نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 3 - صفحه 7 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/08/abasmanesh-17.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-09-02 05:34:032024-09-24 19:36:47نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 3شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند هدایتگرم
خداوندی که هرلحظه در حال هدایت بندگانش هست
سلام به استاد مریم بانو و دوستان خوبم
از همه دوستان سپاسگزارم که با نوشتن کامنت باعث میشن که شور و اشتیاق بیشتر در من بوجود میاد واز خوندنشون کلی ایده میگیرم
من اوایل فقط فایلها رو نگاه میکردم ولی وقتی مدارم بالاتر رفت وچندین بار از استاد شنیدم که میگفتن حتما کامنت بچها رو بخونید شروع کردم به خواندن کامنتها بعضی روزا فقط دوست دارم کامنت بخونم چون دارم ایده میگیرم ایمانم قویتر میشه حالم بهتر میشه خلاصه از هر زاویه که نگاه میکنم
عالیه
استاد جان این فایل دیروز نشانه من بود اینجور فایلهارو خیلی دوست دارم چون باعث حرکتم
میشه امروز توی ستاره قطبی نوشتم البته مدتیه دارم روی شخصیتم که بهبودش بدم کار میکنم ونسبت به قبل دارم بهتر میشم واز دیروز داره نشانها میاد خدایا شکرت
استاد از زمانی که تعهدی شروع کردم که باید حالمو خوبه نگه دارم وکارها رو به خدا بسپارم چنان آرامشی اومده توی وجودم که خودمم باورم نمیشه
ولی باید باور کنم چون دارم حسش میکنم دارم باهاش لذت میبرم خدارو هر لحظه باید سپاسگزار باشم
در مورد صحبتی که آقا هادی کردن که با اعتمادی که به دوستاشون کردن وهیچگون قراردادی رو مکتوب نکردن وباعث ورشکستگی ایشون شد
تقریبا همچین موضوعی واسه همسرم بوجود اومد
که داستانشو توی یکی ازکامنتا نوشتم
همسرم که به دوستش پول داده بود تا یه زمینی رو بخره واون به اسم خودش سند زده بود وهمسر بعد مدتی متوجه شد واون فرد با زبون بازی به عقب مینداخت تا اینکه توی کار به مشکل برخوردن وهمسرم اینبار باجدیت برخورد کرد البته خداوند دستانی رو واسمون فرستاد که به راحتی این کار صورت گرفت اما در این فاصله ما رهنمون روکنترل کردیم سپریم به خدا من در مورد این موضوع از جملات تاکیدی استفاده میکردم با خدا حرف میزدم
ومیگفتم خدایا به تو وعدالت تو ایمان دارم که هرآنچه که متعلق به من است کسی نمیتواند از من بگیرد وآرامشو حفظ میکردم
استاد از این مسیر لذت میبردم وتوکل میکردم
ومیگفتم خدایا من تسلیمم به هر خبری که از جانب تو به من برسد محتاجم
من و همسرم بعضی وقتها میشینیم وصحبت میکنیم راجب این موضوع که خداوند چقد با راحتی
کارمونو انجام داد
هر لحظه باید شگزارش باشیم
استاد جان یه موضوعی هست دوست دارم بگم
تا هم ایمان خودم هم دوستای گلم بیشتر بشه
مدتی هست که دارم روی باور فراوانی کار میکنم
چند وقت پیش کار همسرم کمی کساد وفشار روی همسرم بود
من اومدم با تمرکز زیاد فایلها رو گوش دادن نکته برداری کردن جملات تاکیدی رو تکرار کردن حین پیاده روی ومینوشتم والان هم مینویسم استاد باورتون میشه بیشتر فایلها از آقا رضا عطار روشن واسم نشانه روزانه بود میگفتم ببین داره بهت میگه ادامه بده نتیجه میاد وهرروز امیدوارتر میشدم
یه روز همسرم اومد و گفت که یه مشتری اومده ومقدار زیادی جنس میخواد اونم به صورت عمده
منو نگو خوشحال وتوی دلم میگفتم ببین قانون داره جواب میده
مشتری رفت وتا مدتی نیومد ولی من میگفتم این یه نشونه بود ادامه بده این نشد یکی دیگه به وقتش خدا میفرسته
خلاصه استاد همون مشتری به تاخیر نزدیک به دوماه دوباره اومد ویه خرید خوب داشت
وبه لطف الله مبلغ خوبی به دستمون رسید البته استاد من همون جوری دارم ادامه میدم چه آدمهای خوب داره وارد زندگیمون میشن چه نشانهای خوب دیگه داره میرسه وهر لحظه خدارو شکر میکنم
که هدایتم کرد به شما وسایت بی نظیرتون که واقعا تک هستش بهترین جا خداوند هدایتم کرد
وهرروز به خاطر وجود شما ومریم جان توی زندگیم سپاسگزاری میکنم وسریال زندگی در بهشت رو شروع کردم دوباره نگاه میکنم ومریم جون رو الگوی خودم قرار دادم تا همون جوری که ایشون رفتار میکنه بتونم توی زندگی خودم اجرا کنم ازتون سپاسگزارم
خداوند یارو نگهدارتون باشه
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت استاد عزیزم و استاد شایسته عزیز و دوستان آگاهم
سلام به خدای عزیزم ،همان خدایی که عالَم را آفرید و هدایت کرد.
همو که ما را از یک تَن و بعد از نطفه ای آفرید
فتبارک الله احسن الخالقین
تسلیم بودن ؟؟
چه موقع تسلیمیم؟وقتی نایی نمانده یا به محض فهمیدن؟
خداوند متعال ما را بوجود آورد و به بهشت رهنمون کرد و بعد در دنیا ما را توسط پیامبران و قرآن روشنی بخشید.
راهی که ما باید طی کنیم برای رسیدن به بهشت است و کسانی که درست طی کنند لا خوف علیهم و لا هم یحزنون هستند.
چه راهی در آن ترس و اندوه نیست؟راه راست،راه کسانی که به آنها نعمت داده نه راه گمراهان و نه راه غضب شدگان
این راه چیست؟ایمان و باور به غیب
چگونه برسم؟با کنترل ذهن
ذهن چیست؟تراشه ای که خیلی کارهای خوب برای ما انجام میدهد ولی شیطان از آنطریق به ما راه دارد.
ما کی هستیم؟ماروحیم!روحی پاک از خدا
ما هر چه بخواهیم داریم مگر اینکه باور نداشته باشیم
اصل آرامش،احساس خوب و بهشت دنیوی است
نتیجه آرامش و احساس خوب چیست؟سعادت دنیوی و اخروی
آقای هادی ترابی عزیز سپاسگزارم بخاطر ارسال این ویدئو زیبا و خوشحالم که تسلیم شدید و به اصل رسیدید و ما همگی امیدواریم ما هم برسیم .
هادی جان این داستان زندگی همه ماست،شیطان با هر حربه ای به ما حمله میکنه تا کنترل ذهن رو از ما بگیره .
یکی با اعتیاد و یکی با دزدی و یکی با افسردگی و یکی با بی هدفی و یکی با ……..
اما مهم برگشتن در آغوش خداست که شما توانستید این کار رو انجام بدید و انشاالله ازش نگه داری کنید.
استاد عزیزم در کلیه موارد رجوع میکنید به قرآن .انگار خدا به شما دقیقا همه آیه ها و معنای اونو گفته .
البته که به ما یاد دادید از خدا بخواهی به تو میگوید به شرط باور
استاد عزیزم افزایش عزت شما را از خدا میخام
هادی عزیز تشکر تشکر
سلام به استاد عباسمنش عزیزم و مریم بانوی تحسین برانگیز
و همه اعضای خانواده ی عزیزم
نمدونم چی بگم ولی بهم گفت بنویس و منم مینویسم تا باشه ردپای من در تاریخ 1402/9/28
روی نشانه امروزم زدم و این فایل عالی اومد برام .
هنوز اولای فایلم تا جایی رسیدم که مهاجرت کردن و تو اسنپ مشغولن به اینجا که رسیدم دیگه نتونستم مقاومت کنم و ننویسم
من ی مدت طولانیه که کامنت نذاشتم برای اینکه میگفتم من چه کار خاصی کردم مگه تا بنویسم . از دست این ذهن نجواگر
الان مینویسم هرکار بزرگ و کوچیکی که تو این مدت انجام دادم و هر لحظه شکرشو بجا میارم و لذتشو میبرم.
– از بین بردن وابستگیم به همه و بریدن از همه کس (همسر خانواده ام و همه و همه) خیلی سخت بود ولی انجام دادم
– سپردن همه کارهام به خدای بی همتام.خیلی سخت بود برام چون همیشه فک میکردم خودم میتونم و چقد زیبا و اسون انجام شدن کارهام
– پیدا شدن کار تدریس برام تا ی زمان مشخص(که اونم وقتی دیگه دنبالش نبودم و رهاش کرده بودم برام اتفاق افتاد)
– جورشدن یخونه عالی همونطور که میخاستم(چه از لحاظ مکانی چه پولی چه خلوتی چه همسایه های خداگونه و …)
– زمان مناسبی که برام خونه اوکی شد و کاراشو تونستم انجام بدم
– درست شدن حقوقم تو زمان مناسب و عالی
-جورشدن پول برای رهن خونم
– دادن یکم از قرضم و حال خوبی که داشتم
– تجربه کارهای مختلف و درس گرفتن از هر کدومشون برای ی زندگی عالیتر (با اینکه خیلی برام سخت بودن و خیلی خسته میشدم طاقت فرسا بودن)
– پیدا کردن دوستای عالی و افراد خداگونه که خدا تو مسیرم قرار داد و شدن الگو و درسی برای من تا راه درستو انتخاب کنم .
– فرصت و وقت کافی برای پیدا کردن خودم که یکم جلو برم یکم بهتر بشم و همینطور یکم یکم خودمو بشناسم
– محتاج نبودن ومحتاج نشون ندادن خودم به دیگران و راحت و رک حرفاموبزنم
– رفتار بهتر و عالی تر با پسرم و داشتن ارامش بیشتر تو زندگیم و رفتارهام
– واضحتر شدن خواسته هام و بوجود اومدن خواسته های بهتر و عالیتر
– خرید دوره عزت نفس به راحتی و اسانی و البته با ترس و نگرانی چون تو شرایطی بودم که میتونستم اون پولو برای کار دیگه استفاده کنم ولی خیلی خیلی میخواستم داشته باشمش تا معصومه عالیترو بهتری رو بسازم.
– قویتر شدنم و گرفتن تصمیمهایی که همیشه ترس داشتم از گرفتنشون
– فروش های خوبی که داشتم تو کارم و تونستیم بهتر زندگی کنیم.
– فاصله گرفتن از نزدیکان و مردم بخاطر عشق به خودم وبهتر شناختن خودم
– اومدن پول و نعمت بی حساب به زندگیم .
و هزاران بار شکر که خدای من همه اینکارهارو برام انجام داد به اسانی و زیبایی
خواسته هایی که برام واضح تر شد
و دادن بدهیهام تا ماه دی
و خواستن بیشتر و بیشتر دوره سلامتی و خریدش دوس دارم تا قبل عید بخرمش
خرید گوشی
خرید ماشین
و زندگی به خداگونه ترین حالت ممکن
و میدونم که میشه چون من میخام
دوستتون دارم و خوشحالم که اینجام .
سلام
خدایا من به هر خیری که از جانب شما به من برسد فقیرم
خدایا هدایتم کن
خدایا کتک خور من ملس نیست من دیگه بسه برام
خدایا من تسلیم خودت هستم
خدایا اگه هدایتهای خودت نباشه اگه خودت دستم را نگیری اگر هدایتم نکنی من هیچم هیچ
خدایا من هر انچه که دارم از آن توست.
خدایا من کردیت هیچ جیزی را به خودم نمیدهم
فقط خودت فقط خودت هستی که باید دستم را بگیری خدایا محکم دستم را بگیر زیاد بهش نیاز دارم
خدابا من مسئولبت تمام اتفاقات زندگی ام را میپذیرم که خودم هستم که تمام اتفاقات زندگی ام را با افکار و باورهایم بوجود اورده ام
خدایا دستهایم را بردم بالا و تسلیم خودت هستم
نمیدونم اینا رو چرا اینجا نوشتم
خواستم در این سایت الهی بنویسم چون میدونم صد در صد به دست خدا نوشته هایم میرسه
نامه به خدا نوشتم
خواستم تجدید عهد کنم با پروردگارم
خدایا هدایتم کن خدایا ما را به راه راست هدایتمان کن راه کسانی که به انها نعمت داده ای
خدایا بابت همه چیز بینهایت شکر.
استاد از شما ممنونم که چه فایلهایی و چه به موقع برامون میفرستید
من یکی که خیلی بهش نیاز داشتم
از اواسط فایل تا اخرش گریه کردم واقعا احساس نیاز شدید به هدایت پروردگارم دارم و از پروردگارم بسیار ممنونم که همیشه هدایتم میکنه
خدایا هدایتمان کن
خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از خودت یاری میطلبم خدایا هدایتمان کن
خدایا من تسلیمم تسلیم خودت
خدایا سکان کشتی زندگی ام را داده ام در دست خودت خدایا هدایتم کن.
به نام خدای یکتا
فکر میکنم اکثر ما با همون نقطه عجزه به سمت قوانین بدون تغییر هستی اومدیم …
خودم لحظه ای که بریدم رو خوب یادمه از هر نظر چک و لگدهامو حسابی خورده بودم چه سلامتی چه عاطفی چه مالی و یه جورایی تا جا داشتم حس مچاله شدن داشتم اونجا بود که دیگه به اون نقطه رسیدم که خدایا آخه من چیکار کنم چرا هرچی (به نظر خودم) تلاش میکنم و جلو میرم بدتر مچاله تر و بیچاره تر میشم و همه چیز از همون حس عجز شروع شد که دیگه فهمیده بودم عقل خودم هیچی نیست و اونجا انگار خدا میگفت چه عجب انگار سیر شدی از چک و لگدهای دنیا ….
و الان اینجام و درسته 5 ماه گذشته ولی خدا میدونه انگار 15سال گذشته چون تغییرات الانم یه جوری بوده که من هرچی برمیگردم عقب و نگاه میکنم میگم آرزو اینا طی 15سال هم برا تو ایجاد نمیشد ، مشکلاتی که بعضیاش رو بیش از 7-8سال به شدت درگیرش بودم با هزار راه حل ولی الان کجان؟ حتی بعضیاشو نمیدونم چجوری حل شدن ،انگار یه جریان آبی باز شده و به میزان شدت و حجمش یه سری مشکلات خودساخته ی منو با خودش برده و این فقط وقتی رخ داد که من پذیرفتم نمیتونم انقدر من من نکردم انقدر نگفتم من میتونم من بلدم من خودم و…
هر روز و هر روز و هر روز باااید تسلیم بودن تمرین کنم ، باید فروتن بودم دربرابر خدا تمرین کنم ، باید خاشع بودن تمرین کنم ، باید اجازه بدم هدایت بشم باید درهای قلبمو باز بزارم ، باید هرلحظه بهتر یاد بگیرم رو آگاهی برتر حساب کنم ، باید سعی کنم تو هیاهوی زندگی باز فکر نکنم خودم اینکارو کردم و خودم بلدم و خودم انجامش دادم و هربار باید به خودم یادآوری کنم کی انجام داده کی هدایت کرده کی نشونم داده و جمله ی عالی استاد که میگن به اندازه ای که سرت دربرابر خدا پایینه سرتو دربرابر دیگران بالا نگه میداره
خدایا شکرت
سلام به استاد عزیز و گرامی و مریم جون عزیزم و تمامی دوستان گلم.
از هادی جان عزیز دوست هم فرکانسیمون که خیلی ساده ولی پر محتوی صحبت کردن، تشکر میکنم.
با توجه به بیان تجاربشون و گفتههای ارزشمند استادعزیز برای تکمیل صحبتهاشون ما هم از این فایل درسها و پیامهای قشنگی دریافت کردیم.
که در این فایل ارزشمند به نکات زیادی توجه شد.
زمانی که از واقعیت فرار میکنی . وقتی که نمیتونی واقعیتها رو بپذیری ،در واقع انکار و ناصادقی روی تو کار میکنه ،اوضاع زندگیت نابسامان میشه.
وقتی در عوامل بیرونی دنبال تغییرات زندگیت میگردی، وقتی دیگران رو مقصر میدونی و دنبال تغییرشون هستی ،اوضاع زندگیت نابسامان میشه.
زمانی که شناخت کافی نسبت به خودت نداری و به نیازها و احساساتت، حتی خواستههای خودت واقف نیستی یه جورایی تکلیفت با خودت مشخص نیست و کنترل و تمرکزی روی زندگی خودت نداری، اوضاع زندگیت نابسامان میشه.
زمانی که شناخت کافی نسبت به خدا نداری و عدم ایمان و اعتماد روی تو کار میکنه و ترسها و نگرانیها زندگیتو در بر میگیره و تو از همه جا ناامید میشی اوضاع زندگیت نابسامان میشه.
وقتی اوضاع زندگیمون نابسامان میشه ،کنترل و اداره ی زندگیمون غیر قابل تحمل میشه ،اونوقته که با همه میجنگی. تقلا و زور الکی میزنی. افسار زندگیت از دستت خارج میشه. به قول معروف اوضاع زندگیت قاراش میش میشه. هیچی سر جای خودش نیست. با همه سر جنگ داری. همیشه عصبی و دور از آرامش هستی .مثل آدمهای سردرگم، مدام از این شاخه به اون شاخه میپری. بدست اووردن هر چیزی رو ،تو وجود آدمهای دیگه میبینی و وقتی بدستشون نمیاری بقدری به هم میریزی ،با بقیه خودخواهانه رفتار میکنی. با این وضعیت هم به خودت ظلم میکنی هم به دیگران!
و تا وقتی که، تو عوامل بیرونی و در وجود دیگران دنبال مقصر میگردی، زندگیت به همین منوال میگذره .هر چقد بیشتر تلاش کنی و هر چقد تقلا بزنی ،بیشتر تو باتلاق فرو میری.
به قول استاد عزیز انقدر از جهان چک و لقد، میخوری تا اینکه زانو بزنی و بگی خدایا تسلیم!
میفهمی که عاجز و ناتوانی و دیگه کاری از دستت بر نمیاد .میفهمی که مسیری که داشتی پیش میرفتی، اشتباه بود.
عجز ،ینی پذیرش اتفاقات زندگی!
عجز ،ینی قبول ناتوانی!
عجز ،ینی نیاز به حمایت یه نیروی قدرتمند!
عجز، ینی دست از کنترل دیگران برداشتن و تمرکز برای تغییرات نواقص وضعفهای خودت گذاشتن!
عجز، ینی تسلیم !
ینی ،درخواست کمک . نیاز به هدایت و یاری خداوند!
ینی رجوع کردن به درون خودت !
ینی انجام دادن سهم و نقش خودت!
ینی رها کردن و سپردن به ،دست توانمند و قدرتمند خداوند!
و در آخر عجز ینی رسیدن به آرامش.
کسی که عجز خودشو بابت موضوعی میپذیره ،صادقانه و مو شکافانه به خودش میپردازه .سعی میکنه به هر موضوعی از زاویه و دید بهتری نگاه کنه .بیشتر با دنیای درونش آشنا بشه.
با پذیرش اتفاقات یه جورایی صلح طلب میشه .
با توجه به شناختی که از خودش و خدای خودش پیدا میکنه، برای خودش حد و مرز و چارچوبهایی درست میکنه که کمتر از خودش توقع کنه .
توقعاتشو نسبت به دیگران کم میکنه .سعی میکنه بیشتر روی افکار و باورهای خودش برای تغییرات بهتر، تمرکز داشته باشه .
در کل که باید تمامی عوامل بیرونی و تمامی کسانی که یه روزی اونا رو مقصر میدونستیم رو بذاریم کنار. امروز دیگه ما میدونیم تو هر شرایط و موقعیتی که بودیم کسی جز خودمون مقصر نبوده. البته که خیلی جاها ناآگاهانه دست به عملکردهای ناجالب زدیم و خیلی جاها ناآگاهانه و طبق عادتها و وابستگیهای بیموردمون، افکار و باورهای غلطی رو یدک کشیدیم .پس کسی جز خودمون نمیتونه مقصر باشه!
از طرفی متوجه شدیم برای رسیدن به اهداف و خواستههامون نیاز نیست دست و پای زیادی بزنیم، فقط کافیه سهم و نقش خودمونو درست انجام بدیم ، بقیشم بسپاریم به خداوند قدرتمند!
با تمرین و تکرار و از اهداف کوچک و رسیدن به خواستههای کوچیک شروع کردیم تا باور پذیریمون نسبت به رها کردن و سپردن به خدا بیشتر بشه.
به میزانی که به خداوند قدرتمند ایمان پیدا کردیم و به میزانی که شناخت کافی از قوانین جهان هستی پیدا کردیم به اهداف و خواستههامون بیشتر نزدیک شدیم.
حالا متوجه شدیم لزومی نداره سر جنگ با چیزی داشته باشیم.
لزومی نداره دست و پای زیادی بزنیم.
میشه خیلی چیزا رو راحت بدست اوورد ، به شرط اینکه باورش کرد.
میشه به خدا تکیه کرد و با آرامش به زندگی ادامه داد.
میشه دست از وابستگی های دنیوی برداشت و با لذت زندگی کرد.
اولین تجربههای من ، بابت عجز در مورد نواقص اخلاقیم بود .
یادمه بقدری بهم ریخته و عصبی بودم که کنترل هیچی دستم نبود. به خیالم مدیریت میکنم ،به خیالم دارم مسیرمو درست میرم، اما نداشتن آرامش و دوست نداشتن دیگران و دنبال مقصر گشتن و لذت نبردن از زندگی، کینه و نفرت از آدمها و وابستگی به مادیات ، هر روز منو خودخواه تر و دیوونهتر از روز قبل میکرد . تا اینکه یه روزی یه جایی چنان تحقیر شدم که متوجه شدم جای بدی از زندگیم وایستادم . نه تنها باعث تغییر و تحول مثبتی تو زندگیم نیستم، بلکه تو ویران کردنو و داغون کردن زندگیم، عامل خیلی مهمی بودم.
شاید اون موقع نمیفهمیدم و ناآگاهانه و به دور از آگاهی رفتار میکردم ،اما بقدری زمین خوردم تا بالاخره متوجه شدم هیچ کسی ایرادی نداره . همه چیز سر جای خودشه. خدا مهربون و بزرگه .
این خودمم که ایراد دارم .این منم که دارم همه چیو خراب میکنم . هر چن پذیرفتن این واقعیت برام دردناک بود و واقعاً سختم بود که بپذیرم خودم عامل همه ی اتفاقات ناجالب زندگیم تو همه ی زمینهها هستم اما پذیرفتم .
نه روابط خوبی با همسرم داشتم، نه روابط خوبی با دیگران داشتم. نمیتونستم ثروتی رو نگه دارم.
نه ارتباط خوبی با خدا داشتم.
سلامت روح و ذهنم به هم ریخته بود و خیلی جاها به جسمم آسیب میزد . از عالم و آدم بیزار بودم تا اینکه به جایی رسیدم که از خودمم بیزار شدم. همین بیزار شدن از خودم، تلنگری بود برای شروع تغییرات !
از خودم بدم اومده بود به خاطر اینکه متوجه شده بودم خودم عامل اصلی اتفاقات بد زندگیم هستم.
خدا رو شکر متوجه شدم البته بعد از گذشت چند سال متوجه شدم با اون حس نفرت و حس بد از خودم نمیتونم چیزیو جبران کنم و تغییرات خوبی داشته باشم .در واقع به مرور زمان دیدم که هر چقدر تلاش کردم اتفاقات بهتری بیفته ،چون از درون با خودم و خدای خودم هماهنگ نبودم تلاشهام نتایج خوبی نمیداد. شایداوضاع بهتر از قبل شده بود ،اما اون چیزی که من دنبالش بودم اتفاق نمیافتاد، به همین جهت به مرور زمان متوجه شدم اول از همه باید به خودم عشق بدم ، خودمو با تمام این ویژگیها بپذیرم و به خودم فرصت بدم و از خداوند کمک و یاری بطلبم تا بتونم غلبه بر ترسها و تغییراتم داشته باشم .
میدونستم به تنهایی از پس این تغییرات، بر نمیام .میدونستم به یه نیروی برتر و بهتری نیاز دارم که منو تو مسیر هدایت کنه. به همین جهت شناختمو نسبت به خداوند بیشتر کردم و سعی کردم با کمک گرفتن از خدا بتونم تغییرات لازم رو در خودم بوجود بیارم .خیلی ساده و راحت به خدا گفتم : خدایا من ناتوانم! من بنده ی درمونده و عاجز تو هستم، واقعاً نیاز به کمکت دارم. دلم میخواد همیشه کنارم باشی و با کمک تو، بتونم قدم به مسیر بهتری بزارم.
خدایا خسته شدم ! واقعاً خسته شده بودم. هرچی دست و پا زدم ،هر چقد به خیال خودم، مراقب و مواظب همه چی و همه کس بودم نه تنها به هیچ نتیجه ی مطلوبی نرسیدم ،حتی اوضاع را خرابتر و خرابترم کردم.
دلم میخواد با داشتن تو ،همه چیو رها کنم و بسپارمشون به خودت .
انقد دیگه باورت کردم و بت یقین دارم که هر وقتو و زمانی که خودت معین کنی منو به خواستههام میرسونی .
حالا بعد از گذشت این همه سال متوجه شدم باید صبور باشم و همه چی و به دست زمان بسپارم بنابراین خودمو متعهد کردم که دیگه مسیر اشتباهی رو نرم البته که هنوزم اشتباهاتی ممکنه ازمون سر بزنه اما خدا رو شکر با یادآوری تجارب گذشته و درس گرفتن از همشون، امروز بهتر از قبل عمل میکنیم.
صد البته که آرامش امروزم حتی با 6 ماه قبلم از زمین تا آسمون فرق کرده .هرچی بیشتر میگذره با درک بهتری که از جهان پیدا میکنم به آرامش بیشتری میرسم.
نگاه و زاویه دیدم نسبت به خیلی از مسائل تغییر کرده .حتی خواستههام نسبت به گذشته بینهایت تغییر کرده.
سعی میکنم تو همه ی امور، در مقابل خداوند عاجز باشم و همیشه قدرت خداوند رو باور داشته باشم تا با آرامشی که دارم به اهداف و خواستههام دست پیدا کنم .
به عینه میبینم امروز، زندگی بهتر و زیباتری دارم که همه ی اینا، نتیجه ی افکار و باورهای درستی هستش که از استاد عزیزم آموختم .
دست از رفتارهای خودخواهانه ی خودم برداشتم و همه ی امور زندگیمو سپردم به دستان قدرتمند خداوند!
دیگه نگران همسرم نیستم، نگران فرزندام نیستم ،حتی نگران خودمم نیستم چون میدونم خدای مهربونو و قدرتمندم ،همیشه و همه جا مراقب و مواظب منه!
سعیم براینه که با احساس خوب ،درست توکل کنم.
امیدوارم همیشه و هر روز دنبال کسب آگاهیهای بیشتر باشیم تا بهتر بتونیم عمل کنیم.
استاد جونم مرسی و سپاس که هستی.
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد عزیزم
سلام به آقای هادی عزیز
خداوند متعال رو شکر که هدایت امروز من این فایل بسیار ارزشمند بود
نکاتی که در این فایل خیلی بر جان نشست. تسلیم شدن در برابر خداوند یگانه وسپردن همه امور به دستان پر قدرت اوست
مهاجرت. خیلی دوست دارم حتی در همون شهر به منطقه دیگری هم بری تاثیر گذار هستش امیدوارم خداوند مرا به جای مناسبی برای مهاجرت هدایت کنه خیلی دوست دارم. مکان زندگی رو تغییر بدم ومطمئنم خداوند هدایت ام می کند
نکته جالب دیگر پذیرش تمام وکمال مسئولیت زندگی خودمون هستش اولین گام برای موفقیت پذیرش هستش
نکته مهم برای من اینه اینکه در هر شرایطی که هستیم کار داشته باشیم. و ورودی مالی داشته باشیم من تو این زمینه خیلی باید روی خودم کار کنم خدایا هدایتم کن برای خرید خیلی از نیاز هم باید از همسرم درخواست پول کنم واین برای ام سخته ووابستگی ایجاد کرده به امید خدا بتونم این مساله رو حل کنم.
خدایا شکرت که مرا در مسیر هدایت قرار دادی وهر روز در توحید احساس رضایت بیشتری میکنم
از استاد عزیزم سپاسگزارم
از آقای هادی عزیز هم که با این فایل به من خیلی نکات را یاد آوری کرد سپاسگزارم
در پنا خداوند
سلام استاد عزیز
میشه لطفا تفکیک قائل بشید و توضیح بدین در مورد اینکه ورودی رو قطع نکنیم در حالی که شما رفتین به اون شرکت که کار میکردین و بدون اینکه کار عملی داشته باشید گفتین دیگه نمیخوام برای شما کار کنم و ورودی خودتون رو قطع کردین…
من الان شغل خودم رو دارم، شغلی هست که قبلا دوسش داشتم… اما الان دیگه نمیخوام تو این حرفه باشم …( فکر میکنم دلیلش اینه که من آدمی هستم که نمیتونم خودم رو به چالش نکشم… الان برام خیلی شرایط یکسان و آروم شده و شغل جدید که میخوام برم خیلی برام هیجان انگیز و جذاب هست و میدونم که اولش هیچ درآمدی نداره) به خودم میگم باید مثل استاد جسارت داشته باشم و شغل الانم رو بزارم کنار و تمرکز بزارم روی کار جدید، از طرف دیگه هم این حرف شما میاد به ذهنم که ورودی رو قطع نکنیم….
البته که در کار فعلی من به جایگاه معمولی رسیدم و خیلی زیاد پیشرفت نکردم… اگر حرفهای نشم احساس بدی بهم دست میده…
این دوراهی خیلی آزار دهنده هست برام
ممنون میشم اگر وقت بزارید و بهم جواب بدین
سلام دوست عزیز
یکی از ابهاماتی که در گفته های استاد وجود داره و به طور کامل واضح بهش اشاره نشده اینه که ایشون قبل از اینکه از کار استعفا بدن، به دلایل متفاوت که شرایط براشون ایجاد شده بود و زمان و پول کافی برای فعالیت غیرحرفه ای در دانشگاه بندرعباس در این زمینه رو داشتن .
و به این شکل به صورت ناخواسته دوره کاراموزی انگار گذروندن
برای پول و معروفیت و محبوبیت نبوده، ولی ذوق و شوق انجام این کار باعث میشده که انجامش بدن
و بعد که تصمیم میگیرن به صورت حرفه ای وارد سخنرانی بشن یه فرد اماتور نبودن
انقدر کلاس رایگان برگزار کردن که ترس و واهمه ای برای وارد شدن در این حوزه به صفر رسیده و تبدیل به استاد شده بودن
کما اینکه نتایج احساسی خودشون هم مزید بر علت بوده برای انجام این کار که بیان کشور رو گلستان کنن
که بعدها متوجه میشن قانون فرکانس اجازه نمیده گلستان ایجاد کنن
البته که انسان با اعتماد به نفسی هم بودن ( چون قانون برای پرروها همیشه راه رو باز میکنه ، البته پررو با اعتماد به نفس نه شرور )
پیشنهاد میکنم قبل از استعفا از محل کار فعلی دوره های لازم در زمینه شغل مورد علاقه بگذرونید و زمانی که امادگی لازم رو داشتین با تمرکز بالا واردش بشید.
کمالگرا هم نباشید که حتما همه چی بلد باشید و بعد وارد بشید.
خیلی دوست دارم استاد راجب این موضوع فایل دانلودی اماده کنن تا افراد دچار گمراهی نشن و با برداشت اشتباه از صحبت های استاد به بیراهه نرن
شاد و سلامت و تندرست باشید
سلام ودرود برشما خانوم شهیدی
استاد رفت استعفا داد
ولی ورودی خودشان رو قطع نکرد
درآن زمان موقعی که استعفا داد همزمان با تاکسی هم کار میکردند
وهمزمان با استعفا استاد ایشون آمدند تهران ومشغول برگزاری سمینار بودند
پس استاد ورودیشان را قطع نکردند.
سلام دوست عزیزم
باورتون رو برای کار جدید عوض کنید که اولش هیچ درآمدی نداره
من خودم از نظر مالی ذهنم ایراد داشت
من برای کارم بااین که هزینه آموزش دادم هیچ حقوقی دریافت نمیکردم تا ۱ سال بعدشم که گرفتم خیلی کم بود ولی
دوست من برای آموزش میکاپ هزینه نکرد به عنوان دستیاررفت و اون خانم هزینه دستیاری هم ازش نگرفت و تا۶ ماه هیچ حقوقی نمیدادن ولی انقدر باورهای مالی خوبی داشت که از ماه دوم حقوق خیلی خوبی دریافت کرد
پس کاری که شمامیگین هم شاید بشه از اولش درآمد داشت
درود بر شما استاد گرامی
و سلام بر خانواده صمیمی عباسمنش
همچنین عرض ارادت به هادی عزیز که با ارایه روند تغییرات خود راهگشای زندگی بسیاری هستی و بقول استاد خدا می داند در آینده صدها و هزاران نفر این داستان را می بینند و با انجام تغییر روی خود باعث گسترش جهان خواهند شد
من نیز درحال حاضر شرایطی مشابه روزهایی که به ته خط رسیدی را دارم و چک و لگدهای بسیاری را خورده ام و مدتی است در روند تغییراتم به سمت بهبود اوضاع مانده ام
بسیار مشتاق هستم که بقیه داستان را از زیان شما بشنوم و تفسیرهای استادانه استاد عباسمنش را
الان که این کلیپ را دیدم متوجه شدم هنوز آن تصمیم کیرا را نگرفته ام و از اعماق وجودم هنوز تصمیم به تغییر را نگرفته ام وگرنه نبایستی این تصمیم و شروع به تغییر زمان بر باشد
نجواهای بسیاری ذهن مرا اشغال کرده مثل اینکه دیگه نمیشه اوضاع سخت شده همه پل های پشت سرت خراب شده ابروت رفته دیگه سخته به اون روزهای اوج قبلی خودت برگردی و . . .
با الهام از داستان هادی عزیز و امید به هدایت الله یکتا مسیرم را تغییر میدهم و به این امید که روزی می رسد که از روند تغییراتم مثل هادی جان کلیپ تهیه می کنم
سیزدهمین روز نشانه امروزمن
سلام به استاد عباس منش خانم مریم شایسته عزیز و تمام هم فرکانسی های عزیز
واقعیت زندگی اینطوریه که اگه بفکر خودت نباشی هیچ کسی بفکرت نیست،یک حقیقته وقتی خودت نمیخای بلندشی حرکت کنی،دنیا تورو به حال خودت رها میکنه اگه درجازدی اونوقت روزات تکراری شد و بجای پیشرفت، پسرفت کردی داری به ته خط میرسی باید خودتو نجات بدی اگه سیلی خوردی چک خوردی سختیها رو لمس کردی پس بجنب اینبار از بلندی پرت نشی،لب پرتگاه یه چراغ کورسویی تو رو برمی گردونه این همون احساس وتفکرات شخصی وانرژی درونی ت هست،که هیچ انسانی زیاد ازش استفاده نمیکنه اصلا بهش نزدیک نمیشه چه برسه استفاده کنه،اما اگه دینگ استفاده ش به صدا دراومد مثل آقا هادی متوجه میشی برمیگردی مسیرو پیدا میکنی،مسیر لذت بردن،احساس خوب داشتن،تفکرات مثبت به خویش وهمنوع وهمه ی موجودیت جهان،مسیر شکرگزاری از مخلوق بی همتا،دوستان این کلیپ داره میگه اگه بیکاری همیشه خودتو سرگرم کاری کن تا درآمد داشته باشی دنبال منفی نگری منفی بافی کارهای ناشایست کشیده نشی،اگه کار نباشه پول نیست مجبوری در مدار بسیار پایین سیر کنی به جاهای باریک سوق پیداکنی،زندگی خودتو نابود کنی،و اینکه گفتمان زیبای استاد در مورد نوشتن قرارداد که از مهمترین واژه های امروزی،همه مون کسانی داریم در دور اطراف وشنیدیم طرف با شریک به مشکل خورد یه شب اومد جمع کرد همه رو فروخت صبح که رفت دید هیچی تو مغازه نمونده هیچ قراردادی هم نداره،قاضی میگه اگه یه کاغذ پاره که امضا شریکت داخلش باشه کافیه،اما قراردادی موجود نیست، مثل هادی که باعث شد زندگیش بره و مهاجرت کنه،مهاجرت یکی از بهترین داستانهای زندگی انسانهاست حتی خداوند در قرآن تاکید میکنه اگه جای پیشرفت و شکوفایی نداری مهاجرت کن تا فردا بازخواست نشی،آسمان همه جا آبیست،وسقف همه جا آسمان است،حتی پیامبر هم از مکه مهاجرت کرد بسمت مدینه،وخیلی ها دیگه،خداروشاکرم بخاطر این همه لطف ومهربانی صداقت و صمیمیت، انرژیک بودن،سالم وسلامت بودن و پر رزق و روزی بودنتون،یا حق