توحید عملی | قسمت ۲ - صفحه 24 (به ترتیب امتیاز)

1138 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مهشید شاهمرادی گفته:
    مدت عضویت: 590 روز

    به نام خدای مهربانم

    سلام به استاد عباس منش و مریم بانوی دوست داشتنی و دوستان جان

    چقدر این فایل تاثیر گزاره خدای من الله اکبر

    چه پاشنه ی آشیلی رو متوجهش شدم

    قدرت رو فقط باید به خدا داد

    خدایا تنها تو را میپرسم و فقط از تو یاری میجویم

    خدایا گمکم کن

    فقط تو میتونی

    تو میدونی

    من بدون تو هیچم

    خدایا تمام خزانه ها دست توعه

    حدایا کمکم کن فرکانس خوب بفرستم

    کمکم کن کنترل ذهن داشنه باشم

    خدایا شکرت

    الام که دارم اینا رو مینویسم اومدم به یکی از بهترین پارک های شهرمون وقنی وارد شدم کلس کبوتر دیدم که بچه ها بهشون غذا میدادن

    و بعد شروع کردم به پیاده روی و با خدای خودپ راز و نیاز کردن

    خدایا شکرت بابت این فضا درختتن سر به فلک کشیده

    صدای پرنده ها

    خدایا شکرت

    بچه هایی که دارن بازی میکنن

    خورشیدی که از لای درختا دلبری میکنه

    صدای گنجشک ها و پرندگان

    خدایا شکرت

    چقدر تو لطیف و بخشنده ای

    خواستم این حس رو به شما دوستان عالیم بدم

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    لیلا توسلی گفته:
    مدت عضویت: 843 روز

    34ردپای روزشماربه نام خداسلام وخداقوت به همه ی اهل دل!آره منم ازاین شاهکاریهابی نهایت انجام دادم ونمی دانم چگونه ضربه های تازیانه اش راهموارکنم.خدایاسعی میکنم دیگه به کارهات دخالت نکنم!مردانه‌ی بیاردتازیانه هاروبرام تسکین ده وپاک پاکم کن به خدامن حیفم که به مصیردرست دعوت شدم ودرمصیرهدایت شدگان قرارگرفته ام نِفله بشم درموردعزیزدلم وبچه هام چگونه بی تفاوت باشم!؟خدایاکمکم کن آنقدرسرم رابه خودت وشناخت خودت وخودم گرم کن وجای همه چیزهای بی خودوبی نتیجه ویانتیجه ای که همش ضرره راباحضورخودت آنقدرپُرکن که 1٪درصدبه خانواده ام فکرم مشغول نباشد وکل سرگرمی من توباشی وبه سادگی بازی دنیاروبلدبشم میدونم توهم بازی رو بلدی! همم دوست داری معشوقت بازی روببره کمکم کن تاابدشاکرتم انشاالله. خوب استادعزیزمن ازاتفاقات سفرم تاجایی که درتوانم بودبراتون گفتم:کسانی که خوندن خداقوت بهشون میگم ،فقط برای یادآوری خودم وردپایی باشدبرای آینده گان،شاهنامه راآخرش خوش است !بعداز10روزسفرعالی ازتمام جهات آخرش که به خانه رسیدیم باعزیزدلم که درازکشیدیم چه گفتیم!؟آره گفتیم هیجاخونه ی خودآدم نمیشه! که به اعتقادمن اگه100٪آدمهااین حرف رونزنن90٪آدمهامیگن آخیش خانه خودمان راحتریم!از عزیزدلم پرسیدم ازاین سفررفتن وبرگشتن وگفتن خانه ی خودمان راحتریم چه نتیجه ای میگیری!؟گفت خوب خانه ی خودمان راحته،گفتم من نتیجه گرفتم که تاهستم مثل این10روزهمش تلاش میکردم ازفرصتهاخوب استفاده کنم توی هرشهری خریدامونوانجام بدیم به نحواحسن،خانه میگیریم گازخوراک پزی داره سریع غذادرست کنم ،فلاسکهاروآبجوش کنیم، ظرفهاروبشورم ،بطری آب بزارم یخ بزنه، والی آخره .وتوی این سفراینهاروبرای خودم مثال زدم که هربرداشتی که داشتم مثل اعمالم است!وتوی این سفردنیاکه مسیراست‌ مقصدنیست! فرصت است. بی خبروقت معینی نیست !حالاهم لیلاجون همانکاری راانجام بده مثل اون10روزکه هزینه کردی شبی فلان قیمت کرایه خانه دادی،سوخت،هزینه ی دوتاماشین کردی بایدخوب استفاده کنی !حالاتوی این دنیاعمرت روصرف وخرج کردی لیلااعمالت چه شد!؟ داری هرآن به آخرسفردنیاقدم برمیداری هرقدم جلورفتن نزدیک شدن به مرگ=بانزدیک شدن شروع سفربعدی وتولددوباره که حالا دراینجاوقتی خداامانت شوازم گرفت میگم آآآآآآآآخخخخخخییییییشششششش حالاراحت شدم! اینجامیگم هیج جاخونه ی خودِآدم نمیشه حتی اگه لای پرقوباشی! خانه ی مردم بود!واین دنیای فانی همان خانه ی مردم است!خوب امیدوارم ردپام به دردکسی خورده باشه وگرنه اصلاقصدم ازسفرم به رُخ کشیدن کسی نبود.عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    ماریا اکبری گفته:
    مدت عضویت: 1911 روز

    به نام مهربان پروردگارِ سخاوتمندم که هدایتم کرد به مسیر آگاهی های این سایت

    ««کسی که رو خدا حساب می‌کنه رو آدما حساب نمیکنه در درونش رب رو میپرسته و اگر جواب ردبگیرِ ناراحت نمیشه از آدما، چون امیدوارِ که خداوند از هزاران طریق نیازشو برآوردِ می‌کنه»»

    ،استاد شما با تمام وجود تون راجب این نوعِ خالص از توحید حرف میزنید بعد از گوش کردن فایل های توحیدی تون متوجه میشم که چقدر عالی و خالص به حرف های که میزنیداعتقاد دارید و متوجه میشم که این نوع نگرشتون نسبت به الله مهربانِ که این نتایج رو براتون به ارمغان آوردِ

    منم وقتی گوششون میکنم و می‌شنوم باعث میشه با خودم و جهان هستی درصلح باشم ، آرام بگیرم و به خداوند و عظمتش و قدرتی که داره بیشتر ایمان بیارم ، از گذشته نترسم و نگران آینده نباشم،اما لازمه که بیشتر بشنوم و بیشتر باورشون کنم ،لازمه که بیشتر تکرار شون کنم و بیشتر به الله مهربان اعتماد کنم و دراین مسیرم تا همین اتفاق برام بیوفته ….

    خدایا کمکم کن تنها ترا بپرستم و تنها ازتو یاری بجویم

    شرک در دل مومن مانند راه رفتن مورچه روی سنگ در دل تاریکی شبه

    پس کمکم کن مشرک نباشم ، کمکم کن فقط روی تو حساب کنم ،توکلم روی تو باشه ، خودت آگاهی که چقدر سخته بتونم مشرک نباشم چون سالها جوردیگری زندگی کردم اما می‌خوام که دراین مسیر توحیدی باشم و آگاهانه زندگی کنم می‌خوام که درصلح و توحیدزندگی کنم ، می‌خوام روی تو و سخاوتمندی تو حساب کنم

    کمکم کن و هدایتم کن به راه راست ، راه کسانی که به آنها نعمت دادی نه کسانی که غضب ورزیدی و نه گمراهان .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    حاتم خُرم گفته:
    مدت عضویت: 710 روز

    بنام خدای رزاق

    سلام به استادعزیزم و مریم خانم شایسته مهربون

    امروز خداروشکر میکنم که بعد از بار ها تلاش ذهنی بازم اومدم فایل های توحید عملی و نگاه کنم و دانلود کنم که همیشه دردسترسم باشن و لذت ببرم ازشون

    واقعا استاد چه زیبا میگن اونی که بغیر خدا توکل میکنه داره شرک میورزه و ایمانش ب خدا نیست و اونی که به خدا توکل میکنه متوکله.و داره راه درست و میره و بغیر از خدا توکل نمیکنه و اگر خواسته ای داشت اگر خداوند از دستی از دستانش اونو بهش نداد ناانید نمیشه و میگه خداوند بی نهایت دست داره و از بی نهایت طریق میتونه خواستشو بهش بده و ما باید همیشه اینو ب خودمون بگیم که برگی بدون اذن خداوند از درخت بر زمین نمیفته خدایا بی نهایت بار شکرت

    من خودم هر زمانی یک درصد روی غیر از خدا حساب باز کردم ناامید شدم از کل زندگیم و وقتی روی خدا حساب باز کردم و حالم که کل دنیا بر اساس این موضوع پیش میره که احساس خوب=اتفاقات خوب و احساس بد=اتفاقات بد و خدارو بی نهایت بار شکر میکنم که الهاماتی شده بهم که دارم عشق میکنم و لذت میبرم منی که قانون و بلدم باید همیشه احساسمو خوب نگه دارم در تمام موارد و خداروشور هر موقعی به ناخواسته ای توجه میکنم و اتفاق میفته برام میدونم این موضوع از کجا اب میخوره و همون لحطه ب خودم و خدای خودم میگم که این موضوع و خودم ساختم و این موضوع به نفعمه و به تفعم رقم میخوره و خدا همیشه خیرو خوبی منو میخواد و قدرت و بغیر خدا نمیدم و لذت میبرم با این قدرت مطلق دوست شدم و هر لحظه هدایتم میکنه که اروم تر باشم انرژیم و کنترل کنم . نخوام که اگاهی هایی که یاد میگیرم و خدا منو هدایت کرده به سمت این اگاهی ها و سیع نکنم گسی رو بزور بیارم به سمت این اگاهی ها و هر لحطه صبور تر و پر انرژی تر میشم .

    چون این کلام استاد که که در جلسه 7 قدم اول گفتن ماه روح های مجردی هستیم که به این دنیا اومدم و در اون دنیا هم مجرد بودیم و مجرد میریم دیگه حتی برلی خونوادم هم که همیشه دوس داشتم از این اکاهی ها استفاده کنن و مثبت باشن هیچ تلاشی نمیکنم و هیچ مقاومتی ندارم در مقابل اونا و راه و مسیر زندگی خودم و گرفتم و دارم عشق میکنم با رب خودم دوستون دارم و عاشقتونم هستم و اینم بگم کخ اگر بخواهید کسی و قانع کنید که این اگاهی هارو درک کنه باعث میشه که خودتون از این مسیر الهی خارج بشید فقط برای خودتون تلاش کنید تنهایی با خدا و عشق بازی با این خالق که برگی بدون اذنش از درخت بر زمین نمیفته بهترین و زیبا ترین کار دنیاست

    میسپارمتون به دستان مر نعمت و مهربون و پر از سلامتی خدا

    رد پا از حاتم فوقالعاده و بینظیرو خلاق و پر انرژی که هر روز و هر لحظه خداوند داره هدایتش میکنه و حاتم شده عزیز دور دونه ی خدا

    خدای من خدای من خدای من عاشقتم و هر لحظه داری هدایتم میکنی متشکرم که تو از خودم بیشتر نیخوای زندگی پر از اسایش و راحتی و ثروت و ارامش و موفقیت داشتم باشه دوست دارم اینا از درونم اومدم و من فقط نویسنده بودم میبوسمت رب

    1403.11.27

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    رویا مهاجرسلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2264 روز

    روز 34

    فصل دوم روز شمار تحول زندگی من

    توحید عملی 2

    بنام یگانه خالق جهان هستی خداوند نور و عشق و روشنایی وهاب و وفور و فراوانی بخشنده و مهربان هدایتگرم.

    سلام استاد عزیزم خانم شایسته ی نازنین ممنون و سپاسگذارم

    سلام به دوستان همسفرم در این بخش

    اول از همه این باور رو همیشه آویزه ی گوشم می کنم و تکرار و تمرین روزانه ی من است اینکه..تمام اتفاقات زندگی ما بدون استثناء نتیجه ی باورهای خودمان است

    ای معبود الهی ام

    خدایااا خودت هدایت ام کن بسمت آن تسلیم بودن در برابر خودت.. آمین

    شرک در دل مومن مانند راه رفتن مورچه ی سیاه بر روی سنگ سیاه در دل تاریکی شب پنهان است

    فقط روی خدا حساب باز کنید این جمله رو همیشه و همیشه با خودم مرور میکنم

    از وقتی فهمیدم بجز خدا وند رحمان و رحیم روی کسی حساب باز نکنم به هیچکس نه اعتماد دارم و نه حتی درخواستی میکنم و نه دست گدایی بسوی کسی دراز میکنم

    اگر. یکتا پرست نباشیم موجودیت و یا عدم موجودیت مان را وابسته به ماندن آن فرد در رابطه و یا همکار و یا کارمند و یا وفا کردن آن فرد به وعده اش میدانیم .. یعنی فکر می کنیم توسط آنها می تونیم جایگاه مون رو نگهداری کنیم یعنی روی دیگران حساب کردن

    هر وقت روی کسی و یا چیزی بغیر از خداوند حساب کنیم در واقع از همانها ضربه می خوریم و پشیمان می شویم… روی هیچکس ..نه پدر و مادر و خواهر و برادر و اقوام و دوست و آشنا و نه همسر و فرزند . و نه روی رییس بانک و نه روی هیچ قدرت مالی و مذهبی و نظامی و غیره….

    جمله ی طلایی استاد رو همیشه باید یادم بمونه اینکه ..روی هیچکس حسابی باز نکنیم حتی روی خودمون هم هیچ حسابی باز نکنیم

    چون توگوشی زیاد خوردم

    چون وعده های واهی زیاد شنیدم

    چون نگاه های تنه آمیز زیاد دیدم

    چون خیلی مسخره شدم

    و خیلی چیزهای دیگری که اصلا دوست ندارم لحظه ای بهشون فکر کنم

    الان هم نگاه های تنه دار در مورد راهم وجود دارد ….

    اون موقع ها عزت نفس نداشتم

    اصلا خودم رو باور نداشتم

    همش خودمو پنهان میکردم چون حرفاشون و تنه هاشون برام مهم بود

    الان و

    فقط روی خدایم حساب باز می کنم و خیلی راحت و بدون هیچ وابستگی و یا هر چیز دیگری اعراض میکنم حتی فرزندانم

    افراد رو خودم انتخاب میکنم

    مدام دارم با درونم خلوت میکنم

    مدام برای همه ی کارهام مشورت میگیرم با خدای درونم

    مدام حرف میزنم چون دیگه تنها نیستم چون اون هم با من حرف میزند

    فهمیدم به ریسمان الهی متصل هستم

    فهمیدم کجای دنیا قرار دارم فهمیدم خداوند دست خالی مارو به روی زمین نفرستاده

    من از تمام انسان ها بخاطر محبت هاشون که به من لطف کردند تشکر و قدردانی می کنم ولی آن محبت ها دستی از بی نهایت دستان خداوند و فرشتگان الهی بودند که از طریق این انسانها به من لطف داشتند و از خداوند ممنون و سپاسگذارم

    خدایا من را بسمت مسیرهای درست و صحیح هدایت کن که بدون هدایت و نشانه های الهی تو من گمراه آه و سرگشته و حیران هستم

    نکته‌ی طلایی استاد

    وقتی یکتا پرستی اصل و اساس زندگی مان باشد آنوقت دلیل حضور هر نعمتی در زندگی مون رو می فهمیم . خواه یک فرد باشد و یا شغلی عالی و یا راهکاری برای مسعله مون و یا هر چیز دیگری را برکتی از جانب خداوند می دانیم و اگر زمانی به هر دلیلی از زندگی مان برود معنایش این است که برکتی دیگر از خداوند در حال ورود به زندگی مان است

    خداوند همواره دستان بی نهایتی برای یاری همگان دارد

    خداوند قادر است به شکل همراه .. همکار . و یا مشاوره عالی و یا به شکل مشتری و بازار و یا ایده های ثروت آفرین وارد کسب و کار و زندگی مان شود و یا بشکل دارویی شفا بخش وارد بدن مان شود بشکل عشق در روابط .. دست های کمکی .. مردم رو دورت جمع می کند و قلب هایی برایت نرم و گرم و پر مهر و محبت می شود تا بفهمیم که خداوند استاد برنامه ریزی و چیدمان تمام این جهان هستی است

    خداوند یک انرژی است و این انرژی قابل تبدیل شدن است به هر آنچه که در ذهن مان بسازیم شکل میدهد و تبدیل به واقعیت و تجربه ی زندگی مان می شود

    خدایااا سپاسگذارم که از فضل و و رحمت خودت به ما نعمت و برکت و رزق و روزی می دهی

    اگر آگاهی خداوند در وجود من جاری شود دیگر هیچ محدودیتی در مورد دریافت پول و ثروت ندارم چون منبع این ثروت خودش نا محدود است

    به اندازه ای که روی خداوند حساب می کنیم وفور و فراوانی جهانش رو باور می کنیم و خود را لایق ارتباط مستقیم با این نیرو و دریافت الهاماتش میدانیم یعنی نزدیک شدن به اجرای توحید در عمل

    توحید یعنی هماهنگ کردن ذهن مان با روح

    توحید یعنی حساب کردن روی فرکانس خودمان.. نه کلام

    توحید یعنی تلاش آگاهانه بخرج دادن و هدایت شدن بسمت بهترین ها

    خدایا تنها ترا می پرستم و تنها از تو یاری می جوییم

    IN GOD WE TRUST

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    مریم گفته:
    مدت عضویت: 1320 روز

    به نام خداوند جان وخرد

    سلام

    خدایا اومدم رد پا بگذارم برای خودم تا بگم از کجا به کجا رسیدم

    خدایا من از اینده خبر ندارم ولی به مسیرت ایمان دارم خدایا میدونم اگه از مسیر تو حرکت کنم خوشبختی سعادت نصیبم میشه

    خدایا به ما هم در این دنیا هم در اون دنیا خیر ونیکی عطا کن

    من همون کسی بودم که انقدر ضعیف بودم که باید دیگران برام تصمیم میگرفتن همون کسی بودم که از همه چیز خودم میگذشتم تا به همه محبت کنم تا همه درموردم فکر خوب کنند من همون کسی بودم که تا سر کوچه اجازه نداشتم برم من همون کسی بودم با عزت نفس خیلی پایین وبا اعتماد به نفس صفری که داشتم از خدا گرفتنه جونم رو ودرخواست میکردم کسی که حتی یه خونه ی مستقل از خودش نداشت وباید تارفتن خونه ی پدرش از مادر شوهرش اجازه بگیره

    من بعد اشنایی با استاد خودم رو شناختم نقاط ضعف وقوتم رو شناختم هدف وارزو برای خودم درست کردم اخ که اگه به من میگفتن ارزوت چیه فقط میگفتم رضای خدا همین

    تمام خواسته های مادیم رو هم برای بچه هام میخواستم

    ولی الان سرشار از ارزو وخواسته ام درسته هنوز بزرگترین خواسته م توی دنیا رضای خداست ولی الان ذهنم بازه بازه

    الان دیگه خودمو دوست دارم ساعت ها با خودم وخدای درونم صحبت میکنم از خودم به خاطر کارهایی که میکنه تشکر میکنم خودمو ستایش میکنم

    خونه ی مستقل همون جوری که دوست داشتم حیاط دار توی بهترین جای شهرستان جایی که یه پارک زیبا نزدیکشه ومن هرروز دم غروب میرم وپیاده روی میکنم وساعت ها با خدا خلوت میکنم

    جایی که کسی کاری باهات نداره کسی قضاوتت نمیکنه اخع ما تو روستامون نمیشد بریم پیاده روی

    پشت سرمون حرف در میوردم که زن فلانی اول صبح تنها رفت تو جاده ای که کسی نیست

    ولی اینجا من تنهایی با امنییت کامل ،سرسبزی فراوان هوای خنک، خودم که بهش فکر میکنم قند دلم اب میشه

    منی که هیچ وقت فکر نمیکردم یه روزی رانندگی کنم وماشین دار بشم همسرم برام ماشین خرید درسته پیکان خرید ،درسته خیلی دربع داغون بود ولی نمیدونیید من چقدر ذوق کردم چقدر خداروشکر کردم همه تعجب کرده بودن مگه یه پیکان خرابه انقدر ذوق داره ولی اونا از دل من خبر نداشتن اونا از مسیری که من توش بودم خبر نداشتن من مدل ماشین برام مهم نبود من اومدن این نعمت تو زندگیم برام مهم بودمن با این نعمت از درستی این مسیر ایمانم بیشتر شده بود شاد بودم که قوانین الهی درسته ، رفتم تمرین خودم به تنهایی، کلی تمرین کردم کلی به ترسام غلبه کردم وبالاخره الان به راحتی رانندگی میکنم

    راحتی پوششم برای بیرون یکی از هدفام بود چادر معزل بزرگی بود واسم اخه بلد نبودم نگهش دارم مدل های عبایشو هم اصلا دوست نداشتم خفه بودم باهش،دوست داشتم با خیال راحت از سرم درش بیارم وبه راحتی برم بیرون با هدایت خداوند مهربانم من به خواستم رسیدم ، همسر من به شدت مخالف بود ولی شرایط طوری شد که من الان با پوشش کامل ولی بدون چادر دارم میرم بیرون

    من خدارو شکر میکنم بابت نعمت های که تو مسیرش بهم داد اونم به راحتی بدون اینکه من زوری بزنم

    کلی نعمت های درونی دریافت کردم که خودم میدونه وخدای خودم که اصل حال خوبم اون نعمت ها بودن ارتباط قوی که با خدا برقرار کردم

    شهودم روز به روز قوی تر میشه وتصمیمات زندگیم رو با شهود دارم پیش میرم واین کلی از گره های زندگی من رو باز کرد

    ولی بازم کلی تو زندگیم گره دارم که همین ایمان به خداوند ومسیر وقوانینش باعث شده که حرکت کنم

    مشکلات پشت سرهم پیش میومد ولی به لطف خدا یکی یکی ازشون درس میگرفتم وعبور میکردم

    باگ های ذهنیم ،گره های درونیم رو با همین مشکلات پیدا میکردم ودر درست کردنشون تلاش میکردم مشکلات سخت بودن ولی من سرشار از ایمان واعتماد وارامش بودم واین به من امید وانگیزه برای حرکت داد همه تعجب میکردن که تو چطور حالت خوبه در صورتی انقدر مشکل داری

    من اینا رو از لطف خدای مهربونم میدونستم اینکه خودش بهم وعده داده بود در روز نشانه برام میزاشت تو ساعت های فرشتگان با من حرف میزد تو خواب وبا تعبیرشون میفهمیدم کجای کارم باید دزست بشه این مسیر خوب بود تا من باز دوباره به مشکل خوردم اینجا چند تا خطا، از طرف خودم ،باعث ایجاد مشکل شد سرزنش اطراافیان ،که چرا این کار رو کردی چرا فکر نکردی واین کار اشتباه رو کردی ،وانگشت اشارات به سمتم باعث شد انرژیم گرفته بشه ،نجوا های سال های قبل دوباره اومدن سراغم ومن با افکار مثبت تیر بارونشون میکردم ولی با وخیم تر شدن اوضاع اونا من رو مغلوب کردن انرژی جسمانیم با این چند وقت ،جنگ وستیز ذهنی کم شد مریض شدم ولی نا امیدی وشرک واحساس بدبختی تمام وجودم رو گرفت احساس سردر گمی، ترس، باعث شد عزت نفس واعتماد به نفسم بیاد پایین وحتی از حرف زدن هم میترسیدم

    مشکل داشتم ولی میترسیدم دوباره خراب کاری کنم هر چی از خدا کمک میخواستم صداشو نمیشنیدم از این که اگه صدای خدا رو نشنوم بدبخت میشم انگار توی بیابون تاریک گیر افتادم دخترم ازم راهنمایی میخواست کمکش میکردم اما دچار مشکل بزرگتری میشد واقعا درون تاریکی مطلق افتاده بود من سالهاست از مشکل حافظه رنج میبرم حافظه ای که هیچ چیز در خودش قرار نمیداد هر حرف هر مهارت ،دانش، از اسم اشخاص از پلاک ماشین تاریخ تولد عزیزانم هیچی

    اگرم کسی کاری میکرد راحت متونستن گردن من بندازن وخودشونو تبرئه کنند چون من چیزی برای گفتن ندارم توی این دوسالی که روی خودم کار میکردم وخداوند هدایتم میکرد کم کم اون میگفت ومن حرف میزدم فقط در خصوص مهارت درونی معنوی من اوکی شدم غیز ازاین هر دانشی که یاد میگرفتم یا مطلبی مهمی توی کتاب ها میفهمیدم تو ذهنم نمیموند با کسی نمیتونستم صمیمی شم چون حرفی برای گفتن نداشتم ارتباط اجتماعی خوبی دارم وداشتم ولی در حد شوخی خنده انرژی

    ولی صمیمیت، دوستی طولانی نه هرگز چون چیزی از خودم نداشتم کخ بخوام صحبت رو ادامه بدم یا باید غیبت میکردم یا چیزی نگم

    اکثر خانما اگر نخوان غیبت کنند باید از خریدشون از قیمت لباس از مکان خریدشون صحبت کنند از کتابی که خوندن از مطلب قشنگی که جایی دیدن یا ضرب المثلی در حین گفتن از شوخی باحالی ولی من ناتوان بودم از من میپرسیدن اینو چند خریدی میگفتم به خدا یادم نمیاد کجا خریدی نمیتونستم واضح بگم

    خونتونو چند خریدید نمیدونم حدودی چهار میلیارد، چنده متراژش ،نمیدونم هزار بار همسرم واسم گفت اما بازم یادم نیومد

    کلی گشتم تمرینات قوی شدن حافظه ،کار کردن بامغز کار کردن روی تمرکز روش یادگیری برای حفظ اعداد خداروشکر خیلی بهتر از قبل شدم اما مشکلات اخیر دوباره این مشکل رو بهم یاداوری میکرد که اگر حافظه ی خوبی داشتی الان میتونستی تو لحظه یادت بیاد که به دخترت بگی چرا نباید این کار رو بکنه واین باعث میشد این اتفاق بدتر نیوفته اگر یادت میومد که این شخص چیکار کرد واز چی رفتاری بدش میاد ،تو این کار رو غیر عمد انجام نمیدادی وباعث ناراحتی ودعوا نمیشد خلاصه انقدر این مشکل ونداشتن این نعمت توی ذهنم بولد شد که جایگاه خداوند رو ،قدرتشو فرامووش کردم انگار ابرهای شرک وترس تمام ذهنم رو پر کرد ونزاشت صدای هدایت روبشنوم نمیدونستم شرک دارم گیج بودم منی که وقتی مشکلی پیش میومد مینشستم تز توی دلش نکات مثبت رو درمیوردم درس هایی که باید میگرفتم رو پیدا میکردم ومینشستم ضعف هامو روشون کار میکردم این بار نمیتونستم میگفتم مریم تا کی این مشکلات تکراری تا کی چرا تموم نمیشن را هر چه از روی موانع میپری مانع ها کم نمیشن از کجا معلوم این مانع رو هم ازش پرت شی ولی باز یکی دیگه خسته شدی تو دیگه توان نداری دلت اسایش میخواد دلت راحتی میخواد دلت مسیر هموار وگل وبلبل میخواد

    خلاصه گفتم خدایا یا مرگ یا هدایت

    من خسته شدم من بریدم من دیگه نای راه رفتن ندارم من از جهنمی که پشت سرمه میترسم وتوان احرکت رو به جلو هم ندارم بهم یه انرژی بده یه چیزی که باهاش انگیزه بگیرم یه چیزی که فولم کنه برای حرکت

    دیدم ندا اومد گفت مریم توحید عمللی، برو توسایت بزن توحید عملی اولش خواستم ولش کنم ولی صدا خیلی واضح بود رفتم با همون جمله ی اول استاد که به صورت نوشتاری بود توی توحید عملی یک متوجه شدم که ایراد کجاست ایراد شرک بود قدرت زندگیم رو از خدا گرفتم وبه حافظم داده بودم بهم گفت مریم خیلیا دست ندارن ولی با پا کار هاشونو انجام میدن همون نوسنده ی کتابی که خوندی (اسمشو یادم نمیاد خخخ) یادت نه دست ونه پا داشت ولی اسکیت سواری میکرد رو اب، کلی از ارزوهاشو به واقعیت تبدیل کرد اصلا نبودن این نعمت مانع نرسیدن به ارزوهاش نشد تو اگه دوست داری با دیگران ارتباط بگیری حرف بزنی از نعمت های دیگری که خدا بهت داده استفاده کن تو قدرت شهودت داره روز به روز بیشتر میشه خدا میشه واسه ی تو حافظه اگه اتفاقی مشکلی تکراری افتاد میخواد تو رو تمرین بده تا از قدرت شهودت برای حل مسائل استفاده کنی

    اونجا بود که سوالی که این چند وقت پیش دائما توی خلوت هام ازش میپرسیدم که رسالت من چیه من برای چی به این دنیا اومدم چه ماموریتی رو من بررای بهتر زندگی کردن در این جهان باید انجام بدم ،بهش پاسخ داد جوابی واضح وروشن

    اونجا بود که ابرهای سیاه شرک وترس کنار رفتن ونور امید وانگیزه بر صورت من تابید دلم اروم بود ولی جسمم خسته روحم شاداب بود ولی جسمم

    بی حال انگار توانی برای راه رفتن نداشتم روزهای سختی رو پشت سر گزاشتم توی اون روزها کارم گریه بود ولی بالاخره اون روزا تمام شد

    از خدا میخوام کمکم کنه تا هر روز شهودم بیشتر واضح تر بشه دوباره بهم اعتماد به نفس وعزت نفس بده سلامتی رو واقعا توی این روزها خواستارم ایمانم رو قوی تر کنه تسلیم شدن دربرابر خودش ،توحید رو دوباره بر من چیره کنه من رو سرشار از عشق واگاهیه خودش کنع

    انا للله وانا الیه راجعون

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    رضیه زارع خورمیزی گفته:
    مدت عضویت: 406 روز

    سلام خدمت استاد و خانم شایسته عزیز و گرامی ودوستان همسفرم

    سفرنامه روز سی وچهارم

    بیرون زتو نیست آنچه در عالم است از خود بطلب هرآنچه خواهی که تویی

    توحید توحید توحید

    تنها را رسیدن به خداوند پرستش خدای یگانه خدایی که قدرت مطلقه خدایی که مالک جهان هستش خدایی که تا نخواهد برگی از درخت نمی افتد خدای فراوانی خدایی که تمام کارهای مرا با هزاران دستی که دارد انجام می‌دهد خداوندی که بیشتر از من دوست دارد که بهترینها را تجربه کنم و میگه برو من پشتت هستم خدایی که میگه توآرام باش و همه چیز را بسپار به من خدایی که اگر هزاران بار هم اشتباه کنی باز بدون قضاوت میبخشه خدایی که نمیگه تو کی هستی کی بودی و چه شرایطی داری خدایی پشت در قلبم وایساده و منتظره که من در را باز کنم خدایی که از رگ گردن به من نزدیکتره خدایی که اگه اندازه یک دانه خردل به او اعتماد کنم دنیایم را بهشت میکنه و چه زیباست که به این خداوند توکل کنم و خودم را رها و آزاد کنم از ذهنیت‌های محدودکننده ام و خودم و زندگیم را بسپارم به دستان بزرگ و قدرتمند او و با درک اینکه من تنها خالق زندگی خودم هستم و خودم هستم که با باورها و فرکانس هایم جهان بیرونم را میسازم و هیچ چیزی بیرون از من قدرتی ندارد.

    خداوندا بهم قدرت بده تا تنها تورا بپرستم وتنها از تو یاری بجویم.

    سپاسگزارم از استاد عزیز و خانم شایسته عزیز ودوستان هم فرکانسی ام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    نیما شریفی گفته:
    مدت عضویت: 3562 روز

    سلام استاد عزیز و گرانقدر خودم

    استاد خدا میدونه که این فایل چقدر به موقع بود واقعا دچار شرک دچار کفر شده بودم و از صبح که این فایل رو دانلود کردم تا الان که نظر میدم چندین بار فیلم رو دیدم و توی اون جاهایی که دچار شرک و کفر شده بودم رو شناسایی کردم و نوشتم واقعا بابت این فایل از شما تشکر میکنم و سپاس گذار خدای مهربان هستم.

    اما استاد سوالی که الان برام پیش اومده این هستش که قدم بعدی من چیست چگونه میتونم این شرک خفیف رو واقعا توی خیلی جاها خدا میدونه که اصلا معلوم نیست از بین ببرم و فقط چشم امیدم به خدا باشه چه قدم هایی رو لازمه که من بردارم استاد عزیز اگه اون بحث اقدام کردن و چگونه گی از بین بردنش و همچنبن اقداماتی که شما پس از شناسایی این شرک در زندگی خودتون برداشتید و تجربیات شخصی خودتون رو با در میون بزارید واقعا ممنون میشیم.

    و دوباره از خداوند متعال به خاطر وجود فرشته ای مثل شما و خانواده ی عزیز عباس منش سپاس گذارم و منتظر راهنمایی شما استاد عزیز هستم

    هر روزتون پر از عشق سعادت و ثروتمندی دوستتون دارم

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    مریم درویشی گفته:
    مدت عضویت: 2916 روز

    سلام استاد عزیز

    زمانی من احساس خالی بودن رو میکردم زمانی که توکل از اطرافیانم یاد نگرفتم تصمیم گرفتم این خلا پیدا کنم اما روزهایم بیهوده عبور میکرد حتی تلاش من برای خواندن درسایم هر روز هر روز زیاد تر میشد اما نتیجه نمیدیدم و همیشه دنبال جوابی از مشاوران تحصیلی بودم که من رو از این گیجی در بیاره اما هر روز که کلاس میرفتم و درس میخواندم احساس پوچی بیشتری میکردم تا این که بعد از 12سال به طور اتفاقی زمانی که فکرشم نمیکردم زائر امام رضا شدم سفری رویایی بود برای من تو این سفر ادم هایی که دیدم و چیزهایی دیدم که حامل پیام های زیادی بود قبل از رفتن به مشهد من از حضرت معصومه خواستم که پا در میونی کنه پیش برادرش به من کمک کنه خیلی بده ادم هدف های داشته باشه که بر پایه پوچ نیستند اما از درون ضعیف باشه اون زمان به هر کسی میگفتم موانع ذهنی دارم یا براشون توضیح میدادم اصلا انگار خارجی حرف میزدم بالاخره مشهد رفتم و هنگام برگشت در قم دایی من برام 4تا از وویس هاتو فرستاد درباره تقویت حافظه بود من تمام روزهایی ک در سفر بودم اونا رو گوش دادم و نا خواسته وارد سایت شدم اون زمان فقط حل مشکلم رو انجام دادن تمرینات حافظه و تقویت حافظه میدونستم اما مطالب سایت خوندم و بیشتر کنجکاو شدم تا الان .. من روزاها میشه لشکری از فکرهای نا امیدوارانه به من حمله میکنه و من سعی میکنم دوباره امید بر گردونم هر روز که فایل رایگان میزاری من با گوش دادنش انگار یه درسه که فصل به فصلش داره تدریس میشه و من نکات منفی خودم رو هر دفعه میفهمم خیلی ممنون از شماا خداعزیزم که این راه جلوی پای من قرار داد کنکوری هستم و هدف نهایی من از دوران راهنمایب خدمت به خلق بوده و همیشه هم بهش فکر کردم و دوست دارم بهش برسم دعا میکنم درک شناختمون از خدا بیشتر بیشتر بشه یا علی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    راضیه راضیه گفته:
    مدت عضویت: 3503 روز

    به نام خالق زیبایی ها

    سلام به همه همسفران عزیزم

    فقط روی خدا حساب کن…. حتی روی خودتم حساب‌نکنن…… چون فقط خداست که می توانه بهت کمک کنه…. چون فقط خداست که همه چیز می دونه…..چون فقط خداستتت که منبع همه نعمتها، رحمت ها، ثروت ها ،شادی، خوشبختیه….چون فقط خداست که جواب همه چیز می دونه……. چون فقط خداست که برات می مونه……

    این فایل یکی از شعرهای مرتضی عبداللهی را برام تداعی می کنه که هر وقت می خوانمش احساس عالی بهم میده :

    یک شبی مجنون نمازش را شکست

    بی وضو در کوچه ی لیلا نشست

    عشق آن شب مست و‌مستش کرده بود

    فارغ از جام الستش کرده بود

    سجده ای زد بر لب درگاه او

    پر زلیلا شد دل پر آه او

    گفت: یا رب از چه خوارم کرده ای

    بر صلیب عشق دارم کرده ای

    جام لیلا را به دستم داده ای

    وندر این بازی شکستم داده ای

    نشتر عشقق به جانم می زنی

    دردم از لیلاست آنم می زنی

    خسته ام زین عشق، دلخونم مکن

    من‌که‌مجنونم تو مجنونم نکن

    مرد این بازیچه دیگر نیستم

    این تو لیلا ی تو من نیستم

    گفت ای دیوانه لیلایتتتت منم!

    در رگ پنهان و‌پیدایت من

    سالها با جور لیلا ساختی

    من کنارت بودم و‌نشناختی

    عشق لیلا در دلت انداختم

    صدقمار عشق یکجا باختم

    کردمت آواری صحرا نشد

    گفتم عاقل میشوی اما نشد

    سوختم در حسرت یک یا ربت

    غیر لیلا برنیامد از لبت

    روز و شب او را صدا کردی ولی

    دیدم امشب با منی گفتم بلی

    مطمئن بودم به من سز می زنی

    بر حزیم خانه ام در میزنی‌

    حال این لیلا که خارت کرذه بود

    درس عشقق بی قرارت کرده بود

    مرد راهمم باش تا شاهتتتتتت کنم

    صد چو‌لیلا کشته در راهت کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: