تسلیم بودن در برابر خداوند - صفحه 47
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/08/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-08-08 08:57:552024-08-08 09:05:31تسلیم بودن در برابر خداوندشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام جهانه یکه ای که بخشنده و مهربان است
خیلی در هر لحظه این احساس را میشه درش عمیق شد و به قول سید همه چیز تکاملیه
در دوره 12 قدم ه خیلی سعی داشتم تمرکز کنم و با فاین های توحیدی و مثل این فایل ها تونستم بهتر هدایت رو درک کنم و امتحان میکنم تا در حد توانم و میفهمم این حسیه که مغز خیلی موقع ها درش میکنه و منیت و من میدونم و ترمزه این هست
یکی از داستان هایی که یادمه چند ماه پیش زنگ زده بودم به صاحب مغازه ام برای اینکه بدهی هاشو تونستم به یاری خدا و عمل بهتر به آموزه ها در 12 قدم پرداخت کنم و میخاستم چک هارو بگیرم نزدیکه بازاره شهرمون شدم که برم مغازشون که در بازار بود و از کوچه ای که بلد بودم میخاستم برم و این حس میگفت برگرد ! و من گفتم چیو برگردم این داره مغازشو میبنده تا چند دقیقه دیگگ این مسیرو من بلدم
میگفت فقط برگرد بهت میگم حسم خوب نبود میرفتم جلو و گفتم باشه برگشتم و رها تر بودم و 30 متر جلوترش یکی از دوستایی که سال هاس ندیده بودمش دیدم سره راهمه با موتور ! و گفتم میخام بریم اینجا و اینا گفت بشین و از کوچه پس کوچه های بازار بردم که اصلا من بلد نبودم با اینکه شهره خودمونه و کفت از این مسجد برو فلان و گفتم بقیشو بلدم مات مونده بودم و فقط باورم نمیشد و فقط راه میرفتم و گفت زنگش بزن گفتم 50 متر مونده تا مغازش زنگ بزنم ؟ گفتم باشه تو واقعن درست گفتی چشم زنگ زدم گفتم حاجی دمه مغازم گفت من بستم گفتم بخدا 50 مترم کمتره مسیرم گفت باشه بیا ! خدااااااااایا هنوز بعد از ماه ها یادمه واقعن فقط هنوز میخام به این نزدیکی و حتی بیشترش برسم و میدونم که نیاز بهه شناخت بهتر خدا دارم و اعتماد به این نرو و عمل به 12 قدمی که 4 فصلش رو سال هاس دارم و هنوز برای ده ها بار میبینم و هر روز جدیه هرروز هر لحظه واقعن و چقدر این حس باحاله
ی نمونه دیگ تویه بازی کامپیوتری ی هیرو هست که تیر پرت میکنه لولش و به هرکس بخوره تو مپ بازی که بزرگم هست اون تا چند ثانیه هیچ کاری نمیتونه بکنه و تویه بازی رو انداختم به این حسه ! گفتم بگو ببینم میتونم بگیرم ازت میگفت اسمش ارو هست این تیره بزن تو این نقطه تاریکی و اصلا عقلانی نبود و زدم و در کماله نا باوری دهنم باز مونده بود و طرف اومده بودن خفت بچه ها ما و ارو خورد و با بچه ها کیلش کردیم و فایتو زدیم ! واقعن قابله باور نبود . چندین باره دیگه فقط اینکه اصلا نباید رویه خود و مغز خودمون وتجربه حساب کرد و همه اینا برمیگرده به توحید و قبول این انرژی و اینکه این داره همواره به ما هدایت میده و ما باید از دهنمون و نجواهاش کمی فاصله بگیریم بنظرم فکر کردن کم و اصولی در مواقع خاص برای به یاد آوری نیازه واقعن زهن مثله ی قطره ای اقیانوسه ولی هدایت قلب از انرژی در جریانه هدایتت جهانه هستیه یعنی قلب از دریای بی انتهای خداونده که فراتر از درکه ماست در پناه خداوند باشین و این فایل فوق العاده رو من باید هرروز گوش کنم تا دیتاهای بهتر و آرامشم بیشتر بشه فعلا خدا نگهدار دیروز از نشانه اروز من هدایت شدم به اینجا باز بعد از ماها
سلام به خانواده عزیزم
امروز بعد از مدتها من این فایل رو دوباره گوش کردم
چند روز پیش اتفاق تصادف اتوبوس دختران مدرسه تیزهوشان کرمان اتفاق افتاد و یک نفر از درگذشتگان این حادثه دختر یکی از شاگردام بود من دختر رو نمیشناختم ولی چون مادر و مادربزرگش رو میشناختم و چون دختر خودم هم همسن اون دختر هست به شدت روم تاثیر گذاشت یکی دو روز اول بهتر بودم ولی روزهای بعد ذهنم به شدت اذیتم میکرد یعنی هر جای خونه پا میزاشتم و یه وسیله دخترم رو میدیدم میگفتم الان مهدیه این وسیله دخترش رو ببینه چقدر حالش بد میشه ، غذا میپختم یادم میومد میگفتم حالا مهدیه هی یاد غذای مورد علاقه دخترش میفته حالش بد میشه و …..یکسره داشتم برای مهدیه دلسوزی میکردم و دیروز به خدا گفتم هدایتم کن و خدا خیلی زیبا با آیه 216 سوره بقره باهام حرف زد قانع شدم قلبم هم آروم شد ولی دوباره دلسوزیهام ادامه داشت ،امروز احساس کردم یه افسردگی به سراغم اومده چون همه چیز برام بی ارزش شد هیچ چیز زیبایی وجود نداشت که حالم رو باهاش خوب کنم و همین یه تلنگر شدیدی بود برام وقتی کلاسم تموم شد اومدم خونه نشستم بلند بلند با خدا حرف زدم و گفتم که به شدت محتاج هدایتت هستم گفتم بیام فایلی که درمورد مرگ استاد گفته گوش کنم شاید آروم شدم گوشیم رو که باز کردم که اون فایل رو پیدا کنم خدا این فایل رو بهم نشون داد و گفت این رو گوش کن
شروع کردم به گوش دادن و انگار این فایل برای شرایط همین الان من آماده شده ،،لحظه ای که در دقیقه 1:25 کلمه تسلیم دوبار گفته میشه خدا ویژه تر داشت به من میگفت که نسبت به تصمیم خدا تسلیم شو..من پذیرفتم ولی به خدا گفتم چگونه مهدیه با خاطرات دخترش خودش رو آروم کنه ؟ خدا گفت :باید فرض کنه که دخترش برای درس رفته خارج از کشور
گفتم هر جای خونه رو نگاه میکنه خاطره دخترش هست
گفت وقتی برات مهمون میاد چند روز میمونه تو تا یک هفته اطراف خونت داری آثار مهمون رو جمع و جور میکنی مگه تو اون لحظات گریه میکنی و دلت میسوزه ؟ خوب دختر مهدیه هم اومده بود مهمونی حالا رفته همه وسایل هاش رو جمع میکنیم و هر مغازه و رستوران و …که با مهمون رفتیم دفعات بعد که بدون مهمون میریم میگیم یادش بخیر و دیگه رها میکنیم نمی شینیم زار زار گریه کنیم
حالا مهدیه هم انشالله هدایت میشه که اینطوری فکر کنه
الان دیگه میفهمم که چقدر آروم شدم چون دیگه بغض نمیکنم و عقل و منطق غلبه کرد بر احساساتم
خداروشکر
استاد عزیزم اگر روزی هزار بار بخاطر وجود مقدستون خداروشکر کنم بازم کمه
استاد عزیزم نوری
دوستان عزیزم اینقد خوشحالم اینقد حس خوب دارم که فقط به خودم گفتم شمیسا یکی از فایلای بهشتیه استادو باز میکنی و میای واسه دوستات مینویسی :
دوست عزیزم نمیدونم کجای راهی ولی اگه داری این پیامو میخونی و دنبال نشونه بودی بیا تا بت بگم خدا چیکار کرده واسم
اگه تضاد دیدی به هیچ وجه ممکن نا امید نشوووو
به هیچ وجه خدا میخواد بهتر خواستتو درکش کنی
روی باورای توحیدیتون تا میتونید کار کنید هرروز روح ما نیاز داره تا سیراب بشه از عشق
ما لایق این عشقیم لایق مهر خداییم
دوستان هرجایی که هستید بدونید بی حکمت نیست بخدا وصل بشید میبینید چطورمسیر روبراتون چیده بودههه
باور داشته باشید که اگه واقعا قلبی از خدا بخواید میده به خودش قسم که بهتریناشو میده
فقط صبر داشته باشید تکاملتونو طی کنید و باورتونو از دست ندید
من یه دخترم تو بازاری بین رقبای مرد کار میکنم که هیچ اعتباری از خودم نداشتم
خدا هزاران دسته باورتون نمیشه واسم معرف فرستاد واسم کساییو میفرسته که بهم کمک میکنن بدون درخواستی
همین امشب خودم هنوزم باورم نمیشه به کسی که ماه پیش رفتم واسش کار کنم پیشنهاد همکاری دادم
کی منو میشناخت کی واسم موقعیتای پیشرفت میسازه
خوشحالم که شمارو دارم دوستان توحیدیه من که میتونم خوشحالیمو باتون به اشتراک بزارم ممنونم بابت پیامایی که میزارید
بیاید بهم قول بدیم اگه حتی کوچکترین نشونه دیدیم بیایم بنویسیم ،خوندن یه جمله از خود شما
تو همین کامنتا منواز درگیریای ذهنی و ناامیدی نجات داد
یادمه اولین روزی که وارد سایت شدم دکتر بهم گفت نتیجه آزمایشت خوب نیست و مشکوک به سرطانی
دوستان مریضی من حتی خیر بود و بس
الان مگه دیگه به مریضی توجهی میکنم اصلا
استاد بین حرفاش یادمه یه جمله گفت مینویسم که باشه جمله اخرم
میبینی بین تمام نا امیدیات یه سو سو نور کوچیک هست که میگه میشه
اون نور خداست فقط کافیه جا نزنید و باورش کنید
22:22 شب
22بهمن 1403
من گنج پنهان بودم
دوست داشتم تا آشکار شوم پس خلق را آفریدم تا شناخته شوم
چون همه چیز منم
همه کس منم
راه منم چاه منم
نور منم
پرده منم
آب حیات منم
راه نجات منم
من فرزند میدهم
من باران میبارانم
من عزت میدهم
من شفا میدهم
من روزی میدهم
منم منبع ثروت
منم منبع عشق
من منبع زیبایی
منم منبع آرامش
منم منبع شادی
من همه جهان را برای شما خلق کردم و شما را برای خودم خلق کردم
بیایید بیایید
مرا بشناسید
مرا ببینید
مرا بفهمید
مرا ببویید
مرا بچشید
مرا درک کنید
چون من مال شما و برای شمایم
بیایید بیایید
از علم من بهره بگیرید
از عشق من بهره بگیرید
از رحمت من بهره بگیرید
از لطف من بهره بگیرید
از کرم من بهره بگیرید
از بخشش من بهره بگیرید
از عطای من بهره بگیرید
از هدایت من بهره بگیرید
بمیرید درون من زنده شوید درون من
یار شما منم
کار شما منم
روح شما منم
خون جاری در رگهای شما منم
از غیر من ببرید
از غیر من به من بیایید
از خود رها شوید
از خود به من بیایید
منم رازقت
منم خالقت
منم مالکت
منم سقف بالای سرت
منم فرش زیر پایت
منم آب و نانت
منم برق و گازت
منم لباس تنت
منم اکسیجن هر دم و بازدمت
منم اول منم آخر
منم پیدا منم پنهان
بیایید بیایید
مرا دریابید
گنج پنهان منم
سلام استاد، هر بار این فایلهای توحیدی شما رو گوش می کنم، با خودم میگم، شما نظرکرده هستین، استاد، بارها و بارها داستانهای هدایت شما رو شنیدم و هر بار متعجب، اما این جریان هدایت شما که سر کار نرید و همون روز تانکر منفجر بشه، و یا هدایت نیمه شب که به شما گفته بشه از خونه خارج بشین و شما به اون ندا گوش بدین، استاد همیشه برام سوال بوده و هست، واقعا این ندا، این الهام، این وحی چگونه و از چه نوع هست؟؟؟؟ گاهی حس می کنم شاید آنقدر قلب شما برای دریافت این الهامات باز هست که به وضوح آنرا دریافت می کنید. ولی برای افرادی چون من واقعا خدا باید فریاد بزنه تا بفهمم، خودمم نمی دونم چطور خودم رو برای دریافت الهامات آماده کنم، حتی یک سال هست که مدیتیشن می کنم ولی بازهم نتیجه ای که مدنظرم بود، نگرفتم. همیشه شما می گین، اون حس اطمینان و آرامش بخش از طرف خداست، و احساس ترس و ناامیدی از طرف شیطان، ولی با تمام این تفاسیر من بازهم احساس می کنم، متوجه الهامات پروردگار نمیشم، امروز صبح هم در فایل دیگه ای از شما شنیدم که گفتید خداوند هفت بار قسم خورده که به شما وحی می کنه، استاد از شما خواهش می کنم این نوعی که به شما گفته میشه رو باز کنید، بازهم راجع بهش توضیح بدین، اون وحی چگونه است؟ یعنی اونقدر شما واضح می گفتین که به من گفته شد برو بیرون و شما بهش جواب دادین، من با این ذهنم نمی تونم درک کنم، اون گفتگو چگونه است؟!!!!؟؟؟ استاد امیدوارم تونسته باشم سوالی که سالهاست تو ذهنمه و هربار شما با دریافت الهامات خودتون تعریف می کنید مطرح کرده باشم. خیلی خیلی نیازمند دانستن این جواب هستم. البته یک عزیزی می گفت، شما باید ارزش خودتون رو بدونید که شما و خدا یکی هستید، شاید مشکل از همین احساس ارزشمندی من هست، واقعا خودمم نمی دونم خیلی سردرگمم. لطفا راهنمایی کنید استاد.
سلام منیره عزیزم
لذت بردم از صداقتت
استاد بارها در فایلهاشون گفتن که چطور درمدار الهامات خداوند قرار بگیریم
ولی قبول میکنم اون اوایل آدم نمیشنوه
و خیلی فایل ها براش گنگ هست
ولی طبق توصیه خود استاد توی دوره دوازده قدم
اون چیزی که فهمیدیم رو باید بهش عمل کنیم
جواب اونچیزی که نمیدونیم بهمون گفته میشه
سپاس گزاری رو فک کنم همه ما فهمیدیم
اونو باید بهش عمل کنیم
بی واسطه بی پیش نیاز که واقعا سپاس گزاری نیاز به هیچ چیزی نداره و توی زندگیمون هزاران هزار
چیز هست که میشه راجبش سپاس گزار بود
اونو بهش عمل کنیم یواش یواش در مدر الهامات قرار میگیریم
مثلا استاد خودش آدم سپاس گزاری بود که در این مسیرها قرار گرفت
خداوندا نفس جان من هیچی بلد نیستم خودت من رو پیش ببر خداوندا قربونت بروم خودت هدایتم کن خداوندا عشق جانم من تسلیمم خداوندا دیدی عشقت احسانت چطوری ایمانش رو نشون داد؟؟؟ دیدی کاری کردم که هر کس بشنوه چه حرفایی بهم میزنن و مسخرم میکنن آخه من چطوری بهشون توضیح بدم خدابهم گفت انجام بده انجام دادم ایمانم رو به خدا نشون دادم خداوندا عشق جانم ایمانم رو قوی تر کن قدرتمند ترم کن با قدرت بیشتری ادامه بدم عزیزم خداوندا امروز دیدی شیطان چه حرفایی بهم زد؟؟دیدی چقدر منطق آورد چه حرف های زشتی بهم زد ولی من گفتم خدا بهم گفت و منم گفتم چشم و انجام دادم خدایا دیدی بارها و بارها نا امید شدم ولی چقدر با قدرت ادامه دادم خداوندا قربونت بروم ممنونم ازت که الان هدایتم کردی به کامنت اون دوستمون که شرایطش دقیق مثل من بود که دختری که دوستش داشت به همه خواستگاراش جواب منفی داد و گفت تا چند سال دیگه و شرایط براش جور شد و با اون ازدواج کرد خب منم شرایطم الان دقیقا همونطوره طرفم بهم گفت تا چند سال دیگه و به همه خواستگاراش هم جواب منفی داد خواستگار داره که خونه ماشین همه چیز دارن ولی من چی موجودی حسابم ٨0 هزار تومن
من سپردم به خداوند خدایا خودت شاهدی من تمام پل های پشت سرم رو خراب کردم فقط یکی موند یعنی اون ستون اصلی بود پیج اینستاگرامم که دیروز نود تومن تبلیغ گذاشتم بعدش رفتم با همون سیب زمینی و گوجه گرفتم واسه خونه تنها منبع درآمدم که یعنی اون ساپورتم میکرد و همزمان داشتم روی شغل اصلی ترید کار میکردم خدایا دیدی بارها و بارها شنیدم که استاد توی چه شرایطی بود ولی رها کرد رفت دنبال هدف اصلیش کاری رو که میخواد انجام بده دیروز داشتم کتاب رویاهایی که رویا نیستن فصل پنجم رو میخوندم که همش درمورد ایمان بود خدایا چند وقت داشتی بهم میگفتی پیجت رو بفروش تمام تمرکزت رو بزار روی این کار من گفتم نه بزار باشه حداقل پول یه تخم مرغ شارژ و نونی برام در میاره تا بگذرونم وقتی کلا حرفه ای شدم میفروشم بهم گفتی ببین!!!!!احسان یعنی ایمان نداری به خداوند گفتم دارم ولی….؟ همزمان ک کتاب رو میخوندم داشتی بهم میگفتی تا اخرش گفتم چشم خدایا نفس جان هر چی تو بگی فقط همین موند باشه میفروشمش خب سه هفته هم هست که دارم عالی عمل میکنم توی ترید همه تریدام مثبت مثل تریدرهای حرفه ای دارم کار میکنم خدایا دیدی چیشد؟؟ رفتم توی گروه پیام گذاشتم که پیجم رو میفروشم اون طرف اومد گفت میخرم نقد منم همون لحضه گفتم
این از طرف خداست کاراش رو انجام دادیم دیشب ولی دیدی چیشد طرف دزد بود پیجم رو دزدید جیمیلم که باهاش توی سایت عضوم هم هک کرد( امروز هم به شماره سایت استاد تماس گرفتم و گفتم که جیمیلم هک شده میخوام تغییرش بدم) هر چی بهش پیام دادم التماس کردم عکس یخچال خونمون روبراش فرستادم اصلا هیچ از همه جا بلاکم کرد من موندم و هیچی اومدم به داداشم گفتم ببین اگه میدیدی چند وقتی یبار میوه میخریدم تخم مرغ و….میخریدم برای خونه از همین پیج بود الان اونم ندارم من میخوام از این به بعد اصلا نون خالی بخورم در جریان باش خدایا دیدی چه بلایی سرم اومد چقدر داغون شدم دو دستی سرم رو گرفتم یعنی انگار دارن با شلاق میکوبن تو سرم فقط میگفتم خدااااا خدااااا الان چیکار باید بکنم گذشت بعد یکی دو ساعت که اشکم در اومد قلبم داشت از جا کنده میشد گفتم خدایا تو ازم خواستی منم انجام دادم خدایا قربونت برم ببین احسانت چیکار کرد ایمانش رو بهت نشون داد بقیه اش با خودت ببینم تو برام چیکار میکنی ببین عزیزم میخوام اینجا کامنت بزارم در حضور بچه ها که شاهد باشن ببینن احسان چه ایمانی داشت چه باوری به خدا داشت حالا نوبت تو هستش خدایا قربونت برم فقط تویی که از حال الانم خبر داری میدونی چه شرایطی دارم نفس جان امروز که اومدم پای لب تاب گفتم اشکال نداره بیخیال حداقل حرفه ای شدم تو کارم از اینجا میتونم درآمد کسب میکنم ولی امروز ضررایی داشتم که اصلا افتضاح یعنی باورم نشد این همه مدت داشتم خوب کار میکردم چرا اینجوری شد امروز؟؟؟خدایا دیدی همون لحضه شیطان چقدر مسخرم کرد گفت اینم از اعتمادت به پرودگارت حالا چی میگی احسان این چه بلایی بود سر خودت اوردی هزار بار ارزوی مرگ کردم ولی اخرش چیشد ؟؟؟؟؟ گفتم خدایا قربونت برم من به تو اعتماد دارم و اومدم اینجا دارم کامنت میخونم من به عشق جانم اعتماد دارم خدا برام کافیه ممنونم ازت که هدایتم کردی به کامنت اون عزیزی که اونم شرایطش مثل من بود و گفت..
(خدایا سپاسگذارتم که گرفتی آنچه را باید می گرفتی تا دریافت کنم آنچه را باید الهی شکرت این اتفاق همونی هستش که بازی رو تغییر میده همون اتفاقی که به ظاهر خوب نیست همون اتفاق منبع خیر و رحمت و برکت میشه
همان] کسانى که چون مصیبتى به آنان برسد مى گویند ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مى گردیم (156
بر ایشان درودها و رحمتى از پروردگارشان [باد] و راهیافتگان [هم] خود ایشانند
هیچ مصیبتی جز به فرمان خدا نرسد. و هر کس به خدا ایمان بیاورد، خدا قلبش را [به حقایق] راهنمایی می کند؛ و خدا به همه چیز داناست.)
خب دیگه نجواهای ذهن باید ساکت بشن ببین خدا داره چه جوری باهام حرف میزنه خدایا من دارم فریاد میزنم از ته قلبم که به تو ایمان دارم عشق جان ممنونم ازت که هدایتم کردی به کامنت ابراهیم عزیز که اونم دقیق شرایط من رو داشت و میگفت پول نداشت کولر بخره لباس و کفشاش پاره پوره بودن چه شرایطی داشت ولی الان کجاست؟؟؟ خدایا شکرت
خداوندا قربونت برم ممنونم ازت که هدایتم کردی به کامنت خانوم شهریاری که بهش الهام شد باید بره کیش و ایمان خودش رو نشون بده و چه شرایطی داشت اونجا که من درکش میکنم ولی الان خداروشکر همه چیز عالیه براش..
.
.
یا کامنت اون عزیزی رو بهم نشون دادی ک گفت تمام دارایش رو جمع کرد رفت دبی کافی شاپ زد ولی شرایط خوب نبود اول از خونه انداختنش بیرون با خونوادش کف زمین توی کافی شاپ میخوابید و اخر سر هم رفت توی دریا و بلند بلند تو رو صدا میزد یعنی مثل شرایط الانم که امروز فقط هدفون زدم در و بستم کسی نیاد ببینه فقط قدم میزدم و گریه میکردم و دلم میخواست سرم رو بکوبم تو دیوار هزار بار ارزوی مرگ کردم گفتم کاش یکی من رو میبست به رگبار و راحت میشدم ولی بعدش چیشپد هدفون رو در اوردم اون دو تا اهنگ غمگین رو پاک کردم اشکام رو پاک کردم گفتم خدای عزیزم من به تو اعتماد دارم قربونت برم تو ببین احسان امروز چیکار کرد چه ایمانی نشون داد فقط به عشق تو رفتم پای لب تاب ک بهم گفتی امروز رو بیخیال شو برو کامنت بخون روحیه ات خوب نیست… خدایا قربونت برم هر خیری که از تو برسه من به ان فقیرم خداوندا من از همه بریدم جز از رحمت تو خوب کاری کردم دلم خواست ایمانم رو نشون بدم دمم گرم باید خودم رو به خداوند عزیزم ثابت میکردم خداوندا من تسلیمم و از صمیم قلبم شکرگذار تو هستم هر اتفاقی برام بیفته خیری درش هست بدون اجازه ی تو برگی هم از درخت نمی افته چه برسه به این خداوندگار عزیزم دلم میخواااااد بلندددد فریاد بزنم من به خداوند ایمااااااان دارم خداوندا هدایتم کن باهام حرف بزن ایمانم رو قوی کن قلبم رو آروم کن خدایا بهم قدرت بده تا بیشتر تسلیم تو عزیز جانم باشم خداوندا فرمان زندگیم دست تواز صمیم قلبم شکرگذارتم و دوستت دارم بهت ایمان دارم
راااستی یادته چقدر بهم گفتی به دختری که دوستش داری برو بگو گفتم نه بزار پولدار بشم بعد انگاری داشتی توی سرم فریاااااد میزدی نه برو بگو و منم یکی رو واسطه کردم و بهش گفت گفتم هراتفاقی بیفته خیره این حکمت خداست درسته که بقیه خواستگاراش وضع مالیشون عالیه ولی من صفرم من به خداوند ایمان دارم دارم صبح تا شب روی هدفام کار میکنم روی شغل مورد علاقم تووووو بهم گفتی و منم انجام دادم وگرنه منطق خودم که عمرااجازه ی همچین کاری رو نمیداد خب دیدی ادامش چیشد اون به مادرش گفت مادرش هم که خواهر زن برادر بزرگم میشه به برادرم گفت و وقتی پای لب تابم بودم داداشم اومد گفت حقیقت داره تو این حرف رو زدی؟؟؟ با اینکه قرار بود طرفم به کسی نگه اون لحضه رنگم پرید و یعنی انگار اب سرد ریختن رو سرم گفت حالا مثلاگفت باشه بیا چی داری؟؟؟چقدر پول داری تو حسابت تو؟؟ صبح تا شب پای لب تابی(طرفم که گفت منتطر باش تا دو سه سال دیگه مادرش هم حرفی نداشت) خلاصه در همین حین که داشت باهام حرف میزد برادرم من داشتم از قبلش فایل استادکه داشت درمورد سرقت ماشین دنده ارژانتینیش رو توضیح میداد رو نگاه میکردم بعدش که رفت گفتم ببین خدا داره چه جوری باهام حرف میزنه استاد اونجا میگه اون اتفاق به ظاهر بد به نفعم بود یعنی باید اونجوری میشد منم گفتم عدو شود سبب خیر خدایا اگه این حرفا رو واسه کسی که تو این سایت عضو نیست توضیح بدم همه میگن عقلم رو از دست دادم حتما….خلاصه این رو گفتم به این برسم من به پلن خداوند عزیزم اعتماد دارم و تمام خداوند میگه و منم میگم چشممم انجام میدم هر اتفاقی بیفته خیره خداوندگار عزیزم از صمیم قلبم شکرگذارتم نفس جان منتظرتم….
سلام احسان عزیز،
کامنتت رو که خوندم، حس کردم یه هدایت از سمت خداست، چون راستش معمولاً کامنتای خیلی بلند رو نمیخونم، اما انگار ناخودآگاه مجبور شدم تا آخرش برم. بعد که دقت کردم، دیدم تو هم تریدری، مثل خودم. حس کردم شرایطت رو کامل درک میکنم… ضررهای زیاد، نرسیدن به سود مستمر، و حالا هم سرمایهای برای شروع نداری.
احسان جان، اول از همه، میخوام بهت یه پیشنهاد جدی بدم: پراپ بگیر. قطعاً باهاش آشنایی داری. یه اکانت 5K رو با یه هزینهی خیلی کم میگیری، دو مرحله پاس میکنی، بعد تو یه ماه ترید میزنی و برداشت میکنی. شرکتهای معتبری که خودم هم باهاشون کار میکنم، لست پراپ و پراپی هستن. قوانینشون رو بخون، دقیق عمل کن، و با یه سرمایهی خیلی کم، شاید در حد دو سه میلیون، ماه بعد اولین برداشت حداقل پنجاه میلیونیت رو داشته باشی.
البته، خودت بهتر میدونی که این کار فقط با کنترل ذهن، مدیریت احساسات، و مدیریت سرمایه به نتیجه میرسه. استمرار روی یه نماد و یه استراتژی ثابت، رمز موفقیته. پس اگه تصمیم گرفتی این مسیر رو بری، جدی باش، پایبند بمون، و احساسی عمل نکن.
درک میکنم چی میگی، چون خودم هم سالهای سختی رو گذروندم. ولی بدون، ته این مسیر، چیزی جز زیبایی و موفقیت نیست. پس ادامه بده، کم نیار، و دیگه با سرمایهی شخصی ترید نکن.
منتظرم خیلی زود، همینجا تو سایت، کامنت ثروتمند شدنت رو ببینم. و مطمئنم که این اتفاق برات میفته.
خدا همیشه باهاته، پس فقط حرکت کن!
متحیییییرم ازاین همزمانی خدا،مااات موندم بخداوندی خدا
نمیدونم بایدچقدر چقدرفکرکنم ب این موضووع ک بتونم یکذره درک کنم دقیقامثل شمااستادعزیزک میگی نمیتونم درک کنم برنامه ای ک خدابرای مامیچینه…
خدایااااچجوری صدات بزنم ک وقتی صدات میزنیم میگی جاان میگی بگوک منتظردرخاستتم تااجابت کنم ولی مافقط میگیم ن خودم میدونم منم ک میفهمم خودم میتونم درستش کنم وماامیریم خیلی بدمیخوریم زمین نمیدونم ازکجابگم ازچی بگم ازدوست بزرگوارم سعیده شهریاری ک دستی ازدستان خداوندشد اشناشدم باهاشون وایمیلیشون روبرای خودم فعال کردم اومدم یسرزدم ب ایمیل هام واصلاقرارنبود اول این دیدگاه روبخونم دستم رفت وزدم تسلیم بودن دربرابرخدا خانم سعیده درجواب دوستی نوشته بودن خییلی گفته هاشون تاثیرگذاربود گفتم منم بایداین فایلوگوش کنم بااینک یکی دوباردیگم شنیده بودم ولییی ولیییی اخرای فایل اونجاک استادمیگن خداوندمیدونه چی برات خوبه توچ موضوعی مهارت داری اونوبرات بلدمیکنه وتوبایداون مسیروبری قدم اول روبرداری تابقیه قدمهاگفته بشه من چن وقته دنبال علاقمم واینم خداوندخییلی هدایتی بهم گف ک زبان روبخون چن روزه دارم دورخودم میچرخم امروز بااین فایل بااین همزمانی بااین پلنی ک خداچیددوباره بازبهم گف سحررکجاسیرمیکنی منک بهت گفتم چیکارکنی چراشروع نمیکنی چراانقدربی ایمان؟
نمیدونم احساسم روچجوری بیان کنم هنوزم مات ومبهوتم ک خداوندچقدر عالی جواب میده باز بااااز بهم ثابت کردک این مسیر دروازهدای جدید ازموفقیتاروبرام بهمراه داره کافیه نترسم توکل کنم وشروع کنم مطمعنم بقیه قدمهاروخداوندمیگه اون همیشه داره ماروهدایت میکنه اون همیشه کنارماهست
خدایاااشکرت استادعزیزم ازشماخیییلی خیلی ممنونم
دوست عزیزم سعیده جااان امیدوارم ک خداوندشماروب بهترین مسیرهاهدایت کنه ان شالله ک همنقدپایدار محکم وشجاعانه عمل کنین وبیاین ازنتایجتون بگین ک بازمااایمانمون بیشتربشه تامادرسهای خیلی زیادی ازشمابگیریم شماروبعنوان سعیده توحیدی میشناسم خیلی خوشحالم برای حضورتون وامیدوارم ک منم یروزی ب این حدازخداشناسی وایمان برسم
خدایااهزاران مرتبه شکررت
سلام به استاد عزیزم و دوستان بی نظیرم
استاد بی نهایت سپاسگزارم بابت این فایل باارزش و از دوستان و هم خانواده ام بابت کامنتهای زیباشون و تاثیر گذارشون بی نهایت سپاسگزارم ..
داشتم متن این فایل رو می خوندم یاد یه نتیجه از زندگیم افتادم که وقتی هدایت خداوند رو عمل کردم چه معجزه ای در زندگیم رخ داد ، گفتم هم برای خودم یادآوری بشه هم شاید کمکی بشه به دوستان عزیزم …
دو سال پیش من در یک مرکز بهزیستی کار میکردم که مربی بیست تا پسر بچه شیطون بودم اما شیرین … بعد از یکم آشنایی با همکارا ، مدیر و بچه ها متوجه شدم که همکارام به شدت روی بچه های اونجا حساب می کنند و هی بهم میگفتن خانم کیاستی هرجا مشکلی در زندگیت داری یه چیزی نذر بچه ها کن صددرصد اجابت میشه ، تا این حرف رو میزدن من همون لحظه تو دلم میگفتم خدایا من فقط رو تو حساب می کنم هااا کاری به بنده هات ندارم و میدیدم که همکارا چقد بچه هارو کرده بودند خدا و هی نذر و نیاز میکردن، ازشون می خواستن که دعا کنن براشون و از این کارا… و این گذشت تا چند ماه بعد که خداوند شروع کرد به هدایت و الهامات که از این کار بیرون بیا من قبلش به دلیل کارکردن روی علاقه ام تصمیم گرفته بودم کارم رو کمتر کنم و کم کم بیام بیرون اما هربار دقیقا تا یک هفته خداوند هرروز بهم از یه طریقی می گفت بیا بیرون از این کار ،، اون وسط هم مقاومت و ترسهایی از اینکه دیگه درآمدی نداری، جایی نداری و … اما به لطف پروردگار که واقعا قادر و نیرومنده همیشه حتی در هدایت من به طور کامل با کلی نجوا اومدم بیرون و می گفتم خداوند کمکم میکنه برای یه درآمد جدید ، من باید اعتماد کنم به این هدایتها … دوماه بعد از بیرون اومدنم از اون مرکز اتفاق وحشتناکی اونجا افتاد (تعریف نمی کنم چون نمی خوام کانون توجهم و دوستان بره سمت ناخواسته ولی در حدی وحشتناک بود که من با شنیدنش همون لحظه سردرد شدم)که من شوکه شدم اما بی نهایت خوشحال و سپاسگزار خداوند …
اتفاقی که خداوند آگاه بود و من اطلاعی نداشتم به همین خاطر بهم می گفت بیا بیرون … اتفاقی که به محض اینکه شنیدم گفتم ، این میشه نتیجه شرک به خداوند و حساب کردن روی بقیه و به خودم درسهاش رو هی مرور می کردم تا یادم نره که هواسم باشه دارم روی کی حساب می کنم و همیشه عمل کنم به هدایتهای خداوند و اعتماد کنم و این ماجرا واقعا در اعتماد به هدایت و گوش کردن و عمل کردن به الهامات پروردگار رو در درونم چندین برابر باورپذیرتر کرد که من هیچی نمیدونم و من محدودم اما خداوند که از همه چیز آگاه و همه چیز رو میدونه … خیلی درسها برام داشت و خیلی به قویتر شدن باورهای توحیدیم کمک کرد اون ماجرا ….
ربم رو هزاران مرتبه سپاسگزارم که درسته اون لحظه درک نکردم و با عقلم شرایط رو نگاه میکردم اما بعد از شنیدن اون اتفاق من خیلی درسها و خیلی منطق های قویتری رو برای ذهنم داشتم اینم لطف خدا بود که شامل حالم کرد …
پروردگارا تنها تورا می پرستم و تنها از تو یاری می جوییم …
دوستان عزیزم براتون بهترین هارو آرزو میکنم
استاد بی نهایت دوستتون دارم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته و دوستان عزیز هم مسیر
چند روزیه به دنبال آگاهی هایی هستم درباره توحید عملی و هر بار که میام راجب بهش فایلی رو گوش بدم خداوند من رو هدایت میکنه به سمت فایل هایی که در رابطه با تسلیم بودن هستش
دیروز هدایت شدم به قسمت 21 مصاحبه با استاد و واقعا پس از گوش دادن به اون فایل تغیرات شگرفی در وجود من شکل گرفت استاد توی اون فایل یه جمله قشنگی گفت که کسی که تسلیمه میگه(اخیییییییییش راحت شدم خدایا خودم رو سپردم به تو) امروز کلا این جمله شده بود تیکه کلام من ورد زبونم همش میگفتم و بعد از گفتنش یک احساس خیلی خیلی ناب بهم دست میداد امشب دوباره اومدم رفتم توی قسمت عقل کل بعد یه حس بهم گفت برو فایل های دانلود و اومدم دیدم یکی از قسمت ها نوشته توحید عملی وارد شدم رسیدم روی این فایل و نظرم رو جلب کرد دیدم نوشته تسلیم بودن در برابر خداوند و یه حس بهم گفت خودشه همینه کلیک کردم دیدم فایل 1 ساعته گفتم ولش کن زیاده بزار بخوابم فردا میبینم بعد یه حسی بهم گفت ببینش دوباره گفتم باشه نیم ساعتشو میبینم بقیش واسه فردا باشه ای خداااااا چی بگم اخه چی بگم من خدایا شکرررررررت بابت این همه آگاهی خدایا شکرررررررت که منرو هدایت کردی به این فایل من ده دقیقه که ازش گذشت دیگه گفتم باید تا ته داستان رو ببینن
به نظرم اول باید تسلیم بشیم واقعا اول از هرکاری باید تسلیم بودن رو یادبگیریم که بتونیم خودمون رو بسپاریم به خداوند من کلا که خواب از سرم پرید با این آگاهی ها با این مثال ها خدایا هزاران مرتبه شکرت بابت این آگاهی ها بابت اینقدر قشنگ هدایت کردنت من فهمیدم وقتی توی سایتم میام باید تسلیم باشم من قدم اول 12 قدم رو گرفتم و فکر میکردم دیگه نباید فایل های دانلودی رو نگاه کنم فقط باید بچسبم به همون اما دیدم نه اقلا اینطوری نیست باید تسلیم باشم و بگم خدایا تو منو هدایت کن که الان برم کدوم فایل رو ببینم بهتره الان باید روی کدوم قسمت کار کنم تو هدایتم کن و باید بگم چقدر قشنگ هدایت میکنه چقدر قشنگ خدایا شکرت
یه داستان بگم
من بابام توی آژانس کار میکرد قبلا یه روز جمعه صبح ساعت 9 بیدار شد که بره سرکار پاشد صبحانه خورد خلاصه تا اومد آماده شه یهو گفت بیخیالش یه حسی بهم میگه امروز بمون خونه بگیر بخواب خلاصه تخت گرفت خوابید ساعتای 12 ظهر بود خبر رسید 5 تا کپسول گاز ال پی جی توی آژانس ترکیده کل آژانس رفته روهوا و دونفر فوت کردن الان که به اون قضیه دقیق میشم میبینم که با ابنکه بابای من چیزی از هدایت یا قانون نمیدونست اما به صورت ناخود آگاه اون روز عمل کرد و تسلیم بود به جورایی بنده خدا خوابیدن رو چون خیلی دوست داشت تاحسه بهش بگت نرو بگیر بخواب اونم گفت چشم و گرفت خوابید خخخخخخ خداروشکر خداروشکر خداروشکر بابت این آگاهی ها و این سایت که جز به جز این سایت الهی هست و هر طرفش که بری آگاهی های ناب نصیبت میشه
دوستتون دارم خدا نگهدار.
سلام به استادوهمه دوستان
چقدراین مثال جنگل زیبا بود که گفتید
دقیقا ازوقتیکه تواین چندماه اخیر رفتارهام تغییرکرده احساس میکنم فعلا از باتلاق دراومدم بعداز 10سال
الان تویک جنگل خیلی زیبا وهوای افتابی با یک تیپ عالی لباسهای شیک کفشهای پاشنه مدادی ده سانتی و ویک کیف خیلی شیک دستی تودستم
الان توجنگل زیبا هستم وبچمم دستش تودستمه ودنبال جاده اهدافم میگردم که خدا داره قدم به قدم بمن میگه ازکدوم طرف برم جاده روپیداکنم
واحساس میکنم ازاونطرف جاده هم یک عشق ابدی تخته گازداره میاد که منو بچموپیداکنه سوارماشینشه وازبک جاده سرسبز با صدای گنجشکها ویک جاده اسفالت داره میاد باهدایت خدابه سمتمون ناخوداگاه یک ماهه تواین فکرهستم که امروزهدایت شدم به این فایل وشمامثال جنگل رو زدین گفتم خدایا من چرا اینجوری شدم!! استاد چندماه قبل این مثال زده من یکماهه خودمو تواین جنگله بابچم گم شده میبینم واحساس میکنم همسرایندمم داره تخته گازمیاد دنبال منو بچم .