اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت - صفحه 35
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/04/abasmanesh-6.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-04-21 07:42:342024-05-10 05:52:37اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوتشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم خدای وهابم خدای رزاقم سپاسگزارم
سلام عزیزان جان
روز155
اتفاقات مشابه نتایج متفاوت
خدایا شکرت که امروز هم فرصتی طلایی بهم بخشیدی تا تجربه کنم بهترین خودم را
الخیر و فی ما وقع
استاد این جمله شده ورد زبونم از هر جهت با هر اتفاقی فقط میگم الخیر و فی ما وقع بخدا که دارم باهاش لذت میبرم و معجزات در زندگی ام میبینم
استاد گفته بودم که گلو درد عجیبی گرفته بودم این روز ها با اینکه طبق قانون سلامتی دارم زندگی میکنم و دوسال بود که هیچ دکتری نرفته بودم و هیچ گونه سرماخوردگی نگرفته بودم ولی این روزها داشتم با گلو درد عجیبی دست و پنجه نرم میکردم و میگفتم هر چی که هست خیریتی داره برام
هر چقدر هم اطرافیان میگفتن برو دکتر من میگفتم باید در این امتحان الهی سربلند باشم هر اتفاقی برام بیوفته خیر هست و تا لحظه آخر صبر کردم و واقعا دیگه روز آخر دیگه کار داشت بیخ پیدا میکرد که خدا وند دستهاشو فرستاد تا بهم کمک کنه هم خیر و برکت بهم برسونه هم ایمانم را قوی تر کند دیروز که تصمیم گرفتم نوبت دکتر بگیرم تو شهر خودمون هر چقدر زنگ زدم جوابگو نبود زنگ در حیات بصدا درآمد دوستم اومده بود یه کاری داشت و میخواست بره شهر دیگه ای که نزدیک شهر خودمونه بهم گفت میای فلان جا با هم و برگردیم بهش گفتم من میخوام نوبت دکتر بگیرم برم یه سر دکتر گفت آماده شو بیابریم اینجایی که من دارم میرم با هم میرسیم دکتر هم
اومدم بالا زنگ زدم همسرم گفت برو
خواهرم از یه طرف اومده بود لباسها پسرشو ببره که وقتی دید من درد دارم کمی نیست پیشم تا من نوبت دکتر بگیرم
وقتی دوستم اومد گفت خب حالا برو دکتر
خواهرم گفت من بچه ها رو میبرم خونه خودم تو برو دکتر
اما ه شدیم همه با هم حرکت کردیم رفتیم خواهرم و بچه ها رو گذاشتیم خونشون خودمون هم رفتیم اون شهر دکتر
رسیدیم مطب گفت نوبت ندارم فردا بیا
گفتم از شهرستان اومدم دوستم گفت اشکال نداره ما هم عجله نداریم یه نوبت بزن تا هر وقت که تونستی نوبت ما شد ما میریم تو شهر یه دور میزنیم چه زمانی بیایم خانم منشی خدا دلش رو نرم کرد گفت باشه برین یه ساعت و نیم دیگه برگردین .
ما هم رفتیم داخل شهر کلی دور زدیم و خرید کردیم و کلی جاها رفتیم و لذت هم بردیم و برگشتیم گفت نوبتت نزدیکه بشینید نگاهی سر صدای به روی دیوار ها کردم و داشتم شکر گذاری میکردم به خاطر اتفاقات خوبی که برام افتاده بود تابلوهای زیبایی که روی دیوار بود داشتم نگاه میکردم و لذت میبردم اصلا گلودردم یادم نبود اینقدر حالم خوب بود بعد از چند دقیقه فرستادم داخل بعد از سلام نشستن به دکتر که گفتم و نگاه کرد گفت اگه فردا پس فردا میرفتی دکتر باید حتما چند روز بستری میشدی
همون لحظه تو دلم گفتم خدا هوامو داره خودش منو در بهترین زمان و بهترین مکان و بهترین شرایط هدایت میکند و میگفتم خدا جونم من تسلیمم هیچی نمیدووووونم خودت کمکم کن بهم گفت گلوت آبسه شدید کرده و گوشت هم درگیر شده
چندتا آمپول و سرم نوشت که اونا هم در بهترین زمان و بهترین مکان اومدیم شهر خودمون رفتیم زدیم تا اومدیم خونه ساعت 11شب بود دیگه
و من فقط داشتم میگفتم خدایا شکرت همه کاره ام تویی هوامو داری قول دادی وعده دادی به مو میرسه ولی پاره نمیشه هیچ برگی بدون اذنت به زمین نمیوفته
بخدا قسم استاد با اینکه چندین روز اذیت بودم ولی یک بار هم گله و شکایت نکردم چرا من اینجوری میگفتم یه امتحان الهی باید ازش سربلند بیرون بیام هر اتفاقی بیوفته الخیر و فی ما وقع است من نمیدانم من تسلیمم خودش بهتر میدونه
و همه چی به نفع من شد درسته شرایطم به ظاهر سخت بود چندروز و شب اذیت شدم فیزیکی ولی یک بار هم ذهنم رو درگیرش نکردم فقط میگفتم خیر خداست هر چی پیش اومد خوش اومد باهاش حتی عشق بازی هم میکردم و بخدا حالم باهاش خوب بود
و میگفتم خدایا شکرت که در سلامتی کامل هستم
و سجده شکر بجا آوردم
خدایا شکرت
استاد یه تضاد دیگه که باعث خیر و برکت و رشد و پیشرفت من بود اینکه همسرم به تضاد مالی برخورد . من تونستم ذهنم رو کنترل کنم و به فکر کاری بر ای خودم باشم
دیگه منتظر کمک همسرم نباشم چشمم همش به جیب همسرم بود که ببینم کی میتونم بهم پولی بده
وقتی اون به تضاد خورد درسته برامون سخت بوده و کنترل ذهنم در این مواقع انصافا کار سختی هست ولی من با گوش دادن به فایل هدیه ثروت تو سایت بخودم قول دادم که درآمد داشته باشم و تا یکسال آینده هم به سه برابر. بیشتر برسونمش و الان به لطف خدا و آموزش های شما و تعهد و پشت کار وتوانایی خودم الان به اون درآمد سه برابر بیشتر از زیر صفر رسیده ام و درسته هنوز درآمد بالایی نیست ولی همینکه من تونستم به قولم عمل کنم و قدم بردارم خداوند دست بکار شده و خودش داره بهترین اتفاقات را برام رقم میزنه با نشانه ها باهام صحبت میکنه وقتی ازش خواستم کمکم کرده در هر شرایطی مواظب و نگهبانی بوده من به خدای خودم اعتماد دارم
خداوند داره هر لحظه مرا هدایت و حمایت میکند اتفاقات همه به نفع من داره پیش میره
خدایا شکرت که من همواره در بهترین زمان و بهترین مکان و بهترین شرایط قراردارم
خدایا شکرت که تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم مرا به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای هدایت کن نه کسانی که بر آنها نعمت غضب کرده ای و ن گمراهان
استاد امروز سرحال به لطف خدا بلند شدم با دخترم رفتم کارگاه مینا کاری
بعد دختر به باش پیام داده برام پول بزن
باش براش 30هزار تومان زده بود تا خوراکی بخره من یه لحظه فکر کردم 300هزار زده به دخترم گفتم بیا ببرمت برات یه دست لباس برا ت بگیرم دخترم گفت مامان ،بابا سی هزار تومان زده برام من گفتم نه سیصد زده خودمم هر چقدر کم داشتیم میزارن روی پول لباست
رفتیم در مغازه لباس فروشی بسته بود گفتم حتما خیریتی تو بوده
اومدیم خونه یه لحظه به ذهنم اومد اون سیصد هزار نبود سی هزار بوده واریزی
همون لحظه گفتم خدایا شکرت چقدر تو هوامو داری رفتیم مغازه بسته بود برای همین بود تو هوا منو داشتی پیش دخترم منو سربلند کردی
نرفتیم اونجا بعد من پشیمون برگردم
خدایا شکرت که هر لحظه خودتی که هوامو داری بوووووس بهت
خودت از اون بالا داری همه چی رو برام مدیریت میکنی
حالا خودم پول داشتم اگه ولی مطمئنم که خدا اونو برای یه کار مهمتری که کلی برام خیر و برکت الهی در آن وجود داره نگه داشته من بخدای خودم اعتماد دارم ایمان و توکل دارم باور دارم که خودش همه کاره است و هر لحظه هدایتم میکنه به بهترین راهها ومسیر های سرسبز الهی
خدایا شکرت
برای حال خوبم که همش ازان توست هر آنچه دارم مالک اصلی تویی عاشقتم که عاشقانه عاشقمی
در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم
سلام و درود
من حدود چند ماهی بود که درگیر موضوعاتی بودم که از نظر ظاهری خوب نبودند مسائلی مثل طلاق برای یکی از عزیزانم و مشکلات و تضادهای دیگه که این موضوعات هم من و هم خانواده ام رو به شدت درگیر کرده بود و به دلیل اینکه نمی تونستم ذهنم رو کنترل کنم هر روز غم و ناراحتی این اتفاقات بیشتر و تضادهای بیشتری اتفاق می افتاد دیروز که وارد سایت شدم و از قسمت مرا به سوی نشانه ام هدایت کن این فایل رو گوش دادم تازه فهمیدم من میتونم به تمام مسائل با نگاه دیگه و متفاوتی نگاه کنم و طلاق برعکس چیزی که به ما آموزش دادند همیشه موضوع بد و تلخی نیست و میشه به عنوان شروع جدید بهش نگاه کرد و از دیروز که نگاهم رو عوض کردم هم حال خودم و هم حال خانواده ام بهتر شده و مسائل دارند یکی یکی حل میشن از خداوند سپاسگزارم که من رو هدایت میکنه و از شما هم سپاسگزارم که موجبات آگاهی هستید و زندگی رو با دید متفاوت تری به همه نشون میدید
به نام تنها قدرت جهان
خداوندا من هرچی دارم از آن توست
استاد جان من انتخابی تیم ملی کوراش برای بازیهای آسیایی به دلایلی انتخاب نشدم و بعد از اون اومدم در رشته دیگه کشتی چوخه قهرمان شدم و جایزش کربلا بود که مبلغی برای قهرمان کمتر میگرفتن که به لطف خدا اعزام شدم به کربلا خیلی احساس خوبی داشتم
به نام الله یکتا
درود بر استاد زیبا نگر وآگاه خودم
درود بر مریم نازنین که همراه همیشگی استاد جان هستی بانوی نمونه
استاد جان اونجایی که گفتید ،درعملیات پرتاب راکت همون مرحله ای که راکت بتونه حرکت کنه وتا هر مسافتی که بره این خودش یک موفقیت بزرگ چقدر به دلم من نشست ب یکباره ویژگی کمالگرایی یا بهتره بگم ترمزی که خیلی وقتها مانع احساس رضایت از خودم میشه را فروریخت و باعث شد که برگردم به گذشته ام ومرور کنم و درک کنم که من چقدر انسان موفقی هستم وبودم در زندگیم
من با وجود اینکه ازدواج کرده بودم در دانشگاه پذیرفته شدم ،لیسانسم وگرفتم وقتی نه ماهه فرزندم را باردار بودم مدرک آموزش مدارس ابتدایی مو گرفتم ،وقتی کودک شیر خواره داشتم گواهینامه رانندگی ام را گرفتم ، شنا یاد گرفتم ،مهارت میناکاری وشروع کردم و به یاری الله سالهاست که دراین مهارت مشغول هستم
من یک مادرم یک مادری که حواسش به درس و مدرسه بچه هاشه
مادری که فرزندانش را حمایت میکنه تا در نقاشی موسیقی ورزش فرزندانش مهارت در کودکی کسب کنند
من یک همسر همیشه همراه برای همسرم هستم وجودم همیشه برای همسر و فرزندانم آرامش بخش هست
من یک زن توانمندم که در زمینه تذهیب آواز ،کیک پختن به صورت مهارت برای فروش محصولاتم مهارت دارم
من یک زن بسیار موفقی هستم و همه کارهایی که تاکنون انجام دادم درهر مرحله ای که هست موفق شدم
چقدر نگاهم تغییر کرد استاد جان چقدر احساس خوبی دارم به خودم تبریک میگم
در مورد شرایط به ظاهر نازیبا مثل بیماری کرونا
استاد ما دقیقا شرایطی شبیه شما داشتیم
ما مجموعه باغهایی با خانواده همسرم در شهرکرد داریم زمانی که کرونا اومد وراهها مسدود شد من همسرم دو فرزندم در شهر شهرکرد در ویلامون بودیم در مکانی بسیار بسیار جادویی سرسبز وباصفا
قرنطینه بسیار زیبا
استاد وقتی ما برای رسیدگی به باغمون رفته بودیم قرار بود دو الی سه روز ه برگردیم اصفهان ولی وقتی تمامی شهرها قرنطینه شدن ما اونجا موندیم وخانواده همسرم که همگی باغ داشتند و باید به باغشون رسیدگی میکردند نتوانستند وارد شهر شهرکرد بشوند و به باغهاشون رسیدگی کنند و اینجا بود که همه اونها از همسرم خواستند که براشون کارهای باغ اعم از سم زدن ، هرس کردن آبیاری محلول پاشی و… را انجام بده واین باعث شد که ما کلی درآمد کسب کنیم و همه اون افراد دستمزد ما را پرداخت کردند در عوض خدماتی که به باغشون داشتیم و در مکانی بسیار زیبا هم لذت میبردیم و هم در شرایطی که کسب درآمد برای خیلی ها غیر ممکن بود برای بسیار خیر و برکت داشت و این واقعا نگاه زیبا به شرایط به ظاهر نازیبا بود که برای ما حس خووب بهمراه داشت در صورتی که این شرایط برای خیلی ها منجر به افسردگی و شکست در بیزنس اونها بود من در این مدت چند هفته قرنطینه توانستم روی مهارت هنر م کار کنم و اون را بهبود ببخشم ،توانستم روی حس آرامشم کارکنم کتاب بخونم و کارهای عقب افتاده خانه ام را انجام بدم ، به پسرم که کلاس اول بود در درسهاش کمکش کنم ، از آب و هوای پاک لذت ببرم ،در طبیعت روحمو به خدا نزدیکتر کنم و هزاران خیر و برکتی که وقتی یادم میاد اشک شوق میریزم
خدارا بی نهایت شکر میکنم که در زمان مناسب در مکان مناسب قرار گرفتم و همه چیز برایم خیر مطلق بوده ،نگاه زیبا برداشت صحیح از شرایط و بردن کانون توجه به موفقیتهای هر چند کوچک منجر به قرار گرفتن در مدار موفقیتهای بزرگتر و بیشتر ،رشد بیشتر ما میشود وقتی آگاهانه از دل اتفاق های به ظاهر نازیبا ، نکات و جنبه های مثبت اونها را درک میکنیم کاملا آگاهانه ،این خودش یعنی موفق شدیم ، موفق شدیم که میتونیم به جای حسرت و خود سرزنشی به خودمون بگیم این شرایط به من چی یاد داد ،چقدر قوی ترم کرد آنچه مرانکشد قوی ترم میکند استاد این جمله معروف شماست
وقتی در کارهمسرم مشکلاتی پیش اومد که هر کسی را ممکن بود دچار شرایط سخت روحی کنه ما ذهنمون را کنترل کردیم من و همسرم سکان کشتی که اسیر تلاطم و طوفان دریا شد را به خدا سپردیم و شرایط را با یاری الله مدیریت کردیم کار بسیار. سختی بود استاد
ولی این باعث شد خیلی پخته تر بشیم خیلی از مهارتها را یاد بگیریم رشد کنیم و شکرگذار تر باشیم و اکنون بسیار به خودم می بالم که اینهمه قدرتمند شدم تا بتونم ذهنم را کنترل کنم درباره نازیبایی ها سعی کنم صحبت نکنم و نگاهم را از نازیبایی ها بردارم و بگم سمیه این یک آزمونی بود که سربلند شدی درآن و خداوند پاداشها را بتو داده پس لذتشو ببر و شکرگذار خداوند مهربان باش
باعرض سلام ودرود خدمت همه دوستان واستاد عزیزم ومریم جان️️️. استاد واقعا من اینو باتمام وجودم درک کردم. استاد من وهمسر توزندگیمون به یک تضاد برخود کردیم ومن تازه باشما آشنا شده بودم همسرم درگیر بیماری سرطان شد من شروع کردم باتمام وجود فایلهای شماراگوش کردن وتا جای که میتونستم عملکردن وهمش سپاسگزار خداوند بودم ومیگفتم پا ک ومنزه است خداوند از هر عیبی که به او نسبت دهی واین خیره استاد من ایمان دارم بهاین که شما میگین دید شما به هر اتفاق به اون شکل میده خدامیدونه که این مسئله به راحتی برای ماحل شد نه تنها همسرم سلامتی کاملشو به دست آورد که خداوندرو هزاران مرتبه سپاسگزارم که چقدر زندگیم در همه موارد بهترشد من خدارو پیداکردم️ عاشق خداشدم همسرم چقد تعغیر کرد روابط عالی داریم زندگیمون خیلی زیبا تر ورونتر شده استادعزیزم من هرروز سعی میکنم به شیوه شما زندگی کنم ومیبینم که چقدر زندگی زیبا وعاشقانه است استاد عزیز و مریم مهربان خدارو برای بودن شما عمیقا سپاس گزارم همه شما هم فرکانسهای عزیزم واستاد ومریم بانو رو به خدای خوبو قشنگم میسپارم در پناه حق ️️ ودر پایان. ای ار سیل قنا بنیاد هستی بر کند. تا تورا نوح است کشتی بان ز ظوفان غم مخور.
به نام خالق هستی و هستی بخش خدای بخشنده مهربان و هدایتگر
سلام استاد و مریم جان
نگاه متفاوت به اتفاقات
درست یادمه زمان پندمیک
تمام خونه را تمیز کردیم و یه سری کارهای عقب افتاده را انجام دادیم
مهمانی زیاد داشتیم و زیاد می رفتیم
طوری که پسرم میگفت خونه ما نمیاد و بیاد داخل و خدایی هیچ کدام در آن زمان مریض نشدیم
اما میخوام یه نگاه در مورد از دست دادن عزیزان بگم خب این یه قانون هست تولد و مرگ
عزیزی از خانواده را از دست دادیم جوان بود ولی اینقدر مادر و خواهران اون عزیز دنبال حرف هستند
این اینکار و کرد اون آن کار رو کرد
که باعث شده دیگه کسی نخواهد با رغبت بهشون سر بزند
و الان بعد چندین ماه حتی کسی اجازه عروسی و شادی نداره چرا چون میگن بی احترامی کردید
حالا تو یه جشن شادی روز قبل از مراسم عزیزی از دست رفت و خانواده اون به هیچ کس خبر ندادن جز چند بزرگتر و به آنها گفته بودند
این جشن برگزار بشه بقیه برن
ما امشب تنها می مونیم تا فردا که خبر رو بدهیم
بعد از اتمام عروسی ساعت 1 این خبر گوش به گوش شد
و چقدر برای آن مرحوم شادی و آرامش روح خواستیم و برای خانواده اش صبر با عزت
در مورد یک اتفاق طبیعی از دست دادن عزیز
ببینید چقدر میتونه نگاه ها متفاوت باشه
مطمعن هستم نتایج هم بعد از چندین ماه متفاوت تر هم خواهد بود
واقعا وقتی اتفاقی میافتد دید خود را عوض کنیم و بگیم خیری نهفته است
حتما خیر میشود برایمان
و چقدر میتوان نوشت و درس گرفت و به لطف الهی اجرا کرد در عمل
خدایا هدایتم کن و مرا در عمل به آنچه میاموزم ثابت قدم گردان
شاد موفق و ثروتمند باشید در دنیا و آخرت در پناه خدای یکتا شاد
به نام خالق زیبایی ها سلام به همگی و استاد عزیزم
روزشمار فصل 6 قسمت 155
چند نمونه تو زندگیم که خیلی بولد هست میخوام بگم
استاد اصلا اومدن من تو این مسیر خودشناسی و خداشناسی برمیگرده به همچین تضاد های.
اون سالی که این بیماری پندمیک اومده بوده از یه جایی دیگه کنترلم از دست دادم نگاهم اوایل اتفاقاتی که می افتاد چه در این مثال چه مثال دیگ اصلا خیر نبود در واقع از یک تایمی تسلیم خدا شدم گفتم خدایا من دیگه نمیکشم دیگه کاری از دستم بر نمیاد ذهنم شده بود مرگ عزیزانم و خودم .از لحاظ روحی صفر شدم با دو تا بچه کوچیک و همسری که شغلش مکانیکی بود اصلا مراعات نمیکرد و ارتباطش با دیگران زیاد و در عین حال تمیز نبودن .
دیگه تسلیم خدا شدم که تو همون روزا با استاد عرشیانفر آشنا شدم حدود یک سال و نیم باهاشون بودم کلی از آموزه هاشون گوش دادم دوره خریدیم هم من هم خواهرم .
از اون سال ارتباطم با افراد منفی قطع کروم تلویزیون و اخبار قطع .کم کم اوضاع بهتر شد در واقع چون خبری نداشتم از اطراف آرامشم بیشتر شد حتی اتفاقات دیگه ای که سال های بعدش میافتاد من از همه بی خبر بودم یهو یکی میگفت تو ایران جنگ .
بعدش با شما آشنا شدم و اون بیماری پندمیک برای من الخیر ما وقع شد .
شد آشنایی من با خودم با خدام .
الان بهم بگن برگردی دوباره این مسیر انتخاب میکنی صددرصد جوابم آره .
دومین مثال همین پارسال مهر ماه بود البته این الگو برام یه مقدار تکرار میشد ولی این آخرین بار درجه خورد شدنم زیاد بود .
تو یک رابطه عاطفی با یکی از دوستانم که از اول خودش بهم ابراز علاقه کرده بود شروع شد و من به شدن کمبود اعتماد به نفس داشتم در واقع اون شخص بت کرده بودم دوست داشتم دائم با هم حرف بزنیم در مورد مسائل زندگی ،قانون و… خیلی قبولش داشتم هر دفع تحقیرم میکرد ولی من به بهونه اینکه مهربونم میبخشمش چیزی نمیگفتم ولی از درون ناراحت بودم دوست نداشتم از دستش بدم تا یک روز بدون دلیل برگشت گفت ازت بدم میاد متنفرم دیگه نمیخوام ببینمت حرفات بشنوم هر چی هم گفتم دلیلش بگو هیچی نگفت .
راستش اون روزا نتونستم خودم کنترل کنم اصلا مغزم اجازه نمیداد افسرده شده بودم با اینکه تو سایت بودم تو همون تایم شغل پخش دی جی کالا بهم معرفی شد منم یک فرصت دیدم و به حرف استاد گوش دادم که تو این تایم ها فقط یه ذره آروم تر باشید خودتون سرگرم کار دیگه کنید به اون موضوع فکر نکنید
این شغل هم به شدن آدم درگیر میکنه طوری که من از 7صبح تا بعضی روزا 6 غروب در حال پخش بودم و شب خسته برمیگشتم خونه .کار خونه نگهداری بچه ها .
واقعا وقت نداشتم فکر کنم یک ماه بعد دیگه از این شغل اومدم بیرون چون مورد علاقه ام نبود و وقتم کلا گرفته میشد دیگه آرومتر شده بودم خودم تو سایت مشغول کردم از خدا کمک خواستم بهش گفتم بهم بگو باید چیکار کنم ایراد کارم کجا بود چی رو باید متوجه بشم
که تو نشانه ها عزت نفس میومد یک بارم هم دوره 12 قدم جلسه 3 اومده بود که من دوره 12 قدم داشتم باورتون نمیشه یک ماه فقط روی همین دوره عزت نفس بودم کامنت میخوندم پول دستم بود و یک روز دل زدم به دریا دوره عزت نفس خریدم و شد شروع معجزه ها شروع آرامشم شروع شناخت خودم
من رویا عاشق خودم شدم بچه ها دوره عزت نفس طلای ناب .من تازه جلسه دومش هستم 3 ماه تو جلسه یک و دو موندم دل ندارم برم جلسه بعد بس دارم نتیجه میبینم بس اتفاقات عالی افتاده
من با عزت نفس فهمیدی من ارزش خودم نمیدونستم من خودم لایق بودن آدم های قوی تو زندگیم نمیدونستم با این بی لرزشی اگه آدم های فرکانس بالا میومدن خودم ردشون میکردم و بجاش آدم های غر غرو و کسای که به کمک نیاز داشتن فراوون تو زندگیم جذب میکردم
فهمیدم من دنبال جلب توجه دیگران
فهمیدم من از تنهایی میترسم
فهمیدم من دیگران بت کروم
فهمیدم من خودم قربانی شرایط و آدمها دونستم
من فهمیدم عاشق خودم نیستم ….
الان متوجه ام که اون شکست عاطفی چه منفعتی برام داشته
حالا منه رویا برای اتفاقات کوچولو مثل برگزار نشدن کلاس باشگاه میگم خیر و بعدش هدایت شدم به کلاس شنا که تو کامنت های قبلیم توضیح دادم.
همسرم یک اشتباهی کرده گفتم خیر هنوز نتیجه نمیدونم ولی میدونم خیر .
اگه رویای قبل بودم به هم میریختم توضیح میخواستم چند روز قهر و دعوا بود
استاد بزرگترین دستاورد من از اون سال تا الان آرامش من بود شناخت خودم و خدام بود .
استاد من دارم میبینم ظرف وجودم کوچولو داره بزرگتر میشه به خودم افتخار میکنم آنقدر خودم دوست دارم که نگو .
سعی میکنم خودم سرزنش نکنم بجاش درسم بگیرم
وقتی بچه ام اشتباه میکنه من بیخیالشم برای خودمم همینطور.
آنقدر لذت میبرم تو این مسیر تو این سایت حاضرم ساعت ها همین حا بمونم .
خدایا شکرت که قدرت همه اینا رو فقط فقط به تو میدم اگه تو هدایتم نمیکردی دستم نمیگرفتم من الان مرده بودم
از شما استاد عزیزم سپاسگزارم که از اون اتفاق آتیش سوزی تو بندرعباس درستون گرفتید باعث شد الان این همه آدم تغییر کنن زندگی براشون بهشت بشه .
نور الهی به زندگیتون بباره .
در پناه حق شاد و پیروز باشید.
ردپای روز 155
روز شمار تحول زندگی من فصل ششم
اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت
به نام خداوند هدایتگرم که تمام راهها را با هدایت هایش برایم آسان و دلپذیر کرده است و اگر من کارم رو درست انجام بدم،خداوند کارش رو درست انجام میده!
اگر من در مدار درست و مناسب باشم نشونه ها و الگوهای مناسب هم به من نشان داده خواهد شد تا بهترین شرایط و راه حل ها رو با هدایت های خداوند خلق کنم
به جای شکست از بهبود استفاده کنیم کلماتی که بار مثبت دارن
بجای احساس بد از کلمه ی احساس نامناسب استفاده کنیم
برچسب مناسب به اتفاقات بزنید تا شرایط به نفع شما تغییر کنه این جمله یعنی باید ذهن نجواگر رو گول بزنی و خلاف حرفاشو بهش تلقین کنی و نباید تسلیم حرفای بی ربطش بشی..
اتفاقات خنثی هستند،
یعنی بخودی خود معنایی ندارند بلکه نگاه ما میتونه اونا رو سوخت برای رشد کنه یا هیزم برای جهنم.
الخیر و فی ما وقع اینکه هر اتفاقی که برامون میوفته رو از زاویه ای نگاه کنیم که حتما خیریتی در آن بوده
الخیر فی ماوقع… هر اتفاقی که بیفته یه خیری برای من توشه».و هدایت میشم به مسیرهای بهتر
باید دید مثبت به مسئله داشته باشیم واین ما هستیم که با نگاهی که به مسائل داریم ،اتفاقات ها رو رقم میزنیم.
نشون میده که میخوایم اون اتفاق چه نتیجه ای رو توی زندگی ما ایجاد کنه. و باید.احساس بهتری بده. اون وقت نتیجه هم عوض میشه. دقیقا این موضوع رو من دقیقا توی جابجایی منزل مسکونی ام کاملا درک کردم یعنی برخلاف شرایط ظاهری نامناسب حرکت کردم . انگار اصلا نمی خواستم اون مسایل رو بپذیرم و همش با خودم صحبت می کردم که خداوند خودش داره برام قدم برمیداره
اتفاق های زندگی ما چطور می تونه بهتر بشه؟؟؟
اگر نگاه متفاوتی به اتفاقات داشته باشیم چطور نتیجه ی بهتری بده؟؟؟
کجاها اتفاقات بظاهر بد برامون افتاده ولی ما توانستیم ذهنمون رو کنترل کنیم و توانستیم هدایت خداوند رو در اون اتفاق ببینیم؟؟؟
کجاها برچسب مناسب به اتفاقات زدیم وبعدش اون اتفاق بظاهر ناجالب شده نقطه ی عطف زندگی مون؟؟؟
یعنی بعبارتی تمام قطعات زندگی من متلاشی شده بود .. با مرگ همسرم و بعدش ورشکستگی های پی در پی پولی و مالی و بدهکاری های سنگین و از دست دادن خانه ی بزرگ و زیبایم و ماشین ها و باغ و کارخانه و پول و بلوکه شدن حقوق همسر خدا بیامرزم که یک آب باریکه ای برام بود و تضادهای معنوی و از دست دادند هر آنچه که ساخته بودیم و بعدش تضادهای سلامتی و تندرستی ام و بعدش تضادهای روابط خانوادگی که منجر به از هم پاشیدگی روابط من و دختر و پسرم شد..شکر خدا الان روابطم با دختر خیلی خیلی بهتر شده ولی بازم جای کار داره ولی بازم راضیم چون دو سه سال هست که در مبحث روابط روی خودم کار کردم و در این دوسه سال روابطم هم بصورت تکاملی عالی شده ولی در مورد پسرم مسعلع فرق می کنه و چند سالی هست که پسرم بطور کلی از ما فاصله گرفته هر چند میدونم خداوند خودش باید دلها رو برام نرم و گرم و همراه با عشق کنه و اینو مطمعن هستم که در زمان و مکان درست و مناسب این مسعلع هم به بهترین شیوه حل خواهد شد … بعدش از دست دادن مادر عزیزم بعدش تضاد های دیگری و غیره …. و اون ترس ها و دلهره ها و دل نگرانی ها در روابط با دوستان و اقوام و اطرافیان و بستگان نزدیک که در اثر تمام این تضادها .. زندگیم غربال شده بود شخم زده شده بود و متلاشی شده بود…
و من بعد از آشنایی ام با استاد از نو ساخته شدم و آرام آرام زندگی من رو به بهبود رفته و خدا رو شکر تا به الان همیشه با تکامل پیش رفتم ..اگر چه هنوز به اون هدف اصلیم کمی فاصله دارم ولی همچنان در مسیر هستم
عملیات جدا سازی سریع برنامه ریزی نشده قطعات
گفته های آقای ایلان ماسک عزیز بود.. ایشون گفتند.. این راکت فقط بتونه از خودِ جایگاه سکوی پرتاب بلند بشه و در اون سکو منفجر نشه این یعنی خودش یک موفقیت بحساب میشه
بعد از اون تضادها که بلطف خدا قدم به قدم پیش رفتم بلطف آموزه های استاد عزیزم با کنترل ذهن برای تضادهای بعدی بیشتر آماده گی پیدا کردم بخصوص در اون بحران های شلوغی و قطع اینترنت. شهریور در سال 1401 که زودتر از موعد مقرر باید جابجا میشدم و همچنین تضاد مالی داشتم و همچنین فرصت کمی داشتم که تمام این مسایل رو هندل کنم که داستانشو مفصلا در همون روزها کامنت گذاشتم اینکه با کنترل ذهن و توجه به فایل ها بخصوص گفتگو استاد با دوستان رو خیلی گوش دادم و تمرین کردم و توانستم از اون تضادها هم بخوبی استفاده کنم و تازه فهمیده بودم که تضادها هم نشانه های خداوند هستش و داره مسیرم رو بهم نشون میده و خدا رو شکر هم پولی که لازم داشتم جور شد و هم خانه ی مورد نظرم پیدا شد و هم خیلی راحت جابجا شدم جایی که خیلی بمراتب بهتر و قشنگتر و بزرگتر از محل قبلیم بود و اینطوری مسیرم رو به بهبودی تغییر کرد ..
چقدر خدا رو شکر کردم که بلطف آموزه ها و فایل های استاد این توانایی رو در خودم ایجاد کردم و روی ذهن نجواگرم کار کردم تا در اون لحظات بظاهر بحرانی توانستم ذهنمو کنترل کنم و خداوند هم پاداش و لطف خودشو از من دریغ نکرد و انگار همه چی دست به دست هم داد تا من به بهترین شکل جابجا بشم و هر روز باید خدا رو شکر گذار باشم که حتی در شرایطی که تضادی پیش میاد فقط و فقط باید به خداوند توکل کنیم و ایمان داشته باشیم که خداوند پشتیبان و حامی و محافظ و هدایتگر ماست چون تضادها دوستان واقعی ما هستند البته بقول استاد من هم از هر تغییر و تحولی استقبال می کنم چون زاویه ی دیدگاه من نسبت به قبل تغییر کرده . چون ترس و نگرانی ابزار شیطان هستند و باید بطور مداوم روی ذهنم کار کنم
تعبیر مولانا…
در اگر بر تو ببندد ، مرو و صبر کن آنجا
زِ پس صَبر ، تو را او به سَرِ صَدر نشاند
اگر بر تو ببندد همه رهها و گذرها
ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند
خدایاااا فقط و فقط تو را می پرستم و فقط و فقط از تو یاری می جویم
IN GOD WE TRUST
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد عزیزم و مریم شایسته
و سلامی به گرمی نور خورشید بهاری به همه دوستانم
برچسب درست به اتفاقات بزنیم
دیشب رفتم ی دوش گرفتم برگشتم انقد هم مزه داده بهم گفتم برم بخوابم
اومدم همسرم گفت دلم درد میکنه ی ساعت همینجوری دل در داشت و ما دیر خوابیدیم فکر کنم 3 اینا بود
اولا که اون خیلی ترس داشت اما من همیشه این موقعها آرامش بی حد دارم و دسه بازی ذهنم نجوا کرد اما گفتم بابا خوب میشه چیزی نیست
من همیشه صبحا زود بیدار میشم اما امروز 10 صبح بیدار شدم خیر ماجرا اینجا بود که من تا 10 بخوابم خیلی هم مزه داده و انقد انرژی گرفتم رفتم باغچرو پاک سازی از علف کردم و چقد هم مزه داد شکر خدا خیر ماجرا اینجا بود و به نفع من شد به لطف الله که من کلی استراحت بکنم
چقد درس داره این فایل
اتفاقات رخ میدم استاد درست میگه برچسب درست به اونا بزنیم اینجوری همه چی درست میشه اتفاق رو ما معنی میدیم وگرنه اون اتفاق تا ما بهش معنی ندیم حتا اگه خبلب بد هم باشه و اعراض بشه ازش دیگه رخ نمیده
خود ایلان ماسک داره ی پروژه جدید رو رخ میده میتونه بگه بدبخت شدم میتونه بگه نه یاد گرفتیم مقدار مواد منفجره موشک رو چقدر به کار ببریم
من پارسال کلی سرمایه و ایناس خودم رو در جهت پیدا کردن علاقم خرج کردم
ماشین
ی تیکه زمین
حدود 300 میلیون
خب خرج کردم که کلاس هارو برم
حتا ی مدت زمانی هم مهاجرت کردم تهران
اجاره خونه دادم
اما ناراحت نیستم اصلا به علاقه خودم دست پیدا کردم من عاشق معامله کردن و ارتباط برقرار کردنم
خب الا بشینم بگم اینو از دست دادم نه حتا ی لحضه هم این فکر تو سرم نیومد به خدا قسم
فقط میگفتم اون چیزی که براش علاقه دارم و شب روز ندارم پیدا کنم
و پیدا کردم
تو این اتفاق من فهمیدم تهران رو به اندازه همدان دوس ندارم
شغل هایی رو که امتحان کردم رو دوس ندارم
ورزش که علاقم بود اون چیزی نیست که من بخوام درش کار کنم
کلی اتفاق دیگه رخ داد اما من ازشون گذر کردم به لطف خدا و حاصلش شده شغل مورد علاقم
از ماشین تا خونه من انجام میدم معامله میکنم و الا هم به عطف خداوند باورهام دارن احساس منو درگیر میکنن
و من قلبم براشون باز میشه خداروشکر
و حاصل این همه راه این بود مت به علاقه خودم پی بردم واقعا و الا دارم از زندگی لذت میبرم
واقعا دوتا فکر بود برای من بدبخت شدم یا الا در اوج خوشبختیم
و من الا دارم کیف میکنم به لطف الله مهربان
و ازش سپاس گذارم چون من الا خوشبخت واقعی ام خوشبختی پول و ماشین نیست
استادبارها گفته من تو بندرعباس بودم به اندازه الا احساس خوشبختی میکردم
الا دارم میفهمم استاد چی میگفته تکامل طی بشه میفهمی استاد چی گفته
خوشبختی پول خونه خانواده همسر یا ههر عوامل بیرونی نیست خوشبختی .درونیه خوشبختی همین کامت گذاشتنه به الله بزرگ قسم
خوشبختی گفتگوهای درونی مثبته
خوشبختی حرف زدن با خداوند عزوجل
خوشبختی رسیدن به خداس
خوشبختی پیدا کردن خداوند
خداوند همیشه هست فقط من باید انتخابش کنم
خوشبختی گذاشتن این کامنت
خوشبختی شجاعت و عزت نفس
خوشبختی باورهای توحیدی
و در آخر خوشبختی توحید هست و تمام
استاد عزیزم مرد بهشتی مرد ایمان و عمل صالح
ازت ممنونم که به من فهموندم خوشبختی چی هست
خداوند مهربان ازت سپاس گذارم که منو هدایت کردی و همیشه هدایت گر من هستی
فقط تورا میپرستم و فقط از تو یاری میجویم
کیست وفادار تر از خداوند نسبت به عهد خودش
در پناه سکان بان عالم
شاد سالم سلامت ثروتمند و سعادتمند باشید
آقای زندی دوست عزیز
از خوندن کامنتتون خیلی لذت بردم خیلی عالی نوشتید.
اونجایی که گفتید برای کار موردعلاقتون هم وقت گذاشتید و هم هزینه کردید تا به بهترین شکل یادبگیرید و در این بین خداوند راههایی هم نشان داد که مثلا تو شهر همدان کارکنید و…..
یا هر لحظه لذت بردن و خوشبختی را احساس کردن.اونجاها که هر کدام از خوشبیختیها را نام بردید تک تکشون را خوندم و واقعا هم همینه .حتی کامنت نوشتن هم یک خوشبختی هست .
الان دیگه شما با اون تضادها روبرو شدید و براشون اقدام کردید و طرف خودتون را انجام دادید و حتما خداوند هدایتهای عظیمی برای شما داره .
منتظر شنیدن خبرهای عالی و موفقیتهای فراوان شما هستم.
ممنون از کامنت تاثیرگذارتون
به نام الله هدایتگر
سلام دوستان
ردپای من درفایل155سفرنامه
یکی ازاتفاقات سنگینی که برام من رخ دادهمین چندسال پیش بودکه پدرم برشکست کردوهمین اتفاق به ظاهربدباعث شدکه من رشدوپیشرفت کنم وبرم توبازارودنبال کارباشم ودرامدزایی کنم چون تاهمین 10سال پیش من یک ادمی بودم که خیلی لوس وکم کاربودم وارتباطات اجتماعی ضعیفی داشتم وهمین باعث شدکه ارتباطات خوبی برقرارکنم بامردم وجامعه والان خیلی هاحسرت ارتباطات من رومیخورندکه میگن چقدرتودوستای خوبی داری و همین طورادامه پیداکردتاباسایت استاداشناشدم ودوباره متولدشدم
ویکی دیگرازتضادهای زندگیم فوت پدرم بودکه خیلی برام سنگین بود وبعدش همش دنبال رشدوپیشرفت بودم وکم کم هدایت شدم به مسائل موفقیت وکتاب هاواساتیدوبعدبه استادعریزم وتازه خودموبهترشناختم وتوانایی هاونقاط قوت خودم رو
چندوقته پیش رفتم دکتربرای مادرم که چشمشونوعمل کنندوماقراربودساعت8صبح اونجاباشیم ولی یک ربع دیرتررسیدیم اولش رفتم گفتم که نوبت بدیدبرای عمل مادرم واون خانم قسمت پذیرش قبول نکردوگفت بایدزودترمیومدیدومن بعدش احساس خودم روخوب نگه داشتم وبحث نکردم دیدم چنددقیقه بعدخودش اومدگفت اسم مادرتونوشتم وبهم نوبت دادولی گفت کسی متوجه نشه وباورکنیدبعد ازماهیچ کس روقبول نکردندوهرکی میومدروردمیکردندومیگفتندبرین یه روزدیگه بیاین ووقتمون پره
اینه معجزه کنترل ذهن واحساس خوب وتفکرالخیروفی ماوقع
شادوموفق باشید
سلام بر آقای فردوسی دوست عزیز
کامنتتون خیلی عالی بود و برای من جواب بود.
مخصوصا اونجایی که با ورشکستگی پدرتون مواجه شدید و از این تضادی که ایجاد شده بود نترسیدید و رفتید تو دل ترسهاتون و با ایجاد روابط و ارتباطات اجتماعی تو شغل تون موفق شدید.
وقتی راه درسته و میرید تو دل تضادها خداوند هم درها رو آروم آروم بازمیکنه کتابها و بعد مطالب انگیزشی و بعد آشنا شدن با استاد که خودش یک پروسه تکامل هست .(اینجا هم شما عالی عمل کردید و الان با بودن در کنار استاد وشنیدن کلامشون شاهد رشدو پیشرفتتون هستید).(واقعا خداوند هدایتگر همه ماست ما باید فقط آروم باشیم اون راهها را برامون هموار میکنه خدا راه درست را نشان میده).
همه جا کنترل ذهن شما را به موفقیت رسانده و در بیمارستان هم با کنترل ذهن باز هم خدا بهترین راه را براتون باز کرد.بهتون تبریک میگم بخاطر کنترل ذهن بالایی که دارید .لطفا در این مورد باز هم از کنترل ذهن برامون بنویسید.
شاد و خوشبخت و ثروتمند باشید.