«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش - صفحه 10 (به ترتیب امتیاز)

3987 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    جمشید انوری گفته:
    مدت عضویت: 2335 روز

    سلام به خداوند و بندگان زیباش یعنی شما عزیزان

    بنده ساکن کابل-افغانستان هستم

    یه الهامی گفت که بیام و اینجا بنویسم البته هدایت شدم اینجا

    من از اواخر سال 97 با استاد آشنا شدم توی تلگرام .

    با اینکه از بچگی خیلی تو مدرسه تشویق میشدم و همیشه شاگرد اول بودم بعدا توی دانشگاه همینطور تا اینکه آخرای دانشگاه بود که تضادهای روحی و مالی باعث شد درخواست های خیلی بزرگی از خداوند کنم.یه سرق اتفاقات افتاد به سمت بیزینس نتورک مارکتینگ دعوت شدم و قبولش کردم شروع کنم. یه سری کتابها مطالعه کردم کلا دید منو تغییر داد منی که خیلی درس میخوندم همیشه اول کلاس مینشیتم حالا دیگه آخر کلاس داشتم کتابهای موفقیتو میخوندم، اواسط 97.

    خونمون چهاردیواری نداشت یعنی حیاطمون دیوار احاطه نداشت. پدرم جوشکار و من هم فرزند بزرگ خانواده ماهیانه یه مبلغ کمی برای مصارف دانشگاهم که از طرف دایی مادرم به من داده میشد. البته ایشون منو از زمان قبل از دانشگاه حمایت مالی میکردند زمانیکه من تصمیم گرفته بود برای کنکور آمادگی بگیرم دقیقا چند روز بعدش دایی مادرم که بعدا معاون اول آقای اشرف غنی(رییس جمهور قبلی) شدند، به دفترشون منو دعوت کردند گفتن مشغول چه کارهایی هستی منم گفتم آمادگی میگیرم برای کنکور قبل اون زمان یه سری اتفاقات افتاده بود و واقعا وقت کم داشتم برای کنکور ولی این تصمیمو گرفته بودم. بعدش دایی گفتن من تو رو حمایت میکنم و بعدا مصارف دانشگاهت هم با من. کنکور توی رشته دلخواهم یعنی معماری تو بهترین دانشگاه کشور(پولیتکنیک کابل) قبول شدم. در صورتیکه قبلش همه میگفتن نمیشه. دایی دوباره منو دفترشون دعوت کردن و یه لپتاپ عالی هدیه دادن.سال 93. از اون زمان تا آخر دانشگاه هر ماه به من پولی رو بابت مصارف دانشگاه میدادن.

    برمیگردیم روی نتورک. وقتی با نتورک آشنا شدم مقداری پول از دوستم که سوئد هست قرض گرفتم و هم نتورکو ثبت زدم هم یه گوشی اسمارت فون خریدم که به نت دسترسی داشته باشم. بعدا توسط همون گوشی و تلگرام با استاد آشنا شدم و فایل غم در قرآن منو منقلب کرد. اولین محصولی که استفاده کردم،عزت نفس بود که خیلی روش کار کردم و میکنم. تو نتورک 15 ماه کار کردم بدون نتیجه مالی ولی عاشق آموزشاش بودم. عاشق تاثیرگذاری شده بودم عاشق اینکه کمک کنم بدیگران.منی که آدم درونگرا و خجالتی بودم رو تغییر داده بود بخصوص توی ارتباطاتم. بعدش با فشار پدر و مادر و از یه طرف هم خودم باورهای لیدرهای نتورکو قبول نداشتم ولش کردم و افتادم دنبال شغل تو حوزه معماری اواخر سال 98. هدایت شدم به دوره قانون آفرینش .

    همون زمانها دایی مادرم آقای امرالله صالح معاون رییس جمهور شده بودن و از دفتر ایشون با من تماس گرفته شد و گفتن فردا آقای معاون میخوان شما رو ببینن و تشریف بیارید ارگ ریاست جمهوری. رفتم و ایشون گفتن یه پروژه هست و شما بعنوان اولین شغلتون ناظر اونجا باشین.

    اولین شغلمو به این شکل شاهانه جذب کردم منی که هیچ رزومه ای نداشتم و هیچ درخواستی هم نکرده بودم از ایشون هیچوقت.

    پروژه هم توی روستای زیبایی بود 100 کیلومتری شمال کابل توی استان پنجشیر و زمانیکه همه جا کرونا اومد و قرنطینه بود من اونجا وسط طبیعت داشتم کارمو انجام میدادم. یه سری اتفاقات عجیب افتاد اونجا. هیئت مهندسین بمن تهمت اختلاص زده بودن. بعدش من فک کردم دیدم بخاطر عزت نفسمه روی تمرکزی کار کردم. از یه طرف کار ساخت و کارگاه ساختمان و سروصداهای زیاد انرژی منو میخورد و یه مقاله ای مطالعه کردم نوشته بود افرا با تایپ شخصیتی من توی محیط پرسروصدا و شلوغ نمیتوننوتمرکز داشته باشن و خیلی موارد دیگه. از یه طرف درون من خیلی از داشتن رییس یا ارباب رجوع متنفر. چند ماه بعد یه روز لیدر نتورک پیام داده بود و منو دعوت کرد به یه همایش و اتفاقن همون روزم کارم تعطیل بود و اومده بودم کابل. رفتم همایش متوجه شدم چقد من درگیر روزمرگی شدم و رویاهامو فراموش کردم. از خداوند هدایت خواستپ وقتی پنجشیر بودم یه شب خواب عجیبی دیدم و توخواب گفته شد که برگرد به نتورک و دوباره ولش کن. من بیخیال این خواب شدم ولی چند وقت بعدش هوا سرد شد و پروژه هم متوقف شد و من اومدم کابل. نتورک دوباره منو بسمت خودش جذب کرد و من دوباره شروعش کردم دوماه گذشت و هیچ نتیجه ای هم نگرفته بودم ولی حالم خوب بود. تصمیم خودمو گرفتم تا از شغلم و ادامه پروژه استعفا بدم چون واقعا خسته کن شده بود برام. آخرین روز سال 99 دوباره بمن تماش گرفته شد از کاخ .رفتم و آقای معاون به دفتردارشوت دستور دادن 4هزار دلار بمن بدن و برم پروژه رو ادامه بدم. مدیرمالی هم من بودم.همونجا من استعفای خودمو اعلام کردم و گفتم متاسفانه بنده وقت ندارم و کسب و کارمو 2 ماهه استارت زدم و جوری وانمود کردم که موفق هستم توی این کسب و کارم. درسته 50 نفر تیم داشتم که بالاسریم ساخته بود ولی درآمدی نداشتم. ایشونم گفتن خیلی خوب خوشحال شدم کسب و کار خودتو شروع کردی ولی این کسب و کار اشباع میشه ( الان که میبینم ایشون یه آدم مولتی میلیونر که باور کمبود داشتن)

    ازشون سپاسگزاری کردم و اومدم بیرون یه ندایی در عمق دلم میگفت این تصمیم تو رو بینهایت رشد میده قلبم باز شده بود. از حرف مردم رها شده بودم گفتم نظر معاون رییس جمهور راجع به من مهم نیست دیگه چه برسه به بقیه.

    ولی نجوا میگفت این چه کاریه ناسپاس .اون آدم سالها تو رو حمایت کرد آخرش این بود جواب….مردم چی فکر میکننو ازین نجواها.

    اومدم خونه پدرم داشته سکته میزد وقتی این خبرو شنید وایساده بود وقتی گفتم با آه عمیقی نشست و با ناامیدی فراوان نظاره گر من بود مادرم که میگفت چرا این کارو کردی و با ما مشورت نکردی ازون طرف داییهام که همه با داییشون یعنی آقای معاون شغلشون بود و منو مسخره میکردن و میگفتن گاوُ پوست کندی تو دُمِش ول کردی(این یه ضرب المثل هست اینجا) پروژهه منظورشون بود.

    یادمه برای استارت دوباره نتورک یک صفحه دلیل نوشته بودم

    از اونطرف داخل نتورک هم عمیقا شک داشتم به شرکت هم باورای نامناسب داشتم از مشتری میگفت فردا میام میخرم و نمی اومد بیشتر از صد بار نه شنیدم اونجا. رابطه ام داشت با خدا بد میشد میگفتم آخه چه بهایی بوده من ندادم.نجواهای ذهنی خارج از کنترول شروع شده بود.2 ماه بعد آقای رییس جمهور و بلند پایه ترین افراد دولتی اون پروژه ای که 90 درصدش تحت نظر من ساخته شده بود رو افتتاح کردن. و نجواهای ذهن من چند برابر شد که اشتباه کردی و نباید استعفا میدادی و حالمو بد کرد راستش.

    بعدش در اوج ناباوری طالبان اومدن و دولت قبلی سقوط کرد. جالبه همه افرادیکه با آقای معاون رییس جمهور کار میکردن ترس بر زندگیشون حاکم شد که مبادا طالبان بهشون آسیب بزنن همشون فرار کردن بخصوص داییهام. رفتن امریکا تاجیکستان و ایران.

    از طرف دیگه شرکت نتورک دادگاهی شد و آدمایی که بظاهر موفق بودن اونجا هم فراری شدن خارج کشور.

    در حالیکه نه ترسی بمن وارد شد و نه غمی.

    بعدش یه حس بسیار عمیق تسلیمی بمن دست داد گفتم خدایا من هیچ چیز ندارم دیگه بجز تو. چرا من اینجام چرا من زنده ام.

    وقتی طالبان اومدن من تصمیم گرفتم یه شغل پیدا کنم. داشتم دنبالش میگشتم بعد از چند جا با من تماس گرفته شد برای مصاحبه اگرچه از نتیجه خبری نبود ولی من پیش خودم فک کردن گفتم چرا شغل چرا یه کسبو کار نه. الان که همه میگن کار نیست شغل نیست ولی من میرم مصاحبه پس کسب و کارم هشت و میشه.چون تحت تاثیر عوام قرار گرفته بودم دنبال این بودم که مهاجرت کنم. یه روز یه نوتیفیکشن اومد رو گوشیم از یوتیوب ویدیوی ثبت نام لاتاری گرین کارت امریکا.منم رفتم دیدمش و ثبت نام کردم. بعدش گفتم بیام و همسن ثبت نام کردنو کسب وکار بسازم و از شبکات مجازی مشتری جذب کنم.

    وقتی این کارو کردم و اولین مشتدی رو جذب کردم و اولین درآمدو که مبلغ کمی بود کسب کردم سدهای باور من شکست بووم بووم بووم

    که آقا میشود میشود.

    بعدش گفتم آقا من اینکارو تونستم پس هرکاری رو میتونم بیام زندگیمو طراحی کنم نمیخواد مهاجرت کنی همینجا خلق میکنم همه چیو. هدایت شدم به 12 قدم .

    کسب و کار خودمو و پیجمو تو حوزه طراحی معماری شروع کردم کاریکه بنهایت ازش لذت میبرم در حالیکه همه میگفتن و میگن نمیشه الان طالبان اومده من بعد دو ماه اول اولین کارفرمامو جذب کردم اواخر سال 1400 اونم‌ از تو خونه. مبلغ 100 دلارو که دریافت کردم رفتم یه رستوران لاکچری لذت بردم.

    ولی بعدش یادم رفت مسیر هدف تعیین نکردم درگیر بیماری شدم

    هرروز یه قدم برمیداشتم فایلهای رایگان گنجینه هستند. سال 1401 رو سینوسی نتیجه گرفتم هدایت شدم به ثروت 1 و نتایج و نشانه ها از تغییرات بسیار بزرگ مالی و روابط و عزت نفس رو دیدم و شاهد بودم.یه ایده یه شب زمستون 1400 بمن الهام شد دارم عملیش میکنم. الگویی که خداوند نشونم داد سالی یک میلیون دلار درآمد دارن.یه ایده خیلی ساده بخدا.

    از نتایج ستاره قطبی نگم براتون کلی نتیجه گرفتم.

    از آرامشم از رابطه ام با خداوند

    الهی بینهایت مرتبه شکرت

    در پناه الله شاد ثروتمند و خوشبخت در دنیا و آخرت باشید

    تُعِّز مَن تشاء تذِّل مَن تشاء

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 50 رای:
    • -
      سعید صادق زاده گفته:
      مدت عضویت: 1208 روز

      سلام دوست عزیز

      چقدر جالب نوشتید و چقدر عالی من هدایت شدم به این صفحه و به کامنت شما

      انگار خداوند با من داشت حرف می زند آنهم از زبان شما

      وقتی داشتم نوشته های شما را می خواندم کاملا در حال تصور کردن وقایع بودم که برای شما رخ داده بود

      می دانم که خداوند در نوشته های شما به من این حرف را زد که من هم دل به او بسپارم و از او کمک بگیرم

      نگران هیچ چیز نباشم

      می دانم که کامنت شما زبان خداوند شد برای گفتگو کردن با من

      می دانم که خداوند به وسیله شما با من سخن گفت و به من این را گوشزد که باید تسلیم باشم و در راه مسیر خودم بی تابی نکنم

      خوشحال هستم که امروز خدای مهربان اینگونه من را هدایت کرد

      امیدوارم که هر جا هستید شاد و خرم و پیروز باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        جمشید انوری گفته:
        مدت عضویت: 2335 روز

        سلام برادر سعید،

        اگرچه قبلاها غرورم نمیذاشت بیام بنویسم کامنتی،ولی گفتم بزار ببخشم ازونچه که دارم و جاری بشه این انرژی

        ذهنمم مقاومت داشت دوساعت داشتم مینوشتم.

        همون شب.

        بله دقیق فرمودین

        باید تسلیم بود و همیشه تسلیم بودنو به خودمون یادآور بشیم چون یادمون میره.

        در پناه خداوند فراوانی و شادی باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        رویا مهاجرسلطانی گفته:
        مدت عضویت: 2233 روز

        درود و سلام خدمت آقا جمشید انوری عزیز.. بخدا نمیدونید چقدر از توضیحات کامنت شما برای روند رشد و پیشرفت هاتون خوشحال شدم و چقدر دقیق و ریزبینانه مسایل و مسیر تون رو توضیح دادید انگار داشتم یک کتابی رو می خوندم وقتی به انتها رسید تازه فهمیدم که داشتم کامنت می خوندم …. هر چند داستان زندگی هر کدام از ماها خودش یک کتابع .. واقعا استاد عزیزمون درست میگن که اینجا یک دایره المعارف و یک گنجینه است…

        خدا رو شکر امشب بطور خیلی هدایتی اومدم در این قسمت تا موفقیت دوستان رو بررسی کنم و ذهنمو بمباران به وفور و فراوانی نعمت های الهی کنم … خدا رو شکر….

        اون قسمت آخر کامنت تون برام خیلی جالب بود که گفتید..

        سال 1401 رو سینوسی نتیجه گرفتم هدایت شدم به ثروت 1 و نتایج و نشانه ها از تغییرات بسیار بزرگ مالی و روابط و عزت نفس رو دیدم و شاهد بودم.یه ایده یه شب زمستون 1400 بمن الهام شد دارم عملیش میکنم. الگویی که خداوند نشونم داد سالی یک میلیون دلار درآمد دارن.یه ایده خیلی ساده بخدا.

        به امید خدا به درآمدهای میلیون دلاری بیشتری هدایت بشید و بعدش بیاید اینجا برامون بنویسید که باورهامون قوی تر بشه.. که ایمان مون قدرتمندتر بشه .. که ببینیم میشود

        آقای انوری از اینکه با خواندن کامنت زیبا و پرمحتواتون به درک و آگاهی بیشتری هدایت شدم ممنون و سپاسگذارم و به برو بچه های کشور افغانستان هم سلام برسونید و تک تک بهترینع بهترین ها رو از هر نوع در سراسر دنیا رو برای شما دوست عزیز و برای همه مون آرزومندم

        روز و شب تون بخیریت و خوبی و خوشی و ایام بکامتون شیرین و گوارا

        ممنون و سپاس

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      محمد حسین تجلی گفته:
      مدت عضویت: 2263 روز

      به نام خداوند مهربان توانا و قدرتمندم

      سلام و درود به شما آقا جمشید عزیز

      دیدگاه شما را

      خط به خط

      کلمه به کلمه مطالعه کردم

      واقعاً من رو به وجد آورد!

      اعتماد به نفسی که داشتید در نوشتن من رو به وجد آورد!

      من فرکانس صداقت رو از این دیدگاه دریافت کردم

      من فرکانس مهم نبودن حرف مردم و ترس از قضاوت نداشتن رو از این دیدگاه دریافت کردم

      دست مریزاد

      نوشتن این دیدگاه که ممکنه خیلی ها جرعتش رو نداشته باشن خودش یک موفقیت محسوب میشه

      بهتون تبریک میگم

      شما داستان زندگیت رو به طور خلاصه و بدون حاشیه نوشتی

      این اولین باریه که من یک دیدگاه از شما می خوانم و بسیار بسیار برای من تاثیر گذار بود

      سپاسگزارم

      و

      البته که باز هم بهتون تبریک میگم شما قلم شیوا و خیلی روانی داری

      و شیوه نگارشت هم خیلی دلی و زیباست

      درود بر شما

      امیدوارم باز هم هدایت بشم و از نتایج بسیار خوب شما بخوانم و بهره مند بشم

      به دستان قدرتمند خداوند مهربان می سپارمتون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      گزارش نقض قوانین سایت
      • -
        جمشید انوری گفته:
        مدت عضویت: 2335 روز

        سلام بشما داداش حسین عزیزم

        خداوند رو بینهایت مرتبه سپاسگزارم که منو وارد مدار نوشتن کامنت کرد

        فکر کنم اولین کامنتمو امسال یعنی 1402 نوشتم تو سایت

        خوندن کامنتها رو پارسال هدایت شدم بهش

        راستی من یه مورد مهمو یادم رفته تو متن کامنت بنویسم اونم این بود که من اواخر سال 98 تو دفترچم خواستمو نوشته بودم اونم این بود که محل زندگیمون تغییر کنه بریم یه محله عالی نزدیک مرکز شهر

        خونه ای که مال خودمونه در اطراف شهر هست

        اواسط سال 99 یه روز من توی خونه ای که در یه محله عالی اجاره گرفته بودیم نگاهم به همون دفترچه افتاد

        مات و مبهوت مونده بودم

        دقیقا داخل خونه ای بودم با تمام ویژگیهایی که نوشته بودم بدون اینکه برای پیداکردن و اثاث کشی به این خونه من کاری کرده باشم

        چون شغل من کابل نبود اون موقع

        آخر هفته میومدم کابل

        بعد از اثاث کشی که کلا پدر و برادرم کارشو انجام داده بودن یه روز که اومدم کابل جالبه زنگ زدم از برادرم آدرس دقیق خونمونو پرسیدم و رفتم

        بعدها دیدم به اون دفترچم و یادداشت خواستم افتاد

        بدون هیچ زجری و شاهانه جذبش کردم

        در پناه خداوند شاد و ثروتمند و سعادتمند باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
        گزارش نقض قوانین سایت
    • -
      رویا مهاجرسلطانی گفته:
      مدت عضویت: 2233 روز

      درود و سلام خدمت آقا جمشید انوری عزیز.. بخدا نمیدونید چقدر از توضیحات کامنت شما برای روند رشد و پیشرفت هاتون خوشحال شدم و چقدر دقیق و ریزبینانه مسایل و مسیر تون رو توضیح دادید انگار داشتم یک کتابی رو می خوندم وقتی به انتها رسید تازه فهمیدم که داشتم کامنت می خوندم …. هر چند داستان زندگی هر کدام از ماها خودش یک کتابع .. واقعا استاد عزیزمون درست میگن که اینجا یک دایره المعارف و یک گنجینه است…

      خدا رو امشب بطور خیلی هدایتی اومدم در این قسمت تا موفقیت دوستان رو بررسی کنم و ذهنمو بمباران وفور و فراوانی نعمت های الهی کنم … خدا رو شکر….

      اون قسمت آخر کامنت تون برام خیلی جالب که گفتید..

      سال 1401 رو سینوسی نتیجه گرفتم هدایت شدم به ثروت 1 و نتایج و نشانه ها از تغییرات بسیار بزرگ مالی و روابط و عزت نفس رو دیدم و شاهد بودم.یه ایده یه شب زمستون 1400 بمن الهام شد دارم عملیش میکنم. الگویی که خداوند نشونم داد سالی یک میلیون دلار درآمد دارن.یه ایده خیلی ساده بخدا.

      به امید خدا به درآمدهای میلیون دلاری بیشتری هدایت بشید و بعدش بیاید اینجا برامون بنویسید که باورهامون قوی تر بشه.. که ایمان مون قدرتمندتر بشه .. که ببینیم میشود

      آقای انوری از اینکه با خواندن کامنت زیبا و پرمحتواتون به درک و آگاهی بیشتری هدایت شدم ممنون و سپاسگذارم و به برو بچه های کشور افغانستان سلام برسونید و تک تک بهترینع بهترین ها رو از هر نوع در سراسر دنیا رو برای شما دوست عزیز و برای همه مون آرزومندم

      روز و شب تون بخیریت و خوبی و خوشی و ایام بکامتون شیرین و گوارا

      ممنون و سپاس

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        جمشید انوری گفته:
        مدت عضویت: 2335 روز

        سلام خانم سلطانی بزرگوار

        خدا رو بینهایت شکر بخاطر هدایتش

        قطعا قدرتمند ترین باور، باور به هدایت الهیست که وقتی آدم تسلیم باشه و عمل کنه به الهاماتش، به ازای هرقدم خداوند میلیونها قدم جلو میبره آدمو. یعنی میلیونها کارو انجام میده برامون.

        و خدا رو بینهایت شکر که تونستم کامنت بذارم و برای دوستان جاری بسازم این انرژی رو

        سپاسگزارم از شما

        در پناه خداوند شاد و ثروتمند باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    یوسف شرقی گفته:
    مدت عضویت: 3816 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    یوسف شرقی هستم متولد سال 1359 استان کردستان شهرستان سقز خداوند بزرگ رو خیلی شاکر و سپاسگزارم که یک بار دیگر میتونم در سایت استاد بزرگوار جناب عباس منش مطلبی مینویسم امیدوارم که مطالب زیر باعث کمک به خودم و دوستان عزیز گردد بنده از دوران مدرسه و عای الخصوص دوران راهنمایی به بعد با مطالب انگیزشی و موفقیت اشنایی پیدا کردم البته هر چند اندک و با امکانات بسیار محدودی که در ان زمان وجود داشت که اکثرا کتاب بود و ان هم ناقص به مطالعه کتب موفقیت که اکثرا هم در مورد تله پاتی هیپنوتیزم و مسایل روحی بود به مطالعه میپرداختم در ان دوران بیبشتر کتب اقای کابوک در این زمینه در بازار بود که من سعی میکردم که با اندک پولی که بعنوان پول روزانه بهم میدادند انرا پس انداز کرده و این کتب را تهیه کنم یا به کتابخانه عمومی شهر خودمان میرفتم و به مطالعه میپرداختم به یاد دارم یک بار کتابی با عنوان اسرار خود هیپنوتیزم اقای صمد ولیزاده را خردیداری کرده بودم و داشتم تمرینات ان را انجام میدادم در قسمتی از کتاب به مشکلی برخورد کردم و هرچند سعی کردم نتونستم اون رو انجام بدم تصمیم گرفتم به شهرستان تبریز بروم برای دیدن ایشان و در تصمیم خودم هم خیلی مصمم بودم اما متاسفانه نه تلفنی در اختیار داشتم و نه ادرسی و در اخر سر هم با یکی از دوستان مشورت کردم و او من را از این تصمیم منصرف کرد القصه هدف من از ذکر این جزیات اینست که با سوابق من و نحوه رسیدن به این سایت آشنا بشید زمان هرچه سریعتر برای من گذشت و من طی این سالها کتب متفاوتی رو مطالعه میکردم دیگه جوری شده بودم که برای خود تقریبا صاحب سبکی شده بودم و کتب تظاهر و تجسد ارواح و ارتباط با روح و انسان روح است نه جسد همه رو تقریبا میدونستم اما با کمال تاسف نتونستم به طور مناسبی از این کتابها بهره بگیرم و این کتابها داشت به دروس من هم لطمه میزد در دوران دبیرستان خواندن این کتب رو به طور کلی کنار گذاشتم و مشغول درس خواندن شدم اما بی هدف تقریبا مثل همه دوستان خودم در اون دوران در اولین سال دانشگاه در پیام نور شهر خودمان دوباره و کم کم تاثیرات خواندن اون کتابها در من پیدا شد انگار مثل آتش زیر خاکستر هنوز رمقی در ذهنم باقی مانده بود اما با کمال تاسف اون رو هم با تلاش زیاد خود و دوستانم و خانواده که از این نمد کلاهی بافته نمیشود ان را با زور و جبر خاموش کردیم بلاخره دوران دنشگاه و سربازی رو هم تمام کردم اما دوستان شاید باور نکنید که این علاقه به موفقیت همیشه در ذهنم مانند یک بارقه هرچند کوچک تلاش میکرد که سر بیرون بیاورد و در هر زمان که در ان دوران مساله یا مطلبی درمورد اجتماع و موفقیت و مسایل مربوط به ان برخورد میکردم سعی میکردم ان را برای خودم به صورت متفاوتی تحلیل کنم اما چه فایده که هربار مورد تمسخر افراد قرار میگرفتم که اینها همش کلاهبرداری بیش نیست تا اینکه ازدواج کردم در سال 1385 و در ان دوران چون شغل من کارمندی بود زیاد دغدغه مالی نداشتم اما همچنان عشق و علاقه ام به وب گردی و سایت گردی من را به سوی مطالب منفاوتی در زندگی میبرد که اکثر انها مطالب مربوط به موفقیت بود اما باید اعتراف کنم که مسایل دیگری هم بودند در سایتها که گه گداری همچون طوفانی کاذب من را از اصل راه و حتی از اصل دین هم دور میکردند که هر بار با توکل به خدا و بازگشت و انابت به راه اصلی خودم بر میگشتم که در همین وب گردیها اولین سایتی که به ان برخورد کردم مطالبی رو از زبان دکتر علیرضا آزمندیان در مورد باور و تغییر باور بیان کرده بود که فوق العاده من رو تحت تاثیر قرار داد رفتم و پی گیری کردم و سی دی های تکنولوژی فکر را دانلود کردم و بارها گوش دادم و نکته برداری کردم و این اولین تجربه جدی من در زمینه موفقیت بود بعد از ان با سایتهای موفقیت دیگری برخورد میکردم که اغلب به صورت اتفاقی بود با سایت اقای معظمی اشنا شدم و نحوه کا ایشون برام جالب بود و فایل اکسل ایشون رو در مورد پس انداز پول دانلود کردم بعد با سایت اقای عرفانی زاده اشنا شدم و دوره کوچینگ ایشون رو هم خریداری کردم تا اینکه در یکی از این روزها و در اثر اتفاق با سایت استاد عباس منش اشنا شدم دوستان شاید باور نکنید که مطالبی که از ایشان در فایلهای رایگان اموختم تمام مطالب اون سایت ها رو در برداشت اما به صورت کاملا متفاوت یعنی میشه گفت تغییر باورها به شیوه نویین دوستان گرامی شاید باور نکنید اما مطالب سایت جناب عباس منش تاثیرات متفاوت و غیر قابل پیش بینی برای من و تمامی اعضای سایت میگذارد چرا که واقعا جناب عباس منش به چیزی که خود میگوید کاملا ایمان و باور دارد و فقط جنبه بیزینس و تجارت ندارد هر چند که تجارت هم جزی از زندگی ایشون است دوستان گرامی من تا به حال فایل های رایگان ایشون رو هرروز دانلود کرده و گوش میدم و نتایج زیادی رو از این فایل ها گرفته ام که یکی از این نتایج ها خرید خانه 65 متری هر چند کوچک است اما با تغییر باور و نگرش و با کمک خداوند متعال و فایل های تاکیید میکنم رایگان جناب عباس منش این کار را انجام دادم دوستان گرامی باور کنید من حتی موقعیت خرید فایلهای قانون افرینش و روان شناسی ثروت اقای عباس منش رو هم پیدا نکرده ام چرا که در این سالها و بهتر بگویم تقریبا دوسال فقط بر خرید خانه تمرکز کرده ام تا تونسنتم به این هدفم برسم حتی دوره هدف گداری رو هم خریداری نکرده ام و باز هم تاکیید میکنم که فایل های رایگان جناب عباس منش میتواند تاثیرات بزرگی رو ایجاد کند دوستان گرامی مطالبی که جناب عباس منش بیان میکنند باید بصورت ریشه ای درک کنیم و فقط سرسری و به عنوان یک کلیپ انگیزشی نباید به ان نگاه کرد و بقول یکی از اساتید انقدر باید به این مطالب و گفته ها توجه کنیم که در خواب هم انهارا ببینیم و مرور کنیم دوستان گرامی تجربه دیگری که من از سایت عباس منش داشته ام برنده شدن در یکی از سوالات ایشان قبل از تهییه دوره عزت نفس ایشان است که من به لطف خداوند و با تغییر دیدگاهی که جناب عباس منش گفته بود برنده مسابقه شدم و تونستم فایل های دوره عزت نفس ایشون رو تهییه کنم که واقعا تاثی عطیمی روی زندگی افرادی میگذارد که به ان ایمان بیاورند دوستان محترم و گرامی سایت عباس منش واقعا تغییر باورها کار بسیار مشکل و سخت و پیچسده ای است که واقعا جناب عباس منش سعی میکند هر روز و هروز به طرق متفاوت و نوینی ان را برای ما ایجاد کرده و اموزش دهد امیدوارم که از اطاله مطالب بنده خسته نشده باشید واقعا مشتاقم و علاقه وافری دارم که مطالب دیگری رو هم بنویسم اما میدونم که با محدودیت هایی هم روبرو هستم امیدوارم کمک هر چند ناچیزی کرده باشم امیدوارم روزی بتوانم جناب عباس منش رو از نزدیک ببینم در حالی که در اوج معنویت و در اوج ثروت و در اوج سلامتی و زیبایی و مهر محبت باشم و فقط از این طریق از ایشون تشکر کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 53 رای:
    • -
      علی جوان گفته:
      مدت عضویت: 3920 روز

