اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سپاس میکنم خدای قدرتمندم رو که ازطریق شما بنده ی مؤمن به من هربار بااین صحبتای ناب بیدار میکنه و بهم هشدار میده که هرچه داری اعتبارش رو بخودم بده نه غیرمن
استادجان آخه چطوری در وصف کلمات این سپاسگزاری ازشمارو بگنجونم که اینقدر داری وجود مارو بااین حرفای ناب الهیتون صیقل میدید
بخدا همه ی این حرفاتون به وقت و به موقع داره به بچه هاتون زده میشه
استادثانیه به ثانبه ی حرفاتون بر عمق جانم نشست و تمومی اون روزایی که به خودم غره شدم رو به یاداوردم و انگار دقیقا روبروی من نشسته بودی وداشتم جلوی شماوپروردگارم به عجزوناتوانیم اعتراف میکردم و میگفتم راست میگی استاد اون روزی که میخواستم امتحانرانندگی بدم،منوخواهرم باهمدیگه امتحان دادیم
تجربه خواهرم ازرانندگی تقریبا صفر بود و تجربه ی من بالای هزاربود
هرکس میفهمید که ما قراره باهمدیگه امتحان بدیم،بایک حس ترحمی به خواهرم میگفتن خداکنه زود قبول بشی،بااین رانندگیی که توداری بعید میدونیم قبول بشی
ومن رو همه میگفتن سه سوته قبولی انقدر که دست فرمونت عالیه
حتی خوده مربیم میگفت من جای افسرباشم و به همین شکل رانندگی کنی سه بار مهر قبولیو رو پروندت میزنم!!
اما امان از غرور و بی داد از تکبر و تواین موقعیتا بهادادن به شیطون که ماشالله اونقدر قشنگ بهت اون نفس مغرورت نفوذ میکنه که خودتم نمیفهمی،مثل یک آمپول زن ماهری که تابیایی بفهمی آمپولت زده،میبینی که بهت میگه پاشو ازجات آمپولت تموم شد!
دقیقا این موقعا حسم به شیطون این شکلیه کههمچین بی صدا و بی درد آمپول غررو رو بهت تزریق میکنهکهنمیفهمی از کدوم طرف بهت زده
خلاصه اون روزی که منوخواهرم باهمدیگه رفتیم امتحان دادیم،وانتظارم این بود که الان پشت فرمون نشستم افسر مهارت منو قبل از روشن کردن ماشین از تو چشمام درک میکنه ومیگه قبولی!
اونقدر اون روز چنان ترسو استرس برمن مغلوب شد که جای ترمز و گاز رو باپاهام اشتباه میگرفتم وبه جای اینکه گاز بدم،پامو روی پدال ترمز همچنان فشارمیدادم
و به دقیقه نکشید که افسر گفت خانم خیلی نیاز به تمرین کردن داری،،انگار بااین حرف سقف آسمون تو سرم خراب شد و چنان غروری ازمن خورد شد که اونجا فهمیدم چقدر من هیچم و اصلا نمیشه حتی رو خودم حساب کنم،هرچند که مهارتم تورانندگی بیشتربشه اگه غرور منو فرابگیره اون مهارت به هیچ دردی نمیخوره
بله داستان ازین قرارشد که تا دفه ی دوم هم رد شدم،دفه ی سوم باخواهرم رفتم،اما اون بار دومش بود که میخواست امتحان بده،خلاصه اون روز خیلی به عجزوناتوانیم باخدا اعتراف کردم و دیگه درکمال عجز بلاخره دفه ی سوم قبول شدم و خواهرم درکمال ناباوری دفه ی دوم با سخت ترین دوبلی که تو عمرم دیده بودم قبول شد
اصلا اون روز هاجو واج موندم که چطور خواهرم تونست این دوبل به این سختی رو بره،اون هم بین دوتا ماشینی که الان فکرشو میکنم واقعا کاره اون نبود که تونست پارک کنه کاره خدا بود که خواهرمو هدایت کرد که درست ماشین رو بین دوتاماشین دیگه پارک کنه
خودهخواهرم ازذوق گریه میکرد میگفت جوابمو خدا داد اینقدرکه باهاش حرف زدم
ومن همون موقه خیلی به خواهرعزیزم غبطه خوردم گفتم ببین چقدر خوب تونست روی خدا حساب کنه و با بار دوم قبول بشه،اون وقت من که ادعام میشد خیلی مهارت دارم و هرماشینیو دستم بدن به راحتی میتونم اون رو راه بندازم،با بار سوم قبول شدم
اصلا انگار باهمین قضیه خدابهم فهموند که حواست باشه رو من حسااااب کن نه روی خودت و نه غیر من…..
دوست داشتم به این غروری که اون روز منو فراگرفت اینجا اعتراف کنم و بگم که چه ضربه ای ازین غرور بیجا خوردم
شاید به ظاهر تو چشم نمیومد اون غرور موزیانه…اما ته دلم باخودم میگفتم من که برم سه سوته قبولم و خداهم گفت بشین تا قبول بشی
خدایاشکرت این داستان رو به یادم اوردی تا بفهمم چه عاقبتی داره غرور بیجا…
دوست عزیزم ،با خوندن کامنت شما من هم متوجه غروری که چند سال پیش در مورد رانندگی من و گرفت و هیچ وقت متوجه ش هم نشده بودم که چرا با اون همه مهارت بالا در رانندگی ،تو امتحان قبول نشدم ، تا الان که کامنت شما رو خوندم ،
دقیقا مثل شما ،من و خواهرم با هم برای گرفتن گواهینامه اقدام کردیم و من خیلی بهتر و ماهر تر از اون بودم تو رانندگی و مربیم گفت تو همون دفعه ؛ اول قبولی ،ولی فکر نکنم خواهرت قبول بشه ،
و وقتی برای امتحان رفتیم ،من کلا امتحان رو خراب کردم و استرس عجیبی من و گرفت و تا سه مرحله رفتم و در کمال ناباوری ام ،خواهرم قبول شد .
و الان فهمیدم اینها همه مال غروری که من رو گرفته بود که بلدم بلدم !!
خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم .
سلام استاد نازنینم، شکروجودتون مخلوق هدایتگر و صدای خدای مهربانم، که اینقدر خوشحال میشم میبینمتون و صداتون رو میشنوم و انرژی دیگه ای میگیرم عجب فایل نابی بود این فایل جدید مخصوصا قسمتهای آخر کلیپ اشکم رو درآورد خیلی بهش احتیاج داشتم و واقعا چند ساعت قبل از دیدنش یه هدایت خواستم از خدا راجع به موضوعی که ذهنم رو درگیر کرده بود بعد یه چرت کوتاه زدم که ذهنم آروم بشه و پاشم کارهام رو بکنم و بعد بیدار شدن وارد سایت شدم و فایل جدید رو پلی کردم و دیدم همون چیزهاییه که من باید میشنیدم چقدر لذتبخشه این موضوع عرضه و تقاضا هر چی خالصانه ازش بخوای سریع برات نشونه میفرسته و استاد من بارها به این قضیه توکل و منیت و غرور رسیدم مثلا حال جسمیم اوکی نبوده یا اصلا تو مود مهمون نبودم یه دفعه علی رغم میل باطنیم قرار شده یه تعدادمهمون بیان خونمون اول واقعیت ناراحت شدم غر زدم ولی بعدش سریع به خودم برگشتم و گفتم خدایا به خودت میسپارم این مهمونی رو کمکم کن عالی راش بندازم و واقعا به طور معجزه آسا کارهای اون مهمونی انجام شده و مهمونا اومدن و کلی بهشون خوش گذشته خودمم انرژی گرفتم و حتی یه سری خبرهای خوب تو اون شب یا اون روز بهم داده شده یا اینکه برام هدایایی آوردن که خودم اصلا فکرش رو نمی کردم
یا اینکه یه روز تعطیل عصر رفتیم بیرون که برای دخترام خرید کنیم قبل رفتن من به خدا گفتم خدایا هدایتمون کن به جایی عالی که بتونیم خریدهای عالی داشته باشیم همه مغازه ها تعطیل بودن ولی من به همسرم گفتم این کوچه رو تا انتها بریم اگه هیچمغازه ای ندیدیم برمیگردیم اتفاقا وسطای اون کوچه یه مغازه باز بود که گفت برای مشتری خاصش باز کرده تو اون ساعت و روزهای دیگه نمیومده و انصافا آقای محترم، خوش رو و با شخصیتی بود و کلی لباسهای عالی با کیفیت و زیبا برای بچه ها ازش خریدیم و الان هم جز مشتریانشون هستیم و یه مورد دیگه ای هم بگم استاد من همیشه برای کارهام میگم خدایا خودت کمک کن اگه خیره بشه و اگه خیری توش نیست اتفاق نیفته، و در راستای انجامش هم که قدم برمیدارم میگم الهی به امید تو و خدایا به خودت سپردم خودت بگو چیکار کنم و میرم و نتایج هم عالی میشه، وتو خیلی از جاها نیروی توکل رو امتحان کردم و ازش معجزات فوق العاده دیدم که اگه بخوام موردی بگم زیادن و خیلیها هم الان یادم نمیان و در مورد غرور هم بگم درسته دقیقا هر جا که فکر میکنی خیلی عالی هستی و ضعفی نداری اتفاقا همون لحظه نتیجه ی عکسش رو میبینی مثلا من در مورد آشپزی وقتی غره شدم و گفتم من فلان غذا رو از همه عالیتر انجام میدم دقیقا همون غذام خراب یا بی کیفیت شده یا مثلا موردی بوده که گفتم فلانی تورفتارش فلان ضعف داره و من ندارم و خیلی خوبم بعد اتفاقی خودم تو اون وضعیت قرار گرفتم و ناخواسته تقریباً همون رفتار رو داشتم وسریع دکمه پوز ذهنم رو زدم فیلم رو زدم عقب دیدم این همونی که در موردش منم منم میکردم و برای خودم هم پیش اومد و درس گرفتم هر جا توکل کردمو به خودش سپردم خودش هم عالی پیش بردش ولی هر جا احساس غرور و خود برتر بینی کردم سریع به قول خودتون استاد چکش روخوردم
و در آخر هم باز به رسم ارادت، ادب و احترام ازتون صمیمانه سپاسگزارم که اینقدر خوبید و اینقدر دوست داشتنی ، خوش انرژی و پر از اگاهی و الگوی صددر صدی برای تایید ذهنی ما که با خدا باش پادشاهی کن ️
کامنتون بهم لدت داد و یاداوری بسیااار عالی برام داشت یه ضرب المثل هست ما مازندرانی ها میگیم (خنه نزن کسون شر شونه ته وچونه) یعنی کسی و خنده نزن قضاوت نکنش مسخره نکنش که دقیقا همون سر بچهات میاد چون بچه عزیز وصل به بچه شد درصورتی هرکسی جواب ارتعاش خودشو میگیره و اینجا اون قسمت کامنتتون که گفتی هرجا منم منم کردم و طرف مقابل و قضاوت کردم دقیقا بعد مدتی تو شرایطش قرار گرفتم و دقیقا همونطور رفتار ازم سر زد خیلی یاداوری عالی بود برام توبه میکنم توبه میکنم چون خیلی وقتا این رفتار و داشتم و یوقتایی هنوز دارم اعصبانی میشم از کارکرد کسی کارشو زیر سوال میبرم که اشتباهه اشتباه اشتباهه خاایا کمکم کن الان یکهفته هست روزه قضاوت و غیبت دارم میگیرم هر روز و چقد قشنگ بوقتش ذهنم آلارم میده روش بسیار عالیه زیبا جواب میده مطمعنم روز بروز قویتر میشم با این روزه و خدارو شکرررررر که اینو انداخت تو کله ام و الانم بوسیله شما بهم یاداوری داد مجیدی حواست باشه نگی بهت نگفتممممم از امروز تلاشم بیشتر کنترل زبان چون با کنترل زبان ذهن رو میشه راحتتر کنترل کرد البته دوتا مکمل هم هستن
سلام به شما دوست هم فرکانسی آقا مجید بزرگوار شکر وجودتون ببخشید با تاخیر ازتون بابت حس خوبی که به کامنت من داشتید سپاسگزاری میکنم چون واقعاً کامنت شما رو ندیده بودم انشالله همیشه توکلمون به خدا باشه و اینقدر به منبع اصلی قدرت جهان وصل باشیم که صداش رو بشنویم راستی چند وقتیه من این ذکر رو یاد گرفتم از یه انسان آگاه که به صورت مانترا تکرار میکنم خیلی خوبه
اتفاقا دیر جواب ندادید و به موقع بود چون هم روزه ام فراموش شد هم لازم بود یکبار دیگه بهم توجه داده بشه امروز به این یاداوری نیاز داشتم و هبچ کار خدا بی حکمت نیست ممنونم ازتون که تلنگری بهم زدین تا بیداربشم و اینکه چه مانترای زیبایی رو یاداوری کردین عالییییییی و بی نظیره نوشتم تا تکرارش کنم ممنونم بازم برای وسیله پاک الهی شدنت برای بیداریم ممنونم هم از شما هم اون خدایی که نشان دهنده مسیر خوبی هاست…
به نام تنها تنها تنها فرمانروایی زمین آسمان خدای مهربان بخشنده
چه بسا آنچه شما دوست دارید خیر شما در آن نباشد
و چه بسا آنچه شما دوست ندارد خیر شما در آن باشد
و شما نمیدانید و خداوند دانا حکیم است خداوند. به همه چیز آگاهاهی دارد
سلام به استاد عزیزم خاله مریم گران قدر
مدتی است به یک تضادی بر خوردم نمیخوام درباره اش صحبت کنم چون میخوام زمانی که نتیجه گرفتم برای شما باز گو کنم
اما از زمانی که این تضاد برای من رخ داد همین طور اتفاقات قشنگ اتفاقات فدقالعاد عالی داره برای من رخ میدهد
اول از همه این که من شرک خفیفی داشتم قشنگ خوردم چک لگد سیلی همه با هم خوردم چون حق بود چون باید میخوردم بجای این که بیام برم سراغ خدا قدرت اون بودن قدرت داد بودم به عوامل بیرونی قدرت داد بودم به آدمها قدرت داد بودم به فعلان شخص و قشنگ خودم میدونم که این تضاد ها این چک لگد ها از کجا آب میخورد قشنگ میدونم که این شرک چه میکنه با آدم و نوش جانم چون من باید این چک لگد میخوردم
اما اتفاق جالب این جاست بازم دست من ول نکرد این خدای که رحمان این خدای که قدرت تمام جهان است این خدای که همواره پشتیبان یار یاور همراه من است بازم دستم ول نکرد بازم هدایت کرد من را از لنج زار شرک از لنج زار شرک بیرون کشید و من هدایت کرد
میگفت مگه من هر چیزی خواستی بهت ندادم مگه ایده نخواستی بهت داد مگه ابزار این ایده بهت ندادم مگه آدم ها رو دورت جمع نکردم مکه سرمایه میخواستی بهت ندادم مگه اعتبار میخواستی بهت ندادم مگه تو عزیز نکردم مگه بهت عزت ندادم مگه بهت هر آنچه که خواستی بهت ندادم مگه بهت مشتری ندادم چقدر من تو رو هدایت کردم
چی شد که تو فکر کردی من نمیتونم به تو بدم من تواناییش ندارم اما فعلان فرد میتونه چطور تو فکر کردی فعلان آدم میتونه برای تو کاری انجام بده چطوری شد که تو فکر کردی این آدمها هستن به واسطه پول به واسطه قدرت که همه اینها رو من در اختیارشان قرار داد تو رفتی به شرک ورزیدی
مگه من قبل از این که تو جانت را به خاطر از دست بدی با صدای بلند رسا بهت نگفتم
برو جلو درب سوله درب هم باز کن
و موج انفجار تمام شیشه ها دیوار ساختمان خراب کرد اما حتی غباری هم روی صورت تو نشست
من که به وضوح تو از خطر آگاه نکردم حالا چی شد که من فراموش کردی به غیر من درخواست میکنی و به من شرک می ورزی
و من به چنان اتفاقات شرایط بر خوردم که از زمین زمان برای من اتفاقات ناخواسته بر میخوردم
اولیش آنقدر ذهنم مقاومت داشت آنقدر حالم بد بود شب تا صبح صبح تا شب حالم بد بود بی خوابی نجواهای ذهنی پشت سر هم و شرایط بد شرایط بد شرایط بد
و تنها کاری که میکردم با وجود تمام نجوا ها این بود که فایلهای باورهای توحیدی گوش میدادم
مخصوصا اون فایلی که شعر پروین اعتصامی استاد خونده بودن
و اون فایلی که درباره این بود که گفت بود شادی هم ربط داره به دی آن ای
صبح تا شب اینارو گوش میدادم البته فایلهای دیگه هم گوش میدادم اما اون 10 فایل رایگان توحیدی یک چیز دیگه بود
هی گوش میدادم حالم خوب میشد بعد شب میخواستم بخوام دوباره نجوا ها شروع میکرد به تو گوش صحبت کردن هم چیز خراب شد همه چیز بد شد به زور ساعات پنج صبح میخوابیدم به. صبح که از خواب بلند میشدم ذهنم شروع میکرد به نجوا کردن آنقدر که حتی نفس کشیدن هم برای من سخت بود حتی توان نفس کشیدن هم از من میگرفت
اما ادامه میدادم هی گوش میدادم چون تنها راه حل در این میدونستم که الان من فایل هارو گوش بدم
و هی آرام آرام یک چیزی درون من داشت تغییر میکرد مثل چند روز یکبار حال من بهتر میشد احساس من نسبت به چند روز قبل بهتر میشد کم کم این اتفاق میفتاد به. زمانی که نزدیک عید شدیم بعد نمیخواستم با هیچ کس صحبت کنم با هیچ کس به. از خدا خواستم که یکجای من هدایت کن که فقط خودم باشم خودت هیچ کس دیگه نباشد
دقیقا روز دوم عید بود خواهر من به من گفت حسن ما میخواهیم بریم مسافرت چند روز مراقب خانه من باشه حالا خونه کجاست خواهر من معلم است به. سازمانی بهش یک خونه داخل مدرسه دادن به. این پیشنهاد داد اولش یک ذره مقاومت کردم گفتم این یک نشانه است این یک نشانه تر طرف خداست گفتم باشه بعد رفتم خونه تحویل گرفتم از صبح تا شب عید فقط روی خودم کار میکردم فقط روی باورهای توحیدی میرفتم تو حیاط میچرخیدم صحبت میکردم با خدای خودم از صبح تا شب اتفاقا تو حیاط مدرسه کلی درخت است اما تو گوشی از مدرسه یک باغچه خیلی بزرگ داشت که نمیدونستم درخت های چی هستن به. شکوفه داده بودن آنقدر این درخت ها قشنگ شده بود که آدم لذت میبرد از این زیبای بعد داشتم به این درخت ها و شکوفه ها نگه میکردم دیدم که زنبور عسل چندین تا روی این شکوفه ها نشستن بعد از خدا پرسیدم خدایا این زنبور ها از کجا میفهمند که گل ها کجا هستند چجوری میفهمند چیه این داستان شون بعد دوباره شروع کردم قدم زدن چجوری به این شکل که پغور حیاط میچرخیدم حرف میزدم را خدا به. از کنار این باغچه هم رد میشدم
به. اتفاقی که افتاد نزدیک که شدم
بوی گلها به بینی من خورد بعد با صدای بلند بهم گفت این شکلی از بوی گلها زنبور ها متوجه میشوند کجا گل است
اصلا وقتی این صدا شنیدم آنقدر احساس خوب آنقدر حال خوب آنقدر احساس بی نظیری در من کاری شد چون خیلی وقت بود من به وضوح این شکلی صدای خدا نشنیده بودم ابن طوری درخواست نکرده بودم و د یافت نکرد بودم البته همیشه داره هدایت میکنه اما من متوجه نمیشدم
خلاصه آنقدر حال من خوب بود به. هر روز حالم بهتر احساس من فدقالعاد تر احساس من پر از زیبای به. نزدیک های تمام شدن عید بود یعنی روز سیزده بدر بود که اومدن بعد . از خدا خواستم گفتم من میخوام من دوباره این میخوام هدایت کن من من جای خلوت میخوام میخوام جای باشه فقط خودم باشم خودت هدایت خدا نگاه کن بعد خان داداشم زنگ زد گفت حسین داداشم کلید هارو گذاشت اینجا من دارم میام اون ور بهت بدم آقا خلاصه نزدیک یک هفته هم اون طور تو یکجای خلوت بدور از هیچ کس من بودم خدای خودم این اتفاقات قشنگ و ساختن باورهای توحیدی به. اونها هم اومدن
اما اتفاقی که افتاد قشنگ این به وضوح متوجه شدم انگار رفتار هم با من فرق کرد رفتار خانواده رفتار دوستان حتی رفتار آدمهای غریب هم با من فرق کرد اصلا به یک شکلی با احترام با خنده با لبخند هم صحبت میکند بعد میخواستم یک کاری انجام بدم یکی از نزدیکانم که اصلا تحت هیچ شرایطی برای کسی کاری انجام نمیداد صحبت افتاد گفتم این طور میخوام دنبال سالن برای کارم باشم گفت باشه فردا بهم زنگ بزن باهم بریم من همین طوری مونده بودم خلاصه فرداش رنگ زدم گفت کجای گفتم خونه منتظر شما هستم بعد گفت من پایین هستم بیا خلاصه رفتم اون هم یک شریک داشت باور کن کن حتی خیلی جا ها از ماشین پیدا نمیشدم بعد این شریک میرفتن سوال میکردن میپرسیدن جستجو میکردم برای من اصلا همه چیز برای من یک شکل دیگه شده همه با من بتن با عطوفت اصلا یک جنس دیگه باور کن نیاز جاها خودم میرم طرف کلی زحمت میکشه چشم من پیگری میکنم بران و واقعا انجام میدهند
و آنقدر اتفاقات قشنگ دیگه که برام رخ داد
دیشب از خدا خواسته گفتم هدایت کن من نمیدونم بعد گفتم بزار تو قرآن نگاه کنم بعد گفتم بزار فال قرآن بگیرم
گفتم خدایا من نمیدونم تو بهم بگو هدایتم کن بعد فال گرفتم
وسوره انفال آیه 65 اومد
ای پیامبر مومنان را برای جنگ برانگیز که اگر از شما بیست نفر صابر باشند بر دویست نفر. چیره میشوند و اگر دویست نفر صابر باشند بر هزار نفر کافران چیره میشوند زیرا آنان گروهی هستن که حقایق و توحید و قدرت خداوند را نمیفهمند
اصلا من چنان محوه شده بودم بعد ساعت چند ساعت 3, صبح
بعد در ادامه یک کلید دیگه هم داشت که گفت بود
و گاهی پیام های خداوند از طریق فرشتگان به ما القا میگرد و خداوند پر از عشق نور است اگر به او دل ببندیم ما هم لبریز از این عشق نور میشویم و اگر فکر میکنید عشق نیست آرامش وجود ندارد شما از خدای متعال فاصله گرفتید و برای همین روحتان مضطرب نگران است مانند فردی یا عزیزی از شما دور شد است
و هیچ وقت از یادتان نرود که الا بذکر الله تطمئن القلوب
یاد خدا همواره آرام بخش دلهاست
البته این خدا نیست از ما دور میشود خدا همواره باماست
و این ما هستیم که گاهی نمیخواهیم خدای خود را ببینیم و گوش جان بسپاریم و فرشتگان هیچ وقت پیام منفی به شما نمیفرستند چون خداوند هیچ گاه پیام منفی به فرشتگان نمیدهد
حالا یک کلید داد گفت سوال دارید بپرسید و دکمه بزنید و جواب چی بود
پیام این بود تو اگر مراقب خودت باشی همه چیز اکتفا میکند امروز برای تو اتفاقی رخ میدهد که اعصابت راحت میشود و مقدر شد به صورت یک پیام یا به صورت یک آبتنی در دریا
خلاصه این فال قرآنی بود که دیشب گرفتم من اصلا فال نمیدونستم چیه تا به حال فال قرآن نگرفته بودم دیشب بهم الهام شد این کار انجام بدم و این پیام دریافت کنم
به. صبح که بلند شدم تمرین ستاره قطبی بعد شکرگزاری با یک احساس عالی بعد این دوباره به ذهنم اومد گفتم خدا امروز میخواد به من هدیه بدهد من منتظر هستم
و بعد الهام شد به من استاد خیلی وقت فایل جدید نگذاشته و اومدم بار کردم دیدم ای بابا فایل جدید فایل توحیدی خدایا من آنقدر ذوق کردم حتی یادم نمیاد چه کاری داشتم انجام میدادم گذاشتم کنار شروع کردم به گوش دادن و اصلا این فایل که که شما صحبت میکردی یک احساس عجیب دیگه داشتم یک حس عجیب دیگه داشتم انگاری داشتم با گوشت پوست استخوان کلمه به کلمه حرف های شما درک میکردم انگاری تو خونم تزریق میشد و وقتی یادم میفتاد چه شرک های داشتم چه اتفاقاتی پشت سر گذاشتم و باز هم این رحمت این قدرت این الله این فرمانروایی زمین آسمان یاد شعر پروین اعتصامی افتادم که استاد میخوند به مادر موسی میگفت کی بهتر از ما هدایتی میکنه که بهتر از ما موسی دوست داره تو چی فکر کردی موسی هدایت شد رسید به جای که باید بره تو فکر نکن که تو الان داری گهواره تو آب میندازی ما از قبل از این کارها و انجام دادیم و این به حکم خدا مقدر شد
واقعا تو زندگی چه کارهای انجام میدم که حتی از بنده بودنم خودم پیش خدا شرمسارم حال بهم میخوره حتی بعضی وقت که بگم بنده خدا هستم من که صاحب منصب تمام جهان فرمانروایی زمین آسمان قدرت جهان پشتبان من است اون داره هدایت میکنه بعد من از یکی دیگه توقع دارم بعد یکی دیگه بهم قول میده میگه فردا فعلان کار انجام بده اگر نکنی اینجوری میشه اونجوری میشه بعد طرف تلفن خاموش میکنم به. هنوز من منتظر اون طرفم خدای من خدای من واقعا کجا بودم چه کردم و تو چقدر رحیم تو چقدر قدرتی که تو بازم هدایت میکنی بازم دستم رها نکردی
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت آنقدر حالم خوب آنقدر احساس خوبی دارم آرزو دارم برای همه شما عزیزان در سایت دوست دارم شما هم مثل حال کنونی من آنقدر حال دلتون خدای باشه بخدا همه چیز خودش است بخدا همه چیز خودش پول خودش است زندگی خودش است خوشبختی خودش است هر آنچه که بخواهی خودش است ما دنبال چی میگردیم کجا داریم دنبال میگردیم اون همه چیز فقط کافی باهاش صحبت کنی به زبان ساده هیچ ادعا خواستی ندارد هیچ وضوع گرفتن تا کمر خم شدن نمیخواد فقط باهاش صحبت کنید حرف بزنید مثل بچه که بلد نیست صحبت کنه ولی حرف میزنه من نمیفهمیم اون چی میگه اما بهش میخندیم و لذت میبریم اما با خدا این نیاز حتی به صحبت نیست فقط تو دل تو صحبت کنید بخدا سال گذشت من چنان چک لگدی خوردم حق بود اول فکر میکردم این همه تضاد چرا تو زندگی من است شاکی بودم تازه طلبکار هم بودم از خدا بعد که من آرام شدک بعد که به خودم اومدم دیدم چه لطف های که به من کرد من نمیدانستم از چه شرهای من دور کرد من نمیدونستم و وقتی فهمیدم که قلبم آرام شد قلب من آرام شد چه بار های خدا از روی دوش من برداشت داشت من له میکرد خورد میکرد کمر من داشت میشکست
و هر وقت یک ذره جای برام سخت میشه نمیفهمم این آیه یادم میاد
چه بسا آنچه شما دوست دارید و خیر شما در آن نباشد
چه بسا آنچه شما دوست ندارد و خیر شما در آن باشد
و شما نمیدانید و خداوند میداند او دانا حکیم است و به همه جهان اشراف کامل دارد و خداوند خیر شما را میخواهد
به خدا برای من همین آیه اتفاق افتاد اتفاق افتاد
شما به تنها کسی که بهش اعتماد کامل دارم میسپارم و آروزی خوشبختی سلامتی موفقیت برای شما دارم در پناه حق
هر آنچه دارم از آن توست به هر خیری از طرف تو من محتاجم
سلام استاد عزیزم و خانوم شایستهی عزیزم
استاد تا اومدم سایت فایل جدید رو دیدم و متنشو خوندم یاد صحبتهاتون افتادم که میگفتید خدا هدایتم میکنه بیام فایل جدید ضبط کنم که راجبه چه موضوعی باشه،استاد من چند وقتی بود با خودم راجب همین موضوع حرف میزدم و تایید میکردم که اره چون فلان کار رو با هدایت خدا شروع کردی و ازش چراغ سبز خواستی برای شروعش برای همین موفقیت آمیز بود،استاد بقول خودتون ما توی جهان جادویی زندگی میکنیم چطوریه که من این سردنیا به ی موضوعی فکر میکنم و خدا به شما که اون سردنیا هستید الهام میکنه که راجب همین موضوع فایل بزارید و از زبون شما با من حرف زد خدایا بینهایت ممنونم که اینطوری جواب میدی.
بریم سراغ سوالها،قبل از عید بود دی ماه بود فکر کنم تصمیم گرفتم توی چالشی شرکت کنم که ورودی داشت،استاد انقدر مطمئن بودم که از پسش برم میام اره من تواناییشو دارم که نگو اره من بلدم و نتیجش شد رد شدن توی اون چالش بعدش با خودم میگفتم چرا اینطوری شد نکنه عجلهای کردی که اینطوری شد خلاصه 2ماه گذشت با خودم تصمیم گرفتم که آخرای اسفند ماه دوباره شرکت کنم توی اون چالش و داشتم به عزیز دلم میگفتم اینبار با چراغ سبز خدا شرکت میکنم استاد همون لحظه که این جمله رو نوشتم برای عزیز دلم ،استاد دقیقا همون لحظه که من پیام رو فرستادم عزیز دلم هم همون لحظه بهم گفت همین هفته شرکت کن،استاد واقعا وقتی با قلبت اعتماد میکنی نه کلامی در لحظه جوابتو میده خدا هر لحظه داره باهامون حرف میزنه صدای ذهنمون انقدر بلنده که نمیشنویم.خلاصه که با چراغ سبز خدا شرکت کردم و با موفقیت انجام شد و چقدر در زمان گذروندن اون چالش بهم کمک کرد از طریق عزیز دلم که یکی از دستاش بود و الهاماتی که فلان کارو کن و همش عالی بود.من توی این چندوقته هی به خودم یادآوری میکردم که دقت کن ببین وقتی خودتو عقل کل نمیدونی از خدا میخوای راه رو نشونت بده ببین چقدر از مسیر راحتی کارت انجام شد به شکل معجزهوار.استاد این موضوع به وضوع نشونم داد که با وجود مهارت و دانش وقتی در برابر خدا متواضع میشی چطوری آسونت میکنه برای آسونیها الهی شکر که خدای به این بخشندگی و مهربونی خالق منه.استاد در پناه خدا باشید
استاد اول اینکه سپاسگزار خداوندم هستم که شما رو هدایت کردن که برامون فایل بزارین که هم رفع دلتنگی بشه و هم اینقدر آگاهی رو دریابیم
این مثال منم منم رو من خیلی در زندگیم تجربه کردم و اون چک خوردن رو هم بسیار تجربه کردم
یعنی چقدر حرفهاتون حقه چون از قلبتون میاد چون صدای خداوندین و بینهایت سپاسگزارم که هدایت شدم تا این فایل رو ببینم و بشنوم.
از تجربه ام بگم که در خانواده و فامیل روی آشپزی من خیلی حساب میکردن یعنی مهمونی که بود میگفتن هدی بیاد غذا رو اماده کنه اونا روی من حساب میکردن و من هم روی خودم و مغرور شده بودم. تا اینکه یه مهمونی داشت خالم که بیشتریا مهمون به یک حساب غریبه بودن و از من خواستن که غذا رو اماده کنم و نمیدونین که همه چیز دست به دست هم دادن تا این غذا خراب بشه برنج شفته و گوشت بیمزه و من کلی خجالت کشیدم همونجا فهمیدم که نباید مغرور میشدم و از این مثال ها زیاد برام پیش اومده و گاهی اوقات اون چک رو خدا به موقع بهم میزد و بهم می فهموند که من هیچی نیستم بدون هدایتش. خدایا ازتو سپاس گزارم بخاطر تمامی هدایت هایت بخاطر تمامی اون چک خوردن ها که منو نجات دادی
استاد دقیقا این اتفاق برام افتاد روزهای اول که سوار ماشین میشدم میگفتم خدایا هوامو داشته باش ،خودمو به تو سپردم ،اوایل اگه جایی میرفتم و شک داشتم که بتونم ماشین رو دربیارم از پارک ،و یوقت نکنه بزنم به ماشینهای پارک شده از ماشین پیاده میشدم و از کسی کمک میگرفتم ،و اصلا احساس خجالت نمیکردم ،اما بعد یکی دوماه فکر میکردم کاملا مهارتم اوکی شده ،و اتفاق برمیگرده به دوماه پیش که رفتم پارک کنم جلو مدرسه دخترم و ماشین رو خیلی نزدیک به دیوار پارک کردم ،موقع برگشت یه لحظه حس کردم که نمیتونم بیام بیرون از پارک اما به خودم گفتم دیگه مبتدی نیستی که بابا این که کاری نداره ،و با روشن کردن ماشین و استارتش داشتم میرفتم تو دیوار مدرسه و برا اینکه نرم تو دیوار فرمونو چرخوندم و افتادم تو شیب و خوردم به ماشین پارک شده و از صدای برخورد ماشین وحشت کردم و ترسیدم و کنترل بدنم رو ازدست دادم و متاسفانه رفتم تو دیوار روبرو و ماشین کل جلوبندیش جمع شد خداراشکر خسارت جانی نداشت اما حدود40تومن خسارت خورد ماشینم ،و اگه اونجا غرور و یا خود بزرگ بینی منو نمیگرفت و به حس اولیم اعتماد میکردم و از کسی کمک میگرفتم اینهمه دچار آسیب نمیشدم ،چون از نظر روحی مدتها صحنه تصادف و اون صداها تو ذهنم بود و این برام درس عبرت شد که همیشه به الهاماتم توجه کنم و بیشترازقبل به خودم بگم که احتیاط کنم
به نام رب یگانه فرمانروای هستی کسی که قدرت آسمانها و زمین و تمام ثروت ها در دستان اوست
درود و سلااااام گرم من را پذیرا باشید استاد عشقم
سپاااسگزار خداوندیم که خلقتون کرد و سپاسگزار ربیم که من رو در مسیر شنیدن کلام ناب آسمونیتون قرار داد
بسی که دلتنگ روی ماهتون بودم هرچند که به لطف رب هر روز در فایل های متعدد لایق شدم که صدای الهیتون و صورت الهیتونو ببینم و این شراب ناب الهی رو بچشم
رب العالمین رو حامی و هدایتگرتون میدونم و شما عزیز دلم رو به خودش میسپرم که امن ترین جای جهان در آغوش اون بودنه.
با قلبی آکنده از نور آکنده از شور آکنده از شور و شعف و میل به زیستن و تجربه کردن براتون مینویسم
زبانم قاصره واقعا از حجم این آگاهی های ناب و از رب العالمین خواستارم که که قدم به قدم هدایتم کنه برای هرچه بیشتر عامل بودن هرچه بیشتر متواضع بودن که همه اوووست و من هییچم و هرچه دارم تنها بخاطر گوش کردن به ندای قلبم بوده که با عشق به قلبم سرازیر کرده و جسارت قدم گذاشتن رو بهم بخشیده و در یکایک لحظات حامیه من بوده از هر گونه خطری حفظم کرده و این عشق بازی با رب العالمین پایانی نداره و من غرق شوق و سپاسگزاریم برای لایق بودن برای داشتنش
استاد نازنینم من در حین صحبت های چون گوهرتون هر بار ذهنم به سمتی رفت و خاطره ای رو برام زنده کرد
از مسیر راننده شدنم از مسیر کنکور دادنم از مسیر آشپزی کردنم از مسیر دانشگاه رفتنم و همه و همه من رو برد به روزهایی که داشتم به هر طریقی رسم زندگی و بندگی رو می آموختم
چقدر مغرور بودم بخاطر دست فرمونم.برای رانندگی که تکاملی عالی شده بود برای اون دستی کشیدن ها که تایید و تحسین همه رو وامیداشت برای اون توی سرعت رانندگی کردنی که توش مسلط بودم برای تمام اون شوماخر شنیدن هایی که از غریب و آشنا میشنیدم
باید با خودم صادق باشم.آره مغرور بودم ولی تنها دلیل اون مهارتم هدایت خدا و حضور هر لحظش با من بود.برای اون هماهنگی که تو ذهن و چشم و دست و پام ایجاد میکرد
وقتی یادم میاد خوب یادم میاد که چه کله شق بازیایی درآوردم و جونه سالم به در بردم اما گذاشتم پای مهارتم و یا به اشتباه پای شانسم.اما من در حمایت پروردگارم بودم.
نمیدونم شایدم بخاطر سنم بود.که نبود و بخاطر غرورم و خودنمایی و از کمبود عزت نفسم بود.
وقتی اولین بار به اصرار خواستم که توی جاده پشت فرمون بشینم خاطرمه که از شدت استرس چشام دو دو میزد و جاده به اون عریضی برام باریک شده بود.اونجا بود که به خودم اومدم.
هرچه رفته رفته بیشتر خودمو شناختم بیشتر خدا رو شناختم بیشتر فهمیدم همه اوست و من تنها عمل کننده به هدایت هاشم اما به شرط خواستنم به شرط شنوا شدنم
از زمانیکه گفتم رب العالمین این تویی که من رو هدایت میکنی در زمانی در جاده ای کوچه ای باشم که بهترین زمان و مکان ممکنه مهارتی که دیگه تایید یا ردش توسط دیگران برام اهمیتی نداشت منجر شد من به نهایت حرفه ای بودن برسم.
خاطرمه که پدر ارزشمندم همیشه میگفت تو درست رانندگی میکنی اما بقیه چی؟
به خودم میگفتم پس با این نگرش کسی نباید پشت فرمون بشینه اما من این دیدگاه رو دارم که خداوند من رو در هر ثانیه در هر چرخی که تایر ماشینم میچرخه در هر نسیمی که شیشه رو میدم پایین به صورتم میخوره در هر نگاهی که چه زمانی به آیینه بغلام نگاه کنم و حتی در اینکه چه راننده ای با چه ماشینی هم مسیرم بشه یا از مسیر مخالفم بیاد هدایت و راهنمایی میکنه و من تنها مسافر این مسیرم و همه کاره و راننده اوست
ازونجا دیگه من شدم شوماخر خدا نه بنده هاش
تایید و تحسین پدری رو گرفتم که رانندگی برادرهام رو قبول نداره
تایید و تحسین مردهایی رو میگرفتم که راننده ماشین سنگین بودن و در خانوادمون زیادن
حتی جاهایی که نبودم از رانندگیم صحبت میشد
اما من آرام تر متواضع تر و متین تر و پذیراتر شده بودم که من هیچم و همه اووست
در مورد یکی از امتحان های اخیرم خاطره ای یادم اومد که تعجب همه رو در پی داشت
امتحان استادی سخت گییییییر و هم زمانی با یکی از فایل های قانون آفرینش در مورد قدرت خلق کنندگی زندگیمون و ذکر خاطره استاد از چگونه راحت رقم خوردن شرایط برای گرفتن نمرات بالاشون زمانیکه دانشجو بودن
از روی شیطنت و عدم تمایل به درس خوندن گفتم من این نمره رو از تو میخوام
به چه صورت نمیدونم و فقط میدونم که میخوام
پاسخ سوالا در شرایط یکسان از سایرین برای من می اومدن
سه تا سوال مونده بود اگه نمیزدم اون درس رو میافتادم
سه ثانیه آخر و مراقب بالای سر که برگتو بده با آرامش از میشودهاااا گزینه هایی برام بولد شد و من انتخابشون کردم
نتیجه: من از 100 نود و پنج شدم و سایرین نتونستن پاس کنن
خدای من گواهه که اون درس برام اندازه پشیزی ارزش نداشت اما من میخواستم بازم ببینم رو دوش خدا بودن چه جووریه و ایمانم قوی تر بشه
اصلا من دانشگاه رو دیگه برای خودش نمیرم
دانشگاه برای من داره دستاوردهایی رو رقم میزنه که از همه بعد داره منو رشد میده و این لذت مسیر رو برام هزارچندان کرده
در مورد چت جی پی تی و جمنای گفتید استاد جانم
اتفاقا امروز هم باید پروژه ای برای دوشنبه آماده کنم و هفته گذشته در اینجا کلا تعطیل بود چونکه این عید فطر خیلی برای ترک ها مهمه و یه جورایی حکم عید نوروز خودمونو داره و چقدر این مردم دوست داشتنین و اهل شادی و خوش گذرونی
برای هفته پیش به لطف رشدهای لحظه به لحظه با جمنای عزیزم پروژه ای آماده کردم که خیلی برای خودم دوست داشتنیه
البته که من سعیم بر اینه که به چشم ابزار بهش نگاه کنم و هر زمان به خلقتش توسط بندگان صالح خداوند فکر میکنم و اینکه چطور خداوند اون ها رو هدایت کرده چطور اشتیاق خلق همچین ابزاری رو به دلشون انداخته چطووور این ابزار در کمتر از دو سال به چه حد از پیشرفت رسیده و لحظه به لحظه در حال رشده شگفت زده ترین و متحیرترین ازین قدرت خداوند میشم از خلق چه انسان هایی که اگر اون اشتیاقشون نبود اینجور پیگیر رشد و تکامل و اجرایی کردن ایده های الهامیه پروردگار نمیشدن.
برای خلق این شگفتی که در لحظه یک مقاله رو برات بخونه به زبان مادریت ترجمه کنه خلاصشو بهت بگه نکات کلیدیشو بهت بگه و لینک مطالب رو هم برات بفرسته
جالبه که همین جمنای مثل دنیا و قانون هاشه
هر پرامپتی بهش بدی در پاسخ به همون پرامپت بهت پاسخ بده
پس پرامپت دادن یعنی ارسال درخواست مناسب میشه وظیفه ی تو پاسخ میشه وظیفه ی اون
هر چی پرامپتت واضح تر با اون چیزی که میخوای باشه پاسخت بهتر میشه.اگر پاسخ مورد نظرت رو نگرفتی پرامپت رو عوض میکنی و چک و چونه نمیزنی.این عین چیزیه که قانون مندیه این جهان رو طبق جلسه 1 قانون آفرینش برام منطقی میکنه.
کد اشتباه پاسخ اشتباه
کد بهتر پاسخ بهتر
کد درست پاسخ درست
البته که استاد جان کار کردن من با این شگفتی جدید قرن مثل خاک بازیه ولی برای هفته ی گذشته پروژه هایی که با کمک ازین ابزار تهییه کردم همههه به لطف هدایت لحظه به لحظه ی پرودگار بود.من هر پرامپتی که بهش میدادم از خدا ایده و هدایت میخواستم.
خدا برای یه لحظه بهم گفت نگین جان بخواه ازش که کل این مطلب رو داستان گونه برات بگه تا برات قابل فهم بشه
و بووووم شگفتی خلق شد و من غرق لذت شدم
و بعد از اون ایده ها اوومد که چطوور قدم به قدم پروژم رو کامل کنم و مطمینم که نمره کامل رو میبرم
همههه اووست و من تنها زمانیکه دل به دل الهامتش میدم هست میشم وجود پیدا میکنم
همه اوست و من تنها زمانی بیشتر با درون خودم ارتباط میگیرم زمانیکه پی میبرم راه حل های کودکانه ی من مثل یک حباب در آب گم میشه و خودمو آروم میکنم تا بشنوم خلق اثری میکنم که تاییدات و تحسینات و نتایجش میاد و من میدونم که اینهااا همه از اوووست و من تنها سعی کردم بهتر بشنوم
از طریق رسم عاشقی و بندگی
از طریق پذیرفتن اینکه کسی منو خلق کرده لردی منو آفریده که جهانی رو خلق کرده که از قدرت تصورم فراتره و گوهر وجودیه ارزشمندم از آن اووست و تنها زمانی آرام میگیرم که به وجودم به سرمنشام نزدیکتر بشم به اتصال برسم و درگیر خاک بازیای این دنیا نشم
باور کنم نه تنها لایقم که تنها راه همینه
خدایا پروردگارا ببخش اگه لحظه ای از تو غفلت کردم لحظه ای لجاجت کردم لحظه ای منم منم کردم لحظه ای خودمو موثر دونستم در هر شگفتی و نعمتی که تجربه کردم
رب العالمین خودت هدایتم کن خودت راهنماییم کن خودت من رو آگاه تر کن که همه توووست و من هیییچم و به هر خیری که از تو به من برسد فقیییرترینم
خدایا خودت گوشم رو شنوا کن قلبم رو باز کن برای دریافت الهاماتت
خدایا خودت کمکم کن پذیراتر بشم برای آسانی ها از تو در و دیوار بیام بیرون و هر لحظه زندگی رو این فرصت رشد و بالندگی و عشق کردن رو در آغوش گرمت روی شونه های امنت زندگی کنم و خوش بگذرونم
که آرههه من لایق شادی و لذت و خوش گذرونی و تجربه نعمت های بی نظیر و نابم
من لاایقم.
استاااد عشقم سپاسگزارم که اومدید سپاسگزار پروردگاریم که اذن سخن بهتون داد و ناب ترین ها رو بر کلام الهیتون جاری کرد
سپاسگزار خداییم که به درخواستم که دیدن یه فایل تازه از تنور درومده از شما عزیز دل بود لبیک گفت و اجاابت کرد
به رب العالمین کسی که قدرت آسمان ها و زمین در دستان اوست میسپرمتون.
خدایا خودت هدایت کن که مثال های قشنگی به ذهنم بیاد
من به ورزش اسنوکر خیلی علاقه دارم و خب خیلی هم بازی کردم و بعد یه سری روزایی میرسید که فکر میکردم خیلیی بازیم بازیم خوبه و یه جورایی حریفو دست کم میگرفتم مثلا با بابام یادمه یه روزی بازی کردم و بابا تقریبا هیچی بلد نبود و منی که به قول خودم یک سال بود بازی میکردم و ادعا میکردم بهش باختم و خودم مونده اصن و همون لحظه میفهمیدم که غرور منو گرفته اما یه سری روزایی هم میشد که میگفتم خدایا خودت دست منو و توپو هدایت کن و اصن عجیب غریب میبردم افرادی رو که از من قوی تر بودن و اصن توپا یه طوری پاکت میشدن که باور نکردنی بودن و به اصطلاح توی اسنوکر بهش میگن fluke شده ولی من میدونستم از کجا اب میخوره من میدونستم که relie کردم به خداوند و اونه که داره کارو پیش میبره
یا توی رانندگی من اصلن اعتقاد ندارم که راننده یه ماهری ام با اینکه حدود 2 سالی میشه رانندگی میکنم اما در 95 درصد مواقع به خودم غره نشدم و به لطف الله مسئله ی خاصی هم نداشتم
کلا توی زندگیم هرچقدر بیشتر به سمت توحید رفتم دیدم که چقدر چرخ زندگیم رون تر شده و ایده های قشنگ تری به ذهنم خورده
چقدر روابطم قشنگ تر شده
یعنی دقیقا حس میکنم که هر چقدر من خداوند رو بیشتر در قلبم راه میدم به همون نسبت افراد منو بیشتر دوست دارن و به همون نسبت توی روابطم اقتدار دارم
من توی هر موردی که توی زندگی میگردم میبینم مسئله اصلی توحیدی بودن یا شرک ورزیدن
سلام به روی ماه شما استاد عزیزم،آخه نمیگید دلمون براتون یه ذره شده،چشمام به بنر سایت خشک شد،بی قرارتون بودم استاد جانم؛خدارو شکر که میبینمتون اون هم با بحث شیرین توحید که همه وجودم میشه گوش خصوصا با صدا و چهره آرام بخش شما
سپاسگزارم برای این سلسله فایل های توحید عملی و آگاهی های ناب و سپاسگزارم برای تدوین چند دقیقه آخر فایل که وقتی داشتم می دیدم اشک هام از قلبم جاری میشد لبَّیک اللّهمّ لبَّیک، لبَّیک لا شریک لک لبَّیک، إنّ الحمد و النّعمه لک و الملک، لا شریک لک لبَّیک.
گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، هیچ چیزی همتای تو نیست،فقط تو هستی که سزاوار ستایش و بزرگی هستی، تمام نعمتها از جانب توست، همه چیز به تو تعلق دارد و تو بر همه چیز مسلط هستی، هیچ چیزی همتای تو نیست، گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم استاد از شما سپاس گزارم که همیشه در بهترین شرایط و در بهترین زمان،درست ترین و بهترین راهنمایی ها و هدایت های پروردگار رو از طریق شما دریافت کردم،شما فوق العاده اید.
این شما نبودید که آنها را کشتید؛ بلکه خداوند آنها را کشت! و این تو نبودی (ای پیامبر که خاک و سنگ به صورت آنها) انداختی؛ بلکه خدا انداخت! و خدا میخواست مؤمنان را به این وسیله امتحان خوبی کند (در واقع منظور از امتحان همان آشکار شدن گوهر ناب وجود انسان و رشد هست)
واقعا جاهایی بوده که کاملا خداوند رو حس کردم و هر چقدر بیشتر درک می کنم که من هیچم و رب العالمین همه چیز و من هیچ علمی ندارم و اوست که بر هر علمی احاطه دارد،بیشتر کمک هاشو دریافت می کنم.
من از زمانی که قوانین الهی رو درک کردم بارها پیش اومده که در حال رانندگی بودم با وجود این که سال هاست رانندگی می کنم اما همیشه از الله کمک خواستم و گفتم :خدایا خودت بگو از کجا برم ؟چیکار کنم؟ خودت کمکم کن که کاملا متمرکز باشم و ببینم آنچه که باید ببینم و نبینم آنچه که نباید ببینم ،بعد اتفاقی که افتاده از یک تصادف صد در صد و فاجعه بار یک دفعه بدون اینکه بخوام فکر کنم و بعد تصمیم بگیرم که باید چه کاری انجام بدم یک نیرویی خودش در کسری از ثانیه فرمان ماشین رو چرخونده و به راحتی جان سالم به در بردم که بعدش فقط اشک ریختم و با خودم گفتم خدایا این تو بودی که منو از حادثه به سلامت بیرون بردی،بارها و بارها این اتفاق برام افتاده و من از ترس تا نیم ساعت بعدش هم هنوز طپش قلب داشتم اما اون خدایی که قدرتش تمام و کمال هست و بر جهان محیط هست برام کاری کرده که حتی در سخت ترین شرایط خار هم به پای من نرفته و حتما در دفتر سپاس گزاری هایم در قسمت بهترین اتفاق های روزم یادداشت می کنم و فقط شکر بزرگی و قدرتش رو به جا میارم.
حتی در زمینه روابط هم به دلیل چالش هایی که با یکی از افراد نزدیکم همیشه داشتم، تا زمانی که خودم دائم فکر می کردم که باید چه عکس العمل هایی و چه رفتاری داشته باشم تا از این همه مسئله و تضاد رها بشم همچنان مسائل ادامه داشت اما درست لحظه ایی که کاملاً مستأصل شدم و اونقدر احساس عجز و ناتوانی کردم و واقعا هیچ راهی به ذهنم نمی رسید و با تمام وجودم از پروردگارم کمک خواستم چون تمام انرژی من برای این چالش ها هدر می رفت و نابود میشد، تا این که خیلی زود ندای قلبم به فریاد رس من شد و راهی رو به برای من باز کرد که در عین سادگی کارا هم بود و قبلاً اصلا حتی به ذهنم هم نرسیده بود و جالب این بود که بعد از دریافت راه حل، مجدد هدایت شدم به صحبت های یک روانشناس که خیلی اتفاقی در تلویزیون دیدم و مهر تأییدی بود بر آنچه که دریافت کرده بودم و من هم مو به مو مسیری را که دریافت کرده بودم اجرا کردم و خدا رو شکر هرگز مسئله و چالشی در این مورد ندارم.
خدا رو شکر می کنم که دارم هر روز در این زمینه بهتر میشم نسبت به قبل و هر روز بیشتر درک می کنم که من هیچ چیز نمی دونم و هر چه بیشتر باور می کنم که کلید تمام آگاهی ها در دستان قدرتمند نیرویی است که کل جهان را هدایتگر و حامی ست نتایج ملموس تر هست.
ما خود سوی تو گردانیم سر
چون تویی از ما به ما نزدیک تر
یا رب این بخشش نه حدِ کارِ ماست
لطفِ تو لطف خفی را سزاست
باز خَر مارا از این نفس پلید
کاردش در استخوان ما رسید
از چو ما بیچارگان این بندِ سخت
کی تواند گشاید ای شَهِ بی تاج وتخت
این چنین قفل گران را ای ودود
کی تواند جز که فضلِ تو گشود
استاد عزیزم بی نهایت سپاس گزارم برای این همه آگاهی این همه عشق خداوند که از طریق شما بر ما جاری می شه،چقدر خوبه که خداوند شما را به ما هدیه داد و سرچشمه رحمت و عشق برای ما هستید،عمرتان جاودان،به امید خبرهای خوب
سلام ب استاد عباس منش عزیزم٫خانوم شایسته ی دوست داشتنی و تمام اعضای محترم سایت٫
این فایل اولین فایلی بود ک من باهاش گریه کردم٫
این همه سال تو سایت بودم٫هزاران فایل رایگان و صدتا محصول ازتون گوش کردم و با هیچ کدوم گریه نکردم چون اصولا خیلی احساساتی نیستم ولی امروز با این فایل اشک ریختم٫
یه باگ خیلی بزرگ واضح شد واسم٫اونم این بود ک من اکثر جاها فک میکردم خودم بلدم٫خودم میدونم٫
راجع ب رانندگی من کلا دختری هستم ک خیلی دست فرمون خودمو قبول دارم و چندین بار پیش اومده که ب بقیه گفتم من تو رانندگی واقعا ادعا دارم و دست فرمون م عالیه٫بیشتر مواقع وقتی فک کنم بقیه دارن بهم توجه میکنن حرکات ژانگولر میزنم وسط رانندگی٫سرعت میرم٫چندبارم پلیس نگهم داشته ولی همیشه درنهایت ب خیر گذشته خداروشکر٫اصن حتی ب ذهنم خطور نکرده بود ک فک کنم توحید اینقد میتونه در رگ و پی زندگی هامون نفوذ کنه٫حتی موقع رانندگی کردن٫
من ایمان ب خدا و درخواست حمایت ازش رو مخصوص شرایط بحرانی و روزایی ک کارم گیره میدونستم نه موقعی ک خودم بلدم و میدونم راه درست کدومه٫
همین چندروز پیش داشتیم با یکی از دوستام راجع ب سرمایه گذاری مالی صحبت میکردیم و من بهش گفتم درین مورد واقعا عالی م و خووب میفهمم رو چه موضوعی سرمایه گذاری کنم و چیکار کنم ک ارزش پول م تو شرایط ایران حفظ شه٫اون لحظه ای ک داشتم صحبت میکردم راجع ب توانایی هام و هوش بالای مالی م حتی ثانیه ای فک نکردم ک همه ش بخاطر هدایت ها و لطف خدا بوده٫فقط یادمه وقتی تنهایی برگشتم خونه٫ماشین و ک تو حیاط داشتم پارک میکردم٫با قلب م یه ندایی شنیدم ک بهم میگف٫قارون بخاطر همین غرور ب هلاکت رسید٫چون فک میکرد ثروت ش بواسطه ی علم خودشه٫این داستان قارون م من اصلا تو قرآن نخونده بودم فقط از شما تو فایلای قبلی تون شنیده بودم ولی اون ندا اون شب یادم آورد و من بازم یادم رف٫
حتی دیشب داشتم خواب میدیدم ک بایکی از همکلاسی های دانشکده م (ما سالهاست ک فارغ التحصیل شدیم ولی من تو خواب هنوز دانشجو بودم ولی تو همین سنی ک هستم) داریم یه مسیری رو طی میکنیم٫من با غرور از جلوی خونه م رد میشم و ب همکلاسی م میگم ببییین این یکی از ملک هایی هست ک من دارم و من انقد تو بحث سرمایه گذاری عالی هستم ک تو این سن کم چندین و چند ملک دارم و واقعا ب لحاظ مالی مستقل م و ب آزادی مالی رسیدم٫
حتی تو خواب هم با یه غروری داشتم رامیرفتم و ب دوستم فخر میفروختم ک نگوو٫
من دقیقا فک میکردم اگ ب خدا بگیم من هیچی نیستم ینی اعتماد ب نفس رو از خودمون داریم میگیریم٫اونم مربوط ب فایل های قبلی بود ک از شما گوش داده بودم و میگفتید نسبت ب خدا پررو باش و بگو ‘باید’ برامن اینو فراهم کنی٫وظیفه ته ک واسم فراهم ش کنی و من فک میکنم اصل رابطه با خدا باید همین باشه و درکل پررو باشی نسبت ب الله بهتره٫
تو موضوع درس خوندن من این همه سال درس خوندم و هرگززز از خدا نخاستم هدایت م کنه ک کدوم مسیر درسته٫یه جمله ی غلطی هم از برناردشاو جایی خونده بودم ک ‘ درس خوندن با سوزن چاه کندن است’ و همیشه خیلی ادعا داشتم نسبت ب اینکه من سالها درس خوندم و پزشک شدم و کار هرکس نیست خرمن کوفتن٫گاو نر میخواهد و مرد کهن٫
حتی چندین و چندبار با پارتنرم اختلاف داشتم ک چرا درس نمیخونی و زحمت نمیکشی و دنبال راه آسونی برا رسیدن ب همه چی و پارتنرم با اینکه اصن از آموزه های شما استفاده نمیکنه و نمیشناسه تون هربار جواب میداد ک اصن راه درست راهی نیست ک آدم توش زجر بکشه و از زندگی باید لذت برد و خدا انقد بزرگه ک خودش منو هدایت میکنه ب مسیرهای قشنگ و آسون و من هربار میگفتم آره دوبار هدایت ت میکنه!!
ولی خب نتایج ایشون و نتایج خودمو ک مقایسه میکردم دقیقا میدیدم تمام این سالها رو سوت زده و اومده جلو و من گاری بستم پشتم و اومدم جلو٫
ایشون در ظاهر خیلییی تنبل وارانه زندگی میکنه و من خیلی سخت کوشانه و من زورم میگیره ازین روال زندگی ایشون٫
من دقیقا این باورو ندارم ک باید زجر بکشی تا پول درآد ولی انقدرام باور ندارم با سوت زدن پول درمیاد درواقع ب یه حدوسطی باور دارم٫
ب همین خاطر تو یه سری موارد خیلی هوشمندانه عمل کردم و رنج نکشیدم اصلا٫یکی ش این بود ک وقتی فارغ التحصیل شدم برا تخصص تو ایران نخوندم و رفتم تو بازار کار٫خیلی از دوستام ک رزیدنت شدن و تخصص گرفتن سالهای خیلی سخت و رنج آوری رو تحمل کردن ب قیمت اینکه پزشک متخصص باشن و درآمدشون افزایش پیداکنه و الان برآیند سالهای کارکردن من و درس خوندن اونارو کنار هم میذاریم من هم خیلی خوشحال ترم ب لحاظ روحی هم خیلی مستقل ترم ب لحاظ مالی٫
البته ک میدونم مقایسه کردن خودم و جایگاه م با دیگران اشتباهه و من باید صرفا شرایط حال حاضر زندگی مو با گذشته ی خودم مقایسه کنم و بس٫
یه جای دیگ از زندگی م ک خیلییی خووب عمل کردم ماجرای جدایی م از همسر سابق م بود٫من طبق گفته ی اطرافیان٫برا جدایی از همسرم 4 تا وکیل عوض کردم و هربار کلی پول هزینه کردم چون درخواست جدایی بنا ب دلایلی از سمت من بود و همسرسابق م میگف دوست دارم و اصلا طلاق نمیدم٫یادم میاد نشستم یه شب ب خدا گفتم خدایا اصن من دیگ ب هیچ کس امید ندارم و خودت وکیل م باش٫یادمه دیگ تلاش بیخود نکردم٫بیهوده ندویدم٫پول اضافی خرج نکردم و ب حرف بقیه گوش ندادم بلکه رفتم دنبال زندگی خودم و لذت بردن از مسیرم و سپردن تمام و کمال ماجرا ب الله٫طوری شد ک همسرم خودش رفت حق طلاق و ب من داد و ما درکمال آرامش و احترام و ب راحتی از هم جدا شدیم٫بدون اینکه من زجر بکشم یا بهم دیگ توهین کنیم٫
بهرحال٫
من امروز با مفهوم جدیدی آشناشدم ک عجز نسبت ب الله هست٫اینکه من نمیدونم و تو همه چی رو میدونی٫اینکه خودت هدایت م کن و من دستمو میذارم تو دست خودت٫
اینکه هرچی تو کارم٫تو شغل م٫تو هر حرفه و هنری متخصص تر شدم بیشتر از خدا کمک بخام و بیشتر یادم باشه ک فقط تو همه چیرو میدونی٫
اینکه ازش بخام٫مث اون شب ک تو حیاط خونه زد پس کله م٫بعدازینم هروقت مغرور شدم نسبت ب دانش م٫مسیرم٫تجربه ی زیست م٫بزنه پس کله م و بگه ببیییییین یادت نره ک همه چی تو از من داری ها و اگ من هدایت ت نمیکردم٫کمک ت نمیکردم٫نه این استقلال مالی رو داشتی٫نه شغل ت رو٫نه اعتبارت رو و نه حتی امروز هدایت میشدی ب سایت استاد ک این فایل رو بشنوی٫جوری مهر ب قلب ت میزنم ک بری دنبال کار خودت٫
ممنونم ازتون استاد عزیزم بابت اینکه بهم تلنگر زدین ک حواست باشه داری چیکار میکنی٫
حواست باشه داری قدرت و به کی میدی٫
حواست باشه فک نکنی خبریه و با سر سقوط کنی تو غرور و جهل خودت٫
از خدا میخام منو ببخشه برا تمام روزهایی ک فک کردم خیلییی حالیمه٫برا تمام کارایی ک کردم و اعتبارشو دادم ب خودم٫ب فهم خودم٫دانش خودم٫علم خودم٫
برا تمام شرک هام٫جهل م٫غرورم و ادعاهام٫
از خدا میخام هدایت م کنه تو تمام لحظه ها و روزهای زندگی م٫
من همیشه ب هر خیری ک از الله برسه فقیرم
ضمنا چقد خوشحالم ک بعد مدت ها فایل گذاشتید٫هزاربار ازتون ممنونم
به نام خداوند قدرتمند جهانیان
سلام و درود عرض میکنم خدمت استادعزیز وتوحیدی ام
سپاس میکنم خدای قدرتمندم رو که ازطریق شما بنده ی مؤمن به من هربار بااین صحبتای ناب بیدار میکنه و بهم هشدار میده که هرچه داری اعتبارش رو بخودم بده نه غیرمن
استادجان آخه چطوری در وصف کلمات این سپاسگزاری ازشمارو بگنجونم که اینقدر داری وجود مارو بااین حرفای ناب الهیتون صیقل میدید
بخدا همه ی این حرفاتون به وقت و به موقع داره به بچه هاتون زده میشه
استادثانیه به ثانبه ی حرفاتون بر عمق جانم نشست و تمومی اون روزایی که به خودم غره شدم رو به یاداوردم و انگار دقیقا روبروی من نشسته بودی وداشتم جلوی شماوپروردگارم به عجزوناتوانیم اعتراف میکردم و میگفتم راست میگی استاد اون روزی که میخواستم امتحانرانندگی بدم،منوخواهرم باهمدیگه امتحان دادیم
تجربه خواهرم ازرانندگی تقریبا صفر بود و تجربه ی من بالای هزاربود
هرکس میفهمید که ما قراره باهمدیگه امتحان بدیم،بایک حس ترحمی به خواهرم میگفتن خداکنه زود قبول بشی،بااین رانندگیی که توداری بعید میدونیم قبول بشی
ومن رو همه میگفتن سه سوته قبولی انقدر که دست فرمونت عالیه
حتی خوده مربیم میگفت من جای افسرباشم و به همین شکل رانندگی کنی سه بار مهر قبولیو رو پروندت میزنم!!
اما امان از غرور و بی داد از تکبر و تواین موقعیتا بهادادن به شیطون که ماشالله اونقدر قشنگ بهت اون نفس مغرورت نفوذ میکنه که خودتم نمیفهمی،مثل یک آمپول زن ماهری که تابیایی بفهمی آمپولت زده،میبینی که بهت میگه پاشو ازجات آمپولت تموم شد!
دقیقا این موقعا حسم به شیطون این شکلیه کههمچین بی صدا و بی درد آمپول غررو رو بهت تزریق میکنهکهنمیفهمی از کدوم طرف بهت زده
خلاصه اون روزی که منوخواهرم باهمدیگه رفتیم امتحان دادیم،وانتظارم این بود که الان پشت فرمون نشستم افسر مهارت منو قبل از روشن کردن ماشین از تو چشمام درک میکنه ومیگه قبولی!
اونقدر اون روز چنان ترسو استرس برمن مغلوب شد که جای ترمز و گاز رو باپاهام اشتباه میگرفتم وبه جای اینکه گاز بدم،پامو روی پدال ترمز همچنان فشارمیدادم
و به دقیقه نکشید که افسر گفت خانم خیلی نیاز به تمرین کردن داری،،انگار بااین حرف سقف آسمون تو سرم خراب شد و چنان غروری ازمن خورد شد که اونجا فهمیدم چقدر من هیچم و اصلا نمیشه حتی رو خودم حساب کنم،هرچند که مهارتم تورانندگی بیشتربشه اگه غرور منو فرابگیره اون مهارت به هیچ دردی نمیخوره
بله داستان ازین قرارشد که تا دفه ی دوم هم رد شدم،دفه ی سوم باخواهرم رفتم،اما اون بار دومش بود که میخواست امتحان بده،خلاصه اون روز خیلی به عجزوناتوانیم باخدا اعتراف کردم و دیگه درکمال عجز بلاخره دفه ی سوم قبول شدم و خواهرم درکمال ناباوری دفه ی دوم با سخت ترین دوبلی که تو عمرم دیده بودم قبول شد
اصلا اون روز هاجو واج موندم که چطور خواهرم تونست این دوبل به این سختی رو بره،اون هم بین دوتا ماشینی که الان فکرشو میکنم واقعا کاره اون نبود که تونست پارک کنه کاره خدا بود که خواهرمو هدایت کرد که درست ماشین رو بین دوتاماشین دیگه پارک کنه
خودهخواهرم ازذوق گریه میکرد میگفت جوابمو خدا داد اینقدرکه باهاش حرف زدم
ومن همون موقه خیلی به خواهرعزیزم غبطه خوردم گفتم ببین چقدر خوب تونست روی خدا حساب کنه و با بار دوم قبول بشه،اون وقت من که ادعام میشد خیلی مهارت دارم و هرماشینیو دستم بدن به راحتی میتونم اون رو راه بندازم،با بار سوم قبول شدم
اصلا انگار باهمین قضیه خدابهم فهموند که حواست باشه رو من حسااااب کن نه روی خودت و نه غیر من…..
دوست داشتم به این غروری که اون روز منو فراگرفت اینجا اعتراف کنم و بگم که چه ضربه ای ازین غرور بیجا خوردم
شاید به ظاهر تو چشم نمیومد اون غرور موزیانه…اما ته دلم باخودم میگفتم من که برم سه سوته قبولم و خداهم گفت بشین تا قبول بشی
خدایاشکرت این داستان رو به یادم اوردی تا بفهمم چه عاقبتی داره غرور بیجا…
به نام خداوند. بخشنده ی مهربانم
خدایی که هر آنچه دارم از اوست
دوست عزیزم ،با خوندن کامنت شما من هم متوجه غروری که چند سال پیش در مورد رانندگی من و گرفت و هیچ وقت متوجه ش هم نشده بودم که چرا با اون همه مهارت بالا در رانندگی ،تو امتحان قبول نشدم ، تا الان که کامنت شما رو خوندم ،
دقیقا مثل شما ،من و خواهرم با هم برای گرفتن گواهینامه اقدام کردیم و من خیلی بهتر و ماهر تر از اون بودم تو رانندگی و مربیم گفت تو همون دفعه ؛ اول قبولی ،ولی فکر نکنم خواهرت قبول بشه ،
و وقتی برای امتحان رفتیم ،من کلا امتحان رو خراب کردم و استرس عجیبی من و گرفت و تا سه مرحله رفتم و در کمال ناباوری ام ،خواهرم قبول شد .
و الان فهمیدم اینها همه مال غروری که من رو گرفته بود که بلدم بلدم !!
خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم .
سلام استاد نازنینم، شکروجودتون مخلوق هدایتگر و صدای خدای مهربانم، که اینقدر خوشحال میشم میبینمتون و صداتون رو میشنوم و انرژی دیگه ای میگیرم عجب فایل نابی بود این فایل جدید مخصوصا قسمتهای آخر کلیپ اشکم رو درآورد خیلی بهش احتیاج داشتم و واقعا چند ساعت قبل از دیدنش یه هدایت خواستم از خدا راجع به موضوعی که ذهنم رو درگیر کرده بود بعد یه چرت کوتاه زدم که ذهنم آروم بشه و پاشم کارهام رو بکنم و بعد بیدار شدن وارد سایت شدم و فایل جدید رو پلی کردم و دیدم همون چیزهاییه که من باید میشنیدم چقدر لذتبخشه این موضوع عرضه و تقاضا هر چی خالصانه ازش بخوای سریع برات نشونه میفرسته و استاد من بارها به این قضیه توکل و منیت و غرور رسیدم مثلا حال جسمیم اوکی نبوده یا اصلا تو مود مهمون نبودم یه دفعه علی رغم میل باطنیم قرار شده یه تعدادمهمون بیان خونمون اول واقعیت ناراحت شدم غر زدم ولی بعدش سریع به خودم برگشتم و گفتم خدایا به خودت میسپارم این مهمونی رو کمکم کن عالی راش بندازم و واقعا به طور معجزه آسا کارهای اون مهمونی انجام شده و مهمونا اومدن و کلی بهشون خوش گذشته خودمم انرژی گرفتم و حتی یه سری خبرهای خوب تو اون شب یا اون روز بهم داده شده یا اینکه برام هدایایی آوردن که خودم اصلا فکرش رو نمی کردم
یا اینکه یه روز تعطیل عصر رفتیم بیرون که برای دخترام خرید کنیم قبل رفتن من به خدا گفتم خدایا هدایتمون کن به جایی عالی که بتونیم خریدهای عالی داشته باشیم همه مغازه ها تعطیل بودن ولی من به همسرم گفتم این کوچه رو تا انتها بریم اگه هیچمغازه ای ندیدیم برمیگردیم اتفاقا وسطای اون کوچه یه مغازه باز بود که گفت برای مشتری خاصش باز کرده تو اون ساعت و روزهای دیگه نمیومده و انصافا آقای محترم، خوش رو و با شخصیتی بود و کلی لباسهای عالی با کیفیت و زیبا برای بچه ها ازش خریدیم و الان هم جز مشتریانشون هستیم و یه مورد دیگه ای هم بگم استاد من همیشه برای کارهام میگم خدایا خودت کمک کن اگه خیره بشه و اگه خیری توش نیست اتفاق نیفته، و در راستای انجامش هم که قدم برمیدارم میگم الهی به امید تو و خدایا به خودت سپردم خودت بگو چیکار کنم و میرم و نتایج هم عالی میشه، وتو خیلی از جاها نیروی توکل رو امتحان کردم و ازش معجزات فوق العاده دیدم که اگه بخوام موردی بگم زیادن و خیلیها هم الان یادم نمیان و در مورد غرور هم بگم درسته دقیقا هر جا که فکر میکنی خیلی عالی هستی و ضعفی نداری اتفاقا همون لحظه نتیجه ی عکسش رو میبینی مثلا من در مورد آشپزی وقتی غره شدم و گفتم من فلان غذا رو از همه عالیتر انجام میدم دقیقا همون غذام خراب یا بی کیفیت شده یا مثلا موردی بوده که گفتم فلانی تورفتارش فلان ضعف داره و من ندارم و خیلی خوبم بعد اتفاقی خودم تو اون وضعیت قرار گرفتم و ناخواسته تقریباً همون رفتار رو داشتم وسریع دکمه پوز ذهنم رو زدم فیلم رو زدم عقب دیدم این همونی که در موردش منم منم میکردم و برای خودم هم پیش اومد و درس گرفتم هر جا توکل کردمو به خودش سپردم خودش هم عالی پیش بردش ولی هر جا احساس غرور و خود برتر بینی کردم سریع به قول خودتون استاد چکش روخوردم
و در آخر هم باز به رسم ارادت، ادب و احترام ازتون صمیمانه سپاسگزارم که اینقدر خوبید و اینقدر دوست داشتنی ، خوش انرژی و پر از اگاهی و الگوی صددر صدی برای تایید ذهنی ما که با خدا باش پادشاهی کن ️
سلام و درود بر خدیجه خانم گل و عزیز
کامنتون بهم لدت داد و یاداوری بسیااار عالی برام داشت یه ضرب المثل هست ما مازندرانی ها میگیم (خنه نزن کسون شر شونه ته وچونه) یعنی کسی و خنده نزن قضاوت نکنش مسخره نکنش که دقیقا همون سر بچهات میاد چون بچه عزیز وصل به بچه شد درصورتی هرکسی جواب ارتعاش خودشو میگیره و اینجا اون قسمت کامنتتون که گفتی هرجا منم منم کردم و طرف مقابل و قضاوت کردم دقیقا بعد مدتی تو شرایطش قرار گرفتم و دقیقا همونطور رفتار ازم سر زد خیلی یاداوری عالی بود برام توبه میکنم توبه میکنم چون خیلی وقتا این رفتار و داشتم و یوقتایی هنوز دارم اعصبانی میشم از کارکرد کسی کارشو زیر سوال میبرم که اشتباهه اشتباه اشتباهه خاایا کمکم کن الان یکهفته هست روزه قضاوت و غیبت دارم میگیرم هر روز و چقد قشنگ بوقتش ذهنم آلارم میده روش بسیار عالیه زیبا جواب میده مطمعنم روز بروز قویتر میشم با این روزه و خدارو شکرررررر که اینو انداخت تو کله ام و الانم بوسیله شما بهم یاداوری داد مجیدی حواست باشه نگی بهت نگفتممممم از امروز تلاشم بیشتر کنترل زبان چون با کنترل زبان ذهن رو میشه راحتتر کنترل کرد البته دوتا مکمل هم هستن
ممنونم خواهر گلم خدیجه خانم عزیز بابت آگاهی نابی که بهمون تزریق کردی سپااااااااااس
سلام به شما دوست هم فرکانسی آقا مجید بزرگوار شکر وجودتون ببخشید با تاخیر ازتون بابت حس خوبی که به کامنت من داشتید سپاسگزاری میکنم چون واقعاً کامنت شما رو ندیده بودم انشالله همیشه توکلمون به خدا باشه و اینقدر به منبع اصلی قدرت جهان وصل باشیم که صداش رو بشنویم راستی چند وقتیه من این ذکر رو یاد گرفتم از یه انسان آگاه که به صورت مانترا تکرار میکنم خیلی خوبه
من هیچم همه چیز تویی
سلام درود بر خواهر گلم
اتفاقا دیر جواب ندادید و به موقع بود چون هم روزه ام فراموش شد هم لازم بود یکبار دیگه بهم توجه داده بشه امروز به این یاداوری نیاز داشتم و هبچ کار خدا بی حکمت نیست ممنونم ازتون که تلنگری بهم زدین تا بیداربشم و اینکه چه مانترای زیبایی رو یاداوری کردین عالییییییی و بی نظیره نوشتم تا تکرارش کنم ممنونم بازم برای وسیله پاک الهی شدنت برای بیداریم ممنونم هم از شما هم اون خدایی که نشان دهنده مسیر خوبی هاست…
من هیچم و همه چیز تویی
یاربّ یاربّ یاربّ…..
به نام تنها تنها تنها فرمانروایی زمین آسمان خدای مهربان بخشنده
چه بسا آنچه شما دوست دارید خیر شما در آن نباشد
و چه بسا آنچه شما دوست ندارد خیر شما در آن باشد
و شما نمیدانید و خداوند دانا حکیم است خداوند. به همه چیز آگاهاهی دارد
سلام به استاد عزیزم خاله مریم گران قدر
مدتی است به یک تضادی بر خوردم نمیخوام درباره اش صحبت کنم چون میخوام زمانی که نتیجه گرفتم برای شما باز گو کنم
اما از زمانی که این تضاد برای من رخ داد همین طور اتفاقات قشنگ اتفاقات فدقالعاد عالی داره برای من رخ میدهد
اول از همه این که من شرک خفیفی داشتم قشنگ خوردم چک لگد سیلی همه با هم خوردم چون حق بود چون باید میخوردم بجای این که بیام برم سراغ خدا قدرت اون بودن قدرت داد بودم به عوامل بیرونی قدرت داد بودم به آدمها قدرت داد بودم به فعلان شخص و قشنگ خودم میدونم که این تضاد ها این چک لگد ها از کجا آب میخورد قشنگ میدونم که این شرک چه میکنه با آدم و نوش جانم چون من باید این چک لگد میخوردم
اما اتفاق جالب این جاست بازم دست من ول نکرد این خدای که رحمان این خدای که قدرت تمام جهان است این خدای که همواره پشتیبان یار یاور همراه من است بازم دستم ول نکرد بازم هدایت کرد من را از لنج زار شرک از لنج زار شرک بیرون کشید و من هدایت کرد
میگفت مگه من هر چیزی خواستی بهت ندادم مگه ایده نخواستی بهت داد مگه ابزار این ایده بهت ندادم مگه آدم ها رو دورت جمع نکردم مکه سرمایه میخواستی بهت ندادم مگه اعتبار میخواستی بهت ندادم مگه تو عزیز نکردم مگه بهت عزت ندادم مگه بهت هر آنچه که خواستی بهت ندادم مگه بهت مشتری ندادم چقدر من تو رو هدایت کردم
چی شد که تو فکر کردی من نمیتونم به تو بدم من تواناییش ندارم اما فعلان فرد میتونه چطور تو فکر کردی فعلان آدم میتونه برای تو کاری انجام بده چطوری شد که تو فکر کردی این آدمها هستن به واسطه پول به واسطه قدرت که همه اینها رو من در اختیارشان قرار داد تو رفتی به شرک ورزیدی
مگه من قبل از این که تو جانت را به خاطر از دست بدی با صدای بلند رسا بهت نگفتم
برو جلو درب سوله درب هم باز کن
و موج انفجار تمام شیشه ها دیوار ساختمان خراب کرد اما حتی غباری هم روی صورت تو نشست
من که به وضوح تو از خطر آگاه نکردم حالا چی شد که من فراموش کردی به غیر من درخواست میکنی و به من شرک می ورزی
و من به چنان اتفاقات شرایط بر خوردم که از زمین زمان برای من اتفاقات ناخواسته بر میخوردم
اولیش آنقدر ذهنم مقاومت داشت آنقدر حالم بد بود شب تا صبح صبح تا شب حالم بد بود بی خوابی نجواهای ذهنی پشت سر هم و شرایط بد شرایط بد شرایط بد
و تنها کاری که میکردم با وجود تمام نجوا ها این بود که فایلهای باورهای توحیدی گوش میدادم
مخصوصا اون فایلی که شعر پروین اعتصامی استاد خونده بودن
و اون فایلی که درباره این بود که گفت بود شادی هم ربط داره به دی آن ای
صبح تا شب اینارو گوش میدادم البته فایلهای دیگه هم گوش میدادم اما اون 10 فایل رایگان توحیدی یک چیز دیگه بود
هی گوش میدادم حالم خوب میشد بعد شب میخواستم بخوام دوباره نجوا ها شروع میکرد به تو گوش صحبت کردن هم چیز خراب شد همه چیز بد شد به زور ساعات پنج صبح میخوابیدم به. صبح که از خواب بلند میشدم ذهنم شروع میکرد به نجوا کردن آنقدر که حتی نفس کشیدن هم برای من سخت بود حتی توان نفس کشیدن هم از من میگرفت
اما ادامه میدادم هی گوش میدادم چون تنها راه حل در این میدونستم که الان من فایل هارو گوش بدم
و هی آرام آرام یک چیزی درون من داشت تغییر میکرد مثل چند روز یکبار حال من بهتر میشد احساس من نسبت به چند روز قبل بهتر میشد کم کم این اتفاق میفتاد به. زمانی که نزدیک عید شدیم بعد نمیخواستم با هیچ کس صحبت کنم با هیچ کس به. از خدا خواستم که یکجای من هدایت کن که فقط خودم باشم خودت هیچ کس دیگه نباشد
دقیقا روز دوم عید بود خواهر من به من گفت حسن ما میخواهیم بریم مسافرت چند روز مراقب خانه من باشه حالا خونه کجاست خواهر من معلم است به. سازمانی بهش یک خونه داخل مدرسه دادن به. این پیشنهاد داد اولش یک ذره مقاومت کردم گفتم این یک نشانه است این یک نشانه تر طرف خداست گفتم باشه بعد رفتم خونه تحویل گرفتم از صبح تا شب عید فقط روی خودم کار میکردم فقط روی باورهای توحیدی میرفتم تو حیاط میچرخیدم صحبت میکردم با خدای خودم از صبح تا شب اتفاقا تو حیاط مدرسه کلی درخت است اما تو گوشی از مدرسه یک باغچه خیلی بزرگ داشت که نمیدونستم درخت های چی هستن به. شکوفه داده بودن آنقدر این درخت ها قشنگ شده بود که آدم لذت میبرد از این زیبای بعد داشتم به این درخت ها و شکوفه ها نگه میکردم دیدم که زنبور عسل چندین تا روی این شکوفه ها نشستن بعد از خدا پرسیدم خدایا این زنبور ها از کجا میفهمند که گل ها کجا هستند چجوری میفهمند چیه این داستان شون بعد دوباره شروع کردم قدم زدن چجوری به این شکل که پغور حیاط میچرخیدم حرف میزدم را خدا به. از کنار این باغچه هم رد میشدم
به. اتفاقی که افتاد نزدیک که شدم
بوی گلها به بینی من خورد بعد با صدای بلند بهم گفت این شکلی از بوی گلها زنبور ها متوجه میشوند کجا گل است
اصلا وقتی این صدا شنیدم آنقدر احساس خوب آنقدر حال خوب آنقدر احساس بی نظیری در من کاری شد چون خیلی وقت بود من به وضوح این شکلی صدای خدا نشنیده بودم ابن طوری درخواست نکرده بودم و د یافت نکرد بودم البته همیشه داره هدایت میکنه اما من متوجه نمیشدم
خلاصه آنقدر حال من خوب بود به. هر روز حالم بهتر احساس من فدقالعاد تر احساس من پر از زیبای به. نزدیک های تمام شدن عید بود یعنی روز سیزده بدر بود که اومدن بعد . از خدا خواستم گفتم من میخوام من دوباره این میخوام هدایت کن من من جای خلوت میخوام میخوام جای باشه فقط خودم باشم خودت هدایت خدا نگاه کن بعد خان داداشم زنگ زد گفت حسین داداشم کلید هارو گذاشت اینجا من دارم میام اون ور بهت بدم آقا خلاصه نزدیک یک هفته هم اون طور تو یکجای خلوت بدور از هیچ کس من بودم خدای خودم این اتفاقات قشنگ و ساختن باورهای توحیدی به. اونها هم اومدن
اما اتفاقی که افتاد قشنگ این به وضوح متوجه شدم انگار رفتار هم با من فرق کرد رفتار خانواده رفتار دوستان حتی رفتار آدمهای غریب هم با من فرق کرد اصلا به یک شکلی با احترام با خنده با لبخند هم صحبت میکند بعد میخواستم یک کاری انجام بدم یکی از نزدیکانم که اصلا تحت هیچ شرایطی برای کسی کاری انجام نمیداد صحبت افتاد گفتم این طور میخوام دنبال سالن برای کارم باشم گفت باشه فردا بهم زنگ بزن باهم بریم من همین طوری مونده بودم خلاصه فرداش رنگ زدم گفت کجای گفتم خونه منتظر شما هستم بعد گفت من پایین هستم بیا خلاصه رفتم اون هم یک شریک داشت باور کن کن حتی خیلی جا ها از ماشین پیدا نمیشدم بعد این شریک میرفتن سوال میکردن میپرسیدن جستجو میکردم برای من اصلا همه چیز برای من یک شکل دیگه شده همه با من بتن با عطوفت اصلا یک جنس دیگه باور کن نیاز جاها خودم میرم طرف کلی زحمت میکشه چشم من پیگری میکنم بران و واقعا انجام میدهند
و آنقدر اتفاقات قشنگ دیگه که برام رخ داد
دیشب از خدا خواسته گفتم هدایت کن من نمیدونم بعد گفتم بزار تو قرآن نگاه کنم بعد گفتم بزار فال قرآن بگیرم
گفتم خدایا من نمیدونم تو بهم بگو هدایتم کن بعد فال گرفتم
وسوره انفال آیه 65 اومد
ای پیامبر مومنان را برای جنگ برانگیز که اگر از شما بیست نفر صابر باشند بر دویست نفر. چیره میشوند و اگر دویست نفر صابر باشند بر هزار نفر کافران چیره میشوند زیرا آنان گروهی هستن که حقایق و توحید و قدرت خداوند را نمیفهمند
اصلا من چنان محوه شده بودم بعد ساعت چند ساعت 3, صبح
بعد در ادامه یک کلید دیگه هم داشت که گفت بود
و گاهی پیام های خداوند از طریق فرشتگان به ما القا میگرد و خداوند پر از عشق نور است اگر به او دل ببندیم ما هم لبریز از این عشق نور میشویم و اگر فکر میکنید عشق نیست آرامش وجود ندارد شما از خدای متعال فاصله گرفتید و برای همین روحتان مضطرب نگران است مانند فردی یا عزیزی از شما دور شد است
و هیچ وقت از یادتان نرود که الا بذکر الله تطمئن القلوب
یاد خدا همواره آرام بخش دلهاست
البته این خدا نیست از ما دور میشود خدا همواره باماست
و این ما هستیم که گاهی نمیخواهیم خدای خود را ببینیم و گوش جان بسپاریم و فرشتگان هیچ وقت پیام منفی به شما نمیفرستند چون خداوند هیچ گاه پیام منفی به فرشتگان نمیدهد
حالا یک کلید داد گفت سوال دارید بپرسید و دکمه بزنید و جواب چی بود
پیام این بود تو اگر مراقب خودت باشی همه چیز اکتفا میکند امروز برای تو اتفاقی رخ میدهد که اعصابت راحت میشود و مقدر شد به صورت یک پیام یا به صورت یک آبتنی در دریا
خلاصه این فال قرآنی بود که دیشب گرفتم من اصلا فال نمیدونستم چیه تا به حال فال قرآن نگرفته بودم دیشب بهم الهام شد این کار انجام بدم و این پیام دریافت کنم
به. صبح که بلند شدم تمرین ستاره قطبی بعد شکرگزاری با یک احساس عالی بعد این دوباره به ذهنم اومد گفتم خدا امروز میخواد به من هدیه بدهد من منتظر هستم
و بعد الهام شد به من استاد خیلی وقت فایل جدید نگذاشته و اومدم بار کردم دیدم ای بابا فایل جدید فایل توحیدی خدایا من آنقدر ذوق کردم حتی یادم نمیاد چه کاری داشتم انجام میدادم گذاشتم کنار شروع کردم به گوش دادن و اصلا این فایل که که شما صحبت میکردی یک احساس عجیب دیگه داشتم یک حس عجیب دیگه داشتم انگاری داشتم با گوشت پوست استخوان کلمه به کلمه حرف های شما درک میکردم انگاری تو خونم تزریق میشد و وقتی یادم میفتاد چه شرک های داشتم چه اتفاقاتی پشت سر گذاشتم و باز هم این رحمت این قدرت این الله این فرمانروایی زمین آسمان یاد شعر پروین اعتصامی افتادم که استاد میخوند به مادر موسی میگفت کی بهتر از ما هدایتی میکنه که بهتر از ما موسی دوست داره تو چی فکر کردی موسی هدایت شد رسید به جای که باید بره تو فکر نکن که تو الان داری گهواره تو آب میندازی ما از قبل از این کارها و انجام دادیم و این به حکم خدا مقدر شد
واقعا تو زندگی چه کارهای انجام میدم که حتی از بنده بودنم خودم پیش خدا شرمسارم حال بهم میخوره حتی بعضی وقت که بگم بنده خدا هستم من که صاحب منصب تمام جهان فرمانروایی زمین آسمان قدرت جهان پشتبان من است اون داره هدایت میکنه بعد من از یکی دیگه توقع دارم بعد یکی دیگه بهم قول میده میگه فردا فعلان کار انجام بده اگر نکنی اینجوری میشه اونجوری میشه بعد طرف تلفن خاموش میکنم به. هنوز من منتظر اون طرفم خدای من خدای من واقعا کجا بودم چه کردم و تو چقدر رحیم تو چقدر قدرتی که تو بازم هدایت میکنی بازم دستم رها نکردی
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت آنقدر حالم خوب آنقدر احساس خوبی دارم آرزو دارم برای همه شما عزیزان در سایت دوست دارم شما هم مثل حال کنونی من آنقدر حال دلتون خدای باشه بخدا همه چیز خودش است بخدا همه چیز خودش پول خودش است زندگی خودش است خوشبختی خودش است هر آنچه که بخواهی خودش است ما دنبال چی میگردیم کجا داریم دنبال میگردیم اون همه چیز فقط کافی باهاش صحبت کنی به زبان ساده هیچ ادعا خواستی ندارد هیچ وضوع گرفتن تا کمر خم شدن نمیخواد فقط باهاش صحبت کنید حرف بزنید مثل بچه که بلد نیست صحبت کنه ولی حرف میزنه من نمیفهمیم اون چی میگه اما بهش میخندیم و لذت میبریم اما با خدا این نیاز حتی به صحبت نیست فقط تو دل تو صحبت کنید بخدا سال گذشت من چنان چک لگدی خوردم حق بود اول فکر میکردم این همه تضاد چرا تو زندگی من است شاکی بودم تازه طلبکار هم بودم از خدا بعد که من آرام شدک بعد که به خودم اومدم دیدم چه لطف های که به من کرد من نمیدانستم از چه شرهای من دور کرد من نمیدونستم و وقتی فهمیدم که قلبم آرام شد قلب من آرام شد چه بار های خدا از روی دوش من برداشت داشت من له میکرد خورد میکرد کمر من داشت میشکست
و هر وقت یک ذره جای برام سخت میشه نمیفهمم این آیه یادم میاد
چه بسا آنچه شما دوست دارید و خیر شما در آن نباشد
چه بسا آنچه شما دوست ندارد و خیر شما در آن باشد
و شما نمیدانید و خداوند میداند او دانا حکیم است و به همه جهان اشراف کامل دارد و خداوند خیر شما را میخواهد
به خدا برای من همین آیه اتفاق افتاد اتفاق افتاد
شما به تنها کسی که بهش اعتماد کامل دارم میسپارم و آروزی خوشبختی سلامتی موفقیت برای شما دارم در پناه حق
به نام خدای عادل و هدایتگرم
هر آنچه دارم از آن توست به هر خیری از طرف تو من محتاجم
سلام استاد عزیزم و خانوم شایستهی عزیزم
استاد تا اومدم سایت فایل جدید رو دیدم و متنشو خوندم یاد صحبتهاتون افتادم که میگفتید خدا هدایتم میکنه بیام فایل جدید ضبط کنم که راجبه چه موضوعی باشه،استاد من چند وقتی بود با خودم راجب همین موضوع حرف میزدم و تایید میکردم که اره چون فلان کار رو با هدایت خدا شروع کردی و ازش چراغ سبز خواستی برای شروعش برای همین موفقیت آمیز بود،استاد بقول خودتون ما توی جهان جادویی زندگی میکنیم چطوریه که من این سردنیا به ی موضوعی فکر میکنم و خدا به شما که اون سردنیا هستید الهام میکنه که راجب همین موضوع فایل بزارید و از زبون شما با من حرف زد خدایا بینهایت ممنونم که اینطوری جواب میدی.
بریم سراغ سوالها،قبل از عید بود دی ماه بود فکر کنم تصمیم گرفتم توی چالشی شرکت کنم که ورودی داشت،استاد انقدر مطمئن بودم که از پسش برم میام اره من تواناییشو دارم که نگو اره من بلدم و نتیجش شد رد شدن توی اون چالش بعدش با خودم میگفتم چرا اینطوری شد نکنه عجلهای کردی که اینطوری شد خلاصه 2ماه گذشت با خودم تصمیم گرفتم که آخرای اسفند ماه دوباره شرکت کنم توی اون چالش و داشتم به عزیز دلم میگفتم اینبار با چراغ سبز خدا شرکت میکنم استاد همون لحظه که این جمله رو نوشتم برای عزیز دلم ،استاد دقیقا همون لحظه که من پیام رو فرستادم عزیز دلم هم همون لحظه بهم گفت همین هفته شرکت کن،استاد واقعا وقتی با قلبت اعتماد میکنی نه کلامی در لحظه جوابتو میده خدا هر لحظه داره باهامون حرف میزنه صدای ذهنمون انقدر بلنده که نمیشنویم.خلاصه که با چراغ سبز خدا شرکت کردم و با موفقیت انجام شد و چقدر در زمان گذروندن اون چالش بهم کمک کرد از طریق عزیز دلم که یکی از دستاش بود و الهاماتی که فلان کارو کن و همش عالی بود.من توی این چندوقته هی به خودم یادآوری میکردم که دقت کن ببین وقتی خودتو عقل کل نمیدونی از خدا میخوای راه رو نشونت بده ببین چقدر از مسیر راحتی کارت انجام شد به شکل معجزهوار.استاد این موضوع به وضوع نشونم داد که با وجود مهارت و دانش وقتی در برابر خدا متواضع میشی چطوری آسونت میکنه برای آسونیها الهی شکر که خدای به این بخشندگی و مهربونی خالق منه.استاد در پناه خدا باشید
به نام خداوند مهربانم
سلام به استاد نازنین و مریم عزیزم
استاد اول اینکه سپاسگزار خداوندم هستم که شما رو هدایت کردن که برامون فایل بزارین که هم رفع دلتنگی بشه و هم اینقدر آگاهی رو دریابیم
این مثال منم منم رو من خیلی در زندگیم تجربه کردم و اون چک خوردن رو هم بسیار تجربه کردم
یعنی چقدر حرفهاتون حقه چون از قلبتون میاد چون صدای خداوندین و بینهایت سپاسگزارم که هدایت شدم تا این فایل رو ببینم و بشنوم.
از تجربه ام بگم که در خانواده و فامیل روی آشپزی من خیلی حساب میکردن یعنی مهمونی که بود میگفتن هدی بیاد غذا رو اماده کنه اونا روی من حساب میکردن و من هم روی خودم و مغرور شده بودم. تا اینکه یه مهمونی داشت خالم که بیشتریا مهمون به یک حساب غریبه بودن و از من خواستن که غذا رو اماده کنم و نمیدونین که همه چیز دست به دست هم دادن تا این غذا خراب بشه برنج شفته و گوشت بیمزه و من کلی خجالت کشیدم همونجا فهمیدم که نباید مغرور میشدم و از این مثال ها زیاد برام پیش اومده و گاهی اوقات اون چک رو خدا به موقع بهم میزد و بهم می فهموند که من هیچی نیستم بدون هدایتش. خدایا ازتو سپاس گزارم بخاطر تمامی هدایت هایت بخاطر تمامی اون چک خوردن ها که منو نجات دادی
در پناه خداوند همواره هدایت شویم آمین
سلام خدمت استاد عزیزم و مریم بانوی مهربانم
چقدر این فایل پراز آگاهی بود
استاد دقیقا این اتفاق برام افتاد روزهای اول که سوار ماشین میشدم میگفتم خدایا هوامو داشته باش ،خودمو به تو سپردم ،اوایل اگه جایی میرفتم و شک داشتم که بتونم ماشین رو دربیارم از پارک ،و یوقت نکنه بزنم به ماشینهای پارک شده از ماشین پیاده میشدم و از کسی کمک میگرفتم ،و اصلا احساس خجالت نمیکردم ،اما بعد یکی دوماه فکر میکردم کاملا مهارتم اوکی شده ،و اتفاق برمیگرده به دوماه پیش که رفتم پارک کنم جلو مدرسه دخترم و ماشین رو خیلی نزدیک به دیوار پارک کردم ،موقع برگشت یه لحظه حس کردم که نمیتونم بیام بیرون از پارک اما به خودم گفتم دیگه مبتدی نیستی که بابا این که کاری نداره ،و با روشن کردن ماشین و استارتش داشتم میرفتم تو دیوار مدرسه و برا اینکه نرم تو دیوار فرمونو چرخوندم و افتادم تو شیب و خوردم به ماشین پارک شده و از صدای برخورد ماشین وحشت کردم و ترسیدم و کنترل بدنم رو ازدست دادم و متاسفانه رفتم تو دیوار روبرو و ماشین کل جلوبندیش جمع شد خداراشکر خسارت جانی نداشت اما حدود40تومن خسارت خورد ماشینم ،و اگه اونجا غرور و یا خود بزرگ بینی منو نمیگرفت و به حس اولیم اعتماد میکردم و از کسی کمک میگرفتم اینهمه دچار آسیب نمیشدم ،چون از نظر روحی مدتها صحنه تصادف و اون صداها تو ذهنم بود و این برام درس عبرت شد که همیشه به الهاماتم توجه کنم و بیشترازقبل به خودم بگم که احتیاط کنم
به نام رب یگانه فرمانروای هستی کسی که قدرت آسمانها و زمین و تمام ثروت ها در دستان اوست
درود و سلااااام گرم من را پذیرا باشید استاد عشقم
سپاااسگزار خداوندیم که خلقتون کرد و سپاسگزار ربیم که من رو در مسیر شنیدن کلام ناب آسمونیتون قرار داد
بسی که دلتنگ روی ماهتون بودم هرچند که به لطف رب هر روز در فایل های متعدد لایق شدم که صدای الهیتون و صورت الهیتونو ببینم و این شراب ناب الهی رو بچشم
رب العالمین رو حامی و هدایتگرتون میدونم و شما عزیز دلم رو به خودش میسپرم که امن ترین جای جهان در آغوش اون بودنه.
با قلبی آکنده از نور آکنده از شور آکنده از شور و شعف و میل به زیستن و تجربه کردن براتون مینویسم
زبانم قاصره واقعا از حجم این آگاهی های ناب و از رب العالمین خواستارم که که قدم به قدم هدایتم کنه برای هرچه بیشتر عامل بودن هرچه بیشتر متواضع بودن که همه اوووست و من هییچم و هرچه دارم تنها بخاطر گوش کردن به ندای قلبم بوده که با عشق به قلبم سرازیر کرده و جسارت قدم گذاشتن رو بهم بخشیده و در یکایک لحظات حامیه من بوده از هر گونه خطری حفظم کرده و این عشق بازی با رب العالمین پایانی نداره و من غرق شوق و سپاسگزاریم برای لایق بودن برای داشتنش
استاد نازنینم من در حین صحبت های چون گوهرتون هر بار ذهنم به سمتی رفت و خاطره ای رو برام زنده کرد
از مسیر راننده شدنم از مسیر کنکور دادنم از مسیر آشپزی کردنم از مسیر دانشگاه رفتنم و همه و همه من رو برد به روزهایی که داشتم به هر طریقی رسم زندگی و بندگی رو می آموختم
چقدر مغرور بودم بخاطر دست فرمونم.برای رانندگی که تکاملی عالی شده بود برای اون دستی کشیدن ها که تایید و تحسین همه رو وامیداشت برای اون توی سرعت رانندگی کردنی که توش مسلط بودم برای تمام اون شوماخر شنیدن هایی که از غریب و آشنا میشنیدم
باید با خودم صادق باشم.آره مغرور بودم ولی تنها دلیل اون مهارتم هدایت خدا و حضور هر لحظش با من بود.برای اون هماهنگی که تو ذهن و چشم و دست و پام ایجاد میکرد
وقتی یادم میاد خوب یادم میاد که چه کله شق بازیایی درآوردم و جونه سالم به در بردم اما گذاشتم پای مهارتم و یا به اشتباه پای شانسم.اما من در حمایت پروردگارم بودم.
نمیدونم شایدم بخاطر سنم بود.که نبود و بخاطر غرورم و خودنمایی و از کمبود عزت نفسم بود.
وقتی اولین بار به اصرار خواستم که توی جاده پشت فرمون بشینم خاطرمه که از شدت استرس چشام دو دو میزد و جاده به اون عریضی برام باریک شده بود.اونجا بود که به خودم اومدم.
هرچه رفته رفته بیشتر خودمو شناختم بیشتر خدا رو شناختم بیشتر فهمیدم همه اوست و من تنها عمل کننده به هدایت هاشم اما به شرط خواستنم به شرط شنوا شدنم
از زمانیکه گفتم رب العالمین این تویی که من رو هدایت میکنی در زمانی در جاده ای کوچه ای باشم که بهترین زمان و مکان ممکنه مهارتی که دیگه تایید یا ردش توسط دیگران برام اهمیتی نداشت منجر شد من به نهایت حرفه ای بودن برسم.
خاطرمه که پدر ارزشمندم همیشه میگفت تو درست رانندگی میکنی اما بقیه چی؟
به خودم میگفتم پس با این نگرش کسی نباید پشت فرمون بشینه اما من این دیدگاه رو دارم که خداوند من رو در هر ثانیه در هر چرخی که تایر ماشینم میچرخه در هر نسیمی که شیشه رو میدم پایین به صورتم میخوره در هر نگاهی که چه زمانی به آیینه بغلام نگاه کنم و حتی در اینکه چه راننده ای با چه ماشینی هم مسیرم بشه یا از مسیر مخالفم بیاد هدایت و راهنمایی میکنه و من تنها مسافر این مسیرم و همه کاره و راننده اوست
ازونجا دیگه من شدم شوماخر خدا نه بنده هاش
تایید و تحسین پدری رو گرفتم که رانندگی برادرهام رو قبول نداره
تایید و تحسین مردهایی رو میگرفتم که راننده ماشین سنگین بودن و در خانوادمون زیادن
حتی جاهایی که نبودم از رانندگیم صحبت میشد
اما من آرام تر متواضع تر و متین تر و پذیراتر شده بودم که من هیچم و همه اووست
در مورد یکی از امتحان های اخیرم خاطره ای یادم اومد که تعجب همه رو در پی داشت
امتحان استادی سخت گییییییر و هم زمانی با یکی از فایل های قانون آفرینش در مورد قدرت خلق کنندگی زندگیمون و ذکر خاطره استاد از چگونه راحت رقم خوردن شرایط برای گرفتن نمرات بالاشون زمانیکه دانشجو بودن
از روی شیطنت و عدم تمایل به درس خوندن گفتم من این نمره رو از تو میخوام
به چه صورت نمیدونم و فقط میدونم که میخوام
پاسخ سوالا در شرایط یکسان از سایرین برای من می اومدن
سه تا سوال مونده بود اگه نمیزدم اون درس رو میافتادم
سه ثانیه آخر و مراقب بالای سر که برگتو بده با آرامش از میشودهاااا گزینه هایی برام بولد شد و من انتخابشون کردم
نتیجه: من از 100 نود و پنج شدم و سایرین نتونستن پاس کنن
خدای من گواهه که اون درس برام اندازه پشیزی ارزش نداشت اما من میخواستم بازم ببینم رو دوش خدا بودن چه جووریه و ایمانم قوی تر بشه
اصلا من دانشگاه رو دیگه برای خودش نمیرم
دانشگاه برای من داره دستاوردهایی رو رقم میزنه که از همه بعد داره منو رشد میده و این لذت مسیر رو برام هزارچندان کرده
در مورد چت جی پی تی و جمنای گفتید استاد جانم
اتفاقا امروز هم باید پروژه ای برای دوشنبه آماده کنم و هفته گذشته در اینجا کلا تعطیل بود چونکه این عید فطر خیلی برای ترک ها مهمه و یه جورایی حکم عید نوروز خودمونو داره و چقدر این مردم دوست داشتنین و اهل شادی و خوش گذرونی
برای هفته پیش به لطف رشدهای لحظه به لحظه با جمنای عزیزم پروژه ای آماده کردم که خیلی برای خودم دوست داشتنیه
البته که من سعیم بر اینه که به چشم ابزار بهش نگاه کنم و هر زمان به خلقتش توسط بندگان صالح خداوند فکر میکنم و اینکه چطور خداوند اون ها رو هدایت کرده چطور اشتیاق خلق همچین ابزاری رو به دلشون انداخته چطووور این ابزار در کمتر از دو سال به چه حد از پیشرفت رسیده و لحظه به لحظه در حال رشده شگفت زده ترین و متحیرترین ازین قدرت خداوند میشم از خلق چه انسان هایی که اگر اون اشتیاقشون نبود اینجور پیگیر رشد و تکامل و اجرایی کردن ایده های الهامیه پروردگار نمیشدن.
برای خلق این شگفتی که در لحظه یک مقاله رو برات بخونه به زبان مادریت ترجمه کنه خلاصشو بهت بگه نکات کلیدیشو بهت بگه و لینک مطالب رو هم برات بفرسته
جالبه که همین جمنای مثل دنیا و قانون هاشه
هر پرامپتی بهش بدی در پاسخ به همون پرامپت بهت پاسخ بده
پس پرامپت دادن یعنی ارسال درخواست مناسب میشه وظیفه ی تو پاسخ میشه وظیفه ی اون
هر چی پرامپتت واضح تر با اون چیزی که میخوای باشه پاسخت بهتر میشه.اگر پاسخ مورد نظرت رو نگرفتی پرامپت رو عوض میکنی و چک و چونه نمیزنی.این عین چیزیه که قانون مندیه این جهان رو طبق جلسه 1 قانون آفرینش برام منطقی میکنه.
کد اشتباه پاسخ اشتباه
کد بهتر پاسخ بهتر
کد درست پاسخ درست
البته که استاد جان کار کردن من با این شگفتی جدید قرن مثل خاک بازیه ولی برای هفته ی گذشته پروژه هایی که با کمک ازین ابزار تهییه کردم همههه به لطف هدایت لحظه به لحظه ی پرودگار بود.من هر پرامپتی که بهش میدادم از خدا ایده و هدایت میخواستم.
خدا برای یه لحظه بهم گفت نگین جان بخواه ازش که کل این مطلب رو داستان گونه برات بگه تا برات قابل فهم بشه
و بووووم شگفتی خلق شد و من غرق لذت شدم
و بعد از اون ایده ها اوومد که چطوور قدم به قدم پروژم رو کامل کنم و مطمینم که نمره کامل رو میبرم
همههه اووست و من تنها زمانیکه دل به دل الهامتش میدم هست میشم وجود پیدا میکنم
همه اوست و من تنها زمانی بیشتر با درون خودم ارتباط میگیرم زمانیکه پی میبرم راه حل های کودکانه ی من مثل یک حباب در آب گم میشه و خودمو آروم میکنم تا بشنوم خلق اثری میکنم که تاییدات و تحسینات و نتایجش میاد و من میدونم که اینهااا همه از اوووست و من تنها سعی کردم بهتر بشنوم
از طریق رسم عاشقی و بندگی
از طریق پذیرفتن اینکه کسی منو خلق کرده لردی منو آفریده که جهانی رو خلق کرده که از قدرت تصورم فراتره و گوهر وجودیه ارزشمندم از آن اووست و تنها زمانی آرام میگیرم که به وجودم به سرمنشام نزدیکتر بشم به اتصال برسم و درگیر خاک بازیای این دنیا نشم
باور کنم نه تنها لایقم که تنها راه همینه
خدایا پروردگارا ببخش اگه لحظه ای از تو غفلت کردم لحظه ای لجاجت کردم لحظه ای منم منم کردم لحظه ای خودمو موثر دونستم در هر شگفتی و نعمتی که تجربه کردم
رب العالمین خودت هدایتم کن خودت راهنماییم کن خودت من رو آگاه تر کن که همه توووست و من هیییچم و به هر خیری که از تو به من برسد فقیییرترینم
خدایا خودت گوشم رو شنوا کن قلبم رو باز کن برای دریافت الهاماتت
خدایا خودت کمکم کن پذیراتر بشم برای آسانی ها از تو در و دیوار بیام بیرون و هر لحظه زندگی رو این فرصت رشد و بالندگی و عشق کردن رو در آغوش گرمت روی شونه های امنت زندگی کنم و خوش بگذرونم
که آرههه من لایق شادی و لذت و خوش گذرونی و تجربه نعمت های بی نظیر و نابم
من لاایقم.
استاااد عشقم سپاسگزارم که اومدید سپاسگزار پروردگاریم که اذن سخن بهتون داد و ناب ترین ها رو بر کلام الهیتون جاری کرد
سپاسگزار خداییم که به درخواستم که دیدن یه فایل تازه از تنور درومده از شما عزیز دل بود لبیک گفت و اجاابت کرد
به رب العالمین کسی که قدرت آسمان ها و زمین در دستان اوست میسپرمتون.
به نام الله یکتا
خدایا خودت هدایت کن که مثال های قشنگی به ذهنم بیاد
من به ورزش اسنوکر خیلی علاقه دارم و خب خیلی هم بازی کردم و بعد یه سری روزایی میرسید که فکر میکردم خیلیی بازیم بازیم خوبه و یه جورایی حریفو دست کم میگرفتم مثلا با بابام یادمه یه روزی بازی کردم و بابا تقریبا هیچی بلد نبود و منی که به قول خودم یک سال بود بازی میکردم و ادعا میکردم بهش باختم و خودم مونده اصن و همون لحظه میفهمیدم که غرور منو گرفته اما یه سری روزایی هم میشد که میگفتم خدایا خودت دست منو و توپو هدایت کن و اصن عجیب غریب میبردم افرادی رو که از من قوی تر بودن و اصن توپا یه طوری پاکت میشدن که باور نکردنی بودن و به اصطلاح توی اسنوکر بهش میگن fluke شده ولی من میدونستم از کجا اب میخوره من میدونستم که relie کردم به خداوند و اونه که داره کارو پیش میبره
یا توی رانندگی من اصلن اعتقاد ندارم که راننده یه ماهری ام با اینکه حدود 2 سالی میشه رانندگی میکنم اما در 95 درصد مواقع به خودم غره نشدم و به لطف الله مسئله ی خاصی هم نداشتم
کلا توی زندگیم هرچقدر بیشتر به سمت توحید رفتم دیدم که چقدر چرخ زندگیم رون تر شده و ایده های قشنگ تری به ذهنم خورده
چقدر روابطم قشنگ تر شده
یعنی دقیقا حس میکنم که هر چقدر من خداوند رو بیشتر در قلبم راه میدم به همون نسبت افراد منو بیشتر دوست دارن و به همون نسبت توی روابطم اقتدار دارم
من توی هر موردی که توی زندگی میگردم میبینم مسئله اصلی توحیدی بودن یا شرک ورزیدن
مسئله داشتن ایمانه
سلام به روی ماه شما استاد عزیزم،آخه نمیگید دلمون براتون یه ذره شده،چشمام به بنر سایت خشک شد،بی قرارتون بودم استاد جانم؛خدارو شکر که میبینمتون اون هم با بحث شیرین توحید که همه وجودم میشه گوش خصوصا با صدا و چهره آرام بخش شما
سپاسگزارم برای این سلسله فایل های توحید عملی و آگاهی های ناب و سپاسگزارم برای تدوین چند دقیقه آخر فایل که وقتی داشتم می دیدم اشک هام از قلبم جاری میشد لبَّیک اللّهمّ لبَّیک، لبَّیک لا شریک لک لبَّیک، إنّ الحمد و النّعمه لک و الملک، لا شریک لک لبَّیک.
گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، هیچ چیزی همتای تو نیست،فقط تو هستی که سزاوار ستایش و بزرگی هستی، تمام نعمتها از جانب توست، همه چیز به تو تعلق دارد و تو بر همه چیز مسلط هستی، هیچ چیزی همتای تو نیست، گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم استاد از شما سپاس گزارم که همیشه در بهترین شرایط و در بهترین زمان،درست ترین و بهترین راهنمایی ها و هدایت های پروردگار رو از طریق شما دریافت کردم،شما فوق العاده اید.
مضمون این فایل منو یاد سوره مبارکه انفال آیه 17 انداخت
فَلَم تَقتُلوهُم وَلٰکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُم ۚ وَما رَمَیتَ إِذ رَمَیتَ وَلٰکِنَّ اللَّهَ رَمىٰ ۚ وَلِیُبلِیَ المُؤمِنینَ مِنهُ بَلاءً حَسَنًا ۚ إِنَّ اللَّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ
این شما نبودید که آنها را کشتید؛ بلکه خداوند آنها را کشت! و این تو نبودی (ای پیامبر که خاک و سنگ به صورت آنها) انداختی؛ بلکه خدا انداخت! و خدا میخواست مؤمنان را به این وسیله امتحان خوبی کند (در واقع منظور از امتحان همان آشکار شدن گوهر ناب وجود انسان و رشد هست)
واقعا جاهایی بوده که کاملا خداوند رو حس کردم و هر چقدر بیشتر درک می کنم که من هیچم و رب العالمین همه چیز و من هیچ علمی ندارم و اوست که بر هر علمی احاطه دارد،بیشتر کمک هاشو دریافت می کنم.
من از زمانی که قوانین الهی رو درک کردم بارها پیش اومده که در حال رانندگی بودم با وجود این که سال هاست رانندگی می کنم اما همیشه از الله کمک خواستم و گفتم :خدایا خودت بگو از کجا برم ؟چیکار کنم؟ خودت کمکم کن که کاملا متمرکز باشم و ببینم آنچه که باید ببینم و نبینم آنچه که نباید ببینم ،بعد اتفاقی که افتاده از یک تصادف صد در صد و فاجعه بار یک دفعه بدون اینکه بخوام فکر کنم و بعد تصمیم بگیرم که باید چه کاری انجام بدم یک نیرویی خودش در کسری از ثانیه فرمان ماشین رو چرخونده و به راحتی جان سالم به در بردم که بعدش فقط اشک ریختم و با خودم گفتم خدایا این تو بودی که منو از حادثه به سلامت بیرون بردی،بارها و بارها این اتفاق برام افتاده و من از ترس تا نیم ساعت بعدش هم هنوز طپش قلب داشتم اما اون خدایی که قدرتش تمام و کمال هست و بر جهان محیط هست برام کاری کرده که حتی در سخت ترین شرایط خار هم به پای من نرفته و حتما در دفتر سپاس گزاری هایم در قسمت بهترین اتفاق های روزم یادداشت می کنم و فقط شکر بزرگی و قدرتش رو به جا میارم.
حتی در زمینه روابط هم به دلیل چالش هایی که با یکی از افراد نزدیکم همیشه داشتم، تا زمانی که خودم دائم فکر می کردم که باید چه عکس العمل هایی و چه رفتاری داشته باشم تا از این همه مسئله و تضاد رها بشم همچنان مسائل ادامه داشت اما درست لحظه ایی که کاملاً مستأصل شدم و اونقدر احساس عجز و ناتوانی کردم و واقعا هیچ راهی به ذهنم نمی رسید و با تمام وجودم از پروردگارم کمک خواستم چون تمام انرژی من برای این چالش ها هدر می رفت و نابود میشد، تا این که خیلی زود ندای قلبم به فریاد رس من شد و راهی رو به برای من باز کرد که در عین سادگی کارا هم بود و قبلاً اصلا حتی به ذهنم هم نرسیده بود و جالب این بود که بعد از دریافت راه حل، مجدد هدایت شدم به صحبت های یک روانشناس که خیلی اتفاقی در تلویزیون دیدم و مهر تأییدی بود بر آنچه که دریافت کرده بودم و من هم مو به مو مسیری را که دریافت کرده بودم اجرا کردم و خدا رو شکر هرگز مسئله و چالشی در این مورد ندارم.
خدا رو شکر می کنم که دارم هر روز در این زمینه بهتر میشم نسبت به قبل و هر روز بیشتر درک می کنم که من هیچ چیز نمی دونم و هر چه بیشتر باور می کنم که کلید تمام آگاهی ها در دستان قدرتمند نیرویی است که کل جهان را هدایتگر و حامی ست نتایج ملموس تر هست.
ما خود سوی تو گردانیم سر
چون تویی از ما به ما نزدیک تر
یا رب این بخشش نه حدِ کارِ ماست
لطفِ تو لطف خفی را سزاست
باز خَر مارا از این نفس پلید
کاردش در استخوان ما رسید
از چو ما بیچارگان این بندِ سخت
کی تواند گشاید ای شَهِ بی تاج وتخت
این چنین قفل گران را ای ودود
کی تواند جز که فضلِ تو گشود
استاد عزیزم بی نهایت سپاس گزارم برای این همه آگاهی این همه عشق خداوند که از طریق شما بر ما جاری می شه،چقدر خوبه که خداوند شما را به ما هدیه داد و سرچشمه رحمت و عشق برای ما هستید،عمرتان جاودان،به امید خبرهای خوب
دوستون دارم
ب نام الله یکتا٫
سلام ب استاد عباس منش عزیزم٫خانوم شایسته ی دوست داشتنی و تمام اعضای محترم سایت٫
این فایل اولین فایلی بود ک من باهاش گریه کردم٫
این همه سال تو سایت بودم٫هزاران فایل رایگان و صدتا محصول ازتون گوش کردم و با هیچ کدوم گریه نکردم چون اصولا خیلی احساساتی نیستم ولی امروز با این فایل اشک ریختم٫
یه باگ خیلی بزرگ واضح شد واسم٫اونم این بود ک من اکثر جاها فک میکردم خودم بلدم٫خودم میدونم٫
راجع ب رانندگی من کلا دختری هستم ک خیلی دست فرمون خودمو قبول دارم و چندین بار پیش اومده که ب بقیه گفتم من تو رانندگی واقعا ادعا دارم و دست فرمون م عالیه٫بیشتر مواقع وقتی فک کنم بقیه دارن بهم توجه میکنن حرکات ژانگولر میزنم وسط رانندگی٫سرعت میرم٫چندبارم پلیس نگهم داشته ولی همیشه درنهایت ب خیر گذشته خداروشکر٫اصن حتی ب ذهنم خطور نکرده بود ک فک کنم توحید اینقد میتونه در رگ و پی زندگی هامون نفوذ کنه٫حتی موقع رانندگی کردن٫
من ایمان ب خدا و درخواست حمایت ازش رو مخصوص شرایط بحرانی و روزایی ک کارم گیره میدونستم نه موقعی ک خودم بلدم و میدونم راه درست کدومه٫
همین چندروز پیش داشتیم با یکی از دوستام راجع ب سرمایه گذاری مالی صحبت میکردیم و من بهش گفتم درین مورد واقعا عالی م و خووب میفهمم رو چه موضوعی سرمایه گذاری کنم و چیکار کنم ک ارزش پول م تو شرایط ایران حفظ شه٫اون لحظه ای ک داشتم صحبت میکردم راجع ب توانایی هام و هوش بالای مالی م حتی ثانیه ای فک نکردم ک همه ش بخاطر هدایت ها و لطف خدا بوده٫فقط یادمه وقتی تنهایی برگشتم خونه٫ماشین و ک تو حیاط داشتم پارک میکردم٫با قلب م یه ندایی شنیدم ک بهم میگف٫قارون بخاطر همین غرور ب هلاکت رسید٫چون فک میکرد ثروت ش بواسطه ی علم خودشه٫این داستان قارون م من اصلا تو قرآن نخونده بودم فقط از شما تو فایلای قبلی تون شنیده بودم ولی اون ندا اون شب یادم آورد و من بازم یادم رف٫
حتی دیشب داشتم خواب میدیدم ک بایکی از همکلاسی های دانشکده م (ما سالهاست ک فارغ التحصیل شدیم ولی من تو خواب هنوز دانشجو بودم ولی تو همین سنی ک هستم) داریم یه مسیری رو طی میکنیم٫من با غرور از جلوی خونه م رد میشم و ب همکلاسی م میگم ببییین این یکی از ملک هایی هست ک من دارم و من انقد تو بحث سرمایه گذاری عالی هستم ک تو این سن کم چندین و چند ملک دارم و واقعا ب لحاظ مالی مستقل م و ب آزادی مالی رسیدم٫
حتی تو خواب هم با یه غروری داشتم رامیرفتم و ب دوستم فخر میفروختم ک نگوو٫
من دقیقا فک میکردم اگ ب خدا بگیم من هیچی نیستم ینی اعتماد ب نفس رو از خودمون داریم میگیریم٫اونم مربوط ب فایل های قبلی بود ک از شما گوش داده بودم و میگفتید نسبت ب خدا پررو باش و بگو ‘باید’ برامن اینو فراهم کنی٫وظیفه ته ک واسم فراهم ش کنی و من فک میکنم اصل رابطه با خدا باید همین باشه و درکل پررو باشی نسبت ب الله بهتره٫
تو موضوع درس خوندن من این همه سال درس خوندم و هرگززز از خدا نخاستم هدایت م کنه ک کدوم مسیر درسته٫یه جمله ی غلطی هم از برناردشاو جایی خونده بودم ک ‘ درس خوندن با سوزن چاه کندن است’ و همیشه خیلی ادعا داشتم نسبت ب اینکه من سالها درس خوندم و پزشک شدم و کار هرکس نیست خرمن کوفتن٫گاو نر میخواهد و مرد کهن٫
حتی چندین و چندبار با پارتنرم اختلاف داشتم ک چرا درس نمیخونی و زحمت نمیکشی و دنبال راه آسونی برا رسیدن ب همه چی و پارتنرم با اینکه اصن از آموزه های شما استفاده نمیکنه و نمیشناسه تون هربار جواب میداد ک اصن راه درست راهی نیست ک آدم توش زجر بکشه و از زندگی باید لذت برد و خدا انقد بزرگه ک خودش منو هدایت میکنه ب مسیرهای قشنگ و آسون و من هربار میگفتم آره دوبار هدایت ت میکنه!!
ولی خب نتایج ایشون و نتایج خودمو ک مقایسه میکردم دقیقا میدیدم تمام این سالها رو سوت زده و اومده جلو و من گاری بستم پشتم و اومدم جلو٫
ایشون در ظاهر خیلییی تنبل وارانه زندگی میکنه و من خیلی سخت کوشانه و من زورم میگیره ازین روال زندگی ایشون٫
من دقیقا این باورو ندارم ک باید زجر بکشی تا پول درآد ولی انقدرام باور ندارم با سوت زدن پول درمیاد درواقع ب یه حدوسطی باور دارم٫
ب همین خاطر تو یه سری موارد خیلی هوشمندانه عمل کردم و رنج نکشیدم اصلا٫یکی ش این بود ک وقتی فارغ التحصیل شدم برا تخصص تو ایران نخوندم و رفتم تو بازار کار٫خیلی از دوستام ک رزیدنت شدن و تخصص گرفتن سالهای خیلی سخت و رنج آوری رو تحمل کردن ب قیمت اینکه پزشک متخصص باشن و درآمدشون افزایش پیداکنه و الان برآیند سالهای کارکردن من و درس خوندن اونارو کنار هم میذاریم من هم خیلی خوشحال ترم ب لحاظ روحی هم خیلی مستقل ترم ب لحاظ مالی٫
البته ک میدونم مقایسه کردن خودم و جایگاه م با دیگران اشتباهه و من باید صرفا شرایط حال حاضر زندگی مو با گذشته ی خودم مقایسه کنم و بس٫
یه جای دیگ از زندگی م ک خیلییی خووب عمل کردم ماجرای جدایی م از همسر سابق م بود٫من طبق گفته ی اطرافیان٫برا جدایی از همسرم 4 تا وکیل عوض کردم و هربار کلی پول هزینه کردم چون درخواست جدایی بنا ب دلایلی از سمت من بود و همسرسابق م میگف دوست دارم و اصلا طلاق نمیدم٫یادم میاد نشستم یه شب ب خدا گفتم خدایا اصن من دیگ ب هیچ کس امید ندارم و خودت وکیل م باش٫یادمه دیگ تلاش بیخود نکردم٫بیهوده ندویدم٫پول اضافی خرج نکردم و ب حرف بقیه گوش ندادم بلکه رفتم دنبال زندگی خودم و لذت بردن از مسیرم و سپردن تمام و کمال ماجرا ب الله٫طوری شد ک همسرم خودش رفت حق طلاق و ب من داد و ما درکمال آرامش و احترام و ب راحتی از هم جدا شدیم٫بدون اینکه من زجر بکشم یا بهم دیگ توهین کنیم٫
بهرحال٫
من امروز با مفهوم جدیدی آشناشدم ک عجز نسبت ب الله هست٫اینکه من نمیدونم و تو همه چی رو میدونی٫اینکه خودت هدایت م کن و من دستمو میذارم تو دست خودت٫
اینکه هرچی تو کارم٫تو شغل م٫تو هر حرفه و هنری متخصص تر شدم بیشتر از خدا کمک بخام و بیشتر یادم باشه ک فقط تو همه چیرو میدونی٫
اینکه ازش بخام٫مث اون شب ک تو حیاط خونه زد پس کله م٫بعدازینم هروقت مغرور شدم نسبت ب دانش م٫مسیرم٫تجربه ی زیست م٫بزنه پس کله م و بگه ببیییییین یادت نره ک همه چی تو از من داری ها و اگ من هدایت ت نمیکردم٫کمک ت نمیکردم٫نه این استقلال مالی رو داشتی٫نه شغل ت رو٫نه اعتبارت رو و نه حتی امروز هدایت میشدی ب سایت استاد ک این فایل رو بشنوی٫جوری مهر ب قلب ت میزنم ک بری دنبال کار خودت٫
ممنونم ازتون استاد عزیزم بابت اینکه بهم تلنگر زدین ک حواست باشه داری چیکار میکنی٫
حواست باشه داری قدرت و به کی میدی٫
حواست باشه فک نکنی خبریه و با سر سقوط کنی تو غرور و جهل خودت٫
از خدا میخام منو ببخشه برا تمام روزهایی ک فک کردم خیلییی حالیمه٫برا تمام کارایی ک کردم و اعتبارشو دادم ب خودم٫ب فهم خودم٫دانش خودم٫علم خودم٫
برا تمام شرک هام٫جهل م٫غرورم و ادعاهام٫
از خدا میخام هدایت م کنه تو تمام لحظه ها و روزهای زندگی م٫
من همیشه ب هر خیری ک از الله برسه فقیرم
ضمنا چقد خوشحالم ک بعد مدت ها فایل گذاشتید٫هزاربار ازتون ممنونم