علائم احساس عدم لیاقت | قسمت 1 - صفحه 5
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/09/abasmanesh-16.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-09-29 00:22:482024-02-14 06:09:57علائم احساس عدم لیاقت | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خالق توانا و حکیم
که با حکمت خود مرا خالق زندگیم ، آفرید
سلام و عشق فراوان خدمت استاد عزیزم
خانم شایسته نازنین
و تک تک دوستان ارزشمندم
به به به
الهی شکرت
یک حرکت جدید
یک دوره جدید
یک پیشرفت و بهبود شخصیتی عالی دیگه
یک قدم دیگه به سمت خلق زیبایی ها
یک حرکت دیگه به سمت خلق ثروت و نعمت و زیبایی
شوق و عشق بسیار زیادی دارم برای شروع این دوره
دیشب که رفتم برای سیمی کردن کتاب های دختر و پسرم ، خالق مهربونم گفت : دوره رو تهیه کردی ، ولی دفتر جدید برای این دوره هم باید تهیه کنی.
و من گفتم که چشم
و از همون دیشب سعی کردم که تعهد بالای خودم رو عملی کنم
یک دفتر زیبا و گرون قیمت
با تصویری زیبا از آسمانِ نیلی با ماه و ستاره های بی نظیر ، خریدم
و بعدش خودم رو به یک جگرکی عالی دعوت کردم :):):)
.
.
استاد عزیزم ، در شروع دوره کشف قوانین سعی کردم هر چیزی رو که گفتید رو انجام بدم :
درک قوانین زندگی
تمرین کد نویسی
تکرار و استمرار
هدف داشتن
احساس خوب بیشتر در طول روز
و صبر کردن و لذت بردن از داشته ها
.
و به لطف الله انجام دادم و نتایج بی نظیرش رو تجربه کردم
استاد من از نتایج عالی دوره کشف قوانین به لطف الله کلی بدهی هام رو پرداخت کردم
به لطف خدا و برای اولین بار تونستم شهریه مدرسه غیرانتفاعی دختر و پسرم رو قبل از شروع سال تحصیلی پرداخت کنم
کلی البسه و پوشاک درجه یک بخرم
و روابط و سلامتی و حال خوب عالیییی و ….
.
.
و اما روز چهارشنبه 1402/07/05
روز چهارشنبه که بنر دوره رو دیدم ، کلیییی خوشحال شدم
این اولین دوره ای بود که در عرض یک دقیقه دیدم ، الهامات و نشانه های خداوند رو دریافت کردم و تصمیم گرفتم و بلافاصله خریدم …
اولین بار بود که خیلی بیشتر از پول دوره رو تو حسابم داشتم
به الله قسم همین پارسال برای خرید دوره عزت نفس و بعدش دوره کشف قوانین کلی صبر کردم که هزینه اش رو فراهم کنم
ولی به لطف خدا نتایج دوره کشف قوانین برای من این شرایط رو رقم زد
الهییی شکرت
.
.
به الله احد و واحد قسم ، همون روز چهارشنبه (پری روز) که صبح دوره رو خریدم ، عصر ساعت 6 ، نزدیک به 5 برابر پول این دوره از طرف خدای رزاق و مهربانم به حسابم برگشت…
مات و مبهوت بودم از این اتفاق
و فقط زبونم به شکر کردن می چرخید ….
صبح چهارشنبه که دوره رو خریدم ،کاملا واضح کلام خدا و وعده الله رو شنیدم که به من گفت که اتفاقات و نتایج بزرگ در راه هستند
خودم می دونم که چه باگ بزرگی در احساس لیاقت دارم که در ادامه خواهم گفت
شروع دوره برای من با این معجزه و الهامات شروع شد و خیلی راحت می تونم پیش بینی کنم که چه نتایج عالی رو در ادامه خلق خواهم کرد.
استاد عباسمنش عزیزم ، با تمام وجودم از شما سپاسگزارم
قبل از دیدن جلسه اول دوره احساس لیاقت ، تصمیم گرفتم که مثال این فایل رو با دقت در گذشته و حال خودم جستجو کنم
الله مهربان آگاهی خود رو بر ما جاری کن
ما رو در بهبود شخصیتی و رشد و پیشرفت همه جانبه زندگیمان یاری کن
تعهد و ایمان و جسارت رو در وجودمان بیشتر و بیشتر کن
توانایی و جسارت پیدا کردن ضعف ها و ایرادتم رو به من بیشتر و بیشتر عطا کن
بریم به امید خدا
.
.
.
انتخاب لباس
واوووو
افشا کردن بعضی چیزها ، یک کوچولو شهامت و جرات می خواد…
ولی اشکالی که نداره ، باعث تقویت ایمانم میشه.
هیچ وقت یادم نمی ره به دلیل وجود نداشتن احساس شجاعت و جسارت و ارزشمندی در درونم ، به دلیل مذهبی بودنم ، جوری لباس می پوشیدم که بچه محل های مذهبی و مداح هیات و اهل مسجد من رو تایید کنند!!!
شلوار لی نمی پوشیدم که حاج آقا فلانی یک وقت ناراحت نشه!!!
خخخخخخ
به الله قسم عین واقعیتِ
صورتم رو شیو نمی کردم ، به خاطر تایید شدن توسط وقت اهل هیات
به خاطر لازم شدن نامه های یا تاییدیه برای استخدام !!!!
الله اکبر عجب مشرکی بودم من خخخخخ
به خدا خنده می گیره از گذشته ام
خنده هم به دلیل هست که خیلی تغییر کردم و باورم نمیشه چنین آدم مشرک . ضعیفی بودم
مگه کم شنیده بودم که در این مملکت یکی این سه بند پ رو باید داشته باشی :
پول
پارتی
پدر توانمند
خدای من … چه افکاری به من تزریق شده بود و دقیقا با سلول سلول بدن پذیرفته بودیم
چک شدن توسط همسر
من یکی از حرفه ای ها در این مورد بودم
باید دقیقا از زمان ومکانم برای همسرم عکس میفرستادم
باید به یک نحوی اطلاع رسانی انجام می دادم که کجا هستم و با کسی هستم و چی کار می کنم!!!
همه اش به دلیل سست بودن پایه های ارزشمندی در وجودم بود
و رضایت و آرامش همسرم به هر نحوی برام الویت بود
ایشان مقصر نبود ها…..
من ضعف داشتم
نوع حرف زدن
دقیقا از زمانی که یادم میاد بزرگ شدم ، همیشه سعی می کردم جوری حرف بزنم که بستگان و بزرگترها من رو تایید کنند…
اهل محل و همسایه تمجید کنند
باید تو عزاداری ها و مراسم ها شرکت کنیم
هم تو مجالس مذهبی فامیل های مقیم مرکز!!!! هم تو مجالس مسجد
تازه هیات هم باید بریم اگر یک شب جمعه نریم بچه ها ناراحت می شن!!!
پسر!!!! دنیاو آخرت رو هم با تقلید از بقیه ساخته بودیم!!! عجب موجودی بودم من!!!
سقف آرزوی و امکانات و خواسته ها و افکار و رفتار و کلام باید و باید منطبق با عقاید آقایان باشه!!!
مگه داریم؟؟
به خدا قسم که عین عین واقعیت زندگی من بوده!!!
خخخخخخ
یه وقت نگن پسر حسن آقا نجار (معروف ترین کاسب محل) بچه پرو شده یا بی ادب شده از راه راست منحرف شده !!!
فقط و فقط جوری حرف بزنیم جوری راه بریم جوری موی سر رو اصلاح کنیم جوری لباس بپوشیم و جوری زندگی کنیم که بقیه ما رو تایید کنند
عجب چیزهایی داره بالا میاد…
خدایا شکرت
اینجوری بیشتر می فهمم که چی بودم و الان چی هستم !!
اینجوری بیشتر و بیشتر درست بودن مسیرم رو درک می کنم…
حواست باشه!!! بقیه رفتند جونش رو دادند که ما به این شکل زندگی کنیم!!!!
ما مدیون هستیم!!!
عجب !!!
خود اون بندگان خدا که چنین ادعایی نداشتند
و با همین مسیر فکری و باورها و نداشتن کوچکترین عزت نفس و احساس لیاقت ، وارد زندگی زناشویی شدم
نتیجه …
کاملا واضح و روشن!!!
و فکر می کردم که طرف مقابل من مشکل داره و باید شخصیت رو بهبود بده
نشان دادن دوست داشتن به طرف مقابلم
این موضوع در درون من باعث شکل گیری احساسات نامطلوب می شد . فقط دنبال خنده و رضایت هسرم بودم
دقیقا ماسک می زدم که اون رو راضی کنم
خواسته هام رو از بین می بردم که او راضی بشه
با بستگانم قطع رابطه می کردم که ایشان راضی باشند
و نتیجه ، دعوا و درگیری پشت سر هم اتفاق می افتاد
فکر می کردم که زندگی زناشویی این هست که من به خاطر همسرم باید شبیه افکار ایشان بشم !!
از خود گذشتگی کنم که خوشبختی رو بهش هدیه بدم!!
سین جیم شدن
به دلیل نداشتن احساس لیاقت ، فکر می کردم که وظیفه من هست به وسلیه همسرم سین جیم و اعتراض هم نکنم!!!
حق مسلم زن هست که از مرد استنطاق کنه!
و کلمه مضحک و مسخره و بی پایه و اساسِ زن ذلیل بودن
همه اینها به دلیل ورودی هایی بوده که من دریافت کرده بودم
نه یک بار و 100 بار & بلکه میلیون ها بار
توسط افراد مختلف
سوال کردن از روابط گذشته طرف مقابل
وااای عجب موضوعی …
شدیدا در این مورد مشکل داشتم
خیلی برام مهم بوده که در گذشته طرف مقابلم با چه افرادی دوست بوده؟
و میومدم خودم رو با نگاه طرف مقابلم در مورد اون شخص ، مقایسه می کردم
تازه من خودم که طرف رو ندیده بودم
ولی به دلیل نداشتن احساس لیاقت ، حرفهای طرف مقابلم رو در مورد دوستان قبلیش ، قبول می کردم و شروع می کردم به مقایسه کردن و در انتها به احساس بد می رسیدم
و تعجب می کردم که چرا همیشه روابطم به مشکل بر می خوردند؟؟!!
تلاش برای خوب کردن حال خوب طرف
مقام اول این موضوع به خود من میرسه ، بدون شک!!!
و روزها و چه سالهایی از عمرم رو تلف کردم برای این موضوع
و همیشه نتیجه معکوس بود
در مهمانی ها دنبال دیده شدن بیشتر بودن
دقیقا همیشه دنبال این بودم که جوری بپوشم و بشینم و بلند شم و برقصم که ، جلب نظر کنم
حواسم به نگاه بقیه بود
توجه ام به قضاوت شدن بود
تمرکزم روی تایید شدن یا نشدن بود
و نتیجه مساوی با احساس بی ارزشی و عدم خودباوری
اگر کسی کار خاصی در مهمانی انجام می داد من به هم می ریختم
استاد درود بر ایده ها و نکات آموزشی بی نظیر شما…
اگر کسی تو عروسی رقص آذری رو بهتر از من انجام می داد ، از درون احساس ضعف و ناتوانی و بی ارزشی می کردم
چرا من بهتر از اون نمی تونم برقصم؟؟
فلانی از تو بهتر تیپ زده و بهتر رقصیده
این ها چیزهایی بود که من با اونا بزرگ شده بودم و همون چیزی رو که در وجودم کاشته بودم و آبیاری کرده بودم رو ، داشتم درو می کردم.
الهی شکرت برای مرور عالی گذشته
الهی شکرت که مسیر از گذشته تا حال ، مرور شد
الهی شکرت که یک آدم دیگه شدم
الهی شکرت که خیلی بهتر از قبل شدم
الهی شکرت که از شرک و آدم پرستی دور شدم
الهی شکرت که به احساس لیاقت و ارزشمندی مناسبی رسیدم و در حال بهتر و بهتر شدن هستم
به امید الله مهربان ، دوره رو شروع می کنم
و ایمان دارم که نتایج بسیار بزرگی در آینده بسیار نزدیک برای من رقم خواهند خورد
تعهد ، ایمان ، صبر ، احساس خوب همیشگی ، لذت بردن از زندگی در24 ساعت شبانه روز ، بهبود ، توکل و اعتماد به خدا وظیفه من هست
و اجابت خواسته ها و هدایت به سمت اونها و ورود جریان ثروت و خوشبختی و نعمت و موفقیت با خدای مهربان
با آرزوی تعهد و بهبود و بالا رفتن مدار و تجربه خوشبختی های بی نظیر برای تک تک عزیزان
حال دلتون خدایی
هر روزتون بهتر و زیباتر و لذت بخش تر از دیروز
آمین یا رب العالمین
دوست عزیزم اقا جواد
سلام
هدایت شدم ب کامنت شما
ی جمله های از خود افشاییتون
یجورایی از درون ی حس بهم داد که برای چند ثانیه معده ام انگار فشرده شد
جملاتی ک من یاد خودم انداخت
و تحسین میکنم شهامتتون رو ک شرایط قبل تون رو با صداقت تمام نوشتین
و من هنوز شهامت ب زبون وذهن اوردن برای خودم ندارم
یادم ک ب یکیشون میوفته احساس بدی در مورد خودم پیدا میکنم
خجالت میکشم ک بگم
روزایی بود ک من بنده عینک ریبن شیشه آبی و خاصم بودم ک ب تیپ و چهره ام مینشست
یا داشتن پلاک تهران روی ماشینم تو ی محل زندگیم ( استان بوشهرم و اون سالها پلاک تهران اینجا خیلیییییی کم و داشتنش خاص بود)
احساس اینکه تو محل کارم هیچکس ب زیبایی من نیس
و اگر یکی ب ی همکارم توجه میکرد یا از طاهرش تعریف نیکرد از درون بهم میریختم
و هزار تا مثال دیگه
منم دوره احساس لیاقت خریدم
خیلی منتظر بودم بیاد
وقتی دوره رونمایی شد موجودی کارتم زیر 1500 بود
حالم گرفتتت
رها کردم
و یهو خدا هدایتم کرذ ب ی جمله تو کامنت حمید امیری عزیز
و پولی که ب حسابم اومده بود و دوره رو تهیه کردم
امیدوارم این مسیر یادگاری براتون پربار و برکت باشه
و از نتایج بینظیرتون بخونم
به نام الله یکتا
چقدر قدرت گرفتم از ایمانی که عمل می آورد
واقعا عالی رشد کردین و تحسینت میکنم و ممنون بابت مثالهای خودت که باعث چراغ هدایتی میشه برای همه ی ما
همه چی از الله هست و بازگشت همه ی امور به سوی اوست
چقدر احساس خوبیه وقتی میبینی رشد از درون شروع میشه و نه از بیرون…
خدایا ما رو از شرک نجات بده
بسم الله الرحمن الرحیم
خدا رو سپاس که باز هم فرصتی برام فراهم شد تا دل بسپرم به آگاهی های زندگی ساز بیشتر و بیشتر.
استاد قشنگم سلام می کنم به روی ماهِ کامل شما و ازتون تمام قد سپاسگزارم برای آنچه که هستید. شما وجودتون به تنهایی برای من و جهان من سراسر برکت و صلح و آرامشه. درسهاتون که به جای خود….
سلام به استاد شایسته مهربونم و درود به همه دوستان عزیزم.
از خدای حکیمم درخواست می کنم که در بهترین زمان و مکان و فرکانسم دعوتم کنه به دوره ارزشمند احساس لیاقت.
استاد من از دوره 12 قدم نتایج خوبی گرفتم و دلم می خواد نصفه و نیمه باقی نمونه، احساس جالبی ندارم اگه تا اینجایی که هستم ولش کنم یا تمرکزم روش کم بشه و جامپ کنم روی یک دوره دیگه. از طرفی گاهی نجوای ذهن میاد میگه تا تخفیف داره بخرش، با بقیه بچه ها شروع کن و هماهنگ با استاد جلو برو ولی دوباره میگم وقتی ته دلت داره بهت میگه الان وقت تموم کردن دوره های 12 قدم و شیوه حل مسائل هست گرفتار عجله نشو و به حرف دلت گوش بده. حتما در بهترین فرصت هدایت میشی بهش. از طرفی اگر من واقعا شاگرد خوبی باشم اونچه که نیاز دارم رو از همون دوره ها و همین فایلهای معرفی درمیارم. جون من به وضوح دیدم که اگر در مدارش نباشم دوره خریداری شده هم کمکم نمیکنه. ولی اگر آماده دریافت رزق و روزیم از قوانین باشم از فایلهای رایگان هم با موچین درشون میارم.
استاد من عاشقتونم که اینقدر بامحبت و سخاوتمند هستید و آگاهیهای ارزشمندتون رو محدود به دوره ها نمی کنید هرچند که می دونم دوره ها به مراتب پربارتر و گرانقدرتر هستند.
در مورد روابط و احساس ارزشمندی…..
وقتی به روابط سابقم نگاه می کنم ردپای عدم لیاقت رو می بینم:
چندتا دوسم داری؟ ازم ناراحتی؟ چرا جواب ندادی؟ چرا اینجوری جواب دادی؟ چرا زنگ نمی زنی؟ اشکالی نداره ناراحت نشدم (در صورتیکه ناراحت شده بودم)، من اصلا آدم زودرنجی نیستم(چرا هستم)، ببخشید این حرفو زدم ناراحت شدی؟ من بحث نمی کنم (از ترس طرد شدن، نه بخاطر اعراض از ناخواسته ها و حفظ آرامش)، من ظرفا رو میشورم (برای مقبول واقع شدن با اینکه دستم اگزما داشت)، ببخشید دیر زنگ زدم فلان کار و فلان کار رو داشتم (هیچ کاری نداشتم فقط دلم باهات صاف نبود، یا اصلا یادم نبود که بهت زنگ بزنم) و هزارتا مورد دیگه…
از وقتی که روی مسئله کسب و کارم تمرکز کردم هدایت شدم به توحید عملی، در این بین اصلا متوجه نشدم کی و چطور روابطم بهبود پیدا کرد. بخدا اصلا یادم نمیاد که من روی بهبود روابط و عزت نفسم بطور مشخص و تخصصی کار کرده باشم ولی خودش خودبخود خیلی بهتر شد.
به قول مریم جان در دوره شیوه حل مسائل وقتی اون درخت یا شاخه اصلی هرز رو میکنی و دور میندازی به همراهش کلی شاخ و برگ اضافه که دور این شاخه اصلی پیچیده بوده هم خودبخود و بدون زحمت دور ریخته میشه. و من الان این موضوع رو درک می کنم.
استاد شما رو تحسین می کنم از این بابت که وقتی آدم در مسیر رشد قرار می گیره متوجه چگونگی حل شدن بعضی مسائلش نمیشه و سخته که برگرده و دقیقا مشخص کنه که من چه فکری رو تغییر دادم یا چه باوری رو ایجاد کردم که فلان مسئله ام حل شد. چه بسا مثل من به یه منظور دیگه تمرین خودسازی رو انجام بدی ولی در موارد متفاوتی که اولویتت نبوده رشد کردی. و شما اون استاد تیزبین و بسیار دقیقی هستید که ریشه همه این تغییرات رو در خودتون شناسایی کردید: عزت نفس، توحید، احساس لیاقت
در مورد رابطه الان خودم با همسرم که فکر می کنم اون احساس بی لیاقتی شدید رو نمی بینم بلکه بیشتر متمایلم به خودارزشی. خداروشکر. اما جا داره که خیلی بهتر از این هم بشم.
در مورد روابطم با خانواده همسرم اما، تغییر بزرگ اینجا اتفاق افتاده. بطوریکه من همین دیشب از یک سفر 4 روزه بسیار خوش و خرم با خانواده همسرم و بدون حضور خود همسرم دعوت شدم. این شرایط قبلا 180 درجه با الان متفاوت بود.
در مورد سایر روابطم هم تقریبا در شرایط خوبی هستم و پاشنه آشیلم اینجا نیست. در جای مناسبش راجع به پاشنه آشیل احساس لیاقتم حتما حرف می زنم.
اما اینجا دلم می خواد مثالی از دوستانم بزنم که قبلا احساس بی ارزشیشون رو من به اشتباه ارزشمندی تلقی می کردم. چون پشت نقاب عزت نفسشون قایمش کرده بودن. (استاد من هنوزم فرق دقیق عزت نفس و احساس لیاقت رو نمی دونم ولی می دونم که به مرور یاد می گیرم. شما به استادی خودتون ببخشید)
چند نفر از دوستان و اطرافیانم هستند که به شدت ادعای بلدی و زرنگی و داناییشون میشه و دائما در حال ایراد گرفتن از بقیه و متهم کردنشون هستن.
یکیشون که یادمه وقتی در مورد یکی دیگه از دوستان مشترکمون حرف زدم و از موفقیتهاش تعریف کردم زد زیر همه اش و گفت بابا دروغ میگه… حالا شاید مربی شنای یه آکادمی شنا شده باشه ولی خودش مؤسسش نیست. بابا اون از اولم دیوونه بود تو توهم بود در حالیکه من مدارک اون دوستمون رو دیدم و می دونم که راست میگه. اصلا نیازی به اثبات حرفم ندیدم و دیگه نه بحث کردم و نه با این رفیقمون رفاقتم رو ادامه دادم چون مقاومت عجیبی در مقابل موفقیت دیگران داره با اینکه ادعا میکنه اینطور نیست. ناگفته نماند خودش هیچ کار خاصی در زندگیش نمیکنه که چشمگیر باشه.
من قبلا فکر می کردم فرد باعزت نفسیه ولی الان می بینم ایشون از درون بسیار ضعف و ترس داره. خودش رو دوست نداره و به همین خاطر می خواد دیگران رو تا مرتبه خودش پایین بیاره تا احساس بی ارزشی نکنه.
یا یک مورد دیگه از ایشون اینکه وقتی شنید جاریش بچه اش رو در مدرسه بین المللی ثبت نام کرده شماره اون مدرسه رو گیر آورد و زنگ زد به اون مدرسه ببینه جاریش چقدر هزینه کرده واسه این مدرسه و چه خدماتی دریافت میکنه. و جالبه به من می گفت که ای خدااااا یعنی میشه بچه اش رو از این مدرسه بیرون کنن من دلم خنک شه. آخه این دهاتی کجا و مدرسه بین الملل زبان انگلیسی کجا؟
خوب با توضیحات استاد در مورد احساس عدم لیاقت پرواضحه که ایشون داره از این مسئله رنج شدید میبره و این تبدیل شده به حسادت و کینه.
در مورد یکی از بستگان بگم که خیلی از موارد گفته شده در این فایل در مورد ایشون صدق میکنه. هم هدیه زیاد خریدن، هم توجه جلب کردن و نیاز شدیدش به تعریف و تحسین دیگران طوریکه ازش تعریف نکنی گله و قهر و شکایت میکنه، هم خودشو به بیماری میزنه تا دلسوزی و توجه اطافیان رو بخره، خلاصه یه معجونی از احساس قربانی شدن و زرنگ بازی و منم منم کردن. از پارسال هم که نشست درس خوند تا دندونپزشکی مسکوی روسیه قبول شد و شرایط بسیاربسیار سختی رو الان داره تجربه میکنه هم خودش هم همسرش. از لحاظ مالی که بیش از حد در فشارن. فرصت نمیکنه اونجا برای خودش غذا هم درست کنه و خدا میدونه چه مشکلات دیگه ای که دیگه روش نمیشه بگه همش بخاطر اینکه فکر می کرد بره خارج درس بخونه کلاسش بالاتره و میتونه به همه فخرفروشی کنه اما الان به معنای واقعی کلمه گیر کرده تو گِل. نه راه پس داره نه راه پیش. خوب اگه ایشون به اندازه کافی احساس لیاقت می کرد یا همون رشته خودش رو در ایران ادامه می داد (بیوتکنولوژی) یا اینکه می تونست با این هوش و استعدادش دندونپزشکی تو ایران قبول بشه اما….
بگذریم…..
امروز در تقویم ایرانی روز آتشنشانی و ایمنی هست. دلم می خواد از همینجا به تنها آتشنشانی که اینجا می شناسم دوست بزرگوارمون حمید امیری (Maverick) این روز رو تبریک بگم. حمید آقا اگه کامنت منو می خونی دمت گرم. دلت پر از نور و دستان پرتوانت پر از ثمرات مادی و معنوی باشه.
استاد جان دم شما هم گرم که آتش عذابهای روحی خودساخته ما رو خاموش می کنید و زندگیمون رو به فضل خدا به گلستان تبدیل کردید. به قول سعیده جان شهریاری من دور سر شما بگردم باشه؟
سلام و درود به شما خانم رضایی بزرگوار و گرانقدر، خواهر عزیزم، از شما بینهایت ممنون و سپاسگزار لطف و محبت و بزرگواری شما هستم و تبریک تون رو به جان پذیرا هستم. من رو ببخشید که با تاخیر کامنتتون رو پاسخ میدم. خیلی اتفاقی کامنتتون رو دیدم و دیدم که هفت مهر رو بهم تبریک گفتین. و امروز 21 مهر که 14 روز از تبریک شما گذشته. واقعاً از صمیم قلبم از شما سپاسگزارم. کامنت بسیار ارزشمندی بود و باعث شد من به درون خودم برگردم و هر چیزی رو نوشته بودین چه مثبت و چه منفیها به خودم نگاه کردم تا ببینم من با خودم چند چند هستم. من چقدر حسادت میکنم، من چقدر موفقیت های دیگران رو ناچیز میدونم، من کجاها تحسین کردم کجاها تحقیر.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر که به لطف آگاهی های توحیدی این سایت ما هر روز نقاط قوت و ضعف خودمون رو بهتر میشناسیم، طوریکه بتونیم خودمون رو هر روز بهبود ببخشیم. از شما ممنون و سپاسگزارم.
در پناه رب العالمین همیشه سلامت و موفق شادکام و ثروتمند باشید
سلام استاد وقت شما بخیر من در مواردی کاملا برعکس چیز هایی که شما گفتید رو دارم مثلا توجه و تعریف های که از من میشه رو نمیپذیرم . و یا اینکه این باورهارو دارم که برای داشتن رابطه خوب نیستم و افراد نا مناسب رو ملاقات میکنم و باور محدودکننده در مورد موارد ظاهری خودم دارم و یا در مورد اهداف با اینکه کار و مهارت مورد علاقه ام را پیدا کرده ام ولی ثابت قدم تا به دست اومدن نتیجه نمی ایستم و احمال کاری دارم
به نظرتون این دوره برای من مفید هست؟
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام استاد جان
مرسی بسیار بسیار لذت بردم آقا قلبمون رو باز کردی از این آگاهی های نابت
استاد اینقدر نرم ، لطیف و با عشق صحبت کردین که تا جایی که تونستم و در مدار شنیدن صحبت های شما بودم آگاهی رو دریافت کردم و الان دیگه نوبت منه که تکرار کنم اگاهی ها رو به روش خودم
اولین نشانه این آگاهی ها این شد که قلبم باز شد یعنی یه جورایی خلع سلاح شد ذهن ام چون قبل دیدن این ویدیو ارزشمند ذهن ام بی قرار بود و نا آرام ولی با درک این مفاهیم ذهنم خالی شد و آرام شدم
در مورد مفاهیم گفته شده اینقدر مثال های متنوع دارم که نمیدونم از کجا شروع کنم
فقط این رو واقعا درک کردم هر مسئله ای ، هر مشکلی تو زندگی انسان بوجود میاد بی برو برگرد خودش مقصره
من اصلا هر چقدرم شما تاکید می کردید اتفاقات زندگی ما بواسطه فرکانس های ارسالی ماست من ظاهری قبول می کردم و می گفتم درسته ولی یه دهم یک درصد هم خودم رو مقصر نمیدونستم و دیگران رو مقصر اتفاقات زندگیم میدونستم در باورهای بنیادینم
ولی آلان تمرکزی رو خودم گذاشتم و دارم با تمام توانی که دارم روی خودم کار می کنم که تمام اتفاقات زندگی من به واسطه باورها و ارسال فرکانس های خودمه
وقتی مثال هایی در روابط زدن در مورد کم ارزشی و عدم لیاقت یاد آرایش کردن خانم ها میفتم و اول خودم رو جای خانم ها قرار میدم و به خودم میگم آیا اگه من هم خانم بودم قبل بیرون رفتن حتما آرایش می کردم ؟
راستش چون آقا هستم اصلا درک نمی کنم این قضیه رو یعنی به خودم میگم من اگه خانم بودم آرایش نمی کردم
یعنی این مسئله برمی گرده به احساس توجه از افرادکوچه و خیابان به خانم آرایش کرده خب این افراد مرد هم هستند یعنی احساس توجه گرفتن از مردها هم برای زن متاهل هم برمی گرده به کمبود احساس لیاقت
اصلا نمی خوام مذهبی نظرم رو بنویسم می خوام از دیدگاه قانون و احساس لیاقت این مسئله رو بررسی کنم
وقتی خانمی تمیز و پاکیزه است و به خودش میرسه از نظر لباس و بوی خوش و مرتب بودن ولی آرایش نمی کنه این میشه گفت برای خودش ارزش قائله تا خانمی که لباس هایی با رنگ ها جیغ می پوشه و کلی آرایش می کنه این دیگه ارزشمندی به خود نیست بلکه برعکس این خانم داره فریاد میزنه دیگران من رو تایید کنید تا من احساس ارزشمندی بم دست بده
راستش استاد بنظرم آگاهی های شما ، سایت شما ، نظرات دوستان ، بودن افراد قوی و هم مدار در سیستم شما و از همه مهم تر الهاماتی که خداوند به شما می کنه و شما زبان خدا میشید برای ارسال این آگاهی ها
نباید ساده از کنارشون گذشت
چرا این رو گفتم
چون شما ساده و روان میگید من به خودم میگم : ” ِا اینجوریاست خب کاری نداره من از این لحظه بنا به این گفته آقای عباس منش عمل می کنم ” در صورتیکه این عمقی نیست یعنی باور نیست چون من از بچگی یاد نگرفتم ساده چیزی رو بفهمم چون مثلا پدرم اگه می خواست کاری کنم کلی تاکید می کرد و اگه بنا به هردلیلی خواسته اش برآورده نمیشد و نتیجه مطلوبش نبود با جمله : خاک بر سرت بدبخت ” من رو متوجه می کرد نه با کلام درست
الان ناخودآگاه من با کلام ساده و روان شما بعد 7 سال تو سایت شما بودن و تقریبا هرروز با سایت و محصولات و فایل های دانلودی شما بودن باز مقاومت داره
من باید بارها و بارها و بارها جملات شما رو تو ذهنم مرور کنم مثال بیارم و باز بیام فایل رو ببینم تا تازه یکم مقاومت ذهنیم کمتر بشه برای پذیرشش
بنظرم محصولات شما بی نظیر هستن و من که هنوز موفق به خرید این محصول که میدونم در این شرایط برام لازم و ضروریه
ولی فرکانس ش رو دریافت می کنم و از خدا خواستم پول ش رو بدستم برسونه تا بتونم بخرمش و من به خدا اطمینان دارم
یا حق
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«وَکُلًّا نَّقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَکَ وَجَاءَکَ فِی هَٰذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَهٌ وَذِکْرَىٰ لِلْمُؤْمِنِینَ» «وَقُل لِّلَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ اعْمَلُوا عَلَىٰ مَکَانَتِکُمْ إِنَّا عَامِلُونَ» «وَانتَظِرُوا إِنَّا مُنتَظِرُونَ» (ﻭ ﻫﺮ ﺳﺮﮔﺬﺷﺘﻲ ﺍﺯ ﺳﺮﮔﺬﺷﺖ های [ ﭘﻨﺪﺁﻣﻮﺯ ] ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻳﺖ ﻣﻰﺧﻮﺍﻧﻴﻢ، ﺣﻘﻴﻘﺘﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﻝ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﻥ ﭘﺎﺑﺮﺟﺎ ﻭ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ ﻛﻨﻴﻢ، ﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺳﺮﮔﺬﺷﺖﻫﺎ ﺣﻖ ﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﺑﻬﺮﻩ ﺑﺮﺩﻥ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﭘﻨﺪ ﻭ ﺗﺬﻛّﺮﻱ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ ؛ ﻭ ﺑﻪ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﻧﻤﻰﺁﻭﺭﻧﺪ، ﺑﮕﻮ: ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻗﺪﺭﺗﺘﺎﻥ ﻋﻤﻞ ﻛﻨﻴﺪ، ﻭ ﻣﺎ ﻫﻢ ﻋﻤﻞ ﻣﻰﻛﻨﻴﻢ ؛ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺑﻤﺎﻧﻴﺪ ﻛﻪ ﻣﺎ ﻫﻢ ﻣﻨﺘﻈﺮﻳﻢ؛ 120-122 هود)
الهی الهی، هدایتم کن و بر من ظرف وجودم نور ببخش تا بتوانم در صراط مستقیم تو بمانم و بندگی کنم و از توحید بشنوم و از توحید بگویم و از توحید بنویسم. خدایا من را عمل کننده حقیقی به توحید قرار بده و به اندازه وسعت جهانت بین من و شرک فاصله بیانداز. خدایا غل و زنجیرهای شرک رو از پای من باز کن و بال پرواز ببخش و غبار شرک را از قلبم بزدای و منور کن به نور توحید و ایمان، آنچنان که بر من میپسندی در مسیر بندگی تو باشم و نه در مسیر دشمن آشکارم. خدایا هر روز و هر لحظه مرا مشتاق تر به خودت قرار بده و ایمانم را راسخ تر کن و قلبم را اطمینان ببخش. خدایا باقیمانده عمر مرا مصداق آیه «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ» قرار بده تا اهل ایمان و اهل رضایت تو باشم که همانا«وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ»
سلام و درود و رحمت بینهایت رب العالمین به استاد عباس منش و استاد شایسته و همه دوستان عزیزم.
استاد عباس منش عزیزم بسیار بسیار بسیار از شما سپاسگزارم بخاطر این دوره ارزشمند احساس لیاقت و خود ارزشمندی، همچین دو فایل آگاهی و جلسه اول دوره چقدر من رو متوجه علفهای هرز زندگیم کرد. از شما بسیار ممنون و سپاسگزارم.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر یه دوره آموزشی دیگه و کلی آگاهی جدید. این دوره یکی از پاشنه های آشیل منو هدف قرار داده. پاشنه آشیل که چه عرض کنم!!! دقیقاً گسل آشیل که به اندازه گرند کنیون دهن باز کرده. نمیدونم بازم برم تو کار خود افشایی و دونه دونه اشتباهات گذشته خودمو شخم بزنم یا … بگذریم…
من با نداشتن احساس لیاقت در گذشته به خودم ضربه جدی زدم، بماند که هر کدوم رو شخم میزنم میبینم یه بکگراندی در گذشته و در کودکی من داره.
از اقتدار و کاریزمای استالینی پدرم گرفته که اونقدر تمرکز گذاشته بود روی جستجوی حقیقت و راستی آزمایی شخصیت من در هر زمینه ای، و رفتار بازجویانه اش و البته مقایسه کردن های هر روزه و هر روزه من با همه همسن و سالها ( از پسر همسایه گرفته تا اون بچه فرغون بدست توی خیابون که درحال حمل کپسول گاز بود، از نظر پدرم همه اونها بهتر از بچه خودش بود)؛ حتی وقتی من بهتر از دیگران بودم بازم مقایسه اتفاق میافتاد، و نهایتاً یه شخصیت ضعیف و داغون از من ساخته شد که همیشه مشتاق دور شدن از خانواده بودم. و کار کردن روی خودم از زمانی شروع شد که از خانواده دور شدم. از همه مقایسه ها دو تاش از همه دردناک تر بود. وقتی یه آدم معتاد یا خلافکار یا بدبخت و داغون توی خیابون میدیدیم خانواده منو با اون بنده خدا مقایسه میکردن که اگه به حرف ما گوش ندی و درس نخونی در آینده اینجوری میشی… و مقایسه دردناک دوم زمانی بود که تلویزیون نمایشهای سیرک رو نشون میداد که مربی یه بچه میمون رو با چوب و شلاق وادار میکنه پشتک معلق بزنه، و بزرگوار میگفت:«اینها میمون رو تربیت میکنن من بچه آدم نمیتونم تربیت کنم…»
نتیجه همه اون قیاسها و تحقیر شدن ها شد اینکه هزاران بار من خودم رو لایق هیچی نمیدونستم. از زمانی که توی مدرسه بودم با اینکه همیشه شاگرد زرنگ بودم و کلی درسم خوب بود ، ولی بازم سر اینکه چرا 18 شدی و 20 نشدی تنبیه میشدم، نتیجه اش میشد اینکه سری بعدی که 20 میگرفتم و تشویق نمیشدم حس میکردم الان یه بخشی از برنامه هر روزه من ناقصه، من لایق این 20 گرفتن نیستم، چون سری قبل که 20 گرفتم کسی منو تشویق نکرد ولی 18 و 19 تنبیه داشت. یادم نمیره یه روز با چشم گریون رفتم خونه چون املا رو 19,75 گرفته بودم و تهدید شده بودم اگه 20 نگیری چنین شود و چنان شود، طی سالهای تحصیل هر چی بیشتر این تنبیه ها و تحقیرها ادامه پیدا میکرد نمره های درسی من بدتر و بدتر میشد.
من اصلا حافظه خوبی در مورد گذشته ندارم ولی از وقتی شروع کردم به کار کردن روی دوره عزت نفس و الان دوره احساس لیاقت ، به طرز عجیبی ذهن من فعال شده و عین سریالهای آبکی ایرانی فلاشبک میزنه به گذشته و برام خاطراتی رو بیرون میکشه که خودم تعجب میکنم من چطوری فلان موضوع رو یادم اومده. عین ریشه یه علف هرز که پیداش کردم و وقتی بیرونش میکشم کلی شاخه و علف هرز دیگه با خودش بیرون میکشه.
نهالی که در کودکی من کاشته شد توی دهه سوم و چهارم زندگی من به ثمر نشست به شکل انتخاب شغل و انتخاب همسر و روابط داغون و شرایط درآمد و حتی نداشتن معنویت و ارتباط با خداوند… چقدر مثال میتونم بزنم که من تغییری مثبت رو در زندگیم ایجاد میکردم و با واکنش تند و منفی خانواده مواجه میشدم، یکیش که خیلی بولد شد توی زندگیم موضوع تغییر شغلم بود که خانواده خیلی منو زیر فشار گذاشتن. با اینکه شاید حقوق ماهیانه الان من تقریباً دو برابر نظامیان همدوره ایم هست ولی خانواده هنوز هم معتقدن تو اگه نظامی مونده بودی برات بهتر بود. یادم میاد کلاس اول ابتدایی بودم یه همکلاسی داشتیم اسمش علی بود، دوتا مداد بهم هدیه داد، یه مداد سیاه یه مداد قرمز که بدنه اش نوارهای رنگ رنگی داشت. خیلی قشنگ بودن. هر چقدر اصرار کردم که من اینها رو نمیخوام، گفت نه بردار برای خودت. من از ترس خانواده توی مسیر برگشتن به خونه مدادها رو با سنگ شکستم و زیر خاک قایم کردم، من خودم رو لایق دریافت هدیه نمیدونستم، حتی تا به امروز که سی سال از اون ماجرا میگذره.
چرا جهان باید اون فرصت های طلایی شغلی رو به من هدیه میکرد؟ منی که هیچوقت احساس لیاقت نداشتم؟ منی که عدم لیاقتم رو در دریافت یه مداد به اثبات رسانده بودم، قطعاً نمیتونستم بیشتر از اون هم دریافت کنم.
منی که خودم خودمو تحسین و تشویق نمیکنم و خودم رو تایید نمیکنم و برای خودم احساس ارزشمندی قائل نیستم ، معلومه که احساس ارزشمندی و دوست داشتن رو باید کف خیابون گدایی کنم ، و اگه یکی هم منو تحسین کنه فکر کنم دارن مسخره ام میکنن، یا باور نمیکنم.
نقطه عطف زندگی من 19 سالگی بود که برای اولین بار از خانواده جدا شدم و توی جو آموزشی ارتش قرار گرفتم (اعتراف میکنم روزهای اول بخاطر سختی تمرینات نظامی و فشار روانی و تحقیر شدن ها و دلتنگی توی تنهایی خودم گریه میکردم) ولی ولی ولی … تحمل کردم و موندم چون میدونستم سختی تمرین نظامی تموم میشه ولی حرفهای حقارت آمیز خانواده ادامه خواهد داشت. از بین بیش از 150 نفر درجه دار آموزشگاه مکانیک نیروی دریایی من جزو 7-8 نفر اول بودم، باورتون نمیشه من چند سال بعد متوجه این موضوع شدم که خداوکیلی من چقدر باهوش و با استعداد بودم که جز 7-8 نفر اول رسته مکانیک شدم.
اگه بخوام برای احساس عدم لیاقت بیشتر مثال بزنم میتونم سه برابر این کامنتی که نوشتم بنویسم و مثال بزنم و خاطراتم رو مرور کنم. از زندگی زناشویی ،از خرید ماشین، از خونه ای که الان توش زندگی میکنم، از برخوردهای خانواده ام، از فرصتهایی که تا دم دستم رسید ولی بدستم نرسید، از سلامتی و تناسب اندامی که هر بار بهش رسیدم و از دستش دادم، از ارتباطم با خداوند که هر بار روش تمرکز گذاشتم و دوباره با یه اشتباه خرابش کردم و و و …که ریشه همه شون عدم احساس لیاقت و خود ارزشمندی و نداشتن عزت نفس بود. یه سری چیزها رو توی دوره عزت نفس متوجه ش شده بودم ولی خداییش این آگاهی های دوره احساس لیاقت و جلسه اول این دوره مثل پتکی تو سرم خورد. اونقدر ضربه اش محکم بود که خاطرات 20-30 سال پیش رو بیادم آورد.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر این دوره و این فایلها، و خدا رو صد هزار مرتبه شکر که خداوند از طریق دستانش من رو به سادگی وارد مدار دریافت آگاهی های این دوره کرد.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر استادی چنین بینظیر و توانمند در تشخیص اصل از فرع. امروز که این فایل رو میدیدم همش میگفتم استاد عباس منش بینظیره، این جزییات ریز رو از کجا میتونه پیدا کنه و بکشه بیرون !!! مثل پیدا کردن بذر علف هرز توی عمق خاکه. خدایا شکرت که این استاد بینظیر رو به زندگی من عطا کردی.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر قوانین بدون تغییر الهی، که ضمن همه خاطرات و اتفاقات و شرایط نازیبای گذشته ما رو خالق زندگی خودمون قرار داد و بینهایت توانا در تغییر زندگی خودمون.
از خداوند میخوام در این مسیری که متعهد شدم روی احساس لیاقت و ارزشمندی خودم کار کنم ، اونچنان برکتی بهم عطا کنه و حمایتم کنه که بتونم با تمرکز روی پاشنه های آشیلم کار کنم و شخصیت خودم رو بهبود ببخشم. و یاد بگیرم که ببخشم خودم رو و ببخشم همه اونایی که هر رفتار نازیبایی در مورد من از خودشون نشون دادن.
از خداوند میخوام کمکم کنه چشم به نعمتهای دیگران ندوزم و خودم رو با دیگران قیاس نکنم و هر بار خودم رو با خودم قیاس کنم و تحسین کنم و شکر کنم که بهتر و بهتر شدم.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
سلام به حمیدِ حنیف عزیز،بنده ی صالح خداوند
سلام و سلامتی و نور و عشق و رحمت الله به قلب روشنت
قبل از نوشتن این کامنت،از قرآن طلب هدایت کردم کدوم آیه ها رو برات بنویسم،مثل کامنتی که خودم نوشتم،دوباره هدایت شدم به سوره بینظیر شعرا آیه های 84 تا 136…
دعوتت میکنم دوباره بخونیشون،حتما برای قلب روشنت،هدایت های زیاد داره ….
کامنت بی نظیرت رو خوندم و با هر خطش از ته قلبم جسارت و شجاعتت رو تحسین کردم که تیشه زدی به ریشه تا از بیخ و بن بی ارزشیِ القا شده از اطرافیان رو بکنی و بندازی دور تا به امید الله سفت و محکم پایه های خوشبختیت رو با توحید بچینی …
خودت،بهتر از من میدونی، هیچکسی توی جهان نیست که کودکی پرفکت داشته باشه و همه ی ما کم و بیش درگیر تربیت ناسالم بودیم،ولی اون روز ها اومدن و رفتند تا الان ما به ارزش خودمون پی ببریم،توحید رو توی وجودمون پیدا کنیم،و با افتخار خوشبختی رو با دست های خودمون بسازیم،خوشبختی توحیدی بدون هیچ دخل و تصرف …
از الله مهربان برات نور و هدایت درخواست میکنم که هر قدمی که برمیداری،خدا با چراغ چندین قدم جلوتر وایساده باشه و مسیر رو برات روشن کنه،شما عزتمندانه و براحتی به سمت خواسته هات حرکت کنی …
و آماااااااااا!
به قول آقا اسدالله،سرزده،کلید انداختم اومدم اینجا
برای اشتراک گذاشتن یک هدایت قرآنی در حد ظرف پلاستیکی سعیده،چند روز پیش که شیفت بودم و طبق معمول بیکار :)مشغول قرآن خوندن بودم که عبارت صَبَّارٍ شَکُورٍ که هردو صیغه ی مبالغه از صبر و شکرگزاری من رو اینسپایر کرد برای سرچ قرآنی …
از خداوند طلب هدایت و نور میکنم برای اینکه به درک و آگاهی من بباره همونطور که خودش گفته:
وَلَا یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ
========================================================================
طبق سرچ من در سایت (پارس قرآن) این عبارت 4 بار در کل قرآن تکرار شده،بریم ببینیم چه خبره!
خب تبریک میگم :) همین اول من سوپرایز شدم،این عبارت در سوره ی (ابراهیم،لقمان،سبا،شوری) اومده و من میخواستم ببینم به ترتیب نزول آیه ها رو بیارم بهتره یا به ترتیب مصحف قرآن!
دیدم هر دوتاش یکیه :) یعنی چه به ترتیب نزول،چه به ترتیب سوره ها در قرآن،همونی که من توی پرانتز برات نوشتم.سبحان الله
========================================================================
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَىٰ بِآیَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ(ابراهیم5)
ما موسی را با آیات خود فرستادیم؛ (و دستور دادیم:)قومت را از ظلمات به نور بیرون آر! و «ایّام اللّه» را به آنان یاد آور! در این، نشانههایی است برای هر صبر کننده شکرگزار!
اولین چیزی که به چشمم اومد،استفاده از أَرْسَلْنَا بود،یعنی فرستادن موسی با معجزه هاش برای نجات قومش،کار سیستمی بوده،از نجاتش از رود نیل،از بزرگ شدنش در خونه ی فرعون،از رسیدن به مقام پیامبری، تا باز شدن دریا برای موسی و قومش …غیر ازین هم نمیتونه باشه دیگه،میدونی یاد کدوم شعر افتادم که استاد تحلیلش کرد؟
رودها از خود نه طغیان میکنند
آنچه میگوئیم ما، آن میکنند
ما، به دریا حکم طوفان میدهیم
ما به سیل و موج فرمان میدهیم
نسبت نسیان بذات حق مده
بار کفر است این، بدوش خود منه
برگردم به خود آیه،که خداوند میگه ایام الله رو به یاد قومت بیار و در انتها میگه برای اونایی که خیلی صبورند و خیلی شکرگزارند در این موضوع نشانه هایی هست.
میدونی که داستان خود موسی و قوم موسی خیلی زیاد توی قرآن اومده و تکرار شده،چه اتفاقات معجزه آسایی که برای موسی افتاده،چه قومش…
تو تفسیر نور نوشته بود:
توجّه به تاریخ، زمینهى صبر و شکر را در انسان به وجود مىآورد. یادآورى مصیبتها و تلخىهاى گذشته و برطرف شدن آنها، انسان را به شکر وادار مىکند. توجّه به پایدارى امّتها و پیروزى آنان، آدمى را به صبر و مقاومت دعوت مىکند.
باز برمیگردیم به حرفای استاد،داشتن یک چکاب فرکانسی،برای اینکه یادمون نره از کجا به کجا رسیدیم،و به یاد بیاریم گذشته مون رو هم برای اینکه از شکرگزاری درنیایم،هم در موقعیت های جدید پیش رو،صبر رو سر لوحه ی زندگیمون قرار بدیم وایمانمون رو حفظ کنیم که همون مسیری که مارو به اینجا رسونده،بقیه ش رو هم پیش میبره….
========================================================================
أَلَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ لِیُرِیَکُمْ مِنْ آیَاتِهِ ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ(لقمان 31)
آیا ندانسته ای که کشتی ها به سبب نعمت های خدا [چون باد، هوا و دیگر عوامل] در دریا روانند تا خدا برخی از نشانه های قدرت خود را به شما نشان دهد؛ بی تردید در این [واقعیت] برای هر شکیبای سپاس گزاری نشانه هایی [از توحید، قدرت و ربوبیت خدا] ست.
خب همونطور که خودت خوندی،علم استفاده از کشتی ها روی دریا،بخاطر قوانین ثابت جهانه و اگر این قوانین ثابت نبودند نمیشد ازشون استفاده کرد،به قول انیشتین خدا تاس نمیندازه بالا،اگر 2 اومد این اتفاق رو رقم بزنه،اگر 6 اومد فلان اتفاق،همه چیز طبق قانونمندی داره اتفاق میفته،وخداوند توی این آیه از قوانین ثابت جهان به عنوان نعمت خودش یاد میکنه و نشانه ی قدرت خودش میدونه،واین موضوع رو باز برای هر فرد خیلی صبور و خیلی شکرگزار نشانه قرار میده ….
این نکته در تفسیر نور هم برام جالب بود:
در قرآن، صبر و شکر، در موارد متعدّدى کنار هم آمدهاند و شاید رمزش این باشد که مسائلى که در اطراف انسان مىگذرد، یا طبق مراد است که جاى شکر دارد ویا خلاف میل انسان است که جاى صبر دارد، پس انسان دائماً باید یا در حال صبر باشد، یا در حال شکر و گرنه در حال کفران و غفلت خواهد بود.
========================================================================
فَقَالُوا رَبَّنَا بَاعِدْ بَیْنَ أَسْفَارِنَا وَظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ وَمَزَّقْنَاهُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ(19سبا)
پس [این مغرورشدگان به رفاه و خوشی و ناسپاسان در برابر نعمت] گفتند: پروردگارا! میان سفرهای ما، دوری و فاصله انداز.و [این گونه آنان] بر خودشان ستم کردند، پس ما آنان را داستان هایی [برای عبرت آیندگان] قرار دادیم و جمعشان را به شدت متلاشی و تار و مار کردیم، همانا در این [سرگذشت ها] برای هر صبرکننده سپاس گزاری عبرت هاست.
خلاصه داستان قوم سبا اینکه ی جایی زندگی میکردن که لم یزرع بوده،خشک و بی آب و علف،از لطف خدا اونجا حاصلخیز میشه و پر از رود و نعمت و …ولی اونا ناسپاسی میکنند،به ثروتی که خدا بهشون داده،مغرور میشند و میگند بین و ما فقرا فاصله بندازو خداوند نتنها نعمتش رو ازشون میگیره که کلا قلع و قمعشون میکنه!
و این داستان رو نشانه ی ای قرار میده برای افرادی که خیلی صبور و خیلی شکرگزارند.
من پیام های تفسیر نور رو برات اینجا میزارم :
1- قوم سبأ به خداوند معتقد بودند و در دعا از کلمه ربنّا استفاده کردند. «رَبَّنا باعِدْ»
2- ناسپاسى، ظلم به خویش است. «باعِدْ بَیْنَ أَسْفارِنا وَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ»
3- متلاشى و تارومار شدن قوم سبأ قصه مجالس و ضربالمثل میان مردم شد. «فَجَعَلْناهُمْ أَحادِیثَ»
4- ناسپاسى، سبب فروپاشى زندگى انسان مىشود. «کُلَّ مُمَزَّقٍ»
5- افراد و ملّتهایى مىتوانند از تاریخ عبرت بگیرند و پایدار بمانند که بسیار بردبار و سپاسگزار باشند. «لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ»
========================================================================
إِنْ یَشَأْ یُسْکِنِ الرِّیحَ فَیَظْلَلْنَ رَوَاکِدَ عَلَىٰ ظَهْرِهِ ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ(33شوری)
اگر بخواهد باد را فرومی نشاند، در نتیجه کشتی ها به روی آب ساکن و بی حرکت می مانند؛ یقیناً در این واقعیت برای هر شکیبای سپاس گزاری نشانه هایی ست.
تفسیر نور:
1- تناسب میان آب دریا و کشتى از نظر وزن و حجم، از نشانههاى قدرت الهى است. «وَ مِنْ آیاتِهِ الْجَوارِ فِی الْبَحْرِ» (فرو نرفتن کشتىهاى غولپیکر در اعماق دریاها، به خاطر تفاوتهایى است که خدا میان اجسام و اجرام نهاده است.)
2- زمانى قدر نعمت شناخته مىشود که از دست برود. «إِنْ یَشَأْ یُسْکِنِ الرِّیحَ»
3- آنچه را ما یک نشانه و آیه مىبینیم در نزد محقّقان پر حوصله چندین نشانه است. «لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ»
4- طبیعت و مظاهر آن چون آب و باد، براى کسانى آیه و نشانه است که بر سختىهاى دنیا صابر و بر رفاه آن شاکر باشند. «لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ»
در قرآن کریم چهار مرتبه کلمه «صَبَّارٍ» بکار رفته که به دنبال تمام آنها کلمه «شَکُورٍ» آمده است و این نشانه آن است که صبر و شکر در کنار هم نقش ویژهاى دارند. در حدیثى از رسولخدا صلى الله علیه و آله آمده است که ایمان دوشاخه دارد یک شاخه صبر وشاخه دیگر شکر است.
========================================================================
یک نکته ی خیلی جالب که حتما خودت متوجه شدی توی تموم 4 آیه ،موضوع قوانین کشتی و دریا و رود هاست،حتی توی داستان موسی هم میگه ایام الله رو ذکر کن که چی به شما گذشته و از معجزه های موسی هم گهواره ی موسی روی آب که سالم میرسه به دربار فرعون،هم باز شدن رود نیل برای موسی و قومش …یعنی حتی توی آیه اول هم غیر مستقیم خداوند به نشانه هاش در رود ها و دریاها اشاره کرده!
4 تاآیه،تو 4 تا سوره مختلف! با یک موضوع! الله اکبر به این کتاب و این آیات …
خداوند به ما سعادت و لیاقت بده،با قرآن زندگی کنیم،با قرآن به سعادت دنیا و آخرت برسیم،و با قرآن برگردیم به سرای آخرت و آغوش پروردگار ….
یک آیه خوندم از عظمت این کتاب و واقعا شرمنده الله شدم.
لَوْ أَنْزَلْنَا هَٰذَا الْقُرْآنَ عَلَىٰ جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ ۚ وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ(21احزاب)
اگر این قرآن را بر کوه نازل مىکردیم، از خوف خدا آن را ترسیده و شکاف خورده مىدیدى. و این مثالهایى است که براى مردم مىآوریم، شاید به فکر فرو روند.
حرفی نمیمونه جز اینکه امیدوارم این سرچ قرآنی و دریافتی منِ ضعیف در برابر آگاهی قرآن،برای شما و هر دوست عزیزی که این کامنت رو میخونه مفید بوده باشه و رنگ ایمانمون رو به الله و قرآنش پر رنگ تر کرده باشه،و از ما شخصیت صبورتر و شکرگزار تر بسازه …
این دعارو خیلی دوسش دارم،با خوندنش قلبم روشن میشه …
به امید برآورده شدنش….
أَللهُمَّ بِالحَقِّ أَنْزَلْتَهُ وَ بِالحَقِّ نَزَلَ، أَللهُمَّ عَظِّمْ رَغْبَتی فیهِ وَاجْعَلْهُ نُوراً لِبَصَری وَ شِفاءً لِصَدْری و ذَهاباً لِهَمِّی وَ غَمّی وَ حُزْنی اللهمَّ زَیِّنْ بِهِ لِسانی وَ جَمِّلْ بِه وَجْهی وَ قَوِّ بِهِ جَسَدی وَ ثَقِّلْ بِهِ میزانی وَارْزُقْنی تِلاوَتَهُ عَلی طاعَتِکَ آناءَ اللّیلِ وَ أَطْرافَ النَّهارِ، وَاحْشُرْنی مَعَ النَّبِیِّ محمّدٍ وَ آلِهِ الأَخْیارِ
سلام و بقول خودتون الله اکبر
من همین الان داشتم پاسخ کامنتتون رو در فایل جدید استاد مینوشتم و بعد اومدم دوباره از توی ایمیل به کامنت حمید حنیف
که در ادامه پاسخهاش رسیدم به کامنت شما و …الله اکبر الان که دارم مینویسم تنم به مور مور میفته همون موضوعی که اونجا من براتون نوشتم شما اینجا میای بازش میکنی باز هم قرآنی و با صیغه مبالغه شکور
و اینکه باید به اون گزینه صبر رو هم من اضافه میکردم که شما به مقامش رسیدین
و انشالله که موفق باشید
بانام خداوندهدایتگر
باسلام ودرودبی پایان براهالی این خانواده توحیدی وصمیمی
وتشکرویژه ارحمیدعزیز وشمابانوی محترم
چندروزی است ازنظرخودم به یه تضاد برخوردم وبه شدت فرکانسم افت کرده وبه هر دری میزنم ازگوش کردن فایلهای استادنازنین وخوندن کامنتهای دوستان درسایت تابتونم ازشرنجواها رهابشم
وامروز عاجزانه ازخداخواستم که کمکم کنه تادوباره من به مسیرش برگردونه منودراغوشش بگیره دوباره دستموبگیره منو انی به حال خودم وامگذاراه منو دوباره روی شونههاش بزاره ببره بهرجاکه دلش خواست
به خودخدا قسم این دوسه روز انگار گمشده ای دارم انگاردر بین زمین هوامعلقم وهیچ تکیه گاهی ندارم
اماخداخیلی مهربانترازاین حرفاست
به من نگاه نکرد که این دوسه روزه به دلایل واهی حسمو بدکردم وازاین مسیرالهی دورشدم
به محض اینکه ازش درخواست کردم دوباره نشنوهاشو فرستاد
اول یه تماس عالی درباره همین به اصطلاح تضادی که داشتم
دوم زنگ خونه به صدادرامد رفتم دروبازکردم یه خانم ویه آقایی بسیارباشخصیت آمده بودند برای تحقیق ازدخترخانم همسایمون برای امرخیر برای پسرگلشون که چقدرابن موضوع به من احساس خوب منتقل کرد
بعد هدایت شدم به کامنت حمید عزیز وپاسخ بی نظیر وفوق العاده شما
من عاشق مباحث قرآنی شماهستم اصلا دریچه دیگری ازخداشناسی وخودشناسی برویم بازمیکنه
وامروز با دو مفهوم صبر وسپاسگزاری بیشتراشناشدم واگاه های نابی دریافت کردم وحس میکنم که امروز خدا دستان خوبشو بسیج کرده تا منو دوباره به جاده اصلی وصاف واسفالته برگردونه
خدایا بی نهایت ازت سپاسگزارم بابت همه چیز
خدایاشکرت
خدایاشکرت
خدایاشکرت
بسیارتابسیارتشکرمیکنم ازاستادنازنین خانم شایسته گل وهمه دوستان عزیزم درسایت عباسمنش بخاطر فراهم کردن این بستر
بهترینها روبرایتون ارزودارم
درپناه حق
سلام و درود بشما دوست عزیزم.
امروز حدودا دم دمهای مغرب..از خداوند هدایت خاستم تا بتونم باورهای قدرتمتد تری رو بسازیم..دوستداشتم بیشتر درکش کنم.
چند روزه سوالم خیلی پر جواب شدن..
بهم گفت برو کتابهای رویاهایی که تو دفتر زیبای اسمانی نگارش کردی فصل ششم رو بخون..شروع کردم.معمولا برای اینکه تمرکز داشته باشم در اتاقمو میبندم..
الله اکبر دقیقا موضوع سبک شخصی و سپاسگزاری بود..
این مطالبا..دقیقا منو وارد فرکانسی کرد تا بازم از خداوند بخوام..امشب وارد کامنتای شما دوستان عزیزم بشم..
دقیقا یادم از صحبت استاد عزیزم تو این کتاب افتاد..سرکار خانم الف..که به محض اینکه احساسش بد شد.در مقابل حسادتها و موفقعیتهای دیگران..اون روزنامه ایی که دور بشقابها چسبیده بود..با نگاه کردن به موضوعی احساسشو بیشتر بد کرد و ناسپاسیش بیشتر شد…
این تفکر برای من با احساس خوب و لایق پیدا کردن به کامنت شما شدم.
دوست عزیزم.چقدر لطف خداوند شامل حالت شده مخصوصا ایات قرآن میاریید بیشتر حالمو دگرگون میکنه.تمام بدنم به لرزه میفته.
چقدر خوشحالم که اینقدر قانون الهی خوب داره با نحو شگف آوری کار خودشو انجام میده..
چقدر نور الهی هم وقت در اطرافم قوی شده..
هر روز هدیه های زیبا روانه این غار خرای من که اتاقمه بیشتر شده.به طرز عجیبی پیچکهای خشک زیاد.لابه لایش سبزی زیبایی خودشو بنمایش گذاشته برای من تا زیباییهاشو بیشتر بببینم و سپاسگزار خداوندم بشم.
سعیده عزیزم..ممنونم از شما..و سپاسگزار خداوندم که اینچنین فرشتگانی رو دور خودش جمع کرده..تا هر لحظه این حس سپاسگزاری رو بیشتر قوی و بولدتر کنیم.
خداوند داره فقط اجر میده و باورهای قوی تری رو در وجودمون نهانیده میکنه
به امید بهترینها
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به دوست همفرکانسی عزیزم سعیده جان
بسیار بسیار کامنت زیبایی بود و من واقعا از تک تک جملات کامنت شما لذت بردم
تحسین میکنم سعیده عزیز رو به خاطر تسلطی که روی تفاسیر آیات قرآنی دارد و کاملا داری اونهارو درک میکنی
من هم علاقه بسیار زیادی دارم که تفسیر آیات رو با درکی که از قوانین پیدا میکنم ،درک کنم
به امید خداوند و هدایت خودش تکاملی من هم به این مرحله خواهم رسید
موفق و پیروز باشی عزیزم و سعادتمند در دنیا و آخرت.
سلامی پراز شور وشوق به شما اقای حمید امیری شجاع
خیلی خیلی تحسینتون میکنم شمارو
اینکه پا روی ترس هاتون گذاشتید
اینکه شغل عوض کردین
اینکه قدرت به خدا دادین
وبه حرف خانواده نکردین از حرفای اطرافیان
مردم
که ممکنه چی بگن
گوش ندادین واز نظام دراومدین
خیلی خیلی براتون خوشحالم
بنده همسر یک نظامی هستم
15ساله داریم زندگی میکنیم
از همون سال اول گفتم بیا بیرون از ارتش اینجا جای ما نیست
بخدا بیرون گشنه نمیمونیم
ولی ایشون بخاطر حرف پدرش که لازم نکرده بیای
والبته مادر من که میگن من دیوونه ام که میخوام همسرم از شغل کارمندی دربیاد
وصددرصد فرکانس های خودم
و ترس هاش هنوزم نظامیه
وقتی متوجه شدم شما پاروی هرچی که بوده گذاشتید ونظام گذاشتید کنار
اصلا نمیدونم چطور تحسینتون کنم
بعضی وقتا از همسرم میشنوم که فلانی هم از ارتش اومده بیرون
میگم دمش گرم
دم شما هم گررررم حمید خان
اصلا بعضی وقتا کلمه پیدا نمیکنم برای بیام احساسم
ارزومیکنم به هر چی میخوای برسید که البته میرسید
سلام و درود فراوان به شما خانم شمس. بسیار بسیار شما رو تحسین میکنم. بخاطر این تعهد و کار کردن روی خودتون. من هم زمانی که تصمیم گرفتم از ارتش بیام بیرون مجرد بودم. اگه متاهل بودم و دغدغه و نگرانی و مسئولیت خانواده رو داشتم قطعاً این کار رو نمیکردم. وقتی دوستان و همکاران من بهم میگفتن از ارتش نرو میگفتم الان شرایطم اینه، فردا روز اگر متاهل شدم چی؟؟ اون بیرون خدا هست.
اما در مورد همسر شما من به ایشون حق میدم، نظامی ها به شدت اهل احتیاط کردن هستن و از طرفی جدایی از سیستم نظامی ممکنه به پروسه قضایی منجر بشه. از طرفی مسئولیت و نگرانی از آینده هم هست. اینها هم دلایلیه که یک نظامی نتونه اقدام کنه برای جدایی از سیستم. پیشنهاد میکنم شما منتظر ایشون نمونید. و خودتون اونقدر تلاش کنید و به هدایتهای پروردگار وصل بشید و در حد توان تون بیزینس شخصی خودتون رو استارت بزنید، خیلی ها هستن با یه گوشی موبایل در حال پول درآوردن هستن. بقول استاد عباس منش اجازه بدین نتایج تون صحبت کنه. افراد که نتایج شما رو ببینن خواه ناخواه از شما میپرسن چیکار کردی؟ این همه موفقیت مالی، این همه آرامش، این نتایج طلایی رو از کجا آوردین ؟ اونوقت شما سایت رو معرفی کنید که من از اینجا شروع کردم.
پیشنهاد میکنم توی فایلهای دانلودی روی دسته بندی فایلهای اجرای توحید در عمل و قوانین بدون تغییر خداوند تمرکز بذارید. صحبتهای استاد رو بشنوید و یادداشت کنید، فایلها رو به صورت صوتی دانلود کنید و یه پوشه براش بسازید و هر روز وقتی دارید کارهای روزانه تون رو انجام میدین بازم گوش بدین، و بعداً براش الگو پیدا کنید. توی اینترنت سرچ کنید خانمهای موفقی که بیزینس شخصی خودشون رو شروع کردن و الان کارآفرین هستن. منتظر تغییر دیگران نمونید، شما اون شخصی باشید که تغییر رو از خودش شروع میکنه. فایلها رو ببینید قطعاً نظرتون کمی تغییر خواهد کرد. شما ارزشمند و لایق نتایج هستین و خداوند مشتاقه تا درهای نعمت و ثروتش رو به روی ما بندگانش باز کنه. شاید ما مقاومت نشون بدیم و نتونیم باور کنیم ولی خداوند از خود ما به رشد و پیشرفت ما و ثروتمند شدن ما مشتاق تره.
منو ببخشید که کامنتتون رو با تاخیر پاسخ دادم. از درگاه رب العالمین بینهایت نعمت و ثروت و فراوانی و آرامش و آسایش و امنیت براتون درخواست میکنم. الهی که اونقدر نتایج طلایی کسب کنید که افرادی که تا پیش از این به صحبتهای شما بی توجهی میکردن مشتاق شما باشن و ازتون بپرسن محدثه خانم اینجا به نظرتون من چیکار کنم، راهنماییم کنید. در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و متنعم باشید.
حمید عزیز
خداوند رو هزاران بار حمد و سپاس بخاطر وجود دوستانی ارزشمند و صادق عین شما که اینقدر ماهیییییی
از تجربیاتت استفاده کردم دوست عزیز و ما یکی از وجود شما لذت خیلییییی فراوان میبریم…
من واقعا از گذشته شما استفاده کردم و حالا نگاه خودم رو براتون مینویسم امیدوارم خداوند کمکمون کنه گرههای زندگیمون رو باز کنیم تا جریان ثروت و خوشبختی بدون تقلا وارد زندگیهامون بشه…
آدمها ترس دارند…زیاد هم ترس دارند….من خودم کوه ترس بودم و البته که هنوز کار دارم…
گاهی وقتها اینقدر این ترسها زیاد میشن که ما اینو پروجکت میکنیم رو دیگران و با چاشنی انتقاد میکوبیمش تو سر و صورت دیگران….فرقی هم نمیکنه کی باشی یا چند سالت باشه…وقتی کسی اینجوری برخورد میکنه تو اون کار به استادی میرسه…استاد تحقیر و توهین به دیگران…البته که نمیخوایم به چشم کینه و انتقاد کردن بهشون نگاه کنیم چرا که در اینصورت هیچ فرقی با اونها نداریم…خداوندی که ما رو اشرف مخلوقات قرارمون داد میدونست ما توانایی بخشیدن…توانایی گذشت…توانایی ساختن از نو رو داریم و با توکل به خودش میتونیم خودی نو بسازیم طوری که وقتی به گذشته برگشتم و نگاه کردم از اشک به درگاه خداوند بیافتم و بابت این برکتش سپاسگذاری کنم…به خودم افتخار کنم که راه درستی و صداقت رو برگذیدم و مشتاق زندگی و دریافت برکت بیشتر باشم….
حمید عزیز من یکی از شخصیت توانمند، باهوش، سپاسگذار، فان ، آگاه و جستجوگر شما بوجد میام و همیشه تحسینتون میکنم. از صداقتی که دارید و از اطلاعات جامعی که بهمون میدی….
تو یکی از کامنتها راجع به این کش بدنسازی گفته بودی که با این موجود میشه هر حرکت ورزشی زد…میخوام سفارش بدم…دمت گرم بابت این تجربیاتت…
سلام و درود فراوان به برادر امیر ماوریک
برادر احساس کردم هنوز نسبت به پدرتون بغض دارید و قطعا خیلی اشتباهات داشتن در مورد شما
در مورد منم داشتن
منم یادمه بچه که بودم یبار تصادف کردم از ترس اینکه پدرم ازینکه تصادف کردم دعوام نکنه وقتی تو صحنه ی تصادف بهم گفتن شماره ی والدینتو بده من بین مغازه ی بابام و بابابزرگم که هردو به من نزدیک بودن شماره ی بابا بزرگمو دادم که اتفاقا ماشینم نداشت قربونش برم با دوچرخه اش خودشو رسوند سر صحنه ی تصادف و بازم ته ماجرا تو خونه بابام ک فهمید من تصادف کردم لقده رو نوش جان کردم :)
ولی الان بابامو خیلی دوست دارم همین چند مدت پیش خیلی ازش رنجیده خاطر بودم هیچ وقت نمیتونستم رضایتشو بگیرم همیشه یه بهونه ای وجود داشت …
حتی یادمه از بچگی برای جلب محبت بابام سعی میکردم یسری کارای پسرونه انجام بدم ک فکر میکردم اونجوری شاید منو بیشتر دوست داشته باشه و و و
ولی الان دوسش دارم …
الان بابامو به عنوان یه آدم ناقص دوسش دارم …
همونطور که خودم ناقصم …
بابام کلا تحسین کردن براش سخته موضوع من نیستم .
ولی همین بابا تا همین چند روز پیش حدود 1 ماه پیش من موند منی که یکی از دلایل مستقل شدنم از خونواده بابام بود :)
و تو این 1 ماه شاید حدود 2،3 باری با هم دعوا کردیم اما خاطرات خوبم ازش خیلی بیشتره .
رفتارش خیلی باهام تغییر کرده از زمانی که من تجسماتمو رو حرکات بعدیش تغییر میدم تو ذهنم سعی میکنم تمرکزمو بذارم رو رفتارهای خوبش و طبق گفته های استاد ارزشمند و عزیزمون شاهد تکرار همون رفتارهای خوب از طرف بابا بودم .
بابامو الان دوسش دارم و پذیرفتمش به عنوان یه آدم ناقص که اگر سر تصادف لگدی حواله ی من میکرد از سر این بود که نمیتونست تو مغزش حلاجی کنه چجوری باید از دخترم محافظت کنم و چطوری باید بهش بفهمونم که باید بیشتر دقت کنه و چون نمیتونست اعصابشو مدیریت کنه بدون اینکه بفهمه لگده میپرید میومد سمت من که یادمه تو همون صحنه بابابزرگ مهربونم جلوشو گرفت گفت نکن با بچه ….
ای خدا چقدر جفتشونو دوس دارم هردوتاشون ناقص بودن یکیشون که الان پیش خداست بابام هنوز کنار من داره نفس میکشه.
همیشه فکر میکنه درست ترین کاری که میتونه در حق من بکنه چیه .
خیلی وقتا هم شاید از نظر من تصمیماتش اشتباه باشه ولی اگه برم بشینم تو مغز بابام تو سیستمی ک بزرگ شده تو دلش تو آگاهی های کمش میتونم خودمو ببینم که منم احتمالا همون تصمیماتی رو میگیرم که اون میگیره و فکر میکنم اینا بهترین تصمیماتیه ک برای دخترم میتونم بگیرم.
ولی خب الان اصل چیز دیگه ایه
اصل اینه که من خودم رفتار اطرافیانمو کنترل میکنم .
حتی مهربونی و عصبانیتشونو
خساست و سخاوتشونو
من
به هر میزانی که مهارت پیدا کنم تو کنترل افکارم تو مرور ویژگی های خوب اطرافیانم و و و
همه مون دوست داشتنی ، ارزشمند و ناقصیم …
به قول استاد ارزشمند و عزیزمون
برای اینکه کامل بشیم .
یه ادم کامل که دیگه نمیتونه کامل بشه :)
مرسی استاد گل گلاب و مرسی خانم شایسته ی گل گلاب و مرسی همه ی بچه های ارزشمند و گل گلاب سایت
سلام و درود به شما خانم احمدی عزیز ، از شما بینهایت ممنون و سپاسگزارم بخاطر کامنت ارزشمند تون و تجربیاتی که برام نوشتین و همینطور نکات طلایی که در درک من از احساس ارزشمندی کمک کرد.
ازتون بینهایت سپاسگزارم. واقعیت ماجرا اینه که به زبونم میگم پدرم رو بخشیدم، و از عمق قلبم از خداوند برای روحش آرامش و بخشش میخوام. من سالها بود این اتفاقات رو فراموش کرده بودم. من اصلا حافظه خوبی ندارم در بیاد آوردن گذشته. این مایه تعجب من بود که وقتی شروع کردم به کار کردن روی دوره عزت نفس و الان دوره احساس لیاقت ، عجیب خاطراتی از عمق ذهن من میاد بالا که انگار سالها اون پایین دفن شده بود. عین یه غواص که میره توی عمق دریا یهو میخوره به بقایای یه کشتی غرق شده که سالها از غرق شدنش میگذره. هر وقت این خاطرات یادم میاد و حالمو بد میکنه سریعاً این جمله رو بیاد خودم میارم که پدرم داشت تلاش میکرد من پیشرفت کنم ولی بیشتر از این بلد نبود. از طرفی منم توی این سالها کلی مطالعه کردم و روی خودم کار کردم و این باعث میشه من دیگه از اون گذشته جدا بشم، با اینها حال خودمو بهتر میکنم. از طرفی اونی که واقعاً به بخشش نیاز داره خودم هستم. با اینکه حدود 12 سال از زندگی مشترک من میگذره ولی همون خاطرات منفی این ذهنیت رو در من شکل داده بود که من بچه نمیخوام، من بچه نمیخوام، چون دوست ندارم همون رفتاری رو بکنم که با خودم شده، خاطرات فراموش شده بود ولی اون خط کد هنوز هست، و من هنوز از اینکه بچه ندارم خوشحالم. (البته این همه ماجرا نیست…)
اگه پدرم، مادرم یا برادرای بزرگترم با من رفتار غلطی رو داشتن حتی با فرض اینکه از سر نفرت و کینه هم بوده و الان هم از گذشته پشیمون نباشند، منم که به آرامش درونی ناشی بخشش دیگران نیاز دارم. اینها رو به حرف میگم. ولی هنوز هم از مرور خاطرات گذشته قلبم آزرده میشه. اون زمانی میتونم بگم بخشیدم که دیگه احساسم منفی نشه.
از شما بینهایت سپاسگزارم بخاطر کامنت ارزشمند تون که باعث شد من به عمق بیشتری برم و ریشه ای تر به موضوع نگاه کنم و تلاش کنم دیگران رو ببخشم بخاطر خودم.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
سلام آقا حمید انشاالله هرکجا هستین شادوسالم باشید
ازطریق یکی از دوستان هدایت شدم به کامنت شما،با اجازه تون داستان هدایتتون وچند تا دیه از کامنت هاتون رو خوندم وچقدر تحسینتون کردم وسپاسگزار خداوندم شدم که سعادت آشنایی باشما وقرار گرفتنم در جمع خوبانی چون شما رو بهم داده
سپاسگزارم آقا حمید به خاطر کامنت بی نظیرتون که چقدر واسه من درس داشت چقدر تحسینتون کردم
چقدر خوشحال شدم وسپاسگزار خداوندم شدم که هدایت شدین به این مسیر الهی وبا قدرت مسیر زندگیتونو تغییر دادین چقدر لذت بردم از توانایی هاتون شما بی نظیر هستین.از خداوندم براتون آرزوی خوشبختی وسعادتمندی دراین دنیا واون دنیا رو خواستارم.درپناه حق
سلام به استاد عباس منش و استاد شایسته و تمام دوستان توحیدی و بهشتی خودم استاد همین اول کاری که ما رو کیش و مات کردی کلی از الگوهایی که شما مثال زدی شاید 70درصدش رو ما توی زندگی داریم تازه افتخار میکردم که چه انسان عاشق و فوق العاده ای هستم تازه به خیال خودم دوره عزت نفسم کار کردم و کلی بهبود پیدا کردم برم تا چک و لگدا به پتک تبدیل نشده دوره رو بگیرم واینبار باتمرکز و انگیزه به امید خدا یه تغیر اساسی توی باورهام بدم در پناه رب همیشه مهربان شاد و سلامت و موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به استاد عزیزم استاد مریم عزیزم و دوستان عزیزم
من وختی به فایل ها گوش میدم و می نویسم خییلی بهتر درک میکنم تا اینکه فقط گوش بدم این فایل را حدودا دو ساعت نوشتم و نوشتم وختی با دقت به فایل ها نگاه کردم دیدم خییلی از مشکلات من همین ها بوده پاشنه های آشیل من همین باور ها بوده باور های که خییلیی رابطه ها را به کامم تلخ کرده یکی از مثال هایش این بوده وختی مشکل از من نبوده من معذرت می خواستم اشتباه را طرف کرده اما این احساس بی ارزشی و بی لیاقتی در خییلی قالب های مختلف بوده می تواند وختی من دوازده قدم را شروع کردم در این مباحث خییلی بهتر شدم دگه اصلا این رفتار ها نداشتم اما ریشه هایش خییلی عمیق است و من نتوانستم به طور کاملا حل کنم بعضی وخت باز هم همین اشتباه را تکرار میکنم
رابطه های عاطفی که تجربه کردم فقط دو بار بوده اولیش خییلی وخت پیش بود دومی هم چند ماه پیش بود و این رابطه ها زیاد دوام نکرده فقط یک ماه بیشتر در روابط با جنس مخالف نبودم اما من همیشه این تصور را می کردم که مرد که به خانم اش یا به دوست دخترش احترام میذاره همیشه باید تحفه بیگیره دست به دست باشه و همیشه باید وخت بیشتر را با همسر اش بگذارنه حالا بهتر میفهمم این تصورات از کجا می آید از احساس بی ارزشی از بی لیاقتی
من باید احساس لیاقتم را بالا ببرم.
روی یک موضوع که خییلی حساس بودم دیر جواب دادن پیام من بود روی این موضوع هم که کردم حالا خییلی بهتر از قبل شدم حالا کسی که تماس یا پیامک را جواب نمیدهد میگم حتما کار داره مصروفه شاید بعداً جواب بده
هنوزم نیاز دارم بهتر از این هم شوم و باید دوره را تهیه کنم من به هر پاشنه آشیل که پیدا میکنم جواب روی سیکل عذت نفس است به قول استاد عذت نفس همه چیه
رابطه چند ماه پیش تجربه کردم آن هم از بی ارزشی که در خود می دیدم بود در حالی که خییلی دختر خانم های فوق العاده بودن که من برای شأن در خواست داده می توانستم اما این احساس بی ارزشی بود
گفتم فقط تجربه اش میکنم جهان اول نشانه خییلی واضح فرستاد دید که این آدم نمیشه گفت برو تجربه اش کن :))
من هم که رفتم با صورت خوردم زمین چک لگد ها را خوردم
جهان هم گفت بیگیر این هم تجربه
این فایل ها و فایل های الگو های تکراری خییلی برایم کمک کرد تا بهتر خودم را بشناسم
بهتر بفهمم ایراد کار در کجاست
حالا هم فقط روی دوازده قدم کار میکنم نتایج تا حالا عالیه و شبکه های مجازی را هم حذف کردم صرفا بعضی وخت های استثنا میرم و دوباره حذف میکنم
و یک فکر که همیشه می آید اینه که بابا مگه میشه دو دوره را یکجایی استفاده کنی ؟
قانون که یکیه همه این محصولات به هم گره خورده و همیشه شأن پیش نیاز یکی دیگر شأن است و همه شأن درباره قانونه
و چرا بیایم خودم را محدود کنم نه باید اول دوازده قدم را تمام کنم بعد دوره بعدی را بخرم اگر فکر میکنی نیاز داری شروع کن در همین دوازده قدم هم درباره عذت نفس استاد حرف زد به قول استاد چرا آشغال ها را زیر مبل میگذاری باید دورش بی اندازی
خلاصه انرژی من خییلی عالیه تا همین حالا من فایل ها را گوش می دادم و این را به خودم نوشتم تا بیبینم چی نوشتم و چی گفتم و چی تعهد دادم و حالا هم وختی میرم کامنت های قبلی ام را می خوانم یا مثل امروز چکاپ فرکانسی ام که دیدم دیدم من در حوزه ثروت به مراتب بهتر شدم در روابط با اقاریب درجه یک هم خوب تر شدم و اگر کم بوده بخاطری بوده که کم کار کردم به هر میزان روی این باور ها کار کنم بیشتر از آن وارد زندگی من می شود جهان به فرکانس های من پاسخ میده نه به حرف ها قشنگ
حالا هم یک باران عالی میباره خییلی فضا قشنگ شده جای شما دوستان خالی
عاشق همه تان هستم با عشق کامنت های شما را می خوانم دوست تان دارم در پناه الله مهربان شاد سالم ثروت مند باشید
بنام خدای لیاقت و ارزشمندی
با سلام خدمت استاد عزیزم خانم شایسته ی عزیز و همه ی دوستان خوبم
خدا رو شکر که باز هم فرصتی فراهم شد تا با جریان این آگاهی ها همراه بشم و از اونها برخوردار
استاد عزیزم این روزها که متعهد شدم جدی تر روی خودم کار کنم و فایل ها و آگاهی هاتون رو بارها و بارها گوش بدم و تکرار کنم چون این روندیه که خودتون طی کردین و هنوز هم دارین انجامش میدین از وقتی که این دو فایل روی سایت قرار گرفته بارها و بارها گوششون کردم مخصوصا قسمت اول رو و خیلی چیزها برام مشخص شد و بقول خودتون دلیل تمام رفتارهام دلیل تمام ناکامی هام رو قبل از آشنایی با شما فهمیدم و برام واضح شد.
میدونم که ی سری از این مطالب رو باید زیر فایل جلسه قبل کامنت میکردم اما مهم نیست میخوام هر چی که میاد رو در مورد این دو تا فایل اینجا بنویسم
چقدر این آگاهی ها باعث شد که من شناخت بیشتری نسبت به خودم پیدا کنم توی این چند روز
با این آگاهی ها من خود قبلیم رو به یاد آوردم که :
با وجود اینکه پول داشتم اما ی گوشی خوب برای خودم نمی خریدم و میگفتم همین خوبه مگه میخوام با این گوشی چکار کنم
با وجود اینکه تواناییم توی انجام کارم خوب بود اما وقتی ی مدت توی یکی از دانشگاهها معاون آموزشی شدم اونم با دعوت خودشون نه اینکه من درخواست بدم با وجود اینکه حقوق خیلی کمی به من پرداخت می شد اما به همون راضی شده بودم و درخواست ارتقای حقوقم رو نمیکردم و همون هایی که خودشون در بدر دنبال من بودن تا براشون کار کنم همونها هم پایان کارم رو دادن و ی شکست کاری برای من رقم خورد
با وجود اینکه پول داشتم و میتونستم ی لپ تاپ خوب بخرم اما ی لپ تاپ دسته دوم خریدم که ویندوزش اونقدر پایین بود که هر بار ی ایرادی پیدا میکرد و باید میزدم زیر بغلم و میبردم کافینتی تا برام درست کنه و کلی هم تحقیر میشدم
با وجود تواناییهام توی تدریس چند سال واسه ی آموزشگاه دیگه با حقوق ناچیزی تدریس میکردم
با وجود تواناییهام توی تدریس 12 سال با حقوق ناچیز واسه این دانشگاه و اون دانشگاه کار میکردم
با وجود نمره ی علمی بالا همیشه توی مصاحبه ها کم می آوردم
با وجودی اینکه دوست داشتم وارد رابطه بشم اما اونقدر خودم رو کوچیک میدیدم و ارزشمندیم رو گره زده بودم به عوامل بیرونی که افرادی رو که به سمتم می اومدن رو خیلی راحت از دست میدادم
اونقدر ارزشمندیم رو ربط داده بودم به وضعیت خانوادگی که اصلا دوست نداشتم توی جمعی حاضری بشم که ی کم از ما بالاتر بودن
اونقدر احساس کوچیک بودن میکردم که توی جمع ها دچار استرس میشدم و دست و پام می لرزید و کاملا لرزش توی صحبت کردن هام مشخص بود
اونقدر خودم رو ضعیف میدیدم که از همکلاسی هام که به جایی رسیده بودن به قول معروف خودم رو قایم میکردم که من رو نبینن وسوالی ازم نپرسن
و ……….
یعن الان که دارم فکر میکنم حتی ی ذره هم احساس لیاقت و ارزشمندیم توی وجود من نبوده
اما خدا رو شکر با آشنا شدن با شما و کار کردن روی خودم خیلی از چیزها و موارد بالا تغییر کرد و بهبود داده شد از همه لحاظ اما بقول شما این ی رونده و همیشه باید روش کار بشه
من توی این 5 سال همش سوالم از خودم این بود که منی که اینقدر دارم روی خودم کار میکنم با جدیت و از همه لحاظ هم تغییر کردم و روند رو به رشد بوده چرا روند تغییرات سریع نیست اونجوری که دوست دارم و بارها هم توی کامنت هام نوشته بودم
و با این فایل ها فهمیدم که ریشش فقط به احساس لیاقت بر میگرده .من به اندازه ی ی ذره ای که احساس لیاقتم بیدار شده با آگاهی های شما به همون اندازه نتیجه گرفتم
اما هنوز اون احساس لیاقت بی قید و شرط در من ایجاد نشده .خیلی از چیزها رو میخوام اما اون پایه ارزشمندیشون انگار خوب ساخته نشده که من بدون داشتن ی سری فاکتورهای بیرونی و همین جوری که هستم لایق داشتنشون باشم .هنوز هم اما و اگر توی رسیدن به خواسته هام هست
استاد جان شما توی این فایل دارین راجع به نشانه های عدم لیاقت صحبت میکنین اصلا ناخودآگاه با شنیدن این صحبت ها کلمه ی سندرم توی ذهنم اومد که ی سری از عوامل کنار هم جمع میشن تا ی بیماری به وجود بیاد به عبارتی یکسری علائم بالینی قابل مشاهده نشان از وجود یک بیماری دارن
چند تا از نشانه های بیماری کمبود احساس لیاقت رو شما ذکر کردین که بقول حمید امیری عزیز ( مرسی دوست عزیز بابت کامنت های شور و شیرینتون ) نامبرده چند تا از این علایم رو داشتم و دارم :
مورد اول اینه که :
بعضی وقتها وقتی حرفی رو به دوستم میزنم احساس میکنم ناراحت شده و بعدش یا پیام میدم یا تماس میگیرم که ببینم ناراحت شده یا نه !!!!!!!
مورد دوم در مورد لباس پوشیدنه :
من هنوز هم نظر خواهرم توی پوشیدن لباس رو میپرسم و برام مهمه
مورد سوم :
هنوز هم یکم حسادت میکنم به خانمی که توی ی جمع مورد توجه و فکر میکردم ی کمش طبیعیه ولی الان فهمیدم که ریشش به کمبود لیاقت بر میگرده پس روش کار میکنم که این هم از بین بره
البته این موارد نسبت به قبل از آشنایی با استاد خیلی کمتر شدن ولی هنوز هم اتفاق می افتن
خدا رو شکر بقیه نشانه های ذکر شده قبلا هم توی من وجود نداشته و الان که دیگه برام اهمیتی ندارن اصلا مثلا در مورد هدیه دادن و هدیه گرفتن هیچ وقت برام مساله ی مهمی نبوده و بیشتر مواقع هدیه دادم و انتظار چیزی هم نداشتم
در مورد کنجکاوی در مورد رابطه های قبلی قبلا ی کم این حالت رو داشتم اما الان خدا رو شکر برام مهم نیست
در مورد خوب کردن حال طرف قبلا به شدت این کار رو میکردم ولی الان میدونم مسولیتی در این مورد ندارم و خودم رو درگیر نمیکنم
در مورد لمس فیزیکی و این جور چیزها هم نیازمند این کارها توی جمع نبودم و نیستم و اتفاقا این نظر رو دارم که توی خلوت و از روی عشق خیلی هم عالیه ولی برای جلب توجه نشان از کمبود شخص داره
در مورد گزارش دادن هم خدا رو شکر قبلا خوب بودم و الان خیلی خیلی بهترم و برام اهمیتی نداره
خب اگر بخوام ی نتیجه گیری در مورد این موارد بکنم در کل نسبت به قبل خیلی بهتر شدم و این یعنی بهبودحاصل شده
سپاسگزارم استاد عزیزم
سلام به استاد نازنینم و خانم شایسته مهربان و دوستان گلم در این سایت
استادجان چقدر خوشحالم که این دوره رو تولید کردین وقتی روز چهارشنبه اومدم تو سایت و دیدم قسمت اول معرفی دوره روی سایت اومده و همچنین دوره هم روی سایته بال در اوردم از خوشحالی ,سرکار بودم و با خوشحالی و صدای بلند گفتم اخ جون استاد گذاشت دوره رو ,همکارم گفت چیشد گفتم هیچی منتظره یه دوره بودم استادم تولید کرده همونجا درجا زنگ زدم به صاحب کارم گفتم لطفا امروز حتما حقوقم رو واریز کنین لازم دارم ,میخواستم باهاش دوره رو بخرم ,و امروز به لطف الله خریدمش ,خیلی خوشحالم که خداوند بهم کار و ثروت داده تا بتونم راحت بخرم دوره رو الهی هزاران مرتبه شکرت
استاد جان درمورد علایمی که تو این فایل گفتین تقریبا من 50درص شایدم بیشتر رو دارم ,مثلا همین نکته اول که فرمودین من همیشه از عزیزم میپرسم ,منو دوست داری هنوز ,اونم میگه اره چرا نداشته باشم ,درجوابش میگم واقعا دوستم داری ؟اون باز میگه اره ,,من دوباره میگم مطمعن مطمعنی ,اون میگه صد در صد که مطمعنم ,اما من ته ذهنم یه نگرانی دارم این نگرانی باعث میشه رفتارایی انجام بده که بهم ثابت بشه که من درست فکر کردم ,مثلا زنگ نمیزنه ,جواب تلفن نمیده پیام نمیده ,,این درصورتیه که اوایل رابطه شرایط خیلی خیلی عالی بود ,واقعا عالی ,همه چیز از روی,عشق و علاقه واقعی ,اما من اینقدر روی نکات منفی توجه کردم که دیدم همونا رو توی رابطم ,مثلا وقتی در هفته یه بار یا دوبار میشد که زنگم نزنه من به همون یه بار اینقدر توجه میکردم که میشد 2بار 3بار ,در صورتی که عزیز من همیشه زنگ میزد واول صبح تا بیدار میشد بهم پیام صبح بخیر میداد بعد میرفت سرکارش کاراشو انجام میداد تا من از خوابربیدار بشم جوابشو بدم ,حتی قشنگ یادمه یه روز صبح تا ساعت 9خواب بودم ,ودیده بود تا اون موقع من هنوز بهش جواب ندادم ,چون همیشه منم صبح زود بیدار میشدم و جواب پیامشو میدادم ,دیدم داره زنگم میزنه تو همون خواب و بیداری جواب دادم گفت عزیز تو هنوز خوابی پاشو منتظرم صداتو بشنوم از صبحه ,
اما همون عزیزی که این حرفا رو بهم میزد الان زنگ میزنم جواب نمیده چرا ,؟؟چون من فرکانسشو فرستادم وقتی دفعه اول جواب نداد توی ذهنم میومد اون دیگه دوستم نداره که جواب تلفنمو نمیده ,داره شمارمو میبینه که زنگش زدم اما زنگم نمیزنه ,چقدر بیمعرفته ,در صورتی که من خودم باعثش شدم چون من خودم رو قربانی میکردم و لذت میبردم از اینکه بهش احساس گناه بدم و از اینکه قربانی بشم ,
همیشه بهش میگم ,تو از اول هم منو برای ازدواج انتخاب کردی ,به نظرت من چه ویژگی مثبتی دارم ,چرا منو انتخاب کردی
احساس خوبم گره خورده به حرف زدن باهاش ,اگه یه روز باهاش حرف نزنم یا جواب تلفنم رو نده واقعا احساس بدی بهم دست میده ,اما وقتی جواب میده و باهاش حرف میزنم حالم بهتر میشه ,و این زنگ زدن و پیام دادن شده پاشنه اشیلم ,فکر میکنم اگه باهم حرف نزنیم رابطمون سرد میشه ازهم دور میشیم ,این عدم لیاقت چه میکنه باادم حتی من پیامایی که عزیزم برام میفرسته اسکرین شات میگیرم و دوباره میخونم ,ته ذهنم میگم نکنه دیگه این حرف قشنگ و این جمله عاشقانه ای که الان بهم گفت رو دیگه نگه حداقل اسکرین شات بگیرم بعدا بخونم بگم دیدی این حرف عاشقانه رو هم بهت زد ها
استاد جان عزیز من خیلی خیلی دست و دل بازه اما من با عدم احساس لیاقت کاری کردم که دیگه خیلی خیلی کم برام چیزی میگیره ,در صورتی که قبلا از شیر مرغ تا جون ادمیزاد برام میگرفت ,وقتی برام چیزی میخرید قیمتشو میدیذم میگفتم چرا گرون خریدی فلان جا قیمت مناسب تر هم داره ,یا تو ذهنم میگفتم نکنه فکر کنه من باسه پول میخوامش ,بذار کمتر چیز ازش بخوام تا به خرج نیوفته ,یا باهم میریم بیرون خوراکی ارزون تر بردارم ,غذای ارزونتر سفارش بدم یه وقت فکر نکنه من ول خرجم ,,وقتی ببینه من کمتر خرج میکنم میگه این زن زندگیه , در صورتی که من داشتم به جهان میگفتم لیاقت اینا رو ندارم و جهان هم ازم گرفت
هروقت باعزیزم میرفتم بیرون ,همیشه باید دستش تو دست من میبود چه موقع پیاده روی چه موقع رانندگی بعضی وقتا جاده شلوغ بود باید هواسش به جاده میبود ,یا تو خیابون نمیشد دستم رو بگیره فکرای بد میومد تو ذهنم بازم جهان جواب فرکانسامو داد ,
عزیزم وقای از چیزی ناراحته بروز نمیده ناراحتیشو اما من متوجه میشدم از لحن صحبت کردنش ازش سوال میپرسیدم از چیزی ناراحتی میگفت الان نمیخوام درموردش صحبت کنم بذار برای بعد ,اینو که میگفت دیگه من شروع میکردم من کاری کردم که ناراحتی من حرفی زدم ,من ناراحتت کردم اون میگفت نه عزیز چرا این فکرا رو میکنی بعدا میگمت ,بعد از چند روز که حالش بهتر میشد میگفت تو.محل کارم ناراحتی پیش اومده
وای استاد الان که دارم اینا رو مینویسم میگم فهیم تو چرا واقعا این کارا رو کردی چرا واقعا و جواب فقط عدم احساس خود ارزشی و عدم احساس لیاقته
استاد خیلی خیلی ازتون سپاس گزارم بابت تولید این دوره ان شاالله بتونم در عمل ازشون استفاده کنم و این فقط به خودم و تعهدم روی بهبود خودم برمیگرده
دوستتون دارم خیلییییییییییییییی زیاد استاد نازنینم
همگی درپناه الله یکتا شاد و سلامت و خوشبخت و با لیاقت باشین الهی امین
به نام خدا
سلام خدمت دوستان و استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته.من هنوز وارد رابطه عاطفی نشدم و تجربش نکردم اما در ذهنم همیشه وقتی که تجسم میکنم رابطه عاطفی رو فقط در حالتیه که من پارتنرمو همیشه در آغوش گرفتم و خیلی نیاز دارم به لمس کردن طرف مقابل خیییلی زیاد و قبلا با یک دختر دوست شده بودم که قبل از این که اصلا همو ببینیم تموم شد به خاطر این که من از ی جایی به بعد هی پیام میدادم تا نکنه این دختره بپره و بره سراغ یکی دیگه یا ی بازی بود که آنلاین انجام میدادیم و اگه به پسری تو اون بازی پیام میداد من حالا نه خیلی ولی حسادت میکردم البته من قبلا خیلی وابسته میشدم الان ادعا ندارم که نمیشم اما فکر میکنم بهتر شدم کلا قبلا احساس عدم لیاقت میکردم برای ارتباط با جنس مخالف اما الان خییییلی بهتر شدم و فکر میکنم یکسری اشتباهات گذشترو نداشته باشم انشالله .مرسی که کامنت من رو خوندید .