اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام به استاد موحدم که زیباترین درسها را یادمان میدهد
درسهایی که زندگیمان را دگرگون میکند
سلام به دوستان همفرکانسی ام
آخرین تجربه ای که در این مورد قدرت ندادن به عوامل بیرونی دارم ، این بود که هرسال بهار که میشد من دچار گرفتگی بینی و آبریزش بینی شدید میشدم و کل بهار من به این صورت بود و این توی ذهنم بود که حساسیت فصلی این مسئله رو برام بوجود میاره
و امسال نشستم بهش دقیق فکر کردم گفتم چرا به حساسیت فصلی قدرت میدم ؟ مگر نه اینکه باور دارم بدن من از هر عامل بیرونی قویتره اگر از ویروسها و میکروبها قویتره پس از حساسیت فصلی هم قویتره و این موضوع نباید روی تنفس من تاثیر بگذاره
و دقیقا این باور رو سه ماه نوشتم و بطور معجزه آسایی امسال بهار من راحت و آرام بودم و اصلا درگیرش نشدم
در صورتیکه سالهای قبل طوری درگیر بودم که شبها از به شدت احساس خفگی داشتم و چند بار از خواب بیدار میشدم با حال بد
این آخرین تجربه ی من بود از قدرت ندادن به عوامل بیرونی
خدای مهربانم را شکر میکنم که در مسیر درست هستم و روی خودم کار میکنم برای بهتر شدن
استاد قشنگم عاشقانه دوستت دارم و همیشه و همیشه سپاسگزار شما هستم
دوستان هم فرکانسی ام ممنونم که کامنت منو مطالعه کردین .
همیشه تو فایلهای توحیدی تون یه جوری صحبت میکنید که هم متوجه اصل میشیم و هم متوجه مسئله خودمون و هم یه امیدی تو دل ما زنده میشه
خیلی بزرگه باورهاتون و من وشما فرسنگ ها فاصله داریم ،چرا که من با وزیدن هر باد ناموفق تسلیم شیطان میشم و شما ثبت اقدامنا هستید
این موارد که پیش میاد من متوجه ضعف در ایمانم میشم
قدرت دادن به هر عامل بیرونی شرک و اعتماد به خودمون و ایمان به رب العالمین اصل است
باز هم مسئله اصلی ما باور توحیدی و توحید عملیه
زمانی که از حرف میگذریم و فهم میکنیم و درک میکنیم نوبت عمل که میرسه خودم رو میگم جا میزنم ،دلیلش چیه؟هنوز 100 درصد به اصل ایمان ندارم و مثل همون برق لحظه ای فقط بعضی وقتها وصل میشم
در صورتی که نتیجه پایدار زمانی میاد که شرک رو بزارم کنار و فقط وفقط باور کنم به اصل و وجودش و اصولش و اینکه برگی بدون اذن او بر زمین نمی افته
دوست دارم هدایت بشم به سمت مستقیم
ایاک نعبد و ایاک نستعین
مصداق:در مورد وضعیت مالی کلیه مقصر رو دولت،نظام اقتصادی کشور و….میدادم،نتیجه کم آوردن مالی و ضعف مالی و …شد وبعد از تهیه ثروت یک و دوازده قدم متوجه اشتباهم شدم و سعی بر ایجاد باورهای درست کردم و تا حدی موفق شدم که تونستم به لطف خدا بدهی ها را صاف کنم،جلو نشتی رو بگیرم و در حال رشد هستم
اما مشکل من با اینکه خیلی فایلها رو گوش میکنم اینه که باز هم شیطان از راههای مختلف وارد میشود نه از طریق ورودی که اونجا رو محکم کردم بلکه با یاد آوری خاطرات گذشته که قبلا کجا بودم و مقایسه با دوستان و…..
راه نفوذ شیطان بینهایته پس روی راههای نفوذش تمرکز نکنیم بلکه روی کنترل ذهنمون روی باورهای درست تمرکز کنیم و خوراک خوب بهش بدیم و جایی که نیازه اعراض کنیم و بی توجه باشیم و توجه را ببریم روی موضوعات دلخواه البته این تقوا(کنترل ذهن) تمرین و ممارست میخواد و باید به خدا توکل کرد وهرجا لغزیدیم دیگه از درسش استفاده کنیم نه اینکه بخواهیم حالمون را بد کنیم نگاه کنیم که آیا میتونیم برای بهبود راه ازش استفاده کرد یا نه ،،در غیر این صورت تمرکز کنیم روی مسیرمون که توحیدِ،، باورمون این باشه خداوند مالک و صاحب قدرته ودگر هیچکس ،، تنها بخواهیم روی خدا حساب بازکنیم ،، سعی کنیم به چشم یک رفیق که همیشه روش میشه حساب کرد نگاهش کنیم تا کم نیاریم
خدایا هدایتمان کن به راه راست راه آنان که نعمت فراوان عطاکردی
سپاسگزارم که کامنت منو خوندی و راهنماییم کردی،کاملا درسته نجوای شیطان حتی برای پیامبران در زمان وحی هم بوده ولی شناسایی اون نجوا در لحظه و کنترل ذهن خیلی مهمه.هر توجیحی هم بیارم برای کنترل نکردن ذهن درست نیست و میشه با توحید وتوکل از نجوا گذشت.
“باورمون این باشه خداوند مالک و صاحب قدرته ودگر هیچکس ،، تنها بخواهیم روی خدا حساب بازکنیم ،، سعی کنیم به چشم یک رفیق که همیشه روش میشه حساب کرد نگاهش کنیم تا کم نیاریم”
این قسمت کامنتت رو خیلی دوست داشتم و امیدوارم به این درجه و مدار برسم
وقتی ازدواج کردم انگارهمسرم خدام شد فکرمیکردم اگه نباشه من نمیتونم خوشبخت باشم ،گاهی ازدوریش گریه میکردم ،همش میخواستم اون کنارم باشه وجایی که تنها بودم هیچ لذتی نمیبردم به معنای واقعی تمام احساس خوب وخوشبختیم رو به اون گره زدم وچنان ضربه هایی از همون رابطه خوردم وچنان سختی ها وخفت هایی کشیدم که قشنگ بفهمم که خداکیه قدرت کیه
وگاهی ماه ها تنه بودم منی که میخواستم مدام کنارهم باشیم کل پنج سال رو از هم دور بودیم
اما به محض آشنایی به استاد (قبلش هم فایل آساتید دیگه وکتاب میخوندم ،یعنی یه پیش زمینه تکاملی داشتم) این موضوع رو فهمیدم وکل رابطم رو به خدا سپردم واز خدا خواستم خودش عشقم باشه وخودش منو به هرراهی که خودش میدونه درسته هدایت کنه والان سه ساله که همون رابطه تبدیل به یه رابطه ی بهشتی شده واقعا خدا منو راضی کرد وعشق رو خودش بهم تقدیم کرد
اما اینبار یادم بود که نباید همسرم رو کنترل کنم ،نباید آزادی هردومون رو بگیرم ،نباید ازش بت بسازم واون یه آدمه که فقط قراره چندصباح نامعلومی کنارهم باشیم وعشقِ خدارو به هم تقدیم کنیم (البته که عالی نبودم اما درحدی بوده که حال زندگی ورابطم خوب باشه )
2.مایه خونه 65متری داریم نقلی باصفا وپاز عشق بادکوری های صورتی خوشگل خودم :)خیلی دوس داشتم خونمون رو بزرگتر کنیم بااینکه حداقل به یک میلیارد پول نیاز داشتیم دارحالی که کلا 50میلیلون پول داشتیم ،برای خدا مینوشتم که خدایا من نمیدونم چطوری فقط از تو توقع دارم فقط از تو
پس خونم دوخوابه باشه از هرطرف نوگیر باشه به پارک بانون نزدیک باشه ،تو کوچه بن بست باشه :)
و…یعنی با جزئی ترین جزییات هرروز کنار بقیه خواسته هام اینم مینوشتم واحساس میکردم که حتما میشه وتجسمش میکردم تااینکه دوماه پیش شد!!
باورتون میشه دقیقا همون که خواستم حتی کوچه بن بست ،حتی تک واحدی ،وااااای حتی نزدیک پارک بانوان، 100متری که بزرگتراز خونه قبلیه وخداوند جوری شرایط رو پیش برد که ما یکسال فرصت پرداخت پولش رو داریم (یعنی همسرم بجای پول برای ایشون پروژه شون رو تکمیل کنه)
وحالا من همونطوری که تو نامه نوشته بودم میتونم کل دیزاین کابینت و…خونرو خودم طراحی کنم وشد واینو گفتم تا بگم من چند سال بود خونه میخواستم اما همیشه میگفتم نمیشه ما پول نداریم ،الان دیگه نمیشه قدیم میشد .فلانی شانس داشت که شد وهی قدرت رو به عوامل بیرونی میدادم اما وقتی اومدم از خدا خواستم معجزه وار شد &
خدایا سپاس برای قدرتت که همواره در اختیار من قراردادی
سلام استاد عزیزم استاد ماشالله بدنتون هر روز داره زیباتر میشه و جوون تر میشید.
چقد لذت بردم از فیلمی که اول از پرادایس گرفتین این رنگ سبز چه دلبری میکنه یه جا فسفر یه ی جا پر رنگ ی جا یشمی اصلا چشم ادم سیر نمیشه از زیبایی این طبیعت و چه اب زلال و روان و زیبایی جریان داره ابی که میتونی بنوشی و چقد این نعمت اب ارزشمنده که همه چی باهاش ساخته میشه یاد تمرین روز هشتم کتاب معجزه سپاسگزاری افتادم که چقد باشکوه بودن این نیروی شگفت انگیز قشنگ توصیف میکنه.
خب بریم سراغ صحبت های فوق العاده و گوهری که از دهان شما به گوش و قلب ما میشینه.
استاد اتفاقا من یکی از دوستانم جایی که میرم باشگاه چند ماهه تقریبا شش ماهه که داره منظم باشگاه میاد و تمرین میکنه و میگه که تغذیشم کنترل میکنه، اما من تغییر اونقد خاصی ندیدم بکنه در حال که میبینم خیلی تو باشگاه توی مثلا سه چهار ماه تغییرشون را ادم میبینه و میفهمه.
بعد نشستم با این دوستم صحبت کردن که با چه برنامه ای تمرین میکنی و تغذیه چطور؟
بعد توی حرفاش که داشت میگفت حتی خودشم قبول داشت که تغییر خاصی نکرده اما تو یکی از دوستای دیگمونم که داشت حرفاشو میشنید این موضوع را گفت که ژنتیک خیلی تاثیر داره و…از اتفاق این دوستمون پشتش سریع اومد و گفت اره ژنتیک خیلی مهمه و…
بعد من دقیقا با خودم گفتم پس بگو این تغییر نکردن بدن از کجا داره اب میخوره.
بعد که حرفاشون تموم شد بهش گفتم ی سوال، گفت بفرمایید؟ گفتم اگه قبول داشته باشی که ژنت خوب نیس و باعث میشه نتونی بدنتو بسازی اصلا حاضری بیای باشگاه؟ یا رژیم بگیری؟ گفت خب منطقیه که نه.
ی مثالم که داشتم تو اون لحظه اومد بگم این بود که :
یادمه قبلنا خیلی ها میگفتن این اسیای شرقی ها بدنشون بدرد بدنسازی نمیخوره ژنشون مال این کار نیست یا بدناشون خیییلی باید زحمت بکشن تا بالا بیاد، بعد رفتم دید الان تو یوتیوب اینایی که میان و تمرین میدن چقدشون از همین نژادن و چقد بدناشون خشک و زیباست و میتونید تغییر بدنشونم در بازه زمانی متوجه بشید از ویدیو ها یا لایف استایل قبلیشون.
در صورتی که منم میتونستم وقتی که اینا شنیدم بگم اره اره همینطوره و باورش کنم و این باور درونم شکل بگیره که ژن عامل خیلی چیزاست مثل بدنسازی، سلامتی، یادگیری و… در صورتی که راحت نقضش کردم.
اتفاقا این دوستم که راجبش گفتم، وقتی اینو بهش گفتم گفت اره راست میگی و ی مثالم خودش برام اورد و این بود:
گفت ی ازمایشی انجام شد و از دو ژن دسته ادم نمونه برداری کردن، ی دسته ژنشون اونطوری بود که(دانشمندان) میگفتن نمیتونن به خوبی عضله سازی کنن و اون دسته دیگه ژنشون طوری بود که(دانشمندان) میگفتن خیلی خوب عضله سازی میکنه.
اسم ژن هارو دقیقا یادم نیست چی بودن
بعد میان به اونایی که میگفتن ژنشون عضله ساز نیست میگفت شما ژنتون عالیه و شروع میکنند ی دوره بدنسازی
به اونایی که ژنشون میگفتن خوبه گفتن شما ژنتون ضعیفه و اونام شروع میکنند به ی دوره بدنسازی.
نتیجه را خودتون میدونید چونکه منطقیه
دسته اول بدنشون بعد از این دوره فوق العاده میشه
و دسته دوم تغییر زیادی نمیکنند.
باور باور باور باور باور باور باور «همه چیه»
من ی مثال از خودم بزنم:
من الان سه ساله که اومدم المان و به عنوان پناهنده اومدم، بعد از سه سال هنوز پاسپورت و ای دی کارت ندارم برای اینکه برم مسافرت بیرون از المان، و این بخاطر باور های شرک الوده که میگم:
1،دولت المان باید قبول کنه
2،تو باید بهشون مالیات بدی تا بهت پاسپورت بدن
3، قاضی باید تصمیم بگیره و دست قاضیه
4، تو لیاقتشو نداری
5، اصلا تو چه گلی به سر المان زدی که پاسپورتم بهت بدن.
6، تو درس نخوندی تو المان.
7، تو زبان المانیا پرفکت نیست.
این ترمزارو تا الان من دراوردم.
شرک دیگه،
نتیجه: هنوز پاسپورتم دستم نیست. (ازادی مکانی)
شرک= عذاب
توحید= هر چی که خوبه
امروز یه ایه توی قران خییییلی بدجور بهم چشمک زد و گفت ببین رو این کار کن.
«26روم»
(کسانی که در اسمان ها و زمین اند، فقط متعلق به او هستند، همگی فرمانبردار اویند)
قاضی، رییس جمهور، صاحب کارت ،صاحب خونه، همسر، دوست دختر، شوهر، دوست پسر، بچه، بابا، مامان، داداش، خواهر و هر چی ادم وجود داره متعلق به اونن. (خودشن)
خب حالا اینو میدونیم، اما فقط میدونیم، چون میدونیم به این معنی نیست که باورش کرده باشیم.
باید باورش کنیم (تا اعتقاد قلبیمون بشه)
طوری که ناخوداگاه اینطوری فکر کنیم، اون موقع دیگه وابسته نمیشیم، التماس نمیکنیم،چشممون به دست کسی نیست، زجر نمیکشیم، گدایی احترام یا محبت را نمیکنیم. و وقتی ناخوداگاه اینطوری هستیم،
اونم پاسخش اینه که:
از طربق همسرت بهت محبت کنه بهت عشق میورزه.
از طریق بچت بهت عشق میده بهت احترام میزاره.
از طریق دولت مردی یا هر ادمی کارتو راه میندازه با احترام و به بهترین شکل.
از طریق ی عابر پیاده بهت لبخند میزنه.
از طریق صاحب خونت هزینه اجارتو کم میکنه بدون اینکه بگی.
از طریق صاحب کارت افزایش درامد بهت میده خیلی وقتا بدون اینکه بگی.
یعنی اگر فقط همین یه ایه از قران را بارها و بارها بهش فکر کنیم و بخونیمش تا باورش کنیم:
(این همه خوشبختی را تجربه میکنیم)
و این چیزیه که استاد میگن و خودشونم بهش عمل کردن که نتیجه این شده.
من خودم وقتی اومدم المان تازه با قانون اشنا شده بودم، خب قبلش حتی تو ایران همه میگفتن المانیا :فلانن، اینجورین، و…
اومدم دیدم چقد ادم های خوبین چقد احترام میزارن، چقد مهربونن، چقد صادقن، چقد کمک میکنن، چقد باهات راحتن، چقد باحالن، هی اینا رو دیدم و تایید کردم. و هی بیشتر دیدم،
ایرانی هارم همیشه تحسین کردم پیش المانیا که مهمون نوازن، شوخن و مهربونن و…
و من ادمهای مناسب را دارم تو زندگیم در طول روز تجربه میکنم.
و هر سری کیفیت ادم های دورم بیشتر میشه.
خیلی خداوند را سپاسگزارم که هدایتم کرد که این کامنت را بنویسم و تجربیاتم را به اشتراک بزارم.
لذت بردم از شجاعت تون برای نوشتن باورهای شرک آلود یا همون ترمزها.
الان متوجه شدم:
ترمزها (باورهایی خلافِ جهتِ خواسته ها) صداهایی هستن درون ذهن ما که میگن تو نمیتونی، نمیشه، شرایطش نیست، تو از پَسِش بر نمیای و … و کاملا برام شفاف شد که ترمزها از شرک تغذیه میکنن.
هر وقت نخوام کاری رو انجام بدم، یا میترسم از انجامش:
میندازم گردنِ نمیشه، دوستش ندارم، شرایطشو ندارم و از این دست بهانه و توجیه ها…
آدم خودش بهتر از هر کسی میفهمه کی واقعا چیزی رو دوست نداره، کی به خاطر ترس هاش واردِ کاری نمیشه…
شجاعتِ شما در نوشتنِ شرایطِ زندگیِ فعلی تون به استنادِ باورهای شرک آلود این شجاعت رو به من داد که بنویسم:
من از قبل تا حتی همین الان، از ورود به موقعیتِ شغلیِ جدید میترسم…
اینکه نتونم از پسش بر میام
اینکه اگه اشتباه کنم چی
اگه از کارم راضی نباشن چی
اونوقت بهم برمی خوره، ناراحت میشم…
حس ناتوانی بی لیاقتی بهم دست میده…
این سالهاست با منه…
یه جاهایی ورود کردم به موقعیت های شغلیِ جدید که اوایلش حتی برام سخت بوده ولی مقاومت کردم، نگاهمو عوض کردم شرایط بهبود پیدا کرد برام.
و گاهی هم نه، تا یه جاهایی رفتم، ادامه ندادم.
نمیتونم بگم در این زمینه همیشه ضعیف عمل کردم، نه، مواردی بوده که اتفاقا عالی عمل کردم، با جسارت رفتم توی دل ترسم، گاهی ادامه دادم، گاهی تا یه جایی رفتم و بعد ادامه ندادم دیگه…
اونجاهایی که ادامه دادم، محیط و مسیر رو دوست داشتم…
یه جاهایی هم ترس کنترل منو به عهده گرفته.
یعنی خودم بهش اجازه دادم…
وگرنه من یه سمانه ام، تو موقعیت های مختلف با رفتارهای متفاوت.
جالبه امروز که از این ترسم پرده برداشتم تو سایت، دقیقا فایل استاد اومده روی سایت با عنوان الگوهای تکرار شونده، ترس…
در نهایت فرقی نمیکنه.
مهم این بود من این ترس رو بذارمش زمین.
محلش اینجا و تو این کامنت بود.
حتما که خیره…
چقدر برای من برکت داره این فایل توحید عملی8.
چقدر برای من برکت دارن همه ی فایلهای استاد در این سایت.
ممنونم آقا جواد عزیز و شجاع، که دست خدا شدین، کامنت به این خوبی نوشتین و راهگشا شدین برای من، که بنویسم و تحلیل کنم خودمو.
این فایل رو دیروز مجدد گوش دادم، امروز هم همینطور…
جالبه که هر بار تازگی داره…
استاد بارها اینو گفتن.
اما من هر بار که فایلی رو مجدد میشنوم و نکات جدیدی ازش دستگیرم میشه هیجان زده و ذوق زده میشم که آقا این نکته کجا بود که سری های قبل نشنیدمش؟
به این دلیل منطقی، که من هر باری که گوش میدم چون عوض شدم نسبت به ورژنِ قبلیم، پس درکم هم عوض شده که طبیعتا مدار و فرکانس هامم عوض میشن.
اینه که تازگی دارن مطالب برام.
در پناه رب العالمین موفق باشی آقا جواد عزیز.
برسی به خواسته های قلبی ات.
هر لحظه عطر خدا رو استشمام کنی و در آغوشِ گرم خدا زندگیِ مورد علاقه ی خودتو، بسازی برای خودت.
ممنونم از کامنتِ خوبت.
سمانه جان، ممنونم که تو کشف و شهودِ توحید و شرک، داری کاوش میکنی.
من واقعا خوشحالم و بار ها سپاسگزارم که هدایت شدم و این کامنت را نوشتم که بتونه درک بهتری به شما و به بقیه دوستانم در مسیر توحید بده. واقعا احساس عالی تر شد وقتی که کامنت تون و قدردانی صادقانتون خوندم.
جالبه که بگم من قبل خوندن کامنت شما داشتم همین فایل جدید استاد(الگوهای تکرار شونده، ترس) را میدیدم و ترس هامو مینوشتم.
بعد اومدم کامنت تون را خوندم که شما چقد قشنگ توضیح دادین که چطوری ترس ها ی سری جاها نزاشتن که حرکت کنین.
من امروز داشتم راجب این قضیه با خدا صحبت میکردم.
که اقا من میخوام تغییر کنم، من میخوام بندگی کنم، من میخوام مثل ابراهیم باشم، ولی ترس دارم. یکار کنم هدایتم کنم.
چونکه من هم میخوام شغلم را عوض کنم و برم توی مسیر علایقم و دارم حوزه های مختلف را تست میکنم.
وقتی داشتم کامنت شما را میخوندم یاد ترسم در حوزه موزیک و خوانندگی افتادم که تا ی جایی پیش رفته اما ترس ها پ نگرانی ها و بهانه ها نمیزارن که تمرکز و تمرین کنم.
و باید ترس هامو بنویسم و باور های درست مخالفشون را بسازم و باهاشون روبرو بشم و ازشون بگذرم. وگرنه فلجم میکنن.
توی فایل (الگوهای تکرار شونده،ترس) که الان روی سایته، اولین کامنت دوستمون چقد قشنگ خداوند مثال زده براشون.
که تو اگر تکلیفتو انجام بدی و بندگی کنی، خداوند هدایت میکنه( و بندگان خدا که ترسی ندارند و غمگین نمیشوند) پس راحت توی دل هر کاری میروند.
وقتی که دوستمون گفت (تکلیف) توی وجودم صدا اومد (سپاسگزاری).
همیشه خدا بهم میگه این (اصله) فقط همینو جدی بگیر.
سپاسگزارم سمانه خانم ازتون چقد کامنت تون اگاهی دهنده بود و شفاف تر شدم.
براتون از خدا میخوام که بهترین ها رو میخوام، چونکه بی شک لایق بهترین ها هستین.
خدایا شکرت بابت این فایل زیبا، پر از درس، پر از فراونی
خدایا شکرت برای اون بهشت همیشه رو بهبود و زندگی در اون و ارتباط با افراد ساکن در اون
خدایا شکرت برای این همه هماهنگی و همزمانی هایی که منو سرشار میکنه و من سوق میده به سمت زیبایی ها و خواسته هام
خدایا شکرت برای این گوشی سفید رنگ زیبام که به من کمک میکنه در هر لحظه و هرجا اونجایی خودمو غرق کنم که دوست دارم (تا حالا اینجوری به موبایلم نگاه نکرده بودم خدایا شکرت)
خدایا شکرت برای زیبایی و پاکی رنگ سفید
خدایا شکرت برای اندام زیبا و سالم در مسیر توحید استاد عزیزم
خدایا شکرت که منم در مسیر درست سلامتی هستم و هر روز سالم تر و شاداب تر و زیباتر میتونم بشم و این سقفی نداره، تا وقتی بار سفر از این دنیا برم به سمت بهتر و بهبود میتونم خودمو قرار بدم.
خدایا شکرت برای وجود دوستان ارزشمندی که منو احاطه کردند و منو دعوت میکنن به جاهای زیبا و تفریحی و دلنشین
خدایا شکرت برای اینکه مثل ابوموسی نخواستم باشم و تغیبر کردم و از نقطه امن و بلدم خارج شدم و دارم زندگی رو زندگی میکنم دارم تجربه میکنم و رشد میکنم. خدایا شکرت که به من یاد میدی تا شکرگزار و سپاس گزار تو و هرآنچه برای من قرار دادی باشم تا ظرفم بزرگ بشه تا عمق وجودم لبریز از داشتن بشه.
خدایی خودمو باید کنترل کنم تا احساس شوقی که از به یاد آوردن نعمت ها و زیبایی هایی که مسخر من شده و در اختیارم هست رو بتونم وسط این مترو خنک و راحت بروز ندم، خدایا شکرت برای یاد گرفتن توانایی کنترل ذهن و کنترل احساس خدایا سپاسگزارم و جایی جز اینجا امن تر و عشق تر سراغ ندارم که احساس و افکارم رو بنویسم.
استاد جان سپاسگزار شما و وجود شما و آگاهی های این فایل ها هستم شدیدا، اینکه چقدر عالی و به موقع فایل میذارین تا به یاد بیارم توحیدی عمل کردن یعنی چی، تا شناسایی کنم شرک به چـه شکلی تو ذهن من میاد جای تــــوحیــــد رو بگیره.
فکر کنم من به پول تو ذهنم قدرت دادم و وقتی بی پول باشیم یا بدهی ها بهم فشار لیاره قدرت رو میدم به اون…
فکر کنم اینم یکی ار اون سوال هایی که تا شب باید بهش فکر کنم، اون مورچه سیاهی که روی سنگ سیاه در دل تاریکی شب راه میره رو پیدا کنم.
هر کسی این مورچه سیاه شرک براش یکجوری خودش رو نشون میده و قطعا در برهه های زمانی مختلف به شکل و شرایط مختلف خودشو نشون میده، خدایا ازت میخوام تا منو بیناتر کنی تا ببینمشون…
أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ
آیا خدا برای بنده اش کافی نیست؟!
یهو به این سوال هدایت شدم فکر کنم باید همیشه فکر کنم که خدا برام کافی نبوده، جاهایی که ترس ها اومده، نگرانی ها اومده اما اون خدا بوده مثل همین الان که سوال کردم و در قالب یک آیه خودشو به من نشون داد، گفت برو ببین کجا برات کافی نبودم و به غیر از من روی آوردی. جایی که فکر کردی کتاب زیاد بخونی، یا علم فلان رو یاد بگیری، بله اونجاها بوده.
استاد چقدر قشنگ با نتایجت بهمون داری نشون میذی که به قدرتی باور داری، به نیرویی باور داری و حساب کردی و هیچ وقت نگران سوال های بی جواب نبودی. من میخوام این نیرو رو در خودم بیدار کنم، اون قدرت رو باور کنم باوری که عمل بیاره، که همه چیز اونه و همه چیز میشود همه کس را…
اره استاد جان وقتی یک ذره بیدازش کردم راه حل داد و باعث تغییر محل زندگی من شد و خودش راه حل ها رو نشون داد و به هیچ چیزی قدرت ندادم حتی بسته بودن همه جا و تعطیلی ها، فقط منو راهی به سفر هجرت از خودم به خودش کرده. خدایا ببخش که یادم میره گاهی چرا اینجام، چرا اومدم یادم میره و قدرت تو رو در همه اموز درک نمیکنم. خدای بخشنده ام خودت اون مورچه های سیاه وجودم رو بهم نشون بده تا بدونم کجا ها باید توحیدی عمل کنم.
باید روی خودم حساب نکنم، بلکه به نیرویی حساب کنم و قدرت همه چیز رو در اون ببینم که بزرگتر از من و هر کس و هر چیزه.
باید مورچه های سیاه وجودم رو پیدا کنم و وحودم رو پاک کنم از شرک ها و شک ها و سرشار کنم از خدا و توحید.
اگر همه مردم جهان با هم متحد بشوند اون کسی رو که باور داره به یگانگی و ربوبیت الله، بکشنش پایین نمیتونن اونو بکشن پایین. نمیتونن…
تـــــوحـــید
توحید یعنی یگانگی الله
توحید یعنی قدرت رب العالمین
توحید یعنی قدزت یکی است
توحید یعنی شریک قائل نشدن برای الله یکتا
توحید عملی کردن هم بعنی فقط همه چیز و همه کس رو اون ببینی و بدون ترس و نگرانی شروع کنی قدم برداری.
قدرت دست هیچکس نیست
قدرت یعنی اون چه که انتظار داری بقیه برات انجام بدن. از هیچکس انتظار نداشته باش. هیچکسی نمیتونه بهت کمک کنه… هیچ ملتی هیچ کسی هیچ چیزی
اینو خدمت دوستان عزیزم عرض میکنم و الی استاد خودشون تسلط کافی بر دانش ذهن دارند …
در پیام دیگه ای گفته بودم که بعنوان یک دانشجوی روانشناسی :
این دهها سال است که به اثبات رسیده که ژن تحت تاثیر محیط است و چیزی بنام قربانی در دنیا وجود ندارد …
تنها راه تحقیقات برروی ژن ، از طریق مطالعه برروی دوقلوهاست و نکته جالب این موضوعی که استاد فرمودن اینه که :
چیزیکه دوست استاد گفتن همانند اینه که یک آیه رو بدون آیه های قبل و بعدش و چشم بسته بپذیری …!!!
در تمامی تحقیقات آزمایشگاهی روانشناسی و روانشناختی به نکات مهمی اشاره میشه و از جمله اون نکات اینه که :
1. نتایج آزمایشات قابل تعمیم برای کل جامعه نیست پس قطعی نیستند (حتی در انتخابهای تصادفی).
2. نتایج هر ساله و باتوجه به شرایط جوامع و طبیعت و محیطی ، متفاوت از سالهای قبل هستند ، پس قطعی نیستند.
ولی برخی دوستان فقط یک جمله از یک تحقیق رو میخونن و همون رو بدون هیچ درک و دانشی به بقیه انتقال میدن …!!!
.
در مورد تحقیقات دوقلوها ، یکسری نتایج ثابت وجود دارند و یکی از این نتایج اینه که :
وقتی برروی دوقلوهای همسان که در خانواده های متفاوتی رشد کردن تحقیقاتی انجام دادن مشخص شد که :
بیش از 80 درصد رفتارهای جسمی و روانی آنها تحت تاثیر محیط بوده و کمتر از 20 تا 30 درصد تحت تاثیر ژن بوده …
.
در نهایت تمامی تحقیقات آزمایشی میدانی ، قابلیت تعمیم به کل افراد جامعه رو ندارند و این جمله رو در آخر تمامی تحقیقات مستند قید میکنن …
و این چیزیکه اون دوست عزیز گفتن ، مربوط به نتایج تحقیقات مربوط به بیش از 50 تا 70 سال پیشه و این نوع تحقیقات در این دوره هیچ ارزش سندی ندارند و فاقد اعتبار بوده و تنها برای بازخورد بیشتر بازدید کنندگان میباشد.
استاد عزیزم … ممنونم که هستین و هروقت که شما رو می بینم ژن جدیدی از استقامت و پایداری در مسیر درست در من شکل میگیره …
سلام به استاد عزیزم و مریم جان استاد چند روزی بود که فرصت نمیشد به سایت سر بزنم و چقدر دلم تنگ میشه واسه این جمع واسه شنیدن صحبت هاتون من قبلا هم این فایل رو گوش داده بودم ولی باز دوباره نشستم با دل جان گوش سپردم به سخن الله مهربانم که بر زبان شما جاری شده بود و الان رو صندلی مغازه ام نشسته ام و دارم واستون کامنت میذارم جایی که سال ها آرزوی داشتنش و داشتم ولی ترس هام نمیذاشت که بهش برسم ولی از وقتی که با شما آشنا شدم و خدای واقعی رو بهم شناسوندین دیگه هیچ چیزی در این جهان نیست که ازش بخوام بترسم هر خواسته ای که باشه هر آرزویی که باشه واسش قدم برمیدارم و به خودم میگم سحر برو جلو خدای وهاب کنارته(اینو هم داخل پرانتز بگم که با آیدی پسرم دارم کامنت میذارم)
استاد مغازه ای که الان توش هستم مانتو فروشیه توی یه پاساژ تازه تاسیس که زمانیکه میخواستم بیام اینجا همه میگفتن چون تازه تاسیسه هنوز خیلی جا نیوفتاده و خیلی ها نمیشناسن اینجا رو و به قول بازاری ها پاخور نداره و دو سه تا از مغازه های پاساژ جمع کردن و یا واگذار کردن و الانشم خیلی ها هستن که میخوان واگذار کنن و تخیله کنن و خیلی ها بودن که از کسادی بازار میگفتن و میگفتن که دیگه نمیصرفه چون اجناس خیلی گرون شده دیگه مردم قدرت خرید ندارن و ی جورایی روزی خودشون رو تو دست مردم میبینن و میخوان که جمع کنن
ولی هیچکدوم از این حرفا من و از هدفم منصرف نمیکرد و اصلا ترس و واهمه ای نداشتم چون میدونستم که خدای من کنارمه و رهام نمیکنه و وجود خدا بهم قدرت میداد و با توکل به خودش کارم رو شروع کردم و برای لحضه به لحضه ی کارم ازش هدایت خواستم
و با 1میلیون و پونصد پس اندازی که داشتم اردیبهشت سال 1402 استارت کارم رو زدم که چن تا تیشرت سفارش دادم که اون هم به هدایت خدای مهربانم بود با اینکه تو ماه های اول خیلی فروش نداشتم شاید در ماه یکی یا دوتا حالا بیشتر یا کمتر ولی اصلا ناامید نمیشدم و ته قلبم ی چیزه میگفت که پیش برو ادامه بده درست میشه تو به اون چیزی که میخوای میرسی و هربار با پولی که دستم میومد دوباره سفارش میزدم جنس های بیشتر و هربار هم از خدا هدایت میخواستم که خدایا بهم بگو از کجا از کی چی بخرم و خدای من هم منتظر بود تا ازش درخواست کنم و پاسخم رو بده
خلاصه ش کنم استاد تا اینکه چند ماه بعدش یعنی اواسط آبان ماه بود که خیلی معجزه وار مغازه ای که پدرشوهرم اجاره داده بود مستاجرش با اینکه هنوز وقتش مونده بود گفت که میخواد تخلیه کنه و همونجا بود که فهمیدم این یه نشونه ست که من باید پا پیش بذارم واسه مغازه و رفتم از پدرشوهر درخواست کردم که مغازه رو به من بده و اون بنده ی خدا هم از سر دلسوزی که اینجا هنوز خوب جا نیوفتاده سخت میشه واست نمیتونی کاسبی کنی بذار یکی دوسالی بگذره این پاساژ جا افتاده بشه بعد ولی من مطمئن بودم که خدای من کمکم میکنه خودش مشتری رو میفرسته از کجا نمیدونم ولی اون کارش و خوب بلده
تا اینکه راضی شدن مغازه رو بهم بده بدون اینکه بخواد ازم اجاره بگیره حتی یه مبلغی رو هم به عنوان سرمایه اولیه بهم دادن که من بتونم خرید اولیه رو انجام بدم (و دستی از دستان خداوند شدن برای من)
و این شد که از 28 آبان 1402 استارت اولین روز کاری من خورده شد و از همون روز هم مشتری اومد برام و به لطف خدا تا الان کلی مشتری دارم و فروشم به لطف خدا خیلی خوب شده حتی خیلی بهتر از کاسب های قدیمی که تو پاساژمون هستن جوری که استاد من یکماه اسفند به قدری سرم شلوغ بود که دیگه دست تنها نمیتونستم جوابگو مشتری باشم و دوتا نیروی کار گرفتم و مغازه ی من حتی یه لحضه هم از مشتری خالی نمیشد ولی میدیم که مغازه دارهای دیگه بیکار وسط سالن وایستادن و حتی یکی دوتا از قدیمی کارها دارن واگذار میکنن ولی من به همراه خدای مهربانم با قدرت داریم پیش میریم و تو این چند وقته اونقدر انسان های خوب و مشتری های خوب و فراوانی سر راهم قرار گرفته که خدا میدونه طوری که از شهرهای اطراف شهر خودمون هم مشتری دارم و بارها و بارها شده که خیلی از مشتری هام گفتن که بهترین و زیباترین مانتو فروشی در سطح شهرمون هستین و این ها رو من از لطف خدای خودم میدونم از هدایت من به سمت عمده فروش هایی که زیباترین و با کیفیت ترین کارها رو ارائه میدن و خدای من اونها رو سر راهم قرار داده
و الان در کمتر از یکسال پس انداز یک میلیون و پونصد من تبدیل شد به 300 میلیون پول نقد در حساب بانکیم و بالای پونصد میلیون تومن سرمایه و جنس در مغازه ام
و برای امسال هم به فکر زدن شعبه 2 هستم به امید خدا که میدونم دوباره کنارمه و یاری ام میکنه
و موضوع بعدی که دوست داشتم مطرح کنم در رابطه با کم کاری تیروئیدم بود استاد که از 10،12 سالگی متوجه شدم که دارم و چون خواهرم پدر خدابیامرزم و عموهام هم داشتن دیگه میگفتن که این کم کاری تیروئید ارثیه به اصطلاح ژنتیکی و نمیشه کاریش کرد و چند سالی بود که مرتب قرص مصرف میکردم حتی خود دکتر هم بهم گفت درمان نمیشه و باید تا آخر عمر قرص مصرف کنی چون ژنتیک و نمیشه کاریش کرد ولی استاد من یه مقاومت خیلی زیادی داشتم و اصلا دلم نمیخواست که بپذیرم این موضوع رو همش تو دلم میگفتم که خدای خودت یه کاریش بکن من نمیدونم چجوری ولی من اصلا دلم نمیخواد تا آخر عمرم قرص بخورم و ی چند ماهی هم بود که دیگه قرص هامو گذاشتم کنار و دیگه دکتر نرفتم چون ماهی ی بار باید میرفتم واسه چکاب
تا اینکه شما دوره قانون سلامتی رو گذاشتین رو سایت و خیلی دلم میخواست که این دوره رو تهیه کنم و از خدا خواستم که هدایتم کنه و خیلی معجزه وار هزینه ش جور شد و من تونستم دوره رو از سایت خریداری کنم و بعدش نه تنها تیروئیدم بلکه خیلی از مشکل های دیگه ای که داشتم و من اصلا فکر نمیکردم که جزء مشکلات باشه و یه جورایی فکر میکردم که طبیعیه مثل خلط پشت حلقم، کسلی و بی حالی، پریودی های نامنظم، چربی خون بالا ،نفخ معده همشون برطرف شد به لطف خدا و چقدر ازتون ممنونم استاد به خاطر این دوره بی نظیرتون جوری که الان وقتی با پسرم جایی میرم همه فکر میکنن خواهر و برادریم (دیگه ماشالله چون پسرم درشت اندام هم هست :_) )
من الان 32 سالمه و قشنگ حس میکنم که 10 سال جوون تر شدم و اگه جایی سن مو نگم همه فکر میکنن که 20 یا 22 سالمه و خیلی از مشتری هام وقتی متوجه میشن که من دوتا پسر 11 ساله و 7 ساله دارم تعجب میکنن و میگن که ما اصلا فکر نمیکردیم که شما ازدواج کرده باشین چه برسه به اینکه دوتا بچه هم داشته باشین :_)
استاد به قول یکی از بچه های سایت که میگفت شما به آرزوتون رسیدین من هم میخوام بگم که شما به آرزوتون رسیدین چون هم زندگی زیبایی رو واسه خودتون ساختین و هم کمک کردین تا جهان جای بهتری واسه زندگی کردن باشه(البته واسه کسانی که در مدارش باشن)
خیلی کامنتت عالی بود و دقیقا اون چیزی بود که در این زمان باید میشنیدم و باور پذیر میشد که میشه از یه شرایطی مثل شما به این وضعیت کنونی که با هدایت خدا خلق کردید رسید و منم دقیقا این شرایط کنونی شما را دارم اما دلم میگه که اوضاع خیلی خوب پیش میره و هر روز دارم اتفاقات خوبی را میبینم و تاییدی بر درست بودن مسیر وباورهایست که ساخت و خدای مهربان هدایتم میکنه و بهم روزی میرسونه تا حالا که کلی رشد کردم و به جزیره زیبای کیش اومدم و باحالی که با کرایه به اینجا رسیدم اما به صورت معجزه آسا خدا داره هم هم چیز برام درست میکنه و خیلی حس وحالم خوبه خدارا شکر
قطعا از نتایج بسیار شگفت انگیزم مینویسم تا رد پای واسه خودم بشه و انگیزه ای برای خانواده ی عزیزم
خوشحالم که کامنت من باعث انگیزه و مهر تاییدی بر باورهای توحیدی تون شد قطعا با توکل به خدا همه چیز درست میشه فقط کافیه باورش کنیم و تسلیم باشیم و اجازه بدیم تا خدا در زمان و مکان مناسب هدایتمون کنه به مسیر خواسته هامون به راحتترین و ساده ترین شکل ممکن
از خدای خوبی ها واستون بهترین ها رو آرزومندم و مطمئنم به زودیه زود به خواسته تون میرسین و یه روزی مثل من میایین اینجا و از نتایج تون واسمون میذارین
سلام استاد عزیز من اولین باره که دارم براتون مینویسم با این که خیلی از دوره هارو دارم
استاد من با قانون جذب از کتاب راز آشنا شدم وقتی که 15 سالم بود از اون روز تا به الان خیلی مسیر هارو رفتم الان که دارم بهش فکر میکنم میبینم چقدر اومدم تو مسیر و دوباره چقدر منحرف شدن!
تقریبا سال 96 با یه دوره ی قانون جذب یه استاد دیگه آشنا شدم که خیلی کمکم کرد کلی رشد مالی برای خودم و خانوادم که در حال ورشکسته شدن بودن رقم زدم طوری که یدونه خونه یه ماشین درآمد از 0 به 20 میلیون اونم از تو خونه نشستن!!(البته من بعداز آشنایی با شما از 4تومن با تعهدی که به خودم دادم رسوندمش به 20 تومن)تازه اینایی که میگم فقط و فقط برای خودم هست،اینم بگم که من حتی تولد پسرم رو هم خودم جذب کردم حتی تعیین کردم که دلم میخواد بچه اولم پسر باشه و خیلی چیز های دیگه که شاید یادمم نیاد!
بماند از رشد مالی همسرم و خانوادم که از ورشکستی به یه رشد مالی چشم گیر رسیدن
ولی یهو نتایجم کم شد یهو به یه توقف رسیدم و بعد با کلی فکرو تقلا باشما آشنا شدم
اول اصلا چیزی از آموزهاتون نمیفهمیدم بیشتر گیجم میکردم و لی از یه جایی به بعد همه چی تغییر کرد تازه فهمیدم شما چی میگید تازه فهمیدم چه تغییراتی باعث شده من یهو متوقف بشم تازه فهمیدم چطور خودم و باورام همه چیزو خراب کردیم
استاد منی که حرفای شمارو نمیفهمیدم و گیج میشدم طوری شدم که هر حرفی میشنوم فقط و فقط با حر فای شما مقایسش میکنم
منم حرفهای این آقارو تو اینستاگرام شنیدم اولش باحال بود برام یکم دنبالش کردم ولی بعد دیدم چه باورای مخربی داره و چقدر از اصل جدا هست و دیگه دنبالش نکردم
حالا بیام سر اینکه من چه بیراه هایی که نرفتم و چه شرکایی که درست نکردم
(امیدوارم خدا منو هدایت کنه چون هنوز خیلی کاردارم)
استاد من کم کم هدایت شدم به مسیرایی که فکر میکردم راهو برام باز تر میکنه مثل فنگ شویی، گفتن اذکار و عبارت تاکیدی به صورت طوطی وار،رفتن سمت استارولوژی،(علم ستاره شناسی و پیشگویی )(کارم شده بود دنبال کردن اینطور صفحه ها داخل توتیوب ترس بود که میوفتاد تو دلم) ،فال قهوه دعانویس،که کانالها و صفه هایی هست که میگه ماه نو فلان کارو بکن یا دارچین و نمک بریز برای پاک سازی و برکت
استاد من فایلاتونو گوش میکردم ولی نمیتونستم بفهمم و نتیجه بگیرم چون کلی روزنه داشتم برای ورودی های دیگه اعتقاد بیش از اندازه به چشم زخم که دیگه داشت منو فلج میکرد اولی هم با استاد قبلیم کار میکردم تا یه اندازه ای گذاشته بودم کنار که تونستم یکم پیشرفت کنم(کنار گذاشتن که چه عرض کنم سعی میکردم همه چیزو از همه پنهان کنم و در خفا کارهامو انجام بدم تا چشم نخورم یا رو آورده بودم به اسفند دود کردنو تخم مرغ شکوندن!!)و این شرک خفی در وجود من بود و من فکرد میکردم گذاشتمش کنار در صورتی که یهو سرباز میکرد این باور غلط هنوزم که با آموزهای شما خیلی کمش کردم بازم تو وجودم هست و تا یه اتفاق بدی میوفته جز آخرین افکارم میبینمش به قل شما من هنوز یک معتادم !که این باور غلط رو دارم ولی کم رنگ تر!
من از گوش کردن دوره جهان بینی توحیدی و فایل های توحیدی تازه فهمیدم بله!!من چقدر مشرکم و خبر ندارم استاد برای من همچی خوب بود تا سال 98 که شد سال تورم شدید و گرونی یهو از درو پاشیدم فکر میکردم دیگه بدبخت شدیم (ترامپ و دولت و همه چیزو بالا تر از قدرت خدا و خلق کننده گی خودم میدونستم)ولی بع این حرف های شما بود که کلی بهم انگیزه و انرژی دوباره داد و گره های ذهنیمو حل کرد
استاد من حتی خدارو با شما خیلی بهتر و عالی تر شناختم من قرآن میخوندم ولی بیشتر خدارو ستمگرو زورگو میدیدم فکر میکردم فقط قراره پوستمونو بکنه با ترجمه ها و تفسیر های مزخرفی که از آیات بهمون دادن من فکر میکردم چون نماز خون تر و قرآن تر از اطرافیانم هستم حتما خیلی بهترم و خدا نکنه من نماز خوندنم دیر میشد یا قضا میشد اینقدری خودمو میخوردم و اذیت میکردم که تمام حس خوبم خراب میشد و فقط ترس تو دلم میموند باور غلطی که حتی راجع به اسلام خدا و ذکر خدا داشتم و دارم و فقط یکم کم شده(استاد واقعا شما بینظیرید میپرسید چرا چون من یکی از اصلی ترین مسائلی که گیجم میکرد این بود که من که مثلا قدرت اصلی زندگیمو دادم به خدا پس چرا بازم تا چیزی میشه ته ذهنم میرسم به این که نکنه چشم خوردم ،یا من که سعی کردم حشادتو از خودم دور کنم پس چرا فلان جا باز یقمو گرفت
استاد نا امید میشدما فکر میکردم همه چیز از بیخ اشتباهه یا من هرچی تلاش کردم بر باد فنا رفته و درست نمیشه ،ولی شما انقدر بینظیری که جواب این سوال منو هم دادین
استاد من خیلی نتایج گرفتم از دوره ها ولی بیشترین نتیجه از همین دوره سلامتی بود من از 78 کیلو در عرض 3 ماه اونم فقط 1ماهش کامل عمل کردم رسیدم به 62 کیلو تازه بدون ورزش و پیاده روی
تو این مدت خیلی چیت داشتم و میدونم اگه هنوز به اوج اون چیزی که میخواستم نرسیدم فقط و فقط بخاطره همین بوده ولی با رعایت کردن چتا نکته از رژیمتون باعث شده تقربیا وزنمو حفظ کنم و چند روز پیش که پیشه یه دکتر سنتی معروف تو شهرمون که رفته بودم وقتی نبضمو گرفت گفت خانم شما بدن کاملا سالمی دارید و کلی تعجب کرد قبلا از اینم وقتی هنوز کامل تو دوره بورم آزمایش انجام دادم و دکتر بهم گفت همه چی واقعا فوق العادست و بدن کاملا سالمی داری و سرحالی و انرژی زیاد برای من فقط یه قسمت کوچیک از عمل به آموزه ای شما بود
خداوند بلند مرتبه ام رو سپاس گزارم بابت راهنمایی هایی که از وقتی ازش خواستم معلمم باشه چون من کسی و بغیر اون قبول نداشتم معلمم شد و در قالب شما و از طریق دستانش من راهنمایی کرد
بی اندازه بابت وجود شما و خانم شایسته عزیز سپاس گزارم
و سپاس این خدای قدرتمند که جز او هیچکس را قادربه افرینش چنین عظمتی نیست
هیچکس را یارای کمترین اثر نیست
و سپاس بیکران که برایم چشمانی قرار داد تا این همه زیبایی هایش را ببینم
گوش هایی تا پیامش را بشنوم
و شعوری تا به اندیشیدن و تعقل درباره جهانش بپردازم
.
استاد جان
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چطور بزدایم این شرک از روح و تنم
(همین الان این مصرع به من گفته شد، خدایا سپاس).
شرک
امان از شرک
شرکی که قدرت رو از قدرت مطلق جهان گرفتن و به غیر دادن است
شرک باور به اثرگذاری هر عاملی بر زندگی جز قدرت اصیل و یکتای جهان هستی است
شرک همون که نمیزاره با راحتی و خیال جمع زندگی کنم
شرک همونکه دایم ترس و نگرانی میندازه
و
به همون خداااییکه دست من رو گرفت و گذاشت وسط این مسیر لذتبخش
وقتی میگم
روزهااا فکر من اینست و همه شب سخنم
که چطور بزدایم این شرک از روح و تنم
واقعا ساعات زیادی در روز درحال اندیشیدن به این مطلب هستم
درباره اینکه االان دارم قدرت رو به چی میدم؟ به کی میدم؟
اصلا بزرگترین ترمز همینه همین، شـــــــــرک و تمام
باید هم قابل بخشش نباشه
باید هم تاوان داشته باشه
دیگه مگه تو جهان گناه بزرگتر از انکار پرودرگار و قدرتش و شریک براش قایل شدن هم داریم
این بزرگترین گناه نابخشودنی هست
این همه جهان با این عظمت رو نادیده گرفتن است
مگر این علم از کجااا میاد
از عقل آدمی
عقل ادمی کجاوووو قدرت مطلق جهان کجا
عقل ادمی که هرآنچه پیدا میکنه سرسوزنی از این هستی بیکران و بی نهایت هست که نمیتونه ملاک حق و حقیقت باشه
نمیشه اصلا
انسانی که مخلوق هست خودش بر خالقش پیشی بگیره
نه عزیز من
مگر یک زمانی نیوتن نگفت جهان علت و معلول هست و بر فیزیک جهان تاکید داشت
همون علم سالها بعد گفت نه نیوتن فقط بخشی از حقایق رو مطرح کرد، جهان انرژی هست و کوانتوم هم ثابتش کرد
علم اینه
علم در هرزمانی
در هر شرایطی چیزی برای گفتن دارد و بعد در زمان دیگر یا گفته قبلی نقض میشود یا اگرهم نشود یافته جدیدی به ان اضافه میشود که فرسنگها میتواند از بیان اولیه فاصله داشته باشد
.
اما به قول استاد جان
من باید ببینم چه باوری برام خوبه
من باید ببینم چه باوری قدرت خلاق بودنم رو قویتر میکنه
من باید ببینم چه باوری باور من خالق هستم رو تقویت میکنه
مغزم رو به یافته های چهارتا انسان که دارن ازمون و خطا میکنن تا ی چیزی به کتابا اضافه کنن عادت ندم
مغزم رو عادت بدم به اینکه باور کنه هیچ هیچ عامل بیرونی نقشی در زندگیم نداره
و تو روزاااای سخت خوشحاا باشم وبگم خداروشکر که هیچ قدرتی جز پرودگارم تاثیر گذار نیست
خداروشکر که هیچ کس و هیچ چیز اثر نداره
تااینکه بیام نشدنهام رو با شرک توجیه کنم
با قدرت دادن به ژنتیک، با قدرت دادن به والدینم، به معلم مدرسه ام، به امتحانم، به کشورم، دولتم، به علم، به دلار و پول و رییس و مدرک و جایگاه اجتماعی و شوهر و شهر و پدر و مادر و الی ماشالله
. اگه اینا رو بپذیری تو شرایط سخت دیگه نمیتونی چاره یابی کنی
اگه اینارو بپذیری دیگه نمیتونی زندگیت رو تغییر بدی
سلامتیت رو بازیابی کنی
روابطت رو بسازی
ثروتمند بشی
بابا اگه قدرت بدی به هر عامل بیرونی غیر از خدای خودت و باورات زندگی ساختن دیگه معنا نداره
زندگیت به جهتی میره که عوامل بیرونی میره
زندگیت به سمت و سویی کشیده میشه که همون عوامل اثر بگذارن
.
میدونید استاد جان
من فهمیدم اگه کسی به مغز استخونش رسیده باشه
اگه کسی براش تغییر کردن حکم مرگ و زندگی پیدا کرده باشه
اونوقته که پا میکشه میون هر چی علم و جامعه و اینا میگن
اونوقته که دیگه حاضر نیست بازیچه باشه
اونوقته که از همه جا و همه کس میزنه
.
اونقدر در این مدت حضورم در این خانواده به موضوع شرک فکر کردم که اخیرا اگر بخام حرفی به همسرم بزنم سریع مزه مزه میکنم که بیان این مطلب داستانش شرک نباشه
اینکه من با این جمله او رو موثر بر یکسری رویدادهای زندگیم در نظر بگیرم
.
اونقدر برام مهم شده داستان شرک که هربار که مشتری میاد میگم دارم قدرت رو در روزی امروزم به کی میدم؟
خیلی راه دارم تو این مورد استاد جان
اما برای من یکی که واقعااا فکر میکنم این مورد رو بتونم تا انجاکه میشه عملی کنم خیلی زندگیم زیرو رو میشه
واقعااا جهاد اکبری میخاد این زداییدن شرک از روح و تن
ــــــــــــــ
من باید روی باورهام کار کنم
باید عمل کنم
و با عمل به باورهااایی که میگه فقط من هستم که اثر دارم روی زندگیم
باوریکه میگه قدرت فقط رب العالمین هست
باوری که میگه من با فرکانسهام دارم نتایجم رو میسازم نه باهیچ کس و هیچ چیز بازهم کار کنم
باید کارکنم استاد اونقدر که باافتخر بیام بگم من به تکیه به تنها قدرت مطلق جهان و ارسال فرکانسهای هماهنگ با او چنین زندگی ساختم
ــــــــــــــــ
و درباره سوالات شما
تمام احساس ناتوانی و درماندگی و ناخوشایند و نداشتن نتایج پایدار و قوی از قدرت بخشیدن به همه عوامل بیرونی بود
و از وقتی که خواستم الگویی چون شمارو داشته باشم دارم اروم اروم پاک میکنم
خودم رو از هرچه غیر اوست البته که کار دارم در این زمینه
اما با تک تک سلولهام باور دارم توحید و یکتاپرستی بزرگترین عامل در خالق بودن من است
ــــــــــ
استاد جان من با نگاه به زندگی شما
با دنبال کردن شما با تمام فایلهایی که اینجاست
با نتایج شما و نتایج دوستان به ذهنم این منطق رو دادم که همه اینها از عدم شرک هست همه اینها از باور به اثر گذاری فقط یک قدرت هست و انهم رب العالمین هست
من اونچه که چشمم داره میبینه رو باور میکنم که چطور زندگی استادم رو تغییر داده
حتی اگه پروفسور هاوکینگ خلافش رو بگه
.
من دارم میبینم که چطور اعتقاد به قدرت مطلق جهان زندگی یکی رو از قعر به اوج رسونده دیگه مهم نیست علم چی میگه
اصلا من دوست دارم باور کنم که من همه کاره هستم
خدای من این قدرت رو به من داده
من دوست دارم با چنین باوری زندگی کنم
تالان با اون باورها زندگی کردم مگر چه دستاوردی جز ناکامی داشته
حالااا من تصمیمم اینه
اراده ام اینه
که این مسیر رو برم
ـــــــــــــ
خدایااا ممنونم که گفتی و نوشتم
گفتی و لذت بردیم
انگار که محتوا خودش نیروی خلاق رو سر ذوق اورد تا بنویسه
دوباره فایلی رو گذاشتید که باید میشنیدم و به راحتی جذبش کردم
خب بریم سراغ سوال
خووب که فکر میکنم یکی از تجربه های من برای زمانی که دوره ابتدایی بودم و به شاگرد اول کلاسمون نگاه میکردم میگفتم منم دوست دارم شاگرد بشم ولی نمیشه چون این باباش معلمه بهش کمک میکنه خب معلومه که باید اینقدر زرنگ باشه اگه بابای منم معلم بود منم عالی بودم بعد به اون یکی نگاه میکردم که چرا شاگرد دومه با اینکه باباش هم معلم نیست گفتم چون با شاگرد اوله دوسته برا همینه
و این طرز فکر باعث میشد هیچوقت جایزه ای نبرم همیشه به اونا حسودی کنم و با معلما درگیر بشم که چرا انقدر به اونا اهمیت میدن و بعد از مدرسه تا به خونه برسم و کفشارو در نیاورده از ناعدالتی ها بگم که آره چون اونا زرنگن کسی مارو آدم حساب نمیکنه ! و با عصبانیت و سرو صدا که اینا فلانن و بهمانن و مامانم بنده خدا رو میکشوندم به مدرسه که اعتراض کنه !!! میدونی نتیجه ای هم نداشت هر سال که میگذشت اونا بهتر و بهتر میشدن و من وضعیتم تغییری نمیکرد و فقط داشتم خودمو داغون میکردم
خواهرم بهم می گفت تو چرا باید خودتو مقایسه کنی تو که تلاشی نمیکنی پس نتیجه هم همون میشه بشین بخون به جا این حرفا !
و مامانم مثال هایی آورد که ببین اونا تو چه شرایطی تونستن پس تو هم میتونی
و من این حرفارو گوش میکردم و درک نمیکردم
تا اینکه کم کم به خودم اومدم!
خوب فکر کردم اینکه اون یکی دوستم با اینکه باباش معلمه ولی درساش عالی نیست اینکه اگه درس بخونم میتونم به همه ی سوالا جواب بدم و این جایگاه شاگرد اول فقط مخصوص یک نفر نیست من نمره ی خودم رو دارم
و دیگه تو ذهنم بزرگشون نکردم دیگه به این فکر نمیکردم که وای اینا چقد مخن اینا یه قدرتی دارن (به علاوه موارد بالا فکر میکردم اینا ذاتاً زرنگن) فهمیدم که زیاد درس میخونن
و هیچ ربطی به این چیزا نداره فهمیدم که اگه منم بخونم میتونم
و کلاس ششم درسام خیلی خوب شد
هفتم معدلم 20 شد من شدم شاگرد اول تا ششم نمره ای نبود و خیلی خوب و اینا بود ولی هفتم من معدل کلم 20 اون یکی 19.98.و اون یکیش 19.95
یعنی من درسام از اون دوتا که همیشه عالی بودن بهتر بود
سال هشتم و نهم هم همین طور شد
و خیلی خوشحال بودم فکر نکنم تو کل دوران مدرسه راهنمایی کسی تونسته بود بیست بشه و من به این رسیده بودم تو مدرسه معروف بودم به اینکه این خیلی باهوشه معلما و مدیر چقدر دوستم داشتن و من میشدم معلم دوم
در واقع من داشتم همه اون رویاهای بچگیم رو زندگی میکردم
و اینکه چطور تونستم این شرک رو از بین ببرم باید بگم که کم کم تغییر ها شروع شد یادمه کلاس پنجم که بودم میرفتم نمازخونه و اونجا سوال میپرسیدن و من همیشههه تنها کسی بودم که جوابارو میدونست میتونم بگم در 99درصد مواقع و اون سال کلی جایزه بردم جزء سی قرآن رو حفظ کردم و برا اون هم بهم جایزه دادن و شاگرد اخلاق کلاس شدم به نظرم این نتایج باعث شد اعتماد به نفسمو به دست بیارم و بگم من میتونمم با خودم صحبت میکردم و برای خودم دلیل میاوردم که ببین اینو تونستی پس میشه و وقتی تو وارد مسیر درست میشی خدا خیلی خوب کمکت میکنه سال شیشم معلممون بر خلاف معلمای گذشته که از همون اول سال فقط به شاگرد زرنگا توجه میکردن اومد به هممون انگیزه داد همه پیشش یکجور بودیم و بهمون میگفت کسی چیزی کم نداره
و خواهرم که چقدر باهام حرف میزد تابستون بود و اون تابستون یکی از بهترین فصل های عمرم بود خواهرم عربی بهم درس داد و اون تابستون کلی حرف های انگیزشی
و من حالا به جای اینکه با اون دوستای همیشگیم که میگفتیم فلانی چون باباش معلمه زرنگه و کلی حرفای منفی دیگه، اومدم به حرفای خواهرم گوش دادم و اون شد دوست صمیمی من به جای ورودی های منفی ورودی های مثبت جایگزین شد از طرفی خودم دیگه به اونا فکر نمیکردم تمرکزم رو گذاشته بودن رو خودم و میگفتم من بتونم و هر روز حرفای خوب به خودم میگفتم که تو میتونییییی و کوچک ترین موفقیت هایی که به دست آورده بودم رو مرور میکردم همه ی جایزه هایی که کلاس پنجم گرفته بودم رو یه جا جمع کرده بودم و نگاشون میکردم
و همه ی اینا دست به دست هم داد تا من باورکنم که میتوانم شاگرد اول بشوم و استاد هم که همیشه میگه هر چی رو که تونستی باور کنی میتونی به دستش بیاری
خدای من استاد عزیزم خیلیییییی ممنونم بابت این فایل بی نظیررررر
به نام او که هر چه دارم از آن اوست
سلام به استاد موحدم که زیباترین درسها را یادمان میدهد
درسهایی که زندگیمان را دگرگون میکند
سلام به دوستان همفرکانسی ام
آخرین تجربه ای که در این مورد قدرت ندادن به عوامل بیرونی دارم ، این بود که هرسال بهار که میشد من دچار گرفتگی بینی و آبریزش بینی شدید میشدم و کل بهار من به این صورت بود و این توی ذهنم بود که حساسیت فصلی این مسئله رو برام بوجود میاره
و امسال نشستم بهش دقیق فکر کردم گفتم چرا به حساسیت فصلی قدرت میدم ؟ مگر نه اینکه باور دارم بدن من از هر عامل بیرونی قویتره اگر از ویروسها و میکروبها قویتره پس از حساسیت فصلی هم قویتره و این موضوع نباید روی تنفس من تاثیر بگذاره
و دقیقا این باور رو سه ماه نوشتم و بطور معجزه آسایی امسال بهار من راحت و آرام بودم و اصلا درگیرش نشدم
در صورتیکه سالهای قبل طوری درگیر بودم که شبها از به شدت احساس خفگی داشتم و چند بار از خواب بیدار میشدم با حال بد
این آخرین تجربه ی من بود از قدرت ندادن به عوامل بیرونی
خدای مهربانم را شکر میکنم که در مسیر درست هستم و روی خودم کار میکنم برای بهتر شدن
استاد قشنگم عاشقانه دوستت دارم و همیشه و همیشه سپاسگزار شما هستم
دوستان هم فرکانسی ام ممنونم که کامنت منو مطالعه کردین .
در پناه خدای بزرگ
سلام خدمت استاد عزیزم
همیشه تو فایلهای توحیدی تون یه جوری صحبت میکنید که هم متوجه اصل میشیم و هم متوجه مسئله خودمون و هم یه امیدی تو دل ما زنده میشه
خیلی بزرگه باورهاتون و من وشما فرسنگ ها فاصله داریم ،چرا که من با وزیدن هر باد ناموفق تسلیم شیطان میشم و شما ثبت اقدامنا هستید
این موارد که پیش میاد من متوجه ضعف در ایمانم میشم
قدرت دادن به هر عامل بیرونی شرک و اعتماد به خودمون و ایمان به رب العالمین اصل است
باز هم مسئله اصلی ما باور توحیدی و توحید عملیه
زمانی که از حرف میگذریم و فهم میکنیم و درک میکنیم نوبت عمل که میرسه خودم رو میگم جا میزنم ،دلیلش چیه؟هنوز 100 درصد به اصل ایمان ندارم و مثل همون برق لحظه ای فقط بعضی وقتها وصل میشم
در صورتی که نتیجه پایدار زمانی میاد که شرک رو بزارم کنار و فقط وفقط باور کنم به اصل و وجودش و اصولش و اینکه برگی بدون اذن او بر زمین نمی افته
دوست دارم هدایت بشم به سمت مستقیم
ایاک نعبد و ایاک نستعین
مصداق:در مورد وضعیت مالی کلیه مقصر رو دولت،نظام اقتصادی کشور و….میدادم،نتیجه کم آوردن مالی و ضعف مالی و …شد وبعد از تهیه ثروت یک و دوازده قدم متوجه اشتباهم شدم و سعی بر ایجاد باورهای درست کردم و تا حدی موفق شدم که تونستم به لطف خدا بدهی ها را صاف کنم،جلو نشتی رو بگیرم و در حال رشد هستم
اما مشکل من با اینکه خیلی فایلها رو گوش میکنم اینه که باز هم شیطان از راههای مختلف وارد میشود نه از طریق ورودی که اونجا رو محکم کردم بلکه با یاد آوری خاطرات گذشته که قبلا کجا بودم و مقایسه با دوستان و…..
واقعا کنترل ذهن خیلی سخته
به امید نتایج بهتر برای خودم و شما دوستان
سپاس استاد عزیز
سلام ابراهیم خلیل
راه نفوذ شیطان بینهایته پس روی راههای نفوذش تمرکز نکنیم بلکه روی کنترل ذهنمون روی باورهای درست تمرکز کنیم و خوراک خوب بهش بدیم و جایی که نیازه اعراض کنیم و بی توجه باشیم و توجه را ببریم روی موضوعات دلخواه البته این تقوا(کنترل ذهن) تمرین و ممارست میخواد و باید به خدا توکل کرد وهرجا لغزیدیم دیگه از درسش استفاده کنیم نه اینکه بخواهیم حالمون را بد کنیم نگاه کنیم که آیا میتونیم برای بهبود راه ازش استفاده کرد یا نه ،،در غیر این صورت تمرکز کنیم روی مسیرمون که توحیدِ،، باورمون این باشه خداوند مالک و صاحب قدرته ودگر هیچکس ،، تنها بخواهیم روی خدا حساب بازکنیم ،، سعی کنیم به چشم یک رفیق که همیشه روش میشه حساب کرد نگاهش کنیم تا کم نیاریم
خدایا هدایتمان کن به راه راست راه آنان که نعمت فراوان عطاکردی
کامنتت خیلی زیبا بود آقا ابراهیم
سلام بر آقا مصطفی عزیز
سپاسگزارم که کامنت منو خوندی و راهنماییم کردی،کاملا درسته نجوای شیطان حتی برای پیامبران در زمان وحی هم بوده ولی شناسایی اون نجوا در لحظه و کنترل ذهن خیلی مهمه.هر توجیحی هم بیارم برای کنترل نکردن ذهن درست نیست و میشه با توحید وتوکل از نجوا گذشت.
وَقُل رَّبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنۡ هَمَزَٰتِ ٱلشَّیَٰطِینِ
“باورمون این باشه خداوند مالک و صاحب قدرته ودگر هیچکس ،، تنها بخواهیم روی خدا حساب بازکنیم ،، سعی کنیم به چشم یک رفیق که همیشه روش میشه حساب کرد نگاهش کنیم تا کم نیاریم”
این قسمت کامنتت رو خیلی دوست داشتم و امیدوارم به این درجه و مدار برسم
سپاسگزارم از راهنماییت
سلام به استاد تحسین برانگیزم
جاهایی که قدرت رو به غیر خدا دادم ونابود شدم:
1.رابطه ی عاطفیم با همسرم!
وقتی ازدواج کردم انگارهمسرم خدام شد فکرمیکردم اگه نباشه من نمیتونم خوشبخت باشم ،گاهی ازدوریش گریه میکردم ،همش میخواستم اون کنارم باشه وجایی که تنها بودم هیچ لذتی نمیبردم به معنای واقعی تمام احساس خوب وخوشبختیم رو به اون گره زدم وچنان ضربه هایی از همون رابطه خوردم وچنان سختی ها وخفت هایی کشیدم که قشنگ بفهمم که خداکیه قدرت کیه
وگاهی ماه ها تنه بودم منی که میخواستم مدام کنارهم باشیم کل پنج سال رو از هم دور بودیم
اما به محض آشنایی به استاد (قبلش هم فایل آساتید دیگه وکتاب میخوندم ،یعنی یه پیش زمینه تکاملی داشتم) این موضوع رو فهمیدم وکل رابطم رو به خدا سپردم واز خدا خواستم خودش عشقم باشه وخودش منو به هرراهی که خودش میدونه درسته هدایت کنه والان سه ساله که همون رابطه تبدیل به یه رابطه ی بهشتی شده واقعا خدا منو راضی کرد وعشق رو خودش بهم تقدیم کرد
اما اینبار یادم بود که نباید همسرم رو کنترل کنم ،نباید آزادی هردومون رو بگیرم ،نباید ازش بت بسازم واون یه آدمه که فقط قراره چندصباح نامعلومی کنارهم باشیم وعشقِ خدارو به هم تقدیم کنیم (البته که عالی نبودم اما درحدی بوده که حال زندگی ورابطم خوب باشه )
2.مایه خونه 65متری داریم نقلی باصفا وپاز عشق بادکوری های صورتی خوشگل خودم :)خیلی دوس داشتم خونمون رو بزرگتر کنیم بااینکه حداقل به یک میلیارد پول نیاز داشتیم دارحالی که کلا 50میلیلون پول داشتیم ،برای خدا مینوشتم که خدایا من نمیدونم چطوری فقط از تو توقع دارم فقط از تو
پس خونم دوخوابه باشه از هرطرف نوگیر باشه به پارک بانون نزدیک باشه ،تو کوچه بن بست باشه :)
و…یعنی با جزئی ترین جزییات هرروز کنار بقیه خواسته هام اینم مینوشتم واحساس میکردم که حتما میشه وتجسمش میکردم تااینکه دوماه پیش شد!!
باورتون میشه دقیقا همون که خواستم حتی کوچه بن بست ،حتی تک واحدی ،وااااای حتی نزدیک پارک بانوان، 100متری که بزرگتراز خونه قبلیه وخداوند جوری شرایط رو پیش برد که ما یکسال فرصت پرداخت پولش رو داریم (یعنی همسرم بجای پول برای ایشون پروژه شون رو تکمیل کنه)
وحالا من همونطوری که تو نامه نوشته بودم میتونم کل دیزاین کابینت و…خونرو خودم طراحی کنم وشد واینو گفتم تا بگم من چند سال بود خونه میخواستم اما همیشه میگفتم نمیشه ما پول نداریم ،الان دیگه نمیشه قدیم میشد .فلانی شانس داشت که شد وهی قدرت رو به عوامل بیرونی میدادم اما وقتی اومدم از خدا خواستم معجزه وار شد &
خدایا سپاس برای قدرتت که همواره در اختیار من قراردادی
وسپاس بخاطر پیامبرت که منو درمدارش قراردادی
استاد بزرگوارم سپاسگزارم
سلام استاد عزیزم استاد ماشالله بدنتون هر روز داره زیباتر میشه و جوون تر میشید.
چقد لذت بردم از فیلمی که اول از پرادایس گرفتین این رنگ سبز چه دلبری میکنه یه جا فسفر یه ی جا پر رنگ ی جا یشمی اصلا چشم ادم سیر نمیشه از زیبایی این طبیعت و چه اب زلال و روان و زیبایی جریان داره ابی که میتونی بنوشی و چقد این نعمت اب ارزشمنده که همه چی باهاش ساخته میشه یاد تمرین روز هشتم کتاب معجزه سپاسگزاری افتادم که چقد باشکوه بودن این نیروی شگفت انگیز قشنگ توصیف میکنه.
خب بریم سراغ صحبت های فوق العاده و گوهری که از دهان شما به گوش و قلب ما میشینه.
استاد اتفاقا من یکی از دوستانم جایی که میرم باشگاه چند ماهه تقریبا شش ماهه که داره منظم باشگاه میاد و تمرین میکنه و میگه که تغذیشم کنترل میکنه، اما من تغییر اونقد خاصی ندیدم بکنه در حال که میبینم خیلی تو باشگاه توی مثلا سه چهار ماه تغییرشون را ادم میبینه و میفهمه.
بعد نشستم با این دوستم صحبت کردن که با چه برنامه ای تمرین میکنی و تغذیه چطور؟
بعد توی حرفاش که داشت میگفت حتی خودشم قبول داشت که تغییر خاصی نکرده اما تو یکی از دوستای دیگمونم که داشت حرفاشو میشنید این موضوع را گفت که ژنتیک خیلی تاثیر داره و…از اتفاق این دوستمون پشتش سریع اومد و گفت اره ژنتیک خیلی مهمه و…
بعد من دقیقا با خودم گفتم پس بگو این تغییر نکردن بدن از کجا داره اب میخوره.
بعد که حرفاشون تموم شد بهش گفتم ی سوال، گفت بفرمایید؟ گفتم اگه قبول داشته باشی که ژنت خوب نیس و باعث میشه نتونی بدنتو بسازی اصلا حاضری بیای باشگاه؟ یا رژیم بگیری؟ گفت خب منطقیه که نه.
ی مثالم که داشتم تو اون لحظه اومد بگم این بود که :
یادمه قبلنا خیلی ها میگفتن این اسیای شرقی ها بدنشون بدرد بدنسازی نمیخوره ژنشون مال این کار نیست یا بدناشون خیییلی باید زحمت بکشن تا بالا بیاد، بعد رفتم دید الان تو یوتیوب اینایی که میان و تمرین میدن چقدشون از همین نژادن و چقد بدناشون خشک و زیباست و میتونید تغییر بدنشونم در بازه زمانی متوجه بشید از ویدیو ها یا لایف استایل قبلیشون.
در صورتی که منم میتونستم وقتی که اینا شنیدم بگم اره اره همینطوره و باورش کنم و این باور درونم شکل بگیره که ژن عامل خیلی چیزاست مثل بدنسازی، سلامتی، یادگیری و… در صورتی که راحت نقضش کردم.
اتفاقا این دوستم که راجبش گفتم، وقتی اینو بهش گفتم گفت اره راست میگی و ی مثالم خودش برام اورد و این بود:
گفت ی ازمایشی انجام شد و از دو ژن دسته ادم نمونه برداری کردن، ی دسته ژنشون اونطوری بود که(دانشمندان) میگفتن نمیتونن به خوبی عضله سازی کنن و اون دسته دیگه ژنشون طوری بود که(دانشمندان) میگفتن خیلی خوب عضله سازی میکنه.
اسم ژن هارو دقیقا یادم نیست چی بودن
بعد میان به اونایی که میگفتن ژنشون عضله ساز نیست میگفت شما ژنتون عالیه و شروع میکنند ی دوره بدنسازی
به اونایی که ژنشون میگفتن خوبه گفتن شما ژنتون ضعیفه و اونام شروع میکنند به ی دوره بدنسازی.
نتیجه را خودتون میدونید چونکه منطقیه
دسته اول بدنشون بعد از این دوره فوق العاده میشه
و دسته دوم تغییر زیادی نمیکنند.
باور باور باور باور باور باور باور «همه چیه»
من ی مثال از خودم بزنم:
من الان سه ساله که اومدم المان و به عنوان پناهنده اومدم، بعد از سه سال هنوز پاسپورت و ای دی کارت ندارم برای اینکه برم مسافرت بیرون از المان، و این بخاطر باور های شرک الوده که میگم:
1،دولت المان باید قبول کنه
2،تو باید بهشون مالیات بدی تا بهت پاسپورت بدن
3، قاضی باید تصمیم بگیره و دست قاضیه
4، تو لیاقتشو نداری
5، اصلا تو چه گلی به سر المان زدی که پاسپورتم بهت بدن.
6، تو درس نخوندی تو المان.
7، تو زبان المانیا پرفکت نیست.
این ترمزارو تا الان من دراوردم.
شرک دیگه،
نتیجه: هنوز پاسپورتم دستم نیست. (ازادی مکانی)
شرک= عذاب
توحید= هر چی که خوبه
امروز یه ایه توی قران خییییلی بدجور بهم چشمک زد و گفت ببین رو این کار کن.
«26روم»
(کسانی که در اسمان ها و زمین اند، فقط متعلق به او هستند، همگی فرمانبردار اویند)
قاضی، رییس جمهور، صاحب کارت ،صاحب خونه، همسر، دوست دختر، شوهر، دوست پسر، بچه، بابا، مامان، داداش، خواهر و هر چی ادم وجود داره متعلق به اونن. (خودشن)
خب حالا اینو میدونیم، اما فقط میدونیم، چون میدونیم به این معنی نیست که باورش کرده باشیم.
باید باورش کنیم (تا اعتقاد قلبیمون بشه)
طوری که ناخوداگاه اینطوری فکر کنیم، اون موقع دیگه وابسته نمیشیم، التماس نمیکنیم،چشممون به دست کسی نیست، زجر نمیکشیم، گدایی احترام یا محبت را نمیکنیم. و وقتی ناخوداگاه اینطوری هستیم،
اونم پاسخش اینه که:
از طربق همسرت بهت محبت کنه بهت عشق میورزه.
از طریق بچت بهت عشق میده بهت احترام میزاره.
از طریق دولت مردی یا هر ادمی کارتو راه میندازه با احترام و به بهترین شکل.
از طریق ی عابر پیاده بهت لبخند میزنه.
از طریق صاحب خونت هزینه اجارتو کم میکنه بدون اینکه بگی.
از طریق صاحب کارت افزایش درامد بهت میده خیلی وقتا بدون اینکه بگی.
یعنی اگر فقط همین یه ایه از قران را بارها و بارها بهش فکر کنیم و بخونیمش تا باورش کنیم:
(این همه خوشبختی را تجربه میکنیم)
و این چیزیه که استاد میگن و خودشونم بهش عمل کردن که نتیجه این شده.
من خودم وقتی اومدم المان تازه با قانون اشنا شده بودم، خب قبلش حتی تو ایران همه میگفتن المانیا :فلانن، اینجورین، و…
اومدم دیدم چقد ادم های خوبین چقد احترام میزارن، چقد مهربونن، چقد صادقن، چقد کمک میکنن، چقد باهات راحتن، چقد باحالن، هی اینا رو دیدم و تایید کردم. و هی بیشتر دیدم،
ایرانی هارم همیشه تحسین کردم پیش المانیا که مهمون نوازن، شوخن و مهربونن و…
و من ادمهای مناسب را دارم تو زندگیم در طول روز تجربه میکنم.
و هر سری کیفیت ادم های دورم بیشتر میشه.
خیلی خداوند را سپاسگزارم که هدایتم کرد که این کامنت را بنویسم و تجربیاتم را به اشتراک بزارم.
استاد خیلی دوستون دارم، حتما میام امریکا میبینمتون.
در پناه خداوند وهاب و منزه شاد و سلامت و ثروتمند باشید، و زندگیتون سرشار از فراوانی چیزایی که دوست دارید باشه.
سلام آقا جوادِ عزیز.
چقدر قشنگ تحلیل کردین خودتون و باورهاتونو.
لذت بردم از شجاعت تون برای نوشتن باورهای شرک آلود یا همون ترمزها.
الان متوجه شدم:
ترمزها (باورهایی خلافِ جهتِ خواسته ها) صداهایی هستن درون ذهن ما که میگن تو نمیتونی، نمیشه، شرایطش نیست، تو از پَسِش بر نمیای و … و کاملا برام شفاف شد که ترمزها از شرک تغذیه میکنن.
هر وقت نخوام کاری رو انجام بدم، یا میترسم از انجامش:
میندازم گردنِ نمیشه، دوستش ندارم، شرایطشو ندارم و از این دست بهانه و توجیه ها…
آدم خودش بهتر از هر کسی میفهمه کی واقعا چیزی رو دوست نداره، کی به خاطر ترس هاش واردِ کاری نمیشه…
شجاعتِ شما در نوشتنِ شرایطِ زندگیِ فعلی تون به استنادِ باورهای شرک آلود این شجاعت رو به من داد که بنویسم:
من از قبل تا حتی همین الان، از ورود به موقعیتِ شغلیِ جدید میترسم…
اینکه نتونم از پسش بر میام
اینکه اگه اشتباه کنم چی
اگه از کارم راضی نباشن چی
اونوقت بهم برمی خوره، ناراحت میشم…
حس ناتوانی بی لیاقتی بهم دست میده…
این سالهاست با منه…
یه جاهایی ورود کردم به موقعیت های شغلیِ جدید که اوایلش حتی برام سخت بوده ولی مقاومت کردم، نگاهمو عوض کردم شرایط بهبود پیدا کرد برام.
و گاهی هم نه، تا یه جاهایی رفتم، ادامه ندادم.
نمیتونم بگم در این زمینه همیشه ضعیف عمل کردم، نه، مواردی بوده که اتفاقا عالی عمل کردم، با جسارت رفتم توی دل ترسم، گاهی ادامه دادم، گاهی تا یه جایی رفتم و بعد ادامه ندادم دیگه…
اونجاهایی که ادامه دادم، محیط و مسیر رو دوست داشتم…
یه جاهایی هم ترس کنترل منو به عهده گرفته.
یعنی خودم بهش اجازه دادم…
وگرنه من یه سمانه ام، تو موقعیت های مختلف با رفتارهای متفاوت.
جالبه امروز که از این ترسم پرده برداشتم تو سایت، دقیقا فایل استاد اومده روی سایت با عنوان الگوهای تکرار شونده، ترس…
در نهایت فرقی نمیکنه.
مهم این بود من این ترس رو بذارمش زمین.
محلش اینجا و تو این کامنت بود.
حتما که خیره…
چقدر برای من برکت داره این فایل توحید عملی8.
چقدر برای من برکت دارن همه ی فایلهای استاد در این سایت.
ممنونم آقا جواد عزیز و شجاع، که دست خدا شدین، کامنت به این خوبی نوشتین و راهگشا شدین برای من، که بنویسم و تحلیل کنم خودمو.
این فایل رو دیروز مجدد گوش دادم، امروز هم همینطور…
جالبه که هر بار تازگی داره…
استاد بارها اینو گفتن.
اما من هر بار که فایلی رو مجدد میشنوم و نکات جدیدی ازش دستگیرم میشه هیجان زده و ذوق زده میشم که آقا این نکته کجا بود که سری های قبل نشنیدمش؟
به این دلیل منطقی، که من هر باری که گوش میدم چون عوض شدم نسبت به ورژنِ قبلیم، پس درکم هم عوض شده که طبیعتا مدار و فرکانس هامم عوض میشن.
اینه که تازگی دارن مطالب برام.
در پناه رب العالمین موفق باشی آقا جواد عزیز.
برسی به خواسته های قلبی ات.
هر لحظه عطر خدا رو استشمام کنی و در آغوشِ گرم خدا زندگیِ مورد علاقه ی خودتو، بسازی برای خودت.
ممنونم از کامنتِ خوبت.
سمانه جان، ممنونم که تو کشف و شهودِ توحید و شرک، داری کاوش میکنی.
خدایا سپاس گزارم بی نهایت، برایِ حال و حسِ خوب
سلام سمانه خانم عزیز،
من واقعا خوشحالم و بار ها سپاسگزارم که هدایت شدم و این کامنت را نوشتم که بتونه درک بهتری به شما و به بقیه دوستانم در مسیر توحید بده. واقعا احساس عالی تر شد وقتی که کامنت تون و قدردانی صادقانتون خوندم.
جالبه که بگم من قبل خوندن کامنت شما داشتم همین فایل جدید استاد(الگوهای تکرار شونده، ترس) را میدیدم و ترس هامو مینوشتم.
بعد اومدم کامنت تون را خوندم که شما چقد قشنگ توضیح دادین که چطوری ترس ها ی سری جاها نزاشتن که حرکت کنین.
من امروز داشتم راجب این قضیه با خدا صحبت میکردم.
که اقا من میخوام تغییر کنم، من میخوام بندگی کنم، من میخوام مثل ابراهیم باشم، ولی ترس دارم. یکار کنم هدایتم کنم.
چونکه من هم میخوام شغلم را عوض کنم و برم توی مسیر علایقم و دارم حوزه های مختلف را تست میکنم.
وقتی داشتم کامنت شما را میخوندم یاد ترسم در حوزه موزیک و خوانندگی افتادم که تا ی جایی پیش رفته اما ترس ها پ نگرانی ها و بهانه ها نمیزارن که تمرکز و تمرین کنم.
و باید ترس هامو بنویسم و باور های درست مخالفشون را بسازم و باهاشون روبرو بشم و ازشون بگذرم. وگرنه فلجم میکنن.
توی فایل (الگوهای تکرار شونده،ترس) که الان روی سایته، اولین کامنت دوستمون چقد قشنگ خداوند مثال زده براشون.
که تو اگر تکلیفتو انجام بدی و بندگی کنی، خداوند هدایت میکنه( و بندگان خدا که ترسی ندارند و غمگین نمیشوند) پس راحت توی دل هر کاری میروند.
وقتی که دوستمون گفت (تکلیف) توی وجودم صدا اومد (سپاسگزاری).
همیشه خدا بهم میگه این (اصله) فقط همینو جدی بگیر.
سپاسگزارم سمانه خانم ازتون چقد کامنت تون اگاهی دهنده بود و شفاف تر شدم.
براتون از خدا میخوام که بهترین ها رو میخوام، چونکه بی شک لایق بهترین ها هستین.
بنام تنها فرمانروای آسمان ها و زمین
سلام به استاد عزیزم
سلام به مریم شایسته نازنینم
سلام به دوستان در مسیر توحید و ارزشمندم
خدایا شکرت بابت این فایل زیبا، پر از درس، پر از فراونی
خدایا شکرت برای اون بهشت همیشه رو بهبود و زندگی در اون و ارتباط با افراد ساکن در اون
خدایا شکرت برای این همه هماهنگی و همزمانی هایی که منو سرشار میکنه و من سوق میده به سمت زیبایی ها و خواسته هام
خدایا شکرت برای این گوشی سفید رنگ زیبام که به من کمک میکنه در هر لحظه و هرجا اونجایی خودمو غرق کنم که دوست دارم (تا حالا اینجوری به موبایلم نگاه نکرده بودم خدایا شکرت)
خدایا شکرت برای زیبایی و پاکی رنگ سفید
خدایا شکرت برای اندام زیبا و سالم در مسیر توحید استاد عزیزم
خدایا شکرت که منم در مسیر درست سلامتی هستم و هر روز سالم تر و شاداب تر و زیباتر میتونم بشم و این سقفی نداره، تا وقتی بار سفر از این دنیا برم به سمت بهتر و بهبود میتونم خودمو قرار بدم.
خدایا شکرت برای وجود دوستان ارزشمندی که منو احاطه کردند و منو دعوت میکنن به جاهای زیبا و تفریحی و دلنشین
خدایا شکرت برای اینکه مثل ابوموسی نخواستم باشم و تغیبر کردم و از نقطه امن و بلدم خارج شدم و دارم زندگی رو زندگی میکنم دارم تجربه میکنم و رشد میکنم. خدایا شکرت که به من یاد میدی تا شکرگزار و سپاس گزار تو و هرآنچه برای من قرار دادی باشم تا ظرفم بزرگ بشه تا عمق وجودم لبریز از داشتن بشه.
خدایی خودمو باید کنترل کنم تا احساس شوقی که از به یاد آوردن نعمت ها و زیبایی هایی که مسخر من شده و در اختیارم هست رو بتونم وسط این مترو خنک و راحت بروز ندم، خدایا شکرت برای یاد گرفتن توانایی کنترل ذهن و کنترل احساس خدایا سپاسگزارم و جایی جز اینجا امن تر و عشق تر سراغ ندارم که احساس و افکارم رو بنویسم.
استاد جان سپاسگزار شما و وجود شما و آگاهی های این فایل ها هستم شدیدا، اینکه چقدر عالی و به موقع فایل میذارین تا به یاد بیارم توحیدی عمل کردن یعنی چی، تا شناسایی کنم شرک به چـه شکلی تو ذهن من میاد جای تــــوحیــــد رو بگیره.
فکر کنم من به پول تو ذهنم قدرت دادم و وقتی بی پول باشیم یا بدهی ها بهم فشار لیاره قدرت رو میدم به اون…
فکر کنم اینم یکی ار اون سوال هایی که تا شب باید بهش فکر کنم، اون مورچه سیاهی که روی سنگ سیاه در دل تاریکی شب راه میره رو پیدا کنم.
هر کسی این مورچه سیاه شرک براش یکجوری خودش رو نشون میده و قطعا در برهه های زمانی مختلف به شکل و شرایط مختلف خودشو نشون میده، خدایا ازت میخوام تا منو بیناتر کنی تا ببینمشون…
أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ
آیا خدا برای بنده اش کافی نیست؟!
یهو به این سوال هدایت شدم فکر کنم باید همیشه فکر کنم که خدا برام کافی نبوده، جاهایی که ترس ها اومده، نگرانی ها اومده اما اون خدا بوده مثل همین الان که سوال کردم و در قالب یک آیه خودشو به من نشون داد، گفت برو ببین کجا برات کافی نبودم و به غیر از من روی آوردی. جایی که فکر کردی کتاب زیاد بخونی، یا علم فلان رو یاد بگیری، بله اونجاها بوده.
استاد چقدر قشنگ با نتایجت بهمون داری نشون میذی که به قدرتی باور داری، به نیرویی باور داری و حساب کردی و هیچ وقت نگران سوال های بی جواب نبودی. من میخوام این نیرو رو در خودم بیدار کنم، اون قدرت رو باور کنم باوری که عمل بیاره، که همه چیز اونه و همه چیز میشود همه کس را…
اره استاد جان وقتی یک ذره بیدازش کردم راه حل داد و باعث تغییر محل زندگی من شد و خودش راه حل ها رو نشون داد و به هیچ چیزی قدرت ندادم حتی بسته بودن همه جا و تعطیلی ها، فقط منو راهی به سفر هجرت از خودم به خودش کرده. خدایا ببخش که یادم میره گاهی چرا اینجام، چرا اومدم یادم میره و قدرت تو رو در همه اموز درک نمیکنم. خدای بخشنده ام خودت اون مورچه های سیاه وجودم رو بهم نشون بده تا بدونم کجا ها باید توحیدی عمل کنم.
باید روی خودم حساب نکنم، بلکه به نیرویی حساب کنم و قدرت همه چیز رو در اون ببینم که بزرگتر از من و هر کس و هر چیزه.
باید مورچه های سیاه وجودم رو پیدا کنم و وحودم رو پاک کنم از شرک ها و شک ها و سرشار کنم از خدا و توحید.
اگر همه مردم جهان با هم متحد بشوند اون کسی رو که باور داره به یگانگی و ربوبیت الله، بکشنش پایین نمیتونن اونو بکشن پایین. نمیتونن…
تـــــوحـــید
توحید یعنی یگانگی الله
توحید یعنی قدرت رب العالمین
توحید یعنی قدزت یکی است
توحید یعنی شریک قائل نشدن برای الله یکتا
توحید عملی کردن هم بعنی فقط همه چیز و همه کس رو اون ببینی و بدون ترس و نگرانی شروع کنی قدم برداری.
قدرت دست هیچکس نیست
قدرت یعنی اون چه که انتظار داری بقیه برات انجام بدن. از هیچکس انتظار نداشته باش. هیچکسی نمیتونه بهت کمک کنه… هیچ ملتی هیچ کسی هیچ چیزی
سلام و عرض ادب خدمت استادِتمام و
تمامی دوستان و عزیزانم …
اینو خدمت دوستان عزیزم عرض میکنم و الی استاد خودشون تسلط کافی بر دانش ذهن دارند …
در پیام دیگه ای گفته بودم که بعنوان یک دانشجوی روانشناسی :
این دهها سال است که به اثبات رسیده که ژن تحت تاثیر محیط است و چیزی بنام قربانی در دنیا وجود ندارد …
تنها راه تحقیقات برروی ژن ، از طریق مطالعه برروی دوقلوهاست و نکته جالب این موضوعی که استاد فرمودن اینه که :
چیزیکه دوست استاد گفتن همانند اینه که یک آیه رو بدون آیه های قبل و بعدش و چشم بسته بپذیری …!!!
در تمامی تحقیقات آزمایشگاهی روانشناسی و روانشناختی به نکات مهمی اشاره میشه و از جمله اون نکات اینه که :
1. نتایج آزمایشات قابل تعمیم برای کل جامعه نیست پس قطعی نیستند (حتی در انتخابهای تصادفی).
2. نتایج هر ساله و باتوجه به شرایط جوامع و طبیعت و محیطی ، متفاوت از سالهای قبل هستند ، پس قطعی نیستند.
ولی برخی دوستان فقط یک جمله از یک تحقیق رو میخونن و همون رو بدون هیچ درک و دانشی به بقیه انتقال میدن …!!!
.
در مورد تحقیقات دوقلوها ، یکسری نتایج ثابت وجود دارند و یکی از این نتایج اینه که :
وقتی برروی دوقلوهای همسان که در خانواده های متفاوتی رشد کردن تحقیقاتی انجام دادن مشخص شد که :
بیش از 80 درصد رفتارهای جسمی و روانی آنها تحت تاثیر محیط بوده و کمتر از 20 تا 30 درصد تحت تاثیر ژن بوده …
.
در نهایت تمامی تحقیقات آزمایشی میدانی ، قابلیت تعمیم به کل افراد جامعه رو ندارند و این جمله رو در آخر تمامی تحقیقات مستند قید میکنن …
و این چیزیکه اون دوست عزیز گفتن ، مربوط به نتایج تحقیقات مربوط به بیش از 50 تا 70 سال پیشه و این نوع تحقیقات در این دوره هیچ ارزش سندی ندارند و فاقد اعتبار بوده و تنها برای بازخورد بیشتر بازدید کنندگان میباشد.
استاد عزیزم … ممنونم که هستین و هروقت که شما رو می بینم ژن جدیدی از استقامت و پایداری در مسیر درست در من شکل میگیره …
بی نهایت قدردان شما هستم …
سلام به استاد عزیزم و مریم جان استاد چند روزی بود که فرصت نمیشد به سایت سر بزنم و چقدر دلم تنگ میشه واسه این جمع واسه شنیدن صحبت هاتون من قبلا هم این فایل رو گوش داده بودم ولی باز دوباره نشستم با دل جان گوش سپردم به سخن الله مهربانم که بر زبان شما جاری شده بود و الان رو صندلی مغازه ام نشسته ام و دارم واستون کامنت میذارم جایی که سال ها آرزوی داشتنش و داشتم ولی ترس هام نمیذاشت که بهش برسم ولی از وقتی که با شما آشنا شدم و خدای واقعی رو بهم شناسوندین دیگه هیچ چیزی در این جهان نیست که ازش بخوام بترسم هر خواسته ای که باشه هر آرزویی که باشه واسش قدم برمیدارم و به خودم میگم سحر برو جلو خدای وهاب کنارته(اینو هم داخل پرانتز بگم که با آیدی پسرم دارم کامنت میذارم)
استاد مغازه ای که الان توش هستم مانتو فروشیه توی یه پاساژ تازه تاسیس که زمانیکه میخواستم بیام اینجا همه میگفتن چون تازه تاسیسه هنوز خیلی جا نیوفتاده و خیلی ها نمیشناسن اینجا رو و به قول بازاری ها پاخور نداره و دو سه تا از مغازه های پاساژ جمع کردن و یا واگذار کردن و الانشم خیلی ها هستن که میخوان واگذار کنن و تخیله کنن و خیلی ها بودن که از کسادی بازار میگفتن و میگفتن که دیگه نمیصرفه چون اجناس خیلی گرون شده دیگه مردم قدرت خرید ندارن و ی جورایی روزی خودشون رو تو دست مردم میبینن و میخوان که جمع کنن
ولی هیچکدوم از این حرفا من و از هدفم منصرف نمیکرد و اصلا ترس و واهمه ای نداشتم چون میدونستم که خدای من کنارمه و رهام نمیکنه و وجود خدا بهم قدرت میداد و با توکل به خودش کارم رو شروع کردم و برای لحضه به لحضه ی کارم ازش هدایت خواستم
و با 1میلیون و پونصد پس اندازی که داشتم اردیبهشت سال 1402 استارت کارم رو زدم که چن تا تیشرت سفارش دادم که اون هم به هدایت خدای مهربانم بود با اینکه تو ماه های اول خیلی فروش نداشتم شاید در ماه یکی یا دوتا حالا بیشتر یا کمتر ولی اصلا ناامید نمیشدم و ته قلبم ی چیزه میگفت که پیش برو ادامه بده درست میشه تو به اون چیزی که میخوای میرسی و هربار با پولی که دستم میومد دوباره سفارش میزدم جنس های بیشتر و هربار هم از خدا هدایت میخواستم که خدایا بهم بگو از کجا از کی چی بخرم و خدای من هم منتظر بود تا ازش درخواست کنم و پاسخم رو بده
خلاصه ش کنم استاد تا اینکه چند ماه بعدش یعنی اواسط آبان ماه بود که خیلی معجزه وار مغازه ای که پدرشوهرم اجاره داده بود مستاجرش با اینکه هنوز وقتش مونده بود گفت که میخواد تخلیه کنه و همونجا بود که فهمیدم این یه نشونه ست که من باید پا پیش بذارم واسه مغازه و رفتم از پدرشوهر درخواست کردم که مغازه رو به من بده و اون بنده ی خدا هم از سر دلسوزی که اینجا هنوز خوب جا نیوفتاده سخت میشه واست نمیتونی کاسبی کنی بذار یکی دوسالی بگذره این پاساژ جا افتاده بشه بعد ولی من مطمئن بودم که خدای من کمکم میکنه خودش مشتری رو میفرسته از کجا نمیدونم ولی اون کارش و خوب بلده
تا اینکه راضی شدن مغازه رو بهم بده بدون اینکه بخواد ازم اجاره بگیره حتی یه مبلغی رو هم به عنوان سرمایه اولیه بهم دادن که من بتونم خرید اولیه رو انجام بدم (و دستی از دستان خداوند شدن برای من)
و این شد که از 28 آبان 1402 استارت اولین روز کاری من خورده شد و از همون روز هم مشتری اومد برام و به لطف خدا تا الان کلی مشتری دارم و فروشم به لطف خدا خیلی خوب شده حتی خیلی بهتر از کاسب های قدیمی که تو پاساژمون هستن جوری که استاد من یکماه اسفند به قدری سرم شلوغ بود که دیگه دست تنها نمیتونستم جوابگو مشتری باشم و دوتا نیروی کار گرفتم و مغازه ی من حتی یه لحضه هم از مشتری خالی نمیشد ولی میدیم که مغازه دارهای دیگه بیکار وسط سالن وایستادن و حتی یکی دوتا از قدیمی کارها دارن واگذار میکنن ولی من به همراه خدای مهربانم با قدرت داریم پیش میریم و تو این چند وقته اونقدر انسان های خوب و مشتری های خوب و فراوانی سر راهم قرار گرفته که خدا میدونه طوری که از شهرهای اطراف شهر خودمون هم مشتری دارم و بارها و بارها شده که خیلی از مشتری هام گفتن که بهترین و زیباترین مانتو فروشی در سطح شهرمون هستین و این ها رو من از لطف خدای خودم میدونم از هدایت من به سمت عمده فروش هایی که زیباترین و با کیفیت ترین کارها رو ارائه میدن و خدای من اونها رو سر راهم قرار داده
و الان در کمتر از یکسال پس انداز یک میلیون و پونصد من تبدیل شد به 300 میلیون پول نقد در حساب بانکیم و بالای پونصد میلیون تومن سرمایه و جنس در مغازه ام
و برای امسال هم به فکر زدن شعبه 2 هستم به امید خدا که میدونم دوباره کنارمه و یاری ام میکنه
و موضوع بعدی که دوست داشتم مطرح کنم در رابطه با کم کاری تیروئیدم بود استاد که از 10،12 سالگی متوجه شدم که دارم و چون خواهرم پدر خدابیامرزم و عموهام هم داشتن دیگه میگفتن که این کم کاری تیروئید ارثیه به اصطلاح ژنتیکی و نمیشه کاریش کرد و چند سالی بود که مرتب قرص مصرف میکردم حتی خود دکتر هم بهم گفت درمان نمیشه و باید تا آخر عمر قرص مصرف کنی چون ژنتیک و نمیشه کاریش کرد ولی استاد من یه مقاومت خیلی زیادی داشتم و اصلا دلم نمیخواست که بپذیرم این موضوع رو همش تو دلم میگفتم که خدای خودت یه کاریش بکن من نمیدونم چجوری ولی من اصلا دلم نمیخواد تا آخر عمرم قرص بخورم و ی چند ماهی هم بود که دیگه قرص هامو گذاشتم کنار و دیگه دکتر نرفتم چون ماهی ی بار باید میرفتم واسه چکاب
تا اینکه شما دوره قانون سلامتی رو گذاشتین رو سایت و خیلی دلم میخواست که این دوره رو تهیه کنم و از خدا خواستم که هدایتم کنه و خیلی معجزه وار هزینه ش جور شد و من تونستم دوره رو از سایت خریداری کنم و بعدش نه تنها تیروئیدم بلکه خیلی از مشکل های دیگه ای که داشتم و من اصلا فکر نمیکردم که جزء مشکلات باشه و یه جورایی فکر میکردم که طبیعیه مثل خلط پشت حلقم، کسلی و بی حالی، پریودی های نامنظم، چربی خون بالا ،نفخ معده همشون برطرف شد به لطف خدا و چقدر ازتون ممنونم استاد به خاطر این دوره بی نظیرتون جوری که الان وقتی با پسرم جایی میرم همه فکر میکنن خواهر و برادریم (دیگه ماشالله چون پسرم درشت اندام هم هست :_) )
من الان 32 سالمه و قشنگ حس میکنم که 10 سال جوون تر شدم و اگه جایی سن مو نگم همه فکر میکنن که 20 یا 22 سالمه و خیلی از مشتری هام وقتی متوجه میشن که من دوتا پسر 11 ساله و 7 ساله دارم تعجب میکنن و میگن که ما اصلا فکر نمیکردیم که شما ازدواج کرده باشین چه برسه به اینکه دوتا بچه هم داشته باشین :_)
استاد به قول یکی از بچه های سایت که میگفت شما به آرزوتون رسیدین من هم میخوام بگم که شما به آرزوتون رسیدین چون هم زندگی زیبایی رو واسه خودتون ساختین و هم کمک کردین تا جهان جای بهتری واسه زندگی کردن باشه(البته واسه کسانی که در مدارش باشن)
در پناه الله مهربان
به نام خدای مهربان
سلام به سحر با اراده و متوکل
خیلی کامنتت عالی بود و دقیقا اون چیزی بود که در این زمان باید میشنیدم و باور پذیر میشد که میشه از یه شرایطی مثل شما به این وضعیت کنونی که با هدایت خدا خلق کردید رسید و منم دقیقا این شرایط کنونی شما را دارم اما دلم میگه که اوضاع خیلی خوب پیش میره و هر روز دارم اتفاقات خوبی را میبینم و تاییدی بر درست بودن مسیر وباورهایست که ساخت و خدای مهربان هدایتم میکنه و بهم روزی میرسونه تا حالا که کلی رشد کردم و به جزیره زیبای کیش اومدم و باحالی که با کرایه به اینجا رسیدم اما به صورت معجزه آسا خدا داره هم هم چیز برام درست میکنه و خیلی حس وحالم خوبه خدارا شکر
قطعا از نتایج بسیار شگفت انگیزم مینویسم تا رد پای واسه خودم بشه و انگیزه ای برای خانواده ی عزیزم
عاشق همتونم
سلام به برادر عزیزم مجید آقای گل
خوشحالم که کامنت من باعث انگیزه و مهر تاییدی بر باورهای توحیدی تون شد قطعا با توکل به خدا همه چیز درست میشه فقط کافیه باورش کنیم و تسلیم باشیم و اجازه بدیم تا خدا در زمان و مکان مناسب هدایتمون کنه به مسیر خواسته هامون به راحتترین و ساده ترین شکل ممکن
از خدای خوبی ها واستون بهترین ها رو آرزومندم و مطمئنم به زودیه زود به خواسته تون میرسین و یه روزی مثل من میایین اینجا و از نتایج تون واسمون میذارین
در پناه الله مهربان
دوست عزیزم سلام
پیشرفت و تلاش عالیه و بهت تبریک میگم
من فایل ها رو گوش میدم نتایج کوچیک هم میگیرم اما باز هم نیاز به کار دارم
لطفا راهنمایی کن و بگو بجز فایل گوش دادن چطور عمل کنم به قانون؟؟؟
این پیشرفتی که شنا دارید ماشاالله حتما نتیجه تمرین عالیه
لطفا بگو چکارایی انجام دادید چه تمرین هایی و چطور
ممنونم
سلام استاد عزیز من اولین باره که دارم براتون مینویسم با این که خیلی از دوره هارو دارم
استاد من با قانون جذب از کتاب راز آشنا شدم وقتی که 15 سالم بود از اون روز تا به الان خیلی مسیر هارو رفتم الان که دارم بهش فکر میکنم میبینم چقدر اومدم تو مسیر و دوباره چقدر منحرف شدن!
تقریبا سال 96 با یه دوره ی قانون جذب یه استاد دیگه آشنا شدم که خیلی کمکم کرد کلی رشد مالی برای خودم و خانوادم که در حال ورشکسته شدن بودن رقم زدم طوری که یدونه خونه یه ماشین درآمد از 0 به 20 میلیون اونم از تو خونه نشستن!!(البته من بعداز آشنایی با شما از 4تومن با تعهدی که به خودم دادم رسوندمش به 20 تومن)تازه اینایی که میگم فقط و فقط برای خودم هست،اینم بگم که من حتی تولد پسرم رو هم خودم جذب کردم حتی تعیین کردم که دلم میخواد بچه اولم پسر باشه و خیلی چیز های دیگه که شاید یادمم نیاد!
بماند از رشد مالی همسرم و خانوادم که از ورشکستی به یه رشد مالی چشم گیر رسیدن
ولی یهو نتایجم کم شد یهو به یه توقف رسیدم و بعد با کلی فکرو تقلا باشما آشنا شدم
اول اصلا چیزی از آموزهاتون نمیفهمیدم بیشتر گیجم میکردم و لی از یه جایی به بعد همه چی تغییر کرد تازه فهمیدم شما چی میگید تازه فهمیدم چه تغییراتی باعث شده من یهو متوقف بشم تازه فهمیدم چطور خودم و باورام همه چیزو خراب کردیم
استاد منی که حرفای شمارو نمیفهمیدم و گیج میشدم طوری شدم که هر حرفی میشنوم فقط و فقط با حر فای شما مقایسش میکنم
منم حرفهای این آقارو تو اینستاگرام شنیدم اولش باحال بود برام یکم دنبالش کردم ولی بعد دیدم چه باورای مخربی داره و چقدر از اصل جدا هست و دیگه دنبالش نکردم
حالا بیام سر اینکه من چه بیراه هایی که نرفتم و چه شرکایی که درست نکردم
(امیدوارم خدا منو هدایت کنه چون هنوز خیلی کاردارم)
استاد من کم کم هدایت شدم به مسیرایی که فکر میکردم راهو برام باز تر میکنه مثل فنگ شویی، گفتن اذکار و عبارت تاکیدی به صورت طوطی وار،رفتن سمت استارولوژی،(علم ستاره شناسی و پیشگویی )(کارم شده بود دنبال کردن اینطور صفحه ها داخل توتیوب ترس بود که میوفتاد تو دلم) ،فال قهوه دعانویس،که کانالها و صفه هایی هست که میگه ماه نو فلان کارو بکن یا دارچین و نمک بریز برای پاک سازی و برکت
استاد من فایلاتونو گوش میکردم ولی نمیتونستم بفهمم و نتیجه بگیرم چون کلی روزنه داشتم برای ورودی های دیگه اعتقاد بیش از اندازه به چشم زخم که دیگه داشت منو فلج میکرد اولی هم با استاد قبلیم کار میکردم تا یه اندازه ای گذاشته بودم کنار که تونستم یکم پیشرفت کنم(کنار گذاشتن که چه عرض کنم سعی میکردم همه چیزو از همه پنهان کنم و در خفا کارهامو انجام بدم تا چشم نخورم یا رو آورده بودم به اسفند دود کردنو تخم مرغ شکوندن!!)و این شرک خفی در وجود من بود و من فکرد میکردم گذاشتمش کنار در صورتی که یهو سرباز میکرد این باور غلط هنوزم که با آموزهای شما خیلی کمش کردم بازم تو وجودم هست و تا یه اتفاق بدی میوفته جز آخرین افکارم میبینمش به قل شما من هنوز یک معتادم !که این باور غلط رو دارم ولی کم رنگ تر!
من از گوش کردن دوره جهان بینی توحیدی و فایل های توحیدی تازه فهمیدم بله!!من چقدر مشرکم و خبر ندارم استاد برای من همچی خوب بود تا سال 98 که شد سال تورم شدید و گرونی یهو از درو پاشیدم فکر میکردم دیگه بدبخت شدیم (ترامپ و دولت و همه چیزو بالا تر از قدرت خدا و خلق کننده گی خودم میدونستم)ولی بع این حرف های شما بود که کلی بهم انگیزه و انرژی دوباره داد و گره های ذهنیمو حل کرد
استاد من حتی خدارو با شما خیلی بهتر و عالی تر شناختم من قرآن میخوندم ولی بیشتر خدارو ستمگرو زورگو میدیدم فکر میکردم فقط قراره پوستمونو بکنه با ترجمه ها و تفسیر های مزخرفی که از آیات بهمون دادن من فکر میکردم چون نماز خون تر و قرآن تر از اطرافیانم هستم حتما خیلی بهترم و خدا نکنه من نماز خوندنم دیر میشد یا قضا میشد اینقدری خودمو میخوردم و اذیت میکردم که تمام حس خوبم خراب میشد و فقط ترس تو دلم میموند باور غلطی که حتی راجع به اسلام خدا و ذکر خدا داشتم و دارم و فقط یکم کم شده(استاد واقعا شما بینظیرید میپرسید چرا چون من یکی از اصلی ترین مسائلی که گیجم میکرد این بود که من که مثلا قدرت اصلی زندگیمو دادم به خدا پس چرا بازم تا چیزی میشه ته ذهنم میرسم به این که نکنه چشم خوردم ،یا من که سعی کردم حشادتو از خودم دور کنم پس چرا فلان جا باز یقمو گرفت
استاد نا امید میشدما فکر میکردم همه چیز از بیخ اشتباهه یا من هرچی تلاش کردم بر باد فنا رفته و درست نمیشه ،ولی شما انقدر بینظیری که جواب این سوال منو هم دادین
استاد من خیلی نتایج گرفتم از دوره ها ولی بیشترین نتیجه از همین دوره سلامتی بود من از 78 کیلو در عرض 3 ماه اونم فقط 1ماهش کامل عمل کردم رسیدم به 62 کیلو تازه بدون ورزش و پیاده روی
تو این مدت خیلی چیت داشتم و میدونم اگه هنوز به اوج اون چیزی که میخواستم نرسیدم فقط و فقط بخاطره همین بوده ولی با رعایت کردن چتا نکته از رژیمتون باعث شده تقربیا وزنمو حفظ کنم و چند روز پیش که پیشه یه دکتر سنتی معروف تو شهرمون که رفته بودم وقتی نبضمو گرفت گفت خانم شما بدن کاملا سالمی دارید و کلی تعجب کرد قبلا از اینم وقتی هنوز کامل تو دوره بورم آزمایش انجام دادم و دکتر بهم گفت همه چی واقعا فوق العادست و بدن کاملا سالمی داری و سرحالی و انرژی زیاد برای من فقط یه قسمت کوچیک از عمل به آموزه ای شما بود
خداوند بلند مرتبه ام رو سپاس گزارم بابت راهنمایی هایی که از وقتی ازش خواستم معلمم باشه چون من کسی و بغیر اون قبول نداشتم معلمم شد و در قالب شما و از طریق دستانش من راهنمایی کرد
بی اندازه بابت وجود شما و خانم شایسته عزیز سپاس گزارم
بنام خدای این همه زیبایی و نعمت و ثروت و فراوانی
خدای این دریاچه بینظیر
این اسمان پهناور پر برکت
این درختان سرسبزو تنومند
بنام خدای خالق انسانهای اگاهی بخش
و سپاس این خدای قدرتمند که جز او هیچکس را قادربه افرینش چنین عظمتی نیست
هیچکس را یارای کمترین اثر نیست
و سپاس بیکران که برایم چشمانی قرار داد تا این همه زیبایی هایش را ببینم
گوش هایی تا پیامش را بشنوم
و شعوری تا به اندیشیدن و تعقل درباره جهانش بپردازم
.
استاد جان
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چطور بزدایم این شرک از روح و تنم
(همین الان این مصرع به من گفته شد، خدایا سپاس).
شرک
امان از شرک
شرکی که قدرت رو از قدرت مطلق جهان گرفتن و به غیر دادن است
شرک باور به اثرگذاری هر عاملی بر زندگی جز قدرت اصیل و یکتای جهان هستی است
شرک همون که نمیزاره با راحتی و خیال جمع زندگی کنم
شرک همونکه دایم ترس و نگرانی میندازه
و
به همون خداااییکه دست من رو گرفت و گذاشت وسط این مسیر لذتبخش
وقتی میگم
روزهااا فکر من اینست و همه شب سخنم
که چطور بزدایم این شرک از روح و تنم
واقعا ساعات زیادی در روز درحال اندیشیدن به این مطلب هستم
درباره اینکه االان دارم قدرت رو به چی میدم؟ به کی میدم؟
اصلا بزرگترین ترمز همینه همین، شـــــــــرک و تمام
باید هم قابل بخشش نباشه
باید هم تاوان داشته باشه
دیگه مگه تو جهان گناه بزرگتر از انکار پرودرگار و قدرتش و شریک براش قایل شدن هم داریم
این بزرگترین گناه نابخشودنی هست
این همه جهان با این عظمت رو نادیده گرفتن است
مگر این علم از کجااا میاد
از عقل آدمی
عقل ادمی کجاوووو قدرت مطلق جهان کجا
عقل ادمی که هرآنچه پیدا میکنه سرسوزنی از این هستی بیکران و بی نهایت هست که نمیتونه ملاک حق و حقیقت باشه
نمیشه اصلا
انسانی که مخلوق هست خودش بر خالقش پیشی بگیره
نه عزیز من
مگر یک زمانی نیوتن نگفت جهان علت و معلول هست و بر فیزیک جهان تاکید داشت
همون علم سالها بعد گفت نه نیوتن فقط بخشی از حقایق رو مطرح کرد، جهان انرژی هست و کوانتوم هم ثابتش کرد
علم اینه
علم در هرزمانی
در هر شرایطی چیزی برای گفتن دارد و بعد در زمان دیگر یا گفته قبلی نقض میشود یا اگرهم نشود یافته جدیدی به ان اضافه میشود که فرسنگها میتواند از بیان اولیه فاصله داشته باشد
.
اما به قول استاد جان
من باید ببینم چه باوری برام خوبه
من باید ببینم چه باوری قدرت خلاق بودنم رو قویتر میکنه
من باید ببینم چه باوری باور من خالق هستم رو تقویت میکنه
مغزم رو به یافته های چهارتا انسان که دارن ازمون و خطا میکنن تا ی چیزی به کتابا اضافه کنن عادت ندم
مغزم رو عادت بدم به اینکه باور کنه هیچ هیچ عامل بیرونی نقشی در زندگیم نداره
و تو روزاااای سخت خوشحاا باشم وبگم خداروشکر که هیچ قدرتی جز پرودگارم تاثیر گذار نیست
خداروشکر که هیچ کس و هیچ چیز اثر نداره
تااینکه بیام نشدنهام رو با شرک توجیه کنم
با قدرت دادن به ژنتیک، با قدرت دادن به والدینم، به معلم مدرسه ام، به امتحانم، به کشورم، دولتم، به علم، به دلار و پول و رییس و مدرک و جایگاه اجتماعی و شوهر و شهر و پدر و مادر و الی ماشالله
. اگه اینا رو بپذیری تو شرایط سخت دیگه نمیتونی چاره یابی کنی
اگه اینارو بپذیری دیگه نمیتونی زندگیت رو تغییر بدی
سلامتیت رو بازیابی کنی
روابطت رو بسازی
ثروتمند بشی
بابا اگه قدرت بدی به هر عامل بیرونی غیر از خدای خودت و باورات زندگی ساختن دیگه معنا نداره
زندگیت به جهتی میره که عوامل بیرونی میره
زندگیت به سمت و سویی کشیده میشه که همون عوامل اثر بگذارن
.
میدونید استاد جان
من فهمیدم اگه کسی به مغز استخونش رسیده باشه
اگه کسی براش تغییر کردن حکم مرگ و زندگی پیدا کرده باشه
اونوقته که پا میکشه میون هر چی علم و جامعه و اینا میگن
اونوقته که دیگه حاضر نیست بازیچه باشه
اونوقته که از همه جا و همه کس میزنه
.
اونقدر در این مدت حضورم در این خانواده به موضوع شرک فکر کردم که اخیرا اگر بخام حرفی به همسرم بزنم سریع مزه مزه میکنم که بیان این مطلب داستانش شرک نباشه
اینکه من با این جمله او رو موثر بر یکسری رویدادهای زندگیم در نظر بگیرم
.
اونقدر برام مهم شده داستان شرک که هربار که مشتری میاد میگم دارم قدرت رو در روزی امروزم به کی میدم؟
خیلی راه دارم تو این مورد استاد جان
اما برای من یکی که واقعااا فکر میکنم این مورد رو بتونم تا انجاکه میشه عملی کنم خیلی زندگیم زیرو رو میشه
واقعااا جهاد اکبری میخاد این زداییدن شرک از روح و تن
ــــــــــــــ
من باید روی باورهام کار کنم
باید عمل کنم
و با عمل به باورهااایی که میگه فقط من هستم که اثر دارم روی زندگیم
باوریکه میگه قدرت فقط رب العالمین هست
باوری که میگه من با فرکانسهام دارم نتایجم رو میسازم نه باهیچ کس و هیچ چیز بازهم کار کنم
باید کارکنم استاد اونقدر که باافتخر بیام بگم من به تکیه به تنها قدرت مطلق جهان و ارسال فرکانسهای هماهنگ با او چنین زندگی ساختم
ــــــــــــــــ
و درباره سوالات شما
تمام احساس ناتوانی و درماندگی و ناخوشایند و نداشتن نتایج پایدار و قوی از قدرت بخشیدن به همه عوامل بیرونی بود
و از وقتی که خواستم الگویی چون شمارو داشته باشم دارم اروم اروم پاک میکنم
خودم رو از هرچه غیر اوست البته که کار دارم در این زمینه
اما با تک تک سلولهام باور دارم توحید و یکتاپرستی بزرگترین عامل در خالق بودن من است
ــــــــــ
استاد جان من با نگاه به زندگی شما
با دنبال کردن شما با تمام فایلهایی که اینجاست
با نتایج شما و نتایج دوستان به ذهنم این منطق رو دادم که همه اینها از عدم شرک هست همه اینها از باور به اثر گذاری فقط یک قدرت هست و انهم رب العالمین هست
من اونچه که چشمم داره میبینه رو باور میکنم که چطور زندگی استادم رو تغییر داده
حتی اگه پروفسور هاوکینگ خلافش رو بگه
.
من دارم میبینم که چطور اعتقاد به قدرت مطلق جهان زندگی یکی رو از قعر به اوج رسونده دیگه مهم نیست علم چی میگه
اصلا من دوست دارم باور کنم که من همه کاره هستم
خدای من این قدرت رو به من داده
من دوست دارم با چنین باوری زندگی کنم
تالان با اون باورها زندگی کردم مگر چه دستاوردی جز ناکامی داشته
حالااا من تصمیمم اینه
اراده ام اینه
که این مسیر رو برم
ـــــــــــــ
خدایااا ممنونم که گفتی و نوشتم
گفتی و لذت بردیم
انگار که محتوا خودش نیروی خلاق رو سر ذوق اورد تا بنویسه
سپاسگزارم از شما استاد آگاهی بخش
به نام خدا
سلام به بهترین استاد دنیا
سلام به همگی
خدای من چه تصویر زیبایی میبینم چقدر زیباست
دوباره فایلی رو گذاشتید که باید میشنیدم و به راحتی جذبش کردم
خب بریم سراغ سوال
خووب که فکر میکنم یکی از تجربه های من برای زمانی که دوره ابتدایی بودم و به شاگرد اول کلاسمون نگاه میکردم میگفتم منم دوست دارم شاگرد بشم ولی نمیشه چون این باباش معلمه بهش کمک میکنه خب معلومه که باید اینقدر زرنگ باشه اگه بابای منم معلم بود منم عالی بودم بعد به اون یکی نگاه میکردم که چرا شاگرد دومه با اینکه باباش هم معلم نیست گفتم چون با شاگرد اوله دوسته برا همینه
و این طرز فکر باعث میشد هیچوقت جایزه ای نبرم همیشه به اونا حسودی کنم و با معلما درگیر بشم که چرا انقدر به اونا اهمیت میدن و بعد از مدرسه تا به خونه برسم و کفشارو در نیاورده از ناعدالتی ها بگم که آره چون اونا زرنگن کسی مارو آدم حساب نمیکنه ! و با عصبانیت و سرو صدا که اینا فلانن و بهمانن و مامانم بنده خدا رو میکشوندم به مدرسه که اعتراض کنه !!! میدونی نتیجه ای هم نداشت هر سال که میگذشت اونا بهتر و بهتر میشدن و من وضعیتم تغییری نمیکرد و فقط داشتم خودمو داغون میکردم
خواهرم بهم می گفت تو چرا باید خودتو مقایسه کنی تو که تلاشی نمیکنی پس نتیجه هم همون میشه بشین بخون به جا این حرفا !
و مامانم مثال هایی آورد که ببین اونا تو چه شرایطی تونستن پس تو هم میتونی
و من این حرفارو گوش میکردم و درک نمیکردم
تا اینکه کم کم به خودم اومدم!
خوب فکر کردم اینکه اون یکی دوستم با اینکه باباش معلمه ولی درساش عالی نیست اینکه اگه درس بخونم میتونم به همه ی سوالا جواب بدم و این جایگاه شاگرد اول فقط مخصوص یک نفر نیست من نمره ی خودم رو دارم
و دیگه تو ذهنم بزرگشون نکردم دیگه به این فکر نمیکردم که وای اینا چقد مخن اینا یه قدرتی دارن (به علاوه موارد بالا فکر میکردم اینا ذاتاً زرنگن) فهمیدم که زیاد درس میخونن
و هیچ ربطی به این چیزا نداره فهمیدم که اگه منم بخونم میتونم
و کلاس ششم درسام خیلی خوب شد
هفتم معدلم 20 شد من شدم شاگرد اول تا ششم نمره ای نبود و خیلی خوب و اینا بود ولی هفتم من معدل کلم 20 اون یکی 19.98.و اون یکیش 19.95
یعنی من درسام از اون دوتا که همیشه عالی بودن بهتر بود
سال هشتم و نهم هم همین طور شد
و خیلی خوشحال بودم فکر نکنم تو کل دوران مدرسه راهنمایی کسی تونسته بود بیست بشه و من به این رسیده بودم تو مدرسه معروف بودم به اینکه این خیلی باهوشه معلما و مدیر چقدر دوستم داشتن و من میشدم معلم دوم
در واقع من داشتم همه اون رویاهای بچگیم رو زندگی میکردم
و اینکه چطور تونستم این شرک رو از بین ببرم باید بگم که کم کم تغییر ها شروع شد یادمه کلاس پنجم که بودم میرفتم نمازخونه و اونجا سوال میپرسیدن و من همیشههه تنها کسی بودم که جوابارو میدونست میتونم بگم در 99درصد مواقع و اون سال کلی جایزه بردم جزء سی قرآن رو حفظ کردم و برا اون هم بهم جایزه دادن و شاگرد اخلاق کلاس شدم به نظرم این نتایج باعث شد اعتماد به نفسمو به دست بیارم و بگم من میتونمم با خودم صحبت میکردم و برای خودم دلیل میاوردم که ببین اینو تونستی پس میشه و وقتی تو وارد مسیر درست میشی خدا خیلی خوب کمکت میکنه سال شیشم معلممون بر خلاف معلمای گذشته که از همون اول سال فقط به شاگرد زرنگا توجه میکردن اومد به هممون انگیزه داد همه پیشش یکجور بودیم و بهمون میگفت کسی چیزی کم نداره
و خواهرم که چقدر باهام حرف میزد تابستون بود و اون تابستون یکی از بهترین فصل های عمرم بود خواهرم عربی بهم درس داد و اون تابستون کلی حرف های انگیزشی
و من حالا به جای اینکه با اون دوستای همیشگیم که میگفتیم فلانی چون باباش معلمه زرنگه و کلی حرفای منفی دیگه، اومدم به حرفای خواهرم گوش دادم و اون شد دوست صمیمی من به جای ورودی های منفی ورودی های مثبت جایگزین شد از طرفی خودم دیگه به اونا فکر نمیکردم تمرکزم رو گذاشته بودن رو خودم و میگفتم من بتونم و هر روز حرفای خوب به خودم میگفتم که تو میتونییییی و کوچک ترین موفقیت هایی که به دست آورده بودم رو مرور میکردم همه ی جایزه هایی که کلاس پنجم گرفته بودم رو یه جا جمع کرده بودم و نگاشون میکردم
و همه ی اینا دست به دست هم داد تا من باورکنم که میتوانم شاگرد اول بشوم و استاد هم که همیشه میگه هر چی رو که تونستی باور کنی میتونی به دستش بیاری
خدای من استاد عزیزم خیلیییییی ممنونم بابت این فایل بی نظیررررر
خدا نگه دارتون