوشحال شدم ، چون در این دوره به یاری خدا ، برند شخصی خودمو میسازم، کتابم می نویسم، پیج کاری خودمو به هدایت و لطف خدا راه اندازی میکنم، و از لحاظ اطلاعات کاری و شغلی ام ارتقا پیدا می کنم و بی نهایت خیر و برکت و ثروت راحت و آسان که خداوند وارد زندگیم می کند.
خدایا هزاران مرتبه شکر
خدایا، ای فرمانروای جهانیان ای قدرت مطلق، من هرچی دارم ، نفسی که الان میکشم، دستی که داره می نویسه و حتی تک تک این کلمات و همه چی ، همه از آن توست و من هیچم، خدایا تو می دونی و من هیچی نمی دونم.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ﴿1﴾
به نام خداوند رحمتگر مهربان (1)
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿2﴾
ستایش خدایى را که پروردگار جهانیان (2)
الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ﴿3﴾
رحمتگر مهربان (3)
مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ ﴿4﴾
[و] خداوند روز جزاست (4)
إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ ﴿5﴾
[بار الها] تنها تو را مى پرستیم و تنها از تو یارى مى جوییم (5)
هر آنچه دارم از آن توست به هر خیری از طرف تو من محتاجم
سلام استاد عزیزم و خانوم شایستهی عزیزم
استاد تا اومدم سایت فایل جدید رو دیدم و متنشو خوندم یاد صحبتهاتون افتادم که میگفتید خدا هدایتم میکنه بیام فایل جدید ضبط کنم که راجبه چه موضوعی باشه،استاد من چند وقتی بود با خودم راجب همین موضوع حرف میزدم و تایید میکردم که اره چون فلان کار رو با هدایت خدا شروع کردی و ازش چراغ سبز خواستی برای شروعش برای همین موفقیت آمیز بود،استاد بقول خودتون ما توی جهان جادویی زندگی میکنیم چطوریه که من این سردنیا به ی موضوعی فکر میکنم و خدا به شما که اون سردنیا هستید الهام میکنه که راجب همین موضوع فایل بزارید و از زبون شما با من حرف زد خدایا بینهایت ممنونم که اینطوری جواب میدی.
بریم سراغ سوالها،قبل از عید بود دی ماه بود فکر کنم تصمیم گرفتم توی چالشی شرکت کنم که ورودی داشت،استاد انقدر مطمئن بودم که از پسش برم میام اره من تواناییشو دارم که نگو اره من بلدم و نتیجش شد رد شدن توی اون چالش بعدش با خودم میگفتم چرا اینطوری شد نکنه عجلهای کردی که اینطوری شد خلاصه 2ماه گذشت با خودم تصمیم گرفتم که آخرای اسفند ماه دوباره شرکت کنم توی اون چالش و داشتم به عزیز دلم میگفتم اینبار با چراغ سبز خدا شرکت میکنم استاد همون لحظه که این جمله رو نوشتم برای عزیز دلم ،استاد دقیقا همون لحظه که من پیام رو فرستادم عزیز دلم هم همون لحظه بهم گفت همین هفته شرکت کن،استاد واقعا وقتی با قلبت اعتماد میکنی نه کلامی در لحظه جوابتو میده خدا هر لحظه داره باهامون حرف میزنه صدای ذهنمون انقدر بلنده که نمیشنویم.خلاصه که با چراغ سبز خدا شرکت کردم و با موفقیت انجام شد و چقدر در زمان گذروندن اون چالش بهم کمک کرد از طریق عزیز دلم که یکی از دستاش بود و الهاماتی که فلان کارو کن و همش عالی بود.من توی این چندوقته هی به خودم یادآوری میکردم که دقت کن ببین وقتی خودتو عقل کل نمیدونی از خدا میخوای راه رو نشونت بده ببین چقدر از مسیر راحتی کارت انجام شد به شکل معجزهوار.استاد این موضوع به وضوع نشونم داد که با وجود مهارت و دانش وقتی در برابر خدا متواضع میشی چطوری آسونت میکنه برای آسونیها الهی شکر که خدای به این بخشندگی و مهربونی خالق منه.استاد در پناه خدا باشید
یادمه تیپ خیلی خوبی زده بودم. نمیدونم شاید خیلی مغرور شده بودم. داشتم میرفتم که یهو چنان محکم خوردم زمین، چناااااان محکم خوررررددددم زمین که نفهمدیم از کجا خوردم. از جام بلند شدم و بدون اینکه حرکت خاصی بخوام بکنم دوباره چنان محکککممم تر از قبل خوردم زمین که خودمو لباسام داغون شدیم. حتی اگه فکر کنم اولین زمین خوردن اتفاقی بود(البته که هیچ چیز اتفاقی ای وجود نداره و همه چیز تحت اراده ی الله است) نمیتونم باور کنم دومین زمین خوردنم اتفاقی بود. من امضای خدا رو پای این زمین خوردن ها دیدم. الان میفهمم که تا خدا نخواد من راه عادیمم نمیتونم برم چه برسه به رانندگی و… خداست که دستور میده اصطکاک عمل بکنه، خداست که دستور میده این لقمه از گلومون بره پایین؟ یا گیر کنه و خفمون کنه. حتی دسشویی رفتن. خداست که به ما رحم میکنه و به سلامت اینکار رو انجام میدیم وگرنه خییلی راحت با یه زور زدن میتونه تمام اعضا و جوارحمون رو بریزه رو سنگ توالت و حتی حالمون بهم بخوره که بخوایم دل و روده ی خودمونو جمع بکنیم.
رئیس کلانتریمون وقتی سربازها به هم زور میگفتن مثال قشنگی میزد برامون. میگفت: «به دسشویی رفتنتون دقت کردین؟ ما انسان ها اینیم. حتی همسرمون حتی عزیزترین کسای زندگیمون هم ما رو اون لحظه گردن نمیگیرن.»
ای انسان، چه چیزی تو را در مقابل پروردگار بلند مرتبه ات مغرور کرده!
استاد امروز که سایت رو باز کردم تا روی قانون سلامنی کار کنم تا دیدم فایل جدیدی اومده اینقدر دلم براتون تنگ شده بود که نتونستم لحظه ای صبر کنم.
نا الان دقیقه 8دفایل رو گوش کردم،
اولا خدا رو شکر می کنم که یه استاد عملی فوق العاده برام فرستاده تا قانون جهان هستی رو لمس کنم و به لطف ک یاری خودش عمل کنم.
اسناد کاقعا به شما می بالم که اینقدر آگاه هستید به هدایتها و الهاماتی که بهتون می شه و توجه می کنید و فکر می کنید و بعد بهتر عمل می کنید.
من اول باید این درس رو از شما بگیرم و با تمام تلاشم سعی کنم عمل کنم.
در مورد موضوع این فایل وقتی شروع کردید به بیان کردن موضوع یاد خودم افتادم که 2 روز گذشته من یه قیمه درست کردم که مثل روزهای قبلم خوشمزه و تعریفی آنچنان نبود.
موضو ازداین قراره که من به دلیل اینکه همسرم به طعم و نحوه پخت غذا خیلی توجه می کنه ، این خواسته در من به وجود اومده که برای پخت غذاها بیشتر دقت کنم و با توجه بیشتر درست کنم تا غذاهامخوشمزه تر بشه ، خوب با تحقیق که می کردم یه سری از غذاها مثل قرمه ، قیمه و .. خیلی خوشمزه می شه که واقعا هر کی می خوره تعریف می کنه. چند روز پیش که حرف از آشپزی شد من به یکی از دوستان گفتم من به خاطر حساسیت های همسرم یه سری غذا ها رو خیلی خوشمزه درست می کنم و کردیت خوشمزگی غذا رو به خودم دادم و 2 روز بعد که مهمان داشتم و قیمه درست کردم به اون خوشمزگی نبود.
دقیقا ندایی درونم گفت بفرما فاطمه خانم ، فکر می کردی خودت خوشمزه درست می کردی ، این عزیزم من بودم که هدایتت می کردم . این ندا رو به وضوح درونم بهم گفت و من باید از استاد یاد بگیرم که این ندا ها رو محکمتر و بلند تر بشنوم و به تمام کارهام تعمیم بدم.
امید وارم و از خدای خودم می خوام که یاری ام کنه تا در هر لحظه و هر کاری که انجام می دهم به هدایتهاش اولادقت کنم و فراموش نکنم که هر کاری که از من سر می زنه اگر خوبه به خاطر گوش به فرمان بودن هدایتهاش هست و من فقط اجرا کننده خوبی هستم . او می گوید و هنر من خوب گوش کردن و اجرا کردن است.
و هر کجا نتیجه خوبی نمی گیرم چون به ولایل مختلف مثل ترس(قدرت دادی به غیرخدا و هر عملا بیرونی) یا مثل غرور و از خود دانستن نتایج خوب(قدرت دادن به خود به تنهایی) و .. که همه نوعی شرک است، گیرنده الهاماتم ضعیف بوده خوب نشنیدم و عمل نکردم . که باز هنر من این است که با احساس خوب که حاصل توجه به نکات مثبت و مثبت نگری و باورها و افکار توحیدی و عاری از شرک(تنها قدرت مطلق خداوند است وبس) است ، گوشم را تیز کنم برای دریافت الهامات و رها و سرسپرده باشم و عمل کنم و به این ترتیب با بندگی کردن ، پادشاهی کنم.
سلاااام به استاد عزیزم و تمام دوستان همفرکانسی خودم.
بینهایت خدا رو شکر میکنم و از شما هم متشکررررم که این فایل رو گذاشتین.
استاااااااد از زمانی که شروع کردم به شنیدن این فایل ، شوکه و مات و مبهوت شدددددم . خدایاااا چقدررررر کارات دقیقه . چقددرررررر سریع پاسخ میدی.
استاد امروز یکشنبه است و من چهارشنبه ، پنجشنبه و جمعه یک موضوع مدام تو ذهنم میچرخید و میدونین اون چی بود ؟؟؟؟؟
همش با خودم میگفتم الهه تو از استاد توکل، هدایت و توحید عملی رو قشنگگگگگ یاد گرفتی. اما چرا در تمام اوقات نمیتونی مثل اون موقع هایی که کمی استرس داری تسلیممممم هدایت خداوند باشی. به خدا گفتم خدای من ، من الهه ، بنده اتم و میخواااام که تو تمام لحظات زندگیم بتونم به تو و هدایتت کاملا تسلیم وااااار توجه و عمل کنم و ار خدا خواستم که کمکم کنه.
به خودم گفتم نباید دچار غرور بشی و بگی من اینکارهارو کردم و یا دیگه میدونم باید چیکار کنم. و امروز بعد از همه این فکرهاااا این درو گوهرها رو از شما دارم میشنوم.
استااااد من چقدررررر کیف کردم از این جمله تون که گفتین تو کارهایی که دفعه اوله ما بیشتر تسلیم خداوندیم و مدام از خدا کمک میخوایم اما بعدش نه …..
خداااااای من نمی تونم بیشتر از این حس تشکرم رو بیان کنم.
خداااای من اینجا مینویسم که خدایاااااا من خودم رو تو تمام لحظات زندگیم به خودت میسپرم. خدایا کمکم کن در مقابلت خاشع باشم. خدایااااا کمکم کن که بدونم فقیرم در برابر همه لطفی که از تو میتونه بمن برسه.
خدایا من رو از غرور بهخودم حفظ کن. خدایا من هرررررچی دااااارم از تو دارم.
خدایا من هیچچچچچچی نمیدونم. خدایا من هیچی نیستم.
خدای من ، من رو به استوارترین راهها هدایت کن.
خدایااااااااااااااا کمکم کن برای هر کاری اولش بهت بگم من بدون تو هیچم و هیچی رونمی تونم پیش ببرم. ذهنمو و قلبمو باز میکنم که هدایتت رو بگیرم.
خدایاااا شکرت
خدایا شکرررت
استاد عزیزم ازتون ممنونم
انقدرررر در خودم حس شعف داررررم که قدرت نشستن رو از من میگیره و باید راه برم تا شب و همش بگم خدایا شکرت
مرررسی که انقد دقیق و سریع جواب میدی.
امروز 26 فروردین 1403
تاریخ زدم تا برای همیشه یادم بمونه که از این لحظه و از امروز قراره هر روز و هر لحظه ام پر از هدایت باشه . هدایتی که من در اون هدایت پر از تسیلم، خشوع و هیچی هستم.
به نام خدای مهربان
از وقتی که یادم میاد پدرم توی بازی شطرنج حرفه ای بود و همیشه توسط آشنایان و دوستان و فامیل تحسین می شد چند تا مقام قهرمانی استانی داره الان با تمرین و تکرار زیاد به جایی رسیدم اگه کمی بی دقتی کنه کیش و ماتش میکنم یا حداقل بازی رو به نفع خودم جلو میبرم پس اگه بخواد منو ببره باید صد در صد دقت کنه وگرنه حمله های کاری می کنم و محاصره میشه
یکی از قشنگ ترین سرگرمی هام بازی شطرنجه و چقدر فکر آدم رو باز می کنه و قدرت تجزیه و تحلیل رو بالا میبره باعث میشه و باعث میشه عمقی تر آدم به مسائل فکر کنه توی این بازی چند تا مهره کلیدی رو گرفتم اما دیگه چون مطمئن شدم که دارم میبرم یک اشتباه کردم بازی رو دست گرفت و برد یاد فایل توحید عملی 11 افتادم که میگفتید زمانی شکست میخورید که به خودتون و عقلتون خیلی اعتماد می کنید
سلام و درود به استاد عزیز. خانم شایسته مهربان و همه بچه های خانواده عباس منش.
من چهل و دو سالمه.
از بچگی یک سری تعارض ها رو در دین و عملکرد خودم واطرافیان میدیدم و دنبال حل این مشکلات بودم و اینها رو بلا و مصیبت میدونستم و باورهای باطل
هر که در این بزم مقربتر است
جام بلا بیشترش میدهند.
با اینکه باورش مشکل بود اما باور شده بود و دنبال جواب بودم.
در اوایل ازدواجم و همچنین بچه دار شدن و خانه دار شدن من تجربه توکل واقعی به خدا رو داشتم اما چون قوانین رو نمیدونستم خیلی جاها با شرک درآمیخته میشد و چنان سیلی هایی جهان به من میزد که نمیفهمیدم.
و دو سال پیش خیلی با خدا صحبت میکردم و میگفتم خدایا.
ای که مرا خوانده ای. راه نشانم بده.
و نشانه ها از راه رسیدن. از وقتی این سایت رو پیدا کردم خیلی آرام و غیر محسوس که متوجه هم نمیشدم تغییرات آغاز شد. وسط راه یه اشتباه اما سریع برگشتم. به جرات میتونم بگم معنی توحید رو تو این یکسال و نیم از کل عمرم بهتر درک کردم.
آخرین نتیجه توکل بر خدا و توحید این بود که
من یک منزل رو سه سال پیش خریدم و قرار بود دو ماه بعد تحویل بده که نداد.
منم یک منزل اجاره کردم با 35 میلیون.
سه سال با همین پول پیش نشستم تا اینکه یک ماه پیش صاحب خونه گفت پاشو میخام منزل رو باز سازی کنم. منم بلافاصله گفتم باشه.
فقط با نیروی توکل. آرام و بدون استرس.
به خانمم گفتم وسایل ها رو چمع کن بریم خونه خودمون. اون خونه هم حدود 200 میلیون بدهی داشت.
همه اطرافیان از جمله خانمم میگفتن حتما پولی وامی ایده ای داره. و من و خدااااا
دو هفته بعد پول خونه به طور باور نکردنی جور شد. چون خام بود و تحویل نگرفته بودم باز خانمم نگران تجهیز بود و معجزه بعدی رخ داد.
دستهای خدا دست به کار شدند.
خواهرم و شوهرش برا مهاجرت همه وسایل و خونشون رو فروختن و برا چند روزی دنبال سوئیت بودن. تو دیوار یه خونه پیدا کردن 45 متری. زنگ زدن چند نفری گفت دو نفر. صاحبخونه گفت نه من تعداد زیاد میخام. تعجب. چند دقیقه بعد من زنگ زدم.
چند نفرید گفتم 6 نفر. گفت بیاید خونه رو ببینید رفتم دیدم 5 طبقه. همه خالی. یک واحد 180 متر. فقط اینجا باشید که خالی نباشه.
واااای خدااااا.
مگه میشه. یادم افتاد بله میشه.
به شرطی که الگوهای خوب تکرار بشه و الگو های اشتباه حذف بشه و این تبدیل به عادت بشه.
الان و هر وقت یاد خدا و مهربانی و قدرت و قوانین الهی میفتم فقط شکر میکنم با اشک.
خدایا شکررررررت.
برا همه خوبیهات.
برا خوب هایی که جلوی راه من قرار داده.
ممنون از همه خوبیها و خدای خوبیها.
خواستم این تجربه رو با همه عزیزان به اشتراک بزارم که باورها باید روز به روز تقویت بشه
شاد. سر بلند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید. انشاالله
به نام خدا
به نام خدایی که هدایتگر راه ما است به شرط باور به شرط ایمان
دوست عزیزم
من هم مدتی است این خواسته را دارم و
می خواهم به امید الله در خونه ی رویایی خودم با لذت و عشق زندگی کنم
کامنت شما یه پاسخ از طرف خداوند به من بود
که ببین بنده ی من همه چیز ممکن است
فقط من را باور کن
عوامل بیرونی را همه را حذف کن
فقط من را بپرست
خدایا تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می جویم
وقتی برای شما امکان پذیر شده پس برای من هم میشود
خدایا شکرت
باید خواسته را کوچک کرد در برابر قدرت خداوند
خدایا خودت کمک کن
میشود براحتی هم میشود
میشود با لذت هم میشود
همین جوری که برای دوست هم خانواده ام درست کردی و به من نشونش دادی به من هم عطا می کنی
ممنون دست خداوند
خدایا شکرت
بسم الله الرحمن الرحیم
خدایا خودت هدایتم کنم که ردپای شایستهای در رابطه با محتوای این فایل زیبا و دوست داشتنی بذارم
الله اکبر! استاد شما از لباتون گوهر میباره!!!
هر تیکش برای من درس داشت و من و به فکر وا میداشت!!
من این فایل رو برای دومین بار و با فاصله ی زمانی بسیار طولانی تماشا کردم!!
استاد درست میگفتید که هر بار که فایل ها رو گوش میدید چیزایی رو میشنوید که قسم میخوردید که هیچ وقت تا به حال حتی یکبار هم نشنیدیش و اصلا تو این فایل همچین مطالبی وحود نداشت!
چقدر این فایل تجربه هایی در زندگی خودم و افرادی که باهاشون برخورد دارم رو به خاطر آورد!!
اول از مال خودم شروع میکنم!!
این جمعه ای سر کلاس بودم و باید به استادِ طراحی سایتمون یک پروژه تحویل میدادیم و منم تا یه جای خیلی خوبی پیش برده بودمش و یجاهاییش ایراد داشت و مدام فکر میکردم و از خدا راه حل میخواستم ( اما هنوز چون تو دریافت الهامات خیلی ضعیفم مدام بگیر و نگیر داره) و خلاصه دنبال یه دستوری! تگی! چیزی بودم که بتونم تو css سایتم اضافش کنم!
استادمون ازم خواست که بیاد و مشکلم و ببینه و اما من بهش گفتم ( نه میخوام خودم روش کارکنم و ببینم میتونم مشکلم و پیدا کنم و حل کنم یا نه!)
اما در آخر چون ایمانم به خدا ضعیف بود با کلی تلاش و امتحان کردن اون کد و این یکی کد و اینا به حواب نرسیدم و گذاشتم استاد یه دور کدام و چک کنه!
اما اتفاقی که افتاد این بود که استادم نتونست مشکل و حل کنه! و من قبل این اتفاق خب توقع داشتم چون استاده حتما حتما ( مثل تجربه های قبلیم) بتونه خیلی راحت مشکل و پیدا کنه و یه راه حل عالی رو جایگزینش کنه!
اما هیچ چیز اونطور که میخواستم پیش نرفت
و پروژه من ناقص موند!!
تا همین امشب!
تا این که این فایل و دیدم!
که استاد گفت: اگر فکر میکنی استادت، چتجیبیتی، و هرکس دیگه ای میتونه کمکت کنه! خدا هم میگه پس برو و از همونا کمک بگیر و دنبال راه حل باش!!
همونجا گفتم خدایا خودت من و هر لحظه به راه راست،به راه کسانی که به اونها نعمت دادی هدایت کن، من بدون هدایت تو، بدون شکرگزاری کردن برای نعمت هایی که تو تو زندگیم دادی و به رایگان بخشیدی، بدون نام تو تو زندگیم هیچم!! هیچچچچچچچ!
همونجا گفتم من فردا وقتی از خواب پاشدم یسر به اون کدام میزنم و ازت میخوام که هدایتم کنی که دستور مناسب و پیدا کنم و تو برام مشکل و حل کنی!
خدایا من میخوام رو شونه های تو بشینم و بتونم از مسیر زندگیم لذت ببرم، من میخوام از زندگی کردنم لذت ببرم در کنار تو، با اسم تو، با ایمان و توحید به تو!!
واقعا خدا تو هر لحظه هدایت میکنه، همه جیز رو، این کیهان رو !!
استاد من این فایل و داشتم به همراه خواهرم گوش میدادم
اونجایی که گفتید که دوست دارید با پای برهنه تو مسیر سنگلاخ و سر بالایی و توی سرمای سوزان یه گاری قدیمی و زنگ زده رو بکشید بالا یا توی یه دشت با یه کتونی خوب یه مسیر سر پایینی رو قدم زنان راه بری و سوت بزنی و از زندگیت لذت ببری؛ همونجا یاد یه خوابی افتادم که تو تابستون دیده بودمش و از شروع کار کردن روی خودم بصورت تمرکزی حدود 4 ماه تقریبا گذشته بود!
خلاصه این تیکه از حرفتون و که شنیدم فایل و استپ زدم و به خواهرم گفتم: ( من یبار خواب دیدم که یه گاری زنگ زده به چه بزرگی که روش با یه ارتفاع زیادی لباسای کهنه وجود داشت دیدم و یه حسی بهم گفت که تو باید این گاری رو تا جلو در خونتون بکشی! و من هعی تو ذهمم میگفتم بابا این خیلی سنگینه من اصلا زورم بهش نمیرسه که! خلاصه با کلنجار ذهنیم میرم و گاری رو میگیرم که بکشم میبینم که چقدر سبکه!!! و شروع میکنم به راه رفتن و به یه جایی از مسیر میرسم میبینم که دیگه اون گاری باهام نیست! و من از خواب پا میشم و اومدم تو وسایت که هدایتیم و بزنم و دنبال مفهموم این خواب بودم و هدایت میشم به یه فایل سفر به دور آمریکا که استاد از فضای یک استیت پارک اگر اشتباه نکنم فیلم گرفته بودند و یه آفتاب زیبایی روی یه مسیری افتاده بود و تا من این مسیر دیدم مثل یه جرقه یه حسی بهم گفت که تو یه عالمه باور محدود کننده داری اما چون ریششون قوی نیست میتونی با یکم تمرکز کردن و کارکردن اون باورهای مناسب رو با باور های محدود کننده جایگزین کنی
شاید به ظاهر وقتی من فایل هدایتی و دیدم با خودم گفتن وا آخه سفر به دور آمریکا چه درسی میتونه برای من داشته باشه؟؟؟ اما من از چند لحظه بعدم خبر نداشتم که با دیدن یه مسیر توی فایل بخواد بهم همچین چیزی الهام بشه!!!
واقعا خدا کارش هدایت کردنه!
یه تجربه ی دیگه که استاد در رابطه با کمک گرفتن از چتجیبیتی صحبت کردن
سر کلاس طراحی سایت بودیم و استادمون یه چندباری گفت که اگر جایی گیر کردید ایراد نداره که از چتجیبیتی استفاده کنید و اینا!
( که من ذهنم مقاومت داشت نسب به چتجیبیتی)
خلاصه یکی از بچه ها یه چند روزی سر هر پروژه ای که استاد بهش میداد به مشکل بر میخورد و هر بار که استاد کداش و نگاه میکرد ازش میپرسید که فلانی تو از چت جیبیتی استفاده کردی؟
اونم میگفت آره
بعد استاد میگفت که این کدا و تگایی که برای تو چیده و بهت داده ما اینجا به کارمون نمیاد و باعث میشه که این تگ ها بعدا دردسر ساز بشه برات!!
استاد چقدر درست گفتید شاید اولاش یکم بهمون کمک کنن (هر عاملی به غیر از خدا) اما از یه جا به بعد کمکت نمیکنن، یعنی اصلا هر کار کنی نمیشه!!!
به قول خودتون، خدا میگه عه ازون کمک گرفتی؟! پس بقیشم برو ازون بپرس!!!
فایل که تموم شد خواهرم دنبال چسب ماتیکی بود! و طبق همیشه که به مغزمون و حافظمون اعتماد میکنیم اومد و شروع کرد به گشتن کمدا و کشوها!
یدفعه من بهش گفتم بزار خدا کمکت کنه! شکو گفت اتفاقا داشتم به همین فکر میکردم!!
شکوفه تسلیم شد و رفت سراغ کاغذ فابریانوش تا بُرِشِش بده!!
همونجا من تو دلم تحسینش کردم که به خودش زمان داد تا بتونه الهام خداوند رو دریافت کنه!
یدفعه دستش و رسوند به بالای کمد و یکم وسایلارو جابه جا کرد و چسب و پیدا کرد!!
همونجا تحسینش کردم و شکو با ذوق گفت فقط به حرف خدا اعتماد کردم! و اون معجزه رو رغم زد!!
خدا هر لحظه در حال هدایت کردن ماست
هر وقت آگاهی های بیشتری رو فرا میگیرم خدا هر لحظه در حال امتحان کردن ما و سنجیدن ما نسبت به عمل به همون آگاهی هاست!!
خدایا شکرت که بازم فرصت زندگی کردن در این دنیای پر از نعمتت رو به من بخشیدی!
ازت یک دنیا سپاسگزارم نازنیم
استاد نازنینم بسیار بسیار سپاسگزارم که فایلی با این کیفیت و با این آگاهی های ناب رو ساختید
دوستتون دارم و میبوسمتون
ان شاءالله برای دوستان نازنینم هم کارا باشد
همگی در پناه الله یکتا باشیم
آمین
به نام خداوند بزرگ سلول های کوچک
سلام خدمت استاد عزیزم و بهاره جان بسیار زیبا
عجب کامنت زیبایی نوشتید بهاره جان پر از اگاهی برای من بود
امروز روی نشانه امروز من زدم و بعد از گوش کردن چندتا فایل و دریافت اگاهی هاشون هدایت شدم به فایل توحید عملی قسمت 11
این فایل رو چند ماه پیش گوش کردم و هنوز هم فایل رو گوش ندادم که هدایت شدم به کامنت شما
و چقدر از خوندنش لذت بردم و دوس داشتم براتون بنویسم و بعد فایل رو گوش بدم
چقدر تحسین میکنم از اینکه آگاهی سریال سفر به دور آمریکا رو اینقدر قشنگ درک کردی
چقدر تعریف اون خواب به من کمک کرد که منم درک کنم از باورهای محدود کننده ام نترسم فقط از دور ترسناک و غیر قابل حل به نظر میاد ولی وقتی پای خدا و ایمان ما به خدا در میون باشه باورهای ما مثل اون گاری راحت قابل حمل میشن
یک مثالی تو ذهنم اومد که قبلا نمیدونم از کجا شنیدمش ولی الان جلوی چشمم اومد
درباره بحث باورها ما هرچی بزرگتر میشم مقاومتون در برابر همه چیز بیشتر میشه باورهامون به خداوند و به توانایی های خودمون کم میشه
اما بچه های کوچیک این مقاومت رو ندارن
مثلا اگه به یه آدم بزرگسال بگی برو دیوار رو فشار بده میتونی جابجاش کنی مطمنن اولش بدون هیچ مکثی میگه دیونه شدی معلومه که نمیشه
ولی به یک بچه کوچیک بگی بلند میشه میرع با تمام زورش به دیوار فشار بیاره که امتحان کنه ببینه میشه یا نه بعد نتیجه گیری میکنه
باید مقاومت ذهن رو در برابر خداوند پایین بیاریم و محتاج باشیم از هر خیری که به خدا میرسه
درست مثل شما و خواهر عزیزتون که اجازه دادید مقاومتون بیاد پایین تسلیم شدید و بعد خدا هدایت کرد
و این تیکه که گفتید هر وقت آگاهی های بیشتری رو فرا میگیرم خدا هر لحظه در حال امتحان کردن ما و سنجدین ما نسبت به عمل به همون آگاهی هاست
سپاس گذارم ازت بهاره خوشگل من
هنوز فایل رو گوش ندادم ولی مطمنم
منم قراره یه عالمه آگاهی رو برای بار اول بشنوم و هدایت بشم به مسیر درست تر
عاشقتم
در پناه خدا باشی
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّهَ فَلِلَّهِ الْعِزَّهُ جَمِیعًا ۚ إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ
.
. (آیه 10 سوره فاطر )
.
. هر که خواهان عزت است بداند که تمام عزت، برای خداست. سخن خوش و پاک به سوى او بالا مىرود و کردار نیک است که آن را بالا مىبرد.
به دنبال این بحث توحیدی، به اشتباه بزرگ مشرکان که عزت خویش را از بتها میخواستند، اشاره کرده، میفرماید: «کسانی که عزت میخواهند
.
. ️(از خدا بطلبند چرا که) تمام عزت از آن خداست» (مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعِزَّهَ فَلِلَّهِ الْعِزَّهُ جَمِیعاً).
.
.
از آنجا که تنها ذات پاک اوست که شکست ناپذیر است، لذا تمام عزت از آن اوست، و هر کس عزتی کسب میکند از برکت دریای بیانتهای اوست .
خدایا به خاطر تمام ناشکری هام، و بیراهه رفتن هام ، منو ببخش .همه عزت تویی خدایا من از تو عزت میخوام ، خدای قدرتمندم
سلام به استاد عزیزم و استاد شایسته زیبایم
سلام به همه دوستای توحیدی م
الهی به امیدخودت ، خدایا تو می دونی ، من نمی دانم خدایا هر چی دارم همه از توست و من هیچم .
خدایا ازت ممنونم به خاطر تمام لطف ها و مهربانی هایت.
استادعزیزم ، از وقتی دوره هم جهت با جریان خداوند شروع کردم ، و همچنین برکت بقیه دوره هایی که داشتم و استفاده کردم ،به لطف خدای مهربان، برکات زیادی وارد زندگیم شده و میشه،
استادجان درآمد جدید که بدون هیچ فعالیتی وارد زندگیم شد، الهی شکرت
و از لحاظ روحی و روانی خیلی رشد کردم ، این رشد را به وضوح در زندگی ام احساس میکنم، آرامش عمیق و احساس خوبی که در همه شرایط دارم خیلی این تغییراتو برام روشن تر کرده.
به لطف خدای عزیزم ، در این مدت تضادهایی به زندگیم اومد که اگر من مریم قبل بودم حتما چندین ماه درگیر و ناراحت بودم ولی به مهربانی و بخشش خدای عزیز اونقدر آرامم و حس خوبی دارم ، خودم تعجب میکنم. فقط میگم درستش همینه، این یعنی نعمت ها و برکات بیشتری وارد زندگیم داره میشه.
از اول دوره ، مخصوصا از جلسه 6 ، توکل و اعتماد به خداوند برام بولد شد ، درسته قبلا میشنیدم، میخوندم، ولی هیچ درکی از این موضوع نداشتم، به برکت و نگاه پر نور خداوند دارم تلاشم میکنم که در عمل به خداوند اعتماد کنم، مثل امروز که در استخر می ترسیدم قسمت عمیق برم، ولی بهم گفت برو من هستم ، و رفتم و شکر خدا خیلی راحت این مسیر طی کردم.
تمام تلاشم اینه که توکل و اعتماد به قدرت مطلق خداوند یگانه را در زندگی م جاری کنم، و همین اقدام برکات زیادی در زندگیم داشته و داره
خیالی آسوده در هر شرایط، آرامش، احساس خوب، احساس لیاقت، و ثروت و سلامتی کامل و وسایل و امکانات و حتی غذا های بسیار ارزشمند و پاک و… از جمله آنهاست.
الهی شکرت
و مورد دیگه که برام واضح شد، پا گذاشتن روی ترس هام بود که در صحبت در جلسات رسمی بود، خداروشکر با شجاعتی که بهم داد خیلی راحت و آسون در جمع استاد و معلم های خوب و فرهیخته تونستم بهترین ارائه پروژه ام را داشته باشم و مورد تحسین همگی قرار گرفتم و این یک پله ارزشمند برای من بود که به کمک و یاری خدا قدم گذاشتم و در پی اون احساس لیاقتی که دریافت کردم ،
از خداوند برای این تابستان هدایت خواستم تا در دوره ای عالی و مفید شرکت کنم که خیلی سریع ، خداوند پاسخم داد و منو به همایشی دعوت کرد که در آن دوره ای بسیار ارزشمند برام معرفی شد.
و شرکت در این دوره منوط به تایید استاد این دوره بود، اولش گفتم
مصاحبه،،؟! اونم با این استاد کشوری که در تلویزیون هست و کشورهای خارجی و….
ولی اولین چیزی که خدا بهم گفت این بود که مریم بازم نشون بده به خودت که می تونی، سری پیش نتیجه عالی بود ، از پس اینم برمیای، اینم مثل همه انسانهاست و یک معلم فقط اطلاعات بیشتری داره، برو تو دل ترسهات
سریع همون موقع پول پیش پرداخت واریز کردم، برای مصاحبه و شکر خدا برای فردای اون روز که سوم خرداد ماه بود ، (یعنی دیروز) وقت دادن ، قبل مصاحبه گفتم خدایا این فرد تویی که با من صحبت میکنی ، هرچی شنیدم از طریق این فرد نشونه و پیام تو هست برام
و در عین ناباوری خودم ، در آرامش مصاحبه انجام شد، وقتی صدای استاد شنیدم آرامشم بیشتر شد ، ایشون با تواضع وقتی که من خودمو معرفی و توانایی هام گفتم ، با محبت گفتند شما صلاحیت شرکت در این دوره را دارید.
استاد خیالم داره راحت میشه که یه روزی هم با شما در آرامش و شادی ، هم صحبت میشم:)
الهی شکرت ، و به لطف خدا، بی نهایت خوشحال شدم ، چون در این دوره به یاری خدا ، برند شخصی خودمو میسازم، کتابم می نویسم، پیج کاری خودمو به هدایت و لطف خدا راه اندازی میکنم، و از لحاظ اطلاعات کاری و شغلی ام ارتقا پیدا می کنم و بی نهایت خیر و برکت و ثروت راحت و آسان که خداوند وارد زندگیم می کند.
خدایا هزاران مرتبه شکر
خدایا، ای فرمانروای جهانیان ای قدرت مطلق، من هرچی دارم ، نفسی که الان میکشم، دستی که داره می نویسه و حتی تک تک این کلمات و همه چی ، همه از آن توست و من هیچم، خدایا تو می دونی و من هیچی نمی دونم.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ﴿1﴾
به نام خداوند رحمتگر مهربان (1)
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿2﴾
ستایش خدایى را که پروردگار جهانیان (2)
الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ﴿3﴾
رحمتگر مهربان (3)
مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ ﴿4﴾
[و] خداوند روز جزاست (4)
إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ ﴿5﴾
[بار الها] تنها تو را مى پرستیم و تنها از تو یارى مى جوییم (5)
اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ ﴿6﴾
ما را به راه راست هدایت فرما (6)
صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلَا الضَّالِّینَ ﴿7﴾
راه آنان که گرامى شان داشته اى نه [راه] مغضوبان و نه [راه] گمراهان (7)
شما بهترین استاد دنیایی
بابهترین وتنهاترین روش درست زندکی. خیلی دوستت دارم
خیلی دوستت دارم
خیلی خوشحالم که فایل گذاشتی
تو زندکی منو .نحوه فکرکردن یابهتربگم نحوه تفکر کردن منو تغیردادی
تو بهترینی
مرسی که سال جدید برای ما فایل گذاشتی
منتظر شما بودم حسابی .دوستت دارم
دوستدار شما نسترن زارع
به امید دیدار شما از نزدیک .منو یادت بمونه
به نام خدای عادل و هدایتگرم
هر آنچه دارم از آن توست به هر خیری از طرف تو من محتاجم
سلام استاد عزیزم و خانوم شایستهی عزیزم
استاد تا اومدم سایت فایل جدید رو دیدم و متنشو خوندم یاد صحبتهاتون افتادم که میگفتید خدا هدایتم میکنه بیام فایل جدید ضبط کنم که راجبه چه موضوعی باشه،استاد من چند وقتی بود با خودم راجب همین موضوع حرف میزدم و تایید میکردم که اره چون فلان کار رو با هدایت خدا شروع کردی و ازش چراغ سبز خواستی برای شروعش برای همین موفقیت آمیز بود،استاد بقول خودتون ما توی جهان جادویی زندگی میکنیم چطوریه که من این سردنیا به ی موضوعی فکر میکنم و خدا به شما که اون سردنیا هستید الهام میکنه که راجب همین موضوع فایل بزارید و از زبون شما با من حرف زد خدایا بینهایت ممنونم که اینطوری جواب میدی.
بریم سراغ سوالها،قبل از عید بود دی ماه بود فکر کنم تصمیم گرفتم توی چالشی شرکت کنم که ورودی داشت،استاد انقدر مطمئن بودم که از پسش برم میام اره من تواناییشو دارم که نگو اره من بلدم و نتیجش شد رد شدن توی اون چالش بعدش با خودم میگفتم چرا اینطوری شد نکنه عجلهای کردی که اینطوری شد خلاصه 2ماه گذشت با خودم تصمیم گرفتم که آخرای اسفند ماه دوباره شرکت کنم توی اون چالش و داشتم به عزیز دلم میگفتم اینبار با چراغ سبز خدا شرکت میکنم استاد همون لحظه که این جمله رو نوشتم برای عزیز دلم ،استاد دقیقا همون لحظه که من پیام رو فرستادم عزیز دلم هم همون لحظه بهم گفت همین هفته شرکت کن،استاد واقعا وقتی با قلبت اعتماد میکنی نه کلامی در لحظه جوابتو میده خدا هر لحظه داره باهامون حرف میزنه صدای ذهنمون انقدر بلنده که نمیشنویم.خلاصه که با چراغ سبز خدا شرکت کردم و با موفقیت انجام شد و چقدر در زمان گذروندن اون چالش بهم کمک کرد از طریق عزیز دلم که یکی از دستاش بود و الهاماتی که فلان کارو کن و همش عالی بود.من توی این چندوقته هی به خودم یادآوری میکردم که دقت کن ببین وقتی خودتو عقل کل نمیدونی از خدا میخوای راه رو نشونت بده ببین چقدر از مسیر راحتی کارت انجام شد به شکل معجزهوار.استاد این موضوع به وضوع نشونم داد که با وجود مهارت و دانش وقتی در برابر خدا متواضع میشی چطوری آسونت میکنه برای آسونیها الهی شکر که خدای به این بخشندگی و مهربونی خالق منه.استاد در پناه خدا باشید
یادمه تیپ خیلی خوبی زده بودم. نمیدونم شاید خیلی مغرور شده بودم. داشتم میرفتم که یهو چنان محکم خوردم زمین، چناااااان محکم خوررررددددم زمین که نفهمدیم از کجا خوردم. از جام بلند شدم و بدون اینکه حرکت خاصی بخوام بکنم دوباره چنان محکککممم تر از قبل خوردم زمین که خودمو لباسام داغون شدیم. حتی اگه فکر کنم اولین زمین خوردن اتفاقی بود(البته که هیچ چیز اتفاقی ای وجود نداره و همه چیز تحت اراده ی الله است) نمیتونم باور کنم دومین زمین خوردنم اتفاقی بود. من امضای خدا رو پای این زمین خوردن ها دیدم. الان میفهمم که تا خدا نخواد من راه عادیمم نمیتونم برم چه برسه به رانندگی و… خداست که دستور میده اصطکاک عمل بکنه، خداست که دستور میده این لقمه از گلومون بره پایین؟ یا گیر کنه و خفمون کنه. حتی دسشویی رفتن. خداست که به ما رحم میکنه و به سلامت اینکار رو انجام میدیم وگرنه خییلی راحت با یه زور زدن میتونه تمام اعضا و جوارحمون رو بریزه رو سنگ توالت و حتی حالمون بهم بخوره که بخوایم دل و روده ی خودمونو جمع بکنیم.
رئیس کلانتریمون وقتی سربازها به هم زور میگفتن مثال قشنگی میزد برامون. میگفت: «به دسشویی رفتنتون دقت کردین؟ ما انسان ها اینیم. حتی همسرمون حتی عزیزترین کسای زندگیمون هم ما رو اون لحظه گردن نمیگیرن.»
ای انسان، چه چیزی تو را در مقابل پروردگار بلند مرتبه ات مغرور کرده!
سلام خدمت استاد عزیزم و مریم جان مهربانم
استاد امروز که سایت رو باز کردم تا روی قانون سلامنی کار کنم تا دیدم فایل جدیدی اومده اینقدر دلم براتون تنگ شده بود که نتونستم لحظه ای صبر کنم.
نا الان دقیقه 8دفایل رو گوش کردم،
اولا خدا رو شکر می کنم که یه استاد عملی فوق العاده برام فرستاده تا قانون جهان هستی رو لمس کنم و به لطف ک یاری خودش عمل کنم.
اسناد کاقعا به شما می بالم که اینقدر آگاه هستید به هدایتها و الهاماتی که بهتون می شه و توجه می کنید و فکر می کنید و بعد بهتر عمل می کنید.
من اول باید این درس رو از شما بگیرم و با تمام تلاشم سعی کنم عمل کنم.
در مورد موضوع این فایل وقتی شروع کردید به بیان کردن موضوع یاد خودم افتادم که 2 روز گذشته من یه قیمه درست کردم که مثل روزهای قبلم خوشمزه و تعریفی آنچنان نبود.
موضو ازداین قراره که من به دلیل اینکه همسرم به طعم و نحوه پخت غذا خیلی توجه می کنه ، این خواسته در من به وجود اومده که برای پخت غذاها بیشتر دقت کنم و با توجه بیشتر درست کنم تا غذاهامخوشمزه تر بشه ، خوب با تحقیق که می کردم یه سری از غذاها مثل قرمه ، قیمه و .. خیلی خوشمزه می شه که واقعا هر کی می خوره تعریف می کنه. چند روز پیش که حرف از آشپزی شد من به یکی از دوستان گفتم من به خاطر حساسیت های همسرم یه سری غذا ها رو خیلی خوشمزه درست می کنم و کردیت خوشمزگی غذا رو به خودم دادم و 2 روز بعد که مهمان داشتم و قیمه درست کردم به اون خوشمزگی نبود.
دقیقا ندایی درونم گفت بفرما فاطمه خانم ، فکر می کردی خودت خوشمزه درست می کردی ، این عزیزم من بودم که هدایتت می کردم . این ندا رو به وضوح درونم بهم گفت و من باید از استاد یاد بگیرم که این ندا ها رو محکمتر و بلند تر بشنوم و به تمام کارهام تعمیم بدم.
امید وارم و از خدای خودم می خوام که یاری ام کنه تا در هر لحظه و هر کاری که انجام می دهم به هدایتهاش اولادقت کنم و فراموش نکنم که هر کاری که از من سر می زنه اگر خوبه به خاطر گوش به فرمان بودن هدایتهاش هست و من فقط اجرا کننده خوبی هستم . او می گوید و هنر من خوب گوش کردن و اجرا کردن است.
و هر کجا نتیجه خوبی نمی گیرم چون به ولایل مختلف مثل ترس(قدرت دادی به غیرخدا و هر عملا بیرونی) یا مثل غرور و از خود دانستن نتایج خوب(قدرت دادن به خود به تنهایی) و .. که همه نوعی شرک است، گیرنده الهاماتم ضعیف بوده خوب نشنیدم و عمل نکردم . که باز هنر من این است که با احساس خوب که حاصل توجه به نکات مثبت و مثبت نگری و باورها و افکار توحیدی و عاری از شرک(تنها قدرت مطلق خداوند است وبس) است ، گوشم را تیز کنم برای دریافت الهامات و رها و سرسپرده باشم و عمل کنم و به این ترتیب با بندگی کردن ، پادشاهی کنم.
…
سلاااام به استاد عزیزم و تمام دوستان همفرکانسی خودم.
بینهایت خدا رو شکر میکنم و از شما هم متشکررررم که این فایل رو گذاشتین.
استاااااااد از زمانی که شروع کردم به شنیدن این فایل ، شوکه و مات و مبهوت شدددددم . خدایاااا چقدررررر کارات دقیقه . چقددرررررر سریع پاسخ میدی.
استاد امروز یکشنبه است و من چهارشنبه ، پنجشنبه و جمعه یک موضوع مدام تو ذهنم میچرخید و میدونین اون چی بود ؟؟؟؟؟
همش با خودم میگفتم الهه تو از استاد توکل، هدایت و توحید عملی رو قشنگگگگگ یاد گرفتی. اما چرا در تمام اوقات نمیتونی مثل اون موقع هایی که کمی استرس داری تسلیممممم هدایت خداوند باشی. به خدا گفتم خدای من ، من الهه ، بنده اتم و میخواااام که تو تمام لحظات زندگیم بتونم به تو و هدایتت کاملا تسلیم وااااار توجه و عمل کنم و ار خدا خواستم که کمکم کنه.
به خودم گفتم نباید دچار غرور بشی و بگی من اینکارهارو کردم و یا دیگه میدونم باید چیکار کنم. و امروز بعد از همه این فکرهاااا این درو گوهرها رو از شما دارم میشنوم.
استااااد من چقدررررر کیف کردم از این جمله تون که گفتین تو کارهایی که دفعه اوله ما بیشتر تسلیم خداوندیم و مدام از خدا کمک میخوایم اما بعدش نه …..
خداااااای من نمی تونم بیشتر از این حس تشکرم رو بیان کنم.
خداااای من اینجا مینویسم که خدایاااااا من خودم رو تو تمام لحظات زندگیم به خودت میسپرم. خدایا کمکم کن در مقابلت خاشع باشم. خدایااااا کمکم کن که بدونم فقیرم در برابر همه لطفی که از تو میتونه بمن برسه.
خدایا من رو از غرور بهخودم حفظ کن. خدایا من هرررررچی دااااارم از تو دارم.
خدایا من هیچچچچچچی نمیدونم. خدایا من هیچی نیستم.
خدای من ، من رو به استوارترین راهها هدایت کن.
خدایااااااااااااااا کمکم کن برای هر کاری اولش بهت بگم من بدون تو هیچم و هیچی رونمی تونم پیش ببرم. ذهنمو و قلبمو باز میکنم که هدایتت رو بگیرم.
خدایاااا شکرت
خدایا شکرررت
استاد عزیزم ازتون ممنونم
انقدرررر در خودم حس شعف داررررم که قدرت نشستن رو از من میگیره و باید راه برم تا شب و همش بگم خدایا شکرت
مرررسی که انقد دقیق و سریع جواب میدی.
امروز 26 فروردین 1403
تاریخ زدم تا برای همیشه یادم بمونه که از این لحظه و از امروز قراره هر روز و هر لحظه ام پر از هدایت باشه . هدایتی که من در اون هدایت پر از تسیلم، خشوع و هیچی هستم.
دوستتت دارم خدای من .
دوست تون دارم استاد عزیزم.
الهه خودت رو دوست دارم.
به نام خدای هدایتگر
خدایا من به تو نیاز دارم خودت منو هدایت کن و درمسیر درست قرار بده
چند مدت پیش داشتم به موصوع مادر شدنم فکر میکردم
وقتی دلم میخواست این حس رو تجربه کنم
از خدا کمک میخواستم
دلم خونه میخاست یه خونه مستقل برای خودمون
از خودم پرسیدم چی شد به این خواسته ها رسیدی
جواب یه چیز بود
اینکه به خدا اعتماد کردی
واقعی سپردی بهش
ولی چی شد خیلی خواسته ها داشتم ک بهش نرسیدم
رو دیگران و خودم حساب کردم
چند مدتی میشه که با همسرم تصمیم گرفتیم کسبو کاری رو شروع کنیم
برای شروع ایده اش از خدا کمک خواستم
ایده ی خوبی بود
همه چی خیلی عالی داشت پیش میرفت
ولی من فراموش کردم
رو هدایت خدا باید هر لحظه حساب کنم
به یه نفر که تجربه داشت تو این کار دل سپردیم
گفتیم این بلد راهنمایی میکنه
اما خبری نشد
مسائلی پیش اومد که پولمون رو باید بابت اون موضوع میدادیم
پولی نموند که کارمون رو ادامه بدیم
گره پشت گره
یه جایی ناراحت شدم گفتم خدایا من حرکت کردم پس کو برکت؟
میدونستم یه جای کار من ایراد داره ولی کجا نمیدونستم
امروز یه باگ بزرگ رو در خودم شناسایی کردم
من بارها از استاد شنیده بودم از هدایت خدا کمک بگیر
رو خدا حساب کن
ولی تو این مرحله که خدا هدایت رو خیلی واضح بهم میگه ایراد داشتم
یعنی میگفتم کمکم کن ولی باور نداشتم هدایتم میکنه
میگفتم اگر هم هدایت کنه شاید من نفهمم
و چون این باور رو داشتم هدایت رو هم دریافت میکردم ولی متوجه نمیشدم
برای خودم سخت کرده بودم این کارو
چون خودمو واقعی لایق هدایت نمیدونستم
چون هموزباورم نشده که بابا خدا همه رو اونم در هر لحظه برای هر کاری هدایت میکنه
و اینکه من باید بپذیرم که من هیچی نمیدونم
من باید روزانه هدایتم ام رو دریافت کنم هر روز و هر لحظه از خدا بخوام که بهم بگه چیکار کنم؟
چه صحبتی کنم ؟کی رو ملاقات کنم ؟چه فایلی ببینم ؟چه کتابی بخونم ؟
راست میگید استاد که قدم اول عجز
من باید برسم به این ناتوانی و عجزکه خدایا من تسلیم
من هیچی نمیدونم تو میدونی
چند روز پیش یه فایلی دز مورد برنامه ریزی به دستم رسید که وقتی گوشش دادم صدایی درونم گفت این نیست
همه جا حرف از این میزنن که برنامه هفتگی و ماهانه ات رو بنویس
ولی غافل از اینکه برنامه دیروز برای امروزت جواب نمیده
خدا خدای تازگی هاست
هر روز باید به خودم بگم
هر روز از خدا برنامه امروزت رو بخواه
هزارتا سبک برای برنامه ریزی تو دنیای مجازی هر روز داره آموزش داده میشه
ولی چه برنامه ریزی بهتر از برنامه خدا
خیلی وقتا شده برای امروزم برنامه نوشتم و رفتم یکیشو انجام بدم هدایت شدم به یه راه های دیگه ای که اصلا فکرشم نمیکردم
بعد اون یکی برنامه هام مونده بود
سرزنش شروع میشد که نتونستی برنامه که نوشتی رو انجام بدی
در صورتی که من با برنامه ای که خدا برام در نظر گرفته بود حالم خوب بود
ولی نجوای ذهنم همچنان تو سرم بود
چرا؟چون من به خودم حساب کرده بودم
و همین سرزنش کردن ها کار رو خراب میکرد
خیلی جای کار دارم این آگاهی ها رو درک کنم
هر وقت از هدایت صحبت میشد میگفتم یعنی میشه یه روز برای منم بشه
غافل از اینکه این هدایت هر لحظه تو هر کاری داره باهام حرف میزنه
فقط من باید آرامش خودم رو حفظ کنم صدای نجواها رو کم کنم تا بشنوم این هدایت رو
من لایق دریافت این هدایت ها هستم
و من هیچی نمیدونم در مقابل خدا
دو اصل اساسی که باید همش اینا رو تمرین کنم.
همش فکر میکردم به خاطر وقتایی که خدا هدایتم کرد و من افتادم دنبال نجواها دیگه این هدایت شامل حالم نمیشه
آخه خدا چقدر بگه و من گوش نکنم
ولی خدا همیشه و هر لحظه داره هدایتم میکنه چه گوش کنم چه نکنم
باید هر روز قبل اینکه روزم رو شروع کنم ملاقاتی با خدا داشته باشم
قبل هر کاری و هر حرکتی با خدا مشورت کنم