توحید عملی | قسمت 9 - صفحه 32

1017 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    شهلا محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1596 روز

    سلام به استاد بزرگوار و خانم شایسته عزیزم

    من حدود 4 سال هست که پیرو فایلها و گفته های استاد هستم و هر وقت به هر دلیلی از فایل های توحیدی ایشون دور میشدم مشکلات به سمت من سرازیر میشدن

    ولی بعد از این همه دغدغه و جست خیز هایی که در این مسیر داشتم از حرفهای استاد برداشت هایی کردم که به ترتیب اهمیت باز گو میکنم .

    البته اینها برداشت های من هستش ممکنه نکات مهمی باشه بینشون که من به این درک نرسیده باشم

    اولین قدم برای رسیدن به آرامش کنترل ذهن هستش و ورودی ها که با سی روز نوشتن افکار و تکرار این باور که تمام گفتگوها که احساس بد دارند و زنجیر وارند مارو درگیر مسائل روزمره می‌کنند از طرف شیطان هستند .با این کار ما به تمرکز و کنترل ذهن میرسیم .

    دومین قدم بعد از تخلیه ذهن توحید هستش وقتی ذهن آرام می‌شود باید چیزهایی رو داخلش بریزیم و اولینش توحید هست و فایل های توحیدی استاد فوق العادست.

    سومین قدم که تا این دو قدم رو نگذاری بهشون نمیرسی شکرگذاریه

    چهارمین قدم هماهنگی با خودت هستش ..باید به توانایی هات با خود درونت به هماهنگی برسی.

    پنجمین قدم باور سلامتی هست

    باور ششم ثروت هستش

    ثروت در آخرین پله قرار داره به این دلیل سخت‌ترین هست که تا تمام مراحل رو طی نکنی نمیتونی به ثروت برسی تا جسمت سالم نباشه نمیتونی تا به خودت وخدا ایمان نداشته باشی نمیتونی به ثروت برسی وتا احساس شکرگذاری نداشته باشی به تو داده نمی‌شود.

    ممنون از استاد بزرگوار و این سایت ارزشمندشون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    داود ابراهیمی گفته:
    مدت عضویت: 2158 روز

    سلام استاد عزیز واقعا این فایل عالی بود از اعتماد به خداوند کردن و امید داشتن بهش بدون هیچ شکی.

    خدایا من رو ببخش که بعضی مواقع کم میارم و شکایت میکنم.

    استاد من الان در مسیری قرار دارم که مثل مادر حضرت موسی من رو در گهواره گذاشت رو رها کرد در دل دریا.

    من یک نشانه دیدم رفتم در این مسیر با تمام تلاطمهاش و نا ملایماتش ولی ته دل امید داشتم به لطف و رحمانیت خداوند.

    همین سخن شما تمام شکهایم پاسخ داده شد که خدا میفرماید ما تو را در ره قرار دادیم و بس دگر چرا شک داری و نگرانی. من مطمئن شدم خداوند مرا به خواسته هایم میرساند.

    خدایا شکرت

    ممنون از این فایل خوبتون استاد انشاالله در آینده نزدیک میام آمریکا دیدنتون و حضورا تشکر میکنم بابت این فایلهای خوب و امیدوارکنندتون که امثال من رو در این راه بهشون امید میدهید و پیام خداوند رو بهمون میرسوند.ممنون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    سجاد طبسی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 2836 روز

    به نام تنها رب فرمانروای هستی

    سلام به استادان عزیزم و خانواده گرامی

    زمانی بود که من تو یه شرکت در شهرمون کار میکردم و بخاطر داشتن شرک زیاد در وجودم فکر میکردم اگه من از اینجا بیرون بشم جای دیگه کار برام نیست و همین باعث میشد هرروز نشانه ها و نتایج شرک داشتنمو ببینم و دریافت کنم

    اما همچنان این خداوند عظمت ها عاشقانه میگه بنده ی عزیز بااینکه داری برخلاف سیستم عمل میکنی و ضربه هم میبینی اما من دوست دارم تو براساس سیستم جهان عمل کنی و از زندگی لذت ببری

    و من بعداز مدتی به این نتیجه رسیدم که خداوند بزرگتراز این حرفهاست و از اون شرکت انصراف دادم و زدم بیرون همه باهام مخالفت کردن که تو ضرر میکنی گفتم من کاری که دلم بگه انجام میدم نه دیگران و رفتم تو مغازه های مختلف و باآدمهای مختلف کار و تجربه های مختلف کردم

    تو ارتباطات هم همینطور یسری آدمها رو ناخودآگاه برا خودم بت کرده بودم که اینها خیلی خاص و از من ارزشمندترن و همین باعث میشد که من هرروز هم از خودم هم از خدا و هم اون آدمها ازم دور بشند چونکه برا خودم بولد کرده بودم اما از وقتی که یه ذره متفاوت فکر کردم اوضاع هم یه عالمه متفاوت تغییر کرد

    سالها دلم مهاجرت به تهران و کشورهای مختلف میخواست اما باورهام میگفت سخته نمیتونم ،نمیشه و چندتا نکته شرک دیگه تا اینکه چند ماه قبل گفتم خدایا من که نمیدونم چگونه بلکه فقط اینو به خودم میگم این خدا میتونه راهشو برام پیدا کنه پس من به زودی میتونم برم تهران حتی ایمانم به این حرفم اونقدر نبود اما خداوند بخاطر همون یه ذره تکیه کردن بهش منو هدایت کرد و الان چند ماهه که تهران هستم و راضی هستم شکرخدا

    قبلا اگر کسی از اقوام یا دوستان نزدیک فوت میکرد خیلی غصه میخوردم و حالم بد میشد اما الان چندروزه که بهترین دوستم از دنیا رفته اما چونکه من همیشه دارم تکیه بر خداوند رو کار میکنم داشته باشم احساس شادی درونم زیاده و حالم بد نیست چونکه میگم خدا همیشه و همه جا هست کافیه ازش حضور قلب و عشق بخواهیم

    و اون عشق و شعف درون هم ظاهر خواهد شد

    در واقع همه ما آدمها هرروز درحال ترکیب شرک و توحید هستیم اما نتایج خوب اینه که بسمت توحید بیشتر باشه

    من تا زمانی که میگفتم خدایا فلان فرد قسمت زندگی من نشد پس دیگه مثل اون هم کسی گیر نمیاد و همینم میشد همیشه عذاب میکشیدم و نتایج افکارهامو دریافت میکردم و انگار سیستم جهان هم رو مخی هایی که مربوط به اون میشد رو بهم نشون میداد اما از وقتی گفتم خدایا من میخوام اینجور فکر کنم که افراد خوب و مناسب من فراوان وجود داره حتی از اون هم بهتر باعث شد زاویه واکنش جهان هستی هم نسبت به من تغییر کنه و همون آدم یا بقیه رو که قبلا بولد کرده بودم عاشقانه منو دوست داشته باشند و بهم افتخار کنند چرا؟ چونکه من کمی انتخاب توحید کردم بجای شرک

    ولی الان که نگاه میکنم بااینکه ما چقدر سرسوزنی ایمان و توحید نشون میدیم خداوند هزاران قدم برامون برمیداره پس معلوم میشه ما اصلا ایمان بالایی نداریم

    روح پروین اعتصامی در کمال آرامش و با عشق مهشور شود، واقعا چقدر هماهنگی و عشق در وجود این آدم بوده که اینگونه واژه ها و شعرهایی از عشق و ایمان و اعتقاد به عظمت و عشق الهی سرایده است

    وقتی خداوند به مادر موسی وحی میکند که بچه را بنداز به دریا پس دیگه باید بی چون و چرا گوش داد و اعتماد کرد

    اما منطق ذهن دقیقا داره برعکس میگه این چه کاریه و انجام نده اشتباهه بلکه فقط یه هماهنگی و باور قلبی میتونه همچین عملکردی داشته باشه

    من خودم از وقتی که خداوند یه الهام درونی بهم کرد در رابطه با فرد مورد علاقه و مناسب آینده ام به همین دلیل هم اصلا عجله نکردم و خودم اسیر حرفهای دیگران و اطرافیان نکردم به خودم گفتم خداوند به من گفته پس خودشم به موقع فرد مناسب در زمان و مکان مناسب رو میاره به زندگی من و به همین دلیل هم رهاش کردم و کاملا تکیه ام بر خداوند مهربانه خودش میدونه چکار کنه اما درصورتی که ظاهر اوضاع و منطق ذهنی تا الان یه چیز دیگه میگه و من از میان این همه هیاهو تنها تکیه ام بر اون الهام درونی ست که خود اون امواج هدایت میبره منو به ساحل مناسب میرسونه

    خدای عزیزم واقعا اینو کاملا پذیرفته ام که «شرک در دل مومن مانند راه رفتن مورچه بر روی تخته سنگ بزرگ سیاه در دل تاریکی شب پنهانه» اما من همیشه عشق و ایمان و ملکوتی زندگی کردن رو میخواهم و همیشه خواهان تسلیم بودنم خیلی اوقات من تسلیم نیستم و خودمم میدونم کارم و راهم اشتباهه اما از تو میخواهم که تسلیم بودنو به من یاد بدی خودت امتحان میگیری پس خودتم میتوتی بهم درس بدی،،چندروزه که یه آموزش جدید استاد زمینه تخصصیم داره بهم آموزش میده به نام رهایی عضلات اما من هربار که میخوام انجام بدم ناخودآگاه با انقباض عضلاتی روبرو میشم اما به استاد میگم استاد من هنوز موفق نشدم ولی شما بهم بگو چکار کنم تا بتونم انجام بدم

    پس این خداوندی که اتفاقات و امتحانات میگیره خودشم درس های و نعمتهاش رو برامون آماده کرده من عاشق این خدام از همچین برنامه ها و کارکرد عشقی که داره

    آرزوی عشق و توحید میکنم برا همتون بهترین هدایت ها در زندگیتون نمایان و گسترده شود.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  4. -
    سهراب سهرابی گفته:
    مدت عضویت: 1556 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام استاد من خیلی وقته کامنت نذاشتم امشب حسم گفت بزارم .

    استاد خیلی جالبه رو خودت کار میکنی کار میکنی بعد فکر می‌کنی خیلی چیزها رو فهمیده و درک کردی خودتو بالا میبینی خودت عقل کل میبینی فکر می‌کنی همه آموزه های که گوش می‌کنی یا میبینی رو خوب فرا گرفتی و هرچی که لازمه فهمیدی و بلدشی….

    ولی امان از از این دنیایی که وقتی منم منم می‌کنی و میگی خودم بودم خودم کردم یه پتک از بالا رو تمام درک و فهمت ول می‌کنه رو تمام منم منمات و بهت قشنگ ثابت می‌کنه تو هیچی نمیدونی و حتی از مرحله پرتی با یه یه فایل دوازده قدم قدم دوم بهم فهموند که تو هیچی نمیدونی باید از نو شروع کنی باد کلا از نو باور بسازی باید ازنو شخصیتتو بسازی …

    مثل اشک بهار داشتم خنده از سرشوق سر میدام این کجا بود که من تا حالا نه دیدم نه شنیدم…

    گفتم خدایا شکرت استادم همیشه میگه اگه فایل های منو چندین سال بعد هم گوش بدید باز هم چیز جدید توش میتونی پیدا کنی که فکر می‌کنی هیچ وقت نشنیدی (جدید اشتباه فرکانس من تغییر کرده که این جمله رو شنیدم) هرکسی با توجه به فرکانسش و مدارش و ظرفش می‌فهمه و درک می‌کنه

    من امروز به درک تازه ای رسیدم و خدارو هزاران برابر سپاس گفتم.

    داستان:

    داستان اینه که من چندروزه دارم رو باور ثروت کار میکنم و از خدا ثروت و نعمت فراوان درخواست میکردم

    وقتی کار کردن و مصمم شدم نشونه هاشو می‌دیدم تلفن‌ها خوب پیشنهاد خوب …

    من همیشه رندم فایل های استاد رو گوش میدم موقع کار امروز فایل قدم دوم جلسه چهار برام اومد خشکم زد دقیقه بیست تا سی و پنج شیش رو من پونصد بار گوش کردم تا بر تو تمام ناروا پودم بخودم میگفتم این جمله رو چرا من نشنیدم چرا قبلاً که گوش میکردم نشنیدم (شنیدم ولی به این وضوح نفهمیده بودنش) من امروز فهمیدم چرا نتیجه مالی که مد نظرم هست نمی‌گیرم

    من فهمیدم چندتا باور مخرب درمورد ثروت دارم .فکر میکردم دیدم خیلی وسیعه ولی نبود،من ثروت میخواستم اندازه نیازم من ثروت رو مقدس نمی دونستم من بیش از نیازم ثروت نمی‌خواستم اصلا به این فکر نمی‌کردم که من میتونم مولد ثروت باشم میتونم با سرمایه گذاری به پیشرفت جامعه و جهان کمک کنم

    اصلا هنگ بودم

    اینها رو چرا من فبلا نشنیده بودم

    وقتی شنیدم داشتم پرواز میکردم از شادی کلا انرژی گرفتم گفتم من باید مولد ثروت باشم من باید بیش از نیازم ثروت بسازم حالا با این باور به سمت علاقه ام حرکت میکنم

    من وقتی رو خدا حساب کردم و رو باور های ثروتم کار کردم این اتفاقات برام رخ داد

    استاد جان از شما سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم با این فایل های که میزارین مسیر ما خیلی راحتر و بهتر میشه

    (می‌دونم در مورد فایل بی‌نظیر امروز چیزی ننوشتم بعداً می‌نویسم)

    براتون بهترینها رو آرزو دارم در پناه حق…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    S گفته:
    مدت عضویت: 730 روز

    سلام

    امروز یکی از مهم ترین ازمون های زندگیم رو داشتم ازمونی که مرحله اولش رو واقعا خدایی انگار خدا بهم گفت بنویس برو سر جلسه من قراره درون تو حلول کنم و من برات پاسخ بدم بین 570 نفر جز نفر 10 تا برتر بودم

    حدودا 4 تا 5 ماه پیش پدرم یه روز گفت فلان ارگان ازمون داره بنویس من برگشتم گفتم ای بابا اون برهه که تو فضا درس بودم و… نرفتم دنبالش یا رفتم ادامه ندادم الان که اینا سرکارین اصلا اولش واقعا تمایل نداشتم ولی یه حسی بهم گفت تو بنویس

    اخه بانک ملت دو بار شرکت کردم یه بارش قبول شدم رفت که اطلاع بدن خخخخ بانک ملی هم دادم اصلا کارنامه ندادن نوشتن مردودی بدون حتی ارسال کارنامه چند تا دیگه هم دادم گفتن قبولی تا دم مصاحبه هم رفتم ولی تهش اونجا ها دلم با خدا قرص نبود به بنده خدا قرص بود به پشت پدرم به اسم و رسم دایی و عموهام نمیدونم به موقعیت شغلی پدرم یا جانبازی و ایثارگری و… حتی با اینکه اونجا ها واقعا همه جلو پام بلند میشدن نمیدونم چرا درها بسته میشدن جالبم برام بود منی که از سال 90 الی 91 کار برام عالی بود حتی اون برهه ها هم اصلا خیلی کم از روابط کمک میگرفتم تا 97 لی 98 من کلی کار از 98 درها بسته شد منی که اون سالها به سنم کلی درآمد داشتم درها بسته شد حالا کاری ندارم ریشه موضوع از دستم در نره خلاصه نوشتم دقیقا نزدیک سال نو ازمون برگزار شد من قبلش دو هفته تو رخت خواب حتی مریضی شدید داشتم حتی برنامم بود درس بخونم برا ازمون سرما خوردگی شدید گرفتم با حالی که باز نشستم به خدا گفتم دیدی دیدی مردش نیستی مردش بودی حداقل این چند مدت منو ول میکردی درسم میخوندم نه تب و لرز با حال مرگ شب و روز و روز و شب کنم

    با حال بدم روز قبل ازمون رفتم پرینت برگه بگیرم برگه ورود به جلسه

    یادم رفته بود

    حالم خوش نبود

    هی کفر می گفتم

    دلم میگفتم این از بابام یکی نیست بهش بگه اصلا چرا گفتب بنویس

    یکی به خدا میگفتم بابا بسکه دیگه بکش از ما بیرون

    یکی به خودم لعنت میکردم که با حال بدت رفتی خودت رو مچل کردی

    خلاصه رفتم ازمون با حال بد با سرفه و گلو درد

    جوری که تو آزمون فقط میگفتم کی میشه دفترچه بدن بزنم برم حتی قبلش صبحش حالم به حدی بد بود گفتم ولش کن گوربابا همه چی

    دفترچه دادن منپ میگی!!!! سوالات دیدم انگار از قبل یکی بهم گفته بود جواب ها چین چه عمومی چه تخصصی جدودا 120 تا سوال با نمره منفی داشتن من اصلا نفهمیدم کی 95 تا زدم اونم تازه منی که رشته ام حقوق نبود تمام سوالات حقوق زده بودم همه هم درست امدم بیرون باز برام مفهوم نداشت فقط میدونم دم ازمون رفتم دستشویی یکی گفت وضو بگیر سر سری یه وضو گرفتم رفتم فقط یادمه گفتم بهش اگر منو تا اینجا آوردی حق نداری منو شرمنده خودت کنی من به حرف تو امدم پس کمک کن

    امدم بیرون اصلا نموندم ببینم کی چی زده حتی جواب کلید پاسخ هم امد نرفتم ببینم اینقدر دیر جواب اولیه دادن من گفتم برو بابا فقط مچل شدم رفتم دادم سرکاری بود یه شب اتفاقی رفیقم بهم زنگ زد گفت ازمونت چی شد گفتم نمیدونم کدوم میگی؟! گفت بابا فلان ارگان گفتم نمیدونم گفت ابله دو روزه دادن برو ببین

    رفتم دیدم 10 نفر تو مرحله اول قبول شدن من نفر 3 شدم نفسم بند امد قلبم طپش نمیدونستم بگم واقعیه یا الکی منی که برا ازمون اصلا نخونده بودم حتی برامم مهم نبود شدم نفر 3 بین اون همه جمعیت تو پست سازمانی که میخوان شبش اونجا گفتم تو بارها بهم ثابت کردی مردی ولی من همیشه برات نامرد بودم (به خدا گفتم) هیچی گفتن برا مصاحبه میخوایمتون اطلاع میدیم تا زد باز شیطون رفت جلدم چند ماه گذشت باز جواب ندادن گفتم دیدی باز دیدی فقط خاله ذوقی میخواستی بشم دو سه روز حالم خوب کنی چیشد پس!

    گوشیم چند هفته پیش دزدیدن هیچی گفتم خدایا دیدی اینو چکار کنم هیچی همش هی امیدوار هی نا امید ناگفته نماند گاهی تو تایم بیکاری مینشستم میخوندم

    تا امروز گفتن بیا مصاحبه منم رفتم جالبه اونجا هر کی آمده بود یکی دنبال بند پارتی یکی دنبال زیر ابی من باز وضو گرفتم گفتم من کسی ندارم نه فکر میکنم پدرم اشنا داره نه کسیم تو پارتی منی تو اگر همون طوری که گوشم کشیدی گفتی بنویس گفتی بریم ازمون گفتی صبور باش الانم تو خودت میدونی

    صبح مرخصی گرفتم چون جریان داره بهتون میگم مرخصی گرفتم زودتر رفتم رفتم دیدم منابع انسانی چقدر مهربون مدارکم گرفت حتی یکم بام خوش و پش کرد یه خانم بود بهم گفت عه چرا زود امدی ولی اشکال نداره بیا بشین این فرم ها رو با صبر پر کن

    بیکار بودم رفتم بخش دبیرخانه یه خانم هم اونجا بود دیدم داره بهم لبخند میزنه گفتم منو این میشناسه یا نه

    گفت شما چکاره ای گفتم والا برا آزمون امدم گفت اشنا داری اینجا گفتم اره گفت کی گفتم یه کی که همه کاره هست تعحب کرد گفت عه خوب بهش زنگ بزن بگو امدی گفتم بام امده گفت چکارهه گفتم ریس

    گفت کجاست گفتم هر جا شما بخوای

    گفت کجا ریسیه وزارت یا اینجا گفتم برو بالا تر دیدم هم ترسیده هم لبخند پوزخند مسخره میزنه گفت گرفتیمون؟ گفتم نه بخدا من خدا رو دارم اون بهم گفته بیا

    گفت همه دارن اونو گفتم دارن ولی مالکیت بهش ندارن تعصب و غیرت روش ندارن تو همین حین 10 نفرمان جمع شدیم من باز یکم سرما خورده بودم گفتم زودتری بدم برم کسی که مدارک ها کنترل میکرد هی من گفتم برم هی دیدم انگار منو نمیبینه کور و کر شده

    5 نفر رفتن همه رو اچمز کردن

    شدیم 5 نفر گفتن بریم ناهار و پذیرایی ازتون کنیم ناهار دادن و دسر و… با خودم گفتم پس بگو تو باز خواستی من عجله نکنم پس ریش و قیچی الله قشنگه دست خود سر میز دیدم یه اقایی بام نشست کنارش دو تا اقا

    بهم گفت ندیدمت گفتم کم سعادت بودم برا ازمون امدم دیدم چند تا ازم سوال کرد و… تهش هم غذاش زودتر تموم شد و رفت من با خودم گفتم این کی بود

    تا شد من نفر یکی به اخر نوبتم شد رفتم داخل دیدم اون اقاهه مسئول کل هست تو بخش مصاحبه گفت ناهار خوب بود منم با خنده گفتم بهتون میگن به شما نهار دادن خندید انگار چند سال همو میشناختیم جلو پام بلند شد

    سوال پرسید منم دست و پا شکسته جواب نه خیلی عالی بگم مسلط قطعی بودم نه بگم بلد نبودم ولی ای بد نبودم شکر الله

    دیدم اخرش جلو پام بلند شد

    امدم بیرون الانم منتظرم ببینم چی میشه به خدا گفتم خدایا من ندانم هر چه دانی خود دانی گفتم اگر حق من اگر لایق من هستم اگر رزق و برکت برام اینجا هست تو درست کن نمیخوام بابامو کی و کی درست کنه تو برام بخواه که مطمنم ته ته خوب خواستنه بهش گفتم من بهت اعتماد کردم فرمون دادم دستت من لذت میبرم از این راه حالا چه بشه چه نشه من ایمان بهت ذره ای کم نمیشه چون مطمنم همون مدل که مهر این ازمون و راه دلم انداختی قطعا ریشه و جوانه و میوه اش هم براش فکر کردی به قولی میگن وقتی جان دادی دندادن دادی دندادن دادی پس نان هم دادی

    الانم دوستان برام دعای فرکانس مثبت کنید منم فقط از خودش خواستم والا با درصد جانبازی پدر با نمیدونم ایثارگری پدر با کلی اشنا هم میشد بی آزمون برم ولی با خدا معامله کردم فقط از خدا خواستم توکل اخر و اول و اول و اخرم با خداست

    من الانم کار دارم وزارت دادگستری اونم دوست دارم جای عالی ولی بهش گفتم این یه جا تو بهم نشون بده خدایی نشون بده بهم بخوای میتونی چون همیشه از بچگی بهمون گفتن اون بالایی بخواد میشه نخواد نمیشه منم بهش گفتم انچه دلم خواست نه آن میشود انچه خدا خواست همان میشود تو بخواه این بار تاس دست خودت هر چند جفت اوردی خودت بازی برام کن

    منتظرم انشالله نتیجه بعدی بیاد یا موفق شدم یا نه ولی اینجا نتیجه میگم

    حرف اخرم حالم حال غریب قریبی هست عین چوب سبک برام دیگه مهم نیست بعدش چیه چون خدا رو دارم

    روز بخیر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  6. -
    یوسف علیزاده گفته:
    مدت عضویت: 1730 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان، خداوند هدایتگر من و همه دوستان به شرط باور قلبی به خودش

    درود بر شما استاد عباسمنش عزیز

    توحید یعنی قدرت رو دست یک جریان بدی، اون جریانی که من و همه موجودات و کهکشانها و ستارگان و کیهانو بوجود آورده و داره مدیریت میکنه

    ما همیشه فکر میکنیم خودمون با جسم مادی مون در مقابل عوامل محیطی داریم تلاش میکنیم یا میجنگیم و 90 درصد آدم ها از قدرت ذهنشون هم خبر ندارن و تا چیزی رو نبینن باور نمیکنن

    اشعار پروین اعتصامی نشون دهنده اینه که این شاعر بزرگ از قوانین خداوند خبر داشته و به طریقی داشته ازشون استفاده میکرده و در شعرهاش میشه رد پای این قوانین رو دید، چقدر عالی مثال زده و شعر گفته

    مثال داستان موسی درس های بینظیری به ما میده

    وقتی ما دعایی میکنیم و درخواستی از خداوند داریم باید بدونیم که وعده خداوند همیشه شدنیه و همیشه حقه، ما فقط باید اجازه بدیم از طریقی که میدونه درسته مارو به اون خواسته برسونه، موقعی که ما درخواستی داریم و خداوند راهی رو برسر‌مسیرمون قرار میده ممکنه مسیر به مذاق ما خوش نیاد ولی در پس اون مسیری همون خواسته ای هستش که ما درخواست کرده بودیم، ولی گفتم چون اکثر ما میخوایم بدونیم و سر در بیاریم از شرایط فکر میکنیم که مسیر درست نیست و خودمونو از خواسته مون دور میکنیم ولی اگه یکم ایمان داشته باشیم صبر کنیم و توکل کنیم مطمئنا به اون خواسته میرسیم

    دشمن ایمان و توکل ، شک و تردیده

    وقتی درخواستی کردیم و شک داریم که خدا میتونه انجام بده یا نه داریم شرک میورزیم و خودمون از خواستمون دور میکنیم

    برای خودم بارها پیش اومده که وقتی اجازه دادم خداوند هدایتم کنه به خواسته هایی که میخواستم از جایی که فکرشو نمیکردم رسیدم، ولی وقتایی که از عقل و آگاهی خودم خواستم کمک بگیرم همه چیز خراب شده، یادگرفتم اجازه بدم خداوند بهم بگه چه کار کنم ، درسته کار راحتی نیست غلبه بر نجواهای ذهن ولی هرچقدر تمرین کنیم یواش یواش به مدار بالاتر میریم و راهنمایی های بیشتری دریافت میکنیم

    اتفاقاتی که برای ما رخ میده بر اساس عدل خداونده اونم به این‌صورت که ما همون چیزی رو دریافت میکنیم که به جهان میفرستیم و چیزی غیر از این نیست ، هیچ چیز اتفاقی رخ نمیده و این ما هستیم که باعث‌ میشیم اتفاقات چطور رقم بخوره

    اون موقع که بعد از یه تضادی میتونیم خودمونو آروم کنیم ، میتونیم صدای خداوندو بشنویم چون اگه در حالت ناراحتی و غم بخوایم کاری کنیم اون صدای شیطان و صدای نجوای ذهنه، ولی وقتی آروم شدیم اون صدا ، صدای خداونده و الهاماتی هست که از طرف خداوند به ما گفته میشه اگه بتونیم با ایمان و توکل بهش عمل کنیم اون موقع ست که پاداش ها میان، البته که کار آسونی نیست به راحتی بتونیم از حالت منفی به حالت مثبت برسیم باید سیر تکامل طی کنیم و نه از خودمون و نه از دیگران نباید انتظار داشته باشیم یکدفعه حالمونو خوب کنیم ولی میتونیم برای قدم اول به نکات منفی کمتر توجه کنیم بعد زمانشو‌کمتر کنیم و بعد بتونیم به نکات مثبت هم توجه کنیم

    ما هرگز نمیتونیم سپاسگزار واقعی خداوند باشیم ولی وقتی بتونیم نعمت هایی که بهمون داده رو ببینیم و احساس خوبی داشته باشیم اون موقع پاداش های خداوند بیشتر میشه و درب رو روی جریان نعمت های خداوند میتونیم باز کنیم

    انسان ها وقتی مشکلاتشون حل میشه و از تضادی بیرون میان جوری رفتار میکنن که انگار خودشون مشکلو حل کردن و اصلا دچار چنین تضادی نبودن

    ما اگه جلوی خداوند متواضع و فروتن باشیم خداوند کاری میکنه که جلوی بندگانش سرمون همیشه بالا باشه

    مشکل ما اینه که یادمون میره خداوند چه نعماتی بهمون داده و برامون عادی میشه اگه بتونیم یکم به یاد داشته باشیم و قدردان نعمات خداوند باشیم میبنیم که همین قدردانی و اینکه قدرت دست چه کسی هست ، میتونیم به نعمت های بیشتری برسیم

    استاد جان ممنونم از شما به خاطر این آگاهی ها و از خداوند سپاسگزارم که این همه نعمت بهم داده، خیلی دوستون دارم و دوست دارم بیام امریکا از نزدیک ببینمتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
    • -
      مریم زینلو گفته:
      مدت عضویت: 2362 روز

      سلام به دوستان عزیز خانواده عباسمنش استاد و مریم عزیز چقدر کامنت یوسف عزیز برای رسیدن به خواسته ها وعدل خداوند کامل بود سه بار خوندم وکلی لذت بردم

      از خداوند میخواهم کمکم کند تا بتونم درک کنم وتکاملم رو طی کنم و برای رسیدن به خواسته ام صدای ذهنم رو آروم کنم و به الهامات خداوند عمل کنم ممنونم از کامنت زیباتون خیلی به موقع بود

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        یوسف علیزاده گفته:
        مدت عضویت: 1730 روز

        درود بر شما دوست عزیز مریم خانم

        خدارو سپاسگزارم که کامنتی که خداوند هدایتم کرد تا بنویسمش مورد لطف دوستان قرار گرفت و برای افرادی همچون شما مفید واقع شد

        بی شک که همه ما برای بهبود خودمون میتونیم همیشه تلاش کنیم باید همیشه امیدوار باشیم و توکل کنیم به خدا و آرام باشیم اون موقع است که صدای خداوند و هدایت خداوندو میشنویم

        امیدوارم در پناه الله یکتا شاد سالم ثروتمند و سعادتمند باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      زهرا ایزدی گفته:
      مدت عضویت: 644 روز

      به نام خالق زیبایی ها

      سلام به شما دوست گرامی امیدوارم حالتون عالی باشه

      بسیار سپاسگزارم که این کامنت زیبا رو نوشتید و به من یادآوری شد که وعده خداوند حق هست و منو به خواسته ام می‌رسونه کافیه من بخوام ، من ایمان و توکل واقعی داشته باشم و رها باشم در بهترین زمان اتفاق خواهد افتاد.

      از دیشب ذهنم درگیر یک خواسته ایی بود که از خداوند داشتم وقتی میخواستم بخوابم به خدا گفتم میدونم که منو به خواسته ایی که دارم میرسونی

      نمی‌دونم کی ولی من از تو خواستم که در زمان مناسب منو برسونی پس رها میکنم و از زندگیم از داشته هام از نعمت هام لذت میبرم

      به قول استاد که در فایل

      « رابطه ما با انرژی ایی که خدا نامیده ایم می‌گفتند در رابطه با نوشتن کتاب چگونه فکر خدا را بخوانیم که استاد هیچ ایده ایی نداشتند ولی خدا بهشون گفته بوده که تو برو شروع کن باورم داشته باش آرام باش لذت ببر در زمان درستش بهت گفته میشه هدایت میشوی »

      اما خب از اون جایی که نجواها هم هستند و بیکار نمیشینند کنترل این نجواهای ذهن کار سختیه

      ( هرچند اولش سخته اما کم کم دستت میاد چجوری افسار ذهنتو دستت بگیری ) با اینکه موقعیت های دیگه ایی بوده و من درخواستی داشتم از خداوند و رها بودم و فقط به خودش سپردم و توکل داشتم به خدا و تونستم تا حدی ذهنمو کنترل کنم و در بهترین زمان به خواسته ام رسیدم

      (البته که کار کردن روی باور ها هم مهم ترین رکن هست )

      و میگفتم خدایاشکرت که الان در این زمان به خواسته ام رسیدم اگر طبق چیدمان خودم میخواستم برسم بهش زمان مناسبی نبود خوب شد که الان رسیدم بهش.

      اما الان هم همینطوره مثل قبل کافیه من فقط ازش بخوام

      و همش به خودم یادآوری میکنم که زهرا خداوند اجابت می‌کنه درخواست بنده هاش رو

      به قول خداوند در قرآن که می‌فرماید

      به پیامبر بگو که من نزدکیم اگر از تو درمورد من سوالی کردند بگو من نزدیکم من اجابت میکنم درخواست درخواست کننده رو اما به شرط ایمان به شرط پاکی دل .

      من تا جایی که قانون رو درک کردم دارم عمل میکنم و سعی خودمو میکنم که ثابت بمونم در این مسیر ولی امید دارم و مطمئنم که خدا پاسخ خواهد داد‌.

      خدایا هرآنچه که دارم از آن توست

      در پناه خداوند شاد و سلامت باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        یوسف علیزاده گفته:
        مدت عضویت: 1730 روز

        درود بر شما دوست عزیز زهرا خانم

        کامنت شما رو مطالعه کردم و بسیار لذت بردم در واقع کامنت شما تکمیل کننده کامنت بنده بود و نکات آموزنده عالی داشت

        قطعا ما میتونیم هرلحظه بهتر باشیم مهم نیست در گذشته چقدر مسیرو اشتباه رفتیم همین که متوجه بشیم میتونیم برگردیم و از به مسیر درست بریم و از نعمت های خداوند بیشتر استفاده کنیم با بزرگ کردن ظرف وجودی مون

        کافیه رها کنیم و نگران چیزی نباشیم من مطمــءنم وقتی رها میکنیم و به خدا میگیم که من نمیدونم فقط این خواسته رو میخوام و راهشو تو به من بگو اون موقع ست که از جاییکه فکرشو نمیکردیم وارد زندگی مون میشه

        البته که باید همیشه تمرین کنیم و نذاریم یادمون بره

        سپاس از کامنت شما . شاد باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          زهرا ایزدی گفته:
          مدت عضویت: 644 روز

          به نام خدای زیبای ها

          سلام دوست عزیز

          ممنونم بابت خواندن کامنت من

          بله کاملا درست هست

          و این هم تکامل میخواد که بفهمیم باید رها بود باید فقط به خدا سپرد

          و لذت برد و نچسبید به خواسته هامون

          و این هم بگم من خواسته ایی که داشتم و از خدا درخواست کرده بودم رو به شکلی فوق العاده عالی و راحت رسیدم درواقع خداوند هدایتم کرد (:

          و البته کار راحتی هم نبود کنترل ذهن

          اما میدونستم که ایمان و توکلم بیشتر و بیشتر میشه

          و هر خواسته ایی که دارم می‌دونم بهش میرسم

          می‌دونم اجابت میشه توسط خداوند کافیه من جلوش رو نگیرم

          ( با ترمز ها و باورها ی نامناسب )

          و صد البته که رها باشم و لذت ببرم

          به قول استاد که میگن من و خدا باهم تقسیم کار کردیم

          من لذت میبرم من عشق و حال ها رو میکنم و خداوند کارها رو انجام میده

          خدایا شکرت

          سپاس از شما

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    ارسانه عبدالهی گفته:
    مدت عضویت: 1362 روز

    سلام به همه دوستان

    چقدر کامنت شما آقا اسمائیل توش درس بزرگی داشت اینکه ما خیلی جاها خوبی می کنیم وناراحت میشیم که متوجه نمیشن غافل ازاینکه خدا سروقت بهمون برمی گردونه وقتی کامنت زیبای شما رو خوندم چشمانم پرازاشک شد از اینکه خدا چطور بعد از هرسختی که میاد آدم رو تنها نمی زاره ازاینکه تونستید ازدواج کنید صاحب خونه وماشین بشید بهتون تبریک میگم چقدر برای من درس داشت خوبی هیچ وقت تو این دنیا گم نمیشه وفقط فقط به خودش انسد داشته باشیم نه از دیگرون اینکه ما رو می بره تا اوج ناامیدی همه کس رو که از خودمون کندیم تمام اون بت هارو شکستیم اون وقت به خدا می رسیم وچقدر برنامه ریزی خدا شگفت انگیزه از شما بابت بیان تجربتون واز تمام کسانیکه این فضا رو ایجاد کردن تا از کامنت دوستان نکته های آموزنده ای بیاموزیم سپاسگزارم واز خدا که تو این لحظه به دلم انداخت اینجا باشم سپاسگزارم براتون بهترینها رو آرزو می کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    نور گفته:
    مدت عضویت: 772 روز

    سلام به استاد عباسمنش و مریم شایسته ی عزیزم

    امروز اولین باری هست که میخوام تجربه ام رو از آموزه های استاد اینجا بنویسم و به اشتراک بزارم، معمولا اهل کامنت گذاشتن و نظر دادن راجع به چیزی نیستم ، اما امروز اینقدر احساس خوبی دارم و اینقدر قلبم باز شده که فقط میخوام ازش صحبت کنم.

    چند ماهی هست که با استاد عزیز اشنا شدم و همواره در تلاشم که ذهنم رو کنترل کنم و البته که خیلی کار سختی هست برام چون چندین ساله که همش نشخوار ذهنی دارم و خیلی بدبین بودم.

    اما این چند وقت همه چیز متفاوت از قبل شد….

    کارهام راحت تر پیش میره، چندین و چند بار اتفاق های مالی خوبی برام افتاده که اگرچه خیلی کوچک بودن اما برای من فریاد میزدن که ببین داری راهتو درست میری… ببین اینا نشانه های خداست

    وقتی این ماه حساب کتاب های مالیم رو انجام میدادم متوجه شدم که یه کار ساختمانی کوچک رو که چندین ماهه براش برنامه دارم باز هم نمیتونم از پس هزینه هاش بربیام و شروعش کنم… اما بیخیال نشدم و گفتم میسپرمش به خدا

    و امروز اون کار به طور شگفت انگیزی داره تموم میشه و هزینه ی اجراش از یه جایی به زندگیم وارد شد که باورم نمیشه

    شاید 5 سال بود که این مقدار پول جلوی چشم هام بودن اما هیچوقت به ذهنم نرسید ازشون استفاده کنم. اما اینبار خدا بهم الهام کرد…

    از خداوند ممنونم که در های قلبم رو به سوی خودش گشود و از استاد عزیز ممنونم که برای ما مثل دست خداوند در زمین شدند و باعث هدایت ما شدند.

    هدف بعدی من این هست که ذهنم رو کاملا کنترل کنم و همواره در جهت مثبت و خدایی نگهش دارم.

    فقط پاشنه آشیلم در این زمان مقایسه هست و اینکه چطور خودم را با دیگران مقایسه نکنم(چه از نظر مالی و چه جایگاهی) و منتظر بمونم تا خداوند باقی درهای زندگیم رو هم به روم باز کنه و هدایتم کنه

    ممنونم از استاد عزیز و مریم شایسته ی نازنینم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  9. -
    Nafis گفته:
    مدت عضویت: 1066 روز

    به نام خدایی که رحمت بر بندگانش را بر خودش واجب کرد کتب علی نفسه الرحمه.

    سلام به استاد بزرگوارم که درس توحید را که در دلشان نشسته بر دل‌های ما می‌نشاند.

    من نکته‌هایی را که از این فایل درک کردم اینجا می‌نویسم برای تثبیت در ذهن خودم. حقیقتاً چیزی جز تکرار گفته‌های استاد ندارم.

    نترس و غمگین نباش چیزی که باعث میشه اتفاقات خوب پیش برود دوری از ترس و غم است همیشه وقتی خدا هدایت می‌کند افکار و نجواهای شیطان هم هست اما بزرگترین دشمن توکل و ایمان شک و تردید است وعده خداوند حق است عدل خداوند بی‌نقص است وقتی درخواستی دادیم و هدایت شدیم به انجام آن نتیجه اتفاق افتاده است اگر با احساس خوب ایمان و توکل پیش برویم اما با چشم عقل هنوز ما نتیجه را نمی‌بینیم. تمام آنچه در جهان اتفاق می‌افتد تحت کنترل خداست هیچ برگی بی‌اذن خدا نمی‌افتد خدا آن چیزی می‌شود که ما نیاز داریم

    در راه ماندگان را راه می‌شود بی پناهان را پناه می‌شود اشاره به شعر ملاصدرا. اگر کسی تو زندگیت نیست همین که خدا در زندگیت هست مثل این است که همه در زندگیت هستند. داستان ناسپاسی از نعمت‌های خدا فقط داستان نمرود نیست داستان همه ماست خدا همه ما را نجات داده قلبی‌ که می تپد خونی که جاری می‌شود مغزی که کار می‌کند جهانی که دقیق کار می‌کند همه لطف خداوند در حق ما،

    تمام این نعمت‌ها و سلامتی وقتی درد داری می‌فهمی چقدر خدا بهت لطف کرده ما هرگز نخواهیم توانست یک اپسیلون ذره ای از نعمت‌های خدا را سپاسگزار باشیم سپاسگزارترین افراد بشر هم در تاریخ نمی‌توانند سپاسگزار ی در حق نعمات الهی انجام دهند. به همین دلیل پیامبر میگریستند که حق سپاسگزاری خدا را نتوانستند به جای بیاورند.

    خدایا قدرت سپاسگزاری بیشتر ‌تر واقعی‌تر را به من بده اگر بتوانم سپاسگزار واقعی خدا باشم همه چیز درست می‌شود فقط به اندازه‌ای که بتوانیم سپاسگزار واقعی باشیم از نعمات بهره‌مند یم. سپاسگزاری واقعی باید ما را برساند به احساس فراوانی سلامتی احساس آرامش احساس شادی خوشبختی احساس ایمنی و اگر بتوانیم به این احساسات برسیم همه کارها انجام می‌شود. وقتی دچار مشکل می‌شویم می گوییم خدایا نجاتم بده وقتی معجزه وار کارها را خدا درست می‌کند و نجات می‌یابیم جوری برخورد می‌کنیم که انگار هرگز درخواستی نکرده بودیم،چقدر این الگو برایم آشناست برای همه ما ما با مغز کوته بین یک سری فرضیه می‌سازیم و نعمت خدا را فراموش می‌کنیم می‌گوییم من انجام دادم من من رب اعلای شما هستم انا ربکم الاعلی همه ما یک نمرود و فرعون در وجودمان داریم آن تکه‌ای که ناسپاسی می‌کند آن تکه‌ای که نعمت‌ها و هدایت‌ها را می‌بیند اما سمتش نمی‌رود آن تکه‌ای که می‌گوید من منم که دارم کارها را انجام می‌دهم. مثل قارون می‌گوییم به خاطر علمم انقدر ثروتمند شدم علم خودم بوده این دقیقاً کاریست که ما در 99% موارد انجام می‌دهیم از خدا درخواست می‌کنیم وقتی اجابت می‌شود دریافت می‌کنیم می‌گوییم خودم انجامش دادم خودم پیدایش کردم. در حضور خدا همه کس را خدا کردیم همه را بت کردیم به همه قدرت دادیم در جایی که خداوند تنها فرمانرواست همه قدرت دارند حتی ژنتیک. من نمی‌توانم تغییر بکنم به خاطر گذشته‌ام به خاطر پدر و مادرم دیگر بدبختم نمی‌توانم کاری انجام بدهم یعنی همه چیز قدرت دارند جز خداوند این آخری یکی از ترمزهای ذهن من است که به علم بشری در مورد پزشکی بیشتر از خداوند اعتماد کردم و قدرت را از خدا گرفتم و به همین سادگی مشرک شدم.

    وقتی آدم مغرور می‌شود وقتی به جای فروتنی در برابر خدا فکر می‌کند خودش کارها را کرده به مشکل بر می خورد اما اگر بداند و ما رمیت اذ رمیت ولاکن الله رمی ،از شرک دور می‌شود از بدبختی دور می‌شود وقتی موسی روی خودش حساب باز کرد روی قدرت و تواناییش همه‌اش بدبختی و بیچارگی بود آنجایی که تسلیم شد و گفت انی لما انزلت الیه من خیر فقیر درها باز شد راه‌ها باز شد و به مقام و مرتبه رسالت رسید تا جایی که کلیم الله شد ما چه ضعیفیم در مقابل قدرت خدا

    در آخر این دعاهای استاد را دوباره تکرار می‌کنم تا همواره تکرار کنم خدایا همه ما را به سپاسگزاری بیشتر فروتنی بیشتر قدرت پیروی از هدایت بیشتر ایمان بیشتر یقین و توکل بیشتر هدایت کن.

    خدا را شکر بابت وجود خدا جهان و قوانین ثابتش توانم زندگیم را آنجور که می‌خواهم تغییر بدهم به اندازه‌ای که در مقابل خداوند فروتن هستم به همان اندازه خدا به من برکت جلال و جبروت می‌دهد به همان اندازه که در مقابل خداوند سرم پایین است در مقابل غیر خدا سرم را بالا نگه می‌دارد به خدا این جمله طلایی است به اندازه‌ای که سرمان جلوی خداوند پایین است به اندازه‌ای که نعمت‌های خداوند را می‌بینیم به اندازه‌ای که درک می‌کنیم و سپاسگزاریم به خاطر آنچه که داده و این نعمت‌ها را درک می‌کنیم و سپاسگزاریم خداوند به همان اندازه ما را در مقابل غیر خدا سربلند و سرافراز می‌گذارد به همان اندازه در مقابل غیر خدا سرمان بالاست

    خدایا کرور کرور شکرت که من را در معرض دریافت این آگاهی‌ها قرار دادی خودت کمکم کن که این آگاهی‌ها را در زندگیم پیاده کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  10. -
    احمد رضا گفته:
    مدت عضویت: 3740 روز

    نمرود هم شاید نمیدونست چی میتونست سرش بیاد ولی تا اینجا اومده…اصلا کی میدونه شاید منم چندین جا از تصادفی که حتی متوجهش نشدم سالم موندم یا از دشمنی که قلبش نرم شده یا ماری که تو مسیرم بوده و هر چیز دیگه ای که مثل نمرود یا اعتبارش رو به خدا ندادم یا اصلا خبردار نشدم…خدایا شاکر بودنم هم فقط از خودت بر میاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: