تسلیم بودن در برابر خداوند - صفحه 4

831 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مهدیه ح گفته:
    مدت عضویت: 373 روز

    من چند ماه پیش دچار تضادی شدم و طبق درسهایی که از شما یاد گرفتم رفتم درونم رو کاملا بررسی کردم و هرچیزی که باعث اون میشد هر کمبودی رو نوشتم و دردرونم حل کردم اوضاع بهتر شد اما باز مثل قبل نبود هنوز از خداوند کمک خواستم و گفتم خودت بگو چکار کنم منکه هر کاری که باید انجام می‌دادم انجام دادم احساس کردم باید مصمم تر روی قوانین کار کنم چون چند ماهی هم بود که دیگ جواب های خداوند رو نمیگرفتم (چون یک تایم 4،5هفته ای من ارتباطاتم بیشتر شد ونتونستم افکارم رو کنترل کنم و یک قدم برگشتم عقب) و سفرنامه،روزشمارتحول زندگی من، رو شروع کردم .آگاهی های این هفته ام که هدایتی دریافت کردم درباره ضمیر ناخودآگاه بود

    و اهمیت حرفهایی که میزنیم رو فهمیدم.اینکه ضمیر نا خودآگاه وقتی حرفی رو میزنیم همون فرکانس رو به جهان ارسال میکنه حالا ما میایم یک حرفی رو به شوخی میزنیم و بعدش میخندیم وناخودآگاه این فرکانس رو ارسال میکنیم که خب این اتفاق رو خیلی دوست داریم و باعث شادی مون شده پس همونو دریافت میکنیم .من خاطره ی ناجالبی رو با خنده وشوخی برای دوستم تعریف کردم و کلی باهم خندیدیم و پروبال هم بهش دادیم و درست موقعی که همه چیز عالی عالی بود وخوابیدیم به طور غیر قابل باور صبح که بیدار شدم دقیقا باهمون اتفاق ناجالب روبه رو شدم و من هی بهش توجه میکردم که چرا اینطوری شد وناراحت میشدم و 6 هفته برام زمان برد و بعد اومدم درونم رو بررسی کردم و باز بهتر شد و الان با شروع جدید آگاهی ها بهم رسید که این چیزی بود که من خلق کردم و الانکه این برام تموم شد منتظرم که روزهای قشنگ قبل این دوماه ونیم رو دوباره ببینم همینقدر عالی و حتی عالی‌تر از قبل چون من دوباره رشد کردم و بزرگتر شدم.

    حالا درک من بهتر شده از عمل به قوانین و میدونم که جهان کاملا در عدالته و من اگ قشنگی میخوام باید مراقب خودم باشم فقط همین و عاشق خداوندم که تمام این جهان هستی رو برام آفرید و به من گفت فقط ایمان داشته باشم و مراقب خودم باشم همین . در همین 8 ماه بیشتر از تمام عمرم آگاهی من رشد کرد خدایا سپاسگزارتم. در اولین کامنتم گفتم که قبل اینکه وارد سایت بشم وفایلهاتون رو گوش بدم دقیقا یکه هفته قبلش من خوابی دیدم که برام روشن کرد که این مسیر درسته خوابم این بود

    من در یک فضای کاملا تاریک بودم اما میدیدم یک ظرف مثلا یه کاسه مسی کوچیک رو تصور کنید که دوطرفش دوتا دسته کوچیک داره(قشنگ بود ظرفش خخخ) من میدیدم که از این ظرف یه مایع طلایی رنگ سرازیره گفتم این چیه بهم گفت این ظرف آگاهیه توعه تو با این (منظورش اون مایعی که ازش سرازیر شده بود که انگار آگاهی بود) به هرچیزی که بخوای میرسی ثروت میخوای ،عشق میخوای،خوشبختی میخوای،هرچیزی که میخوای و هرچیزی رو که بخوای بهت میده وبعد بیدارشدم این تیکه از خوابم زیاد توجه نکردم چون درکی نداشتم ازش و بعد اینکه فایلهای استاد رو گوش دادم این خواب برام روشن‌تر شد و هنوز با یاد آوریش مصمم‌تر میشم برای عمل کردن و توکل به خداوند من ایمان دارم به خداوندی که همیشه بهم امید میده که ادامه بدم.

    ممنون از صبوری تون .اول خوابمم بهتون بگم شاید شما هم حس خوبی گرفتین اولش من ذهنم بخاطر یه موضوعی درگیر بود بهتون میگم چه موضوعی که برای مامانا مفید باشه من یه حرف بدی رو دخترم از بچه ها یاد گرفته بود و من کلی چالش داشتم که چرا این این حرفو میزنه با دعوا و وعده جایزه هم حل نمیشد اول خوابم دیدم که گفت تو ازهر چیزی ناراحتی ،ناراحت نباش وبهش فکر نکن از خداوند بخواه که این حل بشه برات و توکل کن به خدا ایمان داشته باش و کاملارهاش کن و تو فقط کاری که میتونی رو انجام بده وبعد منو برد به اون فضای تاریک و بقیه اش که براتون گفتم امیدوارم براتون مفید باشه من بیدارشدم فقط تند تند خوابم رو نوشتم که یادم نره چون طولانی بود اونموقع فقط همون قسمت اولش رو درک کردم ولی بعد کم کم قسمت دومش رو فهمیدم .و دوستان قسمت اولش اینطوری بود که برای هر کاری این جواب میده همینطور که استاد میگن با ایمان از خداوند بخوایم و رهاش کنیم و بدونیم که دوستان خداوند نه غمگین می‌شوند ونه ترسی دارند.

    خوش باشه که هر که راز داند

    داند که خوشی خوشی کشاند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  2. -
    زهـره گفته:
    مدت عضویت: 1080 روز

    بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

    بِه نامِ خُداوَندِ بَخشَنده مِهرَبان

    سلام و درود خدمت استاد گرامی و خانم شایسته عزیز

    ساعت 19 فکر کنم دوشنبه بود همسرم از سرکار اومد من داشتم فایل استاد گوش میدادم

    همسرم صدای استاد را شنید گفت راستی امشب با عرشیانفر لایو داره ساعت 9

    چنان ذوقی کردم گفتم جدی میگی توروخدا گوشیتو بده ببینم

    لحظه شماری کردم تا ساعت 8:50 تا 9 هزاربار گفتم گوشیتو بده بده ببینم

    (من اینستاگرام ندارم )

    همسرم گفت آقا شوخی کردم لایوی در کار نیست

    خلاصه اینکه ساعت 9 نشستیم دوتایی لایو تا لحظه آخر دیدیم

    جالبش اینجا بود همسرم تا لحظه ی آخر گوش داد

    استاد عزیزم از اول تا آخر لایو فقط داشتم میپرسیدم خدایا

    استاد چ‌ کارهااااااااااا کرد ک تو

    اینهمه بهش عزت دادی

    اینهمه قدرت دادی

    اینهمه عزیزش کردی

    اینهمه شهرت دادی

    مهمترینش برای من اینبود ک چقدررررر در مقابل قدرت پروردگار

    تسلیم بود

    چند بار تو چه شرایط هایی با چ‌قدرتی ایمانش را نشون داد

    ک امروز لحظه ای ک چهره ی استاد را تو لایو دیدم

    قلبم ذوق کرد از دیدنش

    قلبم داشت ابراز علاقه میکرد

    نمیدونم شنیدین ضرب المثل

    (خون ، خونو میکشه )

    فکر میکردم استاد برادرمه اونقدررر بهشون حس خوبی داشتم و لذت بردم

    و از اینکه افتخار شاگردی استاد را داشتم به خودم میبالیدم

    استاد در مورد تسلیم بودن در مقابل خداوند فرمودید

    من پارسال ک بصورت جدی شما را دنبال نمیکردم

    اما فایل های شما را دنبال میکردم و از قدرت الهام و شهود تا یه حدودی مطلع بودم

    یادمه تابستون پارسال کارورزی داشتیم برای انتخاب دو تا استاد داشتیم

    یکی بشدت سختگیر

    یکی هم بسیار مهربون از اون استادی ک گیر نمیده

    اکثریت دانشجوها استاد مهربون ک گیر نمیده را انتخاب کردن

    و من استاد سختگیر

    بچه ها میگفتن چرا اخه ؟ چرا اینکارو کردی ؟

    حالا شرایط من چیبود ؟ ن شاغل بودم ن میتونستم برم کارورزی

    بدلیل محدودیت ذهنی ک داشتم شرایط رفتن ب کارورزی نداشتم

    و این استادی ک من انتخاب کردم میدونستم و شنیده بودم ک باید کارورزیو تحویلش بدیم ک از یک شرکت معتبر باشه

    اگر از اینترنت و الکی باشه جاش تو سطل زباله ست

    اما من هدایت شده بودم

    دلم فقط میگفت همین استاد بردار

    با اینکه خیلی استرس داشتم

    با اینکه نجواها میومدن

    اما صدای خداوند هم بود

    نمیدونم اصلا واضح بود بهم میگفت باید اینو برداری

    هر روز هروز توسط بچه ها مسخره شدم

    چون واقعا استاد سختگیری بود واقعا هربار

    شرایطی ک برامون گذاشت با اون استاد سخت تر بود

    اون بچه ها رااااحت داشتن پیش میرفتن

    اما من هنوز نمیدونستم باید چیکار کنم

    أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطَ کَانُوا هُودًا أَوْ نَصَارَىٰ ۗ قُلْ أَأَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ ۗ وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَتَمَ شَهَادَهً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ ۗ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ

    یا آنکه گویید که ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و فرزندان او بر آیین یهودیت یا نصرانیّت بودند؟ (خدا مرا فرماید که در پاسخ) بگو: شما بهتر می‌دانید یا خدا؟ و کیست ستمکارتر از آن که شهادت خدا را (درباره این انبیا) کتمان کند؟ و خدا از آنچه می‌کنید غافل نیست.

    قُلنَا اهبِطوا مِنها جَمیعًا فَامّا یَأتِیَنَّکُم مِنّى هُدًى فَمَن تَبِعَ هُداىَ فَلا خَوفٌ عَلَیهِم ولاهُم یَحزَنون • والَّذینَ کَفَروا وکَذَّبوا بِایتِنا اولکَ اصحبُ النّارِ هُم فیها خلِدون؛[1][2]گفتیم: همگى از آن، فرود آیید! ولى هرگاه هدایتى از طرف من براى شما آمد، کسانى که از آن پیروى کنند، نه ترسى بر آنهاست، و نه اندوهگین مى‌شوند. و کسانى که کافر شدند، و آیات ما را تکذیب کردند اهل دوزخند؛ و جاودانه در آن خواهند بود.

    واقعا نمیدونستم باید چیکار کنم

    نمیدونستم باید چطور فرم کارورزی پر کنم

    اما دلم میگفت آخرش خیره

    دلم میگفت نگران نباش خیری توش هست

    تا اینکه خیلی راحت هدایت شدم دوستان فرم کارورزی را برام پر کردن

    البته با استاد هماهنگ کرده بودم ک من نمیتونم برم کارورزی

    تا رسید روز تحویل کارورزی

    این استادمون هربار میومد کلاس انگیزشی صحبت میکرد

    اونروزم اونقد صحبت کرد تا اینکه رسید

    گفت یکی از بچه های این دانشگاه ارشد قبول شد

    ببینید این پروفایلشه تو گوشیش نشون داد

    ناخودآگاه یچیزی بهم گفت از استاد شماره اون دانشجو را بگیر

    گفتم استاد میشه شماره دانشجو را بهم بدین

    گفت چرا نمیشه ؟

    شمارشو بهم داد

    من اونجا حدس زدم این میتونه نتیجه ی اون هدایت من باشه

    اونروزم ک بخیر گذشت نمره 15 برام رد کرد

    هرچند همه ی نمره ام 20 بود

    ولی گفتم باید تسلیم باشه

    خدا نقشه ی بهتری برام داره

    بعد تحویل کارورزی با اون شماره تماس گرفتم

    خودمو معرفی کردم ک شمارشو از استاد گرفتم

    اون خانم چنان انگیزه ای در من ایجاد کرد ک منم بشینم برای ارشد بخونم

    و گفت ک تمام کتاباشو بصورت رایگان میده دستم

    ک من بخونم

    حالا من ک اصلا هیچ پولی نداشتم این یه امتیازی بود برام ک خداوند داره هدایتم میکنه ک کارام داره راحت پیش میره

    یروز هماهنگ کردیم کتابا را بهم داد

    منم استارتشو زدم اصلا چرا چجوریشو نمیدونم

    تو مسرس قرار گرفتم ک خداوند من را هدایت کرده بود

    تو مسیری ک اصلا اصلا اصلا نمیدونستم آخرش چی میشه

    فقط میدونستم باید تسلیم باشم و عمل کنم

    خدایا چه انگیزه ای بود

    چه شور و شوقی بود

    چه هدفی بود

    منی ک از صبح زود بیدار شدن فراری بودم

    هر روز 5 صبح بیدار میشدم خدایاااااا

    با دوتا بچه ای ک محصل بودن ناهارشونو بزار

    شامشونو بزار

    درس و مشقشون

    کارای همسر

    راستی خودمم ک میرفتم دانشگاه

    اما توانایی من قدرت من شور و شوقم انگیزه ام به لطف خدا هر روز بیشتر میشد

    تا 11 شب من مشغول خوندن بودم

    تا اینکه یروز هدایت شدم با همه اساتید دانشگاه صحبت کردم من این ترم نمیتونم کلاس شرکت کنم دارم برای ارشد میخونم

    و برام غیبت رد نکنن

    و اساتید چون منو میشناختن واقعا درسمو میخونم و شاگرد اولم

    میدونستن واقعا من هدفم درس خوندنه

    و مهمتر از اون وقتی در مسیر درست در مسیر هدایت خداوند و تسلیم خداوند ک باشی کارها ب طرز عجیبی راحت برات پیش میره

    من یه ترم نرفتم دانشگاه ،منی ک یک جلسه غیبت نداشتم

    بچه ها شاخ درآورده بودن چرا نمیای

    شما و غیبت ؟

    من به هیچکی نمیگفتم دلیلشو

    اما روز امتحانا رسید

    أُولَئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَهٌ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ»،

    تسلیم امر خدا شوند، صلوات و رحمت خدا بر آن‌ها نازل شده و در نهایت خداوند هدایتشان می‌کند.

    معدل ترم سه من بالاترین معدل من تو 4 ترم شده بود

    چه نمره های درخشانی گرفته بودم

    من از اینهمه لطف و بزرگی خداوند فقط گریه میکردم

    و اونروزها بود ک من معنی با خدا باش و پادشاهی کن و درک کردم

    با خدا باش پادشاهی کن

    بی خدا باش هر چه خواهی کن

    و من همچنان ادامه دادم ادامه دادم تا دقیقه 90

    چندین بار کم آوردم تو این مسیر خسته شده بودم

    خیلی درس میخوندم

    من 13 سال تحصیل رها کردم

    خودم نشستم دوباره از ابتدایی شروع کردم

    خدایا اصلا نمیدونستم رادیکال چیه نمیدونستم قدرمطلق چیه

    شکلشونو میدیدم فرار میکردم

    اما نشستم تمرین کردم خوندم اینایی ک فراری بودم .فول شدم

    تا اینکه روز کنکور رسید

    باورتون میشه اصلا ب این فکر نمیکردم ک قبول میشم یا نمیشم

    تنها چیزی ک تو دلم بود این بود من تسلیم هدایت پروردگار بودم .

    الان اینجا چراشو نمیدونم

    وگرنه بمن بود من چرا باید بشینم اینهمه درس بخونم

    مگه من حوصله ی درس خوندنو داشتم

    وای خدای من آمار و قدر مطلق و رادیکال

    تابع و مشتق و …..

    من اینارو چجوری خوندم

    فقط و فقط خدا بود من را هدایت کرد فقط خدا

    من اصلا نتیجه برام مهم نبود واقعیتش

    میگفتم خدا الان اینو ازمن میخاد منم انجامش میدم

    اما امید داشتم ب روزهای خوبی ک خواهند اومد.

    امید داشتم به خیری ک تو راهه

    زمانشو نمیدیدم نمیدونستم

    روز کنکور رسید

    خدای من چ تجربه ی بی نظیر بی نظیر فوق العاده ای داشتم

    دوتا عکس از اونروز گرفتم هروقت میبینم دنیای مثبت میشم

    حالم عجیب خوب میشه

    قشنگ ترین زیباترین لذت بخش ترین نمیدونم اگر بهم بگن

    رویایی ترین لذت بخش ترین روزهای زندگیت را نام ببر ؟

    من میگممممم 6 ماهی ک نشستم درس خوندم

    استاد خسته میشدم

    امااااااااااااااااا لذتش برام شیرینتر بود

    ناامید میشدم اما روزهای خوبی ک تو راه بودن

    برام لذت بخش بود

    استاد 6 ماه من جز عمرم به حساب نیومد چون من

    6 مااااااه را قشنگ قشنگ دلی دلی

    زندگی کردم

    آخ چقدرررررر من احساس ارزشمندی کردم تو اینمدت

    آخ چقدررر من تو 6 ماه حاااالمممم ب طرز عجیبی خوب بود

    من قبول نشدم آزاد مجاز شدم

    اما اونقدررررر این 6 ماه برای من شیرین تر از عسل بود

    تجربه ی فوق فوق رویایی داشتم

    قبول نشدنه اصلا ب چشم نیومد

    اما من استاد ایمان دارم این 6 ماه در یک مراحلی از زندگیم به کارم میاد

    نمیدونم چجوری

    اما اینو میدونم خداوند برای بنده اش جز خوبی نمیخاد

    اینو یقین دارم خداوند خیر مطلقه

    من تسلیم امر پروردگارم بودم

    منم هدایت شدم ک این استاد را انتخاب کنم و از طریق این استاد هدایت بشم ب اون دانشجو

    و از طریق اون دانشجو هدایت بشم ب کنکور و مسبر زندگیم تغییر کرد

    و چنین تجربه ی لذت بخشی را داشتم

    و در اخر نمیدونم چرا تو این مسیر قرار گرفتم

    اما اگر دوباره هم برگردم دوباره این مسیرو انتخاب میکنم

    و تسلیم هدایت پروردگار هستم …

    و هدایت های خیلی کوچیک تر هم داشتم ک همون روز و همون لحظه متوجه شدم

    تسلیم بودم

    و باعث شد ایمانم تقویت شد

    ولی این برام رنگ و بوی دیگری داشت

    استاد عزیزم دوستتون دارم

    مفتخرم ک شاگرد شما هستم

    پایدار و سرزنده باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  3. -
    سید جواد همتی گفته:
    مدت عضویت: 1936 روز

    ه نام خدا که به شدت کافیست

    به شرط بندگی وپاکی دل وایمان

    سلام خدمت استاد عزیزم وبانو شایسته مهربان وتمام عاشقان این مسیر توحیدی

    تسلیم بودن

    چقدر زیبا یاد گرفتم از شما استاد عزیزم که هر روز صبح که از خواب بیدار میشم به خدا میگم خدایا من هیچی از خودم ندارم هرانچه دارم ازان توست و هر روز وقتی تمرین ستاره قطبی ام را انجام میدم بهش میگم خدایا من بدون تو هیچی نیستم من اگر هدایت والهامات ونشانه های تو در زندگی ام نباشد از پس هیچی برنمیام خدایا من بدون علم واگاهی و مسیری که تو میدانی مرا هدایت میکنی و به من نشانه میدهی هیچی نمیدانم وچیزی ندارم از خودم هر انچه هست ونیست از قدرت ووجود توست من که چیزی از خودم ندارم من چیزی جز عقلم ومنطقم چیزی ندارم که تمام این عقل ومنطقم هم همش چیزی جز تجربیات و باورهای اشتباهم نیست خدایا من اگر تو نباشی و لحظه ای مرا به حال خودم رهایم کنی گم میشوم خدایا لحظه ای مرا به حال خودم رها نکن

    خدایا من نمیدانم وتومی دانی من نمیفهمم وتو میفهمی من عاجزم و توقادری وتوانا من ناتوانم من بدون تو هیچی نیستم

    وچقدر زیبا هر روز یاد گرفتم از شما استاد عزیزم

    که داستان حضرت موسی را به خودم یاد اور بشم

    وهر روز بهش میگم

    خدایا من به خودم ظلم کردم خدایا من تسلیمم در برابر امر تو خدایا من عاجزم وفقیرم به هر خیری که از تو برسه بهم ووارد مسیر زندگی ام کنی خدایا اگر لحظه ای مرا به حال خودم رها کنی نمیتوانم هیچ کنترلی بر زندگی ام ندارم تو مدبری تو قادری تو میدانی تو بی نهایت وکامل در همه چیز هستی خدایا من ضعیفم ونا توان در درگاه تو خدایا من هیچی نیستم وتو همه چیز هستی برای من

    خدایا یاری ام کن بندگی کنم خدایا هدایتم کن به مسیر کسانی که به انها نعمت دادی نه کسانی که به انها خشم وغضب کردی نه گمراهان خدایا یاری ام کن تا روحم هر لحظه بزرگ تر باشد و هماهنگ بشه با ذهنم تا بتوانم الهامت ونشانه های تو را دریافت کنم خدایا یاری ام کن تا بپذیرم هیچی نیستم در برابر تو خدایا کمکم کن تا بنده خوبی باشم یاری ام کن تا بپذیرم کار من بندگی برای توست کار من خدایی نیست من ناتوانم در کنترل همه چیز اما تو توانایی و کنترل همه چیز دردستان توست تمام جهان تحت سیطره ومدیریت توست خدایا من قدرتی جز خلق زندگی خودم ندارم که اینم تو بهم دادی اما اگر به تو تکیه نکنم روی تو حساب نکنم و تورا نخوانم از پسش برنمیام خدایا کمکم کن بپذیرم وقتی فقط بتوانم بندگی ات را کنم تو هم ارباب خوبی هستی برای من و همه کار ها رو برای من انجام میدی وقتی بندگی کنم و در برابر تو متواضع باشم وسرم پایین باشه وفقط هر انچه امد بگم چشم وفقط انجامش بدم تو هم برایم همه کارها رو انجام میدی و همه چیز میشی برای من همه چیز میشی همه کس را

    خدا روشکر که هر روز فایل های توحید عملی بیشتر میشه ودر مسیرش قرار دارم از شما هم ممنونم استاد عزیزم به خاطر این فایل زیبا و فوق العاده سپاسگزارم از شما و خدا رو سپاسگزارم

    تسلیم بودن یعنی من هیچی نمیدونم ودیگران هم هیچی نمیدون فقط خداوند میداند

    تسلیم بودن یعنی بپذیرم تنها قدرت که تمام جهان را خلق کرده ومدیریت میکند رب است

    تسلیم بودن یعنی تنها تو را میپرستم وتنها از تو یاری میجویم

    تسلیم بودن یعنی رهایی در و غرق بودن در قدرت خداوند

    تسلیم بودن یعنی فرزندی که بالای درخت گیر کرده و نمیتونه بیاد پایین و میپذیره که تواناییش رو نداره که خودش حل کنه و صدا میزنه کمک کمک پدرش میاد ومیگه بپر من میگیرمت تسلیم بودن یعنی رها بشه و بپره

    تسلیم بودن یعنی خدایا تو میدانی ومن نمیدانم

    تسلیم بودن یعنی هدایت را دریافت کردی بگی چشم و تمام وعمل کنی

    تسلیم بودن یعنی اعتماد یعنی یقین به خداوند

    تسلیم بودن یعنی حساب کردن تنها روی قدرت خداوند ولا غیر

    تسلیم بودن اگر واما شاید چرا و چطور ازکجا کی نداره

    تسلیم بودن یعنی تجسم کنم وباور کنم هر لحظه خداوند اغوشش را باز کرده و میگه بپر تنها کاری که باید بکنم بپرم اون من رو میگیره و به من عشق میورزه ومرا دوست داره

    تسلیم بودن یعنی گوش کردن به حرفش و ندا و نجوایی که در درونم هر لحظه درحال هدایت من است

    ممنونم استاد که یه تمرین دیگه بهم دادید که انجام بدم و چقدر در مورد خواسته داشتن وسپردن به خداوند که مسیر را مشخص نکنم و فقط هدف را مشخص کنم و بگم به چه دلیلی این رو میخوام و اون مسیر ها رو بهم بگه که بهتره فکر میکردم که این فایل ضبط شد خیلی حس خوبی دارم که همیشه بهم جواب ها رو سریع و واضح میگه خدا رو شکر میکنم که جواب سوالم رو گرفتم خیلی واضح و مشخص و امروز میخوام همین جا بنویسم و خواسته هام رو بگم از خواسته ای که به تازگی در مسیرش قرار گرفتم که هم برای خودم واضح تر بشه هدف و دلیل این خواسته هم رد پایی بمونه

    خواسته من ماجراجویی است و سفر کردن به تمام دنیا خواسته ام این است که تمام زندگی ام در سفر باشم و طبیعت و فضاهای جدید را تجربه کنم دوست دارم فرهنگ های مختلف را ببینم با انها اشنا بشم دوست دارم از تمام انچه خداوند در زمین خلق کرده دیدن کنم و بیشتر خودم را درک کنم بیشتر خداوند را بشناسم دوست دارم طبیعت های مختلف را ببینم شرایط اب و هوایی مختلف را تجربه کنم خودم را بیشتر تجربه کنم

    و دلایلش هم این است

    چون سفر کردن و ماجراجویی با درون من هماهنگ است مرا به ارامش بیشتر می رساند چون درک بیشتر و فهم بیشتری از خداوند را در درونم بیدار میکند چون وقتی در سفر هستم در طبیعت هستم ازش لذت میبرم با هر شرایط و هر موقعیتی چون بیشتر زمانم را در زندگی ام در سفر بودم بیشترین هزینه ای که تا حالا در زندگی ام شده برای سفر بوده هیچ وقت به سفر نه نگفتم هیچ وقت به طبیعت گردی و رفتن به جاهای زیبا نه نگفتم هر کجا بوده و به هر طریقی بوده رفتم هیچ وقت به کوهنوردی به پیاده روی به ورزش به دیدن مکان ها ی جدید و نو و تازه نه نگفتم به کویر رفتن به جنگل به دریا به هر چیزی که مربوط به طبیعت است نه نگفتم چون ازش ارامش خاصی میگیرم چون بهش علاقه زیادی دارم میدونی با درونم خیلی هماهنگه خیلی باهاش ارتباط میگیرم و ازش لذت میبرم

    و از اونجایی که تصمیم گرفتم که علاقه ام با کارم با تفریحم با لذتم با رابطه ام خانواده ام با ثروت و همه چیز در یک مسیر باشه و یقین دارم علاقه ام ماجراجوییست و ارزش بسیار زیادی داره برام دوست دارم و خواسته ام اینه در این مسیر حرکت کنم

    ولی واقعا اقرار میکنم که نمیدونم کدوم مسیر بهتره واین اگاهی رو ندارم من نمیدونم وفقط خدا میدونه همین جا ازش میخوام هدایتم کنه به بهترین مسیر و نشانه ها رو بهم بده چون واقعا این مثالی که گفتید استاد خیلی عالی بود اینکه درسته من خواسته دارم اما اگر خودم رو توی یه جنگل فرض کنم که تنها هستم و هدف من ورسیدن به خواسته ام از مسیری به بیرون از جنگل باشه و خداوند از اون بالا داره من رو میبینه واشراف کامل داره به همه چیز تمام جنگل رو تمام دره ها وابشارها تمام درختان وتمام موانع وراه ها ی باز وصاف ودرست رو از اون جایی که من هستم تا رسیدن به بیرون جنگل وهدف رو داره میبینه من خودم چه جوری با دست خالی میتونم اون مسیر بهتره و اسونه رو برم که راحت و اسون و با حوصله از مسیر جنگل و زیبایی لذت ببرم و برم و به هدفم برسم اگر بخوام روی خودم و عقل خودم حساب کنم واقعا باید دست و پا بزنم و با سختی و بدبختی معلوم نیست از کدوم را اونم شاید برسم به هدف

    ولی کار درست اینه که من اعتماد کنم من یقین داشته باشم من باور کنم که خدا اون بالا مثل اب خوردن نقشه رو میخونه قشنگ میگه الام برو چپ حالا مستقیم برو الان بپیچ به راست و همین جوری من رو هدایت میکنه قدم به قدم تا برسم به راحتی با لذت به هدف و تنها کاری که من باید بکنم اینه که هدایتش رو دریافت کنم و تسلیم باشم و بگم چشم و برم باید بپذیرم که من نمیدونم و اون فقط میدونه مسیر هموار از کدوم طرفه واقعا و من فقط میتونم در مسیری که اون میگه قدم ها رو دونه به دونه بردارم تا برسم

    خدایا من خواسته ام را بارها و بارها گفتم و دلایلش رو هم گفتم خودت از مسیر درست و هموار من رو برسون خدایا من طاقت و جون اینو ندارم که دست و پای الکی بزنم و هی بیشتر فرو برم خدایا من توانایی اینو ندارم که هی برم باز نگاه کنم برگشتم سر جای اولم خدایا تم میدانی و من نمیدانم خودت بهم بگو منم میگم چشم مپل این چند قدمی که همین ابتدای راه بهم گفتی و همه چیز خیلی راحت و عالی پیش رفت تویی که من رو تا اینجا اوردی بقیه راه هم میبری من روی دوش تو سوار میشم و تو من رو میبری انجایی که باید من خودم را به جریان نعمت و هدایت تو میسپارم و پارو نمیزنم خودت روان و ارام من رو به خواسته میرسونی با لذت با لذت با لذت

    خدایا من مطمنم تو هر لحظه داری من رو هدایت میکنی و بارها و بارها این اتفاق افتاده که ازت پرسیدم و جواب رو دادی و من عمل کردم و هزاران بار شده که فهمیدم خیر این هدایتی که به من کردی چی بود

    مثلا داشتم تو خیابون میرفتم بعد یهو خوردم به ترافیک بعد باد زودتر میرسیدم به مقصد همین که خوردم به ترافکی ازت پرسیدم الان چیکار کنم بعد همون لحظه یه دکوچه بهم نشون دادی گفتی برو تو اون کوچه ولی واقعا من نمیدونستم و بلدش نبودم این کوچه کجا میره اصلا من رو میرسونه یا نه اما گوش کردم و رفتم بعد به مقصدم که رسیدم کارم انجام دادم اومدم بیرون بعد که راه افتادم و رفتم فهمیدم نزدیک ترین راه همون کوچه بود بعد تازه من رفتم همه کارهام انجام دادم و برگشتم اون خیابون هنوز ترافیک بود و اگر من میخواستم وایسم معلوم نبود چه اتفاقی میوفته ولی گوش کردم و پیچیدم تو کوچه حالا این مثال که خیلی برام اتفاق افتاده اما حتی توی مسایل مهم تر زندگی ام هم اینکار رو کردی و هدایتم کردی و گوش کردم و تمام خیرش رو فهمیدم و بهم نشون دادی پس بازهم میشه و همیشه داره این سیکل خوب توی زندگیم انجام میشه

    درخواست میدم خداوند قطعا پاسخ میدهد و من پاسخ را دریافت میکنم و عمل میکنم اونوقت نتیجه اش درست درمیاد

    وقتی هدایت میخوای هدایتت میکنه بعد من باید تسلیم باشم وبگم چشم انجامش بدم این میشه درست این نتیجه هم من رو راضی میکنه هم خداوند راضی میشه دیگه همین برا همه چیز بسه و همین سیکل هی تکرار میشه تو زندگی

    و چقدر زیباست درک این موضوع که اگر چیزی به تعویق می افتد این حتما ه خیری درونش هست کمی نگاه کنم به درون خودم متوجه میشوم هنوز اماده دریافتش نشدم چقدر قشنگ مثال زدید استاد عزیزم و این مثال توی ذهنم از فایل روابط تو ذهنم نشسته بود اگر من خواسته رابطه عاشقانه با یه فرد مناسب و خوشبختی و لذت از رابطه ام هستم من باید ببینم اول خودم مناسب شدم چقدر روی خودم کار کردم چقدز روی وابستگی ام روی هماهنگی روح و ذهنم روی تغیر زاویه دیدم به هر چیزی کار کردم اگر من ادم مناسبی هستم من درخت تنومد خودم شدم که ریشه هام تو دل زمین باشه و میوهام رشد کرده باشه که هیچ طوفانی هم نتونه من رو از زمین بلند کنه

    مگر چیزی هست جز اینکه جهان ایینه تمام نمای درون من است چقدر ارزش مندی درونی دارم برای خودم چقدر خودم را لایق میدونم برای هر چیزی چقدر عزت نفس دارم چقدر قدرتمند شدم انقدری که خواسته دارم روی خودم کار کردم روی باورهام روی باور توحیدی ام کار کردم

    هممون این تجربه رو کردیم فکر کنم من تجربه اش کردم و با گوشت و پوست و استخونم ازش درس گرفتم و همیشه از خدا میخوام ازش استفاده کنم که دوبار یه اشتباهی رو تکرار نکنم

    هی گفتم رابطه رابطه خواسته رابطه داشتم بعد خدا شاهده با راحتترین حالت ممکن که خودمم باورم نمیشد رفتم تو رابطه چی شد هیچی جواد موند با یه رابطه و یه عالمه باور اشتباه اونم چه جوادی جوادی که هنوز درخت که هیچی نهال هم نبود پر از بی ارزشی درونی پر از تخریب پر از کمبود پر از عدم عزت نفس پر از دیدن حس خوب در طرف مقابل پر از بی هدفی پر از اقدام و حرکت در مسیر رسیدن دیگران به خواسته هاشون پر از احساس بی لیاقتی درونی بعد نتیجه چی شد هیچی بعداز یه عالمه تخریب و تضعیف بیشتر و از بین رفتن همون اندازه از ارزش درونی که تاز ه داشت بار ور میشد تازه داشت جون میگرفت اون عزن نفسی که هنوز نهال نو پایی بود همش با خاک یکسان شد بله وقتی تموم شد رابطه به خودم گفتم برو خدارو شکر کن که الان و اینجای زندگیت به این تضاد ها خوردی و همون موقع بود که گفتم پسر خوب تا وقتی نهالی هست باد که هیچی فوت هم بکنن از بین میری برو یه درخت تنومند بشو که ارزش داره عزت نفس داره که تن به هر چیزی نمیده کمبود نداره رشد کرده میوه داده ریشه داره تو زمین هر چی خواستی خودت باید اماده دریافتش باشی اول یه نگاه به خودت بنداز رابطه میخوای نگاه کن ببین چقدر داری تو روز ذهنت رو کنترل میکنی چقدر با خودت در صلحی ببین نقش خدا قدرت خدا کجای زندگیته حالا نه فقط رابطه هر چی ببین انقدر سالم و درست و قوی شدی که یه چیزی رو بخوای که بیشتر لذت ببری یا نه همین جوری هوا

    اره داستان اینه من باید در درونم رشد کنم تا بیرون من تغیر کنه هیچی غیر از این نیست درونم باید توحید باشه تا اون بیرون هر اتفاقی افتاد من بگم خیره این درستش هست و نترسم و ادامه بدم این درستشه اگر بهترین ادم و اوکی ترین ادم با من وارد رابطه بشه اما من خودم با خودم هماهنگ نباشم صرفا فقط از خودم و وجود خودم لذت نبرم خودمو ارزشمند ندونم من تضمین میکنم با گارانتی مادام العمر که همون ادم اوکی با من نات اوکی میشه حالا کار ندارم با دیگران چه جوریه اما این عامل بیرونی نیست که بتونه من و درون من رو تغیر بده یا چیزی رو عوض کنه این منم که باید درونم ر و درست کنم و هماهنگ کنم و جهان اون چیزی که با من هماهنگ هست رو میاره من خواستم اینه یه درخت تنومند با تنه قطور داشته باشم با ریشه های زیاد با میوه های زیاد یکی دیگه هم بیاد همین اندازه قدرتمند که کنار هم لذت ببریم نه اون محتاج منه نه من محتاج اون زندگیمون بکنیم و لذت ببریم مگر قراره چقدر این دنیای مادی طول بکشه و من اینجا باشم پس تنها باشم لذت میبرم کسی هم خواست باشه اگر لذت میبریم و من اماده ام براش باشه و اگرنه چه فرقی میکنه وقتی قراره لذت ببری فقط مهم اینه خدا هست منم هستم همه چیز هم در زمان و مکان مناسب خودش اتفاق میوفته و انجام میشه

    خدایا تنها تورا میپرستم و از تو یاری میجویم هدایتم کن به مسیر کسانی که به انها نعمت دادی نه کسانی که به انها خشم و غضب کردی و نه گمراهان

    استاد عزیزم ازت سپاسگزارم دوستت دارم و عاشقتم ممنونم که با هم همگی در این مسیر قدم بر میداریم و حرکت میکنیم

    امیدوارم یه روز تو امریکا ببینمتون از نزدیک

    برای هممون از خداوند بهترین ها رو میخوام چون لیاقتش رو داریم

    شاد و سالم و سعادتمند و موفق و خوشبخت باشید

    لحظه لحظه زندگیتون پر از حس خداوند و درونی هماهنگ با فرکانس بی نهایت رب العالمین باشه

    دوستتون دارم یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  4. -
    سپیده گفته:
    مدت عضویت: 498 روز

    به نام سیستم هدایتگربشر رب العالمین

    سلام خیلی خوب بود که تا سایت باز کردم این فایل با این مفهوم امد من هنوز گوش ندادم ولی مطلقا کلام خداوند است که از زبان استادعزیز جاری می شود.

    1_اولین باور این که این جهان را یک رب العالمینی خلق کرده که همه چیز در ید قدرت اوست که میلیاردها بار از من اگاه تره بینهایت مدیر مدبر بهتری از من هست

    2_دربرابر این سیستم باید تسلیم بود و اعتماد کرد به این نیرو بدون هیچ ترس و شکی مثل نوزادی که هنگام تولد وصل به مادرش و مطیع مادرش هست.

    خدایا من مرضیه تسلیمم در درگاهت من به تو اعتماد می کنن من توکل می کنم به تو تو من هدایت کن ️تو دست های من بگیر از مسیر های سخت عبور بده .من در برابرتو خاشع ام ای خدا منیتی از من دربرابر عظمت تو وجود ندارد.

    خداوندا تو قدرت مطلقی من هیچ چیز از خودم ندارم هرچی دارم از دستان توست .

    به اندازه ایی که در برابر خداوند تسلیم متواضعی هستی به همون اندازه موفقیت داری و هدایت ها را دریافت می کنیم به همون اندازه کارها پیش می رود.هر پیشرفتی که تو زندگیم کردم سر انگشت خداوند بوده.

    خداوندا من تسلیمممم همه چیز تویی من جز تو یار یاوری ندارم. به قول جاوید خدایا دستت از پشتم برندار مشتی من جز تو که کسی ندارم.

    بار الها یاریم کن.

    خدایا من می خوام از تو عشق دریافت کنم می خوام روی کره زمین احساسات خوب مثل عشق مثل شادی مثل حس لمس شدن و لمس کردن مثل احساسات پاک مادر شدن مثل دوست داشتن و دوست داشته شدن تجربه کنم من ارامش من می خوام زندگی رو زندگی کنم خداوند من خودم به دست های تو می سپارم . تو دست های بی طریقی برای محبت کردن به من داری خودت عشق را نصیب زندگی من کن . من فکر می کنم ازدواج با حسین برای خوشبختی و دریافت عشق من خوبه اما تسلیم درگاه تو میشم خودت پروردگار اگر برای من خوبه ادامه بده این مسیر رو و من هدایت کن و اگرم نشد تو بی طریق روش دیگر برای عشق دادن به من داری من تسلیم درگاه تو هستم

    پرودگارها از شر نجواهای ذهنم به تو تکیه می کنم به تو پناه می برم .پرودگارها من تسلیممممم من تسلیممم توام

    من ازت هدایت می خوام.اگر می بینی این وصلت به صلاح من نیست خودت تمامش کن با تمام وابستگی ها و دلبستگی هام به تو پناه میارم و تسلیم تو هستم .

    تو دست من بگیر من هدایت کن قدم ها بهم بگو.

    خداوندا من نمی دانم تو می دانی هدایتم کن خدا تو همه کارا مدیریت می کنی من همه چیز به تو می سپارم .

    ‌‌‌‌تسلیم بودن=حس آرامش داشتن

    امکان‌پذیر نیست کنترل همه چی

    وقتی یک خواسته ایی داری بیا دنبال چرایی هاش باش.

    مثلا می خوای با یک شخص خاص ازدواج کنی چرا؟جای اینکه بگی این شخص می خوام بیا بگو من چیزی می خوام که فکر می کنم با ازدواج با این شخص بهش می رسم

    چرا می خوای با پارتنرت ازدواج کنی ؟

    1_فکر می کنم با ازدواج کردن قراره محبت دریافت کنم چون کمبود محبت داشتم

    2_فکر می کنم با ازدواح با پارتنرم از دست شرایط ومشکلات خانوادگیم رها می شوم

    3_چرا ؟چون می خوام مستقل باشم ازاد باشم بتونم هرچی دلم می خواهد بپوشم هرجا دلم می خواهد برم دوست رفیق داشته باشم چون خانوادم نمیزارن

    4_چرا؟چون حس می کنم باید ازدواج کنم عرف جامعه است .ازدواج کنم تا به بقیه ثابت کنم منم تونستم ازدواج کنم منم ارزشمندم منم خواستنی هستم

    5_چرا؟چون عشق دریافت کنم توجه محبت نوازش در آغوش کشیده شدن .احترام توجه

    6_چرا؟چون من خوام خانه زندگی خودم داشته باشم مستقل باشم هرچی دلم خواست تو خانه خودم بپوشم . تنهایی تجریه کنم اسایش ارامش اینکه هرچی دلم خواست بپوشم هرچی دلم خواست بخورم.خودم خانم خانه خودم باشم

    7_چرا؟چون از تنهایی می ترسم از کهولت سن از اینکه نتونم کارام انجام بدهم از اینکه بی پول بمونم از اینکه خانه زندگی شخصی نداشته باشم از اینکه خانوادم فوت کنن تنها بمونم. زندگی برای دختر مجرد سخته گرفتن خانه مسائل امنیتی.

    8؟چرا؟چون فکر می کنم به رفاه مالی و ازادی مالی مکانی می رسم و…

    حالا که فکر می کنم من از ازدواجم توقع دریافت عشق محبت توجه هدیه ازادی ثروت نوازش شدن بوسیده شدن در آغوش کشیده شدن دریافت توجه دریافت ازادی مستقل شدن داشتن خانه زندگی مستقل پول دارم.شادی آسایش تفریح گششت گذار مسافرت رفتن و… اینا دارم.

    من ارامش ازادی راحتی می خوام.

    خدایا من داشتن خانه از خودم ازادی شادی رهایی خوشبختی عزت عشق احترام لذت هست خودت از هر طریقی که به نظر خودت بهتره به من بده

    (نجواهای ذهنم خیلی مقاومت داره)

    خدایا اگر قرار منم کاری انجام بدهم خودت من اگاه کن .

    اگر تغییری لازم انجام بدهم بهم بگو️من تسلیمم خودت همه چی انجام بده قدم ها بهم بگو

    خدای من ببین خداوند چه جور خودش به تو ثابت کرده است.ببین خداوند چه جور حتی از زبان بنده هاش به فکر معتادانش هست.

    شوکه شدم بعد شنیدن داستان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  5. -
    لیلا گفته:
    مدت عضویت: 1088 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام خدمت استاد عزیزم مریم جان استاد عرشیانفر و همه دوستان عزیزم

    اول از همه بگم که من اینستا بستم بعد دقیقا همون شبی که استاد لایو داشتن با آقای عرشیانفر یه حسی به من گفت یه سر برو اینستاگرام

    رفتم و دیدم لایو هست ولی بازم یه حسی می‌گفت نرو تو لایو ولی یه حس قوی تری گفت برو شاید نشانه امروزت بود .

    و من خیلی قشنگ هدایت شدم به این لایو

    خیلی حرف دارم براتون لطفا صبور باشید و ببخشید که طولانی هست

    شب یلدا سال 99بود که یه مشکل و یک تضادی برای من پیش اومد .

    و من تا یک ماه فقط از خدا کمک خواستم

    یه روز دختر خاله ام یک فایل از استاد عرشیانفر فرستادن تو گروه فامیلی

    من فایل گوش دادم و فایل در مورد مادر حضرت موسی بود و داستان حضرت موسی بود و قدرت تسلیم و هدایت خداوند .

    یه حسی بهم گفت پیج استاد سرچ کنم و پیدا کنم

    شروع کردم از اولین فایل استاد عرشیانفر گوش دادن .

    دستاورد هام خیلی زیاد بود

    از رابطه عاشقانه از ثروت از سلامتی (من تو زمان کرونا تو اون دو سال حتی سرما خوردگی ساده هم نداشتم اینقدر سلامت و فرش) آرامش آرامش نگم براتون وای سرم هنوز به بالش نرسیده خوابم .

    با خدا اشتی کردم راه ارتباطی به قول استاد خودتون که میگین هر کسی راه ارتباطیش با خدا فرق می‌کنه .

    دفتر ها شکر گذاری نوشتم همش با حال خوب بدهکاری مون دادیم کلی وسیله دوست داشتم بخرم خریدم و از همه مهم تر اینکه من هدایت شدم به شغلی که دوست دارم قدم اول که در حال انجامش هستم.تلویزیون اخبار منفی کسانی که بهم وایب منفی میدادن رفت و آمد نداشتن و کلا سرم به زندگی خودم گرم بود .استاد باورتون میشه هر کسی میاد خونه ما میگه وای چقدر خونه تون انرژی بالایی داره چقدر آرامش داره .استاد زندگیم بهشت شد بهشت .باورتون میشه وقتی میرم تو حیاط قشنگم که کم از بهشت نداره میگم خدایا من چیکار کرده بود که اینقدر به من لطف داشتی

    خدایا شکرت

    ولی استاد همه این نتایج داشتم ولی هنوز در مدار حرفهای شما نبودم دوره 21روزه عرشیانی شو کار کردم و یه روز رفتم تو قسمت لایو های استاد عرشیانفر تو یوتیوب لایو قدرت اگر اشتباه نکنم بود از اونجا من هدایت شدم به این سایت منعوی این سایت پر از قشنگی و زیبایی استاد من تا حالا یک کامنت منفی یه حال بد یه اتفاق بد تو سایت شما نخوندم سراسر زیبایی هست .

    گواهی نامه مسافرت عالی خرید لوازمی که نیاز داشتم رابطه عالی با خانواده و همسرم شکرگذاری قلبی که اشک میریزم بابت این همه لطف خداوند به لطف خداوند داریم دوباره یک خونه دیگه می‌خریم ثروت و رزق و روزی از زمین و آسمان برامون می‌باره استاد اینقدر قشنگه شبها با همسرم می‌نشینیم با کلی تنقلات فیلم های طنز دان میکنم که فقط بخندیم و شما نمی‌دانید صبح که بیدار میشیم چقدر حالمون خوبه .

    استاد اگر بگم من حس میکنم جدا از همه مردم دنیا زندگی میکنم باورتون نمیشه بعضی وقتا میگم یعنی استاد عباسمنش اینقدر خوشبخته مثل من وای خدای من من چیزی فراتر خوشبختی دارم تو زندگیم واقعا همه اینا قلبی هست از ته ته دلم .

    خب این تا اینجای داستان

    اما تضادی که من دو سه ماه درگیر شم

    من و همسرم پنج ساله ازدواج کردیم و تصمیم گرفتیم به بچدار شدن .

    من و همسرم اسم های بچه هامون انتخاب کردیم دوست دارم فرزند اولم پسر و دومی دختر بشه .

    همیشه دوست داشتم داداش بزرگ داشته باشم و الان دوست دارم یه داداش بزرگ تر برای دختر بیارم و اینکه خودمم واقعا پسر دوست دارم .رفتیم دکتر دکتر برای هردو مون چکاب نوشت و هر دو عالی بودیم .

    به دکتر گفتم من برای جنسیت پسر اومدم یه سری قرص و آمپول استفاده کردم ولی ماه اول نتیجه نداد .وقتی که نتیجه نداد از خودم پرسیدم چرا و دنبال دلیل بودم که خدا هدایتم کرد به کنترل ذهن و ورودی و خروجی ها و شرکی که داشتم فکر میکردم این دکتر فوق العاده هست ولی اصل کاری خدای یکتا معبود من سرور من هست همه چیز دست خداست .من باید خدا اجابت کنم تو فرکانس خواسته قرار بگیرم بندگی خداوند کنم از قانون پیروی کنم تا خداوند هم اجابت کنه

    شروع کردم به شکر گذاری و کنترل ذهن و حال خوب و منتظر بودم این ماه باردار شده باشم ولی بازم نشد

    دقیقا شما میگین حال معتاد ها عجز بود دقیقا من چند روز قبل به حالت عجز به خدا گفتم چرا چرا کجای کارم میلنگه حسم که خوب بود کار اشتباهی نبود تعیین جنسیت چون خودت گفتی هر چه را که شما بخواهید من بهتون میدم یه حسی جمله شما تو لایو استاد عرشیانفر بود فک کنم همون لایو قدرت اگر اشتباه نکنم یا فایل اصل بقای اصلح

    شما گفتین معلولی معلول قوی باش خانمی خانم قوی باش

    پدری پدر قوی باش خواهری خواهر قوی باش

    قوی باش قوی باش قوی باش

    اومدم توی دفتر نوشتم ترمز های من

    من یه پیام رو گاز بود یه پیام رو ترمز و فقط درجا میزدم سرجام .

    باور های مخرب من در مورد باردار شدن

    استاد باورتون میشه من 18تا ترمز از دو روز پیش تا حالا نوشتم

    من تمرکزم باید تمرکزم از رو ناخواسته ها بردارم و بذارم رو خواسته خوبم پسر دار شدن تمرکزی روش کار کنم و تجسم کنم باور کنم

    18تا ترمز

    من فکر میکردم با بچدار شدنم همسرم دیگر من دوست دارم و فرزندم پیر دوست داره

    من فکر میکردم با بچدار شدنم دیگر مهمونی و خوشگذرانی و مسافرت نمی‌توانم برم

    من فکر میکنم با بچدار شدنم به پدرو مادرم فشار میاد

    من فکر میکردم با بچدار شدنم خرج مون زیاد میشه

    من فکر میکردم با بچدار شدنم نمیتوانم پیشرفت کاری داشته باشم

    من فکر میکردم باید ماشین و خونه جدید بخریم بعد بچه بیاد

    من ترس از نشدن جنسیت مورد علاقه داشتم

    من برای سیسمونی خیلی حساب کتاب میکنم

    من به بچدار شدنم چسبیدم (قانون رهایی)

    من فکر میکردم بچدار شدن سخته

    من فکر میکردم نمیتونم بچداری کنم و شب بیداری سخته

    من هنوز هدفم از بچدار شدن نمی‌دونم (حرفی که استاد توی این فایل گفتن که شما چرا میخوای مشهور باشی چرا بیار برای خودت )

    من فکر میکردم چون پنج سال جلوگیری داشتم و به این زودی ها بچدار نمی‌شوم

    چرا تحسین نمیکنی کسایی که پسردار شدن به راحتی

    تو فکر می‌کنی نمیتونی مادر خوبی باشی کمبود احساس لیاقت و عزت نفس

    کامپوزیت قبل بچدار شدن یا بعدش همش تو این فکر بودم (نگو میشه کارهای دندان در حاملگی انحام داد )

    طرز خوابیدم چون رو شکم می‌خوابم فکر میکردم وای چقدر سخته حاملگی چون رو شکم نمیتونم بخوابم

    سنم شده 27سال (بعد به قرآن هدایت شدم که حضرت زکریا حضرت ابراهیم در سنین بالا با زن نابارور بچدار شدن وای چقدر خداوند قشنگ در سوره مریم می‌گه که بر من آسان هست دو بار تکرار میکنه یکبار به حضرت مریم و یکبار به حضرت زکریا )

    و مهم ترین و اصلی تربن ترمزم عکس رنگی رحم .

    دکتر همون روز اول به من گفت ببین تو از همه نظر عالی هستی این عکس انجام بدی خیالت راحت راحت و من از عکس رنگی و چیزایی که شنیده بودم وحشت داشتم .سه ماه که ترس داشتم و قبول نمی کردم ولی روزی که با عجز داشتم ترمز هام می‌نوشتم نوشتم عکس رنگی رحم و صدای استاد دوباره توی سرم اکو شد

    قوی باش میخوای مادر باشی مادر قوی باش

    از دو روز پیش تمرکزی به قول مریم جون لیزری دارم روی ترمز هام کار میکنم دلیل میارم براشون خودم خودم قانع میکنم با قرآن با فیلم های که آدم های که در سن بالا بچدار شدن با الگو کردن کسانی که به راحتی پسر دار شدن میرن سفر چه داخلی چه خارجی تفریح میرن.یا اینکه اصلا مگه قراره ما خرج پسرمون بدیم خدا خودش روزی رسونه پسر من مثل حضرت عیسی هر جا که باشه مایه مبارکی است .

    اصلا من خودم رزق خودم نمیتونم دربیارم خدا همه کاره هست رزق منم خدا داره می‌رسونه

    الگو هایی که دیدم که بعد بچدار شدن پیشرفت کاری سوم بیشتر شد و کلا رو این چند مورد دارم کار میکنم و هنوزم میگم خدا تو هدایتم کن اگر ترمز دیگه ای هست

    بعد اومدم در مورد اشتباه خوابیدن رو شکم که عوارض کمر درد بزرگ شدن شکم و…. خوندم و به هیچ وجه دیگه رو شکم نمی‌خوابم

    کلا برای همه این 17_18مورد دلیل آوردم و خودم قانع کردم و واقعا باور کردم که چه ترمز های داشتم و باید ترمز هام حذف کنم ولی تا اینجا هنوز پاک از رو ترمز عکس رنگی برنداشتم

    تو داستان هدایت الهی که دو فایل هست استاد گفت با خودم گفتم ببین اگر زندگی زدی به وکیل گفت برای همین امروز وقت دارم که میرم اگر گفت نه یک هفته یا یک روز بعد دیگه کاری بهش ندارم .

    من با خودم دیروز گفتم اوکی

    اگر من زنگ زدم به این مرکز که کارش خوبه گفت برای روز یکشنبه وقت دارم که اوکی اگر گفت نه پس نمی‌رم (ترس ،باید بری تو دلش باید انجامش بدی)

    زنگ زدم گفت آره ساعت ده و نیم یکشنبه بیا .

    الان من هم ترس دارم از عکس رنگی هم خوشحالم

    خوشحالم که پا گذاشتم رو ترسم

    خوشحالم که می‌خوام قوی باشم

    خوشحالم که باید ترسم از بین ببرم باید پام از رو ترمزم بردارم این تضاده شاید من اصلا مشکلی نداشته باشم ایشالا به امید خدا که اینطور هست مثل بقیه چکاب ها ولی من خیلی خوشحالم که رفتم تو دل ترسم .

    تو بخش عقل کل برای بچداری و بارداری سرچ کردم کلی کامنت خوندم و حالم عالیه تسلیم شدم

    به خدا گفتم تو میگی قوی باش میگی برو عکس بگیر اوکی من تسلیم تو هدایت کن.

    حتما میام از ماه بعد خبر میدم به امید خدا با خبر بارداری زیر همین پست دوباره کامنت میذارم .

    این بود داستان هدایت من از عجز اول و آشنایی با استاد عرشانفر و بعد مدار بالاتر و استاد عباسمنش و حل کردن تضاد های کوچک و این تضاد که می‌دونم با حل کردنش چقدر درهای نعمت و رحمت الهی به سوم باز میشه همین نشونه اولش اینه که من پا میگذارم روی ترسم و چقدر عزت نفسم بیشتر میشه.

    مهشید و شیرین عزیزم شما دو دوست سایت عباسمنشی توی یکی از سوال های عقل کل کامنت کرده بودین مصاحبه آقای عطار روشن ببین در مورد جنسیت فرزندش صحبت کرده ولی من هر چی سرچ کردم پیدا نکردم .تو تلگرام گشتم ولی یک مصاحبه از آقای عطار روشن دیدم اون فایل بینظیر بود ولی اشاره ای به فرزند نداشت اگر ممکنه این فایل برای من بفرستید حالا یا شما دوستان عزیز یا بقیه دوستان گلم که می‌دونین کدوم فایل هست

    اگر هر کدوم از شما صحبتی و حرفه‌ای دارین و قانونی هست که من باید رعایت کنم بهم بگین دوستتون دارم

    برم بازم این فایل گوش بدم که با یکبار کوش دادن حق مطلب ادا نکردم

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      سیده مینا سیدپور گفته:
      مدت عضویت: 1582 روز

      به نام خداوند بخشنده ی مهربان

      سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم

      سلام به شما دوست عزیزم لیلا جان..

      لیلا جان وقتی کامنتت رو میخوندم اونجایی که گفتی همه کاری برای بچه دار شدن داری انجام میدی اما نتیجه هنوز دلخواهت نبوده بعد رفتی ترمزهات رو پیدا کردی واونهارو توی کامنتت هم نوشتی ، یه دفعه قلبم باز شد، یه دفعه انگاری از قفس اومدم بیرون و پرواز کردم…

      راستش من هنوزم که هنوزه توی روابط مشکل دارم، نه رابطه با خانواده و جامعه بلکه رابطه با جنس مخالف، چون دوبار ازدواج کردم و یه جورایی هر دو ازدواجم با شکست روبه رو شد، خیلی خیلی ذهنیتم خراب شده در مورد داشتن وساختن یه رابطه…

      جالبه با تمام وجودم میخوام که یه رابطه ی عالی رو تجربه کنم ولی از انور هیچ چیز عالی که به شکل باور توی ذهنم باشه ویا به صورت عملکرد توی زندگیم وشخصیتم داشته باشم ندارم….

      وقتی داشتم ترمزهای شمارو در مورد بچه دار شدن میخوندم ترمزهای ذهنی خودم هم یکی یکی اومد جلوی چشمم ورژه رفت…

      با اینکه ادعا دارم دارم روی خودم کار میکنم وکلی هم نتایج توی همه ی جنبه هاگرفتم تو زندگیم ولی اعتراف میکنم من هنوز توی ذهنم با مردها مشکل دارم ….دلیلش هم اینه که…

      پدرم الان که 64 سالشون هست هنوز الکلی هستند هنوز با مادرم مشکل دارند، نه تکیه گاه خوبی برای مادرم بوده نه فرزند خوبی برای خانوادش در ایام جوانی ونه پدر خوبی برای ما، اصلا انگار نه انگار ما بچه هاش هستیم نه محبتی نه عشقی نه حمایتی تازه سالی چندبار هم از خونه قهر میکنه میره و مادرم رو تهدید میکنه که خونه رو میفروشم چون مال خودمه دلم میخواد!!!!!!

      حالا بماند که مادرم چند ساله همزمان با من روی خودش به لطف خدا کار میکنه و میگه کاری به بابات ندارم والبته خداوند هم نسبت به توکل وایمان وصبر مادرم وباورها وفرکانس هاش شرایط رو براش اسون کرده و مادرم مثل کوه مقاومت میکنه وپناه امنی برای خانواده وبچه هاش هست ولی…

      پدر من به تنهایی با اعمال ورفتارش در کل زندگیش با اعتیادش با الکی بودنش با قمار باز بودن والبته بی خدا بودنش جوری زده بنیان خانواده رو از هم پاشونده جوری باورهای مارو به مرور از بچگی خراب کرده والبته کاری کرده که ما باورمون در مورد مردها خراب بشه که الان ما 4 تا خواهر، وقتی اسم مرد میاد توزندگیمون فقط بابامون رو تصور می کنیم با همون شخصییت داغونش!!

      شاید توگفتن راحت باشه ولی خیلی سخته یک عمر از بچگی هر شب تو دعوا وکتک کاری وفوش و زد خورد پدرمادرت و اون شرایط سخت و گریه زاری مادرت ودزدن زجر کشیدنش باشی و مصوب همه ی اون بدبختی هارو هم همون پدرت بدونی بعد بخوای بگی اوکی من که دیگه با خانوادم زندگی نمی کنم من یه زن 41 ساله هستم من خودم دارم زندگیم رو خلق میکنم پس یه مرد خوب برای خودم جذب میکنم ولی باز متاسفانه نمی تونم!!!

      خواهر بزرگم همسرش 50 درصد شبیه پدرم هست ، همسر اول من که اعتیاد شدید داشت بنده خدا فوت شد همسر دومم که مثلا با باورهای خوب جذب کرده بودم و از خدا خواسته بودمش همه چیز تموم در ظاهر ولی بعد ازدواج شد یکی بدتر از پدرم فقط اعتیاد به مواد مخدر نداشت ولی با اون شرایط عالی ظاهری خانوادگی اجتماعی ومادی، دست کمی از پدرم نداشت تو مصرف الکل و فوش وکتک کاری و….

      دوتا خواهرای دیگه منم که کلا قید ازدواج رو زدند چون میگن ما انقدر عذاب کشیدیم انقدر بابامون ذهنمون رو خراب کرده که اگه یه فرشته هم بیاد سمتمون چون باورمون وذهنیتمون بد شده در مورد مردها، یه دفعه چهره واقعی اون آدم بد میشه برامون …

      اینارو گفتم که بگم همه چیز باوره!!!!

      من خودم سال 1402 یه کتاب نوشتم وچاپ شده به عنوان ( باور تو زندگی ات را ساخته)

      حالا منکه خودم میدونم که باور من والبته خواهرام در مورد مردها خراب ومنفی هست وباید با دیدن الگوی مردهایی که واقعا عالی هستند اهل زن وزندگی هستند آدمهای درستی هستند ومتعهد به خانواده، بتونیم باورمون رو تغییر بدیم ولی به قول استاد عزیزم یک عمررررر، یک عمر خیلی هاااا، که هرشب یه کابوس یک شکل ببینی وباترس بخوابی باترس بیدار بشی ویکی مدام جلوی چشمت باشه که هنوز داره اون رفتار رو میکنه بعد بخوای باور مثبت داشته باشی…

      من واقعا اعتراف میکنم خیلی سختمه باورهای 40 سالمو و اون چیزی رو که مغزم قبول کرده تغییر بدم!!

      شکر الله مهربان از هر جنبه ای توی زندگیم کلی پیشرفت کردم از وقتی وارد سایت شدم و دارم با اگاهی های استاد کار میکنم ، اما انقدر ترمز در مورد روابط با جنس مخالف دارم که گاهی به قول استاد به جای کارکردن روی خودم و از بین بردن اون ترمزها و داشتن تجربه ی یه رابطه ی خوب وعالی، ترجیح میدم تنها باشم و اصلا وارد رابطه نشم!!

      اینکه الان کلی ترمز رگباری از جلو چشمم واز ذهنم رد شد با خوندن ترمزهای شما باعث شد بفهمم که من سختمه در این مورد روی خودم بیشتر کار کنم…

      به قول استاد وقتی یه چیزی رو میخواین از خودتون بپرسید چرا؟؟؟

      ومن هر بار که از خودم می پرسم چرا میخوای وارد رابطه بشی، سریع ذهنم میاد میگه مغز خر خورده، میخواد دوباره به خودش اسیب بزنه، میخواد برای خودش دردسر درست کنه، زندگی به این خوبی داره همه چیزش اوکی هست شکر خدا حالا میخواد خودش رو درگیر یه رابطه کنه و ضربه بخوره..

      مردم چی میگن؟.

      دیگه سنی ازم گذشته..

      منکه تجربش کردم دیگه حالا رابطه چی می تونه برام داشته باشه که باعث رشدم بشه؟

      حالا مگه همه باید یه جنس مخالف کنارشون باشه تا زندگی کنند..

      پسرم ماشالله مردی شده دیگه زشته برام…

      حالا بیاد ومنو محدود کنه چی ،اگه با من هم فرکانس نباشه چی…

      واااای خدا نمیدونم بخندم یا گریه کنم؟؟؟

      کلی ترمز دیگه هم دااارم در مورد داشتن رابطه….

      بعد همین من می شینم یه وقتایی میگم خدایا من نمیخوام باقی عمرم تنها باشم!!!

      یکی نیست بگه زن حسابی خودت با خودت چند چندی؟

      خودت میدونی باور تو زندگیتو هر لحظه داره میسازه بعد اینهمه باور مخرب داریو باز دنبال یه رابطه رویایی هستی؟؟؟

      به قول اون ضرب المثل قدیمی هم خدا رو میخوای هم خرما؟؟؟.

      خود جهان هستی هم والله یه وقتایی گیج میشه با اینهمه تناقض در افکار وگفتار واعمال و خواسته های ما….

      لیلا جانم خیلی خیلی ممنونم که توی کامنتت انقدر واضح ترمزهاتو توضیح دادی، و گفتی با اینکه فکر میکردی در فرکانس مناسبی هستی و حالت خوبه وهمه چیز سرجاشه پس چرا به خواسته ات نمیرسی؟؟..

      دقیقا من برام واضح شد که چرا در اوج خواستن به خواسته ام نمی رسم!!!

      شاید کسی از بیرون منو زندگیمو ببینه شخصییت وظاهر وقیافه و موقعییت منو ببینه بگه این زن همه چیز داره برای اینکه یه پارتنر عالی داشته باشه کنارش!!!!

      ولی چیزی که واقعییت داره من از درون هنوز با جنس مخالف مشکل دارم من می ترسم چون میدونم جهان با احساسات پیش نمیره بلکه با توجهات وباورهای من پیش میره برام…

      منم کل زندگیم توجه ام به پدرم وکاراش و دوتا ازدواج ناموفقم بوده وهست وناخوداگاه تو اطرافم کلی مرد می بینم که زن وبجشون ازشون راضی نیستند!!!!

      واگر هم زوج موفق وشاد وخوشبختی هم ببینم ذهنم انقدر برام دلیل میاره که باور نکنم میشه رابطه های طولانی و مستحکمی رو تجربه کرد..

      لیلا جانم برات بهترینهارو از خداوند میخوام واینو خوب میدونم که همه ی ما یه سهمی توی زندگیمون داریم که اگر به درستی انجامش بدیم خداوند سهم خودش رو به درستی انجام میده…

      سخته ولی باید بشه وقتی یه خواسته انقدر برای ادم مهم باشه..

      ان شالله که همونی بشه که دلت میخواد

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    اعظم جم نژاد گفته:
    مدت عضویت: 2612 روز

    سلام به استاد عزیزم و استادعرشیانفر عزیز و دوستان توحیدیم

    استاد به لطف خدای عزیز من یکی از اون هایی هستم که باید این آگاهی ها رو می شنیدم .

    هر روز توی تمرین ستاره قطبیم بابت هدایت هایی که اون روز برام میفرسته پیشاپیش سپاسگذاری می کنم و میخوام که هدایتم کنه .

    استاد جان قبلا از هدایتی که در مورد مهاجرت برام اومد نوشتم و ایمان دارم که هدایت و صدای خداوند بود و بعدش هم که فایل های مهاجرت و این فایل بی نهایت ارزشمند رو گذاشتید روی سایت ..

    انگار خدا داره با این فایل ها ایمانمو محکم تر میکنه برای برداشتن این قدم .انگار داره سعی میکنه ترس هامو بگیره انگار باید شبیه مادر موسی عمل کنم نمیدونم قراره شرایط رو چطوری پیش ببره اما از اون روز تا حالا که این هدایت ها رو دارم دریافت میکنم مدام چیزهایی رو برای محکم تر کردن قدم هام و قوی تر کردن قلبم و رام کردن مغزم داره به ذهنم میاره و هر بار میام مینویسمشون و هر بار انگار دارم نزدیک تر میشم به تسلیم شدن .اگر چه ترس ها میان .

    اما به یاد خودم میارم که ببین فلان تغییر که هدایت خداوند بود و بهش عمل کردی و گفت باید اسماعیلت رو قربانی کنی … که انجامش دادی چطور اولش ترسها میومد و نجواهای شیطون که با این تغییر حتما می میری و ….اما اون تغییر به ظاهر دردناک چنان منو رشد داد چنان منو به خدا نزدیک تر کرد چنان منو راضی کرد که بارها به جای اینکه بمیرم یا افسرده بشم سجده شکر کردم و بارها و بارها از خوشحالی اشک شوق ریختم و به خدا با تمام وجودم گفتم که خدایا من راضیم من با تمام وجودم خوشحال و راضیم که باهات اومدم و به حرفت گوش دادم و سپاسگذاری کردم که هدایتم کردم که اگر هدایتم نمیکرد قطعا نتیجه ای جز افسردگی و ذلت و خواری و …. برام نداشت و با تمام وجودم میگم که خدا برام کافی شد .

    میفهمم که بی همگان به سر شود ،بی خدا به سر نمی‌شود…میفهمم که اگر کل مردم دنیا باشند اما خدا نباشه انگار هیچ چیزی و هیچ کسی رو ندارم اما اگر فقط خودش برام باشه من راضی خواهم بود من بسیار احساس خوشبختی میکنم و خودش جای هر کسی رو برام پُر میکنه همون طوری که تا الان بسیار پُر کرده.

    هر چقدر هم که اون افراد در دل من محبوب باشند اما هرگز نمیتونم بودن خدا و رفتن به مسیری که اون داره منو به سمتش هدایت میکنه ترجیح بدم بهبودن و موندن با آدمهایی که بسیار برام عزیزند و دوستشون دارم

    استاد مسیری که شما به من نشون دادی خدایی که بهم نشون دادی رو با هیچ چیز نمیتونم عوض کنم بعضی جاها تغییر درد داره ،ترس داره اما با خودم میگم این هدایت خداونده و قطعا عمل کردن بهش منو رشد میده من راضی و خوشحال میکنه منو توحیدی تر میکنه و درونم عاشق پیشرفت و بزرگتر شدنه و رشد نکردن برام مساوی با تمام شدن منه.

    باز در مورد دوره قانون سلامتی که اون هم با توجه به در خواست هایی که از خدا داشتم برای سلامت شدن جسمم، به این دوره بی نظیر و الهی هدایت شدم اگر چه به خاطر باورهای خراب خودم در مورد سلامتی مسیرم یه مقدار سخت پیش رفت اما بارها به خودم گفتم ببین اگه این مسیر رو ادامه بدی توی یک سال آینده حتما از اینکه این مسیر رو اومدی بسیار راضی خواهی بود و با این باور قوی که این دوره هدایت خاص خداوند برای منه و پاسخ خدا به درخواستم برای سلامتی هست این مسیر رو ادامه دادم و الان بی نهایت راضیم و بسیااااار سپاسگذارتونم برای این همه سلامتی که توی بدنم موج میزنه و تا همیشه ممنونتون هستم و برای وجود عزیز و نازنینتون هزاران بار خدا رو شکر میکنم .

    این روزها دارم به یاد خودم میارم که چیزی که خدا داره منو به سمتش دعوت و هدایت میکنه به یقین برای من بسیار بهتره و این یه مرحله از رشد منه و از خودش میخوام اراده ای که به مادر موسی داد، ایمان و اراده ای که به ابراهیمش داد به من هم بده تا قدم هایی رو که باید بردارم رو بردارم و تسلیمش باشم.

    در پناه خدا باشید دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  7. -
    سمیه زحمتکش گفته:
    مدت عضویت: 1623 روز

    به نام خداوند بخشاینده مهربان

    خداجونم شکرت بابت هدایت هایت

    خدایی که هادی ومراقبم ماست

    خدایی که نعمت هایت بی شمارست

    خدایی که هر لحظه ما را بزرگ و بزرگتر میمند

    خدایی که ظرف وجودم را بزرگ تر کرده ای

    خدایی که به بهترین استاد هدایت مان کرد .

    از دست و زبان که برآید کرد کز عهده ی شکرش به درآید.

    سلام بر استاد عزیزم که به موقع صحبت هایش که گرانبها و ارزشمند است به گوش وجانم مینشیندو یادآوری ام می‌کنه که در مقابل خداوندم فقط تسلیم ومتواضع وزانو بزنم.

    استاد جان چند سال پیش که در اینستا یه صحبت با اقای عرشیانفر داشتید ودر فرکانس شنیدن حرف هاتون بودم ،خدایی اینقدر تکانم داد که زندگی ام از همون شب تغییر کرد .

    چطوری؟

    حرف هاتون تاثیر بسیار زیادی در روح وقلبم گذاشت ،انگار خداوند با من حرف میزد وقلبم اینقدر حرف هاتون را تایید کرد که حال روحانی بسیار عجیبی داشتم

    فرداش با همسرم رفتیم سفر ودر برگشتن به جا نشستیم وبا هم حرف زدیم واز احساسش حرف زد

    وروابطمون از بعدش بهتر وعالی تر شد

    جذب جاروبرقی داشتم وسفرم خیلی لذت بخش تر شد

    از بعد اون سفر خیلی خیلی سفر رفتیم باهم تا جایی که هفته‌ای دوبار سفر می‌رفتیم که هم کار می‌کردیم وهم لذت می‌بردیم .

    استاد اینقدر تو این گفتگوها با اساتید دیگه حرف هاتون تو دوره ها برام تکرار میشه که انگار یه خلاصه از دوره هاتون را می‌شنوم .

    بهترین قسمت فایل هاتون ،قسمتیه که از توحید و یکتاپرستی صحبت میکنید .

    همه چی در توحید و یکتاپرستی خلاصه میشه .

    میخوای ثروتمند بشی ؟باید باورت نسبت به خدا بزرگ بشه وظرفت بزرگتر بشه (توحید)

    میخوای روابطت با دیگران بهتر بشه ؟روابطت را با خدا وخودت بهتر کن وله خدا وصل شو وبا اون حال کن بقیه اش را خدا درست می‌کنه .(توحید)

    میخوای کارها برات روان انجام بشه ؟از خدا فقط هدایت بخوایم وتسلیمش باشیم و مقاومت نکنیم ،خداوندهم کارها را ردیف می‌کنه به آسانی .

    مثال:خیلی برام پیش اومده که از خدا هدایت خواستم ولی تهش میخواستم اون چیزی بشه که من می‌خوام ووقتی شده دیدم، نه ،اونی نبود که برام بهتره وتسلیم نبودم .

    مثلاً :هفته پیش از تهران که برگشتم مادرم گفت بریم تفریح با برادر و خواهرم ودختر خواهرم .

    از خداوندم خواستم هدایتم کنه که برم یا نه

    وقلبم می‌گفت :نه

    به مادرم زنگ زدم که من نمیام و مادرم اصرار کرد که باید بیای وبا اینکه دوست نداشتم ولی رفتم .

    در جمع خانواده ام اصلا حال واحساس خوبی نداشتم واحساس میکردم اصلا در فرکانس برادر ومادر وپدرم نیستم

    انگار من در یه مدار دیگه و اونها در مدار خودش هستند .

    خلاصه من را سوژه کردند و شروع کردند به شوخی هایی که از دست انداختن من نشان می‌گرفت .

    دوماهی میشه به تهران مهاجرت کردم به لطف خدا وتهران را کردندسوژه ومن را مسخره کردند .

    در برگشتن به خودم گفتم دیگه تو هر جمعی نمیرم و گوش میکنم به الهامم .

    ولی بعدش زنگ زدم و گفتم ناراحتم از رفتارتون

    یاد دوره احساس لیاقت افتادم که استاد میگه هروقت برای خودت ارزش قائل باشی بقیه هم برات ارزش قائل هستند .

    استاد همین که اجازه می‌دهیم خداوند ما را هدایت کنه از همین احساس لیاقت میاد

    که ما خودمون را لایق هدایت خداوند میبینم .

    قبلاً فکر میکردم فقط پیامبر ها لایق هدایت خداوند هستند ولی الان با صحبت های ای استاد فهمیدم همه موجودات حتی به زنبورها وحی میشه .

    چقدر حرف دارم از این هدایت ها که هر جا گوش کردم برام خوب شد وهرجا با کله خودم و بقیه رفتم ،خوردم تو در ودیوار

    چقدر خوبه همون اول از خدا بخواهیم وتسلیم باشیم وعمل کنیم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  8. -
    مهدیه امینی گفته:
    مدت عضویت: 1914 روز

    به نام خدای صمد

    (دارندگی با بی نیازی فرق میکنه!)

    لحظه به لحظه این جهان برای هر فرد عمل و عکس العمله، بما کسبت ایدیهمه، بما کانوا یعملونه… هر لحظه اش خواسته ها و پاسخ ها و پیش‌نیاز ها و یادگیری هاست…

    هر لحظه اش بزرگ تر شدنه

    هر لحظه اش نترسیدن و عمل کردن با به یادآوردن جایگاه خدا و صاحب اصلیه

    هر لحظه اش نترسیدن و نگران نشدن از قهر و غضب دیگری و کنترل و تقوا در برابر خداست

    این فرآموشی های انسانی «از جایگاه خدا» و این ظاهر های ناراحت کننده و ترساننده ، میشود که هر بار باید با یاد خدا و قدرتش نقض بشه

    هر کجا توسط هر شخص و هر اتفاق با ظاهر بد، فقط یک لحظه صبر یک لحظه کنترل و یک لحظه انتخاب قدرت به جای تسلیم اون اتفاق شدن و در واقع یک لحظه یاد قدرت خدا ، آدم رو بالا میبره و نجات میده و تواناییِ به دست گرفتن اون رویداد رو به آدم میده و حس خوب گرفتن افسار رو داری …

    و گذر ازش، بزرگ شدن و رهایی تا اون محدوده سخت رو بهت میده برای همیشه

    همه ی دسترسی ها برای این لحظه ی «کنترل کردن» و «به یاد آوری خدا» به من داده شده و مهیاست … پس چرا من بهره نبرم؟

    چرا بالا نباشم؟

    مگه تسلیم در برابر غیر خدا راحت تر از تسلیم در برابر خداست؟

    مگه سیراب شدن از شیر آب «که کنترل باز و بست شدنش با دیگرانه و امکان قطعش هم هست» راحت تر و با آرامش خاطر بیشتری از کنار دریا بودنه؟

    من که در هر حال باید تسلیم باشم

    خب تسلیم در برابر اصل ، قدرت کل، صاحب کل و بی نیاز عالم که نتیجه اش نعمت و فراوانی بی حد و مرزه خوبه ؟ یا تسلیم در برابر چیزی که به صورت محدود داره و داراییش وابسته است و موارد و شمار مختلفی هم میتونه باشه و هر بار من رو سردرگم و استرسی تر کنه؟

    من که باید تسلیم باشم

    پس برم سراغ آرامش خاطرم و به نفع خودم و نتایج عالی ترم «راه خدا» و تسلیم در برابر راه‌کارهای خدا رو انتخاب کنم

    و نیازمند بی‌نیاز عالم باشم…

    سلام استاد جان سپاس‌گزار این کلام و فایل شما هستم که وقتی توی لایو میشنیدم دلم پر میکشید و واقعا دوست داشتم فایلشو دوباره استفاده کنم.

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  9. -
    مهدیه ح گفته:
    مدت عضویت: 373 روز

    به نام خداوند هدایتگرم

    سلام استاد بی‌نظیر ومریم عزیزم

    سلام به دوستان هم فرکانسم

    استاد این فایلتون سراسر آگاهی بود برام

    جمله به جمله تون هدایت های خداوند تو ذهنم میومد که مهر تایید صحبت‌های شما بود توذهنم.

    از هفته ی پیش که دوباره تعهد دادم که مصمم تر از قبل روی خودم کار کنم و سفرنامه رو شروع کردم علاوه برچندین موردپیشنهادات کاری ای که بهم شد جواب سوالم رو که خیلی دوست داشتم بدونم بهم داده شد این یک هفته من با هدایت خداوند علاوه بر جوابی که گرفتم به آگاهی های من بسیار اضافه تر شد واستاد عزیزم صحبت هاتون رو که درباره ی هدایت وتسلیم شدن می شنیدم یه لحظه مرور شد برام از تقریبا سه سال پیش که من تموم شدم و تسلیم شدم به عاجزانه ترین حالی که داشتم گفتم خدایا فقط خودت کمکم کن و از همون ثانیه واقعا از همون ثانیه صدای خداوند رو شنیدم و عمل کردم همون لحظه گفت چکار کن و من اقدام کردم و من دوباره رشد کردم مهدیه متولد شد و این روند آهسته آهسته پیش رفت تا به قول شما یه جایی روند رشدبه تصاعد میرسه من اینو درک کردم از 8 ماه پیش که من با شما آشنا شدم دوسال ونیم داشتم آماده میشدم برای این آگاهی ها و درک وعمل بهشون و خیلی خیلی خوشحالم و سپاسگزارم .

    باز آخر این فایل میگید که صبح که بیدار میشیم یادآور شیم به خودمون که خدایا تسلیم توام تنها تورا میپرستم وتنها از تویاری میجویم

    و دوباره هدایت پروردگارم مرور شد برام.

    یادمه هنوز تازه داشتم با این قوانین آشنا میشدم تقربا یکسال پیش که در خوابی بهم گفته شد سوره حمد رو باتوجه و درک کامل بنویسم و بعد خواسته ای که میخوام و بعد دوباره سوره حمد و بعد رها کنم به من داده خواهد شد یادمه گفت هرچیزی که میخوای بنویس وهم خیلی تاکید داشت روی درک تک تک آیات این سوره و الانکه اینو از شما شنیدم

    یادآوری خداوند بود استاد.

    چون من با تولد پسرم که دوماهشه یک کار جدید روشروع کردم که با این شرایطم بتونم انجام بدم یکم ترس داشتم از اینکه چطوری پیش میره و خودم رو کنترل میکردم و امروز جوابم رو گرفتم وقتی شما گفتین صبح اینو به خودت بگو این تسلیم بودن رو .همون لحظه خوابم برام روشن شد اومد جلوی چشام و من صدای خداوند رو شنیدم که اینطوری خودم رو آروم کنم بگم تسلیمم و بخوام که خودش برام درست کنه و چه آرامشی دارم الان که همه چیزو سپردم به خودش اون هدایتم میکنه مثل همه هدایتهایی که از اول فایل دائم در ذهنم مرور میشد .

    سپاسگزارم از شما واز خداوندم که منو به زیباترین شکل ممکن هدایت میکنه و چقدر دلگرمم میکنه به بودنش به هدایتش به نشونه هاش .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    مریم جهانبخش گفته:
    مدت عضویت: 3074 روز

    بنام خدا

    خدایا مارو به راست هدایت کن ..راه کسانی ک به آنان نعمت داده ای نه راه گمراهان

    تسلیم به معنای رها کردن ..پارو نزدن …سپردن خودت رو به نیرو برتر

    استاد جان چقدر عالی معنای تسلیم رو گفتید …مثل نوزادی که وقتی بدنیا میاد … و نمیتونه هیچ کاری رو خودش انجام بده … ومادر همون خدای هست که برای کودکش همه کارها رو انجام میده

    استاد این فایل اشک منو در آورد …و چقدر من اشک ریختم بخاطر اینکه همچنین مردی هست که آنقدر به خدای خودش ایمان و اعتقاد داره …ناخودآگاه دلم شروع ب گریه کردن کرد

    استاد جان من فقط قبلا می‌شنیدم که باید تسلیم باشم ودرکی از تسلیم نداشتم … ولی با از دست دادن مادرم که سنی نداشته بخاطر اون بیماری از دنیا رفت اونجا من معنای تسلیم رو از ته قلبم درک کردم …

    فهمیدم تسلیم یعنی چی …. اونجا وقتی مادرم رو توی خاک گذاشتن و دست من از زمین و زمان کوتاه بود …. من فهمیدم تسلیم یعنی چی

    اونجا قدرت خداوند رو درک کردم … و سر برخاک گذاشتم … فهمیدم که خداوند چقدر قدرتمنده

    از اون موقع به بعد زندگی من کلا تغییر کرد ومن کلا یک انسان دیگی شدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      عاطفه نوری گفته:
      مدت عضویت: 1956 روز

      (((الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ ﴿156﴾ [همان] کسانى که چون مصیبتى به آنان برسد مى‏ گویند ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مى‏ گردیم (156) أُولَئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَهٌ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ ﴿157﴾ بر ایشان درودها و رحمتى از پروردگارشان [باد] و راه‏یافتگان [هم] خود ایشانند (157))))

      .«.«.«.«..«.«..«.«.«.«..««..«.«.«.«.««..«.«.«..«.«.«.

      درود خداوند بر شما

      روح مادر عزیزتون شاد و قرین رحمت پروردگار باشد انشالله در بالاترین و بهترین درجه بهشت و همنشین صالحان و نیکان باشند در پناه الله یکتا«الهی امین»

      چقدر این متن کامنت رو با تمام وجودم درکش کردم مخصوصا معنای تسلیم بودن رو…

      دقیقا 25 خرداد ماه «اخیرا» مادرم به رحمت خداوند رفتن و من هم اونجا بود و اون لحظه بود ک معنای توحید و تسلیم بودن رو با تمام وجودم درک کردم چقدر عاجز بودم و ناتوان بودم چقدر تسلیم بودم و فقط نگاه میکردم و میگفتم الحمدلله…

      از دست دادن عزیز مخصوصا مادر مصیبت و تضادی دشوار هست مگر با هدایت و رحمت الله از این تضاد سر بلند بیرون بیاییم((جلسه هفت کشف قوانین زندگی یکی از نجات دهنده ترین جلسات که من رو به معنای واقعی نجات داد و هدایت کرد در این اتفاق و مسیر))…

      خیلی تحسینتون میکنم با از دست دادن مادر عزیزتون به درس تسلیم بودن و توحید رسیدید بینهایت قابل احترام هستید و ستایش،

      من کاملا این جنس کامنت رو فهمیدم و درک کردم و مطمئن هستم در نزد پروردگار جایگاهی متفاوت و درخشان خواهیم داشت چون این مرحله از تضاد و تقوی کردن کار هرکسی نیست مگر بندگان خاص و مومن پروردگار…((و بشر الصابرین))

      من با تمام وجودم فهمیدم باید تسلیم باشم و با تمام وجودم به این قدرت و فرمانروایی پروردگار رسیدم ک مالک اوست و همه چیز تحت اختیار اوست و دارنده ی اول و آخر ظاهر و باطن همه چیز اوست و ما هیچ چیز رو با خودمون نمیبریم آخرت مگه اعمالمان…

      و باز هم سپاسگزاری میکنم بابت این کامنت و آرزوی صبوری قدرت و هدایت پروردگار رو براتون دارم در پناه و حفاظ خودش…

      روح مادر عزیزتون شاد قرین رحمت الله در پناه الله در کنار صالحان و نیکان در درجه اعلی بهشت برین پروردگار…

      الهی صد هزاران بار سپاس

      و من تسلیم تر از هرلحظه ام هرنفس هر قدم و هر نگاه…

      الهی امین

      .«.«.«.««..«.«.«..«.«.«.«.«..«.«.«.«.«..«.«.«..«.

      مَا أَصَابَ مِنْ مُصِیبَهٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ ۗ وَمَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ ۚ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ﴿١١﴾

      هیچ مصیبتی جز به فرمان خدا نرسد. و هر کس به خدا ایمان بیاورد، خدا قلبش را [به حقایق] راهنمایی می کند؛ و خدا به همه چیز داناست. (11)تغابن

      «ایاک نعبد و ایاک نستعین »

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: