توحید عملی | قسمت ۶ - صفحه 31 (به ترتیب امتیاز)

1899 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمد مهدی عباسی گفته:
    مدت عضویت: 1049 روز

    به نام الله مهربان

    روزشمار تحول زندگی من روز 54

    روی هیچ کس حساب نکن به غیر خدا

    ممنون از شما استاد عزیز زیرا هر دو طرف را برای ما ساختید هم حساب نکردن روی دیگران و هم حساب کردن روی خداوند .

    چقدر افکار من شرک آلود هستش به همه چی قدرت میدهیم به غیر خداوند.

    وقتی به اوضاع مالی و روابط ‌و کسب و کار و … عده ای نگاه میکنم و هرروز موفق تر از دیروز و هرروز پیشرفت میکنند و ثروتمند میشوند به قول عده ای حتی در شرایط حساس کنونی چطور میشود؟

    به اندازه ای که به حرف دوستمان اهمیت میدهیم

    به اندازه ای که روی حرف رئیس بانک حساب میکنیم

    به اندازه ای که رویه وعده های رئیس جمهور حساب میکنیم

    به اندازه ای که روی حرف های رئیس شرکت یا اداره حساب میکنیم

    روی خدا روی رب حساب بکنیم همه این.مسائل حل شده است.

    وقتی در کسب و کارت رقیبت پرفروش تر میشود

    وقتی شخص دیگری تهدیدت میکند

    وقتی کسب و کارت را شروع کردی و در اوایل مشتری نبود

    قدرت را به چی دادیم؟به عوامل بیرونی از خودمان؟به دلار؟ گفتیم که من به الله ایمان دارم ،به غیب ایمان دارم و آرامش داشتیم در راه درست هستیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    رضا زارعی گفته:
    مدت عضویت: 1108 روز

    زمانی که آدم هبوط کرد به زمین ما گفتیم :وقتی هدایتی از جانب ما می آید اگر از آن پیروی کنید نه غمی برشماست ونه ترسی خواهید داشت

    لحظاتتان غرق در خداوند و وجودتان سرشار از عشق ناب او باد

    سلام به قلب های نازنین و توحیدی ،سلام به تمام نیمه های من ،سلام به تمام من

    خدایا از کدام شاهکارت تو زندگیم بگم و بنویسم ؟؟؟از کدوم شروع کنم ؟؟؟ از معنویت بی نظیرم؟؟؟از سلامتی فوق العادم ؟؟؟از رونق کسب و کارم و درآمدم که هر ماه روبه صعوده ؟؟؟از روابط بی نظیرو با عشقم؟؟؟از صمیمیتم با انسان های نازنین ، از اینکه هرجا پا میگذارم نازنین ترین و شریف ترین انسان ها اونجان ؟؟؟از اینکه آرامش و اطمینان قلبیم و ایمان و باور و توکلم و اعتمادم به تو که هرروز داره بیشتر و بیشتر میشه ؟؟؟ از هر کدوم شروع کنم باید چند روز بنویسم ، از رضایی که خواست و تو هدایت کردی و سوال من اینه و آیه ی توام اینه در قرآن ، کیه که بتونه اونی که خدا هدایتش کرده رو گمراه کنه ؟؟؟؟ کی قدرت این کارو داره که کسی رو که تو هدایتش کردی گمراه کنه ؟؟؟؟ کی ؟؟؟؟؟!!!!!! چی؟؟؟؟؟؟ کل جهان ؟؟؟؟؟؟ کی ؟؟؟؟کی می‌تونه اونی رو که او هدایتش کردی رو گمراه کنه ، نازنینم که داری این کامنت و میخونی سجده کن و بدان که خداوند تورا لایق دانسته و هدایتت کرده ،سجده کن به درگاهش و فارغ از هرچیزی کمی باهاش خلوت کن ،تو اتفاقی اینجا نیستی ،هیچ کدوم ما اتفاقی اینجا نیست 8میلیارد انسان در این کره ی خاکی و از بین این همه مگه چند نفر اعضای این مکان بهشتین ؟؟؟؟مکانی که همواره بوی خدا میدهد، مکانی که من به اسم سایت موفقیت نمی‌شناسم بلکه به اسم هدایت شدگان ،سعادت یافتگان میشناسم ،مکانی که استادش فرمول یادنمیدهد و تورا مستقیم وصل می‌کنه به اصل کاری ، مکانی که همه خودشونن و سعی میکنن بهتر و بهتر باشن ، و توحید غیر این نیست ، آره ما هدایت شدیم ،همه ی ما هدایت شدیم ، پس قدر این هدایت را قدر این لطف پروردگار را بیشتر و بیشتر بدانیم ، ما میخواهیم ومیشود ،ما میخواهیم و میشود ، ما میخواهیم و میشود و به میزانی که اینو باورمیکنیم انقلاب میکنیم از درون و بازتابش همه را مات و مبهوت خود میکند ، از اینکه چرا این بشر هرروز داره موفقیتاش بیشتر میشه ، از اینکه چرا اوضاع و شرایط هیچ تاثیری روش نداره ، از اینکه چرا این بشر انقد آرومه ،از اینکه چرا این بشر انقد محکم و انقد مطمعنه ، رو چه حسابی من آنقدر با قدرت دارم حرف میزنم ؟؟؟خدایا خودمو میگم رو چه حسابی انقد بی کله و انگار نه انگار دارم میرم جلو ؟؟؟خدایا رو چه حسابی من آنقدر آرامم و انقد مطمعن از رخ دادن تمام خواسته های بزرگم؟؟؟ رو چه حسابی وقتی با انسان های ثروتمند و خررررررپول روبرو میشم و هم صحبت میشم ،چنان حرف میزنم که فک میکنن ایران به نام منه ؟؟؟ و من اون لحظه کاملا معلومه از چهره هاشون که اونا قدرت پشت این حرفارو حس کردن ، خدایا سوالم اینه روی چه حسابی ،روی چه حسابی من انقد دارم با قدرت حرف میزنم ؟؟؟؟این قدرت چیه تو وجوده من؟؟؟؟ من رو چه حسابی چنان قدم برمیدارم که انگار بهم داده شده است؟؟؟رو چه حسابی ؟؟؟؟ بهم بگو ؟؟؟میدونم می‌دونی که می‌دونم ،و منم می‌دونم که تو می‌دونی ،

    چون تو گفتی وقتی هدایتی از جانب ما می آید اگر از آن پیروی کنید لاخوف علیهم و باهم یحزنون ،چون تو تعهد کردی که مراقب من و حمایتگر و هدایت گرم باشی ، چون قدرررررت تویی ،چون قالو ربنالله ثم استقامو فلاخوف علیهم ولاهم یحزنون ، آنان که گفتند پروردگار ما خداست و استقامت کردند نه غمی برانهاست و نه ترسی خواهند داشت ،قبول ،خدایا قبول ولی چرا انقد دقیق داره همه چی کار می‌کنه ؟؟؟خدایا چرا انقد موبه مو همه چی سره جاشه و در زمان مناسب همه چی رخ میده ؟؟؟ واقعا کیه راستگوتر از تو؟؟؟ مشتی تو همه حرفات درسته ،همه ی آیه هات حقه ،فقط من در مسیر باورکردنشونم و دارم میبینم به میزانی که باورشون میکنم ،زندگیم در تماااااااااام ابعاد در تمام ابعاااااااااد ،در تمام ابعاااااااااد داره بی نظیر میشه ،خوشبختی و سعادت و آرامشم داره بیشتر میشه ، دارم رهاتر میشم و فارغ از هر نتیجه ای لحظات من زیباست ، پس در این مسیر یارو یاورم باش ، ای تنها کسی که قادری به هرکاری ، ای که تنها قدرت مطلق کیهانی ،ای که تمام قدرت های جهان در مقابل تو خارند ،خار ،ای که نزدیکتری از من به من ، این قدرتی که در وجود منه رو بیشتر بهم بفهمون ،بیشتر بشناسون ،این قدرت تویی این قدرت تویی ، این هیجان من تویی ،این صبرو استقامت تویی ، این اراده در وجودم تویی این تعهد تویی ،این کنترل ذهن تویی ،خدایا به نامت سوگند که همش تویی ،به اسمت قسم من خیلی ضعیف تر از این حرفام ،من خیلی عاجزتر وشکننده تر از این حرفام ،من خیلی محتاجم به تو ،تو از درونم آگاهی و می‌دونی که با تمام وجودم میگم که همه ی اینا تویی و من خدایا من ضعیف تر از این حرفام ، همه‌ی اینهایی که منو تو مسیر درست داره حرکت میده تویی ، می‌خوام بهت بگم که حواسم هست ها ،میخوام بهت بگم که حواسم هست که چهارستون بدنم سالمه ،میخوام بهت بگم که حواسم هست که زندگیم در ریزترین جزییاتش داره به سمتی که می‌خوام می‌ره ،میخوام بگم که حواسم هست این الکی و الا بختکی نیست ،خدایا من حواسم هست که اینا کاره توا ها ،خدایا حواسم هست که تو خواب و بیداری داری جواب سوالامو میدیا ، خدایا حواسم هست که داری هدایتم می‌کنی ،خدایا حواسم هست که تنها و تنها الا بذکرالله تطمعن الغلوب در هر لحظه ها در هربار ، خدایا حواسم هست که انسان شریف و نازنین میشی برای من ،خدایا حواسم هست که هرجا میرم میای به استقبالم توسط دستانت ، خدایا حواسم هست که برای کسب و کارم مشتری دست به نقد و باصداقت میشی ، خدایا حواسم هست که سلامتی میشی برجسم و جانم ،معنویت میشی بر روح و روانم ،ارامش قلبم ، قدرت میشی به اراده ام ،پایبندی میشی به تعهدم ، همه چیز در هر زمان به هرچیزی که نیاز داشته باشم میشی ، خدایا حواسم هست که داری کمک میکنی که باورهای قدرتمند کنندم بهتر و بهتر بشن ،اونروز یه دوستی گفت که برا هرکاری سرمایه میخواد و امکان نداره و فلان و فلان ،و من شنیدم و گفتم پیش خودم بنده ی خدا کجای کاری ؟؟!!!

    به خدا گفتم که خدایا چی داره میگه معلومه هیچی ازت نمیدونه ها معلومه که نمیشناستت ، بعد خوابیدم و تو خواب دیدم که تو یه منطقه ای گیر افتادم با یه گروهی که همه میگفتن کارمون تمومه ، و وسط جنگ بودیم و هیچ اسلحه ای نداشتیم ، و تو خواب داشتم به خودم میگفتم که نه هیچی تموم نشده ، و در این حین بهمون حمله کردن و همه متفرق شدن و منو چنتا سرباز دنبال کردن و شلیک میکردن و اونا مجهز و من هیچی سلاح نداشتم و دقیقا یادمه جا خالی میدادم و شیرجه زدم به پشت دیواری و اون سربازه اومد و قایم شده بودم که درگیر شدم و سلاحشو و گرفتم و جالب این جاست همه ی اونایی که میگفتن کارمون تمومه رو ندیدم ولی آخر خوابم دیدم که با دست خالی همه‌ی اونایی که حمله کردن و به اسارت گرفتم و تحویل یه عده دادم که دارن میبرنشون و دقیق یادمه آخر خواب اسلحمو انداختم رو شونم و خندیدم و برگشتم و با اونا نرفتم و تو منطقه هیشکی نبود و با خنده رضایت که داشتم تو خواب تو اون منطقه قدم میزدم به خودم گفتم خب اینم از این .

    صب که بیدار شدم زدم ببینم تعبیر این خواب چیه ،هر چند حسم می‌گفت که راجب داستان همون سرمایه اولیس ،خلاصه زدم و هدایت شدم به تعبیری که قلبم تاییدش کرد ،خلاصه تعبیر این بود که تو از هیچی به همه چی می‌رسی ،همونطور که تو خواب با دست خالی همه رو تسلیم کردی و به اسارت کشیدی ،و آخرشم شاد و راضی خندیدی به اونایی که میگفتن کارمون تمومه ، پس خدای من چه زود این باوره خوب و تو خواب بهم الهام کردی که تو حرکت کن سرمایه اولیت منم ،هر چی خواستی همون میشم برات فقط برو فقط حرکت کن و بدان که من خدا هستم .

    در پناه خالق بی همتا .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    نسرین سیفی گفته:
    مدت عضویت: 1125 روز

    سلام به استاد عزیزم مریم جون عزیزم و بچه‌های عالی سایت

    استاد من خوشبختانه از وقتی فایلهای تو حیدی شما رودیدم فقط و فقط از خدا میخوام و خدا رو قادر مطلق برای زندگیمون میدونم

    البته رد پای خدا همیشه تو این زندگی 30 ساله من بوده و بسیاری از جاها بهم کمک کرده دستمو گرفته آدم‌های زیادی به شکل‌های خواسته و ناخواسته قصد داشتن بهم گزند برسونن و خدا نزاشته بله خدا نزاشته چون من‌ فقط از خودش کمک خواستم نه تنها اون گزندها‌ به من نرسیده بلکه سبب خیر هم شده تو زندگیم جاهایی بوده که من مستاصل شدم و گفتم خدایا فقط خودت دیگه نمیدونم چی کار کنم و خودش کمکم‌ کرده من تو دوران مجردی خانواده به شدت متعصبی داشتم که بعد از دیپلم اجازه نمیدادن از خونه برم بیرون قبل از اون هم فقط اجازه داشتم برم مدرسه و همیشه بهش میگفتم خدایا من تو این خانواده به دنبا اومدم و خودت اختیار من رو تو این دولت و تواین دین دادی دست اینا پس خودتم من‌ و نجات بده بهم کمک کن و من هیچ‌مقاومت یا مخالفتی با خانوادم نداشتم و خدا هم همسرم رو به شکل معجزه آسایی بعد از اینکه یه روز کامل گریه کردم براش و به شدت ناراحت بودم سر راهم قرار داد

    من با وجود اینکه اون موقع ها نمیدونستم توسل به ائمه هم یه نوع شرک محسوب میشه و باورهای مشکل داشت اطلاعاتم کم بود ولی باز هم به خدا خیلی توکل میکردم و اگه گره‌ای تو کارم میفتاد میگفتم توکل به خدا و درست میشد

    من یادمه‌ روز عقدم هم گفتم با توکل به خدا و اجازه پدر و مادرم و بزرگترا بله در صورتی که اینو قبلا از زبون هیچ عروسی حتی تو فیلم‌هام نشنیده بودم و الحق که خدا خیلی خیلی خیلی کمکم‌ کرده

    موقعی که میخواستیم خونه بخریم تو دوران نامزدیمون پولمون کم بود و اکثر املاکیا میگفتن با این پول نمیشه ولی ما خیلی مصمم بودیم و در عرض یکی‌ دو هفته یه خونه 60 متری سه طبقه نوساز کلید نخورده که با پول ما تقریبا جور بود پیدا شد و یه مشتری دیگه هم داشت همسرم خیلی نگران رود که نکنه به اون بفروشن ولی من دقیق یادمه که گفتم اگه اون خونه حق الهی ما باشه بهش می‌رسیم و رسیدیم

    من پسرم رو که باردار بودم کرونا اومد دیابتم تو دوران بارداری لب مرز بود به خاطر ترسم از کرونا سه ماه تقریبا اصلا دکتر نرفتم و تو این مدت قندم بالا رفته بود خدا خودش به بهترین شکل ممکن پسر من رو سالم نگهداشت چون واقعا جز خودش هیچکسی و نداشتم که کمکم‌کنه من به شدت از زایمان طبیعی میترسیدم و وحشت داشتم حتی یک درصد هم دلم نمیخواست طبیعی زایمان کنم بیمارستان‌های دولتی هم بدون اینکه موردت خاص باشه اجازه سزارین نمیدادن بیمه هم نداشتم بیمارستان خصوصی هم به همراه پول جداگونه‌ای که دکتر میگرفت هزینش بالا میشد و ما این پول و نداشتیم قبل از اینکه هزینه ها رو بدونم رفتم یه دکتر که معاینم‌ کنه و بهم بگم دستمزدش و هزینه‌ عمل سزارین چقدر میشه بهم گفت شش‌و نیم میلیون و من کپ کردم چون ما همچین پولی نداشتیم آزمایشاتم‌ رو که دید گفت تو به خاطر قندت باید بستری بشی هفته سی و سه بارداری بودم تقریبا

    و نوشت که برم پیش یه دکتر زنان حاذق‌تر‌ یادمه اون دکتر برای ساعت 12 شب بهم نوبت داد و من کل اون بعدازظهر رو سر سجاده گریه کردم‌ و از خدا خواستم سزارین بشم بهش گفتم نمیدونم چجوری ولی میخوام سزارین بشم چون اصلا و ابدا از زایمان طبیعی خوشم نمیومد و میترسیدم به شدت

    شب رفتم دکتر و ایشون برام نوشت که بستری بشم و انسولین بزنم من دو روز تو بیمارستان بستری بودم و به محض بستری شدنم بیمارستان نامه داد که بیمه شش‌ماهه خدمات درمانی بشیم من و همسرم با هزینه ششصد هزارتومن (در غیر این صورت هزینه بیمه یک‌ونیم میشد) ولی با وجود اون شرایط کرونا و اینا بدم نمیومد که بستری شدم و بهش با خوش‌بینی نگاه میکردم چون تو خونه خیلی تنها بودم شوهرم مغازه دار بود مدام سرکار بود و منم تو قم غریب بودم و خانواده خودم نبودن بیرونم‌ به خاطر شرایط کرونا نمی‌رفتم

    هفته های آخر بارداریم بود و حس آشپزی اصلا نداشتم تو بیمارستان غذا حاضر بود آدما رو میدیدم پرستارا خیلی مهربون بودن میدیدم که با بقیه شاید یه رفتار معمولی داشتن ولی بامن مهربون بودن اونجا همسرم بهم گفت با بیماران دیگه صحبت کن و بپرس چه دکتری رو توصیه میکنن منم یه خانمی رو دیدم و بهم دکتر یزدی رو معرفی کرد حتی گفت ساعت پنج عصر برو که اول وقت مطبش خلوته من با وجود دیابتم سزارین شامل حالم نمیشد تو بیمارستان دولتی ولی وزن بچم بالا بود به خاطر قندم

    دو روز بعد مرخص شدم رفتم به مطب اون خانم دکتر که تو بهترین نقطه شهر بود تو یه آپارتمان زیبا یه مطب بزرگ و شیک با دکور فوق‌العاده زیبا که خیلی آرامش بخش بود همه‌چیز نو و قشنگ بود و مطب خلوت بود با وجود اینکه از قبل وقت نگرفته بودم کمتر از نیم ساعت پذیرش شدم دکترم یه خانوم فوق‌العاده مهربون بودن فوق‌العاده

    منشیشون مهربون بود همه چیز اون مطب پر از انرژی مثبت بود

    من رو دید و ازم پرسید دوس داری زایمانت چی باشه گفت وزن بچت بالاست اگه چهار کیلو بشه بیمه شامل حالت میشه و تو بیمارستان دولتی میتونی زایمان کنی بیمارستان نکویی

    و من ازش پرسیدم خودتون چی خانم دکتر گفت که من چیزی نمیخوام حالا تا هفته سی‌وهشت باید صبر کنیم

    تو این مدت من دوباره قندم‌ بالا رفت و بستری شدم و تو بیمارستان یادمه اون خانوم دکتری که اولین بار بستریم کرده بود رو دیدم و ازم پرسید چی کار کردی بهش گفتم دکتر یزدی میگن به احتمال زیاد وزن بچت به چهار کیلو میرسه و میتونی اینجا زایمان کنی بهم گفت اوه اگه برسه مگه سزارین تو بیمارستان دولتی به این آسونیه اما من تو دلم گفتم من چاره‌ای جز صبر کردن ندارم واقعا

    هفته سی‌وهشت شد رفتم دکتر و بهم گفت باید بری سونوی‌تخمین وزن و اگه وزن بچت چهار کیلو باشه سزارینی‌ منو نوشت پیش یه دکتر سونو‌ خیلی خوب که تا حالا نرفته بودم و سخت نوبت میداد شرایطمو‌ که گفتم بهم نوبت دادن وقتی داشت سونو می‌کرد ازم پرسید دوست داری زایمانت چی باشه و من گفتم سزارین نوشت وزن بچه 4 کیلو بدون‌ اینکه ازم هزینه اضافه‌ای بگیره یا رشوه‌ بگیره

    رفتم پیش دکترم و گفت که طبق این من میتونم سزارینت کنم تو بیمارستان نکویی ولی اگه بچه زیر 4 کیلو باشه باید هزینه آزاد به بیمارستان بدی و من قبول کردم شبش بستری شدم و فردا ساعت هفت‌ و نیم رفتم اتاق عمل اولین بار بود که اتاق عمل میدیم‌ به شدت ترسیدم تو کل بارداریم فشار خون نداشتم حین عمل پرستار گفت که دکتر فشارش رفته رو 16 از ترسم بود دکتر باهام صحبت کرد ازم پرسید اسم پسرتو چی میخوای بزاری من گفتم کیان یا آرش و دکتر گفت آرش قشنگ‌تره پسرم به دنیا اومد صدای گریش برام قشنگ ترین صدا بود و دکتر و پرستارا‌ میگفتن چقدر زیباست آوردن بوسش کردم عاشقش شدم همون لحظه

    وزنش سه کیلو هفتصد و هفتاد بود به خاطر فشار خونم‌ که بالارفتن بود به جای یک شب دکتر گفت دو شب بستری بشم و همین موضوع باعث شد که بیمه شامل حالم بشه و هزینه عملم و بستری شدنم کلا شد دویست هزار تومن یادمه بعد از عمل خیلی خیلی درد داشتم و همش میگفتم خدا مامانم حالا طبق باورهایی که داشت و اکثر مردمم دارن بهم میگفت چرا میگی خدا امامارو صدا بزن حضرت فاطمه و حضرت زینب و صدا بزن و کمک بخواه ولی من بازهم میگفتم خدا من برای ائمه احترام زیادی قائلم ولی اونا خودشونم‌ از خدا کمک میخواستن همیشه

    من با وجود اینکه بعد از زایمان تا یکی دوروز وحشتناک درد داشتم ولی باز هم از اینکه سزارین کردم پشیمون نشدم و معجزه خدا رادیدم چون خودش میدونست که من تو گریه‌هام بهش چی گفتم

    همه اتفاقات چه خوب و چه به ظاهر بد دست به دست هم دادن تا من به خواسته‌ دلم که از خدا خواسته بودم برسم

    زایمان دومم هم پر از معجزه خدا بود که اون رو هم تو یه کامنت جداگونه بعد مینوسم خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    مهدی رحیمی گفته:
    مدت عضویت: 2012 روز

    سلام به استاد عزیزم

    استادی که با قلبش با ما سخن میگوید نه با ذهنش.

    این روزها درک جدیدی از پروردگارم پیدا کردم آن هم به لطف این سایت بی نظیر بوده و بی نهایت سپاسگزار شمام برای این فایل های بسیار ارزشمند که در دسترس همه ی ما قرار دادین.

    حالا دارم کمی درک میکنم چگونه برای سلیمان همه دست به دست هم دادن تا بهترین ملک رو بسازد هر کسی که کاری برای سلیمان میکرد از جن تا انسان همه دستان خداوند بودند که زندگی سلیمان رو بهتر و بهتر کنند…

    از وقتی جدی تر شدم و روی توحیدم بیشتر کار میکنم به وضوح می بینم همه برای من دارند همه کار انجام میدن …همین دیروز بود دوست عزیزی رفته بود تو صف نونوایی و برای من نون خریداری کنه این در صورتی بوده که من اصلا بهش چیزی نگفتم فقط چون میدونسته من نون امروز ندارم رفته برای من نون تهیه کنه و بیاره بهم بده ،این انسان های بسیار مهربان که قلبهایشان نرم شده برای کمک به زندگی من آیا این کار من بوده خیر من در ذهنم و قلبم فقط دارم یکصدا پروردگارم رو میپرستم و فقط از او میخواهم اون هم بشکل رفیق میشه برام، بشکل مادر میشه برام، بشکل رابطه خوب میشه برام ،الله اکبر….

    هر چقدر آگاه تر میشم در مورد رب باز هم جا برای آگاهی بیشتر هست.

    بقول شما استاد عزیزم هر چقدر آگاهتر بشیم میفهمیم هیچی نمیفهمیم این واقعا درسته…

    بقول پیامبر شرک در دل مومن همانند مورچه سیاهی بر روی تخته سنگ سیاهی در دل تاریکی شب مخفی و پنهان است …

    باید همیشه بتونم همچیز رو ربط بدم به خدا که مطمعنا اولش کار سختی هست مثل هر کار دیگه ای نیاز به تمرین داره …

    مثل اون آیه ای که خداوند به پیامبر میگه میگه تو نجنگیدی ما برات جنگیدیدم ما سنگ زدیم …الله اکبر… الله اکبر ،الله اکبر…

    مثل یوسفی که بخاطر شرک پنهانی که داشت وارد زندان شد چون قدرت رو به خداوند نداده بود…

    تازه دارم یاد میگیرم که اگر کسی بهم محبتی میکنه اگر کسی بهم کمکی میکنه اگر به ذهنم ایده ی کار سازی میاد و یا هر چیز دیگه ای این فقط و فقط لطف خداست این کارها رو فقط داره خداوند برام انجام میده به اندازه ای که در ذهنم همچیز رو به خداوند ربط بدم به همون اندازه خداوند در زندگیم همه کارها رو برای من انجام میده …

    خداوند برای شما استاد مشتری سایت شده و برای همون شما با قاطعیت با مخاطبینتون صحبت میکنید و نیاز ندارید که احساس نیاز در دلشون ایجاد کنید تا بیان محصولاتتون رو خریداری کنن یا اینکه تبلیغات نمیکنید چون تبلیغات خود شرک هست چون قدرت خداوند رو بدین شکل در وجودتونم زیاد و زیادتر نگه میدارید تازه دارم درک میکنم خدای من شکرت…

    اینکه خداوند ما رو نمیبخشه اون هم فقط بخاطر شرک باز دارم این هم بهتر درک میکنم الله اکبر…

    این روزها دست به هر سرمایه گذاری و معامله ای میزنم سود و سود و سود میشه و هر روز سرمایم داره بیشتر و بیشتر میشه به این دلیل هست که من در وجودم قدرت برو بیشتر و بیشتر به رب دادم و رب هم بشکل تحلیل و موقعیت و شرایطی میشه تا منو به خواسته هام برسونه…این روزها هر فایل رو روزها و ساعتها گوش میدم و بعد سعی میکنم بنویسم …تازه دارم میفهمم کجام و دارم به چه بهشتی هدایت میشم همون بهشتی که خداوند هزاران بار وعدشو داده …

    خدایا شکرت ….خدایا شکرت …خدایا شکرت…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    زهره صانعی گفته:
    مدت عضویت: 1781 روز

    به نام خدا

    امروز 27 فروردین 404 من آریان پسره زهره هستم.

    بشدت خستم از وضعیت کنونی متوجه میشم که نیاز دارم به تغییر ، سرخورده شدم تو کارم موفق نبودم ، میدونم بازار املاک ربطی به توافق ایران با آمریکا ندارن میدونم آمریکا و ترامپ هیچ تاثیری در زندگی من ندارن میدونم منشأ تمام بد بیاری آوردن ها و اتفاقات ناجور خودمم همه اینارو میدونم با این تفاسیر هیچ کسی قدرت تغییر زندگی منو نداره و فقط منم که این منو تغییر میدم.

    یک هفتس اینستا پاک کردم موفق بودم و دوباره برنگشتم از همین لحظه تمام تمرکزمو می‌زارم رو سایت به خودم شما استاد و خدای خودم تعهد میدم که با تمام قوا فقط رو مفاهیم سایت متمرکز بشم.

    بسه هرچی سرم پایین بوده وقتشه بازارو دست بگیرم .

    خدایا شکرت که این آگاهی به من دادی که هیچکس جز خودم قدرت نداره، سپاس گزارم ازت که میدونم تنها قدرتمند هستی تنها توانای هستی تنها و تنها و تنها تویی که میتونی منو دگرگون کنی ، اراده ای در من قرار بده که در راه توحید پیش قدم باشم .

    همیشه فقط زبانی گفتم منبد با قلبم حس میکنم

    الَّذِینَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ

    خدایا خودمو میسپارم به دستان تو منو به مسیر های آسان هدایت کن.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    پرستو گفته:
    مدت عضویت: 277 روز

    خدایا… هر چی دارم از خودته، دمت گرم بابت همه‌چی.

    سلام به استاد عزیز، بانوی شایسته و دوستان گلم تو سایت

    فایل‌های توحید عملی رو دوباره گذاشتم پلی… واقعاً یه چیز دیگه‌ست.

    هر بار که صدای استاد رو با اون حال دلش می‌شنوم که درباره خدا حرف می‌زنه، یه آرامش خاصی میاد سراغم.

    حرفاش می‌ره تا عمق دل آدم… انگار دلت آروم می‌گیره، بی‌دلیل، بی‌واسطه

    یه چیزی هست که دلم می‌خواد بدون تعارف و خیلی راحت بگم؛ یه چیزی که توی زندگی خودم اتفاق افتاد و واقعاً مسیرم رو عوض کرد.

    تا وقتی که فقط اسم خدا رو می‌شنیدم و از دور قبولش داشتم، زندگی‌م همینطوری معمولی و پر از سردرگمی بود. ولی از وقتی که واقعاً رابطه‌م با خدا عوض شد، وقتی با دل خودم سراغش رفتم، نه با اجبار و نه فقط از روی عادت، یه چیز عجیبی شروع شد.

    احساس کردم یه آرامشی اومد سراغم که هیچ‌وقت تجربه‌ش نکرده بودم. بعدش کم‌کم چیزایی تو زندگی‌م جور شد که واقعاً دنبالش بودم ولی هیچ‌وقت نمی‌تونستم درست بهش برسم.

    نه اینکه همه چیز بی‌نقص و بدون سختی شد، ولی مسیرها باز شدن، نعمت‌ها از جاهایی اومدن که حتی فکرشم نمی‌کردم.

    خلاصه‌اش اینکه:

    وقتی با خدا، با اون منبع بی‌نهایت، یه رابطه واقعی و از ته دل بسازی، یه‌جوری انگار همه چیز توی زندگیت آروم‌آروم می‌افته سر جاش.

    و اون وقت دیگه فقط حال خودت خوب نمی‌شه…

    تو هم می‌تونی حال بقیه رو خوب کنی. حتی با یه حرف، یه کمک کوچیک یا فقط با اینکه یه آدم متعادل و باانرژی توی این دنیا باشی.

    بهت پیشنهاد می‌کنم اگه هنوز این حس رو تجربه نکردی، یه بار با دل خودت امتحانش کن. بدون ترس، بدون نقش بازی کردن.

    باورم اینه که اگه این اتصال درست بشه، خودت می‌فهمی که دنیا چقدر می‌تونه جای بهتری بشه، اول برای خودت… بعد برای همه دور و برت.

    این مسیری که توشم با تموم سختیهاش خیلی دوست دارم چون پر از آرامشم و کاری رو دارم انجام میدم که همیشه دلم میخواسته انجامش بدم میدونم که خدا کنارم و ته این مسیر برام قشنگه….

    خدایا شکرت….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    محبوبه رحیمی گفته:
    مدت عضویت: 3148 روز

    سلام استاد عزیزم

    نمیدونم چی بگم!!!

    فقط میتونم بگم استاد چه کردید با این فایل با وجودمن !!!!

    منو زیر و رو !!!خراب!! دگرگون !! کردید !!!!

    نمیتونم حروف رو ببینم تا تایپ کنم !!! اونقدر اشکها بی امان امانم رو بریده !!! اونقدر ضربان قلبم زیاد شده که نمیتونم نفس بکشم !! ولی نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و گفتم باید به استاد بگم استاد وجودم با این حرفها متلاشی شد !!!!!!!!!!! اونقدر بی تاب و بیقرارم کرد که ناگهان در چند دقیقه کل زندگیم جلوی چشمام اومد و از خودم شرمنده شدم که چقققققددددددرررررر مشرکم و خودم بی خبر و غافل !!!!!!!!!!!! در خیال خاممم که بنده ی خوب خدایم !!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    استاد ممنونم هزاران هزار بار ممنونم که الهامی شدید از جانب خدا برای هدایتم به سوی توحید و یکتاپرستی حقیقی !!!!!!!!!! دستانتانرا میبوسم که دستی از جانب خدا شدید برای سعادتم !!!!!!!!!

    قلبم میلرزدو چشمانم از اشک جاری و وجودم سراسر عشق و توحید و با تمام وجود فریاد میزنم:

    “ما را بجز خیالت فکری دگر نباشد

    در هیچ سر خیالی زین خوبتر نباشد

    در کوی عشق جان را باشد خطر اگرچه

    جایی که عشق باشد، انجا خطر نباشد ”

    برایتان عشقی بی نهایت و سعادتی ابدی آرزومندم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    طلوع زندگی گفته:
    مدت عضویت: 3084 روز

    سلام خدمت استاد مهربانم و دیگر عزیزان ،واقعا فایل توحید عملی قسمت ۶، بسیار عالی بود حرفهای استاد رو با طلا باید نوشت ،بخدا در زمان دیدن فایل متاثر شدم و اشک از چشمام جاری شد بخاطر حرفها و این آگاهی های ناب که استاد بما دادن ، هیچ شکی در این نیست که علت خوشبختی ما قدرت دادن فقط به خداست و اینکه خودمون رو محور اصلی در تعیین کیفیت و کمیت زندگیمون بدونیم و قدرت رو از غیر بگیریم و بخدا بدهیم بعنوان تنها فرمانروا ی کل عالم ، از خدای وهابم که همه اوصاف نیکو ازآن اوست سپاسگزارم که منو به این مسیر هدایت کرده و از استاد گرانقدرم تشکر میکنم بخاطر این سخنان گرانمایه .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    محبوبه مهرجو گفته:
    مدت عضویت: 2457 روز

    سلام به همه همسفران و استاد عزیز سپاسسسس فراوان بابت فایلهای آموزندتون

    خدارو شکر میکنم که با این اصل و قانون آشنا شدم

    از وقتی باورهامو عوض کردم شاهد خیلی اتفاقات خوب تو زندگیم هستم به آرامش رسیدم

    درپناه خدا سلامت وپایدار باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    حسین نظری گفته:
    مدت عضویت: 3159 روز

    سلام بر استاد عباس منش و عزیز دلشون و همه عزیزان…من با تمام وجودم حساب نکردن روی آدم ها رو یاد گرفتم..توحید حلقه گمشده ماست …شهریور دفاع داشتم و یه قرص ضد استرس خوردم که توی دفاع بتونم خوب جواب بدم ولی قرصه انگار خودش استرس زا بود و کلی اذیتم کرد و متاسفانه بهم دفاع مجدد خورد و من می بایسیت دوباره دفاع کنم ولی هفته قبل بدون تمرین جدی برای دفاع (یک بار فقط) و 5-6 بار گوش دادن همین فایل استاد به خودم گفتم که خدا کمکم می کنه و انسان ها هیچ قدرتی ندارد …. خدا رو گواه می گیرم موقع شروع عجیب قدرت گرفتم و دفاعم قبول شد و من از خدا هزاران برابر متشکرم که با این فایل توحید رو بهم یاد داد…از بابت شروع دوره قرآن بسیار ممنونم خیلی منتظر چنین دوره زیبایی بودم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: