علائم احساس عدم لیاقت | قسمت 1 - صفحه 16 (به ترتیب امتیاز)

487 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    نعیم پورشفقی گفته:
    مدت عضویت: 1761 روز

    به نام خدای وهاب

    سلام به استاد و بانو شایسته و همه بچه های خانواده گروه تحقیقاتی عباسمنش

    چقدر به این دوره احساس لیاقت نیاز دارم من که هرچی رو تو زندگیم هست از عدم احساس لیاقته

    70٪دوره های استاد رو داره کل فایل های دانلودی رو دانلود کردم و مقطعی نتیجه گرفتم ولی هنوز الان تو اون مقطعی هستم که پول خرید دوره رو ندارم و همه‌ی اینها میرسه به اینکه من احساس لیاقت رو کم دارم یعنی در حد افتضا( بیشترش مالی )

    حتی دوره ها و فایل های دانلودی زیادی رو گوش دادم

    انگار گنگ شدم کر شدم از شنیدن پیغام سروش .

    هر چقدر رفتم دوره ای رو شروع کردن و بعد از انجام تمرین 2 جلسه یا 3 جلسه از هر دوره ای باز برگشتم به زندگیه عادی ام انگار تو ذهنم یه چیزی از بی لیاقتی حرف میزنه و صدای هدایتگر من از قلب و احساسم به من میگه راه راست همون گفته های خدا با قرآن و دهان استاد برای منه

    ولی واقعا ایمان و توحیدو احساس لیاقت رو با هم کم دارم .حتما دوره احساس لیاقت همون وسیله ای هست که بشه باهاش ایمان و توحید و احساس لیاقت رو که خداوند بهت با قلبت میگه بشه شنید.

    خدایا ما را به راه راست به راه کسانی که به آنها رحمت و نعمت بخشیده ای هدایت کن

    به امید دیدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      ایمان متین فر گفته:
      مدت عضویت: 3196 روز

      سلام دوست عزیز

      یه طورایی انگار هم فرکانس و همسنگ هستیم درکتون می کنم منم راه رو گم کردم

      تا سال 98 خوب کار کردم روی آموزه های استاد ولی یک شرک وحشناک که خودمم نمیدونستم در مسیر شرک هستم نابودم کرد و الانم هنوز درگیرش هستم امیداورم خداوند بزرگ بمون کمک کنه دوباره به مسیر برگردیم

      خدایا ، ما راه به راه راست هدایت فرما راه کسانیکه به آنها نعمت بخشیده ای نه کسانیکه بر آنها غضب کرده ای و نه گمراهان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    دنیا گفته:
    مدت عضویت: 1358 روز

    سلام به استاد نازنین .

    تک تک مثال هایی که میزدید رو درباه زندگی خودم برسی میکردم .

    چه احساس های بدی رو تجربه کردم به خاطر این احساس عدم لیاقت .

    و خواستم مثالی بزنم .

    یکی از مثال های دیگه توی روابط اینه که اگر طرف یک روز حلقه اش رو در بیاره یا دستش نکنه مورد توبیخ طرف مقابل قرار میگیره .

    مثالی از خودم

    من اصلا علاقه ای به حلقه دست کردن و این چیزا ندارم و چون هیچ وقت انگشتری دستم نبوده اذیت میشم بخوام حلقه دست کنم .

    اوایل زندگی اینو به همسرم گفتم که من به خاطر این که عادت ندارم حلقه دست کنم اذیت کننده هست برام و دلیل دیگری نداره .

    و خب ایشونم خیلی راحت کنار اومدن باهاش .

    اما ایشون بر عکس من علاقه زیادی دارن که حلقه ازدواج دستشون باشه و …

    نکته قضیه این جاست که من به خاطر عدم لیاقت هی با خودم فکر میکردم ایشونم مثل من اذیت میشه انگشتشو ن و علاقه ای به حلقه انداختن و اینا نداره ولی میخوان چون من ناراحت نشم دستشون باشه .

    این شد که هر چند وقت یک بار من از سر عذاب وجدان به ایشون میگفتم که اگر اذیت میشه لازم نیست حلقه بندازی و اجبار نیست و این حرفا .

    هر بارم ایشون میگفت که نه من خودم دوست دارم .

    خلاصه من چند باری هی به ایشون میگفتم این حرف رو .

    تا این که یه روزی دیدم ایشون دیگه میلی به حلقه انداختن نداره و فراموشش میشه هر بار که حلقه رو در میاره دستش کنه .

    حالاااااا منی که این همه میگفتم اگر اذیت میشه دستت نکن .

    این افکار تو ذهنم بود که چرا دستش نمیکنه ؟ …… و هزار سوال دیگه که بهتر میدونه هر کسی .

    ..

    و چه موضوع هات دیگه ای که بیهودههههه حالم رو بد کردم به خاطر نبود لیاقت .

    و چه در هایی که ازش نعمت و ثروت وارد زندگیم میشد رو بستم به خاطر لایق ندونستن خودم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  3. -
    امیرحسین خواجوی گفته:
    مدت عضویت: 1741 روز

    به نام الله یکتا

    من یه مثال از ضعف شخصیتی و عدم لیاقت بزنم که تو مثال های شما بود استاد

    اونم اینه که من تو یه محیطی کار میکنم (یه بخشی از مانتو فروشی رو اجاره کردم و شلوار جین بفروش میفرسونم) داخل مغازه یه پسری هست که وقتی به خانم ها گرم میگیره، میگه، میخنده باهاشون من حالم بد میشه که چرا من گرم نگرفتم من چرا شریک عاطفی مناسبی ندارم

    حالم بد میشه و احساس ضعف میکنم

    در واقع چون به دنبال یه شریک عاطفی خوب هستم و میبینم که بقیه خیلی راحت دارن وارد رابطه میشن و حسم و حالم بد میشه که چرا برای من نمیشه.

    این احساس بد حال منو بدتر میکنه و رو فروشمم تاثیر منفی میزاره.

    من 2-3 ماهی بود که از سایت دور بودم قبلش احساس لیاقتم بیشتر بود.

    اما از دیروز تصمیم گرفتم که روی موضوع احساس لیاقت کار کنم خودم رو ارزشمند بدونم خودم رو بدون هیچ دلیلی لایق تمام نعمت های خدا بدونم و لایق بدونم که یه زندگی شاد که غرق در نعمت و ثروت هست رو تجربه کنم

    الهی شکر که دوباره برگشتم به مسیر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  4. -
    ساناز جمشیدیان گفته:
    مدت عضویت: 924 روز

    ممنون استاد مثل همیشه فایل عالی و اموزنده ای بود

    احساس لیاقت و ارزشمندی که اگه درست باشه اصلا اینجا در این سایت نبودیم چون انقدر همه چیز عالی بود که نیاز به اصلاحات نداشتیم اما اینجاییم چون هر کسی در یک بخشی از زندگیش این حس نداره یکی در مسایل مالی یک روابط یکی معنویت و…

    من بعد از تمرین روی خودم الان احساس لیاقت برای بودن بنده خوب خدا و دریافت نعمتها از سمتش را پیدا کردم چیزیکه قبلش حسم این بود تا ادم خوبه نباشم خدا نگام نمیکنه اما الان میگم من لایق تعمتهای خداوندم هر روز هم بیشتر میشه و بیشتر شکر میکنم

    در مورد شغلم این مسله همیشه لنگ میزنه من ایا لایق ثروتم و خیلی دارم تمرین میکنم که این پذیرش هم ایجاد بشه چطور مشخصه وقتی روی خودم کار میکنم حالم عالیه پول برام میاد وقتی میرم توی جمع نمیتونم خودمو حنی درست معرفی کنم یا نمیتونم جایکه سوال در مورد مسله مرتبط با شغل منه حرف بزنم یعنی من هنوز خودمو در این جایگاه نپذیرفتم و چند روز پیش مچ خودمو گرغتم که ببین اینجا که حرف نزدی ترسیدی و خودتو لایق جایگاهت ندونستی

    اعتماد بنفسم در این مورد کمه

    در مورد روابط همیشه دنبال تایید بودم از بچگی حتی درس میخوندم تا نمره بگیرم جایزه بگیرم و تشویق شم خنده داره ترم های اول که جایزه میدادن معدلم خوب بود ترم دوم که جایزه ای در کار نبود درس نمیخوندم انقدر تایید طلب شده بودم که با شروع دوره دوازده قدم خیلی بهتر شدم قبلا حتی دوستام با هر شرایطی دعوت میکردم به همه باج میدادم تا تایید بشم تا ادم خوبه بمونم اما الان یادگرفتم من خوبم نیاژ به باج دادن ندارم من همین که هستم خوبم و اینو دارک تمرین میکنم قبلا ساعتها وقت میگذاشتم تا چیدمان خونم غذاهام همه جوری باشه که هر کس اومد تعریف کنه الان دارم ساده تر و راحتتر برگزار میکنم چون میدونم تایید بقیه مهم نیست خودم مهمم

    در روابط من خیلی چیزا را اوکی میدونم برعکس همسرم که فکر میکنم گیر دادنهاشم برمیگرده باز به خودم من خودم لایق نمیدونم که اونم گاهی گیر میده اگه من حس خودم درست کنم اونم درست میشه

    این فایل باز یادم انداخت که من باید بیشتر از قبل روی خودم کار کنم

    هنوز توی خیلی جیزا این حس نیست

    ممنون استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  5. -
    فاطمه علیزاده گفته:
    مدت عضویت: 2769 روز

    سلام به استاد و خانم شایسته ی عزیز

    من در مثالهایی که گفتین در مورد روابط این جوری هستم که وقتی از طرف مقابلم کم توجهی میبینم از عمد منم بهش کمتر توجه میکنم که واقعا نمیفهمم برای چی شاید بخاطر این میتونه باشه که میخوام ثابت کنم بهش که برام مهم نیستی یا به خودم ثابت کنم که هیچ ادمی مهمتر از خودم نیست درصورتیکه واقعا از درون دارم خودخوری میکنم که چرا بهم توجه نمیشه میدونم که این فقط وانموده و باید درونی درست بشه انقدر احساس لیاقت و ارزشمند بودن داشته باشم که محتاج محبت و توجه دیگران نباشم ولی هنوز نمیدونم چطوری میتونم این احساس لیاقت رو درونا بازسازی کنم ایده هایی که فعلا دارم

    1_ نوشتن نکات مثبت و مهارت هایم که به عزت نفسم کمک میکنه و منطقی کردن اینکه من انسان ارزشمندی هستم فقط به این دلیل که به این دنیا آمده ام

    2_عبارات تاکیدی من انسان ارزشمند و لایق بهترینها هستم

    3_صحبت کردن باخودم راجب تواناییهام و مهارتهایم

    4_بیشتر تایم و وقتم رو روی کارکردن خودم و ساختن باورهای درست و کسب مهارت توی حیطه ی مورد علاقم بذارم بجای فکر کردن به چیزهای بیهوده که چرا بهم توجه نمیشه و…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  6. -
    مینا گفته:
    مدت عضویت: 1969 روز

    عرض سلام و ادب خدمت استاد عزیز و دوستان خوبم.

    در رابطه با علائم احساس عدم لیاقت متاسفانه فکر میکنم همه ما افراد زیادی رو اطراف خودمون با این علائم دیدیم و شاید خودمون هم دچار این مشکل باشیم.

    مثالی که من تو دوستانم در این ارتباط دارم،خیلی خفن‌تر!از مواردی هست که استاد تعریف کردند؛ من دوستی دارم که طی زندگیش که زمان کمی هم نیست (حدود 50 سال) با افراد زیادی آشنا شده و وارد رابطه شده، اما به‌سرعت و به شکل بدی از اون‌ها جدا شده!

    ایشون یک بدبینی بسیار شدیدی در وجودش هست که من قبل از گوش دادن به این فایل،فکر میکردم خب دوست من یک ویژگی اخلاقی به اسم شکاک بودن داره که به همه پارتنرهاش شک داره و به‌خاطر همین بدبینی، رابطه‌هاش رو از دست میده. اما حالا میفهمم که اون به‌شدت دچار احساس عدم لیاقت هست و به همین خاطر دائم طرف مقابلش رو چک میکنه!

    جالبه بدونید حتی من رو هم به‌عنوان دوست هم‌جنس خودش،چک میکنه!و دوست داره فقط با خودش رابطه داشته باشم و با شخص دیگه‌ای وقت نگذرونم و دائما براش وقت داشته باشم و غیره.(البته مدت زیادی هست که خداروشکر باهم قطع ارتباط کردیم)

    این عدم احساس لیاقت تو خیلی از رفتارهاش پیداست، گرچه غالبا پیش بقیه سعی میکنه فیلم بازی کنه و از خودش تعریف کنه و روی اون‌ها سرپوش بزاره.

    اما مثلا بارها و بارها من به عنوان دوست صمیمیش ازش شنیدم که میگه:من پیر و زشت شدم و همین اعتقاد قلبی‌ش هست که وقتی به رابطه‌ای وارد میشه،فکر میکنه لایق اون رابطه نیست و حتما بهش خیانت شده و شکاک میشه.

    یک مثالی که از ایشون بخوام بزنم و مغز آدم سوت میکشه از شنیدنش این هست که دوستم نصف‌های شب از خواب بیدار میشد و با سامانه‌ای مربوط به مخابرات تماس می‌گرفت و شماره موبایل پارتنرش رو وارد میکرد و اون سامانه مثلا میگفت تا این لحظه این شماره موبایل مبلغ 10 هزار تومان بابت مکالمه بدهکار است،ایشون رقم 10 هزار رو توی یک دفتر خط‌کشی شده بزرگ می‌نوشت و یک ساعت بعد دوباره این کار رو تکرار میکرد!و اگر اون مبلغ 12 هزار تومن شده بود،با خودش به این نتیجه می‌رسید که طرف من نصفه شب 2 هزار تومن با چه کسی حرف زده؟بدون شک نصفه شب فقط با دوست‌دخترش میتونه حرف زده باشه!

    یا وقتی ازدواج کرد(که البته ناموفق بود)، یکبار توی جیب همسرش یک شماره تلفن پیدا میکنه و با اون تماس میگیره و با اینکه مطمئن میشه اون شماره یک آقا هست،اما باز شک داشته و به ایشون میگه شما خواهری دارید که احتمالا با این شماره با شوهر من تماس گرفته باشه؟!

    یا یادم میاد یکبار که توی یک رستوران دوتایی درحال خوردن ساندویچ بودیم،میز بغلی ما که دوتا خانم بودند، در مورد پسری به اسم مرتضی باهم حرف زدند و از اونجا که اسم همسر دوست من مرتضی بود،رفت سر میز اون‌ها و ازشون خواست که براش توضیح بدند آیا مرتضایی که این‌ها در موردش حرف میزدند،همسر ایشونه یا خیر!

    و موارد مختلف و عجیب و غریب دیگه‌ای که متاسفانه زندگیش رو نابود کرده و براش دعا میکنم یکروز راه خودش رو پیدا کنه.

    نکته‌ای که نمیدونم چقدر درست باشه این هست که به نظرم افرادی با احساس عدم لیاقت،ادم‌های مثل خودشون رو جذب میکنند؛مثلا در پارتنرهای دوست من،افراد زیادی بودند که با وجود سن کم و صورت زیبا،راضی به دوستی با ایشون می‌شدند که هم‌سن مادرشون بود!و من فکر میکنم اون‌ها هم اگر احساس لیاقت داشتند،بدون شک راضی به برقرار کردن چنین رابطه‌ای نمی‌شدند که البته یقینا بخاطر پول و رفع نیاز و چنین مواردی بود.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  7. -
    احسان صناعی گفته:
    مدت عضویت: 2227 روز

    درود بر استاد گرامی

    نخست سپاسگزارم بابت این دوره ارزشمند، فکر میکنم عدم احساس لیاقت پاشنه آشیل اکثر ماها باشه و من خودم قطعا در اون بسیار مشکل دارم و روز به روز این مساله رو در روابط انسانی، مالی، پوزیشن اجتناعی و… در حال بهبود هستم منتها حتما این دوره به سرعت بیشتر من کمک خواهد کرد.

    وقتی داشتم این فایل رو گوش میکردم، داشتم به این نکته توجه میکردم که این احساس عدم لیاقت ممکنه در سطح روابط فردی یا حتی مالی متفاوت باشه. یعنی شما دنبال یک سطح مادی نیستی و رهاش میکنی ولی برای یک سطح دیگر دایما کنکاش میکنی که بدستش بیاری، یا ممکنه فرد در رابطه با یک شخص دایما دنبال توجه شدن و تایید باشه ولی همان فرد در رابطه مثلا با مادرش دنبال این توجه نباشه.

    و برداشت ذهنی خود من این بود که این احساس عدم لیاقت هم میتونه ظرفیت و سطح متفاوتی برای هر رابطه ای داشته باشه. اگر ممکنه راجع به این مساله هم توضیح دهید.

    سپاسگزارم از شما انسان ارزشمند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  8. -
    مصطفی خدابخشی گفته:
    مدت عضویت: 2088 روز

    بنام خداوند وهاب من

    سلام به خانواده صمیمی عباسمنش!

    خداوند رو هزاران بار شاکرم که فرصتی داد تا امروز هم کسب علم و آگاهی داشته باشیم و خداوند رو هزاران بار شکرت که بیناترمون کردی عشششق جان تا در آرامش و زیبایی زندگی کنیم.

    عشق جان امروز گفتش کل این زندگی میلیاردی کیهان رو چجور میخوای تو عمر 80 یا 90 ساله‌ات بفهمی؟ تو کارت اینه الان اینجا باشی فقط و لذتت رو ببری….اینکه چطور و از کجا اصلا کار تو نیست…

    همه رو خودم درست میکنم وقتی بتونی احساس آرامش‌ات رو نگه داری…

    این استاد جوان صورت تر تمیز تیشرت پوش خوشگل رو نگاه چقدر تو آرامش نشسته داره حرف میزنه…چقدر مطمئنه…چقدر رسیده و از اصل جهان داره میگه…

    ببین باورهاش و نگاهش چه جنگل پر از آرامش و چه دریاچه‌ای پر از آرامش در بکگراندش آفریده…واقعا بخودم ظلم کردم اگه تاییدش نکنم…

    خدایا شکرت که زندگی چقدر راحت شد وقتی از تمام چهاچوب‌ها اومدم بیرون…

    خدایا شکرت که بیناییم بزرگ شد و دیگه جبری برای زنده بودن و زندگی کردن نمیبینم…

    خدایا شکرت که با خودم و دنیای خودم مهربان‌تر و در صلح بیشتری‌ام. خدایا شکرت که پس از طوفان‌های زندگیم میرسم به خودت…به آرامش…به ساحل امن آرامش…

    خدایا هزاران بار شکرت که مسیر رسیدن به آرزوها و خواسته‌ها در دستان خودم هست.

    استادجان سلام …مریم‌جان عزیز خدا قوت و سلام گرم به دوستای توحیدی و گلم.

    این روزها بشدت در حال پوست‌اندازی هستم و هی از باورهای قدیمی کنده میشم و میرسم به مرحله جدید. بعدی و بعدی و بعدی

    خداوند رو شکر که در این مسیر آگاهی‌های بینظیر احساس لیاقت در اختیارمون قرار گرفت تا بتونیم راه رو عمیق‌تر زندگی کنیم.

    استاد وقتی گفتی ریشه‌ها عمیقا یه زنگی تو گوشم صدا کرد…آخه دیشب بود داشتم تو کلاس در مورد درختای بیابونی و ریشه‌های عمیقشون صحبت میکردم و این برام خیلی بلد شد الان. از اینور هم میخوام مثال جنگل‌های بارونی فصل 6 کتب رویاها رو بزنم که الان وقت پرورش ریشه‌های خوبه…پس به یاری الله مهربان بلند شم برای کار کردن روی ریشه‌های خووووب. وقت موندن تو قدیم نیست…وقت رد شدنه‌…وقت رشد کردنه…

    استاد بحث لیاقت هست و میخوام یه مثال از خودم بزنم..

    سال‌ها پیش که تدریس خصوصی داشتم یه خانمی شاگردم بود و من چون خانم هست چنان خودم رو گم کردم که اصلا روم نمیشه راجع بهش بنویسم…ولی اشکال نداره بهرحال گذشته من بوده و تموم شده…

    من با پولی که از تدریس از ایشون میگرفتم برای خود این آدم گل بخر و کادو بخر…عروسک بخر…آخه نگاه کن عمق فاجعه رو…چقدر یه معلم میتونه احساس کم ارزشی کنه که برای شاگردش کادو بخره.. بجای اینکه مثلا شاگرد بخره…

    من واقعیتش دنبال رابطه میگشتم ولی این 2 باهم قاطی شد و خب میتونید حدس بزنید آخر این داستان چی شد…

    کلی احساس بد و جدایی و خاطره بد برای خودم و ایشون..

    سال‌ها گذشت و البته این مدت با شما کار کردم خیلی این کج فهمی‌ها بهتر شدن

    ریشه این نوع رفتارهای من خب تو ترس از تنهایی و اینکه همه با یکی هستن منم عجله کنم جا نمونم و اینا بود…

    ولی وقتی همه چیز بهتر شد که من خودم و جهانم رو از مردم جدا کردم…کاری به اینکه بقیه چطور زندگی میکنند و من باید چطور طبق باورهای اونا زندگی کنم نداشتم…

    الان دانشجو خانم دارم، زیادم دارم ولی فقط احترام و احترام و احترام فراوان ازشون دریافت میکنم و این از خدای من است.

    چند روز پیش سر کلاس ناخودآگاه میگفتم خدایا شکرت…خدایا شکرت…این بچه‌های خوب رو چطور تو دوباره آوردی‌شون تو زندگی من و همه تو یه کلاس جمع شدیم داریم چیز یاد میگیریم…

    البته که خداوند بخشنده و مهربان و رئوفه.

    خدایا شکرت بخاطر آگاه‌تر شدن‌مون.

    مثالی که زدین از روابط که طرف باید تماس تصویری بگیره برای دوستای خودم اتفاق افتاده…البته که الان شما داشتی میگفتی اصلا ذهن منم ارور داد ولی وقتی رفتم تو تجربیات دیدم آره بابا داشتیم از اینا…

    یه دوستی داشتم متاهل بودن. بعد با دوست دخترشون میرن بیرون و بعد وقتی تماس تصویری گرفته میشه ایشون دوست دخترشون پشت دوربین قایم میشن و بعد دوست من برای اینکه بگه با پسرها اومدم میره بقل یه گروه از پسرهایی که ظاهرا اونا هم برای کمپینگ اومده بودن میشینه و دست تکون میده به دوربین

    دست بالای دست زیاده

    یعنی میخوام بگم احساس لیاقت طبق گفته شما شرایط رو جوری تعریف میکنه که طرف باورش بشه لیاقت نداره.

    امیدوارم خداوند ما رو در مسیر مستیم زندگی کمک‌مون کنه تا از صالحین باشیم البته که من باید سمتم رو درست کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  9. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2208 روز

    بنام الله یکتا، فرمانروای جهانیان

    سلام به استاد گرانقدرم در مسیر ارزشمند و ارزش آفرین

    سلام به مریم شایسته یار استاد و استادیار و استاد در مسیر ارزش ها و بهبودها

    سلام به دوستان شایسته و ارزشمندم که قدردان تک تک تون هستم.

    در مورد این فایل باید بگم در کمال تعجب که مگه این مدل رفتارها یعنی نشانه عدم احساس لیاقته، مگه داریم مگه میشه. باید بگم از اولین علامت من همه رو در گذشته داشتم و اسمش رو هم گذاشته بود عشق و وابستگی و دلبستگی. اما بیشتر از چهار پنج ساله از اون نشونه ها در من خبری نیست یا اینقدر خفیف هست که متوجه نمیشم و اینو فهمیدم من چقدر آرام بخش هایی از رفتار و شخصیتم و نوع نگاهم تغییر کرده که اصلا درست یادم نمیاد. اما برام خیلی آشنا بود این علائم، آره من آدمی بودم که فکر کنم همسرم رو گاهی دیونه میکردم تا مطمئن بشم دوستم داره یا الکی نگفته اصلا یک وضعی… بنظرم خیلی فاجعه بودم ولی الان میتونم بگم از اون مدل رفتارها و سوال هایی که از نقطه ضعف درونی من میومد خبری نیست. وای که چقدر گمراه بودم و خداروشکر که در مسیر آسانی ها قرار گرفتم مسیر کسانی که به آنها نعمت و عزت و شرف و راحتی دادی، خدایا شکرت.

    چقدر دلم برای نوشتن هرچی تو ذهنم میاد تنگ شده بود، چقدر نیاز دارم تا بنویسم تا بازهم خودمو بیشتر بشناسم، نیاز دارم چندبار دیگه این فایل رو ببینم و بنویسم تا بهتر به شناخت ار خودم و لایه های درونی خودم برسم. من امروز درگیر با خودم و افکار خودم بودم، واقعا آدم وقتی با خودش تنها باشه و اون “خودش” وقتی داره بیشتر شفاف میشه یا دست کلک هاش در قالب چیزهای زیبا رو میشه (مثل بسته بندی و قالب زیبایی بنام کمال گرایی) خیلی سخته، خیلی کنترل ذهن میخواد تا به خودت امید بدی. تویی که میدونی بزرگترین ترست ترس از شکسته حالا با تمام وجود احساس شکست میکنی جوری که بدنت از هماهنگی و تعادل خارج میشه و احساس کسالت و بیحالی و مریضی سراسر وجودت رو گرفته. این وضع الان منه. من متوجه شکست هام شدم من وارد ترس های بزرگی شدم و قبول کردنش برام سخته اما میدونم اگر نپذیرم جیزی عوض نمیشه، اگر احساسم رو قدری به سمت امید و رضایتمندی و تلاش دوباره نبرم چیزی درست نمیشه.

    من یک فرکانس عمیق از احساس عدم لیاقت رو در خودم پبدا کردم، مدت زبادیه، با حل تمرین های “دوره شیوه حل مسائل زندگی” متوجه شدم یکی از باورهایی که از هر زاویه ایی که اون مسئله رو میخوام حل کنم برمیگرذه به عزت نفسم و عمیق تر شدم و دیدم برمیگرده به احساس لیاقت و ارزشمندی ام. مثلا من از درون از درونی ترین افکار و لایه های باورهام متوجه شدم یک حس بی کفایتی برای انجام و تموم کردن و به ثمر رسوندن یک کار دارم. متوجه شدم احساس لیاقتم کمه، بعد از چند وقت توی یکی از فایل های دانلودی و سفر به دور آمریکا از استاد شنیدم قراره به زودی دوره ایی بنام احساس لیاقت بیاد. اصلا گفتم ابنه حلقه مفقوده ی من، تیکه پازلی که باید بزارمش سرجاش باید بازسازی اش کنم باید بسازمش همین احساس لیاقته تا منو رون تر کنه. بعد با این فایل و گفتن علائم دیگه انصافا رد دادم هرچیزی رو تصور میکردم اما اینا که همون فهیمه چندسال پیشه، اینا که خوده قدیم من هستن، درسته این رفتارها رو در رابطه با همسرم ندارم اما قطعا باور عدم احساس لیاقت که نمیشه بگم ندارم این باور هست و من باید یادبگیرم روش رنگ سفید بزنم باید یادبگیرم جایگزین مناسبی رو ایجاد کنم که سیگنالم فقط باشه احساس لیاقت.

    خیلی جالب گفتین احساس لیاقت خیلی درونیه، اصلا از ازل ما با لیاقت پا به این کره خاکی گذاشتیم. اصلا خالق ما رو لایق آفریده اصلا اصل و اساس مون، مبنا و شالوده ی وجودمون ارزشمند و لایق آفریده شده.

    بیخود نیست این جمله رو در ما حس خوبی انتقال میده،چون با اصل مون هماهنگه، این جمله که ما اشرف مخلوقاتیم، خداوند به خلقت ما احسنت گفت.این جمله ها رو بیشتر باید درک کنیم. وقتی خوده خدا میاد تو قرآنــش دست میزاره روی یک مخلوقش و به خودش بابت این بهترین آفریده اش تبریک میگه. خب یعنی چی؟ یعنی ما بهترین مخلوقش هستیم، ما باارزش ترین مخلوقش هستیم، ما رو لایق و ارزشمند بنا کرده که خودش به خودش تبریک میگه، حالا من چـــیکارم شده که این موضوع رو یادم میره، یا اصلا تو ذهنم با تجربیاتم چطور لایق بودنم رو به فراموشی سپردم، چیزی که اصل و اساس خلقت من بوده رو بیخیال شدم بعد چسبیدم به برچسب هایی که به مرور زمان به خودم دادم، حرف هایی که با عقل ناقصم در مورد خودم زدم، قضاوت هایی که خودمو کردم و اونا شده اصل و منو اینقدر برده به قهقهرا که اصلا این همه سال نمیدونستم چقدر احساس بی لیاقتی در وجودم رخنه کرده و چه سیگنالی فرستاده چه سد راه هایی شده، چه مورچه سیاه ریز نامرئی بوده. اره این احساس هم از بی ایمانی و شرک میاد. شرک به اینکه لیاقت رو از بیرون خودم کسب کنم. به عاملی بیرون از خودم و خدای خودم قدرت دادم تا منو تایید کنه تحسین کنه، دوستم داشته باشه. کافیه بسه این شرک تو نیازی نداری کسی دوستت داشته باشه یا حتی دوست داشتنش رو ابراز کنه خدا گفته، چرا اون تایید و تبریک و تحسین خدا رو نسبت به خودت نمیبینی چرا چشم هاتو بستی که این آیه قشنگ خدا داد زده که لیاقت و ارزش تو در این حده که فقط من تو رو تحسین کنم و به خودم تبریک بگم. حالا خدا کجاست خدا درون منه، من بخشی از خدام که به خودش تبریک گفته پس چرا من خودمو بی قیدوشرط لایق همه چیز ندونم. چرا فکر کردم اینجا اومدم تا سختی بکشم تا مقرب تر بشم، چرا فکر میکنم مسیر موفقیت مسیر سختی کشیدنه، چرا برای خودم شرط و شروط گذاشتم و گفتم اینجوری من لایق میشم. نـــه باباجون من بی قید و شرط لایقم، لایق بهترین تجربه ها، بهترین داشته ها، من لایق نوشتن هستم باسواد بی سواد… من اینقدر ارزشمندم که نمیتونم تصور کنم.

    اینقدری که خدا آسمان ها و زمین رو مسخر من کرده. این یعنی من ارزشمندم و لایق پا روی این کره خاکی گذاشتم. بی قید و شرط خدا گفته تو اشرف مخلوقات منی، نگفته اگر فلان کار رو بکنی اشرف مخلوقات میشی، همینطوری تو اشرف مخلوقاتی حالا این منم که این گوهر و اشرفی رو این خلقت ارزشمند و لایق درون خودمو باور کنم، کشف کنم و ایمان داشته باشم خدا حرف الکی نزده خدا دوستم داره بی قیدوشرط….

    امروز جالبه به یک جمله برخورد کردم که اصلا همزمانی جالبی شد

    نویسندگان بد دارای اعتماد به نفس بالایی هستند در حالی که نویسندگان خوب به خود تردید دارند_کارلز بوکوفسکی

    من از خدا خواستم تو مسیر هدفم منو کمک کنه و باهام حرف بزنه و خدا کفت تو ایمان به خودت نداری تو به خودت شک داری و صادقانه اعتراف میکنم من اینطوری ام و چقدر احساس عدم بی کفایتی و بی لیاقتی در لایه های وجودم رو دیدم. همین شک و تردیدها و بی ایمانی به خودم منو نذاشته درجایگاهی باشم که لایقش هستم چون اصلا خودم لایق نمیدونم به خودم شک دارم. خیلی این باور ریزه خیلی خیلی پنهانه. خیلی ترمز مخفی هست و با نوشتن این حرف ها و بخشی از افکاری که اومد حس آزادی بهم دست داد، حس اینکه کاری نیست که نتونم انجام بدم، چیزی نیست که از من بالاتر و ارزشمندتر باشه. این منم که ارزشمندم پس ارزشمندی و احساس لیاقت رو به خودم باید همیشه تقدیم کنم با عشق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      زهرا گفته:
      مدت عضویت: 1561 روز

      سلام دوست کرامی

      واقعا دو روزه دارم به این موضوع عدم اعتماد به خود فکر میکنم اینا لایه ها اخساس لیاقته

      میخاستم ی خرید انجام بدم و مردد بودم میرفتم تا خرید ولی برمیگشتم که ی دفعه ی حس درونی بهم گفت بابا به خوذت اعتماد کن بسه بی اعتمادی به خود بی اعتمادی به خود یعنی بی اعتمادی به خدا یعنی من هیچ کاه تصمیم درست نمیگیرم و هزار تا باور غلط دیگه که از بی لیاقتی میااد و چقدر صحبت اخر شما تکمیل تجربه من بود

      پس به خودم اعتماد کردم به ندای درون گوش دادم و حرکت کردم و حرکت یعنی عمل

      و چی شد با همون قیمت که دوست دلشتم و تخفیف خوب خود فروشنده سورپرایز شدم و البته خداوند سوپرایزم کرد و یکی از باگهای شخصیتی خودم را شناختم من قبلاذاصلا به خودم اعتماد نداشتم که ایا این کار درسته یا وون پر از ترس و انواع ترس از هر موردی بودم مننونم لرای یاداوری خداوند از زبان شما دوست اگاه ثروتمند و سلامت و شاد باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      کوثر احسانی تبار گفته:
      مدت عضویت: 1863 روز

      سلام به خانم پژوهنده

      چقدر به جا و درست به کامنت شما هدایت شدم،خداروشکر میکنم.

      بله درسته،

      احساس ترس از شکست،شک داشتن به خود،بی کفایتی از انجام کار،خود کم بینی،الان دارم می نویسم چقدر موارد زیادی هست که به احساس عدم لیاقت برمیگرده.

      من همش روی خودم کار میکردم،الگو یابی میکردم،راهم رو درست میرفتم، ولی میگفتم نکنه نشه،وسط راه بعضی موقع ها ول میکردم،چقدر شاخه به اون شاخه می پریدم.

      .چقدر احساس بی اعتمادی میکردم حتی درست انجام میدادم،ولی بازم شک میکردم،چقدر خودم رو کم میدیم،چقدر اون آرزو مو کوچیک میکردم،

      مثلا من میخاستم حقوق رو به n تومن برسونم با اینکه خدا برام الگو فرستاد،ولی نکردم گفتم نمیشه،طفره رفتم و….ولی وقتی میخوندم بچه هایی که واقعا نتیجه گرفتن کم تر از یه هفته یا یه ماه،به خودم سخت میگرفتم،وسط ها وایمستادم،یا ول میکردم،ناامیدی و شک بهتر بهم می چسبید،چون ذهنم خیلی عادت کرده،اگر موفقیتی به دست بیارم کم میشمره،خداروشکر که خداوند از طریق کامنت شما با من حرف زد،من سه بار عزیز دل کامنت تون رو خوندم.

      خدایا سپاس گزارم ازتو،که گفتی تو ذهنت عادت به ندیدن موفقیت کرده و ناخوداگاه شکست رو دوس داری.تا ثابت کنی نمیشه،تا اینکه یه بار وایستی و بگی میشه،و تعویق نندازی،و بگی باید بشه،چون خدا از من مشتاق تره به اهدافم برسه،چون به هدفم برسم،جهان رو گسترش میدم.اخ اخ اگر خدا مثل ما صفت انسانی داشت،میگفت ول کن پدرش دربیاد،ولی اون همش هدایت میکنه تا من جهانش رو گسترش بدم.

      سپاس از الله مهربان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    آرزو جانی زاده گفته:
    مدت عضویت: 981 روز

    سلام استاد عزیزم چقدر خوشحال شدم بابت اینکه چنین دوره عالی و تهیه کردید و در اختیار ما قرار میگیره بسیار احساس میکنم که لازمه این دوره رو کارکنم الان دوره دوازده قدم قدم اول و کار میکنم که واقعا فوق العادست من در تمرین ستاره قطبی از خداوند خواستم که یک خبر خوب بشنوم که منو خوشحال کنه و اینکه اومدم توی سایت و این خبر خوب و شنیدم خیلی خوشحالم استاد احساس لیاقت به همه چیز گره خورده وقتی که فکر میکنم میبینم که هر وقت حتی درخواستی از خداوند داشتم احساس لیاقت کردم بهم به راحتی داده شده انشالا در فرصت مناسب حتما این دوره رو هم تهیه میکنم عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای: