اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت - صفحه 13 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/04/abasmanesh-6.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-04-21 07:42:342024-05-10 05:52:37اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوتشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد عباسمنش و خانم شایسته عزیز
داستان آشنایی من و همسرم با سایت شما دقیقا از یک ورشکستگی مالی بوجود آمد در زمانی که هیچ اطلاعی از کنترل ذهن و الخیر فی ماوقع نداشتیم. و هنوز چندین سال از این جریان که میگذره،ما وقتی برمیگردیم به گذشته به خودمون افتخار میکنیم که با کنترل ذهنمون و برداشت خوب کردن از اون اتفاق ،جهان ما رو با شما و سایت شما آشنا کرد اون هم با بهایی که براحتی میشه جبرانش کرد و واقعا در این چندساله بعد از اون تضاد خوشایند،درامدمون چندین برابر شد و به کل فراموش شد اون جریان.
در محل کارم،با عوض شدن مدیرعامل شرکت و متفاوت بودن دیدش نسبت به مدیرتولید خانم، باعث شد با حال خوب خودم از کارم استعفا بدم و وقت بیشتری برای مطالعه فایل ها داشته باشم و در کنارش کسب و کار شخصی خودم رو یواش یواش شروع کنم و پولسازی کنم برای خودم
و خیلی اتفاقات به ظاهر ناخوشایند که واقعا وقتی حال دلمون خوب باشه و ایمان داشته باشیم که مسیر درسته و در دل این اتفاق،خیری هست که من خبر ندارم از چطور و چگونگی رسیدن به خواسته هام،باعث میشه آرامش به قلب و روحمون نفوذ کنه و در نهایت نتایج متفاوت از بقیه با اتفاقات مشابه رو ببینیم.
و این روزها هم در تضادی هستم که با گوش دادن به فایل های شما استاد عزیز در این چند ساله آرامشی عمیق تر و ایمانی راسخ تر در دلم قرار گرفته که مطمئن هستم با عمل کردن به آموزه های شما و وحی منزلی که در این فایل دیدم، اتفاقات فوقالعاده ای که تجسم کردم رو میبینم و قول میدم حتماً نتیجه این مورد رو بزودی براتون بنویسم.
حال دلتون خوش و ممنون از شما و آموزه های بی نظیرتون
سلام استاد عزیز
واقعا لذت بخشه این اتفاقات عظیمی که انسان خلق میکنه برای رشد و گسترش جهان اطرافش و میتونه با این قدرت تیم قدرتمندی درست کنه و جهان را مبهوت خودش بکنه …
این شرکت بزرگ که تکامل خودش را طی کرده الان میگه فقط این راکت از زمین بلند بشه ما موفق شدیم اما دیدیم تا فاصله تقریبا 40کیلومتر از سطح زمین بالا رفت و بعدش بومب ترکید چون نتونست جدا بشه از الان به بعدش آدما دو دسته میشن
دسته اول :موفقیت را دیدن و تحسین کردند چون چیزی فراتر از تصورشون بوده و دنبال بهبود میرن با حال عالی
دسته دوم:یادشون میره قرار بوده چه اتفاقی بیفته و زوم میکنن روی انفجار بدی که راکت جدا نشد و اعصابشون بهم میریزه
اما اتفاق من…
از 96 تا انتهای 98 کبابی داشتم و مصادف شد با پندمیک ومن عاشق الکترونیک بودم و همیشه تصورم در این حوزه بوده فرصت را غنیمت شمردم و رفتم دوره تعمیرات موبایل ودوره عالی را گذروندم تا الان دارم پیشرفت میکنم بعد از اون 2سال مغازه داری کردم
.. و تقریبا یک سالی هست رفتم سربازی و چون تایم اداری هستم دوره قدرتمند دیگه ای شروع کردم و ننشستم و بگم سربازم یا پندمیک اومده خدارا شاهد میگیریم زمانی که پندمیک اومد من گفتم این اتفاق خیلی به نفع من میشه و سربازی را هم که شروع کردم گفتم میرم رشد میکنم و همین شده فقط رشد و رشده از زبان انگلیسی تا کارم تا درآمد تا دوستان عالی و مسافرتهای عالی
دوست خوبی هم دارم که باهم کبابی را داشتیم اون بعد از یکسال مغازه را جمع کرد و الان بیرون بر عالی با کلی امکانات زده و ایشون هم رشد فوق العاده ای کرده و چندین نفر دارن باهاش و براش کار میکنن
استاد عزیزم بینهایت ممنونم از این آموزه های عالیتون
خیلی خوش استایل هم شدین تبریک میگم به شما و مریم جون خوش اندام
خدایا شکرت بابت این زمانی که تونستم افکارم را کنترل کنم و بنویسم و انشاالله بتونم از عمل کنندگان به این درکیات و آگاهی ها باشم
سلام بر استاد عزیزم
روزگارتون نیک
اول از همه میخوام از شما از اعماق وجودم سپاسگزاری کنم که زندگی من رو با درسهاتون توی تمام جوانب تغییر دادید و از این بابت خداوند رو شاکر هستم.
خداوند من رو هدایت کرد و از طریق یک دوست خوب و از سال 96 با استاد عباس منش آشنا شدم و توی مسیر عشق قرار گرفتم و یک شعار رو برای خودم همیشه یادآوری میکنم یعنی(تولد دوباره)
زندگی من به دوقسمت شد، زندگی قبل از آشنایی با استاد عباس منش و زندگی بعد از آشنایی با استاد و من تازه اون موقع فهمیدم زندگی چقدر قشنگ بوده و من هستم که زندگیمو میسازم.این همه سال خدای واقعی رو ندیدم و یه جورایی خداوند رو توی وجودم پیدا کردم.خدایاشکرت
میخواستم از یکی از اتفاقات مشابه اما نتایج متفاوت خودم بگم: داستان من از اونجا شروع شد که قبل از شروع این بیماری که تمام جهان رو درگیر خودش کرد من با یک خانمی آشنا شدم که جالب اینکه اون هم توی همین مسیر حال خوب بود و کنار هم قرار گرفتیم و چند ماه بعد از دوستی ما این بیماری شروع شد.
توی همین روزهایی به ظاهر بد که مردم از خانه ها بیرون نمیآمدند و هیچکس با هیچکس رفت و آمد نمیکرد و حتی افراد یک خانواده هم از هم فاصله میگرفتند و روابط کامل قطع شده بود ولی ما حالمون عالی بود و اصلا به این مساله فکر نمیکردم و توی دوسال اول این بیماری هر هفته ما دوتا با هم بودیم و جاهای مختلف و تفریحی میرفتیم.
جالب اینکه هر جا میرفتیم خلوت خلوت بود و آدمها کم بودند و ما کنار هم تفریح میکردیم و چون سکوت و آرامش بود ما باهم فایلهای رایگان استاد رو گوش میدادیم و با هم مینوشتیم و کلی راجب اونها با هم صحبت میکردیم(سمینار من و عزیز دلم و خداوند) من توی اون دوره شروع کردم کنار فایهای رایگان دوره عزت نفس رو گوش دادن و کار کردن روی دوره بی نظیر عزت نفس و عزیز دلم هم روی دوره به صلح رسیدن با خود کار میکرد.
اواسط این بیماری بود که ما بیشتر و بیشتر به هم علاقه مند شدیم و تصمیم گرفتیم کنار هم یک زندگی مشترک رو با عشق کنار هم آغاز کنیم(خدایا دوست دارم) توی اون روزهای بیماری که خانواده ها ترس از رفت و آمد داشتن باور کنید هیچ حرفی نزدند من با خانواده ام رفتم خواستگاری و دقیقا یک هفته بعد از خواستگاری و تحقیق خانواده ها ما نامزد شدیم و اتفاقا یک جشن خانوادگی هم گرفتیم و سه ماه بعد از اون هم با یک جشن قشنگ توی سالن به عقد هم دراومدیم جالب اینکه بیشتر مهمانهای درجه یک ما سر این بیماری واقعا حساس بودن و هیچ جایی نمیرفتند
و از این بیماری ترس داشتند و جاهایی که شلوغ بود نمیرفتن اما چون من و همسرم به این بیماری توجه نمیکردیم و ما هم مثل استاد تا به حال اسم اون رو به زبان نمیاوردم اونها هم توی مسیر ما قرار گرفتند چون ما بهش فکر نمیکردیم و برای خودمون هر روز بهترینها رو یادآوری میکردیم و از خداوند بهترینها رو میخواستیم و تجسم میکردیم مسیر رو هم مجلس نامزدی و هم مجلس عقد رو به بهترین شکل بر پا کردیم (خدایا ممنون)
البته هر روز به اتفاقات خوب گذشته هم نگاه میکردیم و به هم یادآوری میکردیم که چه مسیری رو اومدیم و از کجا شروع کردیم و الان کجا هستیم و چقدر اتفاقات خوبی برای ما افتاده و شکر گذار خداوند بودیم.
ما دونفر به اتفاقات اون موقع خوب نگاه میکردیم و اصلا توجه ای به اتفاقات به ظاهر نامناسب نداشتیم و خداوند هدایتمون کرد و تقریبا آخرای این بیماری یعنی 6 ماه بعد از عقدمون با عشق و آرامش فامیلهای دو طرف رو دعوت کردیم و جشن عروسی رویایی خودمون رو توی تالار گرفتیم(زوج عباس منشی)
و تمام اون مهمانهایی که دعوت کرده بودیم همشون اومدن و عشق گذاشتن و یک شب عالی رو کنار هم بودیم و یک عروسی عالی گرفتیم(خدایا عاشقتم)
درسی که من از این بیماری گرفتم این بود که این اتفاق به ظاهر نامناسب که تمام دنیا رو درگیر خودش کرده بود برای ما شد بهترین بهترین روزها و اتفاق زندگیمون و همه اینها رو از خداوند بزرگ داریم که وقتی حالمون عالی شد تمام اتفاقات خوب برامون رقم خورد اون هم با عشق و آرامش.
خداوند رو شاکر هستم که شما استاد عزیزم رو سر راه من قرار داد و زندگی من هر روز و هر روز عالی و عالی تر میشه و از شما ممنونم که با عشق تمام تجربیات و قانون زندگی رو به ما یاد میدید و سپاسگزار از سایت بی نظیرتون که من چند سال هست که با شما آشنا شدم فقط میام توی سایت و فقط و فقط به حرفهای شما گوش میدم و لذت میبرم.با فایلها و محصولات شما من حالم عالی میشه و الان که دارم براتون مینویسم 180 درجه با اون شاهرخ چند سال پیش فرق دارم و واقعا یک آدم دیگه ای شدم و خوشحالم از اینکه استادی مثل شما دارم و از تمام بچه های هم مسیر خودم توی سایت سپاسگزارم و کلی هم از کامنتهای بچه ها که میخونم درس میگیرم و کلی توی زندگی همین کامنتها منو راهنمایی و هدایت میکنه
خدایا عاشقتم
به نام خدا
سلام به استادعزیزم
روزشمار تحول زندگی من روز 155
فایل خیلی عالی بود و مثل همیشه استاد خوب توضیح دادن و برداشتی که من از این فایل دارم و نکته مهمی که اون رو دونستم اینکه جور دیگه ای باید به اتفاقات و شرایط نادلخواه که برام پیش میاد نگاه کنم یک نگاه مثبت و امیدوارکننده که باعث احساس خوب بشه و ایده ای بده که از فرصتهایی که در دل این تضادها پیش میاد استفاده کنم و ازاین به بعد باید یک نگاه مثبت به ظاهر اتفاق ناخواسته ای که پیش میاد داشته باشم و ازپیشرفتها و فرصتهایی که میشه در اون لحظه استفاده کرد بهره ببرم.همونطور که استاد در ابتدای فایل فیلم پرتاب موشک رو گزاشتن و نگاه مثبتی که اون آدمها به قضیه داشتن تحسین برانگیز بود و استاد در ادامه مثالهای مختلفی از این دیدگاه زدن و کلی دیدگاهم در این مورد مثبت شد و استفاده بردم .
خداروشکر میکنم که در این مسیر هستم.
خدایا شکرت.
به نام خدای مهربان
سلام استاد عزیزم و خانوم شایسته ای عزیز و مهربان
اول اینو بگم ک من خیلی وقته عضو سایت هستم اما خب اصلا توی سایت مشارکتی نداشتم یا ب قول استاد عزیزم فقط هرازگاهی میومدم تو سایت و ی فایلی دانلود میکردم یا گوش میکردم و میرفتم و بازم ب قول استاد ب عنوان ی مسکن یا یسری حرفای قشنگ بهش نگاه میکردم ک حالا یک ذره حالمو خوب کنه بود .
اما ب لطف الله یکتا الان حدود 30 و خوردی روز ک ب صورت جدی و تمرکزی اما تکاملی دارم روی سایت و فایل های دانلودی کار میکنم خداروشکر .
البته نیاز ک بگم من چندتا دوره هم خریداری کردم از سایت قبلا اما هیچ وقت ازشون استفاده نکردم و اصلا سمتشون نمیومدم .
ک اعتراف میکنم همینجا ک واقعا اشتباه میکردم .
با این حال از فایل های دانلودی شروع کردم بخصوص فایل های توحید ک چقدر عالی و مطالب ناب و خدایی هستن و خداروهزاران بار سپاسگزارم ک خداوند منو با شما آشنا کرد و باز لیاقت اینو پیدا کردم ک داخل سایت باشم و از مطالب و سخنان گهربار شما استفاده کنم و توی زندگیم ب مرحله ای عمل برسونمشون.
خداروشکر واقعا ک باز ب مسیر درست هدایت شدم و دارم از زندگیم لذت میبرم خداروشکر.
این چکیده ای از ورود من ب سایت بود و این ک واقعا مدت عضویت ک استاد ازشون میگن مهم نیست واقعا صدق میکنه د مورد من و زندگی من ک مدت عضویت مهم نیست اینکه من چقدر روی خودم و باورهام کار کردم مهم و ابن اولین کامنت من بعد از چند سال و خوردی هست ک با شما آشنا شدم و ب صورت جدی و تمرکزی دارم روی خودم و فایل های دانلودی کار میکنم ک خداشاهده نتایجشو توی این 30 و خوردی روز دارم تجربه میکنم و هر روز و هر روز بیشتر و بیشتر سپاسگزار خداوند هستم ک بازهم منو هدایت کرد و دارم از زندگیم لذت میبرم .
خب برسیم ب مطلبی ک استاد عزیزم گفت درموردش کامنت بنویسیم ک اینم هدایت خداوند بود ک من امروز صبح ک از خواب بیدار شدم سوار موتورم شدم و رفتم ب یک فضای سبز بسیار عالی و فوق العاده ای ک توی شهرمون هست و شروع کردم ب شکرگزاری و لذت بردن از فضای موجودی ک در اختیار ما هست و فقط توجه و تمرکزم روی زیبایی بود.
سال پیش دقیقا همین امروز یعنی 1/02/1401
من ک بیزینس شخصی خودم رو دارم و کارم خرید و فروش فلزات رنگی هست یک باری ب یک بنده خدایی فروختم ک اون فرد یک چک ب مبلغ 190 میلیون ب من داد و من بخاطر اعتماد و خب اینکه چند سالی هم بود ک باهاشون کار میکردم و میشناختمشون قبول کردم و بارها رو فروختم بهشون .خب اتفاقی ک افتاد این بود ک اون چک پاس نشد و از غذا چک دزدی از آب دراومد در صورتی ک من حتی استعلام اون چک رو هم گرفتم و مشکلی نداشت روزی ک چک برگشت شد من متوجح شدم ک اره آقا چک دزدی بوده و خلاصه ک کلی از وقت و زمان من هدر رفت ب خاطر این مساله. خلاصه گذشت و این بنده از طریق مراجع قانونی اون چک رو از من گرفت و یک چک ثبتی دیگه در ازاش بمن داد برای یک ماه بعدش ک اون چک هم استعلام گرفتم و همه چیز اوکی بود و خب پاس نشد و من ب پولم نرسیدم .
خلاصه گذشت و گذشت و هر روز من با این بنده خدا تماس میگرفتم و کلی هم حس و حالمو خراب میکردم و این فرد هم هر روز وعده وعید سر خرمن بمن میداد (حالا شرایط من اون موقع اینجوری بود ک من داشتم خونه میساختم ، برج 7 عروسی خودم بود و کلی قسط وام و بدهکاری ب طلا فروش و لوله کش و برق کار و … هم داشتم میتونم بگم یجورایی 80 درصد سرمایه من دست اون فردی بود و من واقعا توی شرایط سختی قرار گرفتم )
ی مدت گذشت و من چک رو دادم دست ی بنده خدایی و بهش گفتم ک اقدام کنه روی چک و اونم اطاعت امر کرده و تا امروز طول کشیده و من هیچ پولی بدستم نرسید …
خلاصه ک روزها سپری میشدن و من دیگه خسته شدم از این وضعیت چرا ؟
چونکه من تموم تمرکزم روی اون شخص بود ک پولمو بهم برگردونه اما خبری از پول نبود و از خدا خواستم ک هدایتم کنه اومدم داخل سایت و سرچ کردم در عقل کل ک کلیت پاسخ ها این بود ک برای اون فرد طلب خیر و برکت کنم و هر موقع ک یادم افتاد از خدا بخام ک گره از کارش باز کنه تا بتونه پول منو بهم بده و من حس و حالم رو خوب نگهدارم ک واقعا هم عمل کردم ب این مسله و من پولم بدستم نرسیده اما هر موقع یادم میوفته خیلی حس و حالم عالی و واقعا براش طلب گره گشایی میکنم و اصلا هم حس و حالم خراب نمیشه چونکه من باور دارم ب خدای ک همیشه با منه، همراه منه و همه چیز ب نفع من تموم میشه …
واقعا استاد عزیزم امروز صبح داشتم ب همین مسله فکر میکردم ( چونکه حدودا 4 روز دیگه ما با این بنده خدا دادگاه داریم) و براش طلب خیر و برکت و گره گشایی میکنم …
الخیر ما فی وقع :
واقعا من چه درس ها و تجربیاتی ک کسب نکردم از این مسله و واقعا دارم بهشون عمل میکنم و خداروشکر هر روز رزق و روزی من هم بیشتر شده از وقتی ک ب این درس های ک از این اتفاق ب ظاهر بد کسب کردم و دارم بهشون عمل میکنم و حتی شاید باورتون نشه ک من چقدر راضی ام از این اتفاقی ک افتاد برام چونکه منو واقعا تغیرر داد و کلی ب پیشرفتم کمک کرده نتایج واقعا عالی گرفتم از این مسله اینکه :
ب هیچ عنوان جنسی ک دارم رو ب هیچ کس نسیه یا چکی یا هرجوری دیگه نمیدم و با قاطعیت تموم فقط نقدا جنس ام رو میفروشم و ب هیچ عنوان خجالت نمیکشم از اینکه ب طرف مقابلم بگم جنس من فقط و فقط نقدی فروخته میشه و اصلا هم نگران این نیستم ک حالا اون فرد خرید نکنه و جنس من بفروش نرسه ،همون موقع ب خودم میگم خداوند از ی دست دیگش میخاد بهم کمکم کنه و خداروشکر خودمم این عادت رو درونم قرار دادم ک فقط و فقط نقدا خرید میکنم و دارم هر روز بیشتر روش کار میکنم ک هر کالا یا جنسی رو خاستم خرید کنم فقط نقد خرید کنم و هر جنس ای رو خواستم بفروشم فقط نقد بفروشم تموم و هیچ گزینه ای دیگه ای هم نداره توی ذهنم .
خداروشکر خونمو ساختم و تموم شد و تموم بدهی هامو پرداخت کردم ب لطف خدا ک اصلا نمیدونم از کجا وارد زندگیم کرد این همه پول و نعمت رو و ب لطف خدا یک عروسی توپ و عالی هم برپا کردیم و کلی هم بهمون خوش گذشت و الحمدالله خداوند همسری رو بهم داد ک دقیقا خودم میخاستم ( ک اینم ی پرسه داره ک من اوایل ک توی سایت اومدم دوره هدف گذاری رو خریدم و از تمرینات این دوره خودم همسر مورد نظ مو جذب کردم خداروشکر)
ببخشید طولانی شد یا اینکه نتونستم درست و واضح توضیح بدم چونکه من تازه استارت زدم و اهل کامنت گذاشتن هم نبودم اما الان ب لطف خدا دقیقا فایلی رو دیدم ک ی حسی بهم گفت ببا و کامنت بزار ( ک اینم طبق درخواستیه ک تو این چند روزه داشتم ک منم میخام جزء نفرات برتری باشم ک داخل سایت کامنت و نظر میگذارند و خداروشکر ک چقدر خداوند ساده و راحت منو هدایت میکنه )
خداروهزاران مرتبه بار شکر ک عضو این سایت هستم و داخل این خانواده ای دوست داشتنی قرار دارم و از خدا برای تموم دوستان طلب خیر و برکت و رزق و روزی فراوان دارم …
بازم ب قول استاد ک توی یکی از فایل هاشون میگن اکثرا میگن خدا سلامتی بهتون بده و منم میگم خدا بهتون ثروت بده …
دوستون دارم…
احسان جان
دوست عزیز
ممنونم از اینکه با عزت نفس و سخاوتمندی تجربه ت رو با ما به اشتراک گذاشتی، داستانی که نوشتی رو من هم تجربه کردم، البته در حدود مبلغ شما نبود
ولی
اتفاقی که افتاد من و همکارم هم خیلی با اون شخص که از مشتری های همیشگی ما بود تماس گرفتیم و وعده میداد ولی عمل نمیکرد، بعد از مدتی به خودم اومدم دیدم تمام انرژی و تمرکز من رو داره میگیره این قضیه، و جوری دارم رفتار میکنم در طلب بدهیم که رزاق و وهاب و ثروتمند بودن خداوندم رو دارم انکار میکنم، دیگه رهاش کردیم، و باهاش تماس نگرفتیم، من به خدا توکل کردم و گفتم این درسی بود که باید میگرفتم
و تغییری که کردم این بود که به خودم قول دادم که دیگه فقط نقد کار کنم، و اولین قدمی که برداشتم این بود که کاری رو برای خواهرم انجام دادم و بدون تعارف و خجالت دستمزد رو بهشون اعلام کردم که البته مبلغ خیلی کوچکی بود و اگر من قبلی بودم میگفتم این مبلغ چیه، زشته من بگم به خواهرم که پرداخت کن، ولی من با خودم گفتم باید غیر قابل مذاکره به تعهد خودم عمل کنم.
خداروشکر میکنم که از اون موقع تا حالا نقد کار کردم و از خدا میخواهم که روزی و برکت همه ما رو با حساب و کتاب الهی خودش زیاد کنه که توی حساب خداوندم تداوم و تصاعد وجود داره.
دیروز توی کامنت یکی از دوستان خوندم که نوشته بودن، خداوند خیر جاری در جهانه
همه چیز داره بهتر و بیشتر میشه
من از خدا ثروت بیشتر
رفاه بیشتر
شادی و رضایت بیشتر
و رشد بیشتر برای همه مون طلب میکنم.
آمین
سلام دوست عزیز شیرین خانوم …
سپاسگزارم ک زمان گذاشتی و کامنت منو مطالعه کردی
واقعا همینه ک میگی زمانی ک ما تمرکزمونو روی چیز های نادلخواه بگذاریم خب قاعدتا ماسعل نادلخواه برامون شکل میگیره …
کار درست رها کردن این مسله بوده و هست و مطمعنم خداوند خودش کارهارو درست میکنه …
بازم سپاسگذارم از پاسخی ک دادی چونکه بسیار ب موقع بود برای من و از خداوند سپاسگذارم ک منو هدایت کرد و پاسخ شما دوست عزیز رو مطالعه کردم
از خداوند وهاب براتون ارزوی بهترین ها ثروت سلامتی نعمت و برکت ب کسب و کارتدن را دارم …
سلام به استاد عزیزم
استاد بعد از ماهها اومدم با انرژی فراوان گپی دوستانه با هم داشته باشیم .
استاد شاید باورت نشه حالتی که من داشتم و فایل رو نگاه می کردم اینطور
بود یعنی توی دفتر کارم صبح داشتم مثل همیشه سپاسگزاریهام رو می نوشتم
که فایل منتشر شده شما رو دیدم یعنی ایقدر ذوق داشتم که همه چیز رو رها کردم
فقط و فقط تک تک لحظات حرکت راکت رو با عمق جانم مشاهده و لمس
می کردم و تحسین می کردم و اشک شادی می ریختم و اصلان هیچ کنترلی روی
خودم نداشتم و همش می گفتم نگاه کن سعید این خود خود خدا پشتش هست
شادی وصف ناپدیری توی تک تک چشمان مجری کار پیداست و من مثل صاحب
کسب وکار بودم که اصلان نمی تونم استاد اون احساس رو بیان کنم فقط خود
خود خدا میدنه چه احساسی داشتم توی اون لحظه بقدری اشک شادی ریختم
که به پهنای صورتم رسید و من مجبور شدم به روشویی برم چون آب دماغم هم
خیلییییی زیاد شده بود خخخخخخ .
استاد شاکر خداوند بخشنده بی حساب و مهربوون بی حد و حصر هستم که
با ایجاد تضادهای فوق العاده خودش هر دفعه باعث رشد تصاعدی من شده
و من همیشه وقتی یک تضادی بزرگ توی زندگیم میاد به خودم میگم سیعد
نگاه کن خداوند می خواد درهایی از نعمت و ثروت غیر قابل وصفی توی
زندگیت جاری و ساری کنه زود باش ازش استفاده کن و لبخندی از ته اعماق
وجودم به خداوند می زنم و فوق العاده سپاسگزاری می کنم و شکرانه درگاه
نازنین ایشون رو دارم که همیشه حواسش بهم هست همیشه عاشق من
هست همیشه عالی داره وظایفش رو عالی انجام میده همیشه با فرستادن
دستان زیباش توی کسب وکارم و زندگیم آفتابی نورانی و پر انرژی در پهنای
زندگیم بوده و مثل آب منو رشد داده و راضیم کرده – از جاری کردن آرامشی
مثال زدنی آسایشی فوق العاده روابطی عالی با کل کیهان ثروتسازی لذتبخش
و من هر چی که از کرم و لطف و بذل و بخشندگی بی حساب و مهربوونی الله
اکبر توانا و توانمند و فوق العاده با محبت وووو بگم کم گفتم .
در پایان خوشحالم استاد که در تک تک لحظات زندگیم بیشترین صدایی هستی
که توی زندگیم و دفتر کارم و در پیاده روی مسافرت و خلاصه در اطرافم وجود داره
هستی و لذت می برم که عمل کردم و نتیجه اون عمل رو خداوند از طریق موجودات
و مخلوقات آفریده و ساخته توی ثانیه به ثانیه زندگیم و افتخار می کنم که هستم
در زمانی که شما به شکوفایی رسیدین و من با لذت استفاده می کنم .
خدایا شکرت شکرت شکرت ….
بسم الله الرحمن الرحیم
بنام الله یکتا
به امید خداوند رزاق و وهاب
اتفاقات مشابه ، اما نتیجه های متفاوت
سلام به دوستان جان
سلام به استاد زیبا و جذاب و خوش استیل و دوست داشتنی و مریم عزیز و دوستان بیست در سایت فوق العااده عباسمنش
قبل از همه چیز بگم استاد من وقتی شما رو تو این قاب زیبا با اندام فوق العاده زیبا و تناسب اندام عالی میدیدم ، کلا تمرکزم از صحبتهای شما خارج میشد و فقط شمارو میدیدم و هزاران هزار بار تحسینتون کردم و تبریک گفتم و آفرین گفتم و تو ذهنم داشتم شمارو با قبل از دوره سلامتی مقایصه میکردم و بازهم تحسین و تشویق و آفرین و تبریک بشما استاد نازنین که چنین خوب چرائی …..
بلاخره تمرکز کردم روی فایل و صحبتهای شما استاد نازنین اما حالا پرادایس زیبا و فوق العاده در این بهار بینظر و زیبا دیدن داره
آرامش دریاچه ، موج آرام آب دریاچه وزش ملایم و رقص ناز برگهای بشدت زیبا تحسین منو صد هزار چندان کرد
واقعا پرادایس و بهشت زیبا امروز زیبا تر و جذابتر و دلرباتر شده بود
دلم میخواست استاد و این همه خوبی و زیبائی رو یجا بغل کنم
با هر قدم استاد من فقط تحسین میکردم و تحسین میکردم و تحسین میکردم و اصلا احساس میکردم خودم دارم تو پرادایس قدم میزنم و خودم این فایل رو آماده میکنم . چه حس قشنگی . خدایا صد هزار مرتبه شکرت
راکت پرتاب شد صدای شورو شوق و شادی و جیغ و هورا برپا بود و ادامه داشت تا نقطه انفجار یا (عملیات جداسازی سریع و برنامه ریزی نشده قطعات )
یعنی اینکه نگاه ما به اتفاقات چیه و چه تعبیری و چه تعریقی ما از اتفاقات داریم .
تعریفی که ما به اتفاقات میدیم ، و برای اتفاقات قائل میشیم ، نشون میده که اتفاقات چه تاثیری توی زندگی ما دارند .
اتفاقات بتنهائی هیچ معنائی ندارند .
اون معنائی که ما بهشون میدیم و اون تاثیری که ما براشون قائل هستیم نشون میده اون اتفاق چه نتیجه ای رو میخواد توی زندگی ما انجام بده . ( قدرت کلام و باورهای ما )
یعنی که این اتفاقات بمن باید درس و آگاهی بده و بعنوان تجربه بهش نگاه کنم .
یعنی اینکه مسائل همیشه هستند ، من نباید از مسائل بترسم و نگران نباشم ، چون اونا اومدن تا بمن درس و آگاهی بدن و منو بزرگ و بزرگتر کنند .
این ماهستیم که تصمصم میگیریم که چه معنائی به اون اتفاق بدیم .
این ماهستیم که تصمصم میگیریم اون اتفاق در نهایت نتیجش برای ما خوبه یا بده .
فارغ از اینکه اون اتفاق ظاهرش خوبه یا بد .
نگاه متفاوت و استفاده از کلماتی که بار مثبت داره .
مثل نگاه به پندامیک که برای خیلی ها خوب و عالی بود و کلی ثروت و پول و نعمت ساخت و یا برعکس
تعریفی که شما به اتفاق میدید و تفسیری که میکنید نتیجه رو مشخص میکنه .
مثل یه اتفاق مشابه که برای بعضی نابود کنندس و برای بعضی سازنده و باعث پیشرفت میشه .
مثل اینکه اخراج شدن از کارو یه فرصت جدید بدونی و یک مسیر جدید و پیشرفت جدید میخواد برام اتفاق بیافته با احساس خوب به موضوع نگاه کردن و بد رو عوض کنی و به منبع درآمد تبدیل کنی .
خوشبختانه من در قدم پنجم دوره فوق العاده 12 قدم هستم .
و استاد تاکید میکنند هراتفاقی که بیافتد هر اتفاقی دوستان هراتفاقی که بیافتد برای من خیر است . و برای من خیرو خوبی و خوشی و برکت و سلامتی بهمراه دارد و مثال شعر زیبای پروین که میفرماید : گندمم ریختی تا زر دهی رشته ام بردی تا گو هر دهی
مسائل همیشه هستند ، ومن از خدا خواستم که مسائل منو به نور و عشق و انرژی تبدیل کند و منو قویتر و بزرگتر از مسائلم کند
تا از انجام آنها لذت ببرم و شادی کنم و خوشحال باشم و با احساس خوب زندگی کنم .
اتفاقات مشابه و نتیجه های متفاوت مثل مسائل در زندگی آقای عشقیار که استاد گفتن که همسر ایشون نتونستن ذهن خودشون رو کنترل کنند ولی آقای عشقیار با کنترل ذهن و تمرکز به نکات مثبت تا آخر عمر در سلامتی کامل زندگی کردند .
و این ماهستیم که به اتفاقات معنی میدیم با نگاه متفاوت به اتفاق
من سالها پیش دنبال خرید یه واحد آپارتمان بودم و یه آپارتمان که تقریبا خوب بود پیدا کردم و قولنامه کردم ااما به دلایلی قطعی نشد و کنسل شد . من و همسرم بهم ریختیم و کلی ناراحت شدیم و اوضاع خبلی بدی داشتیم و از قوانین هم خبر نداشتیم و دراین مدارها هم نبودیم . حدود یکماه بهم ریخته بودیم و همش دنبال چرائی این داستان بودیم که چرا نشد .
دیگه گذشت و ما فراموش کردیم وتا مدتی از خرید خونه منصرف شدیم و رفته رفته حالمون خوب شد .
و میگفتیم حتما خیری توش هست که ما نمیدونیم
وبا بهتر شدن اوضاع مالی بدنبال خربد خونه راهی املااک و بنگاه ها شدم و شکر خدا یه خونه و آپارتمان عالی با شرایط اون موقع خودم خریدم البته فروشنده هم دید که ما مشتاق هستیم هیچ تخفیف که نداد که هیچ تازه تاقچه بالاهم گذاشت .
خداروشکر واحدرو خریدم و از زندگی همراه خانواده در این واحد عالی لذت میبردیم و اونموقع که فکر میکردیم و مقایسه میکردیم با واحدی که نشده بود بخریم چقدر شکر گزاری میکردیم که چه خوب شد اون واحدرو انموقع نشد که بخریم و از خدا سپاسگزاری میکردیم . با اینکه از قوانین خبر نشداتیم اما میدونستیم که این کار خداه بوده که نشد ما اون خونه رو بخریم و چه خوب شد که نشد .
و حالا که از قوانین خبر دارم دلیلش رو خوب میفهمم که خواسته ما خونه بوده و درخواست فرستاده بودیم و خدا شاید از نظر زمانی دیر تر به درخواست ما جواب داده ولی اونچه که مناسب بوده و به نفع ما بوده رو برای ما تهیه کرده و در زمان مناسب بما داده و این داستان باعث شده من حتی در زمانی که من از قوانین آگاهی نداشتم اما برام قطعی بشه که بابا هر اتفاقی که بیافته به نفع منه و برای من بهترینه و اگه اتفاق به ظاهر بدی میافته قطعا بنفع منه و خدا در زمان بهتر و در مکان بهتر و در شرایط بهتر برای من بطور مناسب به خواستم جواب میده و من نمیدونم چطوری و چگونه اما ایمان و باور دارم که هر اتفاقی که بیافته بنفع منه و برای من خیره پس آرام هستم و آرامش دارم و منتظر اتفاقهای خوب هستم و مطمئنم که درخواست من به خوبی اتفاق میافته اما اگر الان نشده حتما زمان و مکان و شرایط مناسبی براش پیش میاد . پس ناراحت و نگران نیستم و به خدا ایمان و باور دارم و به خدا توکل میکنم و سعی میکنم احساس و حال خودم رو خوب نگه دارم .
و نتیجه این داستان باز زمان فروش این واحد برام بهتر و بیشتر روشن شد . چون زمانی که ما این واحد رو خواستیم بخریم فروشنده چون اشتیاق مارو دید واحد طبقه یک رو بما فروخت و واحد طبقه سوم که ظاهرا در آپارتمانهائی که آسانسورداره بهتره بما نفروخت و از نظر خودش زرنگی کرد . اما باز در زمان فروش که تقریبا هم زمان شد با فروش واحد ما با فروشه طبقه سوم . واحد ما که طبقه اول بود از واحد طبقه سوم بهتر و با قیمت بالاتری بفروش رفت که باعث تعحب دیگران از جمله فروشنده واحد ما شد و این اتفاقها ایمان و باور مارو قویتر و محکمتر کرد با اینکه ما اون موقع از قوانین اطلاع و آگاهی نداشتیم اما منو همسرم باره و بارها وقتی خواسته ای داریم ولی نمیشه این نکته رو یاد آور مبشیم که ببین خدا همیشه بهترینهارو در زمان و مکان و شرایط خوب برای ما جور کرده پس نگران و ناراحت نباشیم و منتظر اقدامات خداوند باشیم واگه چیزی اون موقع نمیشه حتما در زمان دیگه ای بصورت خیلی بهتر برامون انجام میشه .
و بارها وبارها این موضوع رو زمانی که خواسته های ما انجام نشده به خودمون بادر آوردی کردیم مثل استاد که داستان سفارت رو بارها و بارها و همیشه به خودشون یادآوری کردن و میکنن و ما هم این موضوع رو همیشه به خودمون یاآوری میکنیم که هر اتفایی که بیافته حتما بنفع ماست پس حالت خوب باشه و با احساس خوب زندگی کنیم و منتظر الهامات خداوند هستیم و منتظر اتفاقات خوب هستیم.
این فایل علی و بینظیر بود مثل همیشه و برای من درس و آگاهی داشت که اتفاقات به تنهائی هیچ معنائی ندارند و اون معنا و تعریقی که ما بهشون میدیم و ان تاثیری که ما براشون قائل هستیم ، نشون میده که اون اتفاق چه نتیجه ای رو میخواد توی زندگی ما انجام بده .
خدایا شکرت خدایاشکرت خدایا شکرت . خداباسپاسگزارم خدایاسپاسگزارم خدایا سپاسگزارم . الهی صد هرارمرتبه شکرت که هستی و هوای منو خیلی داری
خدابا عاشقتم که عاشقمی
دوستتون دارم در پناه الله یکتا
به نام خداوند بخشنده مهربان
الهی به امید تو…
سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته گرامی
با دیدن این فایل به این فکر افتادم که اگه یه نگاه اجمالی به وضعیت زندگی اون زمانِ انسان های نخستین بندازیم که نوادگان همون انسانها به چه موفقیت هایی از قبیل همین پرتاب راکت حدودا 400 فیتی استار شیپ رسیده… به این نتیجه بیشتر میرسم که واقعا محدودیت فقط در ذهن ما هست و در جهان واقعی وجود خارجی ندارد… فرض کنید همون زمانِ انسان های نخستین ، چه قدر احتمال این که ذهنشون محدود بوده وجود داشته که اگه یک فردی با ماشین زمان به اون تاریخ سفر کنه و بهشون بگه نوادگان شما در هزاران سال آینده جسمی به این بزرگی رو به فضا میفرستن ، به نظرتون باور می کردن؟… اصلا اختراع همین تلفنی که برای ما دیگه یه چیز عادی حساب میشه رو هم باور نمیکردن… اون ها هنوز چرخ رو هم اختراع نکرده بودن… پس به نتیجه میرسیم که اختراع وسایلی که حتی ما در حال حاظر باور هم نمیکنیم ساخته بشه هم امکان پذیر هست… با همون روال همیشگی که اول یک انسان در ذهنش اون رو می بینه و باورش میکنه و چند نفر مسخره ش می کنن و میگن امکان نداره و در نهایت ساخته میشه…
پس میشه هر زمان که آرزویی در سر داریم ولی واقعا برامون سخته که حتی باور کنیم که حداقل 1 درصد احتمال داره بهش برسیم ( یعنی حتی نمیتونیم 1 درصد هم باور کنیم که احتمال داره به اون خواسته برسیم و عملا احتمال رسیدن ما به اون خواسته در ذهن ما صفر است ) همون موقع خودمون رو به جای یک انسان نخستین فرض کنیم که هنوز آتش رو هم اختراع نکرده و شب ها یه کنج داخل یه کوه پیدا کرده اونجا توی سرما به سختی میخوابه روز ها هم با یه میوه ای چیزی خودش رو سیر میکنه… خودمون رو جای این فرد فرض کنیم و یکی در همون لحظه به ما بگه در آینده خونه هایی ساخته میشه که هوشمند هستن مثلا روشنایی و یا دمای هوا به صورت هوشمند تنظیم میشه و همه امکانات رفاهی لازم برای زندگی رو داره… آیا ما در اون شرایط در اون زمان اگر به جای اون بزرگوار نخستین بودیم حتی 1 درصد هم این صحبت ها رو باور میکردیم و احتمال میدادیم که ساخته بشه؟..
خب باورش برای ما که این امکانات رو در حال حاظر هر روز استفاده میکنیم قطعا کار ساده ای هست اما باید قبول کنیم که برای اون شخص که هنوز آتش رو هم اختراع نکرده در اون شرایط باور این که حتی 1 درصد هم این قضیه اتفاق بیافته کار کاملا غیر ممکنی هست… اما ما در حال حاظر در همون آینده در حال زندگی کردن در همون خانه ها هستیم… و دیدیم که ممکن شد… دیدیم که ساخته شد…
پس طبق این منطق امکان اتفاق افتادن هر آرزویی که در حال حاظر فکر کردن به این که حتی 1 درصد هم احتمال وقوع داره برای ما غیر ممکن هست ، وجود داره…
اما چرا حتی فکر کردن به این که حداقل 1 درصد ممکنه بهش برسیم برامون مقدور نیست؟؟؟ چون در شرایط فکری و محدودیت ذهنی اون انسان نخستین هستیم… اگر طبق این منطق پیش بریم باورش برامون ساده تر میشه و طبق قانون تکامل از باور 1 درصد شروع کنیم و کم کم بیشترش کنیم…
امیدوارم موفق باشید... یا حق
بنام رب العالمین
سلام و درود خدمت استاد عزیزم و مریم خانم فیلم بردار عزیز که اینقد قشنگ قدم به قدم کنار استاد فیلم گرفت و باعث تا ماهم ازین منظره زیبا و چشم نواز استفاده کنیم
براووو بی نظیر بود استاد
ممنون که یک اتفاق علمی بزرگ و اکتشاف جدید رو برای من و دوستانم بصورت یک فایل اموزشی فوق العاده دراوردی و باعث چند بُعدی شدن این فایل ارزشمند بشی با کلی نکته
اول اینکه دیدن صحنه بلند شدن استار شیپ واقعا شگفت انگیز بود کلی ذوق کردم و لذت بردم که کلی ادم دارن برای بلند شدن این ابر سفینه انتظار میکشن و خوش حالی میکنن
کلیپ فوق العاده با کیفیتی بود ممنون که به فایل اضافش کردی منکه کلی لذت بردم
واینکه این تیم فنی قوی چقد با ذهنی باز دارن به اتفاقات نگاه میکنن و نگاهشون همیشه به پیشرفت و مثبت نگاه کردن و بجای بکاربردن کلمه انفجار
میان از جمله عملیات غیر برنامه ریزی شده جدا سازی سری قطعات استفاده میکنن بسیار تحسین برانگیزه و سعی میکنن از جملات درست و مثبت استفاده کنن
منم همین تازگیا یک ماه پیش رابطه عاطفیم با دختری که دوسشداشتم کات شد خیلی غیر منتظره بود یکم شوکه شده بودم
ولی ازونجایی که داشتم روی خودم کار میکردم و میکنم مخصوصا دوره عزت نفس به کمکم اومد باعث شد با تغییر زاویه نگاهم به این اتفاق خیلی بهتر بتونم باهاش کنار بیام و نگاهمو منفی نکنم
برای شریک عاطفیم دعای خیر کردم و ارزو کردم در اینده موفق بشه و خیلی دوستانه بدون توهین و اشک و ناله با این قضیه کنار اومدم
و بخوده اون طرفم گفتم ، اگه من شاگرد عباس منش نبودم داغون میشدم و معلوم نبود چه بلایی سرم بیاد ولی دوره عزت نفس و فایل های دانلودی استاد
خیلی روی من تاثیر گذار بود و کمک کرد اروم باشم و خیلی منطقی باهاش کنار بیام و ارامش داشته باشم تا بتونم به مسیرم ادامه بدم
و عید نوروزم خراب نشه ، برم مسافرت کلی ذوق کنم خرید کنم و با فراغ حال به اموراتم برسم
درسته یکم سخت بود یکم باعث شد توفق داشته باشم ولی خداروشکر
اینروزا دارم قوی تر و با تمرکز بیشتری به مسیرم ادامه میدم
با کلی باور قدرتمند کننده و احساس لیاقت و فراووانی خودمو سرپا نگه دارم
و با خودم گفتم حسن تو توی مسیر درستی
تغییر فرکانسم با طرف عاطفیم خود به خود باعث شد مسیر زندگیمون از هم جدا بشه
این فایل بینظیر هم الان دوباره به من کلی ذوقو انگیزه ببشتر داد تا باور کنم اون اتفاق خیر برای من داره
و من الان با داشتن زمان بیشتر و تمرکزی قوی تر میتونم رو به جلو حرکت کنم و پیشرفت کنم
الخیر فی ماوقع
خدایا شکرت برای این لحظات
هربار که فایلاتونو گوش میکنم استاد حس میکنم اماده پروازم روحم میخاد از بدنم جدا شه خدا شاهده راس میگم
استاد هرچقد از تو و خدای خودم ممنون باشم کمک گفتم
خدایا شکرت ،استادجان عاشقتم
مریم خانم تو بی نظیری
برای همه دوستان ، همه و همه
ارزوی و دعای توفیق ، سلامتی ، ثروت و شادمانی ر. دارم موفق باشین️
سلام به همه عزیزان
من مثالی رو از خودم میخوام بنویسم که دقیقا زمان پاندمی رخ داد. هروقت تو زندگی به تضادی بر میحوردم بعد گذشت 3-4 سال، راجع بهش مینویسم و حرف میزنم و اشک میریزم و میگم اعتماد کن…
من مسافرتی به اروپا داشتم و اونجا عاشق شدم… آرامش در نگاه اول تمام وجودمو گرفت. طی مدت سفر هر چی برای کار و جورشدن اقامت قدم برداشتم به در بسته خورد… اما اون ور قضیه رابطه ای بود که من همیشه تو رویاهام، حس شو تجربه میکردم. من تازه زبان یاد گرفته بودم و ایشون با چنان صبری کلمات و شمرده شمرده بیان میکرد و وقتی من دلسرد میشدم با عکس و پامتومیم باهام حرف میزد تا بخندم و حسم خوب شه.
مصاحبه کاری پشت مصاحبه، از شرکت آمازون تا … و همهههه بدون نتیجه. در اوج ناباوری ویزام تمدید نشد و من برگشتم ایران. با چشم گریون گفتم خدایا من بهت اعتماد دارم. سخت بود این حس آرامش و رها کنم.
اضافه کنم که توی قرار دوم ایشون به من گفت من حسی و با تو تجربه کردم که همیشه منتظرش بودم، با من ازدواج کن. با وجودیکه تماما میدونستم کار درستی هست و من میحوام زندگیمو با این آدم سپری کنم، (علیرغم اینکه 2 هفته از رابطه گذشته بود،) گفتم ویزامو تمدید میکنم و دوباره برمیگردم، بذار باهم چندسال آشنا بشیم بعد ازدواج کنیم…
فکرمیکردم ازدواج ما نوعی تمدید ویزا محسوب میشه!! میگفتم نه… ازدواج یعنی عشق. و من این پلن خداوندو نمیدیدم. این حجم آرامش که ذهنم خاموش میشد، نوغی مدیتیشن بود رابطه مون!
من برگشتم ایران و تمدید ویزای من یکسالی طول میکشید و با وجود پاندمی شایدم بیشتر چون سفارت ها بسته شد. ما در ارتباط تنکاتنگ روزانه موندیم، تلفن های طولانی و برای همه این رابطه بسیار عحیب بود و برای من بسیاررررررررررررررر بدیهی!
ما ازدواج کردیم…
در اوج پاندمی که سفارت ها بسته بود اما من بعد 4 ماه ویزا گرفتم و برگشتم.
ایمان، ایمان همه چیزه…
من همیشه عاشق هنر بودم ولی به علت مشعله کاری نمیتونستم کلاس هارو شرکت کنم. به لطف پاندمی، کلاس های آنلاین اوج گرفت و من چیزی و که عاشقش بودم شروع کردم به عنوان سرگرمی؛ روزی 7-8 ساعت تمرین میکردم و غرقش بودم. تا اینکه تونستم در رابطه باهاش یه کار پاره وقت پیدا کنم…. و بدونم میشه از هنر، بدون تحصیلات تو اروپا به راحتی پول ساخت.
خداوند تو این 4 سال اخیر، با این اتفاقاتی که ظاهرش شاید خوب نبود، اول به من عشق و رابطه داد و دوم هم به من رسالت زندگیمو نشون داد و ایده ای برای کسب و کار… آیا سخاوتمند و مهربون نیست این خداوند؟ به شرطی که من رها باشم و اعتماد کنم.
این اتفاقات و همیشه برای دوستانم و برای خودم تعریف میکنم و هربار صورتم خیس میشه و میگم بمون تو راه… به خودم میگم: با عشق ادامه بده، رها ادامه بده.