نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 13 - صفحه 8

335 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    آسمان گفته:
    مدت عضویت: 1564 روز

    به نام خدای بخشنده و مهربانم خدایی که عاشقانه هدایتم میکنه به بهترین مسیرها

    سلام به همه عزیزانم

    استاد چقدر این صحبتها عالی ،دلنشین، پر از الهامات و اگاهی هست که هرلحظه میگم خدایا تموم نشه، خدایا تموم نشه و دلم میخواد مدتها این فایل ادامه داشته باشه.

    یادمه اولین بار یا دومین باری که فایلی که نامه امام علی بود رو گوش میدادم(توی پرانتز بگم فردا روز تولد امام علی و روز مرد هست این روز عزیز رو به همه عزیزان به خصوص به استاد عزیزم بزرگ مرد دنیای خودم تبریک میگم)خیلی سعی کردم که صحبتهای استاد رو با یک موسیقی بدون کلام با صدای بارون میکس کنم که اخرشم موفق نشدم و فایل نصفه صداگذاری شد کلی امتحان کردم با نرم افزارهای متفاوت اما خب موفق نشدم و یکبار صدای استاد رو اومدم ضبط کنم که برش بزنم جاهایی که واقعا به من کمک میکرد رو بزارم نتونستم ، حتی بارها و بارها گفتم خدایا ای کاش استاد کتابهای خودشون رو صوتی هم میزاشتن که خیلی برای من کمک کننده و بهتر بود که هر لحظه توی گوشم باشه.

    وچقدر تحسین کردم دوست عزیزمون رو که اینقدر عالی تونستن روی فایلها کار کنن و تکرار باورهای مهم چقدر عالی بود و بینهایت بینهایت از استاد سپاسگزارم که این بخش از صحبتها رو هم گذاشتن و من رو متوجه این کردن که من که میگم خدایا من دارم روی خودم کار میکنم پس کو نتیجه به این درک از صحبتهای استاد رسیدم که (به میزانی که روی خودت کار میکنی نتیجه می‌گیری)من انصافا به قدر این دوست عزیزمون روی خودم کار نکردم من ساعت پنج و نیم صبح بیدار میشم و تمارین و بعد وارد سایت میشم نهایت تا ساعت ده صبح و گاهی بیشتر (تا زمانی که پسر کوچیکم خوابه)بعد کارهای روز مره و تمام .و نتایج من هم به همون اندازه است. دوست عزیزمون کلی گوش دادن کلی روی فایلها کار کردن منم نسبت به دوسال پیش خودم تغییراتی داشتم اما اونی که از خودم انتظار داشتم نبوده اونم به خاطر میزان کار کردنم بوده

    استاد در مورد احترام گذاشتن هم با تک تک کلمات شما موافق هستم یادمه یکبار که تلفنی با مامانم صحبت میکردم یکی از اقوام به یکی دیگه گفت این داره با مامانش صحبت میکنه به خاطر احترامی که داشتم موقع صحبت کردن به مامانم من حتی یکبار به پدر و یا مادرم تو نگفتم با اینکه یکبار یکی به من گفت مامانت که یک نفره چرا میگی شما؟؟شما برای جمع هست؟من گفتم برای احترام هم هست . و تا جایی که یادمه همیشه احترام بزرگترها و معلمان و بقیه رو داشتم همینطور هم دلم میخواد بقیه هم احترام من رو داشته باشن

    استاد بینهایت ممنونم بابت گذاشتن فایل دوست عزیزمون و بینهایت ممنونم از دوست خوبمون به خاطر انرژی و زمانی که گذاشتن برای تهیه این فایل عالی و پربار از همه لحاظ

    خدایا ما را هدایت کن به راه کسانی که به آنان نعمت داده ای نه انان که غضب کرده ای و نه گمراهان آمین یا رب العالمین

    در پناه خدای مهربانم باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  2. -
    صالح گفته:
    مدت عضویت: 1240 روز

    از خدا جوییم توفیق ادب

    بی ادب محروم گشت از لطف رب

    بی ادب تنها نه خود را داشت بد

    بلکه اتش در همه آفاق زد

    مائده از آسمان در میرسید

    بی شریُ و بیعُ بی گفت شنید

    در میان قوم موسی چند کس

    بی ادب گفتند کو سیر و عدس؟

    منقطع شد خوان نان از آسمان

    ماند رنج زرعُ بیلُ داس مان

    باز چون عیسی شفاعت کرد حق

    خوان فرستادو عنمیت بر طبق

    مائده از آسمان شد عائده

    چون که گفت انزل الینا مائده

    باز گستاخان ادب بگذاشتن

    چون گدایان زله ها برداشتند

    هر چه بر تو آید از ظلمات غم

    آن ز بیباکی و گستاخیست هم

    مولانا میگه بی ادب محروم گشت از لطف رب

    واقعا ادب و احترام نشان دهنده فرق بین انسان و غیر از انسانه

    استاد بزرگ سلام

    استادی برازنده شماست

    و مرسی که در عمل یاد میدی به ما ارزش قائل شدن برای خودمون رو

    سلامی دوباره به داش رضای بزرگ

    آقا این سلسله فایلا خیلی حال میدن بهم

    مثل سریال جذابه برام و منتظر بعدیشم

    و از دوستای دیگه که نتایج دلخواهشون رو گرفتن در خواست دارم مثل آقا رضا ویدئو بفرستن تا من از شماها یاد بگیرم

    شاید اگه بگم نقطه عطف من در پیشرفت

    در رهایی

    در جدی گرفتن تمارین استاد

    در توحید عملی

    و…

    ازین فایل ها بوده اغراق نکردم

    احساس میکنم مدارم یه درجه بالا تر رفته

    قبلا این جمله رو اگه کسی میگفت یا یبار شنیدم خانوم شایسه گفتن

    درک نمیکردم مدارم بالا رفته چیه

    اما حس میکنم چند روزه یه جوری شدم

    یه بیخیالیه نشعت گرفته از ایمان رو حس میکنم

    یه رهایی

    یه جنسی از امید به اینکه اوضاع قراره به نفع من رقم بخوره

    قبلا فقط در موردش حرف میزدم

    مینوشتم

    فکر میکردم

    اما الان حس میکنم دارم

    سلولی اجراش میکنم

    توحید عملی شدم

    خدایا شکرت

    استاد ازت ممنونم

    از خودمم ممنونم که انقدر ادامه دادم

    و ادامه دادم

    و ادامه دادم

    که داره شخصیتم عوض میشه

    دارم ارامش رو تجربه میکنم

    در بیشتر ساعات روزم

    خدایا منو به راه راست

    به راه کسانی که به انها نعمت دادی هدایت کن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  3. -
    اکرم مهدی گفته:
    مدت عضویت: 1217 روز

    به نام خدا

    سلام خدمت آقا رضا و استاد عزیزم ومریم جان گرامی

    سپاسگزارم از خدا که دوباره فایل جدید گوش دادم ممنون از ادیت زیبای آقا رضا عطار روشن که لابه لای فایل کارهای استاد قرار داده است

    چقدر من منقلب شدم از جملات استاد درباره جملات باور ساز ثروت باور کنید که الان که چهل سال از عمر من گذشته این اولین یار که می شنوم

    خداوند مقدر کرده که تو ثروتمند بشوی وتقدیر تو این است که ثروتمند بشوی واقعا این جملات عالی بود

    چقدر عالی آقا رضا این جملات را برای باور سازی خودش استفاده کرده ومن از شنیدن این جملات زیبا لذت بردم وجملات ناب درباره لذت بردن از زندگی این که عامل لذت بردن در نوع دیدگاه ماست نسبت به رویدادها واینکه تمرکز بر نکات مثبت داشتن عامل لذت است نه عوامل بیرونی مثل مشروب ومواد مخدر وغیره …..

    استاد جان من با گوشت وپوست خود دارم این لذت بردن را تجربه می کنم از وقتی با سایت شما آشنا شدم روابط من با فرزند بیست ساله ام مثل دو دوست شده ،روابط من با همسرم در سطح بسیار بالایی قرار گرفته وضعیت مالی من ارتقا پیدا کرده وحتی به تناسب اندام به لطف دوره قانون سلامتی رسیدم تمام این ها لذت فوق العاده در زندگی من هستند الهی شکرت خدا

    استاد عزیز ودوستان گلم از وقتی که تمرکز بر نکات مثبت وسپاسگزاری وکنترل ورودی ها شروع شد زندگی من در تمام ابعاد در حال رشد ومی دانم این رشد تا زمان حیات با کنترل کردن ادامه می یابد

    از وقتی که این جملات را شنیدم که خداوند بیشتر از من دوست دارد ثروتمند شوم وجهان در حال گسترش است وبا ثروتمند شدن من ،به رشد جهان کمک می شود وضعیت مالی من تغییر کرد باورهای من تغییر کرد وایمان پیدا کردم قوانین خدا همین هاست وباید ببینم وبشنوم وادامه بدهم

    الان بسیار علاقه دارم گیاهان رو نگاه کنم چون در من باور زایش وفراوانی وزیاد شدن را تقویت می کند .

    دوست دارم بشنوم که هرروز بدن ما در حال ایجاد سلول های جدید وسلول های قدیمی از بین می روند وبحث بیماری در ذهن من با افزایش سن ازبین بره .

    وهزاران باور زیبای دیگه الان راحت پول خرج می کنم ومیگم دوباره جایگزین میشه چندین برابر چون باور دارم خدای من خدای فراوانی هاست که بی دریغ می بخشه به شرط ایمان من به چنین خدایی

    باید بشنوی وعمل کن ونتایج ببینی وبشه باور وبشه جزئی از شخصیتت جوری که تو،من ،شما همه به این صورت بیاندیشیم ورفتار کنیم

    خدایا دوست دارم برای قوانین بدون تغییر ت که اینقدر زیبا وبی نقص به من نشون میدی ومن رو به صراط المستقیم هدایت کردی

    عاشقتم که عاشقمی خدا

    برای همتون از خدا بهترین هارو میخام عزیزان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      فاطمه سليمى گفته:
      مدت عضویت: 1760 روز

      اکرم خانم گل سلام

      از خوندن کامنت پر از حس و حال خوبت لذت بردم

      و خیلی خوشحال شدم که با تمرکز بر زیباییها و سپاسگزاری و کنترل ورودیها در تمام ابعاد در حال رشد و پیشرفت هستی

      خدا رو شکر که با تمام وجودت داری لذت بردن از زندگی رو تجربه می کنی

      همه ما وقتی که تمرکزمون رو بر زیباییها و نکات مثبت میزاریم می بینیم که زندگی چقدر زیباتر میشه

      از شما سپاسگزارم

      در پناه خدا موفقیتهات روز افزون باشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    سالار تیموری ثروتمند گفته:
    مدت عضویت: 2923 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین

    سپاسگزار خداوندم که من را هدایت کرد به این مسیر فوق العاده

    وقتی این فایل را دیدم رفتم تمام کامنت هایی که طی این 5 سال در سایت منتشر کردم را دیدم (البته زیاد هم نبودن متاسفانه)

    دیدم که همیشه از ابتدا از واژه استاد استفاده کردم برای شما و البته برای اطمینان چک کردم چون از روز اول که وارد سایت شدم و فایل ها را دیدم (اون زمان بسیار انسان منطقی بودم و هیچگونه اعتباری برای کسی یا چیزی که قابل دیدن نباشه قایل نبودم حتی برای خداوند و فقط پول برام مهم و ارزشمند بود البته الانم هست یعنی فقط مادیات به چشمم میومد البته که شرایط مالی بسیار وحشتناکی هم داشتم) متوجه شدم که با یک شخصیتی روبرو هستم که تا به اون روز و تا به اون سن کسی برام انقدر محترم بزرگ و معتبر نبوده و در ذهن من یک شخصیت فرازمینی از استاد شکل گرفت چون ثروت استاد میلیاردها برابر بیشتر از اون چیزی بود که من در رویاهام هم بهش فکر نمیتونستم بکنم از طرفی استاد را از بچگی به واسطه رابطه فامیلی و رفت و آمدهای بسیار زیاد میشناختم و کلا در ذهنم سید حسین عباس منش یک انسان دوست داشتنی ، خوشرو و محترم بود تازه به این ذهنیت من در مورد سیدحسین عباسمنش به واسطه این سایت ثروت رویایی هم اضافه شده بود و دیگه استاد و آموزش های رایگانشون بینهایت به دل من نشست وسید حسین عباسمنش که تمام اون شرایط مالی افتضاحشون را در بندرعباس از رفتن به خونه سیمانی و سوار شدن اون پیکان داغون که الانم یادم میاد خندم میگیره را با چشم دیده بودم ، حالا از لحضه ورودم به این سایت در ذهن من تبدیل شد به یک انسان خاص

    دیگه برای من سید حسین عباسمنش استاد که چه عرض کنم خدای من بود

    تا اینکه رفته رفته بیشتر با آموزش ها آشنا شدم و اصلا متوجه شدم ثروت فقط پول نیست و ادامه مسیر تا الان که خداراشکر شرایطم و زندگیم و نعمت هام قابل مقایسه با قبل از آشناییم با این آموزشها نیست

    اما استاد عباسمنش هر روز برام مقدس تر و قابل احترام تر و بزرگ تر میشد ، هرچقدر توی این سال ها درکم از قانون بیشتر میشد و نتایجم بیشتر و خوشبختیم و احساس رضایتم از خودم و زندگیم بیشتر میشد ، استاد شما هم برام مقدس تر و محترم تر میشدین.

    استاد من متوجه حس آقای عطارروشن نسبت به شما میشم برای من واقعا شما فراتر از دوست ، رفیق ، خانواده یا هرشخص دیگری در زندگیم هستین ، اگر شما مفهوم شرک را به من آموزش نداده بودین حتما مشرک میشدم و این نعمت ها را از طرف خدا نمیدیم و شما و آموزش هاتون را دستی از طرف خدا نمیدیدم.

    وچون شما همیشه در آموزش ها میگین که به کسی درباره این موارد صحبت نکنین من هم در فامیل سعی کردم که نگم از آموزش های شما استفاده میکنم البته رفت و آمد خاصی با فامیلمون ندارم و کلا چندماه یکبار میبینمشون ولی برای خودم هم جالب بود اون شب زمانی که به صورت اتفاقی بعد از یک سال منزل پدر بزرگم بودم و پدربزرگم به عموم گفتن که با سید تماس بگیرین میخوام باهاش صحبت کنم من اول جا خوردم و با خودم گفتم نه بابا استاد توی سفره (چون من هر روز سایت را چک میکنم و همه فایل هارا میبینم میدونستم سفر هستین) عمرا الان جوابه عموم را بده چه برسه به تماس تصویری با این سرعت اینترنت ایران،عموم به شما پیام داد ظاهرا و چندساعت بعد عموم گفت سید تماس گرفته و تماس تصویری وصل شد استادم لحضه ای که صدای شما پخش شد و با عموهام و بابام و بقیه داشتین صحبت میکردین قلب من داشت تند تند میزد که عه الان استادا میبینی چی قراره استاد بهت بگه یا چی بگی اصلا و استادم از خوشحالی هیجان زده شده بودم

    استادم لحضه ای که شمارا دیدم آنلاین اصلا بی اختیار گفتم سلام استادم اصلا دست خودم نبود و اون شب از احساس خوب تا صبح خوابم نبرد و ای کاش هر روز میدیدمتون از نزدیک یا ای کاش من امریکا بودم یا شما ایران بودین نمیدونم ولی این بزرگ ترین خواسته منه از خداوند

    استاد لحضه ای که در سفربه دور امریکا در اون کویر با ماسه های شبیه برف گفتین قرار بوده بیاین ایران و کنسل شده واقعا ناراحت شدم و احساسم بد شد یا لحضه ای که در فایل قبلی چمدون ها را نشون دادین و گفتین با اینا قرار بود بیاین ایران واقعا ناراحت شدم که چرا من بیشتر روی خودم کار نمیکنم که شرایطم جوری بشه که بتونم برم امریکا و استادم را ببینم از نزدیک ، ولی کلی انگیزه گرفتم که نتایج بیشتری کسب کنم که امدین ایران حرفی برای گفتن داشته باشم یا اینکه بیام امریکا

    استاد همه ی این کامنت را نوشتم که بگم بیشتر از اون چیزی که فکرش را بکنین برای من قابل احترامین واژه استاد واقعا کمه برای شما و وظیفه منه که حداقل از واژه استاد برای شما استفاده کنم ولی خوب پیش میاد که خود من هم با شما احساس راحتی بکنم و از واژه استاد استفاده نکنم که اصلا هم قابل توجیح و قبول نیست این رفتار و این کامنت را نوشتم که تا اخر عمر فراموش نکنم

    باز هم استادم اگر جایی سهوا از واژه استاد استفاده نکردم از شما معذرت میخوام و با تمام وجود از شما بابت زحماتی که طی این سال ها کشیدین که سایت و آموزش ها به کیفیت امروز رسیدن قلبا سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  5. -
    یکتا سعادت گفته:
    مدت عضویت: 1589 روز

    سلام گرم به استاااااد جاااااااان جااااااان

    و مریم جونم

    و دوستان جان

    استاد چقد دوست دارم شما را از نزدیک ببینم

    استاد عزیزم دوستت دارم

    استاد جااان من همیشه تو خونه تنهام هستم

    با خدا صحبت میکنم از فایلهاتون

    میگم استاد عباس منش

    اخه شما استادم بهترین و عالی ترین استاد جهان هستید.

    شما عشقید شما به من خودشناسی اموزش دادید

    شما منو بخودم اوردید

    شما ب من درست زندگی کردن یاد دادید

    شما ب من ارامش یاد دادید

    شما همه چیی ب من یاد دادید

    شما به من بخشش یاد دادید

    رهایی رو

    لذت رو

    اگه بهم بگی یکتا تو از وقتی که با فایل های اموزش

    من اگه بخودت نمره بدی چند میدی

    میگم استاااااااد جان من صفر بودم تو خودشناسی

    ولی الان به 80 رسیدم

    ولی خیلی باید رو خودم کار کنم چون خیلی بیشتر ازینا باید بهترشم

    استاد دارم با گریه براتون مینویسم با یه حسی عجیبی

    میدونم حسمو گرفتی

    دوست دارم برات بنویسم

    شما استاد عزیزم منو با پدرم اشتی دادی پدرمم کلی برات دعا کرد

    منم همین طور

    می خوام براتون بنویس

    من از پدرم خیلی کینه داشتم و دوسش نداشتم

    من تو یه شهر بزرگ بدنیا اومدم و یه برادر دارم

    من فرزند بزرگ هستم.

    من اصلا خانواده درستی نداشتم و پدرم بخاطر اوضاع کاری ک درامد نداشیم از شهر به یه روستایی دور افتاده اومدیم. چون پدرم تو شهر ک بودیم در امدی نداشت و نتونست اجاره بده

    با پولی ک داشیم یه خونه 80 ساله کلنگی تو روستا خریدیم

    من وقتی خونه رادیدم ترسیدم چون سقفش پایین بود

    و باران زده بود کاهگلی بود و سقفش پایین بود

    دوتا اتاق داشت و یه حیاط کمی بزرگ

    من کلاس اولمو از دی ماه تو اون روستا گذروندم

    پدرم اعتیاد پیدا کرد اوضاع زندگیمون اصلا خوب نبود

    کار به یجایی رسید ک دیگه هیچی نداشتیم بخوریم

    مادرم از همسایه هومون بخاطر اینکه من و برادرم

    گرسنه نمونیم نون ماست حالا هر چی میگرفت میداد ب ما مادرم ب پدرم گفت برو سرکار بچه هام گرسنن

    روم نمیشه از همسایه هامون وسیله بگیرم پدرم

    گفت بذار بمیرن این تو دل من مونده بود هیچ وقت

    نتونستم فراموش کنم. استاد این زندگی چند سال طول کشید

    داییم اومد مادرمو برد من تنها شدم خیلی غصه میخوروم چون مسولیت برادرمم ب عهد من بود

    پدر که نبود مادر نبود

    گرسنه بودیم گریه میکردیم

    این کار بشدت روی من تاثیر گذاشته بود

    ولی نفرت من بیشتر و بیشتر میشد از پدرم

    بد چند ماه مادرم اومد با اونم صحبت نمیکردم میگفتم تنهامون گذاشتی رفتی نباید میرفتی که از جفتشون کینه داشتم

    حالا بگذریم

    یه شب من خیلی گرسنه بودم مادرم گفت بخواب هیجی نیست

    منم رفتم تو رختخوابم سرمو کشیدم گریه کردم

    زیر پتو بخدا گفتم خدا جون تو هم چیزی نداری

    همین همینو گفتم گفتم من نمی خوام دیگه گشنه باشم گرسنه بخوابم برام غذا بفرست.داشتم زیر پتو کلی گریه میکردم گفتم مگه تو برای حضرت مریم غذا نمیاوردی باید برای منم بفرستی

    (مگه چند سالم بود

    کلاس دوم ابتدایی بودم)

    گفتم برام بفرست یه رب بدش اروم شدم ولی ولی بد اروم شدنم یه صدایی شنیدم بهم گفت الان برات غذا میاد

    و احساس کردم ی دستی داره موهامو نوازش میکنه و بهم گفت دیگه تمام شد هیچ وقت گرسنه نمیمونی

    ولی این صدا و اون نوازش منو اروم تر کرد

    بد درومون زدن همسایمون بود من زیر پتو بودم

    صدایی همسایمون شنیدم ب مادرم گفت من شام خیلی درست کردم اینم برای شما اوردم

    شامی ک من دوست دارم اورده بود

    یه دیس بزرگ برنج با ماهی سفید مادرم بیدارم کرد

    گفت میدونم بیداری پاشو غذا بخور دیدصورتم باد کرده بقدری گریه کرده بودم

    گفت برو صورتتو بشور بیا من غذام خوردم

    خوابیدم

    پدر بزرگم فرداش اومد با کلی وسیله همه چی اورده بود

    تمام چیزای ک من دوست داشتم گرفته بود

    اندازه چند ماه خرجی ما را اورده بود

    بد یه حسی همون موقع ک 8سالم بود بهم گفت دیدی دیگه گشنه نمیمونی

    بد نشستم گریه کردم پدر بزرگم خیلی مهربون و خوش اخلاق بود

    گفت تو گوشم هر وقت چیزی تموم شد اون موقع تو روستامون تلفن نبود که گفت نامه بنویس بده عمت برام بیاره عمم هر دوهفته بهم سر میزد

    گفتم باشه بد نشستم تو پلمون گفتم این کیه با من حرف میزنه تو فکر بودم

    بد چند ماه مادرم از خدا حرف میزد نماز میخوند

    منم مدرسه خانمم میگفت اگه تنها موندید با خدا صحبت کنید

    من روضه های ک مادرم میرفت خانمی صحبت میکرد

    از خدا بزرگی خدا

    بد اونجا فهمیدم همون ک با من حرف میزنه خداس

    پدر بزرگم چند سال خرج زندگی ما راداد بد اونم

    اول راهنمایی بودم

    مادرم گفت میخوام مدرسه شبانه بنویسمت اونجا ازت نگهداری میکنن

    سه سال اونجا هستی بجز پنجشنبه و جمعه

    رفتم مدرسه وارد بهشت شدم

    دوستان خوب

    معلم های خوب

    مدرسه خوب

    غداهای خوب

    بد دیدم چقد من فرق دارم با دوستام

    چقد تو ناز و نعمت هستن

    چه مدادهای

    چه لباس های

    چه لوازم های

    ولی من

    با لباس کهنه و پاره

    بدون مداد رنگی

    بدون خورکار

    کیف کهنه

    همه چی کهنه پاره

    دوستام میگفتن پدرم برام همه چی میگیره

    ما ماشین داریم چند تا خونه داریم

    ولی من از همشون ضعیف تر بودم

    درسم سال اوم افتصاح بود

    یه روز مدیرم خیلی بد اخلاق بود گفت تو چرا انقد تو فکری

    (من چهره زیبایی دارم همه جا رفتم چهرمو تحسین کردن)

    مدیرم گفت چقد تو خوشگلی گفت تو فرق داری با دانش اموزهای دیگم

    اخه خیلی دانا بودم

    بیا باهام صحبت کنیم

    نشستم خیلی حرف زدم گفتم کاش پدرم ثروت مند بود

    براش درد دل کردم چیزی بهم نگفت ارومم کرد

    در اومدم گفتم کاش پدرم بمیره

    معلمم گفت دیگ این ح ف نزن گفتم دوسش ندارم

    معلم هام هر کدوم وسیله میگرفتن ب عنوان جایزه

    بهم میدادن

    ولی من میدونستم بخاطر اوضاع ک داشتم میخریدن

    تملم لباس های من نو شد

    وسیله هام نو شد

    دیگه من فهمیده بودم خدا داره همه کارهای من انجام میده

    همه چی عالی شده بود

    سه سالمم تموم شد

    دیگه من باید برمیگشتم خونه پدرم

    گفتم خدا من نمیخوام برم میخوام زود ازدواج کنم

    بخدا گفتم که چه ویژگی داشته باشه همسرم

    از تمام تضادهای ک داشتم یادم میومد میگفتم همسرم این باشه اینو داشته باشه اونا داشته باشه

    چند صفحه نوشتم گذاشتم لای قران

    دیگه اینا میدونستم که تمام کارهامو خدا انجام میده

    چون ایمان من از همون شب شروع شد و دیدم ک کارهام خود ش پیش میرفت

    من برگشتم دوسال بدش ازدوام کردم

    بد سر جهیزیم دوباره گفتم جهیزیه خوب می خوام خدا بهم همه چی بده استاد جان همه چی بردم

    یه جهیزیه ی خدا بهم داد ک یادم می افته خودم میگم چطور شد ک من سال 84این همه جهیزیه اوردم

    دوتا خاور بزرگ وسیله‌ هام شدن ک هیچ کس باورش نمیشد

    دیگه ایمانم بیشتر شده بود

    خدا شد همکسم

    ولی کینه های من بود

    با شما اشنا شدم

    این کینه 32سال با من بود چون هم پدرم و هم من

    از همدیگه خوشمون نمیومد

    تو یه فایل در مورد غیبت و کینه حرف میزدید

    بیشتر فایلاتون از پدرتون و اخلاقش میگفتین

    یه روز ب خودم گفتم بیا پدرتو ببخش

    نجواها اومد

    نه

    گفتم نه ولش کن نمیبخششم اون کودکی مو جوانی منو گرفته

    چند ماه بدش یکم بیشتر با فایلاتون گوش دادم اروم

    تر بودم گفتم بیا پدرتو ببخش

    ب خودت کمک میکنی خودت رهایی اخه چقد چند سال ولش کن

    رفتم تو بغل خدا گریه کردم گفتم منو ببخش من پدرمو میبخشم بخاطر خودم ک رهاشم اصلا پدرم بهترین پدر دنیاست

    تو کارمو درست کن

    چند سال بود پدرمو ندیده بودم

    زد خالم فرداش زنگ زد گفت پدرت بیمارستانه حالش خوب نیست

    بیا

    خب من تهران زندگی میکنم و سه ساعت راه تا شهرمون

    گفتم باشه مرسی قطع کردم

    فایل خدا را بشناسید بود یا همین فایلی ک اقای عطار روشن گفتن بود فک کنم یادم نیست فقط در مورد خدا بود

    همون لحظه گفتم فایل گوش میدم دیگه میخوام رهاباشم لذت ببرم پدرمم میبخشم

    زنگ زدم همسرم گفتم پدرمو میخوام ببینم

    گفت چی گفتم میای یا برم خودم با ماشینم

    گفت میام

    تو ماشین گفتم این نشونه بود خالم زنگ زد

    خودمو بخدا سپردم رفتم

    گفتم هر چی بشه من پدرمو میبینم میبخشم

    این داستان من برای 3 سال پیشه

    رسیدم پدرم منو دید گریه هاش بند نمیمومد

    بغلش کردم بوسش کردم پاهاشو دستاشو

    اونم دستای منو بوسید

    گفت منو ببخش اخه پدرم خیلی دست بزن داشت

    کمرم اسیب دیده بود عمل کرده بودم

    بدنم خورد میشد زیر دستش

    گفت منو ببخش گفتم بخشیدمت توام منو ببخش

    من با فایل های استاد آغوش پدر ک سالها بود نداشتم

    تجربه کردم

    ب لطف خدا

    پدرم گفت شنیدم خیلی موفق شدی

    گفتم اره

    استاد سه سال میگدره از خدا خواستم پدرمو بهم برگردونه پاک باشه

    پدرم بد دیدن من پاک شد

    کار کرد

    یکم کوچلو زندکیشو تغییر داد از نظر مالی

    ولی از نظر رفتار و اخلاقش خدا میدونه

    از 0 به 100 رسیده

    بسیار خوش اخلاق

    بسیار مهربون آروم

    و

    فردا روز پدر تبریک میگم به استادم ب پدرم سید حسین عباسننش

    و پدر خودم

    و دوستان عزیزم تو این سایت تبریک میگم

    اینم بگم که من از هر نظر

    از تمام دوستان مدرسم

    فامیل هام چه پدری چ مادری و همسرم

    الان موفق تر هستم

    از هر نظر پیشرفت های عظیمی داشتم

    ادامه تحصیل داشتم

    همسرمم تشویق کردم از دیملم به ارشد ادامه دادیم

    چند خونه

    دوتا ماشین

    زمین

    من با کمک خداوندم از اون شرایط به شرایط عالی رسیدم

    در بهترین نقطه تهران خونه خریدم

    ک کسانی تو این شهر اومدن میگن ما نتوستیم

    شما چطور از شهرستان اومدید تونستید

    روابط عمومی عالی ک هرکس با من اشنا میشه

    میگه تو خیلی تاثیر گذاری

    و زندگیمون خیلی تو ارامشه و عالی پیش میره

    چون میبینیم تو تو ارامشی زندگی میکنی ما هم ازت الگو میگیریم

    رفتلرم با همسرم و فرزندانم عالی

    دوسال پیش یکی از همکلاسیمو دیدم

    شاگرد اول کلاسمون بود0

    گفت تو از همه بیشتر رشد کردی

    ما هنوز تو روستا زتدگی میکنیم

    ب لطف خدای عزیزم

    به تمام خولسته هام رسیدم

    استاد 3 سال با پدرم بقدری صمیمی هستم ک نگو

    شما من وپدرمو اشتی دادید

    و از خدای عزیزم سپاسگزارم

    ک شما را ب از طریق یوتیوب با من اشنا کرد

    خواستم فردا روز پدره جشنمو

    با خانواده عباسمنش بگیرم

    و برای پدرم هدیه گرفتم و امشبم میرم تو اغوشی

    ک 32 سال تجربش نکرده بودم

    و الان وارد سن 36 میشم

    و الان بهترین اغوش برام

    استاد ازت ممنونم

    خدا را شکر ک هستی

    پدرمم دعات میکنه

    شما را ب خدای بزرگ میسمارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
    • -
      محمد دِرخشان گفته:
      مدت عضویت: 1919 روز

      سلام خانم سعادت

      چه کامنت زیبا و تاثیر گذاری

      خودش به تنهایی یه کتاب زندگی نامه بود

      بهتون تبریک میگم به خاطر موفقیت‌های بزرگی که داشتید و به خاطر بخشش پدرتون

      اشکم درآمد واقعا دلی و قلبی نوشتید

      اکثر کسانی که با استاد و این مباحث آشنا میشن با برخورد به ناخواسته ها و مشکلات فروانی که دیگه خودشون عاجز موندن از حل آنها

      کلی لذت بردم از عزم و اراده ای که داشتید و به خداوند نشون دادید

      سپاسگزارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      اسداله زرگوشی گفته:
      مدت عضویت: 1268 روز

      سلام و درود خانم سعادت عزیز

      بقدری زیبا نوشتی که هر لحظه و هر ثانیه اش رو تصور کردم و مثل فیلم از جلو چشمام رد میشد و اشک چشمام بند نمی اومد. اینم نمی دونم چه حکمتیه که هم اشک تصور سختی هایی بود که بر شما و خانواده تان گذشته و هم اشک خوشحالی برای شرایط الانتان، اشک خوشحالی برای ایمانتان؛ اشک خوشحالی برای در آغوش گرفتن خداوندتان؛اشک خوشحالی برای برای در آغوش گرفتن پدرتان ؛ اشک خوشحالی برای برای وجود استادمان؛ اشک خوشحالی برای ثروت و روابطتان؛ اشک خوشحالی بابت… این آخرین کامنت امشب بود که خواندم و با این اشک ها انگار سبک شدم، لطیف شدم؛ دلم سیقل داده شد… خدایا شکرت بابت همه چیز…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        یکتا سعادت گفته:
        مدت عضویت: 1589 روز

        سلام

        اقای زرگوش عزیز

        خیلی خیلی ازلطف شما سپاسگزارم بابت

        خوندن کامنتم

        و وقت گذاشتید

        شما ب قدری زیبا مینویسید

        ک من همیشه کامنت های فوق العاده شما را می خونم

        و امروز وقتی دیدم شما برام نوشتید

        بقدری خوشحال شدم ب خودم گفتم ببین کی برات کامنت گذاشته اقای زرگوش

        خیلی خوشحال شدم

        و از شما سپاسگزارم

        به خدای بزرگ مهربون سپردمتون

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    Rojina گفته:
    مدت عضویت: 1787 روز

    سلام به استاد و دوستان عزیزم

    استاد مرسی بابت توضیح این نکته ظریف راجب احترام.

    این یه مشکلی بود که همیشه من داشتم با دوستانم.

    خیلی موقع ها به قول شما اصلا روابط به همین دلیل خراب می‌شد که مرز بین احترام و صمیمیت از بین می‌رفت و این اصلا خوب نبود.

    و اینقدر این موضوع برای من تکرار شد که حتی توی دانشگاه بچه ها استادا رو با اسم کوچیک بین خودشون صدا می‌کنن، با تصور صمیمیت یا خفن بودن یا اینکه مثلا ما بالاتر از این حرفاییم که خودمون رو غرق این کلیشه ها کنیم!!!

    خب این به نظر من اصلا درست نیست.

    هرچند که باید اعتراف کنم که خودم هم بارها تحت تاثیر محیط قرار گرفتم و خطا کردم، اما حداقل سعی کردم وقتی تو تنهایی خودم به اصول و عقاید خودم برگشتم، بفهمم که کارم اشتباه بوده و سعی کنم دیگه تکرارش نکنم و خودم رو اصلاح کنم.

    اتفاقا دیروز مسابقه کد نویسی مبهم بود، رئیس هیات داوران که یک مرد جوانی بود توی افتتاحیه مراسم در همین مورد صحبت کرد که فکر نکنین چون نسل جوونین (حالا خودشون از اصطلاح نسل z استفاده می‌کردن که من دقیقا نمی‌دونم فسلفش چیه و از کجا اومده) و قدرت نه گفتن دارین و جسورتر و شجاع تر از نسل های قبلی هستین، نباید احترام قائل باشید برای افراد.

    خداروشکر من توی خانواده ای بزرگ شدم و با افرادی مراوده داشتیم که همیشه احترام از اهمیت و اولویت بالایی برخوردار بوده و منم سعی کردم تا جایی که می‌تونم به این اصول پایبند باشم.

    و انصافا هم وقتی خودم رو مقایسه می‌کنم با همسن و سال های خودم و دوران مدرسه و جدیدا دانشگاه رو مرور می‌کنم می‌بینم که این شاید تنها موردی بوده که همیشه رعایتش کردم. هرچند که میگم خیلی وقت ها از زیر دستم در رفته و شیطون گولم زده. حتی یه برهه کوتاهی این فکر رو می‌کردم که خب چرا باید به فردی که چند سال بیشتر از من روی زمین اعمال حیاتی داشته احترام بذارم و آخه این چه برتری محسوب می‌شه؟

    ولی بعد به این نتیجه رسیدم که درسته که شاید صرفا عمر طولانی تر یه آدم دلیل برای احترام بهش نباشه اما چون معمولا فردی که بزرگتره تجربه بیشتری از زندگی داره باید بهش احترام گذاشت. در واقع عامل احترام، اون فرکانس ‌پختگی و wise بودن و خردمندی اون آدمه که غالبا با عامل سن گره خورده یا حداقل ساده ترین و دم دستی ترین معیار ما برای سنجش تجربه فرده.

    و ما به تجربه زیسته ی اون فرده که احترام می‌ذاریم و نه به سن عددیش.

    و الان که دیگه شما هم واضح این موضوع رو شرح دادین من خیلی خوشحال تر شدم و دوباره به خودم تعهد دادم که خیلی مراقبتر باشم وقتی که با پدر و مادرم، استادان دانشگاه، دوستای بزرگ تر از خودم و هر انسانی روی زمین حتی یه بچه کوچک باید احترام بزارم.

    با اینکار اولا من خودم احساس بهتری پیدا می‌کنم، شخصیت بالاتری از خودم نشون می‌دم ‌و توی ارتباطاتم و دید آدما نسبت بهم تاثیر مثبت میذاره. (به شرطی که ادا درنیارم)

    و بعد هم طبق قانون خودم احترام بیشتری می‌بینم. چون همونطوری رفتار می‌کنم و احترام می‌زارم که دوست دارم به من هم احترام گذاشته بشه.

    من یه موقع هایی وقتی با دوستان خانوادگیمون رفت و آمد می‌کردیم و بچه هاشون از من بزرگتر بودن، نمی‌دونستم که الان من اینارو چی صدا کنم و چجوری خطابشون کنم؟ پیش خودم میگفتم اگه فقط اسمشون رو صدا کنم، می‌گن انگار نه انگار که بچه ما چند سال ازش بزرگتره! اگه میگفتم خانم/آقا … می‌گن نگاه کن چجوری خودشو شیرین می‌کنه یا چه زبونی می‌ریزه و خلاصه برای هر لفظی یه توجیحی ذهنم می‌ساخت. تا اینکه دیگه رها کردم و گفتم اصلا ولش کن هرچی به زبونت اومد در اون زمان همونو بگو.

    نتیجه بهتر شد ولی باز هم چیزی که من می‌خواستم نبود.

    بعد که عمقی تر به قضیه نگاه کردم دیدم که پای یه موضوع خیلی مهمتر در میونه، که موجب شده به جای متن به حاشیه بپردازم و اون چیزی نبود جز ضعف در عزت نفس.

    این الفاظ در ظاهر ممکنه که خیلی مهم باشه و واقعا هم هست و نمیشه انکار کرد که تاثیرگذاره.

    اما موضوع مهمتر چیزیه که در ظاهر نیست و درونیه.

    مهمتر اینه که اون لفظی که بکار می‌برم، از احترامی بیاد که من در قلبم به اون آدم می‌ذارم. که این هم برآمده از باورهای بنیادین منه. خصوصا راجب عزت نفس.

    یعنی در نگاه عمیقتر با بکار بردن الفاظ احترام این اتفاق می‌افته:

    1. داشتن عزت نفس و عزت و احترام گذاشتن به خودم و اینکه با خودم در صلح باشم.

    2. باورهای درست راجب سایر افراد و تثبیت شدن اینکه چرا باید احترام بزارم به آدما و حتی محیط اطرافم در ذهنم و در صلح بودن با محیط اطرافم و هر چیزی که شاملش می‌شه.

    3. اون باورهای درست باعث بشه که توی قلبم به آدما احترام بزارم و براشون ارزش قائل باشم و دوستشون داشته باشم.

    4. از کلمات عمو …، خاله …، آقا …، … خانم، … جون/جان استفاده کنم که خروجی این سیکله.

    بعد هر بار استفاده از این کلمات باور های درست رو بهم یادآوری می‌کنه و تقویتشون می‌کنه و باعث تکرار این چرخه و لوپ می‌شه.

    و کلا هم یادم نره که اون باورها و احترام قلبی منه که داره کار اصلی رو انجام میده. این کلمات، تنها مکمل خوبی برای باورهای صحیح منن.

    مرسی استاد جان که این موضوع رو شفاف توضیح دادین که خیلی از همسن و سال های من که الان توی این سایتن، مثل خود من این مورد براشون مرور بشه و رعایت کنن و خدا می‌دونه چند نفر با دیدن عمل درست ما در این باره، تحت تاثیر قرار بگیرن و اونا هم همین رفتار رو در خودشون ایجاد کنن.

    از آقای عطار روشن عزیز هم خیلی سپاسگزارم که اینقدر عالی مسیرشون رو توضیح میدن.

    انشالله در آینده یه کامنت خوب هم به عنوان مروری بر نکات ارزنده دیگه ی این فایل هم می‌ذارم.

    خدایا شکرت که این درک خوب رو بهم دادی

    شاد و سلامت باشید؛)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 189 رای:
    • -
      محمد دِرخشان گفته:
      مدت عضویت: 1919 روز

      سلام روژینا عزیز

      چه کامنت زیبا و تاثیر گزاری

      چقدر دلی و زیبا و خودمونی نوشتی

      خدایی خیلی به دلم نشست و گفتم که حتما باید یه کامنت بنویسم و ازت تشکر کنم قبلا از اینکه بخوابم

      خیلی تحسینت میکنم بابت این تعهدی که نسبت به خودت و احترام به دیگران داری

      از خدا بهترین ها را برات آرزومندم

      شاد و سلامت و سرزنده تا آخر آخر

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
      • -
        Rojina گفته:
        مدت عضویت: 1787 روز

        سلام آقای درخشان عزیز

        بسیار سپاسگزارم از لطف شما

        از خداوند بزرگ می‌خوام که هدایتم کنه به تعهدم پایبند بمونم.

        شما هم همیشه به نکات عالی ای در هر فایل اشاره می‌کنید و خیلی خلاصه و سر راست حق مطلب رو ادا می‌کنید.

        من هم براتون آرزوی بهترین ها رو دارم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      مصطفی شاه محمدی گفته:
      مدت عضویت: 1160 روز

      روژینا عزیز سلام

      من تحسین میکنم این نگاه زیبا رو

      که قطعا با احترام گذاشتن به دیگران طبق قانون دیگران رو مجبور میکنی که به تو و افکارت و خواسته هات احترام بذارند

      و چقدر خوبه که از صمیم قلب احترام میذارید و آگاهانه خوبیهارو بسمت خودت جذب میکنید و با احترام گذاشتن به دیگران به اوناهم انرژی خوب و مثبت رو انتقال میدین

      آرزوی بهترینها براتون دارم

      در پناه الله یکتا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        Rojina گفته:
        مدت عضویت: 1787 روز

        سلام آقای شاه محمدی عزیز

        ممنون بابت پیام انرژی بخشتون.

        از زمان انتشار این فایل واقعا خیلی بیش از پیش حساس تر شدم نسبت به احترام به دیگران.

        و متوجه شدم اتفاقا همین موضوع یکی از چالش های اصلی من در روابطه! در ظاهر حداقل سعی می‌کردم احترام افراد رو حفظ کنم، غافل از اینکه در قلبم باهاشون می‌جنگیدم و احترامی حس نمی‌شد.

        و از وقتی این کار رو کردم که پایه اش در صلح بودن با خودمه، واقعا نتیجه رو حس کردم که درونا پیشرفت کردم و اطرافم هم آرام تر شده.

        به این نکته هم تازه توجه کردم:

        از وقتی که من تغییر کردم و سعی کردم درستکار و صادق باشم، (که در نوع خودش بزرگترین احترامه) به طرز عجیبی هر ادمی که باهاش برخورد می‌کنم به شدت درستکار و پاکدسته!!

        یعنی اصلا خودم باورم نمیشه.

        البته که قبلا هم به لطف خدا انسان های خوب زیادی در زندگیم بودن، ولی اصلا از وقتی که این کار رو کردم یجور دیگه ای خوب و صادق شدن!

        و این بارزترین نمودیه در تغییر شخصیت و نتیجه من توی این چند مدت.

        ازتون ممنونم و براتون از پروردگار یکتا بهترین ها رو آرزومندم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      بهاره صرام گفته:
      مدت عضویت: 1232 روز

      چه کامنت زیبایی گذاشتی روژینای عزیز ،

      من با اینکه هنوز فرصت نکردم این فایل و نگاه کنم اما تومدم این کامنت و خوندم و کلی ازش درس گرفتم ،

      من خودم همیشه چالش اینو داشتم که با یه آدمی که تازه آشنا شدم چیجوری صداش کنم ، دوستانه بگم یا آقا یا خانم قرار بدم آخر و اول جملم ؟؟؟!!

      اما الان متوجه شدم این مشکل از عزت نفس من نشأت میگیره ،

      و همچنین دیدم آدم هایی را که خیلی راحت برای اولین بار وقتی منو میبینن با اسم کوچیک صدام میکنند ،

      و الان که فکر میکنم میبینم آره اونا چه عزت نفسی دارن دختر !!

      پس منم که اینو میگذاشتم پای ادب زیادی خودم که اسم کسی و واسه اولین بار صدا نکنم …

      خیلی نکته ی جالبی داخل این فایل گفته شده بوده و اینکه شما دوباره این نکته رو بازگوش کردی جالب تر بود ،

      ممنون عزیزم ، موفق و پیروز باشی .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        Rojina گفته:
        مدت عضویت: 1787 روز

        سلام بهاره عزیز

        خوشحالم که نکاتی که بهشون اشاره شده بود، براتون مفید بوده.

        کاملا درسته.

        این موضوع رابطه مستقیمی با عزت نفس داره.

        عزت نفس بیشتر = آرامش بیشتر

        آرامش بیشتر = راحتی و ساده گرفتن و روان تر شدن جریان زندگی

        براتون از خداوند بزرگ شادی و سلامتی بی حد و مرز رو آرزو می‌کنم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      امیر آهنگری گفته:
      مدت عضویت: 1675 روز

      سلام روژینا عزیز

      تبریک برای بودن در محبوب ها چقد اسمت زیباس و تصویر زیباس امیدوارم هر روز در اسمون برواز کنی ب سمت رفتن ب زیبایی و نعمت فروان

      چقد زیبا از احترام نوشتین و نکات با ارزشی منشن کردید

      چقد درک و برداشت زیبا بود از حرفای استاد

      ممنون برای کامنت زیبات

      ارزوی سلامتی شادی ثروت حال خوب و هدایت الله دارم برات

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        Rojina گفته:
        مدت عضویت: 1787 روز

        سلام آقای آهنگری عزیز

        سپاس از شما بابت اظهار لطفتون.

        منم خیلی خوشحال شدم که این کامنتم محبوب شد. این یعنی آگاهیش برای خیلی ها مفید بوده. خداروشکر می‌کنم.

        از استاد و جناب عطار روشن هم خیلی سپاسگزارم که به این نکات عالی اشاره کردن. ممنون بابت توضیحات مفیدتون.

        در پناه خداوند بزرگ شاد و سلامت باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      بیژن امینی گفته:
      مدت عضویت: 728 روز

      درود بر شما

      خدارو شکر که خواسته یا ناخواسته من همیشه این حس داشتم که به اسم کوچیک صدا کردن دیگران خیلی برام راحت نبود یعنی دوست نداشتم با اصدا کردن اسم کوچیک احساس صمیمیت بوجود بیاد،حس خوبی به اسم کوچک صدا زدن نداشتم و همیشه از آقا،خانم، عمو ،استاد،‌… استفاده میکردم.

      خدارو شکر که فهمیدم صمیمیت نباید ذره ای فدای احترام بشه این واقعا نمی‌دونستم با این که خودم حس خوبی به احترام داشتم.

      خیلی وقت پیش یه فیلم داشتم می‌دیدم که چند نفر لات داخل یه قهوه خونه داشتن چای میخوردن ، یکیشون می خواست صاحب کافه رو صدا بزنه صدا میزد دایی! دوستش بهش گفت مگه دایی ته که میگی دایی؟چرا به همه میگی دایی!؟

      گفت واسه این که اگر دعوا شد به مادرم بی احترامی نکنم و فهش ندن،,,،,,

      احترام گذاشتن به استاد در هر مرحله از زندگی آدم حس خوبی داره،احترام گذاشتن صمیمیت بیشتر می‌کنه بر خلاف صمیمیت که شاید باعث بی احترامی بشه.

      درود بر شما

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        Rojina گفته:
        مدت عضویت: 1787 روز

        سلام آقای امینی عزیز

        ممنونم که باعث شدین بیام و یه بار دیگه کامنت خودم رو بخونم.

        خیلی برام جالبه دقیقا امروز صبح که داشتم صبحانه درست می‌کردم، یه جمله از ترانه علیدوستی که توی یکی از مصاحبه هاش گفته بود توی ذهنم پخش شد: “من فکر می‌کنم اگه که توی قلبت به آدما احترام بذاری، خیلی مهم نیست که چجوری صداشون میزنی…”

        و الان که دیدم کامنتم رپلای خورده دوباره اومدم و خوندمش.

        و یه جاهایی اش حس کردم که خدایا یعنی اینا رو من نوشتم؟!

        چقدر دقیق و عمیقه، چقدر موشکافانه‌ست!

        گفتم خدایا تو اینارو گفتی، اعتبارش مال توئه

        اولین باره که واقعا چنین حسی رو داشتم…

        و چقدررررر که من لازم داشتم این موضوع به من یادآوری بشه، اصل برام مرور بشه..

        قطعا دوباره و این بار بیشتر به موضوع احترام فکر می‌کنم و سعی می‌کنم اجرایی اش کنم، چون در روابط جادو می‌کنه…

        خدایا شکرت

        در کنارش هم دیالوگی که از مغز های کوچک زنگ زده گفتین خیلی جالب بود.

        این رو نشونه می‌دونم که دوباره این فیلم رو ببینم.

        ازتون سپاسگزارم و بهترین ها رو از خدای بلندمرتبه براتون آرزو می‌کنم…

        شاد باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          بیژن امینی گفته:
          مدت عضویت: 728 روز

          درود بر شما روژینا

          امیدوارم در تمام مراحل زندگیت موفق باشی و همواره به تک تک خواسته هات برسی و شاد باشی.

          خدارو صد هزار مرتبه شکر که در این خانواده ای بزرگ قرار گرفتم و همه دوستان آنقدر خوب هستن و از هم صحبتی با اونا لذت می برم.

          امیدوارم در پناه خدا همیشه به بهترین های دلت برسی.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    سعید داورپناه گفته:
    مدت عضویت: 927 روز

    الحمدالله رب العالمین

    سلام به استادعزیزم و مریم عزیز

    و تماممم دوستان همفرکانسی در این مکتب اللهی

    اقا رضا ممنونم بابت اینکه این جرئت و جسارتی که داری که تمام خطاء و کارهای اشتباهاه خودتو بازگو کرده و با تمام احساس بیان کردید که در همه زمینه ها من سعید هواسم جمع باشه خیلی فرق داره علگو برداری یا ایده و اینکه بخوای تعلید کنی اینکه ایده و الگو به نظرم از ایمان میاید و باورهای مییاد که وقتی ما الگو های مناسب میبینم راحتر باور هامون شکل میگیرند و ایمانمون قوی تر میشه

    خدای بزرگ شکرت که باعث شد یاداوری برای من باشه

    من چون حدودا 45 روز هست عضو شدم رفتم دیدم این فایل رو و چقدر قشنگ والهام بخش بود این فایل سگ سیاه افسردگی که وقتی تو درونت تغییر میکنه دنیای بیرونت لاجرم تغییردرش ایجاد میشه واینکه تضاد ها باعث پیشرفت مامی شوند واگر این تضادها در زندگی من سعید پیش نیامده بود باعث پیشرفت من نمیشدند خدایا بابت تضاد های زندگیم سپاسگزارم که الان در این جمع حضور دارم و خیلی جالب من سعیدی که اینستاگرام داشتم و فیس بوک و یوتوپ همه رو پاک کردم الان فقط تمرکزی فقط وقت خودمو روی زبان خود و روی سایت گذاشته تا با باورهای درست درهای نعمت را بیشتر بشتر به سوی خودم باز کنم خدایا شکرت سپاس گزارم بابت همین دستانی که به من هدیه دادی تا بتوانم به راحتی تایپ کنم خدایا سپاسگزارم

    خدا سپاسگزارم بابت وقت ازادی که امروز هم به من هدیه دادی تا با ازادی تمام بتوانم به خانه تکنی وجودم بپردازم

    وای چقدر تحسین کردم این کارتون که چقدرجاهایی که استاد در مورد باورهاصحبت میکرد و تکرار کرده بود جوری که وقتی اون لحظه داشتم فایل و گوش میدادم و استاد با تمام وجودش میگفت

    خداوند مقدر کرده که تو ثروتمند شی

    خداوند مقدر کرده تو ثروت مند شی

    خداوند مقدر کرده تو ثروت مند شی

    تقدیر تو اینکه ثروتمند شی

    تقدیر تو اینکه ثروتمند شی

    این باور منو در مسیری قرار میده که ثروت به سمت من میاد

    این باور منو در مسیری قرار میده که ثروت بهه سمت من بیاد

    این مقدر شده برای تو

    وظیفه اللهی تو هست

    تا به جهان خدمت کنی

    وای خدای من اصلا نوشتنش هم بهم قدرت داد وقتی که دارم تایپ میکنم خدای من شکرت سپاس گذارم سپاس گذارم

    واقعا وقتی میخوام تعییر کنم مثل استاد عزیزم باید بهاش رو پرداخت کنم باید زمان بزارم و خودم رو بمباران کنم با این همه زیبایی و صحبتاش و ایمان دارم ایمان دارم منم به عنوان یکی از شاگردان استاد عزیزم با طی کردن تکاملم به نتایج زیبایی خواهم رسید و رسیده ام

    وقتی اونجایی که داری میگی استاد من این حرف هارو به خودم میزنم اصلا ارتعاشش همه وجود منو به وجداورد که باید تلاشمو بیشتر کنم

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    اقا رضا ممنونم بابت ایدهای زیبایی که دادی چطور به نتیجه رسیدی و چطور توانستی این راه رو طی کنی

    و همشششششش بر میگرده به باورها باورها

    همون چیزی که تو در ذهنت میسازی از خداوند به همان شکل برای توظاهر میشه

    خدایا سپاسگزارم بابت تمام تغییرات زندگیم خدایا شکرت بابت این الگوهای زیبا و این سایت الهی

    خدایا شکرت بابت تک تک این اگاهیی های ناب

    خدایا شکرت بابت این الهامات زیبایت که با دهان استاد عزیزم و دهان اقا رضا بامن سخن گفتی خدایا شکرت که امروز ارتباط بهتری باهات برقرار میکنم بی واسطه

    استاد ازت ممنونم بابت اینکه سایت طلایی که ایمان و باورهای مارو هر روز هر لحظه قوی تر میکنه و اینکه تمام صحبت های شما از قلب در میاد که این سعید 40 روز پیش نیست نه از نظر ظاهری و نه از نظر روحی خدارو شکر بابت اینکه خداوند شما رو به من هدیه داد

    استاد عزیزم

    باورهای زیبایی بابت احترام گذاشتن بهم یاد دادی

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    رد پایی از خود گذاشتم در این روز بسیار عالی در ساعت 16.40 دقیقه در روز جمعه در بلوسنتر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 55 رای:
    • -
      سیده فاطمه جعفری گفته:
      مدت عضویت: 1498 روز

      سلام به آقا سعید عزیز

      با اینکه مدت خیلی کوتاهیه که عضو سایت شدید اما کامنت بسیار خوبی نوشتید بهتون تبریک میگم امیدوارم که با همین انرژی این مسیر زیبا رو ادامه بدید و از زیبابی های این مسیر بیشتر شگفت زده بشید.

      شاد و سلامت و سربلند باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    زهره مرتضایی گفته:
    مدت عضویت: 1413 روز

    به اسم اللّه

    رحمن و رحیم

    سلام ودرود به استاد عزیزو خانم شایسته مهربون و همه هم فرکانسی های عزیز

    اول اینکه استاد فایل قبلی که رو سایت گذاشتید و گفتید که مدتی رو میرین سفر و نیستین دلم خیلی گرفت

    اما براتون آرزو میکنم که همچنان در مسیر اهدافتون موفق باشید و با هدایت خداوند پیش برید و دستی باشید از دستان خدا برای هدایت من

    بعدش بگم که آفرین به آقا رضا به این میگن تعهد به این میگن ادامه دادن به این میگن ایمان

    آقا رضای عزیز شما یه شبه استاد نشدی شما بااین تلاش بی وقفه بوده که استاد شدی و شایسته ی لقب استادی درود برشما دوست عزیزم

    استاد جان چقد امروز به نکته ی مهمی اشاره کردید که من بزرگترین ضربه رو توو کار خودم دقیقا از همون ناحیه خوردم

    از صمیمیت و نزدیکی بیش از اندازه با اعضای سازمانم این احترامی که گفت از بین رفت و ضربه ای که باید از هم پاشیدگی سازمانم رو متحمل شدم

    چرا که در نظر من این بود که صمیمیت بین اعضای یک سازمان سبب میشه که عاشقانه تر کار کنن و این اشتباه بود باید حدو مرزها رعایت میشد

    حتی اگر با کسی خارج از محیط کار همسرت هست دوستت هست خواهرت هست

    توو محیط کار میشه رییس تو، میشه مدیر تو، میشه استاد تو

    پس باید حد نگه داشت تا مدیریت راحتتر و دلپذیرتر بشه و احترام کار رو حفظ میکنه

    سپاسگزارم برای یادآوری این موضوع

    عاشقتونم و براتون آرزوی بهترین ها رو دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 43 رای:
  9. -
    ندا رنجبری گفته:
    مدت عضویت: 3351 روز

    سلام خدمت استاد گرامی و دوستان عزیز…

    همیشه برام سوال بود که چرا نمیتونم خداوند رو با پسوند جونم یا جونی یا این پسوندا که صمیمیت بی نهایت رو میرسونه صدا کنم، مخصوصا وقتی میدیدم که بقیه میگن یا مینویسن خداجونم یا خدا جونی، میگفتم چرا من نباید اینطور باشم با خدای خودم، نمیدونم چقدر درسته چقدر غلطه اما یه جورایی از حرفای استاد متوجه جواب سوالی که مدت ها داشتم شدم، ابهتی که خداوند توی ذهن من داشت و اون خشوعی که در برابرش داشتم این اجازه رو بهم نمیداد، من نهایت صمیمیتم در نوشته های سپاسگزاریم کلمه مهربانم و خوبم هست، خدای خوبم خدای مهربانم…

    وقتی به تازگی ازدواج کرده بودم همون‌ روز همسرم مادرم رو مادر و پدرم رو پدر خطاب میکرد اما من اینقدر این دو تا کلمه توی ذهنم سنگین بود و ابهت داشت که نمیتونستم با کسانی که هنوز رابطه ی احساسی و قلبی بینمون ایجاد نشده پدر یا مادر صداشون کنم و به همین دلیل پدر شوهرم رو عمو صدا میکردم.

    یه بار خواهر شوهر کوچیکه ام گفت تو و داداشم اصلا با هم شوخی نمیکنید نه؟چرا رابطه اتون خشکه؟حالا رابطه ی صمیمی از نظر اونا هر نوع شوخی و بی احترامی ای بود و من الان با اینکه دوازده سال از زندگی مشترکمون میگذره نه تو خلوت و تنهایی و نه در‌جمع شوهرم رو با اسم صدا نکردم حتی خودش هم این تقاضا رو ازم داشت و گفت برای تنوع منو محمد صدا کن چرا همیشه میگی عزیزم اما من نتونستم، با اینکه بی نهایت با هم صمیمی هستیم.

    یه خاطره ای عم هست از کودکی من در دوران ابتدتیی که موجبات خنده و جک و طنز شده توی خانپاده و فامیلم و اونم اینکه من وقتی دفتر خاطرات بقیه رو میگرفتم و براشون یادگاری میگذاشتم آخرش پای امضام مینوشتم ندا جان، من حتی خودمم بدون پسوند صدا نمیکردم و هر کس میخواد بخنده میگه امضا نداجان…

    البته اینا رو هیچ کس به من یاد نداده یعنی من یادم نمیاد این تربیت رو از خانواده ام دریافت کرده باشم، اما همیشه کار درستو میدونستم و فکر کنم همه ی ما اگر همیشه بزاریم اون اتصال با منبع درونمون حفظ بشه ناخودآگاه کار درست رو انجام میدیدم نیازی به فکر کردن نداره.

    من حظ کردم از اینکه استاد فرمودن احترام همیشه جایگاهش بالاتر از صمیمیته چون‌ خودم هم به شدت به این مورد معتقدم، حتی وقتی توی کامنتا یا صحبت استاد با دوستان که البته به ندرت پیش میومد میدیدم کسی این مرز رو رعایت نمیکنه به هم میریختم.

    توی ذهن من احترام به دیگران بسیار زیاد مرتبط هست با عزت نفس، در‌واقع هر‌چقدر ما عزت نفس بیشتری داشته باشیم به همون میزان به دیگران احترام بیشتری میزاریم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  10. -
    ابراهیم خانلرپور گفته:
    مدت عضویت: 2135 روز

    سلام

    نکته مهمی که آقای عطار روشن در رابطه با الگوبرداری از سبک شما گفتن بسیار جالب بود . بعضا خوده ما متوجه این نمیشیم که به جای اینکه خوده واقعیمون باشیم داریم مطابق الگوهای ذهنیمون “بازی” میکنیم و ادا در میاریم تا تائید دیگران رو داشته باشیم . اتفاقاتی که برای ایشون افتاد و بازخوردهایی که بیان کردن ، به ایشون و به ما درس داد که اصالت همیشه طرفداره خودشو داره . خودمون باشیم چون تو قرآن گفته شده خلقنا الانسان فی احسن تقویم ، چیزی در وجود ما کم نیست که بخوایم ازش بگذریم و شکل دیگه ای بگیریم تا هویت داشته باشیم یا عیارمون بالاتر بره .

    صبح یه بار این فایل رو دیدم اما در مورد تعریف استاد از اینکه خودشونو “استاد ” میدونن و توضیحاتی که در ده دقیقه پایانی مبنی بر اینکه انتظار دارن دانشجوها ایشونو استاد صدا کنن یا احترام بذارن درک واضحی نداشتم . به همین جهت الآن مجدد اون بخش رو دیدم و حالا به درک درستی رسیدم .

    اگه من قبل از آشنایی با استاد این فایل رو دیده بودم قطعا همون جایی که استاد داشتن از خودشون تعریف میکردن و خودشونو لایق استادی میدونستن استاپ میکردم و فایل رو هم شیف دیلیت میکردم چون منافی چیزی که از ” اکثریت” شنیده بودیم گفتن . اما حالا که با روحیه و آگاهی های استاد آشنا شدم دنبال منطقش گشتم که فکر میکنم متوجه شدم . زمان گوش دادن به این جملات استاد ، موضوعی تو ذهنم نقش بست که اگه من در جایگاه ایشون بودم قطعا همین انتظار رو از دانشجوها و اطرافیانم داشتم پس اینکه ایشون بدون ریا و فروتنی ای که ناگزیر از مورد تائید دیگران بودن باشه میاد این مطلب رو ابراز میکنن ، از عزت نفس و شجاعت ایشون هست . قطعا اگه خلاف این بود برای منی که دارم آگاهی های عزت نفس رو مرور میکنم یک تضاد بزرگ در گفته های ایشونبود . یکی از تمرین های جلسه 6 عزت نفس در مورد “درخواست کردن ” تو هواپیما بود که اینجا به نظرم منطق استاد بدون در نظر گرفتن اینکه دیگران در موردم چی فکر میکنن یا فلانی ممکنه خوشش نیاد هست و بسیار واضح و درست میان و ابرازش میکنن . حتی خداوند هم در قرآن در آیه فتبارک الله احسن الخالقین میاد و خودشو تحسین میکنه که هم برتری خالق رو اعلام میکنه و هم برتری اون مخلوقی که خلق کرده رو .

    مورد دیگه که با همین موضوع مرتبطه بحث “احترام و ابراز صمیمیت” هست . استاد کاملا برای همه باز کردن که تا کجا میشه صمیمی بود و تا چه حد میشه برای دیگران احترام قائل بود ، حتی اگه طرف مقابل انتظاری از این جهت نداشته باشه . در واقع چون استاد زندگیشونو بر پایه قوانین بنا کردن و متعهد هستن که بر اون اساس حرکت کنن به این موضوع احترام متقابل اشاره کردن یعنی وقتی شما به دنیا چیزی رو میدی از همون جنس به خودت برمیگرده که در نهایت استاد این احترامی که از دیگران به ایشون میشه رو نتیجه ی محبتی هایی میدونن که قبلا نسبت به دیگران داشتن .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای: