توحید عملی | قسمت 8 - صفحه 16 (به ترتیب امتیاز)

903 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    علی ملکی گفته:
    مدت عضویت: 1076 روز

    درود و درود و درود

    وقتی خواهرم گفت استاد عباسمنش فایل جدید گذاشته و اسم فایلش توحید عملی 8 هست باور نکردم اما وقتی اومدم دیدم نمیدونیدددد چیکار کردم

    چنان دستی زدم و هورایی کشیدم که بقیه داشتند همینجوری بر و بر منو نگاه میکردند:))))

    چون همه چیز توحید هست

    استاد من چقدر این صحبت های تند و محکمتون رو دوست دارم، هربار که محکم‌تر صحبت میکنید و صدایتان را بلندتر میکنید انگار شدت تأثیرگذاری صحبت هاتون صد برابر میشه در ذهن من.

    واقعا هرچیز از توحید بگیم کم گفتیم

    اما اما اما با گوش دادن این همه فایل انگار داشتم اولین بار میشنیدم «همه چیز باور است»

    تقریبا همونقدر که بخش 1 قانون آفرینش در من تاثیرگذار بود، این فایل در من اثرگذاشت

    انگار تازه با شما آشنا شدم و این خیلی برای من خوبه

    هر روز داره شخصیتم بهتر میشه،هر روز دارم بهتر عمل میکنم،هر روز احساسم داره بهتر میشه،هر روز کنترل ذهنم داره بیشتر میشه،هرروز اعتماد به نفسم داره بیشتر میشه

    خدایا شکرت

    من باور دارم که اگر لاغر کنم بدنم ممکنه زشت بشه و نامنظم چربی ها کاهش پیدا کنه و این باور باعث شده که مدام تصمیم به لاغر کردن میگیرم اما خیلی زود شکست میخورم

    من باور دارم که هنوز لاغر نکردم و باید لاغر کنم تا بتونم برای شرکتمون در اینستاگرام از خودم ویدئو بگیرم و به اشتراک بگذارم، باید لاغر کنم تا بتونم با خیال خیلی راحت تر رابطه عاشقانه برقرار کنم،باید لاغر کنم تا بتونم راحت تر با دوستام به بیرون برم و این باور باعث شده که 1-هیچ ویدئویی از خودم نگرفتم برای پیج اینستاگراممون چون لاغر نشدم 2-عمل نکردم برای برقراری رابطه عاشقانه چون لاغر نکردم 3-مدت زیادی هست تعدادی از دوستانم رو ندیدم چون لاغر نکردم و هر بار با یک دلیل الکی پیچوندمشون

    اما از این لحظه به بعد میخوام که این باور و همچنین هر باور مخربی که بهم کمک نمیکنه و باعث پیشرفتم نیست رو تغییر بدم، به امید الله

    در هر لحظه ی ما یک باور هست و میتونیم تغییرش بدیم

    اگر در پیشرفت یا پسرفت ما کمکی نمیکند که بیخیال اما باید بگردم هر باوری که بهم کمک میکنه رو پیدا کنم و اون رو تقویت و عملی کنم فارغ از اینکه تا چه حد درست یا غلط هست

    مثلا من عاشق دستبند و گردنبند هستم و یک آدمی رو که من خیلیییییی قبول دارم و بی نهایت هم دوستش دارم 6؛7 سال پیش به من گفته بود که گردنبند و دستبند واسه خانم هاست و این حرفشون با اینکه من بی نهایت به دستبند و گردنبند علاقه دارم باعث شد که حتی یک بار هم در این همه سال من از گردنبند و دستبند استفاده نکنم اما دیدم که استاد چه گردنبند زیبا و خفنی داره پس این مورد ربطی به زنانه و مردانه نداره و استفاده از آن هیچ مشکلی نداره که باعث شد دستور خرید گردنبند و دستبند در لیست قرار بگیره:)))

    استاد خیلی سپاسگزارم بابت این فایل، این فایل خیلی عالی بود برای من

    چقدر منظره را تحسین کردم

    اون آسمان بسیار زیبا،اون دریاچه و درختان بسیاررر زیبا وووووو اون سرشانه و بدن بسیار زیباتون رو

    خدایا شکرت خیلی لذت بردم

    عاشق همتونم

    خداوند نگهدارتان باشه و شاد و سلامت و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      مژگان ز گفته:
      مدت عضویت: 1325 روز

      درود دوست گرامی،وهم خانواده ای عزیزدرگروه عباس منش،ذوق ونشاط شما قابل ستایشه،خداروشکر که همچین ذوق وعلاقه ای برای تکامل ،پیشرفت وآگاهی دارید،باتوجه به احساس خوبتون قطعاً،حتماًومطمئناًبراتون بهترینها پیش میاد،فکرمیکنم امروز1402/4/24یه ردپای زیبا ازخودتون دراینجابجاگذاشتیدنمیدونم چندوقت دیگه برامون همینجاخبرهای خوب ازخواسته تون میزارید،دلی رفتارکن دوست خوب،دسنبندویاگردنبندهای مردانه زیبایی وجوددارند اونهارو ببین وبعدنظربده،عزت نفس واحترام به اعتقادات رو بیشتردرنظربگیر،ازالله یکتا براتون سلامت وزن ایده آلوپیشرفت روآرزومندم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        علی ملکی گفته:
        مدت عضویت: 1076 روز

        درود بر شما

        من خوشحالم که در سایت فعالیت میکنید و خیلی سپاسگزارم که سعی میکنید به دیگران انرژی دهید خب من این انرژی خوب را پیش تر در کامنتی دیگر از شما گرفته بودم و سپاس بابت تحسین و تعریف شما دوست عزیز.

        اما از شما یک خواهشی دارم که لطفا به هر قیمتی که شده کامنت نگذارید

        اگر در کامنتتون میخواهید نقد سازنده کنید یا چیز خاصی را بگویید خب خیلی واضح و با توضیح بیان کنید و یک کامنت تاثیرگذار و بدرد بخور قرار دهید اما اگر میخواید تحسین کنید و سپاسگزاری کنید به همان اندازه که کامنت آن مخاطب مناسب بود میتوانید به آن کامنت ستاره بدهید

        از 1 ستاره تا 5 ستاره

        در خصوص اشتباهات خودم هم بنده به لطف الله متوجه ام که همچنان بسیار زیاد باید روی عزت نفسم کار کنم در این مورد هنوز خوب نیستم و هر روز دارم بهتر عمل میکنم و بیش از همه به نواقص و خوبی هایم آگاهم.

        در این مورد ها و نه هیچ مورد دیگری بنده اصلا با شما بحثی ندارم اما اگر اشتباه یا نکته ای در مورد بنده یا دیگران بود خب خیلی خوشحال میشم که با توضیح بیان کنید تا بتونم به امید خدا اون مشکل را برطرف کنم یا در آن بهتر شوم چوووووون من هنوووووز خیلی روی خودم کار دارم

        من برای شما و همچنین برای تمامی انسان هایی که در جهان هست و هرروز میبینم بهترین هارو میخوام و همواره مخلصتون هستم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
        • -
          مژگان ز گفته:
          مدت عضویت: 1325 روز

          درود دوست عزیزوهم خانواده ای گرامی،حق باشماست نقدسازنده وکامنت تاثیرگدارخیلی خوبه ممنون برای تذکرواظهارنظرتون،من ازنظرخودم به نظرات دوستانم سپاسگزاری وتحسین دارم وامتیاز میدم،منحصرا ازنظرخودم،

          از1ستاره تا5ستاره،حس خوب=اتفاقات خوب،سعی من این بود،خداروشکرکه آگاهی های من وشما ودوستان هم خانواده ای وهمراه وهم مسیرمون هرروز بیشتر وبیشتر میشه وهدایت وتکامل رو طی میکنم وطی میکنیم،چقدرخوشحالم که شممممممما هرروز بهتروبیشتر روی خودتون ککککککککارمیکنیدازنظر من شما بهترین هستیدانسانی شایسته وداناوتواناوکوشا،دیدن وخوندان کامنتها وپیامهای زیبا ازدوستان همراه وعزیز باعث سعادت وخوشبختی من میشه،خداروشکر که همچین کامنتی رواز شما دریافت کردم پرازمحبت وجملات زیبا،اما دوست جان من متوجه اشتباهم نشدم ممنون عزیز بابت توجه شما،همچنین من هم باتوکل وایمان به الله یکتابرای شما دوست عزیزواستاد ومریم جان،وهمگی اعضای عزیز ومحترم سایت عباس منش وکلا همه مردم کشورم ودنیا،سلامت،آرامش،صلح،شادی،ثروت،خیروبرکت ارزومندم.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    فائزه احمدخانی گفته:
    مدت عضویت: 870 روز

    سلاااام به استاد عزیزم و خانم شایسته بزرگوار و دوستان خوبم امیدوارم حال دل همه عاااالیی عاااالیی باشه ،خداوند رو بیییییینهایت شکر میکنم برای اینکه این فایل فوق العاده از استاد رو شنیدم و بازهم دری از درهای هدایت ب روم باز شد ،خداروشکر میکنم ک این قطعه از پازل هم (توحید//ژنتیک) تو ذهنم درست تر چیده شد، خداروبییینهایت شکر برای وجود نازنین استاد عباس منش عزیز

    استاد با گوش کردن ب صحبت هاتون و بحث در مورد توحید / ژنتیک ، من یاد خودم افتادم ک چند سال پیش زمانی ک 14 سالم بود درگیر یک جور مریضی بودم “”کیست بارتُلَن””ک هر شش ماه یک بار اوت میکرد و با درد وحشتناکی همراه بود و عموما درمان خاصی نداشت و من بعد از کلییی دکتر رفتن اون هم پیش دکتر هایی ک معروف بودن و کارشون عالی بود اما در نهایت ب این نتیجه رسیدن و ب من گفتن ک این بیماری از مادر بزرگ مادرم به من رسیده و درمان خاصی هم نداره و ارثی یا همون ژنتیکی هست، من باید با اون بیماری کنار میومدم، و دقیقا هم مادربزرگم ،مادرم و خواهرم هم با اون بیماری اما خب از نوع کیست تخمدان روبه رو بودن، و دیگه این باور من شده بود ک این بیماری ارثیه ،از مادربزرگم به من رسیده، درمان نداره ، با دارو هم خوب نمیشه ،ک دقیقا هر شش ماه یکبار این کیست من اوت میکرد و من بیمارستانی میشدم و عمل میشدم اما با وجود این عمل ها و کلی دارو باااازهم بی فایده بود و نذر و نیازهای مادرم و خودم هم جوابگو نبود و واقعا خسته شده بودم از این روند … تا اینکه بعد از 2 سال ک دیگه من 16 ساله بودم و همچنان این مریضی ادامه داشت ،من با شما آشنا شدم و کم کم افکارم تغییر کرد ، کم کم فضای ذهنیم و نوع تفکرم و در کل کم کم نوع فرکانسم تغییر کرد و من هم آهسته آهسته این باورم رو تغییر دادم ک (( ژنتیک میتونه روی سلامتی تاثیر بزاره)) ، و ب محض اینکه باورم در مورد “”سلامتی، ژنتیک، خداوند و یا هرچیز دیگه ای عوض شد دیییگهههه اثری از اون بیماری در من دیده نشد و دیگران هم در عین ناباوری و من تا ب همین لحظه ک 22 ساله هستم خدارو صدهزاران مرتبه شکر در سلامتی کامل هستم و اون وعده ها و حرف های دکترهارو هم الان میبینم و میفهمم ک کاملا دروغ بوده ک میگفتن “بیماریت ژنتیکیه، درمانی براش وجود نداره،باید باهاش بسوزی و بسازی “”رو من درمانش کردم من با افکارم با شکستن این باور کاملا غلط ژنتیک و ارثی و… زنجیره اشتباه این بیماری رو قطع کردم و الان واااقعاا از زندگیم ، از سلامتیم لذت میبرم ، از تغییر باورم و از نتیجه ای ک الان از سلامتیم میبرم لذت میبرم .

    و بخدا ک تا ب الان یعنی قبل از شنیدن این فایل ارزشمند نمیدونستم ک باور ب تاثیر ژنتیک هم ریشه در شرک داره و چققققدر خوشحال و شکرگذار هستم ک باور ب ژنتیک رو چندسال پیش درون خودم حلش کردم و اگر تمومش نکرده بودم و همچنان بهش باور داشتم باید تا الان هم درگیر بیماری بودم و درد و رنج میکشیدم ،و الان ک یادم میاد اون زمان برای اینکه خودم رو درمان کنم با افکارم ،اولییین چیزی رو ک درونم اصلاحش کردم این بود((من میتونم هرچیزی رو تغییر بدم ب خصوص بدن خودم رو)) این باور بود ک در قدم اول خیلییی خیلیی زیاد ب من کمک کرد و دومین قدم این بود ک((بدن من ب افکار من واکنش نشون میده و فارغ از حرف هایی ک دکترها میزنن من قدرت تغییر بدنم رو دارم و ژنتیک نمیتونه نتایج بدن و سلامتی من رو رقم بزنه)) و انقققدررررر روی این باورهام کار کردم ک نه تنها کیستم رو با باورهام و با افکارم درمان کردم بلکه بعد از اون هم چون من با این نوع باورها آشناییت داشتم ک خیلی موارد رو در بدنم تغییر دادم و بهتره بگم درمانشون کردم اون هم فقققط و فققط با افکار و باورهای خودم مثل جوش ها و لک های بسیار زیادی ک روی پوست صورتم داشتم و بازهم دکتر میگفت اینا خوب نمیشن درمان ندارن و چون کبدت مشکل داره و… و جالبه ک من همون رو هم درمان کردم و الان هم کبد وهم پوست زیبا و صافی دارم نه جوش و نه لک و از طرفی هم ب خاطر کمبود وزنم بازهم دکتر ب من میگفت ((کلا ژنتیک و خلقتت ب این شکله ک کم وزن باشی و ریزه میزه بمونی و اگر کمی تپل بشی دچار بیماری های خطرناک میشی))و جالبه بدونید من این باور رو هم شکستم و گفتم وقتی من چیزی رو بخوام هییچ عاملی نمیتونه اثر گذار باشه نه ژنتیک و نه هیچ چیز دیگه ای و الان خداروشکر اندامم رو دوست دارم و ازش راضی هستم و مهم تر از همه هیییچچچ بیماری خطرناکی هم ندارم و در نهایت سلامتی هستم و هیچ لذتی برام بالاتر از این نیست ک من نتیجه ای رو ب دست میارم و چیزی رو خلق میکنم ک دیگران و دکترهای تحصیل کرده و… میگن امکان نداره ..

    و الان میفهمم استاد چی میگن “”چیزی رو باور کن بهت کمک میکنه””نه چیزی ک دکترها و دانشمندان و پروفسورها میگن

    از نظر من دانشمندان هم انسان هستن منتهی از نوع تحصیل کرده اما تحصیل ارتباطی با باور به ثروت و فراوانی و سلامتی و توحید و شرک نداره و ما کلییی دانشمند داریم ک تحصیل کرده هستن اما ب شدت بیمار هستن و در نهایت ب علت سرطان فوت شدن

    پس میفهمیم ک باور ب ژنتیک و بیماری های ارثی به اونها هم کمکی نکرده و نمیکنه و باعث بیماری و مرگشون هم شده

    و تنها چیزی ک میتونه مفید باشه اون باوری هست ک “کمک کننده باشه” و تو رو رشد بده و باعث بزرگ شدنت بشه و نه باوری ک تو رو به عقب بکشونه ،حتی اگر دانشمند باشی، و چقدر عالی میشه ک اگر دوستان هر حرفی رو ب خصوص حرف ها و نظریه های دانشمندان رو باور نکنن و ب قول استاد “”ب چیزی باور داشته باش ک بهت کمک کنه””و اینه ک میتونه باعث رشد تو بشه

    دیگه نمیدونم واقعا چی باید بگم ،فقط از خداوند هزاران هزار بار سپاس گذارم ک بهترییین هدایتگر من هست و کوچکترین مفاهیم شرک و توحید رو برام روشن میکنه و ب خاطر وجود ارزشمند و پربرکت استاد عباس منش عزیز هم از خداوند سپاس گذارم و از استاد عزیزم هم تشکر میکنم با تمام وجودم برای این فایل فوق العاده و بیییینظیر

    من مثل همیشه بسیار زیاد لذت بردم و درس گرفتم

    الهی صدهزار مرتبه شکر

    عاشقتونم

    در پناه الله یکتا شاد و سلامت و خوشبخت و ثروتمند و توحیدی باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      بهروز علایی گفته:
      مدت عضویت: 1738 روز

      با سلام

      خانم احمد خانی عزیز

      از این احساس و نتایجی که کسب کردین بسیار لذت بردم

      و از اینکه با تغییرباورهاتون تونستین، بر بیماریهاتون غلبه کنین و سلامتی را به تمام معنی احساس کنید برای شما تبریک میگم،

      منم در این رابطه دارم سعی میکنم، مشکلات ارثی را که گفته پزشکان هست با تغییرباورهام برطرف و حلش کنم، و خدا را شکر خیلی دارم پیشرفت میکنم و این متن شما منو خیلی امیدوارتر کرد، البته فایل استاد که مثل نور خورشید از بالاترین نقطه می تابد، سپاس از متن زیبا و ارزشمند شما،

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    زهرا حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1500 روز

    به نام خدایی که در همین نزدیکی ست

    سلام و درود و عشق به همه شما خوبان

    استاد عزیزم بی نهاااااایت ازتون سپاس گزارم برای تهیه ی این فایل های بی نظیر تون

    حقیقتا من قبل از آشنایی با شما و مفهوم توحید که سر لوحه صحبت های شماست

    من تعریف از شرک نداشتم در حالی که یک آدم مشرک بودم

    ترس داشتن از یک سری چیز ها آدم ها یا بعصی قدرت ها یک امر عادی بود برای من

    اما کم کم به این‌مساله پی بردم‌ خیلی آهسته و تکاملی

    در سال های اخیر فردی وارد زندگی من شد که به واسطه ی قدرت هایی که داشت در ذهن من بزرگ شده بود و من کارم رو به ایشون سپرده بودم که به سر انجام برسونه چون خودشون خواستن که انجام بدن

    شما میتونید حدس بزنید نتیجه ی شرک چیه

    وقتی که شما از کسی غیر از خداوند در زندگی تون انتظار کمک دارید هرررچند کوچیک

    خداوند از همون جا ناامیدت میکنه و مشکل حل نمیشه که هیچی هی بدتر بدتر میشه

    استاد این جریان همین طور ادامه داشت تا دقیقا یک سال …

    اونجا یک زنگ خطر هایی برای من روشن میشد که نتیجه حساب کردن روی آدم ها نتیجه ش اینه

    خیلی روزها و شرایط سختی بود

    هم ذهنم قبول می‌کرد این مساله رو هم بازم نجواها بود …وقتی میگم خیلی سخت به کلمه برام آسونه گفتنش اما باری که من روی خودم حس میکردم به اندازه له شدن زیر تمام آسمان ها و زمین ها بود

    وقتی اوضاع به حد بینهایت سخت خودش رسید حرف ها و اصول شما به یادم اومد و گفتم من باید مساله ی شرک رو در خودم درست کنم و این مورد شروعش بود

    کنترل ذهن برای من تازه ی راه کار بسیار سختی بود اما مم به خودم قول داده بودم با شروع کردن به نوشتن کامنت خوندن فایل های توحید عملی و روی خدا حساب باز کن رو دیدن

    وقتی کامنت های دوستان رو میخوندم زار زار گریه میکردم برای اون همه شرک مخفی در وجودم اما در عین حال احساس سبکی میکردم

    اون آدم رو از کارم گذاشتم کنار و از خداوند هدایت خواستم و اون هم دستان بی نظیرش رو سر راهم قرار می‌داد

    قدم به قدم من رو هدایت می‌کرد تمرکز من روی خودم بود و فقط به نکات مثبت توجه میکردم ورودی ها رو به شدت کنترل میکردم

    به معنای واقعی کلمه آرامش داشتم

    من با نشان دادن توحیدم اون مساله رو به زیبا ترین شکل ممکن حل کردم …

    استاد شما همیشه میگید به میزانی که روی خودتون کار می‌کنید زمان میزارید و تغییر میکنید نتیجه میگیرید و این چه سخن نابی ست.

    من هر دو طرف سکه رو با تمام وجودم لمس کردم

    جایی که مثل برگی در باد رها هستی می‌ترسی

    نگرانی حالت بده

    و اون طرف سکه که نشانه ش آرامشه محضه احساس خوبه احساس قدرت میکنی چون که میدونی به یک منبع قدرت بی نهایت وصلی

    هیچ و هیچ چیز حالت رو نمیتونه بد کنه

    مساله شرک چیزی نیست که به این راحتی بشه درستش کرد به نظرم هر روز باید حواست باشه بهش

    در ادامه داستانم شهریور سال گذشته به خاطر اتفاقات که در کشور افتاد و اخباری که در رسانه های اجتماعی دنبال میکردم و یک سری مسائل مربوط به کارم خبرهایی که داده می‌شد فوق العاده حال من رو بد کرد

    اون روزها به قدری حال من بد بود که من تابحال اون شدت از ترس و اضطراب رو در خودم تجربه نکرده بودم و تمام زندگی خودم رو روی هوا و در حال نابودی میدیدم فک کنم 15 روزی طول کشید

    اون قدری که مم شب ها از استرس خوابم نمی‌برد

    میتونید تصور کنید چقدر وحشتناک بوده

    اولین کاری که کردم حذف کردن اینستا بود و تمرکز شدید روی سایت ک فایل های شما …

    شب و روز در حال گوش دادن به اون فایل 50دقیقه ای که شما گذاشته بودین

    هر جایی که اخبار و رسانه بود من سریع خارج میشدم به شدت ورودی هام رو کنترل میکردم

    و با فکر کردن و فکر کردن وفکر کردن به اتفاقات گذشته و شناختن مفهوم و شرک و توحید در رفتار و عملم ،به اندازه ی درکم تونستم نتیجه بگیرم

    از نظر من توحید مسئله ایه که در هر لحظه و هر روز زندگی مون ما باهاش سر کار داریم و بزرگترین مسئله ی زندگیه من شده

    درک همین مفهوم توحید به من کمک کرده که خیلی از مشکلاتم رو از ریشه شناسایی کنم ..

    مثل توقع نداشتن از هیچ کس و هیچ چیز..

    استاد عزیزم و خانم شایسته ی مهربونم جهان جهان سپاس گزارم از حضورتون از وجودتون

    و از خداوند بهترین ها رو براتون آرزو میکنم

    در پناه حق️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  4. -
    گلاله خسروی گفته:
    مدت عضویت: 888 روز

    به نام خدا

    من تاقبل از آشنایی با این مسیر توحیدی خیلی شرک داشتم وهنوز هم اگه حواسم نباشه خیلی زود برمیگرده ، اوضاع رابطه م با همسرم قبلاً خیلی داغون بود وقتی منبع تمام ناخواسته ها م رو همسرم میدونستم واون رو مانعی برای رسیدن به خوشبختی میدونستم و یا فکرمیکردم اون میتونه من روخوشبخت کنه و الان که بدبختم عاملش اونه و زمانی که من تازه با این سایت و استاد آشنا شده بودم یکی دو بار دعوا شدیدداشتیم و من خیلی ناراحت میشدم و خیلی خالصانه بعد از نماز ظهرقرآن رو باز کردم مشاور اصلی من خداوند خیلی صریح و روشن بهم گفت که تو خیلی مشترکی از اون به بعد دیگه خیلی سعی میکنم مشرک نباشم و وقتی کنترل ذهنم رو از دست میدم و رابطه م با همسرم خراب میشه فورا میفهمم مشکل از کجاست به خاطر همین فورا خدارو اول شکر میکنم به خاطر این مسیر وهدایت که در اون قرار دارم سپس این باور مهم و محکم روبا خودم تکرار میکنم که منبع رزق و روزی و منبع خوشبختی و سعادت من دست خداست و باید به خودش باور داشته باشم و به اون رجوع کنمو میگم همه چی رو دست خودش میسپارم درجا همون فکر ه میاد مشکل رابطه فورا حل میشه….یعنی به قول استاد باور درست که میاد همه فاکتورها عوض میشن و اوضاع اون جوری میشه که تو میخوای

    از استاد گران قدر و خانم شایسته عزیز و تمامی این گروه عالی عباسمنش تشکر میکنم برقرار باشین…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  5. -
    رعنا گفته:
    مدت عضویت: 2895 روز

    یکی از بزرگترین باورهای شرک آلود من این بود که مادر پدرم و نظر آنها در زندگی من تاثیر بسزایی دارد.

    یعنی تمام کارهای زندگی من منوط به آن بود که خانواده‌ام آن را تایید کنند و به من اجازه‌ی انجام آن را بدهند و اگر مخالفتی بود (که معمولاً بود) من یا کوتاه می‌امدم و دست از چیزی که میخواستم برمیداشتم یا اینکه انقدر میجنگیدم تا بدستش بیاورم و البته که در این راه بسیار آسیب میدیدم و البته احساس گناه داشتم.

    و خیلی احساسات بد دیگر.

    این قدرت دادن به مادر پدر و ضعف در برابر آنها و تایید گرفتن یک غول بزرگ در زندگی من بود.

    روزی به کمک فایلهای شما، تصمیم گرفتم قدرت را در ذهنم از آنها بگیرم و یک باور عالی به جای آن جایگزین کنم.

    از آنجایی که مادر پدرم همیشه باهمه‌ی کارهای من مخالف بودند (کارهایی که خلاف نظر آنها بود وگرنه مثلا با درس خواندن و دانشگاه رفتن و کار کردن من مشکلی نداشتند ولی مثلا با مسافرت رفتن یا تنهایی زندگی کردن من مشکل داشتند) تصمیم گرفتم این باور را در ذهنم بسازم:

    آنها هیچ قدرتی در زندگی من ندارند و از این به بعد من هر کاری بخواهم انجام دهم، با من کاملاً موافقند و حتی حمایتم هم میکنند و بسیار به من و تصمیماتم افتخار میکنند و خیالشان از من راحت است و من باعث سربلندشان هستم.

    باور میکنید از آن روز، اولاً که من هر کاری که دوست داشتم، انجام دهم را به راحتی (تاکید میکنم به راحتی) انجام دادم، بدون اینکه بخواهم اجازه‌ای بگیرم (این به معنای بی احترامی نیست) و البته که هر کاری که انجام دادم، آنها از من حمایت کردند و جدا از حمایت به من افتخار کردند.

    حتی بیشتر از قبل احساس میکنم دوستم دارند.

    با اینکه تمام کارهایی که میکنم قبلا یک تابو بود.

    اگر قبلا بود، حتما بابت تمام آن کارها مخالفت می‌شد یا بحث میشد یا ناراحتی پیش میآمد و من میشدم بچه‌ی سرکش.

    ولی الان من دختر عزیز آنها هستم که همه‌ی کارهایم درستترین است.

    عاقلانه ترین است.

    بهترین است.

    راه زندگیم را بهتر از هر کس دیگری میتوانم انتخاب کنم.

    هر جا باشم بهترین جای دنیاست.

    و هر انتخابی بکنم، بهترین انتخاب است.

    حرفهایم درست هستند.

    کارهایم بجا هستند.

    و خیلی چیزهای دیگر.

    در حالی که من دیگر آن بچه‌ی حرف گوش کن نیستم.

    دیگر گزارش نمیدهم که کجا هستم و با چه کسی و کی برمیگردم خانه؟!

    چرا میخواهم کارم را تغییر دهم و اصلا به کار من کاری ندارند که بخواهند بپرسند چرا؟!

    بدون اینکه باجی بدهم همه‌ی کارهایم را انجام میدهم و دوستشان دارم و دوستم دارند.

    قبلا هم دوستشان داشتم و دوستم داشتند ولی برای من همه چیز فرق کرده.

    الان من از هیچ چیزی نمیگذرم و آنها دیگر نگران من نیستند.

    اینها همه از روزی شروع شد که من آن باور شرک آلود را با باور توحیدی که هیچ کسی در زندگی من تاثیری ندارد عوض کردم.

    البته که من میدانم هنوز در من ترسهایی هست. شرکهای عظیمی هست راجع به همین جمله و باور. ولی حداقل در مورد پدر مادرم این موضوع خیلی کمرنگ شد و نتایج واضح و روشنی در زندگیم نمایان شده.

    و این برای امروز و دیروز نیست. چندین سال است که این اتفاق افتاده و نتیجه‌اش پایدار مانده. چون در ذهنم من نقش بسته.

    البته می‌دانم که در حال حاضر، قدم در راهی گذاشته‌ام که باورهای توحیدیم حتما قویتر می‌شود.

    انشالله…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  6. -
    الهه برهان گفته:
    مدت عضویت: 788 روز

    سلام من 22 سالم هست و چون خانوادم نمیزاشتن برم ژیمناستیک موقعی که ازدواج کردم وارد ژیمناستیک شدم یعنی 21 سالگی رفتم ژیمناستیک و وقتی رفتم مربیم گفت شما نمیتونی چون بدنت زیاد انعطاف نداره واسه این ورزش و وارد ورزش پارکور شو تا نتیجه ببینی و بچه هایی که میگفتن به درد سن و سال شما نمیخوره این ورزش و من اون موقع به مربیم گفتم من این ورزشو دوس دارم و میخوام یاد بگیرمش اون هم گفت قبول کرد بعد از پنچ ماه که دارم میرم ژیمناستیک هم اکثر حرکاتو یاد گرفتم هم بدنم به اون انعطاف رسید و هم مربیم ازم خواست دوره مربیگری بهم یاد بده تا مربی ژیمناستیک بشم

    خواستم بگم من تو این پنج ماه تمام فکر و ذکرم این بود که این بچه ها و مربی نمیتونن به من بگن میتونم یا نمیتونم من هستم که تصمیم میگیرم چی میخوام و چی نمیخوام

    اینم از باور من که دوس داشتم با شما اشتراک بزارم و بگم سن فقط یه عدده مهم طرز فکرمونه‍️‍️‍️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  7. -
    سیده فاطمه حسینی فر گفته:
    مدت عضویت: 1896 روز

    سلام استاد گرامی و خانم شایسته عزیز

    الهی هدایتم را سپاس، ایمانم را سپاس

    استاد وقتی در مورد توحید و یکتاپرستی صحبت میکنید، ایمان قلبیم به خدا بیشتر و بیشتر میشه.

    1_دقیقا این حرف رو که سیدها جوشی هستن، و زود قاطی میکنن رو خیلی شنیدم، اولش میخندیم ولی مطمئنا بصورت ناخوداگاه قبولش میکنیم، چون بعدش سعی نمیکنیم که حلش کنیم در واقع اون رفتار رو میپذیریم.

    2_ این باور که، اگه اجداد و بزرگان در گذشته به افرادی بدی کرده باشن، بچه هاشون تاوان پس میدن، رو بارها و بارها شنیدم، ولی هیچوقت قلبم و ذهنم این رو باور نمیکرد و همیشه میگفتم این با عدالت خدا تناقض داره، یکی دیگه بدی کرده چرا باید یکی دیگه کارما پس بده؟

    3_یا گفته میشه، دلیل اینکه فلانی و فلانی مشکل قلبی یا دیابت و …. دارن، ازداواج فامیلی شونه. در حالیکه خانواده هایی هستن که ازدواج فامیلی داشتن ولی هیچ مشکلی برای بچه هاشون پیش نیومده.

    4_یا فلانی سرنوشتش اینه، تو پیشونیش نوشته شده، نمیشه تغییرش داد، همیشه میگفتم خودش اشتباهی انتخاب کرده، نتیجه این شده.

    5_یا اینکه در مورد درس و توانایی فلانی، میگیم توانایی اش همینقدره، بیشتر از این نمیتونه و چون باور میکنیم تلاشی برای تغییرش نمیکنیم.

    6_یا همین که رزق و روزی هر کسی مشخصه، وقتی رشد مالی اتفاق نمی افته، قبول میکنیم که سهم ما از دنیا همینقدره.

    7_در مورد قدرت دادن به غیر، یه موردی برام پیش اومده بود، کلا میگفتن فلانی قدرت داره، با پول حلش میکنه، تو میبازی، ولی من امیدم به خدا بود، فقط از خود خدا خواستم، و دیدم چطوری خداوند همه چی رو به نفعم حل کرد.

    8_ در مورد افرادی که پول و امکانات شون براشون، قدرت محسوب میشه، رو به چشم دیدم که یه وقتایی اون پول و ثروت هیچ کمکشون نکرد.

    الان که این فایل رو گوش دادم، با زبان توحید خیلی خیلی بهتر درک کردم.

    ممنون آگاهی های بینظیر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  8. -
    مریم میرشب گفته:
    مدت عضویت: 1939 روز

    سلام به استادخوبم و خانم شایسته عزیز و همچنین به همه بچه های سایت

    خداروشاکرم بخاطر اینکه منم جزئی از این خانواده هستم و در مسیر دارمای خودم درحال تکاملم

    دیروز یه حسی بهم گفت مریم برو توحید عملیا رو گوش بده و من از ظهر تا عصر هر هفت قسمت توحید عملیارو دیدم و خیلی برام جالب بود که الان استاد قسمت 8رو گذاشتن اگه این معجزه و هم زمانی نیست پس چیییببیه اگه خدا با تمام کائناتش باهام حرف نمیزنه و هدایتم نمیکنه پس چیه :))))

    هدایتی که بهم گفت یادت بیاد خودتوگذشتتو کارایی که کردی مریمی که توحید رو درست کرد توی یه وجهه از زندگیش و نتیجه الان اینه و اینقد راضی هستی و… پس توی ثروتم میتونی و باهاش فاصله ای نداری خدااااااایاشکرت

    استاد من وقتی میخاستم زندگیمو تغییر بدم احساس اسارت میکردم قشنگ برام واضح بود مانعها چی هستن یکی از بزرگترین موانعم که همون اول متوجهش شدم این بود که فک میکردم تحت کنترل خانواده ام و آزادی عمل ندارم اونا توی ذهن من قدرت داشتن و هیچ وقت یادم نمیره که وقتی فایل چه کسی مالک توست رو گوش دادم انگارجون گرفتم قدرتمند شدم دیگه کسی و چیزی جلو دارم نبود من فقط میخاستم برم جلو برسم به خواسته هام خب قانونو بلد نبودم اول باجنگیدن بود ولی کم کم راهمو پیدا کردم به صلح رسیدم و درها باز شد دونه دونه

    تمام ذهنیت من و باوری که دارم اینکه وقتی تو با تمام وجودت بخای برسی به اهدافت تمام کائنات دست به دست هم میدن تا بهت کمک کنن من وقتی باخودم به صلح رسیدم این باور جایگزینش شد اینکه کسی وجود نداره همه چی خودمم و همه آدمای اطرافم اتفاقات همه و همه فقط اومدن بهت یه چیزیو بدن و برن و در مسیر زندگی توان

    و توی تمام طول مسیرم اینو تجربه کردم و هر لحظه داره تجربه گسترده تر و لول بالاتریو تجربه میکنم

    خداروشکرررر آدما توی ذهن من قدرتی ندارن .(تاجایی که خودمو شناختم)

    دیروز یکی از دستای خدا دقیقا همین ذهنیتی که دارم کارهایی واسم انجام داد و حرفایی بهم زد که خیلی خیلی خودباوریم رفت بالا

    انگار کمکم کرد خود واقعیمو ببینم شبیه فیلما بود برام

    شاید اون اصلا متوجه طرز نگرش و فاز من نبود و فقط داشت کارشو انجام میداد حتی من از نیتشم خبر ندارم ولی همش درجهت رشد و آگاهی منه دقیقا همون حرفی که استاد توی توحید عملی 5یا6 گفتین اصلا نیت آدما مهم نیست درهرصورت دارن به من خدمت میکنن ، من دنیای تک نفره خودمو دارم فارغ از اینکه دیگران باخودشون چه فکری میکنن اینکه میتونن بهم ضربه بزنن یا کمکم کنن من قدرتی بهشون نمیدم ضربه رو که میدونم به نفعم میشه و باعث رشدم میشه در واقع ضربه ای نیست

    کمک کردناشونم اونا جزئی از کائناتن و خداوند هزاران راه و روش و آدم سر راهم میزاره پس قدرتی ندارن

    من دیروز بارها و بارها قویتر شدم و فهمیدم اگه حس قربانی شدن توی وجودت نباشه اونوقته که تو قدرت رو در درونت پیدا میکنی اون قدرت همون خدایی که استاد شما میگین

    هیچ کسی و هیچ چیزی نه میتونه تورو خوشبخت کنه نه بدبخت رئیس تویی فرمانروا تویی و باید و باید اینو با تمام وجودت درک کنی و هی لول به لول ارتقاش بدی و هی بیشتر از جنس خدا بشی خداتر بشی

    انرژی که هر لحظه بخاد میتونه کن فیکون کنه …

    چقد باهاش فاصله داری مریم ؟ (هم اکنون تنها تضاد زندگیم همینه )

    توی باورهای مالی و ثروت قفل قفلم انگار

    مشرکترینم هنوز نمیتونم بپذیرم که جامعه هیچ تاثیری ندارن توی ثروت من همش داره این جمله توی سرم پلی میشه بازار خرابه پول نیست و‌…

    هنوز کلی دلیل و عامل هست توی سرم که واسه همینه که تو پولدار نیستی

    ولی ایمان دارم و مطمئنم که شرکا رو دونه دونه شناسایی میکنم و تغییر میدم این شرکو به توحید

    تاحدودی هم متوجه شدم که دلیل نبودن ثروت من بازم برمیگرده به نگاه دیگران و احساس قربانی داشتن

    و هی لایه لایه لول به لول مدار به مدار خودمو کشف میکنمو اوج میگیرم و این شرکا رو نابود میکنم و ثروتمند میشم

    یه زن کاملا مستقل پازل استقلال من فقط همین ثروتو نداره

    بزودی اتفاق میوفته و من میشم یه زن کاملا مستقل

    دیروز انگار تمام رسالت کائنات این بود که بهم بگه خودتو باور کن ما همه چیو مسخر تو کردیم و این فایل حجت رو بر من تمام کرد. عاشقتونم استاد

    من میترکونم ….

    هذا من فضل ربی :)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  9. -
    مرضیه جعفری گفته:
    مدت عضویت: 2973 روز

    سلام به استاد عزیزم

    چند باری این فایل رو گوش کردم و هر بار یه دریچه ای تو ذهنم باز شد هر بار دقیقا همون گفته های شما رو که از بچگی شنیده بودم یادم اومد که آره همش همینو میگفتند و من می‌شنیدم و این افکار اینقدر به شکلهای مختلف توسط آدمهای مختلف به مغز من وارد شده که به قول شما سیم پیچی مغز من بر اساس همین برنامه ریزی شده و شکل گرفته و داشتم با خودم فکر میکردم وقتی همیشه تاکید میکنید و فریاد میزنید ای ملت تغییر باورها کار یه روز دو روز نیست دکمه نیست فشارش بدی تغییر کنه علی الخصوص اونجاهایی که پاشنه اشیلته باید خیلی انرژی ذهنی بگذاری براش بمباران کنی این ذهن رو با ورودی های مثبت و خلاف شنیده های قبلیت تا آروم آروم این سیم پیچی و برنامه عوض بشه هی برام بیشتر واضح تر میشد و به عمق فاجعه پی می‌بردم.

    با خودم فکر میکردم چقدر این شنیده ها و افکاری که شما دارید میگید برای هممون یکسانه آخه شما از یه قبیله فرهنگ شهر و نسل دیگه ای هستی من از یه قبیله یه شهر هزار فرسخ دورتر از شما و نسل دیگه ای هستم ولی همونا رو شنیدم بعد فهمیدم خوب فرهنگ یکی بوده رسانه ها کتابها سیستم آموزش یکی بوده و این افکار سینه به سینه چرخیده نسل به نسل منتقل شده و اینقدر تکرار شده اینقدر شواهدش مشاهده شده که دیگه پذیرفتیم بعنوان واقعیت جهان و واقعیت زندگیمون ونتایجی هم که گرفتیم مدام یه مهر تایید پشتش زده و بیشتر ریشه دوونده تو وجودمون و حسابی قدرت گرفته.

    داشتم فکر میکردم چقدر خوبه که مهاجرت کردم و چقدر سفر خوبه دیدن جهان و زوایای دیگش چقدر خوبه چقدر این رسانه‌های اجتماعی و اینترنت خوب هستند و حداقل به منی که تو روستا با یه سیستم کاملا بسته و محدود زندگی میکردم کمک کرد و می‌کنه جنبه های دیگه دنیا رو هم ببینم ببینم آقا نه انگار جهان شکل دیگه ای هم داره انگار آدمها وسبکهای زندگی دیگه ای هم هست انگار شرایطی کاملا متفاوت از شرایط زندگی منم هست و حداقل یکم هوشیارتر بشم یکم بخودم بیام و فکر کنم که آخه دلیل این تفاوت‌ها چیه چرا من نه بعضیا آره بگردم اشکال کار رو پیدا کنم.

    داشتم در مورد صحبتهاتون فکر میکردم و دیدم من حداقل اونجاهایی که خط قرمزم بوده برام مهم بوده نمی‌پذیرفتم اون باورها رو مثل موضوع تفاوت جنسیتی که دخترا باید فلان جور باشند فلان جور رفتار کنند فلان جور بپوشند نه نپذیرفتم هیچوقت نپذیرفتم چون دخترم شلوار قرمز تو خیابون نپوشم چون دخترم کاری که میگند پسرونه هست رو نکنم چون تو روستا هستیم و همه ما رو میشناسند چادر سرم کنم آرایش نکنم تیپ نزنم عینک دودی نزنم و…هر چی میگفتند باکیم نبود کار خودم رو میکردم.اما یک سری چیزها رو خیلی راحت پذیرفتم مثل مسائل مالی که پولی نیست باشه هم بسختی به دست میاد و هنوزم چنان این باورها داره به من ضربه میزنه و منو از نعمتها محروم می‌کنه که حد نداره چون پدرم آدم متمولی بود وضعش خوب بود اما بسختی کار میکرد و همش میگفت پول راحت به دست نمیاد فکر کردید به همین راحتیه.من از تو فلان گاوا در میارم میکنم تو فلان مرغها(گاوداری داشت و مرغداری)و برعکس.زن به کار و مرد به کار تا بگردد چرخ روزگار و من می‌دیدم درست میگه کل زندگی ما همینه دیگه عموهامم همینند هر کی دور و اطراف ما بود همین بود و این رو راحت پذیرفتم و الان زندگی من کاملا بر همین اساسه و همش این فکر میاد که من باید چندتا کار انجام بدم همزمان تا اینا کمک کنند به هم پول تزریق کنند به هم و یه حرکتی بشه نمیشه با یکی دیگه یا منم باید دوش به دوش طرفم کار کنم تا یه پولی جمع بشه و هزار تا باور که هر کدوم مثل سد عظیمی هستند برای پیشرفت مالی من بدبختی اینقدرم آدمهایی مثل خودمون رو دیدم که دیگه ریشه اش تا صد تا نسل بعد منم تغذیه می‌کنه این باورها.

    به محض اینکه اوضاع  کمی سخت شده، چطور این نوع باورهای شرک آلود مثل (تاثیر ژنتیک، قیمت دلار، اوضاع اقتصادی و… ) شما را به احساس ” ناتوانی از تغییر آن شرایط سخت ” رسانده است؟

    و چطور به خاطر آن باورهای شرک آلود،  قدرت خلق شرایط زندگی را از خودتان گرفته اید و به آن عوامل محدود کننده بیرونی داده اید؟

    وقتی آن باورهای شرک آلود را تغییر دادید، چه تغییرات مثبتی در نتایج شما ایجاد شد؟

    من یادمه سالهای سال همه بمن میگفتند آخه تو چرا مهاجرت نمیکنی بیای شهر آخه اینجا با این شرایط سخت زندگی می‌کنی.اما تو ذهن من این بود آخه من مسئول مادرم هستم من برم تنها میشه چیکار کنه بنده خدا کی بخره کی بیاره نه نمیشه حالا اگه رفتم و نتونستم از پس هزینه هام بربیام چی وای مگه میشه و اینقدر ترس تو وجودم بود که جرات فکر کردن به مهاجرت رو هم نداشتم و وقتی نیومد تو سرم سریع پاکش میکردم و کلی زجر می‌کشیدم بخاطر دیدن اون آدمها و زندگی کردن بینشون که دوست نداشتم آزادی هامو سلب میکردند مجبور بودم خودم نباشم و هر روز کلی مسیر رو باید صبح میرفتم و شب خسته و کوفته برمیگشتم چون میترسیدم چون همه چیز و همه کس قدرت داشت تو ذهنم الا خودم.

    به چه شکل توانستید باورهای توحیدی را جایگزین این باورهای شرک آلود کنید؟ این نگاه توحیدی چه تغییراتی در رفتار، شخصیت، عملکرد، ایمان و جسارت شما ایجاد کرده است؟

    اما وقتی با استاد آشنا شدم و شروع کردم روی خودم کار کردن یادمه یه فایل تصمیم گیری بود که خیلی درونم نیاز داشت که بشنوه و من اونو بارها و بارها گوش دادم خودم رو بسته بودم به فایلهای استاد صبح تا شب هندزفری تو گوشم بود و گوش میدادم گوش میدادم می‌نوشتم و آروم آروم شروع کرد یه چیزایی درون من تغییر کردن شروع کردم خودم و افکارم رو مسبب همه چیز دونستن شروع کردم به شناخت خدا قوانین جهان و اینکه من مسئول کسی نیستم من تنها مسئولیت و توانایی خوشبختی خودم رو دارم و هیچ کس قدرتی تو زندگی من نداره و اگر من بخوام مهاجرت کنم کل خانواده ام موافقت میکنند خوشحال میشند تشویق میکنن اتفاقا و می‌ساختم و می‌ساختم اینارو تو ذهنم و تصمیم گرفتم و عملی کردم و مهاجرت کردم والان که نگاه میکنم به خودم میگم خدایا شکرت چقدر زندگی من در تمام جهات بهتر شد چقدر مستقل تر شدم الان امپراتوری خودم رو دارم هر جور برم هر جور بیام با هر کی بخوام برم یا نرم و الان سالهاست از اون زمان میگذره و هر بار من زندگیم در تمام جهات متفاوت شده با قبل چقدر درکم از جهان بیشتر شده چقدر جهان بینیم بهتر شده چقدر پخته تر شدم با چه آدمهایی آشنا شدم چه تجربیات خوبی به دست آوردم و دارم به همون شکلی که دوست دارم زندگی میکنم فقط بخاطر اینکه قدرت رو از خانواده ام گرفتم و به خودم و خدای خودم دادم روی خدا و کمکهاش و هدایتش حساب کردم و هیچ اتفاق ناگواریم برای مادرم نیوفتاد اونم الان خوشحاله که من مهاجرت کردم و کنده شدم از اون محیط و اتفاقا روابطمون هم خیلی بهتر شده.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  10. -
    فریبرز کاوه گفته:
    مدت عضویت: 1903 روز

    درود بر شما استاد بزرگوارم جناب عباس‌منش گرامی و بانو شایسته‌ی عزیز و یکایک شما هم‌فرکانسی‌های گلم

    بارها و بارها شده که قدرت را به عوامل بیرونی داده‌ام و آسیب‌هایی دیده‌ام که نگو و نپرس.

    وقتی در کسب و کاری که دارم بی‌نظمی پیش آمد که همه‌اش هم از کوتاهی خودم بود، سر و کله‌ی همسرم در کار من پیدا شد که با عنوان منظم کردن گروه در همه‌ی کارها دخالت کرد و با حسادت‌های زنانه‌ی خود پدر گروه من را درآورد و چنان شالوده‌ی کار را از هم گسیخت که با جان کندن و خدا را سپاس کار کردن روی باورهایم دارم آن گروه از هم گسیخته را دوباره گردهم می‌آورم.

    حالا بیاییم یه تجربه‌ی خوب دیگر را بیان کنم. من از نظر پزشکی دچار بیماری تالاسمی مینور هستم. البته این مسئله را در زمان ازدواجم که آزمایش خون دادیم دانستم و همین سبب شد که این باور پیش آمد که باید خوراکم را افزایش دهم. طوری‌که پس از چند سال که از ازدواج ما گذشت، بیست کیلوگرم افزایش وزن داشتم. همیشه پس از ازدواجم وقتی می‌خواستم در ماه رمضان روزه بگیرم، ناچار می‌شدم مقادیر زیادی غذا و خرما بخورم تا بتوانم تاب بیاورم. ولی، برعکس درست پس از چند ساعت تمام توانم به پایان می‌رسید و بعد از ظهرها از ساعت 14 از ناتوانی می‌خوابیدم. طوری‌که سال گذشته تصمیم گرفتم که روزه نگیرم و به خودم می‌گفتم که چون کم‌خونی مینور دادم نمی‌توانم روزه بگیرم. ولی، امسال به دلیل این‌که روی رشد شخصیم کار کرده بودم، تصمیم گرفتم که روزه بگیرم ولی نه به روش سال‌های گذشته. روزه گرفتم و با لذت همه‌ی ساعات گرسنگی را با شوق پشت سر گذاشتم. با خودم می‌گفتم: این روزه‌داری‌ سودهایی دارد که بسیار بیشتر از زیان‌های ظاهری آن است و همین شد که بتوانم با مقدار غذاهایی که یک‌چهارم سال‌های گذشته خوردم ولی با توانی وصف‌ناپذیر روزه بگیرم. امسال در این ماه رمضان 7 کیلوگرم کاهش وزن داشتم ولی چنان انرژیک بودم که هرگز به یاد ندارم که چنین بوده باشم.

    خدایا کمک‌مون کن تا هرگز قدرت را به غیر از خودمان( خودم و خودت) ندیم و همیشه در جهت توحید باشیم.

    خدایا از این‌که مرا در مسیر هدایت و آگاهی گذاشته‌ای و خورشیدهای هدایت را گذاشته‌ای و دستانت را برای راهبری مان گذاشته‌ای از شما سپاس بیکران دارم.

    ارادتمند شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای: