علائم احساس عدم لیاقت | قسمت 1 - صفحه 7

487 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    هرمز بالي پور گفته:
    مدت عضویت: 2934 روز

    به نام خداوندی که قوانین ثابتی دارد

    سلام استاد عزیزم

    خدا رو هزاران بار شکر می کنم امروز منو در مدار دیدن و شنیدن این فایل بی نظیر قرار داد

    چقدر عالی استاد در مورد کمبود احساس لیاقت صحبت کردن و مطالب بسیار ارزشمندی را من یاد گرفتم که احساس لیاقت یعنی چی و چطور باید آن را در زندگی خودم بکار ببرم

    از آنجاییکه که جهان به افکار ما و احساس ما و فرکانس های ما جواب میده و همون فرکانس ها را به شکل آدم ها و‌ایده ها و شرایط وارد زندگی ما می کنه

    خدا رو شکر من روابط بسیار عالی را با همسرم دارم و هر وقت هم سرکار میرم یا به مسافرت میرم و یا به هر حال برای انجام کاری بیرون از خونه میرم همسرم خیلی کم به من زنگ میزنه و نه خودش رو ناراحت می کنه و نه منو

    و در طول روز نهایت یکبار یا دوبار با من تماس می‌گیره که چه خبر و کی میای خونه همین تمام و تا زمانیکه برگردم خونه تحت هیچ شرایطی با من تماس نمی گیره

    ولی واقعا باید حر فهای استاد را با طلا نوشت که دقیقا همچنین مواردی وجود دارد و خود من از نزدیک مشاهده کردم و با گوش خودم این صحبت ها را دیدم

    من یک دوست دارم که پسر خیلی خوبی هست ولی هر وقت میاد پیش من خانم اش هزار بار بهش زنگ می‌زنی که کجا هستی و کی میای و الان داری چه می خوری و چرا دنیای خونه و دوست من هم باید تمام وقایع رو بهش گزارش بده و بگه الان دارم چیکار کنم و قراره که کی بیام خونه و صحبت هاشون تموم میشه و دقیقا بعد از نیم ساعت دیگه باز هم تماس میگیره که داری چیکار می کنی و دیگه داشتم از خنده منفجر میشدم که بابا این الان که زنگ و همه چیز رو بهش گفتی و دوست میگه آره این خانم اینطوریه و به من شک داره و هر جا میرم منو مثل جی پی اس چک می کنه و جالب اینه که بیشتر مواقع هم با همدیگه در حال جر و بحث هستن و مثل دوتا دشمن باهم صحبت می کنن یکبار هم به شدت باهم دعوا کردن و حسابی خدمت همدیگه رسیده بودن و زنش قهر کرد و رفت خونه باباش جالبه اینه این دویت من تازه دوسال هست که ازدواج کرده خدا بهش رحم تا چند سال دیگه و واقعا من همیشه خدا رو شکر می کنم که من روابطم با همسر بی نظیر هست و عاشق همدیگه هستیم و نه دسته گل براش می گیرم و نه جشن تولد آنچنانی شاید باور نکنید استاد این دوست من هر سال باید برای زنش جشن تولد بگیره و دیجی بیاره و کلی شلوغ بازی کنه و اصلا خودش هم راضی نیست و حتی برای جشن تولد امسال هم حسابی با هم دعوا کردن و سر مسائل هیچ و پوچ دارن زندگی همدیگه رو خراب می کنن و این موردی بود که خودم هر روز دارم می بینم

    خدایا شکرت من هر چه دارم از تو دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  2. -
    علی میرشمسی گفته:
    مدت عضویت: 2412 روز

    استاد عزیز سلام.امید وارم ک حالتون عالی باشه.وقتی ک دیدم دوره احساس لیاقت رو روی سایت گذاشتین دودل بودم ک بخرم یا نه چون دوازده قدم هم داشتم کار میکردم بخودم گفتم ک شاید نتونم تمرکزی روی دوره ها کار کنم و از خدا خواستم ک نشونه برام بفرسه تا زمانی ک دیدم شما این فایل رو اماده کردین و زمانی ک فایل رو دیدم ک بابت احساس لیاقت تو رابطه صحبت کردین دیدم به چیزایی ک شما درموردش اشاره کردین من تو رابطه‌ام دارم ک مثلا اگر بااون دختری ک تو رابطه هستم حالش بد باشه منم فکرم درگیره ک شاد دس من ناراحته و…و زمانی ک فایل رو دیدم مطمئن شدم ک باید این دوره رو بخرم ک بصورت ریشه ای احساس لیاقت درمن شکل بگیره یا یکی دیگه از باور مخرب احساس عدم لیاقت ک من داشتم این بود ک در قبال خدماتی ک من به مشتریهام میدم اگر پول زیاد بگیرم شاید براشون گرون باشه و پیش من نیان با این ک توی کارم اطلاعات خوب ک کیفیت کاری خوبی هم دارم.

    ب خودم گفتم ک همین فال خودش نشونه‌ای بود ک میخواستم و بدون معطلی دوره رو خریدم و روی اگاهی‌هاش کارکنم تا احساس لیاقت در تمام جوانبش در من قوی بشه که زندگی برای خودم بسازم ک لیاقتش رو دارم….خیلی ممنونم از شما استاد عزیز ایشالا ک همیشه سالم و سلامت باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  3. -
    زهراء گفته:
    مدت عضویت: 3445 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به استاد زندگی سلام به مریم نازنین سلام به تمام دوستان خیلی عزیزم.

    یکی یکی مواردی که استاد گفتن رو در مورد خودم بررسی میکنم.

    از مورد مثبت شروع میکنم که من تا حد خوبی درست کردم در درون خودم و اون هم لباس و ظاهر: من الان اصلا مثل قبل درمورد خوب بودن لباس و ظاهرم از کسی نظر نمیخام.قبلا به شکل وسواس گونه میپرسیدم یه جوری که طرف دیگه خسته میشد میگفت اره بابا به خدا خوبه همه چیز خوبه.قبلا اگر جشن عروسی یا هر مراسمی پیش میومد دیگه قبلش تمام فکر و ذهنم این میشد که چطور اماده شم چی بپوشم و چطور خیلی شیک و خاص به نظر بیام و همه چیز رو فدای این موضوع میکردم هر پولی داشتم رو خرج ظاهر میکردم و دیگه مهمترین موضوع میشد برام.الان اینطور نیستم.مواقع جشن اگر نتونم تمام موارد رو تهیه کنم اصا برام مهم نیست.کلا پیش خودم میگم باس و ظاهر من مهم نیست مهمتر از این اعتماد به نفس و احساس ارزشمندی من و لذت بردن من در اون جشن هست.درمورد اینکه این لباس با این خوبه یا نه میپرسم اما خیلی کم.مثلا بار اخر هیچ اهمیتی ندادم که حتما بهترین ظاهر رو داشته باشم و یا اینکه لباسم تکراریه. اتفاقا عمدا با یک لباس تکراری رفتم و حاظر نشدم هیچ پولی برای ارایشگاه بدم.اتفاقا در همون مجلس که خیلی اعتماد به نفسم هم خوب بود خوش درخشیدم.

    و اما مورد اولی که استاد گفتن .اعتراف میکنم به توجه تایید و تحسین احساس نیاز میکنم.خصوصا در قبال پارتنر و یا حتی کسی که فقط باهاش اشنا شدم. یعنی بهتره بگم وقتی هیچ پارتنری نیست میگم نه من به هیچ کس احتیاج ندارم.من میدونم که خوبم از هر لحاظ اما وقتی در موقعیت قرار بگیرم میدونم که دیگه اینطور نیست اگر پیام و تماسی نباشه سریع فکر میکنم که دیگه دوستم نداره حس کرده که من یجورایی مزخرفم و دیگه دوست نداره با من ادامه بده و این چیز منو اشفته میکنه به هم میریزم.بی توجهی شریک عاطفی منو نابود میکنه واقعا. حالا باز بقیه کمتر. اره ممکنه تقلا کنم یه کارایی کنم که تحت تاثیر قرار بدم تا به من توجه کنه.حالم با توجه خوب میشه . بله نیاز شدید به دوست داشته شدن دارم.

    موضوع مهم دیگه اینکه که بعضی احساس قدرت ها و ارزشمندی مثلا وابسته نبودن و توانایی شاد بودن بدون حضور کسی در من موقتیه. به این فکر میکنم که چطور اوقات بیشتری با هم باشیم که محبت بین ما از بین نره.احساس نیاز دارم به ابراز عشق. بله نگران میشم که نکنه یکی بهتر از من پیدا کرده و بعد شروع میکنم به بررسی خودم که ایا من خوبم.یا اینکه کارهایی بکنم که بی نقص باشم.گاهی وقتا فکر میکنم اگر عکس خودمو با یک دوست دیگه ببیننه ممکنه بگه دوستش ازش خوشکلتره و دلم نمیخاد ببینه.

    در مورد هدیه دادن اینو یاد گرفتم که اگر یک دختر خرج زیاد بکنه برای پسر ارزش خودشو از دست میده در نتیجه اصلا اینکارو نمیکنم اما فکر میکنم عوضش کارهای دیگه ای میکنم برای ثابت کردن خودم بهش. مثلا یه جوری نشون بدم بهش که خیلی دختر خوبی هستم خیلی وفادارم خیلی پاک و خوب هستم.

    بله کنجکاوم که بدونم پارتنرم اگر رابطه قبلی داشت اون دختر چه شکلی بود یعنی دوست دارم بهم بگه که تو خیلی بهتر از اونی یا تو خوشکلتری تو چشم من و از این جور چیزا.

    اگر حالش بده دوست دارم من ادمی باشم که با من حسش خوب میشه و بگه حالا که تو با من حرف زدی حالم خوب شد و از این جور چیزا

    در مورد اینکه رفتارهام نشئت گرفته از عشقه یا ترس: من فکر میکنم خیلی دچار ترس از رها شدگی دارم یا طرد شدگی.

    یک چیزی بگم راستش ترجیح میدم وقتی پارتنری داشته باشم، جداییمون بخاطر مرگ اون باشه اما بخاطر این نباشه که اون دیگه علاقشو نسبت به من از دست بده و دیگه نخاد با من باشه.

    یک چیز دیگه اینکه من شاید ادمهای زیادی رو به خودم جذب کنم اما فکر میکنم اصلا توانایی نگه داشتن اون ها رو ندارم و باعث میشم کم کم علاقه ای هم اگر باشه از بین بره

    در مورد توجه در جمع واقعا از اینکه ببینم یک خانم دیگه مورد توجه به شدت دلم میخاد من هم اون توجه رو داشته باشم.شاید بر اشفته بشم که کنار گذاشته میشم و اصلا مورد توجه نباشم . البته از وقتی قانون تحسین کردن دیگران رو یاد گرفتم واقعا کسی که اینطور میتونه روابط خوب داشته باشه و مورد توجه باشه رو تحسین میکنم و حس خوبی نسبت بهش دارم در حالی که قبلا همش میخاستم ثابت کنم که چه ادم بدیه و شیاده .اما خودمم واقعا میخام که خودم هم همچین توجهی رو جلب کنم.

    استاد واقعا دارم میبینم که وقتی در درون حس لیاقت نهادینه نشه توقع شرایط خوب پایدار رو اصلا نباید داشته باشم و فقط میبینم که جهان هیچی نشونم نمیده جز ثابت کردن بیشتر همیین باورم.شاید بگم نه من واقعا ویژگی های مثبت زیادی دارم و لایق خوشبختی هستم اما یا بخاطر اینکه این حس لیاقت عمیق نیست سطحی یا اینکه چون وابسته به داشتن یک سری ویژگی های ظاهری و عوامل بیرونی هستش من شرایط خوب زندگی رو ندیدم . خوشبختی اونجور که توقعشو دارم ندیدم.در واقع زندگی سینوسی دارم گاهی خوب گاهی بد و برایند این هم در واقع اصلا شرایط نرمال و به راهی نیست.

    خدایا خودت منو اسان کن برای اسانی ها که این دوره رو بخرم.داشتم به خاهرم میگفتم من این دوره رو نه مثل غذا بلکه مثل هوا بهش نیاز دارم.غذا اگر دیر بشه نمیمیری اما با بدون هوا …….وقتی امروز دیدم هر هفته قراره قیمت افزایش پیدا کنه یکم نگران شدم که میتونم خودمو برسونم یا نه اما میخام در حالی که این شوق زیاد رو که برای خرید و استفاده از این دوره دارم در خودم حفظ کنم اما رها باشم با ارامش هرکاری میتونم انجام بدم و بقیه اش رو بسپارم به خدا .واقعا بسپارم و امیدوار باشم که اون برام جورش میکنه.

    خدایا شکرت. چقدر ذوق دارم برای همراهی دوستان عزیزم .چقدر دوست دارم که از خودم یک زهرای بهتر بسازم. سربلند و با عزت باشم . یک بنده خوب خدا . خیلی دوست دارم بیام و بگم این دوره شرایط زندگی منو به کلی عوض کرد و من دیگه هیچ ربطی به گذشتم ندارم و ارزوهام بدیهیات زندگیم شده.

    دوستتون دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
  4. -
    فهیمه زارع گفته:
    مدت عضویت: 2983 روز

    بنام خداوند عشق خداوندی که مرا خالق ولایق زندگیم آفرید

    سلام به استاد عزیز ومریم جان ارزشمند ودوستان توحیدیم در این سایت الهی

    خداروشکر که در مدار دریافت آگاهی‌های این فایل قرار گرفتم وخداوند به من نیرو وانرژی دوباره داد برای نوشتن

    دیروز وقتی جلسه اول دوره احساس عدم لیاقت رو گوش دادم بعد از سه دفعه گوش دادن تصمیم گرفتم کامنت بنویسم یخورده از کامنتم را اصلاح کردم گفتم شاید کامنتم تایید نشه وادامه دادم رفتم جواب تلفن بدم نگاه گوشیم که کردم دیدم کل کامنت پاک شده بدون اینکه متوجه باشم ازسایت بیرون آمده بودم وگفتم خیر وفی ماوقع

    در یه زمان مناسب تر با تمرکز بیشتر مینویسم تا اینکه نصف شب دیدم فایل جدید آمده سریع شاخکام تکان خورد ببین این علائم چی شاید بفهمی چرا کامنتت ناخواسته پاک شد

    علائم احساس عدم لیاقت

    احساس لیاقت ،احساسی که خیلی گسترده وریشه دار است واگر ما بتونیم این احساس خودارزشی را در خود نهادینه کنیم وببریم تا بالای بالا واین تمرین کردن ادامه داشته باشه همیشه آن بالا میمونیم واتفاقات خیلی خوبی رو در زندگی تجربه میکنیم ما در جهانی زندگی می‌کنیم که جهان به فرکانس‌های ما،به باورهای ما،به افکار ما واکنش نشان میده وما با توجه به احساسی که در هرلحظه داریم متوجه میشیم چه فرکانسی را به جهان ارسال میکنیم فرکانس عشق یا نفرت،فقر یا ثروت،ارزشمندی یا نالایقی، و جهان اتفاقات وشرایط وآدمها وایده هایی بر مبنای آن فرکانسها به زندگی ما برمیگردونه ،که اگر ما در درون احساس شجاعت ،ایمان،عشق ، ثروت داشته باشیم جهان هم اتفاقات خیلی خوبی وارد زندگی ما میکنه وبرعکس اگر احساس بی ارزشی ،نفرت و… داشته باشیم اتفاقات بد را تجربه میکنیم

    وما باید تلاش کنیم به هرشرایطی جوری نگاه کنیم که به ما احساس بهتری بده وما با تغییر افکار وباورها مون احساسمون را بهتر کنیم واگر در موقعیت وشرایط ناجالبی قرار گرفتیم سعی کنیم با تغییر نگاهمون به احساس بهتربرسیم تا اتفاقات خوبی وارد زندگی ما شود واگر در احساس بد بمانیم اتفاقات بد بیشتری را تجربه میکنیم وبه خاطر همین است که اشخاص از یک اتفاق مشابه نتایج متفاوت می‌گیرند

    احساس لیاقت موضوعی است که تاثیر زیادی در فرکانس های ما دارداینکه ما از درون احساس بی ارزشی وعدم لیاقت داشته باشیم ماهمواره به جهان این فرکانس را ارسال میکنیم که من نالایقم وجهان هم همواره به من ثابت میکنه این بی ارزشیم را واگر بتوانیم از درون باورهامون را تغییر بدیم از آن به بعد همه چیز تغییر می‌کند

    علائم احساس عدم لیاقت

    یکی از آنها احساس نیاز به تایید وتوجه دیگران است اگر دیگران از ما تعریف وتمجید کنند وبه ما توجه کنند حال ما خوب است یعنی حال خوب ما وابسته به یک عامل بیرونی است این به این معناست که من خودم را لایق خوشبختی وشادی نمی‌دانم وخیلی از ماها تا وقتی از ما تعریف وتمجید نشه احساس ارزشمندی نداریم اینجای صحبت هاتون یکی از دلایلی که کامنتم دیروز پاک شد متوجه شدم دقیقا اینا مواردی بود که من در برهه ای از زندگیم ارزشمندی خودم را در صرف کردن وقت وانرژی برای دیگران میکردم می دیدم با اینکه سختی ها را تحمل میکردم ولی برای تایید دیگران وتوجه آنها بی خیال خودم بودم بله در صورتی من فرد ارزشمندی بودم که دیگران من را تایید کنند ووقتی امروز این نشانه ها که شما گفتید یک به یک بررسی کردم فهمیدم چقدر آهسته آهسته تغییر کردم

    مثال‌هایی که شما گفتید :

    در رابطه عاطفی آن کسی که احساس نیاز بیشتری داره،احساس عدم لیاقت بیشتری دارا هر بار به همسرش به دوستش .. زنگ میزنه تو من رو دوست داری ،اگر دیر جواب بده میگه از دستم ناراحتی چقدر برام آشناست یادمه موقعی ای که در رابطه زناشویی ام از همسرم جدا شدم وتازه با همسر الانم آشنا شده بودم چقدر این قضیه برام مهم بود که ایشون به من توجه کنه به من زنگ بزنه بهم بگه دوست دارم هردفعه ریز کاراش رو بهم بگه همیشه با خودم فکر میکردم خب من قبلا یبار ازدواج کردم واز ایشون بزرگترم وایشون مجرده

    نکنه فردا پشیمون بشه یه روز که بحث شدیدی باهم داشتیم از ایشون جدا شدم همین جور که رانندگی میکردم با گریه خدا رو صدا زدم گفتم چرا خدایا چرا من یه چیزی از درونم گفت تو خودت این شخص رو خلق کردی پس چرا می‌ترسی اگر سپردی به من پس اصلا نگران چیزی نباش تو خودت این ارزشمندی ولیاقتت رو ثابت کردی میدونم که باورتون میشه یعنی شاید من به سر آن خیابون که از هم جداشدیم نرسیده بودم که زنگ زد مواظب خودت باش از آن روز هر روز این باور رو باخودم تکرار میکردم

    که من بهترینم ولایق بهترینها

    مدام میگفتم رضا وخانواده اش از خداشون باشه من عروسشون باشم

    در این مورد دیگه به مسئله ای بر نخوردم

    در مثال‌های بعدی که عنوان کردید در اطرافیانم خیلی دیدم یکی ازداداشام موقعی که خونه مامانم بود هر لباسی می پوشید میومد ازم من می پرسید این تیپم خوبه این بلوزوشلوار بهم میاد اینقدر به قول شما سرکمد لباس این لباس آن لباس می‌کرد که خسته می‌شد دیگه آخر میگفتم خب هرچی خودت دوست داری بپوش وهیچ وقت فکر نمیکردم این امر بر میگرده به نداشتن احساس لیاقت وارزشمندی

    مثال دیگه تون از لمس فیزیکی در روابط بود

    اینم یکی از پاشنه آشیل های من بود که وقتی دیگه برام مهم نشد نتیجه هم فرق کرد وشد همانی که من میخواستم هروقت خانه مادر همسرم دورهمی می رفتیم من توقع داشتم همسرم کنار من بشینه ووقتی میدیدم که مرا تنها میزاره ومیره کنار خواهرش یا برادرش یا دامادشان حالم خیلی بد می‌شد آنقدر که آخرش یه اتفاق یه بحث جدی بین ما رخ می‌داد وچقدر خنده دار بود که فکر میکردم میتونم سرجهان وقوانین آن کلاه بزارم یعنی هنوز به این درجه از درک قوانین نرسیده بودم در ظاهر بی اعتنا بودم ولی درذهنم مدام افکار داشتند رژه می رفتند آنقدر که بدون اینکه حواسم باشه یا متوجه باشم چهره ام درهم می‌شد آن موقعه یادم شروع کردم به گوش دادن مقدمه دوره کشف قوانین آن هم بعد دوسال وگاهی هم فایلی رندمی گوش میدادم ودیگه از درون آرام بودم ودیگه برام مهم نبود که همسرم کنار من باشه یا نه ومثالهای دیگرش

    استاد جان شما بارها وبارها گفتید این کار کردنه باید ادامه دار ومستمر باشه ولی من بعد از تقریبا 6 سال که عضو سایت هستم دارم این قانون رو درک میکنم هنوز آن موقعه با اینکه من نتیجه عمل به قانون را دیده بودم ولی چون همیشه رو باورام کار نمیکردم اکثر وقتا فراموش میکردم چه مسیری رفتم تا همسری با ویژه گیهایی فراتر از آنچه که من میخواستم ومینوشتم را جذب کردم واین فراموشی سبب شد احساس لیاقت وارزشمندی ام را هم فراموش کنم فراموش کنم همین که من به این دنیا آمدم یعنی ارزشمندم اینکه من تکه ای از وجود خداوندم یعنی به خودی خود ارزشمندم استاد گفتی هر کسی یه نکته عطفی در زندگی داره نکته عطف زندگی من هم پارسال مهرماه بود آن موقعه شرایطی که به نظر هم بد بود وناجالب برای من درسها داشت برا من فهیمه مشت ولگدی بود که از جهان خوردم شرایطی بود که بخاطر ناسپاسی وندیدن نعمتهام وداشته هام داشتم تجربه میکردم ودر آن شرایط به ظاهر بد آن بیماری که درگیرش شدم ودکترها به همسرم گفته بودند بچه ات رو از دست دادی ولی اگر یه ذره دیر شده بود همسرت هم از دست میدادی من خوشحال بودم چون خدا را در آن شرایط دوباره دیدم چون در آن شرایط نازیبا چشمانم به نعمت‌ها وداشته هام بینا شد چون دیگه میدونستم قانون جهان بدون تغییر است و

    احساس خوب =اتفاقات خوب

    و

    احساس بد = اتفاقات بد

    و جاهایی که ذهنم شروع می‌کرد به نجوا میگفتم حواست باشه آنکسی که احساسش خراب میشه تویی نه طرف مقابلت

    حواست باشه چه فرکانسی داری به جهان ارسال میکنی

    وچقدر من سپاسگزار خداوند که این اتفاق به ظاهر بد نکته عطف زندگیم بود وبه صورت جدی تصمیم به تغییر خودم وباورهام گرفتم ودیدن داشته ها ونعمتهام وسپاسگزاری بابت آنها تازه الان تو این یکسال استاد دارم درک میکنم که ایمان بدون عمل حرف مفت هست به شخصه تو یکسال بارها اتفاقاتی پیش آمد که حتی همسرم را هم نگران میکردم گاهی وقتها بقدری به من سخت می‌گذشت که ناراحتی رو توچهره پدر ومادر وهمسرم میدیدم ولی به خودم میگفتم تو مگه بخدا نگفتی میدونم هوامو داری مگه خدا یبار دیگه تولایق زندگی در این جهان نکرد پس ایمان داشته باش ومصمم ادامه بده واحساست رو خوب نگه دار وهرلحظه باخودم تکرار میکردم خیر فی ماوقع

    از وقتی استاد جان شما مبحث احساس لیاقت وارزشمندی رو شروع کردی یعنی اصلا باورم نمیشد تا این حد گسترده باشه وچقدر جاها که من فکر میکردم بخاطر نداشتن عزت نفس ویا ترس هست اشتباه عمل میکردم فکر میکردم مشکل جای دیگه است نگو که از درون من بود والان

    که با این مباحث فهمیدم خداوند فرصت دوباره ای که بهم داده یعنی من لایق بهترینم مصمم تر در عمل به قانون هستم

    خدارو هزاران هزار بار شکر که در مدار دریافت ودرک این آگاهی‌ها بودم

    استاد جان از شما ومریم عزیزم از صمیم قلبم سپاسگزارم

    درپناه حق شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت ولیاقتمند باشید در دنیا وآخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 45 رای:
    • -
      وجیهه بانو گفته:
      مدت عضویت: 1837 روز

      هزاران درود به فهیمه عزیزم

      دوست خوبم چقدرررررررررررررر برات خوشحالم که تغییرات مثبتت هر روز برات ارمغانی از خوشی به همراه داره و گامهای موثرت رو برای زیبا زیستن تحسین میکنم…

      واقعاااااااااا تغییر کردن جسارت و شجاعت زیادی میخواد و چقدر قابل تقدیر و تحسین هستند کسانی که حتی با ترسهاشون گام میزارن در دل تغییر …

      و نتایجی که هر چند در لحظه معلوم و ملموس نیست ولی با صبر یکی یکی اونها رو از زیر خرابه های ذهن می‌کشن بیرون …

      افرین دوست عزیزم برای این همه شجاعتی که به خرج دادی ..

      بهت تبریک میگم رابطه خوبت رو و خلق یک فرد مناسب برای روحیه خودت در زندگیت رو…

      واقعاااااااااا قدرت انسان نامحدود و عجیبه اگر به قدرت نامحدود خداوند وصل بشه که شکر خدای عزیز به برکت بودن در این سایت این اتفاق برای ما افتاده ..

      خدا رو شکر برای همه الطافش..

      با خوندن هر جمله از کامنتت تحسینت کردم فهیمه جان..

      خدا رو شکر میکنم که چنین دوستان ارزشمند و لایقی دارم ..

      خدا رو شکر میکنم برای فهیمه شجاع و پر تلاش و اگاهم…

      خدا رو شکر میکنم افتخار خودشناسی و خدا شناسی رو به همه ما عطا کرده..

      خداوند عزیزم بی نهایت شکرت شکرت شکرت

      روی ماهت رو میبوسم دوست خوبم

      و برات در سراسر زندگیت برکت و عشق و اگاهی و خوشی و ثروت ارزو دارم…

      در پناه نور و عشق الهی باشی فهیمه عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        فهیمه زارع گفته:
        مدت عضویت: 2983 روز

        بنام حق

        سلام به وجیهه بانوی عزیز

        سلام به قلب پاکت به روح بزرگت

        به آرامش درونی به عطر وجودت

        سپاسگزارم بانو جان که منت گذاشتی هدیه ای شدی برام از جانب خدا

        روی چون ماهت رو میبوسم

        زندگی سراسر عشق بیشتر وثروت بی شمار وسلامتی را برات آرزو میکنم

        خیلی دوستت دارم

        باحق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    زیبا گفته:
    مدت عضویت: 2509 روز

    سلام و درود

    استاد گرامی و مریم جان سلام

    احساس لیاقت چه خوب بلد است بازی کند و نقش خود را به بهترین شکل اجرا میکنه جوری که خودت میدونی هیچ جای دفاعی وجود نداره

    من باور دارم لیاقت بهترینها رو دارم

    ولی هر لحظه بهترینها به نحوی است

    و من میخوام رو دوره لیاقت کار کنم

    در مورد روابط خداروشکر من احساس لیاقت خوبی دارم

    و خیلی از خصوصیاتی که در مورد همسر و خانواده میخواستم رو الان دارم تجربه میکنم

    ولی این احساس لیاقت باید همیشه باشه به قول استاد

    و باید ابدیت بشه

    هر زمان که حس لیاقت نداشتیم تو همون روز یاتو همون مورد نتیجه رو میبینیم

    پس اگاهانه انتخاب میکنیم این لیاقت رو

    خدایا شکرت

    بابت آگاهی که هر روز میشنوم و لیاقت شنیدن و عمل کردن بهش رو دارم

    خدایا شکرت

    استاد این فایلها مثل فایلهای الگوهای تکرار شونده

    مطمعن هستم خیلی از سوالات و باورهای غلط رو در ذهن ما پیدا میشه و با حل اونها بتونیم بهترینها رو بدست بیاریم

    خدایا شکرت بابت لیاقت بودن در مسیر شادی و خوشبختی

    بابت شنیدن حرفهای خوب

    بابت همه به آگاهی ها

    خدایا شکرت

    شاد موفق و ثروتمند باشید در دنیا و آخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  6. -
    ناصر گفته:
    مدت عضویت: 1379 روز

    باسلام و درود

    سپاس از استاد گرامی بابت تولید چنین آگاهی های ناب و خالص

    خود من در خصوص احساس عدم لیاقت خیلی مسایل داشتم و درگیر بودم که با استفاده از آگاهی های استاد تونستم تا حدود زیادی این احساس لیاقت خودم رو افزایش بدم.

    مثلا قبلا وقتی تو اداره به یک قسمت دیگه زنگ میزدم و کاری یا خواسته ای داشتم ، فکر میکردم که نباید وقت طرف رو زیاد بگیرم و من لایق این نیستم که طرف از کارش بزنه و به حرفهای من گوش بده ،

    ولی بعدا روی این قضیه کار کردم و اینجوری تو ذهنم منطقی کردم که همونطور که وقتی به من زنگ میزنن و من کامل وقت میزارم و گوش میدم و کمک میکنم ، پس من هم لایق این قضیه هستم و دلیل بعدی برای ذهنم آوردم این بود که این فکر من یک توهم هست و تو خیال و ذهن من اینجوریه و طرف مقابل حاضر هست که کامل با حرف من گوش بده و حتی وظیفه اش گوش کردن کامل و سپس پاسخ به من هست ،

    و الان خیلی خیلی از این بابت راحت شدم .

    مورد بعدی تو روابطم با همسرمه که قبلا اگه از دستم سر یه قضیه به ناحق ناراحت میشد ، اکثرا من باید از دلش در میآوردم و فکر میکردم که ممکنه ترکم کنه ، ولی الان اگه ناراحت بشه و نظراتمون مغایر هم باشه ، من اصلا بهش کاری ندارم و با خودم میگم من اون رو نمیتونم تغییر بدم ، همونطور که من هنوز بعضی عادتهامو که میدونم اشتباهه ولی تغییر ندادم، و این که من باید رو خودم کار کنم و جهان به بی نهایت طریق میتونه عشق بده و این رو منحصر به همسرم نمیدونم و نتیجه این شده که معمولا خودش یواش یواش یخش آب میشه و رابطه مون درست میشه،

    مثال دیگه از رابطه ام با یکی ا دوستانم بود که همیشه تو اختلافاتی که بینمون پیش میومد حتی اگه حق با من بود باز حق رو به اون میدادم و اون با من قهر میکرد و من باید میرفتم منت کشی میکردم و عذرخواهی ، تا رابطه مون درست بشه و بعد که دقت کردم با خودم گفتم من هم دارای شخصیت مستقل هستم و عزت نفس باید داشته باشم و اون فرد فقط نیست که به من کمک کنه و خدا بی نهایت راه داره که به من کمک کنه و لذا تو آخرین بحث مون که تلفن منو جواب نداد من ریگه بهش زنگ نزدم و ارتباطمون قطع شد و من هم کاملا احساس آرامش و ارزشمندی دارم و ناراحتی از این بابت ندارم و خدا رو شاکرم که تونستم با لطف آموزه های استاد عزیزم تا حدودی احساس لیاقت رو در خودم رشد بدم و این مسیر رو ادامه خواهم داد.

    به نظرم اولین نتیجه احساس لیاقت، به وجود اومدن آرامش دایمی هست که بسیار لذت بخش هست .

    موفق باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  7. -
    علی اقتداری گفته:
    مدت عضویت: 1454 روز

    سلام وتشکرفراوان خدمت استادعزیزم خانم شایسته مهربون ودوستان عزیزم

    چه جالب قسمت 216سفربه دورآمریکاکه الان آخرین قسمتی ازاین سفرسراسرعشق وآموزش هست که روی سایت قرارگرفته

    دریاچه ای رودیدیم که یکطرفش سرسبزوپرازدرختان بلندوطرف دیگربالعکس

    اتفاق دریاچه یک اتفاق مشترک بین این دوپوشش گیاهی هست و

    دراین فایل نیزاستادگفتن یک اتفاق ثابت برای دونفربوجودمیادولی برای یک نفرشروع صعودوبرای یک نفرشروع سقوط میشود

    چقدردرسهای زندگی مادرطبیعت زیبای خداوندجلوه نمایی میکند

    وبه قول خودش توقران

    هولاءهولاء

    وبه قول استادعزیزم درتمام آموزشهاودوره ها

    ودرادامه صحبتهای استاد

    جهان به ماثابت میکنه باورهای مارو

    چه باورلیاقت باشه چه باورعدم لیاقت

    مثل دوطرف همین دریاچه درقسمت216سفربه دورامریکاوطبیعت زیبای کلرادویایک جابه قول استادکلریداانقدراستادفلوریدارودوست دارن که اسم کلرادوروبروزن فلوریداگفتن

    وچه مثالهای زیبایی توروابط زدن درمورداعلام موقعیت مکانی وخریدبیش ازحدکادوو…که خیلیااین روحسن میدونن وبه به وچه چه بهش میگن

    وبازهم اثبات جهان برای لیاقت وعدم لیاقت

    وکلابیشتردانستن ارزش دیگران ازارزش خودم حالااون شخص همسرم باشه یایک غریبه ومقایسه ارزش

    یعنی تمرکزروی دیگری به جای تمرکزروی خودمون

    مساویست باعدم لیاقت

    دوستتون دارم پیروزباشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  8. -
    نرگس و مهدی گفته:
    مدت عضویت: 788 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز

    سلام خدمت دوستان ارزشمندم

    خدایا شکرت بخاطر این فایل فوقالعاده

    استاد حرفای این فایل منو یاد گذشته ی خودم انداخت، اون زمانی که با قوانین آشنا نبودم یعنی قبل سال 98

    من یه آدمی بودم که بشدت خودم رو نالایق میدونستم

    سادگی خودم رو دوست داشتم در این مورد که هیچ وقت به آرایش کردن علاقه ای نداشتم با خودم اوکی بودم

    ولی در مورد رابطه گفتین من اون زمان با یه فردی توی رابطه ی دوستی بودم و قرار ازدواج هم با هم گذاشته بودیم

    در مورد رابطه من توی خانواده ای بزرگ شدم که پدر و مادرم بشدت بهم اعتماد داشتن و هیچ وقت این بی اعتمادی رو یاد نگرفتم

    یه رابطه ی آزاد داشتن مثلا پدرم اگر میرفت جایی و یک هفته هم نمیومد خونه مادرم تا کاری نداشت زنگ نمیزد بهش یا همون جور برعکس مادرم اگر جایی میرفت پدرم تا کاری نداشت بهش زنگ نمیزد اونم نه اینکه بگه کجایی یا چیکار میکنی فقط در مورد همون کاری که داشتن حرف میزدن

    اینقدر اعتماد و آزادی بین شون بود که مادرم ساعت 3 شب هم تنها میخواست بره پدرم نمیپرسید چرا

    خیلی هم همدیگه رو دوست دارن ولی وابسته هم نیست

    من چنین رابطه ای رو یاد گرفتم

    ولی خودم توی اون رابطه ی اصفباری که بودم طرف بدبین بود در مورد هر چیزی گیر میداد ولی ادعا داشت دوستم داره و من بخاطر باورهای مخربی که داشتم فکر میکردم که آره من اینو دوست دارم و باید باهاش کنار بیام راستش داشتم یه جوری تحملش میکردم من ولی وابسته بودم بهش حدود 4سال طول کشید این رابطه با همین شرایط و اون سال آخر یعنی سال 97 من تصمیم به تغییر جدی گرفته بودم و داشتم دنبال حقیقت دنیا و آخرت میگشتم اواخر سال بود به خودم گفتم چرا من باید این آدم رو تحمل کنم من لایق بهترینها هستم نه این آدم

    قبلا هم تصمیم گرفته بودم چند بار که کات کنم ولی میترسیدم ولی اینبار جدی تصمیم گرفتم و بهش گفتم هر چی بین منو تو بود تموم شد منو تو به هم نمیخوریم خیلی تلاش کرد که نظرم رو برگردونه ولی این بار من جدی شده بودم و چرت و پرت و حرفای تو خالی تو گوشم نمیرفت

    باور کنید که بعد قطع شدن اون رابطه درهای معجزات خداوند بروی من باز شدن و هر روز داشت بهتر و بهتر میشد زندگیم بلافاصله بعد اون جدایی من با استاد عباسمنش آشنا شدم که خودش کلی داستان داره

    میدونید جدا شدن از اون رابطه و لایق دیدن خودم باعث شد دروازه ی توحیدی بروی من باز بشه اون فرد هم بصورت کاملا معجزه وار از زندگیم حذف شد که دیگه ندیدمش

    راستش اولین چیزی که بعد آشنایی با استاد و قوانین خواستم در من تغییر کنه خودم بودم

    من خودم رو 360درجه تغییر دادم

    به لطف خدای مهربان تا امروز هر روز زندگیم داره زیباتر و شادتر و سلامت تر و ثروتمند تر میشه

    خدایا شکرت

    استاد یکی از بزرگترین افتخاراتم اینکه شاگرد مکتب توحیدی شما هستم

    بهترین بهترین ها رو براتون آرزو میکنم ان شاءالله که همیشه در پناه خدای مهربان شاد، سلامت، ثروتمند و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت

    عاشقتونم بینهایت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
  9. -
    حوری باختری گفته:
    مدت عضویت: 1732 روز

    به نام ربّ

    تنـــها قدرت جهـان

    فرمانروایی، تنها از آنِ اوست (لَهُ الْمُلْکُ)

    و همه ستایش ها مخصوص اوست (ولَهُ الْحَمد)

    سلااااااام… سلامی به خوش عطری ستایش خداوند که هرچه در عالم هست او را ستایش می‌کنند و عطر تسبیح او را تا هفت آسمان بالا می‌برند

    هفت آسمان و زمین و هر کس که در آنهاست او را می‌ستایند (تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبعُ والْأَرض)

    خدا را شکر میکنم برای وجود ارزشمند استاد عزیزم و عزیز دل هممون و همچنین برای حضور بنده‌‌های نازنینی که در اینجا همانند تمام هستی، همواره تسبیح‌گوی خداوندند

    و هیچ‌چیز نیست مگر اینکه درحالِ‌ستایش، تسبیح او می‌گوید

    ولى شما تسبیح آنها را درنمى‌یابید…(ان من شىء الایسبح بحمده ولکن لاتفقهون تسبیحهم)

    از سخن دوست که بگذریم، باز هم سخن دوست خوشتر است… خدا رو بی‌نهـــایت شـکر میکنم که توفیق نوشتن و مکتوب کردن  سپاسگزاری از او و از بنده‌های نازنینش رو در این مکانِ معـطـــر به‌یادخدا، رزق امروزم قرار داد تا بنویسم و سپاس بگزارم و صلاه امروز را اینگونه به‌جای آورم. خدایا هزاران هزار مرتبه شکرت.

    استاد نمی‌دونید چقدر خوشحالم که این دوره‌ی فوق‌العاده رو آماده کردید و لحظه شماری می‌کردم که این دوره بیاد روی سایت و از اینکه می‌دیدم دوستان هم خیلی مشتاق شروع دوره هستند بیشتر خوشحال می‌شدم. تا اینکه دو روز پیش، به محض اینکه دیدم دوره روی سایت اومده، نمی‌دونید با چـــه ذوق و شـوق و شُکـری، سریع هزینه‌اش را پرداخت کردم و این دوره را مــال خودم کردم

    این در حالیه که روزیکه وارد این سایت شدم حتی پول ارزانترین دوره را هم نداشتم و بدتر از اون، حتی بــاور هم نداشتم که یه‌روزی شرایط مالیم عوض بشه یا حتی خودم انقدر تغییر کنم و از اون حوریِ غمگین و نالان و افسرده، به حوریِ شاد و خندان امروز تبدیل بشم اما فایلها و دوره‌های شما و کار روی باورها، این تغییر و این معجزه را برای من هم رقم زد. خوب یادمه و خندم میگیره که اولین کامنتی که نوشتم این بود که من اگر خودمم بکشم نمیتونم یک دوره بخرم! خخخ وای که عجب فرکانس درب و داغونی داشتم. وقتی با کمک دوره‌ها خدا رو پیدا کردم همه چی کم کم تغییر کرد و قشنگیها به زندگیم دعوت شدند و کم کم تونستم اولین دوره‌ای که آرزوی من بود بخرم. دوره‌ای که اسمش رو نمی‌دونستم و بهش میگفتم دوره‌ی قرآنی و حتی در خوابم دیده بودمش و دلیل این اسم این بود که من ماه‌ها بود که می‌شنیدم استاد دوره‌ای برگزار کرده که در اون از کلام خداوند میگه و کدهای قرآن رو باز میکنه و درسهای زیبای اون رو قابل درک میکنه و هرچه سایت رو بالا پایین می‌کردم این دوره‌ی قرآنی رو پیدا نمی‌کردم تا اینکه اولین ویدئوی گفتگو با دوستان رو در اینستاگرام دیدم و در تمام لحظاتی که ویدئو پخش میشد، به‌شدت اشک می‌ریختم طوریکه دیگه چشمام هیچی نمی‌دید ، مثل اینکه با چشمان باز زیر آب باشی. هنوزم وقتی یادم میاد چشمانم پر از اشک میشه، چون خدا در اون ویدئو آدرسو بهم داده بود.

    اصلا هدایت شدنم به اون ویدئو هم کار خدا بود و اون لحظه استاد دقیقا از همون دوره‌ای صحبت می‌کرد که من مدتها بود دنبالش بودم، همون دوره‌ی قرآنی، همون دوره‌ای که عطر خدا رو انتشار می‌داد، همونی که بشدت بهش نیاز داشتم، همونی که خوابشو دیدم.

    و اون دوره اسمش، 12 قدم بود و من نمیدونستم و درست فردای اون روز بطرز عجیب و معجزه‌واری تونستم قدم یک رو بخرم و تونستم از وقتی وارد سایت شده بودم، به اولین آرزوی قلبیم برسم. الهی شکر.

    استاد جانم، ازتون ممنونم که همیشه برنامه‌ای رو تهیه می‌کنید که دقیقا وقتش هست. از خدا هم ممنونم که بین اون‌همه موضوع برای دوره، به دلتون انداخت که در مورد موضوع احساس لیاقت و خود ارزشمندی صحبت کنید. چرا که تمام زندگی خلاصه میشه در داشتن و نداشتن این احساس لیاقت و حتی بر ارتباط با خدا و مبحث توحید هم تاثیر داره و مورد نیاز هممون هست و دقیقا این همون دوره‌ایه که مثل غذا‌ برای زندگی ضروریه و باید هر روز و هر روز روز تکرار بشه و انتها نداره.

    و اما نشانه‌های احساس عدم لیاقت در من از اول زندگیم:

    استاد، احساس عدم لیاقت من، همیشه خودش رو در خجالتی بودنم نشون می‌داد. این حس خجالت‌ در من به حدی بود که از بچگی وقتی مهمان غریبه یا مثلا دوست‌های برادرام میومدن خونمون، من میرفتم زیرپله و قایم می‌شدم و حتی ساعت‌ها همونجا می‌موندم تا اینکه دیگه خانواده نگرانم می‌شدن و دنبالم میگشتن تا منو پیدا کنند.

    خیلی گوشه‌گیر بودم و دوست نداشتم اصلا جایی برم حتی عروسی‌ هم نمیرفتم.

    دوران مدرسه و دانشگاه هم بدلیل همین احساس عدم لیاقت نمیتونستم جلوی بچه‌ها کنفرانسمو اجرا کنم و انقدر حالم بد میشد و فشارم میوفتاد که معلم و استاد میگفتند برو بشین اصلا نمیخواد اجرا کنی، الان از حال میری!

    یادم نمیره دوران دبیرستان، وقتی تو مسیر خونه یا مدرسه از دور می‌دیدم دو تا پسر یا حتی یکی ایستاده، نمیتونستم از جلوشون رد بشم و انقدر مسیرم رو دور می‌کردم و از جاهای دیگه میرفتم که از جلوی پسرها رد نشم.

    هیچ وقت نتونستم توی جمعی حرفمو بزنم و نظرمو بگم چه برسه به اینکه بخوام نظر مخالف بدم. همیشه خودم رو کم می‌دونستم.

    یه نشانه‌ی دیگه احساس عدم لیاقتم این بود که از عکس انداختن، فراری بودم‌‌. هر وقت حتی توی مجالس میگفتند بیایید عکس بگیریم، من خودمو گم و گور میکردم که کسی منو نبینه و عکس نگیرم.

    خلاصه که این احساس عدم لیاقت، چه‌ها که نکرد با زندگی من. حتی با خدا هم قهر بودم و میگفتم تو که به این بنده‌ی درب و داغونت نگاهی نمیکنی، همیشه با گریه داد میزدم که ای خداااا، اصلا منو می بینی؟!!!! صدای منو می‌شنوی؟!!!!! و نمیدونستم که دقیقا این خودم بودم که خودمو نادیده می‌گرفتم و برای خودم ارزش قائل نبودم. و مثالها و فداکاریها وخودکم‌بینی‌ها و نشانه‌های عدم لیاقتم انقدر زیاد بود که از من یه آدم منزویِ مظلومِ قربانیِ شکسته‌ی افسرده ساخته بود که دیگه گفتنش بیش از این، جایز نیست. ولی بالاخره با اومدنم به سایت و با کمک خدای مهربون  تونستم برای تمام ناخوشی‌ها یک نقطه‌ی پایان بگذارم و برم سرخط

    استادجانم، خیلی خوشحالم که این دوره را شروع کردین و با جان و دل متعهد میشم که با تمام وجودم به آموزش‌های این دوره عمل کنم و با دوستان و هم‌دوره‌ای‌های عزیزم مسیر جدیدتر و پر از ثروت و سلامتی و سعادت (حتی بیشتر از قبل) رو تجربه کنیم. با کمک الله مهربان.

    عاشقتونم زیااااااد

    یا رب تو مرا به نفس طناز مده

    با هر چه به ­جز تُست مرا ساز مده

    من در تو گریزان شدم از فتنۀ خویش

    من آنِ توام مرا به من باز مده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 141 رای:
    • -
      مصطفی خدابخشی گفته:
      مدت عضویت: 2052 روز

      حوری عزیز

      خداوند رو سپاسگذارم بخاطر وجود دوستانی آگاه و ارزشمند که باعث آگاهی و درک بیشتر ما از قانون میشه.

      بزارید تحسین‌تون کنم بخاطر پیشرفتی که داشتین و از اون گذشته‌تون که از همه جمعی فراری بودن رسیدین به این صلح درونی و این پذیرفتن خودتون.

      واقعا چقدر خوشحال میشم از تغییرات مثبت بچه‌ها چون چند روز پیش از خداوند خواستم هدایتم کنه برای ساختن باورهای قویتر و الان اینچنین میبینم بچه‌ها تغییر کردند امیدوارتر مسیر رو ادامه میدم…مسیری که خداوند ما رو در اون خالق توانمند زندگی خودمون گذاشته و هر آنچه که لازم داشتیم رو در اختیارمون گذاشته..واقعا کسانی که از این فرصت استفاده میکنند جز صالحین هستند…

      جنس سپاسگذاری اول کامنت‌تون خیلی خالص بود و وقتی ادامه دادم فهمیدم از کجا نشات گرفته…واقعا سپاسگذار خداوندی هستم که این دوستان نازنین تو زندگیم هست که کامنت‌هاشون با سپاسگذاری شروع میشه، مخصوصا وقتی از بودن بچه‌های آگاه گفته میشه و بهش توجه میشه…چرا که واقعا احتیاج داریم به آدم‌های آگاه بیشتر و اینکه بچه‌ها سلام میکنند به بچه‌های سایت واقعا برام جذابه و خداوند رو سپاسگذارم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
      • -
        حوری باختری گفته:
        مدت عضویت: 1732 روز

        به نام رب،

        پروردگار،

        صاحب اختیار

        و

        تنها قدرت جهان

        …وَ مَن شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشکُرُ لِنَفسِه‌…

        هر کس سپاسگزاری کند به سود خود سپاسگزاری کرده (نمل‌/40)

        …وَ مَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ…

        و هر کس شکرگزارى کند، پس به نفع خود اوست (لقمان12)

        سلام دوست عزیز و هم‌خانواده‌ای ارزشمندم

        از اینکه با قلبی پر از مهر

        و دستی پر از سخاوت

        نوشتید و تحسین کردید

        صمیمانه تشکر می‌کنم.

        و سپاسگزارم برای این عبارت که نوشتید:

        « مسیری که خداوند ما رو در اون خالق توانمند زندگی خودمون گذاشته و هر آنچه که لازم داشتیم رو در اختیارمون گذاشته…»

        یعنی اگر همین یک عبارت رو بتونیم دائم به خودمون یادآور بشیم و با سلول به سلول وجودمون باور کنیم، دیگه چیزی کم نداریم و به پشتوانه‌ی همین خدای بزرگ می‌تونیم کارهای بزرگی انجام بدیم.

        در پناه و در امان خدای مهربان، شاد و سرافراز باشی

        ای تو امان هر بلا، ما همه در امان تو

        جانِ همه خوشست‌و در سایه لطف‌ جان‌تو

        شاه همه جهان تویی، اصل همه کسان تویی

        چونک تو هستی آنِ ما، نیست غم از کسانِ تو

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  10. -
    عباس امیری گفته:
    مدت عضویت: 2137 روز

    سلام مجدد

    استاد وقتی داشتم بهتون گوش میدادم

    ندایی درونم منو شکه کرد

    ندا گفت:

    «تو منو بخاطر اهدافت میخوای

    تو باید منو بخاطر خودم بخوای»

    کلییی فکر کردم که یعنی چییییی !!!!!!

    دیدم درسته

    من دارم تقلا میکنم که با خودم آشتی کنم و خودمو دوس داشته باشم

    اما در پس ذهنم این هست که با این روش بتونم به اهداف بعدی ام برسم ….

    من می‌خوام به خودم برسم که بتونم به اهدافم برسم!!!!!!

    این ندا جواب سوال های زیاد اخیرم بود

    اره من باید خودم و بخاطر خودم بخوام نه اهدافم نه دستاورد هام نه میزان رضایت اطرافیان….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای: