اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام به همه دوستان و استاد توحیدی که هر فایلی که مزارن رو سایت همش بر میگرده به توحید و واقعا همه زندگی ما بستگی به باورهای توحیدی داره که توی هر کاری هر عملی هر طرز فکری اگه توحید باشه ما راحتترین بهترین زیباترین لذتبخشترین وخدایی ترین زندگی رو داریم استفاده میکنیم
من از حدود ده سال پیش شروع کردم به کار کردن توی شرکتها و کارخونه ها و فکرم این بود که باید هزینه های زندگی از کار کردن برای دیگران به دست میاد و همیشه از اطرافیان میشنیدم که شغل برا خودت کار کنی هی کم و زیاد میشه فایده نداره باید بری یه جایی کار کنی که هر ماه یه اب باریکه بیاد و بیمه داشته باشه و یا اگه میخای بیرون برا خودت کار کنی باید گرگ باشی و حواست رو جمع کنی که کلاتو بر ندارن و با راست گویی وسالم صالح بودن نمیتونی کار کنی خب من هم این خصوصیات را داشتم برای دیگران که کار میکردم خیلی صالح صادق سالم راستگو و خیلی درست کار بودم و با حرفهایی که از دیگران شنیده بودم در تضاد بود
تا اینکه یک سال پیش به صورت جدی شروع کردم که کار کردن روی قوانین و فایلهارو گوش دادن و فهمیدم که یه باور خیلی جدی و مهم تو کل جهان هست به اسم باور توحیدی که اگر ما همه وجودمون رو در اختیار خداوند قرار بدیم و بزاریم خودش ما رو راهنمایی و هدایت کنه دیگه اصلا احتاجی به دروغ گفتن گرگ بودن وکلک زدن نداره وقتی در مسیر درست باشی خداوند هدایتمون میکنه به مسیرها ادمها مکانها و زمانهایی که بهتر و راحتتر میتونیم زندگی کنیم و کسب و کارمون رو جلو ببریم و با این باور عید نوروز امسال از کارخونه ای که کار میکردم و حقوق سر وقت و بیمه و سرویس رفتو برگشتی که داشتم شجاعت به خرج دادم و با این ایمان و باور که اولا من خودم هستم که زندگی خودم رو خلق میکنم و دوما خداوند همه کارها راهها و ایدهارو بهم الهام میکنه و انجام میده اومدم بیرون .
همه اون افرادی که به ظاهر مذهبی بودن و نماز و روزه انجام میدادن میگفتن به چه پشتوانه ای میخای از کارخونه بری بیرون منم گفتم به پشتوانه خداوند و اونها هم میگفتن خدا درست اما ….
این اما یعنی اینکه خدارو باور ندارن که میتونه از بی نهایت طریق به ما نعمت و ثروت بده میتونه از بی نهایت طریق برامون مشتری میاره .
ومن از شرکت اومدم بیرون و لطف خداوند و استاد عزیز که بی نهایت ازش تشکر میکنم که این فایلهای رایگان رو در اختیارمون قرار دادن من تونستم کار گاه کوچکی با کمترین امکانات اولیه برای شروع کار در زمینه کارهای تزیینی چوبی ایجاد کنم اون هم با همون حقوقی که میگرفتم و تا الان خیلی راحت و خوب از جایی که من گمان نمیکنم برام مشتری نعمت پول سلامتی و شادی اورده .
من تازه دارم طعم زندگی رو میچشم و میفهمم زندگی یعنی چی .کارو لذت و شادی و تفریح یعنی چی
هر روز دارم روی این باور توحیدی کار میکنم که من اگر تونستم پا روی ترسهام بزارم و از مطقه امن خودم بیام بیرون و روی علاقه هام کار کنم پس میتونم هر هدایتی کاز طرف خداوند میاد عمل کنم و لذت بیشتری ببرم و همینتور هم میتونم محاجرت کنم به بهترین کشورهای دنیا که زیباترین مناطق طبیعی رو دارن فقط باید باور توحیدی رو توی ذهنمون درست کنیم که خداوند میتواند همه کار برامون انجام بده
خداوند همه چیز میشود همه کس را به شرط ایمان به شرط پاکی دل
خداراشکر که تونستم به خدا توکل کنم و جواب توکلم رو هم داد در پناه الله یکتا شادو ثروتمند باشید
سلام به استادِ نازنینم و مریم جانِ زیبا و دوست داشتنی.
سلام به همه ی دوستانِ عزیزم که مثل اعضای خانواده ام، دوستشون دارم.
از خدا خواستم که کمکم کنه شرک هامو شناسایی کنم، بیرون بکشم از داخلم.
بهتر بشناسم خودم و نشتی هامو، به دلیلِ شرک هام.
از خدا کمک خواستم که این شرک های پنهان، آشکار شن برام.
من کمک خواستم از خدا برای یاد گرفتن و درک توحید.
الان اینجام تا اولین تکلیفمو انجام بدم:
از شرک هام بنویسم.
اول میخواستم تو کاغذ بنویسم، اما هدایت شدم اینجا بنویسم…
عملا اینجا نوشتن باعث میشه روی پاشنه اشیلم (ترس از قضاوت دیگران) هم، همزمان کار کنم…
خودِ همین ترس از قضاوت شرک محسوب میشه…
وقتی نظر دیگران پر رنگ شه به طوریکه مسیرمو عوض کنه از اصل به سمت فرع، دچارِ شرک شدم…
وقتی بی نقاب مینویسم، دقیقا اعتماد به نفس و عزت نفسم بالاتر میره.
اول شرک هامو شناسایی کنم، تا بتونم عملکردم عوض کنم، بهبود بدم.
1- چند سال پیش، و چندین بار، طی مسائل درونی خانوادگی که مربوط به مادیات بود، به دلیل اختلاف نظر و نوعِ نگاه، دچار شرک شدم، یعنی ترسیدم، یک نفر از اعضای خانواده یه دیدگاه داشت، 5 نفر از اعضای خانواده دیدگاه یکسان با هم و متفاوت از اون یه نفر.
و اون 5 نفر که منم یه دونه اش بودم، عصبانی که چقدر اون یه نفر بی منطقه، خودخواهه، اصلا چرا مثل ما فکر نمیکنه؟
چون ما 5 تاییم، اون یکی پس اون باید متقاعد شه، تسلیم شه، بیاد تو جبهه ی ما…
البته که اون یه نفر هم جبهه خودشو نگه میداشت همیشه…
چند دفعه این مسئله تکرار شد، انگار هر بار اون یه نفر رو قدرتمندتر میکردم تو ذهنم، چون بیشتر میترسیدم ازش، بیشتر عصبانی میشدم ازش، و تو ذهنم بیشتر سرزنشش میکردم…
این مثال باعث شد یادم بیاد، فقط نسبت به اون بنده خدا این حس رو نداشتم.
تو مثال های دیگه، تو موارد دیگه، تو چالش و تضادهای دیگه ی زندگیم، من قدرت رو دادم به آدم های مختلف، به شرایط بیرونی، به حیوانات و …
شرکم یعنی قدرت دادن به آدم ها:
هم از اعضای خانواده ام بودن، هم از همکارهام بودن، هم همسایه مون بوده، هم دوستم بوده و …
شرکم یعنی قدرت دادن به شرایط:
_ اینکه موهام ریزش پیدا میکنه، من میترسم کم مو شم، یعنی چی میشه و …
خب این در حالیه که رشد موهام و حجمشون خیلی خوبه.
چرا ترسیدم چون یه جا خوندم فلانی نوشته بود ریزشِ مو به دلیلِ …
و بعد احتمال قوی من باور کردم، قدرت دادم به اون حرف و ریزش مو پیشِ چشمم بیشتر هم شده، شاید حتی میزانش طبیعی باشه ولی تو نظر من غیر طبیعی جلوه میکنه.
البته اگه قبلا نبوده، الان هست، باید بگردم دلیلشو پیدا کنم، یه چیزی در من تعییر کرده یا درست رعایت نشده و مسئولش خودمم…
مدتیه برای بهبود این قضیه این باور رو ساختم، که البته کم کم داره حسم رو خوب میکنه، هر از چندگاهی نجوا اذیت میکنه ولی با این باور میتونم کنترل ذهن بهتری داشته باشم:
موهای ضعیف میریزن تا جا باز کنن برای موهای قوی.
این باور خیلی حسم رو بهتر میکنه.
_ نسبت به مسائل مالی و اینکه حس میکنم اگه تموم شه چی؟
اگه نیازمند شم و نباشه چی؟
این ترس شامل حال پول، خوراکی، وسیله، کلا هر چی با پول تهیه میشه هست.
این باور کمبود خیلی نفوذ داره تو چیزهای مختلف، تو افکارم نسبت به مسائل غیر مادی حتی.
خب راه حلی که تمرین میکنم برای بهبودم اینه که باور ساختم برای خودم:
فراوانی یعنی از همه چیز هست، زیاد هست.
و مثال های فراوانی میزنم برای خودم، مثلا وقتی پیاده روی هستم، یا خونه، یا هر جایی که هستم توجه میکنم ببینم چی زیاده، چی نامحدوده، فراوانی های رایگان و غیر رایگان رو بهش توجه میکنم و مثال میزنم.
مثلا الان: بادی که داره میاد جزو فراوانی هاست و از گروه رایگان هست، عینِ اکسیژن، عینِ میوه های درختان که تو خیابون دیدم و میبینم: توت، شاتوت، انجیر، انار و …
شرکت یعنی قدرت دادن به حیوانات:
من از سگ میترسیدم، خوشم نمیومد بهم نزدیک شه، همینطور گربه…
کلا نسبت به لمسِ حیوانات یه جوری میشدم، انگار که بترسم…
دیدن سوسک، هزارپا، مار و سایر دوستان هم همینطور…
قلبم میگه ترس از هر چیزی، نوعی شرک محسوب میشه.
منظورم ترس های واهی هست.
وگرنه اینکه بترسم از ارتفاع و خودمو پرت نکنم پایین که ترسِ درستیه، چون این باعثِ مرگم میشه.
حالا همین ترس از ارتفاع اگه همراه شه با جسارت و شجاعت، اعتماد به خدا، توکل به خدا، مثلا با چتر بپرم از ارتفاع، یا با امکانات محافظتی بانجی جامپینگ کنم، یا با چتر از هواپیما بپرم پایین، یا سوار بالن شم، سوار هواپیما شم و … تا آگاهانه پا روی ترس های نادرستم بذارم، این خودش تمرین و عمل به ایمانم به خدا میشه…
وقتی من بچسبم به خدا، قدرتو بدم به خدا، وقتی مار ببینم، یا هر چی، خدا هدایتم میکنه اون لحظه چیکار کنم.
مار رو بکشم.
از کنارش رد شم.
بگیرمش، رهاش کنم در طبیعت یا چی…
وقتی قدرت رو بدم به رئیس، خودش راهنماییم میکنه.
الحمدالله الان رفیق شدم با سگو گربه و …
یه باور خیلی کمکم کرد:
اینکه همه شون مخلوقات خدا هستن، این باعث شد هم نترسم هم آسیبی نزنم بهشون.
تا اینجا نوشتم، مجدد میام به یاریِ الله.
الان فراخوانده شدم به انجامِ کاری…
مطمئنم که هدایت های خدا در بهترین زمان و مکان منو میذاره جایی که باید باشم و بهترینه برام.
کامنت سوم از سریالِ شناساییِ توحید و شرک برای سمانه صوفی.
این ایده ی سریال، از استاد اومده برام…
از سریال های خفنی که میذارین روی سایت استاد جان جهتِ درک بهترمون از خدا، از قوانینِ خدا:
سریالِ زندگی در بهشت
سریالِ سفر به دور امریکا
سریالِ توجه به نکات مثبت
سریالِ توحید عملی
سریالِ الگوها و …
قبل نوشتن ادامه ی موضوع این کامنت یه چیزی به دلم افتاده که بگم و مینویسم:
صبح رفتم جلوی در ورودی خونه، جلوی در خوندم این آیه از سوره ی طلاق رو و قلبم باز شد:
و کسی که بر خدا توکل کند، خدا برایش کافی است.
این قسمت از سوره طلاق رو چند روز پیش نوشتم روی مقوا و تزیین کردم و چسبوندم روی در ورودی خانه از داخل و پروانه خوشگلای رنگی رنگیِ اوریگامی ام رو هم چسبوندم اطرافشون:
سلام به همه ی جهان، به همه ی مخلوقاتِ خدا، سلام به دوستانِ نازنینم در این سایت توحیدی، دوست داشتنی و محبوبم.
اول که خدا رو شکر
برای اینکه اینجام.
تو این فرکانس و مدارم.
چون حضورم اینجا و تو این مدار هر لحظه باعث شده و میشه بهتر خودم، خدا، پیرامونم، جهان و قوانینش رو بشناسم.
الهی شکر برای ارتباطم با خدا.
الهی شکر برای آشنایی با استاد عباس منش نازنینم، مریم جانِ نازنینم، این سایت و تمامِ دوستانِ توحیدیِ نازنینم.
در ادامه کامنت قبلیم در رابطه با شناساییِ شرک هدایت شدم که بنویسم:
از قسمت پاسخ به خودم استفاده میکنم که دسترسی راحت تر شه، هم برای خودم هم سایر دوستانی که هدایت میشن به خوندن این کامنت.
همونطور که کامنت قبلی رو هدایت شدم بنویسم، این یکی و بقیه رو هم هدایت میشم که بنویسم و می نویسم.
کامنتها اول برای خودم مفیدن، چون پاسخ سوالات خودم درونشون هست.
الان داشتم تو دفتر مینوشتم، از درونم گفته شد اینجا بنویس که هم به درد خودت بخوره (رَدِ پا) هم سایر دوستان عزیزم که مثل خودم دنبال جواب سوالاتشون هستن.
به اندازه ی درک خودم مینویسم، هر چند که نوشته ها از درک من فراتر هم میرن، چون یه جاهایی کامنت از من نیست، من فقط نویسنده شون هستم، هسته ی کلام از جای دیگه ای میجوشه و من در کنار تایپشون، لذتِ وافر میبرم.
برای بهتر شفاف شدن مفهوم توحید و شرک، اول باید بفهمم معنی این دو تا کلمه یعنی چی؟
توحید= یکتا پرستی، یعنی فقط خدا، فقط الله، فقط رب و دیگر هیچ. فقط روی خدا حساب کن ولاغیر، هر چی بهتر درک کنی این جمله رو توحیدی تر میشی.
شرک= شریک شدن خدا تو ذهنت با هر چیز دیگه ای.
قدرت رو از خدا (معبود) گرفتن و دادن این قدرت به هر چیزی (مخلوق)، هر چیزی، هر چیزی غیر از خدا.
حالا عبادت یعنی چی؟
روشِ تشکرِ یه مخلوق از خالقش، از خدا، روشِ ستایشِ خدا، روشِ دل رو سپردن به خدا، روشِ ارتباط با خدا، روشِ ارتباطِ مخلوق با معبود، روش سپاس گزاری از خدا.
حس و قلبم بهم میگه شونصدتا روش یا بیشتر هست برای عبادتِ خدا.
هر مخلوقی فراخورِ روحیات، شخصیت، سبک، مدل خلق و خو و … خودش، روش عبادتِ خودش رو داره با خدا.
یعنی قشنگیِ عبادت، قشنگیِ ارتباط با خدا اینه، من با روش و سبک خودم، اونی که توش ماهرترم، بهترم، میدونم کانکتِ بهتر و خالص تری برقرار میکنم با خالقم با معبودم، با همون روش باهاش ارتباط میگیرم.
اصل، برقراریِ ارتباطِ خالصانه، مخلصانه با خداست.
مابقی، فرعه.
اصل رو بچسب مخلوق جان.
اینکه هر مخلوقی از چه روشی استفاده میکنه بینِ خودش و خالق هست و به منِ مخلوق (سمانه صوفی یا هر مخلوقِ دیگه ای) ربطی نداره نوعِ عبادت یا برقراری ارتباط یه مخلوق و خالقش رو دخالت کنم، نظر بدم و …
مثالی اومد به نظرم…
پرنده ها چطوری عبادت میکنن؟
با آواز خوندنشون، دارن عبادت میکنن، من زبونشون رو نمیدونم اما حس میکنم صبحِ زود قبل از 4 صبح تا خورشید طلوع کنه اون اوازشون ستایشِ خداست.
همینطور، دَمِ غروب که دسته جمعی آواز میخونن اون موقع هم در حالِ ستایشِ تخصصی هستن.
مابقی زمان ها رو درکی ندارم، اما در مورد این دو تا تایمِ به خصوص به یقین رسیدم دارن ستایش میکنن خدا رو، جنسِ جذاب و خاصی حس میکنم از این ستایش.
انسان چه طوری ستایش میکنه خدا رو.
تو یکی از کامنت هام به درک فعلیِ خودم اشاره کردم روش های عبادتِ انسان رو.
حتما روش های دیگه هم هست که من درک نکردم و تو لیستم نیاوردم…
مطالعه ی کامنت های دوستانم در مورد عبادت میتونه باعث شه درکم بهتر و بالاتر بره.
abasmanesh.com
جالبه، برای پیدا کردن این کامنت خودم، هدایت خواستم…
تو کادر سرچ سایت نوشتم عبادت و از قسمت سرچ پیشرفته دیدگاه رو انتخاب کردم، نظرات اومد، کامنت من شماره 60 بود، به راحتی و سادگی پیدا شد.
اینم یه مثالِ در لحظه، در مورد هدایتهای آسان، شیرین و کاربردیِ خدا.
قبلش هم گفتم خدایا آسان کن بر من آسانی ها رو.
سمانه جان یه نکته ی مهم: همونطوری که نوشتم، شما به هیچ عنوان حقِ دخالت روی روشِ عبادت دیگری رو نداری.
هر کسی با هر روش عبادتی، خوشه، خوشحاله، ارومه، وصله به خدا همون درست ترین و بهترینه.
مثلا خودم با روش های زیر وصل میشم به خدا و عشق و عاشقی میکنم با معبودم، با خداوندِ یکتا:
گاهی با نوشتن.
خب این عالیه.
گاهی با گفتگوهامون در پیاده روی.
خب این عالیه.
گاهی با لبخند زدن به روی یه انسان، حیوان، آسمون، درخت، گل و …
گاهی با روزه.
خب این عالیه.
گاهی با خوندنِ کامنت ها.
خب این عالیه.
گاهی با شنیدن فایلهای استاد سیم ام وصل میشه به خدا.
خب این عالیه.
گاهی با بارش بارون، برف، تگرگ، نسیم و بادی که میوزه، ابرهای کپل مپلیِ تو آسمون.
خب این عالیه.
تاکید میکنم سمانه جان
اصل اینه که سیم از قلبِ تو وصل شه به خدا…
تموم
همین
دنبال شاخه و برگ و مخلفات نباش.
هر لحظه، به هر روشی، به هر طریقی، حس کردی قلبت داره وصل میشه به خدا، روشِ عبادتِ تو در اون لحظه همونه، لطفا قطعش نکن که بری سراغِ یه روشِ مرسوم تر، مشهورتر، عامه تر یا هر چیزی که شاید فکر میکنی یا گفتن و شنیدی مقبول تره یا هر چی…
روشِ عبادتِ مقبولِ خدا از سمت تو، اون روشی هست که وقتی کانکت برقرار میشه میخواد قلبت از جا در بیاد از این عشق و عاشقی.
و یادت باشه انتظار نداشته باش از یه روشِ واحد، یکسان، ثابت هر بار کانکت شی با الله…
ممکنه هر ثانیه روشِ عبادتت عوض شه، با عشق پذیرا باش و جلو برو و دل بده به خدا…
یه نکته و یاداوریِ مهمِ مهمِ مهمِ مهم:
بدان و آگاه باش سمانه:
به هیچ عنوان حق نداری روشِ عبادتِ یه مخلوقِ دیگه رو قضاوت کنی…
با مثال میگم که کامل درک کنی، چون میدونم درکِ تو با مثال، قوتِ بهتری داره:
اگه کسی نماز میخونه، نوشِ جونش، قبول باشه عبادتش…
سعیده شهریاریِ نازنینم، وقتی میگه میرم نماز…
کیف میکنم از این روشش.
سمانه جان،هر روشی که با خلوص همراه باشه، با حضورِ قلبِ مخلوق همراه باشه، به سرعت وصل میشه به خدا.
هر کسی، شیوه ی اتصالش به خدا، عبادتش به درگاهِ خدا، نماز هست، ستایش و تحسینش کن و تمام.
لطفا سکوت کن، هم کلامی هم داخلِ ذهنت.
به تو ربطی نداره داره نماز میخونه یا چی.
سریع میخونه یا چی.
نبینم تو ذهنت بگی عینِ کلاغ میخونه ها، فقط دولا راست میشه، با سرعتِ نور میخونه، اصلا چی متوجه میشه از این نماز
یکی در میون میخونه یا چی.
قشنگ ریختم بیرون این نجواهای بی تربیتِ بی ادبِ بی شخصیتِ ذهنمو در مورد نماز یا هر عبادتِ دیگران، که دقیقا اون لحظه دارم قضاوت میکنم…
فارغ از اینکه عبادت اون فرد چه کیفیتی داره که اصلا به من مربوط نیست، چون فقط به خودش و خدا مربوطه، خودم نه تنها عبادتی نمیکنم با این افکار، بلکه ضد عبادت هم انجام میدم چون دارم تو ذهنم قضاوت میکنم، بد ترش وقتیه که با همسرم صحبت میکنیم و از یه موضعِ حق به جانب و عابد و زاهد و برگزیده میگیم:
نمازی، نمازه که تاثیر بذاره روی فرد.
اخلاقش رو حسنه کنه و …
باشه، این حرف درست…
تو نماز نمیخونی سمانه و قضاوت میکنی کسی رو که نماز میخونه؟
اما مطابقِ ایده آل تو نمیخونه؟
مگه اصلا تو باید قبول کنی یا بپذیری اون نماز رو؟؟؟
برو عاموووووو
برو دختر خووووووب.
شما تلاش کن، عبادتِ خودت با روشِ خودت، رو خوب و قلبی انجام بدی، و لطفا کاری به عبادت دیگران، زبانِ گفتگوی مخلوقاتِ دیگر با خدا نداشته باش.
سپاس گزارم ازت سمانه جون.
خدایا مرسی این تفکر و یادآوری هارو بهم میدی.
مرسی که بهترین معلمم هستی و دست هاتو میفرستی که بهم یادآوری کنن، یکی از دست های خفن ات استاد عباس منشه.
همینطور سپاس گزارم از سایر دست هات که خیلی هم زیادن، انسان های دیگه، طبیعتت، حیوانات و …
چشم های معصوم و مهربونِ حیواناتی که میاری سر راهم، بهم مهربونی و عشق رو یادآوری میکنن…
مرسی، مرسی، مرسی.
سمانه جون، وقتی حس کردی حالت میزون نیست، درک کردی یه چیزی غلطه، خواستی ارتباط بگیری با خدا که حالت خوب شه، حس ات خوب شه، باز اون لحظه از خودِ خدا هدایت بگیر با چه روشی وصل شی بهش تا بهترین جواب رو بگیری…
گاهی با نوشتن سپاس گزاری میتونم بهبود بدم حالمو…
اما الان این پیام اومد که از خودش هدایت بگیرم، از ذهن خودم کمک نگیرم، چون خدا بهترین روش رو میدونه برای اون لحظه ی من و خودش راهنماییم کنه خیلی خیلی بهتره.
خودش راهنماییت میکنه الان، همین لحظه:
سمانه جون بهت میگم چطوری با هم ارتباط میگیریم که تو دلت غنج بره واسه خدا…
یه مثالِ به لحظه و آنلاین از عبادتِ سمانه با خدا، همین نوشتنِ این کامنت هست…
من الان با خدا دارم گفتگو میکنم.
به همین راحتی و آسونی و شیرینی و دلبری.
اون میگه، من تایپ میکنم، داره از طریقِ تایپ با انگشتهای خودم، چشم های خودم، حس های خودم هدایتم میکنه به گفتگو بت خودش…
خدای به شدت کار درست، دقیق، منظم و همه چی تمومی داریم ما مخلوقات.
تازه الان درک کردم وقتی سعیده جانم مینویسه خوندن و نوشتن کامنت صلاه هست واسش یعنی چی؟
یعنی تو این لحظات داره عبادت میکنه…
یعنی سمانه تو میتونی هر لحظه مشغول عبادت باشی.
چطوری؟
وقتی قلبت رو خالص کنی.
چشم بگی به هدایت های خدا.
اون لحظه چون قلبت وصل میشه به خدا، یعنی داری عبادت میکنی…
میخواد نماز بخونی با عشق و عاشقی …
میخواد یه لیوان آب بدی با عشق دست یه بنده خدایی…
میخواد بری ظرف های خونه ی خودت یا مامانت رو با عشق بشوری…
هر لحطه سیمِ قلبت به خدا وصل بشه، تو در حالِ عبادتی نازنینم.
سمانه ی نازنینم.
سمانه ی عزیزِ دلم.
من فدای تو و بهبودها و تغیراتت بشم الهی.
عاشقتم دخترِ خوب، مهربون، خوش قلبِ من.
ماچ به رویِ همچون ماهت سمانه جان، سمانه خانم.
ستایش، هر ثانیه، بر این خدا، باز هم کمه.
خدایا منو سپاس گزار بهتری کن برای خودت.
این باورِ شگفت انگیز رو از استاد یاد گرفتم تو فایل شگفت انگیز توحید عملی9
استاد جان مرسی به وسعتِ فراوانی های کل جهان و هستی، به اندازه ی کلِ دَم و دستگاهِ خداوند.
خدایا مرسی واسه این روزیِ با برکت و فراوانی که امروز دادی بهم. سورپرایزم کردی، عاشقتم.
اولین هدیه ی تپلِ امروز دریافت شد.
هدیه های امروز واسم خاص هستن، مثل هدیه های هر روز دیگه ای.
امروز چهارمین سالگرد ازدواجمه.
سپاس گزارم برای همسرم، آدم خیلی خیلی خوبی که اومد تو زندگیم و خوشحالم از بودن مون در کنار همدیگه.
الهی شکر بی نهایت.
خدایا مرسی که هستی، مرسی که تو رو دارم، وقتی تو رو دارم همه چی دارم.
اول میخواستم تبریک بگم چهارمین سالگرد ازدواجتون را و بگم بهترین هدیهها رو انشالله خداوند بهت بده بعد دیدم خالی از انصاف است که خودم هدیهای بهت ندهم،چون دنبال باورهای امید بخش و توحیدی بودی من هم یک حدیث با باور امید بخش بهت هدیه میدم المومن دائم النشاطه انسان مومن نشاطش دائمی است شادیش دائمی است نشاط از درون میاد یعنی قلبش شاد است این نوشتن به خودمم کمک میکند تا مومن باشم.
بعد هم تشکر کنم بابت کامنت سریالی و دنبالهداری که برامون میگذاری کلی لذت بردم انواع عبادتی که برامون گفتی و اینکه مهمه سیممون وصل بشه و ممکنه هر بار با یه عبادت تکراری نباشه با یه چیز جدید سیممون را وصل بکنیم که البته من دوست دارم خدا کمک کنه بیشتر مواقع وصل باشه با هر چیز کوچیکی وصل بشه با یک جرقه، احتیاج به کابل بزرگ نداشته باشد.
و از اینکه صادقانه نوشته بودی قشنگ بیرون کشیدی اون نجواهای بیتربیت بیادب در مورد قضاوتهای دیگران را لذت بردم ممنونم
سمانه جانم سلام .سلام به آواز خوشی که از باور های خوبت اومد . من این چند باور را یاد گرفتم که استفاده کنم گرچه فکر کنم ببشتر باشن ولی ظرف من این قدر است
1. سلول های ضعیف میروند تا جاشون را سلول های نو و قوی بگیره .
راستش خیلی نزدیک بود با یک صحبتی که از یک خانم دنیا دیده شنیدم که گفت هر دستی را خدا بگیره یک دست بهتر جاش می فرسته منظورش هر آدم یا موقعیت و.. بود که بگم اولین بار بود بعد سالها شنیدن هبچ بدی نرفته جاش خوب بیاد این جمله را شنیدم و می دونم برای باور درست ساختن باید میلیارد ها بار تکرارش کنم .
2. همه موجودات مخلوق خدا من ،تنها قدرت مطلق عالم هستند .
من به ظاهر نه ولی در باطن از حشرات میترسم ولی وقتی حمید امیری ،( حنیف)گفتن هر حشره ای ماموریتی دارد دیدم عوض شد الانم که شما این باور خوب را اضافه کردید.
3.که این یکی را خیلی دارم ملموس میبینم و نمیدونم چجوری شاید اونجور که استاد میگن خود به خودی یا ناخودآگاه داره درست میشه اینه که من در بهترین زمان در بهترین مکان هستم
مثالهام خیلی کوچیکن ولی به تقویت باورم کمک میکنه مثلاً زنگ زدم برای تسلیت به یه دوست و اونجا متوجه شدم که دوست دیگرم را هم باید برای تسلیت زنگ بزنم چون تو فضای مجازی نیستم اصلاً متوجه این موضوع نمیشدم
یا برای خرید چند قلم کالا به بهترین سایت و بهترین قیمت من در زمان درست جای درست بودم یا برای گرفتن دورهمی کنار استخر با اینکه انتخابهای متعدد بود ولی به پیشنهاد من در روز درست جای درست بودیم این مثالهای جزئی و کوچیکو زدم که همین نشانههای کوچیک و تایید کنم و به نشانه های بزرگتر و موفقیتهای عالیتر هدایت بشم.
کامنتتون چقدر بهم کمک کرد چون منم مدتیه زوم کردم به ریزش موهام بخاطر دارویی که مصرف میکردم این اتفاق افتاده…ولی الان فهمیدم که چون تو گوگل سرچ کردم نوشته بود باعث ریزش مو میشه منم قبول کردم و باور کردم الان هر روز فکرمو مشغول کرده که با اینکه دارو رو قطع کردم چرا دوباره ریزش دارم والان فهمیدم که خودم باعث شدم
این باور شما رو کپی کردم تا هر روز تکرار کنم که موهای ضعیف میریزن تا جا باز کنن برای موهای قوی
و در مورد حیوانات هم من همیشه ترس داشتم مثل شما اصلا از چند متری که گربه میدیدم فرار میکردم ،کلا از همه حیوانات حتی نمیتونستم جوجه مرغ رو بدست بگیرم… خدارو شکر یه مدتیه خیلی بهتر شدم به گربه ها و سگ ها غذا میدم ولی هنوز نمیتونم دست بزنم بهشون…
باورهایی که ساختین خیلی عالی هستن منم از امروز شروع میکنم و این باورها رو در خودم تقویت کنم
سپاسگزار خداوند هستم که امروز منو به کامنت شما هدایت کرد
منم شمشیر از رو بستم بهش :)برو تو دل همش تازه میفهمی چقدر الکی بودن همه ترس ها و شرک ها
مثال ،من تا الان هیچ وقت عکس پروفایل نذاشته بودم در هیچ پلتفرمی
اما اینجا گذاشتم ،اونم نه یه عکس جینگول :)گفتم بگیرد ساده ترین و معمولی ترین عکست بذار
چرا؟واس همون ترس از قضاوت ،اینکه مردم چی میگن ،و…
شاید سر جمع 100 تا کامنت هم در باقی پلتفرم نذاشتم
اما گفتم هر روز باید بنویسی !اونم چی نوشتن :)منی که انشا هامم میدادم بقیه بنویسن اتقد که بی حوصله بودم و از نوشتن خوشم نمیآمد
اما گفتم نه !باید بنویسم اونم هر شب اونم راجب خودم و ترس ها و چالش هام حتی اگه خوب نباشم حتی اگه کامل و با آگاهی تمام نباشم
بذار هرکی هر چی خواست فکر کنه !من بایدددد بهترین خودم بشم
اونم معنی که ترس از ترد شدن و نگاه منفی آدما داشتم
حیوانات دوست داشتم اما تا این سن بهشون دست نزده بودم :)
گفتم نه باید حیوان خانگی بگیرم ،اما سرم شلوغ بود و نگه داری گربه و سگ به وقت و توجه بیشتری نیاز داشت
پس جوجه اردک شروع خوبی بود!الان یار شفیق من شدن طلا و حنا خانم
حالا که از ریزش مو گفتی حتما راجب رزماری تحقیق کن !منم تازه کشفش کردم ،یا مکمل هیرویت
اگه رژیم گرفتی و فک میکنی ریزش گرفتی باور کن تلقینی که ما این همه سال باور کردیم ،که مثلا برنج نخوری کچل میشی :/پس این همه ایرانی که حتی صبحونه هم برنج میخورن و کچلن پس از کجا امدن
ولی موهای نازنینت میفته تا همه جا ردی از تو به جای بمونه نگرانشون نباش ،بهشون برس بفهمن چقدر دوسشون داری که نمیخوای یه دونه اشون هم از پیشت بره :)
منم به شرک ها آگاه شدم و تک به تک به نبردشون رفتم ،احساس قدرت پس از ازبین رفتن شرک ،بی نظیره
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته و تمام اعضای خانواده عزیزم
شرک در دل مومن مثل راه رفتن مورچه روی سنگ سیاه در دل تاریکی شب پنهان است
به نظرم قضیه ایمان و شرک همیشه بوده و هست ،من اگه بخوام از شرکای خودم بگم باید هزاران صفحه بنویسم و ضربه های که از این قضیه دیدم،ولی میخوام چند نمونشا بنویسم
دقیقا 8سال پیش من دیابت گرفتم و دکترا گفتن این ارثی هستش و هیچ درمانی هم در کار نیست و من هم باور کردم و نتیجش این شد که 7سال انسولین مصرف میکردم و روز به روز فقط مقدار مصرفم بیشتر میشد و کامل کنترل نبود و من چقدر از این شرک ضربه خوردم از اینکه اینا قبول کردم ولی با اجرای قانون سلامتی و اینکه ژنتیکی در کار نیست و این من بودم که این بیماریها را خلق کردم و خداوند مهربونتر از این حرفاست این منم که باید باورش کنم و ورودیهاما کنترل کنم و وقتی اینجور عمل کردم سلامتی برگشت شاید خیلی طول کشید ولی شد و من درمان شدم و گفتم واقعاً خداوند عادل،این قضیه چیزی هست که بولد بود و واضح وگرنه من هنوزم که هنوزه بعضی وقتا یه سری رفتارایی انجام میدم که بعداً وقتی بهش فک میکنم میبینم از شرک میاد،به نظرم باورهای توحیدی یکی از اصلیترین و مهم ترینر باورهاست،اصلا توحید همه چیز تا توحید نباشه آرامش نیست
یا من خودم ارتکاب به جرم داشتم دفعه اول همش شرک بود رو همه حساب میکردم وکیل ببین ،قاضیا ببین اینا ببین و اونا ببین تا یک جوری حل بشه الان که میبینم رو هر کی حساب کردم هیچکار برام نکرد و از جایی برام حل شد که فکرشم نمی کردم و قضیه ای که شاید منجر به 10سال زندان میشد با دو ماه حل میشد شاید اونروز فهمیدم که خدا برام درست کرد و زود یادم رفت و ذهنم میگفت بخاطر فلان تبصره و ماده بود و وقتی شرک باشه و ایمان نباشه تو نمیای ریشه ای حلش کنی و من دقیقا همون کارا کردم و دوباره روز از نو دوستان داستان ایمان همهچیز اینا منی میگم که هزاران چک و لقد از این دنیا خوردم تا اینا درکش کنم بخدا همه اون روزا با استرس و حال بد گذشت به نظر من مگه میشه آدم ایمان داشته باشه و باورهای توحیدیش درست باشه و آرامش نداشته باشه اصلا غیر ممکن،غیر ممکن،
و من همچنان ادامه دادم تا دقیقا برج 2پارسال که دوباره دستگیر شدم و من اونشب اونقدر آرامش داشتم و آروم بودم که حد نداشت چون هم برام عادت شده بود و هم میدونستم کارم اشتباه و با اون قضیه انگار دوباره خدا گوشما پیچوند،اینقدر معجزه تو اون 24ساعت دیدم که واقعا مطمنم بودم که این کارا را فقط خدا برام کرده وگرنه حالا حالا ها درگیر زندان بودم و معلوم نبود که چی میشد ولی بعد از چند روز آزاد شدم و فهمیدم فقط باید روی باورهای توحیدیم کار کنم و با سایت استاد و این خانواده دوست داشتنی آشنا شدم و شروع کردم کار کردن روی خودم و تغییر شخصیتم و روز به روز بهبودا حس میکردم توی تمام اتفاقات و لحظه به لحظه زندگیم اصلا من عاشق آرامشی شدم ،اینقدر بهم گفتن وکیل بگیر ولی من میگفتم خودش همه کارا را درست میکنه من فقط باید احساسم خوب باشه و روی اون حساب کنم پروندم رفت شعبه ای که میگفتن این قاضی فقط 15سال حکم بهت میده ولی من گفتم اشکال ندارد خودش درست میکنه چند ماهی طول کشید تا روز دادگاهم و بعداً متوجه شدم بخاطر این بود که اون قاضی کلا رفته بود از اون دادگاه و گفتم ببین خدا چجوری برا من درست کرد وقتی رفتم پیش قاضی به خودم گفتم فقط راست میگم و روی خدا حساب میکنم و رو باورهای توحیدیم کار کردم اینقدر نجوا بود که حد نداشت ولی من گفتم اگر ثراره با صداقتم اعدام کنند بذار بکنه اگه با صداقت بدتر میشه بذار بشه بهم میگفتن تو دیوانه ای روانی شدی نکن ولی با همه اینا انجامش دادم و گفتم من باید ایمانما نشونش بدم آخه یکی ی جرمی انجام میده و قبول دار نیست ولی من حتی اونایی که قبلشم انجام داده بودم هم قبول کردم و یه خودم گفتم تا نپذیرند نمیتونم از ریشه حلش کنم و رفتم تو دل ترسم و خدا همه چیزا برام درست کرد و قاضی کمترین حکما بهم داد و نوشته بود برای صداقت اصلا کیف کردم و گفتم ببین چجوری خدا برات درست کرد وقتی تو ایمانتا نشون دادی جالبیش به اینه که الان چند ماه از اینکه من رفتم و حکما قبول کردم گذشته و دیگه ابلاغی برام نیومد و میدونم که اینم دوباره یکی از معجزات خداوند چون مطمنم که من اگه احساسم خوب باشه و ایمان داشته باشم و توجهم روی نکات مثبت باشه به اون جاهاهدایت نمیشم و این حرفا در ادامه این کامنت یک روی میام میگم و مطمنم که همه چیز به راحتی حل میشه و مطمنم جواب ایمان آرامش و اتفاقات خوب اینا مطمنم،چون زندگیم شده سرتاسر معجزات خداوند ،نمیدونم کی فقط مطمنم و برای اینکه ایمان خودم بیشتر بشه و ردی به جا بذارم حتما میام و مینویسم،دوستان من نمیگم خیلی موفقیت بدست آوردم ولی واقعا از قعر رسیدم به سطح از منفی هزار رسیدم به مثبت 10,عمرا اگه حتی یکی از شما نزدیک به گذشته منم باشید ،فقط ادامه دادم فقط کم نیاوردم و مطمنم که به همه چیز میرسم فقط باید ادامه داد،نمیگم تضادی یا چالشی ندارم ولی مطمنم وقتی من بزرگ بشم خیلی راحت حلش میکنم،بخدا الان که مینویسم داره خودم گریم میگیره که چقدر خداوند و قوانینش عالیه اگر ما شرک نداشته باشیم اگر تغییر کنیم و ادامه بدیم،و در آخر بازم با این دعا تموم میکنم که
خداوندا آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آنچه را که نمیتوانم تغییر دهم
از خواندن کامنت شما واقعا از صمیم دل میگوییم که لذت بردیم نه فقط از کلمات و حس و حالی توحیدی که داشت بلکه به خاطر شجاعت و ایمان به خود و خدایتان که خیلی خوب او را شناختید. خیلی خوب متوجه شدید که تنها تکیه گاه ما انسانها خداست و بس تنها قادر مطلق برای انجام کارهای ما بندگان اوست و بس مانند شما که بنده او هستید و به درگاهش سجده می کنید و به پایش بوسه می زنید. تنها اوست که می داند شما به چه مقدار دوستش دارید و او هم به همان مقدار بلکه بیشتر دوستتان دارد. اوست که می داند پشت این کلمات شجاعانه شما که حاکی از اشتباهات است چه قلب مهربانی وجود دارد چون خداوند با مهر و محبت هر کس وارد قلب توحیدیش می شود نه با کینه و نفرت. او می داند که در این کلمات شما که شاید خیلی از انسانها شجاعت رودر رویی با ان را با خودشان ندارند چه برسد به خانواده بزرگ و جهانی استاد که شما مشرک نیستید و توحید را درک کرده اید و مطمینا کسی که این گونه به خدایش ایمان دارد واو را می پرستد و شرکی در وجودش لانه ندارد تا اخر عمر مورد لطف و عنایت پروردگارش که همانا باز خورد افکار و نیت شما است قرار خواهد گرفت. از خداوند خواهان سلامتی موفقیت و ازاد زندگی کردن درپناه او را ارزو داریم.
من زیاد اهل نوشتن نیستم وگرنه هزاران مثال دارم و واقعا ایمان را با هیچ کلمه و حرفی نمیشه توضیحش داد،من از وقتی خدا را درونم پیدا کردم و فهمیدم اول باید گذشته خودما قبول کنم تا بتونم تغییرش بدم اگه اینجا خیلی راحت دارم میگم نه اینکه اصلا برام مهم نیست ولی میدونم باید صادق باشم اول با خودم بعد با بقیه،و به نظر من هر کسی تو این خانواده هست باید بهترین خودشان تجربه کنه بخدا میشه اینا مطمنم،من الان وقتی رابطما با خانم و فرزندم میبینم میگم یا مثلاً رابطم با خدای خودم و اطرافیانم و بحث عزت نفس و سلامتی،به خودم میگم اگه ایناشد پس ثروتم میشه فقط باید باورهای ثروتما تغییر بدم،واقعا این سایت و این خانواده بهترین محیط برای تغییر هستش،از خواندن کامنتاتون لذت میبرم
واای که چقدر دلم برای این پرادایس زیبا تنگ شده بود
استاد عجب بدنی تحسینتون میکنم
خدایا شکرت بابت این طبیعت زیبای پرادایس
استاد تحسین میکنم شما رو بابت این عشقو حرارتی که برای آموزش دادن توحید به ما دارید و چقدر با حرارت توضیح دادید و چقدر دوست دارید که ماهم یاد بگیریم و در زندگیمون عمل کنیم
بریم سر سوال ها به امید خدا
با توجه به صحبتهای استاد، در قسمت کامنتهای این فایل بنویسید: زمانی که باور به تاثیر عوامل بیرونی مثل: ژنتیک، سیاست، قدرت یک فرد خاص و… داشتید، چه نتایجی در زندگیتان گرفتید؟
الان که دارم خوب فکر میکنم بیاد خودم میارم که چقدر آدم مشرکی بودم و چقدر به خودم ظلم کردم
زمان مدرسه شرک میورزیدم که دوستم چون بلده میتونه بهم کمک کنه توی درس ها ولی پشت پا میزد بهم
زمانی که خدمت بودم همه چیز رو پدرم میدونستم و فکر میکردم باید اون ماری رو انجام بده و انجام هم داد ولی شرک داشتم و چقدر توقع داشتم از دوست بابام که من رو توی خدمت یک جای عالی بذاره که آفتاب و مهتاب نبینم البته خیلی چیزها توی خدمت یاد گرفتم اما باز هم شرک بود و خیلی وقت ها حالم بد بود و دلیلش رو نمیدونستم ولی الان فهمیدم بابت شرک پناهم بوده
توی دانشگاه شرک میورزیدم چون فکر میکردم استاد ها میتونستند برام کاری بکنند
توی زندگی مشترکم به همسرم شرک داشتم چون فکر میکردم حال و احساس خوبم اونه چون وابستش بودم و ضربه های ویرانگر شرک رو هم خوردم
توی کارهای قبلیم شرک داشتم که مشتری ها کسانی هستند که میتوانند بهم پول بدهند و برام مشتری های بیشتری رو بیارن فکر نمیکردم که بابا خدا همین مشتری رو برات فرستاده و اون هست که میتونه مشتری های بیشتری رو برات بیاره
البته به لطف خدا خیلی خیلی خیلی بهتر شدم اما به قول استاد این شرک توی وجودمان هست و باید پیداش کنیم و روی خودمون همیشه کار کنیم
به این فکر کنید که:
به محض اینکه اوضاع کمی سخت شده، چطور این نوع باورهای شرک آلود مثل (تاثیر ژنتیک، قیمت دلار، اوضاع اقتصادی و… ) شما را به احساس ” ناتوانی از تغییر آن شرایط سخت ” رسانده است؟
و چطور به خاطر آن باورهای شرک آلود، قدرت خلق شرایط زندگی را از خودتان گرفته اید و به آن عوامل محدود کننده بیرونی داده اید؟
تا قبل از این ماجرا قدرت دادن به عوامل بیرونی خیلی شرایط سختی داشتم و همش فکر میکردم که دولت همسر خانواده دوست آشنا باید برام کاری بکنه و چقدر خودم رو محروم کردم از نعمت های بیشماری که خدا بهم داده که نمیخوام از نتایج بد بگم
میخوام از ایمانی که به خرج دادم بگم
توی کارم قبل از سال اومدم گفتم که خدا هست که مشتری ها رو میفرسته و خدا هست که بهم رزق میده و عوامل بیرونی و قیمت چوب که هرروز داشت گرون میشد قیمت رنگ که هرروز یک قیمت بود رو باور نکردم و گفتم هرکسی نون باور ها و افکار خودش رو میخوره و خدا هست که روزی رسوندهست اگر که من باور کنم این جمله رو و خدا هم به اندازه ای که باور کردم مشتری های تاپ و خوب و دست به نقد رو برام میفرستاد حتی مبلغ هایی رو با مشتری هام میبستم که قبل از اون اصلا نبود و من دیدم که چطور خدا مشتری ها رو توی همون بازاری که بقیه میگفتند کم هست و نیست کن مشتری هایی با مبلغ های خیلی خوب رو میگرفتم و حتی یک وقت هایی ذهنم و خیلی های دیگه میگفتند که این متشری رو بچسب بهش و ولش نکن که این میتونه بهت کمک کنه اما به خودم میگفتم همین مشتری رو خدا برام فرستاده پس اگر قرارع از این مشتری برام مشتری بیشتری بیاد اون هم کار خدا هست نه این مشتری و دیدم که خدا اسانم کرد برای آسانی ها و اتفاقا توی دو ماه آخر سال بیشترین درآمد رو توی کل زندگیم داشتم به لطف خدا
اما متأسفانه من خودم خیلی وقت ها فراموش میکنم اما توی اوج حال بد و احساس ناسپاسی که بهش برمیخورم سریع به یاد خودم میارم که خدا کجاها بوده که کمکم کرده و تنهام نذاشته
قبل از سال بعد از این همه نتایج خوبی که گرفتم ذهنم همش میگفتم که این همه نتایج خوب بخاطر این بوده که فلانی بوده کمکت کرده فلانی بوده که هواتو داشته فلانی برات مشتری آورده و پول بهت داده اما واقعا خاموش میکردم نجواهای ذهنم رو و میگفتم اصلا تو درست میگی تو میگی فلانی فلانی و فلانی این کارها رو برات کرده و خدا هم هیچ نقشی نداشته این وسط باشه حرف تو درست اما همون نفراتی که به تو کمک کردند رو چه کسی به قلبشون انداخت که به تو کمک کنند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!این جا بود که دیگه ذهنم over dos کرد خخخخ دیگ ساکت شد
توی مهاجرتم به یک شهر دیگه هم ذهنم همش میگفتم برو تهران پیش فلانی و فلانی تا کمکت کنه اما خدا من رو به شهری آورد که هیچکس نمیشناخت منو و حتی هیچ چیزی از قبل نمیدونستم و با مقدار کمی پول اومدم و توکل کردم و به خودش و بهم نشون داد که چقدر دوستم داره و چقدر هوامو داره
حتی همین جا هم خیلی از دوستانم میگفتند که به اصفهانی ها اعتماد نکن (با کمال احترام به اصفهانی های عزیزم که حتی خودشون میگفتند که فلانی ها اینجوری هستند و اونجوری هستند ) ولی من گفتم که آقا شما نتیجه افکار و باور های خودتون رو میگیرید من هم نتیجه افکار خودم رو میگیرم
و به خداوندی خدا آدم های نازنین این شهر چقدر بهم کمک کردند چقدر بهم لطف کردند چقدر هواموداشتند و دارند البته همش از لطف خدا هست و بس
بخدا اونقدر این افراد بهم نزدیک هستند و کمکم میکنند ک توی شهر خودم. این همه کمک بهم نشده خدارو شکر
هر جا که قدرت دادم به خدا نتایج خوبی گرفتم هر جا که قدرت رو دادم به عوامل بیرونی ضربه هاش رو هم خوردم این جمله استاد هست که برای خودم پیش اومده و من هم الان این جمله برام صادق هست
خیلی مورد ها هست که الان یاد میاد پشت سر هم
چقدر ازت ممنونم استاد که با این سوال ها و فایل ها مجبور میکنی ما رو تا بیاد خودمون بیاریم و خودمون رو بیشتر و بهتر کند و کاو کنیم
وقتی آن باورهای شرک آلود را تغییر دادید، چه تغییرات مثبتی در نتایج شما ایجاد شد؟
به چه شکل توانستید باورهای توحیدی را جایگزین این باورهای شرک آلود کنید؟ این نگاه توحیدی چه تغییراتی در رفتار، شخصیت، عملکرد، ایمان و جسارت شما ایجاد کرده است؟
باورهای توحیدی همه چیز هست واقعا و هر چقدر که روی این باورها کار کنیم باز هم جای کار داره و باید بهتر بشیم
من خودم خیلی نگرانی هام کمتر شده
ترس هام کمتر شده
ایمانم به خدا بیشتر شده
زندگی رو آسان تر میگیرم
نجواها رو راحتتر کنترل میکنم چون نتیجه گرفتم و نتیجه دستم هست
حال و احساس خوبم بیشتر و بهتر شده
بخدا همه این ها هنوز توی ذهنم هست مثل ترس نگرانی استرس حال بد ولی نسبت به قبل خودم خیلی بهتر شدم بهتر که چه عرض کنم عالی تر شدم ولی میدونم باز هم میشه بهتر و عالی تر بشم
توکلم به خدا بیشتر شده
و چقدر خوب متوجه میشم که کجاها دارم شرک میورزم و کجا ها دارم توحیدی کار میکنم با اینکه قبلاً اصلا نمیفهمیدم شرک چی هست و توحید کجا هست اما رفته رفته با طی شدن تکاملم بهتر شدم
و خیلی جاها که میفهمم بخاطر عزت نفس پایین دارم شرک میورزم به خودم نهیب میزنم و یادآوری میکنم ضربات ویرانگر شرک رو و دوباره بر میگردم به جاده آسفالته
خداروشکر همه رو بخاطر فایل های شما و حرف هایی که خدا به شما گفته و شما هم به ما میگید دارم و خیلی شخصیت خودم رو بهتر از قبل شناختم و هنوز هم باید بهتر و بیشتر روی خودم کار کنم و میدونم که این مسیر انتهایی ندارن برای بهتر شدن
خداروشکر میکنم که در این جهان هستم و در این سایت الهی با چنین استاد توانمندی
و این چنین دوستان خوب و با آگاهی دارم
واقعا شکر کردن برای این همه نعمت این همه خوبی کمه ولی همین هم ارزشمند هست
اولین کامنتم هستش ببخشید اگر لفظ قلم نمیتونم صحبت کنم .واقعا من از بچگی در گوشم گفتن تو هیچ وقت چاق نمیشی و این ژنتیک شماست و هر کاری که بکنی تغییری نخواهی کرد و من اینو باور کردم و اینکه گفتن از لحاظ پیشرفت نمیتوانیم مدرک بالایی بگیریم چون نسل ما کسی نبوده که پیشرفت کنه و…خیلی باورهای غلط دیگه ای که من تا قبل از اینکه با سایت استاد آشنا بشم این باورها رو داشتم خدا رو شکر که من روز به روز دارم روی باورهام کار میکنم وتا حد خیلی خوبی پیشرفت کردم.در مورد شرک قبلا فکر میکردم که رئیسم میتونه منو به زمین بزنه یا به اوج برسونه که با فایل های خوب استاد تونستم این شرک رو از بین ببرم و اینکه اکثریت میگفتن که پول کمه و ثروت دست یه عده ای خاص هست (خوبان خدا) یا ازما بهترون که خدا بهشون نظر کرده
خلاصه سرتونو درد نیارم این کامنتم که نوشتم ذهنم میگفت که چی میخوای بنویسی چی بلدی کامنتای بچه ها رو بخون چقد قشنگ نوشتن ولی من مقاومت نکردم و گفتم همین چیزی که تو دلمه مینویسم مهم نیست منتشر بشه یا نه من وظیفمو انجام دادم .تشکر میکنم از استاد عباسمنش بابت این همه اطلاعاتی که به صورت رایگان در اختیار ما میگذارن.
وقتی باشماشروع کردم آرام آرام تغییرات رادیدم ونتایج عالی یکی پس ازدیگری چون همین باورتوحیدی شمابذریکتاپرستی رادروجودم کاشت وهمان خداوندبودکه مرابه سمت شماهدایت کرد.
من هرروزبذررادرتمام وجودم تجلی دادم ورشدبه سمت آگاهی واینکه همه چیزرابه خدابسپارم وآرام شوم ودراین چهل وچندسالی که ازعمرم گذشت وجزشنیدن خرافات ویاوه گویی هاچیزی درمغزم رسوخ نکرده بودوبی هدف به زندگی ادامه دادن وفکرمی کردم زندگی همین است .
امابایک تلنگر،یک نگاه وعمیق گوش جان سپردن به یک شخصی که خداوندواردزندگیت می کندوکن فیکون می شودتمام باورهای چندساله ات وتوشروع می کنی به پاکسازی ذهن وباورهایت به هرقیمتی، فقط می خواهی آرامش راباتمام وجودت احساس کنی چیزی که اصلا برایت قابل باورنبودامابه لطف خداوندواستادم من تابوهایی راشکستم که هرکسی جرات آن رانداشت، ازافرادی فاصله عمیق گرفتم که متوجه شدم از کامنت های دوستان خودم دراین سایت طلایی که نمی توانند دل بکنندازبعضی شرایط، افرادووابستگانشان وبه همین دلیل تغییرات زیادی نکرده اند.
امامن دیگرنمی خواستم مثل گذشته زندگی کنم چه دستاوردی داشتم که باآنهاادامه دهم چقدرامروزتغییرات خودم رامدیون خدایی می دانم که مراازهمه تعلقات مادی وانسانی دورکرد،بیشتر رفت وآمدهای خانوادگی که اکثرا
می بینم به خاطرمسائل مادی است که منتظراین هستندچیزی به آنهاتعلق بگیرد وهمین باعث شرک
می شود،وقتی استادازآزادی درتمام زمینه هاصحبت می کنند درک من بیشتروبیشترشدکه چه بیان طلایی ارائه می دهندومن هرروزخودکفاترشدم درتمام زمینه هاچون خدایی داشتم کنارخودم که باتکیه بهش تمام ترس هاونگرانی هاتبدیل به یک آرامش عمیق شدندوهرروززندگیم زیباوزیباترشدچون ذهنم راهروزبارورکرده ام ازکلام به کلام استادم .
راهش راپیداکرده وهرروزدرس می آموزم ازمحضرایشان وچقدرخداوندبسترعالی برایم فراهم کرده است تاهرروززندگیم راباکیفیت ترکنم خدایا بی نهایت شاکروسپاسگزارم…….
هیچ ژنتیکی درکارنیست همه چیزراخداونددراختیارمان قرارداده واین بستگی به من داردکه می خواهم چطورزندگی کنم وهرروزرشدوپیشرفت عالی داشته باشم ،دوره ای راخریداری می کنم بایدتمام وجودم راآماده دریافت آگاهی کرده وهرروزباعملکردم اززندگی لذت ببرم نه اینکه وقت طلایی ام که خدواندبرایم درنظرگرفته به بطالت بگذرانم همه چیزمنم .
دردوره قانون سلامتی تابه امروزچقدربدنم عالی شده وعضلانی،دورکمرم ده سانت کم شده ،قندخون وهمه چیزعالی شده این همه نتایج دیگردنبال چی وکی باشم بایدادامه دهم بایددنبال خوشبختی باشم ،یک عمردرگیرحواشی به قولی تااااااامام ،خداهم خسته شده بودازاین ندانم کاری های بیهوده ،راه نشانم داددیگربستگی به من داردکه راه مستقیم وبااستادبودن وعملکردیاهمان مریم داغون وناآگاه گذشته تفاوت زمین تاآسمان می شود،واااای بعضی وقتهامی گویم میلیاردهابه من بدهندنمی توانم به گذشته برگردم یعنی من چطورزندگی کرده ام زندگی نبوده همه اش زجروناراحتی ولی بازهم خداروشکربابت الان ،استادوقتی می گویم خدافرشته نجات برایم نازل کرده اغراق نکرده ام قانون ژنتیک رابهم زدی ورفت
فقط باخدابودن وخودرامجهزبه سلاح دریافت هرروزآگاهی ازشمایعنی خوشبختی محض، الهی
شکربابت وجود گرانبهاوارزشمندتان درتمام زوایای وجودی وزندگیم که لبریزکرده ای ازمعجزات خداوند.
نکته طلایی متفاوت بودن شما با بقیه فقط توی یک جمله هست که خیلی ساده هست که خیلی ها گول سادگی این کلمه رو میخورن (توحید )
چقدر خوبه که ادم بتونه اصل رو از فرع تشخیص بده
اگر واقعا کسی بخواد میتونه تشخیص بده خیلی ام راحته ولی خیلی ها به سادگی و به راحتی گول میخورن و غرق میشن توی شرک فقط با حرف یک نفری که برای بقیه مهم بوده مثل ( دانشمندان و پرو فسور ها ) به قول خودتون شرک مثل مورچه سیاه در دل تاریکی شب روی سنگ سیاه پنهانه واقعا همیشه باید تفکر کرد توی هر موضوعی باید فکر کرد و تحمق کرد !
استاد یادمه که یک مثال از غورباقه ها زدین و خیلی هامون دنبال جواب بودیم ولی اصلا جوابی نداشت حقیقت اش به همین سادگی میشه از مسیر خارج شد
استاد هر چقدر که از توحید میگی من بیشتر شیفته ات میشم چون خودم خیلی سعی میکنم توی زندگی آم تا توحید رو آلویت خودم قرار بدم
از زمانی که با شما آشنا شدم خیلی کم یادم میاد که من عامل بیرونی رو مقصر بدونم و یادم نمیاد که اتفاقی برام افتاده باشه که مقصر کس دیگه ایی باشه و خیلی کم اتفاقی برام افتاده که من بخوام فکر کنم یا شاید ام هیچ اتفاقی نیوفتاده چون هر چی فک میکنم چیزی یادم نمیاد و خداروشکر میکنم بابت اینکه من توی مسیر درست قرار گرفتم
سلام روز جمعه من رو از سالن منزل خودم با حالتی ریلکس و با فکری در خلسه داشته باشید
اگر بخاماز امروزم شروع کنم و شکارچی نکاتمثبتباشم و با یک تیر دو نشان بزنم از اینجا شروعش میکنم
صبح همراه همسرم وفرزند عزیزمبیدار شدیم و رفتیم سمت ییلاق اطرافشهرمون (البته اینکامنت با تاخیر ارسال شده و مربوط ب روز جمعه میشود)
برای خرید ویلارفته بودیم وحسش عالی بود از اینکه قراره من هم خانه دار بشوم در ییلاق ,برای اطلاعات بیشتر ،مدنظر ما کوه نمارستاق و منطقه دریوک بوده
در مسیر توجه ب نکاتمثبتداشتیم
همسرمهی بهم میگفت اینجا روبیین ،آنجا روببین،رنگ درختها رو ببین،و من چ اگاهانه و نااگاهانه ب نکات مثبتتوجه میکردم
خداوند رو سپاسگذارم ب خاطر فراوانی هاش
فراوانی انسانها در ییلاق
اینها همه پول بود،کافه های شلوغ ،بستنی فروشی های شلوغ،سوپر مارکتهایی شلوغ در دل کوهها
خیلی جالبه دوستانتجربه اش،ب همسرم گفتم آقا این همه انسان ،این همه خونه،این همه کوه،حقه ما هست براحتی صاحب یک شاهنشاهی باشیم برای خودمون در روزهای اخر هفته
همینالعانصدای باران میاد از بیرون ،من عاشقشم
در مسیر کخاستیم برای ناهار بیاستیم
که ساعتهای حدود 3 بعداظهر بود ومن هم فست بودم
دیدیم خونه ای بود استخر دار که از بیرونمشخص بود حیاط خونه،
خانمها با تیشرت داخل آب،اقایون راحت،صدای موزیک و شادی،ویو خونشون زودخانه ای پر آب و کوه،خدایا شکرت ،شکرت
یعنی آب داخل استخر از چشمه بود و داخل همون چشمه خالی میشد
چقدر لذت بردیم و نزدیکی های منزلشون صندلی و وسایل کباب و چیدیم و شاهنشاهی اونها رو تحسین کردیم و تحسین میکنم تا زمان ب خاطر ماندنم
خداوند روسپاسگذار قلبی هستم ب خاطر اینهمه فراوانی وثروت پول وهوای عالی و استادعزیزمودوستانعزیزم
اگر از زیبایی تعطیلات امروز با خانواده عزیزم بگذریم و بریم سر اصل مطلب
توضیحاتی باید راجب شخص خودم بگم
1)ذهنمنم خیلی راحت گول خورد هم با جدا کردن فرزندان دو قلو،وهمبا مثال استاد ،یعنی خودم خندم گرفت ونا راحت شدم که ذهن من براحتی حرفها رونباید قبول کنه،اما هم با ان مثال قبول کرد و هم با مثال استاد جان
2)کاش پدر منم ،مثل شما سختگیر بود
این دیگه نهایت کافر بودن ب نعمتهاست واقعا ،طرف ببخشید کمکاری خودشه رو ب واضح داره گردنهمه چیز میندازه
3)باکمال تاسف استاد جان کار بسیار سخت شده برای من
احساس میکنم امسال سال کشف ترمزها برای من باید باشه
چونمن سال 402 روبا أحسن الحال شروع کردم یعنیبهترینحال ،گفتم خدایا بهترین حال و برای من در نظر داشته باش
اولین ترمز امسالم
ترس از دستدادن هست
من در تمام زمینه ها آسان سدمبرای اسانی ها ومشخصا شامل محبتهایویژه خداوندشدم
اما در زمینه ای که دارماز قانون سلامتی هماستفادهمیکنم هنوز موفق نشدم و ب صلحنرسیدم باهاش
موفقیتی ایجادنکردم اینباور میتونه باشه
شانسه توئه دیگهپریسا
و این باور از بچگیهمراهمنه
این باور شانس ومن باید از همه جهت خنثی کنم
دندانهای بازی داشتم از کودکی و میشنیدمکه دندانهای باز خوش شانسی میاره
من در حال حاضر زنی خوش شانس هستم اما در مسئله مورد نظر خیر
چون از کودکی هم شنیدم و هم ب خودمگفتم که در این مورد شانس با تو یار نبوده
و من در حال حاضر که دارم رو این موردتخصصی کار میکنم وهیچ جوابی در دستم ندارم به خاطر اینه که میگم ای کاش از اول این داستان نبود ومن الکی انقدر تلاش نمیکردم
امروز داشتم میگفتم اگه این مورد نبود ایا من باز هم
قانون سلامتی رواستفاده میکردمدیدم جواب سوالم 65٪بله بود
یعنیاستفاده میکردم چون قانونسلامتی فراتر از حل مسیله هست قانون بدنهست
اما کار سخت میشه با باور های بچگی
شانسه دیگه
احساس قربانی بودن
خدارو سپاسگذارم ب خاطر کشفش
حالا باید بیشتر از قبل بسازم باورهای مثبت و
اول باید با ادمیکه این حرف و زد به صلح برسم
استادام وزگواهینامه قبول شدم با اعتماد بنفس پیش سرهنگ نشستم واتفاقا ب عنوان بانو باهاش شوخی همکردم
و واژه هایی ب عنوان عالی و آفرین شنیدم
یعنی خداوندم از من راضی بوده
امیدوارم خداوند برای روز تولدمماشین206 سفید با صندلی های مشکی و براق و دنده اتومات بهم هدیه بدهد
در مورد این فایل که بیشتر حول قدرت دادن به عوامل بیرونی و باورهای درست استاد طبق معمول اگاهی های ناب به ما دادن باید بگم در مورد ژنتیک منم تجربه دارم
سال 96 بود که خواهرم متوجه شد مشکل کبد داره آنزیم های کبدش نرمال نبودن و آقایون اطبا گفته بودن این مسئله ژنتیکیه!! ولی قبل از خواهرم همچین موردی ما نداشتیم خلاصه همه خانواده به تب و تاب چکاب افتادن و دنبال نشونه هایی که توی خواهرم بود توی خودشون میگشتن ببینن کبد اونا هم مشکل داره یا نه ! به منم که از لحاظ مکانی باهاشون فاصله داشتم و سالی یکبار میدیدمشون مرتب سفارش میکردن که برو چکاب! نتیجه چکاب اونا این شد که همشون کبدشون چرب بود و در عرض یک سال مسیر طوری پیش رفت که متوجه شدیم پدرم سیروز کبد دارن !!قبل از اینکه به خواهرم بگن ارثیه، همه سلامت بودن زندگیشونو داشتن میکردن ولی تمرکز همه جانبه همشون روی این بیماری باعث شد که همشون تجربه کنن، ولی من زیر بار چکاب نرفتم چون از سال 90 کتابهای انگیزشی و موفقیت رو مطالعه میکردم و در مورد باور و قدرت هرچیزی که به خودمون بگیم اطلاعاتی داشتم ،موردهایی که توی گوشه کنار دنیا نظریه پزشک رو قبول نکرده بودن و روی خودشون کار کرده بودن و سلامتیشونو به دست آورده بودن رو توی سایتای مختلف خونده بودم و باور داشتم ! و به خانواده میگفتم من سلامت کامل هستم نگراننباشین و جملات تاکیدی هم واسه خودم ساخته بودم و به قول استاد این باور که من سلامت هستم بیشتر به من کمک میکرد تا اینکه نگران باشم شاید منم مریض باشم ! و اتفاقی که افتاد این ماجرا همزمان شد با چکاب سالیانه محل کارم !! که خب مجبور شدم انجام بدم و نتیجه چکاب کامل من این بود که آنزیمهای کبدی من نرمال هستن و هیچ مشکلی ندارم، در کل همه موارد چکاب نرمال بود و من تعجب نکردم چون میدونستم !! نتیجه باورهای اشتباه خانواده من این شد که پدرم سال 1400 بابت همین کبد متاسفانه فوت شدن، خواهرم باید پیوند کبد بشه و در لیست انتظاره، و برادرام درگیر کبد چرب !!! و خداروشکر من در فرکانس سلامت هستم
امیدوارم یه روزی همه به این آگاهی برسن که با باورهاشون میتونن هرجنبه از زندگیشون رو به بهترین شکل خلق کنند ،سلامتی، ثروت ، عشق و روابط عالی و قدرت رو از عوامل بیرونی بگیرن!!
با آرزوی سلامت، آرامش، ثروت وروایط عالی برای تمام دوستان
سلام و درود خدمت استاد عزیزو مریم جان شیرین و بانمک
((آخه کدوم سایت کدوم استادی اینقدر زیاد و زود به زود فایل رایگان میزاره روی سایتش
این جواب درخواست شاگردان از خداونده و دیگه به اندازه تعداد انگشتان دست باقی مونده که فایهای رایگان که هر کدوم یک دوره هست به 900 برسه))
عجب شروع جذابی عجب آهنگی عجب تصاویری از اونایی که میگی خدایا میدونی که از اینا منم میخوام خونه و دشت ودرختش رو دادی دریاچه ش رو هم میخوام
فایل صوتی رو دانلود کردم و پلی کردم آهنگ که شروع شد گفتم نه باید اینو تصویری دید استاد با هیکلی فوق العاده وارد کادر میشه و ناخودآگاه آدمو وادار به تحسین میکنه که چقدر استاد اعتماد بنفسش بیشتر شده چقدر تاثیر حرفهاش بیشتر شده (یادمه اولین فایلی که از استاد دیدم گفتم اینو نگا تو دیگه چی میگی با این شکمت )استاد منو حلال کنید …اما خدا دید که من لایق بهترین استاد جهانم گفت استادتم برات خوش هیکل میکنم تو فقط بمون ادامه بده…
استاد چرا با اون دوستاتون صحبت میکنید تلفنی بابا چرا با ما که شاگرداتونیم صحبت نمیکنید
مثلا میخوام بگم من از دوستتون بهترم
ذکی خیال باطل
نمیدونم چرا من از بچگی از روی شیطنت به دانشمندان میگم دانش نَمَندان
از نظر من شرک یعنی هر کاری که تو بگی از توان من خارجه .من دیگه اینجا نمیتونم. میشه شرک
این آگاهی همین امروز صبح بهم الهام شد .
و من چقدر مشرک بودم این سالها و خودم نمیدونستم منی که از وقتی یادم میاد 40 کیلو بودم و هیچ وقت وزنم به نرمال نرسید و پدرمادرمو مقصر میدونستم بعدش ژنتیک رو مقصر میدونستم
منی که از وقتی همسرم دوره سلامتی رو شروع کرده همش توی برزخم و دوسدارم منم از این قانون سلامتی تبعیت کنم اما از ترس بیشتر لاغر شدن از ترس زشت شدن از ترس حرف اطرافیان هر روز که غذا میخورم توی سرم جنگه یکی میگه تو شروع کن شاید لاغر نشدی یکی میگه نه اگه لاغر بشی چی تازه بزور خودتو کردی 47 کیلو یکی میگه این غذاها مریضی میاره برات یکی میگه نه دوره سلامتی برای لاغرا نیست یکی میگه ببین آنجلینا جولی هم لاغره اما کجاس. وای غذام برام کوفت میشه
و خدا چقدر قشنگ استاد عزیزمو میفرسته که راجب ژنتیک صحبت کنه که من تکاملم رو طی کنم
((چی به من کمک میکنه؟ .چی حال منو خوب میکنه .؟چی باعث میشه که 120 سال عمر کنی؟ نون و ماکارانی و آش رشته یا گوشت؟؟؟)))
منی که دیروز داشتم از مسئولیت پذیر بودنم میگفتم و امروز چقدر قشنگ فهمیدم که اوف مسئولیت پذیری توی مخفی ترین مسائل ذهنمون هم تاثیر داره.((چقدر این جمله توی ذهنم داره رژه میره:
شرک در دل مومن مانند مورچه ای سیاه بر روی سنگ سیاه در دل تاریکی شب است))
و من همیشه میگفتم این مورچه سیاه من کجاست و امروز یکیشو از هزاران پیدا کردم.
آخ آخ آخ اینکه گفتید سیدا عصبی هستن چقدر توی خانواده ما وبرای خواهر برادرانی که نمیخوان تغییر کنن و مسئولیت بپذیرن صادق هست.منم داشتم آروم و یواش و زیرپوستی این رو باور میکردم اما باز خدای وهابم به من تلنگر زد که نه مهر نزن پای این باور.
خدا شکرت برای زنده بودنم برای این روز جدید برای این آگاهی ها برای این استاد توحیدی که خودم یه روز ازت درخواستش کردم
چقدر این روزها خدا برام سریع الجابه شده
چقدر حس میکنم خدا فقط منو میبینه
((به امید روزی که بیام و بگم من 10 ساله دارم دوره قانون سلامتی رو عمل میکنم و بینهایت راضی هستم ))
سلام به همه دوستان و استاد توحیدی که هر فایلی که مزارن رو سایت همش بر میگرده به توحید و واقعا همه زندگی ما بستگی به باورهای توحیدی داره که توی هر کاری هر عملی هر طرز فکری اگه توحید باشه ما راحتترین بهترین زیباترین لذتبخشترین وخدایی ترین زندگی رو داریم استفاده میکنیم
من از حدود ده سال پیش شروع کردم به کار کردن توی شرکتها و کارخونه ها و فکرم این بود که باید هزینه های زندگی از کار کردن برای دیگران به دست میاد و همیشه از اطرافیان میشنیدم که شغل برا خودت کار کنی هی کم و زیاد میشه فایده نداره باید بری یه جایی کار کنی که هر ماه یه اب باریکه بیاد و بیمه داشته باشه و یا اگه میخای بیرون برا خودت کار کنی باید گرگ باشی و حواست رو جمع کنی که کلاتو بر ندارن و با راست گویی وسالم صالح بودن نمیتونی کار کنی خب من هم این خصوصیات را داشتم برای دیگران که کار میکردم خیلی صالح صادق سالم راستگو و خیلی درست کار بودم و با حرفهایی که از دیگران شنیده بودم در تضاد بود
تا اینکه یک سال پیش به صورت جدی شروع کردم که کار کردن روی قوانین و فایلهارو گوش دادن و فهمیدم که یه باور خیلی جدی و مهم تو کل جهان هست به اسم باور توحیدی که اگر ما همه وجودمون رو در اختیار خداوند قرار بدیم و بزاریم خودش ما رو راهنمایی و هدایت کنه دیگه اصلا احتاجی به دروغ گفتن گرگ بودن وکلک زدن نداره وقتی در مسیر درست باشی خداوند هدایتمون میکنه به مسیرها ادمها مکانها و زمانهایی که بهتر و راحتتر میتونیم زندگی کنیم و کسب و کارمون رو جلو ببریم و با این باور عید نوروز امسال از کارخونه ای که کار میکردم و حقوق سر وقت و بیمه و سرویس رفتو برگشتی که داشتم شجاعت به خرج دادم و با این ایمان و باور که اولا من خودم هستم که زندگی خودم رو خلق میکنم و دوما خداوند همه کارها راهها و ایدهارو بهم الهام میکنه و انجام میده اومدم بیرون .
همه اون افرادی که به ظاهر مذهبی بودن و نماز و روزه انجام میدادن میگفتن به چه پشتوانه ای میخای از کارخونه بری بیرون منم گفتم به پشتوانه خداوند و اونها هم میگفتن خدا درست اما ….
این اما یعنی اینکه خدارو باور ندارن که میتونه از بی نهایت طریق به ما نعمت و ثروت بده میتونه از بی نهایت طریق برامون مشتری میاره .
ومن از شرکت اومدم بیرون و لطف خداوند و استاد عزیز که بی نهایت ازش تشکر میکنم که این فایلهای رایگان رو در اختیارمون قرار دادن من تونستم کار گاه کوچکی با کمترین امکانات اولیه برای شروع کار در زمینه کارهای تزیینی چوبی ایجاد کنم اون هم با همون حقوقی که میگرفتم و تا الان خیلی راحت و خوب از جایی که من گمان نمیکنم برام مشتری نعمت پول سلامتی و شادی اورده .
من تازه دارم طعم زندگی رو میچشم و میفهمم زندگی یعنی چی .کارو لذت و شادی و تفریح یعنی چی
هر روز دارم روی این باور توحیدی کار میکنم که من اگر تونستم پا روی ترسهام بزارم و از مطقه امن خودم بیام بیرون و روی علاقه هام کار کنم پس میتونم هر هدایتی کاز طرف خداوند میاد عمل کنم و لذت بیشتری ببرم و همینتور هم میتونم محاجرت کنم به بهترین کشورهای دنیا که زیباترین مناطق طبیعی رو دارن فقط باید باور توحیدی رو توی ذهنمون درست کنیم که خداوند میتواند همه کار برامون انجام بده
خداوند همه چیز میشود همه کس را به شرط ایمان به شرط پاکی دل
خداراشکر که تونستم به خدا توکل کنم و جواب توکلم رو هم داد در پناه الله یکتا شادو ثروتمند باشید
به نام خداوند هدایتگرم
سلام به استادِ نازنینم و مریم جانِ زیبا و دوست داشتنی.
سلام به همه ی دوستانِ عزیزم که مثل اعضای خانواده ام، دوستشون دارم.
از خدا خواستم که کمکم کنه شرک هامو شناسایی کنم، بیرون بکشم از داخلم.
بهتر بشناسم خودم و نشتی هامو، به دلیلِ شرک هام.
از خدا کمک خواستم که این شرک های پنهان، آشکار شن برام.
من کمک خواستم از خدا برای یاد گرفتن و درک توحید.
الان اینجام تا اولین تکلیفمو انجام بدم:
از شرک هام بنویسم.
اول میخواستم تو کاغذ بنویسم، اما هدایت شدم اینجا بنویسم…
عملا اینجا نوشتن باعث میشه روی پاشنه اشیلم (ترس از قضاوت دیگران) هم، همزمان کار کنم…
خودِ همین ترس از قضاوت شرک محسوب میشه…
وقتی نظر دیگران پر رنگ شه به طوریکه مسیرمو عوض کنه از اصل به سمت فرع، دچارِ شرک شدم…
وقتی بی نقاب مینویسم، دقیقا اعتماد به نفس و عزت نفسم بالاتر میره.
اول شرک هامو شناسایی کنم، تا بتونم عملکردم عوض کنم، بهبود بدم.
1- چند سال پیش، و چندین بار، طی مسائل درونی خانوادگی که مربوط به مادیات بود، به دلیل اختلاف نظر و نوعِ نگاه، دچار شرک شدم، یعنی ترسیدم، یک نفر از اعضای خانواده یه دیدگاه داشت، 5 نفر از اعضای خانواده دیدگاه یکسان با هم و متفاوت از اون یه نفر.
و اون 5 نفر که منم یه دونه اش بودم، عصبانی که چقدر اون یه نفر بی منطقه، خودخواهه، اصلا چرا مثل ما فکر نمیکنه؟
چون ما 5 تاییم، اون یکی پس اون باید متقاعد شه، تسلیم شه، بیاد تو جبهه ی ما…
البته که اون یه نفر هم جبهه خودشو نگه میداشت همیشه…
چند دفعه این مسئله تکرار شد، انگار هر بار اون یه نفر رو قدرتمندتر میکردم تو ذهنم، چون بیشتر میترسیدم ازش، بیشتر عصبانی میشدم ازش، و تو ذهنم بیشتر سرزنشش میکردم…
این مثال باعث شد یادم بیاد، فقط نسبت به اون بنده خدا این حس رو نداشتم.
تو مثال های دیگه، تو موارد دیگه، تو چالش و تضادهای دیگه ی زندگیم، من قدرت رو دادم به آدم های مختلف، به شرایط بیرونی، به حیوانات و …
شرکم یعنی قدرت دادن به آدم ها:
هم از اعضای خانواده ام بودن، هم از همکارهام بودن، هم همسایه مون بوده، هم دوستم بوده و …
شرکم یعنی قدرت دادن به شرایط:
_ اینکه موهام ریزش پیدا میکنه، من میترسم کم مو شم، یعنی چی میشه و …
خب این در حالیه که رشد موهام و حجمشون خیلی خوبه.
چرا ترسیدم چون یه جا خوندم فلانی نوشته بود ریزشِ مو به دلیلِ …
و بعد احتمال قوی من باور کردم، قدرت دادم به اون حرف و ریزش مو پیشِ چشمم بیشتر هم شده، شاید حتی میزانش طبیعی باشه ولی تو نظر من غیر طبیعی جلوه میکنه.
البته اگه قبلا نبوده، الان هست، باید بگردم دلیلشو پیدا کنم، یه چیزی در من تعییر کرده یا درست رعایت نشده و مسئولش خودمم…
مدتیه برای بهبود این قضیه این باور رو ساختم، که البته کم کم داره حسم رو خوب میکنه، هر از چندگاهی نجوا اذیت میکنه ولی با این باور میتونم کنترل ذهن بهتری داشته باشم:
موهای ضعیف میریزن تا جا باز کنن برای موهای قوی.
این باور خیلی حسم رو بهتر میکنه.
_ نسبت به مسائل مالی و اینکه حس میکنم اگه تموم شه چی؟
اگه نیازمند شم و نباشه چی؟
این ترس شامل حال پول، خوراکی، وسیله، کلا هر چی با پول تهیه میشه هست.
این باور کمبود خیلی نفوذ داره تو چیزهای مختلف، تو افکارم نسبت به مسائل غیر مادی حتی.
خب راه حلی که تمرین میکنم برای بهبودم اینه که باور ساختم برای خودم:
فراوانی یعنی از همه چیز هست، زیاد هست.
و مثال های فراوانی میزنم برای خودم، مثلا وقتی پیاده روی هستم، یا خونه، یا هر جایی که هستم توجه میکنم ببینم چی زیاده، چی نامحدوده، فراوانی های رایگان و غیر رایگان رو بهش توجه میکنم و مثال میزنم.
مثلا الان: بادی که داره میاد جزو فراوانی هاست و از گروه رایگان هست، عینِ اکسیژن، عینِ میوه های درختان که تو خیابون دیدم و میبینم: توت، شاتوت، انجیر، انار و …
شرکت یعنی قدرت دادن به حیوانات:
من از سگ میترسیدم، خوشم نمیومد بهم نزدیک شه، همینطور گربه…
کلا نسبت به لمسِ حیوانات یه جوری میشدم، انگار که بترسم…
دیدن سوسک، هزارپا، مار و سایر دوستان هم همینطور…
قلبم میگه ترس از هر چیزی، نوعی شرک محسوب میشه.
منظورم ترس های واهی هست.
وگرنه اینکه بترسم از ارتفاع و خودمو پرت نکنم پایین که ترسِ درستیه، چون این باعثِ مرگم میشه.
حالا همین ترس از ارتفاع اگه همراه شه با جسارت و شجاعت، اعتماد به خدا، توکل به خدا، مثلا با چتر بپرم از ارتفاع، یا با امکانات محافظتی بانجی جامپینگ کنم، یا با چتر از هواپیما بپرم پایین، یا سوار بالن شم، سوار هواپیما شم و … تا آگاهانه پا روی ترس های نادرستم بذارم، این خودش تمرین و عمل به ایمانم به خدا میشه…
وقتی من بچسبم به خدا، قدرتو بدم به خدا، وقتی مار ببینم، یا هر چی، خدا هدایتم میکنه اون لحظه چیکار کنم.
مار رو بکشم.
از کنارش رد شم.
بگیرمش، رهاش کنم در طبیعت یا چی…
وقتی قدرت رو بدم به رئیس، خودش راهنماییم میکنه.
الحمدالله الان رفیق شدم با سگو گربه و …
یه باور خیلی کمکم کرد:
اینکه همه شون مخلوقات خدا هستن، این باعث شد هم نترسم هم آسیبی نزنم بهشون.
تا اینجا نوشتم، مجدد میام به یاریِ الله.
الان فراخوانده شدم به انجامِ کاری…
مطمئنم که هدایت های خدا در بهترین زمان و مکان منو میذاره جایی که باید باشم و بهترینه برام.
خدایا ازت سپاس گزارم به اندازه ی بی اندازه.
سلام به خدا جانم
سلام به کلِ اعضایِ زیر مجموعه ی سیستمِ خدا جانم:
سلام به طبیعتِ زیبای خدا
سلام به مخلوقاتِ زیبای خدا
سلام به همه ی عزیزانم…
کامنت سوم از سریالِ شناساییِ توحید و شرک برای سمانه صوفی.
این ایده ی سریال، از استاد اومده برام…
از سریال های خفنی که میذارین روی سایت استاد جان جهتِ درک بهترمون از خدا، از قوانینِ خدا:
سریالِ زندگی در بهشت
سریالِ سفر به دور امریکا
سریالِ توجه به نکات مثبت
سریالِ توحید عملی
سریالِ الگوها و …
قبل نوشتن ادامه ی موضوع این کامنت یه چیزی به دلم افتاده که بگم و مینویسم:
صبح رفتم جلوی در ورودی خونه، جلوی در خوندم این آیه از سوره ی طلاق رو و قلبم باز شد:
و کسی که بر خدا توکل کند، خدا برایش کافی است.
این قسمت از سوره طلاق رو چند روز پیش نوشتم روی مقوا و تزیین کردم و چسبوندم روی در ورودی خانه از داخل و پروانه خوشگلای رنگی رنگیِ اوریگامی ام رو هم چسبوندم اطرافشون:
وَمَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا ﴿٢﴾
و هر که از خدا پروا کند، خدا برای او راه بیرون شدن [از مشکلات و تنگناها را] قرار می دهد. (2)
وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ ۚ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ۚ
و او را از جایی که گمان نمی برد روزی می دهد، و کسی که بر خدا توکل کند، خدا برایش کافی است.
خدایا
سپاس گزارم که خودت دلم رو نرم کردی کوچولو کوچولو که قرآن بخونم.
دارم از طریق خوندن آیه های قرآن به صورت تکی علاقه مند میشم به قرآن.
با خوندن ترجمه فارسی یا خوندن عربیِ آیات علاقه مند میشم.
من کم کم شروع کردم.
برای همین دوست دارم این مسیر رو.
هیچ عجله ای نیست.
چون دارم لذت میبرم.
برای همین وقتی آیه ها رو نوشتم و چسبوندم روی دیوار و دائم جلوی چشمهام هستن ذوق میکنم با قرآن.
این کلمات داره برام نرم میشه.
دارم یه کوچولو درک میکنم تو آیه ها چی نوشته شده.
خیلی کم کم.
خیلی کوچولو کوچولو.
در اندازه تک آیه میخونم و کیف میکنم.
گاهی فقط فارسی.
گاهی عربی و فارسی.
خدایا شکرت به ورودِ قرآن به زندگیم.
به ورودِ برکتِ حضورِ آیه های قرآن تو کامنتهای خودم.
قبلا تو کامنت بچه ها میدیدم نمیخوندم، بعد شروع شد کم کم خوندنشون و لذت بردن ازش، الان هم کم کم دارن میان تو کامنتهای خودم.
سمانه جان، اگه این روزیِ غیر حساب برای تو نیست پس اسمش چیه؟
دقیقا اسمش روزی غیر حساب برای منه.
چون مطلقا ارتباط نداشتم با قرآن
الان ارتباط پیدا کردم، وصل شدم کوچولو کوچولو…
*
عنوانِ این کامنتِ هدایتی اینه:
انواعِ شرک:
ترس ها:
ترسم از هر چیزی
از هر چیزی
از هر چیزی
یعنی اون قدرتش بیشتر از خداست
اون زندگیِ منو دستش گرفته
اون میتونه منو کنترل کنه
اون میتونه بهم آسیب بزنه، آزار برسونه…
سمانه جون، هر وقت از هر چیزی ترسیدی، یادت بیوفته این یکی از راه های ورودِ شرک به زندگیته.
در اولین مرحله بیا با هم شناسایی شون کنیم.
نگران نباش، نترس از شرک هات، خدا خودش هست، همونطور که کمکت کرده و میکنه شناسایی شون کنی، خودشم کمکت میکنی از زندگیت پرتشون کنی بیرون.
خیالت راحت، دلت قرص و محکم.
خدا هست
خدایا شکرت که میگی و من تایپ میکنم، از خودته همش. مرسی سعادتِ تایپ کردنش رو دادی به سمانه، مرسی از این هدیه ی شگفت انگیزت.
مطمئنم هم واسه خودم خوبه این سری کامنت های توحیدی هم واسه هر کسی که میخونه و مثل من نیاز داره بهتر درک کنه توحید رو. اعتبارش از الله است.
حتما دلیلی داره که کامنت هام سریالی شدن…
حتما هدایتی پشتشه برای خودم…
شاید باید مرحله ای بنویسم، حس کنم، درک کنم…
من نمیدونم، من هیچی نمیدونم، من هیچ، همه خدا (یه عالمه قلب و چشم های قلبی و اشکِ شوق)
الله جان، نورِ آسمان ها و زمین، سمانه عاشقته
به نام خداوند بخشنده و مهربان.
سلام به همه ی جهان، به همه ی مخلوقاتِ خدا، سلام به دوستانِ نازنینم در این سایت توحیدی، دوست داشتنی و محبوبم.
اول که خدا رو شکر
برای اینکه اینجام.
تو این فرکانس و مدارم.
چون حضورم اینجا و تو این مدار هر لحظه باعث شده و میشه بهتر خودم، خدا، پیرامونم، جهان و قوانینش رو بشناسم.
الهی شکر برای ارتباطم با خدا.
الهی شکر برای آشنایی با استاد عباس منش نازنینم، مریم جانِ نازنینم، این سایت و تمامِ دوستانِ توحیدیِ نازنینم.
در ادامه کامنت قبلیم در رابطه با شناساییِ شرک هدایت شدم که بنویسم:
از قسمت پاسخ به خودم استفاده میکنم که دسترسی راحت تر شه، هم برای خودم هم سایر دوستانی که هدایت میشن به خوندن این کامنت.
همونطور که کامنت قبلی رو هدایت شدم بنویسم، این یکی و بقیه رو هم هدایت میشم که بنویسم و می نویسم.
کامنتها اول برای خودم مفیدن، چون پاسخ سوالات خودم درونشون هست.
الان داشتم تو دفتر مینوشتم، از درونم گفته شد اینجا بنویس که هم به درد خودت بخوره (رَدِ پا) هم سایر دوستان عزیزم که مثل خودم دنبال جواب سوالاتشون هستن.
به اندازه ی درک خودم مینویسم، هر چند که نوشته ها از درک من فراتر هم میرن، چون یه جاهایی کامنت از من نیست، من فقط نویسنده شون هستم، هسته ی کلام از جای دیگه ای میجوشه و من در کنار تایپشون، لذتِ وافر میبرم.
برای بهتر شفاف شدن مفهوم توحید و شرک، اول باید بفهمم معنی این دو تا کلمه یعنی چی؟
توحید= یکتا پرستی، یعنی فقط خدا، فقط الله، فقط رب و دیگر هیچ. فقط روی خدا حساب کن ولاغیر، هر چی بهتر درک کنی این جمله رو توحیدی تر میشی.
شرک= شریک شدن خدا تو ذهنت با هر چیز دیگه ای.
قدرت رو از خدا (معبود) گرفتن و دادن این قدرت به هر چیزی (مخلوق)، هر چیزی، هر چیزی غیر از خدا.
حالا عبادت یعنی چی؟
روشِ تشکرِ یه مخلوق از خالقش، از خدا، روشِ ستایشِ خدا، روشِ دل رو سپردن به خدا، روشِ ارتباط با خدا، روشِ ارتباطِ مخلوق با معبود، روش سپاس گزاری از خدا.
حس و قلبم بهم میگه شونصدتا روش یا بیشتر هست برای عبادتِ خدا.
هر مخلوقی فراخورِ روحیات، شخصیت، سبک، مدل خلق و خو و … خودش، روش عبادتِ خودش رو داره با خدا.
یعنی قشنگیِ عبادت، قشنگیِ ارتباط با خدا اینه، من با روش و سبک خودم، اونی که توش ماهرترم، بهترم، میدونم کانکتِ بهتر و خالص تری برقرار میکنم با خالقم با معبودم، با همون روش باهاش ارتباط میگیرم.
اصل، برقراریِ ارتباطِ خالصانه، مخلصانه با خداست.
مابقی، فرعه.
اصل رو بچسب مخلوق جان.
اینکه هر مخلوقی از چه روشی استفاده میکنه بینِ خودش و خالق هست و به منِ مخلوق (سمانه صوفی یا هر مخلوقِ دیگه ای) ربطی نداره نوعِ عبادت یا برقراری ارتباط یه مخلوق و خالقش رو دخالت کنم، نظر بدم و …
مثالی اومد به نظرم…
پرنده ها چطوری عبادت میکنن؟
با آواز خوندنشون، دارن عبادت میکنن، من زبونشون رو نمیدونم اما حس میکنم صبحِ زود قبل از 4 صبح تا خورشید طلوع کنه اون اوازشون ستایشِ خداست.
همینطور، دَمِ غروب که دسته جمعی آواز میخونن اون موقع هم در حالِ ستایشِ تخصصی هستن.
مابقی زمان ها رو درکی ندارم، اما در مورد این دو تا تایمِ به خصوص به یقین رسیدم دارن ستایش میکنن خدا رو، جنسِ جذاب و خاصی حس میکنم از این ستایش.
انسان چه طوری ستایش میکنه خدا رو.
تو یکی از کامنت هام به درک فعلیِ خودم اشاره کردم روش های عبادتِ انسان رو.
حتما روش های دیگه هم هست که من درک نکردم و تو لیستم نیاوردم…
مطالعه ی کامنت های دوستانم در مورد عبادت میتونه باعث شه درکم بهتر و بالاتر بره.
abasmanesh.com
جالبه، برای پیدا کردن این کامنت خودم، هدایت خواستم…
تو کادر سرچ سایت نوشتم عبادت و از قسمت سرچ پیشرفته دیدگاه رو انتخاب کردم، نظرات اومد، کامنت من شماره 60 بود، به راحتی و سادگی پیدا شد.
اینم یه مثالِ در لحظه، در مورد هدایتهای آسان، شیرین و کاربردیِ خدا.
قبلش هم گفتم خدایا آسان کن بر من آسانی ها رو.
سمانه جان یه نکته ی مهم: همونطوری که نوشتم، شما به هیچ عنوان حقِ دخالت روی روشِ عبادت دیگری رو نداری.
هر کسی با هر روش عبادتی، خوشه، خوشحاله، ارومه، وصله به خدا همون درست ترین و بهترینه.
مثلا خودم با روش های زیر وصل میشم به خدا و عشق و عاشقی میکنم با معبودم، با خداوندِ یکتا:
گاهی با نوشتن.
خب این عالیه.
گاهی با گفتگوهامون در پیاده روی.
خب این عالیه.
گاهی با لبخند زدن به روی یه انسان، حیوان، آسمون، درخت، گل و …
گاهی با روزه.
خب این عالیه.
گاهی با خوندنِ کامنت ها.
خب این عالیه.
گاهی با شنیدن فایلهای استاد سیم ام وصل میشه به خدا.
خب این عالیه.
گاهی با بارش بارون، برف، تگرگ، نسیم و بادی که میوزه، ابرهای کپل مپلیِ تو آسمون.
خب این عالیه.
تاکید میکنم سمانه جان
اصل اینه که سیم از قلبِ تو وصل شه به خدا…
تموم
همین
دنبال شاخه و برگ و مخلفات نباش.
هر لحظه، به هر روشی، به هر طریقی، حس کردی قلبت داره وصل میشه به خدا، روشِ عبادتِ تو در اون لحظه همونه، لطفا قطعش نکن که بری سراغِ یه روشِ مرسوم تر، مشهورتر، عامه تر یا هر چیزی که شاید فکر میکنی یا گفتن و شنیدی مقبول تره یا هر چی…
روشِ عبادتِ مقبولِ خدا از سمت تو، اون روشی هست که وقتی کانکت برقرار میشه میخواد قلبت از جا در بیاد از این عشق و عاشقی.
و یادت باشه انتظار نداشته باش از یه روشِ واحد، یکسان، ثابت هر بار کانکت شی با الله…
ممکنه هر ثانیه روشِ عبادتت عوض شه، با عشق پذیرا باش و جلو برو و دل بده به خدا…
یه نکته و یاداوریِ مهمِ مهمِ مهمِ مهم:
بدان و آگاه باش سمانه:
به هیچ عنوان حق نداری روشِ عبادتِ یه مخلوقِ دیگه رو قضاوت کنی…
با مثال میگم که کامل درک کنی، چون میدونم درکِ تو با مثال، قوتِ بهتری داره:
اگه کسی نماز میخونه، نوشِ جونش، قبول باشه عبادتش…
سعیده شهریاریِ نازنینم، وقتی میگه میرم نماز…
کیف میکنم از این روشش.
سمانه جان،هر روشی که با خلوص همراه باشه، با حضورِ قلبِ مخلوق همراه باشه، به سرعت وصل میشه به خدا.
هر کسی، شیوه ی اتصالش به خدا، عبادتش به درگاهِ خدا، نماز هست، ستایش و تحسینش کن و تمام.
لطفا سکوت کن، هم کلامی هم داخلِ ذهنت.
به تو ربطی نداره داره نماز میخونه یا چی.
سریع میخونه یا چی.
نبینم تو ذهنت بگی عینِ کلاغ میخونه ها، فقط دولا راست میشه، با سرعتِ نور میخونه، اصلا چی متوجه میشه از این نماز
یکی در میون میخونه یا چی.
قشنگ ریختم بیرون این نجواهای بی تربیتِ بی ادبِ بی شخصیتِ ذهنمو در مورد نماز یا هر عبادتِ دیگران، که دقیقا اون لحظه دارم قضاوت میکنم…
فارغ از اینکه عبادت اون فرد چه کیفیتی داره که اصلا به من مربوط نیست، چون فقط به خودش و خدا مربوطه، خودم نه تنها عبادتی نمیکنم با این افکار، بلکه ضد عبادت هم انجام میدم چون دارم تو ذهنم قضاوت میکنم، بد ترش وقتیه که با همسرم صحبت میکنیم و از یه موضعِ حق به جانب و عابد و زاهد و برگزیده میگیم:
نمازی، نمازه که تاثیر بذاره روی فرد.
اخلاقش رو حسنه کنه و …
باشه، این حرف درست…
تو نماز نمیخونی سمانه و قضاوت میکنی کسی رو که نماز میخونه؟
اما مطابقِ ایده آل تو نمیخونه؟
مگه اصلا تو باید قبول کنی یا بپذیری اون نماز رو؟؟؟
برو عاموووووو
برو دختر خووووووب.
شما تلاش کن، عبادتِ خودت با روشِ خودت، رو خوب و قلبی انجام بدی، و لطفا کاری به عبادت دیگران، زبانِ گفتگوی مخلوقاتِ دیگر با خدا نداشته باش.
سپاس گزارم ازت سمانه جون.
خدایا مرسی این تفکر و یادآوری هارو بهم میدی.
مرسی که بهترین معلمم هستی و دست هاتو میفرستی که بهم یادآوری کنن، یکی از دست های خفن ات استاد عباس منشه.
همینطور سپاس گزارم از سایر دست هات که خیلی هم زیادن، انسان های دیگه، طبیعتت، حیوانات و …
چشم های معصوم و مهربونِ حیواناتی که میاری سر راهم، بهم مهربونی و عشق رو یادآوری میکنن…
مرسی، مرسی، مرسی.
سمانه جون، وقتی حس کردی حالت میزون نیست، درک کردی یه چیزی غلطه، خواستی ارتباط بگیری با خدا که حالت خوب شه، حس ات خوب شه، باز اون لحظه از خودِ خدا هدایت بگیر با چه روشی وصل شی بهش تا بهترین جواب رو بگیری…
گاهی با نوشتن سپاس گزاری میتونم بهبود بدم حالمو…
اما الان این پیام اومد که از خودش هدایت بگیرم، از ذهن خودم کمک نگیرم، چون خدا بهترین روش رو میدونه برای اون لحظه ی من و خودش راهنماییم کنه خیلی خیلی بهتره.
خودش راهنماییت میکنه الان، همین لحظه:
سمانه جون بهت میگم چطوری با هم ارتباط میگیریم که تو دلت غنج بره واسه خدا…
یه مثالِ به لحظه و آنلاین از عبادتِ سمانه با خدا، همین نوشتنِ این کامنت هست…
من الان با خدا دارم گفتگو میکنم.
به همین راحتی و آسونی و شیرینی و دلبری.
اون میگه، من تایپ میکنم، داره از طریقِ تایپ با انگشتهای خودم، چشم های خودم، حس های خودم هدایتم میکنه به گفتگو بت خودش…
خدای به شدت کار درست، دقیق، منظم و همه چی تمومی داریم ما مخلوقات.
تازه الان درک کردم وقتی سعیده جانم مینویسه خوندن و نوشتن کامنت صلاه هست واسش یعنی چی؟
یعنی تو این لحظات داره عبادت میکنه…
یعنی سمانه تو میتونی هر لحظه مشغول عبادت باشی.
چطوری؟
وقتی قلبت رو خالص کنی.
چشم بگی به هدایت های خدا.
اون لحظه چون قلبت وصل میشه به خدا، یعنی داری عبادت میکنی…
میخواد نماز بخونی با عشق و عاشقی …
میخواد یه لیوان آب بدی با عشق دست یه بنده خدایی…
میخواد بری ظرف های خونه ی خودت یا مامانت رو با عشق بشوری…
هر لحطه سیمِ قلبت به خدا وصل بشه، تو در حالِ عبادتی نازنینم.
سمانه ی نازنینم.
سمانه ی عزیزِ دلم.
من فدای تو و بهبودها و تغیراتت بشم الهی.
عاشقتم دخترِ خوب، مهربون، خوش قلبِ من.
ماچ به رویِ همچون ماهت سمانه جان، سمانه خانم.
ستایش، هر ثانیه، بر این خدا، باز هم کمه.
خدایا منو سپاس گزار بهتری کن برای خودت.
این باورِ شگفت انگیز رو از استاد یاد گرفتم تو فایل شگفت انگیز توحید عملی9
استاد جان مرسی به وسعتِ فراوانی های کل جهان و هستی، به اندازه ی کلِ دَم و دستگاهِ خداوند.
خدایا مرسی واسه این روزیِ با برکت و فراوانی که امروز دادی بهم. سورپرایزم کردی، عاشقتم.
اولین هدیه ی تپلِ امروز دریافت شد.
هدیه های امروز واسم خاص هستن، مثل هدیه های هر روز دیگه ای.
امروز چهارمین سالگرد ازدواجمه.
سپاس گزارم برای همسرم، آدم خیلی خیلی خوبی که اومد تو زندگیم و خوشحالم از بودن مون در کنار همدیگه.
الهی شکر بی نهایت.
خدایا مرسی که هستی، مرسی که تو رو دارم، وقتی تو رو دارم همه چی دارم.
سلام سمانه جانم،پرنده بهشتی.
اول میخواستم تبریک بگم چهارمین سالگرد ازدواجتون را و بگم بهترین هدیهها رو انشالله خداوند بهت بده بعد دیدم خالی از انصاف است که خودم هدیهای بهت ندهم،چون دنبال باورهای امید بخش و توحیدی بودی من هم یک حدیث با باور امید بخش بهت هدیه میدم المومن دائم النشاطه انسان مومن نشاطش دائمی است شادیش دائمی است نشاط از درون میاد یعنی قلبش شاد است این نوشتن به خودمم کمک میکند تا مومن باشم.
بعد هم تشکر کنم بابت کامنت سریالی و دنبالهداری که برامون میگذاری کلی لذت بردم انواع عبادتی که برامون گفتی و اینکه مهمه سیممون وصل بشه و ممکنه هر بار با یه عبادت تکراری نباشه با یه چیز جدید سیممون را وصل بکنیم که البته من دوست دارم خدا کمک کنه بیشتر مواقع وصل باشه با هر چیز کوچیکی وصل بشه با یک جرقه، احتیاج به کابل بزرگ نداشته باشد.
و از اینکه صادقانه نوشته بودی قشنگ بیرون کشیدی اون نجواهای بیتربیت بیادب در مورد قضاوتهای دیگران را لذت بردم ممنونم
سلام نفیسه جانِ نفیس و ارزشمندِ خدا.
امشب، به محضِ دیدن نقطه آبی، ذوق زده شدم و با 5 تا پیکِ نازنین، روبه رو شدم که از سمتِ خدا برام پیام آوردن.
یکی از این 5 تا انسانِ مهربان، تو هستی نفیسه جانم.
وای نمیدونی هر بار که پرنده بهشتی خطابم میکنی چقدر دلم قنج میره…
حسِ خوبی داره برام.
مرسی عزیزم.
ممنونم از حُسنِ نظرت، از تبریکت، از هدیه ی جذابت که سورپرایزم کرد:
انسان مومن نشاطش دائمی است شادیش دائمی است نشاط از درون میاد یعنی قلبش شاد است.
مرسی که حواست بود من دنبالِ باورهای امیدبخش هستم.
مرسی که این روزیِ غیرِ حساب رو از طرف خدا برای من هدیه آوردی.
خوشحالم و ممنونم که کامنت هامو با عشق و حوصله میخونی و برام پاسخ میذاری، این از محبت تو هست.
برات از خدا میخوام:
همیشه دستهاش روی شونه هات باشه و حمایتت کنه.
تو بغلِ گرم و نرم و امنِ خدا باشی و هیچوقت پایین نیای.
همیشه تو مسیر رشد و بهبود و توحید باشی.
ماچ به روی همچون ماهت
و سپاس فراوان که اومدی تو زندگیم و با خودت و پیام هات نور دادی به لحظاتم.
خوشحالم اجازه پیدا کردم برات پاسخ بنویسم.
گاهی وقتی برام پاسخ میاد، اون لحظه چیزی ندارم برای نوشتن ولی تو قلبم سپاس گزار دوستهامم که برام مینویسن و محبتشون رو هدیه میدن بهم.
این محبت دوستان، روزیِ غیر حساب منه، که خیلی خدا رو بابتش شکر میکنم.
خدایا مرسی که تو زندگیمی و با نور خودت هدایتم میکنی.
یهدی الله لنوره من یشاء
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به استاد جان و مریم جان و همه ی دوستان عزیزم.
سلام به سمانه جانم.
امشب، الان، هدایت شدم به خوندن این کامنتم و پاسخ هاش.
پاسخ های دوستانم و ادامه ی این کامنت به صورت پاسخ های خودم.
الان هم هدایت شدم بیام سریالِ نوشتن از شناساییِ شرک هامو ادامه بدم.
میشه چهارمین کامنت از این سریال.
یکی از شرک هایی که شناسایی اش کردم در حیطه ی سلامتی و بیماری هست.
متوجه شدم گاهی سخنِ یه پزشک رو انقدر بالا بردم تو ذهنم که حسابی ترسیدم، باورش کردم که مشکلی وجود داره و به دنبالش کلی نجوا اومده که دیوانه ام کرده…
پزشکان نازنین، دست های خداوند هستن که میتونن کیفیتِ سلامتی مون رو بهبود بدن، اما فقط دست هستن نه بالاتر…
رئیس فقط خداست.
اونه که میتونه و بلده از ما محافظت کنه در هر شرایطی.
یکی از بهترین و قدرتمندترین باورهای من که تمرینش میکنم اینه:
فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین
فقط اونه که بهترین حافظ هست برای همه مون، همه ی مخلوقاتش…
چرا من یادم میره و دچار شرک میشم و قدرت رو از خدا میگیرم میدم به حرفِ بقیه، شرایط، شواهد و …
سمانه چون تو هم انسانی، گاهی فراموش میکنی، گاهی شتاب میکنی…
نه که بگم بهت حق میدم و راحت باش ها، نه…
میخوام بدونی اگه پیش اومد اشکالی نداره، تلاش کن برگردی تو مسیر اصلی دوباره…
نترس و غمگین نباش.
خدا خودش هست و هدایتت میکنه.
گاهی شرکم اینطوری ظاهر میشه که قدرت رو میدم به حرف بقیه.
یعنی بزرگ میشه حرفشون برام.
یعنی باور میکنم.
انقدر که ناراحت میشم.
عصبانی میشم…
از طرفی هم مواجه میشم با روحم که این ناراحتی و خشم رو نمیتونه بپذیره، کینه رو نمیتونه تحمل کنه و با خودش حمل کنه…
برای رهاییِ خودم از این تله، پناه میبرم به اینکه به نکات مثبت اون فرد یا ماجرا دقت کنم که البته خیلی سخته ولی شدنیه.
نی نی داره تکون میخوره، سلام میده به همه ی عزیزان:))))
وقتی کامنتهامو میخونم متوجه میشم گاهی سربسته و بدون مثال مینویسم، گاهی با مثال…
هر وقت آماده باشم، تکاملم رو طی کرده باشم، با خودم در صلح بیشتری باشم، بی توجه تر باشم به قضاوت مردم مثال های بیشتری مینویسم تو کامنتهام.
به خودم سخت نمیگیرم.
انقدر رشد کردم تو کامنت نویسی هام که خودمو تحسین کنم.
شجاعت خودمو در نوشتن بعضی از کامنتها واقعا تحسین میکنم.
آفرین سمانه که نقاب هاتو کنار میزنی و با خودت روبه رو میشی شجاعانه.
نمیدونم چی شد که 2 بامداد کشیده شدم به سمت نوشتن کامنت.
ولی خوشحالم که مینویسم چون میدونم واسم لازم و خوبه که خودمو بهتر بشناسم.
همگی در پناهِ خدای یکتا باشیم.
خدایا ازت سپاس گزارم که بهم نعمتِ نوشتن رو سالهاست که دادی و خیلی لذت میبرم ازش.
سمانه جانم سلام .سلام به آواز خوشی که از باور های خوبت اومد . من این چند باور را یاد گرفتم که استفاده کنم گرچه فکر کنم ببشتر باشن ولی ظرف من این قدر است
1. سلول های ضعیف میروند تا جاشون را سلول های نو و قوی بگیره .
راستش خیلی نزدیک بود با یک صحبتی که از یک خانم دنیا دیده شنیدم که گفت هر دستی را خدا بگیره یک دست بهتر جاش می فرسته منظورش هر آدم یا موقعیت و.. بود که بگم اولین بار بود بعد سالها شنیدن هبچ بدی نرفته جاش خوب بیاد این جمله را شنیدم و می دونم برای باور درست ساختن باید میلیارد ها بار تکرارش کنم .
2. همه موجودات مخلوق خدا من ،تنها قدرت مطلق عالم هستند .
من به ظاهر نه ولی در باطن از حشرات میترسم ولی وقتی حمید امیری ،( حنیف)گفتن هر حشره ای ماموریتی دارد دیدم عوض شد الانم که شما این باور خوب را اضافه کردید.
3.که این یکی را خیلی دارم ملموس میبینم و نمیدونم چجوری شاید اونجور که استاد میگن خود به خودی یا ناخودآگاه داره درست میشه اینه که من در بهترین زمان در بهترین مکان هستم
مثالهام خیلی کوچیکن ولی به تقویت باورم کمک میکنه مثلاً زنگ زدم برای تسلیت به یه دوست و اونجا متوجه شدم که دوست دیگرم را هم باید برای تسلیت زنگ بزنم چون تو فضای مجازی نیستم اصلاً متوجه این موضوع نمیشدم
یا برای خرید چند قلم کالا به بهترین سایت و بهترین قیمت من در زمان درست جای درست بودم یا برای گرفتن دورهمی کنار استخر با اینکه انتخابهای متعدد بود ولی به پیشنهاد من در روز درست جای درست بودیم این مثالهای جزئی و کوچیکو زدم که همین نشانههای کوچیک و تایید کنم و به نشانه های بزرگتر و موفقیتهای عالیتر هدایت بشم.
آواز باورهای خوبت بلند پرنده بهشتی
سلام سمانه عزیز
کامنتتون چقدر بهم کمک کرد چون منم مدتیه زوم کردم به ریزش موهام بخاطر دارویی که مصرف میکردم این اتفاق افتاده…ولی الان فهمیدم که چون تو گوگل سرچ کردم نوشته بود باعث ریزش مو میشه منم قبول کردم و باور کردم الان هر روز فکرمو مشغول کرده که با اینکه دارو رو قطع کردم چرا دوباره ریزش دارم والان فهمیدم که خودم باعث شدم
این باور شما رو کپی کردم تا هر روز تکرار کنم که موهای ضعیف میریزن تا جا باز کنن برای موهای قوی
و در مورد حیوانات هم من همیشه ترس داشتم مثل شما اصلا از چند متری که گربه میدیدم فرار میکردم ،کلا از همه حیوانات حتی نمیتونستم جوجه مرغ رو بدست بگیرم… خدارو شکر یه مدتیه خیلی بهتر شدم به گربه ها و سگ ها غذا میدم ولی هنوز نمیتونم دست بزنم بهشون…
باورهایی که ساختین خیلی عالی هستن منم از امروز شروع میکنم و این باورها رو در خودم تقویت کنم
سپاسگزار خداوند هستم که امروز منو به کامنت شما هدایت کرد
ممنون ازتون
سلام سمانه جان
خیلی موضوع که بهش پرداختی دوست داشتم !
منم شمشیر از رو بستم بهش :)برو تو دل همش تازه میفهمی چقدر الکی بودن همه ترس ها و شرک ها
مثال ،من تا الان هیچ وقت عکس پروفایل نذاشته بودم در هیچ پلتفرمی
اما اینجا گذاشتم ،اونم نه یه عکس جینگول :)گفتم بگیرد ساده ترین و معمولی ترین عکست بذار
چرا؟واس همون ترس از قضاوت ،اینکه مردم چی میگن ،و…
شاید سر جمع 100 تا کامنت هم در باقی پلتفرم نذاشتم
اما گفتم هر روز باید بنویسی !اونم چی نوشتن :)منی که انشا هامم میدادم بقیه بنویسن اتقد که بی حوصله بودم و از نوشتن خوشم نمیآمد
اما گفتم نه !باید بنویسم اونم هر شب اونم راجب خودم و ترس ها و چالش هام حتی اگه خوب نباشم حتی اگه کامل و با آگاهی تمام نباشم
بذار هرکی هر چی خواست فکر کنه !من بایدددد بهترین خودم بشم
اونم معنی که ترس از ترد شدن و نگاه منفی آدما داشتم
حیوانات دوست داشتم اما تا این سن بهشون دست نزده بودم :)
گفتم نه باید حیوان خانگی بگیرم ،اما سرم شلوغ بود و نگه داری گربه و سگ به وقت و توجه بیشتری نیاز داشت
پس جوجه اردک شروع خوبی بود!الان یار شفیق من شدن طلا و حنا خانم
حالا که از ریزش مو گفتی حتما راجب رزماری تحقیق کن !منم تازه کشفش کردم ،یا مکمل هیرویت
اگه رژیم گرفتی و فک میکنی ریزش گرفتی باور کن تلقینی که ما این همه سال باور کردیم ،که مثلا برنج نخوری کچل میشی :/پس این همه ایرانی که حتی صبحونه هم برنج میخورن و کچلن پس از کجا امدن
ولی موهای نازنینت میفته تا همه جا ردی از تو به جای بمونه نگرانشون نباش ،بهشون برس بفهمن چقدر دوسشون داری که نمیخوای یه دونه اشون هم از پیشت بره :)
منم به شرک ها آگاه شدم و تک به تک به نبردشون رفتم ،احساس قدرت پس از ازبین رفتن شرک ،بی نظیره
خداروشکر که این موضوع بهم یادآوری کردی دوست قشنگم
در پناه خدا خانم صوفی
فاطمه ی عزیزم
شما علاوه بر اینکه درون پاکی دارین
چهره ی زیبا و فوق العاده ای هم دارین – بینی خوش فرم، پوست صاف و چشم عسلی و چهره ی بشاشی دارین
خدا حفظتون کنه
بهتون تبریک میگم ک پا روی ترس
نظر مردم
ترس از طرد شدن گذاشتی
و عکس پروفایل برا خودت گذاشتی
و درمورد مو چقدر زیبا گفتین
بهشون برس بفهمن چقدر دوسشون داری که نمیخوای یه دونه اشون هم از پیشت بره :)
چقدر با خودت در صلحی و چقدر این نگاه زیباست
شاد و موفق باشین زیر سایه خدا
سلام امیدوارم حالتون خوب باشه
خیلی ممنون بابت لطفتون
راستش اول که ایده عکس پروفایل آمد، صرفا برای محک زدن خودم بود که چقدر حرفای استاد رو قلبا باور کردم
و تا چه حد میتونم تو زندگی عملی کنم
اما نتیجه چیزی بیش از این بود
اون ایده اجرایی شده (عکس پروفایل +ردپا هر روز تو سایت)
در های دیگه ای رو به روم باز کرد
خداروشکر که صدای هدایتگر گوش کردم و همین اول راه باعث شد نتایج زیادی تو بخش های متفاوت رقم بزنم،البته به لطف خدایی که منو وارد این مسیر کرد
پیام شما یادآور شد که کجا اولین قدم هارو برداشتم
در صلح بودن هم هدیه ای که بعد از آشنایی با سایت ،دریافت کردم
خیلی ممنون از توجه و حس خوب پیامتون
در پناه خدا باشید
بنام خدایی که من را آفرید تا خالق زندگی خود باشم
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته و تمام اعضای خانواده عزیزم
شرک در دل مومن مثل راه رفتن مورچه روی سنگ سیاه در دل تاریکی شب پنهان است
به نظرم قضیه ایمان و شرک همیشه بوده و هست ،من اگه بخوام از شرکای خودم بگم باید هزاران صفحه بنویسم و ضربه های که از این قضیه دیدم،ولی میخوام چند نمونشا بنویسم
دقیقا 8سال پیش من دیابت گرفتم و دکترا گفتن این ارثی هستش و هیچ درمانی هم در کار نیست و من هم باور کردم و نتیجش این شد که 7سال انسولین مصرف میکردم و روز به روز فقط مقدار مصرفم بیشتر میشد و کامل کنترل نبود و من چقدر از این شرک ضربه خوردم از اینکه اینا قبول کردم ولی با اجرای قانون سلامتی و اینکه ژنتیکی در کار نیست و این من بودم که این بیماریها را خلق کردم و خداوند مهربونتر از این حرفاست این منم که باید باورش کنم و ورودیهاما کنترل کنم و وقتی اینجور عمل کردم سلامتی برگشت شاید خیلی طول کشید ولی شد و من درمان شدم و گفتم واقعاً خداوند عادل،این قضیه چیزی هست که بولد بود و واضح وگرنه من هنوزم که هنوزه بعضی وقتا یه سری رفتارایی انجام میدم که بعداً وقتی بهش فک میکنم میبینم از شرک میاد،به نظرم باورهای توحیدی یکی از اصلیترین و مهم ترینر باورهاست،اصلا توحید همه چیز تا توحید نباشه آرامش نیست
یا من خودم ارتکاب به جرم داشتم دفعه اول همش شرک بود رو همه حساب میکردم وکیل ببین ،قاضیا ببین اینا ببین و اونا ببین تا یک جوری حل بشه الان که میبینم رو هر کی حساب کردم هیچکار برام نکرد و از جایی برام حل شد که فکرشم نمی کردم و قضیه ای که شاید منجر به 10سال زندان میشد با دو ماه حل میشد شاید اونروز فهمیدم که خدا برام درست کرد و زود یادم رفت و ذهنم میگفت بخاطر فلان تبصره و ماده بود و وقتی شرک باشه و ایمان نباشه تو نمیای ریشه ای حلش کنی و من دقیقا همون کارا کردم و دوباره روز از نو دوستان داستان ایمان همهچیز اینا منی میگم که هزاران چک و لقد از این دنیا خوردم تا اینا درکش کنم بخدا همه اون روزا با استرس و حال بد گذشت به نظر من مگه میشه آدم ایمان داشته باشه و باورهای توحیدیش درست باشه و آرامش نداشته باشه اصلا غیر ممکن،غیر ممکن،
و من همچنان ادامه دادم تا دقیقا برج 2پارسال که دوباره دستگیر شدم و من اونشب اونقدر آرامش داشتم و آروم بودم که حد نداشت چون هم برام عادت شده بود و هم میدونستم کارم اشتباه و با اون قضیه انگار دوباره خدا گوشما پیچوند،اینقدر معجزه تو اون 24ساعت دیدم که واقعا مطمنم بودم که این کارا را فقط خدا برام کرده وگرنه حالا حالا ها درگیر زندان بودم و معلوم نبود که چی میشد ولی بعد از چند روز آزاد شدم و فهمیدم فقط باید روی باورهای توحیدیم کار کنم و با سایت استاد و این خانواده دوست داشتنی آشنا شدم و شروع کردم کار کردن روی خودم و تغییر شخصیتم و روز به روز بهبودا حس میکردم توی تمام اتفاقات و لحظه به لحظه زندگیم اصلا من عاشق آرامشی شدم ،اینقدر بهم گفتن وکیل بگیر ولی من میگفتم خودش همه کارا را درست میکنه من فقط باید احساسم خوب باشه و روی اون حساب کنم پروندم رفت شعبه ای که میگفتن این قاضی فقط 15سال حکم بهت میده ولی من گفتم اشکال ندارد خودش درست میکنه چند ماهی طول کشید تا روز دادگاهم و بعداً متوجه شدم بخاطر این بود که اون قاضی کلا رفته بود از اون دادگاه و گفتم ببین خدا چجوری برا من درست کرد وقتی رفتم پیش قاضی به خودم گفتم فقط راست میگم و روی خدا حساب میکنم و رو باورهای توحیدیم کار کردم اینقدر نجوا بود که حد نداشت ولی من گفتم اگر ثراره با صداقتم اعدام کنند بذار بکنه اگه با صداقت بدتر میشه بذار بشه بهم میگفتن تو دیوانه ای روانی شدی نکن ولی با همه اینا انجامش دادم و گفتم من باید ایمانما نشونش بدم آخه یکی ی جرمی انجام میده و قبول دار نیست ولی من حتی اونایی که قبلشم انجام داده بودم هم قبول کردم و یه خودم گفتم تا نپذیرند نمیتونم از ریشه حلش کنم و رفتم تو دل ترسم و خدا همه چیزا برام درست کرد و قاضی کمترین حکما بهم داد و نوشته بود برای صداقت اصلا کیف کردم و گفتم ببین چجوری خدا برات درست کرد وقتی تو ایمانتا نشون دادی جالبیش به اینه که الان چند ماه از اینکه من رفتم و حکما قبول کردم گذشته و دیگه ابلاغی برام نیومد و میدونم که اینم دوباره یکی از معجزات خداوند چون مطمنم که من اگه احساسم خوب باشه و ایمان داشته باشم و توجهم روی نکات مثبت باشه به اون جاهاهدایت نمیشم و این حرفا در ادامه این کامنت یک روی میام میگم و مطمنم که همه چیز به راحتی حل میشه و مطمنم جواب ایمان آرامش و اتفاقات خوب اینا مطمنم،چون زندگیم شده سرتاسر معجزات خداوند ،نمیدونم کی فقط مطمنم و برای اینکه ایمان خودم بیشتر بشه و ردی به جا بذارم حتما میام و مینویسم،دوستان من نمیگم خیلی موفقیت بدست آوردم ولی واقعا از قعر رسیدم به سطح از منفی هزار رسیدم به مثبت 10,عمرا اگه حتی یکی از شما نزدیک به گذشته منم باشید ،فقط ادامه دادم فقط کم نیاوردم و مطمنم که به همه چیز میرسم فقط باید ادامه داد،نمیگم تضادی یا چالشی ندارم ولی مطمنم وقتی من بزرگ بشم خیلی راحت حلش میکنم،بخدا الان که مینویسم داره خودم گریم میگیره که چقدر خداوند و قوانینش عالیه اگر ما شرک نداشته باشیم اگر تغییر کنیم و ادامه بدیم،و در آخر بازم با این دعا تموم میکنم که
خداوندا آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آنچه را که نمیتوانم تغییر دهم
و شهامتی که تغییر دهم آنچه را که میتوانم
و دانشی که تفاوت این دو را بدانم
به نام خداوند مهربان
سلام اقای رحمانی
از خواندن کامنت شما واقعا از صمیم دل میگوییم که لذت بردیم نه فقط از کلمات و حس و حالی توحیدی که داشت بلکه به خاطر شجاعت و ایمان به خود و خدایتان که خیلی خوب او را شناختید. خیلی خوب متوجه شدید که تنها تکیه گاه ما انسانها خداست و بس تنها قادر مطلق برای انجام کارهای ما بندگان اوست و بس مانند شما که بنده او هستید و به درگاهش سجده می کنید و به پایش بوسه می زنید. تنها اوست که می داند شما به چه مقدار دوستش دارید و او هم به همان مقدار بلکه بیشتر دوستتان دارد. اوست که می داند پشت این کلمات شجاعانه شما که حاکی از اشتباهات است چه قلب مهربانی وجود دارد چون خداوند با مهر و محبت هر کس وارد قلب توحیدیش می شود نه با کینه و نفرت. او می داند که در این کلمات شما که شاید خیلی از انسانها شجاعت رودر رویی با ان را با خودشان ندارند چه برسد به خانواده بزرگ و جهانی استاد که شما مشرک نیستید و توحید را درک کرده اید و مطمینا کسی که این گونه به خدایش ایمان دارد واو را می پرستد و شرکی در وجودش لانه ندارد تا اخر عمر مورد لطف و عنایت پروردگارش که همانا باز خورد افکار و نیت شما است قرار خواهد گرفت. از خداوند خواهان سلامتی موفقیت و ازاد زندگی کردن درپناه او را ارزو داریم.
خدایا شکرت
سلام دوستان عزیزم
ازتون واقعا سپاسگزارم بابت دعای زیبا و قشنگتون
من زیاد اهل نوشتن نیستم وگرنه هزاران مثال دارم و واقعا ایمان را با هیچ کلمه و حرفی نمیشه توضیحش داد،من از وقتی خدا را درونم پیدا کردم و فهمیدم اول باید گذشته خودما قبول کنم تا بتونم تغییرش بدم اگه اینجا خیلی راحت دارم میگم نه اینکه اصلا برام مهم نیست ولی میدونم باید صادق باشم اول با خودم بعد با بقیه،و به نظر من هر کسی تو این خانواده هست باید بهترین خودشان تجربه کنه بخدا میشه اینا مطمنم،من الان وقتی رابطما با خانم و فرزندم میبینم میگم یا مثلاً رابطم با خدای خودم و اطرافیانم و بحث عزت نفس و سلامتی،به خودم میگم اگه ایناشد پس ثروتم میشه فقط باید باورهای ثروتما تغییر بدم،واقعا این سایت و این خانواده بهترین محیط برای تغییر هستش،از خواندن کامنتاتون لذت میبرم
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به استاد عزیز دوستان خوبم
واای که چقدر دلم برای این پرادایس زیبا تنگ شده بود
استاد عجب بدنی تحسینتون میکنم
خدایا شکرت بابت این طبیعت زیبای پرادایس
استاد تحسین میکنم شما رو بابت این عشقو حرارتی که برای آموزش دادن توحید به ما دارید و چقدر با حرارت توضیح دادید و چقدر دوست دارید که ماهم یاد بگیریم و در زندگیمون عمل کنیم
بریم سر سوال ها به امید خدا
با توجه به صحبتهای استاد، در قسمت کامنتهای این فایل بنویسید: زمانی که باور به تاثیر عوامل بیرونی مثل: ژنتیک، سیاست، قدرت یک فرد خاص و… داشتید، چه نتایجی در زندگیتان گرفتید؟
الان که دارم خوب فکر میکنم بیاد خودم میارم که چقدر آدم مشرکی بودم و چقدر به خودم ظلم کردم
زمان مدرسه شرک میورزیدم که دوستم چون بلده میتونه بهم کمک کنه توی درس ها ولی پشت پا میزد بهم
زمانی که خدمت بودم همه چیز رو پدرم میدونستم و فکر میکردم باید اون ماری رو انجام بده و انجام هم داد ولی شرک داشتم و چقدر توقع داشتم از دوست بابام که من رو توی خدمت یک جای عالی بذاره که آفتاب و مهتاب نبینم البته خیلی چیزها توی خدمت یاد گرفتم اما باز هم شرک بود و خیلی وقت ها حالم بد بود و دلیلش رو نمیدونستم ولی الان فهمیدم بابت شرک پناهم بوده
توی دانشگاه شرک میورزیدم چون فکر میکردم استاد ها میتونستند برام کاری بکنند
توی زندگی مشترکم به همسرم شرک داشتم چون فکر میکردم حال و احساس خوبم اونه چون وابستش بودم و ضربه های ویرانگر شرک رو هم خوردم
توی کارهای قبلیم شرک داشتم که مشتری ها کسانی هستند که میتوانند بهم پول بدهند و برام مشتری های بیشتری رو بیارن فکر نمیکردم که بابا خدا همین مشتری رو برات فرستاده و اون هست که میتونه مشتری های بیشتری رو برات بیاره
البته به لطف خدا خیلی خیلی خیلی بهتر شدم اما به قول استاد این شرک توی وجودمان هست و باید پیداش کنیم و روی خودمون همیشه کار کنیم
به این فکر کنید که:
به محض اینکه اوضاع کمی سخت شده، چطور این نوع باورهای شرک آلود مثل (تاثیر ژنتیک، قیمت دلار، اوضاع اقتصادی و… ) شما را به احساس ” ناتوانی از تغییر آن شرایط سخت ” رسانده است؟
و چطور به خاطر آن باورهای شرک آلود، قدرت خلق شرایط زندگی را از خودتان گرفته اید و به آن عوامل محدود کننده بیرونی داده اید؟
تا قبل از این ماجرا قدرت دادن به عوامل بیرونی خیلی شرایط سختی داشتم و همش فکر میکردم که دولت همسر خانواده دوست آشنا باید برام کاری بکنه و چقدر خودم رو محروم کردم از نعمت های بیشماری که خدا بهم داده که نمیخوام از نتایج بد بگم
میخوام از ایمانی که به خرج دادم بگم
توی کارم قبل از سال اومدم گفتم که خدا هست که مشتری ها رو میفرسته و خدا هست که بهم رزق میده و عوامل بیرونی و قیمت چوب که هرروز داشت گرون میشد قیمت رنگ که هرروز یک قیمت بود رو باور نکردم و گفتم هرکسی نون باور ها و افکار خودش رو میخوره و خدا هست که روزی رسوندهست اگر که من باور کنم این جمله رو و خدا هم به اندازه ای که باور کردم مشتری های تاپ و خوب و دست به نقد رو برام میفرستاد حتی مبلغ هایی رو با مشتری هام میبستم که قبل از اون اصلا نبود و من دیدم که چطور خدا مشتری ها رو توی همون بازاری که بقیه میگفتند کم هست و نیست کن مشتری هایی با مبلغ های خیلی خوب رو میگرفتم و حتی یک وقت هایی ذهنم و خیلی های دیگه میگفتند که این متشری رو بچسب بهش و ولش نکن که این میتونه بهت کمک کنه اما به خودم میگفتم همین مشتری رو خدا برام فرستاده پس اگر قرارع از این مشتری برام مشتری بیشتری بیاد اون هم کار خدا هست نه این مشتری و دیدم که خدا اسانم کرد برای آسانی ها و اتفاقا توی دو ماه آخر سال بیشترین درآمد رو توی کل زندگیم داشتم به لطف خدا
اما متأسفانه من خودم خیلی وقت ها فراموش میکنم اما توی اوج حال بد و احساس ناسپاسی که بهش برمیخورم سریع به یاد خودم میارم که خدا کجاها بوده که کمکم کرده و تنهام نذاشته
قبل از سال بعد از این همه نتایج خوبی که گرفتم ذهنم همش میگفتم که این همه نتایج خوب بخاطر این بوده که فلانی بوده کمکت کرده فلانی بوده که هواتو داشته فلانی برات مشتری آورده و پول بهت داده اما واقعا خاموش میکردم نجواهای ذهنم رو و میگفتم اصلا تو درست میگی تو میگی فلانی فلانی و فلانی این کارها رو برات کرده و خدا هم هیچ نقشی نداشته این وسط باشه حرف تو درست اما همون نفراتی که به تو کمک کردند رو چه کسی به قلبشون انداخت که به تو کمک کنند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!این جا بود که دیگه ذهنم over dos کرد خخخخ دیگ ساکت شد
توی مهاجرتم به یک شهر دیگه هم ذهنم همش میگفتم برو تهران پیش فلانی و فلانی تا کمکت کنه اما خدا من رو به شهری آورد که هیچکس نمیشناخت منو و حتی هیچ چیزی از قبل نمیدونستم و با مقدار کمی پول اومدم و توکل کردم و به خودش و بهم نشون داد که چقدر دوستم داره و چقدر هوامو داره
حتی همین جا هم خیلی از دوستانم میگفتند که به اصفهانی ها اعتماد نکن (با کمال احترام به اصفهانی های عزیزم که حتی خودشون میگفتند که فلانی ها اینجوری هستند و اونجوری هستند ) ولی من گفتم که آقا شما نتیجه افکار و باور های خودتون رو میگیرید من هم نتیجه افکار خودم رو میگیرم
و به خداوندی خدا آدم های نازنین این شهر چقدر بهم کمک کردند چقدر بهم لطف کردند چقدر هواموداشتند و دارند البته همش از لطف خدا هست و بس
بخدا اونقدر این افراد بهم نزدیک هستند و کمکم میکنند ک توی شهر خودم. این همه کمک بهم نشده خدارو شکر
هر جا که قدرت دادم به خدا نتایج خوبی گرفتم هر جا که قدرت رو دادم به عوامل بیرونی ضربه هاش رو هم خوردم این جمله استاد هست که برای خودم پیش اومده و من هم الان این جمله برام صادق هست
خیلی مورد ها هست که الان یاد میاد پشت سر هم
چقدر ازت ممنونم استاد که با این سوال ها و فایل ها مجبور میکنی ما رو تا بیاد خودمون بیاریم و خودمون رو بیشتر و بهتر کند و کاو کنیم
وقتی آن باورهای شرک آلود را تغییر دادید، چه تغییرات مثبتی در نتایج شما ایجاد شد؟
به چه شکل توانستید باورهای توحیدی را جایگزین این باورهای شرک آلود کنید؟ این نگاه توحیدی چه تغییراتی در رفتار، شخصیت، عملکرد، ایمان و جسارت شما ایجاد کرده است؟
باورهای توحیدی همه چیز هست واقعا و هر چقدر که روی این باورها کار کنیم باز هم جای کار داره و باید بهتر بشیم
من خودم خیلی نگرانی هام کمتر شده
ترس هام کمتر شده
ایمانم به خدا بیشتر شده
زندگی رو آسان تر میگیرم
نجواها رو راحتتر کنترل میکنم چون نتیجه گرفتم و نتیجه دستم هست
حال و احساس خوبم بیشتر و بهتر شده
بخدا همه این ها هنوز توی ذهنم هست مثل ترس نگرانی استرس حال بد ولی نسبت به قبل خودم خیلی بهتر شدم بهتر که چه عرض کنم عالی تر شدم ولی میدونم باز هم میشه بهتر و عالی تر بشم
توکلم به خدا بیشتر شده
و چقدر خوب متوجه میشم که کجاها دارم شرک میورزم و کجا ها دارم توحیدی کار میکنم با اینکه قبلاً اصلا نمیفهمیدم شرک چی هست و توحید کجا هست اما رفته رفته با طی شدن تکاملم بهتر شدم
و خیلی جاها که میفهمم بخاطر عزت نفس پایین دارم شرک میورزم به خودم نهیب میزنم و یادآوری میکنم ضربات ویرانگر شرک رو و دوباره بر میگردم به جاده آسفالته
خداروشکر همه رو بخاطر فایل های شما و حرف هایی که خدا به شما گفته و شما هم به ما میگید دارم و خیلی شخصیت خودم رو بهتر از قبل شناختم و هنوز هم باید بهتر و بیشتر روی خودم کار کنم و میدونم که این مسیر انتهایی ندارن برای بهتر شدن
خداروشکر میکنم که در این جهان هستم و در این سایت الهی با چنین استاد توانمندی
و این چنین دوستان خوب و با آگاهی دارم
واقعا شکر کردن برای این همه نعمت این همه خوبی کمه ولی همین هم ارزشمند هست
استاد دوست دارم عشقم با این چهره زیبا و بدن قشنگت
دلم برای پرادایس تنگ شده بود
و دلم برای مریم بانوی عزیز بیشتر
موفق و شاد و سرزنده و سلامت باشیم هممون
باسلام خدمت همه عزیزان و استاد عزیزم
اولین کامنتم هستش ببخشید اگر لفظ قلم نمیتونم صحبت کنم .واقعا من از بچگی در گوشم گفتن تو هیچ وقت چاق نمیشی و این ژنتیک شماست و هر کاری که بکنی تغییری نخواهی کرد و من اینو باور کردم و اینکه گفتن از لحاظ پیشرفت نمیتوانیم مدرک بالایی بگیریم چون نسل ما کسی نبوده که پیشرفت کنه و…خیلی باورهای غلط دیگه ای که من تا قبل از اینکه با سایت استاد آشنا بشم این باورها رو داشتم خدا رو شکر که من روز به روز دارم روی باورهام کار میکنم وتا حد خیلی خوبی پیشرفت کردم.در مورد شرک قبلا فکر میکردم که رئیسم میتونه منو به زمین بزنه یا به اوج برسونه که با فایل های خوب استاد تونستم این شرک رو از بین ببرم و اینکه اکثریت میگفتن که پول کمه و ثروت دست یه عده ای خاص هست (خوبان خدا) یا ازما بهترون که خدا بهشون نظر کرده
خلاصه سرتونو درد نیارم این کامنتم که نوشتم ذهنم میگفت که چی میخوای بنویسی چی بلدی کامنتای بچه ها رو بخون چقد قشنگ نوشتن ولی من مقاومت نکردم و گفتم همین چیزی که تو دلمه مینویسم مهم نیست منتشر بشه یا نه من وظیفمو انجام دادم .تشکر میکنم از استاد عباسمنش بابت این همه اطلاعاتی که به صورت رایگان در اختیار ما میگذارن.
ای جانم درود استادعزیزم ومریم مهربانم
وهمه دوستان عالیم
خدایاشکرت بازهم روزی سرشارازعشق وآگاهی که
می توانم گوش کنم ووقتم رابه نحواحسنت باکلام شیوای استادم سپری کنم.
وقتی باشماشروع کردم آرام آرام تغییرات رادیدم ونتایج عالی یکی پس ازدیگری چون همین باورتوحیدی شمابذریکتاپرستی رادروجودم کاشت وهمان خداوندبودکه مرابه سمت شماهدایت کرد.
من هرروزبذررادرتمام وجودم تجلی دادم ورشدبه سمت آگاهی واینکه همه چیزرابه خدابسپارم وآرام شوم ودراین چهل وچندسالی که ازعمرم گذشت وجزشنیدن خرافات ویاوه گویی هاچیزی درمغزم رسوخ نکرده بودوبی هدف به زندگی ادامه دادن وفکرمی کردم زندگی همین است .
امابایک تلنگر،یک نگاه وعمیق گوش جان سپردن به یک شخصی که خداوندواردزندگیت می کندوکن فیکون می شودتمام باورهای چندساله ات وتوشروع می کنی به پاکسازی ذهن وباورهایت به هرقیمتی، فقط می خواهی آرامش راباتمام وجودت احساس کنی چیزی که اصلا برایت قابل باورنبودامابه لطف خداوندواستادم من تابوهایی راشکستم که هرکسی جرات آن رانداشت، ازافرادی فاصله عمیق گرفتم که متوجه شدم از کامنت های دوستان خودم دراین سایت طلایی که نمی توانند دل بکنندازبعضی شرایط، افرادووابستگانشان وبه همین دلیل تغییرات زیادی نکرده اند.
امامن دیگرنمی خواستم مثل گذشته زندگی کنم چه دستاوردی داشتم که باآنهاادامه دهم چقدرامروزتغییرات خودم رامدیون خدایی می دانم که مراازهمه تعلقات مادی وانسانی دورکرد،بیشتر رفت وآمدهای خانوادگی که اکثرا
می بینم به خاطرمسائل مادی است که منتظراین هستندچیزی به آنهاتعلق بگیرد وهمین باعث شرک
می شود،وقتی استادازآزادی درتمام زمینه هاصحبت می کنند درک من بیشتروبیشترشدکه چه بیان طلایی ارائه می دهندومن هرروزخودکفاترشدم درتمام زمینه هاچون خدایی داشتم کنارخودم که باتکیه بهش تمام ترس هاونگرانی هاتبدیل به یک آرامش عمیق شدندوهرروززندگیم زیباوزیباترشدچون ذهنم راهروزبارورکرده ام ازکلام به کلام استادم .
راهش راپیداکرده وهرروزدرس می آموزم ازمحضرایشان وچقدرخداوندبسترعالی برایم فراهم کرده است تاهرروززندگیم راباکیفیت ترکنم خدایا بی نهایت شاکروسپاسگزارم…….
هیچ ژنتیکی درکارنیست همه چیزراخداونددراختیارمان قرارداده واین بستگی به من داردکه می خواهم چطورزندگی کنم وهرروزرشدوپیشرفت عالی داشته باشم ،دوره ای راخریداری می کنم بایدتمام وجودم راآماده دریافت آگاهی کرده وهرروزباعملکردم اززندگی لذت ببرم نه اینکه وقت طلایی ام که خدواندبرایم درنظرگرفته به بطالت بگذرانم همه چیزمنم .
دردوره قانون سلامتی تابه امروزچقدربدنم عالی شده وعضلانی،دورکمرم ده سانت کم شده ،قندخون وهمه چیزعالی شده این همه نتایج دیگردنبال چی وکی باشم بایدادامه دهم بایددنبال خوشبختی باشم ،یک عمردرگیرحواشی به قولی تااااااامام ،خداهم خسته شده بودازاین ندانم کاری های بیهوده ،راه نشانم داددیگربستگی به من داردکه راه مستقیم وبااستادبودن وعملکردیاهمان مریم داغون وناآگاه گذشته تفاوت زمین تاآسمان می شود،واااای بعضی وقتهامی گویم میلیاردهابه من بدهندنمی توانم به گذشته برگردم یعنی من چطورزندگی کرده ام زندگی نبوده همه اش زجروناراحتی ولی بازهم خداروشکربابت الان ،استادوقتی می گویم خدافرشته نجات برایم نازل کرده اغراق نکرده ام قانون ژنتیک رابهم زدی ورفت
فقط باخدابودن وخودرامجهزبه سلاح دریافت هرروزآگاهی ازشمایعنی خوشبختی محض، الهی
شکربابت وجود گرانبهاوارزشمندتان درتمام زوایای وجودی وزندگیم که لبریزکرده ای ازمعجزات خداوند.
درپناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی بدرخشید، عاشقتونم.
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
متشکرم متشکرم متشکرم
سلام
نکته طلایی متفاوت بودن شما با بقیه فقط توی یک جمله هست که خیلی ساده هست که خیلی ها گول سادگی این کلمه رو میخورن (توحید )
چقدر خوبه که ادم بتونه اصل رو از فرع تشخیص بده
اگر واقعا کسی بخواد میتونه تشخیص بده خیلی ام راحته ولی خیلی ها به سادگی و به راحتی گول میخورن و غرق میشن توی شرک فقط با حرف یک نفری که برای بقیه مهم بوده مثل ( دانشمندان و پرو فسور ها ) به قول خودتون شرک مثل مورچه سیاه در دل تاریکی شب روی سنگ سیاه پنهانه واقعا همیشه باید تفکر کرد توی هر موضوعی باید فکر کرد و تحمق کرد !
استاد یادمه که یک مثال از غورباقه ها زدین و خیلی هامون دنبال جواب بودیم ولی اصلا جوابی نداشت حقیقت اش به همین سادگی میشه از مسیر خارج شد
استاد هر چقدر که از توحید میگی من بیشتر شیفته ات میشم چون خودم خیلی سعی میکنم توی زندگی آم تا توحید رو آلویت خودم قرار بدم
از زمانی که با شما آشنا شدم خیلی کم یادم میاد که من عامل بیرونی رو مقصر بدونم و یادم نمیاد که اتفاقی برام افتاده باشه که مقصر کس دیگه ایی باشه و خیلی کم اتفاقی برام افتاده که من بخوام فکر کنم یا شاید ام هیچ اتفاقی نیوفتاده چون هر چی فک میکنم چیزی یادم نمیاد و خداروشکر میکنم بابت اینکه من توی مسیر درست قرار گرفتم
دوستتون دارم
به نامخداوند بخشنده مهربان
سلام روز جمعه من رو از سالن منزل خودم با حالتی ریلکس و با فکری در خلسه داشته باشید
اگر بخاماز امروزم شروع کنم و شکارچی نکاتمثبتباشم و با یک تیر دو نشان بزنم از اینجا شروعش میکنم
صبح همراه همسرم وفرزند عزیزمبیدار شدیم و رفتیم سمت ییلاق اطرافشهرمون (البته اینکامنت با تاخیر ارسال شده و مربوط ب روز جمعه میشود)
برای خرید ویلارفته بودیم وحسش عالی بود از اینکه قراره من هم خانه دار بشوم در ییلاق ,برای اطلاعات بیشتر ،مدنظر ما کوه نمارستاق و منطقه دریوک بوده
در مسیر توجه ب نکاتمثبتداشتیم
همسرمهی بهم میگفت اینجا روبیین ،آنجا روببین،رنگ درختها رو ببین،و من چ اگاهانه و نااگاهانه ب نکات مثبتتوجه میکردم
خداوند رو سپاسگذارم ب خاطر فراوانی هاش
فراوانی انسانها در ییلاق
اینها همه پول بود،کافه های شلوغ ،بستنی فروشی های شلوغ،سوپر مارکتهایی شلوغ در دل کوهها
خیلی جالبه دوستانتجربه اش،ب همسرم گفتم آقا این همه انسان ،این همه خونه،این همه کوه،حقه ما هست براحتی صاحب یک شاهنشاهی باشیم برای خودمون در روزهای اخر هفته
همینالعانصدای باران میاد از بیرون ،من عاشقشم
در مسیر کخاستیم برای ناهار بیاستیم
که ساعتهای حدود 3 بعداظهر بود ومن هم فست بودم
دیدیم خونه ای بود استخر دار که از بیرونمشخص بود حیاط خونه،
خانمها با تیشرت داخل آب،اقایون راحت،صدای موزیک و شادی،ویو خونشون زودخانه ای پر آب و کوه،خدایا شکرت ،شکرت
یعنی آب داخل استخر از چشمه بود و داخل همون چشمه خالی میشد
چقدر لذت بردیم و نزدیکی های منزلشون صندلی و وسایل کباب و چیدیم و شاهنشاهی اونها رو تحسین کردیم و تحسین میکنم تا زمان ب خاطر ماندنم
خداوند روسپاسگذار قلبی هستم ب خاطر اینهمه فراوانی وثروت پول وهوای عالی و استادعزیزمودوستانعزیزم
اگر از زیبایی تعطیلات امروز با خانواده عزیزم بگذریم و بریم سر اصل مطلب
توضیحاتی باید راجب شخص خودم بگم
1)ذهنمنم خیلی راحت گول خورد هم با جدا کردن فرزندان دو قلو،وهمبا مثال استاد ،یعنی خودم خندم گرفت ونا راحت شدم که ذهن من براحتی حرفها رونباید قبول کنه،اما هم با ان مثال قبول کرد و هم با مثال استاد جان
2)کاش پدر منم ،مثل شما سختگیر بود
این دیگه نهایت کافر بودن ب نعمتهاست واقعا ،طرف ببخشید کمکاری خودشه رو ب واضح داره گردنهمه چیز میندازه
3)باکمال تاسف استاد جان کار بسیار سخت شده برای من
احساس میکنم امسال سال کشف ترمزها برای من باید باشه
چونمن سال 402 روبا أحسن الحال شروع کردم یعنیبهترینحال ،گفتم خدایا بهترین حال و برای من در نظر داشته باش
اولین ترمز امسالم
ترس از دستدادن هست
من در تمام زمینه ها آسان سدمبرای اسانی ها ومشخصا شامل محبتهایویژه خداوندشدم
اما در زمینه ای که دارماز قانون سلامتی هماستفادهمیکنم هنوز موفق نشدم و ب صلحنرسیدم باهاش
موفقیتی ایجادنکردم اینباور میتونه باشه
شانسه توئه دیگهپریسا
و این باور از بچگیهمراهمنه
این باور شانس ومن باید از همه جهت خنثی کنم
دندانهای بازی داشتم از کودکی و میشنیدمکه دندانهای باز خوش شانسی میاره
من در حال حاضر زنی خوش شانس هستم اما در مسئله مورد نظر خیر
چون از کودکی هم شنیدم و هم ب خودمگفتم که در این مورد شانس با تو یار نبوده
و من در حال حاضر که دارم رو این موردتخصصی کار میکنم وهیچ جوابی در دستم ندارم به خاطر اینه که میگم ای کاش از اول این داستان نبود ومن الکی انقدر تلاش نمیکردم
امروز داشتم میگفتم اگه این مورد نبود ایا من باز هم
قانون سلامتی رواستفاده میکردمدیدم جواب سوالم 65٪بله بود
یعنیاستفاده میکردم چون قانونسلامتی فراتر از حل مسیله هست قانون بدنهست
اما کار سخت میشه با باور های بچگی
شانسه دیگه
احساس قربانی بودن
خدارو سپاسگذارم ب خاطر کشفش
حالا باید بیشتر از قبل بسازم باورهای مثبت و
اول باید با ادمیکه این حرف و زد به صلح برسم
استادام وزگواهینامه قبول شدم با اعتماد بنفس پیش سرهنگ نشستم واتفاقا ب عنوان بانو باهاش شوخی همکردم
و واژه هایی ب عنوان عالی و آفرین شنیدم
یعنی خداوندم از من راضی بوده
امیدوارم خداوند برای روز تولدمماشین206 سفید با صندلی های مشکی و براق و دنده اتومات بهم هدیه بدهد
همگی باهم انرژی مثبت بفرستید
درود به شما پریسا جان
همون لحظاتی که داشتم کامنت شما رومیخوندم گام به گام با شما توی اون فضا لذت بردم…
از کوه ها…
از ویلاها..
از شاهنشین ها…
از دیدن فراوانی ها…
کافه های شلوغ…
بستنی فروشی های پر ازذحام…
از استخری با آب چشمه..
از شنا کردن در اون استخر…
از بساط کباب و جوج در کنار شاهنشین…
و در نهایت از اون بارونی که بوی خوش خاک نمناک رو در ذهنم تداعی کرد….
آفرین به این همه ذوق و زیبا نگری…
و افرین به این همه سادگی وصداقت…..
و آفرین به این نگارش روان و توصیف دلچسبت از مناظر..
چقدر عالی که امسال تمرکزی داری روی ترمزهای ذهنیت کار میکنی…
پیشاپیش ورود نعمت و ثروت و برکتِ بیحساب رو به زندگی تون و روابطتون و سلامتی تون صمیمانه تبریک میگم پریساجون
و از خداوند برات سراسر عشق و نور الهی میطلبم…
سلام خدمت استاد عزیز مریم جان و دوستان هم فرکانس
در مورد این فایل که بیشتر حول قدرت دادن به عوامل بیرونی و باورهای درست استاد طبق معمول اگاهی های ناب به ما دادن باید بگم در مورد ژنتیک منم تجربه دارم
سال 96 بود که خواهرم متوجه شد مشکل کبد داره آنزیم های کبدش نرمال نبودن و آقایون اطبا گفته بودن این مسئله ژنتیکیه!! ولی قبل از خواهرم همچین موردی ما نداشتیم خلاصه همه خانواده به تب و تاب چکاب افتادن و دنبال نشونه هایی که توی خواهرم بود توی خودشون میگشتن ببینن کبد اونا هم مشکل داره یا نه ! به منم که از لحاظ مکانی باهاشون فاصله داشتم و سالی یکبار میدیدمشون مرتب سفارش میکردن که برو چکاب! نتیجه چکاب اونا این شد که همشون کبدشون چرب بود و در عرض یک سال مسیر طوری پیش رفت که متوجه شدیم پدرم سیروز کبد دارن !!قبل از اینکه به خواهرم بگن ارثیه، همه سلامت بودن زندگیشونو داشتن میکردن ولی تمرکز همه جانبه همشون روی این بیماری باعث شد که همشون تجربه کنن، ولی من زیر بار چکاب نرفتم چون از سال 90 کتابهای انگیزشی و موفقیت رو مطالعه میکردم و در مورد باور و قدرت هرچیزی که به خودمون بگیم اطلاعاتی داشتم ،موردهایی که توی گوشه کنار دنیا نظریه پزشک رو قبول نکرده بودن و روی خودشون کار کرده بودن و سلامتیشونو به دست آورده بودن رو توی سایتای مختلف خونده بودم و باور داشتم ! و به خانواده میگفتم من سلامت کامل هستم نگراننباشین و جملات تاکیدی هم واسه خودم ساخته بودم و به قول استاد این باور که من سلامت هستم بیشتر به من کمک میکرد تا اینکه نگران باشم شاید منم مریض باشم ! و اتفاقی که افتاد این ماجرا همزمان شد با چکاب سالیانه محل کارم !! که خب مجبور شدم انجام بدم و نتیجه چکاب کامل من این بود که آنزیمهای کبدی من نرمال هستن و هیچ مشکلی ندارم، در کل همه موارد چکاب نرمال بود و من تعجب نکردم چون میدونستم !! نتیجه باورهای اشتباه خانواده من این شد که پدرم سال 1400 بابت همین کبد متاسفانه فوت شدن، خواهرم باید پیوند کبد بشه و در لیست انتظاره، و برادرام درگیر کبد چرب !!! و خداروشکر من در فرکانس سلامت هستم
امیدوارم یه روزی همه به این آگاهی برسن که با باورهاشون میتونن هرجنبه از زندگیشون رو به بهترین شکل خلق کنند ،سلامتی، ثروت ، عشق و روابط عالی و قدرت رو از عوامل بیرونی بگیرن!!
با آرزوی سلامت، آرامش، ثروت وروایط عالی برای تمام دوستان
بنام رب هادی و حامی
حمدوستایش مخصوص فرمانروای جهانیان است
سلام و درود خدمت استاد عزیزو مریم جان شیرین و بانمک
((آخه کدوم سایت کدوم استادی اینقدر زیاد و زود به زود فایل رایگان میزاره روی سایتش
این جواب درخواست شاگردان از خداونده و دیگه به اندازه تعداد انگشتان دست باقی مونده که فایهای رایگان که هر کدوم یک دوره هست به 900 برسه))
عجب شروع جذابی عجب آهنگی عجب تصاویری از اونایی که میگی خدایا میدونی که از اینا منم میخوام خونه و دشت ودرختش رو دادی دریاچه ش رو هم میخوام
فایل صوتی رو دانلود کردم و پلی کردم آهنگ که شروع شد گفتم نه باید اینو تصویری دید استاد با هیکلی فوق العاده وارد کادر میشه و ناخودآگاه آدمو وادار به تحسین میکنه که چقدر استاد اعتماد بنفسش بیشتر شده چقدر تاثیر حرفهاش بیشتر شده (یادمه اولین فایلی که از استاد دیدم گفتم اینو نگا تو دیگه چی میگی با این شکمت )استاد منو حلال کنید …اما خدا دید که من لایق بهترین استاد جهانم گفت استادتم برات خوش هیکل میکنم تو فقط بمون ادامه بده…
استاد چرا با اون دوستاتون صحبت میکنید تلفنی بابا چرا با ما که شاگرداتونیم صحبت نمیکنید
مثلا میخوام بگم من از دوستتون بهترم
ذکی خیال باطل
نمیدونم چرا من از بچگی از روی شیطنت به دانشمندان میگم دانش نَمَندان
از نظر من شرک یعنی هر کاری که تو بگی از توان من خارجه .من دیگه اینجا نمیتونم. میشه شرک
این آگاهی همین امروز صبح بهم الهام شد .
و من چقدر مشرک بودم این سالها و خودم نمیدونستم منی که از وقتی یادم میاد 40 کیلو بودم و هیچ وقت وزنم به نرمال نرسید و پدرمادرمو مقصر میدونستم بعدش ژنتیک رو مقصر میدونستم
منی که از وقتی همسرم دوره سلامتی رو شروع کرده همش توی برزخم و دوسدارم منم از این قانون سلامتی تبعیت کنم اما از ترس بیشتر لاغر شدن از ترس زشت شدن از ترس حرف اطرافیان هر روز که غذا میخورم توی سرم جنگه یکی میگه تو شروع کن شاید لاغر نشدی یکی میگه نه اگه لاغر بشی چی تازه بزور خودتو کردی 47 کیلو یکی میگه این غذاها مریضی میاره برات یکی میگه نه دوره سلامتی برای لاغرا نیست یکی میگه ببین آنجلینا جولی هم لاغره اما کجاس. وای غذام برام کوفت میشه
و خدا چقدر قشنگ استاد عزیزمو میفرسته که راجب ژنتیک صحبت کنه که من تکاملم رو طی کنم
((چی به من کمک میکنه؟ .چی حال منو خوب میکنه .؟چی باعث میشه که 120 سال عمر کنی؟ نون و ماکارانی و آش رشته یا گوشت؟؟؟)))
منی که دیروز داشتم از مسئولیت پذیر بودنم میگفتم و امروز چقدر قشنگ فهمیدم که اوف مسئولیت پذیری توی مخفی ترین مسائل ذهنمون هم تاثیر داره.((چقدر این جمله توی ذهنم داره رژه میره:
شرک در دل مومن مانند مورچه ای سیاه بر روی سنگ سیاه در دل تاریکی شب است))
و من همیشه میگفتم این مورچه سیاه من کجاست و امروز یکیشو از هزاران پیدا کردم.
آخ آخ آخ اینکه گفتید سیدا عصبی هستن چقدر توی خانواده ما وبرای خواهر برادرانی که نمیخوان تغییر کنن و مسئولیت بپذیرن صادق هست.منم داشتم آروم و یواش و زیرپوستی این رو باور میکردم اما باز خدای وهابم به من تلنگر زد که نه مهر نزن پای این باور.
خدا شکرت برای زنده بودنم برای این روز جدید برای این آگاهی ها برای این استاد توحیدی که خودم یه روز ازت درخواستش کردم
چقدر این روزها خدا برام سریع الجابه شده
چقدر حس میکنم خدا فقط منو میبینه
((به امید روزی که بیام و بگم من 10 ساله دارم دوره قانون سلامتی رو عمل میکنم و بینهایت راضی هستم ))