ساختنِ عزت نفس در عمل - صفحه 3 (به ترتیب امتیاز)

352 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    هستی زمانی گفته:
    مدت عضویت: 1426 روز

    💖الهی صد هزار مرتبه شکر💖استادجونم الله یکتا و تک تک ذرات محترم کائنات عشق را سپاسگزارم که به صورت کاملا جادویی با تضاد سنگینی که بهش برخوردم ، با شما اشنا شدم و مسیر زندگیم کلا کن فیکون شد ، (بماند توضیحاتش و قبلا توی ذرات ۱۲ قدم گفتم )

    استاد من کلا از بچگی از زمانی که حتی مدرسه نمیرفتم خجالت میکشیدم تو یه مهمونی خودمونی مثلا خونه خالم اینا درخواست یه لیوان آب کنم ، یا بگم گرسنمه یه لقمه نون پنیر میخوام ، و از فرط گرسنگی معدم درد میگرفت ولی نمیگفتم ، روم نمیشد ، دلیلش هم این بود که تو خانواده هرکاری میخواستم انجام بدم میگفتن نکن میشکنی میریزی فلان ، یا مثلا فلان کارو نکنی فلانی ناراحت میشه ،،وااای اگه فلانی ناراحت شه چی ؟ و مسائل دیگه ای که تو خانوادم پیش اومده بود ، که در کل نتیجه ش این شده بود که من خودم و لایق یه درخواست یه لیوان اب هم نمیدیدم ، استاد جان ، من این فایل و نزدیک یکسال پیش از تو سایت دانلود کردم و هر دفعه که گوشش میدادم ، میگفتم اوه اوه فایل عزت نفس استاد عباس منش چه تمرینای غولی داره یا حضرت عباس ، اخه من چطور من برم به ادمای غریبه ویژگیهای مثبتم رو بگم ؟ ملت چه فکری میکنن، اخه این چه کاریه ،،،،،

    اقا این گذشت و گذشت تا بالاخره حدود دو ماه پیش گفتم این یه تمرین و باید انجام بدم

    و برم تو جمع های غریبه و شروع کنم ویژگیهای مثبت واقعیم رو بیان کنم ( از همین فایل دانلودی ) رفتم تو خیابون و عهد بستم تا انجام ندادم حق ندارم برم خونه ، عصر

    تابستون بود هرکاری کردم که بشه نشد ، یهو دیدم ساعت شد ۹ شب و من هنوز تو خیابونم 😑بازم اقدام نکردم ساعت شد ۹ و ۲۰ دقیقه شب ، و چون با خودم عهد کرده بودم تا تمرین و انجام ندادم خونه نرم ، بالاخره رفتم پیش یه اقا پسره گل فروش که بیرون کانکس داشت گل و گلدون میفروخت (اقاپسرو انتخاب کردم به این دلیل که یه کم با صحبت کردن با اقایون احساس کردم مقاومت دارم ، منم هرکاری و که توش مقاومت داشته باشم همونو انجام میدم ) بالاخره انجامش دادم و ازش اجازه گرفتم و ویژگیهای مثبتم و گفتم ایشون خیلی استقبال کرد💖🤩باورم نمیشد انجام دادم شوک بودم ولی احساس میکردم یه ادم دیگه ای شدم و این واسه من شکستن غول آخر بود🤩🤩🤩👏🏻👏🏻👏🏻، اقا گذشت و گذشت تا رسیدم به جایی که توی یک روز شش تا مصاحبه داشتم 🤩، یه روزم رفتم توی یک مغازه لوازم تحریری که تقریبا بالای شهر بود و بازم مقاومت داشتم ولی خیلی راحت ویژگیهای مثبتم رو گفتم ،

    من از یه جایی که به تضاد خیلی بدی برخوردم و بعدش همون منجر به اشنایی من با شما و شناخت توحید و رفتارتوحیدی شد ، تصمیم گرفتم هر روز یک قدم در جهت عزت نفس بردارم تا دیگه به همچین تضاد هایی که ریشه اش بی عزت نفسیه برنخورم ، تاااا بعد از دوماه امروز با یه اقایی مصاحبه کردم ( هدایت شدم ) ایشون اخر صحبت من گفتش ، منم دارم کار میکنم و این تمرین استاد عباس منشه😳🤩 و ایشون شما رو شناخت و چند دقیقه ای با ایشون شروع به صحبت کردم راجع به قوانین و این مسائل ، و ایشون داشت روی قانون سلامتی کار میکردن و کلی نتیجه گرفته بودن🤩🤩🤩البته اشنایی با ایشون و در کل شخصی که مصاحبه میکنم تو این فرکانس باشه رو خودم جذب کردم ، همش میگفتم بزنه یکی این افراد مصاحبه شونده کسی باشه که استاد و اتفاقا بشناسه و کلی استقبال کنه ، بالاخره همونم شد ،

    من به لطف الله یکتا و شما و خانم شایسته عزیز شخصیتم فرق کرررررده ، خییییلی بهتر شدم البته هنوزم کارررر داره این شخصیت ،

    یه مورد دیگه ام که مقاومت داشتم رسید گرفتن از راننده تاکسی بود ، از کارتخوان ، میگفتم نکنه راننده ناراحت بشه🤣 و الان با اینکه واسم پیام میاد ولی چون میخوام حرفم و زده باشم میگم بی زحمت رسیدش هم بدید و دیگه نظر دیگران اونقدرا واسم مهم نیست ،

    و دارم تمرین میکنم که بهتر شم 💖از الله یکتا از شما از خانم شایسته عزیز از مسیر توحید ، یکتا پرستی و عزت نفس ، از تضادهای عظیم زندگیم ، از خودم که تهش انجامش میدم و هدایت میشم صمیمانه عاشقانه و عارفانه سپاسگزارم💖الهی صدهزار مرتبه شکر💖

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  2. -
    حامد حسامی گفته:
    مدت عضویت: 3114 روز

    سلام و درود فراوان بر استاد عباسمنش عزیز و تشکر فراوان برای این فایل هدیه ای ارزشمند…

    چقدر عالی وخوب استاد عباسمنش در همان ابتدا آنقدر اعتماد به نفس بالایی داشتند که در کشور امارات،در آن مکان شلوغ با دوربین خود به زبان فارسی فایل ضبط میکردن…

    این در حالی است که افرادی با ذهن فقیر همیشه میگویند که در امارات ما به زبان انگلیسی صحبت میکنیم و هرگز نمی‌گوییم که ایرانی هستیم،چونکه مردم امارات از مردم ایران بدشان می آید و از این چرت وپرت ها….

    حالا استاد با اعتماد به نفس بالایی که داشتند در همان ابتدا این فایل های زیبا را در امارات،خودشان تنهایی ظبط کردن واین قابل تحسین است…

    استاد عباسمنش در دوره ای عزت نفس واین فایل هدیه خیلی بر آگهی بازرگانی تأکید دارند و همیشه این جمله ای استاد عباسمنش در ذهن من است که تمرین آگهی بازرگانی از همه چیز برای موفقیت ارزشمند تر است.

    من چند ماه پیش با وجود اینکه تازه در دانشگاه ثبت نام کرده بودم وترم اول بودم تمرین آگهی بازرگانی را در سر کلاس آناتومی بدن در برابر ده ها دانشجوی دختر و پسر اجرا کردم ودر آخر سر همه برایم دست زدن…

    امروز پس از تماشای این فایل وشنیدن این جمله از استاد که انسان برای موفقیت و اعتماد به نفس باید پاروی ترس هایش بگذارد اول به خودم تعهد دادم که امشب موقع خواب تمام لامپ های خانه را خاموش کنم(چونکه من در خانه تنها هستم و از آنجا که خانه ای ما بزرگ و قدیمی است شب ها یک لامپ را موقع خوابیدن روشن میگذارم)ودوم با خودم گفتم همین الان از خانه بیرون میزنم ودوباره تمرین آگهی بازرگانی را اجرا میکنم…

    ساعت 3ظهر روز جمعه تیرماه به پارک اصلی شهرستان خودم رفتم و گفتم اگر روابط خوب وصروت فراوان و وسایل نقلیه ای خوب ونو میخواهم باید همین الان مجدداً تمرین آگهی بازرگانی را اجرا کنم…

    حدود نیم ساعت در پارک شهربازی پیاده روی کردم و هر جمعی را که می‌دیدم جرأت نمی‌کردم بروم و آگهی خود را بخوانم وبرگه در دستانم وپیاده روی میکردم و هی این نجوا در ذهنم می آمد که استاد عباسمنش برای تهران و شهرهای پیشرفته این تمرین را گفته است و اینجا نمیشود و….

    بعد از نیم ساعت پیاده روی دیگر نامید شدم و خواستم از پارک خارج شوم که ناگهان چشمم به عکس تصویر زمینه ای گوشی موبایل ام افتاد که عکس استاد عباسمنش و خانم شایسته در وین وود والس میامی در جلوی آن مجسمه و نقاشی های زیبا بود و به خودم گفتم

    حامد اگر توهم میخواهی به این مکان های زیبا و دیدنی بروی و بهشت را در این جهان و آخرت تجربه کنی اکنون وقت اجرای این تمرین است و به طرف دو مرد جوان که بر روی صندلی نشسته بودن رفتم و از آنها خواهش کردم که اگر اجازه میدهید این آگهی بازرگانی را بخوانم و در کمال میل قبول کردن و شروع به خواندن کردم ودر پایان پسر جوانی که موهای بلندی داشت و صورتش را آرایش کرده بود به من گفت که عالی بود وتشکر کرد و گفت چقدر عالی توانستید تا انتهای این آگهی را بخوانید و من نیز تشکر کردم وپس از خداحافظی به سمت شیر آب رفتم وصورتم که پر از عرق شده بود را شستم و آنقدر ضربان قلبم تند شده بود و دستپاچه بودم که شیر آب را فراموش کردم که ببندم وخانمی زحمت بستن شیر را کشید…

    اما به خودم افتخار میکنم و خوشحالم که برای موفقیت ام پاروی ترسم گذاشتم و میخواهم امشب به خودم جایزه بدهم…

    انشالله که به زودی همدیگر را در وین وود والس میامی ببینیم

    خدانگهدار.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  3. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2166 روز

    به نام خالق هدایتگر ما به بهترین ها

    سلام ب استاد عزیزم

    واقعا سپاس گزارم بابت این فایل های آگاهی دهنده که برامون تهیه میکنید.یعنی یکی دو رووز سایت رو چک نکنیم یهو کلی سورپرایز میشیم.

    خداروشکر که در مسیر شنیدن این آگاهی ها و درک این آگاهی ها هستیم.

    خدایا چقدر در مسیر ساختن این عزت نفس قرار گرفتن خودش منو قوی تر میکنه چه برسه وقتی که ساخته بشه و تغییر پیدا کنه.حدایا چقدر این مسیر رو دوست دارم. چقدر خوشحالم که اینجا هستم. جایی که برای من شده بهترین جای دنیا. جایی که منو به خ.دم یادآوری میکنه. جایی ککه تمرکز منو به چیزهای خوب میبره. جایی که فقط عشق و علاقه حرف اول تممام حرف هاست. جایی که درباره قوانین بی نقص و ثابت خداوند میشه بیشتر فکر کرد. جایی که درباره خداوند و توحید میشه بیشتر درک کرد. جایی که باورهای خوب برای من میسازه.جایی که به من یاداور میشه که من همیشه باید روی خودم کار کنم.

    جایی که به من یاد میده که حرف مردم اگر الان برام مهم نیست مسیر رو دارم درست میرم و تمرکز کنم که باز هم در تمام جنبه ها حرف مردم برام مهم نباشه.

    جایی که همیشه حرف از اقدام و نترسیدن هست.

    جایی که محدودیتی نیست برای بهتر شدن با هر امکاناتی ک الان دارم.

    جایی که خیلی دوستش دارم و وقتی یک روز بهش سر نزنم دلم تنگ میشه چون میدونم بهترین جای دنیاست برای من تا خودم رو از نو بسازم.

    جایی که همه اینجا در تلاش هستن تا متفاوت عمل کنن و متفاوت نتیجه بگیرن.

    جایی که به من داره تعهد دادن به خود رو نشون میده و معنی متعهد بودن به خودم یعنی چی و نتیجه اش میشه چی و این از بهترین الگوی این مسیر نشئت میگیره.

    جایی که میگه بترس ولی اقدام نکن و بیشتر یاد گرفتم تا بترسم و اقدام کنم. چون چیزی که منو نکشه منو قوی تر میکنه.

    جایی که به من میگه اگر ایمان داری عمل کن وگرنه ایمانم حرف مفتی بیش نیست.جایی که حرف های مفت منو به من نشون میده.جایی که اصل رو به من هربار بهتر نشون میده.

    من اون تمرین آگهی بازرگانی رو انجام دادم (تو یکی از جلسات 12 قدم) اما واقعا برام هم سخت بود هم آسون و انجام دادم و میخوام دوباره و دوباره انجام بدم(فکر کنم الا بعد یک مدت رکودم سخت تره) تا از این مرحله بگذرم. تا بتونم بهتر و قوی تر خودمو عرضه کنمم در جمع های غریبه.

    تا شخصیتم عوض نشه نتایج منم تغییر نمیکنه.

    خدایا کمکم کن تا عمل کننده به درک هایم باشم و هربار بهتر و بهتر. هر بار حرکت کردن و قدم برداشتن برای بهبود خودم.

    خدایا کمکم کردی تا شروع کنم پس با نام تو شروع میکنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      علیرضا جلالی گفته:
      مدت عضویت: 2025 روز

      سلام دوست عزیز

      فکر کنم اکثر ما یک مدت دچار رکود و نوعی رخوت میشیم اومدم بهتون و به خودم بگم که ادامه بدهید و قوی تر از قبل هم ادامه بدهید و مطمین باشید به آنچه میخواهید می رسید چون خداوند آن را برای ما که در این راه هستیم تضمین کرده است

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        فهیمه پژوهنده گفته:
        مدت عضویت: 2166 روز

        سلام و عرض ارادت به شما دوست عباسمنشی

        سلام به شما علیرضا جلالی عزیز

        واقعا از شما سپاسگزارم که برام کامنت گذاشتی و باعث شدین روزم رو با پیام شما با انگیزه شروع کنم و بهم بگین مسیری که الان توش هستم درسته.

        راسنش من از دیدن این نقطه آبی کنار اتاق شخصی ام خیلی خوشحال میشم و واسه خودم اینجوری معنی میکنم که یک دوست برام دست تکون داد. یعنی تو جاده درست هستم منم برای شما با عشق و انرژی براتون دست تکون میدم.

        براستی که خدا از رگ گردن به ما نزدیکتر و هیچ وقت دیر نمیکنه و به خوبی ما رو هدایت میکنه.

        براتون بهترین پیشرفت های درونی و بیرونی رو از خداوند یکتا میخوام.

        ارادتمند شما فهیمه پژوهنده

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    fatemeh saeeidi گفته:
    مدت عضویت: 1760 روز

    سلام استاد عزیزم

    این فایل را با گوش جان شنیدم

    عاشقتم به خاطر تعهدات

    من در دوره عزت نفس هستم الان جلسه هشتم هستم تمام تمارین را انجام میدهم

    بیشتر جاها رفتم داخل ترسهایم و بعد دیدم که هیچی نبوده و من چقدر خودم را اذیت میکردم

    و به خاطر ترسهایم چقدر جلوی رشد خودم را گرفته بودم

    تمرین آگهی بازرگانی را تا به امروز ۲۲ بار انجام دادم میخواهم بارها و بارها انجام دهم و چقدر بهتر شده ام

    همیشه دفترم داخل کیفم همراهم هست هر فرصتی پیش بیاد تمرینم را انجام میدهم

    وفتهایی بوده عده ای آدم بوده که مقاومت داشتم برای انجامش ولی انجامش دادم خدایا شکرت

    دوره عزت نفس که تموم بشه در نظر دارم بارها و بارها انجامش بدم و تکرار کنم

    حدایا شکرت

    خدایا هدایتم کن

    در آخر برای همگان دعا میکنم

    در پناه الله یکتا باشید 🙏 سلامت و موفق و ثروتمند باشید به تمام خواسته هایتان برسید و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید❤❤❤❤❤❤❤⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🙏🙏❤🙏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      سارا شکری امیدوار گفته:
      مدت عضویت: 855 روز

      سلام گل بانو ی عزیز

      سپاسگزارم به خاطر ایده ی عالی که بهم دادی از کامنتت

      اینکه دفتر سپاسگزاریمو و نکات مثبت که نوشتمو توی کیفم همه جا داشته باشم و هر موقع شرایطش پیش اومد اجراش کنم

      تحسینت میکنم دختر ارزشمند و شجاع که تونستی بارها و بارها این تمرین رو انجام بدی و خودتو رشد و گسترش بدی و قویتر و شجاعتر بشی و خودتو به خودت ثابت کنی. انشاالله منم بتونم انجامش بدم و از نتایج عمل به تمرین اگهی بازگانی به خودم افتخار کنم و الگوی قدرتمندی باشم برای خودم و بقیه و نمود انسانی که حرف و عملش یکیه

      در پناه یگانه خداوند قدرتمند کل جهانیان غرق در ارامش و نعمت باشید دوست خوبم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        fatemeh saeeidi گفته:
        مدت عضویت: 1760 روز

        به نام خداوند بخشنده مهربان

        سلام سارا عزیزم

        دوست هم فرکانسی ام

        خیلی خوشحال شدم برام کامنت گذاشتی و خوشحالم کامنتم براتون مفید بوده است

        تمرین آگهی بازرگانی خیلی خوبه من دوستش داشتم

        امیدوارم شما هم بتونی بارها انجامش بدی

        و حتما با انجامش به خودت افتخار خواهی کرد

        از پروردگارم برای شما و همه دوستانم موفقیت روز افزون خواهانم

        امیدوارم نتایج عالیتون را ببینم

        در پناه الله یکتا باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    سارا شکری امیدوار گفته:
    مدت عضویت: 855 روز

    به نام خدا

    سلام دوستان

    الوعده وفا

    من تمرین اگهی بازرگانی مو انجام دادم، نه یکبار، نه دو بار، بلکه سه بار تا الان! و روسفید شدم در برابر ترسام و بازم و بازم و بازم در جمعهای بزرگتر و بزرگتر و متنوعتر انجام خواهم داد، با توکل، امید و یاری خدا، میدونم که حمایتم میکنی، جسارتم میدهی خدا

    حالا ماجرا رو براتون شرح میدم

    من از قبل چندین بار توی دفتر و گوشیم نکات قوتم رو نوشته بودم و حدودا دو سه هفته ای، اکثرا صبحا برای گلدونهام از نقات قوتم میگفتم شفاهی و اونام خیلی خوب گوش میدادن به حرفام

    جلوی اینه هم بارها و بارها تمرین کردم و اجراش کردم

    بارها از خدا خواسته بود، شرایطی پیش بیاد بهم قدرت جسارت انجامش رو بده

    یه روز رفتیم جنگل و دو تا خانوم کنار بساط ما، یکم اونور تر داشتن صحبت میکردن، من بارها نوشته هامو توی ذهنم مرور کردم، ولی هر کار کردم نتونستم و نجواها و ترسهام اجازه ندادن برم جلو و تمرینم رو اجراش کنم، این قضیه گذشت و تموم شد و من سرخورده ولی همچنان مصصم برای اجرای تمرینم بودم

    وقتای تنهایم توی خونه، جلوی اینه اجرا میکردم و همچنین برای گلدونای سرسبزم

    چند وقت بعدش، خداوند من و بچه هام رو هدایت کرد به پارکی که اطراف خونمونه و هر روز عصرا پیاده میرفتیم اونجا ولذت میبردیم

    دختر بزرگم 9 سالشه، بهش گفتم دخترم مواظب ابجیت باش( دو سالشه)

    من برم پیش اون خانوم و تمرینمو اجرا کنم، رفتم سلام کردم و فقط نشستم کنار اون خانوم و چند تا حرف الکی ملکی درمورد بچه ها زدم و نتونستم اجراش کنم و برگشتم پیش تاب و سرسره، پیش دخترام، یکم گذشت دوباره رفتم پیش اون خانوم ولی اینار بهش گفتم یه تمرین اینجوری دارمو و ایشون با روی باز پذیرفتن و خیلی خوب گوش دادن و من راحت شدم، سبک شدم، و ازاد

    کلی خوشحال شدم انرژی گرفتم از جسارتم که رفتم توی دل تراسام، بعدش برای جایزه برای خودم و بچه هام کلی خوراکی و بستنی گرفتم با خوشحالی و عشق

    دفعه دوم، چند روز بعدش، اینار برای دو تا خانم اجراش کردم

    دفعه سوم هم برای سه تا پسر نوجوان

    که هر بار اسانتر شد برام انجامش

    و قصدم اینه بارها و بارها و بارها برای افراد بیشتر و جمعهای بزرگتر، حرفه ای تر و حرفه ای تر انجام بدم تمرین اگهی بازرگانیمو

    فقط اون لحظه اولش که میخوای بری جلو پیششون و شروع کنی سخته، بقیش لذتبخشه

    نقات قوت تموم اجراهام که به خودم خیلی افتخار میکنم این بود که من تمام تمرینم رو شفاهی اجرا کردم و از روی نوشته یا متنی که قبلا نوشته بودم نخوندم، فقط قبل از ورود به جمع شون، توی ذهنم مرور میکنم نقاط قوتمو و بعد با توکل به خدا میرم تو دل انجامش

    واقعا تجربه لذتبخشیه!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  6. -
    حسین رجب پور گفته:
    مدت عضویت: 1976 روز

    بنام الله که تنها روزی دهنده و نجات دهنده اوست

    سلام ب استاد عزیزم خانم شایسته عزیزو بچه ها

    واقعا قدرت میخواد ….قدرت …قدرت ….

    ب معنای تمام کلمه این کاری که استاد انجام داد قدرت میخواد ….

    ولی قدرت از عمل میاد ….باید عمل کنی …..میتونه این عمل یک تلاش ذهنی مستمر باشه که در نهایت ب فیزیک منجر بشه اما هر چی هست باید عمل بشه

    اعتقاد دارم که آگاهی میتونه خیلی اعتماد ب نفس رو بالا ببره …

    هیچ ربطی ب سواد و بیسوادی هم نداره …من یه دوستی دارم که تا کلاس پنجم ابتدایی خونده اما اینقدر قشنگ و مسلط توی جمع سخنرانی میکنه…

    اینقدر این ادم ریلکس هست ( حالا نه مطالب علمی راجع ب مسائل معمولی ) همون مطالب معمولی رو هم خیلی ها نمیتونن توی یه جمعیت عنوان کنن

    بقول استاد بعضی موقع ها اونقدر فشار نگاه های ادما روی ادم سنگینی میکنه ..اینقدر استرس وارد میکنه که ادم بعضی موقع ها کلا حافظه اش هنگ میکنه و هیچی یادش نمیاد ….

    ترس ذهن ادمی رو فلج میکنه …

    دقیقا مثل جلسه امتحان .. دانش اموز یا دانشجو پاسخ همه سوالات رو بلده ولی استرس باعث پاک شدن موقتی حافظه انسان میشه ولی به محض بیرون اومدن از فضای جلسه امتحان همه چی دوباره یادش میاد

    .نگاه آدما انرژی خاص خودش رو داره که اگه روی خودت کار نکرده باشی و از اعتماد ب نفس پایینی برخوردار باشی براحتی ب ادم منتقل میشه و فشار اون سنگینی نگاه رو حس میکنی ……

    داشتم ب این فکر میکردم که اگه ادما برای یه عده حیون مثلا سگ و گربه یا مرغ و خروس سخنرانی کنن استرس میگیرند ..؟!

    یا مثلا فشار نگاههای سگ و گربه و مرغ و خروسا اذیتشون میکنه ….؟

    چه عاملی باعث میشه که مغز فرمانده بدن برای اعضای بدن چنین فرمانی صادر میکنه …؟

    چرا مغز در چنین مواقعی چنین تصمیمی میگیره ….؟

    ایا این ترس ریشه در گذشتگان و اجداد ما داره …؟

    واقعا چه اتفاقی می افته که انسان جلوی ادما که سخنرانی میکنه اونقدر استرس میگیره که دست و پاش میلرزه ….یا طوریکه حافظه اش پاک میشه و حتی از ترس ماهیچه های لب و دهن از کار می افتن حتی نمیتونه دو کلام حرف بزنه …؟

    مهم اینه که چقدر روی خودت کار کردی و حلقه ی ایجاد شده از اعتماد ب نفست چقدر قدرت تحمل نگاه ادما رو داره …

    باید انقدر روی خودت کار کرده باشی که هاله انرژی ایجاد شده دور خودت انقدر قوی باشه اگر ۱۰هزار نفر هم نگات کنن تاثیری روت نذاره …این نیاز ب تمرین مستمر داره اونقدر تمرین کنی که عادت بشه برات …

    جهان بازتابی از باورهای ماست ….

    محدودیت فقط در ذهن ماست که معنا پیدا میکنه …ذهن ما همان محدودیتیست که ما برای ان در نظر میگیریم …

    همه چی در ذهن و باورهای ماست اگر فکر کنیم که میتونیم پس میتونیم اگر فکر کنیم که نمیتونیم پس نمیتونیم

    قدم اول : باور کردنه ….

    قدم دوم : عمل کردنه ….

    قدم سوم : تکرار و عادت سازی

    مثل استاد رفتن و پا گذاشتن در دل ترسهاست که از تو یک انسان دیگه ای میسازه نه حرف زدن خالی …..

    دوربین رو بذاری در دل جمعیت و واستی جلوی دوربین تنها صحبت کنی ….حتی دوستتم از خجالت فلنگ رو ببنده بره داخل هتل …ب این میگن قدرت …واقعا استاد در جای درستش قرار گرفته برای رسیدن ب این جایگاه تلاش کرده بی جهت بدست نیامده ….

    همه چی در این دنیا سر جای درستش هست …هیچ اتفاقی تصادفی نیست …هیچ موفقیتی هم یه شبه نبوده

    چند نفر از ماها قدم در دل ترسهامون میذاریم ….یادمه بچه که بودم میخواستم شنا کردن رو یاد بگیرم ..اما هر دفعه میترسیدم و نمیرفتم یادش بگیرم …

    از اونجایی که خونه مون لب لب دریاست..یه روز پدرم و برادر بزرگترم منو سوار قایق کردن و ب بهونه تفریح رفتیم توی دریا …عمق ۲۰متری قایق رو نگه داشتن تا به خودم بیام دیدم پرتابم کردن وسط اب دریا …صداشون قشنگ توی گوشمه یاد بگیر شنا یاد بگیر…

    اونقدر اون روز اب دریا خوردم …تا دم مرگ رفتم بر گشتم …منو از اب کشیدن بالا …همون شد فردای اون روز ب مدت یک هفته شنا یاد گرفتم و بعدش اونقدر تمرین کردم اونقدر تمرین کردم که شده بودم نجات غریق منطقه خودمون …..خوب یادمه که جان چندین نفر رو از مرگ حتمی توی دریا نجات دادم …

    منظورم اینه که اگه ترسهای ادم بریزه خیلی اتفاقات عالی تری بعدش می افته …که اگه توی ترسهات پا نمیذاشتی هرگز ب اون موفقیت نمیرسی ….

    مثال استاد …اگه پا تو دل ترسهاش نمیذاشت و مثل دوستش دوربین و سه پایه رو جمع میکرد شاید هرگز ما چنین استادی الان نداشتیم

    ترس خیلی بد …ترس جلوی موفقیتهای انسان رو میگیره …درسته بعضی از ترسها خوبه …اما ترسی که جلوی پیشرفت ادم رو بگیره برابری میکنه با مرگ انسان…

    گاهی اوقات ترس مسیر زندگی یه ادم رو به کل تغییر میده …

    چه استعدادهایی که پشت نقاب ترس از بین رفتن و زیر خروارها خاک مدفون شدند …

    بعضی از ترسها حتی جلوی رشد سیاره ما رو هم گرفتن …چه ادمهایی که استعداهای درخشانی دارند اما ب خاطر ترس و عدم اعتماد ب نفس نتونستن قد علم کنن ….

    ب شخصه اعتراف میکنم که این موضوع یکی از پاشینه اشیل های منه و خیلی باید روش کار کنم فکر کنم اغلب ادما این مشکل رو داشته باشند جالبه خیلی از مواقع بچه زرنگ ها هم دچار این نقیصه میشن

    خیلی از مواقع توی کلاس درس شاهد بودیم معلم یه سوالی رو پرسیده ما بلد بودیم اما از خجالت که ناشی از عدم اعتماد ب نفس و ترس ما بوده دست بلند نکردیم و بعد که پاسخ رو شنیدیم دیدیم که بلد بودیم ولی ب خاطر عدم اعتماد ب نفس سکوت کردیم …

    کار کردن روی اعتماد ب نفس باید همیشگی باشه نه موقت …چیزی ب نام سد و مانع خوشبختی وجود خارجی نداره تنها پرورده ذهن ما ادماست که مارو از دستیابی به موفقیت باز میداره …

    ترس چیزی جز وهم و گمان نیست …ولی باید باهاش رو در رو شد …مثل سایه در یک ظهر تابستونی ب همراه ماست هر چقدر بدویم اونم همراه ما میدوه اما ب محض انکه وا میستی و بر میگردی ب پشت سرت نگاه میکنی میبینی که بلافاصله سایه ات فرار میکنه و ازت دور میشه …ترسها این چنینن….

    امیدوارم ترسهای بچه ها هم ازشون دور بشن و بچه ها با تمام قوا پله های ترقی رو قدم ب قدم طی کنن…

    برای تمام دوستانم بهترینها رو از خداوند مهربان خواستارم …

    تشکر ……

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      سارا شکری امیدوار گفته:
      مدت عضویت: 855 روز

      سلام جناب لقای حسین رجب پور

      واقعا چقدر عالی درک کردین و نوشتین، ترس های واهی انسانها رو

      و چه مثالهای جالب و روزمره ای رو زدین دربارش

      شما انسان ارزشمند و تحسین برانگیزی هستید که بلدین انقدر زیبا درکتون رو از قانون بیان کنید

      واقعا چقدر انسان خودش، خودشو محدود میکنه با ترسهای ساختگی خودش

      ترس از قضاوت و نگاه مردم

      واقعا ما برای مردم مهم نیستیم که چیکار میکنیم یا نمی‌کنیم

      بفرض مهم باشیم، مردم هر جور دلشون میخواد میتونن دربارمون فکر کنن. اونا هیچ قدرتی در دخل و تصرف زندگی من ندارن. منم که صد در صد زندگی خودمو میسازم. نه مردم

      یه مثال در مورد خودم میزنم درباره ترس از نگاه و قضاوت مردم

      من بچه کوچکی دارم ( دو ساله) که عصرها دوست داره توی پیاده رو قدم بزنه بره تا هر کجا که دلش میخواد، اطراف خونه ما پارک و فضای سبز نداره که ببرمش اونجا

      من عصرا دستای کوچکش را میگیرم و میرم باهاش، به فاصله حدودا صدمتر از خونمون توی پیاده رو پیش میریم، همسایه ها هم اکثرا نشستن دم در خونه هاشون و جلسه میزارن عصرا، چون هوا خنکه

      بعد صد متر مغزم الارم میده میگه برگرد، خیلی دور شدی از خونه، مردم چی فکر میکنن دربارت، اینجاها غریبه هستی، الان شب میشه، و من، دخترم رو با گریه و زاری برمیگردونم خونه، در حالی که اون دوست داره ناشناخته ها و چیزای جدید رو ببینه وتجربه کنه، حتی روح خودمم دوست داره ببینه و تجربه کنم ولی صدایی که در ذهنم منو از پیش رفتن باز میداره، از رفتن و خارج شدن از منطقه امنم، به این بهانه که مردم چی میگن،

      و من هر بار بعد صد متر برگشتم

      میخوام یه بار، برای یه بار هم که شده برم و برم تا هر جا که دخترم میخواد، نگران قضاوت مردم نباشم، نگران دور شدن از خونه، نگران تاریکی هوا و نگران اتفاقاتی پیش بینی نشده ی بدی، که اصلا قرار نیست بیفته برام، برای یه بار هم که شده میخوام از منطقه ی امن خودم که با ذهن خودم ساختمش و دور خودم خط فرضی امنی کشیدم خارج بشم و تجربه کنم چیزای جدید رو و رشد و گسترش بدم خودمو، روحمو، میخوام فراتر از ترسهام برم

      من نقش اصلی زندگی خودم هستم نه دیگران

      هر کسی نقش اصلی زندگی خودشه

      به حرف راحته، عمل کردن شرط نتیجه گرفتنه

      حرف رو همه بلدن بزنن، من باید نتایجم گویای تغییراتم باشه

      خدایا خودت کمکم کن تمرین اگهی بازرگانی رو در بهترین زمان و مکان ممکن برای بهترین انسانهای دنیا انجامش بدم، و از نتایج شگفت انگیز بعدش لذت ببرم

      سپاسگزارم دوست ارزشمندم بابت این اگاهی های ارزشمندتون که نوشتید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    فاطمه گندمکار گفته:
    مدت عضویت: 1871 روز

    سلاااام سلاام.

    آقا منن دیروز این فایل و گوش کردم و فقط همین نکته رو گرفتم که اقا وارد ترست شو و عمل کن.

    امرووز وارد ترسم شدم و اصلا نمیدونیین چه پیشرفتایی که توی کارم نداشتم، چه احترامایی که دریافت نمیکردم چه قدر خوش گذشت امروز.

    ینی وااقعا تفاوت اعتماد به نفس و ایمان به خدا رو با ترس و بت کردن مردم فهمیدم. تازه من یه کوووچولو خیییلی خیییلی خیلی کمم رو خودم کار کردم اما خدا هزار برابر جوابمو داد. خودش برام مشتری می اورد خودش کارارو برام انجام میداد با دستانش..

    یکی از کارایی که امروز کردم این بود که مردم و بت نمیکردم. یعنی فکر نمیکردم من برای رونق محصولم و درامد به مردم نیازمندم. اتفاقا نگاهم این بود که من دارم به مردم کمک میکنم با معرفی کارم. ینی یه خورده احساس لیافت وارد کارم کردم و نتیجه عالی بود و قراره خیییلی خفن تر بشه.

    من میخوام یک ماه و مفصل رو عزت نفس کار کنم. تو این یک ماه و البته با فرصت شغلی ای که برام پیش اومده که شرایط برای ورود به ترسم مهیاس قراره بترکونم.

    مورد دیگه امروزم عدم توجه به حرف مردم بود. کار من ویزیتوری هست، دیروز خیلی احساس بی ارزشی میکردم چون میگفتم این مردم الان پیش خودشون میگن این چه کاریه و اهمین نمیدن و فلان.

    امروز گفتم من دارم تمرین عزت نفس انجام میدم و دوم اینکه من دارم اطلاع رسانی ای میکنم که به مردم کمک میکنه یعنی صاادقانه بدون توجه به پول و درامدش، من با این قصد که مردم بتونن مسئلشون و حل کنن باهاشون صحبت میکردم. در این بین اگر کسی رو میدیدم که زیاد مشتاق نیست و ذهنم میخواست مشتاق نبودن اونو به من ربط بده و به من برچسب عدم لیاقت و بچسبونه سریع میگفتم نظر مردم برام مهم نیست و البته قرار نیست همه از محصول من استففاده کنن هر کی تو مدارش باشه بش میرسه.

    یه مورد دیگه: امروز به خاطر اعتماد به نفسی که داشتم خیلی مورد توجه و محبت افراد بودم.

    یه مورد دیگه: یه اقایی رو دیدم که بشدت خوش لباس و خوش قیافه و بشدت باشخصیت بنظر میومد و افراد اونجا هم همه میشناختنش. وقتی این اقا خواست بره به خودم گفتم من میخوام با این ادم با عزت نفس صحبت کنم تا به خودم ثابت کنم من خودمو کمتر از اون نمیبینم حتی اگر محصولمو معرفی نکنم.

    خلاصه رفتم باهاش صحبت کردم و ایشون چقققدر استقبال کردن چقدر احترام گذاشتن چقدر گرم گرفتن.

    استاد کارم خیییلی باحاله یعنی قشنگ یه کارگاه عملی عزت نفسه. من کارم اینه که یهو با یه فرد غریبه باید سر صحبت و باز کنم و اونم با یه سوال شخصی و بعد اپلیکیشن و بهش معرفی کنم. خدایا شکرتت

    امروز وارد یه ترس دیگه هم شدم: دیروز نجوای ذهنم من و میترسوند میگفت شما میخوای بری فلان جا ویزیتوری کنی مسئولش میاد با بدرفتاری میندازتت بیرون. دیروز رو خودم کار کردم و گفتم اقا همه ترسا توهمه. من میرم اونجا و کارمو انجام میدم و اگر هم اتفاقی بیفته همون لحظه حلش میکنم. جالبیش میدونید چیه؟

    مسئول اونجا بشدت خوش اخلاق بود و اومد ازم پرسید کارم چیه و منم صادقانه گفتم دارم اطلاع رسانی میکنم و این اقا وااقعا استقبال کردن. ینی نه تنها من و بدرفتاری نکرد و من و ننداخت بیرون بلکه استقبال هم کردن.

    خدایا شکرت شکرت شکرت. عزت نفس غوغا میکنه. من به خاطر این کارم ناااچارم بشدت رو عزت نفسم کار کنم که کم نیارم و این قراره من و خیییلی بسازه.

    استاد مرسی که هسین استاد جانم مرسی که با کلامتون قدرت میدید انرژی میدید و بهمون ایمان و توکل و یاد میدین. شما بزرگترین هدایت زندگی من بودین خدا بهتون هر روز و هروز ثروت و نعمت و خیر بیشتری برسونه🫂

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  8. -
    خدیجه شریعتی گفته:
    مدت عضویت: 1961 روز

    بنام خداوند هدایتگر وهاب

    سلام و صد سلام به استاد عزیزم و مریم مهربانم

    و سلام به دوستان بی نظیر سایت عباسمنش

    استاد جان بی نهایت سپاسگزارم بابت این فایلهای ارزشمند که پر از درس و آگاهیه. اولین نکته ای که نظر منو جلب کرد تو این فایل سخاوتمندی بی انتهای شماست استاد جان که براتون فرقی نمی کنه این فایلی که قراره ساخته بشه یه فایل رایگانه یا محصول، و میان درسهایی که تو فایلهای محصولات هست رو هم توضیح میدین. و به نظرم این برمیگرده به همون باور فراوانی که تو وجود شما بسیار قدرتمنده👏👏👏👏👏

    استاد اون فایل اینستاگرام شاید از نظر خیلیها یه فایل ساده بود که چند تا دختر داشتن تمرین رقص میکردن اما از نظر آدمی که متفاوت فکر می کنه میشه یه نکته برای یه درس عالی استاد عباسمنش به شاگرداش.

    مهمترین نکته ای که تو اون دختر خانمها دیدم همون احساس اعتماد به نفس شون و مهم نبودن نگاه و نظر دیگران بود که واقعا واقعا برام قابل تحسین بود. به نظر منم خیلی سخته که تو یه محیط عمومی وایستی و دوربین بزاری و کاریکه باید انجام بدی رو انجام بدی،

    استاد همونجوری که گفتین بزرگترین پاشنه آشیل ما نظر دیگران و تایید گرفتن از اونهاس. من یکی که خیلی این پاشنه آشیل قدرتمند بوده برام، و هست، خیلی وقتها خیلی کارها رو فقط بخاطر دیگران انجام دادم حتی بخاطرش خودم رو به رنج و سختی انداختم تا اونا راضی باشن. اما از وقتی دوره بی نظیر عزت نفس رو دارم و یواش یواش دارم روش کار می کنم خیلی بهتر شدم.خیلی. البته به نظر خودم و همین برام بسه……

    استاد در مورد تمرین آگهی بازرگانی وقتی تو قدم اول گفتین، من خداییش هنگ کردم و زدم صد در صد نمیتونم انجامش بدم😅😅 اما تو دوره عزت نفس وقتی کامنتها رو میخوندم و ذوق و شوق بچه ها رو دیدم که این تمرین رو انجام داده بودن یواش یواش برام باور پذیر شد که خیلی هم سخت نیست و منم میتونم این کارو انجام بدم. و خدارو شکر حدود یکی دوماه پیش دوبار موفق شدم انجامش بدم.

    که تو همین یکی دوبار فهمیدم چقدر نیاز مبرم دارم که اینکارو حتما انجام بدم اما یکم باز ترسهام باعث شد بی خیالش بشم. البته استاد اینم بگم من خیلی پیشرفت کردم و الان یه اتفاقهایی داره تو زندگیم میوفته که هر روز منو یه پله میبره بالاتر😍 فقط اینو بگم من قبل این بیماری چند ماهی میرفتم باشگاه و اینقدر اعتماد به نفسم داغون بود که تو یه گروه ده پونزده نفری جرات نداشتم برم صفهای جلویی و همیشه تو ردیف آخر ورزش میکردم اما حالا تو پارک تو یه گروه هشتاد نود نفری من شدم کمک مربی و میرم جلو و کنار مربی وایمیستم و ورزش می کنم😍💪💪 و این اتفاق در حالی افتاده که این گروه ورزشی تازه از ده تیر شروع شده و من هر روز برای این پیشرفتم خودمو تحسین می کنم و شکر می کنم خدای وهابم رو که منو به این مسیر و استاد نازنینم هدایت کرد.

    استاد در مورد شروع کار از همین نقطه و‌ همین امکانات الانم هم خیلی دارم روی خودم کار می کنم و چقدر از اون استرس و عجله م کم شده و چقدر آرامشم بیشتر شده. و به همون اندازه هم ایمان و توکلم. و مطمئنم به زودی راهها برام باز میشه. همونجوری که تا الان یه اتفاقهایی توزندگیم افتاده که حتی تصورشم نمیتونستم بکنم.

    اتفاقا امروز یه مصاحبه خوندم در مورد دختر گلفروش خیابان تجریش که اسمش نکیسا بود .خیلی نکته های جالبی داشت که میگفت اصلا براش مهم نبوده که مردم در موردش چی فکر می کنن و اینقدر تو کارش استقامت نشون داده که حالا مامورهای شهرداری که هر روز بساطشو بهم میریختن جزو مشتری های ثابتش شدن. و خیلی نکته های مثبت دیگه ای که من تو اون دختر دیدم و کلی تحسینش کردم.

    و یاد جمله شما افتادم که گفتین جهان وقتی جدیت شما رو ببینه در برابر شما سر تعظیم فرو میاره و درها براتون باز میشه. و به قول دوستمون درهایی که قبلش اصلا دیوار بوده⁦.

    استاد اینروزا حالم خیلی خیلی خوبه و یه اتفاقهایی داره برام میفته که قشنگ درک می کنم داره ظرفم بزرگتر میشه😇 خیلی ذوق دارم بشینم یکی یکی براتون تعریف کنم که چه معجزاتی دارم تو زندگیم می بینم اما میزارم برای وقتی که یه خبر خوش اساسی و یه نتیجه بزرگ دستم باشه ببام بگم براتون. هر چند برای همین هام بی نهایت شکر گزار خداوندم و سپاسگزار استادی که مسیر تاریک زندگیمو روشن کرد. خدایا هزاران بار شکرت شکرت شکرت

    از همه دوستانم که با نوشتن کامنتهای ارزشمندشون به رشد و پیشرفت خودشون و دیگران کمک می کنن سپاسگزارم.🙏♥️

    خداوندا من به هر خیری که از تو برسد محتاجم، هدایتم کن الله مهربانم♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  9. -
    شیدا و مهرک گفته:
    مدت عضویت: 1730 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانواده عباس منشی

    استاد جان چقدر این فایل فوق العاده و تاثیر گذار بود

    من طراح دکوراسیون و نما هستم و ایده جدیدی به ذهنم رسیده بود که تو کارم هم درآمدم رو بیشتر میکنه و هم پیشرفت خوبیه

    اما منتظر بودم تا سیستم قوی تری بخرم و آموزش حرفه ایی تری رو ببینم اما وسط فایل یک لحظه فایل رو قطع کردم و به همسرم گفتم استاد داره درست میگه ما نباید منتظر بمونیم از همین الان باید شروع کنیم و قدم به قدم جلو بریم که وقتی سیستم رو خریدیم از صفر شروع نکرده باشیم برای ایدمون و تاثیر گذارترین جمله برای من تو این فایل این بود که هرکسی این کار رو انجام نمیده و افراد موفق دنیا از همون جایی که بودن شروع کردن

    اما چقدر جالبه بعضی وقتا یک سری چیزها به ذهن خود ادم نمیرسه و اگر آمادش باشه خداوند از زبان خودمون بهمون میگه و هدایتمون میکنه

    ممنون از شما استاد عزیزم به خاطر وجودتون تو مسیر زندگیم و خدارو هزاران بار شکر که شمارو تو مسیرم قرار داد و ما رو هر لحظه هدایت میکنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  10. -
    آرمین اصغری گفته:
    مدت عضویت: 2365 روز

    سلام استاد عزیزم وخانوم شایسته عزیز

    استاد جان من ازبچگی به صورت ناخودآگاه داشتم سر عزت نفسم کار میکردم

    چطور؟؟

    کاسبی وبساط عینک و ….

    بخاطر تضاد مالی

    اما این تازه اول راه بود ومن خیلی خیلی نیاز داشتم روی عزت نفسم کار کنم چون خیلی خجالتی بودم

    وسپس ازدواج کردم وباز به تضاد مالی خوردم

    هدایت شدم به کاسبی و یک گاری خریدم اولش خیلی برام سخت بود که بخوام توکوچه ها داد بزنم ومیوه بفروشم

    چون در مجردی توی محلمون از تیپ وظاهر خاصی برخوردار بودم وبهتراینطوری بگم که همیشه تیپم فشن بود

    ولی این کار رو شروع کردم ورفتم در دل ترسها

    وطبق قوانین جهان هستی که خیلی زیبا بیان کردین

    جواب این غلبه برترسها رو گرفتم وتونستم باهدفی که تعیین کردم برسم خونه وزمین💪💪

    ودر کنار این کار خودم در رشته موی تای قهرمان کشور شدم بااین که تمرینی که باید داشته باشم رو نداشتم

    اما چون تمام هدفم قهرمانی نبود دیگه به صورت حرفه ای دنبال نکردم

    وبعدش هم که به صورت معجزه ای وارد کار کارمندی شدم وسپس بهترین معجزه من رخ داد که در اداره خودمون باشما آشنا شدم

    وحالا هم جلوی دوربین در اینستاگرام صحبت میکنم چون در ذهنم خودم این رو یک ترس میدیدم که خداروشکر این رو هم حلش کردم

    اما خیلی خیلی کار دارم

    وحتما اون تمرین عزت نفسی که گفتین رو انجام میدم

    خیلی خیلی ممنونم ازتون استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای: