چگونه از قدرت گرفتن افکار منفی جلوگیری کنیم - صفحه 21 (به ترتیب امتیاز)

723 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سمانه امینی گفته:
    مدت عضویت: 964 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام استاد و سلام مریم جان

    خدایا شکرت که مرا در زمان مناسب هدایت کردی به سمت این آگاهی های ناب و الهی

    حال خوب= ایجاد و یا تغییر باورها

    حالا باورها ها چیه ؟ رشته افکاری هست که در برخی شرایط و موقعیت ها احساس خوبی به من نمی‌دهد..

    پس احساسات من یک قطب نما و نقشه راه هست برای من که آیا در مسیر نعمت ها زندگی میکنم یا در مسیر کسانی که به خودشان ظلم کردند..

    این من هستم که فرمان زندگی ام را به دست دارم و به هرکجا که میخواهم می‌توانم هدایتش کنم نه هر عامل بیرونی دیگر فقط وفقط خودم هستم

    و هرچه قدر سپاسگزار تر باشم ،هرچه قدر شکارچی نکات مثبت باشم هرچه قدر احساس خوب دائمی داشته باشم در بهترین مسیر با بهترین موقعیت ها وشرایط روبه رو میشوم

    باید در دلم توکل ،ایمان، امید،جوانه بزند

    باید آرامش تکه ای از وجودم شود

    باید صبر تمام وجودم را فرا گیرد

    خدایا شکرت

    استاد جان و مریم جان سپاسگزارتان هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  2. -
    بهاره صرام گفته:
    مدت عضویت: 1241 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به استاد عزیز و همه ی قشنگای داخل سایت ، همه ی هم فرکانسی های زیبابین .

    راجع به نکات افکار منفی و زندگی اینو بگم که من خیلی وقته خداروشکر تونستم خودمو‌کنترل کنم و جلوی افکار منفی را بگیرم با اینکه افکار منفی ، از بچگی تا الان به خاطر شرایط خانوادگی و محیطی اطرافم بوده و هست ، اما جهت دهیشون و یاد گرفتم ، یکی از آموزش هایی که دیدم و تونستم جلوی این افکار و بگیرم اینکه هروز خودمو درگیر یه کاری بکنم که حالم و خوب میکنه ، هروز به چیز جدیدی آموزش ببینم ،

    هروز سعی کنم خالص تر بشم ،

    سرم توی کار خودم باشه ،

    برای پیشرفت خودم در آرامش کار کنم و خودمو ارتقا بدم ،

    که نتایجش هم توی کسب و کارم توی درآمدم و همه چیزم مشخص شده و بسیار خداروشکر میکنم که میتونم هروز صبح توی دفتر شکرگذاریم راجع به داشته هام بنویسم و روز خودمو با فرکانس شادی شروع کنم ،

    چند روز یبار اگر نشد هروز بیام چند روز یبار حتما به سایت سر میزنم و خودمو به روز رسانی میکنم راجع به شکر گذاری ،چون اینجا تمام کامنتا پر از شکر کردنه ، پر از حال خوبه ،

    اینجوریه که من تونستم با افکار منفی مبارزه کنم

    در پناه خداوند بزرگ باشید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  3. -
    نگین نگین گفته:
    مدت عضویت: 2132 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم خانم و دوستان گرامی

    استاد چقدددر این فایل برای من بود بعد از چننند ماه که به شدت کنترل ذهن داشتم و تغییر کرده بودم یکهو دو شب پیش شروع کردم به فکر کردن بعدش تو ذهنم با یکی جنگیدم بعد پسرم شب تب کرد گفتم نگین ببین بس کن این تب نتیجه ی فکرای بد توعه چون فرداش خداروشکر خوب شد، خب گوش ندادم و من ادامه دادم به فکر کردن و جنگیدن تو ذهنم بخاطر مسایل گذشته و عصر مجبور شدم همون آدم رو ببینم و خودممم خودممم حرفی زدم که باررها به خودم گفته بودم و برای خودم نوشته بودم نگین در این باره حرففف نزن، و نتیجه شد ایراد شنیدن بجای تحسین شنیدن! و منن از دیروز تا امروز ظهر داشتم تلاااش میکردم که اونو از ذهنم بیرون کنم نوشتن شکرگزاری، فایل شما رو گوش دادن،سریال زندگی در بهشت،دوش گرفتن، جارو کردن، کامنت خوندن، خوب بودم ولی تا کارام تموم میشدن دوباره تو ذهنم جنگ شروع میشد (اینم بگم اینقدر اعصابم خرد شده بود که با پسرم دعوا کردم کاری که مدتهااا بود نکرده بودم و عذاب وجدان گرفتم) تا اینکه این فایل رو گوش دادم، و انگار آبی بود روی آتیش، اینکه نگین همین الان بس کن وگرنه بدتر از اینا سرت میاد و تا الان کلی تلاش کردی که ذهنت رو پاک کنی نذار دوباااره شروع بشه، و اینکه اگه الان بس نکنی سختتر میشه وقتی به سختی ای که کشیدم تا بتونم ذهنم رو کنترل کنم (منظورم از سختی پیروزی در مقابل نجواها و مقاوتهای ذهنیمه) فکر میکنم میگم نههه دیگه نمیخوام دوبااره همون حس ها رو تجربه کنم میگم نمیخوام برگردم به عقب چون دوباره بالا اومدن برام سخته پس بهتره همین الان جلوی ذهنم رو بگیرم چون آسون تره (استاد دقیقا همون مثال شما و پاک کردن علفها)

    حس میکنم دو روز سرگرم انجام کاری بودم و کمتر کامنت خوندم و فایل گوش دادم واسه همین این مسئله از فکر کردن شروع شد و اتفاقات بعدش برام رخ داد.

    #تغییر زاویه نگاه:

    استاد اینو قبلا هم ازتون شنیده بودم که از زاویه ای به موضوع نگاه کنید که حس خوبی بهتون بده! و من تصمیم گرفته بودم هرکسی که ازم انتقاد میکنه رو حسود بدونم،مثلا بگم نگین تو خیلی خوشگلی اون که از موهات ایراد گرفت حسودیش شده بود، چون قبلا اون انتقاد رو باور میکردم و سعی میکردم رفعش کنم اما به یه چیز دیگه ازم ایراد می‌گرفتن، خلاصه که با این نگرش دیگه برام مهم نیست چی میگن، میگم چون خیلی خوب بودم به چشمشون اومدم که تازه درباره ام نظر هم میدن! اینم که ایراد گرفتن حسودیشون شده.

    در مورد پسرم هم همینو بهش میگم تا ایرادایی که بقیه ازش میگیرن رو به خودش نگیره، چند وقت پیش تو کلاس زبان یه بچه ای بهش گفته بود نقاشیت زشته بعد هم گفت تو همیشه دیر میای (فقط دوبار دیر رفتیم) و پسر چهار ساله ی من خیلی تاثیر گرفته بود ازش وقتی بهش گفتم عزیزم اون حسودیش شده و بخاطر نقاشیش استیکر بهش دادم نمیدونم تو عمق وجودش چی شکل گرفت ولی تو ظاهر آرومتر شد و حتی از نقاشیش تعریف هم کرد و حرف منو تکرار میکنه و میگه مامان ما همیشه خوش موقع میرسیم نه دیر!

    #«وقتی حالتون خوبه آماده دریافت نعمتهای خداوند هستید»:

    تو یکی از کامنتا خونده بودم اگه آروم نباشم و حالم خوب نباشه بهم الهام نمیشه، وای که چقدر درسته، چقدر لذت بخشه که مدام خدا به آدم میگه چیکار کن.

    خدایا شکرت، استاد قشنگم واقعا ازتون ممنونم که با حرفاتون آرومم کردید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  4. -
    موسی‌الرضا قهرمانی گفته:
    مدت عضویت: 874 روز

    سلام به استاد عزیزم

    وجود شما در زندگی ام تبدیل به بزرگترین نعمت شده است

    صدای شما می تواند قلبم را آرام کند.

    چقدر مثالی زیبا زدید و باعث شد این مثال همین لحظه یک فکر منفی که ذهنم را درگیر کرده بود تبدیل به نگاهی مثبت کنم و قلبم آرام بگیرد.

    استاد تمام آموزه های شما در هر لحظه از زندگی اکنون من کاربردی شده است.

    به هرموضوعی که بر میخورم از خود میپرسم که استاد در این لحظه چگونه برخورد می‌کند اگر با این موضوع مواجه شود.

    وچقدر این طریق نگاه زندگی ام را در این روزها آرام می‌کند.

    استاد من احساس می کنم که این باوری که شما در قلبتان ساختید باعث می شود این چنین مثال هایی بزنید که تبدیل به این چنین آموزگار و پیام آوری شوید.

    شما بارها گفته اید که الگویتان در قرآن حضرت ابراهیم است و می‌خواهید به اندازه او تاثیر گذار باشید.

    خواسته بزرگ دیگر شما پیام آوری توحید به جهانیان است که می بینم و احساس میکنم چقدر زیبا خداوند شما هدایت می کند و باعث می شود هر روز قلب های بیشتری را آرام بگردانید.

    از خداوند متعال ممنونم که شما را در سر راه من قرار داد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  5. -
    مهناز کوهساری گفته:
    مدت عضویت: 2450 روز

    سلام استادعزیزم ومریم عزیزم متشکرم بخاطرفایل زیبای چگونه ازقدرت گرفتن افکارمنفی جلوگیری کنیم ؟ خداروشکربخاطراین آگاهی واینکه خداروشکرچندساله هرروز برای کنترل ورودیهای ذهنم برای اینکه اجازه ندم افکارمنفی قدرت بگیرن هرروز برای خودم برنامه ی بهبودی دارم ازصبح برای خودم برنامه ریزی میکنم ابتدا بانوشتن شکرگزاری بعددرحین انجام دادن کارهای روزمره ام حتی اگه درخانه هستم موقع آشپزی ظرف شستن فایلهای استادگوش میکنم ؛ بعضی روزهاحالا بخاطرتمرکزی که روی نواقص دیگران مثل همسرم ویاهرشخص دیگه ای گذاشتم ازاحساسم که آشفته میشه میدونم که یکاری برای کنترل این افکاردرذهنم بایدانجام بدم وبایداین احساس خوب کنم ؛وتنها راهکاری که بمن کمک کرده بتونم جلوقدرت این افکارمنفی روبگیرم همین نکته کلیدی که استادمیفرمایند تغیرزاویه دیدوتغییرنگاهم نسبت به هرچیزی ویاهرشخصی هست ؛یادمه تقریبا مثل همین مثالی که استادزدند من چندوقت بودبه رانندگیم غره شده بودم ولایی میکشیدم ازبین ماشین‌ها یکبارکه باعجله داشتم رانندگی میکردم برم دنبال دخترم که مدرسه اش تعطیل شده بود سریک چهارراه بایک پیرمردموتورسوارتصادف کردم؛من که همیشه ادعام میشد رانندگیم خوبه هول شدم بجای اینکه دنده عقب بگیرم که ازروی موتوربرم عقب وپیرمردفقط افتاده بود برعکس پام گذاشتم روی گازوپای پیرمردشکست اون موقع چون هرروز تمرین‌های زیادی برای توجه به نکات مثبت انجام می‌دادم نمیدونم چرا خنثی بودم نه نگران نه هیچ چیز دیگه فقط انگارتوی قلبم یک چیزی بود که بهم آرامش میداد همه جمع شدند همه ی اون افراد دوروبرم بجای اینکه من نگران کنند می‌گفتند نگران نباشی ها هیچی نیست اولین کاری که کردم نشستم کنارپیرمرد وگفتم معذرت میخوام من اصلا شماروندیدم وپیرمرد باچهره ی خیلی مهربون وباصدای آرومش گفت اشکال نداره دخترم برای همه اتفاق میفته خانومش اومد کنارش ازاونهم عذرخواهی کردم وایشون هم خیلی بمن آرامش دادن بانگاهشون که دربسیاری ازتصادفات میبینیدکه هم آدم‌های منفی انرژی منفی میدن وهم باشخصی که برخوردمیکنی ؛امابرای من اینطورنبود واتفاقی که افنادهمونجا اون خانواده رضایت دادن اما مراحل قانونیش طی شدکه بیمارستان وماشین بردن وپارگینگ ومن رفتم کلانتری وامضادادم وتعهد و…اما همش ازخداوند تشکرمیکردم که درس بزرگی شدبرای من که بجای اینکه بگم منکه هرروز شکرگزاری میکنم منکه هرروز حواسم هست باگفتارم بارفتارم بخودم ودیگران خسارت نزنم چرااین مشکل برام پیش بیاد برعکس همش ازخداوند تشکرمیکردم که خدایاشکرت اتفاق بدتری نیفتاد واون شخص فقط پاش شکست که میتونست اصلا زنده نباشه واین اتفاق بعنوان یک درس برای من بود که ازاین به بعدحواست به رانندگیت باشه وباتمرکزودقت بیشتری رانندگی کن واینکه چقدر آدم‌های خوبی سرراهت قرارگرفتندبااینکه بهشون آسیب زدم اما چقدررفتارشون بامن خوب بود وازاین شکل تجربه ها بسیارداشتم که همه ی اینها برای من تمرینی بوده که من باهرتجربه باعوض کردن نگرشم وتغییرزاویه دیدم حتی اگرمشکلاتی بوجوداومده اونهاروتبدیل به شکلات کردم واجازه ی پیشروی بهشون ندادم موقعی که استادداشتند راه می‌رفتند وصحبت می‌کردند توجهم رفت روی سایه ی مریم جان که همزمان بااستاد راه میرفتندوازایشون فیلم میگرفتندحتی توی سایه ی ایشون مشخص بود که چقدربادقت دارند اینکارانجام میدن واونجا توی دلم تحسینشون کردم بخاطرعشقی که داشتندبه استادمیدادند؛بعدآخرفایلشون استاد بخاطرهمزمان راه رفتن مریم جان وفیلم گرفتنشون ازایشون تشکرکردند بعدباخودم گفتم یک درصد فکرکن که استادهمچین کاری نکنه واینقدرقدرشناسی وتشکرکردن براشون راحته که هرلحظه ازکوچکترین کاری که براشون انجام میشه حتی تشکرنکنند واینها حاصل همین تمرکزروی نکات مثبت ودرلحظه جلوقدرت افکارمنفی راگرفته وبه جنبه ی خوبش نگاه کردنه که کلاشخصیت آدم تغییرمیکنه وتبدیل میشی به یک آدم سپاسگزار وقدرشناس درهمین لحظه که افکاربد می یادوتوازاحساست متوجه میشی که حالت بدهست وباید هدایتش کنی باهرچیزی که بهت حال خوب درونی میده بطرف احساس آرامش درون که درموردخودم سالها این بوده وهنوزم هست من حالم خوب هم هست کلی فایل گوش می‌کنم کلی کامنت میخونم چه برسه به اینکه درلحظه حالم بدباشه اون موقع هم تنها راهکاری که بهم کمک میکنه واجازه پیشروی بهش نمیدم همین گوش کردن به فایل هست متشکرم ازاستادعزیزم بخاطرآگاهی که ازایشون میگیرم ودارم سعی میکنم عملکردخوبی هم داشته باشم وهمینطورازمریم عزیزم ودوستان عزیزم درخانواده ی بزرگ عباسمنش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  6. -
    حسن طهماسبی گفته:
    مدت عضویت: 1375 روز

    با عرض سلام خدمت استاد عزیزم .من موقعی رفتم این فایل راگوش بدم که در حال رانندگی با کامیون تو جاده بودم وبارون هم میبارید.وبا فکر کردن به صحبتهای ارزشمند شما،با خودم فکر کردم ودیدم دقیقا درسته این نگاه ومن تو زندگیم وبه گذشتم توجه کردم ودیدم هرجایی که به این افکار منفی توی ذهنم پروبال دادم،به یک معضل بزرگ تبدیل شدند واز زمانی که با این نگاه شما اشنا شدم وتونستم نگاهم را به مسایل ومشکلتت وافکارم تغییر بدم ،همه چیز تغییر کرد.دوتا نشانه هم از طرف کاینات دریافت کردم که اشاره کنم..وقتی شما صحبت میکردید،من به شیشه جلو ماشین توجه کردم ودیدمذرات اب گلی به شیشه جلو مدام برخورد میکنه واگر برف پاکن دایما این ذرات ریز را از جلوی شیشه پاک نکنه وبرنداره،همین ذرات ریز انقدر زیاد میشن که دیگه عملا جایی رانمیبینی ومجبور به توقف کامل میشی…از طرفی هوای الوده شهر تهران دیروز اومد جلو نظرم.وهوای پاکیزه وبارانی الان وگفتم.هوای پاکیزه الان ،راکم کم الودگیها محو میکنند واگر باران یا باد نیاد که این الودگیها را از بین ببره،هوا چنان الوده میشه که نفس کشیدن تو این هوا نه تنها کمکی به سلامتیت نمیکنه ،بلکه به تنگی نفس هم منجر میشه.وخداوند با تمیز کردن هوا بوسیله باد وباران به ما یاداوری میکنه که ای انسان،ذهن تو هم مثل این هوا،نیاز به تمیز کردن وزدودن افکار منفی از اسمون ذهنت داره.وخواستم این دوتا نشانه راهم با شما ودوستان عزیزم به اشتراک بذارم وبگم واقعا همه جهان نشانه هایی از درسها والگوهای درست هست وکافیه ما با باورهای درست ورشد این افکار مثبت درذهنمون،زندگی زیباتری را تجربه کنیم وثمره این تفکر زیبا را در زندببینیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  7. -
    هما ی سعادت گفته:
    مدت عضویت: 1801 روز

    به نام خدایی که در قلب من جاری هست . در وجود من جریان دارد و مثل خورشید گرم کننده ی وجود منه …

    مثل نوری هدایت گر راه منه …

    سلام به استاد عزیز و مریم خانم شایسته …

    بسیار از شما برای تهیه چنین فایل هایی ممنونم …

    چقدر خوبا گاهی خودمون رو از روزمرگی های زندگی . بیرون بکشیم و خداوندی به زندگی نگاه کنیم …

    قانون زندگی اینو می گه به هرچیزی نگاه کنیم . و توجه کنی زندگی از همان ها بیشتر و بیشتر وارد زندگیت می کنه

    و احساساتی که در طول زندگی نسبت به افراد و اشخاص داری …

    یک جمله ای در دوازده قدم گفتید و همیشه در ذهن من مرور می شه . اگر الآن به هر دلیل ناراحت هستید حق دارید مثلا مادری که بچه هایش کارهای بدی می کنند و …

    اما اگر می خواهیم زندگیمونو تغییر بدهیم بهتره زندگیمونو به عهده بگیریم …

    و توجه کنیم به زیبایی ها …

    این فایل از آن جهت در این لحظه از زندگی من مفید هست و باعث آرامش قلب من شد ، چون مدتی هست در موردی از زندگیم دچار شک و تردیدم و مرتب از خدا هدایت می خوام و ایمان قلبی ام شاید اونقدر قوی نیست که بتوانم خودمو به جریان امن الهی بسپارم …

    و این فایل باعث آرامش وجودم شد ….

    زندگی کن . از اشتباه نترس . از زندگی کردن … و خودتو درگیر موردهای کوچک نکن . اتفاقات سطحی نکن. بدون هرکسی میاد توی زندگی برای تو صددرصد خیریتی دارد. درس بزرگی دارد و برایش شکر گزار باش( مثال پلیس خیلی مثال خوبی بود استاد عزیز) و به جای درگیر شدن به حاشیه هایش به این فکر کن خداوند برنامه ی اشتباهی برای تو نمی چیند …

    و او همیشه محافظ تو خواهد بود….

    علف های هرز در زندگی ما چی هست ؟ علف های هرز در زندگیمون همون و فقط افکار ما هستند . و نه اتفاقات و افراد بیرونی( اونها فقط تصاویر درون آینه ی وجود ما هست ) پس به جای در گیر شدن با تصاویر بهتره به خودمان توجه کنم و بدونیم که همه ی چیز ها سرمنشا اش خودمونیم …

    مسئولیتش با خودمونه …

    استاد عزیز از شما بابت گرفتن چنین فایل هایی ممنونم …

    و من از دیدن تصاویر زیبای زندگی در بهشت سیر نمی شم …و واقعا نمای اولی که فیلم گرفتید و بعد استاد قدم زدن و آمدن بسیار زیبا بود …از مریم خانم شایسته ی عزیز که اینقدر زیبا و بدون هیچ لرزش دستی فیلم می گیرید سپاسگزارم …

    برای شما و دوستان عزیزم بهترین ها رو ِرزومندم …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  8. -
    حسین و نرگس گفته:
    مدت عضویت: 1813 روز

    إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ 201 اعراف

    چون اهل تقوا را از شیطان وسوسه و خیالی به دل فرا رسد همان دم خدا را به یاد آرند و همان لحظه بصیرت و بینایی

    پیدا کنند.

    سلام خدمت استاد عزیز، خانم شایسته و دوستان گرامی، واقعا ذهن یکی از ابزارهایی که در اختیار داره

    برای اینکه انسان رو در قبض خودش بگیره اینه که انسان رو در هزار توی منطق و استدلهای ذهنی اسیر میکنه، خیلی

    از موضوعاتی که ذهن انسان درگیرش میشه مسائلی بی اهمیت و غیر واقعیه که وقتی انسان دچارش میشه ذهن یه

    تله جلوش میزاره و اون اینه که سعی میکنه اون مسئله رو با ذهن حل کنه که من اسمشو میزارم وسواس فکری،

    انگار رئیس پلیس شهر خودش دستش تو دست خلاف کاراست و میخواد دستگیرشون کنه درحالی که خودش عامل

    مشکلاته…مثل

    هزار تو میمونه یا مثال بهترش باتلاقه که هرچی دست و پا میزنی بیشتر اسیرش میشی، تنها راه رهایی از هزارتوی ذهن

    اعراض و بردن توجه به سمت خواسته ها و موضوعات لذت بخشه، مثل نماز، وقتی شما نماز میخونید اگه توجهتون روی

    این موضوع باشه که نباید به چیزی جز پروردگار فکر کنید و نباید حواستون به چیز دیگری پرت بشه اتفاقا این موضوع

    تشدید میشه، مثال دیگش اینه که یکی به شما بگه به یه گاو سیاه فکر کن!! بعد بهتون بگه خوب حالا بهش فکر نکن!!

    شما نمیتونید، بلکه این فکر مثل یه ضرب آهنگ تمام نشدنی در ذهن شما میپیچه، اما حالا همون آدم به شما بگه به

    یه گاو سفید فکر کن، شما بدون اینکه متوجه بشید از شر فکر گاو سیاه خلاص میشید، مگه اینکه ذهنتون اینو فهمیده باشه!!

    و این نجواها و وسوسه ها چقدر از ذهنی که باید آزاد باشه و به موضوعات اساسی فکر کنه انرژی میگیره، مثل بچه ای که

    کاری میکنه و شما وقتی بهش میگین نکن تکرارش میکنه و شما بجای اینکار باید توجهشو به یه موضوع دیگه پرت کنین

    این اعراض یا توجه به موضوعات دلخواه با تمرین محقق میشه، من خودم سالهاست اسیر وسواس فکری بودم و الان خیلی

    بهتر شدم، خداوند هم در آیه فوق به بندگانش گوشزد میکنه که وقتی این وسوسه ها به سراغتون میاد تنها راه بینا شدن و

    بصیرته که همون آگاهیه و مقام سکوت که عرفا برای رسیدن بهش سالها تلاش کردن و ان شاالله به توفیق الهی بتونیم با

    ساکت کردن ذهن نجوا گر و کنترل نجواها به سمت امور مثبت زندگیمونو به نحو احسنت بسازیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  9. -
    یاشا پژمان گفته:
    مدت عضویت: 837 روز

    سلام استاد عزیزم این ویدیو یک معجزه است. چون دو روز پیش با بابام رفتیم بیمارستان تا من ببینم پزشکی چجوریه و حس جراح چجوریه و توی بیمارستان دستم خورد به یه چیزی که فکر کردم شاید توش ویروس باشه بعد چند تا از انگشتام زخمه فکر کردم گفتم شاید ویروس HIV از این طریق به من منتقل بشه و جالب این جاست که خداوند همون لحظه یعنی سی ثانیه بعدش یه مرده اومد و همینطوری بدون دلیل خاصی جواب من رو داد و گفت لباسا قبل از ورود استریلیزه میشه و من تعجب کردم گفتم چقدر سریع جوابم میاد ولی مغزم شروع کرد به فکر کردن منطقی و گفت نه اون مرده داشته یه چیز دیگه ای رو توضیح می‌داده و شانسی تو به این قسمتش رسیدی و یه مورد دیگه هم این بود که شانسی بعد از این فکر چشمم به یک پوستر دقیقا به کلمه HIV خورد و همین لحظه دوباره ذهنم شروع کرد به اینکه ببین اینم نشانش ولی بعدش من پوست و خودندم و رفتم خونه و تو اینترنت تحقیق کردم تا آرام بشم. فرداش دوباره اشتباهی یه آبی رو خوردم که آب آشامیدنی نبود و دوباره ذهنم شروع کرد به اینکه الان HIV میگیری این جوهر خودکار طرف چون توی جای کثیفی بوده احتمالا تو رو هم مریض HIV می‌کنه ولی یه لحظه از بالا به خودم نگاه میکردم یعنی فکر کنم خداوند چند بار من رو آورد بالا و خودم رو به خودم یه لحظه از بالا نشون داد و من تعجب کردم گفتم چه گفتگو های مسخره ای دارم و بعدش دوباره اون فکر های آشفته HIV من رو داشت تسخیر میکرد ولی چون چند بار خداوند خودم رو به خودم از بالا نشون داده بود مثل یک زمین فوتبال که از بالا ببینی خیلی ساده تره تا اینکه خودت بازی کنی. وسط اون آشفتگی ها یادم اومد چقدر اینا مسخرست و سریع از خدا کمک زیادی خواستم و خوابیدم و بیدار شدم و نماز صبح رو خوندم با آرامش ولی بعدش دوباره فکر های آشفته اومد و دوباره من از خدا کمک زیادی خواستم و خوابیدم تا ساعت یازده و بعدش که بیدار شدم بهتر بودم و یه فکری تو ذهنم اومد که سایت شمارو چک کنم شاید دقیقا الان یه ویدیو شما گرفته باشید برای مشکل من ولی احتمالش رو کم میدادم که دقیقا برای مشکل من باشه رفتم داخل سایتتون شما چند روز بود که ویدیو نذاشته بودید ولی امروز گذاشتید و اسم ویدیو خوبه چی باشه؟ چگونه از قدرت گرفتن افکار منفی جلوگیری کنیم. این یک نشانه بود برام که بدونم خدا حواسش بهم هست و اینا فقط افکار منفیه و واقعیت نیست

    خدایا این بهترین نشانه ای بود که می‌تونستی به من بدی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  10. -
    شاهین حسن زاده گفته:
    مدت عضویت: 1378 روز

    به نام خداوند بخشاینده مهربان

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین

    وهمه ی دوستان عزیزم در این مسیر توحیدی

    سپاسگذار خداوند هستم که یک روز دیگه هم بهم فرصت داد که در این مسیر قدم بردارم

    چند روزی بود که احساس میکردم که اتصالم به رب درونم کم رنگ شده که دیروز صبح یکی از دوستام یه اهنگ تو تلگرام برام فرستاد که شعرش ااین بود

    باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ

    گر کافر و گبر و بت‌پرستی باز آ

    این درگه ما درگه نومیدی نیست

    صد بار اگر توبه شکستی باز آ

    یعنی این لطف پروردگار همیشه نسبت به ما همیشگیه حتی مواقعی که از مسیر دور میشم باز خودش وساطت میکنه ومارو هدایت میکنه به مسیر درست واقعا باید سجده کننده این رب بود

    که واضح تو سوره الضحی میگه وقسم میخوره که پروردگارت تورو رها نکرده و ومورد خشم قرار نداده است

    دیروز نشونه ام قسمت 80 سریال زندگی در بهشت بود که استاد زیر بارون تو دریاچه پارادایس دراز کشیده بود وبارون بهش میزد وهمونجا خوابش برد

    وداشت عشق میکرد با جت اسکیش وخانم شایسته هم شایسته تر از همیشه داشت فیلم میگرفت و عشق بازی میکردن با استاد و از وجود همدیگه لذت میبردند ودر اون بهشت زیبا لذت میبرند واقعا من کلا مسخ اون قسمت از سریال شدم

    از قضا امروز که اومدم سرکار یه بارون شدید میبارید از تاکسی که پیاده شدم اول گفتم که برم تویه پاساژی که خیس نشم بعد که بارون کم شد برم سرکارم که یه فاصله 5دقیقه ای بود اما یه لحضه قلبم گفت چرا زیر بارون قدم نزنم واین پنج دقیقه لذت ببرم ذهنم میگفت خیس میشی موهات خراب میشه لباسات خیس میشه اما من گوش ندادم ورفتم زیر بارون برام جالب بود همه رفته بودن تو مغازه ها وپاساژها که خیس نشن ونگا میکردن چرا من زیر بارون راه میرم خیس خیس شدم اما همش قلبم میگفت ارزششو داره وواقعا لذت بخش بود

    من دیروز تو ی اون فایل گفتم چ لذتی داره زیر بارون مثل استاد که خودمم امروز تجربه اش کردم الله اکبر

    اما دررمورد این فایل صبح که بیدارشدم دانلودش کردم که بعدا ببینمش واستاد در مورد افکار منفی ورشد اونها صحبت کردند

    که اگه تو نتفه خفه اش نکننیم چه پرو بالی میگیرند

    مثل اون درخت های هرز که بعد باید زمان ووقت بیشتری براش بذاریم و هزینه بیشتری براش بکنیم

    به قول معروف باید گربه رو دم حجله بکشی

    برای من اینطوره که وقتی دارم رو باورهام کار میکنم

    افکار منفی بعد چند روز واز روزنه ای به من حمله میکنند حالا با یه اتفاق به ظاهر بد و در مواقعی که من تونستم ذهنم رو کنترل کنم و اجازه ندم پرو بال بگیرند به ارامش رسیدم و دوباره تو مسیرم موندم وحالم بعد اون کنترل ذهنه واقعا بی نظیر یوده

    ولی مواقعی که نتونستم واقعا یه جوری پر گرفتن که انگار من هیچی از قانون نمیدونم و هیچ کنترلی رو خودم ندارم

    اما روشی که برای مقابله با این افکار میتونم انجام بدم اینه که باید تو اون شرایط حتما تنها بشم واز جمع دور بشم چون تو جمع باشم واقعا برام سخته بهمین خاطر کاری که انجام میدم از دفتر میرم بیرون وشروع میکنم به قدم زدن وصحبت کردن با خودم وحتی تو اون لحضه گوش دادن به فایل هم تاثیر نداره حتما باید با خودم صحبت کنم این جوری خیلی بهتر از پسشون برمیام

    واکثر مواقعی که این احساس منفی وافکار منفی زمانی به سراغم میاد که بعد یه مدت کار کردن دنبال نتیجه میگردم منطورم ازنتیجه خواسته هامه

    از لحاظ حالا مالی و روابط ووقتی میگم پس چی شد چرا نیومد اون افکار دست به کار میشن

    البته الان با اگاهی های دوره احساس لیاقت فهمیدم که از کجا اب میخورند

    یه چیز دیگه ای که من فهمیدم در مورد این افکار اینه که اشغال هارو نباید بندازیم زیر مبل مثل این که من امروز یه چیزی حالمو بد میکنه و همون لحضه با اکاهی های که دارم نمیام که تو نطفه خفه ش کنم ومیگم ولش کن فعلا شب میرم سراغش و روش کار میکنم شب هم یادم میره یا میگیرم میخوابم واون اشغال ها زیر مبل گندیده تر میشن و یه روز یه جای دیگه من رو از پا درمیارند و باید فشار بیشتر ووقت بیشتری بذارم که رو اونا کار کنم

    من قبلا اینجوری فک میکردم که روی یه باور یا موضوعی کار کنم بعد تموم بشه و دیگه سراغم نیاد

    اما ما باید هرروز روی این باورها کار کنیم تا ابد

    ونتایجی هم که میگیریم پاداش همین کار کردن روی خودمون هستش

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای: