توحید عملی | قسمت 9 - صفحه 28

1017 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Fatima گفته:
    مدت عضویت: 816 روز

    به نام خدا

    ردپای 91

    سلام استاد جان و دوستای خوبم

    حرفای استاد باعث شد این بار که به یک تضاد خوردم ،جور دیگه ای به ماجرا نگاه کنم

    تضاد مالی بود پس با باور های تغییر کرده مثل عموم افراد و حتی من قبل

    نگفتم خب طلا بفروشم یا وام بگیرم یا از فلانی قرض کنم

    اولین بار بود که تو این شرایط اولین چیزی که آمد تو ذهنم خب چطوری پول بسازم!

    همیشه پول به اندازه کافی داشتم :)خیلیم آدم با حوصله ای نبودم که بیشتر بخوام

    یا حتی اینطور فکر میکردم بقیه هستن دیگه!

    البته باورام راجب پول خوب بود چون یه بار شنیده بودن بعضیا روزی دنبالشون میره بعضیا هم اونا دنبال روزی

    واس همین میگفتم میرسه !و واقعا می‌رسید! اما باورهای پول ساختنم خوب نبود ،اینکه خودم بخوام مثلا بیشتر از یک مقدار عرفی پول در بیارم!

    اما اینبار رو خودم حساب کردم

    اول یه ایده کار آمد، که استارت زدم اما چون باورهای خوبی نداشتم طبق الگو تکرار شونده سراغ کار های سخت و پرچالش رفتم!

    حالا کوه کندن نیس اما چون به اینترنت بستگی داره ،نت یاری نمیکنه :)

    بعدش یه ایده برد برد به ذهنم رسید

    بعدش یه کار موقت و حالت کارآموزی

    حسم میگه تو لحظه مهمی از زندگیم قرار دارم و این روند به جاهای خوبی میرسه

    و در نهایت الخیر فی ما وقع

    انقدر فایلهای استاد گوش دادم که یادم نمیاد این درس کدوم فایل بود اما استاد میگفت وقتی فرکانس خوبه ،حتی ناخواسته ها هم در نهایت به نفع توِ

    فرکانس خوب من یعنی نچسبیدن به خواسته، یعنی دست خدا سپردن،یعنی قدم برداشتن، یعتی حس خوب،یعنی عدم وابستگی ادامه زندگی در صورت برآورده شدنش

    خدا در بهترین زمان بهترین هارو برامون درنظر گرفته ،ازش میخوام و فقط لازمه باور کنم میاد ،میرسه،به راحتی ،همه چیز محیا میکنه

    به شرط ایمان و دوری از شرک و قدرت دادن به هر کس و هر چیز

    خوبی درک فرکانس باعث میشه بعضی وقتا جلوی انتظارات بیجا ایستادگی کنم ،مثلا توقع رشد 100 برابری در همون اول نداشته باشم

    اما با تغییر فرکانس خودم لایق اون جایگاه بدونم

    بازم سپاسگزار استادم که باعث شد هر روز به سمت شخصیت مورد نظرم قدم بردارم

    در پناه خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 42 رای:
  2. -
    شمسی مولایی گفته:
    مدت عضویت: 1865 روز

    بسم الله الوهاب

    سلااااااام الهی دورتون بگردم این عکسِ روی فایل چقدر قشنگه، استاد قشنگم مریم جانم پریروز که سایتو باز کردم این عکسو دیدم گفتم الحق که بهشته چقدر قشنگه چقدر سرسبز و زنده‌ست. چقدر تو دلم به خودم بالیدم که تو زندگیم دارم از کسی الگو برداری می‌کنم که تو این دنیای مادی یک بهشت

    واسه خودش ساخته، یک انسان ثروتمند، توحیدی، زیبا خوش هیکل، استادی که تو همه چیز استاده بگی توحید میگه اینه راهش بگی پول میگه اینه مسیرش، بگی روابط خوب عشق میگه من و عزیزدلممم، بگی سلامتی میگه این هیکل این بدن اینهمه انرژی و قدرت

    خدایا شکرت خدایا شکرت که این مرد و زن رو وارد زندگی من کردی. همیشه با خودم باور دارم این سایت این استاد و مریم جان از بزرگترین هدیه‌های خدا به منن توی اوج ناراحتی و افسردگیم 4 سال پیش یادم افتاد بچه‌تر که بودم یه فایل صوتی 8 دقیقه‌ای تو گوشیم داشتم که اسمش بود روی خدا حساب باز کن که هرشب عادت داشتم به گوش دادنش،،، 3 سال پیش هرچی گشتم اون ویس رو پیدا نکردم نکردم نکردم تا اومدم اسم استاد رو تو گوگل سرچ کردم و دیدم وااای بر من کسی که فکر می‌کردم گرونترین و بزرگترین استاد موفقیتی تو تهرانه و هزار کیلومتر از من دورتره و دسترسی بهش محاله یه سایت داره چه سایتی چه بهشتی چه فایلایی و از همون روز به بعد گوش دادن به فایل‌های توحیدی استاد شد قشنگ ترین عادت من، هرکدوم از فایلای توحیدی رو ده ها بار تو بیداری گوش دادم و هزاران شب تا صبح خواب که بودم صداشون کنارم پخش شده، فایلای توحیدی استاد اصلا به طرز عجیبی به من احساس قدرت و آرامش می‌دن.

    پریروز که دیدم روی عکس نوشته فایل جدید توحید عملی9 گل از گلم شکفت خدایا شکرت خدایا عاشقتم که اینقدر زود جواب می‌دی عاشقتم که تا تو دلم می‌گم خدایا راه نشونم بده یه فایل خوب سر راهم بزار سایتو باز می‌کنم می‌بینم فایل جدید اومده اونم توحید عملییییی…

    دیروز یه دور فایلو دیدم و امروزم یه بار دیگه می‌بینم و کامنت می‌نویسم واسه شما عشقا

    خدایا شکرت شروع می‌کنم هرچی که از فایل دریافت می‌کنم رو اینجا می‌نویسم:

    شعر پروین اعتصامی

    مادر موسی چو موسی را به نیل / درفکند از گفته ربّ جلیل

    میگه مادر موسی خدا صداش زد خدا بهش گفت بچه‌تو بنداز توی رود نیل، کاری که اینقدر با منطق انسان در تضاده، اما مادر موسی با تمام ترس‌ها و ناراحتیاش این کار رو انجام میده. خدا بهش گفته نترس و غمگین نباش. یعنی هیچ احساس منفی به دلت راه نده، که احساس منفی قطعا یا ترسه یا غم غیر از این دوتا که نداریم دیگه.

    خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه / گفت کِی فرزند خرد بی‌گناه

    گر فراموشت کند لطفِ خدای / چون رهی زین کشتی بی‌ناخدای

    گر نیارد ایزد پاکت به یاد / آب خاکت را دهد ناگه به باد

    مادر موسی از لب ساحل نگاه به بچش می‌کرد که روی آب می‌رفت و می‌گفت ای فرزند بی‌گناه من اگر لطف خدا شامل حالت نشه و خدا تورو یادش بره تو روی این آب از بین می‌ری و نابود می‌شی.

    خدا وعده فزونی می‌ده به ما میگه فلان کار رو انجام بده و ما تو ذهنمون می‌گیم اگه نشه چی؟ اگر نشد چیکار کنم؟

    _من خدا به دلم انداخته یه کاریو شروع کنم تا حالا یکی دو قدمی هم براش برداشتم همه کارای قبل از شروعش رو انجام دادم بجز یکی و با اینکه میدونم وعده خدا حقه می‌دونم چیزی که بهم الهام شده از طرف خداست بازم میترسم بازم با خودم میگم اگر شروع کنم این مسیر رو ولی نتیجه نده چی؟ این ترس‌ها با همه ما هست، اما مادر موسی انجامش داد با اینکه خیلیم غیر منطقی بود.

    افکار شیطان همیشه هست، خدایا همه مارو حفظ کن خدایا خودت کمک کن این اسب سرکش ذهنمو مهار کنم.

    وحی آمد کین چه فکر باطل است / رهرو ما اینک اندر منزل است

    یه صدایی بهش رسید که این چه فکر باطلیه که در مورد خدا داری، اون کسی که در مسیر ماست از همین الان جاش امنه در منزله، به ظاهر بچه تو روی آبه اما درواقع در امنیت خداست و خدا مسیر امنی رو براش مشخص کرده و اون توی مسیره

    کار انجام شده تو نمی‌بینی چون داری با چشم عقلت نگاه می‌کنی به اتفاقات، وقتیکه توکل کنی با ایمان پیش بری تو در منزلی، “نتیجه اتفاق افتاده”

    پرده شک را برانداز از میان / تا ببینی سود کردی یا زیان

    شک و تردید نسبت به مسیری که می‌دونی از طرف خداست رو از دلت دور کن

    شک و تردید یکی از بزرگترین دشمنان توکل و ایمانه، وقتی شک داری نمیتونی عمل کنی. اصلا اگر هم عمل کنی همراه با افکار بده و نتیجه بد میشه. توکل یعنی آرامش ایمان یعنی ریلکس بودن شاد بودن

    ما گرفتیم آنچه را انداختی / دست حق را دیدی و نشناختی؟

    _ای خدا دورت بگردم، وقتی بابت ایده جدیدی که بهم الهام شده اولین قدمم رو برداشتم چنان اتفاق قشنگی برام افتاد، چنان خدا همون شب اول پاداش پا گذاشتن روی ترسامو بهم داد، چنان خیالمون راحت کرد جیبمو پر کرد، مطمئن شدم این ایده‌ از طرف خداست مطمئن شدم خدا تو این مسیر همراهمه اگر شروعش کنم و ادامه‌ش بدم. همون شب اول خدا جوری خستگیا رو از تنم برد که الان بعد چند روز هنوزم باورم نمیشه اون اتفاق واسه من افتاد (نمی‌تونم خیلی با جزئیات توضیح بدم ولی می‌تونم به راحتی اعتراف کنم خدا استادمو هدایت کرد مریم جونو هدایت کرد رانندگی کنه اون روز و استاد بیاد این فایلو ضبط کنه برای من، برای خیلیا بوده هدایتگر خیلیا بوده ولی انگاری به قول استاد خدا همه کاراشو ول کرده اومده این کار منو انجام بده)

    در تو تنها عشق و مهر مادریست / شیوه ما عدل و بنده پروری‌ست

    خدا میگه درکت می‌کنیم که تو مادری نگران بچه خودتی ولی ما عادل هستیم جواب خوبی خوبیه، تو به حرف ما گوش دادی ما هم نتیجه خوب به تو می‌دیم.

    نیست بازی کار حق خود را مباز / آنچه بردیم از تو باز آریم باز

    استاد نازنینم میگه این بیت یعنی : کاره خدا کار دنیا بازی نیست شانسی نیست بی‌قانون نیست، همه چیز بر اساس نظمه و قانون خودشو داره. “همه چیز تحت کنترل ماست” _شمسی خدا بازی بازی نمی‌کنه وعده خدا حقه حق.

    فقط خدا می‌تونسته اینجور قشنگ رقم بزنه که 1.حضرت موسی از هیچ دایه‌ای شیر نخوره و به راحتی برگرده به مادرش، مادرش نه تنها موسی رو بزرگ کنه بلکه به قول استاد حقوقم بگیره.

    2.دیگه کاملا در امان باشه.

    3.توی قصر با بهترین امکانات زمان خودش بزرگ بشه.

    سطح آب از گاهوارش خوش‌تر است / دایه‌اش سیلاب و موجش مادر است

    این موج آبی که الان بچه روش در حرکته از گهواره مادر براش خوش‌تره.

    رودها از خود نه طغیان می‌کنند / آنچه می‌گوییم ما آن می‌کنند

    ما به دریا حکم طوفان می‌دهیم / ما به سیل و موج فرمان می‌دهیم

    داره میگه تمام اتفاقات تحت کنترل ماست، همون که میگیم برگی بدون اذن خداوند بر زمین نمی‌افته. رود دریا سیل و موج همه تحت فرمان خداوند هستن، “وقتی ما به تو وحی می‌کنیم که این کار رو انجام بده مطمئن باش ما بقیه کارهارو انجام می‌دیم کمکت می‌کنیم”.

    نکته قشنگ مریم جان که گفتن پروین اعتصامی مثل قرآن توی شعرش میگه ما نمیگه من، واقعا عجیبه الله اکبر

    شعر قشنگی که استاد می‌خونه:

    ابر و باد و مه و خورشید و فلک درکارند / تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری

    یعنی همه باهم همدستن همه باهم مجموعا همون خدا هستن، استاد توی یکی از فایلای توحیدی دیگه می‌گفت ملا نصرالدین میگه خدا برای تو پدر میشه مادر میشه همسر میشه و از طریق اونا به تو محبت می‌کنه و کار تورو راه می‌ندازه، خدا نفس کشیدن توعه تپش قلب توعه که بدون اینکه متوجهش بشی خودکار داره برات انجام میشه خدا طبیعته خدا همه چیزه همه این جهانه و خودشو به هرشکل درمیاره تا با ما حرف بزنه راهو نشون بده و مسیرو هموار کنه.

    چندوقت پیش یک انسانی که بنظرم خیلی آدم سالم و درستی بود داشت جلوی من با چند نفر صحبت می‌کرد و گفت: من به وجود خدا اعتقادی ندارم، همه میگن خدا مثل برقه دیده نمیشه و گفت من برق رو نمی‌بینم ولی نتیجه‌شو دارم می‌بینم، این لامپ بالای سر من روشنه،،،

    من نمی‌خواستم بحث کنم و توی این مسائل واقعا خیلییییی خوب از استاد یادگرفتم که دیگه با آدما بحث نکنم. حداقل خیلیییی بهتر از قبلنا شدم به حدی که میتونم بگم 90 درصد کمتر از قبلنا بحث می‌کنم، خواهرم دوره روانشناسی ثروت 1 رو خریده و داریم الان کار می‌کنیم دوره رو و اینکه الان خیلی بیشتر خودمو کنترل می‌کنم و با آدما بحث نمی‌کنم رو از طریق اهرم رنج و لذت تو وجودم درستش کردم دوتا 21 روز عملیش کردم. و خلاصه اون لحظه جواب اون آدم رو ندادم البته بگم هنوزم از دید من آدم موفق و درستیه و حس می‌کنم توی وجودش قطعا به نیروی برتری ایمان داره، اما نه اون خدایی که جامعه به اشتباه تو مغز همه فرو کرده، قبول کردم که خدای هرکسی یه شکلیه و نمیشه اصلا دخالت کرد تو این مسائل،اما تو دلم گفتم منم خدارو نمی‌بینم اما دارم اثرش رو می‌بینم، مثل برق برای همون آدم، با خودم گفتم من یه جاهایی تو زندگی واقعا عاجز شدم ولی حل شده از جاهایی که اصلا محاااال بوده از دید من و وقتی درست شده که گفتم خدایا بسه دیگه من بُریدم تو حلش کن. (همون تسلیم شدنه) ، یه جاهایی واقعا پشت سرم چنان حرفای خوبی زده شده که با خودم گفتم بابا من اونقدرام که اینا میگن خفن نیستم خدایا چه عزت و اعتباری بهم دادی، میگم خدایا من کار خاصی نمی‌کنم ولی چرا اینقدر به دل آدما می‌شینم محبوب میشم آخه؟ خودم هنگ می‌کنم. “به اون بنده خدا چیزی نگفتم اما به خودم گفتم من خدارو نمی‌بینم ولی نتیجه‌شو دارم تو زندگیم می‌بینم” پس به وجودش ایمان دارم، استاد این خدارو دوسش دارم و برام ترسناک نیست و این بخاطر وجود شماست و بخاطر لطف خداست و بخاطر اینه که یه روزی خودم خواستم منو درستم کنه.

    نسبت نسیان به ذات حق مده / کفر است این به دوش خود مده

    و

    این ویژگی انسانی این فراموشکاری رو به خدا نسبت نده خدا هرگز خوابش نمی‌بره خدا چیزیو یادش نمی‌ره و خدا بر همه چیز بیناست از همه چیز خبر داره.

    به که برگردی به ما بسپاری‌اش / کِی تو از ما دوست تر می‌داری‌اش

    بچه رو به ما بسپار و برو که ما از تو که مادرشی بیشتر دوستش داریم و مواظبشیم.

    نقش هستی نقشی از ایوان ماست / خاک و باد و آب سرگردان ماست

    قطره‌ای کز جویباری می‌رود / از پی انجام کاری می‌رود

    ما بسی گم گشته باز آورده‌ایم / ما بسی بی توشه را پرورده‌ایم

    مهمان ماست هرکس بی‌نواست / آشنا با ماست چون بی‌آشناست

    اگر کسی تو زندگیت نیست همین که خدا توی زندگیت هست برات کافیه اون برای تو همه کس میشه. مثل این می‌مونه که همه تو زندگیت هستن. خودتم می‌دونی چقدر زیادن آدمایی که دورشون حسابی شلوغه ولی دلاشون بی‌کسه تنها و افسرده‌ان

    _ استاد من دو سالی هست تهران تنها زندگی می‌کنم خانوادم شهرستانن ولی هرجا میرم سر کار، توی هر کلاسی میرم ثبت نام می‌کنم، توی هر مغازه‌ای که میرم خرید می‌کنم اینقدر از این آدما احترام و محبت می‌بینم، بخدا اینقدر تو دلم می‌گم به ظاهر تنهایی ولی همه رو داری همه دوست دارن محبتت می‌کنن وقتی بین این جمعیتی زندگی و رفت و آمد می‌کنم که 90 درصدشون دوسم دارن می‌گم خب حالا چه اشکالی داره یه سریام ممکنه از من بدشون بیاد، این بخاطر اینه ک با اونا هم فرکانس نیستم اونا با خودشون منم با خودم خدایا شکرت.

    ما بخوانیم آنچه ما را رد کنند / عیب پوشی‌ها کنیم ار بد کنند

    خدا چقدر به من عزت داده احترام داده ولی میدونم که خیلی جاها برگشتم به خودم گفتم آره معلومه که خوبم معلومه که بخاطر خودمه اینهمه اعتبار احترام ولی چقدر عیب‌ها دارم چقدر اشتباهای زیادی کردم که هیچ کس جز خودم ازشون خبری نداره، خدا عیب پوش همه ماهاست خدا هوای هممون رو داره

    انّا عَلَینا لِلهُدی : بر ماست که شمارو هدایت کنیم. بر خودش واجب کرده که من چه بنده خوبیم چه بنده بدیم منو هدایت کنه ای خدا واقعا نمیدونم ادامه‌شو چی بنویسم.

    سوزن ما دوخت هرجا هرچه دوخت / ز آتش ما سوخت هر شمعی که سوخت

    حس می‌کنم این بیت بالایی میگه خدا همونیکه خواستی رو بهت داده همونی که بخوای رو بهت میده همیشه و هر لحظه

    حرف‌های استاد : ما هیچوقت نمی‌تونم یک میلیاردیم آنچا خدا بهمون داده سپاسگزار باشیم. ولی هرچی سپاسگزارتر باشیم، سپاسگزاری واقعی که بهمون حس آرامش و شادی و اطمینان میده، به همون اندازه همه کارا انجام میشه.

    خدا میگه مرد راهم باش تا شاهت کنم، صد چو لیلا کشته در راهت کنم.

    با خدا باش و پادشاهی کن، بی‌خدا باش و هرچه خواهی کن.

    خدایا به من توانایی سپاسگزاری از خودت رو بده.

    وقتی فکر کنی خودت کردی بگی حقمه آره خودم زحمتشو کشیدم خودم فلان خودم چنان می‌ری به سمت چی؟ کردار های ناپسند، خودپسندی تورو از مسیر خارج می‌کنه شمسی. دیدیم هممون داریم مثال تو زندگیمون که خودمون گنده دیدیم رفتیم خدا همچین زده پس سرمون نفهمیدیم از کجا خوردیم.

    خدا داده خدا هدایتت کرده 3 سال پیش یادت بیار شبایی رو که تا سحر تنهایی گریه می‌کردی ناله میکردی،همین که خدارو صدا زدی،،، استادتو پیدا کردی.

    خواست تا لاف خداوندی زند / برج و باروی خدا را بشکند

    رای بد زد گشت پست و تیره رای / سرکشی کرد و فکندیمش ز پای

    (این دوتا بیت بالایی یه لحظه منو یاد ماجرای کشتی تایتانیک انداخت که سازنده کشتی گفته بود این کشتی رو حتی خدام نمی‌تونه غرق کنه ولی کشتی توی اولین سفر بخاطر یک اشتباه خیلی سطحی و ساده غرق شد)

    پشه‌ای را حکم فرمودم که خیز / خاکش اندر دیده خودبین بریز

    تا نماند باد عجبش در دماغ / تیرگی را نام نگذارد چراغ

    ما که دشمن را چنین می‌پروریم / دوستان را از نظر چون می‌بریم

    آنکه با نمرود این احسان کند / ظلم کِی با موسیِ عمران کند

    این سخن پروین، نه از روی هوی‌ست / هرکجا نوری‌ست از انوار خداست

    غرل شماره 139 پروین اعتصامی

    نوشتن این کامنت توی این دو روز برای من چندین ساعت زمان برد ولی ارزششو داشت ارزششو داشت خدایا شکرت بخاطر استاد و مریم جانم.

    از مریم جانم خیلی تشکر می‌کنم که محبت کرد و اینهمه مسیر رو رانندگی کرد و استاد تونست شعر رو بخونه و این فایلو ضبط کنه. عاشقتونم خدا احساس خوبی که با این فایل به من دادین رو هزاران برابر بیشتر به خودتون برگردونه. استاد پریروز بار اولی که فایل رو می‌دیدم سه بار اشکم دراومد سه بار گفتم خدایا منو ببخش بابت هرجایی که بهت شک کردم. منو ببخش و به من توانایی سپاسگزاری از خودت رو بده، استاد مادرم چند روزیه اومده تهران و هفته پیش که باهم توی پارک میچرخیدیم حرف می‌زدیم می‌گفتیم خدایا شکرت بخاطر خونمون بخاطر سلامتیمون بخاطر ماشینمون بخاطر این بچه که می‌خنده، مامانم یهو گفت خدایا شکرت بخاطر اینکه من زبون شکرگزاری از تورو دارم، می‌گفت خدایا شکرت که من می‌تونم با تو حرف بزنم و ازت تشکر کنم.

    خدا به هممون کمک کنه بندگی خدا رو بکنیم فقط خدا، به حرفش گوش کنیم عملگرا باشیم، بندگی خدا پاداش خیلی خیلی سنگینی داره، خدا چنان به آدم حال میده از جایی که محاله از دید خودمون توی اون شرایط… هممون تجربه‌ش کردیم.

    جمله طلایی پایانی استاد : به اندازه‌ای که سرمون جلوی خدا پایینه، به اندازه‌ای که نعمت‌های خدا رو می‌بینیم درک می‌کنیم و سپاسگزاریم، به همون اندازه خداوند مارو در مقابل غیرِخدا سربلند و سرافراز می‌کنه.

    خدانگهدار همگی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
    • -
      زهرا موسوی گفته:
      مدت عضویت: 1381 روز

      سلام بر شمس و مولانای جان

      عزیزم بینهایت لذت بردم از کامنتت بینهایت ازت سپاسگزارم که کامنتی به این زیبایی نوشتی من عاشق کامتهای طولانی هستم وقتی اون ستاره های انتهایی کامنت نمایان میشن من یکم حالم میگیره .چقدر کامنتت زیبا بود حالمو خوب کرد .لذت بردم از مستقل بودنت از مهاجرتت به تهران .شمسی جان اسم زیبا و شیرینی داری .وقتی فایل استاد رو دیدم اونجای شعر که گفت (ابر و بادومه و خورشید و فلک در کارند من بیت بعدش رو موقع هنرستان دوستام اینجور میگفتن که “موسوی درس نخون لیسانسه هاش بیکارن” اما من درسمو خوندمو لیسانسمو گرفتم ولی این چندروز همش دنبال بیت بعدی این شعر بودم تا امروز که شما نوشته بودیش و من چقدر لذت بردم .بازم سپاسگزارم از وجودتون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    خالد مبارکی گفته:
    مدت عضویت: 1074 روز

    سلام و درود استاد عزیز خیلی سپاسگزاریم به خاطر این فایل ارزشمند و توحیدی چقدر نیاز داریم به تکرار و یادآوری این مطالب اللهی نمی دانم چطور تشکر کنم فقط می تونم بگم خدایا هزاران مرتبه شکر برای این هدایت همیشگی و حضور این استاد پاک و مخلص خدایا هزاران مرتبه شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    ذبیح الله کریمی گفته:
    مدت عضویت: 1418 روز

    سلام به دوستان عزیز هم فرکانسی

    حدول یه یک سال پیش من بدهکار شدم و از کار

    خودم و باورها غطا که داشتم

    جهان این قدر من فشار میداد که داشتم له

    میشود

    یه شب داشتم گریه میکردم و از خدا کمک

    خواستم به خدا گفتم دیگه توان ندارم

    من دیگه توان ندارم

    من دیگه توان ندارم

    به من الهام شد برو

    پاسپورت به وایز بده

    رفتم پاسپورت خودم گرفتم

    بدون هیچ که کس خبر بده

    گفتم پول وایز ندارم به گفت برو گوشی خودت بفروش

    رفتم گوشی خودم فروختم و

    بعدا دو روز خانواده خبر شد

    به من گفت پاسپورت کجا شد

    گفتن دادم به وایز به کجای میخوای

    به خانواده گفتم میخوای برم ایران

    تو اونجا جای نداری کس نداری چیکار میخوای بکنی

    به خانواده گفتم نمیدونم میخوای برم تموم

    برادر زنگ به رفیق ها خود کس گفت من کار نداریم

    بعد وقتی میخواستم وارد کشور ایران بهش بهم

    الهام شد گفت فقط ذهن خودت کنترول کن همین

    یاد همون جمله استاد افتاد که با عرشیافر لایو گذاشته که به مادر موس الهام شد بود

    که غمگین مباش

    اومدم زاهدان میخواستم برم اصفهان دید

    تکت ندارم

    یه از همون مسافر به گفت چرا نمیای یزد

    من باهاش گفتم باش رفتم یزد

    وسط ها راه یه تابلو بزرگی این بزرگ رنگ آبی نوشته بود

    تهران رفتم

    اونجا رسیدم

    شماره یکه از رفیق رو کردم با قلم نوشته بود فقط خبر داشتم تهران هست

    که حدود 5 سال ازش خبر نداشتم از گوشی زنگ دست از خدا بهش احوال پرس کردم و زنگ زدم

    گفتم اومدم تهران برای کار میتوانی برام کار جور کنی

    بهم گفت خدا بزرگه پیدا میشه

    رفتم‌خونه و هموش شب کار درسته شد و رفتم

    سر کار

    اون کارگری

    منی کارگری نکردم بود

    گقتم حتما خداوندا یه درسی داری که منو اینجا هدایت گردم و پول به همون پول کارگری نصه بدهی رو دادم

    بعدا 2 ماه اومد خونه

    ک آرام نمیدونم پول از کجا و الان خداشکر تمام بدهی تموم و تمزکر گذاشتم کسب کار خودم و آموزش استاد عباس منش

    جهان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  5. -
    امیر اسماعیلی گفته:
    مدت عضویت: 1254 روز

    سلام عزیز دل درود خداوند بر تو همیشه بهترینها رو برات آرزو دارم داداشم ورفیق رویاهام که امیدوارم یه روز ببینمت وبا هم ترویج توحید در کل جهان رو داشته باشیم

    میخواستم ازت درخواست کنم دفتر پنجم

    بخش سیزدهم مثنوی معنوی حضرت مولانا رو بخونی می‌دونم خیلی با دلت بازی می‌کنه

    به موضوع قانون سلامتی ربط داره ببین خداوندو پیامبر چطور این قوانین رو میدونستن ودر کل تمام انسان هایی که تونستن کارهای بزرگی بکنن

    باید بخونی تا متوجه بشی

    دوست دارم به امید دیدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  6. -
    اصغر و پرسیلا گفته:
    مدت عضویت: 1494 روز

    هر کجا نوری است، ز انوار خداست

    سلام وصدسلام برعزیزان دلم استادعشقم عباسمنش عزیزم خانم شایسته به حق شایسته وهمه دوستانم گلم دراین فضای ملکوتی که استادگرانقدرم بسترش رافراهم کرده تابندگان برگزیده خدارادورهم گرداورد ولحظات بی نظیری روباهم تجربه کنیم

    خدایا چطور وباچه ادبیات وزبانی باید سپاسگزارت باشم که دوستم داشتی ومنو به این مسیرزیبا وپرخیربرکت تغیر هدایت کردی و ازسال 98 اززبان استادعباسمنش خودواقعی توبه من شناساندی خدایا چی بگم از این مسیر سرتاسر بهشتی وروحانی فقط میتونم بگم خدایا بینهایت ازسپاسگزارم که منولایق دونستی تاعضوی ازاین خانواده الهی وتوحیدی باشم

    خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت

    دوستان عزیزم بارها درکامنتهایم  اشاره کردم که خداچقدردوستم داشت ودستمو گرفت وازسال 98 که واقعا ازشیوه زندگی ام به ستوه آمده بودم  ومثل اکثریت جامعه درجهل ونادانی زندگی میکردم مبتلا به انواع بیماری سردردهای مزمن میگرن، بی خوابی،زندگی توام بااضطراب ونگرانی ، زندگی کردن برای مردم تابرای خودم داشتن ذهنی وسواس گونه همراه بااحساسی مفرط که روزهای آغازین سال 98 تنها فکروذکرم  این بود که خدایا من باید چکارکنم دیگه توانی برام نمونده یه کاری برام بکن نجاتم بده دستمو بگیر و علیرغم اینکه ازقوانین هیچ اگاهی نداشتم وواقعا صفرکیلومتر بودم ودراون سالها فقط تکیه ام روی آدما بود وازطرفی خداروهم باویژیگیهای انسانی می‌شناختم که اونجا نشسته فقط مواظب منه که غفلتی کنم وگناهی مرتکب شوم تا به شدیدترین وجه ممکن منو مجازت کنه چونکه خدارواینجوری به من معرفی کرده بودند ومنم خدارو به همین شکل باورکرده بودم تااینکه اواسط سال 98 فرارسید وخدابه فریادم رسید ودستموگرفت گفت بیا پیش خودم من که توروخلق کردم وخلیفه خودم درزمین قراردادم  تنهات نمیزارم اگرتواراده کنی ویک قدم برداری وحسن نیت خودتو  نشون بدی من هزاران قدم برات برمیدارم و چنین شد که قدم دراین راه پرخیربرکت گذاشتم

    خدایاشکرت که خودواقعی تو اززبان استاد بی بدیل توحیدی عصرحاضراستادعباسمنش عزیز شناساندی وازسال 98 دارم طعم واقعی زندگی رو همراه باارامش ،سلامتی ،خوشبختی ،شادی ،سلامتی ازهمه مهمتر خدایی بودن رودارم میچشم وروز به روزدارم آگاه ترمیشم

    اونجایی که استاددربخشی ازفایل اشاره میکنن که انجاهایکه  که ماازمسیرخارج شدیم وقدرت روبه غیرخدادادیدم و هدایتها وپیامهای خدارادریافت نکردیم وبارها مرتکب این خطاشدیم و اگرخدا میخواست سخت بگیره  ومجازتمون کنه همه مون درهمان دوره نوجوانی بارها بایدمی مردیم ولی من به خودم اشاره می‌کنم که اگردراین مسیرقرارنداشتم واقعا تاحالا قطعا چندبارمرده بودم

    استادعباسمنش عزیزخانم شایسته نازنین دوستان گل گلابم درسایت بسیارازتون تشکرمیکنم وخداروبینهایت شکرمیکنم که باشما عزیزان توحیدی همراه هستم

    دوستان عزیزم من صبح پنچنشنبه که فایل امدروی سایت بلافاصله دوبارتصویری ویکبارصوتی گوش کردم وباتوجه به درکم کامنت گذاشتم وبعدازظهر همان روز باخانواده رفتیم دردل طبیعت ومنطقه کوهستانی شهرمون که خیلی  هم همه چی عالی بود وکلی هم خوش گذشت ازهوای خنک ونم نم بارون گرفته  تاپیاده  روی ودورهم بودن ولی دوستان عزیزم من دراین مدت تقریبا 24 ساعت که اونجابودم یه چیز کم داشتم وباور نمیکردم که اینقدرها به سایت وابسته باشم ودرهمین مدت یکروزه درفرصت مناسب  همین فایل جدیدو که غوغایی درمن بوجوداورده ازطریق گوشی تماشاکردم ولی به علت عدم دسترسی به اینترنت از نعمت سایت بی بهره بودم انگارگمشده ای داشتم تااینکه علیرغم اینکه همراهان من اصرارداشتن که شب دوم هم آنجا بخوابیم ولی ترجیح دادم که فوری برگردم خونه وقتی رسیدم خونه سریع اومدم سایت وشروع به خوندن کامنتهای دوستان کردم من عاشق کامنتهای فایلهای توحیدعملی هستم همینجور باحرص ولع میخوندم وحال میکردم وگاهی هم اشک درچشمانم حلقه میزدوبقض میکردم واحساس فوق العاده عجیبی داشتم وبارها همینطور که میخوندم خدارو شکرمیکردم که دراین مسیرالهی هستم وبه خودم افتخارمیکردم که خدادوستم داشت تادر این جمع صمیمی وتوحیدی باشم وچقدر لذت بردم ازنوشته های باارزش که دوستانم که سرشارازاگاهی وتجربه بودوبازم  ازصبح امروز تاکنون که هر فرصتی بدست آوردم  کامنت خوندم تااینکه خداوند هدایتم کردتا به رسم ادب مجددا تشکرویژه ای داشته باشم ازاساتید عزیزم وسایرعوامل ودوستان نازنینم درسایت توحیدی عباسمنش

    بهترینها روبرایتان آرزودارم

    فعلا خدانگهدار

    ،

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  7. -
    بهاره گفته:
    مدت عضویت: 1406 روز

    سلام استاد عزیزم…

    واقعا نمیدونم چی بگم….

    اصلا کلمه وجمله کمه…جزسکوت هیچی نمیتونم بگم….

    فقط میتونم بگم که چندین دقیقه با فایلتون اشک ریختم واحساس شوق وذوق ودوس داشتن خداوند رو کردم

    قدرت خداوند واینکه حواسش به همچی هست ونسیان درکارش نیست…..

    هرچی بگم بازم حق مطلب رونمیشه ادا کرد….

    خداوند رحمت کنه روح پروین اعتصامی رو وانشالله با صالحان محشور بشه….

    استاد خدارو صدهزارمرتبه شکر که شماهستید

    خداروشکر که خداوند بندگان زیبا سیرتی چون شماداره

    خداروشکر که خدا منو با شما آشنا کرد

    خداروشکر که من شاگرد شماهستم…ازته قلبم افتخار میکنم ودوستون دارم

    وبابت وجود شما خداروسپاسگذارم….

    واقعا که بنده خدا میتونه به جایی برسه که تجلی گاه صفات خالق باشه….وانسان زیبایی وقدرت خداوند رو ازطریق بعضی بندگانش خیلی راحت تر وآسونتر میتونه درک کنه…..

    استاد خدا خیرتون بده…

    انشالله که خدای بزرگ توفیق بده ما هم همچون شما اینچنین متعهدانه عمل کنیم وایمان بیاریم….

    ودلم روشنه انشالله.‌‌.

    خداوند برای ما حتما بهترین چیزا رومیخاد بشرطیکه خودمون متعهدانه بخوایم وعمل کنیم….

    شما الگوی من هستید وامیدوارم روزی بتونم مثل شما وتاجایی که ظرفیت دارم رشد وپیشرفت درهمه جنبه های زندگیم داشته باشم….

    خدا امثال شما رو زیاد کنه انشالله

    وانشالله که ماهم بتونیم شاگردان خوبی باشیم وراه زیباتون روادامه بدیم….هرچه بهتر وزیباتر باتوکل برخدای مهربان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
  8. -
    زینب سلمان زاده گفته:
    مدت عضویت: 2441 روز

    بنام خدایی که خــــــــــــیلی کافیست

    سلام استاد عزیزم

    سلام مریم بانوی عزیزم

    سلام دوستان ارزشمندم

    خـــــــــدای من شکرت شــــــــکرت برای یک فایل ناب دیگه اونم چی از جنس توحید، بی نهایت سپاسگذارم استاد عزیزم برای ضبط این فایل برای استفاده بهینه از وقتتون که میاید تو این جاده زیبا برای اینکه مسیر کوتاهتر و البته لذت بخش تر بشه صحبت هایی که با مریم جان دارید رو برای ما هم ضبط میکنید

    توحید توحید توحید؛ خدای من چقدر میشه درمورد همین یه دونه کلمه حرف زد البته اگر یک درصد بهش عمل کنیم چـــــــــی میشه خدای من

    خیلی خــــــــیلی باید روی توحید تو وجودم کار کنم که همه چیه، ولی وقتی چند روز پیش گوشش دادم و الان اومدم دوباره کامنت ها رو بخونم گفتم باید بیام بنویسم که نوشتن غوغا میکنه؛ امروز وقتی با مدیر مجموعه ای که کار میکنم صخبت میکردم برای اولین بار بود که میتونم بگم نگران نبودم اگر مشکلی پیش می اومد و من خارج میشدم از این مجموعه ای که در حال حاضر منبع اصلی ورودی مالی ام هست؛ یه حس خیلی قشنگی تو وجودم حسش کردم که اگر اینجا بودنم واسم خوب هست می مونم اگر هم بنا به خارج شدنم باشه میرم بیرون خدایی که خــــــیلی راحت و از طریق یکی از بی نهایت دستانش من رو هدایت کرد به این مجموعه از طریق بی نهایت دستان دیگرش منو هدایت میکند به بهترین مجموعه های دیگر که من خیلی راحت بتونم کار کنم و ورودی مالی ام رو داشته باشم درحالیکه قبلا من اینطوری نبودم و جاهایی که کار میکردم اگر مسأاله ای پیش می اومد من از درون می لرزیدم از نگرانی؛ خدایا شــــکرت

    چند روز پیش هم یه تجربه جذابی که داشتم، من و خواهرام رفته بودیم یکی از رستوران های مطرح شهرمون که برای اولین بار بود می رفتیم و قبل ترش هر بار که رد میشدیم از کنارش می گفتیم یه بار باید بیایم اینجا خلاصه وقتی که رفتیم کیفیت غذا چیزی که می خواستیم نبود و خواهر بزرگم گله میکرد از این بابت ولی من از این زاویه نگاه کردم که خوشحالم یه جای جدید رو امتحان کردیم و بعنوان یک تجربه ازش بگذرم و صرفا بعنوان یک تجربه بهش نگاه کنم و بیام مثلا به مکان زیباشون توجه کنم و خوشحال باشم

    خـــــــدای من چه باران زیبای فوق العاده ای انتهای این فایل شاهد بودیم که کـــــلی جاده رو زیباتر کرده بود؛ خدای من چــــــــقدر من عاشق بارونم و از خداوند هدایت و مهاجرت راحت و لذت بخش به جایی رو میخوام که تابستون هاش هم اینطور بارون های زیبای کوتاه بیاد و کلی باعث فوق العاده تر شدن هوا بشه

    بــــــی نهایت تحسین میکنم مریم بانو رو که تو این جاده بارونی که به سختی جلو دیده میشه با دقت و خــــــــیلی خوب رانندگی میکرد که استاد براحتی صحبت میکرد تا این فایل ناب ضبط بشه

    هر لحظه مون توحیدی تر و ثروتمندتر در پناه رب العالمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
    • -
      زهرا ایزدی گفته:
      مدت عضویت: 645 روز

      به نام ابر قدرت مهربان

      سلام زینب جان امیدوارم هرجا که هستید حالتون عالی باشه

      چقدر به دلم نشست کامنتتون

      دقیقا این کلمه توحید اصن باید درکش کنی یه کلمه جادویی و خاص ک هرچقدر مدارمون و آگاهی ها بیشتر میشه بیشتر درکش میکنیم

      من خودم به شخصه قبلا بسیار بسیاااار مشرک بودم و چشمم به دست بنده های خدا بود ولی از خدا درخواست میکردم و متعجب بودم که چرا پس به خواسته های من پاسخ داده نمیشه میگفتم خب من که به خدا گفتم من که گریه زاری کردم پیشش التماسش کردم پس چرا جواب داده نمیشه تازه بدتر هم داره میشه ؟! نگو اصن قضیه چیزی دیگه ایی بوده

      چون من قدرت رو از خدا می‌گرفتم و به بنده هاش میدادم متاسفانه

      منبع رزق و روزیمو خدا نمی‌دیدم و از اون نمی‌خواستم فکر میکردم که باید صاحب کارم فلان بنده اش رزقمو بده

      اما وقتی فهمیدم اصن همه چییییز اونه

      پول بخوام برام پول میشه سلامتی بخوام برام سلامتی میشه عشق بخوام برام عشق میشه

      دیگه برام مهم نبود که بقیه دست رد به سینم بزنند یا اخراجم کنند چون میگفتم مگه منبع رزق من همین یه جا هست ؟! اصن اخراج کنند حتما خدا میخواد شرایط بهتر رو برام جور کنه

      نه

      بی نهایت جا هست از بی نهایت جااا خدا به من رزق میده مگه خدا منبع رزق و روزی من نیست ؟! خب پس خودش اوکی میکنه و خدا شاهده یجوری رزقمو میداد از جایی که واقعا متحیر بودم اصن فکرشو نمی‌کردم بهم رزق و روزی میداد

      چون واقعا توکل کرده بودم بش

      و واقعا از خودش میخواستم

      من قبلاً در شرک غرق بودم و فاجعه بود همه چیز برام

      (همین الآنم نمیگم موحد کاملم الآنم گاهی مشرک میشم ولی کمتر !)

      ولی به محض درک یه کوچولو از توحید و شرک زندگیم خیلی تغییر کرد بسته به مداری که داشتم و خب همینجوری مدارم بهتر و بهتر شدو دارم بیشتر درکش میکنم

      یجوریه که هر روز هم کار کنی باز هم روز بعدش انگار یه جدیدی دیگه ایی داره برات

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        زینب سلمان زاده گفته:
        مدت عضویت: 2441 روز

        زهرای عزیز سلام

        خیلی خوشحال شدم برای کامنتی که واسم نوشتی چون باعث سد برگردم و این کامنت خودم رو بخونم و‌دوباره بی نهایت مهم بودن توحیدی بودن رو‌واسه خودم مرور کنم

        درمورد بارون نوشته بودم مه دوست دارم به جایی هدایت بشم و مهاجرت کنم که تابستوناش هم بارون باشه و الان می بینم همین شهری که الان هستم درسته الان تابستون نیست و بهاره ولی خب یادم نمیاد آخرای فروردین بارون زده ولی امسال داشتیم

        خیلی بهت تبریک برای در این مسیر خدایی بودنت زهرای عزیز

        هر لحظه ات توحیدی تر و‌ثروتمندتر در پناه رب العالمین

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          زهرا ایزدی گفته:
          مدت عضویت: 645 روز

          سلام دوباره به دوست عزیزم

          خیلی خوشحال هستم که در مدار با شما دوست خوبم هستم و از آگاهی هاتون با کامنت هایی که می‌گذارید بهره میبرم و باورهامو بهتر می‌کنه

          چقدر جالب من هم عاشق باران هستم و همیشه از خدا می‌خوام که من هدایت بشم به جایی که همواره بارانی باشه و خداروشکر در همین شهری که زندگی میکنم باران میگیره درصورتی که میگفتند آب نداره و خشکسالی میشه و دیگه تا چندسال دیگه خشک میشه و نمیشه زندگی کرد و هرچقدر باران بیاد کم هست اما از اون جایی که خدا همیشه قدرتش رو نشون میده و همیشه نعمت و فراوانی رو به ما میده این مدت از پاییز و زمستون اینقدر بارون اومد که باورشون نمیشد و فکر می‌کردند دیگه بارون نخواهد اومد ولی خب برای خدا کاری نداره که یک شهر رو از خشکسالی نجات بده

          امیدوارم که همیشه شاد و سلامت در پناه الله یکتا باشید زینب جان

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    فاطمه پورهدایتی گفته:
    مدت عضویت: 1495 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام استاد جان

    چندین بار این فایل رو گوش کردم هربار که گوش می‌دادم انگار یه غذای تازه به روح م ، می رسید، و جون می گرفتم، دوباره گوش میدادم، دوباره جون می گرفتم ، دوباره گوش می دادم، و….

    انگار خیلی وصل می شدم، خیلی نزدیک ش ، بودم، آرام می شدم، و یه جاهایی هم اشک ها خودشون می اومدن، استاد نمی دونم چی بنویسم ، اما می دانم باید بنویسم ، چون اگه می خوام طریقه ی، وصل شدن رو یاد بگیرم ، باید بنویسم ، چه خوب خدا پلن موسی رو ریخت و به راغ در کاخ فرعون با ناز و نوازش ازش نگهداری کرد، خدا اون لحظه بهم می گفت فاطمه همه چی منم، همه کس منم .

    من بنده ام رو در دل خونه ی دشمن ش، نگه میدارم ، من بنده ام رو در دل امواج دریا نگه میدارم، چرا کل آنچه که می خوای رو به من نمی سپاری،

    من اینققققققققدر قدرت دارم که آدمی مثل نمرود که همش از زور و قدرت حرف می زند و ادعای خدایی می کند رو با حشره کوچک مثل پشه نابودش می کنم،

    پس فاطمه حالا که منو داری خوب می شناسی ، بهم اعتماد کن و کل زندگی ت رو بده به دست من، خودم مدیریت می کنم تو فقط حالت رو خوب کن.

    این بهترین و بزرگترین هنرست.

    خدایا متشکرم که منو با خودت آشنا می کنی.

    استاد متشکرم که بهم یاد میدی چگونه خودم رو بشناسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
  10. -
    حسن طهماسبی گفته:
    مدت عضویت: 1370 روز

    سلام و درود یزدان پاک بر شما بزرگواران که حق استادی بر گردن من دارید.وهمچنین عرض سلام خدمت خانواده صمیمی و فرهیخته عباس منش.

    استاد عزیزم از اول شعر اشکهام جاری شد چونان منقلب شدم که گویی همه وجودم فریاد میزد که خداوند خطاب به تو داره سخن میگه.استاد نمیتونم به هیچ شکلی ،اون حال و هوایی که با شنیدن وتجسم این شعر واین فایل بینهایت ارزشمند،بهم دست داد،،را بیان کنم.الان هم فقط می‌خوام ساعتها با خودم خلوت کنم وله نعمتهای بیشماری که خداوند از سرفصل به من عطا کرده،هزاران جایی که دستم راگرفته،هزاران باری که گناهانم راپوشانده،،،فکر کنم وبه خودم بیام و درک کنم قطره ای از نعمتهای بیکران خداوند را.اما از طرفی نتونستم کامنت نزارم و این کلمات هم الهام خداوند بر زبانم بوده ..استاد عزیزم عاشقانه دوستت دارم و شنیدن صدای شما در گوشم طنین عشق خداوند است.باز هم خداوند را سپاس گذارم که من رابه این سایت بینظیر هدایت کرد.این سایت همان کشتی نوح است که هر که به آن داخل شد ،ایمن شد از اتفاقات بد،،البته به شرط عمل وعمل به قوانین که شما آموزش میدهیم.

    از همه دوستان هم سپاسگزارم وهمگی شما رابه دستان قدرتمند رب العالمین میسپارم….

    حسن طهماسبی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای: