اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
پرواردگارا ما فقط بندگی تو را میکنیم و فقط از تو یاری میخواهیم
سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز و همه دوستان محترم
این درک که خداوند قادر مطلق و هرکاری میتونه انجام بده و اون میدونه بهترین کاری رو که باید انجام بدم،این منو از تقلاهای الکی حفظ میکنه و آرامش عجیبی بهم میده.
وقتی من از درون پر از خداوندم و پر از آرامشم و اظهار ندونستن میکنم پیش تنها منبع خیر یعنی خداوند، دید بلند مدتم تقویت میشه و مطمعن میشم که خداوند من را آسان میکنه برای آسانی ها،و آگاهی های استاد عزیز که داره دائما رشد میکنه و اصل رو به اصلتر تبدیل میکنه داره زندگی منو پر از آرامش میکنه و واقعا زندگی داره برام آسون میشه ،چیزای برام اتفاق میفته که من میخام مثلا تو اوج سرما وقتی لباس کمی دارم و بیرونم وقتی خداوند رو حاضر میدونم هر لحظه بر احوالم،یهو هوا گرم میشه و من همه چیز برام آسونتر میشه،
اینکه میدونم یه نیروی قدرتمند که از پدر خیلی قدرتمند تره و مواظبمه من احساس آرامش عجیبی میکنم..
الهی شکرت بابت هر چیزی که الان توی زندگیم هست و شکرت بابت تمام چیزهای زیبایی که قراره آسان وارد زندگیم بشه..
ممنونم از پروردگارم بابت وجود استاد عباسمنش عزیز و همسر عزیزشون..
من عاشق این قسمت سری فایل های توحید عملی هستم خلاصه هایی از این فایل رو کراپ کردم و تقریبا شده یه ربع و توی پیاده روی هام هندزفری میزارم و هر روز تکرار میکنم، امروز بین دو تا مسیر مونده بودم کدومو برم یه دلم میگفت مسیر جدید رو انتخاب کن یه دلم هم میگفت همون مسیر قبلی رو برو، هدفم رسیدن به پارک مد نظرم بود اما ترس داشتم که اصلا مسیر جدید رو برم میرسم به پارک یا نه، همش ترس ها میگفت نکن دختر گم میشی معلوم نیست شاید وسط این مسیر بیابون باشه تو دختر تنها این موقع شب فلان بیسار، رفتم تو اینترنت زدم مسیریاب آنلاین اما قبل از اینکه بزنم سرچ همینجوری که این فایل پخش میشد، اونجایی رسید که استاد میگه فکر میکنی خودت حالیته فکر میکنی استادت حالیته فکر میکنی چت جی پی تی حالیشه یا فکر میکنی خدا حالیشه، گفتم باید با هدایت الله برم هر جی قلبم گفت بی خیال مسیریاب آنلاین، ترس هامو کنترل کردم و راه افتادم، این روزا که تازه وارد دوره ی قانون سلامتی شدم ترس از دست دادن آب بدن باعث شده که خیلی آب مصرف کنم مسیر پیاده روی سابق جایی نبود که سرویس بهداشتی داشته باشه و هر بار پیاده روی رو برام توام با عجله میکرد و اونطور که باید لذت نمیبردم و زود باید برمیگشتم خونه امروز به خدا گفتم به دلم انداختی مسیر جدید بیام خودت هدایتم کن هم مسیر سرراست تر و نزدیک تر باشه هم توی مسیر سرویس بهداشتی باشه هم مسیر امن و سیف باشه و خلاصه کلا راحت باشه و لذت ببرم با اینکه اصلا به نظر نمیومد اینطوری باشه، مسیر قبلی حدودا باید پنجاه دقه یک ساعت پیاده میومدم تا به پارک زیبای مدنظرم برسم مسیر جدید بعد از سی و پنج دقیقه پیاده روی رسیدم به یه مسجد رفتم داخل سرویس بهداشتیش اینقدر تمیز بود که منم مثل مریم جون ذوق داشتم از سرویس فیلم بگیرم بس که تمیز و نو و خوشبو بود، وقتی میخواستم از مسجد خارج بشم دیدم یه درب دیگه هم داره بیخیال درب قبلی که وارد شده بودم شدم و از در جدید خارج شدم و مات و مبهوت جلوم رو نگاه کردم پارک مدنظرم دقیقا جلوی پام بود، همش میگفتم چطور یعنی اینقدر نزدیک بود چجوری اومدم خدای خوبم چطور به اینجا رسیدم من حالا حالاها باید پیاده روی میکردم تازه اگر شانس میاوردم راه رو گم نمیکردم در بهترین حالت باید یه ساعت دیگه میرسیدم به مقصد چطور این مسیر نزدیک تر بود چرا نمیدونستم اینو، اینقدر خوشحال شدم و به هدایت خدا ایمان آوردم که نگو، توی مسیری که میومدم ذهنم خیلی جفتک میپروند که نه این راه رو نرو اون یکی کوجه رو برو اون یکی خیابون شلوغتره امن تره اما من اجازه دادم خدا هدایتم کنه همینطور که این فایل توی گوشم بود گوش میدادم و خودم رو سپردم به خدا و بدون ترس رفتم و اینقدر ساده و راحت رسیدم به مقصدم اینقدر ذوق دارم که دوست دارم هنین مسیر رو پیاده برگردم برنامه ی همیشه ام اینه که پیاده بیام پارک برگشتنی همسرم بیاد دنبالم امروز بهش پیام دادم که خودم میگردم، امروز احساس میکنم بزرگتر شدم آخه من خیلی نسبت به جاها و مسیرهای ناشناخته خصوصا خیابون ها و کوچه های تاریک و بدون روشنایی ترس دارم و ذهنم به شدت مقاومت میکنه امروز حس میکنم این روبرو شدن با ترسم این سپردن خودم به جریان هدایت و این اعتماد کردن و بالطبع نتیجه ی خوب گرفتن باعث شد احساس کنم یه مدار جامپ کردم، خدایا شکرت.
چند روزی هست به قلبم الهام شده فایل های اخلاص در عمل را گوش بدم ،
چندتاییش را چند ماهه پیش گوش داده بودم ، ولی الان که گوش میدم نتیجه های جدید میگیرم،
همیشه میگفتم چطور میشه که استاد میگن از یک صوت بعد از چند ماه دریافت دیکه ای دارید؟@!!!!!
حالا متوجه شدم ،
من فکر می کردم خیلی توکل دارم،
ولی توی این چند روز اتفاقاتی افتاد که دیدم اصلا توکل ندارم ،
و فقط وقتی کار به نفع من پیش میره توکل دارم، و تا تضادی پیش میاد ، دائم به خدا میگم ( خدا یا توروخدا من میدونم این به نفعمه فلان کار را بکن ) وحالا متوجه شدم ،
من نظر خودم را میدادم و خدارا قسم میدادم همون انفاق بیافته چون در پس ذهنم میگفتم نعوذ بالله ، خدا که بلد نیست یا نمیدونه ، بذار راه را جلوی راهش بذارم.
خدا منا ببخشه که اینطور فکرمی کردم، برای همین برای رد پای خودم این متن را می نویسم ،
الان چند روزی هست به خدا میگم هرجور تو صلاح میدونی ، و استارت کارم به مشکل خورده ، و دائم شیطون میگه خودت برو پولت را که دست یه نفر برو بگیر ،
خودت برو اقدام کن.
ولی من توکل کردم و به خدا گفتم در بهترین زمان این پول برسه و استارت کارم زده بشه ان شاالله.
حتی خداوند بهم الهام کرد، در 2 پلتفرم دیگه کانال بزنم ،
و دو روز بدون هیچ مخاطبی دارم پست میگذارم،
میدونم قطعا خیری هست و قرار هست اتفاقات خیلی خوبی برام بیوفته و رشد بسیار زیادی بکنم.
حتی اگر به زبون فقط میارم و توکل میکنم ، و 100 درصد قلبی نیست اشکالی نداره ،
بذار یاد بگیرم .
اینم بگم که با خودم قرار گذاشتم هرروز صبح ، ایاک نعبد و ایاک نستعین را بگم
توحید تنها چیزیه ک این روزا خیلی دارم روش کار می کنم . من قبلاً فایلهای توحیدی رو گوش کرده بودم اما الان دوباره دارم گوش می کنم انگار الان بهتر متوجه میشم ک استاد چی میگن . چقدر ما ناآگاهانه با شرک ورزیدن زندگیمونو خراب کردیم .
یه مدت بود داشتیم نتایج خوب می گرفتیم و زندگی برامون رو غلطک افتاده بود شوهرم مرتب فروش داشت تونستیم بدیهامونو بدیم چندتا مسافرت رفتیم با خیال راحت قدم یک و دو و عزت نفس رو خریدم یه کم پس انداز جمع کردیم خلاصه خوب بود من اون موقع قرآن میخوندم جملات تاکیدی در مورد توحید مرتب با خودم تکرار می کردم و می نوشتم و سپرده بودم به خدا یه جایی گفتم خب این روند همینجور ادامه داره دیگه و افتادم تو روزمرگی و البته شرک .
ورودیهامو کنترل میکردم فایل هم گوش می کردم اما یه حس من دیگه قانون بلدم اومده بود سراغم کامنتا رو نمی خوندم می گفتم آخه چی داره یا می گفتم خب بازار بهتر میشه فروش همسرمم بیشتر میشه اون سپردن به خدا رو دیگه نداشتم و نتیجه این شد ک فروش خیلی کم شد حتی کارای اولیه برای راه انداختن کسب و کار خودمو انجام دادم با همون چیزایی ک داشتیم اما برای تهیه ماده اولیه اش اونم به مقدار کم برای شروع و یادگیری به مشکل خوردیم همش میگفتم آخه چی شد چرا اینجوری شد من ک دارم ذهنمو کنترل می کنم و واقعا هم کنترل می کردم همش میگفتم خدایا بهم بگو کجا ترمز دارم اوضاع ک خوب شده بود چرا یههو متوقف شد همه چی و بعد کلی متوجه شدم قضیه همون شرکه و دچار من میدونم شدم.
یه روز ک داشتم کامنت میخوندم انگار خدا باهام حرف میزد میگفت این تضاد رو آوردم ک بهتر منو بشناسی و شکرگزارتر باشی و توحیدی عمل کنی تا به نتایج بزرگی که میخوای برسی .
میخاستم خودمو تنبیه کنم و تا نتیجه درست حسابی نگرفتم کامنت نذارم اما یه حسی بهم گفت بیا یه رد پا بذار ک برای بعد هم یادت باشه از کجا ضربه خوردی .
حالا خداروشکر چند وقته حسابی دارم فایلهای توحیدی رو گوش میکنم و حس آرامش و اطمینان خاطر دارم .
به زودی می آم از نتایجمم میگم
ممنونم ازت استاد ک این آگاهیها رو دقیقا همون موقع ک نیاز داریم بشنویم منتشر میکنی .
سلام خدمت استاد عزیزم وخانم شایسته مهربون و دوستان خوبم
زهرا
در ارتباط با مفهوم این فایلِ عالی اول از همه به این رسیدم که مثل همیشه تمرین وتکرارِ عمل به آگاهی های فایل رو با کمک خدا تو زندگیم وشخصیتم بگنجونم، چون 35 سال زندگی کردن به روش قبل ، بدون آگاهی های الان، اون مسیر عصبیِ قبلی در من ایجاد شده که به خودم به ذهنم تکیه کنم مغرور بشم وخودم به تنهایی و بدونِ حتی در نظر گرفتن و خواستن ِ قلبی از خدا مسئله مو حل کنم که هیچ وقتم حل نشد یا به سختی حل شد طوری که پوستم کنده شد، یه جاهای ام عاجز شدم مثل همون الگوی تکرار شونده آقا ابراهیم که استاد تو فایل مثالش رو زدن.
تو یه کامنتی نوشتم آلرژیم درمان شده. الان با گوش دادن به این فایل علت اصلی درمان آلرژیم رو فهمیدم اینکه من عاجز ِ عاجز شدم از دکتر داروهای شیمیایی وگیاهی و…. تا اینکه یه شب تو سکوت که درمانده شدم بودم عاجزانه از خدا خواستم که خدایا دیگه خسته شدم… همونطوری خوابم برد تا اینکه صب بیدار شدم بهم گفت بنویس هرچی الگو از آدمای سالم ِ اطرافت میبینی ویس کن گوش کن، گفت آرامش در پرتو آگاهی 5 رو تا میتونی هرروزه گوش کن آگاهی هاشو به خودت یادآوری کن هر لحظه. همه این کارها رو موبه مو هرچی گفت انجام دادم بدون ذره ای شک ونمیشه و… ونتیجه ش شد سلامتی تمام سلولها واعضا بدنم ، نتیجه ش شد افزایش ایمانم به خدای درونم که هر لحظه بامنه ود قلب منه، نتیجه ش شد خواستن از برای حل حتی جزئی ترین مسائل زندگیم ، نتیجه ش شد عمیق تر کردن رابطه م با خدای مهربانم، نتیجه ش شد آرامش توی وجودم.
استاد درست میگن برای اینکه هر لحظه ایاک نعبد وایاک نستعین رو بیاری تو زندگیت وشخصیتت باید 1: باورداشته باشی که این خدا پاسخ میده سریع وبی منت
2: خودتو لایق بدونی ، احساس لیاقت وارزشمندی داشته باشی که تو رهاشده نیستی تو از روحِ خدایی
استادعزیزم الان این فایل روداشتم گوش میدادم اونم بطوراتفاقی …
الهامی بهم شدو،هی بهم میگفت سریع بگومنم خواستم این الهام روحتمابه دوستان گلم بگم
البته اول به خودم دارم میگم عزیزای دلم، دوستان عزیزمن درتمام کارهام برای اینکه فکرنکنم کامل شدم یابلدکارشدم به خودم میگم تومثل نوزادی هستی که تازه این کارروداری یادمیگیری پس توکل کن به خدا تااون راهنماییت کنه چون بهترین راهنماگرجهان خداست …
یک داستان هم ازرانندگیم بگم :من تا5سال بدون گواهینامه رانندگی میکردم تاحدی که همه خانواده مردندوزنده شدند ازترس/خخخ
امامن چون توکلم همیشه مثل نوزادبه خداوندبوداصلا ترسی نداشتم امایادم نمیره بعدازاینکه قصمی به نام خداخوردم و درآن زمانی که وقتش رسیدگواهینامه بگیرم شیطان کارش روکردومن درزمانش فراموش کردم قصمم وپلیس منوگرفت وخواستنددادگاهیم کنندکه دوباره ازخداوندخواستم خدایا کمکم کن یادم رفت باورتان نمیشودماموره گفت کسی داری گواهینامه داشته باشه گفتم آره گفت بیار من کارتودرست میکنم ومن همان موقع رفتم ثبت نام کردم واولین باردرامتحان شفایی وکتبی قبول شدم وگواهینامه روگرفتم که اون هم راهنمایی خداوندبود…وازاین اتفاقات درزندگیم خیلی هست مثل همین امروزکه باهمسرم رفتیم باغمون برای مرغ وخروسهامون که بعدش همسرم گفت قارچ میخوام گفتم خدایا ازطبیعت بهم روزی بده اینم شایدباورتان نشه یک کیلوقارچ درجنگل چیدیم که اینم خداوندهدایت کرد…وباورتان نمیشودمن خداروشکرتمام سعیم روکردم ازهمان بچگی وهمیشه هم سعیمومیکنم که درهمه کارهام ازخداوندهدایت بخوام درهمه کارهام وازاین اتفاقاتی که خداوندهدایتم کرددرزندگیم بی نهایت هست خداروشکر…
ببخشیداستادخواستم این الهامی که بهم شدبه دوستای عزیزم بگم
بی نهایت ازخداوندسپاسگزارم وهمچنین ازشمااستادعزیزم
بعد از آن سلامی پر از عشق به استاد بزرگوار و مریم جان عزیزم و بچه های سایت،،
سایتی که دیگه شده جزیی از اعضای خانواده ام، که انگار در سلول به سلولم ، آگاهی های آن جاریست .خداوند را بی نهایت برای داشتن این موهبت بینظیر سپاسگزارم
گوش دادن به فایل های توحید عملی رو برای بار دوم با هدایت پروردگارم آغاز کردم و بسیار حالم عالیست و تمامی آگاهی های آن به قلب و جانم نفوذ میکند
اینجا هستم تا به دستور استاد و راهنمایی های ایشان ، داستان و به نوعی دریافت هدایت و نشانه از سوی پروردگارم را برای شما عزیزان بیان کنم .امیدوارم که لحظات نابی را برایتان به ارمغان بیاورم.
ما در همسایگی مادرشوهرم زندگی می کنیم بنده خدا نیاز به مراقبت دارد و من تا به امروز و البته قبل از این اتفاق فکر میکردم که او به ما نیازمند است. یک روز که پدر شوهرم منزل نبود و من قرار بود پیش مادرشوهرم بروم برای انجام بعضی از کارهایش ،چون نمیتواند به تنهایی از جایش بلند شود و باید به او کمک شود.
من صبح که بیدار شدم باعجله کارهایم را انجام دادم که به منزلشان بروم ،قبلش یه تماس به تلفنش گرفتم و جواب نداد تا حدودی دلواپسی هم بیشتر شد و به نوعی ایمانم را به پروردگارم از دست دادم و فراموش کردم که خود پروردگارم. مراقب و نگهبان بندگانش از کوچک ترین تا بررگترین آنهاست و ما در مورد پدر و مادر اگر بتوانیم کمکی انجام دهیم در واقع به خودمان لطف کرده ایم .
تصمیم گرفتم که به منزلشان بروم و حدس میزدم که احتمال دارد اتفاقی برایش افتاده باشد. همچنان که داشتم به اینها فکر میکردم تلفن منزلمان زنگ خورد و مادر شوهرم بنده خدا تماس گرفت و گفت که از تلفن دور بوده و نتونسته جواب بده، از اینجا داستان به بعدش رو با دقت بیشتری بخونین ،،،
به من گفت که بابا صبح ساعت 6 رفته سر کار ، منم رفتم تو آشپزخونه و نهارم رو درست کردم ،بعدش مربا هویج بار کرده بود،بعد از اون یه چند دقیقه ای روی سکو قدم زده بود ، با همون وضعیتش ، سکو رو تی زده و بهر حال تا ساعت 8 خیلی از کار هاشو انجام داده بود و قراربود روی مبلش بشینه و تلویزیونشو تماشا کنه،،،
وقتی که داشت اینها رو برام تعریف میکرد ناگهان یه چیزی در درونم به من گفت (من فکر میکنم پروردگارم با من سخن میگفت)بنده ی من،،، من خودم مراقب بندگانم هستم و تو نیازی نیست نگران و دلواپس آنان باشی و تو تنها باید روی خودت و دریافت آگاهی ها تمرکز کنی و نگرانی تو تاثیری در جهان هستی و دیگران ندارد. اونجا بود که دریافتم چقدر کوچک هستم و فکر میکردم که دیگران مخصوصا مادرشوهرم به من احتیاج دارد . انگار قلبم در درون سینه ام بیرون میزد و من هر لحظه آگاه تر میشدم و تا ساعت ها در شک این اتفاق بودم و از اون روز به بعد ایمانم به پروردگارم هزاران برابر شد و اینکه او در هر لحظه داره با ما حرف میزنه و ما باید بتونیم و اونقدر روی باورهامون کارکنیم که اون الهامات ر و دریافت کنیم الان که دارم این اتفاق رو براتون تعریف میکنم یه جورایی قلبم داره تند تر میزنه و هرلحظه شاکر و سپاسگزار پروردگارم هستم و امیدوارم که همیشه و همه جا مراقبمون باشه و نشانه ها و هدایت هاشو برامون بفرسته و مارو در مسیر درست هدایت قرار بده.خدارو صد هزار مرتبه شاکرم و باز هم از استاد و مریم بانو و شما دوستان عزیزم بخاطر همراهی در این سایت بی نظیر متشکرم
روزگاری سرشار از سپاسگزاری،عشق ،شادمانی و سلامتی برایتان آرزومندم.
به نام خدا
اللهم ایاک نعبد و ایاک نستعین
پرواردگارا ما فقط بندگی تو را میکنیم و فقط از تو یاری میخواهیم
سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز و همه دوستان محترم
این درک که خداوند قادر مطلق و هرکاری میتونه انجام بده و اون میدونه بهترین کاری رو که باید انجام بدم،این منو از تقلاهای الکی حفظ میکنه و آرامش عجیبی بهم میده.
وقتی من از درون پر از خداوندم و پر از آرامشم و اظهار ندونستن میکنم پیش تنها منبع خیر یعنی خداوند، دید بلند مدتم تقویت میشه و مطمعن میشم که خداوند من را آسان میکنه برای آسانی ها،و آگاهی های استاد عزیز که داره دائما رشد میکنه و اصل رو به اصلتر تبدیل میکنه داره زندگی منو پر از آرامش میکنه و واقعا زندگی داره برام آسون میشه ،چیزای برام اتفاق میفته که من میخام مثلا تو اوج سرما وقتی لباس کمی دارم و بیرونم وقتی خداوند رو حاضر میدونم هر لحظه بر احوالم،یهو هوا گرم میشه و من همه چیز برام آسونتر میشه،
اینکه میدونم یه نیروی قدرتمند که از پدر خیلی قدرتمند تره و مواظبمه من احساس آرامش عجیبی میکنم..
الهی شکرت بابت هر چیزی که الان توی زندگیم هست و شکرت بابت تمام چیزهای زیبایی که قراره آسان وارد زندگیم بشه..
ممنونم از پروردگارم بابت وجود استاد عباسمنش عزیز و همسر عزیزشون..
الهی شکرت بابت همین لحظه، الان و همین جا…
من عاشق این قسمت سری فایل های توحید عملی هستم خلاصه هایی از این فایل رو کراپ کردم و تقریبا شده یه ربع و توی پیاده روی هام هندزفری میزارم و هر روز تکرار میکنم، امروز بین دو تا مسیر مونده بودم کدومو برم یه دلم میگفت مسیر جدید رو انتخاب کن یه دلم هم میگفت همون مسیر قبلی رو برو، هدفم رسیدن به پارک مد نظرم بود اما ترس داشتم که اصلا مسیر جدید رو برم میرسم به پارک یا نه، همش ترس ها میگفت نکن دختر گم میشی معلوم نیست شاید وسط این مسیر بیابون باشه تو دختر تنها این موقع شب فلان بیسار، رفتم تو اینترنت زدم مسیریاب آنلاین اما قبل از اینکه بزنم سرچ همینجوری که این فایل پخش میشد، اونجایی رسید که استاد میگه فکر میکنی خودت حالیته فکر میکنی استادت حالیته فکر میکنی چت جی پی تی حالیشه یا فکر میکنی خدا حالیشه، گفتم باید با هدایت الله برم هر جی قلبم گفت بی خیال مسیریاب آنلاین، ترس هامو کنترل کردم و راه افتادم، این روزا که تازه وارد دوره ی قانون سلامتی شدم ترس از دست دادن آب بدن باعث شده که خیلی آب مصرف کنم مسیر پیاده روی سابق جایی نبود که سرویس بهداشتی داشته باشه و هر بار پیاده روی رو برام توام با عجله میکرد و اونطور که باید لذت نمیبردم و زود باید برمیگشتم خونه امروز به خدا گفتم به دلم انداختی مسیر جدید بیام خودت هدایتم کن هم مسیر سرراست تر و نزدیک تر باشه هم توی مسیر سرویس بهداشتی باشه هم مسیر امن و سیف باشه و خلاصه کلا راحت باشه و لذت ببرم با اینکه اصلا به نظر نمیومد اینطوری باشه، مسیر قبلی حدودا باید پنجاه دقه یک ساعت پیاده میومدم تا به پارک زیبای مدنظرم برسم مسیر جدید بعد از سی و پنج دقیقه پیاده روی رسیدم به یه مسجد رفتم داخل سرویس بهداشتیش اینقدر تمیز بود که منم مثل مریم جون ذوق داشتم از سرویس فیلم بگیرم بس که تمیز و نو و خوشبو بود، وقتی میخواستم از مسجد خارج بشم دیدم یه درب دیگه هم داره بیخیال درب قبلی که وارد شده بودم شدم و از در جدید خارج شدم و مات و مبهوت جلوم رو نگاه کردم پارک مدنظرم دقیقا جلوی پام بود، همش میگفتم چطور یعنی اینقدر نزدیک بود چجوری اومدم خدای خوبم چطور به اینجا رسیدم من حالا حالاها باید پیاده روی میکردم تازه اگر شانس میاوردم راه رو گم نمیکردم در بهترین حالت باید یه ساعت دیگه میرسیدم به مقصد چطور این مسیر نزدیک تر بود چرا نمیدونستم اینو، اینقدر خوشحال شدم و به هدایت خدا ایمان آوردم که نگو، توی مسیری که میومدم ذهنم خیلی جفتک میپروند که نه این راه رو نرو اون یکی کوجه رو برو اون یکی خیابون شلوغتره امن تره اما من اجازه دادم خدا هدایتم کنه همینطور که این فایل توی گوشم بود گوش میدادم و خودم رو سپردم به خدا و بدون ترس رفتم و اینقدر ساده و راحت رسیدم به مقصدم اینقدر ذوق دارم که دوست دارم هنین مسیر رو پیاده برگردم برنامه ی همیشه ام اینه که پیاده بیام پارک برگشتنی همسرم بیاد دنبالم امروز بهش پیام دادم که خودم میگردم، امروز احساس میکنم بزرگتر شدم آخه من خیلی نسبت به جاها و مسیرهای ناشناخته خصوصا خیابون ها و کوچه های تاریک و بدون روشنایی ترس دارم و ذهنم به شدت مقاومت میکنه امروز حس میکنم این روبرو شدن با ترسم این سپردن خودم به جریان هدایت و این اعتماد کردن و بالطبع نتیجه ی خوب گرفتن باعث شد احساس کنم یه مدار جامپ کردم، خدایا شکرت.
امروز به شدت به توحید عملی نیاز داشتم
بعد از اینکه توز دوراهی طلاق یا ادامه زندگی گیر افتادم که همسرم مطرح کرده بود
قفل شده بودم نمیدونستم چیکار کنم
فقط اینو فهمیده بودم که باید مهریمو بده و توافقی جدابشیم
اما بازهم مردد بودم میگفتم نکنه باعث بشه بیشتر اذیت بشم
نکنه نده و به خاطر منداشتن پول با من بمونه
اما یه ندایی توی قلبم میگه خداوند کمکت میکنه به راحت ترین شکل ممکن جدا بشی
نه بدون مهریه که حق توهست
قانون خداونده
تو باید عزتمندانه جدا بشی
الحمدو الله همسرت خیلیم بد نیست بشین توی خونت و شکر زندگیت رو بجا بیاور
این فایل توحید عملی که اومد
فهمیدم که چقدر نیاز دارم که توی مسیر صبر کردن و شکرگزاری و توکل بمونم
و عجله نکنم تند تند نخوام مسئله تموم بشه
فهمیدم که این مسئله بخاطر این هست تا به خودم و خداوند نشون بوم که چقدر میتونم صبر کنم و خلق کنم با ذهنم
من یه زندگی آروم
با احترام
با عشق رو خلق میکنم
چه بمونم توی این رابطه چه برم
من پول فراوانی و عزتمندی رو خلق میکنم به کمک خداوند و توکل میکنم به خودش میسپارم به خودش
و اینطوری آرامش تمام وجودمو میگیره
من از خداوند میخوام تابهم کمک کنه که کدوم مسیرو برم تا عزتمندی و رابطه خوب رو خلق کنم
از همه دنیا متشکرم
و از هیچکس کینه به دل نمیگیرم
چون همه اینا کار خداونده
همه اینا مشیت خداونده
من از پشت اتفاقات خبر ندارم
اما هر اتفاقی که افتاده به نفعم هست
یک سوال قدرتمند کننده
تا آخر شب
چه خوبی هایی افراد در حقم کردن
مثلا پدرم
مادرم
خواهرم
خواهرشوهرم
خیلییی با احترام باهام برخورد کردن
و پدرم گفت هرمشکلی داشته باشی من خودم کمکت میکنم بهم پول داد هرچی نیاز داشتم برام خرید گفت نگران نباش حتی بهم گفت من خودم پول میدم برید پیش مشاور
با همسرم خیلی با احترام صحبت کرد
مادرم خیلی با محبت و عشق با من و با همسرم رفتار کرد
خواهرشوهرم هم با من و با همسرم صحبت کرد خیلی منطقی هستن ایشون
شکرخدا سلامتم به راحتی میخوابم بیدار میشم مطالعه میکنم
غذای سالم و کافی دارم
همسرم بازهم مراقبم هست و هیچ آسیبی بهم نمیزنه حتی محبت میکنه
و حاظد هست هر اتفاقی که میخواد بیوفته با آرامش بیوتفه
اینا همش لطف خداونده
چه خیرهایی همسرم بهم رسونده و داره میرسونه
همیشه مرتب هست توی خونه
هیچوقت نمیزاره من بدون پول بمونم همیشه منو حمایت میکنه
مایحتاج خونه رو به طور کامل میخره و حواسش به من هست
که ناراحت نشم گریه نکنم در آرامش و راحتی باشم
حواسش هست تا احساس تنهایی نکنم
بهم احترام میزاره
بهم اعتماد داره
سلام استاد عزیزم
و دوستای گلم
از خداوند هدایت میخوام تا کمکم کنه بنویسم
ما همیشه به یک مقدار ورودی هامونو کنترل نمیکنیم
و به مقداری که شکرگزار خداوند هستیم
و همه چیز رو از خداوند میبینیم
میتونیم که ورودی هامونو کنترل کنم
هرموقع صحبت از خداوند میشه
گریم میگیره
ناخود آگاه گریه میکنم
و بعدش یه رهایی بهم دست میده که راحت توکل میکنم بهش
تمام اونجاهایی که به خداوند توکل کردم کو کارمو انجام داد
تما زجر هایی که کشیدم یادم میوفته و میگم خدایا خودت کمکم کن
خودت راه راست رو بهم نشون بده
خود باهام حرف بزن
و خداوند همیشه متو به بهترین جاها هدایت کرده
سلام
و خداقوت
چند روزی هست به قلبم الهام شده فایل های اخلاص در عمل را گوش بدم ،
چندتاییش را چند ماهه پیش گوش داده بودم ، ولی الان که گوش میدم نتیجه های جدید میگیرم،
همیشه میگفتم چطور میشه که استاد میگن از یک صوت بعد از چند ماه دریافت دیکه ای دارید؟@!!!!!
حالا متوجه شدم ،
من فکر می کردم خیلی توکل دارم،
ولی توی این چند روز اتفاقاتی افتاد که دیدم اصلا توکل ندارم ،
و فقط وقتی کار به نفع من پیش میره توکل دارم، و تا تضادی پیش میاد ، دائم به خدا میگم ( خدا یا توروخدا من میدونم این به نفعمه فلان کار را بکن ) وحالا متوجه شدم ،
من نظر خودم را میدادم و خدارا قسم میدادم همون انفاق بیافته چون در پس ذهنم میگفتم نعوذ بالله ، خدا که بلد نیست یا نمیدونه ، بذار راه را جلوی راهش بذارم.
خدا منا ببخشه که اینطور فکرمی کردم، برای همین برای رد پای خودم این متن را می نویسم ،
الان چند روزی هست به خدا میگم هرجور تو صلاح میدونی ، و استارت کارم به مشکل خورده ، و دائم شیطون میگه خودت برو پولت را که دست یه نفر برو بگیر ،
خودت برو اقدام کن.
ولی من توکل کردم و به خدا گفتم در بهترین زمان این پول برسه و استارت کارم زده بشه ان شاالله.
حتی خداوند بهم الهام کرد، در 2 پلتفرم دیگه کانال بزنم ،
و دو روز بدون هیچ مخاطبی دارم پست میگذارم،
میدونم قطعا خیری هست و قرار هست اتفاقات خیلی خوبی برام بیوفته و رشد بسیار زیادی بکنم.
حتی اگر به زبون فقط میارم و توکل میکنم ، و 100 درصد قلبی نیست اشکالی نداره ،
بذار یاد بگیرم .
اینم بگم که با خودم قرار گذاشتم هرروز صبح ، ایاک نعبد و ایاک نستعین را بگم
و به خدا بگم که هرچیزی دارم از تو هست …
سلام به استاد عزیز مریم جان و همه دوستان
توحید تنها چیزیه ک این روزا خیلی دارم روش کار می کنم . من قبلاً فایلهای توحیدی رو گوش کرده بودم اما الان دوباره دارم گوش می کنم انگار الان بهتر متوجه میشم ک استاد چی میگن . چقدر ما ناآگاهانه با شرک ورزیدن زندگیمونو خراب کردیم .
یه مدت بود داشتیم نتایج خوب می گرفتیم و زندگی برامون رو غلطک افتاده بود شوهرم مرتب فروش داشت تونستیم بدیهامونو بدیم چندتا مسافرت رفتیم با خیال راحت قدم یک و دو و عزت نفس رو خریدم یه کم پس انداز جمع کردیم خلاصه خوب بود من اون موقع قرآن میخوندم جملات تاکیدی در مورد توحید مرتب با خودم تکرار می کردم و می نوشتم و سپرده بودم به خدا یه جایی گفتم خب این روند همینجور ادامه داره دیگه و افتادم تو روزمرگی و البته شرک .
ورودیهامو کنترل میکردم فایل هم گوش می کردم اما یه حس من دیگه قانون بلدم اومده بود سراغم کامنتا رو نمی خوندم می گفتم آخه چی داره یا می گفتم خب بازار بهتر میشه فروش همسرمم بیشتر میشه اون سپردن به خدا رو دیگه نداشتم و نتیجه این شد ک فروش خیلی کم شد حتی کارای اولیه برای راه انداختن کسب و کار خودمو انجام دادم با همون چیزایی ک داشتیم اما برای تهیه ماده اولیه اش اونم به مقدار کم برای شروع و یادگیری به مشکل خوردیم همش میگفتم آخه چی شد چرا اینجوری شد من ک دارم ذهنمو کنترل می کنم و واقعا هم کنترل می کردم همش میگفتم خدایا بهم بگو کجا ترمز دارم اوضاع ک خوب شده بود چرا یههو متوقف شد همه چی و بعد کلی متوجه شدم قضیه همون شرکه و دچار من میدونم شدم.
یه روز ک داشتم کامنت میخوندم انگار خدا باهام حرف میزد میگفت این تضاد رو آوردم ک بهتر منو بشناسی و شکرگزارتر باشی و توحیدی عمل کنی تا به نتایج بزرگی که میخوای برسی .
میخاستم خودمو تنبیه کنم و تا نتیجه درست حسابی نگرفتم کامنت نذارم اما یه حسی بهم گفت بیا یه رد پا بذار ک برای بعد هم یادت باشه از کجا ضربه خوردی .
حالا خداروشکر چند وقته حسابی دارم فایلهای توحیدی رو گوش میکنم و حس آرامش و اطمینان خاطر دارم .
به زودی می آم از نتایجمم میگم
ممنونم ازت استاد ک این آگاهیها رو دقیقا همون موقع ک نیاز داریم بشنویم منتشر میکنی .
فلوریدا می بینمتون
سلام خدمت استاد عزیزم وخانم شایسته مهربون و دوستان خوبم
زهرا
در ارتباط با مفهوم این فایلِ عالی اول از همه به این رسیدم که مثل همیشه تمرین وتکرارِ عمل به آگاهی های فایل رو با کمک خدا تو زندگیم وشخصیتم بگنجونم، چون 35 سال زندگی کردن به روش قبل ، بدون آگاهی های الان، اون مسیر عصبیِ قبلی در من ایجاد شده که به خودم به ذهنم تکیه کنم مغرور بشم وخودم به تنهایی و بدونِ حتی در نظر گرفتن و خواستن ِ قلبی از خدا مسئله مو حل کنم که هیچ وقتم حل نشد یا به سختی حل شد طوری که پوستم کنده شد، یه جاهای ام عاجز شدم مثل همون الگوی تکرار شونده آقا ابراهیم که استاد تو فایل مثالش رو زدن.
تو یه کامنتی نوشتم آلرژیم درمان شده. الان با گوش دادن به این فایل علت اصلی درمان آلرژیم رو فهمیدم اینکه من عاجز ِ عاجز شدم از دکتر داروهای شیمیایی وگیاهی و…. تا اینکه یه شب تو سکوت که درمانده شدم بودم عاجزانه از خدا خواستم که خدایا دیگه خسته شدم… همونطوری خوابم برد تا اینکه صب بیدار شدم بهم گفت بنویس هرچی الگو از آدمای سالم ِ اطرافت میبینی ویس کن گوش کن، گفت آرامش در پرتو آگاهی 5 رو تا میتونی هرروزه گوش کن آگاهی هاشو به خودت یادآوری کن هر لحظه. همه این کارها رو موبه مو هرچی گفت انجام دادم بدون ذره ای شک ونمیشه و… ونتیجه ش شد سلامتی تمام سلولها واعضا بدنم ، نتیجه ش شد افزایش ایمانم به خدای درونم که هر لحظه بامنه ود قلب منه، نتیجه ش شد خواستن از برای حل حتی جزئی ترین مسائل زندگیم ، نتیجه ش شد عمیق تر کردن رابطه م با خدای مهربانم، نتیجه ش شد آرامش توی وجودم.
استاد درست میگن برای اینکه هر لحظه ایاک نعبد وایاک نستعین رو بیاری تو زندگیت وشخصیتت باید 1: باورداشته باشی که این خدا پاسخ میده سریع وبی منت
2: خودتو لایق بدونی ، احساس لیاقت وارزشمندی داشته باشی که تو رهاشده نیستی تو از روحِ خدایی
خدایاشکرت…
به نام خدا
سلام
نتونستم از کامنت شما گذری رد شوم چون نشانه ی واضح و مشخصی بود برام
خدایا بی نهایت ازت سپاسگزارم
.
من هم از خدا درخواست کردم و گفتم من نمی دانم خودت می دونی باید بدون هیچ عوامل بیرونی انگشت من را خوب کنی و درمانی کنی
حالا نتیجه اش شد هدایت خداوند به من و کانت زیبای شما تا باور پذیری من نسبت به قانون درست تر و کاملتر از قبل شود خدایا تو چقدر خوبی الهی شکرت خدا جونم
چقدر خوشحال شدم که سلامتی خودتون را الان دارید الهی شکر. سلامتی روز افزون
پس مسیر درسته
پس باید ادامه بدهم
و این کامنت شما نشانه یمن بود برای ادامه دادن راه درست ترین ها
الهی شکر
الهی شکر
الهی شکر
بنام خدا
سلام
حسم رو نمیتونم تایپ کنم
مطمعنن اونایی که این حسو داشتن درکم میکنن
ولی امروز میخام با خدا صحبت کنم
سلام خدای خوبم
میدونی چند روزه دارم باخودم میگم فرشته خدا داره طبق قوانینش پیش میره
خودت میدونی دیگه چندروزیه ک باهات درد و دل نمیکنم
میدونم مدارم بالاتر رفته و اینکه اصلا دلم نمیگیره ک بخام درد و دل کنم
خداجونم تو بهم گفتی صبر کن
بهم گفتی این قدمی ک برداشتی خیلی شجاعانه و بزرگ بود گفتی بقیش با من
امروز خیلی درک نکرده بودم این قضیه رو اما بااین فایل کاملا قلبم محکم شد
چقدر خوبه که بشینم رو دوش تو و تو منو ببری
چند روزیه ک انگار دنبال همین قضیه بودم
که چطور کارام رو به تو بسپرم
امشب فهمیدم نیازی نیست حرکتی بزنم
فقط نیازه خودباوریمو ببرم بالا لایق بدونم خودم رو و بقیه کارهارو بسپرم به تو
دیگه واقعن چطور باید باورت کنم؟
کم نتیجه گرفتم ازت؟
کم اتفاقات عجیب غریبی برام رقم زدی؟
من و هیچکسی هیچ قدرتی نداریم تنها قدرت تویی
دست تو بالاترین دست هاست
وظیفه من اعتماد به تو و چنگ زدن به ریسمان توعه
هرموقع خودم خاستم کاری رو انجام بدم پدرم دراومده اما هروقت خودمو سپردم به تو دیدم چقدر شگفت انگیز پیش بردی منو
با چه احترام و عزتی با چه زیبایی
چرا دروغ بگم تازه قانون تکامل رو درک کردم تازه فهمیدم تسلیم بودن در برابر تو یعنی چی
آره من امروز اعتراف میکنم ک تا به امروز حتی 1درصد قانون تکامل رو درک نکرده بودم
و چقدر خوشبختم چقدر خوشبختم که میتونم با حس خوب روزهامو زندگی کنم و به اینده ای امیدوار باشم ک سپردمش دست تو
رفیق من فرشته خوشبختی رو با تو پیدا کرده
سکان زندگیمرو دادم دست تو و چقدر من خوشبختم که خدایی چون تو دارم(:
مرسی ک هستی رفیق.
بنام انرژی بی پایان جهان هستی بخش
سلام وادب واحترام
استادعزیزم الان این فایل روداشتم گوش میدادم اونم بطوراتفاقی …
الهامی بهم شدو،هی بهم میگفت سریع بگومنم خواستم این الهام روحتمابه دوستان گلم بگم
البته اول به خودم دارم میگم عزیزای دلم، دوستان عزیزمن درتمام کارهام برای اینکه فکرنکنم کامل شدم یابلدکارشدم به خودم میگم تومثل نوزادی هستی که تازه این کارروداری یادمیگیری پس توکل کن به خدا تااون راهنماییت کنه چون بهترین راهنماگرجهان خداست …
یک داستان هم ازرانندگیم بگم :من تا5سال بدون گواهینامه رانندگی میکردم تاحدی که همه خانواده مردندوزنده شدند ازترس/خخخ
امامن چون توکلم همیشه مثل نوزادبه خداوندبوداصلا ترسی نداشتم امایادم نمیره بعدازاینکه قصمی به نام خداخوردم و درآن زمانی که وقتش رسیدگواهینامه بگیرم شیطان کارش روکردومن درزمانش فراموش کردم قصمم وپلیس منوگرفت وخواستنددادگاهیم کنندکه دوباره ازخداوندخواستم خدایا کمکم کن یادم رفت باورتان نمیشودماموره گفت کسی داری گواهینامه داشته باشه گفتم آره گفت بیار من کارتودرست میکنم ومن همان موقع رفتم ثبت نام کردم واولین باردرامتحان شفایی وکتبی قبول شدم وگواهینامه روگرفتم که اون هم راهنمایی خداوندبود…وازاین اتفاقات درزندگیم خیلی هست مثل همین امروزکه باهمسرم رفتیم باغمون برای مرغ وخروسهامون که بعدش همسرم گفت قارچ میخوام گفتم خدایا ازطبیعت بهم روزی بده اینم شایدباورتان نشه یک کیلوقارچ درجنگل چیدیم که اینم خداوندهدایت کرد…وباورتان نمیشودمن خداروشکرتمام سعیم روکردم ازهمان بچگی وهمیشه هم سعیمومیکنم که درهمه کارهام ازخداوندهدایت بخوام درهمه کارهام وازاین اتفاقاتی که خداوندهدایتم کرددرزندگیم بی نهایت هست خداروشکر…
ببخشیداستادخواستم این الهامی که بهم شدبه دوستای عزیزم بگم
بی نهایت ازخداوندسپاسگزارم وهمچنین ازشمااستادعزیزم
یاحق///
سلام و درود بیکران به پرودگارم رب العالمین
بعد از آن سلامی پر از عشق به استاد بزرگوار و مریم جان عزیزم و بچه های سایت،،
سایتی که دیگه شده جزیی از اعضای خانواده ام، که انگار در سلول به سلولم ، آگاهی های آن جاریست .خداوند را بی نهایت برای داشتن این موهبت بینظیر سپاسگزارم
گوش دادن به فایل های توحید عملی رو برای بار دوم با هدایت پروردگارم آغاز کردم و بسیار حالم عالیست و تمامی آگاهی های آن به قلب و جانم نفوذ میکند
اینجا هستم تا به دستور استاد و راهنمایی های ایشان ، داستان و به نوعی دریافت هدایت و نشانه از سوی پروردگارم را برای شما عزیزان بیان کنم .امیدوارم که لحظات نابی را برایتان به ارمغان بیاورم.
ما در همسایگی مادرشوهرم زندگی می کنیم بنده خدا نیاز به مراقبت دارد و من تا به امروز و البته قبل از این اتفاق فکر میکردم که او به ما نیازمند است. یک روز که پدر شوهرم منزل نبود و من قرار بود پیش مادرشوهرم بروم برای انجام بعضی از کارهایش ،چون نمیتواند به تنهایی از جایش بلند شود و باید به او کمک شود.
من صبح که بیدار شدم باعجله کارهایم را انجام دادم که به منزلشان بروم ،قبلش یه تماس به تلفنش گرفتم و جواب نداد تا حدودی دلواپسی هم بیشتر شد و به نوعی ایمانم را به پروردگارم از دست دادم و فراموش کردم که خود پروردگارم. مراقب و نگهبان بندگانش از کوچک ترین تا بررگترین آنهاست و ما در مورد پدر و مادر اگر بتوانیم کمکی انجام دهیم در واقع به خودمان لطف کرده ایم .
تصمیم گرفتم که به منزلشان بروم و حدس میزدم که احتمال دارد اتفاقی برایش افتاده باشد. همچنان که داشتم به اینها فکر میکردم تلفن منزلمان زنگ خورد و مادر شوهرم بنده خدا تماس گرفت و گفت که از تلفن دور بوده و نتونسته جواب بده، از اینجا داستان به بعدش رو با دقت بیشتری بخونین ،،،
به من گفت که بابا صبح ساعت 6 رفته سر کار ، منم رفتم تو آشپزخونه و نهارم رو درست کردم ،بعدش مربا هویج بار کرده بود،بعد از اون یه چند دقیقه ای روی سکو قدم زده بود ، با همون وضعیتش ، سکو رو تی زده و بهر حال تا ساعت 8 خیلی از کار هاشو انجام داده بود و قراربود روی مبلش بشینه و تلویزیونشو تماشا کنه،،،
وقتی که داشت اینها رو برام تعریف میکرد ناگهان یه چیزی در درونم به من گفت (من فکر میکنم پروردگارم با من سخن میگفت)بنده ی من،،، من خودم مراقب بندگانم هستم و تو نیازی نیست نگران و دلواپس آنان باشی و تو تنها باید روی خودت و دریافت آگاهی ها تمرکز کنی و نگرانی تو تاثیری در جهان هستی و دیگران ندارد. اونجا بود که دریافتم چقدر کوچک هستم و فکر میکردم که دیگران مخصوصا مادرشوهرم به من احتیاج دارد . انگار قلبم در درون سینه ام بیرون میزد و من هر لحظه آگاه تر میشدم و تا ساعت ها در شک این اتفاق بودم و از اون روز به بعد ایمانم به پروردگارم هزاران برابر شد و اینکه او در هر لحظه داره با ما حرف میزنه و ما باید بتونیم و اونقدر روی باورهامون کارکنیم که اون الهامات ر و دریافت کنیم الان که دارم این اتفاق رو براتون تعریف میکنم یه جورایی قلبم داره تند تر میزنه و هرلحظه شاکر و سپاسگزار پروردگارم هستم و امیدوارم که همیشه و همه جا مراقبمون باشه و نشانه ها و هدایت هاشو برامون بفرسته و مارو در مسیر درست هدایت قرار بده.خدارو صد هزار مرتبه شاکرم و باز هم از استاد و مریم بانو و شما دوستان عزیزم بخاطر همراهی در این سایت بی نظیر متشکرم
روزگاری سرشار از سپاسگزاری،عشق ،شادمانی و سلامتی برایتان آرزومندم.