چگونه از قدرت گرفتن افکار منفی جلوگیری کنیم - صفحه 3 (به ترتیب امتیاز)

723 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فرشته شریفی گفته:
    مدت عضویت: 1281 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام خدمت استاد عزیزم مریم جان و همه دوستان گلم

    مریم عزیز دستتون درد نکنه که اینقدر زحمت میکشید و گوشی رو نگه میدارید تا این فایلهای عالی رو برای ما ضبط کنید

    خوب بریم سراغ موضوع این فایل

    جلوگیری از افکار منفی

    بارها شده که ی فکری ی ترسی افتاده به جونم و بخاطر کنترل نکردنش اون ترس به یک غول تبدیل شده ک بازم خداروشکر تونستم قبل از اینکه ریشه بلامو نابود کنه خودم رو جمع کنم

    خداروشکر میکنم که بمن فرصت داده تا در مداری قرار بگیرم که ذهنم‌رو و بازی های ذهنم رو بشناسم

    همین چند دقیقه پیش نشستم و یک صفحه سپاسگزاری نوشتم خیلی حالم خوب بود داشتم با خدای خودم عشق میکردم

    بعد پاشدم رفتم تو اتاق خودم رو تو ایینه دیدم اولین چیزی ک ذهنم گفت (تو دختر خیلی بدی هستی)

    و ی چندتا موضوع رو به یادم اورد که برای این دلایل تو دختر بدی هستی

    گفتم‌نخیر من خیلیم دختر دوست داشتنی و زیبا و خوبی هستم

    و فک کردم که لابد تموم شده دیگه بعد از نیم ساعت دیدم حالم ی خورده نامیزون شد به خودم‌گفتم قبل اینکه رشد کنه باید پیداش کنم ریشه این افکارو و جهتش بدم به سمت مثبت

    چندتا موضوع رو که امروز بهش برخوردم مرور کردم دیدم نه برای اونا نیست

    ی 10دقیقه یک ربع طول کشید که یهو گفتم نکنه برای اون چیزی ک نیم ساعت پیش تو ذهنم‌مرور شد حالم داره بد میشه؟

    دیدم بعلههههه ذهنم نیم ساعته که داره مدام پچ‌پچ میکنه(تودختربدی‌هستی)

    مچش رو گرفتم و گفتم چجوری نگاه کنم که احساس لیاقت و احساس خوب بهم‌بده؟

    بعد یهو گفتم ن اتفاقن من‌خیلی دختر زرنگی هستم‌که فلان کارو کردم و اون اتفاقات کلیی برام تجربه شد و خاسته های من‌مشخص شد

    اتفاقا اگه من این تجربه هارو نداشتم مثل بقیه مردم میبودم و خاسته هام‌رو نمیشناختم

    این فکر بمن حس خوبی رو داد و الانم دارم تکرارش میکنم و با منطق به ذهنم میگم ن عزیزم اینجوریه اونجور ک توفک میکنی نیست

    همین خودشناسی که نسبت به خودم پیدا کردم یکی از بزرگترین نعمتهای زندگیمه

    همینکه میتونم بفهمم ک آقا جان دلیل احساس بدم چیه!

    همین خودشناسی باعث شده ک احساس لیاقتم‌بیشتر بشه و بتونم بهتر احساسم رو خوب کنم

    همینکه پارسال حتی نمیدونستم خودشناسی یعنی چی؟ همین به تنهایی یعنی اینکه من تو مسیر درست هستم و با هرروز احساس بهتر و شکرگذاری اتفاقات بهتری رخ میده و من باید منتظر تغییرات زندگیم باشم

    استاد عزیزم خیلی فایلتون بمن کمک کرد و مطمعنن استفاده میکنم

    صدرصد دوره رو میخرم و خرید دوره رو گذاشتم به عهده خدای توانا چون من خودم نمیتونم تهیه اش کنم ولی خدا میتونه

    سپاسگزارم برای این فایل ارزشمند

    و افتخار میکنم ک شاگرد شما هستم

    درمسیر رشد و تعالی باشیم

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 62 رای:
    • -
      محمد حسین تجلی گفته:
      مدت عضویت: 2226 روز

      به نام خداوند مهربانی ها

      سلام به شما فرشته خانم زیبا و خوش قلب

      چقدر به نکته‌ی قشنگی اشاره کردید

      که اولاً وقتی من یه کاری رو می کنم و نتیجه‌ی دلخواهم رو نمی گیرم، اون اتفاق شکست نامیده نمیشه… اون یه تجربه‌ی ارزشمند هستش که باعث میشه من خواسته های خودم رو بهتر بشناسم و به سمتشون حرکت کنم

      دوماً همین که ما‌ می دونیم خودشناسی یعنی چی و هر روز آگاهانه زندگی می کنیم و در جهت خواسته هامون حرکت می کنیم

      این خودش نشون دهنده اینه که ما چقدر احساس لیاقت داریم و چقدر خودمون رو ارزشمند می دونیم برای رسیدن به خواسته هامون

      و این یعنی ما با بقیه‌ی مردم جامعه بی نهایت فرق داریم

      خدایااااا شکرت

      چقدر این دل نوشته‌ی شما بهم حس خوبی داد

      دوستتون دارم

      خداوند یار و نگهدار و هدایتگرمون باشه به سمت زیبایی های بیشتر

      راستی… یکی از لذت بخش ترین کارهایی که در طول روز انجام می دهم که اتفاقاً خیلی هم احساس خود ارزشمندی بهم میده مطالعه‌ی دل نوشته های شما دوست های عزیزم در سایته و عاشق اون لحظه هایی هم که میام می بینم نقطه‌ی آبی تو پروفایلم اومده :))

      اون موقع ها پیام رو باز نمی کنم

      ولی با ذوق و شوق بیشتر سر کارم ، کارم رو ادامه می دهم تا زمان کاریم تموم بشه بیام خونه بشینم اون نقطه‌ی آبی رو بخوانم ببینم خداوند چه‌ پیام ارزشمندی از طریق دست های مهربونش برام ارسال کرده

      مرسیییی که هستین:))

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
      • -
        فرشته شریفی گفته:
        مدت عضویت: 1281 روز

        سلام به شما دوست عزیز و ارزشمند من

        از شما برای کامنتهایی که برام مینویسید بینهایت سپاسگزارم

        بله دقیقا من هم یکی از زیباترین لحظات زندگیم زمانیه ک دارم کامنتهای سایت رو میخونم

        گاهی شده که برای خوندن کامنتها از خابم میزنم و اینقدر میخونم ک یهو میبینم از کامنتی ک دارم میخونم چیزی نمیفهمم و بعد تسلیم میشم و میخابم

        دقیقا من و شما و افرادی که دراین سایت هستیم با بقیه افراد جامعه فرق داریم

        وقتی نگاه میکنم میبینم الان ماه هاست از کسی خبر ندارم اینکه خوشبختن یا بدبختن؟

        بخدا قسم اینقدر غرقم تو وجودم که اصلن نمیفهمم اطرافم چه خبره ؟

        ما خوشبخترین انسانهای روی زمین هستیم که تو این سایت هستیم

        من خیلی شما و تمام دوستان این سایت رو دوست دارم

        براتون خوشبختی و آسون شدن برای آسونی هارو از خدای یکتا میخام

        فعلا

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1903 روز

      سلام به فرشته جانم.

      چقدر خوشحالم که هدایت شدم به کامنتت و خوندمش.

      این قسمت کامنتت منو تشویق کرد که حتما برات پاسخ بذارم:

      به خودم‌گفتم قبل اینکه رشد کنه باید پیداش کنم ریشه این افکارو و جهتش بدم به سمت مثبت

      وقتی خوندم انگار یه چراغ تو ذهنم روشن شد.

      این یادآوری ها عالی هستن، بهم کمک میکنن.

      مرسی ازت که نوشتی، انقدر زیبا و صمیمانه و خالصانه نوشتی.

      به هر اون چیزی که تو قلبته برسی فرشته جان به لطف و فضلِ خدا جان.

      الهی شکرت برای سلامتی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1171 روز

    سلام استاد عزیز

    سلام دوستان خوب خودم

    فایلی زیبا و پر از نکته که باز من در حال شنیدن آن هستم

    واقعا استاد در این فایل نکته های عالی زیادی یاد گرفتم

    آنچه که در این فایل یاد گرفتم که افکار منفی مانند علف های هرز هستند

    در ابتدا هیچ نیستند ولی کم کم و رفته رفته که به آن ها توجه آن افکار بها بدهم و به آن بال و پر بدهم و به قول معروف به آنها توجه کنم این افکار آنچنان در ذهن و جسم ما نفوظ می کند که گاهی اوقات ریشه کن کردن آنها واقعا سخت و دشوار می شود

    این بدان معنی است که باید همیشه مراقب منفی ها باشم و نگذارم که آنها خوراک ذهن من بشوند

    هر چه بیشتر روی خودم کار کنم بی شک در این کار موفق تر خواهم بود

    در واقع به من به هر چیزی که توجه کنم از همان جنس در زندگی من افزایش پیدا می کند

    خوب پس باید همیشه مراقب ورودی های خودم باشم و اجازه ندهم که آن افکار خراب و به درد نخور در ذهن من گسترش پیدا کنند

    چرا زحمت یک دقیقه را که اکنون می توانم اکنون یک فکر بد را از خودم دور کنم انجام ندهم و بجای آن زحمت ماه ها را به جان بخرم تا یک باور منفی را از خودم دور کنم

    خوب پس باید مراقب فرکانس های خودم باشم که این افکار نتوانند براحتی در درون من گسترش پیدا کنند

    درس خوبی را اکنون من یاد گرفتم

    به محض اینکه من یک فکر منفی به سراغ من آمد سعی در این کنم که ببینم آن فکر منفی از کجا در من به وجود آمده است و بعد از آن سعی کنم یک فکر خوب و یک حال خوب را جایگزین آن کنم تا اثر آن فکر بد از بین برود

    به اتفاقات منفی و به تضاد های زندگی خودم به دید مثبت و با نگاه خوب نگاه کنم

    آنوقت من نه تنها حالم بد نمی شود دیگر بلکه آرامش هم نصیب من خواهد شد

    این بزرگترین درس امروز برای من بود

    سپاس از استاد عزیز بخاطر تهیه این فایل عالی

    سپاس از خدای هدایتگر خودم

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 63 رای:
  3. -
    ابراهیم خسروی گفته:
    مدت عضویت: 1367 روز

    سلام به استاد عزیزم، خانم شایسته و هم خانواده های گلم.

    بشد به این فایل نیاز داشتم،با اینکه میخواستم یه فایل دیگه گوش ببینم اما وقتی چشمم خورد به متن این فایل قلبم گفت این خودشه،همونی که الان باید ببینی و بهش عمل کنی!

    دوستان کم. بیش از مسائل و مسیر من با خبر هستن و من بعد از تهیه ی دوره‌ی احساس لیاقت و تمرکز و تعهد صصصد هزززار درصدی،خواسته ام رو به خدا و جهان اعلام کردم و از خدا خواستم که در زندگی مشترکم با همسرم من رو به خواسته ام برسونه و مهم نیست این خواسته جدایی باشه یا اصلاح همین رابطه باشه.

    بعد از 1 ماه کار کردن روی خودم،چنان ارتباط عمیقی با خدا و خودم پیدا کردم که سخت ترین کار من در اون یک ماه ،کنترل اشکهام بود از شدت نزدیکی به خداوند و هر لحظه و ثانیه با خدای خودم در ارتباط بودم ،و تمرکزم بشششششدت روی خواسته ام در زمینه ی روابط بود(من از اواسط برج 4 همین امسال شروع کردم به تمرکز روی دوره ی احساس لیاقت و خواسته ام در زمینه ی روابط با همسرم)

    من در این یک ماه از خدا خواستم که خدایا:

    1/همسری وارد زندگیم کن که وجودش باعث بشه بیشتر به تو نزدیک بشم

    2/بیشتر شکرگزار نعمت هات باشم

    3/همسری برام قرار بده که عاااشق این باشه که از قرآن و توحید و شکرگزاری و شرک باهاش صحبت کنم

    4/همسری برام قرار بده که مهمترین خصوصیات شخصیتیش صداقت،تعهد در زندگی زناشوئی، ادب باشه

    5/همسری برام قرار بده که بقدری عاقل باشه که هر موضوعی ،چه نقطه ضعف شخصیتی یا ارتباط یا افراد باعث بشه کوچکترین آسیبی به زندگی مشترکمون بزنه از زندگی‌مون اون موضوع رو حذف کنه

    6/خدایا همسری برام قرار بده که از بهترین شاگردان استاد عباسنمش باشه ‌و من رو کاملا از روی کامنتهام بشناسه

    7/همسری باشه که با تمامه وجودش من رو بهترین مرد جهان ببینه و با همه ی وجودش عاشقم باشه و منم عاشقش باشم

    8/همسری برام قراربده که عاشق مسافرت و سادگی باشه و دونفری بریم کنار دریای شمال و از دیدنه عظمت و زیبایی خدا اشک بریزیم و همسر عزیزم درک کنه که این اشک ها از کجا میاد

    9/همسری برام قرار بده ‌که با همدیگه بشینیم و فایل‌های استاد رو نگاه کنیم ‌و لذت ببریم

    10/همسری برام قرار بده که بشد آروم ‌باشه و مهربون باشه و بشششدت برای خورش ارزش قائل باشه و روی خودش هر روز کار کنه و…

    بعد از اینکه با تمامه وجودم تمرکزم رو گذاشتم روی خواسته ام،بعد از یک ماه،خدا بهم گفت به همسرت بگو بجای ماهیانه10 میلیون، 5 میلیون بهت میدم و من با اینکه نگران بودم اما با توکل به خداوند قلبم رو محکم کردم و رفتم جلو و این موضوع رو به همسرم گفتم

    اتفاقی که افتاد این بود که همسرم سر همین موضوع، رفت مهریه اش رو بزاره اجرا و رفت دفتر ثبت و به خانواده اش گفت و …

    و خدا گفت ابراهیم!حالا وقتشه!

    برو تو دل آتیش که من پشتتم!!!!

    وقتی رفتیم خونه ی پدر خانمم بعد از 1 ساعت صحبت کردن و… پدرش بهم گفت تصمیمت چیه!؟

    گفتم طلاق!!!

    تمام شد دیگه ادامه ی این زندگی نه به نفع منه نه شما و اومدیم بیرون ،بعد از چند روز اومدن و لباس و یکسری وسایل ایشون رو بردن

    اما تو این مدت حدودا یک هفته 10 روز من وارد یک مسیر اشتباه شدم متأسفانه که این هم طبیعیه و خودمو سرزنش نمی‌کنم چون هم تجربه ی این موضوع رو ندارم و هم اینکه بقدری قدرتمند نشدم که این اشتباه رو نکنم.

    تو این 10 روز من مدام با دیگران صحبت میکنم که ایشون چقدر من رو اذیت کرد،چقدر ضرر مالی بهم زد،چقدر سختی کشیدم باهاش،هرکی دیگه جای من بود خودشو میکشت یا اون رو میکشت،من قربانی این رابطه ام،ایشون من رو نابود کرد،من بعد از طلاق 10 کیلو وزن اضاف میکنم فقط بخاطر اینکه این فشار روانی از روم برداشته میشه و…

    از طرفی همه ی فامیل و حتی بزرگان فامیل چون کاملا از شخصیت من شناخت دارن میدونن که من لایق بهترین زندگی هستم و مدام تو تماس های تلفنی شون به من میگن حق با تو بود، اون لیاقت تو رو نداشت،اون ارزش تو رو نمیدونست و…

    و متأسفانه من هم خوشم میاد از اینکه دیگران من رو ارزشمند بدونن و ایشون رو تخریب کنن!

    اما تو این مدت 10 روز چیزی که مدام قلبم هی بهم گوش زد میکنه و هررر روز بهم آلارم میده اینه که

    مسیرت رو کنترل کن!

    از مسیر خارج نشو!

    هواست به افکارت باشه!

    در مورد چیزی که دوست نداری صحبت نکن!

    تو احساس بد نمون!

    به چیزای خوب فکر کن!

    به این فکر کن که قراره چه لذت هایی رو با همسر آینده ات تجربه کنی!

    به این فکر کن که الآن چقدر فشار ذهنی گذشته از روت برداشته شد!

    به این فکر کن که آرزویی که موقع سال تحویل کردی که خدایا،یا کاری کن که سال دیگه با یک بچه کنار همسرم بشینیم یا ایشون رو از زندگیم بیرون کن!و الآن آرزوت داده برآورده میشه

    به این فکر کن که از یک بلاتکلیفی 5 ساله دراومدی!

    به این فکر کن که چقدر این تضادها باعث شد رشد کنی،عاشق خودت بشی،چقققققدر به خداوند وصل بشی

    به این فکر کن که این تضاد باعث شد رفیق صمیمی خدا بشی و با قدرتمند ترین قدرت همه ی هستی هم صحبت بشی و بشناسیش و صمیمی ترین رفیقت رو پیدا کنی!

    به این فکر کن که از این بعد آزادی محض داری که هررررجور که عشششقت میکشه زندگی کنی!

    به این فکر کن که تو 1 لحظه تصمیم میگیری بری مسافرت، کیف لباسی رو جمع میکنی و میری 5،4 روزه شیراز،میری دریای شمال،میری تو همون تونل و بهش میگی من اومدم!

    اما اینبار با دست پر اومدم!

    از همین جا من قول میدم که توی همون تونل بشینم و کامنت بنویسم ،که خدا به وعده ی خودش عمل میکنه!

    من درختها رو شاهد گرفتم،آسمون رو شاهد گرفتم،زمین رو شاهد گرفتم،باد رو شاهد گرفتم،ستاره ها و ماه رو شاهد گرفتم بین خودم و خدا! که خدا من تسلیم توام!

    تو درخواستم رو اجابت کن!

    این مدت ترس از درگیری،صحبت های مختلف در مورد مهریه و…،حرف زدن در مورد رفتارهای ایشون و حرفهایی که دیگران میزنن باعث شده از مسیرفاصله بگیرم تو این 10 روز و جالب اینجاست،یه عینک خریده بودم 3 میلیون دیروز گمش کردم،عموم دیشب با بدترین شکل ممکن باهام صحبت کرد و…

    اینها نشونه هاییه که دارم از مسیر خارج میشم

    اما همینجا به همه ی شما قول میدم از الآن با تمامه وجودم تمرکزم رو بزارم روی چیزهایی که میخوام تجربه کنم،در مورد طلاق و رفتارهای ناجالب ایشون صحبت نکنم،اگه جایی کسی از رفتارهای ناجالب ایشون صحبت کرد بگم بحث رو عوض کنین،چشمم رو گوشم رو،دستم رو فکرم رو کنترل کنم تا خدا من رو به سودمندانه ترین شکل ممکن و سریع ترین شکل ممکن،و راحت ترین شکل ممکن ،من رو به خواسته‌ام برسونه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 63 رای:
    • -
      حبیب الله ایزدی گفته:
      مدت عضویت: 1125 روز

      سلام به دوست خوبم ابراهیم سایت عباسمنش

      واقعا خیلی خوشحال شدم که دوباره به مسیر الهی خودتون برگشتید البته من میدونم که کنترل ذهن در این شرایط کار راحتی نیست و شیطان حملاتشان رو تشدید میکنه

      واقعا تحسینتون میکنم که رفتید توی دل بزرگترین ترس تون از صمیم قلبم براتون بهترین ها رو میخوام امیدوارم بهترین همسر دنیا نسیبتون بشه

      من وقتی کامنت های توحیدی شما رو میخونم لذت میبرم و اصلا با کلام شما من یه پله به خداوند نزدیکتر میشم

      سپاسگذار شما هستم

      دوستتان دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      فرشته شریفی گفته:
      مدت عضویت: 1281 روز

      سلام و درود

      خوشحالم که کامنتتون رو میخونم

      مطمعن هستم شما خیلی خوب میتونید روی تعهدتون بمونید

      اقا ابراهیم شما الگوی من و خدامیدونه چند نفر دیگه هستید تو سایت

      من به خودم قول دادم تعهدابراهیم گونه درمورد مساعل مالیم به خودم بدم

      همونطور که شما با تعهد از پس اونهمه فشار ذهنب در راستای موفقیت مالی و قراردادی شدن شرکت بر اومدید از پس این مسعله هم برمیایید

      انشالله که بهترین همسر و شریک برای ادامه زندگی رو خداوند به بهترین شکل وارد زندگیتون میکنه

      انشالله خیلی زود باخبر های عالیی از حل شدن کاراتون مبایید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    مهرداد یوسفی گفته:
    مدت عضویت: 981 روز

    به نام الله زیبایی ها

    خداراشکر میکنم که در مسیری هستم که خداوند از زبان شما با من حرف میزنه و قوانینش رو بهم یاد میده و بهم میگه که چطور ازش استفاده کنم تا توی این دنیای پر از تضاد بتونم زندگی خودم رو بسازم و ذهن پر از نجوا رو کنترل کنم

    واقعا این ذهن چیه که هر فکر و نجوا و خاطره یا حرفی یا صدایی میاد توش هی تکرارش میکنه و همون وقت هم داره فرکانس اون فکر رو ارسال میکنه به جهان هستی .

    حالا درک میکنم که چرا خداوند مارو اشرف مخلوقات افریده و نماینده خودش روی زمین

    چون ما قدرت فکر کردن .کنترل کردن فکر و جهت دادن فکر رو داریم.

    چون ما میتونیم هر چیزی رو که میخایم بهش فکر کنیم و همون لحظه هم داریم به جهان ارسالش میکنیم که ما این چیز رو میخایم

    پس حالا که ما اینقدر قدرت داریم بیایم افکار خوب و باورهای خوب تو ذهنمون بسازیم و تکراش کنیم نه افکار و باورها و خاطرات بد

    اگر بتونیم در هر لحظه وارد گفتگوهای ذهنمون بشیم میتونیم بفهمیم که چه افکاری داره مرور میشه و اگه داره با اون افکار حالمون بد میشه جلوش رو بگیریم که بدتر نشه چون اتفاقای بد برامون رخ میده

    جهان هستی کاری نداره که من اتفاقای بد رو دوست ندارم یا نمیخام بیفته جهان هستی به افکار من نگاه میکنه و باید افکار خوب با احساس خوب ارسال کنیم

    کنترل ذهن بزرگترین نعمتیه که خداوند به ما داده تا از زندگیمون لذت ببریم

    خدارا هزاران بار شکر میکنم که در مسیر درک و فهم این اگاهی ها هستم تا بتونم از زندگیم لذت ببرم

    در پناه الله یکتا شادو ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 68 رای:
  5. -
    مریم جوان گفته:
    مدت عضویت: 1325 روز

    بنام الله یکتا

    سلام استاد عزیزم

    بینهایت بینهایت از شما قدردانی میکنم بخاطر این دوره فوق العاده و چقدر خوشبختم که در مدار دریافت این آگاهی ها قرار گرفتم و این رو به فال نیک میگیرم

    نکته های بسیار فراوانی رو از این دوره یاد گرفتم و تو همین دوره هم آزمایش شدم و چه خوب که اینها رو بلد بودم مخصوصا جلسه دوم که در خصوص نجواهای ذهن بود ، ی چالشی برای من و پسرم حدود دو هفته پیش ایجاد شده بود که بسیار ما رو بهم ریخته بود و مدام افکار منفی تو ذهنم رژه میرفت که اینکار درست نمیشه ، شانس نداری ، همش باید استرس داشته باشی امـــــا بخش قشنگش اینجا بود که به محض ورود این افکار سریعا یاد حرفهای شما میافتادم و با اوردن منطق از مسائل قبلی که در زندگی خودمون که براحتی حل شده بود خودم رو آروم میکردم و بخودم امید میدادم و چه خوب استاد اینو یاد گرفته بودم که قدرت رو از همه بگیرم و بخدا بدم و دست همه عوامل بیرونی رو قطع کنم و همین امیدواری و صبر من باعث میشد که پسرم هم شرایط بهتری داشته باشه چون اگه من بهم میریختم و هی میخواستم غر بزنم و ناله کنم و از زمین و زمان گله کنم مثل هیزم آتشی میشد که پسرم هی جریحه دار بشه و اونم به سمت ناامیدی بره و خدا رو شکر میکنم که اونم با تمام استرسی که داشت امیدورانه داشت ادامه میداد و با بازی پلی استیشن خودشو سرگرم میکرد و هزاران بار و میلیاردها بار شکر که امروز ما جواب عالی دریافت کردیم و پاداش ما مادر و پسر گریه و خوشحالی بود .

    و استاد بنظرم تونستم از امتحان سربلند بیرون بیام و واقعا از ته دل امروز خوشحال شدم که این شرایط سخت و رو براحتی پشت سر گذاشتم .

    ———————————————————————————————————————–

    از جمله کارهایی که تو این چند روز انجام میدادم :

    ==== سپاسگزاری بود و نوشتن اونها چون سالیان زیادی است که من شکرگزاری هامو مینویسم با اینکه بعضی شبها بینهایت بیحوصله و بی رمق میشدم اما مینوشتم حتی چند جمله

    ==== بقول شما مثل ی دوست مهربون با خودم برخورد کردم و میگفتم عزیزم نگران نباش همه چی درست میشه و این مساله ای که الان پیش اومده و نتیجه نهایی هست مراحل قبلیش براحتی به آسانی و عزتمندانه تمامش انجام شده حتما نتیجه هم خوب خواهد بود

    ==== سعی میکردم خیلی توسایت بچرخم یا کامنت بخونم با اینکه بارها پیش اومده بود وارد سایت شده بودم و فقط دور زده بودم و هیچی متوجه نشده بودم ولی انگار این فضای مثبتی که اینجا هست این انرژی همین جوری هم منتقل میشه

    استاد خیلی از مطالبی که از شما یاد گرفته بودم از جمله تمرکز بر نکات مثبت ، اعراض از نازیبایی ها ، کنترل ورودی ، یادآوری موفقیتهای گذشته ،کنترل نجواها و از همه مهمتر و مهمتر توحــــــــــید بود که اینها رو بصورت عملی و با دقت تو این مدت که بسیار برای ما سخت بود رو انجام دادم و مثل روز برام روشن هست که اگه این آموزه ها نبود تا امروز تمام گیسهای خودمو کنده بودم و معلوم نیست از شدن استرس چه بر سر جسمم می اوردم و یا اینکه چه حجم فشاری رو به پسرم میاوردم و چقدر بهش احساس گناه میدام

    خیلی اوقات هیچ کلامی برای تشکر وجود نداره و الان من هیچ کلامی برای قدردانی از شما پیدا نمیکنم و از خدا میخوام که همیشه حافظ و نگهدار شما باشه

    و سجده به درگاه خودش میکنم و به اندازه هزاران ذره موجود در هستی سپاسگزارش هستم

    در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند سعادتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 68 رای:
  6. -
    امیرحسین ترکمان گفته:
    مدت عضویت: 2066 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام به استاد عزیز و محبوبم ، سلام‌به مریم جان شایسته

    و سلام به تمام دوستان بی نظیرم در سایت بی نظیر الهی عباس منش

    میخوام از یک معحزه براتون بگم

    معجزه دوره خود ارزشمندی که گویا برای من مثل وارد شدن به تنظیمات و خاموش کردن یک مورد که بار منفی ، استرس رو ایجاد میکرد بود

    بلکل از جلسات سه و چهار یک تیپ شخصیتی از من به نمایش گذاشته شده بود که چندین سال دوست داشتم این استاندارد رو داشته باشم و فقط بقول استاد نشات گرفته از این هست که ما تا احساس لیاقت و ارزشمندی میکنیم جهان همه چیز را هماهنگ‌و همسو میکنه تا بهترین چیز ها رو برای ما به اشتراک بزاره

    دیگه ندای شیطان رو تشخیص میدم‌و بالغ بر70 درصد مواقع کنترل و مدیریت میکنم و با خونسردی به اون‌نجواها پاسخ میدم

    عمیقا تعهد به خواسته ها و انجامشون در من شکل گرفته و احساس میکنم خدا رو دقیقا به مانند یک کوه استوار پشتم برای هر کاری دارم

    و این نعمتی هستش که از دوره احساس لیاقت دارم‌ و مرور این فایل و این توانایی منحصر به فرد در وجودم مهر تاییدی برای کامل و درست بودن مسیر من است

    واقعا وجود افکار و احساسات منفی فقط و فقط به ما لطمه زده و برای خود من حتی شده یک اتفاق روزم رو خراب کرده

    بی نهایت خدای مهربانم را سپاس گزارم بابت این نعمتی که در زندگی من جاریست

    بی نهایت از خدای خوبم بابت حضور استاد در زندگیم سپاس گزارم

    آرزوی موفقیت و سربلندی برای همگی دارم

    در پناه الله مهربان شاد و سلامت و ثروتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 69 رای:
  7. -
    فواد بنیادی گفته:
    مدت عضویت: 874 روز

    به نام خداوند مهربان و بخشنده

    امروز هدایت شدم به سوره انعام آیه اول تا به ششم

    الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ ۖ ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ﴿١﴾

    به نام خدا که رحمتش بی‌اندازه است و مهربانی‌اش همیشگی

    همه ستایش ها ویژه خداست که آسمان ها و زمین را آفرید و تاریکی ها و روشنی را پدید آورد. [با این همه نشانه ها که گواهی بر یکتایی و قدرت اوست] باز کافران برای پروردگارشان [بت ها و معبودهای باطل را] شریک و همتا قرار می دهند. (1)

    2

    هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ طِینٍ ثُمَّ قَضَىٰ أَجَلًا ۖ وَأَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ ۖ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ ﴿٢﴾

    اوست که شما را از گِلی مخصوص آفرید، سپس برای عمر شما مدتی مقرّر کرد، و اجل حتمی و ثابت نزد اوست، [شگفتا! که] باز شما [با این همه دلایل آشکار در یکتایی و ربوبیّت و خالقیّت او] شک می‌کنید. (2)

    3

    وَهُوَ اللَّهُ فِی السَّمَاوَاتِ وَفِی الْأَرْضِ ۖ یَعْلَمُ سِرَّکُمْ وَجَهْرَکُمْ وَیَعْلَمُ مَا تَکْسِبُونَ ﴿٣﴾

    و او در آسمان ها و در زمین، خداست که نهان و آشکار شما را می‌داند، و نیز به آنچه [از خیر و شر] به دست می آورید، آگاه است. (3)

    4

    وَمَا تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَهٍ مِنْ آیَاتِ رَبِّهِمْ إِلَّا کَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِینَ ﴿۴﴾

    و هیچ نشانه ای از نشانه های پروردگارشان برای آنان نیامد مگر آنکه از آن روی گردانیدند. (4)

    5

    فَقَدْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ ۖ فَسَوْفَ یَأْتِیهِمْ أَنْبَاءُ مَا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ ﴿۵﴾

    آنان حق را هنگامی که به سویشان آمد تکذیب کردند، پس [ظهور و تحقّق] خبرهای آنچه را همواره به آن استهزا می کردند، به آنان خواهد رسید. (5)

    6

    أَلَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنَا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ مَا لَمْ نُمَکِّنْ لَکُمْ وَأَرْسَلْنَا السَّمَاءَ عَلَیْهِمْ مِدْرَارًا وَجَعَلْنَا الْأَنْهَارَ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمْ فَأَهْلَکْنَاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَأَنْشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِینَ ﴿۶﴾

    آیا ندانسته اند که پیش از ایشان چه بسیار از ملت ها و اقوام را هلاک کردیم؟ که به آنان در پهنه زمین، نعمت ها و امکاناتی دادیم که به شما ندادیم، و بر آنان باران های پی در پی و پر ریزش فرستادیم و نهرهایی از زیر پای آنان جاری ساختیم [ولی ناسپاسی کردند]؛ پس آنان را به کیفر گناهانشان هلاک کردیم، و بعد از آنان اقوامی دیگر را پدید آوردیم.

    سلام به استاد مهربانم و خانم شایسته عزیز و دوستان خوبم

    خدایا شکرت بابت یک روز حضور در این جمع یکتا پرستان و یک قدم دیگر برای تغییر

    استاد عزیزم مثل همیشه پر انرژی و باز هم با یک درس دیگر چگونه از قدرت گرفتن افکار منفی جلوگیری کنیم

    در دوره دوازده قدم این بحث را گفتین که هر وخت حال شما بد میشه شما باید بفهمید که از کجا نشأت میگیره دلیل اش چیه ؟

    استاد مهربانم من در دوره دوازده قدم خییلی خوب تشخیص داده می توانستم که دلیل این حال بد فلانی اتفاقه اما منطق نداشتم که افکار را در نطفه خفه کنم خدا را شکر با دوره احساس لیاقت خییلی خوب میتوانم گفتگو ها و افکار ام را مدیریت کنم و از یک دید دیگر به مسایل نگاه میکنم

    مثلاً چند روز پیش پدرم از ام پرسید فلانی چیز را دایی آت پیش ترمیم کار برده در اول متوجه نشدم و جواب اش را دادم و بعد که وارد جزییات شد واقعا نمی‌فهمیدم چی میگه گفتم ببخشد اصلا من متوجه سوال شما نشدم و اصلا نمی‌فهمم و بعد ذهن می آمد شروع کنه به قضاوت کردن من گفتم بیبین تو خییلی تغییر کردی قبلا اصلا تو جرات این را نداشتی که به پدرت بگویی من سوال شما نفهمیدم حالا خییلی بهتر شدی همین یک قدم برای پیشرفت است و رفتم به خودم هم یک جایزه دادم حس ام خوب حالم خوب شد و استاد من خییلی با این قضیه روبرو شدم قبلاً جرات این را نداشتم به پدرم بگویم که من سوال شما را نفهمیدم چون که خییلی پدرم در ذهن من یک آدمی بزرگی بود به پدرم خییلی قدرت داده بودم و چقدر من تحقیر شدم توهین شدم مثلاً در عین حالت بودم و نتوانستم به پدرم بگم که من سوال شما را درست نفهمیدم و حالا هم با ساختن باور های توحیدی نقش افرادی که در ذهنم بزرگ بودند را کم کردم و انشالله بهتر هم می شوم

    و هر فروشش که میکنم از خدا سپاسگزاری میکنم

    هر انسان خوبی که به من کمک می‌کنه از خدا سپاسگزاری میکنم میفهمم تمام این چیز های که دارم یک زمانی خواسته من بوده حتی گوشی که در دست من است خواسته من بود حتی لپ تاپ که دارم خواسته من بود حتی کفش های که می پوشم خواسته من بود حتی لباس های که حالا دارم خواسته بود من چقدر زود فراموش کردم به راستی که انسان موجود فراموشکار است

    تنها خداوند است این همه نعمت داده این همه لطف داشته و همیشه حامی و حمایتگر من بوده

    خدای مهربان هزاران هزاران مرتبه سپاسگزارم

    عاشق همه تان هستم در پناه خدا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 71 رای:
    • -
      یاشا پژمان گفته:
      مدت عضویت: 828 روز

      سلام دوست عزیزم. من هم این مشکل رو دارم و دارم روش کار میکنم و خداروشکر خیلی بهتر شدم و با هدایت رب توانستم آگاه بشم که این ترسی که از پدرم دارم بخاطر شرکه و ان شا الله خداوند کمکم کند و از ریشه در بیاورمش و فقط خداوند را بپرستم که خالق و رب تمام آسمان ها زمین است و خداروشکر بهتر شدم …

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        فواد بنیادی گفته:
        مدت عضویت: 874 روز

        سلام به دوست خوبم یاشا عزیزم

        خییلی سپاسگزارم از این که پاسخ دادین به کامنت ام که دوباره مرور کنم کامنتت ام را

        یاشا عزیزم دقیقا حرف شما خییلی درسته این قدرت دادن به غیر خدا شرکه و استاد این موضوع را در فایل فقط روی خدا حساب کنیم خییلی عالی توضیح دادن من هر وخت وخت کنم چندین چند بار اون فایل را در طول روز گوش میکنم و به شما هم پیشنهاد میکنم که آن فایل خییلی گوش کنین چون من نتیجه گرفتم ازش خییلی به من کمک کرده و انشالله هر روز پیشرفت میکنیم و رو به بهبود می‌باشیم سپاسگزارم

        در پناه خدا باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    مجتبی کاظمی گفته:
    مدت عضویت: 3342 روز

    بنام خداوند هدایتگر مهربان

    سلام و درود بر استاد عباس‌منش گرامی و سرکار خانم شایسته عزیز و همه خانواده صمیمی

    خدایا شکرت بخاطر این پارادایس زیبا و تماشایی و باشکوه که گوشه گوشه آن چشم‌نواز و محسور کننده است

    و صحنه ورود استاد عباس‌منش ، خبر از الهام یک موضوع جدید به ایشان و ضبط یک فایل فوق‌العاده دیگر را میدهد که سرشار از آگاهی‌های ناب و کاربردی است خدایا شکرت که در مدار شنیدن این آگاهی‌ها قرار دارم

    جمله‌ای از یک بزرگی شنیدم که میگفت : آن به آن جهان هستی نشانه‌ای است برای کسانی که تعمق میکنند و در نشانه‌های طبیعت تفکر کرده و درس‌های آنرا میگرند

    تحسین میکنم شما استاد عزیز که نمونه بارز این جمله هستید و در طبیعت مینگرید و در آن تفکر میکنید و درسهای آنرا گرفته و بکار میبندید

    و سپاسگزار شما هستم که این درسها را با ما به اشتراک گذاشته و ما را نیز بعنوان شاگردان این مکتب توحیدی سفارش میکنید به تعمق و تفکر در طبیعت و درس گرفتن از نشانه‌هایی که خداوند هرلحظه و هر کجا برای ما قرار داده است خدایا شکرت

    مدتی است که در یک گلخانه تولید محصولات کشاورزی مشغول بفعالیت شده‌ام

    بذرهایی که بعنوان محصول کاشته میشه و قرار است در آینده به بار نشسته و از آن محصول برداشت شود نیاز زیادی به مراقبت دارند مثلا باید مرتب به آنها تقویتی دارد ، بموقع آبیاری کرد، کمی که بزرگتر شد با نخ بسته و به بالا هدایت کرد، مراقب آفات بود و هر روز به آنها سرزده و مراقب رشد ونمو آنها بود تا بتوان از آنها محصولی بازار پسند هم از لحاظ کمیت و هم کیفیت دست آورد

    ولی در مقابل علفهای هرزی که در پایین همین گیاهان رشد میکنند و از آب و تقویتی که به این گیاهان داده میشوند استفاده میکنند ، هیچ نیازی به مراقبت ندارند و کافی است یک یا چند روز از آنها غافل شوی ، یکمرتبه مشاهده میکنی که کل گلخانه را پُر کرده و به تصرف خود درآورده‌اند

    این به من یادآوری میکرد که گفتگوها و نجواهای ذهن هم اگر به آنها اجازه بدهم که رشد کنند، بصورت تصاعدی رشد کرده و یک لحظه به خودم می‌آیم و میبینم که کل وجود من را فراگرفته و من را تا ناکجاآباد برده و دنیای زیبا را برایم تبدیل به یک جهنم غیر قابل تحمل کرده است

    جالب اینکه گیاهان مفید در ابتدا نیاز به مراقبت خیلی زیادی دارند تا رشد کرده و قوی شوند و بعد کمتر مراقبت هرروزه نیاز دارند ولی در عوض علفهای هرز نیازی به مراقبت ندارند و کافی است اصلا به آنها توجه نکنی ، آنگاه مثل جت و به سرعت نور رشد میکنند

    و این موضوع را به من گوشزدمیکنند که گفتگوهای ذهنی مثبت را باید در ابتدا به آنها توجه زیادی کرد برای اینکه بتوان جزئی از شخصیت من شوند ولی گفتگوهای منفی توانایی رشد مضاعف را دارند

    پس باید برای اینکه بقول استاد در دوره احساس لیاقت گفتگوهای مثبت در ناخودآگاه من ثبت و دائمی شوند در ابتدا باید آگاهانه آنها را در ذهنم پرورش بدهم و مراقب آنها باشم

    درس دیگری که از کار کردن در این گلخانه گرفتم این بود که علفهای هرز یک تکنیک جالبی برای تکثیر خودشان داشتند و این بود که اقدام به پرتاب دانه‌های خودشان بعضاً تا فاصله 3 متری میکردند و به این صورت در کل گلخانه رشد و تکثیر داشتند و گفتگوهای منفی ذهن هم به این شکل هستند وقتی شروع به نجوا کردن در ذهن ما میکنند از این شاخه به آن شاخه پریده و زیرمجموعه‌ و زیرشاخه‌های مختلفی در گوشه گوشه ذهنمان برای خودشان ایجاد میکنند که درصورت فراهم بودن محیط و شرایط لازم کل وجود ما را فرا میگیرند و آنوقت است که اگر یک جایی را درست کنیم از گوشه‌ای دیگر و به شکل دیگری خود را نشان میدهند

    و این فایل چه درسهای عالی برای من داشت و چه یادآوریهای فوق‌العاده‌ای را در ذهن من ایجاد کرد که بایستی خیلی خیلی مراقبت کنم و اجازه ندهم به اینکه این گفتگوها و نجواهای ذهنی در وجود من رشد کنند و آنقدر قوی بشوند که از توان و قدرت من خارج بشوند

    از مریم جان عزیز هم که زحمت ضبط این فایل فوق‌العاده را کشیدند و باعث شدند این آگاهی‌های ناب با ما به اشتراک گذاشته شود سپاسگزار هستم و به ایشان خدا قوت گفته و اعلام میکنم وجود ایشان چه د رفیلم باشند چه سایه ایشان را در فیلم تماشا کنیم همواره باعث خیر وبرکت و گفتن حرفهای عالی میشود

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 71 رای:
    • -
      مریم دستجردی گفته:
      مدت عضویت: 1831 روز

      به نام خالق شگفتی ساز سلام به دوست گرامی.

      بهتون تبریک میگم و تحسینتون میکنم برای تعهدی که نسبت به کارکردن روی خودتون در جهت بهبود دارید و همین طور برای شرکت در این دوره گرانبها.

      همیشه باخودم میگفتم این همه درخت های مختلف تو جنگل هست که بدون مراقبت رشد کرده خوب میشه درخت های دیگه هم بدون مراقبت خاصی رشد کنه و چه نیازی هست به این کار .

      پس باورهام نیاز نیست به این شدت روشون کار کنم یه دفعه که یه فایلی گوش کنم کافی هست اما حقیقت چیز دیگه ای بود علف های هرز خودشون میان بالا بدون این که من بخواهم کار خاصی بکنم و این خاصیت جهان ولی این دونه های باارزش هستند که نیاز دارند به مراقبت و رسیدگی هرچی هم بزرگ تردبشند رسیدگی راحت تر ولی به معنای عدم نیاز به توجه بهشون نیست.

      اصلا ما به این جهان اومدیم برای تجربه خودمون به آزمایش گذاشتن خودمون وگرنه چه نیازی بود این جهان دوقطبی باشه یا ما بیامم این جا.

      این قانون جهان یا حرکت می‌کنیم( =دادن ورودی های درست به ذهن و کارکردن روی باورها ) و رشد میکنیم یا سقوط میکنیم= کار نکردن روی باورها و ندادن ورودی مناسب و رشد علف های هرز در زندگیمون. جهان چیزی به اسم استُپ نداره همه چی در حال حرکت یا در جهت مثبت یا منفی و این ها به انتخاب من بستگی داره تو زندگیم اینها یادآوری هایی که به لطف این کامنت باارزش به خودم کردم .

      متشکرم متشکرم برای عمل به الهاماتتون برای نوشتن این کامنت زیبا.

      هرجا هستید شاد و پیروز و سربلند و سعادتمند و ثروتمند و تندرست در دنیا و آخرت باشید. دست خدا به همراهتون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
      • -
        مجتبی کاظمی گفته:
        مدت عضویت: 3342 روز

        سلام سرکار خانم دستجردی عزیز

        ممنونم از شما بخاطر وقتی که گذاشتید و کامنت را خوندید و پاسخی که گذاشتید

        در بعضی از مستندهای طبیعت که به نمایش گذاشته میشه ، نشان میده که در مناطقی که اکوسیتم منطقه بنا به دلایلی بهم میخوره ، مثلا یک حیوان که متعلق به اون منطقه نیست توسط انسان وارد اونجا میشه یا مثلا یک جلبکی روی صخره های مرجانی شروع به رشد میکنه ، یا شکار بی رویه یک حیوان، تمام وضعیت منطقه را بهم ریخته و باعث رشد بی رویه یک چیزی که متعلق به اونجا نبوده میشه

        بعنوان مثال شکار روباه باعث زیاد شدن حیوانات مثل موشهامیشند یا از این دست مثالها

        این دقیقا تاییدی است بر اینکه باید مرتباً روی باورها کار کرد و مراقب ورودی ها بود که یک علف هرز ، یک گفتگوی ذهنی یا یک باور محدود کننده که متعلق به سرزمین وجودی ما نیست در ذهن ما شروع به رشد و تکثیر نکنه و قبل از اینکه بذر اونها در وجود ما کاشته بشه از ریشه کنده بشود

        وجود ما خدایی است و در این زمین پاک همواره باید بذر خدایی و بذر فراوانی کاشته بشه و هر باور محدود و باور کمبود مثل همان علفهای هرز میباشند که در صورت رشد و تکثیر اکوسیستم وجود ما را بهم میریزند

        این مثالی بود که به ذهنم رسید و خواستم با شما به اشتراک بگذارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      خوشبخت آزاد گفته:
      مدت عضویت: 1935 روز

      سلام دوست عزیز

      اینطوری که شما گفتین آدم واقعا میترسه و یکم قضیه پیچیده میشه

      و برای منکه همیشه دوس دارم کارهامو دقیق ،ریز و باجزئیات کامل انجام بدم قضیه رو خیلی ترسناک تر میکنه.

      ولی به نظرم همین ترسیدن هم نیازه تا همیشه حواسمون باشه و پامونو کج نزاریم و از افکار منفی و نجواهای شیطان غافل نشیم.

      و بدونیم که با قرار گرفتن در راه صحیح به راحتی میشه اونهارو کنترل کرد.

      ولی چیزی که اینجا مهمه اینه که تمام زندگی و تمام لحظات باید مشغول مراقبت بود….

      و اگه یاد نگیریم که فقط و فقط از مراقبه لذت ببریم

      و لذت رو از عوامل بیرونی کسب کنیم مثل غذاخوردن اهنگ بودن در جمع تایید طلبی و و و و و ……….

      نمیتونیم این گفتگوهارو کنترل کنیم

      البته لذت بردن از مراقبه یاد گرفتن نداره بلکه مراقبه شادی بی سببی به انسان میبخشه که بی نظیره چرا؟

      چون ما برای این ساخته شدیم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        مجتبی کاظمی گفته:
        مدت عضویت: 3342 روز

        سلام سرکار خانم جدایی عزیز

        خیلی ممنونم از شما که وقت شریف خود را صرف کرده ، کامنت من را خواندید و پاسخ دادید

        استاد در یکی از جلسات دوره فوق العاده احساس لیاقت میفرمایند که کار کردن روی خودمان در ابتدا خیلی سخت هست مثل اینکه میخواهیم یک ماشین سنگین را هُل بدیم و به حرکت در بیاوریم اول کار به زور و فشار زیادی نیاز هست ولی آرام آرام که به راه افتاد زور کمتری نیاز هست

        در گلخانه که من مثال آن را هم زدم به همین شکل است

        وقتی در گلخانه ای علفهای هرز وجود دارند در ابتدا بایستی کار و زمان بیشتری را صرف کرد تا آنها را از ریشه درآورده ، ولی با ادامه این کار برای روزها بعد با صرف زمان کوتاهی میشه باقیمانده آنها را که مشغول رشد هستند و تازه سر از خاک بیرون آورده اند را کند

        و واقعاً در گوشه گوشه طبیعت نشان وآیات خداوند و درسهایی برای آموختن از آن وجود دارد که بایستی خودمان را به تفکر و تعمق در طبیعت واداشته و درسهای آنرا بگیرم چون طبیعت یک معلم بینظیر و فوق العاده ای است و درسهای مورد نیاز ما را به رایگان و براحتی در اختیار ما قرار میدهد

        و بقول قرآن خوشا بر احوال کسانی که می اندیشند

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      فاطمه تقی زاده گفته:
      مدت عضویت: 2311 روز

      سلام آقای کاظمی عزیز

      سپاسگزارم ازکامنت زیبا وتاثیر گزاری که نوشتین

      آقاکاظمی واقعا که قابل تحسین هستین که اینقدر شفاف واضح در موردافکار منفی ومثبت صحبت کردین وبا مثالی که آوردین درمورد رشد گیاهان درگلخانه، از اونجایی که یه دوره ای از زندگیم همراه همسرم در گلخانه کار کردم خیلی خوب این موضوع رو درک کردم وخیلی نکته سنج ودقیق در ذهنم جا افتاد که درهر صورت باید هم به افکارمثبت توجه داشته باشیم هم به افکارمنفی

      توجه به افکارمثبت مثل گیاهی که از اولی که بذر کشت می‌شود احتیاج به توجه و مراقبت ویژه دارد تا به رشد ونمود برسد

      واما توجه به افکارمنفی مثل گیاهان هرز هستن که اگه بهشون توجه نداشته باشیم رشدوپیشرفت میکنن بطوری که تمام قسمتهای گلخانه نفوذ میکنن وزیاد میشون وریشه کَن کردنشون کار بسیار سخت ودشواری می‌شود.

      وقتی از این زاویه به این مسئله نگاه میکنم خیلی بهتر درک میکنم نحوه برخورد با افکار منفی ومثبت را…

      واین قسمت که درموردعلفهای هرز گفتین که دانه های خودرا تا فاصله 3متری پرتاب میکنن خیلی واسم جالب بود.

      سپاسگزارم آقای کاظمی عزیز که تجربه تون رو به اشتراک گذاشتین.

      انشاالله شادوسالم وثروتمند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    محسن حیدری گفته:
    مدت عضویت: 3628 روز

    سلام به همه همراهان عزیز و استاد گرانقدرم

    هر کدام از فایل های استاد در نوع خودش بینظیره میخوام اینو بگم به قول استاد بیس و پایه تمام آموزش های استاد یکی هست و اونم کنترل ذهن به شکلی که به ما احساس بهتری بدهد یعنی طوری به اتفاقات زندگی نگاه کنیم که به ما احساس خوبی بدهد

    آیت جمله طلایی استاد تو دوره دوازدهم قدم رو من نوشتم زیر شیشه میز اداره ام گذاشتم که میگه

    این اتفاقات نیستند که زندگی ما رو رقم میزنن این نوع نگاه ما ، باورهای ما هستند که شرایط و اتفاقات زندگیمان را رقم میزنن

    چقدر این جمله رو دوست دارم. افکار منفی که استاد مثال درختچه های هرز رو مثال زدند دقیقا درست کفتند… ما اگر بتونیم افکار خودمون را کنترل کنیم که اونم کار راحتی نیست ولی هنر ماست که اگر هر چقدر بتونیم این کارو انجام بدیم میتونیم غوغایی به بپا کنیم در زندگیمون که همه از بیرون که زندگیمان رو می‌بینند از تعجب شاخ در می‌آورند..

    اگر ما اینقدر که به جسممان اهمیت میدیم که هر غذای نا مناسب رو واردش نکنیم اگر به ذهنمون اهمیت بدهیم که هر چیزی را نشنویم و هر حرفی را نزنیم و هر چیزی را نبینیم این ورودی های ذهن خیلی خیلی مهم است پس ما باید هر روز روی ورودی هامون کنترل داشته باشیم طوری که به ما احساس بهتری بدهد و این احساس خوب تبدیل می‌شود به زندگی در آرامش ، اتفاقات خوب ، و دیگرانی که تو مدار ما نیستند تعجب می‌کنند و بهش میگن معجزه برات رخ داده در صورتی که معجزه ای در کار نیست تو فقط ی کار ساده که البته در ظاهر ساده هست ولی در عمل سخته [ کنترل ذهن] رو به راحتی انجامش می‌دهی..

    اتفاقا دیشب ی اتفاقی برام افتاد که تونستم ذهنم را کنترل کنم و احساسم را خوب نگه دارم و مطمئنم این اتقاق به نفع من خواهد بود …

    اگر بخوام خلاصه تعریف کنم به شرح ذیل میگم خدمت دوستان که میخوام بگم چطور من دارم کنترل میکنم که دوستان هم یاد بگیرند ..

    من شغل دومم فیلمبرداری هست دیشب تو مراسم عروسی فیلمبرداری می‌کردم هلی شات کار سالن مردانه من بهم گفت آقا محسن رم 32گیگ هلی شات پر شد منم از اونجایی که لب تاب آورده بودم سریع رم رو خالی کردم و دوباره فرمت کردم بهش دادم تا 20 درصد باقیمانده مراسم رو با هلی شات فیلم بگیره ، آخر شب همه اکیپ من رم هارو بهم تحویل دادن از جمله ایشون منم رم هارو داخل جیبم گذاشتم اخر شب که اومدم تو مغازه خودم که رم هارو خالی کنم دیدم رم هلی شات مردانه که 80 درصدشو خالی کرده بودم تو جیبم نیست یعنی گوشه جیبم سوراخ بوده رم هم ریز بوده افتاده …. تو اون لحظه اول انگار دنیا سرم خراب شد شما تصور بکنید ی مراسم فیلمبرداری رفتید کلی فیلم گرفتید اون طرف کلی هزینه کرده برای فیلمش منم رم فیلمبرداری رو گم کرده چطور میتونید ذهنتون رو کنترل کنید .. در لحظه اول هزاران فکر و افکار منفی که اینطوری میشه اونطوری میشه میاد تو ذهنت . این هنر منه که چطور کنترلش کنم خلاصه بگم رفتم هر جایی رو که فکرشو بکنید زیر رو کردم پیداش نکردم …

    میخوام بهتون بگم چطور اینو کنترل کردم

    به خودم گفتم خداروشکر که رم های دیگه رو گم نکردم

    خداروشکر که رم مراسم زنانه که کلی مهم هست رو گم نکردم

    خداروشکر که 80 درصدشون خالی کرده بودم و 20 درصدش گم شده

    خداروشکر که رم های دیگه سالم هست

    خداروشکر که مراسم چند دوربینه بوده و میتونم نماهای دیگه رو جایگزین کنم جای اون 20 درصد گم شده

    با این جملات و کنترل کردن احساسات خودم تونستم افکار منفی رو دور کنم ..

    در پایان از همه عزیزانم که این کامنت منو میخونن و درسی که از این کامنت من می‌گیرند سپاسگزارم

    از استاد عزیزم که امروز قدم آخر از دوره 12 قدم رو خریدم سپاسگزارم

    چرا که این توانایی کنترل ذهن رو از آموزش های بینظیره شما بدست آوردم ️️️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 72 رای:
    • -
      فاطمه و رسول گفته:
      مدت عضویت: 1080 روز

      سلام به آقا محسن عزیز

      سپاسگزارم از کامنتی که نوشتین و داستانی که بیان کردین از اتفاق خودتون وکنترل ذهن تون که عالی بوده و توجه تون به نکات مثبت این اتفاق ، خداروشکر میکنم که هدایت شدم به خوندن کامنت شما .

      از طرفی هم خوشحالم که دوره مقدس 12قدم را سپری کردین که این دوره فوق العاده است .

      آفرین برشما دوست عزیز.

      الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی تون در بهترین مدارها قراربگیره ان شاالله.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    اندیشه افشین گفته:
    مدت عضویت: 2940 روز

    سلام استاد عزیزم

    من میخوام یک تجربه از خودم بگم . من سه سال پیش از یه موضوعی ترسیدم و با فکر کردن به اون موضوع ترسم بیشتر می‌شد و بقول شما افکار منفی قدرت بیشتری می گرفتند یهو که به خودم اومدم دیدم جسم من هم تحت تاثیر اون ترس و افکار ناشی از اون قرار گرفته طوریکه مدام قلبم به تپش میفتاد و چیزی در وسط سینه م فرو می ریخت و اون شکلی از نگرانی بود که در سینه من بروز می‌کرد . دست و پاهام می لرزیدند و وقتی این علائم شدت می گرفتند ترس من بیشتر می‌شد و با زیاد شدن ترس ، جسم‌من بیشتر درگیر می‌شد و همینطور این پروسه ادامه داشت و جسم و ذهن من همدیگه را در شدت یافتن اون ترس ها تقویت می‌کردند یادمه وقتی به اوج این حالت ها می‌رسیدم تنها کاری که منو آروم می‌کرد راه رفتن بود . راه رفتن تند و ادامه دار و من شاید روزی چند ساعت توی خونه یا حیاط یا خیابون راه می رفتم و واقعا با راه رفتن ، افکارم کنترل می‌شدند . همینجا بگم که من بعدها که دوره قانون سلامتی تولید شد و شما در مورد فواید پیاده روی و تأثیرش روی جسم و ذهن توضیح دادید ، من تازه اونجا بود که فهمیدم چرا زمانیکه به اوج ترس و افکار منفی می‌رسیدم ناخودآگاه شروع به راه رفتن میکردم چون پیاده روی بهترین حالت برای هماهنگ شدن ذهن با روح هست و ذهن من وقتی در بدترین حالت خودش قرار می‌گرفت نیرویی از درون منو بلند می‌کرد و راه میرفتم . استاد الان که فکرشو میکنم ما انسانها خیلی قدرت داریم . انگار یه نیرویی در ما وجود داره که در بدترین حالت ها میتونه راه خودش را پیدا کنه و غلبه کنه و بر تمام آنچه به نام بدی ها در ما رخنه کرده غالب بشه . یه نیرویی که یقینا برتر و عالی تره و چرا واقعا نباید اسمش را خدا بذاریم ؟ آره آره همون خدای درون‌ من ، منو بلند می‌کرد و به راه مینداخت و من واقعا به راه میفتادم و ساعتها راه میرفتم . انگار که اون قلب تپنده و اون‌ دست و پای لرزان و اون‌ سینه مملو از نگرانی همه و همه رام می‌شدند .

    اتفاق دیگری که توی اون شرایط افتاد این بود که اشتهای من به شدت کور شده بود و بازهم وقتی دوره قانون سلامتی را خریدم فهمیدم که ژن انسان بیشتر از اینکه برای خوردن تنظیم شده باشه برای نخوردن تنظیم شده و در واقع وقتی من در بدترین حالت روحی و جسمی بودم ، همون نیروی برتر ، با کور کردن اشتها و عدم ورود خوراکی های جورواجور میخواست سلول های منو پاکسازی کنه و بدن من را به حالت تعادلی که با اصل وجود من سازگار بود برسونه چرا که جسم‌ من هم به شدت درگیر شده بود . ( بچه ها قانون سلامتی خیلی دوره خوبیه . من خودم در مقابلش مقاومت داشتم و اصلا نمیفهمیدم علت اینهمه مقاومت چیه . ولی وقتی از خدای درونم پرسیدم به من یک کلمه گفت ” مدار ” و من اینطور درکش کردم که خدای من میگه سلامتی یک مداره و همونطور که ما توی مدار ثروت یکدفعه قرار نمیگیریم توی مدار سلامتی هم یکدفعه نمیتونیم قرار بگیریم و با زور زدن و سخت گرفتن به خودمون بیشتر ازش دور میشیم . درست مثل پول . و من با این فکر خیلی آروم شدم‌ و وقتی آروم شدم به قانون سلامتی اجازه ورود دادم و نمیدونید چقدر قشنگ دارم انجامش میدم و چقدر انرژی و احساسم عالی شده ) . داشتم اینو می گفتم که ترسهای من مدام همدیگه را در ذهنم پیدا می‌کردند و بقول استاد به شکل یک رشته افکار تکرار شونده دراومده بودند که هرروز میومدند و وقتی به اوج میرسیدند نیرویی در من فعال می‌شد و منو راه می‌برد و از اون طرف غذا هم خیلی خیلی محدود در حد روزی یک لقمه نون یا دو قاشق برنج میخوردم ( اون موقع هنوز قانون سلامتی تولید نشده بود ) و همین دوتا کار یعنی راه رفتن و نخوردن باعث شد که حداقل من از اون ترس ها که بسیار بسیار بزرگ شده بودند جون سالم بدر ببرم . تا اینکه تونستم کمی خودم را پیدا کنم و هدایت بخوام . به یک متخصص قلب خیلی خوب هدایت شدم که با نگاه کردن به من و لبخندی که اون لحظه باعث آرامشم شد به من گفت تو چیزیت نیست من اشک ریختم و گفتم دکتر قلبی که هیچوقت حسش نکرده بودم حالا بی دلیل ضربانش اوج میگیره انگار که از من جدا شده و راه خودشو میره انگار دیگه در کنترل من نیست و اون‌ دکتر دانا به من گفت ما هم مثل ماشین هستیم ممکنه ترمزمون ببُره و این اصلا اشکال نداره . گفتم خب چکار کنم دیگه خسته شدم گفت برو کارهایی که دوست داری را انجام بده و تازه اونجا بود که فهمیدم چقدر از خودم دور شدم و چقدر اون احساس لیاقت داره فریاد میزنه که منو دریاب . اونجا بود که فهمیدم چرا قرآن میگه ما با چیزی مثل ترس و گرسنگی و کاهش جان شما را آزمایش میکنیم و مژده بده شکیبایان را

    وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ ﴿155﴾

    و قطعا شما را به چیزى از [قبیل] ترس و گرسنگى و کاهشى در اموال و جانها و محصولات مى ‏آزماییم و مژده ده شکیبایان را (155)

    الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ ﴿156﴾

    [همان] کسانى که چون مصیبتى به آنان برسد مى‏ گویند ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مى‏ گردیم (156)

    أُولَئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَهٌ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ ﴿157﴾

    بر ایشان درودها و رحمتى از پروردگارشان [باد] و راه‏یافتگان [هم] خود ایشانند (157)

    من این آیات را با تمام قلبم و با تمام وجودم حس کردم . حالا میفهمم که من وقتی در اوج افکار منفی بودم شکیبا بودم و بارها اون جمله معروف استاد را با خودم‌ تکرار می کردم که ” وقتی توی مسیر هستی هر اتفاقی بیفته درسته . هر اتفاقی یعنی هرررررررر اتفاقی . آقا من بمیرمم درسته ” اینو خیلی تکرار میکردم و صبور میشدم . صبر عجب دستاورد هایی به همراه داره . مصداق ان مع العسر یسری . با هر سختی آسانیه و بقول استاد سختی از آسانی جدا نیست . آسانی در دل سختیه و باید ایمان داشته باشی . باید مضارع بودن و استمرار را درک کنی . مؤمنان کسانی هستند که هر لحظه ایمان میارند . من فهمیدم که هر لحظه ایمان آوردن یعنی هر لحظه از خدای درون کار کشیدن و به خدمت درش آوردن تا بلکه رشد کنیم . من فهمیدم که مؤمنان کسانی هستند که هر لحظه حتی در لحظات سخت بطور مستمر ایمان میارند و صبر می‌کنند صبر لحظه به لحظه ، و مژده بده صابرین را . کسانیکه می‌گویند ما از خدا هستیم و به سوی او بازمی‌گردیم . و من رشد کردم . گذر کردم . رشد کردن برای من گذر کردن بود . گذر از باورهای غلطی که یک عمر من را در یک احتیاط ترس آلود قرار داده بود و دست و پای من را بسته بود . حالا که گذر کردم خوب میفهمم علت ضربان های بیشمار قلبم را و خوب میفهمم دلیل لرزش دست و پاهایم را . قلبی که سالها و از کودکی ، از ترس سکوت کرده بود و دست و پاهایی که همیشه کز کرده بودند و منی که همیشه خودم را و جسمم را قایم کرده بودم‌ که مبادا کسی یا چیزی پیدایم کند و به من حمله کند و مرا آزار دهد و با خود ببرد . و من باید با گذر از تمام اینهایی که گفتم رشد میکردم و آزاد میشدم . آزاد از تمام بندهایی که خودم از سالها پیش و شاید از قبل از تولد به خودم بسته بودم تا دلیلی برای رشد کردنم باشند .

    شاید مهم ترین راه عبور از افکار منفی راه رفتن و به اختیار گرفتن افکار باشه و بعدش هدایت ها میاند .

    خدایا شکرت که اگر آزمایشی باید بشیم ، اسباب و لوازم اون را مهیا میکنی که اگر این سایت و این استاد نبودند امکان نداشت از اونهمه رنج و ترس گذر کنم و رشد کنم . امکان نداشت به عدم نقش عوامل بیرونی پی ببرم . امکان نداشت خدای درونم را پیدا کنم . با دوره های استاد اون خدا را کم کم پیدا کردم و برای خودم منطقی کردم که من میتونم با اون خدا حرف بزنم و ازش سؤال بپرسم و اون‌ قطعا جواب میده . سپاسگزارم استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 71 رای:
    • -
      سینا سبزواری گفته:
      مدت عضویت: 1249 روز

      سلام به اندیشه عزیزم

      چقدررر زیبا مینویسی واقعا لذت بردم ازتک تک کلماتی که دارم. مطالعه میکنم

      و از این همزمانی

      همین الان که دارم اینو مینویسم از یک پیاده روی برگشتم و واقعا همون نیرویی که میگی قبل از اینکه لباس هامو در بیارم و هرکار دیگه ایی انجام بدم منو هدایت کرد به سمت گوشی بعد دیدم ایمیل اومده برام که اسم شما روش بود همون انرژی باز منوهدایت کرد و زدم رو اسمتون و این کامنت رو خوندم

      راستش میخکوب شدم و تا اخرش لذت بردم از این کامنت زیبا که قطعا از فرکانس قلب نوشته شده

      چقدرر واقعا درسته اینکه میگین پیاده روی یک صلح درونی درما به وجود میاره واقعا یک حس رهایی و حال خوبی منو دربر گرفته بسیار ارام تر شدم و دارم از هرلحظه لذت میبرم دارم از نوشتن این کامنت لذت میبرم و حال میکنم

      یک پیاده روی کوتاه نیم ساعته و البته هدایت های خداوند یک همچین حسی رو بهم داده گوشیم رو نبردم مقصدی هم نداشتم همینجوری راه رفتم و با خودم صحبت میکردم.

      الان انگار یک اهرم لذت برای پیاده روی در من تنظیم شده چقدر راهکار های خوبی بهم گفته میشد برای زندگی بهتر و راحتتر توی این پیاده روی و کلی بازدهی مثبت برام داشت من خب توی قانون سلامتی نیستم و پلن دارم دوره بعدی که میخوام بخرم حتما همین دوره هست و نشونه هاش واضح بهم گفته شده که این دوره دقیقا اون چیزیه که باید داشته باشم و کلی رشد و ثروت و فراوانی برام به ارمغان میاره واقعااا خدایاشکرت…

      چقدر حس میکنم توی همین نیم ساعت تمرکز من بالاتر رفته، چقدر رها تر شدم، چقدر انگیزم برای استفاده از قانون بیشتر شده

      خدایا شکرت که سالم هستم و میتونم پیاده روی کنم

      چقدر ادم بهبود گرا تری شدم اتفاقا داشتم توی این پیاده روی درمورد بهبود گرایی هم تفکر میکردم و برای خودم بازش میکردم و باز بیشتر بهم ثابت شد که چقدر این موضوع مهمی هست که بیماری کمال گرایی رو مدیریت کنیم اصلا همین که دارم این کامنت رو مینویسم خودش یکجور مدیریت کمال گرایی هست

      احساس میکنم توی این نیم ساعت پیاده روی زمانم کِش اومده وطولانی تر حسش کردم. البته منظورم از لحاظ بازدهی هست وگرنه این تایم اینقدر لذت بخش بود که ساعت ها هم پیاده روی میکردم خسته نمیشدم

      هوای خنک پاییزی ساعت 9 شب انچنان برام لذت بخش بود که داشتم کیف میکردم ازداین تایم

      این موضوع اینکه ژن ما تنظیم شده برای نخوردن چقدررر موضوع جالبی بود و دقیقا درکش میکنم این موضوع رو بخاطر تجربیات و الان بیشتر بهش مطمئن تر شدم

      خدایا شکرت بخاطر این حس و حال فوق العاده

      واقعا یکی از مباحثی که همچنان باید روی خودم کار کنم همین صلح درونی است و چقدر خدا قشنگ بهم راهکار میده که چیکارایی بکنم مثل همین و پیاده روی و کامنت

      خیلی وقت ها احساس عدم لیاقت من دقیقا همین تپش قلبی که شما میگی رو بهم میده مخصوصا توی بحث روابط این موضوع پاشنه آشیل من هست و این خودش باز یکی از انگیزه هام شده تا دوره احساس لیاقت رو تهیه کنم

      وقتی که حس میکنم قراره این دوره هارو یکی یکی بگیرم و استفاده کنم ازش حالم عالی میشه،،

      خب چیزیه که میخوام و اتفاق میفته! پپس باید از مسیر لذت ببرم

      اتفاقا امروز داشتم جلسه 9 کشف قوانین رو گوش میدادم که دقیقا به همین موضوع اشاره کرد و میگفت هر انچیزی که دلت میخواهد اتفاق میفته و اصلا وجود داره فقط یک فاصله فرکانسی هست و این فاصله فرکانسی با حال خوب پر میشه اقا از مسیر لذت ببر از تک تک روز هات لذت ببر همین روزا هم به اندازه روزایی که میرسی به هدف هات لذت بخش هست همین روز ها هم سرشار از فرصت های سپاسگزاری هست اگر حالت خوبت رو وابسته به رسیدن به چیز خاصی کنی اولا امکان رسیدنت به اون خیلی کمتر میشه اگرم برسی بهش بازم حالت خوب نیست

      اما اگه بدونی اقا مثل یک مغازه که من میخوام برم خرید کنم و میدونم اون مغازه وجود داره پس قدم هارو برمیدارم به سمتش و حالم خوبه چوو ایمان دارم هست و توی قدم سی ام،، قدم صد ام ناامید نمیشم و برگردم بلکه ادامه میدم با حال خوب

      توی موضوع خواسته ها انگار هرچی حال خوب تر باشه سرعت ما بیشتر میشه و اون مغازه هم کیلومتر ها به ما نزدیک میشه قانون به این قشنگی!

      لذت ببریم و کیف کنیم

      بازم تشکر میکنم ازت بخاطر این کامنت

      اصلا انگاری برای من بود!

      خدایا شکرت

      خداوند یار و نگهدار و هدایتگر هممون باشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای: