اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت - صفحه 8 (به ترتیب امتیاز)

634 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمد دِرخشان گفته:
    مدت عضویت: 1932 روز

    به نام خدا

    سلام خدمت استاد،خانم شایسته و دوستان هم فرکانسیم

    ابتدا کامنت را با هدایت به خرید دوره شیوه حل مسائل شروع میکنم

    وقتی داشتم این فایل را تماشا میکردم نمیدونم چطوری یه دفعه الهام شد به من که محمد چرا دوره جدید استاد را نمیخری از زمین و زمان که داره نشانه خرید این دوره میباره.آخه چرا داری مقامت میکنی خلاصه تا آخر این فایل را تماشا کرد و سریع رفتم سراغ سراغ خرید دوره و اولین جلسه را گوش دادم بابا خانم شایسته که دیگه ترکونده بود و استادی شدن برا خودشون و نکات بسیار عالی و زیبا را در جلسه اول بیان کردن

    اما در مورد این فایل

    نگرش من در مورد هر مسئله اینه که هر طور ببینیش و تصورش کنی همون طور برای تو اتفاق خواهد افتاد اگه برداشت بد از اتفاق بکنی اتفاق بدی رقم خواهد افتاد و اگر خوب برداشت کنی اتفاق خوب رقم خواهد خورد و این است کل قانون گر چه هنوز هضم و درک و بکارگیری این مطلب برام سخته ولی میدونم که قانون همینه و باید بهش عمل کنم

    منشاء همه اتفاقات زندگی پیرامون ما از نوع و زاویه نگاه ما نسبت به مسائل بوجود میاد

    یه مثال مشهور در این خصوص ساخت لامپ توسط ادیسون بود که بعد از هزاران بار آزمایش لامپ ساخته شد و توضیخ ادیسون برای این هزار بار مسئله تست و آزمون و خطا بود نه شکست مشابه همین اتفاقات در دنیای امروزی ما هم همین شرکت اسپیس اکس و موشک استار شیپ بود که اتفاق افتاد و همه رسانه از اون به عنوان شکست یاد کردن ولی اسپیس اکس از اون بعنوان یه دستاورد یاد کرد و موفقیتی که تونسته به اون دست پیدا کنه شرکتی که هنوز تازه تاسیس و به نوعی تازه کار هست با این همه دستاورد که منجر به عقد قرارداد با ناسا شد.

    ذهن منفی نگر ما شاید به دنبال نواقص و کاستی ها باشه در مورد هر مسئله یا شخصی ولی ما باید به گونه ای روی ذهنمون کار کنیم که با برخورد به هر ناخواسته و خواسته بهترین درک و نکته را برداشت کنیم.

    تجربه من در مورد پاندمیک

    شروع پاندمیک مصادف بود با اوایل آشنایی من با استاد و مسائل قانون جذب و این خونه نشینی بهترین فرصت بود برای کار کردن روی دوره های رایگان استاد و بالا بردن فرکانس و درک قانون جذب و خداشناسی منم که دیگه از خدام بود که دیگه جایی نرم و تو خلوت خودم به صورت ناناستاپ و تمرکزی وقتما بزارم روی این مسائل،منی که یک ذهن منفی نگر و بسته داشتم تبدیل شدم به انسان مثبت نگر و مثبت اندیش،منی که همیشه در مورد مسائل سیاسی و منفی صحبت می‌کردم الان دیگه به ندرت و خیلی کم در مورد مسائل منفی صحبت میکنم و اصلا و صفر در مورد مسائل سیاسی صحبت میکنم و اصلا به همین خاطر اینستاگرام را حذف کردم چون روزی 3 الی 4 ساعت وقت با ارزش منا تلف میکردهمه چیز را میشه با پول خرید ولی وقت را نه،عمری که فقط یکبار به من هدیه داده شده را چرا من باید صرف دیدن کلیپ های مسخره دیگران بکنمشاید عادت کردم به این شرایط خوب و به ندرت به یاد میارم که من چه فردی بودم و چه تغییراتی کردم شاید خودم فراموش کردم و اطرافیان من که با من برخورد میکنن میگن که محمد تو چقدر تغییر کردی

    پاندمیک دست من نبود ولی همزمانی آشنایی من با قانون جذب و شروع پاندمیک همزمان شده بود تا من به نحو احسن تغییر کنم و زندگیم را بسازم

    مثال دوم:امسال عید یه مسافرتی داشتم به شمال ایران من هر غذایی که میخوردم میگفتم به به عجب غذایی بود واقعا لذت بردم دست آشپزی درد نکنه در مقابل دوستم بهم میگفت بابا محمد تو دیگه شورشا درآوردی هر چیزی میخوری میگی عالی بود نون خالی هم بخوری میگی خوشمزش بعد تو ذهنم بهش میگفتم بابا دست خودم نیست که ذهن من بصورت خودکار یاد گرفته همه چیز را تحسین کنه،یاد گرفته که نیمه پر لیوان را ببینه تا نیمه خالی لیوان را،یاد گرفته هیچ کس کامل نیست اگه دو تا عیب داره هزارتا خوبی داره من باید اون هزارتا خوبیش را ببینم نه دوتا عیبشا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      Life time گفته:
      مدت عضویت: 1467 روز

      سلام آقای درخشان روزتون بخیر

      دقیقا من هم در اینستاگرام ، تلگرام ، ایتا ، فیس بوک ، توییتر ، لینکداین ، روبیکا و فضای بلاگفا ، صفحه و کانال دارم اما وقتی کارمو اونجا انجام دادم هدایت شدم پاکشون کنم ، اکانت رو دارم اما اپلیکیشن رو پاک کردم چرا که میدیدم انرژی من مدام داره اینطرف اونطرف هدر میره

      بعضی افراد میگن خوب داشته باش اما نرو داخلش ولی خود آدم میفهمه که اگر داخل گوشی باشه آخرش ذهنت گولت میزنه میگه حالا وقت استراحتته برو و بعد اون چیزی که میری برای تفریح نگاه کنی ممکنه ذهنتو مشغول هم بکنه که حتما هم هست چون داری ورودی میدی به ذهنت

      من فقط ایتا و تلگرام ثابت دارم و تلگرام هم که فیلتره کمتر سر میزنم

      بحث قطع شاخ و برگ های اضافه و حذف نشتی های انرژی یکی از مهمترین کارایی هست که هرفردی تو مسیر رشد شخصیتش هست باید انجام بده

      امیدوارم همواره موفق باشید

      من هم دوره حل مسائل رو دوست داشتم تهیه کنم و اگر هدایتش رسید که خداخودش شرایطشم جورخواهد کرد ، توکل بر خدا

      سپاس از کامنتتون

      خدانگهدار

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    رضوان یوسفی گفته:
    مدت عضویت: 2236 روز

    به نام خدایی که با عشق گِل مرا سرشت

    سلام استاد بزرگوار

    سلام مریم جان مهربان

    سلام دوستان توحیدی و ثروتمندم

    عید سعید فطر بر شما عزیزان مبارک

    استاد و مریم عزیز شما را سپاس بخاطر تهیه این فایل ارزشمند.

    فایلی که کلی ارزش نهفته در وجودمان را بیرون می‌کشد و به ما یادآوری می کند که چقدر تغییر نگاه زندگی را زیباتر و بهشتی تر میکند.

    استاد ما با تغییر زاویه دیدمان داریم زندگی می کنیم اگر این را به این زیبایی از شما یاد نگرفته بودیم، زندگی جهنمی بیش نبود.

    استاد شما دارید از ایلان ماسک تعریف و تمجید می کنید و کارهای اون رو فالو می کنید.

    ولی کاری که شما دارید انجام میدهید،از ایلان ماسک بالاتر و ارزشمند تر است.

    ایلان می‌خواهد مردم رو به سیاره ی دیگری ببرد که خوب زندگی کنند

    و شما مردم را آموختید که در هر جا و هر مکان چگونه خوب زندگی کنند.

    ایلان اگر هم بخواهد افرادی رو بفرستد،مسلما افراد پولدار و متمول خواهد بود

    ولی شما هر کسی که بخواهد خوب زندگی کند را می پذیرد، چه فقیر و بیچاره،چه افسرده و دلمرده ،چه گنهکار و رانده شده باشد، همه در این وادی سلام می توانند، یاد بگیرند خوب باشند و خوب زندگی کنند.

    ایلان می خواهد که ابزارهای راحتی مردم رو فراهم کند.

    ولی شما به مردم می آموزید چگونه با آنچه دارند راحت باشند تا بهتر از آن وارد زندگی شان شود.

    ایلان می‌خواهد کاری کند که هزینه کمتری پرداخت کنی با بهترین کیفیت

    ولی شما می آموزید چگونه درآمد بیشتری برای خرید وسایل با کیفیت تر داشته باشیم.

    استاد اینکه کار شما خیلی ارزشمندتر از ایلان است رو خدای مهربونم به من گفت وقتی که داشتم به عظمت کاری که ایلان گرده فکر می کردم.

    به من یادآوری کرد که از استاد یاد گرفتیم، که روح مان را به پرواز درآوریم، به طبع آن جسم مان به پرواز در می آید.

    به من یادآوری کرد که استاد بهشت رو در همین دنیا داره تجربه می کنه، و ما را در این زیبایی شریک کرده.

    خدایا سپاس گذارم که بندگانی این چنینی داری که دنیا رو متحول می کنند

    یکی روح انسان رو به پرواز در می آورد

    یکی خود انسان را….

    استاد پرادایس انگار مثل شما که اندام رویایی پیدا کردید اونهم یه طراوات خاصی گرفته،از شدت زیبایی رنگ ها می‌درخشید.

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      اسداله زرگوشی گفته:
      مدت عضویت: 1281 روز

      سلام و درود رضوان عزیز

      عید شما هم مبارک باشه عزیز؛ بسیار لذت بردم از نگاه متفاوت، تعبیر و مقایسه جالبی که میان ایلان ماسک و استاد گرانقدر کردید.تلاشها و دستاوردهای این دو عزیز هر کدام در جای خود بی نظیر و ستودنی و تحسین برانگیز است. اما حرفهای که شما به زبان آوردید، حرف دل ما بود و ازین بابت تحسینتان میکنیم و قدردانتان هستم. برایتان رشد، سعادت،سلامتی و ثروت روز افزون آرزومندم دوست عزیز.یا حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    مریم قاصدک گفته:
    مدت عضویت: 1055 روز

    سلام به استاد عزیزم مریم جان و همه دوستان در این سایت توحیدی

    این اولین کامنتم هست که مینویسم چون وظیفه خودم دونستم با تعریف سرگذشتم تایید کنم قوانین بدون تغییر خداوند رو تا هم ایمان خودم تقویت بشه هم شاید برای دوستان مفید باشه.

    من سال 97 درشرایطی که تازه قرار بود زندگی مشترکم رو باهمسرم شروع کنم و هردوتامون هیچ پشتوانه مالی نداشتیم از کارم اخراج شدم ولی اون زمان بااینکه هیچ درکی از قوانین خداوند نداشتم ولی هیچ ترسی به خودم راه ندادم و باتوکل به خدا و نیروی عشقی که تو وجودم بود یک شغل خانگی خیلی ساده رو که ایده ش رو خدا بهم الهام کرده بود شروع کردم.من که تاقبل از این پست مهمی تو شرکت داشتم و با افراد مهمی ارتباط داشتم بعد از اخراجم از کارمحصولات خانگیم رو دستم میگرفتم و مغازه به مغازه واسه فروششون میرفتم.اوایل خییلی برام سخت بود ولی همیشه سعی میکردم حالم رو خوب نگه دارم و انقدر نیروی عشق در من قوی بود که تونستم به حال خوب برسم.چند ماه بعد همسرم هم بامن همراه شد وباهم تو خونه محصولاتمون رو آماده میکردیم و میبردیم میفروختیم.الان که دارم فکر میکنم شاید یکی ازبهترین اتفاقهای زندگیم اخراج از کارخونه و دور شدن از محیط متشنج و پراز استرس اون باشه.الان کلی وقت آزاد داریم و اوقات خیلی خوشی رو کنارهمسرم میگذرونیم.

    دوران کرونا هم که همه می نالیدن ما بالاترین فروشهامون رو ثبت کردیم درصورتی که شاید باورتون نشه کار ما ارتباط مستقیم با جشن و عروسی و مهمونی داره و شکر خدا هر ماه داره درآمدمون بیشتر میشه مخصوصا از وقتی که کمتر از یکسال پیش با استاد آشنا شدم و دارم روی خودم و باورهام کار میکنم.از سال97تاحالاخداروشکر درآمدمون 40برابر شده چون سعی کردم تو همه این سالها حالم رو خوب نگه دارم و در حد توانم به خداوند توکل کنم و نظر دیگران برام مهم نباشه.متشکرم که وقت گذاشتید و کامنتم رو خوندید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  4. -
    رضا نظری گفته:
    مدت عضویت: 1100 روز

    سلام عرض ادب به استاد عباسمنش عزیز وکسانی که وقت میزارن کامنت بنده رو مطالعه میکنند.

    قبل صحبت باید بگم چقدر لذت بردم ازاین فایل و توضیحات تاثیر گذار شما واقعا ازتون سپاسگزارم .

    ومیخوام درادامه از یکی از اتفاقات وتضادهایی که برام تو دوسه ماه اخیر رخ داده صحبت کنم

    حدود 2 ماه پیش به صورت ناگوار من پدرمو که داخل زندگی همه چیز من بود ازدست دادم پدرم ار لحاظ جسمی کاملا سالم بود و هیچ گونه بیماری خاصی نداشت.یادمه شب بود که من بیرون بودم و مادرم با من تماس گرفت وگفت که پدرت حالت تهوع داره زود خودتو برسون خونه ومن بالا فاصله خودمو رسوندم خونه ودیدم پدرم اصلا حالش خوب نیست ومن دراون لحظه واقعا گیج سردر گم بودم که چیکار کنم به سرعت سعی کردم پدرمو ازلحاظ روحی آروم کنم که بی فایده بود.با اورژانس تماس گرفتم چون کاری دیگه از دستم برنمیومد ویادمه من فقط سعی می‌کردم بخدا توکل کنم وذهنمو کنترل کنم به گونه که همه چیز درست میشه وپدرت خوب میشه.

    حدود 10دقیقه قبل از رسیدن اورژانس من پدرمو ازدست دادم وواقعا توی اون لحظات اصلا زبونم بن اومده بود وکاملا شوکه شده بودم از این اتفاق که چرا این اتفاق برای من باید رخ بده و در اون ساعات فوت پدرمو انکار می کردم و باور نمیکردم که پدرم فوت شده وناراحت خشم زده بودم تا اینکه 2یا3ساعت از اون اتفاق گذشت من کم کم پذیرفتم فوت پدرمو. بعداز اینکه پذیرفتم تنها کار که کردم با خودم خلوت کردم افتادم یاد اموزش های استاد وهمون موقع سعی کردم با فایلهای شما ذهنم آروم کنم و یادمه فایل بود مربوط به کنترل ذهن بود ومن تو اون شرایط اون فایل چندین چند بار گوشش دادم که استادم درمورد توانایی کنترل ذهن درشرایطی که اوضاع وشرایط بد پیش میره صحبت میکردن و از مثال های خودشون می‌زند وی جا اون فایل از زمانی گفتن که به ی تضادی بر خورده بودن وپسرشونو از دست داده بودند و تونسته بودن ذهنشو بعداز 3یا 4ساعت کنترل کن اشاره کردند.ومن همون موقع که اینو شنیدم اصلا حالم دگرگون شد واون ی تیکه فایلو بالای صدبار گوشش کردم و تونستم کم کم ذهنمو منطقی کنم که اگر استاد تونستن ذهنشوکنترل کن چرا من نتونم! واز اون ورم قانونو با خودم تکرار میکردم که احساس بد=اتفاقات بد واحساس خوب =اتفاقات خوب ومن با یادآوری قانون وگوش دادن اون فایل به جرئت می تونم بگم فقط یک روز احساسم بد شده بود وبعد ازاون دیگه نزاشتم حس حالم بد شه

    و کنترل ذهن =کنترل زندگی واوضاع وبه قول خداوند که می فرمایند‌:وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُکَ إِلاَّ بِاللّهِ وَلاَ تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَلاَ تَکُ فِی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ إِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَواْ وَّالَّذِینَ هُم مُحْسِنُونَ» (نحل: 127ـ128)؛ صبر کن، و صبر تو فقط براى خدا و به توفیق خدا باشد، و به سبب کارهاى آنها اندوهگین و دلسرد مشو و از توطئه‏هاى آنان در تنگنا قرار مگیر. خداوند با کسانى است که تقوا پیشه کرده‏اند و کسانى که نیکو کارند.

    و شغل وعشق علاقه من در حوزه تولیدی پوشاکه وبعداز گذشت ی هفته از دست دادن پدرم به تضاد دیگه داخل کسب کارم بر خوردم واون این بود که ما با چندتا از تولیدهای بزرگ شهرمون به صورت قراردادی کار میکردیم ولی چون نتونسته بودیم کارهای قبلی که به ما داده بودن براشون آماده کنیم دیگه به ما کار ندادند و ما به مدت چندین هفته بیکار بودیم واوضاع وشرایط به جایی رسیده بود که من پول اجاره گارگاه وکسانی که داخل اون گارگاه کار می‌کردند رو نداشتم بدم ومن به ظاهر از نظر دیگران و خودم به تهه خط رسیده بودم وشب تا صبح فقط فایلهای استاد گوش می کردم و به خودم می گفتم به مو می رسه ولی پاره نمیشه من هر طور شده باید ازاین اوضاع وشرایط خودمو نجات بدم ویاد ی جمله طلایی در اون موقع از استاد افتادم که(اگر به اوضاع و شرایط نامناسب بتونی جوری نگاه کنی که میخوای باشه وبهت احساس خوبی بده شرایط جوری پیش میره که میخوای باشه)

    ومن سعی می کردم اون شرایط بیکاری بده کاری و…رو نبینم بهش فکر کنم درموردش صحبت نکنم و کانون توجه وتمرکزمو از روش بردارم وبزارم روی زیبایی ها روی اون اوضاع که میخوام برام اتقاق بیفته.واین باور داخل ذهنم رشد دادم وبعداز دوسه روز که گذشت وی روز که در خیابان می رفتم و هدفون زده بود داخل گوشم و به فایلهای استاد گوش میکردم به صورت معجزه آسایی به یکی از استادکارانی که یکی از بزرگترین تولیدی های پوشاک شهرمون داره برخوردم وشروع به احوال پرسی کردیم ازم پرسید اوضاع کارچطوره ومن براش توضیح دادم که فعلا گارگاهو تعطیل کردم اینا…… وایشون گفت اتفاقا من دنبال ی چندتا تولیدی می گردم اگه مایل باشی باهم همکاری کنیم .وقتی اینو شنیدم خیلی خوشحال شدم واز خدا کلی سپاسگزاری کردم بخاطر هدایش ومن قبول کردم وبعداز گذشتدیک ماه از اون داستان هدایت تونستم بدهی ها رو کامل بدم و در یک ماه درآمدم نسبت به قبل بیش تر کنم یعنی 5برابر .

    وازاون روز که تونستم ذهنمو کنترل کنم ودر برخورد با مشکلات ومسائل طوری بهشون نگاه کنم که به من احساس خوبی بده شرایط زندگی من هیچ ربطی دیگه به گذشته نداره چون جهان مادی ما با تضادهاست.

    وازشما استاد عزیز م بسیار سپاسگزارم بابت وجود شما درزندگیم وتغییراتی که رخ داده‌.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  5. -
    لیدا موسوی نسب گفته:
    مدت عضویت: 2050 روز

    به نام خدای مهربانی ها و فراوانی ها

    سلام به استاد عزیزم و مریم جان دوستداشتنی

    خدا را شاکرم که همیشه در حال هدایت کردن ماست به شرط ایمان داشتن به او

    واقعا خدا را شکر که همیشه از یه طریقی قانون رو به ما یادآوری میکنه

    به شما الهام میکنه چنین فایلی ضبط کنید با عشق

    و ما اونو ببینیم و شکرگزار نعمتهایی باشیم که تا الان به ما داده و دوباره هم میده

    کل فایل رو درحال گریه کردن بودم

    خدا را شکر برای این فراوانی و قدرت خلق که به بشر داده و این کار بسیار بزرگی که ایلان ماسک کرد

    و همه در حال خوشحالی کردن بودند

    منم بسیار لذت بردم

    و خداوند رو هزاران بار سپاسگزاری کردم

    و اما موضوع فایل (الخیر فی ما وقع)

    استاد جان من همین الان در اون موقعیت به ظاهر بد هستم

    دختر 13 ساله ی من،بیمارستان بستری هست

    و من الان پیش تختش نشستم و در حال تایپ کردن هستم.

    من در کل آدمی هستم که ساده میگیرم مسائل رو

    اما این چند سال که با شما هستم دیگه خیلی راحتتر میگیرم و همه هم تعجب میکنن و من رو آدمی خونسرد و نترس و گاهی هم میگن بیخیال هستی

    ولی نمیدونن که من توسط شما به خداوند نزدیکتر شدم و دیگه نه ترسی دارم و نه غمی

    البته ادعا نمیکنم کاملا اینجور باشم اما خیلی خیلی بیشتر از اطرافیانم اینجور هستم.

    الان در رابطه با موضوع دخترم من مرتب ذهنم رو کنترل کردم

    همش گفتم خدایا خودت حواست بهش باشه

    من ایمان دارم که اتفاق بدی نمی افته

    در صورتی که اطرافیانم خیلی حالشون خراب بود

    بعد که داستان یه بچه ای رو شنیدم که در اثر این بیماری به کما رفته

    بیشتر سپاسگزار خدا شدم که برای ما به خیر گذشته

    و با چند روز تحت نظر بودن و دارو گرفتن خوب میشه خدا را شکر

    این اتفاقات و به خیر گذشتن ها برای اینه که من به خدا سپردم همه چیز رو

    من ایمان دارم که اون بهترین اتفاق رو برای من رقم میزنه

    خدا را شکر

    این فایل و اتفاق باعث شد که دوباره به یاد بیارم اتفاقات گذشته رو

    و سپاسگزاری کنم و سپاسگزاری کنم تا زمانی که زنده هستم

    ماشین ِ ما قبلا تو پارک بوده و ماشین سنگین بهش خورده و شیشه هاش خورد شده

    من خدا را شکر کردم که کسی داخلش نبوده که اتفاق بدتری بیفته

    و اطرافیان از آروم بودن من و همسرم تعجب کردن

    روی ماشین ما اسید پاشیدن

    که اونم ذهنمون رو کنترل کردیم

    یکی از عزیزانم رو در اثر بیماری پندمیک از دست دادم ولی من ذهنم رو بعد کمی گریه کردن و ناراحت بودن که خیلی هم واسم سخت بود

    کنترل کردم

    و داخل دفترم از کارهای خوبی که اون داخل زندگیش کرده بود و مهمتر اینکه خوب و عالی زندگی کرده بود ،بسیار نوشتم

    و گفتم باید درس بگیرم که منم خوب زندگی کنم و به هر چیزی که دوست دارم داخل زندگیم برسم

    و چقدر من آرومتر شدم

    همین بیماری پندمیک رو ،من اینقدر ساده گرفتم و در موردش صحبت نکردم

    و فکرم رو کنترل کردم

    و باز هم اطرافیان گفتند تو دیگه همه چیز و ساده میگیری

    اگر این بیماری فلان کنه و بهمان کنه و…

    ولی من و همسرم و بچه هام این بیماری رو نگرفتیم

    اتفاقاً چقدر به من خوش گذشت

    از دور شدن از بقیه گرفته که روی خودم و دوره ها کار کردم

    تا گشتن و داخل طبیعت رفتن و در کل لذت بردم و خدا را شکر کردم همچین موقعیتی درست کرد

    کسب و کار شخصی و آنلاین خودم رو راه انداختم

    و یه اتفاق هم که ظاهر بسیار بدی داشت

    برای خونمون افتاد که مجبور شدیم کل وسایل چوبی خونه رو ،از سرویس خواب و کمد دیواری گرفته تا کتاب و لباس و….با دستای خودمون دور بریزیم

    یه کم طول کشید نسبت به بقیه ی مسائل تا فکرمون رو کنترل کنیم

    اون موقع هم من هنوز با شما آشنا نشده بودم

    چند ماه بعدش به این خانواده اومدم

    ولی اون مورد هم گذشت و باعث شد کمد دیواری های عالی و با جنس خوب و شیک بزنیم

    یعنی سبب خیر شد

    باعث شد من یاد بگیرم به مال و اموال نچسبم و راحتتر بگذرم

    الان راحتتر از وسایل اضافی خونه و لباسی که استفاده نمیکنیم ،میگذرم

    یعنی خیلی خیلی راحت میبخشم

    اره میبخشم ،چون میبینم این دنیا ارزش نداره و همه ی اینها گذراست

    و بازم سپاسگزارم استاد جان

    که باعث شدید این یادآوری ها برای ذهن ما بشه

    و هر روز سپاسگزارتر از روز قبل باشیم

    دوره حل مسائل فوق العاده ست

    من هنوز برای فایل ها کامنت نزاشتم ولی روی خودم کار میکنم و تمرینات دوره رو انجام میدم

    عالیه عالی

    بازم ممنونم از شما و مریم جان عزیزم

    امیدوارم ببینمتون

    خدا نگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  6. -
    صالح گفته:
    مدت عضویت: 1253 روز

    سلام‌استاد عزیز و خانوم شایسته

    و سلام به همه دوستان

    انسان در جست جوی معنا

    چندین میلیون سال پیش یک ماهی یا حالا هرچی

    تصمیم گرفت از اب بزنه بیرون و زندگی در خشکی رو تجربه کنه

    و امروز ایلان ماسک تصمیم گرفت از اتمسفر زمین بزنه بیرون و در یک سیاره دیگه زندگی کنه

    این داستانه همیشگی پیشرفت بشره

    و طبق بقای اصلح همه نمیتونن قوی باشن و کارهای بزرگ انجام بدن

    همه ادیسون

    انشتین یا استاد عباس منش نمیشن

    اما این افراد برای به دنیا اومدن به نفرات قبلی احتیاج داشتن

    خدا میدونه که اجداد ما از چه جنگ ها و بیماری ها و قحطی ها و حملات حیوانات و ….

    جون سالم بدر بردن تا پدر مادر ما به دنیا بیان و در نهایت ما.

    دوستان ما

    یعنی من

    و شما

    اخرین آپدیت حال حاضر جهان هستیم

    ما قوی ترین هایی هستیم که تا امروز این سیاره به خودش دیده

    فقط باید توانایی هامون رو باور کنیم

    ایلان ماسک باور کرده

    تک تک ما باید باور کنیم

    به قول استاد در فایل اصل بقای اصلح

    ما از میلیون ها بار فیلتر و هربار قوی تر شدن و بهتر شدن اینجاییم

    این چیز کمی نیست!

    ما توانایی هایی منحصر به فردی داریم که هر کدوم میتونیم در کار خودمون ایلان ماسک یا استاد عباسمنش باشیم

    اما ما احاطه شدیم با محیطی بیمار

    ما هرچی تو محیطمون بوده رو دانلود کردیم و روی مغز ما نصب شده

    مغز روز اول یه فلش مموری خالی بوده

    اگه این‌مغز در معبد شائولین رشد کنه درسهای اونارو یاد میگیره

    اگه بین داعشی ها بزرگ بشه درسهای اونارو یاد میگیره

    اگه کنار بیل گیتس رشد کنه ازون یاد میگیره و اگه بین اسکیمو ها یا قبایل ادم خار در اعماق آمازون رشد کنه ازونا یاد میگیره

    امروز اگه میخوای ببینی چیا رومغزت نصب شده و داره اجرا میشه یه نگاه بنداز به زندگی و حال روزت و نتایجی که کسب کردی

    .

    .

    .

    10 درصد افراد در جهان همیشه جز موفق ها بودن

    و 90 درصد جز ضعیف ها و ناموفق ها

    و طبق علم امار

    ما به اون 90 درصد بیشتر دسترسی داشتیم تا اون 10 درصد

    پس طبیعی که ما ازون 90 درصد تاثیر گرفته باشیم

    دلیل اینکه تعداد موفق ها 10 درصد جمعیت جهانه این نیس که موفقیت سخته

    دلیلش توی داشتن باورهای درست

    و باور های نادرسته

    حالا اومدیم تو این سایت

    و بعد از اشنایی با قانون

    و حتی حفظ کردن قانون

    میگیم چرا اوضاع اونجوری که دلخواهمونه نمیشه

    دلیلش اینه که مغز همچنان داره اون زیر

    برنامه های که از قبل روش نصب شده رو اجرا میکنه

    درسته که به زبون میگیم این باور اشتباهه

    اون ترمز باید برداشته بشه

    اون رفتار از فلان باور اشتباه میاد

    این شرکه

    این ترسه ….

    ولی باید عرض کنم که اگه به زندگیت نگاه میکنی و تغییر انچنانی نمیبینی دلیلش اینه که همون باورها دارن خیلی موزیانه اون زیر اجرا میشن و فرکانس میفرستن

    و احساس تورو ناخداگاه بد میکنن

    اگه درطول روز یهو میبینیم احساسمون بد شده

    این یعنی یه باور مخرب داره اجرا میشه

    و راه حل این‌موضوع اینه که انقدر اگاهانه باور های مثبت رو پر رنگ کنیم و اگاهانه انقدر باور های مثبت رو اجرا کنیم که مغز یادش بره که از باور های قبلی و پیش فرضش استفاده کنه

    چون‌مغز عملا نمیتونه همزمان به دوتا موضوع توجه کنه

    راهش فقط همینه

    فقط با روشن کردن لامپ میشه تاریکی رو از بین برد

    و اگه لامپی روشن نکنیم تاریکی کم کم تمام وجودمون رو میگیره

    اگه پیشرفت نکنیم پسرفت میکنیم اگه بالا نریم پایین میریم

    ایلان ماسک رو تحسین میکنم

    پشتکار

    و شور شوقش رو و باورهاشو تحسین میکنم

    جهان ازش حمایت میکنه

    اگه یه کشاورزی دوتا پسر داشته باشه

    یکی از پسر ها بازیگوش باشه و فقط منتظر تموم شدن کار و فرار از مزرعه و پیچوندن کار باشه

    و اون‌پسر دیگه با عشق روی مزرعه کار کنه و هر روز ایده های جدید به پدر پیشنهاد بده

    و شب ها برنامه کاری فردا رو از پدر بپرسه

    و هر لحظه پلن داشته باشه برای توسعه مزرعه

    شما جای اون کشاورز باشین

    مزرعه رو دست کدوم پسر میسپارین؟

    کسانی که به گسترش جهان کمک میکنن تحت حمایت الله هستن

    استاد ازت ممنونم بابت این فایلی که با قدم زدن دور دریاچه باصفا ترش کردی

    واقعا هیچ جا خونه ادم نمیشه

    خونه یه چیز دیگس

    بدرود..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  7. -
    سپاسگزار گفته:
    مدت عضویت: 1378 روز

    به نام خالق مهربانم

    سلام به مریم بانوی عزیز، استاد بزرگوار و تمام دوستان گلم

    آقا من بازم اول کامنت تاکید کنم که سپاسگزار، فامیلی من هستش نه اسم مستعارم ( کلی استیکر رقص و خوشحالی )

    بریم سراغ این فایل فوق العاده، استاد عزیزم سپاسگزارم که به این زیبایی و سادگی قوانین را بیان میکنید و چه مثالهای زیبا و کاربردی میزنید برای فهم بهتر ما.

    و خدا رو شکر به خاطر این استاد، به خاطر این حرفهای فوق العاده، به خاطر مریم عزیز و مهربووون، به خاطر این فضا و هوای عالی، به خاطر این فراوانی و وفور نعمت که دارم به چشم میبینم، خدا را صد هزاران بار شکررررر.

    و امااااا تجربه ای که میخوام براتون بگم، یه کم طولانیه و مجبورم یه کوچولو از قبلتر شروع کنم و شرایط را بگم؛

    آقا ما از اول زندگی مشترک مون خدارو شکر یه زندگی فوق العاده و زیبا داشتیم هرچی میخواستیم بود، از اول خونه مستقل، شغل و درآمد خوب، روابط عالی و عاشقانه و بعد هم فرزندان سالم و زیبا و یه جورایی تو فامیل زبانزد بودیم، وقتی کسی خونه مستقل نداشت ما داشتیم وقتی کسی ماشین نداشت ما داشتیم و…..

    تا اینکه به دلایلی یه ورشکستگی بزرگ رخ داد برامون، حدود 5 سال پیش، بزرگ برای این میگم که شما تصور کنید … ماشین رفت، دوتا خونه درجه یک از هر نظر داشتیم که اونم بالای طلب طلبکارها رفت، طلاها رفت …. آقا ما دیگه هییییچی نداشتیم ولی با وجود فروش خونه ها و ماشین و طلا و…. هنوز 40 ( چهل) تا طلبکار داشتیم که همشون از ما چک داشتن و همه شکایت کرده بودن و دنبال گرفتن جلب و انداختن زندان.

    همه میگفتن زندگی تون تموم شد با این همه طلبکار شوهرت میره زندان تا آخر عمر و هر وقت بهش مرخصی بدن میاد و شما را میبینه. خیلی از دور و بریام و حتی نزدیک ترین افراد خانواده ام از سر دلسوزی گفتن دختر بیا و طلاق بگیر این شوهر و زندگی برای تو تمام شدس و….‌‌

    ما رفتیم زیر زمین مادرم با یه حال و یه اتاق و آشپزخونه کوچیک و دوتا بچه…

    باهم فکر کردیم تصمیم گرفتیم حرف بقیه را نشنویم ، تصمیم گرفتیم قبول کنیم اگه این اتفاق افتاده خودمون مقصر بودیم، تصمیم گرفتیم پیش هیییچ کس دردو دل نکنیم حتی جلو بچه ها هیچ حرفی نزنیم حتی وقتی دوتایی تنها هستیم از نا خواسته ها حرف نزنیم، تصمیم گرفتیم تا میتونیم شاد باشیم هر چند خیییلی سخت بود، تصمیم گرفتیم فقط روی خدا حساب کنیم.

    ما به مرحله ای رسیده بودیم که هیییچ کس نه بابام نه داداشم نه پولدار فامیل و نه هیییچ کس دیگه ای نمی تونست مشکل ما را حل کنه

    یادمه به خدا می گفتم خدایا من مشکلی دارم که همه بنده هات از حل کردنش عاجزن خدایا فقططططط تو میتونی.

    آقا شروع کردن به نصیحت ما، همه شده بودن کارشناس، یکی میگفت برید توبه کنید، یکی میگفت حقتونه، یکی میگفت فقط باید متوسل بشید به ائمه تا نجاتتون بدن و… یادمه یه شب دایی ام میگفت دایی جان وا نده محکم باش و….

    و من از یه جایی اصلا حرف هاش را نمیشنیدم و فقط این شعر مدام تو ذهن و قلبم تکرار میشد:

    باید پارو نزد، وا داد

    باید دل را به دریا داد

    خودش میبردت هرررجا دلش خواست

    به هر جا برد بدون ساحل همون جاست.

    ( در واقع این شعر که من کامل ننوشتم یه جورایی شرح کامل زندگی مون بود).

    خیلی وقتها ناراحت میشدم ولی با خودم عهد بسته بودم که با احساس بد نمونم و همش این شعر تکرار میکردم:

    مرا عهدیست با شادی، که شادی آنِ من باشد

    مرا عهدیست با جانان، که جانان جااان من باشد

    به دست خویشتن فرمان به دستم داد آن سلطان

    که تا تخت است و تا بخت است، او سلطان من باشد.

    همسرم هم در این مدت واقعااا عااالی عمل میکرد و از اتفاقات بد و حرف و حدیث ها که کم هم نبود هیچی نمیگفت، میرفت مغازه و سعی میکرد عالی عمل کنه در صورتی که روزی نبود که چهار پنج نفر از طلبکارها نیان در مغازه و ….

    خلاصه همه طلبکارها رفتن چک ها را گذاشتن اجرا و چون به دادگاه ثابت شد ما هیچ ملک و دارایی نداریم برامون قسط بندی کردن، یادتون هست گفتم چهل تا طلبکار داشتیم حالا همه قسطی شده بود و ما باید ماهانه به هر کدوم قسط می پرداختیم و هر بار می رفتیم دادگاه و رسید می گرفتیم وگرنه اونا میتونستن دوباره برن دادگاه و اعتراض کنن که قسطش را نداده و دادگاه همووون روز مامور می فرستاد برای جلب.

    اماااا نتایج کم کم شروع شد:

    9 ماه بعد از اون اتفاق من آزمون استخدامی آموزش وپرورش شرکت کردم، هیچ کس غیر از خودم و شوهرم نمی دونست. اون سال ظرفیت برای شهر ما خیلی کم بود و فقط یه خانم و سه آقا استخدام میشدن.

    با این اوضاع من خیلی امیدوار بودم، رفتم از منابع اعلام شده، کلللی کتاب دست دوم تهیه کردم و نشستم به امید خدا به خوندن و نکته برداری و… و فقط حدود چهل روز برای خوندن فرصت داشتم، و در صورتی که 7 سال از درس و دانشگاه و زمان لیسانس من گذشته بود و تو این مدت مطالعه هدفمند و خاصی نداشتم ولی به امید خدا شروع کردم.

    آقا من اون سال در آزمون کتبی قبول شدم،

    وقتی نتایج اولیه اومد سه خانم انتخاب شده بودیم که بالاترین نمره کتبی آزمون را داشتیم و  باید می رفتیم برای مصاحبه اصفهان و بعد از بین ما سه نفر هر کی جمعا از آزمون کتبی و مصاحبه ها نمره بیشتری کسب میکرد نهایتا قبول و استخدام میشد.

    یادمه شب قبل از مصاحبه، چون فرداش باید می رفتیم اصفهان و بدون اطلاع خانوادم نمیشد، رفتم طبقه بالا، برای اولین بار به خانوادم گفتم که من این آزمون شرکت کردم و فعلا در مرحله کتبی نمره آوردم و فردا میرم اصفهان برای مصاحبه.

    آقا حتی اون شب هم به ما رحم نکردن و گفتن حاااالا خیلی هم خوشحال نباش هنوز مشخص نیست، مصاحبه خیلی سخته و فقططط یه نفر میخوان و ..‌‌. ( حتما متوجه شدید که چرا من و همسرم اولش تصمیم گرفته بودیم درباره شرکت در آزمون با هیچ کس حرف نزنیم)

    نتایج بعد از یه مدت اومد و خدا رو شکر من قبول شدم. خانوادم و همسرم خیییلی خوشحال شدن . نمیدونستم چطور از خدا تشکر کنم. من که هیچ وقت حتی فکرش را نمی کردم بتونم معلم بشم، اما انگار اون شرایط به ظاهر بد ورشکستگی از من یه ورژن جدید ساخته بود خیلی قوی و با اعتماد به نفس اونم منی که تا قبل از این ماجرا یکی از مشکلات اساسی ام که منا به شدت رنج میداد کمبود اعتماد به نفس و عدم خود باوری و مشکل در ابراز وجود بود، ولی خدا برام شاهکار کرده بود.

    استخدام شدم و بعد از دوره یکساله در دانشگاه فرهنگیان رفتم سر کار و شدم معلم کلاس اول، تصمیم گرفتم با کمک خدا تمام تلاشم را برای انجام بهتر کارم بکنم، تا حدی که همون سال اول شدم معلم نمونه.

    سال دوم من تصمیم گرفتم ادامه تحصیل بدم و کنکور ارشد دادم، دانشگاه تهران رشته روانشناسی تربیتی قبول شدم اما روزانه نبود و باید هزینه پرداخت میکردم برای هر ترم، اولش منصرف شدم چون اون همه قسط داشتیم و حالا شهریه دانشگاه هم اضافه میشد.

    همسرم که از شور و شوق من برای درس خوندن مطلع بود، باهام صحبت کرد و دلگرمم کرد و نهایتا آخرین شب ثبت نام تصمیمم را گرفتم، پیاده داشتم میرفتم کافی نت برای ثبت نام و با خودم تکرار میکردم: من دختر پادشاه هستم و خدای مهربانم تمام نیازهای مرا به سادگی و زیبایی برآورده میکند.

    آقا ما دانشگاه ثبت نام کردیم، مهر که شد به خاطر کرونا همه مدارس و دانشگاهها مجازی شدن و در واقع من در بهترین زمان در بهترین مکان قرار گرفته بودم چون میتونستم تو خونه باشم، برای دانش آموزان خودم تدریس میکردم و فیلم میگرفتم و کلاسم را مجازی برپا میکردم و از اون طرف خیلی راحت و بدون رفت و آمد به صورت مجازی داخل کلاسهای دانشگاه شرکت میکردم،

    در واقع کرونا برای من یه فرصت شد، و کل دوره ارشدم را مجازی خوندم و مجازی امتحان دادم و با معدل عالی 18/47 قبول شدم ( ناگفته نماند که معدل لیسانس من 17/67 بود و من از اول از خدا خواسته بودم معدل ارشدم بین 18 تا 19 باشه).

    و امااا با لطف و رحمت خاص خدای مهربانم سه روز پیش یعنی 29 فروردین 1402 آخرررررین پرونده طلبکارها بسته و تموم شد.

    این تموم شدن برای هیچ کس حتی خودمون باور کردنی نیست چون خیلی اتفاق بزرگی بود، حتی داداشم که دوست نداشت از وضعیت ما باخبر بشه وقتی فهمید همه تموم شدن باااور نمی کرد، حتی اون پولدار فامیل که همه فکر میکردن اون باید برای ما کاری کنه تا ما نجات پیدا کنیم ولی خودش میگفت این حجم از طلبکاری اصلا جمع کردنی نیس (ولی خدا نگذاشت حتی یه هزار تومنی برامون بده)، اونم با تعجب می پرسه تموووم شد؟؟؟!!!

    حتی بابام که کارمند شورای حل اختلاف هستن و تقریبا هر روز میرن دادگاه برای شغل شون و کاملا با این پرونده ها آشنا هستن براشون باور نکردنیه و از اول باورش این بود که شوهرت میره زندان و گاهی میاد مرخصی و تا آخر همین طوری خواهد بود چون شما که نمی تونید پول این همممه طلبکار را بدید و اون روز حساب کرده بودن که اگه خونه پدر و مادر هامون را هم بفروشیم بازم تموم نمیشن حالا بابام میگه اونایی که بعد از شما دچار این مشکل شدن میان پیش من و منو قسم میدن بگو شما چی کار کردید که مشکلتون حل شد، آخه چطوری؟؟!!

    خدا همه را پرداخت کرد و همه دارن با عقل سلیم خودشون هر جوری حساب میکنن که آخه چطوری؟ ولی نمیتونن یه جواب منطقی پیدا کنن براش.

    تو این 5 سال خدا رو شکر روز به روز زندگی مون بهتر شده، روابط مون عمیق تر و صمیمانه تر ، طلبکارها را دادیم حتی شهریه دانشگاه را پرداخت کردیم، من از نظر اجتماعی خیلی پیشرفت کردم، ارشد روانشناسی تربیتی گرفتم، درآمد دارم و در مورد کارم سال به سال مدارسی که رفتم بهتر از مدرسه قبلی ام بوده و با لذت و آرامش و راحتی بیشتر و بیشتر کار کردم، حتی مغازمون که دچار مشکل شده بود الان کلی جنس داخلش هست و به اصطلاح پا گرفته، خدا شاهده تو این مدت ما بهترین برنج و بهترین روغن و بهترین گوشت و مواد خوراکی را مصرف کردیم، مسافرت رفتیم، هرچی لازم داشتیم خریدیم و ظاهر و لباسمون خیلی خوب بوده، بهترین رستورانها رفتیم با سلامتی و شادی کنار هم بودیم و لذت بردیم و کللللی زیبایی دیدیم.

    تا الان ما فقط از فایل های هدیه و دانلودی استاد استفاده کردیم و هدف بعدی امسالمون ان شاءالله خرید دوره روانشناسی ثروت هست و میخواهیم با تمرکز روش کار کنیم و کسب نتایج عالی و عالی تر، به امید الله یکتا.

    در پناه خدای مهربانم سالم و پر روزی و شاد باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  8. -
    مریم اشکی گفته:
    مدت عضویت: 1580 روز

    بنام خداوندی ک هرلحظه درحال هدایت ماست

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام خدمت عزیزانم

    الان ک این کامنت رومینویسم تقریبا یکساعت ازرسیدن خبرفوت عموی عزیزم درسن 45 سالگی درسلامت کامل ب علت سکته میگذره دلیل اینکه سنشو وسلامتشونوشتم اینه ک بدونین دیگ دراین شرایط مرگ یه عزیز چقدرمیتونه سخت باشه اما اونقدر استادعزیزم مرگ رو برای ما قشنگ توضیح دادن ومعنی واقعی مردن رو یادمون دادن ک اصلا اون لحظه ک این خبرو بم گفتن حتی یه قطره اشکم نریختم وفقط لبخندزدم وتودلم گفتم مبارکت باشه عموجان این وصال رب

    حتی برادرم ک خونش همینجاست وباهم بندرعباس زندگی میکنیم بهم گفت بیابریم ولی من گفتم شمابرین چون دلیلی واسه رفتن نداشتم چون ازنظر منه جدید ن تنهااتفاق بدی نیوفتاده بلکه یه اتفاق شیرین افتاده چ چیزی لذت بخش تراز وصال یارابدی خدایاشکرت

    وقشنگی کارخدا برام همزمانی گوش دادن جلسه 1قدم دو جلسه قرانی قدم یک واین فایل درارتباط بامرگ عزیزان بود وچقدر قشنگ منوآماده شنیدن این اتفاق کرد وازشمااستاد عزیزم نهایت تشکررو دارم ک اینقدر دیدمارونسبت به مرگ زیباکردین

    چقدرعاشق این جمله شدم ازوقتی حقیقت مرگ روفهمیدم((انالله وانا الیه راجعون))

    درپناه الله یکتاشادوپیروزوموفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
    • -
      رضوان یوسفی گفته:
      مدت عضویت: 2236 روز

      انا لله و انا الیه راجعون

      سلام مریم جان

      تحسین ات میکنم بخاطر دیدگاه قشنگ ات

      و تحسین ات میکنم که میتونی بر نظر و عقیده ات پاینده باشی. من مشکلی که دارم هنوز نمی توان بگم نمیام مراسم، گرچند با مسئله مرگ مشکلم کمی حل شده.

      ولی این که راحت گفتی من نمیام واقعا شهامت و عزت نفس بالایی می‌خواهد. احسنت به شما. که حرف مردم برایتان بی اهمیت است.

      ان شاءالله عموی شما در جوار رحمت الهی در فردوس برین متنعم به نعمات الهی باشند. الهی آمین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        مریم اشکی گفته:
        مدت عضویت: 1580 روز

        بنام خداوندی ک هرلحظه درحال هدایت ماست

        بسم الله الرحمن الرحیم

        سلام خواهرقشنگوعزیزم

        عکس پروفایلت روخیلی دوست دارم ایشالا یه روزی هممون درکناراستاد وخانم شایسته عزیزم درپرادایس زیبا ازنتایج فوق العادمون باهم صحبت میکنیم

        بخاطر داشتن دو دوره بی نهایت ارزشمند بهت تبریک میگم

        خداروشاکرم ک اززمانی ک یادم میاد این حرف ونظرمردم برام زیادبولد نبوده ینی تاحدی قابل قبول بوده وازیه جایی ب بعدم ک دیگ کلا توزندگیم کمرنگ شده(مخصوصا بعداز تمرین آگهی تبلیغاتی)جوری ک انگارنیست

        میدونی عزیزم ازیه جایی ب بعد فهمیدم ک اگرمیخوام تغییرکنم پیشرفت کنم بایدازیه جایی شروع کنم حتی اگ خیلی ساده وپیش پاافتاده باشه اونقدر ساده ک مثلا ذهنم بگه خب این چیه این کارمثلا چ تاثیری داره توعزت نفست درصورتی ک همه چیزازهمین کارای کوچیک وب ظاهر ساده شروع میشه وکم کم تکاملی و تساعدی درمارشد میکنه فقط بایدازیه جایی شروع کرد بدون تردید

        برات آرزوی بهترینهارودارم عزیزم ویه روزی کامنتی ازت میخونم ک نوشتی حرف مردم دیگ برات مهم نیست وبه راحتی نه میگی

        ازخدابرات خودش رومیخوام

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    رویا مهاجرسلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2208 روز

    فایل اتفاقات مشابه  اما  نتایج متفاوت

    درود  و  سلام  خدمت استادان  بزرگوارم  جناب  عباسمنش  ارزشمندم  و خانم  شایسته ی  مهربانم.. 

    خانم  شایسته  جان عزیزم   ممنون  و سپاسگذارم  که  بمدت  38  دقیقه  دوربین  بدست  کنار  استاد  عزیزمون  مشغول  فیلمبرداری  بودید و  از  این  بگ گراند  صحنع پرادایس  و  این  فایل پرمحتوا  و ارزشمند   با  صدای  رسا  و  صاف و شفاف  و  زیبایی  های  بینظیر  تمام  قد و یکنواخت  فیلمبرداری  کردید  واقعا  دست بوس  شما  دو  عزیز  هستم 

    همچنین  تبریک  و تحسین  به  استاد  عزیزم  بخاطر  قانون سلامتی  که  چنین  اندام  ورزشی  و  فیت نسی  رو  در  جسم زیبایشان  ساختن..  باور  کنید  چشم  از  این  همه  زیبایی ها  و اون  مناظر  رویایی  و اون  دریاچه ی  نیلگون  و  سرسبزی ها  و  اون  خانه ی  عشق  و امید  بر  روی دریاچه  و آسمان  شگفت  انگیز    به  شوق  و ذوق  هدایت  میشه.. خدایا  بی نهایت  شکر  گذارم..

    و  سلام  به  دوستان  عزیزی  که  با خواندن  کامنت های  زیباشون  به  درک  و  آگاهی  بیشتری  هدایت  شدم  ممنون  و سپاسگذارم..

    سوال های  استاد  با  اون  مثال هایی  که  گفتند  واقعا  منو  به  حیرت  انداخت  و شاید  پنجاه  بار  استاپ  کردم  و نکته  برداری  نوشتم  و ساعت  ها  روی  این  فایل  38  دقیقه   متفکرانه  هنگ  کرده  بودم

    اتفاق های  زندگی  ما  چطور  می تونه  بهتر بشه؟؟؟

       اگر  نگاه  متفاوتی  به  اتفاقات  داشته  باشیم  چطور  نتیجه ی بهتری  بده؟؟؟

    کجاها   اتفاقات بظاهر بد   برامون   افتاده  ولی ما  توانستیم  ذهنمون  رو  کنترل  کنیم    و  توانستیم  هدایت  خداوند  رو  در  اون  اتفاق  ببینیم؟؟؟

    کجاها  برچسب   مناسب  به  اتفاقات  زدیم    وبعدش  اون  اتفاق  بظاهر  ناجالب  شده نقطه ی  عطف  زندگی مون؟؟؟

    استاد  جان  ممنون  و سپاسگذارم  برای  این  طراحی  سوالات  بینظیرتون

    اگر  بخوام  پاسخ  این  سوالات  شما  رو  بنویسم  می تونم  به  دوقسمت  تقسیم  کنم.

    قسمت  اول زندگیم

    اینکه  قبل  از  آشنایی  با  شما  استاد  عزیزم  هست  که   تمام  اون  افکارهای منفی که  در  این  فایل  توضیح  دادید   در  وجود  من  به  تمام  معنا  نهادینه  کاشته  شده  بود  و  هر  روز  بدتر  و بدتر هم شده   بود .

    وقتی  اون  انفجار  بزرگترین  راکت استارت  شیپ    تاریخ  رو  توضیح  دادید  خیلی  به  زندگی  من  شبیه  بود انگار  زندگی  گذشته ام  رو  مرور  می کردم  یعنی  همچون  انفجاری  در  زندگی گذشته ام   رخ  داده بود..   یعنی  بجای  اینکه  از  نقطه ی  شروع  حرکت  راکت  صحبت  کنم   از  قسمت  آخرش   همان  انفجار  میگویم.. 

    یعنی  بعبارتی  تمام  قطعات  زندگی  من  متلاشی   شده  بود  .. با  مرگ  همسرم  و  بعدش  ورشکستگی های  پی در پی  پولی  و مالی  و   بدهکاری های  سنگین  و  از  دست  دادن  خانه ی  بزرگ  و  زیبایم  و  ماشین  ها   و  باغ  و  کارخانه  و   پول  و بلوکه  شدن  حقوق  همسر  خدا بیامرزم  که  یک  آب  باریکه  ای  برام  بود  و  تضادهای  معنوی و  از  دست  دادند  هر  آنچه  که  ساخته  بودیم  و بعدش  تضادهای  سلامتی و تندرستی ام  و  بعدش  تضادهای  روابط  خانوادگی  که  منجر  به  از  هم  پاشیدگی   روابط  من و دختر و پسرم شد..    بعدش  از  دست  دادن  مادر  عزیزم    بعدش  تضاد   های    دیگری  و  غیره  ….  و  اون  ترس  ها  و  دلهره  ها  و  دل نگرانی  ها     در  روابط  با  دوستان  و  اقوام و  اطرافیان و بستگان  نزدیک   که در  اثر   تمام  این  تضادها ..  زندگیم  غربال  شده  بود  شخم  زده  شده  بود  و  متلاشی  شده  بود… 

    قسمت  دوم زندگی  من

    آشنای  هدایتی  من  بسمت  استاد عباسمنش عزیزم

    و  با  تمام  اون  تضادها   به  مرحله  قسمت  دوم  زندگیم  هدایت  شدم و  قسمت  آشنایی  من  با  شما  استاد  عزیزم  و  این  سایت  ارزشمند  و  دوستان  عزیز  این  سایت رقم  زده  شده است

    قسمت  دوم  زندگی  من  همچون  گفته  های  آقای  ایلان  ماسک  عزیز  بود..  ایشون  گفتند..  این  راکت   فقط  بتونه   از  خودِ جایگاه  سکوی  پرتاب  بلند  بشه  و  در  اون  سکو  منفجر  نشه   این  یعنی  خودش  یک  موفقیت  بحساب  میشه

    واقعا  عجب  جمله ی  طلایی  گفته  شده  و  ممنون  از  استادم  که  این  جمله ی  طلایی  رو   از  گفته  های  ایلان  ماسک بیرون  کشیده   و  کلید  رمز  طلایی  رو  برای  تغییر  باورهامون  بهمون  نشون  دادند..

    این  کلمه ی  سکوی  پرتاب  برای  من  کلمه ی  آشنایی است

    زمانی  که تازه  با  استاد  در  کانال  تلگرام  آشنا  شدم  و  بعضا با  عضویت  در  این  سایت  گوهر  نشان  و  این  گنجینه ی  بینظیر   سکوی  پرتابی   برای  من  بوده.‌

    چقدر  جالبه  که  آقای  ایلان ماسک چنین  حرف  مغز  داری  رو  بیان  کردند   پس  ما  برای  شروع  هر  کاری   اگر  مداومت بخرج  دهیم  و  به  هدف  و نگرش مون  توجه  کنیم   و  بخواهیم  اقدام  به  حرکت کنیم  حتی  اگر  یک  قدم  کوچک  به  جلو  باشد  آن  قدم  بظاهر  کوچک  یعنی  موفقیت

    همین  که  ما  تصمیم  گرفتیم  برای  رسیدن  به  اهداف  و خواسته ها  و  آرزوهای  مقدس  الهی مون  حرکت کنیم  و  آن  نقطه ی  شروع  حرکت  و  آن  تصمیم  اولیه  و  آن  افکار  و  نگرش  یعنی  بهترین  تصمیم  برای  شروع  موفقیت    و    قدم  بعدی   یعنی  پایداری  و  مداومت  برای  اون  تصمیم  گرفته  شده ..  حتی  اگر  به  اون  هدف  کمال گرایانه مون  نرسیده  باشیم  ولی  می توانیم  بگوییم  بهبودی  حاصل  شده  است  و  این  یعنی  موفقیت

    قدرت  کلام  بالاست

    عملیات جدا سازی  سریع برنامه ریزی  نشده  قطعات 

    چقدر  خوبع  که  امروز  یاد  گرفتم  بجای  شکست و انفجار  و  متلاشی   ..  این  جمله ی  طلایی  رو  برای  زندگی  گذشته ام  و  تضادهایم  بکار    ببرم  ..  ممنون  استاد  بزرگوارم

    چقدر  کلمات  قدرت  دارند  که   برچسب  این کلمات  تاثیر  بسزایی  در  روند  پیشرفت  می  توانند  داشته  باشند    این  هم  یک  الگوی  فوق العاده عالی  از  افراد  موفق   که  بجای  قبول  کردن  کلمه  ی  شکست  و  یا  ناموفق بودن    بهترین  کلمه ی  جایگزین  رو  مطرح  کردند    عملیات  جداسازی  سریع  برنامه ریزی  نشده ی  قطعات   و  این  جمله  ایلان

    ماسک برای  من  این  معنا  رو  داشت  که تا  اون  قسمتی که  هنوز  قطعات  آن راکت از  هم  جدا  نشده بود  موفق  شدیم  یعنی  کوچکترین  قدم  رو  بجلو  برامون  شادی  آور است  و  احساس  خوبی  داریم… چقدر احساس خوبی رو توصیف کردند

    گفته ی  طلایی  استاد عزیزم..

    تعریفی  که  ما  برای  اتفاقات  قایل  میشیم  نشون  میده  که  اون  اتفاق  چه  تاثیری    در  زندگی  ما  داره

    مثلا من برای سال جدیدم 1402 ساله حلال و راه حل های مسعله هایم نامگذاری کردم و خرید محصول شیوه ی راه حل مسعله ها..

    اتفاقات  خودشون  به تنهایی  هیچ  تاثیری  در  زندگی ما  ندارند  ..  در  واقع  اون  تعبیری  که  ما  براشون  تعریف  می کنیم  به  اون  اتفاقات  معنا  می بخشد  و  آنجاست  که  اون  اتفاقات  تاثیر  پذیر  می شوند

    مثل..  اون  تضاد و  جدایی  در  روابط  عاطفی بظاهر  ناموفق..

    یا  ورشکستگی  های  پولی  و مالی  شرکت  یا  کمپانی و غیره.‌..

    یا  اون  پندمیک  جهانی

    یا  شکستن  دست  و پا   و  یا  هر  تضادی  دیگر

    نکته  ای  که  در  تمام  تضادها  وجود  دارد  این است  که  اون  اتفاق  ممکنه  برای  بعضی  ها  فوق  العاده  عالی  باشد  ..  مثل  خودم  که  الان  وقتی  به  تمام  اتفاقات  و  تضادهایم  می نگرم  میبینم  که  خیلی  هم  برام  مفید  بوده    و الخیر  و فی ما وقع  (  هر  اتفاقی  بخیر و  صلاح  من  است )  رو  خیلی  خیلی  بهتر  و قشنگتر  درک  کردم  البته  بعد از  آشنایی  ام  بااستاد  و  بلطف  آموزنده  های  ارزشمند ایشون به

    این درک رسیدم ..   و  این  جمله  خیلی  خیلی بهم  احساس خوبی  میده  چون  بعدش  بهم  ثابت  شده  که  دلیلی  برای  اون  اتفاق  وجود  داشته  و  خیلی  زود  به  خیر  و  صلاح  اون  موضوع  پی  میبرم و بلطف  هدایت  های  الهی  بمسیر بهتر  و  قشنگتری  هدایت  میشم. زاویه ی نگاهم  به اون  اتفاق بهم  پیام  میده  که  تفکر  بیشتری  داشته  باشم  که  از    اون  اتفاق  چه  بهره ی  مناسبی  می تونم  بگیرم  و  هر  لحظه  فکر  کنم  که  مسیرم  رو  اصلاح  کنم    مثل  زمان  پندمیک  که  بهترین  دوران  طلایی  من  در  کنار  این  سایت  بود  اینکه  یک  استادی  داشتم  که  مدام  ما  رو  راهنمایی  می کرد  .‌  اینکه  به  خلوت  گزینی  هدایت  شدم  تا   خودم  رو  بهتر  بشناسم  و  به  اعماق  درونی  ام  سفر  کنم   اینکه  خود شناسی  و  خدا  شناسی  من  قوی  تر  شد  ..  اینکه  با  استاد  عزیزم  و  خانم  شایسته ی  مهربانم  همسفر  به  دور  آمریکا  بشم  و  از آگاهی  های  روز  افزون  و   آگاهی

    ها و زیبایی  های  سریال  زندگی  در  بهشت  آگاه  بشم..  با  اون  آهنگ  خاطره  انگیز  ملودی  deron  …  واقعا  خیلی  زمان  طلایی بود  و  چقدر  هم  برای  ما  لذت بخش بود..  استاد  عزیزم   ممنونم  که  در  همه ی  موارد  ما  رو  همراهی  کردید  و  در  لذت  های  این  سریال  زندگی  در  بهشت  و  سفر  به  دور  آمریکا  با  خودتون  همراهی مون  کردید  و  تمام  لذت  ها و  آگاهی  های  بینظیر  رو  با  ما  به اشتراک  گذاشتین  و  چقدر  با  شماها  خاطره های  خوب  داریم  استادان  عزیزم  خانم  شایسته ی  مهربانم   ..  دستتون طلا    ممنونم

    رمز  اسرار  این  جهان هستی

    اینکه    تمام  اتفاقات  ما  بواسطه ی  نگرش  و افکار  ماست  و  این  افکار  احساسات  ما  رو  رقم  میزنه  و  توسط  همین  احساسات  واقعیت  زندگی مون  رو  خلق  می کنیم

    اگر  احساس  بدی  داریم   یعنی  افکار  و  ذهنیت  نامناسبی  داریم  واین  بدان معناست  که  سیکنال  نامناسبی  به  جهان  میفرستیم   و  آنچه  را  که  دوست  نداریم و  ناخواسته امان است  رو  بیشتر  و  بیشتر  وارد  زندگی مون  می کنیم 

      پس  نتیجه  می گیریم که  اگر  بتوانیم  برچسبی  به  شرایط  و  اتفاقات  زندگی مون  بزنیم  یک  برچسب  و  یک  نامگذاری  مثبت  به  اون  اتفاقات  بزنیم   

    اون  بدهکاری ها  و  اون  تضادها  در  روابط  عاطفی  و  اون  تضادهای  سلامتی  و  هر  تضادی  که  در  زندگی هامون  داشتیم  و  هر  باوری  و  هر  ذهنیت  معیوبی  که  داشتیم  به  این  درک  رسیدیم  که   فکر  کنیم  کجای  کار  ما  اشکال  داشته  که  باید  تغییرشون  بدیم….چه  تغییری  در باورها  و  ذهنیت مون  باید  ایجاد  کنیم؟؟؟

    در   عملکردمون   چه تغییری باید  بدیم  که  شرایطمون  رو  تغییر  بدیم؟؟

    تمام اتفاقات مالی و پولی و مادی و معنوی ما با باورهای ما رقم می خوره و با باورهامون و تغییر نگرش ها مون .. زندگی مون تغییر می کند..

    در آخر باید بگم .. اگر در زندگی من آن ورشکستگی ها و آن بدهکاری ها و اون انفجار ها ( همان عملیات جدا سازی سریع برنامه ریزی نشده قطعات ) صورت نمی گرفت من هرگز به چنین سایت و استادی هدایت نمیشدم که بتونم خودمو پیدا کنم و زیرساخت های زندگیمو از نو بسازم و باورهای درست و مناسب و قدرتمندی ایجاد کنم و اون باورهای مخرب مذهبی و دیگر باورهای معیوب گذشته ام رو بشناسم و خودمو شناسایی کنم و باورها و ذهنیت هامو پیدا کنم .. باعث شد من خیلی قوی بشم و باعث شد دنیا رو گذرا تر ببینم و هر لحظه ممکنه که این دنیای مادی به انتها برسه و اتفاقات تغییر کنه و اینکه استاد عزیزمون بهمون یادآوری کرد که بفهمیم که رابطه های ما بین فرزندانمون و همسر مون و مادرمون و شغل و کسب و کار و پول و غیره اینها همش یک رابطه ی زمینی است و اینها رابطه های ابدی نیست..

    این رابطه ها بعد از مرگ از بین میره و قبل از تولد هم نبوده و وجود نداشته..

    ممکنه هر لحظه دنیای مادی برامون به پایان برسه و اتفاقات تغییر کنه

    ممنون و سپاسگذارم استاد عزیزم و ممنونم خانم شایسته ی عزیزم

    ارادتمند همیشگی شما

    رویا مهاجر سلطانی

    2023/4/22 آوریل

    1402/2/2 شنبه فروردین

    .‌

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  10. -
    حسن زنگنه گفته:
    مدت عضویت: 1406 روز

    به نام اهورامزدا خداوند بلند مرتبه مهربان

    سلام به استاد گرانقدر و خاله مریم عزیزم سلامی به گرمای خورشید امیدوارم همیشه سلامت خندان و هروز در حال پیشرفت ببینمتون و سلامی هم کنم به تمام دوستان و همراهان سایت عباسمنش

    استاد گرانقدر بازهم مارو سورپرایز کردی دوباره یک فایل و چقدر این فایل درس داره چقدر باور های قدرتمند یعنی این فایل مثل کتاب درسی باید استفاده کرد مثل که یکی آقا اگر میخوای الفبای فارسی اگر میخوای خواندن نوشتن یاد بگیری این فایل اصلی ترین و پایه ای ترین است برای یاد گرفتن قوانین الهی و واقعا استاد عزیزم چقدر درس داشت ازت ممنونم که این چنین فایلهای بی نظیری برای ما زحمت میکشی درست می‌کنی ممنونم ازت

    من این فایل از این جهت می‌خوام بگم خیلی مهم خیلی ها هستن بخاطر همین تضادها و شرایط به ظاهر بد یا شکست جا میزنن و خودشون می‌بازند

    من در سال 94 در کنار کارم که فروشگاه داشتم علاقه شدیدی به تولید داشتم جوری که همیشه در ذهنم و در اهداف و در رویای خودم خودم یک تولید کنند موفق می دیدم

    من درسال 94 یک دستگاهی خرید کردیم و این دستگاه شروع به استفاده کردیم این دستگاه ضعف ها و نقطه قوت های کم زیادی داشت ما برای تولید بیشتر و کارمون قرار گذاشتیم سه تا دستگاه دیگه هم خرید کنیم منتها بخاطر تبادلات بانکی ایران با دنیا این مشکل وجود داشت ما به صورت مستقیم نمی‌تونیم پول واریز کنیم و باید با یک رابط در کشور دیگری که یکی از دوستان ما در ترکیه همیشه زحمت میکشید انجام میداد خلاصه ما پول واریز کردیم تمام موجودی تمام پولی که داشتیم واریز کردیم و دوست ما زحمت کشید دستگاه هارو سفارش داد و کارهاشو انجام داد و ما منتظر ماندیم من تکرار میکنم تمام پول و سرمایه خودمان را دادیم یک ماه گذشت خبری نشد این دوست ما هم یک مشکلی براش پیش اومده بود و ما دسترسی بهش نداشتیم دو ماه گذشت اتفاقی نیفتاد سه ماه و ماه چهارم دوست ما زنگ زد گفت رسید دست گفتیم نه چیزی دست ما نرسید بعد گفت میگه میشه چرا باید خیلی زودتر از این می‌رسید و خلاصه پیگیری کرد و متوجه شد دستگاهای ما زمانی که سفارش داد بخاطر این بیشتر از یکدونه شده ضبط کشور دوست عزیزمان ترکیه شد بعد گفتیم چیکار کنیم با حالت اضطراب با حالت ناراحتی چرا اینجوری شد اونجوری شد اگر اون موقع هم ذهن کنترل نشه خدا می‌دونه چی میشه دنبال مقصر گشتن رنجش های زیاد ووو نگم استاد عزیز خودتون میدونید خلاصه ما با شرکت تماس گرفتیم موضوع اطلاع دادیم گفت مشکلی نداره ما میتونیم بار برگشت بزنیم منتها هزینه اش شما خودتون زحمت بکشید ما هم قبول کردیم گفتیم باشه بعد گفت اون کسی که سفارش داد و اسمش تو سفارش اون باید اقدام کنه ما هم به دوستمون اطلاع دادیم گفتیم شرکت توی چین اینجوری گفت تو برو کارش انجام بده گفت باش من میرم چندروز هر چی تماس گرفتیم جواب نداد پیام تماس هر چی تماس گرفتیم نه خیر جواب نمیده من اولش نگران شدم برای خودش نکنه اتفاقی افتاد بعد میگفتم نه هی نجوای ذهنی می‌آمد سراغم هی می‌گفت نه خالش خوب چقدر شریک های من عصبی شدن بگذریم دوباره بعد چند روز شب بود این دوست من تماس گرفت گفت حسن جان من نمیتونم برم دنبالش یک مشکلی برام پیش آمد اون زمان که من چند ماه گوشی جواب نداده بودم اومد ایران برگشتنی برای من اتفاقی افتاد من زمانی که برگشتم خانوم من از من شکایت کرده بود که چرا رفتی ترکیه با خانوم جدیدت چرا بچه خودتو تنها گذاشتی و جلو خروجش بسته بود اون هم به دلیل اینکه تازه مهاجرت کرده بود به کشور ترکیه من نمیتونست مهریه خانومش که مبلغ خیلی زیادی هم بود پرداخت کنه از اپن طرف هم خانوم دومش و و بچه هاش در ترکیه مانده بودن تنها گفت اگر برم اقدام کنم از من پاسپورت می‌خوان من گرفتار میشم و زندگی از بین میره چون اون بار به صورت غیر قانونی رفت بود ترکیه خلاصه این به نام گفت قطع کرد هر وی تماس گرفتم جواب نداد گوشی تو دستم ما هم با شریک های عزیزمان نگاه به هم میکردیم در بهت حیرت چی شد وی میگه یعنی چی آخ مگه میشه خلاصه نجوا ها ما هم تمام پول خودمون داد بودیم و پولی دیگه برای ما نمانده بود برای چندین روز همه حالشون خراب همه احساس بد فحش میدادن این چه ممکلتی به زمین آسمان آخه چرا چرا چرا اینجوری شد مکه ما چه گناهی کردیم خلاصه من توی همون روز این صحبت ها یخ چندین ساعت حس حالم خراب بود ولی آخر شب بود من با خدای خودم صحبت میکردم میگفتم خدای نمیفهم موضوع چیه چرا اینجوری من راهنمایی کن من حال خیلی بد بود اما همین که شروع مردم در همون حال با خدا صحبت کردن احساس من یواش یواش داشت بهتر میشد و یک چیزی در درون من داشت آرام می‌گرفت من با خدا صحبت میکردم بعد گذشت فکر کنم یه یا چهار ساعت با خدا بعد خدا بهم الهامی کرد در قلب نگران نباش ابن یک خیریت بزرگ برای تو است همین بعد من قلب احساسم یکبار عوض شد اصلا انگار همه چیز در درون من شروع به تغییر کردن کرد از خال خیلی بد به یک حال خیلی خوب اینجوری بگم انکار که اون دستگاه به دست ما رسید بود در همان لحظه آنقدر این حس قدرتمند بود خلاصه من بازهم داشتم دنبال راهی به شکلی که بتونم کاری انجام بدم دستگارو تحویل بگیریم حتی کار به اینجا رسید که اصلا بریم ترکیه گمرک ترکیه حتی کار به اینجا هم رسید بعد این فکرها از من دور شد بخاطر الهام خدا بعد من گفتم دوستان عزیزان کلا بیخیال اون دستگاه بشید این خیریت نمی‌دونم چیه ولی یک چیزی بهم الهام شد از طرف خدا گفت این برای تو خیریت بزرگی است حال واکنش اونا نسبت به من چی میگی مارو مسخره کردی بازم عباسمنش و دیگه بقیه اش ما تمام پولی داشتیم دادیم حال چیکار کنیم من می‌گفتم اونا گوش نمیدادن من هم دیگه سکوت کردم و هیچ چیزی نمیگفتم بعد چندروز دوستان با عصبانیت چرا حرف نمیزنی چرا سکوت کردی من هم گفتم باید اول خودتون کنترل کنید چیزی که پیش اومده مرگ نیست که چاره نداشته باشه من بازم میگم نمی‌دونم بهم گفت شده این خیریت آدرس خیلی مقاومت میکردن قبول نمیکردن اما وقتی پافشاری من و آرام بودن در اون موقعیت دیدن کم کم اونا هم همراه شدن گفتن خوب باید چیکار کنیم الان به نظرتو گفتم نمی‌دونم راهش پیدا میکنم الان چیزی نمیتونم بگم ولی این کلمه ابن حرف از دهنم اومد بیرون به طور نا خواسته بیاید بجای اینکه دیگران برای ما انجام بدن خودم راهشو پیدا کنیم با کمترین هزینه با کمترین انرژی آق دیگه واسطه نداشته باشیم مستقیم خودمون چند روز گذش اتفاقی نیفتاد بعد یک هفته یکی از شریک های من که خیلی علاقه به کردش و دیدن سایت های خارجی داره به صورت خیلی خیلی اتفاقی به یک سایت بر میخوره که یکی از دستگاهای مارو یک عکس و یک فیلم در حد 30ثانیه گذاشت بود از واتساپ پیام میده میگه این دستگاه که شما دارید قیمتش چنده و کلی صحبتهای دیگه اون دستگاهای که خرید بودیم از طریق یک شرکت بود که واسطه ما و کارخانه بود خوب طبیعتاً هم سود خودی روی دستگاه کشید بود این دوست ما نرسید بود شما کدوم واسطه شرکت هستید و این دستگاه شما چنده به صورت خیلی خیلی اتفاقی می‌گفت ما خود کارخانه و سازنده این دستگاه ها هستیم و ما به طور تصادفی این دستگاه تو سایت گذاشتیم چون غیر از دستگاهای ما حدود 130مدل دستگاهای دیگه در زمینه کاری دیگه هم می‌ساختن به دوست ما گفت بود ما از این مدل هم داریم اما یک مدل جدید تر از این دستگاه ساختیم با آپشن های بالاتر راندمان بالاتر و کلی چیزهای دیگه و چون مبخوایم برای اولین بار این محصول بفروشیم هنوز قیمت گذاری نکردیم ما فعلا با قیمت پایین این دستگاه می‌خواهیم ارائه بدیم تا اگر ضعف داشت هم درست کنیم تو سری های بعدیش بعد دوست ما جالب با اون شرکت های چینی خودش تعریف میکرد می‌گفت ساعت سه صبح بود نشسته بود داشتم چونه میزدم بعد ازش پرسیده بود ما چجوری این سفارش بدیم و چجوری ما در کشور ایران هستیم خود اون شرکت چینی بخاطر اینکه میدونست کشور ما بخاطر تحریم چه مشکلاتی داره باورتون نمیشه آنقدر به ما راهکاری داد آنقدر آسان یعنی خودشون به ما چجوری سفارش بدید از کجا از کدوم بانک در ایران در کدام گمرک ریز به ریز اینکه به دست ما هم برسه بهمون گفتن بعد پرسیدیم شما اینا از کجا میدونید بعد گفتن ما با ایران و مردم ایران و تاجر هاشون خیای محصول داریم و میدهیم و بخاطر همین تو این سالها هم به قانون های شما آشنا شدیم بعد برای اینکه ما بفهمیم که حرفشون درست و خاطر جم بشیم شماره چند تا از مشترهاشون به ما دادن تماس گرفتیم دیدیم درست دستگاه به دست ما رسید بجای محصول قبلی با پول بیشتر دستگاه جدید تر با راندمان عالی تر با آپشن های بالاتر و چقدر از اون موقع ما راهکارهای ارتباطی با کشور های دیگه هم یاد گرفتیم یک باوری که همیشه از قدیم به ما میگفتن ما تحریم هستیم ما نمی‌توانیم با بیرون کار کنیم همه از ذهن من رفت و این باور جاش گرفت آنقدر راحت میشه یک یک راه بخاطر سیاست دولت ها ببندن خدا هزار را و طریق دیگر برای رشد گسترش جهان برای ما به وجود میاره این تضادی بود به خاطر. هدایت خدا بخاطر الهامی که خدا بهم کمک کرد و اون موقع تونستم نگاه خودم به شرایط به شکلی ببینم بگم این تضاد این اتفاق یک رحمت این یک رحمت برای ما این یک نعمت همیشه این تکرار میکردم با خودم تو چی اون موقعیت این تضاد برای من میخواد ثروت وارد زندگی من کنه وقتی نجوا ها سراغ من می‌آمد نه بابا خودتو جول نزن با این حرف ها این چیه تو میگی میگفتم من نمی‌دونم من احساسش میکنم من مطمئن یقین دارم مثل شعله های آتش در در تاریخی شب که روشن می‌کنه به همان اندازه به همان مقدار باور دارم ایمان دارم چقدر باور های دیگه من بخاطر همین تضاد عوض شد و چه نتایج دیگه بعد ها گرفتم که باز هم به تضاد بر می‌خوردم دائما این تضاد که برای من یک نعمت یک رحمت بود برای من یک درس و یک الگو برای خودم استفاده میکردم و هرموقع به تضادی بر میخورم شروع میکنم در مورد این تضادی که برام رحمت استفاده میکنم

    استاد عزیزم ازت خیلی ممنونم از خاله مریم عزیز ممنونم سپاگزارم سپاسگزارم چقدر شما زحمت میکشید چقدر شما برای ما وقت میزارید حتی اینکه برای ما یک تصویر قشنگ با کیفیت عالی اینکه مبینم این چنین شما برای زحمت میکشید یک کار با کیفیت عالی با محتوای بینهایت گرانقیمت ازنظر محتوا و مطالب به صورت قشنگ خیلی ازتون ممنونم سپاگزارم و واقعا دیدن شما سلامت بودن شما و این چنین فایلهای با کیفیت با تصویر قشنگ با دقت بسیار زیاد و جالب هر فایل که شما ضبط میکنید هیچ کدام مشابه هم نیست جالب توی یک مکان داره اتفاق میفته اما بخاطر شکل باور این فایل های این طبیعت به خاطر مهارت به خاطر اون ذهن زیبا و باورهای قشنگ شما جوری به معرض نمایش در میاد که انگاری هرمز در حال عوض کردن لوکیشن فیلم برداری هستید سپاس بی پایان شما را به اهورمزدا میسپارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
    • -
      صادق کیانی گفته:
      مدت عضویت: 2712 روز

      سلام حسین جان ممنون از کامنتی که با صبر و حوصله نوشتی و من خوندم و کلی لذت بردم و کلی از خاطره های دنیای تجارت برام تازه شد از پولهایی که از دست رفت و مشتری های کلاهبردار تا لذت های خوبش تجربه های عالی و نهایتا تضادهایی که باعث تغییر اقکارم شد.

      امیدوارم هر جای این دنیا که هستی هر روز موفق و موفق تر بشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: