اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
درباره ی چه تجربیاتی فکر کردی خودت می دانی ،به مهارت وکاربلدی خودت آنقدر مغرور شدی،خودرابی نیاز ازهدایت های خدا دیدی وسراغ ایده های خودت یا راهکارهای دیگران رفتی ،اما به طرز غیرقابل انتظاری،نتیجه خوب از کار درنیامد یا دچار خطا یا اشتباه شدی؟
یادم می آید زمانی که سال آخر دبیرستان بودم وامتحانات نهایی را دادم وتوانستم با موفقیت کنکور بدهم ،هنگامی که برای انتخاب رشته دانشگاهی به کمک یک نفر که دراین زمینه استاد بود به خانه ی ما آمد وبرای من انتخاب رشته کرد ولی من چکار کردم؟
به حرف دوست هم کلاسی ام گوش کردم که میگفت امسال را درخانه می مانیم تا سال دیگه حتما پزشکی قبول شویم ومن هم به حرف اواعتماد کردم وشب هنگام که همه خواب بودند برگه ی انتخاب رشته را پاک کردم وداخل پاکت گذاشتم وصبح به همراه مادرم آنرا به باجه ی پستی دادم.
حالا چه اتفاقی افتاد؟
هنگامی که نتایج آمد آن دوستم دانشگاه روزانه رشته کارشناسی دانشگاه تهران قبول شد ومن درعوض که به حرف اوگوش داده بودم درخانه ماندم وچون درخانه دیگر تلاشی نکردم مجبور شدم سال بعد دانشگاه آزاد باکلی هزینه ثبت نام کنم.
این نتیجه ی پشت کردن به کمک وهدایت های خداست.
الان که چند سال از آن موضوع میگذرد ومن با خودم الان متوجه شدم که خداوند هر لحظه درحال هدایت کردن من است ومن باید شاخک هایم را تیز کنم وبه خودم مغرور نباشم که همه چیز میدانم بلکه متواضع باشم وهر لحظه از خداوند هدایت بطلبم.
چند روز پیش گردنبندم پاره شد ومن باخودم گفتم آنرا بفروشم وبرای خودم ساز بخرم ولی دیروز هنگامی برای فروش آن رفته بودم ودائم از خداوند هدایت میخواستم ناگهان وارد کوچه ای شدم که روبروی آن مغازه طلا فروشی بود که اسم مغازه (ایمان)بود.
ومغازه بسته بود من چون دائم از خداوند هدایت میخواستم باخودم گفتم من باید ایمان خودم را نشان بدهم تا خداوند جواب بدهد.
جلو رفتم و ابتدای کوچه یک مغازه ی بسیار کوچک بود که طلا تعمیر میکرد که ناگهان به ذهنم آمد که گردنبند را تعمیر کنم ودو تیکه از آن را تبدیل به گوشواره کنم وبه مغازه دار گفتم و او همینکار را کرد ونه نتها گردنبندم درست شد وخیلی قشنگ تر شد بلکه یک گوشواره ی زیبا هم بدست آوردم.
الان که دارم فکر میکنم یادم می آید که چند وقتی بود که دلم میخواست یک گوشواره مثل گردنبدم داشته باشم وخداوند چطوری وچقدر آسان به من گوشواره داد.
واقعا اگه به خدا اتکا کنیم وروی خدا حساب کنیم وروی خود مون حساب نکنیم چه درهایی که به رویمان باز میشود.
خدایا من هر لحظه به تومحتاجم.
خدایا من به هر خیری از جانب تو محتاجم.
خدایا شکرت که من هر روز از هر لحاظ بهتر وبهتر میشم.
خدایا شکرت به خاطر وجود استاد نازنینم درزمان حیات خودم.
استاد عزیزم وخانم شایسته ی عزیزم ازشما بسیار سپاسگذارم .
درپناه الله مهربان شاد وپیروز وسربلند در دنیا وآخرت باشید.
من حدودا یکساله برای جذب رابطه دلخواهم ازخداکمک خواستم و متاسفانه با باورهای اشتباهم رابطه ای روجذب کردم که باید براش رمزگشایی کنم تا بفهمم طرفم منظورش چیه – ولی امروز خدابمن الهام کرد پرنیا جان خودتو دست کم نگیر وبه یک توجه و یک لایک و یک رمزگشایی قانع نباش -تولیاقتت در رابطه خیلی زیاده وباید مردت برات واضح زمان بزاره -شفاف باهات صحبت کنه -دنبالت باشه – رابطه دوطرفه باشه – ازلحاظ عاطفی -مالی – توجه – امنیت – واضح وشفاف هدفش باشم باهم خصوص صحبت کنیم – برام وقت بزاره – و تماس تلفنی باهاش داشته باشم -بتونم حضوری ببینمش -من لایق این رابطه هستم وبه کمتراز این قانع نمیشم – وتازمانی که به خواستم نرسم وبه سراغم نیاد باتماس تلفنی منم پیامی ارسال نمیکنم – چون نمیخام فقط به رمزگشایی وصحبتهای پشت پرده قانع باشم اینطوری ارزش من پایین میاد آخرشم میگه توازهمون اول ارزون بودی -منم اهداف با ارزش خودمو دارم -وقت نمیکنم بفهمم طرفم منظور پشت پرده صحبتهاش چیه – من ارزش ولیاقت عالی دارم که همسر دلخواهم برام وقت بزاره اولویتش باشم مردامن من باشه -تکلیفش باخودش مشخص باشه بمن حس اعتماد وامنیت بده – اینوگفتم برای اون شخصی که خدا سر راهم گذاشته برای من و قبلا بمن( گفته اگرمتوجه صحبتهام نمیشی برام بنویس چطور باهات صحبت کنم که بفهمی – منم همونجورباهات صحبت کنم این دقیقا مثل جمله اون شخص هست) بمن قول داده پشیمون نمیشی اگر رابطه روبامن شروع کنی – منم الان بهم الهام شد که برات بنویسم منم یک رابطه وآشنایی نرمال میخام -میخام باتماس تلفنی باهم صحبت کنیم – نمیخام صحبتهای پشت پرده را رمزگشایی کنم اینطوری نه میفهمم چی میگی – نه باورهام تقویت میشه .حالمم بدمیشه – ما زنها لایق بهترینها هستیم استاااااااااد – اینطوری سوتفاهماتی بوجودنمیاد -سوتفاهمات برطرف میشه – امیدوارم استاد کامنتم رومنتشرکنی تا پیامم رو شخص موردنظرم دریافت کنه وخانمها هم ازاین تجربه 8ماهه من درس بگیرن من درسموگرفتم – خواسته هامم واضحترشده که تورابطه جدید چی میخام ازهمسرم – چون میخام مردانگی شخص مورد نظرمم عالیتربشه ومنم بهش فضا بدم که روشن وشفاف تلاش کنه منو بدست بیاره قلب منو برای خودش بکنه – کارنیمه تمامو تمام کنه اینطوری حال خودشم بهترمیشه – قانع بودن زیادی من باعث میشه جفتمون قدم درمسیراشتباه بزاریم و حال هموبدکنیم – من یک رابطه شفاف ویک رابطه باتماس تلفنی وقرارحضوری میخام – من در رابطه اعتماد وامنیت و تکلیف روشن میخام – به کمترازاینم قانع نمیشم استااااااااد .
مثلا نمیخام ادمین اینیستاگرام شخص مورد نظر من-پاسخموبده میخام خودش شخصا برام وقت بزاره باهم صحبت کنیم – رک وبدون حاشیه وبدون پرده صحبت کنیم – من نشانه های واضح رودریافت کردم الان بحثه لیاقته من چون لایق بهترینها هستم باید لیاقت خودمو با خواستن ازش واینکه بخوام ازشخص موردنظربرام انجام بده لیاقتمونشون بدم.
جدیدا احساس میکنم که از هر فایل استاد، چه قدیمی باشد چه جدید بار بیشتری از آگاهی را دریافت میکنم.
جدیدا چیزی که برایم مشهود است این است که خداوند جواب تمام سوال هایم را بوسیله دستانش به من میدهد به کامل ترین و قانع کننده ترین روش ممکن
در اول صبح اومدم به سایت استاد سر بزنم
همینجوری، کار خاصی نداشتم
در ابتدای صفحه قسمت 195 روز شمار تحول زندگی من رو دیدم
اومدم و فایل رو پلی کردم
مادرم هم اتفاقی اومد و همراه من این فایل رو دید برای من تاکید و تایید بیشتر بود اما مادرم که از خداوند هدایت نمیخواست یاد گرفت و اموخت و تصمیم گرفت ازین به بعد با خداوند صحبت کند، خدایا شکرت
در ابتدای فایل که استاد گفتند همیشه به خودت بگو من یه راننده معمولی هستم ، جا خوردم ! گفتم چی؟ اینطوری که اعتماد به نفسم میاد پایین! دوست داشتم به سرعت بیام و اعتراض کنم که چراااا چنین حرفی زده شد
ولی خودم رو کنترل کردم و گفتم حتما توضیحات جلو تر هست کاغذ و قلم اوردم سوالم رو نوشتم و بقیه فایل رو پخش کردم
از دید مادرم من خیلی اروم طبق معمول داشتم فایل استاد رو میدیدم اما در درون یک جنگ و غوغا به پا شده بود؛
تا که رسیدم به قسمت طلایی که پاسخ سوالم بود:
خشوع و تواضع در برابر خدا اعتماد به نفس در برابر غیر خدا رو افزایش میده
وقتی دست در دست خداوند و در سایه لطف و هدایت او حرکت کنم اعتماد به نفسم بیشتر میشه
وقتی که میگم من نمیدونم ظاهر قضیه است در باطن و در ذهن من اینه که خداوندی دارم که اون بجای همه کس و همه چیز میدونه و بی چشم داشت و هر وقت من بخوام منو هدایت میکنه، این یعنی پیدا کردن راه درست یعنی یافتن کلید گنج
چقدر من جاهل بودم که قبل این میخواستم مشکلات رو خودم حل کنم و واقعا هم داشتم زحمت میکشیدم هنگام حل مشکلات و چقدر خداوند من رو دوست داره که هدایتم میکنه در هنگام مسائل به این فایل
و بهم میگه از من کمک بخواه، به من توکل کن، من همیشه همراهتم
چقدر خداوند مهربان است که حتی ما را هدایت میکند که از هدایت او استفاده کنیم، این دلیل محکمی بر این باور است که خداوند و جهان بیشتر از من دوست دارد که من پیشرفت کنم
چند تا فیلم توی تلویزیون پخش میشد من وقتی بچه بودم چون طنز بودن دوستشون داشتم که این ویژگی من میفهمم در یکی از شخصیت های اون فیلم وجود داشت و اون شخص همیشه هم کار ها رو خراب میکرد
یکیش فیلم دودکش بود شخصیت نصرت تکیه کلامش ((بلدم)) بود و همیشه گند میزد
دیگری تو فیلم شمعدونی شخصیت هوشنگ بود با تکیه کلام (( بسپارش به من )) و برای همین هم همیشه خراب کاری پیش میومد
انسان هایی که به علم واقعی میرسند همیشه آدم های متوکلی بودند و ورد زبانشون این بود که خداوند تنها عالم است و من چیزی نمیدانم ، خدایا در های علمت را به روی من بگشا و و ذهنم را با نور فهم روشن کن چرا که تو دانایی و علم من در برابر تو قطره ای در برابر اقیانوس هم نیست
چند روز قبل سوالی ذهنم رو درگیر کرده بود، اینکه ایا زمانی که من سوالی از هوش مصنوعی میپرسم مشرک ام؟ ایا دارم سوالم را بجای خداوند و هدایت طلبیدن از او از عامل بیرونی میپرسم؟ که استاد جواب سوالم را در این فایل گفت
استفاده از هوش مصنوعی اگر با این فکر باشه که هوش مصنوعی بخاطر دسترسی به تمام داده ها همه چیز رو میدونه و فقط اونه که میدونه شرکه ، و از یجا به بعد کم کم جای الهام رو میگیره و تو فکر میکنی که اون کافیه در حالی که نیست
و در نهایت باز هم تو و هدایت خداونده که زندگیتو پیش میبره
استفاده از هوش مصنوعی دو نوعه
1. برای ساختن یچیزی یا مرتب کردن یه متنی یا انجام دادن کار ها
2.برای گرفتن ایده
من در برابر دومی گارد دارم و ازش استفاده نمیکنم بنظرم خداوند فراتر از کافیه و هر وقت خواستم ایده های خیلی بی نظیری بهم داده
کلیپ اخر فایل که درمورد لبیک گفتن بود برام بسیار جالب بود
من پدر بزرگ و مادر بزرگم رفتن مکه و چون سواد نداشتن باهاشون کار میکردم نحوه انجام فریضه ها رو این لبیک رو حفظ بودم اما نمیدونستم چنین معنای ارامش بخشی داره ، و چقدر دونستن معنای اون ادم رو متوکل میکنه
فایل رو دانلود کردم و اونو میبرم توی برنامه اون قسمت رو جدا میکنم و بار ها و بار ها گوش میکنم
سپاسگزارم از خداوند که منو هدایت میکنه و از استاد که این آگاهی های ناب و بی نظیر رو در اختیار ما قرار میده
استاد مثل یوتیوب میشه دکمه ای در کنار ویدیو گذاشت که با زدنش زیر نویس انگلیسی ظاهر شه بنظرم اینجوری خیلی ساده تره نمیدونم چرا اینو گفتم ولی گفتم سپاسگزارم
(((اینکه اول کامنتم مینویسم نتایج شیرین چون خودم بی نهایت دوست دارم نتایج شیرین بچههارو تو کامنتاشون بخونم و احساسم فوقالعاده خوب میشه به همین خاطر دوست دارم کامنت منم از این جنس باشه و بچهها بخونن و انشالا یه قوت قلبی باشه براشون )))
سلام به استاد عزیزم و مریم جون و بچههای عزیز
استادم من دارم با اشک این کامنت رو مینویسم
اشکی از سر باز شدن قلب
اشکی که تهش هم یه نوع دلتنگی شیرین داره هم خوشحالی و شوق
مرور مسیرم و نتایج شیرینم
استاد من شاید بزرگ ترین ظلمی که به خودم کردم تا الان نادیده گرفتن بینهایت دستاوردامه
و تمرکز روی چند موردی که موفق نبودم
خیلی جالبه کوچیک میشمردم تغییرات بزرگ زندگیمون و پایبندیمون رو روی بعضی از قوانین بدیهی میدونستم
مثال
اینکه با چند تا چک و لگد ساده ما اول مسیر زندگیمون فهمیدیم نباید پول قرض بگیریم نباید وام بگیریم
و بعد از این تصمیم حتی تو شرایط خیلی سخت هم که قرار گرفتیم این کارو نکردیم
یادمه دخترمو و چهارماه بود باردار بودم که قندم رفت بالا و حتی پول ویزیت دکتر هم نداشتیم مشغول ساخت خونمون بودیم و دستمون خالی بود منشی دکترم وقتی بهش زنگ زدم و عدد قندمو گفتم گفت همین الان برو دکتر غدد
دم غروب بود
گریه کردم
ولی انگار آروم شدم، انگار خواستم خدا بهم کمک کنه تو دلم گفتم خدایاتو که من به راحتی باردار شدم خودت بچمو حفظ کن
همسرم خواست بره پول قرض کنه ولی من گفتم صبر میکنیم چندروزی طول کشید تا پول رسید دستمون
رفتم دکتر
یه دکتر فوقالعاده خوب و مهربون غدد هست تو قم که وقتاش همیشه پره رفتم پیشش منشیش گفت اصلا وقت نداریم ولی بازم به دکتر میگم، دکتر گفتن خیلی زود بفرستین داخل
تو تایمی که منتظر بودم دو سه تا مراجع اومدن با حال بد و حتی نامه بیمارستان ولی قبولشون نکرد همونجا من احساس کردم چقدر آسون کار من پیش رفت
دکتر با خوشرویی برخورد کرد باهام و انسولین نوشت
انسولین و که رفتم سازمان غذا و دارو بگیرم اونجا بهم گفتن چرا اصلا اومدی اینجا باید اینترنتی فرم پر کنی و خلاصه داشتن میپیچوندنم که از قضا رئیسشون هم اونروز اونجا بود و به من گفتن من خودم کارای پروندتون رو انجام میدم و در عرض چند دقیقه کارام جور شد و خدا دستانش رو برای من فرستاد، من اونروزا خیلی دلشکسته بودم ولی انقدر آدمای مهربونی خدا سر راهم قرار میداد که روزای سخت برام به آسونی میگذشت
برای بیمه زایمانم باید صبح زود میرفتم تا بیمه خدمات درمانی بشم اما همش خواب میموندم و تا بیدار میشدم دیر میشد بالاخره یک ماه مونده به زایمان رفتیم برای اینکه بیمه کنیم تو اونجا آقا اسم و مشخصات همسرمو پرسید و زد تو سیستم و گفت قانون جدید اینه که کسایی که بیمه نیستن ، یک ماه بیمه رایگان میشن و بعدش باید پول بدن ک من و همسرمو و پسرم بیمه شدیم یازده اردیبهشت بیمه شدم و ده خرداد دقیقا یک روز مونده به پایان یک ماه زایمان کردم و یازدهم مرخص شدم
من سر هر دو زایمانم همیشه اون لحظهای رو که با بچم بعد از زایمان میام خونه رو قشنگ تجسم میکردم و کلا براش برنامهریزی میکردم و خداروشکر اون طور هم شد و بچههام همه چیشون نرمال بود و همینطور خودم و به آسونی روند زایمانم پیش میرفت
از معجزات زایمانها و بارداریهام بخوام بگم واقعا کامنتم خیلی طولانی میشه خیلی زیاد بودن و خدا خیلی واضح کمکم میکرد، از یه دوست ، یه پدر ، یه حامی از همه چی فراتر کمکم کرده تا این لحظه زندگیم
من بدون اینکه بدونم و یا حتی تو اطرافیانم الگویی داشته باشم که فقط از خدا کمک بخوان تو زمینه ازدواجم همیشه میگفتم خدا برای من بهترین همسر و میفرسته و دقیقا خیلی معجزه وار زمانی که خیلی خیلی رنجیده بودم اما سر سجاده با خدا کلی حرف زدم و فقط چاره کارم و دست خودش میدونستم دقیقا کمتر از یک روز بعدش خدا به طور معجزه آسا همسرم رو توسط یکی از همسایههامون معرفی کرد و اصلا قرار نبود که تو دفعه اول من ببینمش ولی دیدمش و پسندیدمش اما به خاطر اینکه من ساوه بودم و ایشون قم، گفتم نه
و تو دلم گفتم خدایا اگه حق الهی من باشه این ازدواج دوباره خواستگاری میکنن اگرم نه که حتما صلاح نیست
و اتفاقا دوباره خواستگاری کردن و حدود سه ماه باهم صحبت کردیم و با وجود خانواده فوقالعاده سخت گیر من همه چی جورشد و ما به راحتی ازدواج کردیم
همسر من یه نامزدی کوتاه داشتن قبل از من که بهم خورده بود ، همون اول موضوع و گفتن و من اصلا برام اهمیتی نداشت و حتی کوچکترین توضیحی ازشون نخواستم اما خوب چون اخلاق خانوادم رو میدونستم گفتم اونا نفهمن و فقط من و مادرم میدونستیم
بنا به دلایلی اسم اون خانم هنوز تو شناسنامه همسرم بود و تاریخ عقد و طلاقشون هم بود و محضری که من خیلی دوست داشتم اونجا عقد کنیم گفت باید پدر عروس هم موضوع رو بدونه و حتی قبول نکرد رشوه بگیره تنها کاری که کرد این بود که آدرس یه محضری رو داد که گفت فقط این آقا قبول میکنه ما رفتیم اونجا اما یه محضری بود با یه سفره عقدی که خاک گرفته بود خیلی کهنه و قدیمی بود محضرش کلا خیلی نامناسب بود اما دیگه چارهای نداشتیم حتی کار از این حرفا گذشته بود که بیایم به همه قضیه رو بگیم خلاصه قبول کردیم و چون خونه ما آپارتمانی بود قرار شد مهمونا خونه پدربزرگم بیان بابام زنگ زد به همسرم تا هماهنگ کنن که بدون هیچ برنامه ریزی و کوچیک ترین حرف قبلی گفت عاقد بیار عقد و تو خونه انجام بدیم که انگار دنیارو به من دادن من خیلی خیلی دوست داشتم تو خونه پدربزرگم عقد کنم، دقیقا تو اون اتاقی که وقتی بچه بودم عمم عقد کرده بود و برام کلی خاطرات شیرین مونده بود منم تو همون اتاق عقد کردم با یه سفره عقد ساده و زیبایی که خودم چیدم و اون موضوع رو هم به لطف خدا کسی نفهمید
برای مراسم عقدم مقداری پول جمع شده بود که پدرم هم تو اون تایم بیکار بود لز من خواست پول و بدم بهش تا کار کنه و بعد بهم برگردونه علی رغم حرفای بقیه من بدون کوچکترین بحثی پول و دادم با بابام و در کمال ناباوری دو برابر اون پول به من هدیه داده شد از جانب یه خانم و همسرشون که فرشته های خدا بودن
کارای مراسم ازدواجمون خیلی خیلی راحت پیش رفت بهترین خدمات ، بهترین سالن ، بهترین غذا بهترین گروه موسیقی، بهترین گروه فیلمبرداری ، اجاره ماشین عروس حتی آرایشگاه و گلفروشی همه و همه خیلی باهامون خوب بودن و با کمترین قیمت همشون دستان خدا بودن
قرار بود ما بعد از ازدواج به زیرزمین خونه مادرشوهرم بریم اما بنا به دلایلی جور نشد و من اصلا ناراحت نشدم و همون لحظه به همسرم گفتم خوب میریم یه جای بهتر اجاره میکنیم دوباره چند روز بعدش که باهم حرف میزدیم گفتیم خوب اصلا میخریم و تو شرایطی که همه میگفتن با این پول نمیشه اوایل سال 97 بود و همه چی داشت فوقالعاده گرون میشد و چند برابر اما ما یه خونه عالی پیدا کردیم و خریدیم که یه سری خورده کاریاش مونده بود خونه 60 متری 3 طبقه که دوطبقش نازک کاریش مونده بود به قیمت 120 میلیون که زیرزمینشم دادیم مستاجر و دو طبقه دیگش تکمیل کردیم اون موقع قانون رو نمیدونستیم و علی رغم مخالفت من همسرم از مادرش حدود 80 گرم طلا قرض کرد که باز هم به لطف خدا تو سال 1401 بود که توسط فایلای هدیه استاد تصمیم گرفتیم تو اولین فرصتی که پیش اومد بدهیمون رو بدیم که چند روز بعد پولش جور شد ما قبل از اینکه حتی دوباره خونه بخریم طلاها رو یک جا خریدیم و پس دادیم و خداشاهده طی یه مدت کوتاه طلا از دوبرابر هم بیشتر شد و از اون طرف ما پولمون کمتر شده بود اما خونهای که فروخته بودیم 100 متری بود ولی با قیمت خیلی عالی از یه آدم خیلی خوب خونه 130 متری خریدیم
استاد شما تو دوره دوازده قدم میگین بعضیا یه گاری به خودشون میبندن تو یه مسیر سنگلاخی و سربالایی با چرخای خراب و شکسته و کلی بار ما تو زمینه کسب و کارمون اون گاری رو بسته بودیم و متوجهش نبودیم اما الخیر و فی ماوقع اینجا به کارمون اومد با خودمون گفتیم چرا باید انقدر سخت باشه
استاد ما تو خودمون طمع و مقایسه و عجله رو کشف کردیم
یعنی میگفتیم ما که قرض نمیگیریم ، ما که صداقت داریم ، ما که سخاوتمندی تو معامله و کلا رفتارمون، پس عیب کار کجاست گاهی از خدا شاکی میشدم
گاهی التماس گاهی گریه ، گاهی امید
وفهمیدیم
لایههای درونی افکارمون رو شناختیم ، ما خودمونو بادستان خودمون تو هچل انداخته بودیم به این صورت که تمام پولمون رو دادیم به دوتا خونه و حتی پول برای بازسازی خونه ها هم نگه نداشته بودیم (شغل ما بازسازی خونست) حتی سال 402 هم برای بازسازی خونمون پول پیش اون یکی خونه رو بردیم بالا و طلا فروختیم و صفر شدیم خداروشکر حتی یک ریال هم قرض و وام نداشتیم ولی سخت گذروندیم، همسرم میرفت اسنپ و از اونور حتی خرج خوردو خوراک هم با زور میرسوندیم
البته که من از تمام اون سختی ها چه تو زمینه شغلمون و چه کلا تو طول عمرم ممنونم و تجربههای ارزشمند زندگیم هستن که به خوبی به من یاد دادن سره رو از ناسره به خوبی تشخیص بدم
ما عاشق شغلمون هستیم ، انقدر برامون بار آموزشی داشته که هر چقدر بگم کمه
مثلا به خاطر اینکه زیاد اسباب کشی میکنیم فهمیدیم شاید حدود 50 درصد وسایلمون اضافات و همه رو رد کردیم رفت و چقدر سبکبال و سبکبار شدیم چیزایی که دوست داریم میخریم اما اصلا اضافه و هیجانی خرید نمیکنیم و هیچ وسیله اضافهای نداریم هیچی من یه قانون دارم میگم وسیله یا لباسی که بین شش ماه تا یک ساله که استفاده نشده دیگه هیچوقت استفاده نمیشه و به راحتی ردش میکنم میره و الان دو سه سالی هست که هیچ وسیلهای اضافه نبوده
ما با این سبک زندگیمون یاد گرفتیم دل نبندیم به خونههامون هرچند خیلی زیبا باشن و وابستشون نمیشیم تو اون تایم لذت میبریم و بعد از اون بهترشو میخریم
و واقعا ما فهمیدیم کا چقدر سرمایه داریم استاد چون بسیار خوش قول و صادق هستیم و این و زمانی بیشتر متوجهش میشیم که آدمی رو میبینیم که بدقوله یا دروغ زیاد میگه
استاد ما تقریبا خیلی خیلی زود میتونیم بفهمیم که کجا طمع داریم البته که خیلی کمه اما خوشبختانه به خاطر کم بودنش زود تشخیصش میدیم و با فکت جلوشو میگیریم
باور کمبود رو تو خودمون بهترداریم تشخیص میدیم و الحق که تو مهارش داریم خیلی بهتر عمل میکنیم
حی من همیشه سعی میکنم اگه پسرم اسباب بازی و یا وسیلهای میخواد از کلمه نداریم استفاده نکنم و بهش میگم هر وقت شرایط جور شد میخریم
میتونم با اطمینان 99 درصد بگم که یکی از بهترین اخلاق هام اینه که هر چی برای خودم میپسندم برای دیگران هم میپسندم و چقدر خوشحالم برای این موضوع و میفهمم خیلی ارزشمنده چون ادمهایی رو دیدم که هر معامله بدی رو برای منافع هرچند ناچیز خودشون به بقیه پیشنهاد میکنن، حتی آدمایی رو دیدم که خودشون خوب میخورن اما مهمون که میره خونشون بدترین خوراکی و ارزانترین خوراکی و غذا رو براش فراهم میکنن ، ترس دارن که وسایلشون به هم بخوره یا خراب بشه ،بدترین هدیه هارو برای اطرافیان میخرن و … و من با دیدن اونها میفهمم این یه سرمایست تو وجودم که هر چی برای خودم میپسندم برای دیگران هم میپسندم
تو یه تایمی اسیر نجواهای شیطان شده بودم و داشتم به خاطر تلافی زور میزدم در مواجهه با اون آدما مثل اونا بشم ولی حالم خراب بود و فهمیدم که نباید اجازه بدم این خصوشیت خوبم نابود بشه و منتظر جبران خداباشم نه بندههاش
استاد من یه زمانی انقدر مکالمات تلفنی طولانی بود با عمه و خاله و دوستام که ذهنمم پر از غیبت میشد الان خیلی کوتاهه و به مراتب خیلی خیلی کمتر غیبت میکنم
همسرم تقریبا 15 سال بود سیگار میکشید اما با یه تلنگر شما به لطف خدا ترک کرو
من خودم لب به قلیون و سیگار و هیچی نمیزنم و اصلا این و نشونه کلاس نمیدونم و تو جمع یا مهمونی با افتخار میگم من نمیکشم
چهرم کاملا نچراله و به لطف خدا زیباست و خوشبختانه به این موضوع واقفم و صورتمو خیلی دوست دارم و فقط یه ریمل و رژ میزنم
انقدر هر کسی که با همسرم کار میکنه ازش راضیه که همیشه میشنویم آزمون تعریف کردن و به لطف خدا آدمای خوبی سر راهمون قرار میگیرن
ما شش ساله که ازدواج کردیم و شش تا محله زندگی کردیم و همه همسایههامون آزمون راضی بودن و همیشه برخورد خوب دیدیم از آدما
استاد من با صحبتهای اخیر شما تو دوره هم جهت با جریان خداوند غرور رو هم تو خودم شناسایی کردم فور میکردم مغرور نیستم اما فهمیدم گاهی هستم انشالا بتونم خیلی متواضعتر بشم
استاد به لطف خدا و کمک آموزشهای شما الان تو جایگاهی تو زندگیمون هستیم که همه چیز داریم هم از لحاظ مالی و هم از لحاظ معنوی و البته که همیشه میشه بهتر و بهتر شد
من و همسرم عاشق هم هستیم و با هم زندگی رو ساختیم و همدیگه رو کامل کردیم روزهایی بوده خصوصا اوایل ازدواج که مسائلی داشتیم اما به لطف خدا حلش کردیم با هم ، باصبر و گذشت
و بچههام که فوقالعاده هستن ، بی نهایت زیبا و باهوش و بادرک و شیرین و بامزه. من میدونم که مادر کامل و بی نقصی نیستم اما دارم تلاش میکنم بهتر بشم
ما خانوادههایی داریم خیلی خیلی خوب و ارزشمند که اوقات با ارزشی رو باهاشون میگذرونیم
استاد من به شدت از رانندگی میترسیدم و فکر میکردم هیچوقت یاد نمیگیرم اما (تو قدم اول ،دوره دوازده قدم) تصمیم گرفتم برم گواهی نامه بگیرم و آیین نامه رو اولین بار و تو شهری و دومین بار قبول شدم
چند سالی بود دلم میخواست سنتور یاد بگیرم ثبت نام کردم و چند جلسست که دارم میرم و اصلش بر تمرین و تکراره، شده حتی روزی نیم ساعت و این مسئلهای هست که شما هم تاکید دارین بهش تمرین و استمرار
به لطف خدا مسیر زندگی پیش روی ما پر از جذابیته
خوشحالم و خداروشاکرم جایی هست که میتونم حرفامو بزنم و کسانی هستن که جنس حرفامو میفهمن
میشه به همه اتفاقات زندگیم که براتون بخش کوچیکی رو نوشتم از زاویهای نگاه کرد که عادی و بدیهی باشه و یا حال و احساس آدم بد بشه و یا ناچیز شمرده بشه و حتی بعضی رفتارهای ما سادگی انگاشته بشه اما من میدونم که نگاه کردن به ماجراهای زندگیم از این منظر و زاویه لطف و نگاه ویژه خداست
لقمان 20: آیا توجّه نکردهاید که خدا آنچه را که در آسمانهاست و آنچه را که در زمین است، در جهت منافع (و کمالِ) شما، رام و مسخّر کرده، و نعمتهایش را که آشکار و پنهان است، برایتان گسترش داده و بر شما تمام کرده است؟ برخی از مردم، بدون هیچ دانشی، و بدون اینکه هدایت شده باشند، و (بدون داشتنِ) هیچ کتاب روشنگری، دربارهی خدا بحث و جدل میکنند.
لقمان 22: هر کس در حالی که نیکوکار است، وجود خود را تسلیم خدا کند و (تصمیمگیری برای) خویش را به او سپارد، بیگمان به محکمترین دستگیره چنگ زده است. (آری،) فرجام همهی کارها، تنها به دست خداست.
سلام به استاد عزیزم و همه دوستان محترم.
خدا به بی نهایت طریق با آدم صحبت میکنه. همین دیروز بود که با یه حال استیصال ازش میپرسیدم خدایا بهم بگو من از چه طریقی میتونم کمترین میزان نجوای ذهنی رو تجربه کنم، چجوری میتونم همیشه تو مسیر باشم، کمتر قاطی حواشی شم. و جواب واضح و محکمش این بود که فقط با یاد خداس که دلت آروم میگیره و میتونی ثابت قدم بمونی، با سپاسگزاری و یادآوری تک تک معجزاتی که وارد زندگیت کرده. همین مورد همه حواس تو رو از بیرون برمیداره و متمرکز درونت میکنه، مقایسه رو خیلی کمرنگ میکنه، عجله و حرص و طمع و از بین میبره، قضاوت کردن آدمارو تو ذهنت به صفر میرسونه. چون عملا قلب و ذهنی که پر از یاد خداس، پر از تمرکز بر توحیده جایی براش باقی نمونه برای تمرکز به غیر از خدا.
در ادامه گفتگوهام با خدا در مورد این موضوع و تلاش من برای برگشت به مومنتوم مثبت خدا آیات اول این کامنت رو برام بولد کرد.
با آیه 20 لقمان چنان آرامشی رو به قلبم برگردوند که سخته برام با کلمات وصفش کنم. و با آیه 22، بهم گفت اگر همه وجودتو بسپری بخدا، تو بردی. و این آیه چکیده همه حرفای استاد توی این فایل بینظیر بود که امروز به عنوان یکی از قسمت های روز شمار تحول زندگی من دوباره روی سایت قرار گرفت. و وقتی که داشتم این فایل رو گوش میدادم، یاد روزایی افتادم که موقع پیاده روی با خدا حرف میزدم و پر شده بودم از احساس لیاقت، حس بی نهایت بودن، حس تسلط، در حدی که ناخودآگاه پشتم صاف شده بود و با قدرت قدم برمیداشتم. اینقدر حس و حال اون روزا رو دوست داشتم که همون روزا بخدا میگفتم میخوام همیشه همین حسو داشته باشم. و امروز اون حس دوباره برگشت و از خدا میخوام که کمکم کنه توی مسیر بمونم.
خدا به بینهایت طریق داره جواب سوالامونو همیشه میده، برای من این سوال پرسیدن از دیروز شروع شده و خدا همچنان داره رگباری جواب ها رو به زبون های مختلف بهم میگه. عاشق این خدای اجابت کننده هستم.
دوست داشتم این کامنت رو اینجا به عنوان ردپا بذارم و برای همیشه تو ذهنم بمونه که هیچی به اندازه یاد کردن خدا و تسلیم شدنش برای من خوب کار نمیکنه.
اینم از اون فایلها بود که من باید همیشه آگاهی هاش رو با خودم تکرار کنم و چی بگم از توحید عملی ، در عمل بتونم اجراش کنم ، خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم ،
استاد من یاد مثالهایی از زندگی خودم افتادم وقتایی که خودم راه خودمو رفتم و فکر میکردم خیلی حالیمه! استاد چنان با سر رفتم ته چاه که یجا گفتم خدایا من کل این مسیرم از شروعش اشتباه بوده یجوری جمعش کن ، و خدا بهم گفت راهکارو و وقتی انجامش دادم برام نتیجه خیلی بهتری از اون شرایط داشت با عزت نفس بیشتر و راحتی بیشتر و آرامش بیشتر
اما یجایی هم بوده که خیلی به بن بست خوردم و واقعا راه چاره نداشتم و گیر کرده بودم بدجور ! یجوری خدا اون آدما اون شرایط رو از زندگیم حذف کرد که هنوزم که یادم میاد میگم خدایا چجوری تونستی اون سالها چیزی از هدایت و از خدا نمیدونستم فقط برطبق عادت اعمال دینی م رو انجام میدادم !
واقعا که الان به خودم نگاه میکنم میبینم چقدر من ناتوانم و کوچیک در مقابل عظمت خدای خوبم و میبینم تو لحظه لحظه چطوری منو کمک کرده و هوام رو داشته که خودم حواسم به خودم نبوده ولی اون بهتر انگار میشناختتم و میدونست چی برام خوبه و چی برام خوبه نیست !
استاد بابت انتهای فایل ازتون خیلی ممنونم که وقتی این تصاویر کیهانی و سپاسگزاری از خداوند رو میبینم ، محو شده بودم و عظمتش رو میدیدم …
هرجا من تونستم ذهنم رو کنترل کنم واقعا نتایج بهتری گرفتم اما هرجایی که تو زندگیم خودم رفتم و منم منم کردم واقعا آسیب دیدم! و واقعا مسیر سخت شد !
خدایا به تو پناه میبرم و خودت میدونی چی برای من خیر مطلق هست و من به هر خیری که برای من میفرستی ، نیازمندم ….
چقدر این فایل ارزشمند و بینظیر است واقعا این فایل خیلی ارزش داره و نگرش شما ستودنی است که حتی فایلهای دانلودی شما هر کدام ارزش یک دوره را داره
از شما تشکر میکنم
اتفاقا این روزها بیشتر و بیشتر هدایت ها را دریافت میکنم و نسبت به قبلم درکش دارم میکنم خدایا شکرت
شاید به خاطر دوره بینظیر هم جهت با جریان خداوند است
یا شاید هم به خاطر تکامل م هست. به هر جهت خیلی خوشحالم
استاد در دوره هم جهت با جریان خداوند گفتم که به تازگی حدود دو هفته پیش من یه هدایتی را که برام به صورت معجزه بود را دریافت کردم و فقط میتونستم سپاسگزاری کنم
همه اش به خدا میگفتم خدایا شکرت و بابتش چقدر سپاسگزاری نوشتم حتی تا همین امروز هنوز مبهوت اون هدایت هستم و چقدر خداوند داره به من کمک میکنه حتی در درک هدایت هم داره کمکم میکنه خدایا شکرت
استادم
از کودکی تا همین چند سال اخیر اصلا نمیدونستم هدایت چی هست و چقدر به عقل و منطق خودم تکیه کردم و چه زجرهایی که کشیدم چقدر تو بیراهه بودم.
ولی الان به لطف خداوند……. خداوند هدایتم کرد و توی این سایت آمدم و تازه فهمیدم هدایت چی هست و هر بار دارم این عضله هدایت را تو مغزم بیشتر روش کار میکنم تا قوی و قوی تر بشه و از خداوند در همین جا هم هدایت میخواهم کمک میخواهم که بیشتر بتونم هدایت را درک کنم و از هدایت استفاده کنم.
همین الان و حالا از خداوند طلب بخشش میکنم که چقدر در جوانی تکیه به آدم ها داشتم و اونا چقدر پشتم و خالی کردند و چه ضربه ها که خوردم
شاید به خاطر همون شرک هایی که داشتم دیگه تا تهش رفتم و زمین خوردم باعث شد هدایت بخوام و دیگه برای همیشه فقط به خداوند تکیه کنم و فقط از خودش هدایت بخوام
خدایا ممنونم که از ته تاریکی جهل و شرک نجاتم دادی و دستم را گرفتی خدایا ممنونم که من را لایق دونستی و دوستم شدی تو بهترین دوست صمیمی من هستی خدایا شکرت
خدایا تو عشق منی
خدایا تو همه چیز منی
دیگه نمیخوام تو را از دست بدم خدایا در ادامه ی همین مسیر هدایت هم.. هدایتم کن تا گمراه نشم
همه دوستانم در سایت عباس منش و استاد عزیزم و مریم شایسته و همه مون
[آیا آن شریکان انتخابی شما بهترند] یا آنکه وقتی درمانده ای او را بخواند اجابت می کند و آسیب و گرفتاریش را دفع می نماید، و شما را جانشینان [دیگران در روی] زمین قرار می دهد؟ آیا با خدا معبودی دیگر هست [که شریک در قدرت و ربوبیت او باشد؟!] اندکی متذکّر و هوشیار می شوند. (62)
[آیا آن شریکان انتخابی شما بهترند] یا آنکه شما را در تاریکی های خشکی و دریا [به وسیله ستارگان و دیگر نشانه ها] راهنمایی می کند؟! و کیست که پیشاپیش [باران] رحمتش بادها را مژده رسان می فرستد؟ آیا با خدا معبودی دیگر هست [که شریک در قدرت و ربوبیت او باشد؟!] خدا برتر است از آنچه برای او شریک قرار می دهند. (63)
خدایا شکرت تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم مرا به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای هدایت کن نه کسانی که بر آنها غضب کرده ای و ن گمراهان
خدایا شکرت هر آنچه دارم از آن توست مالک اصلی تویی عاشقتم جان جانانم سپاسگزارم
خدا یا شکرررررررررت من تسلیمم هیچی نمیدووووونم خودت کمکم کن تکاملم را بدرستی طی کنم
خدایا شکرت که مرا خالق زندگی خودم کردی
خدایا شکرت من به هر خیری از جانب تو برسد فقیر ترینم
خدایا شکرت که همواره در بهترین زمان و بهترین مکان و بهترین شرایط قراردارم
خدا یا شکرررررررررت
استاد عزیزم دقیقا امروز از صبح که با شور و اشتیاق و سپاسگزاری بیدارشدم
از خداوند بعد از تمرینات ستاره قطبی و شکر گذاری ها
درخواست ریز به ریز هدایت هایش را داشتم
اومدم اول به سایت سرزدم دیدم صفحه برام باز نمیشه
گفتم خیریتی داره حتما
رها کردم و رفتم آشپزخونه و احساسم خوب بود به همه چی به آرامشم به اسایشم به صلح درونی با خودم
به آسان شدنم بر آسانی ها
به زیبایی های دنیا به آواز پرنده ها به نسیم خنک صبح که صورتم را نوازش کرد
به نور خورشید که روی درختها تابیده بود
به همه احساس خوبی داشتم بلطف خداوند
پرسیدم امروز ناهار طبق قانون سلامتی چی درست کنیم
که کباب رو بهم الهام کرد
منم بدون مقاومت پذیرفتم
چون قول و تعهد روزانه دارم میدم در مسیر درست الهی استمرار دارم تا لایق دریافت الهامات الهی شوم
یه سری نجواها هم بود ولی من صدای قلبم را به وضوح شنیدم و لبیک گفتم
بعد که گوشت را از فریزر خارج کردم گذاشتم یخش باز شه
بهم گفت دراین فاصله بر پارکینگ پیاده روی روی تردمیل
با تمام وجودم و آرامش درونی ام به این الهام هم لبیک گفتم و حرکت کردیم با هم دست در دست هم قلب یکی شده بود ذهن کاملا آرام گرفته بود
فایل بینظییییر توحیدی سپاسگزاری دوره هم جهت با جریان خداوند را باز کردم و شروع کردم به پیاده روی و گوش دادن به فایل بینظییییر
استاد انگار اولین بار بود بعد از گذشت چند روز و چندین بار گوش دادن تازه دارم کلام شما را میشنوم
اشک همین جوری سرازیر بود و تک تک جملات در قلبم حک میشد و روحم لطافت عالیییی به خودش گرفته بود و من اصلا یه حال و هوای دیگه ای داشتم
و بعد از اون فایل مراقبه را گوش دادم و آرامش الهی در وجودم برقرار شد ه بود
کلی با هم عشق بازی کردیم
اومدم بالا رفتم حمام و کلی زیر دوش آب لذت بردم و شکر گذاری کردم
یعنی به اون احساس خوب زمانی که شما بندر عباس بودین را تجربه میکردم
و وقتی امروز طبق هدایت خداوند و در مدار درست قرار گرفته بودم
قدرت تجسم ذهنی ام هم چند روزه که بهتر شده
وقتی صبح چند لحظه با چشمای بسته یک خواسته را تجسم کردم
اصلا گل از گلم شکفته شد
چنان حس خوبی در اون لحظه داشتم که فقط عطر خدا را وجود پاک خداوند را احساس میکردم که همواره این نیروی خیر حاکم بر جهان در وجودم هست
و مرا در معرض هدایت هایش قرار داده
و استاد لحظه پایانی را وقتی تجسم کردم
همون لحظه اعتبارش را بخدا میدادم در تجسماتم و چقدر اون لحظه ناب الهی در وجودم انقلابی بپا کرد و خوشحال و مسرور شدم و یاد گرفتم با تمرین و تکرار که کاری با چطورش نداشته باشم و این لطف خداست که در هر لحظه داره هدایتم میکند به راه درست به کنترل ذهن و آرامش داشتن
خدا یا شکرررررررررت
استاد بعد از حمام که انگار تازه متولد شده بود م
رفتم سراغ غذا و گفتم طبق هدایت تو پیش رفتم پس خودت هم به غذای عالی و خوشمزه برام درست کن من نمیدونم من حالیم نیست خودت همه کاره ام باش من تسلیمم
استاد تا من سیخهای کباب را حاضر کردم
پسرم خودش رفت زغالها را آماده کرده بود
ساعت نزدیک به 2بود که ناهار خوشمزه و بینظییییر ما حاضر شد و واقعا این غذا طعم خدا را میداد . الله و اکبر
ایاک نعبد و ایاک نستعین
خواهرم قبل ظهر تماس گرفت و گفت که یکی از اقوام برحمت خدا رفته مراسم بعد از ظهر هست
گفتم روحش شاد رفته بهشت پیش خدا بهترین جا
و قطع کردم و مشغول کارهایم شدم و همچنان آرامشم برقرار بود
تا بعد از غذا گفتم خدایا اگه قراره برم نشانه ای بده
اگه هم نباید برم نشانشو بهم بده
پیام دادم همسرم گفت که ناهار نمیام
گفتم برا مراسم میای
گفت آره بمون تا با هم بریم
آخه خانوادش میخواستن زودتر برن
و مادر همسرم گفت اگه میخوای با ما بیا
منم گفتم نه همسرم گفته بمون با هم بریم
اون بنده خدا ها رفتن روستا
منم موندم بینم همسرم میاد
و آرام و رها بودم چون قلبم انگار راضی به رفتن به مکان ناخواسته نبود و منم رها کرده بودم بلطف خداوند
همسرم زنگ زد گفت واجبه حالا بریم
وقتی متوجه تضادی در پشت تلفن شدم
گفتم نشونه واضح خداست که من این مراسم رو نرم
و به همسرم پیام دادم که نه واجب نیست و من نمیرم
ایشون هم اسرار نکرد و من با خیال راحت اومدم نشستم روی مبل و کامنت همین فایل رو نوشتم تقریبا اخرای کامنتم بود که گوشیم زنگ خورد و وقتی برگشتم به صفحه سایت دیدم کامنتم پاک شده
همون لحظه گفتم الخیر فی ما وقع
به بچه ها پیشنهاد رفتن به پارک را دادم و اونا هم قبول کردن و سه تایی باهم رفتیم پارک
و با پسر و دخترم کلی لذت بردیم
و همونجا از خدا تشکر کردم که قدم به قدم منو هدایت میکند
الان که همه فامیل درگیر ناراحتی هستند
من در پارک شاهد خنده و شادی مردم بودم و از انرژی پاک بچه ها و مردمی که با چهرههای شاد زیرانداز و خوراکی هاشون رو به پارک آورده بودند و در کنار عزیزان شأن لذت میبردند
ما هم کلی لذت بردیم و رفتیم سوار چرخ و فلک شدیم و کلی خندیدیم و
بعدش رفتیم پیاده روی توی پارک
آقا یه پدر پایه بقول پسرم
من گفتم چه ایده ای داده
عرشیا جان پسرم گفت نه بابا پایه ای هست
دوتا دختر داشت که گذاشته بودشون روی درختهای توت داخل پارک درخت ها کوتاه بودن ولی پر حجم و قوی بودن و پر از توت های خوشرنگ و خوشمزه که دخترها را گذاشته بودتا توت بخورن
یه لحظه ما آرشیداجانم رو ندیدیم
وقتی متوجه شدیم دیدیم از اون آقا درخواست کرده تا اونم بزاره روی یکی از درختها که بتونه توت بخوره
آقا ما این صحنه رو که دیدیم قله قاه خندیدیم
بخدا الآنم که یاد میوفته خنده شدید میگیرم
بعد مارو صدا زد من اینجام بیاید پیش توت زیاد داره
یعنی من فقط داشتم میخندیدم به این بابای پایه که تو اون جمعیت دخترها رو گذاشته بود برای توت خوردن و چه کیفی میکردن
یکیشون گفت بابا درخت من دیگه توت نداره بیا بزارم روی یه درخت دیگه خخخخخخخ
صورت شون به پهنا رنگ توت گرفته بود
آرشیدا که لباسش سفید بود کاملا رنگی شده بود و کلی شادی و خنده و لذت بردیم و پیاده روی برگشتیم خونه و کلی بهمون خوش گذشت بلطف خداوند
و فقط اعتبار این شادی و آزادی و رهایی رو بخدای یکتا میدهم
من تسلیمم هیچی نمیدووووونم
هیچی حالیم نیست
خدایا شکرت همه چی
توحید
و توحید و توحید ه بخدا
خدا یا شکرررررررررت که همه کاره ام تویی و همه جوره هوامو داری بوووووس خداجونم قربونت برم من
خدایا شکرت برای امروزم که پر از خیر و برکت و فراوانی و شادی و آرامش و آسایش و لذت و حال خوب بود
خدایا شکرت
استاد چقدر حس شیرینی داره وقتی از درون آرام باشی و کارها را بخدا بسپاری
بخدا که خداوند فقط شادی و آرامش و آسایش و لذت و آسانی و سادگی و راحتی و زیبایی است
خدایا شکرت
تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری میجویم مرا به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای هدایت کن نه کسانی که بر آنها غضب کرده ای و ن گمراهان
خدایا شکرت میخواهم هر روز بیشتر و بیشتر به الهامات گوش جان فرا دهم و روی دوش تو بنیشنم و تو جاده سرسبز جنگلی سوت بزنم و شادی کنم و لذت ببرم از فراوانی هایت
خدایا شکرت
کمکم کن تا هر لحظه همواره بنده ی تسلیم و متواضع و فروتن و خاشع تو باشم
تا لاجرم نعمتها و ثروتهاو فراوانی های جهان هستی به زندگی ام روانه شوند.
خدا یا شکرررررررررت میخواهم هر لحظه با تمام وجودم تسلیم تو باشم
تو همواره خیر مطلق هستی
تو همواره قادر مطلق هستی
تو همواره عشق مطلق هستی
تو همواره بخشندگی و مهربانی هستی
تو همواره شادی و آرامش و آسانی هستی
مرا یک لحظه هم به حال خودم وامگذار
خدایا شکرت من تسلیمم هیچی نمیدووووونم خودت کمکم کن تا همواره در مسیر درست الهی ثابت قدم تر و متعهد تر بایستم و لذت ببرم از زندگی که تو با عشق کاملت بهم بخشیدی و مرا تکه ای از وجود پاک خودت خلق کردی
خدایا شکرت
در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم
و خداوند است که بادها را فرستاد تا ابر را برانگیزاند، پس آن را به سوى سرزمینى مرده راندیم، و به وسیله ى آن زمین را بعد از مردنش زنده نمودیم. رستاخیز نیز چنین است.
سلام ودرود فراوان به استاد عزیزم به استاد شایسته مهربانم ودوستان بهشتی ام
خدایا شکرت بخاطر یه فرصت دیگه واجازه یه صلاه دیگه
خدایا شکرت بخاطر وفور نعمت وفراوانی ای که در زندگی ام جاری است
خدایا شکرت بخاطر نعمتهای ریز ودرشتی که به من عطا کردی وازت میخوام قدرت وتوان سپاسگزاری نعمتهایت را به من بدهی
خدایا شکرت که امروز هم در این مسیر توحیدی واین مکان الهی حضور دارم
خدایا شکرت بخاطر وجود اساتید توحیدیم ودوستان بهشتی ام وهمه عزیزانم
خدایا شکرت بخاطر احساس خوب وآرامشی که دارم که همه بخاطر حضور تو در زندگی ام هست
خدایا شکرت بخاطر وجود خودت ،بخاطراینکه رحمانی ،رحیمی ،توابی،وهابی ….
دقیقاً استاد هرچه در مورد این مسائل صحبت کنیم بازم انگار اولین بار هست که میشنویم برای ماهاییکه تا قبل از این خدایی را میشناختیم که اگر گناهی مرتکب بشیم سخت مجازات میشیم چیزی از بخشندگی ،از عطوفت ومهربانی اش به ما نگفته بودند ،تازه با بودن در این مسیر لذت با خدا بودن را چشیدیم ،انگار تازه داریم درک میکنیم با خدا بودن چه آرامشی دارد وداشتن خودش وحضور خودش در زندگی مان بالاترین نعمت هست
این روزها هر چه به زندگی ام نگاه میکنم پرشده از هدایت های خداوند است
وچقدر این تواضع وخشوع در برابر خداوند ما را آسان میکند برای آسانیها
دارم یاد میگیرم برای هرکاری از خودش هدایت بخوام واعتماد کنم ، اگر قراره جایی بریم میگم خودت هدایتمون کن در زمان مناسب در مکان مناسب باشیم
چقدر این اعتماد کردن ،اینکه بپذیریم ما هیچی نیستیم واز خودش هدایت بخواهیم به ما احساس آرامش وآسودگی خیال میدهد
هفته قبل با همسرم می رفتیم یزد این موقعه سال گرد وخاک خیلی زیاد هست وقتی از خونه آمدیم بیرون باد شدیدی بودگفتم خدایا چی میخوای بگی بهم اگر نباید بریم خودت بهم بگو تقریباً نزدیک دانشگاه آزاد میبد بقدری آسمان قرمز وسیاه شد که حتی جرأت نمیکردی نگاه کنیم به خودم گفتم الخیر فی ماوقع ودیدم همسرم خیلی آرام هست گفتم خدایا سپردم به خودت ،یه حسی دردرونم گفت مشکلی نیست خداوند همواره محافظ وحامی شما است وجالب بود هر قسمتی که ما بودیم همین که از اون منطقه میگذشتیم آن قسمت آسمان قرمز وسیاه میشد وما آرام آرام بودیم چون میدونستم اگر نباید بریم خودش هدایتمون میکند وخداروشکر بسلامت رسیدیم وبه راحتی کارمان را انجام دادیم وبرگشتیم
یه مورد دیگه ،یه روز همسرم بدون برنامه خاصی گفت پایه ای دوروزه بریم اصفهان گفتم باشه گفت پس سریع آماده شو ،من وسایل ضروری را برداشتم گفتم بریم همین که رسیدیم به اولین میدان شهرمون دیدم همسرم دور زد گفتم چی شد چرا برگشتی ،گفت نمیدونم حسم گفت نریم شما چی میگی گفتم اگر حست میگه قطعا خیره نمیریم برگشتیم خونه شب که رفتیم بیرون یه دفعه دیدیم چراغهای ماشین خاموش شد وهمسرم گفت فیوزها سوخته وزنگ مکانیک زد گفت صبح بیار فیوزها را تعویض کنم همان لحظه همسرم گفت هیچ وقت حسم دروغ نمیگم ومن گفتم خدایا شکرت خودت هدایتمون کردی که نریم چون تو بر همه امور آگاهیِ
مواردی هم بوده با اینکه نشانه ها آمده که از اون مسیر نریم وما رفتیم وبعد متوجه شدیم که یا مسیر را اشتباه آمدیم ویا به آن مکانی که مدنظرمون بود به موقعه نرسیدیم ولی در آن مواقع هم گفتیم ما اشتباه کردیم وتویی که آگاه به امور هستی بازم در آن مواقع ما لطف وبخشش خداوند را دیدیم ونتیجه آن با پذیرفتن عجز اینکه ما هیچی نمیدونیم میشه گفت تقریباً همانی شد که میخواستیم
خدایا شکرت…شکرت…شکرت
من لایق دریافت هدایت خداوند هستم
خدایا من هیچی نیستم وبه هر خیری از جانب تو فقیرم
خدایا تنها تو را مپرستم وتنها از تو یاری میجویم
خدایا مرا به راه راست هدایت کن ،به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای ،نه غضب شدگان ونه گمراهان
در پناه الله یکتا همواره شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت باشید
خیلی جالبه دیروز من از صبح که بیدار شدم البته کاری که هرروز انجام میدهم ولی دیروز انگار جنسش فرق داشت وقتی تمرین ستاره قطبی را نوشتم بخدا گفتم امروز روی دوش تو میشینم ولذت میبرم که تو چطوری کارها را برام انجام میدی ومرا به آسانی، آسان میکنی برای آسانیها
ظهر حسم گفت امروز از یکی از دوستان بهشتی ایت پیام داری ولی من جدی نگرفتم گفتم نه ولی وقتی غروب آمدم سایت دیدگاه پرمهر شما را دیدم شگفت زده شدم
استاد درست میفرمایند که خداوند همواره داره مارا هدایت میکند فقط ما باید باور کنیم
سیده جان قطعاً خودت تجربه کردی که کارهایی که با هدایت خداوند انجام شود چقدر شیرین ولذت بخش هست
دوستت دارم به امید دیدار شما دوست عزیزم در زمان ومکان مناسب
همانا پروردگار شما خداوندى است که در شش روز (و دوران) آسمانها و زمین را آفرید و سپس بر عرش (جایگاه قدرت و تدبیر جهان) مستولى شد. او روز را به وسیلهى شب که به سرعت آن را دنبال مىکند، مىپوشاند و خورشید و ماه وستارگان را (آفرید) که تسلیم فرمان اویند. آگاه باشید که آفرینش و تدبیر تنها از آنِ اوست! خجسته و مبارک است خداوندی که پروردگار جهانیان است
پروردگارتان را با تضرّع و پنهانى بخوانید، قطعاً او تجاوزگران را دوست ندارد.
===================================
سلام به استاد عزیزم و استاد مریم جانم و هم خانواده ای های عزیزم
الهی که حال همگی عالی و دلهامون پر از نور توحید باشه همواره متصل به خداوند باشیم
چقدر این همزمانیها شیرینه!، چقدر این الگوی تکرار شونده دلپذیره که من روز قبل اتفاقاتی برام رخ میده و بعد فرداش میبینم فایلی روی سایت میاد که درباره همون موضوعاته!
استاد شایسته جانم خیلی سپاسگزارم چقدر فایلها رو مناسب انتخاب می کنی
خدا رو صدهزار مرتبه شکر
هربار که فایلهایی مثل روزشمار روی سایت قرار میگیره و من دوباره گوش می کنم و خودمو با بارهای قبلی که گوش کرده بودم مقایسه می کنم چقدر واضح رشد و پیشرفتم رو متوجه میشم،
چقدر می بینم دارم بهتر عمل می کنم، چقدر توحیدی تر فکر و رفتار می کنم
خدا رو صد هزار مرتبه شکر
این مثال رانندگی و تازه کار بودن و توکل بر خدا و ازش کمک خواستن رو تقریباً همه ی ما با گوشت و پوست و استخونمون تجربه کردیم و حس کردیم
من خیلی وقته که تقریباً تمام روز با خدای خودم همصحبتی دارم، در عین بندگی باهاش رفاقت و صمیمیت دارم، از اول صبح تو دفترم می نویسم
خدا جانم میخوام همه ی فکرهام، حرف زدنهام و کارهام با هدایت تو باشه، قبل از انجام هر کاری از تو هدایت بخوام، اگه یادم رفت خودت بمن یادآوری کن
و خدا هم یادم میندازه قربونش برم هر روز بهتر و بیشتر هدایتم می کنه کارهارو برام آسونتر می کنه، منو آسانتر می کنه برای آسانیهای بیشتر
خدا رو میلیاردها بار شکر که هر چی بیشتر روی توحید و خودشناسی و خداشناسی و بهبود خودم کار می کنم زندگیم از هر نظر بهتر و زیباتر میشه
تو همین دنیا دارم توی بهشت زندگی می کنم
اهتمام تام دارم که به خودم غره نشم…
فقط توی رانندگی نمی دونم چرا خیلی یادم نمی مونه که از اول بگم خدایا فرمون دست تو، و وسط راه یا آخرای راه یادم میاد
و خدا همین حالا بمن الهام کرد که روی یه برگه بنویسم با خط درشت بنویسم خدایا فرمون دست تو و روی شیشه ی جلو بزارم، که تا سوار ماشین میشم ببینم…
الهی شکر که صلاتی هرچند مختصر بجا آوردم
خدا رو شکر برای وجود استاد بینظیرم و استاد شایسته جان خیلی مهربونم و دوستای الهی و نازنینم
به نام خدای بخشنده ی مهربان
سلام ودرود فراوان به استاد عزیزم وخانم شایسته ی نازنینم وهمه ی دوستان بهشتیم دراین سایت توحیدی ومقدس.
تمرین الف:
درباره ی چه تجربیاتی فکر کردی خودت می دانی ،به مهارت وکاربلدی خودت آنقدر مغرور شدی،خودرابی نیاز ازهدایت های خدا دیدی وسراغ ایده های خودت یا راهکارهای دیگران رفتی ،اما به طرز غیرقابل انتظاری،نتیجه خوب از کار درنیامد یا دچار خطا یا اشتباه شدی؟
یادم می آید زمانی که سال آخر دبیرستان بودم وامتحانات نهایی را دادم وتوانستم با موفقیت کنکور بدهم ،هنگامی که برای انتخاب رشته دانشگاهی به کمک یک نفر که دراین زمینه استاد بود به خانه ی ما آمد وبرای من انتخاب رشته کرد ولی من چکار کردم؟
به حرف دوست هم کلاسی ام گوش کردم که میگفت امسال را درخانه می مانیم تا سال دیگه حتما پزشکی قبول شویم ومن هم به حرف اواعتماد کردم وشب هنگام که همه خواب بودند برگه ی انتخاب رشته را پاک کردم وداخل پاکت گذاشتم وصبح به همراه مادرم آنرا به باجه ی پستی دادم.
حالا چه اتفاقی افتاد؟
هنگامی که نتایج آمد آن دوستم دانشگاه روزانه رشته کارشناسی دانشگاه تهران قبول شد ومن درعوض که به حرف اوگوش داده بودم درخانه ماندم وچون درخانه دیگر تلاشی نکردم مجبور شدم سال بعد دانشگاه آزاد باکلی هزینه ثبت نام کنم.
این نتیجه ی پشت کردن به کمک وهدایت های خداست.
الان که چند سال از آن موضوع میگذرد ومن با خودم الان متوجه شدم که خداوند هر لحظه درحال هدایت کردن من است ومن باید شاخک هایم را تیز کنم وبه خودم مغرور نباشم که همه چیز میدانم بلکه متواضع باشم وهر لحظه از خداوند هدایت بطلبم.
چند روز پیش گردنبندم پاره شد ومن باخودم گفتم آنرا بفروشم وبرای خودم ساز بخرم ولی دیروز هنگامی برای فروش آن رفته بودم ودائم از خداوند هدایت میخواستم ناگهان وارد کوچه ای شدم که روبروی آن مغازه طلا فروشی بود که اسم مغازه (ایمان)بود.
ومغازه بسته بود من چون دائم از خداوند هدایت میخواستم باخودم گفتم من باید ایمان خودم را نشان بدهم تا خداوند جواب بدهد.
جلو رفتم و ابتدای کوچه یک مغازه ی بسیار کوچک بود که طلا تعمیر میکرد که ناگهان به ذهنم آمد که گردنبند را تعمیر کنم ودو تیکه از آن را تبدیل به گوشواره کنم وبه مغازه دار گفتم و او همینکار را کرد ونه نتها گردنبندم درست شد وخیلی قشنگ تر شد بلکه یک گوشواره ی زیبا هم بدست آوردم.
الان که دارم فکر میکنم یادم می آید که چند وقتی بود که دلم میخواست یک گوشواره مثل گردنبدم داشته باشم وخداوند چطوری وچقدر آسان به من گوشواره داد.
واقعا اگه به خدا اتکا کنیم وروی خدا حساب کنیم وروی خود مون حساب نکنیم چه درهایی که به رویمان باز میشود.
خدایا من هر لحظه به تومحتاجم.
خدایا من به هر خیری از جانب تو محتاجم.
خدایا شکرت که من هر روز از هر لحاظ بهتر وبهتر میشم.
خدایا شکرت به خاطر وجود استاد نازنینم درزمان حیات خودم.
استاد عزیزم وخانم شایسته ی عزیزم ازشما بسیار سپاسگذارم .
درپناه الله مهربان شاد وپیروز وسربلند در دنیا وآخرت باشید.
سلام ودرودبه استادعزیزم
سلام به دوستان گلم
من حدودا یکساله برای جذب رابطه دلخواهم ازخداکمک خواستم و متاسفانه با باورهای اشتباهم رابطه ای روجذب کردم که باید براش رمزگشایی کنم تا بفهمم طرفم منظورش چیه – ولی امروز خدابمن الهام کرد پرنیا جان خودتو دست کم نگیر وبه یک توجه و یک لایک و یک رمزگشایی قانع نباش -تولیاقتت در رابطه خیلی زیاده وباید مردت برات واضح زمان بزاره -شفاف باهات صحبت کنه -دنبالت باشه – رابطه دوطرفه باشه – ازلحاظ عاطفی -مالی – توجه – امنیت – واضح وشفاف هدفش باشم باهم خصوص صحبت کنیم – برام وقت بزاره – و تماس تلفنی باهاش داشته باشم -بتونم حضوری ببینمش -من لایق این رابطه هستم وبه کمتراز این قانع نمیشم – وتازمانی که به خواستم نرسم وبه سراغم نیاد باتماس تلفنی منم پیامی ارسال نمیکنم – چون نمیخام فقط به رمزگشایی وصحبتهای پشت پرده قانع باشم اینطوری ارزش من پایین میاد آخرشم میگه توازهمون اول ارزون بودی -منم اهداف با ارزش خودمو دارم -وقت نمیکنم بفهمم طرفم منظور پشت پرده صحبتهاش چیه – من ارزش ولیاقت عالی دارم که همسر دلخواهم برام وقت بزاره اولویتش باشم مردامن من باشه -تکلیفش باخودش مشخص باشه بمن حس اعتماد وامنیت بده – اینوگفتم برای اون شخصی که خدا سر راهم گذاشته برای من و قبلا بمن( گفته اگرمتوجه صحبتهام نمیشی برام بنویس چطور باهات صحبت کنم که بفهمی – منم همونجورباهات صحبت کنم این دقیقا مثل جمله اون شخص هست) بمن قول داده پشیمون نمیشی اگر رابطه روبامن شروع کنی – منم الان بهم الهام شد که برات بنویسم منم یک رابطه وآشنایی نرمال میخام -میخام باتماس تلفنی باهم صحبت کنیم – نمیخام صحبتهای پشت پرده را رمزگشایی کنم اینطوری نه میفهمم چی میگی – نه باورهام تقویت میشه .حالمم بدمیشه – ما زنها لایق بهترینها هستیم استاااااااااد – اینطوری سوتفاهماتی بوجودنمیاد -سوتفاهمات برطرف میشه – امیدوارم استاد کامنتم رومنتشرکنی تا پیامم رو شخص موردنظرم دریافت کنه وخانمها هم ازاین تجربه 8ماهه من درس بگیرن من درسموگرفتم – خواسته هامم واضحترشده که تورابطه جدید چی میخام ازهمسرم – چون میخام مردانگی شخص مورد نظرمم عالیتربشه ومنم بهش فضا بدم که روشن وشفاف تلاش کنه منو بدست بیاره قلب منو برای خودش بکنه – کارنیمه تمامو تمام کنه اینطوری حال خودشم بهترمیشه – قانع بودن زیادی من باعث میشه جفتمون قدم درمسیراشتباه بزاریم و حال هموبدکنیم – من یک رابطه شفاف ویک رابطه باتماس تلفنی وقرارحضوری میخام – من در رابطه اعتماد وامنیت و تکلیف روشن میخام – به کمترازاینم قانع نمیشم استااااااااد .
مثلا نمیخام ادمین اینیستاگرام شخص مورد نظر من-پاسخموبده میخام خودش شخصا برام وقت بزاره باهم صحبت کنیم – رک وبدون حاشیه وبدون پرده صحبت کنیم – من نشانه های واضح رودریافت کردم الان بحثه لیاقته من چون لایق بهترینها هستم باید لیاقت خودمو با خواستن ازش واینکه بخوام ازشخص موردنظربرام انجام بده لیاقتمونشون بدم.
به نام خدای مهربان
سلام
جدیدا احساس میکنم که از هر فایل استاد، چه قدیمی باشد چه جدید بار بیشتری از آگاهی را دریافت میکنم.
جدیدا چیزی که برایم مشهود است این است که خداوند جواب تمام سوال هایم را بوسیله دستانش به من میدهد به کامل ترین و قانع کننده ترین روش ممکن
در اول صبح اومدم به سایت استاد سر بزنم
همینجوری، کار خاصی نداشتم
در ابتدای صفحه قسمت 195 روز شمار تحول زندگی من رو دیدم
اومدم و فایل رو پلی کردم
مادرم هم اتفاقی اومد و همراه من این فایل رو دید برای من تاکید و تایید بیشتر بود اما مادرم که از خداوند هدایت نمیخواست یاد گرفت و اموخت و تصمیم گرفت ازین به بعد با خداوند صحبت کند، خدایا شکرت
در ابتدای فایل که استاد گفتند همیشه به خودت بگو من یه راننده معمولی هستم ، جا خوردم ! گفتم چی؟ اینطوری که اعتماد به نفسم میاد پایین! دوست داشتم به سرعت بیام و اعتراض کنم که چراااا چنین حرفی زده شد
ولی خودم رو کنترل کردم و گفتم حتما توضیحات جلو تر هست کاغذ و قلم اوردم سوالم رو نوشتم و بقیه فایل رو پخش کردم
از دید مادرم من خیلی اروم طبق معمول داشتم فایل استاد رو میدیدم اما در درون یک جنگ و غوغا به پا شده بود؛
تا که رسیدم به قسمت طلایی که پاسخ سوالم بود:
خشوع و تواضع در برابر خدا اعتماد به نفس در برابر غیر خدا رو افزایش میده
وقتی دست در دست خداوند و در سایه لطف و هدایت او حرکت کنم اعتماد به نفسم بیشتر میشه
وقتی که میگم من نمیدونم ظاهر قضیه است در باطن و در ذهن من اینه که خداوندی دارم که اون بجای همه کس و همه چیز میدونه و بی چشم داشت و هر وقت من بخوام منو هدایت میکنه، این یعنی پیدا کردن راه درست یعنی یافتن کلید گنج
چقدر من جاهل بودم که قبل این میخواستم مشکلات رو خودم حل کنم و واقعا هم داشتم زحمت میکشیدم هنگام حل مشکلات و چقدر خداوند من رو دوست داره که هدایتم میکنه در هنگام مسائل به این فایل
و بهم میگه از من کمک بخواه، به من توکل کن، من همیشه همراهتم
چقدر خداوند مهربان است که حتی ما را هدایت میکند که از هدایت او استفاده کنیم، این دلیل محکمی بر این باور است که خداوند و جهان بیشتر از من دوست دارد که من پیشرفت کنم
چند تا فیلم توی تلویزیون پخش میشد من وقتی بچه بودم چون طنز بودن دوستشون داشتم که این ویژگی من میفهمم در یکی از شخصیت های اون فیلم وجود داشت و اون شخص همیشه هم کار ها رو خراب میکرد
یکیش فیلم دودکش بود شخصیت نصرت تکیه کلامش ((بلدم)) بود و همیشه گند میزد
دیگری تو فیلم شمعدونی شخصیت هوشنگ بود با تکیه کلام (( بسپارش به من )) و برای همین هم همیشه خراب کاری پیش میومد
انسان هایی که به علم واقعی میرسند همیشه آدم های متوکلی بودند و ورد زبانشون این بود که خداوند تنها عالم است و من چیزی نمیدانم ، خدایا در های علمت را به روی من بگشا و و ذهنم را با نور فهم روشن کن چرا که تو دانایی و علم من در برابر تو قطره ای در برابر اقیانوس هم نیست
چند روز قبل سوالی ذهنم رو درگیر کرده بود، اینکه ایا زمانی که من سوالی از هوش مصنوعی میپرسم مشرک ام؟ ایا دارم سوالم را بجای خداوند و هدایت طلبیدن از او از عامل بیرونی میپرسم؟ که استاد جواب سوالم را در این فایل گفت
استفاده از هوش مصنوعی اگر با این فکر باشه که هوش مصنوعی بخاطر دسترسی به تمام داده ها همه چیز رو میدونه و فقط اونه که میدونه شرکه ، و از یجا به بعد کم کم جای الهام رو میگیره و تو فکر میکنی که اون کافیه در حالی که نیست
و در نهایت باز هم تو و هدایت خداونده که زندگیتو پیش میبره
استفاده از هوش مصنوعی دو نوعه
1. برای ساختن یچیزی یا مرتب کردن یه متنی یا انجام دادن کار ها
2.برای گرفتن ایده
من در برابر دومی گارد دارم و ازش استفاده نمیکنم بنظرم خداوند فراتر از کافیه و هر وقت خواستم ایده های خیلی بی نظیری بهم داده
کلیپ اخر فایل که درمورد لبیک گفتن بود برام بسیار جالب بود
من پدر بزرگ و مادر بزرگم رفتن مکه و چون سواد نداشتن باهاشون کار میکردم نحوه انجام فریضه ها رو این لبیک رو حفظ بودم اما نمیدونستم چنین معنای ارامش بخشی داره ، و چقدر دونستن معنای اون ادم رو متوکل میکنه
فایل رو دانلود کردم و اونو میبرم توی برنامه اون قسمت رو جدا میکنم و بار ها و بار ها گوش میکنم
سپاسگزارم از خداوند که منو هدایت میکنه و از استاد که این آگاهی های ناب و بی نظیر رو در اختیار ما قرار میده
استاد مثل یوتیوب میشه دکمه ای در کنار ویدیو گذاشت که با زدنش زیر نویس انگلیسی ظاهر شه بنظرم اینجوری خیلی ساده تره نمیدونم چرا اینو گفتم ولی گفتم سپاسگزارم
به نام خدا
نتایج شیرین
(((اینکه اول کامنتم مینویسم نتایج شیرین چون خودم بی نهایت دوست دارم نتایج شیرین بچههارو تو کامنتاشون بخونم و احساسم فوقالعاده خوب میشه به همین خاطر دوست دارم کامنت منم از این جنس باشه و بچهها بخونن و انشالا یه قوت قلبی باشه براشون )))
سلام به استاد عزیزم و مریم جون و بچههای عزیز
استادم من دارم با اشک این کامنت رو مینویسم
اشکی از سر باز شدن قلب
اشکی که تهش هم یه نوع دلتنگی شیرین داره هم خوشحالی و شوق
مرور مسیرم و نتایج شیرینم
استاد من شاید بزرگ ترین ظلمی که به خودم کردم تا الان نادیده گرفتن بینهایت دستاوردامه
و تمرکز روی چند موردی که موفق نبودم
خیلی جالبه کوچیک میشمردم تغییرات بزرگ زندگیمون و پایبندیمون رو روی بعضی از قوانین بدیهی میدونستم
مثال
اینکه با چند تا چک و لگد ساده ما اول مسیر زندگیمون فهمیدیم نباید پول قرض بگیریم نباید وام بگیریم
و بعد از این تصمیم حتی تو شرایط خیلی سخت هم که قرار گرفتیم این کارو نکردیم
یادمه دخترمو و چهارماه بود باردار بودم که قندم رفت بالا و حتی پول ویزیت دکتر هم نداشتیم مشغول ساخت خونمون بودیم و دستمون خالی بود منشی دکترم وقتی بهش زنگ زدم و عدد قندمو گفتم گفت همین الان برو دکتر غدد
دم غروب بود
گریه کردم
ولی انگار آروم شدم، انگار خواستم خدا بهم کمک کنه تو دلم گفتم خدایاتو که من به راحتی باردار شدم خودت بچمو حفظ کن
همسرم خواست بره پول قرض کنه ولی من گفتم صبر میکنیم چندروزی طول کشید تا پول رسید دستمون
رفتم دکتر
یه دکتر فوقالعاده خوب و مهربون غدد هست تو قم که وقتاش همیشه پره رفتم پیشش منشیش گفت اصلا وقت نداریم ولی بازم به دکتر میگم، دکتر گفتن خیلی زود بفرستین داخل
تو تایمی که منتظر بودم دو سه تا مراجع اومدن با حال بد و حتی نامه بیمارستان ولی قبولشون نکرد همونجا من احساس کردم چقدر آسون کار من پیش رفت
دکتر با خوشرویی برخورد کرد باهام و انسولین نوشت
انسولین و که رفتم سازمان غذا و دارو بگیرم اونجا بهم گفتن چرا اصلا اومدی اینجا باید اینترنتی فرم پر کنی و خلاصه داشتن میپیچوندنم که از قضا رئیسشون هم اونروز اونجا بود و به من گفتن من خودم کارای پروندتون رو انجام میدم و در عرض چند دقیقه کارام جور شد و خدا دستانش رو برای من فرستاد، من اونروزا خیلی دلشکسته بودم ولی انقدر آدمای مهربونی خدا سر راهم قرار میداد که روزای سخت برام به آسونی میگذشت
برای بیمه زایمانم باید صبح زود میرفتم تا بیمه خدمات درمانی بشم اما همش خواب میموندم و تا بیدار میشدم دیر میشد بالاخره یک ماه مونده به زایمان رفتیم برای اینکه بیمه کنیم تو اونجا آقا اسم و مشخصات همسرمو پرسید و زد تو سیستم و گفت قانون جدید اینه که کسایی که بیمه نیستن ، یک ماه بیمه رایگان میشن و بعدش باید پول بدن ک من و همسرمو و پسرم بیمه شدیم یازده اردیبهشت بیمه شدم و ده خرداد دقیقا یک روز مونده به پایان یک ماه زایمان کردم و یازدهم مرخص شدم
من سر هر دو زایمانم همیشه اون لحظهای رو که با بچم بعد از زایمان میام خونه رو قشنگ تجسم میکردم و کلا براش برنامهریزی میکردم و خداروشکر اون طور هم شد و بچههام همه چیشون نرمال بود و همینطور خودم و به آسونی روند زایمانم پیش میرفت
از معجزات زایمانها و بارداریهام بخوام بگم واقعا کامنتم خیلی طولانی میشه خیلی زیاد بودن و خدا خیلی واضح کمکم میکرد، از یه دوست ، یه پدر ، یه حامی از همه چی فراتر کمکم کرده تا این لحظه زندگیم
من بدون اینکه بدونم و یا حتی تو اطرافیانم الگویی داشته باشم که فقط از خدا کمک بخوان تو زمینه ازدواجم همیشه میگفتم خدا برای من بهترین همسر و میفرسته و دقیقا خیلی معجزه وار زمانی که خیلی خیلی رنجیده بودم اما سر سجاده با خدا کلی حرف زدم و فقط چاره کارم و دست خودش میدونستم دقیقا کمتر از یک روز بعدش خدا به طور معجزه آسا همسرم رو توسط یکی از همسایههامون معرفی کرد و اصلا قرار نبود که تو دفعه اول من ببینمش ولی دیدمش و پسندیدمش اما به خاطر اینکه من ساوه بودم و ایشون قم، گفتم نه
و تو دلم گفتم خدایا اگه حق الهی من باشه این ازدواج دوباره خواستگاری میکنن اگرم نه که حتما صلاح نیست
و اتفاقا دوباره خواستگاری کردن و حدود سه ماه باهم صحبت کردیم و با وجود خانواده فوقالعاده سخت گیر من همه چی جورشد و ما به راحتی ازدواج کردیم
همسر من یه نامزدی کوتاه داشتن قبل از من که بهم خورده بود ، همون اول موضوع و گفتن و من اصلا برام اهمیتی نداشت و حتی کوچکترین توضیحی ازشون نخواستم اما خوب چون اخلاق خانوادم رو میدونستم گفتم اونا نفهمن و فقط من و مادرم میدونستیم
بنا به دلایلی اسم اون خانم هنوز تو شناسنامه همسرم بود و تاریخ عقد و طلاقشون هم بود و محضری که من خیلی دوست داشتم اونجا عقد کنیم گفت باید پدر عروس هم موضوع رو بدونه و حتی قبول نکرد رشوه بگیره تنها کاری که کرد این بود که آدرس یه محضری رو داد که گفت فقط این آقا قبول میکنه ما رفتیم اونجا اما یه محضری بود با یه سفره عقدی که خاک گرفته بود خیلی کهنه و قدیمی بود محضرش کلا خیلی نامناسب بود اما دیگه چارهای نداشتیم حتی کار از این حرفا گذشته بود که بیایم به همه قضیه رو بگیم خلاصه قبول کردیم و چون خونه ما آپارتمانی بود قرار شد مهمونا خونه پدربزرگم بیان بابام زنگ زد به همسرم تا هماهنگ کنن که بدون هیچ برنامه ریزی و کوچیک ترین حرف قبلی گفت عاقد بیار عقد و تو خونه انجام بدیم که انگار دنیارو به من دادن من خیلی خیلی دوست داشتم تو خونه پدربزرگم عقد کنم، دقیقا تو اون اتاقی که وقتی بچه بودم عمم عقد کرده بود و برام کلی خاطرات شیرین مونده بود منم تو همون اتاق عقد کردم با یه سفره عقد ساده و زیبایی که خودم چیدم و اون موضوع رو هم به لطف خدا کسی نفهمید
برای مراسم عقدم مقداری پول جمع شده بود که پدرم هم تو اون تایم بیکار بود لز من خواست پول و بدم بهش تا کار کنه و بعد بهم برگردونه علی رغم حرفای بقیه من بدون کوچکترین بحثی پول و دادم با بابام و در کمال ناباوری دو برابر اون پول به من هدیه داده شد از جانب یه خانم و همسرشون که فرشته های خدا بودن
کارای مراسم ازدواجمون خیلی خیلی راحت پیش رفت بهترین خدمات ، بهترین سالن ، بهترین غذا بهترین گروه موسیقی، بهترین گروه فیلمبرداری ، اجاره ماشین عروس حتی آرایشگاه و گلفروشی همه و همه خیلی باهامون خوب بودن و با کمترین قیمت همشون دستان خدا بودن
قرار بود ما بعد از ازدواج به زیرزمین خونه مادرشوهرم بریم اما بنا به دلایلی جور نشد و من اصلا ناراحت نشدم و همون لحظه به همسرم گفتم خوب میریم یه جای بهتر اجاره میکنیم دوباره چند روز بعدش که باهم حرف میزدیم گفتیم خوب اصلا میخریم و تو شرایطی که همه میگفتن با این پول نمیشه اوایل سال 97 بود و همه چی داشت فوقالعاده گرون میشد و چند برابر اما ما یه خونه عالی پیدا کردیم و خریدیم که یه سری خورده کاریاش مونده بود خونه 60 متری 3 طبقه که دوطبقش نازک کاریش مونده بود به قیمت 120 میلیون که زیرزمینشم دادیم مستاجر و دو طبقه دیگش تکمیل کردیم اون موقع قانون رو نمیدونستیم و علی رغم مخالفت من همسرم از مادرش حدود 80 گرم طلا قرض کرد که باز هم به لطف خدا تو سال 1401 بود که توسط فایلای هدیه استاد تصمیم گرفتیم تو اولین فرصتی که پیش اومد بدهیمون رو بدیم که چند روز بعد پولش جور شد ما قبل از اینکه حتی دوباره خونه بخریم طلاها رو یک جا خریدیم و پس دادیم و خداشاهده طی یه مدت کوتاه طلا از دوبرابر هم بیشتر شد و از اون طرف ما پولمون کمتر شده بود اما خونهای که فروخته بودیم 100 متری بود ولی با قیمت خیلی عالی از یه آدم خیلی خوب خونه 130 متری خریدیم
استاد شما تو دوره دوازده قدم میگین بعضیا یه گاری به خودشون میبندن تو یه مسیر سنگلاخی و سربالایی با چرخای خراب و شکسته و کلی بار ما تو زمینه کسب و کارمون اون گاری رو بسته بودیم و متوجهش نبودیم اما الخیر و فی ماوقع اینجا به کارمون اومد با خودمون گفتیم چرا باید انقدر سخت باشه
استاد ما تو خودمون طمع و مقایسه و عجله رو کشف کردیم
یعنی میگفتیم ما که قرض نمیگیریم ، ما که صداقت داریم ، ما که سخاوتمندی تو معامله و کلا رفتارمون، پس عیب کار کجاست گاهی از خدا شاکی میشدم
گاهی التماس گاهی گریه ، گاهی امید
وفهمیدیم
لایههای درونی افکارمون رو شناختیم ، ما خودمونو بادستان خودمون تو هچل انداخته بودیم به این صورت که تمام پولمون رو دادیم به دوتا خونه و حتی پول برای بازسازی خونه ها هم نگه نداشته بودیم (شغل ما بازسازی خونست) حتی سال 402 هم برای بازسازی خونمون پول پیش اون یکی خونه رو بردیم بالا و طلا فروختیم و صفر شدیم خداروشکر حتی یک ریال هم قرض و وام نداشتیم ولی سخت گذروندیم، همسرم میرفت اسنپ و از اونور حتی خرج خوردو خوراک هم با زور میرسوندیم
البته که من از تمام اون سختی ها چه تو زمینه شغلمون و چه کلا تو طول عمرم ممنونم و تجربههای ارزشمند زندگیم هستن که به خوبی به من یاد دادن سره رو از ناسره به خوبی تشخیص بدم
ما عاشق شغلمون هستیم ، انقدر برامون بار آموزشی داشته که هر چقدر بگم کمه
مثلا به خاطر اینکه زیاد اسباب کشی میکنیم فهمیدیم شاید حدود 50 درصد وسایلمون اضافات و همه رو رد کردیم رفت و چقدر سبکبال و سبکبار شدیم چیزایی که دوست داریم میخریم اما اصلا اضافه و هیجانی خرید نمیکنیم و هیچ وسیله اضافهای نداریم هیچی من یه قانون دارم میگم وسیله یا لباسی که بین شش ماه تا یک ساله که استفاده نشده دیگه هیچوقت استفاده نمیشه و به راحتی ردش میکنم میره و الان دو سه سالی هست که هیچ وسیلهای اضافه نبوده
ما با این سبک زندگیمون یاد گرفتیم دل نبندیم به خونههامون هرچند خیلی زیبا باشن و وابستشون نمیشیم تو اون تایم لذت میبریم و بعد از اون بهترشو میخریم
و واقعا ما فهمیدیم کا چقدر سرمایه داریم استاد چون بسیار خوش قول و صادق هستیم و این و زمانی بیشتر متوجهش میشیم که آدمی رو میبینیم که بدقوله یا دروغ زیاد میگه
استاد ما تقریبا خیلی خیلی زود میتونیم بفهمیم که کجا طمع داریم البته که خیلی کمه اما خوشبختانه به خاطر کم بودنش زود تشخیصش میدیم و با فکت جلوشو میگیریم
باور کمبود رو تو خودمون بهترداریم تشخیص میدیم و الحق که تو مهارش داریم خیلی بهتر عمل میکنیم
حی من همیشه سعی میکنم اگه پسرم اسباب بازی و یا وسیلهای میخواد از کلمه نداریم استفاده نکنم و بهش میگم هر وقت شرایط جور شد میخریم
میتونم با اطمینان 99 درصد بگم که یکی از بهترین اخلاق هام اینه که هر چی برای خودم میپسندم برای دیگران هم میپسندم و چقدر خوشحالم برای این موضوع و میفهمم خیلی ارزشمنده چون ادمهایی رو دیدم که هر معامله بدی رو برای منافع هرچند ناچیز خودشون به بقیه پیشنهاد میکنن، حتی آدمایی رو دیدم که خودشون خوب میخورن اما مهمون که میره خونشون بدترین خوراکی و ارزانترین خوراکی و غذا رو براش فراهم میکنن ، ترس دارن که وسایلشون به هم بخوره یا خراب بشه ،بدترین هدیه هارو برای اطرافیان میخرن و … و من با دیدن اونها میفهمم این یه سرمایست تو وجودم که هر چی برای خودم میپسندم برای دیگران هم میپسندم
تو یه تایمی اسیر نجواهای شیطان شده بودم و داشتم به خاطر تلافی زور میزدم در مواجهه با اون آدما مثل اونا بشم ولی حالم خراب بود و فهمیدم که نباید اجازه بدم این خصوشیت خوبم نابود بشه و منتظر جبران خداباشم نه بندههاش
استاد من یه زمانی انقدر مکالمات تلفنی طولانی بود با عمه و خاله و دوستام که ذهنمم پر از غیبت میشد الان خیلی کوتاهه و به مراتب خیلی خیلی کمتر غیبت میکنم
همسرم تقریبا 15 سال بود سیگار میکشید اما با یه تلنگر شما به لطف خدا ترک کرو
من خودم لب به قلیون و سیگار و هیچی نمیزنم و اصلا این و نشونه کلاس نمیدونم و تو جمع یا مهمونی با افتخار میگم من نمیکشم
چهرم کاملا نچراله و به لطف خدا زیباست و خوشبختانه به این موضوع واقفم و صورتمو خیلی دوست دارم و فقط یه ریمل و رژ میزنم
انقدر هر کسی که با همسرم کار میکنه ازش راضیه که همیشه میشنویم آزمون تعریف کردن و به لطف خدا آدمای خوبی سر راهمون قرار میگیرن
ما شش ساله که ازدواج کردیم و شش تا محله زندگی کردیم و همه همسایههامون آزمون راضی بودن و همیشه برخورد خوب دیدیم از آدما
استاد من با صحبتهای اخیر شما تو دوره هم جهت با جریان خداوند غرور رو هم تو خودم شناسایی کردم فور میکردم مغرور نیستم اما فهمیدم گاهی هستم انشالا بتونم خیلی متواضعتر بشم
استاد به لطف خدا و کمک آموزشهای شما الان تو جایگاهی تو زندگیمون هستیم که همه چیز داریم هم از لحاظ مالی و هم از لحاظ معنوی و البته که همیشه میشه بهتر و بهتر شد
من و همسرم عاشق هم هستیم و با هم زندگی رو ساختیم و همدیگه رو کامل کردیم روزهایی بوده خصوصا اوایل ازدواج که مسائلی داشتیم اما به لطف خدا حلش کردیم با هم ، باصبر و گذشت
و بچههام که فوقالعاده هستن ، بی نهایت زیبا و باهوش و بادرک و شیرین و بامزه. من میدونم که مادر کامل و بی نقصی نیستم اما دارم تلاش میکنم بهتر بشم
ما خانوادههایی داریم خیلی خیلی خوب و ارزشمند که اوقات با ارزشی رو باهاشون میگذرونیم
استاد من به شدت از رانندگی میترسیدم و فکر میکردم هیچوقت یاد نمیگیرم اما (تو قدم اول ،دوره دوازده قدم) تصمیم گرفتم برم گواهی نامه بگیرم و آیین نامه رو اولین بار و تو شهری و دومین بار قبول شدم
چند سالی بود دلم میخواست سنتور یاد بگیرم ثبت نام کردم و چند جلسست که دارم میرم و اصلش بر تمرین و تکراره، شده حتی روزی نیم ساعت و این مسئلهای هست که شما هم تاکید دارین بهش تمرین و استمرار
به لطف خدا مسیر زندگی پیش روی ما پر از جذابیته
خوشحالم و خداروشاکرم جایی هست که میتونم حرفامو بزنم و کسانی هستن که جنس حرفامو میفهمن
میشه به همه اتفاقات زندگیم که براتون بخش کوچیکی رو نوشتم از زاویهای نگاه کرد که عادی و بدیهی باشه و یا حال و احساس آدم بد بشه و یا ناچیز شمرده بشه و حتی بعضی رفتارهای ما سادگی انگاشته بشه اما من میدونم که نگاه کردن به ماجراهای زندگیم از این منظر و زاویه لطف و نگاه ویژه خداست
در پناه خدای یکتا باشین
به نام خداوند وهاب و بسیار مهربان
لقمان 20: آیا توجّه نکردهاید که خدا آنچه را که در آسمانهاست و آنچه را که در زمین است، در جهت منافع (و کمالِ) شما، رام و مسخّر کرده، و نعمتهایش را که آشکار و پنهان است، برایتان گسترش داده و بر شما تمام کرده است؟ برخی از مردم، بدون هیچ دانشی، و بدون اینکه هدایت شده باشند، و (بدون داشتنِ) هیچ کتاب روشنگری، دربارهی خدا بحث و جدل میکنند.
لقمان 22: هر کس در حالی که نیکوکار است، وجود خود را تسلیم خدا کند و (تصمیمگیری برای) خویش را به او سپارد، بیگمان به محکمترین دستگیره چنگ زده است. (آری،) فرجام همهی کارها، تنها به دست خداست.
سلام به استاد عزیزم و همه دوستان محترم.
خدا به بی نهایت طریق با آدم صحبت میکنه. همین دیروز بود که با یه حال استیصال ازش میپرسیدم خدایا بهم بگو من از چه طریقی میتونم کمترین میزان نجوای ذهنی رو تجربه کنم، چجوری میتونم همیشه تو مسیر باشم، کمتر قاطی حواشی شم. و جواب واضح و محکمش این بود که فقط با یاد خداس که دلت آروم میگیره و میتونی ثابت قدم بمونی، با سپاسگزاری و یادآوری تک تک معجزاتی که وارد زندگیت کرده. همین مورد همه حواس تو رو از بیرون برمیداره و متمرکز درونت میکنه، مقایسه رو خیلی کمرنگ میکنه، عجله و حرص و طمع و از بین میبره، قضاوت کردن آدمارو تو ذهنت به صفر میرسونه. چون عملا قلب و ذهنی که پر از یاد خداس، پر از تمرکز بر توحیده جایی براش باقی نمونه برای تمرکز به غیر از خدا.
در ادامه گفتگوهام با خدا در مورد این موضوع و تلاش من برای برگشت به مومنتوم مثبت خدا آیات اول این کامنت رو برام بولد کرد.
با آیه 20 لقمان چنان آرامشی رو به قلبم برگردوند که سخته برام با کلمات وصفش کنم. و با آیه 22، بهم گفت اگر همه وجودتو بسپری بخدا، تو بردی. و این آیه چکیده همه حرفای استاد توی این فایل بینظیر بود که امروز به عنوان یکی از قسمت های روز شمار تحول زندگی من دوباره روی سایت قرار گرفت. و وقتی که داشتم این فایل رو گوش میدادم، یاد روزایی افتادم که موقع پیاده روی با خدا حرف میزدم و پر شده بودم از احساس لیاقت، حس بی نهایت بودن، حس تسلط، در حدی که ناخودآگاه پشتم صاف شده بود و با قدرت قدم برمیداشتم. اینقدر حس و حال اون روزا رو دوست داشتم که همون روزا بخدا میگفتم میخوام همیشه همین حسو داشته باشم. و امروز اون حس دوباره برگشت و از خدا میخوام که کمکم کنه توی مسیر بمونم.
خدا به بینهایت طریق داره جواب سوالامونو همیشه میده، برای من این سوال پرسیدن از دیروز شروع شده و خدا همچنان داره رگباری جواب ها رو به زبون های مختلف بهم میگه. عاشق این خدای اجابت کننده هستم.
دوست داشتم این کامنت رو اینجا به عنوان ردپا بذارم و برای همیشه تو ذهنم بمونه که هیچی به اندازه یاد کردن خدا و تسلیم شدنش برای من خوب کار نمیکنه.
دوستون دارم، در پناه خدای وهاب باشید.
سلام استاد وقت بخیر
اینم از اون فایلها بود که من باید همیشه آگاهی هاش رو با خودم تکرار کنم و چی بگم از توحید عملی ، در عمل بتونم اجراش کنم ، خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم ،
استاد من یاد مثالهایی از زندگی خودم افتادم وقتایی که خودم راه خودمو رفتم و فکر میکردم خیلی حالیمه! استاد چنان با سر رفتم ته چاه که یجا گفتم خدایا من کل این مسیرم از شروعش اشتباه بوده یجوری جمعش کن ، و خدا بهم گفت راهکارو و وقتی انجامش دادم برام نتیجه خیلی بهتری از اون شرایط داشت با عزت نفس بیشتر و راحتی بیشتر و آرامش بیشتر
اما یجایی هم بوده که خیلی به بن بست خوردم و واقعا راه چاره نداشتم و گیر کرده بودم بدجور ! یجوری خدا اون آدما اون شرایط رو از زندگیم حذف کرد که هنوزم که یادم میاد میگم خدایا چجوری تونستی اون سالها چیزی از هدایت و از خدا نمیدونستم فقط برطبق عادت اعمال دینی م رو انجام میدادم !
واقعا که الان به خودم نگاه میکنم میبینم چقدر من ناتوانم و کوچیک در مقابل عظمت خدای خوبم و میبینم تو لحظه لحظه چطوری منو کمک کرده و هوام رو داشته که خودم حواسم به خودم نبوده ولی اون بهتر انگار میشناختتم و میدونست چی برام خوبه و چی برام خوبه نیست !
استاد بابت انتهای فایل ازتون خیلی ممنونم که وقتی این تصاویر کیهانی و سپاسگزاری از خداوند رو میبینم ، محو شده بودم و عظمتش رو میدیدم …
هرجا من تونستم ذهنم رو کنترل کنم واقعا نتایج بهتری گرفتم اما هرجایی که تو زندگیم خودم رفتم و منم منم کردم واقعا آسیب دیدم! و واقعا مسیر سخت شد !
خدایا به تو پناه میبرم و خودت میدونی چی برای من خیر مطلق هست و من به هر خیری که برای من میفرستی ، نیازمندم ….
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام استاد عزیزم
چقدر این فایل ارزشمند و بینظیر است واقعا این فایل خیلی ارزش داره و نگرش شما ستودنی است که حتی فایلهای دانلودی شما هر کدام ارزش یک دوره را داره
از شما تشکر میکنم
اتفاقا این روزها بیشتر و بیشتر هدایت ها را دریافت میکنم و نسبت به قبلم درکش دارم میکنم خدایا شکرت
شاید به خاطر دوره بینظیر هم جهت با جریان خداوند است
یا شاید هم به خاطر تکامل م هست. به هر جهت خیلی خوشحالم
استاد در دوره هم جهت با جریان خداوند گفتم که به تازگی حدود دو هفته پیش من یه هدایتی را که برام به صورت معجزه بود را دریافت کردم و فقط میتونستم سپاسگزاری کنم
همه اش به خدا میگفتم خدایا شکرت و بابتش چقدر سپاسگزاری نوشتم حتی تا همین امروز هنوز مبهوت اون هدایت هستم و چقدر خداوند داره به من کمک میکنه حتی در درک هدایت هم داره کمکم میکنه خدایا شکرت
استادم
از کودکی تا همین چند سال اخیر اصلا نمیدونستم هدایت چی هست و چقدر به عقل و منطق خودم تکیه کردم و چه زجرهایی که کشیدم چقدر تو بیراهه بودم.
ولی الان به لطف خداوند……. خداوند هدایتم کرد و توی این سایت آمدم و تازه فهمیدم هدایت چی هست و هر بار دارم این عضله هدایت را تو مغزم بیشتر روش کار میکنم تا قوی و قوی تر بشه و از خداوند در همین جا هم هدایت میخواهم کمک میخواهم که بیشتر بتونم هدایت را درک کنم و از هدایت استفاده کنم.
همین الان و حالا از خداوند طلب بخشش میکنم که چقدر در جوانی تکیه به آدم ها داشتم و اونا چقدر پشتم و خالی کردند و چه ضربه ها که خوردم
شاید به خاطر همون شرک هایی که داشتم دیگه تا تهش رفتم و زمین خوردم باعث شد هدایت بخوام و دیگه برای همیشه فقط به خداوند تکیه کنم و فقط از خودش هدایت بخوام
خدایا ممنونم که از ته تاریکی جهل و شرک نجاتم دادی و دستم را گرفتی خدایا ممنونم که من را لایق دونستی و دوستم شدی تو بهترین دوست صمیمی من هستی خدایا شکرت
خدایا تو عشق منی
خدایا تو همه چیز منی
دیگه نمیخوام تو را از دست بدم خدایا در ادامه ی همین مسیر هدایت هم.. هدایتم کن تا گمراه نشم
همه دوستانم در سایت عباس منش و استاد عزیزم و مریم شایسته و همه مون
در پناه الله یکتا و هدایت الهی باشیم
به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم خدای وهابم خدای رزاقم سپاسگزارم
سلام عزیزان جان
روز195
توحید عملی
استاد عزیزم بینهایت سپاسگزارم
که الهامات قلبیتون گوش میدین و هر وقت لازم باشه یک فایل بینظییییر توحیدی آماده میکنی
استاد بازهم سپاس فراوان بابت تهیه این فایل
سپاس از خواهرت که دقیقاً برای ما هم این فایل مثمر ثمر واقع شده است.
خدایا شکرت
سوره نمل
أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ وَیَجْعَلُکُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِیلًا مَا تَذَکَّرُونَ ﴿62﴾
[آیا آن شریکان انتخابی شما بهترند] یا آنکه وقتی درمانده ای او را بخواند اجابت می کند و آسیب و گرفتاریش را دفع می نماید، و شما را جانشینان [دیگران در روی] زمین قرار می دهد؟ آیا با خدا معبودی دیگر هست [که شریک در قدرت و ربوبیت او باشد؟!] اندکی متذکّر و هوشیار می شوند. (62)
أَمَّنْ یَهْدِیکُمْ فِی ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَنْ یُرْسِلُ الرِّیَاحَ بُشْرًا بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ تَعَالَى اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ ﴿63﴾
[آیا آن شریکان انتخابی شما بهترند] یا آنکه شما را در تاریکی های خشکی و دریا [به وسیله ستارگان و دیگر نشانه ها] راهنمایی می کند؟! و کیست که پیشاپیش [باران] رحمتش بادها را مژده رسان می فرستد؟ آیا با خدا معبودی دیگر هست [که شریک در قدرت و ربوبیت او باشد؟!] خدا برتر است از آنچه برای او شریک قرار می دهند. (63)
خدایا شکرت تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم مرا به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای هدایت کن نه کسانی که بر آنها غضب کرده ای و ن گمراهان
خدایا شکرت هر آنچه دارم از آن توست مالک اصلی تویی عاشقتم جان جانانم سپاسگزارم
خدا یا شکرررررررررت من تسلیمم هیچی نمیدووووونم خودت کمکم کن تکاملم را بدرستی طی کنم
خدایا شکرت که مرا خالق زندگی خودم کردی
خدایا شکرت من به هر خیری از جانب تو برسد فقیر ترینم
خدایا شکرت که همواره در بهترین زمان و بهترین مکان و بهترین شرایط قراردارم
خدا یا شکرررررررررت
استاد عزیزم دقیقا امروز از صبح که با شور و اشتیاق و سپاسگزاری بیدارشدم
از خداوند بعد از تمرینات ستاره قطبی و شکر گذاری ها
درخواست ریز به ریز هدایت هایش را داشتم
اومدم اول به سایت سرزدم دیدم صفحه برام باز نمیشه
گفتم خیریتی داره حتما
رها کردم و رفتم آشپزخونه و احساسم خوب بود به همه چی به آرامشم به اسایشم به صلح درونی با خودم
به آسان شدنم بر آسانی ها
به زیبایی های دنیا به آواز پرنده ها به نسیم خنک صبح که صورتم را نوازش کرد
به نور خورشید که روی درختها تابیده بود
به همه احساس خوبی داشتم بلطف خداوند
پرسیدم امروز ناهار طبق قانون سلامتی چی درست کنیم
که کباب رو بهم الهام کرد
منم بدون مقاومت پذیرفتم
چون قول و تعهد روزانه دارم میدم در مسیر درست الهی استمرار دارم تا لایق دریافت الهامات الهی شوم
یه سری نجواها هم بود ولی من صدای قلبم را به وضوح شنیدم و لبیک گفتم
بعد که گوشت را از فریزر خارج کردم گذاشتم یخش باز شه
بهم گفت دراین فاصله بر پارکینگ پیاده روی روی تردمیل
با تمام وجودم و آرامش درونی ام به این الهام هم لبیک گفتم و حرکت کردیم با هم دست در دست هم قلب یکی شده بود ذهن کاملا آرام گرفته بود
فایل بینظییییر توحیدی سپاسگزاری دوره هم جهت با جریان خداوند را باز کردم و شروع کردم به پیاده روی و گوش دادن به فایل بینظییییر
استاد انگار اولین بار بود بعد از گذشت چند روز و چندین بار گوش دادن تازه دارم کلام شما را میشنوم
اشک همین جوری سرازیر بود و تک تک جملات در قلبم حک میشد و روحم لطافت عالیییی به خودش گرفته بود و من اصلا یه حال و هوای دیگه ای داشتم
و بعد از اون فایل مراقبه را گوش دادم و آرامش الهی در وجودم برقرار شد ه بود
کلی با هم عشق بازی کردیم
اومدم بالا رفتم حمام و کلی زیر دوش آب لذت بردم و شکر گذاری کردم
یعنی به اون احساس خوب زمانی که شما بندر عباس بودین را تجربه میکردم
و وقتی امروز طبق هدایت خداوند و در مدار درست قرار گرفته بودم
قدرت تجسم ذهنی ام هم چند روزه که بهتر شده
وقتی صبح چند لحظه با چشمای بسته یک خواسته را تجسم کردم
اصلا گل از گلم شکفته شد
چنان حس خوبی در اون لحظه داشتم که فقط عطر خدا را وجود پاک خداوند را احساس میکردم که همواره این نیروی خیر حاکم بر جهان در وجودم هست
و مرا در معرض هدایت هایش قرار داده
و استاد لحظه پایانی را وقتی تجسم کردم
همون لحظه اعتبارش را بخدا میدادم در تجسماتم و چقدر اون لحظه ناب الهی در وجودم انقلابی بپا کرد و خوشحال و مسرور شدم و یاد گرفتم با تمرین و تکرار که کاری با چطورش نداشته باشم و این لطف خداست که در هر لحظه داره هدایتم میکند به راه درست به کنترل ذهن و آرامش داشتن
خدا یا شکرررررررررت
استاد بعد از حمام که انگار تازه متولد شده بود م
رفتم سراغ غذا و گفتم طبق هدایت تو پیش رفتم پس خودت هم به غذای عالی و خوشمزه برام درست کن من نمیدونم من حالیم نیست خودت همه کاره ام باش من تسلیمم
استاد تا من سیخهای کباب را حاضر کردم
پسرم خودش رفت زغالها را آماده کرده بود
ساعت نزدیک به 2بود که ناهار خوشمزه و بینظییییر ما حاضر شد و واقعا این غذا طعم خدا را میداد . الله و اکبر
ایاک نعبد و ایاک نستعین
خواهرم قبل ظهر تماس گرفت و گفت که یکی از اقوام برحمت خدا رفته مراسم بعد از ظهر هست
گفتم روحش شاد رفته بهشت پیش خدا بهترین جا
و قطع کردم و مشغول کارهایم شدم و همچنان آرامشم برقرار بود
تا بعد از غذا گفتم خدایا اگه قراره برم نشانه ای بده
اگه هم نباید برم نشانشو بهم بده
پیام دادم همسرم گفت که ناهار نمیام
گفتم برا مراسم میای
گفت آره بمون تا با هم بریم
آخه خانوادش میخواستن زودتر برن
و مادر همسرم گفت اگه میخوای با ما بیا
منم گفتم نه همسرم گفته بمون با هم بریم
اون بنده خدا ها رفتن روستا
منم موندم بینم همسرم میاد
و آرام و رها بودم چون قلبم انگار راضی به رفتن به مکان ناخواسته نبود و منم رها کرده بودم بلطف خداوند
همسرم زنگ زد گفت واجبه حالا بریم
وقتی متوجه تضادی در پشت تلفن شدم
گفتم نشونه واضح خداست که من این مراسم رو نرم
و به همسرم پیام دادم که نه واجب نیست و من نمیرم
ایشون هم اسرار نکرد و من با خیال راحت اومدم نشستم روی مبل و کامنت همین فایل رو نوشتم تقریبا اخرای کامنتم بود که گوشیم زنگ خورد و وقتی برگشتم به صفحه سایت دیدم کامنتم پاک شده
همون لحظه گفتم الخیر فی ما وقع
به بچه ها پیشنهاد رفتن به پارک را دادم و اونا هم قبول کردن و سه تایی باهم رفتیم پارک
و با پسر و دخترم کلی لذت بردیم
و همونجا از خدا تشکر کردم که قدم به قدم منو هدایت میکند
الان که همه فامیل درگیر ناراحتی هستند
من در پارک شاهد خنده و شادی مردم بودم و از انرژی پاک بچه ها و مردمی که با چهرههای شاد زیرانداز و خوراکی هاشون رو به پارک آورده بودند و در کنار عزیزان شأن لذت میبردند
ما هم کلی لذت بردیم و رفتیم سوار چرخ و فلک شدیم و کلی خندیدیم و
بعدش رفتیم پیاده روی توی پارک
آقا یه پدر پایه بقول پسرم
من گفتم چه ایده ای داده
عرشیا جان پسرم گفت نه بابا پایه ای هست
دوتا دختر داشت که گذاشته بودشون روی درختهای توت داخل پارک درخت ها کوتاه بودن ولی پر حجم و قوی بودن و پر از توت های خوشرنگ و خوشمزه که دخترها را گذاشته بودتا توت بخورن
یه لحظه ما آرشیداجانم رو ندیدیم
وقتی متوجه شدیم دیدیم از اون آقا درخواست کرده تا اونم بزاره روی یکی از درختها که بتونه توت بخوره
آقا ما این صحنه رو که دیدیم قله قاه خندیدیم
بخدا الآنم که یاد میوفته خنده شدید میگیرم
بعد مارو صدا زد من اینجام بیاید پیش توت زیاد داره
یعنی من فقط داشتم میخندیدم به این بابای پایه که تو اون جمعیت دخترها رو گذاشته بود برای توت خوردن و چه کیفی میکردن
یکیشون گفت بابا درخت من دیگه توت نداره بیا بزارم روی یه درخت دیگه خخخخخخخ
صورت شون به پهنا رنگ توت گرفته بود
آرشیدا که لباسش سفید بود کاملا رنگی شده بود و کلی شادی و خنده و لذت بردیم و پیاده روی برگشتیم خونه و کلی بهمون خوش گذشت بلطف خداوند
و فقط اعتبار این شادی و آزادی و رهایی رو بخدای یکتا میدهم
من تسلیمم هیچی نمیدووووونم
هیچی حالیم نیست
خدایا شکرت همه چی
توحید
و توحید و توحید ه بخدا
خدا یا شکرررررررررت که همه کاره ام تویی و همه جوره هوامو داری بوووووس خداجونم قربونت برم من
خدایا شکرت برای امروزم که پر از خیر و برکت و فراوانی و شادی و آرامش و آسایش و لذت و حال خوب بود
خدایا شکرت
استاد چقدر حس شیرینی داره وقتی از درون آرام باشی و کارها را بخدا بسپاری
بخدا که خداوند فقط شادی و آرامش و آسایش و لذت و آسانی و سادگی و راحتی و زیبایی است
خدایا شکرت
تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری میجویم مرا به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای هدایت کن نه کسانی که بر آنها غضب کرده ای و ن گمراهان
خدایا شکرت میخواهم هر روز بیشتر و بیشتر به الهامات گوش جان فرا دهم و روی دوش تو بنیشنم و تو جاده سرسبز جنگلی سوت بزنم و شادی کنم و لذت ببرم از فراوانی هایت
خدایا شکرت
کمکم کن تا هر لحظه همواره بنده ی تسلیم و متواضع و فروتن و خاشع تو باشم
تا لاجرم نعمتها و ثروتهاو فراوانی های جهان هستی به زندگی ام روانه شوند.
خدا یا شکرررررررررت میخواهم هر لحظه با تمام وجودم تسلیم تو باشم
تو همواره خیر مطلق هستی
تو همواره قادر مطلق هستی
تو همواره عشق مطلق هستی
تو همواره بخشندگی و مهربانی هستی
تو همواره شادی و آرامش و آسانی هستی
مرا یک لحظه هم به حال خودم وامگذار
خدایا شکرت من تسلیمم هیچی نمیدووووونم خودت کمکم کن تا همواره در مسیر درست الهی ثابت قدم تر و متعهد تر بایستم و لذت ببرم از زندگی که تو با عشق کاملت بهم بخشیدی و مرا تکه ای از وجود پاک خودت خلق کردی
خدایا شکرت
در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَاللَّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیَاحَ فَتُثِیرُ سَحَاباً فَسُقْنَاهُ إِلَی بَلَدٍ مَّیِّتٍ فَأَحْیَیْنَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا کَذَلِکَ النُّشُورُ
و خداوند است که بادها را فرستاد تا ابر را برانگیزاند، پس آن را به سوى سرزمینى مرده راندیم، و به وسیله ى آن زمین را بعد از مردنش زنده نمودیم. رستاخیز نیز چنین است.
سلام ودرود فراوان به استاد عزیزم به استاد شایسته مهربانم ودوستان بهشتی ام
خدایا شکرت بخاطر یه فرصت دیگه واجازه یه صلاه دیگه
خدایا شکرت بخاطر وفور نعمت وفراوانی ای که در زندگی ام جاری است
خدایا شکرت بخاطر نعمتهای ریز ودرشتی که به من عطا کردی وازت میخوام قدرت وتوان سپاسگزاری نعمتهایت را به من بدهی
خدایا شکرت که امروز هم در این مسیر توحیدی واین مکان الهی حضور دارم
خدایا شکرت بخاطر وجود اساتید توحیدیم ودوستان بهشتی ام وهمه عزیزانم
خدایا شکرت بخاطر احساس خوب وآرامشی که دارم که همه بخاطر حضور تو در زندگی ام هست
خدایا شکرت بخاطر وجود خودت ،بخاطراینکه رحمانی ،رحیمی ،توابی،وهابی ….
دقیقاً استاد هرچه در مورد این مسائل صحبت کنیم بازم انگار اولین بار هست که میشنویم برای ماهاییکه تا قبل از این خدایی را میشناختیم که اگر گناهی مرتکب بشیم سخت مجازات میشیم چیزی از بخشندگی ،از عطوفت ومهربانی اش به ما نگفته بودند ،تازه با بودن در این مسیر لذت با خدا بودن را چشیدیم ،انگار تازه داریم درک میکنیم با خدا بودن چه آرامشی دارد وداشتن خودش وحضور خودش در زندگی مان بالاترین نعمت هست
این روزها هر چه به زندگی ام نگاه میکنم پرشده از هدایت های خداوند است
وچقدر این تواضع وخشوع در برابر خداوند ما را آسان میکند برای آسانیها
دارم یاد میگیرم برای هرکاری از خودش هدایت بخوام واعتماد کنم ، اگر قراره جایی بریم میگم خودت هدایتمون کن در زمان مناسب در مکان مناسب باشیم
چقدر این اعتماد کردن ،اینکه بپذیریم ما هیچی نیستیم واز خودش هدایت بخواهیم به ما احساس آرامش وآسودگی خیال میدهد
هفته قبل با همسرم می رفتیم یزد این موقعه سال گرد وخاک خیلی زیاد هست وقتی از خونه آمدیم بیرون باد شدیدی بودگفتم خدایا چی میخوای بگی بهم اگر نباید بریم خودت بهم بگو تقریباً نزدیک دانشگاه آزاد میبد بقدری آسمان قرمز وسیاه شد که حتی جرأت نمیکردی نگاه کنیم به خودم گفتم الخیر فی ماوقع ودیدم همسرم خیلی آرام هست گفتم خدایا سپردم به خودت ،یه حسی دردرونم گفت مشکلی نیست خداوند همواره محافظ وحامی شما است وجالب بود هر قسمتی که ما بودیم همین که از اون منطقه میگذشتیم آن قسمت آسمان قرمز وسیاه میشد وما آرام آرام بودیم چون میدونستم اگر نباید بریم خودش هدایتمون میکند وخداروشکر بسلامت رسیدیم وبه راحتی کارمان را انجام دادیم وبرگشتیم
یه مورد دیگه ،یه روز همسرم بدون برنامه خاصی گفت پایه ای دوروزه بریم اصفهان گفتم باشه گفت پس سریع آماده شو ،من وسایل ضروری را برداشتم گفتم بریم همین که رسیدیم به اولین میدان شهرمون دیدم همسرم دور زد گفتم چی شد چرا برگشتی ،گفت نمیدونم حسم گفت نریم شما چی میگی گفتم اگر حست میگه قطعا خیره نمیریم برگشتیم خونه شب که رفتیم بیرون یه دفعه دیدیم چراغهای ماشین خاموش شد وهمسرم گفت فیوزها سوخته وزنگ مکانیک زد گفت صبح بیار فیوزها را تعویض کنم همان لحظه همسرم گفت هیچ وقت حسم دروغ نمیگم ومن گفتم خدایا شکرت خودت هدایتمون کردی که نریم چون تو بر همه امور آگاهیِ
مواردی هم بوده با اینکه نشانه ها آمده که از اون مسیر نریم وما رفتیم وبعد متوجه شدیم که یا مسیر را اشتباه آمدیم ویا به آن مکانی که مدنظرمون بود به موقعه نرسیدیم ولی در آن مواقع هم گفتیم ما اشتباه کردیم وتویی که آگاه به امور هستی بازم در آن مواقع ما لطف وبخشش خداوند را دیدیم ونتیجه آن با پذیرفتن عجز اینکه ما هیچی نمیدونیم میشه گفت تقریباً همانی شد که میخواستیم
خدایا شکرت…شکرت…شکرت
من لایق دریافت هدایت خداوند هستم
خدایا من هیچی نیستم وبه هر خیری از جانب تو فقیرم
خدایا تنها تو را مپرستم وتنها از تو یاری میجویم
خدایا مرا به راه راست هدایت کن ،به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای ،نه غضب شدگان ونه گمراهان
در پناه الله یکتا همواره شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت باشید
به نام رب العالمین جهان
سلام دوست عزیزم فهیمه جان
خدایا شکرت برای این سایت الهی و داشتن دوستان الهی.
بله عزیزم همه ما لایق هدایت های خداوند قادر مطلق هستیم
چقدر از دعاهایی که اول کامنت هایت می نویسی انرژی می گیرم
خدایا شکرت به خاطر وجود خودت
که همواره با منی و در هر لحظه هوامو داری و من چقدر قربون صدقه اش میرم
من قبلاً خیلی حواسم به هدایت های خدا نبود
ولی حالا در هر لحظه حتی برای انجام کوچکترین کارها ازش هدایت میخوام
قبلاً فکر می کردم برای کارهای بزرگ هدایتم می کنه
اما الان در لحظه به یادشم اونم هوامو داره
برات آرزوی
سلامتی و سربلندی و حس و حال خوب دارم
راستی دیگه خواستی بیای یزد بدون اینجا هم دوستی داری که از دیدنت خوشحال میشه عزیزم.
به امید دیدار در زمان و مکان مناسب.
در پناه نور و عشق خدا باشید.
بنام خدای مهربان
سلام ودرود خداوند به قلب پاکت
سپاسگزار وجود نازنینت هستم وممنونم که برام نوشتی
خیلی جالبه دیروز من از صبح که بیدار شدم البته کاری که هرروز انجام میدهم ولی دیروز انگار جنسش فرق داشت وقتی تمرین ستاره قطبی را نوشتم بخدا گفتم امروز روی دوش تو میشینم ولذت میبرم که تو چطوری کارها را برام انجام میدی ومرا به آسانی، آسان میکنی برای آسانیها
ظهر حسم گفت امروز از یکی از دوستان بهشتی ایت پیام داری ولی من جدی نگرفتم گفتم نه ولی وقتی غروب آمدم سایت دیدگاه پرمهر شما را دیدم شگفت زده شدم
استاد درست میفرمایند که خداوند همواره داره مارا هدایت میکند فقط ما باید باور کنیم
سیده جان قطعاً خودت تجربه کردی که کارهایی که با هدایت خداوند انجام شود چقدر شیرین ولذت بخش هست
دوستت دارم به امید دیدار شما دوست عزیزم در زمان ومکان مناسب
در پناه الله یکتا شاد ،سلامت وثروتمند باشید
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهارَ یَطْلُبُهُ حَثِیثاً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ «54»
همانا پروردگار شما خداوندى است که در شش روز (و دوران) آسمانها و زمین را آفرید و سپس بر عرش (جایگاه قدرت و تدبیر جهان) مستولى شد. او روز را به وسیلهى شب که به سرعت آن را دنبال مىکند، مىپوشاند و خورشید و ماه وستارگان را (آفرید) که تسلیم فرمان اویند. آگاه باشید که آفرینش و تدبیر تنها از آنِ اوست! خجسته و مبارک است خداوندی که پروردگار جهانیان است
ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَهً إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ «55» سوره اعراف
پروردگارتان را با تضرّع و پنهانى بخوانید، قطعاً او تجاوزگران را دوست ندارد.
===================================
سلام به استاد عزیزم و استاد مریم جانم و هم خانواده ای های عزیزم
الهی که حال همگی عالی و دلهامون پر از نور توحید باشه همواره متصل به خداوند باشیم
چقدر این همزمانیها شیرینه!، چقدر این الگوی تکرار شونده دلپذیره که من روز قبل اتفاقاتی برام رخ میده و بعد فرداش میبینم فایلی روی سایت میاد که درباره همون موضوعاته!
استاد شایسته جانم خیلی سپاسگزارم چقدر فایلها رو مناسب انتخاب می کنی
خدا رو صدهزار مرتبه شکر
هربار که فایلهایی مثل روزشمار روی سایت قرار میگیره و من دوباره گوش می کنم و خودمو با بارهای قبلی که گوش کرده بودم مقایسه می کنم چقدر واضح رشد و پیشرفتم رو متوجه میشم،
چقدر می بینم دارم بهتر عمل می کنم، چقدر توحیدی تر فکر و رفتار می کنم
خدا رو صد هزار مرتبه شکر
این مثال رانندگی و تازه کار بودن و توکل بر خدا و ازش کمک خواستن رو تقریباً همه ی ما با گوشت و پوست و استخونمون تجربه کردیم و حس کردیم
من خیلی وقته که تقریباً تمام روز با خدای خودم همصحبتی دارم، در عین بندگی باهاش رفاقت و صمیمیت دارم، از اول صبح تو دفترم می نویسم
خدا جانم میخوام همه ی فکرهام، حرف زدنهام و کارهام با هدایت تو باشه، قبل از انجام هر کاری از تو هدایت بخوام، اگه یادم رفت خودت بمن یادآوری کن
و خدا هم یادم میندازه قربونش برم هر روز بهتر و بیشتر هدایتم می کنه کارهارو برام آسونتر می کنه، منو آسانتر می کنه برای آسانیهای بیشتر
خدا رو میلیاردها بار شکر که هر چی بیشتر روی توحید و خودشناسی و خداشناسی و بهبود خودم کار می کنم زندگیم از هر نظر بهتر و زیباتر میشه
تو همین دنیا دارم توی بهشت زندگی می کنم
اهتمام تام دارم که به خودم غره نشم…
فقط توی رانندگی نمی دونم چرا خیلی یادم نمی مونه که از اول بگم خدایا فرمون دست تو، و وسط راه یا آخرای راه یادم میاد
و خدا همین حالا بمن الهام کرد که روی یه برگه بنویسم با خط درشت بنویسم خدایا فرمون دست تو و روی شیشه ی جلو بزارم، که تا سوار ماشین میشم ببینم…
الهی شکر که صلاتی هرچند مختصر بجا آوردم
خدا رو شکر برای وجود استاد بینظیرم و استاد شایسته جان خیلی مهربونم و دوستای الهی و نازنینم
عاشقتونم و همگی رو به خدای مهربان میسپرم