علائم احساس عدم لیاقت | قسمت 2 - صفحه 19
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/10/abasmanesh-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-10-06 01:34:492024-02-14 06:09:30علائم احساس عدم لیاقت | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام استاد عزیز و مهربانم
نشانه های کمبود احساس لیاقت
شاید مهم ترین احساسی که میتوانیم در خودمان ایجاد کنیم که بیشترین تاثیر را روی احساس خوب داره- احساس لیاقت است.
چون جهان به اندازه ای که ما برای خودمان ارزش قائل هستیم برای ما ارزش قائل هست.
افراد و حتی ثروت به اندازه ای که ما خودمان را لایق ثروت و افراد خوب میدونیم و به اندازه ای که خودمان را لایق خوشبختی میدونیم و به اندازه ای که ما خودمون را لایق احترام میدونیم- به همان اندازه خوشبختی و احترام و افراد و ثروت وارد زندگی ما میشود.
جهان هر لحظه داره به افکار ما پاسخ میدهد.
به دلایل زیادی ممکنه احساس لیاقت ما از بین رفته باشه و احساس بی ارزشی بکنیم- ولی اگر بتونیم این موضوع را تغییر بدیم و روی خودمون کار کنیم زندگی ما میتواند در تمام ابعاد عوض شود.
یکی از نشانه های احساس عدم لیاقت این است که افراد استعداد ها و دست آوردها و موفقیت هایشان را خیلی با ارزش نمیدونن ولی ایرادات و اشتباهات و شکستهایشان را بسیار بسیار پر رنگ میبینند و توجه میکنند.
اگر استعدادی دارد و موفقیتی کسب کرده به شانس ربط میدهد و به موفقیتی که داشته بی توجهی میکند ولی کافی است یکبار اشتباه بکند یا کافی است یک نقصی را در خودش پیدا کند تمام توجه خود را روی نقص و اشتباه خود می گذارد
فردی که احساس عدم لیاقت دارد توجه خودش را روی شکستهایش میگذارد همین باعث میشود که جهان فرد را در موقعیتهایی قرار میدهد که بیشتر بهش توجه کرده- درنتیجه بیشتر از همان جنس را تجربه خواهد کرد.
بنام خدای هدایتگرم
سلام بر همه عزیزان
از شروع سال تمرکزی دارم روی موضوع احساس لیاقت تفکر میکنم
با وجود اینکه دوره مختص رو ندارم اما کوتاه نیومدم و سعی کردم با خوندن کامنت ها و توضیحات محصول و معرفی اون به درک بهتری برسم ….
واقعا تلاش ذهنی زیادی صرف کردم که امروز متوجه موضوع خیلی مهمی شدم و میخوام کامنتش کنم
مطمئن هستم بسیار کمک کنندست حتما کامنت منو تا انتها بخونید و تفکر کنید
من متوجه شدم با هدایت الله که فرکانس بی لیاقتی زندگی من از کجا شروع شد
.
.
.
از دوران تحصیلی راهنمایی همه چی کم کم شروع شد:
پدر من بخاطر وجه کاریش که وزارت نفت بود توی اقوام و نزدیکان ما مورد توجه بود و خانواده ما هم همینطور.
اون شرایط مالی بهتر ما باعث شد که نگاه و حرف بقیه روی ما خیلی سنگینی کنه
یعنی ورودی های اطرافیان خیلی سنگین بود و اونا بخاطر شرایط مالی بهتر ما:
یا از ما انتظار داشتند
یا بصورت غیر مستقیم سرزنش میکردن
و بطور کلی رفاه ما باعث رنجش ما شده بود طوری که هروقت داخل مدرسه ازم سوال میکردن
پدرت چه کارست؟
من با ترس جواب میدادم
ترس از نگاه سنگین بقیه
انگار که رفاه یک کار غیر اخلاقی بود
رفاه یک گناه بود
رفاه چشم دیگران رو گرد میکرد
رفاه باعث میشد من بچه سوسول بچه ننه و… خطاب بشن
و بارها انگ بی عرضگی و ناتوانی بهم زده شد
بخاطر این ورودی ها رفاه در ذهن من = رنج و عذاب و حس عذاب وجدان و دوری از خداوند شد……..
و به همین دلیل علاوه بر اینکه فرکانس نخواستن نعمت ها رو میفرستادم
شروع کردم رفتارهام رو تغییر دادن
مثلاً:
1:
با اقوام در کار کشاورزی سخت مشارکت میکردم تا حس رضایت خودم و اونا رو برانگیخته کنم (چون از دید اونا من نباید در رفاه و آسایش می بودم و الا بشدت تحقیر میشدم و مورد تمسخر واقع میشدم)
2:
خونه اقوام صبح زود بیدار میشدم با وجود خواب آلودگی زیادی و خودمو مجبور میکردم باهاشون در انجام کارها مشارکت داشته باشم….
3:
مادرم همیشه توصیه میکرد که ندارید دیگران از رفاه شما باخبر بشن و ما هم همین کارو میکردیم
و رفته رفته طوری شد که من ناخودآگاه رفاه و آسایش و لذت رو پس میزدم و این افکار در ذهنم شکل گرفتن که:
_ زندگی باید سخت پیش بره
_ رفاه و آسایش غیر اخلاقی و غیر معنویت
_ زندگی نباید انقدر لذت بخش و خوشایند باشه
_من نمی خوام در رفاه و آسایش باشم
اینا باعث شد سالهای سال وقتی آرام بودم و شرایط نسبتا خوبی بود و خوشحال بودم ناخودآگاه این افکار بالا تکرار میشد و در ذهنم آلارم زده میشد که:
در مسیر اشتباهی….
و درونم غوغایی به پا میشد که نباید زندگی خوشایند و … باشه
این فرکانس غالب ذهن من شد در همون دوران راهنمایی
و کار به اینجا ختم نشد:
من وارد مسیر علاقم شدم با آموزش های استاد
در همون اوایل کار بود که تونستم درآمد نسبتا خوبی در حد خودم داشته باشم که مربیگری بود
مربی ورزشی
(چون من عاشق ورزشم)
وقتی ورودی مالی ام کمی بالاتر رفت اون افکار غالب شدت بیشتری میگرفت که:
تو نباید در رفاه باشه
مگه میشه زندگی آنقدر لذت بخش باشه
تو چرا داری کیف میکنی شغل و علاقت یکیه نههههه نباید باشه
نباید به این راحتی پیش بری
زندگی نباید راحت باشه
و با مقایسه کردن دیگران با خودم این افکار شدت میگرفت
که دیگران داره پدرشون در میاد اونوقت تو …..
و استاااااپ همه چی شروع شد…..
من ماه هااااا درآمدی از علاقم نداشتم و مجبور شدم برم سراغ کار پاره وقتی که بتونم سر کنم ….
و این معمای من بود که چراااااا
خدایا چیییی شد
من که بهتر ا فیلم شدم از همه نظر
توانایی استعداد مهارت دانش و….
انقدر تفکر کردم که اینا توی ذهنم بروز پیدا کردن
در نهایت رسیدم به بحث:
رفاه معنوی نیست…..
و مخم سوت کشید!!!!!!!!
این دیگه کجا بووووود
من شنیده بودم ثروت معنوی نیست
اما وقتی خداوند کلمه ٫ رفاه ٫ رو بیان کرد دیگه نتونستم مقاومت کنم
این داستان شروع احساس بی لیاقتی من هست
که باعث شد از خدا کمک و راهنمایی بخوام که راهو بهم نشون بده
این مدت آنقدر تحت فشار بودم که صدبار تصمیم گرفتم مسیر رو رها کنم و به زندگی قبلی برگردم و فریاد بزنم اصلاااا نخواستیم و کلا از این سایت خروج بزنم و برای همیشه خدافظی کنم!!!!
این داستان زندگی مشترک خیلی از ماست
که گره میخوره به همه چی ….
دوستان واقعا کامنت شما و توضیحات خانم شایسته و استاد وکلی تفکر و راهنمایی خواستن از خدا باعث شد این کامنت نوشته بشه
در پناه هدایت الله باشیم
سلام خدمت استاد و دوستانی که کامنت رو میخونند
خداروسپاسگزارم بابت مادر مهربان و پدر صبورم کسانی ک تمام تلاششون رو کردند تا ب من راهی رو نشون بدهند ک فکر میکردن درسته با تجربه خودشون
درسته ک راهشون در اکثر مواقع درست نبود و اعتماد ب نفس من خرد شد و ضعیف بار اومدم آپا پن خودم مسئولیت این رو ب عهده میگیرم و از خداوند واقعا بابت خانواده ای ک درونش بزرگ شدم سپاسگزارم چون من با این خانواده خواسته هامو فهمیدم
وقتی ک ب لطف خدا بچه داشته باشم همیشه در هر شرایطی با هر نمره و امتیازی تشویقش میکنم و اصلا هیچ موقع این تشویق خودم رو ب نتیجه فرزندم گره نمی زنم همیشه سعی میکنم فقط بهش یاد بدم ک حرکت کنه تا وقتی ب سن بالاتر رسید ایمانش ب خدا بیشتر و بیشتر باشه خدارو آمرزنده ای بهش معرفی میکنم ک از قبل اونو ب خاطر اشتباهاتش بخشیده و حس لیاقتش رو ربط میدم ب آفریننده الله بودنش ن ب اشتباهاتش
بهش یاد میدم ک فقط لذت ببره و بدونه ک هیچ کارس و خداوند وظیفه انجام تمام کارهاش رو ب عهده گرفته در صورتی ک بتونه وظیفه خودش ک فقط لذت بردنه رو ب درستی انجام بده بهش یاد میدم ک من برای اون و اون برای من در این دنیا فقط برای هم یک هدیه از طرف خدا هستیم برای بیشتر لذت بردنمون و اون یک انسان مستقل است و خداوند ب من لذت داده ک تا جایی ک میتونم بهش کمک کنم و بهش میگم ک خودم هم روزی خوار الله هستم و بهش یاد میدم ک خودش مسئول تمام زندگیشه مثل خودم ک ی روزی مسئولیت زندگیم رو ب عهده گرفتم بهش یاد میدم ک نمره ها میزان لیاقت اونو تعریف نمی کنه و بهش یاد میدم ک آزاد باشه دنیا دو روزه و میگذره بهش میگم ک ما برای این دنیا نیستیم و مرگ چیز ترسناکی نیس بهش میگم ک ما با اومدنمون ب لین دنیا ترسناک ترین کار ممکن رو کردیم و بهش نشون میدم ک چگونه خداوند من و مادرش و تمام جهان رو مسخر اون کرده تا بهش خدمت کنیم خدمتی ک با لذت و پاداش برای بقیه است بهش میگم ک دوستات و خانوادش کسانی هستند ک خداوند سر راهش میگذارد ن فامیل های نسبی
براش طبیعی مکنم مسائل جنسی رو چگونه مدیریت کردنش رو بهش یاد میدم بهش میگم ک خداوند براش کافیه و همه دنیا و حتی منی ک پدرشم محتاج خدایی هستیم ک کامله بهش ید میدم ک اومدن ب این دنیا براش ی موهبت بوده بهش یاد میدم ک خداوند مثل یک پادشاه ستمگر نیس ک میخاد اونو عذاب بده اتفاقا خدا رو یک خیرخواه و راحتی خواه برایش توضیح میدهم بهش یاد میدم ک خدا یک انسان نیس بلکه چیزی هس ک رفتارش و نشانه هاش قانونمند هستن و ب هیچ یک از خلقش تفاوت قائل نمیشه
بهش یاد میدم ک اگر یک خواسته ای داره از هیچ کس حتی من هم نترسه و بره بجنگه برای رسیدن ب خواستش بهش یاد میدم ک خودش مسئول زندگی خودشه اگر راهنمایی بخاد راهنماییش میکنم ولی خودش باید راهش رو انتخاب کنه و حرکت کنه
بهش میگم ک خداوند همواره باهاشه حتی زمانی ک ته دره است و نزدیک مرگ فقط کافیه ازش کمک بخاد بهش یاد میدم ک اون نتیجه اعمال خودش رو فقط میبینه و نتیجه اعمال اون ربطی ب من نداره و من هم نتیجه اعمال خودم رو میگیرم و بهش میگم ک اون دنیا من و اون مانند غریبه ای خواهیم بود
اینارو بهش یاد میدم تا احساس قدرت کنه و بدونه ک لیاقت داره خدادادی و هیچ کس حتی من اجازه ندارم ک اونو تخریبش کنم
به نام خدایی که به تنهایی وافیست.
سلام به استاد ومریم جان ودوستانم.
کلیدتوانایی به نام خودشناسی.
فایل:علائم احساس عدم لیاقت.
خدارو شکر که روزم رو با این آگاهیها با این سایت توحیدی شروع می کنم.
یکی دیگه از علایم احساس عدم لیاقت تمرکز برنکات منفی کار یا شخصیتمون هست.
کاری رو انجام دادیم نمره ای گرفتیم لباسی پوشیدیم یا چهره وظاهری داریم که 90 درصد عالیه حالا 10 درصد اشکال یا کمبودی داره ما به جای تمرکز بر اون 90 درصد وتحسین خودمون می یایم وتمرکز می کنیم بر 10 درصد وخودمون رو سرزنش می کنیم و به احساس بد می رسیم.
از آنجایی هم که احساس بد مساوی هست با اتفاقات بد پس اتفاقاتی از همون شکل رو دریافت می کنیم واحساس بد بیشتری پیدا می کنیم.
برای رسیدن به حس لیاقت وشایستگی که پایه وریشه رسیدن به خواسته هامون هست وما در صورتی به خواسته می رسیم که حس لیاقت داشته باشیم وخودمون رو شایسته ثروت خونه خوب رابطه عاشقانه وشادی بدونیم باید تمرکز رو از روی نکات منفی واشکالاتمون برداریم وتوجه کنیم به موفقیتهامون به اون 19 نمره خوبی که گرفتیم به چشمهای زیبامون به جای توجه به یه خال یا نکته در صورتمون تمرکز کنیم به اون قسمت از کار که خوب انجام دادیم وبه این شکل جهان از جنس همون اتفاقات خوب رو بیشتر وبیشتر وارد زندگیمون می کنه.
به خودم قول دادم هر روز که از خواب پا می شم روی حس لیاقتم کار کنم وفکر کنم چی تو زندگیم هست ودر وجود من که من رو به حس خوب ولیاقت می رسونه.
خدایا شکرت که من رو در این مسیر قرار دادی.
استاد متشکرم.
در پناه خدا.
امشب رفتم پیاده روی خدا را صد هزار مرتبه شکر
خونه ها را می دیدم و تحسین می کردم بعد نجوا اومد
که تو نمی تونی؟؟!!!
برای تو نیست… برای همه هست
اتفاقا دیشب هم با یه گروه سمی بودم که بهم می گفتن شما نمی تونی خدا برای شماها منظورشون من و شوهرم بود نمی خواهد
بعد کلام خداوند بالا اومد که کفش های که پایت هست شد کفش های چند میلیونی الان پات هست داری باهاش راه میری
از اون زیر زمین اومدی بیرون این هم شد
مانتو چند میلیونی شد الان داری
همسر مهربانت را الان داری که خیلی ها حسرت این همسر را با این رفتار و کردار می خورند
پس بدون که این خواسته هم میشه و برای خدا کاری ندارد
سلام استاد عزیز خدا قوت
وای یه مثالی زدید شما عین همین برای من اتفاق افتاد من جشن تولدی از اقوام نرفتم در صورتی که جشن تولد فقط متعلق به یه فرد نبود تولد کس دیگه ای هم بود که مربوط به منم میشد و من نرفتم و چون اون فرد فامیل منو دعوت نکرد منم گفتم چون خونه اون هستش نرفتم و بعدش پشیمون شدم چون در واقع من اول خوشی خودمو کنسل کردم درصورتی که همیشه تو مهمونیا بهم خوش گذشته بود و دوم اینکه دو نفر رو بهم ربط دادم که بی دلیل بود و الان که این فایل شمارو گوش دادم بیشتر متوجه شدم که از اساس ایراد داشت کار من و فهمیدم الان که اصل قضیه رو باید دریابیم.
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
مهمترین احساس که بالاترین تاثیر را در احساس خوب دارد احساس لیاقت است جهان به اندازه ای که ما خود را لایق ثروت خوشبختی روابط افراد موفق…..بدانیم را وارد زندگی ما کرده و اگر بتوانیم روی خود کار کنیم اتفاقات زندگی ما دگرگون خواهد شد.
یکی از نشانه های احساس بی ارزشی این است که افراد دستاوردهای خود را نادیده گرفته و نکات منفی را مرتبا یاد آوری کرده تمام ویژگی های مثبت را نادیده و تمام تمرکز انها بر نکات منفی است به جای افتخار کردن به خود توجهشان بر روی اشتباهاتشان معطوف می شود اگر استعداد خوبی دارند ارزشمند نیست و اگر نقص ها و ناتوانایی هابی داشته باشند تمرکزشان بر روی ان است افرادی که در محل کار خود کاری را به خوبی انجام داده اما جایی منظور خود را به درستی بیان نکردند و تنها بر روی نکته ی منفی تمرکز می کنند توانایی خود را نادیده گرفته اند. باید یاد بگیریم تمرکز خود را در کدام حوزه قرار دهیم. افرادی که احساس لیاقت دارند توانایی های خود را می بینند.
اگر در جمعی تمرکز فرد تنها بر رفتار نامناسب افراد است و به شدت بر روی آن تمرکز کند احساس لیاقت ندارد.اگر همه از لباس او تعریف کرده و تنها یک نفر از کفش او ایراد بگیرد تمرکزش تنها بر انتقاد است و احساس عدم لیاقت دارد.
فرد هنرمندی که به جای تحسین خود روی آهنگی که نمی تواند آن را بزند تمرکز دارد به جای آن که تمرکز روی نکات مثبت باشد بر روی نکات منفی تمرکز دارد. به ذهن خود جهت دهیم و توجهش را به موفقیت ها معطوف کنیم.
ورزشکاری که خودش را به خاطر دفاع گل و … تحسین نکرده و تنها بر روی اشتباهات خود تمرکز می کند جاهایی که استعداد و توانایی هایش را نادیده گرفته و عدم توانایی های خود را مرتب به یاد خود می آورد وقتی دایما تمرکز او بر روی اشتباهات باشد به جهان دستور می دهد از این اشتباهات بیشتر وارد زندگی من کن و جهان هم موقعیت های بیشتری برای او فراهم می کند. کاری کنیم تمرکزمان روی نکات مثبت خود رفته تمرکزمان را بر روی موفقیت های مان و دستاوردهای گذاشته خود قرار داده آن ها را تحسین کنیم و اجازه ندهیم که احساسمان بد شود.جهان به اندازه ای که برای خود ارزش قائل هستیم برای ما ارزش قائل است و لی نهایت نعمت وارد زندگی ما خواهد شد چون خودمان را لایق دریافت نعمت می دانیم.
خدایا شکرت
عاشقتونیم
﷽
■ آیه36 سوره زمر:أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ ۖ وَیُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِنْ دُونِهِ ۚ وَمَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ
● ترجمه:آیا خدا برای بنده اش [در همه امور] کافی نیست؟ و مشرکان [به پندار خود] تو را از کسانی که غیر خدا هستند، می ترسانند و هر که را خدا به کیفر [کفر و عناد] ش گمراه کند، او را هیچ هدایت کننده ای نخواهد بود؛
■پیام ها
1- اگر انسان بندهى خدا شد، بیمه مىشود و خداوند امور او را کفایت و کفالت مىکند. «أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ»
2- در برابر تهدیدهاى دشمنان، با یاد امداد و تکفّل الهى، خود را آرام کنیم. «أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ وَ یُخَوِّفُونَکَ»
3- ابزار کافران، ایجاد محیط رعب و وحشت است. «یُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِنْ دُونِهِ»
4- هدایت و ضلالت به دست خداست، «یُضْلِلِ اللَّهُ- یَهْدِ اللَّهُ» لکن مقدّمات دریافت هدایت یا محروم شدن از آن، به دست انسان است.
5- از کمى تعداد و امکانات نترسید، از این بترسید که از مدار بندگى خدا بیرون روید، که اگر بندهى او باشید هیچ قدرتى شما را نمىشکند. «فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍّ»
6- انسان موجودى است که در سنگدلى به جایى مىرسد که هیچ راهنمایى در او مؤثّر نیست. «فَما لَهُ مِنْ هادٍ» و در ایمان به جایى مىرسد که هیچ حادثهاى او را منحرف نمىکند. «فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍّ»
7- گمراه شدن انسان از سوى خداوند بى مقدّمه نیست، کیفر عملکرد خود انسان است. «ذِی انْتِقامٍ»
8- حمایت خداوند گاهى در قالب تکفل بنده است و گاهى در قالب انتقام از مخالفان. «ذِی انْتِقامٍ»
─━━━━━─━━━━━─━━━━━─━━━━━──━━━━━─━━━━
■ سلام درود الله یکتا به شما استاد توحیدیم. و خانم شایسته مهربانم سلاااامم.
سلام به همه دوستانم
─━━━━━─━━━━━─━━━━━─━━━━━──━━━━━─━━━━
■جملات کلیدی فایل :
●مهمترین احساسی که می توانیم در خودمان ایجاد کنیم احساس خود ارزشمندی است.
● به اندازه ای که من خودم را لایق ثروت/ لایق احترام / لایق خوشبختی / لایق آدم های خوب می دانم
●به همان اندازه ثروت /احترام/خوشبختی / آدم های خوب وهرد زندگی من میشوند.
● یکی از نشانه های احساس عدم لیاقت احساس خود ارزشمندی اینکه طرف ، استعدادها / دستاوردها،/و موفقیت هاشو خیلی با ارزش نمی داند. ولی بلعکس ناتوانایی هاشو/ شکست هاشو/ایرادهاشو بسیار بسیار پررنگ بهش توجه می کند
●همه ما بدون استثنا توانای هامون به مراتب / استعدادهامون به مراتب/بیشتراز ناتوانایی ها و کمبودهامون هست.
ولی
خیلی از ما تمرکز می کنیم رو انچیزی که خوب نیستیم
●به جای اینکه تمرکز کنیم رو آن توانایی ها و استعدادها و آن چیزهایی که توش خوب هستیم.
●باید یاد بگیریم تمرکزمون رو کجاها داریم خرج می کنیم
● درانجاهایی که خوب عمل می کنیم یا آنجاهایی که خوب عمل نکردیم.
●آن کسی که احساس لیاقت داره دستاورها و استعدادها و توانایی هاشو پر رنگ تر می بینه تا ناتوانایی ها وشکست هاشو
●آگاهانه باید تلاش کنم سعی کنم جهت بدهم به ذهنم و تمرکزم رو بزارم روی آن جاهایی که خوب عمل کردم چون ذهن می خواهد بره روی آن 10 درصد ایراد داشته تمرکز کند و سرزنش کند.
●کار جهان اینکه واکنش نشان دهد روی آن چیری که ما تمرکز داریم روش
─━━━━━─━━━━━─━━━━━─━━━━━──━━━━━─━━━━
■ سپاسگزاری:
● خدارو شاکر سپاسگزارم به من فرصت داد تا بار دیگر پای آموزه های شما استاد توحیدیمبنشینم.
● از شما استاد عزیز و خانم شایسته مهربان بابت این آگاهی هایی که به ما آموزش می دهید ممنون و سپاسگزارم
꧁꧂در پناه الله مهربان شاد ،سلامت، ثروتمند خوشبخت وسعادتمند در دنیا وآخرت باشید. ꧁꧂
خدایا تنها تورا می پرستم و تنها از تو یاری می جویم تو بال پروازم باش در مدارثروت و موفقیت.
در حین خواندن کامنت شما داشتم فکر می کردم و دیدم چند دقیقه پیش رفتم خرید و شیر نی دار می خواستم . مغازه شلوغ بود و پرسیدم چند بار که شیر نی دار هم دارید در صورتیکه یخچال و شیرها همه جلو چشمم بود ولی من نمی دیدم
بعد مغازه دار گفت خانم جلوتون هست … یکی را برداشتم و خریدهامو را انجام دادم و اومدم .
از اون موقع تا الان همین طور رگباری ذهنم دارد میگه : دیدی ندیدی ؟؟؟ دیدی حواست نبود ؟؟؟ دیدی خود مغازه دار بهت داد ؟؟؟
و رها کردنی هم در کار نیست…
و الان متوجه می شوم چرا نکات مثبت را من نمی بینم و همین یه نکته را می بینم
نکته مثبت اینکه با اینکه مغازه شلوغ بود ولی من رسیدم و همه خریدم را انجام دادم و حساب کردم و بیرون اومدم
مغازه دار باهام خوب برخورد کرد
سریع تا پرسیدم جوابم را داد
زود راهنماییم کرد
همه چیزهایی که می خواستم را داشت
مغازه اش نزدیک بود
براحتی همه خریدهامو آوردم
مغازه سوپر مارکتی نزدیک خونه مون هست
وووو
این همه نکات مثبت چرا باید همین یه نکته را تکرار کنه ؟؟؟
الهی شکرت
به نام خدا
قسمت دوم علایم احساس عدم لیاقت.
««وقتی 7 سالم بود و مدرسه میرفتم همه نمراتم عالی بود ولی یبار که املا رو 19 گرفتم معلم عزیزمون با من جوری دعوا کرد که دوساعت گریه میکردم و هق هق ام بند نمیومد تحمل دعوا و تشر نداشتم بهم گفت از تو انتظار نداشتم!
الان سی سالمه ولی این اتفاق رو فراموش نکردم و مثل فیلم جلو چشممه .
چرا بچه های دیگه 17 و 15 و10 میشدن ولی دعوایی در کار نبود من که همیشه 20 بودم چرا برای یکبار 19شدن منو خورد کرد؟؟؟
این اتفاق همانا و محکم شدن پایه های نادرست ذهنیم همانا!
من باور کردم ارزشمندی ام به نمرات خوبم ربط داره! من کمالگرا شدم و همیشه خواستم بهترین باشم ! من به خودم سخت گرفتم و از اونموقع همیشه تمرکزم روی درسهایی بود که نمره خوبی ازش نمیگرفتم!
وقتی دبیرستانی شدم و فیزیک به درسهام اضافه شد فهمیدم توی این درس مشکل دارم موضوعاتش رو خوب درک نمیکردم من همیشه نمراتم بالا بود ولی فیزیکم ضعیف بود چون تمرکزم روی نمرات کمی بود که ازش میگرفتم هربار نمراتم کم وکمتر میشد ! من حتی با این فیزیک ضعیف جز شاگردای ممتاز کلاس و مدرسع بودم ولی هیچوقت خودمو ندیدم همیشه نگاهم روی فیزیک بود میگفتم چقدره بده نمرات فیزیکم ! کارناممو خراب کرده ! این توجه منفی انقدر ادامه پیدا کرد تا رسیدم به دانشگاه چون رشته م مهندسی بود تمام ترم ها فیزیک داشتیم و همچنان نمرات کم ادامه داشت تا ترم 7 که فیزیکم رو افتادم و این درس پیشنیاز فیزیک ترم 8 بود و من با هزار بدبختی و مصیبت تونستم همنیاز کنم و ترم 8 دوتا فیزیک رو باهم کلاس میرفتم و اونقدر فشار روم بود که نگو !
خوشبختانه دوتا رو پاس شدم ولی تمرکزم روی فیزیک کارشو کرده بود اول ک فیزیک رو افتادم بعدم دوتا کلاس فیزیک توی یک ترم داشتم! یعنی جهان خیلی قشنگ بهم ثابت کرد توجهت روی هرچی باشه از همون بیشتر برات جور میکنم اربابـــم!
= تو موضوعات دیگه هم بوده که تمرکزم روی نقصها بوده
مثلا تو بحث جسمی من متوجه شدم زانوهام یکمی حالت پرانتزی داره از همون وقتی که فهمیدم تمام زیبایی ها و جسم سالمم رو ول کردم و توجه کردم به همین انحرافی که اصلا در ظاهر هم مشخص نیس!
اونقدر توی گوگل در مورد عوارض زانوی پرانتزی خوندم و هی به خودم میگفتم حتما در آینده دچار مشمل میشم ! حتما بعدا بهم ضربه میزنه !
انقدر منفی بافی کردم تا اینکه بعد چندسال متوجه شدم وقتی زیادی راه میرم یکمی زانوم درد میگیره ! وای خدایا منی ک از اول تولدم زانوهام همینجوری بوده بدون اینکه دردی داشته باشم بدون اینکه مشکلی باشه ولی به محض اینکه متوجهش شدم و توجهم رفت روی این مورد، درد رو به وجود آوردم!
یا
^°^ چند سال پیش جایی کار میکردم که تمام همکارام آقایونی بودن که سابقه کاریشون از سن منه 25ساله بیشتر بود من تازه کار بودم و تازه فارغ التحصیل، خب توی خیلی از مسائل نیاز به کمک داشتم گاهی سوتی میدادم هول میشدم با اینکه اون آقایون از کارام راضی بودن ولی من همیشه نگاهم روی ضعفها و سوتیهام بود! انقدر این تمرکزم به منفیها ادامه پیدا کرد تا اینکه بعد چندسال توسط رئیسم از کارم نقد شد و کلی ایراد ازم گرفته شد! که حسابی ناراحتم کرد، من با تمرکزم به جهان شرایط رو برای خودم بوجود آورده بودم.
°^° مثالها زیاده استاد جان من فهمیدم احساس لیاقت ندارم
ویژگی مشترک تمام افرادی که احساس لیاقت ندارند همین است یعنی توجه و تمرکز به نقصها،شکست ها و ناتوانایی ها
استاد عزیزم خیلی ممنون بابت این دوره شگفت انگیز و منی ک یکبار تا آخر دوره همراهتون بودم و میدونم چه گنج ارزشمندیه این دوره ، اینبار جدیتر از قبل دارم کار میکنم خداروشکر شرایطم بهتر شده و میتونم با تمرکز بیشتری جلسات رو کار کنم.
به نام خدا
سلام نجمه جون
در مورد زانو وو فرمودید
برای من و خانواده من دندان بود که خدا را شکر رفعش را کردم و همیشه خدا ما همه دندان درد و پیش دندانپزشک بودیم
البته برای باورهای ثروت هم هست ولی کانون توجه و تمرکز روی هر چیزی باشه از اصل و اساس اون موضوع را در زندگیت و در تجربیات زندگیت قشنگ واضح میفهمی
جای شکر داره این همه تغییر
واقعا خدایا صد هزار مرتبه شکر برای رو به رشد بودن
برای ادامه دادن
از شما هم ممنونم دست خداوند
باز هم خدایا شکرت
ما سالها از بچگی تا سن بیست سالگی در خونه ی مادربزرگم زندگی می کردیم و اونقدر دعا و نذر و نیاز و نماز غفیله خوندیم تا از اون خونه در اومدیم و رفتیم در خونه ی دیگه با خانواده ام
و وقتی رفتیم دیگه نه از خونه خبری بود و نه از زمین و ملک ….
چون ما ارزشمندی خودمون را گره زدیم به اون خونه ی مادریم
هر موقع هم حرف نیست قیافه ی خونه مون را می گرفتیم
یعنی خپدترزشی خودمون را با داشتن و زندگی کردن در اون خونه تطابق کرده بودیم
البته که علت های دیگه هم داشت که ما دریافتی هامون تموم شد ولی این یکی از اون ترمزها و علت ها بود .
چرا تمرکز باید روی نداشتن یک دریافتی و یک چیزی باشد که ما نداریم ؟؟؟
و کم کم باعث شود که ما کم ارزش شویم پیش هم خودمون و هم بقیه و میزان دریافتی هامون کم و کم تر شوند
ما باور کردیم ارزشمندیمون به زندگی کردن در خونه است و از اپن موقع عدم لیاقت موج زد در درون مون
و همیشه خواستیم دریافت کنیم تا ارزشمند باشیم . در خونه مجلل باشیم تا همه دوست مون داشته باشند . ماشین لاکچری داشته باشیم تا مورد تایید و تحسین دیگران قرار بگیریم .
در خونه ی خودمون زندگی کنیم تا ارزشمند جلوه بدهیم خودمون را .
بهترینها را داشته باشیم و اگر بهترینها نباید دیگه هیچی زندگی زهر آلود را به خودمون حمل می کنیم
نحوه جون من چند بار کامنت شما را خوندم خیلی نکته درش هست نمی تونم ازش زود بگذرم
ممنون دوست عزیزم
ممنون دست خداوند
.
.
.
««««من باور کردم ارزشمندی ام به نمرات خوبم ربط داره! من کمالگرا شدم و همیشه خواستم بهترین باشم ! من به خودم سخت گرفتم و از اونموقع همیشه تمرکزم روی درسهایی بود که نمره خوبی ازش نمیگرفتم!»»»»
این جملات شما خیلی نکته دارد
من چند بار مثال های زن کی خودمو می آورم و دوباره یادم میاد
خدایا شکرت
نمره خوبی نگرفتم از وقتی تمرکزم روی درسهایی بود که بلد نبودم
روی چیزهایی که نداشتم
روی کمبود پول هام
روی کمبود آدمها
روی برخورد آدمها.
روی نقص هام
روی اشتباهاتم
روی جهیزیه ام
…..
اگر ادامه بدهم تا روزها باید بنویسم چون واقعا خیلی عمیقه
باید ریشه مسایل را درست کنیم چون به مدار بالاتر نمی رویم
و فکر می کنیم داریم روی خودمون کار می کنیم
خدایا شکرت
مثال هاتون خیلی عینی واضح و شفاف بود
خدایا شکرت همکلاسی عزیزم
خدایا شکرت برای وجودت
.
.
در دوران مدرسه من حفظیات خوبی داشتم از فارسی و ادبیات ووو
ولی از ریاضی همیشه گلایه و شکست داشتم و همیشه نمره ی ریاضی را تک می گرفتم و همیشه برادرم که درسهایش خیلی خوب بود با من کار می کرد تا اون سال را قبول سوم و تجدید نشوم
همین کانون توجه روی ریاضی و بلد نبودم و سخت بودن ریاضی همینها باعث شده بود روی نکات منفی دیگه و حتی زندگی زناشویی هم اثر گذار و تاثیر گذار شوند .
من همیشه از درس ریاضی متنفر بودم چون اپن درس را سخت می دیدم و همیشه توجه و تمرکزم روی نکات منفی درس ریاضی بود
و همین باعث شده در زندگیم هم از هر سختی فرار کنم و اون راهی که آسان تر هست را انتخاب کنم این خوبه که راه آسان را انتخاب کنم
ولی فرار کردن از یه موضوع و به سختی اپن موضوع و مورد نگاه کردن و تمام هم و. غم و توجه و تمرکز روی اون موضوعی باشه که خودم بری خودم سختش کردم بده و بر میاره برام.
من از درس ریاضی فرار می کردم نمی خواستم یادش بگیرم نمی خواستم بگم خب یه بار بیام خودم مسئله ها را حلشون کنم
و همین باعث شده بود از مسایل زندگیم هم فرار کنم تا به تضاد بر می خوردم گریه و زاری و نذر و نیاز .
در صورتیکه باید ریشه یابی کرد و تضاد را حلش کرد
خدا را صد هزار مرتبه شکر
ممنونم از خدایی بی نظیرم بایت
هدایت شما ب ایجاداین سایت ارزشمند
ممنونم از استاد عزیزمون بابت این سایت بسیار ارزشمند ک کلی آگاهی بما میده
رها خانم ممنونم ازت اونجا ک ب صورت تک جمله ای گفتید ک ب کمبود ها توجه نکن. یک نکته ی خیلی مهم برام جا افتاد (البته ک ما آگاهی هارو ب لطف الله از حرفهای استاد یاد میگیریم اما گاهی شنیدن یا خواندن همان جملات از زبان عزیزان دیگه باعث میشه برات روان تر بشه )
نکته ای ک برداشت کردم رو داشتم ضبط میکردم ک بخودم گفتم بیا خودتو کلاااااا. الک کن ذهنتون خالی کن از تمامی تجربیات منفی و فقط و فقط درس اون تجربیاتی ک بیاید بگیری (مثل بخاطر توجه روی نقاط ضعف باعث شد نقاط قوتم رو نبینم پس دیگع ب مثبتا توجه کن….)بگیر بقیه رو بریز بره
و بیا شخصیتت رو از اول بساز .تو ک قانون رو میدونی پس دنیاتو بساز چرا هنوز اثراتی از گذشته همراهت باشه ک بشن انرژی خوار ؟ چرا یاد آوری اشتباهات و تجربیات منفی وقتت رو بگیره وانرژی صرف کنه ب جای اینک اون انرژی رو میتونی بزاری رو چیزایی ک میخوای؟
عرض سلام و ادب خدمت استاد عزیز و دوستان خوبم.
یادم باشد من زیبا هستم و اگر یک خط بخیه در صورتم هست،مهم نیست؛مهم این است که چشم و ابرویی زیبا دارم. خدایا بابت زیباییهای که به من عطا کردی شکر و بابت ناشکریها،پوزش.
یادم باشد تلاشهای تحصیلی من ثمر داده است و مدارج خوبی را طی کردهام و اگر کاستیهایی بوده و هست،مهم نیست.
یادم باشد من در کار بهترین خود را ارائه دادهام و اگر جایی مشکلی پیش آمده،طبیعی است و مهم نیست.
یادم باشد من لایق رابطه خوبم هستم و اگر مسائل کوچکی پیش میآید،مهم نیست.
یادم باشد باید پیوسته روی احساس لیاقت خود کار کنم.