غذای روح چگونه تأمین میشود؟ - صفحه 47 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-29.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-01-23 15:45:142024-06-08 22:33:03غذای روح چگونه تأمین میشود؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام
من مریم بامیان هستم
بچه ها ما همون جوری که مراقبیم که غذاهای کثیف یا اینکه خیلی دقت میکنیم که مثلا توی اون غذایی که داریم میخوریم احیانا مویی،آشغالی یا حتی سوسک نباشه همون جور هم باید مراقب باشیم که چه اخباری یا چه صدا یا آهنگی رو گوش میدیم.آیا آهنگی که داری میشنوی چه باور هایی رو به تو میده یا همین آهنگ،توجه تورو به چی جلب میکنه.ما باید مراقب ورودی های ذهنمون باشیم.غذای کثیف رو وارد ذهنمون نکنیم.باید تا جایی که میتونیم خبر های خوب گوش بدیم و به چیزای خوب فکر کنیم و موزیک های زیباوآرامش بخشی رو گوش بدیم و باید حرف های قشنگی رو بشنویم که به ما امید میدن یا مارو خوشحال میکنن و مانباید اجازه بدیم این اخبار ها و چیزای دیگه توجه مارو به جایی ببره که احساس بد و باورهای غلط به ما بده چون ما هرچقدر به این اخبار ها و چیزای بد توجه کنیم و فکر کنیم اونارو خودمون توی زندگیمون گسترش میدیم.
من برای اولین بار دارم توی سایت نظرمو مینویسم.
از استاد عزیزم خیلی خیلی تشکر میکنم .در پناه الله♥
با سلام خدمت استاد عزیزم
هفتمین برگ سفرنامه
قبلا وقتی این فایل رو گوش کردم با خودم گفتم باید دیگه اخبار، فیلم سریال و … جمع کنم بندازم بیرون
تا اینجا خوب عمل کردم دیگه تلویزیون خونمون فقط استاد بود
ولی وقتی تو یه جمعی قرار میگرفتم که توجهشون رو ناخواسته ها بود خیلی جبهه میگرفتم و کار بدتر میشد
در حالی ک قانون اینه ک اگه از یه دیدگاه خوشت نیومد ازش اعراض کن بهش توجه نکن
اما من وقتی با یه ناخواسته مواجه میشدم کلی علیهش جبهه میگرفتم
یا حتی اگه کسی میدیدیم که برضد استاد یه حرفی میزنه کلا افسار میدادم دست ذهنم
و ضرر این غذاهای مسمومی ک به روحم دادم
بیشتر از اون چیزیه که بتونم براتون بنویسم
در کل بعد از دو سال یکی از قوانین مهم این جهان رو درک کردم
امیدوارم شما دوست عزیز زودتر قبل از اینکه ضررش رو ببینی بفهمی
دوستون دارم
خدانگهدار
خدایا شکرت که باز هم در این مسیر الهی قدم گذاشتم و متعهدانه تصمیم به ادامه دادن در این سفر شدم.
سلام به دوستان عزیزم که دوستانی همچون شما رو دارم.
استاد عزیز واقعا که راست می گویی مایی که اینقدر به کیفیت غذای خود اهمیت می دهیم و مواظبیم که چه چیزی می خوریم و چه چیزی برای جسممان سالم است و چه چیزی مضر اگر برای غذای روحمان نیز اینقدر مراقبت می کردیم و هر چیزی رو به خورد ان نمی دادیم انقدر زندگی زیبایی داشتیم که خودمان هم از اینکه این همه مدت اینقدر اشغال به ذهنمان می دادیم پشیمان می شدیم.
اگر ما هم قرار باشیم فقط به خورد و خواب و غرایزمان برسیم پس ان روح الهی که خداوند در ما دمیده است چیست پس غذای روحمان چه می شود. ولی چون ما تاثیر غذا رو فورا بر روی جسممان احساس می کنیم مراقبت بیشتری بر روی غذای خود داریم هرچند اگر بدانیم غذای روح بهتر است و چون زمانی طول می کشد تا نتیجه ی ان رو در اتفاقات زندگیمان ببینیم از مراقبت اگاهانه بر غذای روحمان دست کشیده ایم و جلوی غذای نامناسب رو نمی گیریم.
نتیجه این است که اگر واقعا می خواهم خوشبختی در دنیا و اخرت رو تجربه کنیم در هر لحظه باید سعی کنیم اگاهانه ورودی های ذهنمان رو کنترل کنیم و باداشتن احساس خوب در هرلحظه ورودی های پاک و خالصانه ای را به روحمان تزریق کنیم.
از خداوند سپاسگزارم که من رو به این مسیر زیبا به این همه زیبای هدایت کرد.
از همه دوستانی که کامنت من رو خوندن سپاسگزارم
هرجا هستید در پناه الله شاد،سالم و ثروتمند باشید
هر روز باید روی خودم کار میکنم.
ارزشش را دارد که خوب زندگی کنم.
من چقدر به تغذیه جسمم اهمیت میدم اما چرا به تغذیه ذهنم اهمیت نمیدهم.
چرا مدتی است که احساس میکنم در باتلاقی فرو رفتم و نتایجی نمیگیرم.
هر ورودی که مرا غمگین میکند یا میترساد تنها از سوی شیطان است
و از هر کجا نباید انرا بپذیرم.
و هر ورودی که به من احساس خوبی میدهد از طرف خداوند است.
اما همه به اولین باور بذر توحید برمیگردد .
که تمام اتفاقات زندگی ام بدون استثنا نتیجه ی فرکانس ها و باور هایم است.
سلام به استاد عزیز و همه ی دوستان گرامی چند ماه پیش تصمیم گرفته بودم که فقط از تلویزیون فوتبال تماشا کنم اما امشب تصمیم گرفته بودم که فقط فوتبال تیم محبوبم رئال رو تماشا کنم که خدا منو به سمت این ویدیو هدایت کرد والان تصمیمم رو عوض کردم و تلاش میکنم که تلویزیون رو صددرصد از زندگیم بندازم بیرون مخصوصا الان که کلا اخبار بد اقتصادی و کرونا دارن پخش میکنن.
استاد عزیز این ویدیو خیلی پیام دیگه داشت که به درد الانم میخورد که اگر بخوام بنویسم یه کتاب میشه.
فقط میخوام از شما و خانوم شایسته عزیز سپاس گذار باشم
به نام الله یکتا.
سلاااااام به استاد عزیزم و همه ی خانواده ی دوست داشتنیم.💜
هفتمین برگ سفرنامه:غذای روح💛
من سانازم و در هفتمین روز سفر نامه ی عزیزم یاد گرفتم که اگه ورودی ذهنمو کنترل نکنم باید قید تمااام آرزو هام و رویاهام رو بزنم یاد گرفتم که کنترل نکردن ذهنم و اجازه دادن به اینکه هر آشغالی وارد ذهنم بشه چه گندی میزنه به همه چیز…من نیومدم تو دنیا که معمولی باشم نیومدم که بدبخت باشم نیومدم که ضعیف باشم پس این یک اجباره. یک جبره کنترل ذهنم کنترل ورودی های ذهنم دادن بهتریییین غذا به روحم یک اجبار و تنها راه برای فقیر نبودن ضعیف نبودن و بدبخت نبودنه…این یک انتخابه…منننن با افتخار انتخاب میکنم که خوشبخت باشم که عااالی باشم که موفق باشم پس باید انتخاب کنم که بهترین ورودی هارو به ذهن زیبام بدم چون ذهن من لایق اینه که بهتریین ورودی هارو بهش بدم بهترییین ها حقشه چون بسیار با ارزشه….خدایا شکرت به خاطر آگاهی امروزم خدایا کمکم کن ثابت قدم باشم تو این راه و بیام با افتخار در موردش حرف بزنم.الهی شکرت.
به نام خدایى که تمام ورودیهایش بهشت است مگر آنکه خود بخواهم راه دیگرى را بروم که چه راهى صعب و پر خاشاک خواهد بود پس به نام او وبه یاد او وسپاس خدایى که بهترینها را برایم مى خواهد
سلام استاد جانم سلام دوستان همسفر سلام گروه پر ثمر سلام بانو شایسته درود بر همه ى شما اهل بهشت اهل ایمان وعمل❤️
زمانى که من تصمیم گرفتم از آنچه هستم به آنچه مى خواهم تبدیل شوم هنوز با شماى عزیز آشنا نشده بودم وقتى به جایى رفتم که محیط را براى خود پاک سازى کنم اصلاً خبر نداشتم روى این کره ى خاکى کسى ،کسانى هستند که من همیشه آرزوى در کنار آنها بودن را داشتم اما اکنون در تک تک لحظه ها وثانیه ها یم به خود مى بالم به شما افتخار مى کنم وخدایم را مى ستایم که قوانینى وضع کرده که هیچ تغییرى در آن نخواهد بود براى همین تو با اطمینان وعشق عملى که ایمان در پس آن است زندگیت را آنگونه که مى خواهى تنظیم وهدایت وشکوفا مى کنى چه بسا اگر در دهه ى هشتاد متوجه میشدم خداى من خدایى است که به عشق من فراتر از آنچه من فکرش را مى کنم پاسخ مى دهد اکنون هیچ کدام از آن روزهاى تلخ در دفتر زندگیم نبود ولى همین هم بسیار جاى شکر دارد که هر چه شکر گویم باور کنید نخواهم توانست آنگونه که شایسته ى رب جهان وجهانیان است بجا آورم چون هر فصل این سایت گستره ى عظیمى از نعمتها را به رویم باز کرده خدا کمکم کند بتوانم در قالب این واژه هاى بى قرار عشقم را نشان دهم وبیشتر کمکم کند درسهاى شما را در زندگیم با تمام جزئیاتش پیاده کنم چقدر دوست دارم شما را از نزدیک ببینم چقدر دوست دارم پاى حرفهاى شما بنشینم ودر خلسه ى ملکوتى خود فرو روم وبعد چشم باز کنم وانرژى دریافت شده ام را در جهان جارى کنم در واقع این روزها من با تک تک کلمات وجملات شما شبم به روز مى رسد وروزم به شب ونتایج تفکر در خدا ونشانه ها وآگاهى ها آنقدر زیاد است که به چیزى جز سعادت وسلامتى وثروت وعشق ورسیدن به خدا فکر دیگرى ندارم وهر آن که حرفى از دیگران به شنیده هاى من آهنگى ناموزون مى دهد بشکل خودکار ذهنم مى گوید توحید عملى توحید عملى یا رشته هاى عصبى من فرمان مى دهد مکانم را عوض کنم یا حرفى بر زبان بیاورم که مسیر صحبت عوض شود حتى اگر مخاطبم متوجه نشود خواسته ام مسیر حرفها تغییر کند سلام خدا وجهان بر شما وتمام نیکان عالم وتمام ایمان آورندگان به خدا ویگانگى او
آن موقع که کم کم تلویزیون را کمتر مى دیدم وبعد در جابه جاییم حتى به این فکر نکردم که بدون تلویزیون چه مى شود نمى دانستم حقیقت هدایت الله این است که سیر توحید من وتکامل من قرار است نقطه ى تلاقى من با شما واین عظمت از انرژى حیات بخش باشد!! سجده کردم وزمین خدا را بوسیدم واشک شادى از گونه هایم جارى شد فقط براى اینکه چقدر خداى من بى نقص وشکوهمند است وحقا که پادشاهى جهان برازنده ى وجود مقدس اوست من سه سالى مى شود در بالا خانه اى که در آن زندگى مى کنم چیزى بنام تلویزیون ندارم کسانى هم که به خانه من مى آمدند نگران تنهایى من بودند ولى من کسى به نام عباس منش را نمى شناختم که بگویم در دنیا آدمهاى زیادى مثل من وقتشان را بشکل دیگرى تنظیم مى کنند و دیوانه نیستند وشادند وسرخوش وعاشق زندگى ،دقیقاً کسى از همان آدمها که اکنون دیگر با او ارتباطى ندارم وقتى دید من خانه ام ساده با یک موکت قدیمى است وحتى تلویزیون هم ندارم به من گفت دیوانه نمى شوى از این همه سکوت حوصله ات سر نمى رود من خندیدم ولى ته خنده ام دلگیرى بود اما گفتم نه من چیزهاى دیگرى مشغولم… هر روز که طلوع وغروب خورشید را مى بینم مى گویم این همه عشق در تابش خورشید است بى آنکه کسى تحسین اش کند بى آنکه از تنها تابیدن خود اظهار ناتوانى کند بى آنکه به خالقش بگوید مرا چکار به این مردم ناسپاس شعله هایم را خاموش کن بگذار جهان در تاریکى فرو رود به آنهایى عاشقانه تر مى تابد که عزیزش مى کنند وگرامیش مى دارند وسلامش مى دهند هم مدار براى سپاسگزارى براى همین هر روز مى بینى وسط آسمان مى درخشد وگرما مى بخشد .وعاشقانه تر از همیشه زنده مى کند .من امسال از تابیدن انرژى شما به جریانى از منبع الهى وصل شدم بخاطر همین هم مدار بودن را با تمام سلولهایم اکنون در این سفر شگفت انگیز لمس کرده ام همان غذاى ها بیمارى زا وقتى حذف شدند شاگرد مکتب شما شدم خدوندا عاشقانه عاشقانه عاشقانه از تو سپاسگزارم
اندوه را بسپار به سایه هاى گرمى که انوار خورشید بر دیوار خانه ات نقش مى زند حرف از روزى بزن که خداوند تو را به فرشتگانش معرفى کرد تا جهان را گسترش دهد
عاشق همتون هستم ❤️
به نام خدای قدرتمند و ثروتمندم که عاشقانه دوستم داره و جهان و کائنات رو به تسخیر من در آورده است.
و با سلام و درود خدمت استاد عباس منش شجاع و باهوشم و خانم شایسته خستگی ناپذیر و دوستان ثروتمندم.
من قبل از آشنایی با قانون جذب در سال ۸۴ وزنم ۹۰ کیلو بود و به خاطر اینکه بچه های محله بهم می گفتند که چرا اینقدر چاق شدی بهم بر میخورد و البته خودم هم از این وضعیت جسمی راضی نبودم و تصمیم گرفتم رژیم بگیرم و شروع کردم و ۲ وعده در روز غذا می خوردم :صبحانه و ناهار و در اوایل سال ۸۵ وزنم به ۷۳ کیلو رسید و ورزش بدنسازی رو شروع کردم تا وزنم رو همین قدر نگه دارم و تا اوایل ۸۸ رفتم و رها کردم و البته در این مدت ورزش پیاده روی و بارفیکس رو دارم انجام میدم و خدا رو شکر از وضعیت فعلی جسم قدرتمندم راضیم.
من در زمینه سلامت و بهداشت دندانهایم هم موفق بودهام چون یادمه بابام چه شبایی که از درد دندان تا صبح بیدار بود و وقتی دندانش را میکشید به غیر از درد و بی خوابی تا چند روز مجبور بود غذاهای آبکی بخوره و البته یکی از داداش هایم هم اینجوری بود.
من در محله ای بزرگ شدم که چند تا از هم محلهای ها به خاطر اعتیاد از دنیا رفتند و من میدیدم که چجوری بهشون نگاه میکنند و باهاشون رفتار میکنند و اینها شد اهرم رنج و لذتم.
خدا رو شکر در زمینه مالی هم پیشرفت های عالی داشتم هر چند خودم در خانوادهای مذهبی بزرگ شدم با باورهای غلط ولی خدا را هزاران بار شکر که در این سالها نگاه ویژه ای به من داشته و دارد و در هر لحظه عاشقانه حمایت و هدایت و حفاظتم می کند.
من در بچگی به خیلی از خواسته هام نرسیدم و همیشه می خواستم فرد مفیدی برای خانواده و جامعه باشم و اینا شد اهرم رنج و لذت من برای تغییر باورهای غلطم و طی کردن مسیر تکاملم.
خدا جونم خیلی………. دوست دارم.
همه ی شما عزیزان رو به دستان خدای قدرتمند و مهربونم میسپارم.
یاحق
به نام رب تنها فرمانروای هستی
سلام به مریم خانم و استاد جان
و سلامی دوباره به بچه های نازنین سایت
مثل همیشه عالی و پر مفهوم
من از زمانی که با شما آشنا شدم و قانون جهان و شناختم اتفاقات خوبی برام بوجود اومده و شادی واقعی و تو زندگیم تجربه کردم
از دیدن و شنیدن اخبار منفی و مخرب بیزارم
الان دیگه فقط دنبال نشاط و آرامشمم
و همین کانون توجه منه که داره من و به خواسته هام نزدیک میکنه
من دارم با کنترل ورودی های ذهنم اتفاقات خوب و برای خودم بوجود میارم و ایمان دارم که خدا هروز به من قدرتی میده که بتونم زندگیمو به بهترین شکل بسازم و از مسیری که دارم میرم کلی لذت ببرم و موفقیت های زیادی کسب کنم
خدایا شکرت💛💛
در پناه الله یکتا شاد و ثروتمند باشین و سعادت مند درنیا و آخرت💚💚
بهنامخدا
سلام به همه
اول از همه خداروشکر میکنم بابت داشتن استاد عباس منش عزیز، که این گنجنامه های الهی در اختیار ما قرار میدن و مطالب رو انقدر واضح و روشن توضیح میدن که آدم کیف میکنه، ممنون استاد عزیزم
میخوام برای رد پای هفتمم، تجربه ی خودم رو تو زمینه ی کنترل کردن غذای روحم بهتون بگم
من تا قبل آشنایی با استاد عزیز، خیلی آهنگ گوش میدادم، رمان میخوندم، فیلم های غمگین و ترسناک نگاه میکردم و و و
و از همه اینها تاثیر میگرفتم، من در حد دل خودم موسیقی کار میکنم، برای همین، به متن آهنگ ها خیلی توجه میکنم
وقتی یه آهنگ غمگین گوش میدادم، کاملا رو من تاثیر میذاشت، طوری که اون آهنگ میتونست یک روز من رو خراب کنه
همینطور وقتی رمان میخوندم، یا وقتی فیلم ناراحت کننده ای نگاه میکردم
همه اینها رو من تاثیر داشتن و حالم رو خراب میکردن
خب من اون موقع قانون رو بلد نبودم، و نمیدونستم که چرا داره اتفاقات بد تو زندگیم رخ میده، چرا قالب اتفاقات ناراحت کننده هستن
همینطور من گاهی شعر هم مینویسم
یادمه تقریبا 6 یا 7 سال پیش بود، که من شعر هایی در قالب جدایی مینوشتم، همیشه تو شعر هام، معشوقی عاشقش رو ترک کرده بود و کلا زندگی به چشم عاشق تیره و تار بود، شعر های فوقالعاده غمگین
من سه سال بود با دختری که همبازی بچگیام بود دوست بودم، و تقریبا رابطه ی عاشقانه ی خوبی باهم داشتیم، نمیشه گفت رابطه ی عالی داشتیم چون سن جفتمون تقریبا برای یک رابطه جدی کم بود پس رابطه ی خوبی بود
ما تو دو شهر مختلف زندگی میکردیم که تقریبا 2 ساعت جاده کوهستانی باهم فاصله داشتیم
من خیلی عاشق بودم و همه تلاشم این بود که بتونم اون رو شاد کنم و کلی وعده های زیبا در آینده بهش داده بودم
خلاصه بگم
بعد سه سال دوستی،دقیقا جایی که من برنامه ریزی کرده بودم که بتونم برم تو شهر اونا زندگی کنم تا بتونیم بیشتر باهم باشیم، یک دفعه به من گفت که دیگه نمیخواد با من بمونه و میخواد که به این رابطه پایان بدیم.
خب من خیلی بهم ریختم، چون توحید الانم رو نداشتم، فکر میکردم دنیا به آخر رسیده
با اینکه خیلی برام سخت بود ولی دیگه چاره ای هم نداشتم، پس جدا شدیم.
تا چند ماه بعد من با استاد آشنا شدم. یکمی با قانون آشنا شدم
همینطور یواش یواش پیشرفتم، تا اینکه تقریبا یکمی اطلاعاتم راجع به قانون طوری شد که تونستم از قانون به طور عملی تو زندگیم استفاده کنم و تصمیمات توحیدی بگیرم
وقتی برگشتم و به گذشته ی زندگیم نگاه کردم، متوجه شدم عامل اون جدایی من بودم، من خودم با فرکانس هایی که ارسال میکردم، اون اتفاق رو به زندگیم دعوت کردم و هیچ چیز اشتباهی رخ نداده بود، همش انتخاب خودم بوده
فرکانس های ارسالی من چی بود؟ کانون توجهم کجا بود؟ همش رمان های غمگین، آهنگ های غمگین، فیلم های ناراحت کننده، شعر هایی که خودم میگفتم……
پس مشخص شد که کاملا خودم باعث اون جدایی بودم
البته باید به این نکته اشاره کنم که درسته من اون موقع خیلی بهم ریختم، اما باز وقتی از دید قانون به گذشته ام نگاه میکنم، میبینم که به لطف خدای مهربون،هر اتفاقی تو زندگی ما خیره و باعث پیشرفت ماست، متوجه شدم که اون جدایی به نفعم بوده، چون الان میفهمم اگه من اون مهاجرت رو انجام میدادم چه بلایی سر زندگیم میآوردم. یا اینکه اصلا اون دختر سلیقه ی من نبود و نمیتونست شریک زندگیه من باشه، چون فقط بخاطر سن کم بود که وارد اون رابطه شده بودیم.
خداروشکر میکنم بابت اینکه هر لحظه هوامو داره و هدایتم میکنه.
من برای کنترل ورودی ذهنم انقدر تمرین کردم که خداروشکر الان دیگه ذهن من مثل یک سیستم کار میکنه، ورودی های نامناسب رو خیلی راحت کنار میزنه و حذف میکنه و همش به دنبال نکات مثبت هست.
استاد عباسمنش عزیزم، از ته قلبم دوستت دارم، واقعا مرسی که هستی.