توحید عملی | قسمت ۲ - صفحه 37 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2017/09/abasmanesh-5.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2017-09-27 07:44:252024-06-27 06:37:43توحید عملی | قسمت ۲شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام مهربان ترین
روز ۳۴ام سفر
با سلام به استاد عزیز و تمام دوستانم
توحید عملی واژه ای که در این سایت خیلی با اون روبه رو میشم و هر بار که تکرار میشه انگار همونیه که سالها دنبالش بودم انگار روح من داشته فریاد می زده و من صدای اون رو نمی شنیدم و حالا وقتی استاد داره برام تکرار میکنه که فقط روی خدا حساب کن از حالت لفظی بدون هیچ عمل بیرون میاد و خودش رو به صورت عملی نشون میده. دیگه نمیتونم کسی رو اونقدر قدرتمند ببینم که زندگی منو بخواد در هر جهتی تغییر بده،دیگه شرایط ظاهری اهمیتش از دست میده،وقتی قیمت دلار هر چی باشه مهم نیست وقتی قیمت خونه ها و وسایل زیاد و زیادتر بشه مهم نیست.دولت هر تصمیمی گرفته تاثیری در خوشبختی و بدبختی من نداره و این واقعیت که قدرت ،ثروت نامتناهی ،و تمام هستی در اختیار خداونده خودشو نشون میده و وقتی دیدمش تمام ترس ها کم رنگ تر و نگرانی ها کم اثر تر میشن.و چقدر خوبه این باور که قدرت در اختیار خداست هر بار و هر لحظه پر رنگ تر بشه.
هر چقدر توحیدی تر میشی اثر هر ترس و نگرانی و استرسی هم کمتر میشه .بقول استاد انتهایی نداره به اندازه ی ایمانت بدست میاری و هر چه ایمانت بیشتر نتیجه ی بیشتری بدست میاری .
چقدر دوستان عزیز که کامنت گذاشتن فوق العاده از خودشون و این مسیر که طی کردن نوشتن واقعا از اینکه همسفرانی اینچنین عالی همراه من هستند احساس شور و شعف دارم و برای ادامه ی راه متعهد تر میشم .
چقدر جالب استاد از طریق مصاحبه با افراد موفق چه تمرین فوق العاده ای رو انجام می ده چقدر زیبا باورها و نتایج رو با هم می بینه و مقایسه میکنه و قانون رو هر بار مرور میکنه َ.
استاد عزیزم و خانم شایسته ی مهربانم متشکرم. دوستان ارزشمندم متشکرم.
دوستتون دارم.
به نام خداوند موفق وثروتمند وشاد وسلامته
به نام خدایی که تنها فرمانروای جهانه
سلام بر تمام پاره های وجودم، سلام بر پاره های خداوند
پله 34 ام سفر تحول زندگیم:
خانم شایسته و استاد زیز یه دنیا سپاسگزارم خداجونم سپاسگزارم.
با خواندن متن این فایل واقعا درهایی برویم باز شد خدایاشکرت شکرت شکرت.
ذات واص واساس من یه انرژیه به نام خداوند
ذات و اصل اساس همه آدم ها انرژیه به نام خداوند
تمام اتفاقات زندگی ما بدون استثنا نتیجه فرکانس های ماست
پس ما موجودی فرکانسی هستیم و با فرکانس ودمون داوند تمام اتفاات ما را رم میزنه پسمن وهر آدمی درست سرجای خودش متناسب با فرکانس ودش هست.
من مسئول موفقیت خودمم و هر کسی مسول موفیت وحال وب خودش هست
من نمیتونم کسی رو تغییر بدم هر کسی فقطمیتونه به خودش کمک کنه.
همه شرایط در این دنیا به گونه ای فراهم شده که ما الق زندگی خودمون باشیم.
زندگی ما را فرکانس که منشاش باورهایم هست رقم میزنه وقتی این رو درک کنم دیگه دلیل شرایط واتفاقات زندیگیم در همه ابعاد زندگیم رو عوامل بیرونی نمیدونم پس میرم دنبال باورهای خودم بگردم و شروع کنم به تغییر دادنشون. و زمانی که باورهام تغییر کنن من به مسیرهای هدایت میشم ونتایجم تغییر میکنه. وقتی نتایجم تغییرکرد یعنی باورم تغییر کرده.
این ها یعنی دوری از شرک
اگر درک کنیم فاصله ما با تجربههایی که میخواهیم، به اندازه فاصلهمان با خداوند به عنوان منبع تمام نعمتها و قدرتهاست، آنوقت به وضوح خواهیم دید، به اندازهای که روی خدا حساب میکنیم، فراوانی جهانش را باور میکنیم و خود را لایق ارتباط مستقیم با این نیرو و دریافت الهاماتش میدانیم، این فاصله نیز کمتر و حضور آن برکات در زندگیمان بیشتر میشود.
این ها یعنی نزدیک شدن به توحید عملی
توحید یعنی، کار کردن برای بهبود مهمترین رابطه زندگی ات. یعنی هماهنگ کردن ذهنت با روح.
توحید یعنی حساب کردن روی فرکانسهایت و تلاش برای خالص کردنشان. وقتی برای نزدیک شدن با این نیرو و یگانهشدن با او تلاش آگاهانه به خرج میدهی، به سمت بهترینها هدایت میشوی،
دستهای این نیرو برای رونق کسب و کارت میآید،
عشق را در روابطات جاری میکند،
مردم را دورت جمع میکند و قلبهایی را برایت نرم میکند، تا به وضوح بدانی که: خداوند استاد برنامه ریزی هاست.
هرجا موفقیتی را دیدی، ردپای توحید را در آن بجو و هرجا شکستی را دیدی، رد پای شرک را در آن پیدا کن.
تا به این وسیله اصل را از فرع تشخیص دهی و توحید را در عمل اجرا نمای و از شرک خفی دوری بجویی.
توحید مربوط به یک مذهب نیست، توحید یک اصل است که اگر به آن تکیه نکنی، از درونت و از مهمترین رابطهی زندگیات غافل میشوی. این غفلت منفذی است برای شیطان ذهنت، تا گمراهت کند.
این قسمت رو عاشقش بودم متن خانم شایسته رو قرار دادم.
استاد دیشب خوابی دیدم که میخوام برم خونه دوستی در تهران اون بهم زنگ زده که چیزیبخرم از پل سید خندان با پول خودم . منم پولی برای خریدش نداشتم همینکه داشتم میرفتم بخرم به مغازه گلفروشی وصنایع دستی وارد شدم که اون فرد فروش خوبی نداشت بهش گفتم من میتونم بفروشمشون اون لحظه یاد حرف خانم شایسته در سفر به دور آمریکا افتادم که ما هرجا میریم کلی مشتری براش میاش . همون لحظه مشتری ها اومدن وبه اون فرد میگفتم چرا کارهای دستیت رو بفروش واون فرد بهشون چسبیده بود من بهش گفتم تو بفروش باز بهتر از این ها خواهی ساخت و تو میترسی وفکر میکنی نمیتونی دوباره وزیباتر ازاین بسازی ولی میتونی بلاخره براش فروختم وفروشش خوب شد واتفاقات دیگه افتاد و میدیم تو کیفم همیشه پول هست و میگفتم من باید تکاملم رو طی کنم ووقتی میخواستم برگردم ونهدوستم به ودم گفتم که بزار به بچه ا سربزنم ببینم فروش کسب وکارشون چطوره دیدم شبه و گفتم تاریکه اینم تو پارکه خطرناکه ممکنه کسی بهم آسیب بزنه بعد به خودم گفتم مگه من اتفاقات زندگیم رو با فرکانسم خلق نمیکنم مگه همه چیز وهمه کس پاره ای از خداوند نیستند گفتم چرا فرزانه پس رفتم واز دور دیدمشون که وضعیتشون خوبه و گفتم خداراشکر برم حالا.
بعد که داشتم از پله های پل بالا میرفتم دیدم روی پل کلی افراد هستند که دارن میفروشن وسایلشون رو و من بدون نگرانی از پول راحت خریدم و دوباره از پله بالا رفتم ودر این حین افتادم و یه تصویری بهم حرف زد و گفت مشکل توحیده مشکل آدم ها توحیده . وشنیدم دعای کمیل دعای کمیل رو بخون .
یهویی دیدمدوستم اومده روی پل نگاهش کردم و در حالی گریه میکردم و گفتم این همه رفتنودیدن ها برای این بودکه درک کنم توحید رو . چون ازش دور بودم من گمش کرده بودم و واسه همین بود که گفتی برم بخرم وتی ول نداشتم این بازی بود که من بفهمم توحید رو وبا توحید همیشه همه چی رو دارم .
وقتی اول صبح به این پله رسیدم و متن انم شایسته رو وندم دیوانه شدم وای دای من دایاشکرت شکرت این همون بود وبا این خواب یه نشونه بود برام که متوجه بشم که همه چی فرکانسه وتوحید اصله وبیشتر روی باورهام کار کنم.
خدایاشکرت شکرت شکرت
شرک چیزی جز ترس و غم به همراه ندارد.
اما وقتی یکتاپرستی اصل و اساس زندگیات باشد، آنوقت دلیل حضور هر نعمتی در زندگی ات، خواه یک فرد باشد، یا شغلی عالی، یا راهکاری برای مسئله ات و…، برکتی از جانب خداوند می دانی و اگر زمانی به هر دلیلی، از زندگی ات برود، معنایش این است که برکتی دیگر از خداوند در حال ورود به زندگی ات است.
برای همین، نه تنها این لحظهها ذرهای نگران ات نمیکند، بلکه خوشحال و شگفت زده، منتظر ورود برکات خداوند به شکل های مختلف، خواهی ماند. این آرامش، ارمغان توحید عملی است.
توحید عملی یعنی، همچنان که در جامعه انسانی هستی و با دیگران در کسب و کار و… مراوده داری، خداوند را منشأ قدرت بدانی و هر فردی که گرهای از کارت میگشاید یا گرهی از کار فردی می گشایی،این را دستی از جانب خداوند بشماری و به خاطر بسپاری که خداوند همواره دستان زیادی برای یاری همگان دارد!
خداوند قادر است به شکل همراه، همکار یا مشاوری عالی، وارد زندگیات شود، به شکل مشتری، بازار و ایدهای ثروت آفرین، وارد کسب و کارت شود و جان دوبارهای به آن ببخشد، به شکل دارویی شفا بخش وارد بدنت می شود، اگر این قدرت را باور کنی.
خداوند قادر است به هر شکلی که تو میخواهی و میتوانی آن را در ذهنت بسازی، وارد تجربه زندگیات بشود.
پس چرا این قدرت را باور نکنیم؟! چرا روی آن حساب نکنیم و چرا به این قدرت وابسته نشویم؟!
چرا نگذاریم یکتا پرستی آنچنان همه ابعاد زندگیمان را آگنده سازد، که دیگر فضایی برای حساب باز کردن و وابسته شدن به غیر او، نماند؟!
خدایاشکرت بابت این همه آگاهی بایت این نعمت ها
خدایا تنها تورا میپرستم وتنها از تو یاری میجویم دایا به راه راست هدایتم کنم
با سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته گرامی
اول از همه خدا را سپاسگزارم که من را برای بار دوم به سمت فایل های توحیدی هدایت کردند من از زمانی که روی باورهای توحیدی ام کار کردم خیلی نشانه دیدم که یکی اش هدایت ام به سمت کانال تلگرام استاد و دانلود کردن هم نتایج تصویری بچه ها و دیدن اشون و هم یکسری فایل های کوتاه از استاد بود که همش در مورد خدا و توحید بود و خیلی از جواب سوالات من یا تو نتایج بچه ها بود و یا تو اون فایل های کوتاه چند دقیقه ای از استاد که روی کانال اشون بود بگذریم چقدر این فایل پر از درس بود من هم مثل خیلی از شاید بچه های سایت تو گذشته ام از این نوع شرک خفی داشته ام که به جای اینکه چشمم به دست خداوند باشه روی دیگران حساب باز کردم و انصافا هم نتیجه اش را دیدم یادمه تو گذشته به خاطر باورهای اشتباهی که داشتم و چون چشم ام به دست پدرم و خانواده ام بود برای برطرف کردن نیازهای مالی ام واسه همین مجبور بودم که نظرشون را جلب کنم و خواسته های انها را بر خواسته های قلبی ام ارجح بدهم مثلا یک نمونه اش من ارزش ام همیشه آزادی و ماجراجویی بود و عاشق رشته های هنری بودم ولی خانواده ام امنیت شغلی خیلی براشون مهم بود برای همین من را مجبور می کردند که دنبال کار اداری باشم برخلاف میل باطنی ام و پیش این و اون رو می انداختند که من را قبول کنند به عنوان کارمنداشون و جز تحقیر و توهین چیزی عایدم نمی شد.
البته یکسری هاشون هم می خواستند احترام امون را نگه دارند می گفتن باهاتون تماس می گیریم من از یک طرف خوشحال می شدم که نشده چون برخلاف میل باطنی ام بود رفتن سر اون کار و از طرف دیگه هم به خودم می گفتم ببین چطور حاضر میشی منت یکی دیگه را بکشی واسه کار که آخرش هم کلی تحقیر و توهین عایدت بشه اون موقع که با این مباحث توحیدی آشنا نبودم ولی الان که فکرش می کنم می بینم چقدر من شرک تو وجودم بود اول از همه شرکی که داشتم و چشمم به دست خانواده ام بود و دوم هم شرکی که به دیگران داشتم که اونها واسم کاری پیدا کنند و یا من را به عنوان کارمندشون استخدام کنند و نتیجه اش هم که کاملا مشخص است چیزی جز خفت و خواری نصیب ام نشد باز هم خدا را شکر که هیچ کدام از اون کارها واسم جور نشد.
من موارد زیادی دیدم از افرادی که با پارتی کسی روی کار اومدن و طرف چون یک جورهایی مدیون اون ادمی بوده که واسش کار جور کرده و یا به عنوان کارمند استخدام اش کرده اول از همه که اونی که واسش کار جور کرده هر کاری داشته واگذار کرده به اون آدمه و اون فردی هم که با پارتی اومده روی کار از اونجایی که یک جورهایی مدیون این آدم بوده مجبورشده هر کاری که این آدم بهش میگه انجام بده را انجام بده یعنی خواری و ذلت تا کجا.
باز هم خدا را شکر که خدا شما را سر راه من قرار داد و باعث شد بفهمم که چقدر شرک تو وجودمه و به جای اینکه تو این دنیا ارباب های زیادی داشته باشم فقط خدا را به عنوان رب و پروردگارم بپذیرم و تنها وابستگی ام فقط و فقط به خداوند باشه من هم مثل شما استاد هر وقت روی غیر خدا حساب باز کردم ضربه خوردم و هر وقت روی خدا حساب باز کردم خدا همه چیز بهم داد البته به میزان باور و توکل ام نسبت بهش چون واقعا فاصله زیادی است بین حرف زدن تا عمل کردن وجود داره امیدوارم روزی برسه که بتوانم ایمان ام را در عمل کردن به این مطالب نشون بدهم نه اینکه بگم چه حرفهای قشنگی اره درسته راست میگن استاد.
سلام ب همه اینقدر دوست دارم ونیاز دارم ب نوشتن ک مقدمه کوتاه شد واقعا این فایل عالیه و من کاملا درک میکنم منم ضربه خوردم منم حساب کردم منم دیدم چقدر حساب کردن روی غیر خدا میتونه مضر باشه من باید روی این زمینه بیشتر کار کنم باید اون شرک و اون قدرتو ب غیر خدا دادن هر روز کمرنگ بشه تا من هر روز توحیدی تر بشم تا هدایت خداوندو بیشتر درک کنم..
خیلی این فایل ب من قدرت داد روی هیچکس حساب نکنم هیچکس آاااااااای سکینه با توام هیچکس..
باحساب کردن روی حتی شوهرت دیدی چ ضربه هایی خوردی دیدی چ قدرتتو گرفت دیدی جلوی پیشرفتتو گرفت پس ب خودت بیا روی رب حساب کن چشم دلتو باز کن تا بهت کمک کنه تا هدایتو درک کنی و بری ب سمت بهترینها..
خدایاشکرت من ب تو پناه میبرم و از تو یاری میجویم
منتظر معجزه و اتفاقات خوب هستم..
اینم ردپایی برای خودم در روز سی و چهارم
ک صبح امروز تونستم تو شرایطی خاص و ب صورت هدایتی این فایلو گوش کنم تا بازم نقطه تمرکزم روی خدا باشه..
خدایاشکرت درپناه خدا باشیم
بسم الله الرحمن الرحیم هست کلید درگنج حکیم
سلام ب استاد عزیز و مریم بانو
و دوستان همسفرم
34ومین برگ سفرنامه
خداروشکر بابت اینکه تونستم تا اینجا بیام و ادامه بدم
توحید عملی یعنی چی؟
معنیش چیه؟
یعنی قدرت و دست کسی ندیم ب جز خدا
فقط روی خدا حساب باز کنیم
تنها از خدا درخواست کنیم
اگه کسی برامون کاری کرد بدونیم خدا از طریق این شخص کارمونو انجام داده
و اگه درخواست کردیم از کسی و جواب رد شنیدیم ناراحت نشیم
اگه از طریق این شخص کارمون انجام نشد قراره ی شخص دیگه ب شکل بهتری برامون انجام بده
میخوام تجربه ی خودم و بگم و درکی ک از توحید متوجه شدم
من سال 99از طریق تلگرام ب گروه های شکرگزاری هدایت شدم
ک ی چیزایی از قانون جذب و شکرگزاری متوجه شدم
ک اینقد حالم خوب شده بود باشکرگزاری ک حس میکردم خوشبختربن ادم دنیام
چون دیگه ب گذشته فک
نمیکردم فقط ب جلو نگاه میکردم و میدونستم ک میتونم با این مسیر زندگیمو تغییربدم
هرروز شکرگزاری هرروز نوشتن هرروز گفتن جملات تاکیدی گروهی
چقد انرژی میگرفتم
ک یک روز شخصی ک خدا مامورش کرده بود تا منو با استاد اشنا کنه اومد تو زندگیم
و چون قبلا خیلی زود وابسته میشدم ب آدمی ک باهاش وارد رابطه میشدم سعی کردم فقط ایشونو دست خدا بدونم تو زندگیم
و ایشونم همین و میگفت
ک منو دست خدا ببین
رابطه ی ما 2سال و نیم طول کشید ک خیلی ب رشد من کمک کرد
تا اینکه من وابسته شدم
مشرک شدم
میترسبدم اگه ارتباطم قط بشه با ابن شخص دیگه نمیتونم آگاهی دریافت کنم
و ارتباطم باخدا قط میشه
ک ب محض اینکه این فکرا اومد تو ذهنم بعد ی مدت ارتباطمون کمرنگ شد
طوری ک من بیشتر پیام میدادم
چقد حسم بد میشد
ب ادامه دادن این ارتباط
ولی باز نجوا ک دیگه نمیتونی همچی شخصی پیدا کنی ک اینقد خوب روخودش کار کرده باشه وشاگرد استاد عباسمنش باشه
(درصورتی ک این شخص خودش اومد سراغ من خدا فرستاده بودش)
نباید از دستش بدم
خدااای من چقدررر شرک ورزیدم
دیگه ب جایی رسبد ک پیام هام تا چند روز و گاهی تا یک هفته باز نمیکرد
ک دیگه ب خودم اومدم گفتم بسه هرچی خودتو کوچیک کردی
این شخص دست خدا بوده برای تو نباید بچسبی بهش اگه این بره بهترش جاش میاد
و اینکه یه روز تسلیم شدم وب خدا گفتم
خدایا خودت هدایتم کن چرا من باید ب ی بنده ی دیگت وصل بشم ک بتونم آگاهی های تورو
دریافت کنم
خودت هدایتم کن
خودت مسبرو بهم بگو
من میخوام بدون واسطه بهت وصل بشم
خسته شدم از بس خودمو کوچیک کردم
ک خدا از طریق گروه تلگرام استاد لینک نشانه ی امروز ک انتهای یکی از کامنت ها بود هدایت شدم ب سایت
و فهمیدم من دوسال پیش عضو شده بودم
چون اون دوستم بهم گفته بود فقط اونایی ک دوره تهیه کردن میتونن از کامنت های سایت استفاده کنن
منم دیگه نیومدم داخل سایت و یادمه اون موقع ک عضو شدم نتم پرید دیگه هم چک نکردم ک عضو شدم یا ن
و بعد اینکه هدایت شدم ب سایت متوجه شدم چقد حرف دوستم برام سند بود ک نیومدم حتی چک کنم خودم ک قسمت های دیگه هم هست ک رایگانه
و چقدررر من منقلب شدم با این هدایت
و این دریای اگاهی ک خداوند بهم هدیه داد
و استادی ک عاشق اموزش دادنه
و دوستان توحیدی ک باعشق جواب کامتت هامو میدن و دست خدا هستن برای من
الهی صدهزاررر بارشکرت ک هدایتم کردی ب این سایت الهی
منو ببخش ک ب یکی از دستات چسبیدم درصوتی ک تو بینهایت دست داری ک مامورشون کردی ب من کمک کنن
اگه ب یکی بچسبم دستای دیگه تو میبندم
خدایا تنها تورا میپرستیم و تنها از تو یاری میجویم
مارا ب راه راست هدایت کن راه کسایی ک ب اونها نعمت دادی
خداجوونم عاشقتممم
استاد قشنگم عاشقتممم
بنام بخشنده مهربان
بنام پروردگار پنهان و نهان
بنام رب یکتای بی همتا
سلاااااام
سلاااااام و صد سلام به استادم ،،،،استاد جان من ،استادی که به قول یکی از دوستان گلوی خداست برای ما تا حرفای اونو به ما بگه،،،،،استاد عزیزی که خودش اول عمل کننده است ……
استاد عزیزم چطوری و با چه زبونی تشکر کنم از شمایی که دست خدا شدی برام تا بهتر و زیباتر خدامو بشناسم ،،،تا بفهمم چقدررررر خداوند دوستم داره و عاشق منه،،،خدایی که از من مشتاق تره که به خواسته هام برسم
یه فلش بک میزنم به گذشته،،،گذشته ای که خالی بود از خدا
گذشته ای که پر بود از وابستگی به آدما
نتیجه ام چیزی جز بدبختی و غم نبود،یادمه خیلی قبل ها روی ادما حساب میکردم بجای حساب روی خدا،وابستع میشدم و تعجب میکردم چرا آدما از دورم میرن و دور میشن،،،،،،نمیدونستم این قانون خداونده که به محض اینکه روی کسی غیر خودش حساب میکنی تمام جهانو صف میکنه تا بهت ثابت کنه تووو فقط باید عاشق اون باشی :)))))
قربونتتتتت برم خدای خوبم ،،، چقدر به بنده هات عشق داری
عشق جانم کمکم کن هر کمکی از جانب تو بدونم
پروردگارم کمکم کن روی تو حساب کنم
کمکم کن خالی بشم از همه و پر بشم از تو
استاد عزیزم وقتی از خدا میگی ،چشمات از شادی و عشق برق میزنه
صدات از اشک شوق میلرزه
و من چهره آرومتو فقط از اینم میبینم که روی خدا حساب میکنید.
یوسف همون وقتی خدا حساب کرد از چاه به جا و مقام رسید
همون زمان که روی غیر تو حساب کرد زندانش به هفت سال به طول انجامید.
تو که هم جانی و هم جهانی…..
هدایت کن ما را به راه کسانی که به آنها نعمت دادی…..:)
عاشقتونم.
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق
34. رد پای سی و چهارمین روز از روز شمار تحول زندگی من از این جعبه شگفتی خدا
توحید !!!
من تا چند روز پیش یه سری اشتباهاتی درمورد درک و فهم توحید داشتم و خدا بهم فهموند که درکم درست نبوده
و فایل توحید عملی قسمت 7 و 4 رو که گوش دادم سعی کردم بهش عمل کنم
امروز حالم فوق العاده عالی بود تمرین کلاس رنگ روغن رو انجام داده بودم با عشق و منتظر بودم ببرم سرکلاس تا به استاد نقاشیم نشون بدم
وقتی رسیدم و یکی یکی تمرینامونو نگاه کرد به دختری که باهاش دوست شدم کنارم نشسته بود رسید گفت رنگ و محو کردن کارش عالی شده و بعد کار منم دید همینو گفت
خیلی خدارو شکر کردم که تونستم یاد بگیرم
و با عشق ادامه میدم
ولی ته دلم داشتم به چند تا چیز فکر میکردم
به پرداخت هزینه های کلاس رنگ روغن و طلا و جواهرات
و عملا کاری نکرده بودم که از فروش نقاشی درآمد داشته باشم و ایده هایی که خدا بهم داد چون ده روزو فقط پای نقاشیم نشستم که رنگ کنم تا برسدنم به نمایشگاه
بعد که کلاس تموم شد استادم گفت شما دو نفر چون خوب کار کرده بودین توقعمو بالاتر بردین دفه بعد بهتر از الان میخوام کاراتونو ببینم
الان که این حرف استادمو نوشتم یادم اومد که ببین
مثلا وقتی خدا بهت نشونه هاشو میفرسته یا برات کاراتو انجام میده توقعت از خدا بالا میره و ازش بیشتر میخوای تا از فراوانی از همه جهت بهت عطا کنه
یا اینکه الان که تو یه سری ایرادای کارتو که خدا بهت نشون داد در مورد توحید عملی که تو قسمت 7 و 4 بود الان خدا دوست داره که بیشتر عمل کنی بهشون
من بعد کلاسم رفتم ولیعصر تا از کامپیوتر فروشیا قیمت بگیرم ،قصد داشتم یه گردنبند طلا که از مادرم هدیه گرفتمو بفروشم
ولی کامپیوتر خیلی گرون تر بود
من که اومدم خونه تو آسانسور مدیر ساختمونمونو دیدم یهویی ازم پرسید که چیکار کردی رفتی شهرداری ؟؟؟؟؟
گفتم نه نرفتم ،آخه من پارسال خیلی دوست داشتم رو دیوار پشت بوممون یه پروانه بکشم عاشق رنگ کردن دیوارم ولی اهالی ساختمونمون که اجازه دادن یه نفر گفت اگه شهرداری ببینه ممکنه جریمه بگیرن اول برو اجازه بگیر بعد بیا رنگ کن من بعد اون اصلا نرفته بودم شهرداری و بیخیالش شده بودم
ولی هربار همسایه هامون منو میبینن میپرسن چی شد پروانه رو کشیدی و من میگفتم نه
الان که ازم پرسید ته دلم گفتم خدای من الان با این یادآوری میگی که زود برو و این ایده رو انجام بده و حرکت کن
دائم سوال کردم خدا چیکار کنم ؟ چه کاری باید انجام بدم تا هزینه تمام چیزایی که میخوام رو بدست بیارم ؟؟
گفتم خدا بهم بگو و رفتم باز قسمت گالری گوشیم که فایلای استاد بود باز مثل همیشه بالا پایین زدم تا یکی رو که دستمو رو فایل گذاشتم گوش بدم
از وقتی اینجوری دارم گوش میدم و از خدا قبلش سوال میکنم که چی الان لازمه بشنوم دقیقا خدا جواب و با اون فایل بهم میگه
و من دیدم مصاحبه با استاد قسمت 9 اومد
یادم نبود چی گفتن استاد وقتی گوش دادم دیدم
همون قسمته که استاد گفتن مثال نقاشی و علاقه و حرکت کردن در راستای علاقه رو میگفتن
که حرکت کن و ببین چجوری خدا بقیه شو درست میکنه
بعد یهو گفتم وای طیبه
چقدر خدا بهت ایده داد و تو فقط مشغول یه کار شدی و از اونا غافل شدی
اینکه درست کردن جاکلیدی و فروشش
رفتن به شهرداری برای رنگ دیوار
رفتن به عمده فروشیا برای فروش جاکلیدی های نقاشی عمده
رفتن به هتل اسپیناس و نقاشیمو بردن به اونجا
وای همه اینا یادم اومد
با وجود خستگی که داشتم و خوابم میومد زود بلند شدم و چوبارو حاضر کردم و گفتم خدایا چشم
میدونم باید عمل کنم ولی این هفته سعی میکنم یکی یکی انجامشون بدم
و الان من نصف کارمو رنگ کردم و حاضر میکنم و فردا برم بازار و به عمده فروشیا کارامو نشون بدم و حرکت کنم
الان که اومدم رد پای امروزمو ببینم دیدم دقیقا توضیحات این قسمت در مورد همین فکرا و حرفایی بود که من با خدا میزدم
این هفته عمل میکنم به ایده هایی که خدا بهم داده و میام از نتایجش بهتون میگم
چند روزه که یادم میاد استاد میگفتن که با نتایجتون با من حرف بزنین
وگرنه همه بلدن حرف بزنن
تمام سعیمو میکنم این هفته و هر روز و هر روز که حرکت کنم و از خدا کمک بخوام
برای تک تکون عشق و شادی و سلامتی و ثروت بی نهایت از خدا میخوام
سلام خدمت استاد و دوستانی که کامنت رو میخونند
سپاسگزار و سجده کن خدایی هستم که بهم لطف کرد و منت گذاشت و خودش رو بهم نشون داد
خدایی که در ذهنم فقط کسی بود ک دائم میخواهد من عذاب کند
خدایی رو سپاسگزارم که وقتی با توکل بر او قدمی برداشتم و با این که هیچ شناختی ازش نداشتم و اون همین توکل کلامی رو ازم قبول کرد و نگذاشت که در راه گمراهی بروم و رو زدن به آدم های ضعیف و حقیرش و پیشنهاد رشوه های منو برای این که میخاست خودش رو بهم نشون بده بدون نتیجه گذاشت
این خدا میتونست منو واگذار کنه به خلقش و کار منو از طریق اونا راه بندازه جوری که من تا آخر عمر مشرک بمونم اما منت گذاشت سرم و همه آدم هایی که روشون حساب میکردم رو بی اثر کرد
خدایی که وقتی از همه آدم ها بریدم که این هم لطف خودش بود و به سمتش برگشتم و بهش گفتم خدایا من با توکل بر تو حرکت کردم درهایی رو به رویم باز کرد که تا خالا من همچین معجزاتی ن در زندگی خودم و ن در زندگی اطرافیان ندیده ام
اما پناه میبرم به خودش از شیطان و ترفندهای که از چپ و راست و جلو وعقب حمله میکنه
همه چیز دوباره برگشت به صفر وقتی من نتیجه مستقیم شرک و وابسته شدن به خلقش رو دیدن
و نابود شدم نابود
این قدر درد داشت که بعضی موقع ها فکر میکنم که کاش واردش نمیشدم از اول
اما خودش میاد بهم میگه بنده من ادامه بده باز هم حرکت کن اگر باز هم اشتباه کنی شک نکن که میبخشمت تو فقط حرکت کن و رشد کن
میدونم دوباره داره اتفاقات عالی میفته
و من این روز ها به لطف خودش بابت دست هاش سپاسگزارم و میدونم که هر لحظه آدمهای بهتری سر راهم قرار میگیرن و همه از جهت خود اوست
به نام خداوند یکتا
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته گل و دوستان سایت توحیدی استاد عباسمنش
روز 34 ام از تحول زندگی من
«تمام اتفاقات زندگی ما نتیجه فرکانس های خودمان است»
یه جمله کلیدی که بله توحید یعنی کسی نیستوفقط منم و اصل و اساس و ذات من که همون انرژی که خدا مینامیم و این انرژی که قدرت رو به من داده و داره خلق میکنه آنچه که بهش توجه میکنم رو گسترش میده
خدایا چه قانون شگفت انگیزی چه سیستم و برنامه مهیجی…
همیشه فکر میکردم من خیلی آدم درستی ام خیلی به خدا نزدیکم
از یه سری جنبه ها خوب بودم انصافا ولی یه بعد هایی از زندگیم به شدت داغون
اروم اروم تو این مسیر معنای توحید رو فهمیدم اصلا دیدم بابا خیلی به خودت نناز تو اونجوری که باید با خدا ارتباط داشته باشی مسلم باشی خدا رو پرستش کنی نیستی ها به قول قرآن خدا رو اجابت کردی؟؟؟
یواش یواش دارم تشخیص میدم اصلا خداپرستی چیه توحید چیه ایمان چیه
قبلا هر چی بود فقط به لفظ بود
حالا داره تو عمل میاد و هر چقدر من بهتر عمل کنم توحیدی تر عمل کنم زندگی اروم تر شادتر و راضی تر دارم و پر از اتفاقات زیباتر در واقع چرخ زندگی آسون و لذت پخش میچرخه به روال طبیعی خودش
اما امان از اون لحظه هایی که مشرک میشم و قدرت رو به بقیه میدم و برای به دست اوردن پول بیشتر میدوم و میخوام جایگاه و شغل و لقب داشته باشم و خودمو تو چهارچوب های الکی بزارم که براش ساخته نشدم بهم میریزم چون به قول استاد ذهنم رو با روحم هماهنگ نکردم
ما انسانیم و فراموش کار و در دنیای مادی رنگارنگ ،ولی سعی میکنم بیشتر از قبل سعی خودمو بکنم بر روی تمرکز بر زیبایی ها به جای قر زدن و انتظار از بقیه که مرا در رده مشرکان قرار میده و زندگی رو بر من سخت و دشوار میکنه
خدایا من رو به راه راست به راه آنان که نعمت داده ای هدایت کن
در پناه الله شاد وسلامت و ثروتمند باشید .
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خدایی که همیشه زنده است و هرگز نمی میره… هرگز چرتش نمی گیره… هرگز فراموش نمی کنه… هرگز کنترل اوضاع از دستش خارج نمیشه… هر گز شکست نمی خوره… هرگز دیر نمی کنه… هرگز سرسوزنی خطا نمی کنه… هرگز خلف وعده نمی کنه… خدایی که گنج آسمان ها و زمین دستشه… خدایی که همه چی رو از عدم خلق کرد… خدایی که همه چی مال اونه… خدایی که همه چی رو بدون عیب و نقص داره اداره می کنه… به همه چی محیطه… به ذات صدور آگاهه… بهترین مولا و نصرت دهنده است… بهترین وکیل و کارگزار… خدایی که هدایت و حمایت منو بر خودش واجب کرده… از رگ گردن به من نزدیکتره… هیچی براش غیر ممکن نیست… خدایی که عوامل بیرونی رو در مسیر کانون توجه من، الگوها و گفت و گوهای ذهنم می چینه… خدایی که منو قضاوت نمی کنه… خدایی که نگاه انسانی به من داره و می دونی اشتباه جزئی از مسیر پیشرفت و رشد منه… به همین دلیل غفور و رحیم و در توبه رو همواره باز گذاشته… خدایی که می دونه من ضعیفم… فراموشکارم… عجولم… خدایی که عشقش بهم بی قیدو شرط… عاشقانه دوسم داره… بهم کرامت داده… جهانش رو مسخر من کرده… کلید گنج آسمان ها و زمین رو در اختیار من گذاشته و اونم دعا کردن و درخواست کردنه… به اندازه ای که باورش کنم… از این نیرو می تونم استفاده کنم…
نازنین دلبرم… بهترین رفیق من… آگاهی های ناب قرآن و قوانین رو تا سطح درک من پایین بیار تا درکش کنم و عمل کنم… بهم علم و حکمت و بصیرت عنایت کن… یاری ام کن همواره صلاه کنم… زکات کنم… انفاق کنم… صبور باشم… منو از مسلمون قرار بده که همواره تسلیم تو باشم… ایاک نعبد و ایاک نستعین
آمین
سلام سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته جان و رفقای هم فرکانسی
أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ ﴿2﴾
آیا مردم گمان کرده اند، همین که بگویند: ایمان آوردیم، رها می شوند و آنان مورد آزمایش قرار نمی گیرند؟
وااااای خدای من… خدای من…. چقدر این بحث توحید و شرک ظریف
الان تو مسیر بیمارستان هستم… اسنپ گرفتم… من و برادرم که باهاش رودربایسی دارم و راننده… راننده به محض نشستن بهم گفت میشه گزینه کنسل رو بزنی که من کمسیون ندم…. داداشم گفت براش بزن… دستم رو بردم که بزنم…. آیه های قرآن اومد تو ذهنم… واقعاً سارا جانم می خوای این کار رو بکنی؟؟ … می خوای حق رو قربانی کنی؟؟… می خوای تو فرکانس این آقا شریک بشی؟؟… می خوای مشرک بشی؟؟… پیش خودم گفتم قطعاً که نمی خوام مشرک باشم… اما منافقانه رفتار کردم… خدا منو ببخشه… اولش واقعاً گزینه لغو سفر رو پیدا نکردم ولی بعدش پیداش کردم… راننده همچنان مصر بود که این کار رو انجام بدم… یه تلنگر به خودم زدم… ساراجان داری چیکار می کنی؟؟؟ داری منافقانه رفتار می کنی… قاطعانه بهش بگو نمیزنم چون از نظر من این کار درست نیست… همش ذهنم می گفت : ولش کن بهش بگو پیدا نمی کنی…. بابا داداشت مسخره ات می کنه … میگه نمیشه جانماز آب نکشی.. بگو دیگه… بگو گزینه لغو سفر رو پیدا نمی کنم… ولی من استغفار کردم و قاطعانه تصمیم گرفتم اگه مجدد راننده اصرار کنه بهش بگم: از نظر من کار درستی نیست و من انجام نمیدم… حالا اگه می خواد ناراحت شه… به من چه… یا اگه داداشم هر فکری می خواد بکنه… تصمیم جدی گرفتم… ولی بچه ها می دونید چی شد… این فقط برای محک ایمان من بود… اصلاً به مرحلهی اجرا نرسید…
خدایا شکرت که از این امتحان سربلند بیرون اومدم…
خدایا شکرت…
آگاهی های قرآن نجاتم داد…
یاد دوران قبل افتادم که چقدر راحت مشرک میشدم.. خدایا منو ببخش.. جاهل بودم…
وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاءً الْحُسْنَىٰ ۖ وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا یُسْرًا(88کهف)
و اما هر کس ایمان بیاره و عمل صالح انجام بده… او را پاداشی بس نیکوست… و در فرمانمان تسهیلاتی برای او توصیه خواهیم کرد.
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا….(136 نساء)… ای کسانی که ایمان آوردید… ایمان واقعی بیارید… یعنی بابا ظاهری نیست که… بحث فرکانسِ… نمی تونی نقاب مومنان رو بزنی و یکسری اعمال ظاهری انجام بدی … قانون اینجوری نیست که… جهان فرکانس های ما رو ترجمه می کنه نه ظاهر کارهای ما رو…
ایمانی که عمل نیاره، حرف مفته…
«وَإِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ ۖ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ» (و اگر وسوسه ای از سوی شیطان تو را تحریک کند؛ به خدا پناه ببر؛ بی تردید او شنوا و داناست)
بسم الله الرحمن الرحیم
بزرگترین عزت من اینکه بنده ی توام و بزرگترین افتخارم اینکه تو رب منی
هُنَالِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالًا شَدِیدًا….
در آنجا بود که مومنان مورد آزمایش قرار گرفتند و سخت به تزلزل درآمدند…
سلام سلام به اساتید عزیزم و رفقای ناب
در ادامه ی عمل کردن به درس های تئوری قرآن و پاس کردن ارزش قائل شدن به ارزش های خودم و سبک شخصی خودم…. پاس کردن طرفدار حقیقیت بودن و تسلیم حقیقت شدن و خارج شدن از معیار منیت ها… اون اتفاق اسنپ دوباره برام تکرار شد…
و جالبه که یک روز بعدش هم با همون داداشم و دو نفر دیگه که همراهمون بودن، اسنپ گرفتیم… راننده بازم ازم درخواست کرد که لغو سفر رو بزنم… پیش خودم گفتم: سارا جان حالا وقت عمل کردنه… بلافاصله قاطعانه و مودبانه گفتم: من این کار رو نمی کنم چون از نظر من کار درستی نیست… بعد راننده شوکه شد و البته ناراحت… و کلی کارش رو توجیه کرد… و بعد از چند صد متر گفت: برام صرف نداره و ما رو وسط راه پیاده کرد…. ولی اصلاً ناراحت نشدم… و خدا دل داداشم و اون دو نفر رو نرم کرد که اونا هم ناراحت نشدن و کارم رو تحسین کردن… و بعد زنگ زدم اسنپ گزارش دادم و یه اسنپ دیگه گرفتم….
دوستان عزیز می دونید چه درس هایی گرفتم از این اتفاق:
1. اینکه حتما باید در عمل ایمانمون رو نشون بدیم….
2. فرداش خدا راهکاری بهم داد که دیگه اسنپ نگیرم و راحت تر برم اونجایی که این روزها مجبورم برم و برگردم(بیمارستان) … یعنی باید بزرگتر میشدم… باید ایمانم رو محک میزدم… بعدش راهکار اومد…
3. اینکه وقتی تو با شجاعت کاری که درسته رو انجام میدی… خدا کمکت می کنه… دل ها رو برات نرم می کنه…
4. من بت شکنی کردم… بت اینکه الان راننده ناراحت میشه… الان راننده ما رو پیاده می کنه… نترسیدم چون می دونستم خدا همراه منه… بت اینکه الان داداشم چی میگه… اون دو نفر چی میگن…
5. و یه درس دیگه اینکه: اگر این درس رو پاس نمی کردم مدام برام تکرار میشد و هر بار شدیدترش
خلاصه خیلی خوشحالم که آگاهی های تئوری قران رو دارم عمل می کنم… و این از فضل خداست و اعتبارش به خداست
وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاءً الْحُسْنَىٰ ۖ وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا یُسْرًا(88کهف)
و اما هر کس ایمان بیاره و عمل صالح انجام بده… او را پاداشی بس نیکوست… و در فرمانمان تسهیلاتی برای او توصیه خواهیم کرد.