اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت - صفحه 28 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/04/abasmanesh-6.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-04-21 07:42:342024-05-10 05:52:37اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوتشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد عزیزم و مریم جون
و سلام به دوستانم در این سایت فوق العاده
چقدر این فایلتون رو به موقع گوش دادم واقعا خدارو شکر میکنم:))))
امروز صبح وقتی بیدار شدم انرژیم مثل همیشه نبود و حتی توی خابم متوجه این موضوع بودم خلاصه گفتم پاشو امروز بیشترم خابیدی رفتم که دست و صورتمو بشورم هی میگفتم چیزی نیست اومدم ک مسواک بزنم دیدم نه نمیشه دیگه تحملش کرد و نشستم و زیاد حال جسمیم رو روال نبود خلاصه مامانم دیدم و صدام کرد بذار عسل بیارم بذار اب قند بیارم گفتم ی خرماهم بم بدی خوب میشم چیزی نیست پاشدم به زور مسواکمو زدم صبحونه خوردم یکم بهتر شدم هی میگفتم این نتیجه ی کدوم افکارمه هی تو ذهنم مرور میکردم ی چیز هایی هم فهمیدم و گفتم طوری نیست یکم استراحت کن بعد پا میشیم فایل گوش میدیدم رو تختم دراز کشیدم و میگفتم ذهنمو کنترل کنم هی سپاسگزاری کردم هی میگفتم من در این لحظه برای چه چیزی از خداوند سپاسگزارم هی سپاسگزاری میکردم تو پینترست خواسته هامو نیگا میکردم خالاصه یکم خابیدم بیدار شدم دیدم وای باز شروع شد اون حالتا گفتم بسه زهرا پاشو فایلاتو گوش کن پاشو روتین امروزت رو برو حالت خوب میشه خلاصه ذهنمو کنترل کردم دفتر شکرگذاریمو اوردم و نوشتم:
خدایاشکرت برای بدن سالمی که بهم هدیه دادی
خدایاشکرت برای دستام برای چشمانم که همه چیز رو میبینم
خدایاشکرت برای اندام های داخل بدنم که منو زنده نگه میدارم….
شروع کردم با بدنم حرف زدم و ازش سپاسگزاری کردم و گفتم استاد گفته بدن ما خودش خودشو ترمیم میکنه خودش خودشو خوب میکنه دیگه فایلامو گوش کردم و درمورد این موضع نه به دوستم گفتم نه به خاهرم و خووووب کنترل کردم ذهنمو و من حالم خوب شد به طرز عجیبی انرژیم برگشت و حالم خیلی خوب شد دیگه اون علائم نبود واقعا خدایاشکرت
و بعد همین امروز که این فایل رو دیدم به خودم گفتم امروز اینجوری شد که تمرینی بشه برای من که بتونم ذهنمو کنترل کنم و چقدر خوب از پسش بر اومدم افرین زهرا چقدر خوب داری یاد میگیری ذهنتو کنترل کنی و گفتم ببین یه اتفاق به ظاهر بد این تمرین رو برا من داشت که ذهنمو خیلی بهتر بتونم بگیرم تو دستم
واقعا لذت بردم از این نوع فکرم و واقعا هم همین بود
خداروشکر میکنم که داخل این مسیر درست هستم و هرلحظه بیشتر به این قوانین ایمان میارم
خدایاشکرتتتت
از شما استاد عزیزم سپاسگزارم برای این فایل های عالیتون:)))))
بنام خدایی که هدایت ما را بر عهده گرفته عاشق این خدای مهربونم که وقتی میبینه تو قدم در مسیر صراط مستقیم گذاشتی تو را رها نمیکنه و شما استاد عزیزم مثل فرشته و راهنمایی تو این مسیر دقیقا به موقع با کلام الهی تون مثل نوری راه را روشن میکنید
چقدر آرامش گرفتم با کلامتون استاد الان حدود سیزده چهارده روزی هست که وسط ی تضادم درست این اتفاق شبی افتاد که من فقط چند روز با مهاجرتم فاصله داشتم، تو این مدت با احساسات منفی هم درگیر بودم. و البته به کمک آموزه های شما باز هم جلوی نجواها را میگرفتم و صد البته که این فایل حجت را بر من تمام کرد.
من الان چند ماه بیشتر فرصت دارم که پیش خانواده ام باشم، چون باید سریعتر از سرکار برگردم خونه و برای مراقبت از پدرم ب مادرم کمک کنم اما فرصت هایی هم ایجاد شده که من از این فرصت ها استفاده کردم و روی آموزش ها کار کردم
و در ضمن میتونم تجربیات کاری ام را تو این مدت بیشتر کنم.
سپاس گذار شما و مریم عزیز هستم.
میدونید که عاشقتونم ️️
به نام خداوندی که من را انسان آفرید و هدایتم کرد
سلامممم به استاد عشق خودممممم امیدوارم که حالتون عالیییییییییییییییییی باشه
وای استاد جانم واقعا تن ادم مور مور میشه خدایا شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتنتتتننتتتتتتتتتتت
عملیات جداسازی سریع برنامه ریزی نشده ی قطعات
یعنی از کلمه شکست استفاده نکردن چرا؟ چون ذاتن یه همچین چیزی وجود نداره ما تجربه کسب میکنیم الان تجربه کسب کردن که قطعات برنامه ریزی نشده بود
اتفاقات به تنهایی هیچ معنایی ندارد
اون تعریفی و تدبیری که ما به اتفاقات میدیم اون اتفاق معنا پیدا میکنه و مهمتر از همه ما باید به اون اتفاق از زاویه ای نگاه کنیم که به ما احساس بهتری بده
چون میدونیم احساس خوب = اتفاقات خوب
هر اتفاقی که در زندگی ما رخ میده این ما هستیم که تصمیم که چه معنایی به اون اتفاق بدیم
فارق از اینکه اون اتفاق ظاهرش خوبه یا بده
که وقتی ما قوانین رو آگاهانه درک کنیم میفهمیم که ذاتن شکستی توی این جهان وجود نداره خب ما با اتفاقاتی که توی زندگیمون میوفته تجربه کسب میکنیم چه توی روابط ، چه توی کار و هرچیز دیگه ای
چندتا نکته مهم درمورد استار شیپ
1_استار شیپ کاری رو انجام داد که هیچکس تا به الان انجامش نداده بود یعنی باور داشت و داره که میتونه توی این کار موفق بشه با اینکه الگویی هم نداره
2_تکاملش رو طی میکنه منتظر این نیست که همون دفعه اول همه عالی پیش بره تجربه کسب میکنه تا قدم بعدی رو بهترو بهتر برداره
3_تا ما درسامونو نگیریم بزرگ نمیشیم پیشرفت نمیکنیم
4_ اصل بهبود گرایی رو سرلوحه ی کارشون قرار دادن همش دنبال بهبودن و کمال گرا نیستن
5_هرچیزی رو ممکن میدونن چون ذاتن غیر ممکنی وجود نداره
6_دارن خوب زندگی میکنن و جهان رو جای بهتری برای زندگی کردن میکنن
پیشرفت ، پیشرفته هرچقدرم که کوچیک باشه
استار شیپ گفت که خیلی ماموریت موفقی بود یعنی همین که اون راکد از جاش بلند شد خودش یه پیشرفت بزرگه و این نوع دیدگاه استار شیپ باعث شده که انقدررررررر موفق بشه
دقیقا استاد جانم مثال توصیف نشدنیییییییییییییییییییییی فوقالعاده ای زدین
خیلیییی ها اومدن توی اون زمان که کرونا اومد گفتن وایی کسب و کارم داغون شد فلان شد اینجوری شد
ولی خیلی های دیگه ای که دیدگاه متفاوتی داشتن اومدن گفتن این یه فرصته برای بهبود برای تغییر
یعنی استاد جانم به نظر من میشه کرونا رو یه اتفاق فوقالعاده دونست چرا؟ چون بی نهایت فرصت شغلی ایجاد شد بی نهایت بهبود پیدا کرد همه چی
اتفاق مشابه نتایج متفاوت
چرا؟ این اتفاق که برای کل جهان افتاد چرا یسری ها توی اون زمان موفق تر از قبل شدن و یسری ها کلا کسب کارشون نابود شد چرا؟
چون اون آدم هایی که موفق تر از قبل شدن این شرایط رو یه فرصت عالی دیدن برای خودشون و از این فرصت استفاده کردن و به این اتفاق از زاویه ای نگاه کردن که بهشون احساس بهتر داد
و شما استاد جانم اومدین پرادایس برای بهبود دادن پرادایس برای تمیز کردنش
یعنی این نوع نگاه کردن و این تعریفی که ما به مسائل و اتفاقات میدیم اون نتیجه خوب و بد رو برای ما به وجود میاره
هر اتفاقی که برای ما بیفته یه خیری توشه حتی اتفاقی که ظاهرش بده
وقتی اینو با تموم وجود بهش باور داشته باشیم و وقتی این رو میگیم به احساس بهتری برسیم اون اتفاق جوری تغییر میکنه که بهترین اتفاق زندگیت میشه مثل همون کرونا که یسری همون سال براشون ثروت ساز ترین سال بود چون اون رو برای خودشون یه فرصت دیدن چون تعریف مناسبی به اون اتفاق دادن
.
چقدرررررر این سوال فوقالعادس که
اگر من قراره فردا بمیرم این شیوه زندگی درسته؟
من که از خودم این سوال رو الان پرسیدم جوابم بله بود فردا چیه اگه قرار باشه من همین الان بمیرم انقدررررررر از این زندگی لذتتتتتتت بردم که اگه عزرائیل بیاد بگه بریم نمیگم حتی 1ثانیه هم صبر کن میگم بریم یعنی در این حد من تا الان از زندگی فوقالعاده لذتتتتتتتت بردم
یعنی استاد جانم پشت هر دوره ای یه داستانی هست که باعث شده متولد بشن
میبنید استاد جانم گفتن که زندگی مالی ما تمامن ربط داره به باور های ما
مثلا من یه دختر خاله داشتم برای اینکه ثروت مند بشه میخواست مهاجرت کنه یعنی با اون باورهای پوچش همینجا توی ایران اون چیزهای که میخواست رو به دست نیاورده بود و میگفت که من اگر برم یه کشور دیگه اون چیزی که میخوامو به دست میارم
درصورتی که نمیاورد چرا؟ چون اون اصل کاریه که باورهاش بود تغییری نکرده بود و فقط مکان جغرافیاییش داشت تغییر میکرد
و همچنین این رو هم ما میدونیم که ما باید
درشرایط عالی مهاجرت کنیم برای رشد
بیشتر یعنی یکی مثل استاد جانم که باورهاشو توی همین کشور یعنی ایران درست کرد به اون چیزهایی که میخواست رسید و در عالی ترین شرایط ممکن مهاجرت کرد
اصلا مهاجرت کردن باعث ثروت مند تر شدن ما میشه درصورتی که در عالی ترین شرایط ممکن مهاجرت کنیم چرا؟ چون تو وقتی عالی ترین شرایط رو داشته باشی یعنی باورهات خیلیییی خوبه و توی هرکشوری هم بری به هرچی که میخوای میرسی چون اون اصل کاریه درسته یعنی باورهامون
.
استاد جانم اگر اون اتفاق به ظاهر نامناسب هم باعث نابودی اون فرد شده بخاطر برچسبی و تعریفی هست که اون فرد به اون اتفاق داده
سوالی که استاد پرسیدن گفتن که چطور یه اتفاقی که یکسانه نتیجه متفاوتی داره؟؟؟
ببینید یه اتفاق یکسانه مثل همین کرونا ولی وقتی یه آدم میاد میگه که وای چه اتفاق بدی بدترین اتفاق زندگیم بود یعنی برچسب بد بهش میزنه و از کلماتی استفاده میکنه که بار منفی دارن و با کلامش فرکانس میفرسته جهان اون رو توی موقعیتی قرار میده که اون اتفاق به ظاهر بد برای اون آدم واقعا بشه بدترین اتفاق زندگیش چرا؟ چون اون آدم برچسب مناسبی روی اتفاق نذاشت و برعکس یعنی چی؟
یعنی اگر یه اتفاق به ظاهر بد برای یه نفر میوفته مثل همین کرونا وقتی طرف بیاد بگه این یه فرصته یه ایدس برای رشد و پیشرفت بیشتر برای بهبود و برچسب مناسبی روی اون اتفاق میزاره و از کلماتی استفاده میکنه که بار مثبت دارن و با کلامش فرکانس ارسال میکنه جهان اون اتفاق رو به نفع اون فرد برمیگردونه و اون اتفاق میشه بهترین اتفاق اون فرد چرا؟ چون اون فرد به اون اتفاق برچسب مناسبی زد
بخاطر همین هست که اتفاقات یکسانه ولی نتایج متفاوت چون نوع دیدگاه افراد به اون اتفاق متفاوته و وقتی متفاوت باشه تعریفی هم که به اتفاقات میدن متفاوته و اوت نوع دیدگاه نشئت میگیره از باورهاشون
یعنی استاد جانم من این رو با تموم وجودم درک میکنم که وقتی هدایت میشی اتفاقات که فقط ظاهرشون بده هم خیلیییییییییییییییییییییییییییی کم رخ میده من الان داشتم فکر میکردم که چه اتفاق به ظاهر بدی برای من رخ داده واقعا یادم نمیاد
یعنی من از زمانی که هدایت شدم یادم نمیاد که اتفاق به ظاهر بدی برای من رخ داده باشه که اگرم باشه من یادم نیست
با خاطر هیمن من این حرفتون رو با پوست و گوشت و خونم حسش میکنم
یعنی اینطوری نیست که اصلا نیوفته باشه ها چرا ولی انقدررررررر کوچیک بوده که من یادم نیست و همچنین من در اون موقعه ذهنم رو کنترل کردم که الان اینجا هستم
و یادمه یه بار سرویسمون سقفش خراب شده بود و با اینکه پدرم و مادرم از این اتفاق کوچیک و به ظاهر بد ناراحت بودن من هی پیش خودم میگفتم که حتما خیری توش هست و اینو هی با خودم تکرار میکردم و واقعا هم خیر توش بود و من احساس عالی بود اون زمان خدایییییی منننننننن توصیف نشدنییییییییییییییییییییییییییییی شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتنتتتننتتتتتتتتتتت
خدای مننننننننن یعنی یه اتفاق چقدرررررررررررررررررررررر میتونه برای آدم درس داشته باشه
و من توصیف نشدنیییییییییییییییییییییی سپاسگزارم از مریم جونم که انقدررررررر زحمت کشیدن این فایل توصیف نشدنیییییییییییییییییییییی عالی رو برای ما ظبط کردن و همچنین از استاد جانم که بازهم آگاهی های ناب به ما دادن هرچقدرررررررررررررررررر بگم سپاسگزارم کم گفتممممممم استاد جانم کمههههههههههههههههههههههههههه
عاشقتونمممممممممممممممم اونقدری که توصیف نمیشهههههههههه و خیلییییی پیاده روی عالی و لذت بخشی بود
دوست دارم توصیف نشدنییییییییییییییییییییییییییییی
به نام خالق زیبایی ها
سلام به شما اساتید عزیزم استاد عباسمنش نازنینم و خانوم شایسته مهربانم
و یه سلام ویژه هم به دوستان عزیزم میگم که نویسنده هستند و با نوشته هاشون هم به پیشرفت سایت کمک میکنن و هم با مثالهای گوناگونی که ذکر میکنند باعث میشن مسائل رو بهتر درک کنیم و راحتتر حلشون کنیم .
فایل ویدئویی این قسمت رو دیشب دانلود کردم و چندین بار پلی کردم و دیدم و دخترم قسمت استارشیپ رو چند بار پشت سر هم نگاه کرد و فایل صوتی رو یه ساعت پیش که داشتم خونه رو جارو گردگیری میکردم همزمان گوش میدادم و الان تایم استراحتم هست که اومدم کامنت بنویسم .
بعد از شروع سال جدید شرایط و اتفاقات جوری رقم خورد که من دیگه فرصتی پیدا نکردم هنری که 7 ساله هر روز با عشق انجامش میدادم و در کنارش درآمد داشتم رو ادامه بدم . برنامه من این بود که بعد از سال جدید فعالیت مجازی خودمو شروع کنم و کم کم به سمت آموزش هنرم برم و درآمد تصاعدی رو برای خودم ایجاد کنم . اتفاق ناگواری هم برام پیش اومد که قبلا ذکر شد .
من از کودکی به صنایع دستی علاقه داشتم و دلم میخواست چیزهایی رو با دستانم بسازم .کم کم که بزرگتر شدم اطرافیان و دوستانم باعث شدن که اونها رو به فروش برسونم و از همون دوران کودکی فروش رو یاد گرفتم .
تا الان چندین هنر متفاوت رو تجربه کردم و فکر میکنم هر کدوم در زمان مناسبش اتفاق افتاده بود و با بودجه ای که من داشتم بهترین شغل برای من بود و من در کنار لذت بردن و تفریح کردن ، درآمد نسبتا خوبی هم داشتم . و حالا زمان اون رسیده که هنر جدید با شرایط جدید رو تجربه کنم .
نکته ای که باید اشاره کنم این هست که همیشه تغییر سختترین قسمت ماجراست ، اینکه کلی وسیله از قبل مونده که دیگه کارایی نداره اما اینبار تصمیم گرفتم اگه شد بفروشم اگه نشد هدیه بدم به کسایی که استفاده میکنن و انباشتگی و بهم ریختگی ذهنیم رو اینجوری حل میکنم . تجربه هایی که قبلا در زمینه های مختلف کسب کردم و آزمون و خطاهایی که انجام دادم ، این امکان رو به من میده که زمینه شغلی جدید رو راحتتر بپذیرم و از زمان بهترین استفاده رو ببرم و دقیقا میدونم که چقدر باید برای آموزش دیدن زمان بذارم و چقدر باید برای تمرین کردن زمان بذارم و همینطور فروش محصولات جدید رو چطوری شروع کنم تا زودتر به نتیجه دلخواهم برسم .
هنر جدیدم با شرایط جدیدم کاملا مطابقت داره ، به روز و مدرن هست ، یه سری مزایا داره اما در کنارش معایبی هم داره ولی
کفه مزایا سنگینتره و انگیزه من رو برای کار کردن بیشتر میکنه .
بریم ببینیم چی پیش میاد
نگران نیستم و عجله ای ندارم همه چیز رو رها کردم و اجازه میدم زندگی جریان داشته باشه و همه چیز در زمان خودش اتفاق بیفته
سلام بر استاد عزیز. مریم دوست داشتنی. دوستان هم فرکانسی ام
بهار زیبای پردایس مبارک که جز زیبایی نیست و بس.
عید سعید فطر هم مبارک
راستی استاد امروز روز تولد 40 سالگی ام است که این فایل شما رو به خودم هدیه دادم که به من یادآوری کرد که شیما این چه هدیه ی با ارزشی است که یاد تو انداخت که ارزش این سایت، استاد، دوستان رو بیشتر و بیشتر بدانم که واقعاااا با ارزش است و با هیچ چیز دیگر قابل مقایسه نیست که من رو هر روز هر روز آگاه تر میکنه. ممنون
استاد سوالی که پرسیدین من رو برد به سال ها پیش که با شما آشنا شدم. البته که به زودی زود داستان آشنایی ام را تو پروفایلم خواهم نوشت که این هم از درد کمال گرایی است که تا به الان ننوشته ام.
آن موقع ای که متاسفانه من با چک و لگد بسیار بدی از روزگار، در مدار درک آموزش های شما قرار گرفتم، در واقع اینقدر درک نداشتم که بگم این بهترین اتفاق تو زندگیم بوده که شیما رو کلی تغییر داد و از فرش به عرش برد و کم کم از اون حال وحشتناک بدی که به خاطر یک خیانت نصیبم شده بود، من رو به بهترین حال برد که سال های قبل از این داستان حتی، من این حال خوب رو در خودم ندیده بودم. الله اکبر، خدا بزرگتر از آن است که توصیف شود.
با اینکه الان هم گاهی اوقات در شرایط سخت، اما کوتاه یاد اون لگد روزگار می افتم، قلبم فشرده می شود، اما یادم میافتد که ای بابا شیما تو اصلا اصلا اصلا از قوانین روزگار و آفرینش و هستی، آگاهی نداشتی و همش در عذاب در حال زندگی بودی. ما حالا چی که اتفاق های به ظاهر خیلی بد هم برات تا حدودی زیبا جلوه میکنه و میگی حتما خیری درونش هست. سخته ولی شدنیه این احساس.
وقتی به اون درک رسیده بودم که البته به خاطر آگاه نبودن از راز هستی و شکنجه بسیار که در اون تضاد باهاش مواجه شده بودم، مدت ها طول کشید و حتی خودم رو خیلی سرزنش نمی کردم که ای بابا تو چرا آروم نمیگیری. تو چرا نمیتونی ببخشی. بالاخره روح من آسیب دیده بود و سخت ترمیم شد و تا حدودی حق داشتم. ولی خوب باید زمانی رو طی میکردم که بتونم به یک آرامش نسبی برسم. آن گاه که تونستم به اون آرامش برسم، وقتی پیش افرادی صحبت میکردم که او افراد از این داستان، مطلع بودن، دهن باز میگفتند که خانم محسنی شما خیلی خیلی تغییر کرده آید. آفرین و احسنت به دیدگاهتان . هیچ کس نمیتونست باور کنه که من تونستم فراموش کنم و از صمیم قلب ببخشم. یه عده هم میگفتن الکی میگی، امکان ندارن. همیشه یادت هست ….. ولی واقعا من به لطف پروردگار با آگاهی از آموزه های استاد، از اون اتفاق به فال نیک یاد میکنم و کلی حال دلم آروم میشه که شیما تغییر کرد و کلی قانون یاد گرفت و از اون زمان به بعد همیشه در حال استفاده از قوانین تو زندگی و در حال آموزش بیشتر هست و روزی نیست که فایل گوش نکند، به کار نگیرد، سپاسگزار خداوند نباشد.
به امید خدا که هر چه داریم از اوست یه دعا در حق خودم و همه اعضا سایت میکنم که :
پروردگارا، ما را به راست هدایت فرما ، راه کسانیکه به آن ها نعمت داده ای ، نه راه گمراهان.
در پناه خدای خوبی ها
شیما
سلام ودرود
من علی نجفی سال 1400 بعد از 18 سال زندگی مشترک از همسرم که خیلی هم دوستشون داشتم و دارم شکست عشقی خوردم
وبا دنبال کردن مطالب اموزنده از سایت عباس منش و کمک خداوند متعال تونستم خودم را تو زندگی پیدا کنم الان بعد از گذشت 2 سال از جداییم اصلا احساس تنهایی نمی کنم و فرصتی پیداکردم هم خودم را بهتر بشناسم و کم کم دارم به اشنایی و شناخت خداوند متعال بیشتر نزدیک می شم هرچی جلوتر می رم ایمانم به خداوندمتعال بیشتر وبیشتر می شه و حضورخداوند را درزندگیم بیشتر دارم احساس می کنم به نشانه ها بیشتر دقت می کنم و درک بهتری از محیط اطرافم وزندگی دارم و خداوند را شاکرم که منو به راه راست هدایت می کنه من هرچی دارم از عنایات خداونده حتی اشنایی با شما استاد عزیز
حرف زیاده
از اینکه با شما استاد عزیز اشنا شدم خیلی خوشحالم و برای شما و خانوم شایسته عزیز اروزی موفقیتهای بیشتری دارم
در پناه الله
به نام الله مهربان
سلام بر استاد عزیزم و مریم جان نازنین
بسیار دلتنگتون شده بودم و خیلی خوشحالم که دوباره فایل دارید روی سایت می ذارید
ازتون ممنونم استاد که این آگاهیها رو اینطور ساده و آسون در اختیار ما قرار میدید و سپاسگزار خدا هستم که منو به این مسیر هدایت کرد.
اول از درسهایی بگم که از قضیه فضاپیما گرفتم: اینکه هدفهای بزرگ داشته باشیم ولی قدمهای کوچیک برداریم و تکاملی پیش بریم. من خیلی آدم کمالگرایی هستم که خوشبختانه به این عیبم پی بردم و دارم روش کار می کنم و الان که توضیحات شما رو گوش دادم بیشتر پی بردم که کمالگرایی یه مانع بزرگ برای موفقیته. شرکت بزرگی مثل اسپیس ایکس چقدر تکاملی داره پیش میره و نه کمالگرا هست و نه عجله داره. و من می تونم از همین الگو برای رسیدن به اهداف خیلی بزرگ خودم استفاده کنم.
در مورد مساله شیوه نگاه به قضیه یاد مساله ای افتادم که می خوام اینجا با دوستان عزیزم به اشتراک بذارم.
این اتفاق مال 4 سال پیشه من تازه با استاد آشنا شده بودم و درک درستی هم از قوانین نداشتم ولی همون آگاهی کم هم در اون برهه خیلی بهم کمک کرد.
پسر نازنینم اون زمون 4 ماهش بود. من تنهایی رفته بودم خونه مادرم که متاسفانه طی اتفاقی پسرم زمین خورد. اصلا فکر نمی کردم اتفاق بدی براش افتاده باشه ولی هیچ جوری آروم نمی گرفت. به همسرم زنگ زدیم و بردیمش اورژانس و اونجا بعد عکس برداری گفتن که استخوان رانش شکسته. انگار دنیا روی سرم خراب شد.
اما تونستم خودمو کنترل کنم و من و همسرم در بیمارستان فقط خدا رو شکر می کردیم. همش می گفتم خدا رو شکر که سرش ضربه ندیده یا یه جایی در صورتش. من شب تا صبح تنهایی توی بیمارستان پیشش بودم و 2 روز بعدش هم همینطور و با وجود شرایط سخت سعی می کردم حسمو خوب نگه دارم. همسرم هم همین طور. یکبار منو سرزنش نکرد و من هم کسیو سرزنش نکردم.
یکی از الطاف بزرگ خدا در اون چند روز بیمارستان، یه خانم مهربانی بود که پادار مادرش بود و او اینقدر در نگهداری فرزندم به من کمک کرد که هروقت بخاطر میارم به خودم می گم مثل یه خواهر، اون خانم بود. و همزمانی معجزه واری که رخ داد این بود که مادر اون خانم گفتن که من برای رفع ترس بچه ها دعا می خونم و به من آدرس دادن که اگه خواستید پیشم بیایید.
بعد از اینکه فرزندم رو آوردیم خونه نصف شبها شروع به جیغ زدن می کرد و آروم نمی گرفت و وقتی پیش اون خانم بردیمش مسالش حل شد و این اتفاق جز لطف خدا چی می تونست باشه. بارها با خودم فکر کردم به این همزمانی و شگفت زده شدم از لطف خدا.
بعد از 2 ماه هم پای پسرمو از گچ بیرون آوردیم و خدا رو شکر هیچ مشکلی نداشت.
من قبلا هروقت به این قضیه فکر می کردم متوجه لطف خدا می شدم ولی هیچ وقت به این نکته توجه نکرده بودم که حس خوب من و همسرم و شکرگزاری مون در اون لحظات شاید باعث اتفاقات خوب بعد شد ولی الان با صحبتهای شما متوجه این مساله شدم و فهمیدم که با سپاسگزار بودنم خودمو در مدار لطف خدا و اون همزمانی قرار دادم.
خدا رو شاکرم که در این مسیر روزبروز دارم پخته تر می شم و بیشتر خدا، خودم و زندگی را درک می کنم.
خداوند به شما استاد عزیزم و مریم جان عمر باعزت و طولانی دهد.
سلام استاد عزیز و خانم شایسته
واقعاً دلم براتون تنگ شده بود وقتی فایل های زبان انگلیسی رو دیدم گفتم خدایا شکرت اگه استاد بیاد به زبان انگلیسی فایل آماده کنه من خیلی زودتر یاد میگیرم چون چند سالی هست با فایل های استاد عزیزی که سلطان حافظه ایران است مشغول یادگیری هستم ولی انصافاً عشقی که به شنیدن صحبتهای شما دارم سرعت یادگیری منو بیشتر میکنه ممنونم ازتون که هم خودتون پیشرفت میکنید و هم باعث پیشرفت ما میشید
اما موضوع فایل اتفاقات مشابه ،نتایج متفاوت استاد عزیز یک سالی بود که درگیر گردن درد شده بودم که خوب نمی شدم از مهرماه 1401 که دخترم به پیش دبستانی رفت من به صورت تمرکزی شروع کردم به کار کردن روی دوره 12 قدم که قبلا خریده بودم و گوش داده بودم ولی این بار شروع به نوشتن کردم بعد از مدتی اتفاقات ناجا لب تو زندگیم شروع به رخ دادن کرد و احساس های بد من که چرا باید اینجوری بشه منی که روی خودم کار می کنم چرا هر روز داره وضعیت بدتر میشه تا این که تو دی ماه به یه مشکل دیگه ای برخوردم که پزشک گفت چیز مهمی نیست توی این سن اتفاق میافته و اصلاً پیگیری نکن ولی من نپذیرفتم و گفتم درسته این موضوع تو پنجاه سالگی طبیعی هست ولی من الان 40 سال دارم و دوست ندارم تو این سن تجربش کنم من هر روز توی تمرین ستاره قطبی از خدا هدایت می خواستم و می نوشتم خدایا هدایتم کن به بهترین راحت ترین سریع ترین امن ترین راه درمان خدایا من مثل آدمی هستم که توی جنگل گم شدم ولی نمیدونم راه درست کدومه تو میدونی من تسلیم هستم در برابر فرمان تو یه روز که خیلی ناراحت بودم رفتم توی سایت نمیدونم چجوری شد که فایل الخیر فی ماوقع آمد دانلود کردم و به پیاده روی رفتم و مشغول گوش دادن شدم (روزها بود که این سوال تو ذهنم نبود که خدایا من دارم تو دوره 12 برم کار می کنم و عمل می کنم این اتفاقات نا جالب برای چیه) فایل الخیر داستان پیرمرد فقیری هست که پیش همه گدایی می کرد و در نهایت با دست خالی به خانه بر می گشت یک روز که از خدا کمک خواست با یک کیسه زر به خانه برگشت بعد از شنیدن این فایل من خیلی دگرگون شدم صحبتهای استاد تو ذهنم مرور می شد خدا اگر هم ظاهرا داره برات مشکلی پیش میاره این دقیقا همون راهی که باید بری و این دقیقاً همون ایده است این دقیقا همون راهی هست که تو رو به هدفت میرسونه هر بلایی که از خداوند میاد رحمت است
توداستان پیرمرد گفت :
من خیلی رو انداختم به افراد ولی رزق و روزی دست تو بود ( گندمم ریختی تا زر دهی رشته ام بردی تا گوهر دهی) تو مثال من خدا منو بیمار کرد تا بهم کسب و کار بده چیزی که مدتها بود درخواستش رو داده بودم گفتم خدایا یعنی چه برنامهای برام داری این تضاد اومده چه کمکی به من کنه ؟
بعد از دوماه من هدایت شدم به مسیری که هم برام سلامتی به ارمغان آورد و هم درآمد و الان با شنیدن این فایل متوجه شدم اگه اون تضاد بیماری نبود من به این را هدایت نمیشدم این ایده ها به گفته نمی شد و این انسانهای فوق العاده سر راه من قرار نمیگرفتند صدای استاد یکسره تو گوشم بود اگه به بیماری مبتلا شدید که بقیه میگن راهی نداره شما به جای اینکه احساس قربانی شدن کنید و در موردش با بقیه صحبت کنید یک لحظه تجسم کنید توی جمعی هستید درباره خوب شدن بیماری تون صحبت می کنید من هم دقیقا همین کارو کردم تجسم کردم خودمو در حالیکه به دوستام میگفتم این مشکل که همه میگفتن درمان نداره ولی برای من درمان شد در طول مدت بیماری من با کسی در موردش صحبت نمی کردم غر نمیزدم گریه و غمگینی و افسردگی و ترس رو تا حدودی سعی میکردم کنار بگذارم چون میدونستم با احساس قربانی بودن مظلوم بودن و جلب توجه دیگران فقط میرم تو مدار پایین تر و اتفاقات بدتر میفته بجاش من خودمو بستم به فایلهای استاد که می گفت هرچه تضاد بزرگتر باشه کنترل ذهن سخت تر میشه و اگه بتونید اون لحظه ذهنتونو کنترل کنید جهان پاداش بزرگترین نصیب تو می کنه و من پاداش بزرگی گرفتم که از کنترل ذهنم نصیبم شد
امیدوارم بتونم تو این مسیری که هستم ثروت زیادی به بسازم و بیام بنویسم که چطور هم به سلامتی رسیدم و هم به ثروت
خواسته من داشتن درآمد مستقل بود و ویژگی های شغلی که دوست داشتم رو نوشته بودم که هم توی خونه بشه انجام داد و هم بیرون هم ازش لذت ببرم و هم ازش پول بسازم خداروشکر تا الان همه چی خوب بوده و من توی مسیر هستم
من سال 98دوره کشف قوانین رو خریدم همون سال یکی از بستگان نزدیکمون و بعدش پدرم از دنیا رفتند که اگه من اون صحبتها رو نشنیده بودم خیلی سخت میتونستم کنار بیام
دوره کشف قوانین جلسه 9 بی نهایت کمک کننده است برای کسانی که عزیزی رو از دست میدند
استاد همه ی دورهاتون عالی اند تشکر میکنم از خانم شایسته عزیر که حوصله به خرج میدند و فیلم میگیرند
با یاد و نام رب الارباب وخالق و تنها قدرت برترکه جان میبخشد به همه هستی وهرچه دارم از اوست
پروردگارا توراسپاس بابت شنیدن این صحبت ها که مرا رشد میدهد وپله به پله بالاتر میبرد
خداراسپاس بابت استاد عباس منش ومریم جان که تورا در وجود استاد وصحبت ها میبینم ودرک میکنم
خداراسپاس بابت این سایت بی نظیر وتوحیدی که هرچه گفته میشود از تو نشات می گیرد
با هدایت رب مینویسم که هدایتم میکند به بهترین ها
سلام و درود به استاد جان که هرروز بهتر وخوشتیپ ترمیشوید
چقدر فایل عالی بود چقدر دوست داشتم در موردش بنویسم
استاد من از اون افرادی بودم که خدا را شکر میکردم بابت بیماری پندمیک که چقدر برام خیر و برکت داشت
این بیماری از دوستان وافراد منفی دورم کرد وبا سایت شما آشنا شدم و باعث شد در تنهایی خودم بیشتر با خدا خلوت کنم ونزدیک ترشوم
دوره قانون آفرینش را تهیه کردم وچقدر نتایج عالی داشت برام
در دوره قانون آفرینش خیلی عالی صحبت کردید در مورد اینکه اتفاق ها نه خوب هستند نه بد این ماهستیم که به آنها برچسب میزنیم واین کلام شمامثل بیداری من از خواب بود که همه چیز بستگی به دید ونوع نگاه ما داره
من میتونم بگم تاخیر فی ما وقع یا اینکه تسلیم ذهنم بشم وغصه بخورم
بیماری پندمیک برای من دراز خیر بود مسافرت های زیادی رفتم چقدر روابطم عالی تر شد چقدر با خدا خلوت کردم نعمت وثروت برام بیشتر شد به جای دید و بازدید عید بیشتر با همسر وفرزندانم بودم
روی دوره قانون آفرینش کار کردم ونتایج معنوی و مادی داشت برام
یه موردی دوهفته پیش پیش اومد که در ظاهر خوب نبود ولی برام خیر شد
باعث شد حرکت کنم و به تصمیم در زندگیم بگیرم وایمانم دارم برام خیر بود وخیر بوده و خوشحالم که دیدم را تغییر دادم به این اتفاق
استاد یه تکیه کلامی دارم که خیلی من را آروم میکنه درهرزمان میگم همه چیز به نفع من پیش میره والخیر فی ما وقع و واقعا برام خیر میشه همه چیز حتی چیزی که بقیه منفی اش را میبینن
یه مثال میخوام بزنم مادر شوهرم با یه زمین خوردن یه ترک کوچولو در لگن کلا خونه نشین شد والان خیلی وضع بدتری داره پله بیماری های دیگه هم مبتلا شد وراخی بیمارستان شده وخیلی بدتر شده وضع جسمی و روحی اش من خیلی درس گرفتن که باید خودمون به خودمون کمک کنیم وما به خودمون انرژی بدیم ودبدمون را تغییر بدیم واقعا اون وقت برای من خیر میشه
انگار جایزه از خدا میگیریم با نتیجه تغییر نگاه به مسائل بعد میفهمیم که چقدر برامون خیر بوده وخدا همیشه برای ما خیر و خوبی میخواد
با دوره شیوه حل مسائل که دید من را تغییر داد به مسائل که باور کردم همه مسائل راه حل دارن وراه حل ساده دارن واقعا راه حل ها هم میاد
پس باید روی باورهام ونگاهم به زندگی وخودم خیلی کار کنم که همه چیز بستگی به من داره که چطور برخورد کنم با هر مسئله ای
خداراشکر که در فرکانس شنیدن این صحبت ها ی استاد جان بودم
خدا را شکر که هستم وهستی خدا جونم
سلام استاد محترم و دوستان صمیمی
الهی هدایتم را سپاس
تجربه من اینه که
دانشگاه مقطع ارشد قبول شدم ، کارای ثبت نام انجام شد ، شهریه ثابت هم واریز کردم ، تا اینجا اتفاق خوب و مثبت و خواسته ام بود.
رفتم برای انتخاب واحد اونجا متوجه شدم که مجازی پذیرفته شدم و معنیش اینه که طی پلتفرم خاصی کلاس ها برگزار میشه که روی گوشی من نصب نمیشد ، و عملا راه ارتباطی با دانشجو و استادها قطع میشه و باید خودم میخوندم
همون روز و ساعت تصمیم گرفتم انصراف بدم ،، چون گذروندن ترم بدون کلاس و استاد رو در توانم نمیدیدم
برای عودت شهریه هم گفتن باید نامه نگاری بشه و کلش رو برنمیگردونن ، خلاصه اون ذوق و شوق به یه حس و حال بد تبدیل شد
محوطه دانشگاه چند دقیقه ای نشستم ، قوانین رو هم نمیدونستم ،، ولی یه حسی بهم میگفت حتما دلیلی داره
برگشتم خونه مدتی تلاش کردم برای نصب پلتفرم ، و موفق نشدم ،، چند روزی ذهنم خیلی درگیر بود ، نهایت تصمیم گرفتم خودم کتابا رو تهیه و شروع کنم
دو ترم خودخوان پیش رفتم ( خودم میخوندم و امتحان میدادم ، سخت بود ولی نه زجر آور )
ترم سه ، برنامه روی لبتاپ که تازه خریدیم نصب شد و دیگه کلاسا رو میتونستم شرکت کنم ، بماند که اینم داستان خودش رو داشت ، اینکه نت و برق قطع نشه و فایل ارائه بموقع اپلود بشه و غیره ️
البته که همون ترم اول به این نتیجه رسیدم که با شرایط من ، اصلا باید همین مجازی قبول میشدم ،چه از لحاظ بعد مسافت و زمانی که ازم میگرفت ، خستگی راه و نبود وسیله عمومی ، چه هزینه رفت و برگشت ، چه هماهنگی با خانواده
و اونجا باور کردم هدایت خداوند رو برای تمام اتفاقات و بسته شدن بعضی درها ( اینکه عودت شهریه انجام نشد ،، اگه شهریه عودت داده میشد قطعا ادامه نمیدادم )
از اون روز هر مسئله ای پیش میاد ، میگم حتما دلیلی داره ،، سعی میکنم آرامشم رو حفظ کنم تا بهتر تصمیم بگیرم ، جنبه های مثبت رو ببینم
خیلی ممنونم بابت همه آگاهی های بینظیر