      دوست خوبم یوسف شرقی سلام و سپاس

      این ضرب المثل در مورد استاد کاملا صدق می کند : « آنچه که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند »

      و بر دل نازنین شما هم خوب نشسته است.

      هر چی آرزوی خوبه مال تو …

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      کاظم رادفر گفته:
      مدت عضویت: 1557 روز

      سلام خدمت جناب آقای شرقی عزیز و دوست داشتنی امیدوارم الان که این پیام منو میخونید در صحت و سلامتی کامل باشید و هروز به اهداف زیبا و مقدستون رسیده باشید

      از خداوند منان سپاسگزارم که از طریق این سایت منو با شما دوست و همزبانی موفق آشنا کرد.

      با خدا باش و پادشاهی کن

      رادفر هستم از بوکان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      لیلا هاشمی گفته:
      مدت عضویت: 1887 روز

      باسلام خدمت شما

      واقعا لذت بردم و تشکر میکنم ازین ک وقت گذاشتین هم برای خودتون و هم برای ما ک درک بهتری از این مباحث داشته باشیم

      اون قسمت از نوشته تون ک گفتین کتاب رویاهایی ک رویا نیستن رو خریداری کردین و راضی بودین و کلی نتایج گرفتین ازش و ارامش داده بهتون ، منو وادار کرد ک حتما این کتاب رو خریداری کنم

      البته قسمت ۴رو خریداری کردم قبلا و همیشه دو دل بودم ک بخرم یا ن ولی الان مطمئن شدم ک باید بقیه ی فصل هاشو بخرم

      باز تشکر میکنم ازتون

      موفق و ثروتمند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      پوریا محمدی گفته:
      مدت عضویت: 2437 روز

      سلام دوست عزیزم آقای یوسف شرقی.

      واقعا چه قدر قشنگه آدم یه سوال یا خواسته مقدس و بزرگ رو در سر داشته باشه و برای رسیدن به پاسخ هیچ وقت کوتاه نیاد.

      شما ناخودآگاه میخواستی با قانون الهی آشنا بشی،چقدر خوب تلاش کردی و چه پاداشی رو هم دریافت کردی.

      آفرین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        آنا محمودےنیا گفته:
        مدت عضویت: 2327 روز

        سلام آقاے یوسف شرقے

        داستان علاقہ من ھم بہ موضوعات روح و ماورا یہ جورائے شبیہ داستان شماست

        ان شاءاللہ منم یہ وقتے در مورد خودم مینویسم بعد از اینکہ بہ نتایج دلخواھم رسیدم

        فعلا با فایلہاے رایگان استاد مشغولم

        در پناہ اللہ یکتا شاد باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      امین آقا گفته:
      مدت عضویت: 2756 روز

      شما واقعا من را تحت تاثیر قرار دادید دمتون گرم واقعاً از موفقیتتون خوشحال شدم انشالله که خدا هم به شما هم به من ثروت و سلامتی و خوشبختی و کنار آقای عباس منش بودن عطا کنه خخخخخخخ در پناه خدا یا علی مدد

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      امیر علوی گفته:
      مدت عضویت: 3615 روز

      سلام به آقا یوسف عزیز

      من واقعا این حرفتون رو قبول دارم که مطالبی که استاد عباس منش در این سایت میگن کاملترین منبع در زمینه مدنظر هستش.

      و به شما هم تبریک می گم که تونستین در کمتر از دو سال به خونه دلخواهتون برسین.

      منتظر خبرهای خوش موفقیتهاتون هستیم…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    هادی قاسمزاده گفته:
    مدت عضویت: 3804 روز

    بنام خدا

    راستش نمیدونم از کجا شروع کنم چون اصلا خودم هم نمیدونم که چطوری شد استاد عباسمنش رو شناختم ولی سعی میکنم از اول براتون بگم داستان رو تا عزیزانی که میخوان استفاده بکنن و انگیزه ای بگیرن به دردشون بخوره

    همین اول هم قسم به جان عزیزانم میخورم که هرچی مینویسم عین حقیقته…

    دقیقا یک سال پیش اواخر مردادماه بود که یه مغازه سوپرمارکت اجاره ای توی شهرک ولیعصر خوی (آ.غ) گرفته بودم و با انبوه گرفتاری و حال بد و افسردگی نشسته بودم تو مغازه و پشت کامپیوترم تو اینترنت میگشتم..البته بازم میگم دقیقا اون اولش رو یادم نمیاد که چطوری به این سایت اومدم و مطمئنم کارخدا بود چون این سایت نه تبلیغاتی داره جایی نه هیچی..!!!!

    خلاصه همون روز توی سایت گشتی زدم و گفتم ببینم این آقا چی میگه.. کم کم که جلوتر رفتم دیدم مطالب به دلم میشینه انگار همون چیزهایی هست که سالهاست میدونم ولی بلد نیستم به زبون بیارم.

    خلاصه اول شروع کردم به دانلود مطالب رایگان..البته فایلهای تصویری

    وقتی اون فایلی رو دیدم که استاد توی شمال جلوی ویلا ضبط کرده بود خداشاهده اصلا انگار آدم دیگه ای شده بودم و حالم عوض شده بود هرچند من همون هادی بودم با همون مغازه لعنتی و همون بی پولی و اوضاع خراب …ولی حالم داشت عوض میشد و اینو کاملا حس میکردم!

    یادمه همون شب که رفتم خونه به خانمم گفتم که من یه چیزهای جالبی از دنیا کشف کردم ومطمئنم درسته و حال منو عوض کرده و از این حرفها….ولی خانمم از اول هم آدم بدبینی هست هرچند خیلی خوبه ولی دست خودش نیست منفی بافه و چندساله هی افسردگی میگیره…

    خلاصه مطابق انتظارم من هرچی توضیح دادم گفت این حرفها مسخرست..بدبخت برو دنبال پول اجاره خونه مونده من باید برم دکتر پول میخوام و از این حرفها.

    راستش بعد این حرفها ته دلم لرزید گفتم راست میگه دیگه هادی مسخره بازیه که بشینی فکرخوب کنی همه چی خوب بشه و پولدار بشی!!!

    صبح بیدار شدم و رفتم مغازه بعد یکی دوساعت دلم میگفت برو یه سری بزن به سایت..امتحانش که ضرری نداره..ومن باز شروع کردم به دانلود فایلهای رایگان و ایندفعه که حالم بهتر شد تصمیم گرفتم که تو خونه حرفی نزنم وخودم عمل کنم (بعدها توی قانون آفرینش فهمیدم که اصلا نباید میگفتم)

    خلاصه کم کم شروع به خرید کتابهای صوتی کردم

    کتاب معجزه سپاسگزاری رو گوش کردم.. کارم شده بود از مغازه تا خونه که شاید دوهزار قدم میشد باهرقدم میگفتم سپاسگزارم!

    دیگه حرفهای منفی زدن رو گذاشتم کنار و هروز جملات تاکیدی میگفتم

    سه ماه گذشت و خبری نشد

    تا اینکه یه روز ظهر مغازه نشسته بودم صاحب مغازه اومد و بعد احوالپرسی شروع کرد به این حرفها که اوضاع چطوره و کاسبی چطوره و برنامه ت چیه و ازاین حرفها…..منم گفتم من علاقه ام این شغل نیست و اجبارا نشستم اینجا وگرنه کار من موبایلفروشیه و از تعمیرات هم سردر میارم ولی سرمایه ندارم

    با کمال خونسردی برگشت گفت چقدر سرمایه لازم داری؟

    منم همینجوری گفتم یه سی چهل تومنی باشه کارم راه میفته

    برگشت گفت: من یه سی تومن بهت میتونم بدم مغازه رو یه تغییراتی بده و کارتو شروع کن.. منم چیز خاصی ازت نمیخوام شش ماه اول ازت هیچ سودی نمیخوام بعد اون باید یه سودی از درآمدت رو به من میدی…

    من که خشکم زده بود یه تشکر خشک و خالی کردم و بلند شد گفت صبح بیامغازه چک رو بدم و خدافظی کرد ورفت..

    بعد رفتنش من دوساعت نشسته بودم رو صندلی و تو فکر بودم که خدایا این چه حکمتیه..این دیگه چه برنامه ایه..یعنی چی اصلا؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

    شب رفتم خونه و جریان رو با ذوق و شوق به خانومم گفتم اونم خیلی خوشحال شد ولی کاملا معلوم بود که هیچ ارتباطی قائل نبود بین قانون جذب و این اتفاق.

    صبح رفتم چک رو گرفتم و اصلا تو حال خودم نبودم تا حالا سی میلیون رو یکجا تو حسابم ندیده بودم

    خلاصه رفتم و بعد تغییرات مغازه و خرید وسایل از اواخر شهریور مغازه کهنه بقالی من تبدیل شده به یک مغازه شیک موبایلفروشی…

    بعد این جریان من قانون آفرینش رو خریداری کردم و نتایج خیلی خیلی زیادی گرفتم که اگه بخوام بگم دقیقا یک کتاب خواهد شد..

    الان دیگه هرروز صبح که بیدار میشم باسپاسگزاری از خونه خارج میشم و هرشب که میخوام بخوابم با تجسم اهداف میخوابم..

    در آخر میخوام بگم خدااایااا شکرررررررت که منو بااین قانون آشنا کردی

    و استادعباسمنش ان شاء.. هرچی آرزو داری بهش برسی…

    سپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 52 رای:
  4. -
    علی جوان گفته:
    مدت عضویت: 3920 روز

    سال نو را خدمت دوستان عزیز و مهربان ، استاد بزرگوار و ارجمند ، خانم فرهادی پر انرژی و خانم شایسته عزیز تبریک گفته و از خدای مهربان شادکامی و تندرستی و موفقیت را برای همه شما عزیزان خواهانم.

    مدت ها بود که جهت جذب و هم فرکانس شدن با محصول روانشناسی ثروت 1 و ایجاد اشتیاق، مرتب نظرات دوستانی که این محصول را تهیه کرده بودند را می خواندم و از تجربیات دوستان استفاده می کردم حتی برای اینکه خرید آن برایم عادی شود چند مرتبه آن را انتخاب و تا درگاه پرداخت هم می رفتم که خانم فرهادی با بنده تماس گرفتند و علت را جویا شدند چرا که فکر کرده بودند مشکل در پرداخت مبلغ دارم و چون خودم طراح وب هستم از سیستم قوی سایت و تلاش آن عزیزان بسیار لذت بردم.

    اشتیاق به داشتن بسته روانشناسی آنچنان شده بود که از نداشتنش رنج می بردم.

    ولی نمی دانم چطور شد که این فکر به ذهنم خطور کرد که «ای کاش قیمتش کمتر بود» همان لحظه سریع به خودم آمدم و گفتم این چه فکری بود که به ذهنت آمد؟

    به خودم گفتم :

    تو که فایل فراوانی ثروت استاد را گوش دادی چرا؟

    تو که فایل فقط روی خدا حساب باز کن استاد را گوش دادی چرا؟

    تو که دوره عزت نفس را تهیه کردی چرا؟

    تو که 8 جلسه از قانون آفرینش را تهیه کردی چرا؟

    تو که دوره هدف گذاری را تهیه کردی چرا؟

    تو که این همه دوستان را توصیه کردی و به عنوان یک الگوی موفق معرفی شدی چرا؟

    بعد از این همه موفقیت این جمله چه پیامی دارد؟

    آنچنان ناراحت شدم که چند روز در تفکر و تأمل عمیق فرو رفتم.

    به این نتیجه رسیدم که با رسیدن به موفقیت های پی در پی ، سرگرم آن ها شده ام و نسبت به تقویت مستمر باورهایم کوتاهی کرده ام و دقیقا از همان ناحیه آسیب پذیر شده بودم و راه برای ورود عبارت های تاکیدی منفی به ذهنم باز شده بود مثل همین «ای کاش قیمتش کمتر بود»

    چند روزی به دنبال یک اهرم رنج و لذت قوی می گشتم تا پتانسیل کافی برای رسیدن به اهداف و تغییرات شگرف را در من تزریق کند.

    آن را به صورت یک سوال از خداوند پرسیدم و گوش به زنگ پاسخ کائنات، همه تن چشم شدم تا نشانه ها را دریابم.

    در یک احساس خوب و زیبا تمام دو سال عضویتم در سایت استاد عباس منش عزیز – تمام سخنان استاد و نظرات دوستان و توصیه های خانم فرهادی عزیز – مرور شد.

    از آموزه های استاد عباس منش و حمایت و مهربانی دوستان عزیز در این مدت عطر خوشی در ذهنم به مشام می رسید.

    به خودم گفتم در طی این دو سال عزیزترین کسانی که در موفقیت من نقش داشتند استاد عزیز و دوستان خوب و وفادارم در سایت استاد عباس منش بوده است و همراهی با این دوستان خیلی برایم مهم و ارزشمند بوده است.

    و به این ترتیب :

    «اهرم رنج شد دوری از سایت و دوستان»

    به خودم قول دادم تا باورهای خود را تقویت نکنم و بسته روانشناسی ثروت 1 را نخرم حتی وارد پنل کاربریم هم نشوم و چون می آمدم و نظرات دوستان را می خواندم و لطف و بزرگواری آن ها را از نبود بنده می دیدم ولی نمی توانستم پاسخ دهم واقعا برایم سخت بود.

    «اهرم لذت شد خوشحال شدن استاد عباس منش از موفقیت من به عنوان کوچکترین شاگردشان و خرید بسته روانشناسی تا بهار 1396»

    نکته : این ها اهرم های رنج و لذت بنده بوده است و آن ها را به کسی توصیه نمی کنم چون هر کسی با توجه به موقیت خودش باید اهرم های رنج و لذتش را انتخاب کند.

    خودم را دوباره بستم به محصولات استاد عباس منش هم محصولات رایگان و هم آن هایی که تهیه کرده بودم.

    شروعی دوباره از صفر …

    قریب به دو ماه بود با آنچنان هیجانی به صحبت های ایشان گوش می دادم و نکته برداری می کردم که مثل کسانی شده بودم که برای بار اول با استاد عباس منش آشنا شده بود.

    1 – اولین کاری که به ذهنم رسید انصراف از دانشگاه آزاد بود که تنها یک ترم از آن گذشته بود.

    با مرور دوره هدفگذاری به این نتیجه رسیدم که من برای جبران یک آرزوی به دل مانده از گذشته وارد دانشگاه شده بودم و تصمیمی از روی هوس بوده است چرا که هزینه ای که پرداخت می کردم مانع رشد و ترقی مالی من شده بود و این نقشه ذهنم بوده برای خرج کردن ثروت به دست آمده ام.

    2 – خوب که فکر کردم دیدم اسکان ما در منطقه پایین شهر و مراوده با همسایه ها و انسان هایی که باورهای ضعیف مالی دارند در ما بی تأثیر نبوده است.

    به همین دلیل قسمتی از دارایی خود را – از زمانی که دارایی ام را 6 برابر کرده بودم – و همکاری همسرم و فروش زیور آلات توانستیم خانه 80 متری کرایه ای پایین شهر را به خانه 90 متری بالای شهری به صورت رهن منتقل کنیم که در این صورت هم مبلغ رهن را پس انداز کردیم و هم از شر کرایه راحت شدیم.

    نمی دانید این نقل مکان و زندگی با آدم های ثروتمند چقدر لذت بخش است تمام افکار منفی که در مورد آن ها داشتم منتفی شد بسیار انسان های شریف و محترمی هستند و چقدر در اسباب کشی به ما کمک کردند و وقتی قضیه را متوجه شدند چقدر مرا به خاطر گرفتن این تصمیم و داشتن چنین باورهایی تشویق کردند.

    باورتان نمی شود اینجا هوا هم بهتر و پاک تر است آن جا به خاطر کارخانه های اطراف و ایجاد دود و غبار همیشه مشکل تنفسی داشتیم و بعد از آمدن باران باید می رفتیم و حیاط را می شستیم ولی این جا حتی بارانش هم پاک است و بعد باران همه جا تمیزتر و دلپذیر تر می شود.

    چقدر خدا را در این جا نزدیک تر و مهربان تر می بینیم…

    در حال حاضر فقط ماشینم نسبت به ماشین آن ها مدلش پایین است که آن هم برنامه ریزی کرده ام تا تابستان آن را تبدیل به احسن کنم.

    باورتان نمی شود این تغییرات زمینه ساز ورود نعمت به زندگی ما شد.

    یکی از دانش آموزان مدرسه مدتی بود که با اولیاء مدرسه دچار مشکل شده بود من به او نزدیک شدم و متوجه کمبود عزت نفس در او شدم و با هماهنگی مدرسه با خانواده او صحبت کردم و به آن ها قول دادم که می توانم مشکل فرزندشان را برطرف کنم.

    بعد از یکی دو جلسه متوجه شدم که این مشکل از اختلاف والدینش آب می خورد و شروع کردم به مشاوره دادن به خود آن ها اینجا بود که نیاز به داشتن محصول «عشق و مودت» در من قوت گرفت.

    خلاصه با یاری خداوند توانستیم با حل کردن اختلاف آن ها مشکل فرزندشان را هم مرتفع کنیم.

    این مسئله مثل بمب در مدرسه صدا داد و سیل تقاضا جهت مشاوره و کلاس بالا گرفت به طوری که با هماهنگی مدیر خوبمان چند جلسه ای هم برای والدین صحبت کردم.

    نکته خیلی مهم این بود که وقتی تصمیم گرفتم و خرید محصول «عشق و مودت» را – که خیلی دور از ذهن بود – در برنامه ام گذاشتم و آن را در جعبه آرزوها که استاد در جلسه اول قانون آفرینش از آن صحبت می کنند، گذاشتم و با اتکا به قدرت الهی فرکانسش را به جهان ارسال کردم، کائنات هم دست به کار شدند تا مرا به اهدافم برسانند و این مورد را تجربه کردم که شما هر چه بیشتر تقاضا کنید و بخواهید خدا هم درهای رحمتش را بیشتر باز می کند.

    الآن طوری شده که بخدا وقت سرخاراندن ندارم بعضی وقت ها به فکرم می رسد شغل معلمی را کنار بگذارم نمی دانم ولی این را خوب می دانم که فقط با تغییر باورهایم و عمل به آموزه های استاد عزیزم درهای رحمت خداوند یکی پس از دیگری در حال گشودن است درهای که قبلا خود را شایسته آن ها نمی دیدم.

    به خودم قول داده بودم تا محصول روانشناسی ثروت 1 را نخرم و خود را شایسته نظر دادن نبینم، نطری در سایت ندهم ولی قبل از اقدام به خرید، جهت امتحان خودم در عقل کل شرکت کردم و پاسخ کار مداوم و خستگی ناپذیر بر روی باورهایم را با اول شدنم به بهترین نحو گرفتم.

    آنچنان بسته روانشناسی را جذب کرده بودم که گویا آن را داشتم حتی در کامپیوترم یک پوشه درست کرده بودم به نام روانشناسی ثروت 1 با 34 فایل و هر روز آن را نگاه می کردم و خدا را به خاطر داشتنش سپاسگزاری می کردم.

    هر روز در مورد نتایج آن در زندگیم، در دفترم نظر می گذاشتم و خود را جزء نظردهندگان مربوط به آن در همان صفحه می دیدم.

    دستاوردهای شگفت انگیز تغییر باورهایم :

    فقط در کمتر از دو ماه کار کردن بر روی باورهایم علاوه بر 10 برابر کردن دارایی خود و اسکان در منطقه ثروتمندان و همنشینی با انسان هایی با باورهای خوب و عالی توانستم محصول روانشناسی ثروت 1 و دوره عشق و مودت و جلسه 9 و 10 قانون آفرینش و کتاب صوتی پندار را تهیه کنم یعنی چیزی فراتر از انتظار ولی برابر با میزان باورهایم.

    و نتیجه اصلی که در وجودم نهادینه شده است این است که خود را به معنای واقعی ثروتمند می دانم فردی که تمام آزادی لازم برای استفاده از تمام جنبه های یک زندگی پربار را در اختیار دارد.

    هر چی آرزوی خوبه مال تو …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 49 رای:
    • -
      لیلا شب خیز گفته:
      مدت عضویت: 3478 روز

      سلام برادر ارجمندم آقای جوان

      راست گفت خداوند که بهترین نعمت ها خاص نیکوکاران است

      راستش را بخواهید خیلی دلم می خواهد بسته ی عشق و مودت و روانشناسی ثروت 2 را تهیه کنم ، چون تمام محصولات استاد را به لطف و فضل پروردگار تهیه کرده ام اما هر وقت می خواهم این دو محصول را بخرم به تضاد برخورد می کنم

      مورد اول خانه ی مرا دزد زد و چون من و همسرم خودمان را برای تغییر مکان زندگیمان به محیطی بهتر به چالش نینداخته بودیم مقداری از طلاهایم را به سرقت برد بنابراین تمام پس انداز هایمان را صرف اجاره ی منزلی بهتر در مکان بهتری از شهر کردیم

      مجدد خواستم بسته ی عشق و مودت را بخرم که یکی از بستگانم فرزندش را عقرب زد و چون از عهده ی مخارج بیمارستان بر نمی آمد و بیمه نبود ، به من الهام شد باید پول بسته را به ایشان بدهم

      حالا دو بار در بخش عقل به لطف و فضل خداوند برنده شده ام ، بسته در یک قدمی است امیدوارم بتوانم به زودی آن را تهیه کنم هر چند که تسلیم امر پروردگار هستم

      در خدا شاد و پیروز باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        علی جوان گفته:
        مدت عضویت: 3920 روز

        خواهر فرهیخته و مهربانمان خانم شب خیز عزیز سلام

        دقیقا اوایل دی ماه بود که بنده هم موقعیتی شبیه شما برای تهیه محصول دستیابی به رویاها برایم پیش آمد و به یکی از عزیزانم کمک کردم تا برای دخترش گوشواره بخرد و نتوانستم در موعد مقرر آن را تهیه کنم آن هم در زمانی که درآمدم را 3 برابر کرده بودم ولی پرداخت بدهی هایم را به فرمایش استاد عباس منش در اولویت قرار داده بودم.

        البته سخنان شما دوستان برای من خیلی امید بخش بود و آرامم کرد و در نهایت به این جمله رسیدم که «الخیر فی ما وقع» یعنی «در آنچه رخ داده خیر است» و با یقین و تلاش به سمت اتفاقات خوب حرکت کردم.

        قریب به یک ماه بعد در روز تولد دخترم اتفاقی افتاد که بسان معجزه بود.

        اتفاق این بود که هم دخترم و هم همسرم دو جفت گوشواره هدیه گرفتند و این برایمان مثل یک معجزه بود …

        و فهمیدیم که معجزه چیزی جز قوانین الهی نیست و دست خدا و عمل به قوانینش را در بخشش سخاوتمندانه خود مشاهده کردم.

        مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَیُضَاعِفَهُ لَهُ وَلَهُ أَجْرٌ کَرِیمٌ ﴿حدید/11﴾

        ترجمه : کیست آن کس که به خدا وامى نیکو دهد تا براى وى دو چندان گرداند و او را پاداشى خوش باشد»

        چون شما در قدرت و سلامت کامل و تسلط مالی بخشیدید و بدون چشم داشت، پس فرکانس ارسالی شما به جهان هستی مثبت بوده است و با قدرت جریان ثروت را در زندگی خود آزاد کرده اید و چیزی نمانده تا خبر تهیه این دوره ها را هم به ما بدهید.

        ————–

        یادتان است که در عقل کل سوالی را مطرح کردید به این عنوان : «رهایی از وابستگی عاطفی به همسر و فرزند»

        پاسخ دوستان برای بنده قانع کننده نبود به جز یکی از دوستان که پاسخش بسیار نزدیک به نظر استاد بود و خیلی دلم می خواست ببینم خود شما به چه نتیجه ای رسیدید ولی نمی دانم چرا فراموش می کردم از شما بپرسم البته حکمتش را هم بعد از تهیه این دوره متوجه شدم چه بسا اگر به پاسخ می رسیدم، انگیزه تهیه این دوره در بنده فروکش می کرد و الآن پاسخ را می دانم ولی اجازه بدهید نگویم تا تشنگی شما برای تهیه این دوره کم نشود.

        اگر نظر بنده را بخواهید بین روانشناسی 2 و دوره عشق و مودت، چون روانشناسی 1 را تهیه کرده اید حتما دوره عشق و مودت را تهیه نمایید تمام آموزه های استاد غیرقابل پیش بینی و شگفت انگیز است ولی این دوره واقعا بهت آور است.

        در حین گوش دادن اشک می ریختم و به استاد می گفتم :

        «استاد عزیز چه تقربی را به لذت نشسته ای که این آگاهی هارا به دست آورده ای؟»

        زندگی بنده و روابط من با همسرم برای همه زبانزد است ولی فقط با گوش دادن به 3 فایل اولیه زندگی ما تحول عجیبی کرده است و تازه فهمیدیم مفهوم عشق و مودت چیست.

        همسرم که تا چند روز حالش خوب نبود و داشت آنچه را که شنیده هضم می کرد و تغییرات را پشت سر می گذاشت و من هم همینطور.

        و در حال حاضر بدون وابستگی برای هم می میریم البته قبلا هم برای هم می مردیم ولی این کجا و آن کجا؟

        به حقیقت خدا بهشت را به اهل تقوا نزدیک می گرداند

        از قول من به هم همسر بزرگوارتان و فرزندان عزیزتان سلام برسانید ،

        و اهل بهشت با همسر و فرزندانشان بر تخت های بهشتی تکیه زنند

        هر چی آرزوی خوبه مال تو …

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
        • -
          لیلا شب خیز گفته:
          مدت عضویت: 3478 روز

          آقای جوان از پاسخ پر معنای شما بسیار سپاسگزارم ، راستش را بخواهید اشتیاقم برای خرید بسته ی عشق و مودت با کلام گهربار شما صدبرابر شد ، چه رحمتی بالاتر از اینکه در قلب انسان فقط یک عشق باشد و آن هم عشق به الله یکتا و دوست داشتن بقیه بدون وابستگی ،

          در خدا شاد و پیروز باشید

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
        • -
          مریم گفته:
          مدت عضویت: 1417 روز

          سلام اقای جوان

          اسم شما را تقریبا بیشتر از بقیه ی دوستان دیده بودم اما چون وقت نمیکنم کامنتها را بیشتر بخوانم کمتر افتخار اشنایی با شما وموفقیتهای شما داشتم ،بسیار برای بدست اوردن چنان نتایج باشکوه وارزشمندی ابتدا خدا را شاکر وجنابعالی را تحسین میکنم وچقدر با داستان هدیه های گوشواره های شما اشک ریختم چقدر گریه کردم که ای خدا توکه خالق منی ومنی که عبد توام چرااینقدر تورا کم میشناسم چرا باانکه درقران گفته ای هرکس خدا را وامی دهد چند برابرش میدهداینقدر این نوشته برایم جای تعجب وحیرت داشت ،البته که این دست ازمعجزات برای انانی اتفاق می افتد که به شناخت بهتری از رب العالمین رسیده اند ،حالی خراب داشتم که خواندن این کامنت شما مرا بسیار متحول کرد چنان که اشک امانم نمی دهد

          دراخر به عنوان شاگرد نمونه ی استاد😄وکسی که بیشتر محصولات استاد را تهیه کرده اند بنده را راهنمایی بفرمایید بهتر است ابتدا کدوم محصول استاد را تهیه کنم که اول درک بهتری از قوانین واموزه های ایشان پیدا کرده تا بعدا بتوانم بهتر وتخصصی تر روی موارد ثروت وروابط و…کارکنم ،ناگفته نماند که فایلهای دانلودی رامرتبا گوش میدهم والبته میدانم که شاید بفرمایید هرکدام که بیشتر درزندگی احساس نیاز میکنم ، اما من به طور کلی درروابط وعزت نفس مشکل حادی ندارم دوست دارم اول درک عمیقتری ازقانون داشته وبعدا سراغ دوره های دیگر بروم

          ممنون میشم راهنمایی بفرمایید

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      آرزو گفته:
      مدت عضویت: 2760 روز

      سلام آقای جوان

      امروز با خوندن دیدگاهتون کلی انرژی گرفتم

      من تازه تو این راه راست قدم گذاشتم و خوشحالم که خداوند دوستان خوبی مثل شما واسم فرستاده با خوندن نظراتتون جواب سوالاتم میگیرم بدون شک شما و استاد بزرگ و همه دوستانم در این خانواده دستی از دستان پروردگار هستین از خداوند میخوام منم به زودی بهترین نتایج در مورد روابط کسب کنم و اینجا نتایج خوبم بنویسم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      هادی زارع گفته:
      مدت عضویت: 3782 روز

      سلام خدمت دوست عزیزم علی جوان

      چقدر خوشحالم که دوباره متن شما را خواندم .دلم برای متن ها و نتایج ارزشمند شما تنگ شده بود…طی این مدت به فکر شما بودم و میگفتم حتما ایشون دارن روی باورهاشون کار می کنن که پیداشون نیست….

      واقعا به نکته ظریفی اشاره کردید …من هم به این دست قبیل از تضادها برمی خورده ام،الان که متن شما را خواندم به خودم اومدم که هر روز میتونه یک شروع دوباره برای عمل کردن به آموزه ها و تغییر باورها باشه…حال دیگه اون احساس منفی از صفر شروع کردن و رها کردن گذشته و جواب این سوال که «چرا این روزها به تمام آموزه ها عمل نمی کنم؟» را ندارم …چون دوست و الگوی خوبی مثل علی جوان دارم که خودشو از نو ساخته و حتی هزاران برابر بهتر از گذشته خوبش شده….

      بی نهــــــــایت از داشتن دوستانی مثل شما سپاس گزار خداوند هستم…

      منتظر نتایج فوق العادت از بسته روانشناسی ثروت هستم.امیدوارم که روز به روز ثروتمندتر شوی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        علی جوان گفته:
        مدت عضویت: 3920 روز

        به به جناب زارع دوست خوب و پر انرژی خودم سلام و سپاس

        همیشه از شما شمیم لطافت روح و پاکی و صدق نیت به مشام می رسد که نشان از تثبیت باورهای زیبا در وجود پر مهرتان دارد.

        نمی دانید از نو شروع کردن چه لذتی داشت و وقتی فایل های قدیمی را می دیدم و گذشته خود را مرور می کردم قطرات اشک امانم نمی داد که نشانه خوشحالی و سپاسگزاریم بود از نعماتی که در همین یک سال از تغییر باورهایم نصیبم شده بود که همه را از خداوند مهربانم برای شما دوستان خوبم در خواست کردم.

        احساست خوب …

        اتفاقاتت خوب تر …

        هر چی آرزوی خوبه مال تو …

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      سعیده و مهدی گفته:
      مدت عضویت: 2433 روز

      سلام

      آقای جوان عزیز بی نهایت لذت بردم از خوندن کامنت شما چقدر انرژی مثبت توی این کامنت جاریست

      اینجا بوی خدا می دهد.

      اقای جوان من هم می خوام بخاطر باورهای غلطی که از همسایه ها می گیرم نقل مکان کنم به بالای شهر. منم می خوام با انسان های خوب نشست و برخواست کنم.

      من هم می خواهم دارایی ام حداقل ده برابر شود

      و….

      ازتون می خوام باورهایی که ایجاد کردید و باورهای غلطی که داشتید و پیدا کردید را اینجا با ما به اشتراک بگذارید

      سپاسگزارم.

      خیلی نیاز دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    بهنام خدا گفته:
    مدت عضویت: 1772 روز

    به نام خدای مهربان و بخشنده که ظرف وجودی انسانها را بزرگ میکندتابه انهابیشتروبیشتر ببخشد.

    به نام خدایی که خدای چیدمان است ازنظر من انقدر ساده وبدیهی و طبیعی همه چیز را کنار هم میچیندتا من و شما به رویاهایمان برسیم و انقدر ساده به رویاهایمان می رسیم که یادم می رود حتی بگوییم خدایا شکرت

    و برای خدا فرق نمیکند که یک چیز کوچک مثل یک تسبیح برای شکر گزاری از او بخواهید یا یک ۴۰۵نقره ای خدای وهاب به یک اندازه توانایی دارد که انها را به من بدهد این باورهای من است که تعیین میکند من کی انها را خلق کنم و یابهشون برسم

    من ۶ماه است روی خودم کار میکنم البته مدت زیادی است که با استاد نازنین که حجت خدا است در روی زمین

    که حجت خدا است که میشود به هرچی بخواهی برسی که زندگی هرکسی دست خودش است .که راه راست کدام است. که خدا کیست که……..

    تواین ۶ماه به بیشتر هداف هایی که نوشته بودم رسیده ام اصلا باورم نمیشه که انقد زود بهشون رسیدم من یاد گرفتم که وقتی هدفی تعیین میکنم و روش تمرکزی کار میکنم و براش باور میسازم نیاز نیییییست حتما پول داشته باشم یا اول پول بسازم بعد با پولم خلقش کنم چون من این راه رامیبینم ولی خداوند بی نهایت راه و دست دارد تا ان رویا را برای من خلق کند من بیشتر چیزهایی گه بدست اوردم به رایگان یا با نصف قیمتشان بدست اوردم چون سرباز بودم این باور راساختم که اگر من راهی نمیبینم برای رسیدن به هدفم دلیلی نمیشود خداهم راهی نداشته باشد

    و الان که چند ماهی از سربازیم باقی مانده می خواهم ماشینی بخرم که تا ۱سال پیش که باسایت عباس منش که حجت خداست اشنا نشده بودم خریدش برای من فراتراز یک رویا بود حتی فکرش هم نمیکردم یک ۲۰۷iسقف شیشه ای بخرم

    من به اندازه ای که روی باور باور باور باور باور باور باور باور باور باورباور باور باور باور دوست دارم تاصدسال دیه تاهمین موقع بگویم باور باورهایم کار کردم زودتر به هدف رسیدم

    اینها چیراهایی بود که من از حجت خدا یاد گرفتم و تا همیشه ازخداسپاس گزارم بابت حجت خودش برما

    خدایا صدهزارمرتبه شکرت

    دوست دارم بازم بنویسم از تضادها مانند سربازی بجای الاف بودن برای من سرکوی پرتابی شد به ۵۰سال بعد

    البته من تکاملم را طی کرده ام برای خرید ۲۰۷ که اول خودم موتور داشتم بعد به پژو۴۰۵ نقره ای دست دوم در حدنو تبدیل شدوبعد به مزدا دوکابین صفرکیلومتر و الان اون مزدا مال من نیست که بخام بفروشم و ۲۰۷ بگیرم البته دوست داشتم یه ماشین خارجی بگیرم که قیمتش ۸۰۰تومن بود ولی دیدم ۲۰۷ بگیرم بعدش ماشین خارجی بگیرم

    بنظرم هیج وقت نباید عجله کرد خداوند به موقع همچی میده

    البته همه ی ایناها را من با گوش دادن به فایل های رایگان بدست اوردم با کتاب چگونه فکر خدا را بخوانیم و برنامه خوبی دارم برای خرید کتابهای الکترونیکی و پرینت بگیرم و بخونم و سپس دورها

    باسایت عباس منش دوست داشتنی این حجت خدا برای ما دیگر پیروزی نزدیک نیست بلکه آن را بدست اورده اید فقط باید استفاده کنید تادر عمل ان پیروزی را باجسم روحتان لمس کنید

    هعی ذخیره میکنم و بازم یادم میاد که بنویسم شاید یک نفر ازتجربه های من استفاده کرد حتی یک بار

    بنظرمن هرگز شریک نشوید در هیچ چیز اگه شریک خوب بود خداهم شریک داشت به خداوند وصل بشویم او برای ما کافیست

    و انسان فراموش کاراست هرگز نعمت هایی که خدا به شما داده را فراموش نکنید چون بنظر من از صرات مستقیم به طرف صرات مغظوب میرویم این را بیشتر به خودم گفتم وهمیشه سکرگزار باشید وصبح را باشکر گزاری آغاز کنید و اینم بگم دیه نیام هعی ویرایش کنم و بعد مدت طولانی که در سایت بودم تعغیر اساس من از زمانی شروع شد که استاد این حجت خدا دریکی فایل هایش اسم کتاب شکرگزاری راندا برن برد و من ان را دانلو کردم گوش دادم و به تمرینهاش عمل کردم عمللللللللل

    خدایاشکرت که اجابت کننده درخواست هایی👑🌹😂💞

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 53 رای:
    • -
      محمد فتحی گفته:
      مدت عضویت: 3852 روز

      افرین بهنام .. احسنت

      عاشقتممم منن

      افرین

      چه الگوی خارق العاده ای

      چقدررر حال میکنم با هدایت ها که منو کشوند اینجا و به این فایل و این کامنت …

      منم همین الان سرباز پلیس راهم ..

      و چقدر الگوی خوبی شدی واسه من

      خداروشکررر

      اگر تونستی این چنین تغییر و تحول داشته باشی و ماشین به این خوبی اون چیزی که میخوای رو تهیه کنی پس منم میتونم

      چقدر تحسینت میکنم که محدودیت را نپذیرفتی اتفاقا درست یک جور دیگه نگاه کردی به مساله و خلق کردی …

      بهترین هااا رو واست ارزو میکنم هم پاره جانممم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      مریم دستجردی گفته:
      مدت عضویت: 1868 روز

      به نام رب غنی سلام

      متشکرم دوست گرامی که این تجربیات را با ما به اشتراک گذاشتی و رب را بینهایت سپاس گزارم برای رسیدن شما به خواسته هایتان ان هم تنها از طریق فایل های رایگان و کتاب چگونه فکر خدا را بخوانیم ، چون انگیزه و آرامش قوی ایجاد می کند که اگر او توانست پس من هم می توانم به خواسته های خود برسم رب را سپاس می گویم که شما را دستی قرار داد برای این پیغام که نزدیک است بسیار نزدیک محقق شدن خواسته هایم و این احساس عالی .

      بسیار این جمالتان عالی و زیبا و هدایتگر بود «من این راه را میبینم ولی خداوند بینهایت دست دارد تا این را برای من خلق کند ».

      امیدوارم بیش از حال به رب وجودتان نزدیک شوید که نتیجه آن آرامش بیشتر و پایدار تراست و به خواسته های بیشتر و بیشتر برسید .

      در پناه الله یکتا شاد و ثروتمند و خوش بخت و سالم تر از اکنون باشید .

      منتظر خواندن نتایج فوق العاده ای که در این راه کسب میکنید هستیم .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      بهنام خدا گفته:
      مدت عضویت: 1772 روز

      دمت گرم بهنامی که این مطلب خجمل مجمل را نوشتی البته خیلی چیزا بهنامی بدست اورده از ارامش .خوش اخلاقی.توکل.

      یاتوحیدیعنی چه

      عدالت یعنی چه و…..

      و چقدحالم خوبه خدایاشکرت

      وچندمدتی هست دارم زندگی میکنم زندگیاااا انگار اون اصل اساسی که روی زمین باید بدست میاوردم را بدست اوردم واگه ازاین به بعد بمیرم وبه مداروفرکانس بالاتر هم بروم خیلی خوشحالم که این آگاهی هارا دریافت کردم و خودم وخدای خودم را شناختم و ازترک کردن زمین خوشحال وراظی هستم چون اون اصل را فهمیدم ودرک کردم

      وبی نهایت از خالق و رب خودم تشکر میکنم

      سپس ازخودم تشکرمیکنم که درجست جوی آگاهی بودم که بهم داده شد توسط استاد بزرگ

      وسپس ازاستاد بزرگ که حجت خداست برای ما تشکر میکنم ان شالله سالم وسلامت و سعادت مندباشه و خداوند حفظشون کنه برای ما وهمه انسانها که استفاده کنند از این آگاهی ناب

      الحمدالله رب العالمین و رب البهنامی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      فاطمه گفته:
      مدت عضویت: 1909 روز

      سلام دوست عزیز

      واقعا چ باور قشنگیه و چقدر محدودیت ذهن مارو از بین میبره

      اینکه برای رسیدن به خواسته هام ، نیاز نیست که پولشو داشته باشم

      یا پولشو بسازم

      پول یکی از راه های رسیدن به خواسته هامه

      این یک راه از هزاااااران هزااااار راهه که من دارم میبینم

      ولی خدا بی نهااااایت راه و برنامه داره که منو به خواسته های قشنگم برسونه

      مرررسی که از نتایجت عالیت نوشتی

      ان شالله که هر روز با تصاعد رشد کنی در همهههه ی ابعاد زندگیت

      در پناه حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    آگاهی ناب از جنس خدا گفته:
    مدت عضویت: 3961 روز

    سلامی با عشق به استاد عزیزم مریم جان و دوستان هم فرکانسی عزیزم من چندین ساله که عضو سایت هستم ولی این اولین کامنتی هست که میزارم حدود 4 سال پیش بود که در کرج زندگی میکردیم به همراه همسر و دو فرزندم در خانه ای که برای مادر همسرم بود و بابت خانه کرایه ای رو به ایشون میدادیم محل کار همسرم تهران بود و رفت و آمد براشون بسیار سخت بود چون صبح خیلی زود حدود4/5 صبح باید از خونه میزدن بیرون که بتونن به سرکار برسن جز اولین کسانی بودن که تا مترو باز میشد سوار قطار میشدن اون روزها با فایلهای سفر به دور آمریکا آشنا شدم اولین قسمت رو که دیدم خیلی به دلم نشست چند قسمت دیگه هم اومده بود همه رو دانلود کردم و کارم شده بود که هر روز تنهایی و گاهی با پسر بزرگم این سریال زیبا رو تماشا میکردیم و بعد هم سریال زندگی در بهشت شده بود جزئی از زندگیم و کارهای روزانمون انقدر علاقمند بودیم به این سریالها که روزمون رو با دیدن اونها شروع میکردیم و شبمون رو هم با دیدن اونها به خواب میرفتیم تا اینکه در دلم جرقه ای پدیدار شد که به تهران نقل مکان کنیم اما نه شرایطش رو داشتیم نه پولش رو ولی هرروز این خواسته در من بیشتر و بیشتر شکل میگرفت اون روزها آهنگ اندی رو هم زیاد گوش میدادم همون آهنگی که میخونه دارم میرم به تهران هر روز اون آهنگ رو میزاشتیم و با پسرم میرقصیدیم و میخوندیم دایم میریم به تهران باورتون نمیشه بعد از حدود 5 ماه که گذشت همسرم بهم گفت که قراره از طرف شرکت یه خونه بهمون بدن اونم کجا توی منطقه 3 تهران تو خیابون نلسون ماندلا و از این قضیه تا اومدنمون به اون خونه 3 ماه طول کشید یع خونه 3 خوابه بسیار خوب با تمام امکانات رفاهی می خوام بگم اگه یه چیزی رو از خود خودش بخواید با تمام وجود امکان نداره بهتون نه بگه من یه خونه می خواستم که نزدیک محل کار همسرم باشه و تمام امکانات رفاهی رو داشته باشه خدا بهترین چیزی که می خواستم رو بهم داد اونم بدون اینکه ریالی بابتش هزینه کنیم و من همیشه سپاسگزار خداوند و استاد عزیزم هستم با آرزوی سلامتی ثروت و شادی بیشتر برای استاد عزیزم و تمام دوستان همفرکانسیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 54 رای:
  7. -
    سپیده حاتمی گفته:
    مدت عضویت: 3716 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و همه دوستان موفق عباسمنشی;-)

    قبل از بازگو کردن داستان زندگی خوودم از استاد و همه گروه تحقیقاتیشوون تشکر میکنم و خیلی خوشحالم که جوی فراهم شد که بیاییم اینجا از تغییراتمون بنویسیم و امیدمون برای ادامه مسیر بیشتر بشه.

    اما داستان زندگی من:-)من یه خانم 28ساله هستم در یکی از روستاهای کشور در یک خانواده پر جمعیت سطح متوسط و مذهبی به دنیاا امدم؛اختلاف سنی زیادی هم با پدر و مادرم دارم. پدر و مادر من با اینکه سواد نداشتن خیلی دوست داشتن که بچه هاشون درس بخونن و ادم های موفقی باشن و پدر من بخاطر اینکه خیلی به شهر های اطراف روستامون میرفت و کارهای اداری انجام میداد همیشه میامد میگفت فلان خانم اونجا بود خیلی خانم خوبی بود و کارش عالی بوود و من هم دوست دارم دخترهام کارمند بشن ادمهای مفیدی بشن و کار مردم راه بندازن جالبش این بود که نگاه پدرم فقط به دخترهاش اینطور بود و به برادرهای من کاری نداشت؛خلاصه پدر من با کار کشاورزی خرج خونه و درس و مشق مارو در میاورد وخیلی مواقع هم پول کم میاورد و همین موضوع باعث میشد با مادرم بحث کنن دیگه اواخر بحث و مساجره زیاد شده بود و ما کلافه شده بودیم تا اینکه خواهرام گفتن ما میخواهیم بریم تهران و هم ادامه تحصیل بدیم و هم کار کنیم که مطرح کردن این موضوع هم با مقاومت شدید از طرف پدر و مادرم مواجه شد اما اصرار خواهرام باعث شد که پدرم با این شرط بپذیره که مادر بزرگم هم باهاشون بیاد تهران.خلاصه با کلی زحمت و این در بزن و اون در بزن پول اجاره خونه جور شد و یکی از اشناها گفت طبقه پایین خونش که 45متری و قدیمی هستش به خواهرام میده سه تا از خواهرام امدن تهران من موندم و یه خواهر بزرگتر از خودم که دوم راهنمایی بود روستای ما فقط مقطع ابتدایی و راهنمایی داشت.یکسال به همین روال گذشت و خواهر من درسش تموم شد حالا یا باید ترک تحصیل میکرد یا باید میرفت تهران که اصرار پدرم که باید درس بخونی باعث شد که اونم بره؛ من موندم و پدر و مادرم ناراحت بودم تنها شدم و اختلاف سنی زیادی هم با پدر و مادرم داشتم اما کاری نمیشد کرد منم درسم تا سوم راهنمایی خوندم حالا به من که رسید پدرم و مادرم گفتن اجازه نمیدیم بری تهران چون ما تنها میشیم تو باید همینجا بمونی و برات سرویس میگیریم برو شهر درس بخوون و عصرها برگرد خب این برای من خیلی وحشتناک بود بخاطر نداشتن اعتماد بنفس سختی راه؛شهر و ادمهای جدید خلاصه هرچقدر اصرار کردم نشد من رفتم شهر نزدیک روستامون ثبت نام کردم و هر روز ساعت 5:30از خواب بیدار میشدم با مینی بوس میرفتم شهر و ساعت 2یا سه بر میگشتم خب سختی راه اذیتم میکرد اما چاره نبوود؛ کم کم دوستان جدید پیدا کردم و بیشتر باهاشون اشنا شدم شروع کردم به مقایسه خودم و خانوادم و شرایط زندگیم با دوستام و ناشکری ها و دعوا های من با پدر و مادرم شروع شد که ما چرا تو روستا هستیم؛چرا منو به دنیا اوردی؛چرا ما پول زیاد نداریم من نمیتونم به دوستام بگم دهاتیم و از این چیزهاا که بعضی وقتا اینقدر دعوا شدید میشد که هم من گریه میکردم هم مادرم و بعدش عذاب وجدان میگرفتم ولی راهی پیدا نمیکردم و روز به روز حالم بدتر میشد به اصرار مادرم نماز میخومدم ولی اصلا لذت نمیبردم از این کار بخصوص دوست داشتم به خودم برسم موهام درست کنم لاک بزنم اما همش ادمهای اطرافم میگفتم خدا اتیشت میزنه میری جهنم و از این حرفا که باعث میشد من حالم بدتر بشه و ترسم از خدا بیشتر بشه این حال بد به جایی رسید که جا نماز باز میکردم نماز نمیخوندم ولی فقط میگفتم خدا کمکم کن منو هدایت کن من نمیتوونم این شرایط و این زندگی بپذیرم اما هیچ خبری از هدایت خدا نبوود و شرایط بدتر میشد تا اینکه مادرم دیسک کمر گرفت جراحی شد و یکسال نتونست کاری انجام بده کاراش افتاد کردن ما بعد از خوب شدن مادرم پدرم سکته کرد و کل بدنش لمس شد و نتونست کاری انجام بده و شرایط برای من و خانوادم از هر نظر بدتر و بدتر میشد تا اینکه من کنکور دادم به اصرار مادرم و دانشگاه شهر خودمون قبول شدم تصمیم نداشتم برم ولی پدرم با ایما و اشاره میگفت باید بری(الان که دارم مینویسم حالت چهره پدرم جلوی چشمم خدا رحمتت کنه پدر عزیزم)من رفتم ثبت نام کردم و کلاسهام همش دیر وقت بود نمیتونستم برگردم روستا مامانم گفت خوابگاه بگیر من خوابگاه گرفت و مشکلات جدید برام شروع شد که گفتنش زمان میبره بهتره نگم من از شنبه تا سه شنبه خوابگاه بودم و روزهای دیگه میرفتم خونه به مادرم کمک میکردم اما ناراحت بودم ناشکری میکردم دعوا میکردم سر کوچیکترین موضوع گریه میکردم همش میگفتم بی عدالتی تا چه حد خواهرام ز میزدن میگفتم گذاشتید ر گذ فتیدمن دارم عذاب میکشم وقتی مامان و بابارو میبینم اون بنده خداها هم ناراحت میشدن و بلند میشدن میامدن خلاصه این روال گذشت حال پدرم کم کم رو به بهبودی پیش رفت یکم ناراحتی ها بخاطر مریضی کم شد ولی من باز اونطور شاد نبوودم ترم سوم بودم که با یه اقایی اشنا شدم و ایشون به من پیشنهاد دوستی داد اول میترسیدم ولی چون خلا و نیاز عاطفی داشتم قبول کردم پسر خوبی بود دو هفته با هم بودیم بعد اون شروع کردم به بهانه گیری بخاطر باورهای اشتباهی که داششتم فکر میکردم که با هر پسری اشنا میشم باید باهام ازدواج کنه یا اینکه اون وظیفه داره که منو شاد کنه باید طبق خواسته من عمل کنه خدا منو دوست نداره دارم با یه پسر حرف میزنم که این افکار بد باعث شد من شروع کنم به تقلا کردن به گیر دادن همش بهش میگفتم تو منو دوست نداری هر روز بهم ز نمیزنی بیرون نمیایی و و و خیلی چیزهای دیگه که این گیر دادنها باعث شد دعوای شدید بکنیم با بد و بیراه گفتن به هم دیگه این رابطه تموم بشه وقتی که این اقا رفت انگار دنیا به اخر رسیده بود من شروع کردم به خود خوری کردن به تخریب کردن خوودم با افکار بد اینقدر حالم بد شد ز زدم به اون اقا التماس کردم که برگرد(حقارت تا چه حد واقعا:-() اون هی گفت نه من گفتم اره تا اینکه قبول کرد ولی همش تو رابطه منو خرد میکرد ادم قبلی نبوود ولی من فکر میکردم بره میمیرمم با خفت ادامه میدادم این رابطه رو تا اینکه بعد چند ماه فهمیدم این اقا با کس دیگه جز من هم هست و تصمیم به ازدواج داره که خانمش به من ز زد گفت پات از زندگی نامزد من بکش بیرون و از این حرفاا این رابطه رو من تموم کردم باز کوله باری از غم و ناشکری رو دلم بوود پرخاشگرتر شده بوودم همش گریه میکردم دوستام میگفتن ول کن بابا همه پسرها همینن؛من خودم زمان برد تا جمع و جور کردم تااینکه سر وکله یه اقای دیگه پیدا شدپولدار بوود ویژگی های خوب زیادی داشت و دقیقا چیزی بود که میخواستم اولش مقاومت داشتم که نه باز شروع نکن یادت رفت اینم مثل قبلی میشه ولی اصرار این اقا باعث شد من قبول کنم باوهم اشنا شدیم دیدم واقعا کیس خوبیه تو دلم میگفتم باید به هر قیمتی شده به دستش بیارم بماند که به اصرار دوستام کار به دعا و این چیزهاا هم کشید ولی متاسفانه وابستگی من به این اقا باعث شد اون روز به روز دورتر بشه همش فکر خیال بد میکردم به حدی این افکار زیاد شد که فکر میکردم چون پولداره به جز من با چند نفر دیگه هم هست و داره خیانت میکنه که در نهایت این اتفاق افتاد و بعد از یکسال این رابطه هم به صورت تکراری تموم شد بعد دو ماه من دوباره بهش اس دادم با اینکه میدونستم با کس دیگست اونم ج داد بهش گفتم برگرد که اون اقا برای من شرط گذاشت که شرطش غیر اخلاقی بوود من راضی نشدم و دیگم سراغش نگرفتم هر چند بعد از تغییراتم بهم پیام داد اما من ج ندادم.

    دوستام میدیدم که دوست پسر دارن میرن میان میگن میخندن هدیه میخرن عین خاک بر سرها حسرت میخوردم:-)من با این نگاه با این افکار بد وارد چندتا رابطه بد دیگه شدم با داستانهای تکراری تاواینکه درسم تموم شد و باید برمیگشتم پیش پدر و مادرم اما نمیخواستم این اتفاق بیافته دنبال کار گشتم شروع کردم به نماز خوندن چون کارم افتاده بود به خدا:-)و خداهم کمک کرد تونستم راحت کار پیدا کنم

    همکارای خیلی خوبی داشتم که الان هم باهم دوستیم خب محیط جدید بود نیروی تازه کار بوودم ولی همش میگفتم میتووونم اما اعتماد به نفسم پایین بوود مثلا یه سوال میپرسیدم دیگه روم نمیشد بپرسم چیکار کنم که همین موضوع باعث شد چندتا گند بزنم که به خیر گذشت و خداباهام بوود دوستی من باهمکارام ادامه پیدا کرد تا اینکه من از تنهاییم با یکی از همکارام حرف زدم این خانم یه کتاب به من داد چهار اثر از فلورانس اسکاور شین من این کتاب خوندم خیلی به دلم نشست یه حس عالی داشتم تموم شد کتاب باز خوندم تموم شد باز خوندم نکته برداری کردم ولی یه چیزی نمیفهمیدم احساس خووبم پایدار نبود بعد از یک ساعت میرفت و حال بد به سراغم میامد من با چیزهای کمی که یاد گرفته بوودم تونستم یه اقای دیگه رو جذب کنم همش فکر میکردم ازدواج کنم حالم خوب میشه این اقا هم خیلی خووب بود خدایی کیس های خوبی جذب میکردم ولی بعد از یه مدت کوتاه الکی همه چیز به هم میخورد من نمیفهمیدم چرا!!!! از هم دور بودیم ولی هم اون به من حس خوب داشت هم من به ایشون رابطه دو ماه خووب بود دیدم باز کم کم داره داستان تکراری شروع میشه نجواها تو وجودم داره شروع میشه گفتم نه اجازه نمیدم اینطور بشه از خودم سوال میکردم چیکار کنم نمیخوام این رابطه خراب بشه خدا کمک کن اونهارو گرفتی اینو دیگه نگیر:-)باز رفتم سراغ کتاب خوندمش حالم خوب بود میگفتم رابطه ختم به خیر میشه ولی این تغییرات من لحظه ی بوود و وابستگی بیشتر شد و این رابطه هم به صورت افتضاح تموم شد.

    حالم بدتر شد افسرده شده بودم مدیرم شروع کرد به ساز مخالف زدن کم کردن حقوقم دیدم وضع داره بدتر میشه به خودم گفتم باید به فکر چاره باشم اینطور نمیشه رفتم خونه با پدر و مادرم به صورت جدی حرف زدم و گفتم منم میخوام برم تهران اولش یکم مامانم احساساتی شد گریه کرد ولی گفتم من اینده دارم میخوام برم برا خودم کار کنم امدم تهران مونده بودم چیکار کنم شب قدر بود همش میگفتم خدا کمکم کن دستم بگر هدایتم کن بابا تو خدایی دیگه کمکم کن صبح با صدای تلفن از خواب بیدار شدم دیدم خواهرم گفت با یکی از همکاراش که استاد صحبت کرده راضی شده من کلاس حسابداری برم اونم به صورت رایگان خب من خیلی خوشحال شدم برای اولین بار از ته دلم گفتم خدایا شکرت رفتم کلاس تو دوره با یه پسر دیگه اشنا شدم اینم موقعیت عالی داشت ولی میترسیدم بخاطر رابطه های قبلی که تجربه کرده بودم جواب رد دادم؛ کار برام به صورت خاصی جور شد همش با خودم میگفتم چرا همه کارهای من خوب پیش میره ولی تو روابطم مشکل دارم؟جواب براش پیدا نمیکردم!! تا اینکه یه روز گفتم تا کی ترس تا کی رابطه بد چرا اخه من همش ادمهای خوب جذب میکنم ولی طرف میره شروع کردم به پرسوجو در مورد اموزش قانون جذب میخواستم با این کار این اقارو که باهاش بودم دیگه نگه دارم هیچ کس از این کلاسها خبر نداشت خودم تو نت زدم اموزش قانون جذب یهو زد گروه تحقیقاتی عباس منش وارد شدم یکم خوندم گفتم چرت بابا:-)ولی یهو امدم ببندم فایل حزن در قران استاد به چشمم خور دانلود کردم باور نمیکنید تو یک روز ده بار گوشش دادم اشک ریختم یه حالی داشتم که قابل وصف نیست فرداش امدم تو سایت فایل خدا را بهتر بشناسید دانلود کردم دیدم بابا این اقا حرفایی میزنه که برخلاف چیزیه که به من گفتن با وجود مقاومتهای شدید تو وجودم همه فایلهارو دانلود کردم فیلم راز دانلود کردم هر روز از صبح تا شب گووششون دادم شاد بودم اخلاقم یکم تغییر کرده بوود ولی خیلی چیزهارو نمیفهمیدم شروع کردم به خریدن دوره های افرینش هر ماه یک جلسه میخردیم تازه با گوش دادن فهمیدم که زندگی قانون داره خدا کیه من کیم زندگی چیه جلسه نه و ده قانون افرینش سه ماه گووش دادم تازه فهمیدم اشتباه روابطم گذشتم وابستگی بوده شروع کردم رو خودم کار کردن سخت بود ولی تلاش کردم و میکنم هنوز کامل از بین نرفته ولی خیلی کم شده وابستگی من به همه چیز.

    بعد از این دوره معجزه سپاسگزاری خریدم تمریناتش انجام دادم عالی بوود با این دوره چندتا خواسته داشتم مثل یادگیری زبان انگلیسی و ترکی استانبولی ارتقا شغلی که دو سال دنبالش بودم که خیلی عالی با شرایط خوب برام فراهم شد.پولم برای خرید ماشین مورد علاقم جور شده ولی هنوز نخریدم منتظرم خدا بهترین شرایط بیاره برام:-)هر روز از صبح که بیدار میشم سپاسگزاری میکنم و همین کار باعث شده هر روز اتفاقات عالی بیافته.شبها راحت میخوابم.به اینده امیدوارم.

    بعد از این دوره عشق و مودت در روابط که بینظیررر بود هرچی بگم کم گفتم با این دوره من قانون بهتر درک کردم شخصیتم زیر و رو شده مهربون شدم بیخیال شدم دوستای خوبی دارم با انجام تمریناتش دوستان خوب پیدا کردم شادترم یکی از اون اقایونی که گفتم با چه حقارتی منو ترک کرده بود ازم حلالیت خواست؛رابطه دارم بدون وابستگی بدون اینکه هدفی برای ازدواج داشته باشیم الان دیدم به همه چیز عوض شده دیگه برام مهم نیست ازدواج کنم یا نکنم چون همینجوریم شادم.با خانوادم خوب برخورد میکنم نگرانیام از بین نرفته ولی کمتر شده حالم بد میشه ولی سعی میکنم حالم زود با تغییر نگاه خووب کنم.رابطم با خدا عالی شده نمازم سر وقت میهونم قبلا گردنمم میزدن نماز صبح بیدار نمیشدم الان با اشتیاق بیدار میشم.

    بعد از این دوره دوره اعتماد به نفس که عالی بوود دارم کار میکنم رو خوودم خیلی بهتر از قبل شدم دیگه حسرت گذشته رو نمیخوورم خودم بخاطر رنجوندن پدر و مادرم بخشیدم برا خودم ارزش قایل هستم خودم برا هیچ پسری خار نمیکنم. سپاسگذارترم به خودم به خانوادم به دهاتی بودنم افتخار میکنم پدرم از دست دادم ولی دست مادرم میبوسم دارم تلاش میکنم از نظر خودم عالی و موفق باشم.قبلا هر کی میپرسیدم کجایی هستم نمیگفتم الان با اعتماد به نفس میگم.

    دوره هدف گذاری که تهیه کردم ولی واقعیت هنوز گوش ندادم تو برنامم هست بعد از اعتماد به نفس رو هدف گزاری کار کنم.

    دوره ثروت را هم میخواام تهیه کنم چون یکی از اهداف بزرگم پولدار شدن.

    دوستان ازتون خواهش میکنم ادامه بدید ناامید نشید باور کنید برای من همه کارها خوب پیش میرفت و میره اما من تو روابطم واقعا مشکل داشتم خلا داشتم ادامه دادم دارم تلاش میکنم بهترین باشم همه چیز درست میشه منم خیلی وقتا مقاومت دارم ناامید میشم به ناخواسته برمیخورم قانون یادم میره رجوع میکنم به احساسم سعی میکنم کاری کنم یکم حالم خووب بشه ولی ادامه میدم صبح تا شب سعی میکنم به فایلها گووش بدم همه چیز بستگی به خودمون داره خودتون باارزش بدونید ما همه لایق بهترینها هستیم.

    ببخشید متنم خیلی طولانی شد ولی نوشتم بدونید من از بد بودن روابطم به کجا رسیدم.شاد باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 55 رای:
  8. -
    علیرضا نصیرلو گفته:
    مدت عضویت: 3464 روز

    به نام خدای بسیارکریم وبسیارمهربان…

    سلام بر دوستانی که این متن رومی خونند وسلامی گرم به استاد گرامی جناب سیدحسین عباس منش وپرسنل زحمتکش گروه تحقیقاتی عباس منش ،خداقوت!

    من علیرضا نصیرلو هستم 43 ساله ،کارمند، و از آن موقع که یادم می آید با مشکلات فراوانی دست وپنجه نرم کرده ام!

    یک بار در سایت نوشتم که با نفس گرم استاد ازمرگ نجات یافتم!واستاد مظهر این صفت خدا شدند که یحیی ویمیت …که زنده می کند بعد ازآنکه مرده بود……

    وبه لطف خدای کریم و وهاب، از تاریکی ناامیدی به نورامید وشادی آمدم…

    قبل از عید1395 وقتی از خواب بیدارمی شدم ،می گفتم:خدایا!آیا این دنیا ارزش زندگی کردن دارد؟!!

    (وچگونه می شود:انسانی که باید خلیفه خدا روی زمین باشد، درارزشمند بودن و زندگی کردن در دنیا شک کند؟!)

    دوستان عزیز، در این دنیا چه کاری ارزشش بالاتر از زنده کردن اموات است!کسی که ناامید است مرده است،گوشه ای کزمی کند وخودش وخانواده اش را نابود می کند…….

    و فایل در سرچ گوگل، من را با استاد وآموزه هایشان آشنا کرد ودر ادامه ، فایلهای دیگر وفایل هدفگذاری وعزت نفس…..وماهها طول کشید تا بتوانم درک کنم که من با فکر کردن وتوجه به مشکلاتم، آنها را بزرگترمی کردم وتکرارشان می کردم!

    وبه جهان هستی فرکانس می دادم که لطفا!بیشتر وبیشتر ازاین مشکلات برایم بفرست!وجهان هستی هم که سخاوتمند است در همه جهات!از این مشکلات برایم بیشتر پست می کرد!؟(ویادگرفتم به وضعی که دوست دارم داشته باشم، تمرکز کنم نه آنچه نمی خواهم).

    الآن دیگر به جای مشکل در دفتر شکرگزاری روزانه ام می نویسم :

    خدایا! تو بااین موهبتهایی که برایم فرستاده ای ، چه نعمتهایی می خواهی به من عنایت کنی؟ (منظورم مشکلات است که در حقیقت موهبتی کادو پیچ از حضرت حق است برای پیشرفت انسان وهر چقدر مشکل بزرگترباشد موفقیت ، عظیم ترخواهدبود)،

    وخودم جواب می دهم :

    علیرضا جان!با موهبتهای عظیمی که به تو داده ام ودر زندگی تجربه می نمایی ، به تو هر روزامید وزندگی دوباره می دهم تا همیشه شکرگزار نعمات بیکرانم باشی (وبا شکرگزاری نعمات موجودت، آنها را بزرگتر وبزرگترنمایی)…

    و حالا علیرضای افسرده وناامید(که در دام شیطان اسیر بود به خاطر ناامیدی هایش)،به امید وسرزندگی رسیده است وهمسرش به او می گوید:چقدر جوانتر وشاداب تر شده ای! وفامیل می گویند: علیرضا چقدرعوض شده است!

    وافرادی که به راحتی با کلامشان مرا آزار می دادند(به خاطراعتماد به نفس پایینم)، جرئت ابراز وجود در برابر من را ندارند!!(به خاطرروی گشاده ام ولبخند همیشگی ام! اعتماد به نفس بالا وامید فراوانم) وفقط به من احترام می گذارند!! وهنوز نمی دانند چه اتفاقی برای علیرضا افتاده است! که اینقدرتغییر کرده است….

    و به کرم ولطف خدا،درآمدم از اول سال،رو به رشد است وبه لطف حضرت حق، ماه به ماه به آن اضافه می شود وبا موارد ذیل در حال اضافه کردن به هوش مالی خودم هستم:

    1- نوشتن هزینه های روزانه (تا بتوانم هزینه هایم رامدیریت نمایم وخرجهای اضافی را حذف نمایم).

    2- پس اندازماهیانه 20 درصد از درآمدم از کارمندی وکار پاره وقت خارج از شرکت(می خواهم بین 5 تا 10 سال به پس اندازم دست نزنم (به هیچ وجه!) وبعد درمغازه یا زمین یا هرچه پیش آید، سرمایه گذاری نمایم.)

    3- انفاق 5 درصد یا بیشتر از درآمدم در راه خدا(با دل خوش وشکرگزاری).

    4- اختصاص مبلغی از درآمدم درماه،برای تفریح ولذت بردن از مواهب دنیا(مثل رستوران رفتن یا مسافرت و… تا ضمیرناخودآگاهم غیرمستقیم برای بیشتر دریافت کردن برای لذت بردن!، تلاشش را برای کسب درآمد بیشتر کند!).

    دوستان عزیز،درانتها پس از بارها وبارها گوش دادن ودیدن فایلهای استاد وخواندن چندین کتاب در حوزه های مختلف و موفقیت وگوش دادن به کتابهای صوتی ،می خواهم یک شاه کلید موفقیت فوق العاده به شما هدیه بدهم! که احتمال زیاد آن را می دانید!

    ولی خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید:

    و ذکر فان الذکری تنفع المومنین:

    تذکر(ویادآوری) برای مومنان مفیدوسود بخش است.

    بله دوستان عزیزم شاه کلید، این است:

    هر روز وهر لحظه بزرگترین توجه وتمرکزتان به این باشد که ببینید ، در لحظه ، چه احساسی دارید؟

    اگر احساستان خوب است اتفاق خوب برایتان می افتد واگر احساستان بد است اتفاق بد.

    {در احساس خوب خداراشکر کنید وبه آن احساس خوب ادامه بدهید وهروقت احساستان بد شد یا اتفاق بدی دیدید(تصادف ،دعوا، جر وبحث ،شنیدن خبر بد،از دست دادن عزیزان وغمگین شدن یا…) ، سریع تمرکزتان را بر روی چیزهای خوب ونعمات زندگیتان ببرید وبا شکر نعمات زندگی(به عنوان قوی ترین فرکانس هستی) ، خود را به احساس خوب برسانید.}…

    و با داشتن احساس خوب ، امکان ندارد اتفاق بد درزندگی ما بیافتد یا درغم واندوه بمانیم،مثل روز آفتابی بهاری دلپذیر، که نمی تواند همزمان ،طوفانی باشد.

    واگر مثل یک شاعر یا نوازنده یا نقاش ….که اگراحساسشان هرچه قوی تر شاداب تر وفوق العاده تر باشد:

    شعر خوب تر می سرایند،عالی می نوازند و نقاشی فوق العاده می کشند،روی احساس روزانه خودتان آنقدر کار کنید که که احساسی مضاعف و سرشار ازامید وسرزندگی وشادی ونشاط به جهان بدهید،

    جهان هم ، برایتان چنان بنوازد وبه گونه ای نقاشی ای از زندگیتان برایتان بکشد وشعری زیبا درمدح زندگیتان بسراید و به شما تحویل دهد که خودتان تعجب کنید!

    دوستان عزیزم،

    فکر خوب>>>>>>>>>>>>>>>احساس خوب>>>>>>>>>>>>>اتفاق خوب

    فکربد>>>>>>>>>>>>>>>احساس بد>>>>>>>>>>>>>>>>>>>اتفاق بد

    و حالا شاخصهایی از احساس خوب(که خوتان می توانید مثالهای بسیاری به آنها اضافه کنید):

    امید،نشاط،انرژی مثبت،قوت قلب،اعتمادبه نفس،سرزندگی،جوانی،طراوت،ذکرخوش،روی خوش،بوی خوش!دل شکرگزار،زبان شکرگزار،زبان نرم،دست بخشنده ،لبخند همیشگی و….(فرکانس مثبت).

    و شاخصهایی از احساس بد:

    ناامیدی،افسردگی،دلهره،ترس،نگرانی،احساس گناه،عذاب وجدان،استرس،اضطراب،خشم،تفکربیهوده بیش ازحد(که باعث افسردگی می شود)،غم واندوه،دلشوره،نگرانی ازآینده،ماندن در گذشته،لذت نبردن از زمان حال و…(فرکانس منفی).

    و یادمان باشد: افکار تبدیل می شوند به اجسام…….

    شب وروزتان خوش،

    شاد،موفق وثروتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 60 رای:
  9. -
    محمد حصاری گفته:
    مدت عضویت: 2075 روز

    🌺به نام خداوند غنی و ثروتمند ، قادر و توانا🌺

    سلام به استاد عزیز و تمامی دوستانم در این بهشت.

    سپاسگذار خداوندی هستم که منو به این مسیر هدایت کرد ، سپاسگذارم از استاد که این بستر رو فراهم کرد تا گرد هم باشیم و کلی چیز از هم یاد بگیریم و سپاسگذارم از دوستانی که با کامنت هاشون بهترین احساسات دنیا رو به من منتقل میکنن و به این انرژی شکل و جریان میدن.

    🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏

    خب جا داره بگم یکی از صفحه هایی که تو مرورگر من همیشه بازه ، صفحه ی مربوط به کامنت های همین فایل هستش و من سعی بر این دارم که با باز نگه داشتن این این صفحه تو یه تب جدا همیشه به خودم یادآوری کنم که بیام بازم کامنت موفقیت دوستانو بخونم.

    الان که دیدم باید برای این فایل کامنت بزارم ، با خودم گفتم ای کاش میشد بعدا با نتایج بزرگ تر برای این فایل کامنت بزارم ولی به خودم گفتم واقعا این چیزایی که الان دارم خیلی نتایج خوبیه که یه روزی واقعا آرزوشو داشتم ، به همین جهت مصمم شدم تا نتایجی که تو این مدت گرفتم رو بنویسم که نه تنها ردپایی برای خودم باشه ، بلکه ایمان و اعتماد به قانون رو در دل بعضی از دوستانم قوی تر کنم ، همونطور که من خودم از کامنت های زیبای دوستان کلی انگیزه میگیرم و باورام قوی تر میشه.

    🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃

    اول از همه از بحث مسائل مالی شروع میکنم که فک میکنم بیشتر از ۹۰ درصد مردم درگیر همچین تضادی تو زندگیشون بودن.

    نمیخوام زیاد وارد جزئیات بشم که طولانی بشه و فقط سعی میکنم قبل و بعد استفاده از آموزه های استاد رو براتون بگم.

    در آمد من تو این چند سال ، یا بهتره بگم از اولین باری که تعهد سه برابری درآمد رو به خودم دادم ، بیشتر و بیشتر شد و هر بار دوباره به خودم تعهد دادم و باز بیشتر شده و الآن در حال حاضر به جرات میتونم بگم بیشتر از ۴۰ برابر شده و همین چند وقت پیش دوباره به خودم تعهد دادم که دوباره ۳ برابرش کنم و بعدش اتفاقاتی برام افتاد که تو کامنت هام نوشتم و دوباره الان تو اسکیل بزرگتر دارم حرکت میکنم که با همین فرمونی که دارم میرم جلو میتونم بگم به راحتی میتونم در ماه عددی نزدیک صد میلیون تومن پول بسازم .

    البته که هنوز این عدد استیبل نشده ولی خیلی عادی و بدیهیه و کارا هم انجام شده و اینم میدونم که تکاملم رو خیلی خوب طی کردم و الان دیگه خیلی طبیعیه که این درآمد رو داشته باشم.

    ☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️

    دومین موردی که خیلی دوست دارم بهش اشاره کنم بحث سلامتی هستش.

    البته اینم بگم من واقعا یادم نمیاد تمرکز گذاشته باشم روی باور های مربوط به سلامتی ولی همینجوری جسته و گریخته باور هایی در ذهنم ساخته شده و تو کامنت های قبلیم هم گفتم که باید روی باور های سلامتیم کار کنم ولی واقعا تا الان تمرکز لیزری روش نزاشتم و عمده تمرکزم و بمباران ذهنی من میرسه به بحث باور های پولساز و کسب و کارم و عزت نفس و البته این اواخر بحث روابط.

    یعنی میخوام بگم با اینکه تمرکز درست حسابی روی باور های سلامتی نداشتم ولی دوتا از اعضای بدنم که آسیب دیده بودن و سالها بود که اصلا خوب نمی شدند ، خود به خود بهتر شدند و یهو به خودم اومدم دیدم اصلا من دیگه کاملا سالمم.

    من زانو هام تو ورزش آسیب دیده بود و کول سمت چپم هم کش اومده بود و چند سال واقعا من درد داشتم به خاطر اینا ولی بعد از اینکه وارد این مسیر شدم خود به خود خوب شدند الان شکر خدا سالم و سلامتم.

    سلامتی واقعا نعمتی priceless هستش.

    ☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️

    مورد بعدی میتونم تناسب وزن و اندام رو بگم.

    یادمه اون موقع ها از بس لاغر بودم که هیچوقت حس خوبی نسبت به خودم نداشتم.

    ۲۰ کیلو کمبود وزن داشتم و میتونم بگم پوست و استخون بودم دیگه.

    خواسته هایی درونم شکل گرفت و دوست داشتم منم تناسب وزن و اندام ایده آلمو داشته باشم.

    کلی باشگاه و تمرین و رژیم و … رفتم و میتونم بگم تقریبا نتیجه صفر بود و کلا ول کردم همشو.

    ولی تقریبا دو سالی هست که اصلا باشگاه نمیرم و خودم برای خودم تو خونه تمرین میکنم و هربار هدایت میشم به حرکات بهتر و واقعا من به اون اندامی که دوست داشتم رسیدم الان .

    من الان اون هیکل مورد علاقمو که یه روزی آرزوم بود رو الان دارم .

    بیشتر از ۲ سال پیش یه فیلم کوتاه از یه آقایی که خیلی هم تو کار خودش موفقه رو دیدم ، اولین بار که اونو دیدم ، گفتم من این هیکلو میخوام داشته باشم ، من اینو دوست دارم.

    واقعا اون لحظه که اولین بار اون کلیپو دیدم زمین تا آسمون با اون آدم فاصله داشتم ، اون حتی رنگ پوستش هم تیره بود ولی من اصلا سفید بودم کلا.

    من اون موقع کلیپو تو لپتاپم ذخیره کردم و هر چند وقت یه بار میدمش و تحسینش میکردم.

    الان خیلی وقته که اون کلیپو ندیدم ولی امشب وقتی جلو آیینه بودم ، یهو با خودم گفتم آفتابی که چند روز پیش لب دریا گرفتم تاثیر خوبی داشته انگار و پوستم تیره تر شده واقعا 🤔🌅🏖️

    یه لحظه انگار خیلی چیزا تو ذهنم مرور شد و همون لحظه به دوستم گفتم یه روزی آرزوم این بود یه همچین اندام و عضلاتی داشته باشم ، همچین رنگی داشته باشم ، الان دارمش 🥲 خدایا شکرت.

    به قول استاد انقد آروم و نرم نتایج به وجود میان که یهو به خودت میای میبینی همه چی داری تو زندگی و به هر چی که خواستی رسیدی.

    به خدا خیلی حس نابیه اینکه تو از تمام خودت راضی باشی و تمام خودتو دوست داشته باشی‌.

    و البته در این زمینه اهداف بزرگتری دارم که در آینده از دستاورد هاش مینویسم.

    🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃

    از لحاظ جایگاه شغلی اگه بخوام بگم ، قبل آشنایی با استاد تو زمینه متفاوت از شغل الانم فعالیت میکردم و طبق آموزه ها همه چیو رها کردم و رفتم از صفر مطلق شروع کردم و هیچ ایده ای هم نداشتم واقعا‌.

    قدم به قدم هدایت شدم به یه شغل بهتر و از کارگری تو همون شغل بعد از گذشت ۲ سال الآن در حال حاضر من تو این نیچ مارکت (شغل خودم) یک پیمانکار هستم که فرصت های شغلی خوبی همیشه دنبالم میاد و به راحتی و با عزت و احترام پول های خوبی رو به راحتی میسازم.

    الان در حال حاضر برای خودم کار میکنم و اصلا کارمند کسی نیستم(حقوق بگیر نیستم)و نیرو دارم ، نصاب دارم ، کارگر دارم که همگی زیر نظر من کار میکنن و از من حقوق میگیرن و بعضیا هم طبق اون سلسله مراتب شغل خودم باهاشون حساب کتاب میشه.

    و بودن این دوستان در کسب و کار من باعث شده که من در آمد غیر فعال داشته باشم و خودم خیلی کم پیش میاد کار کنم واقعا ، یا اگه کار کنم هم ، یادم نمیاد بیشتر از ۴-۵ ساعت در روز کار کرده باشم.

    و این روند پیشرفت من تو این شغل باعث شده که خیلی از دوستان و نزدیکان من به شدت مات و مبهوت بمونن که من چه حرکتی میزنم که دقیقا این نتایج رو میگیرم.

    نتایج من تو حوضه ی کسب و کار خودم واقعا شگفت انگیز بوده از نظر تمام کسایی که باهاشون در ارتباط بودم و البته برای خودم خیلی طبیعی بوده واقعا.

    من خیلی بالاتر از اینو انتظار داشتم ولی خب قانون تکاملو نمیشه دور زد و به همین جهت قدم به قدم میرم جلو.

    🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃

    یکی دیگه از چیزایی که میخواستم و بعد از استفاده از آموزه های استاد برام اتفاق افتاد بحث مهاجرت به یه جایی که بود که اون ویژگی های دلخواه منو داشته باشه و دوست داشتم مستقل زندگی کنم و یه جورایی هم از تمام کسایی که میشناسم دور باشم و اصلا با هیچکی در ارتباط نباشم و فقط رو باورام کار کنم.

    الان دقیقا ۲ سال و ۲۵ روزه که من مهاجرت کردم و تنها و مستقل برای خودم زندگی میکنم تو شهری که به شدت دوسش دارم و تمام اون ویژگی های دلخواه منو داره و اتفاقا خیلی هم برای ساختن باور فراوانی بهم کمک شد.

    به خدا آرزوم بود یه روزی یه جایی زندگی کنم که آروم و دوست داشتنی باشه ، سر همه تو زندگی خودشون باشه و …

    بعد از اینکه با خودم تو صلح قرار گرفتم همه چی درست شد.

    خدایا شکرت به این خواسته ام رسیدم ، البته بیشتر از ۲ ساله الان 🤗🙂

    ☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️

    موضوع بعدی عدم وابستگی و رهاییه که خیلی ها متعجب هستند از این عملکرد من ولی خودم خیلی راضی ام.

    من از روزی که مهاجرت کردم خونوادمو ندیدم اصلا و خیلی ها با تعجب ازم میپرسن مگه میشه آدم خونوادشو نبینه ؟

    من واقعا لذت میبرم از اینکه انقد رها هستم و همینطور تحسین میکنم خانوادمو که در عین دوری از هم باز هم رابطه ی فوق العاده صمیمی و دوستانه ای با هم داریم و از راه دور هم با هم در ارتباطیم😉

    البته قراره خونوادم هم کوچ کنن بیان اینجا پیش خودم که اینم بعد از اینکه دارن تو فرکانس فایلای استاد قرار میگیرن داره اتفاق میوفته.

    ☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️

    بحث روابط و دوستان که اصلا یه دنیای متفاوته 😄

    قبل از استفاده از فایلای استادو که اصلا ولش کن ولی بعد از استفاده و ایجاد باور هایی در حوضه ی روابط میتونم بگم به طرز عجیبی همه دوس دارن با من در ارتباط باشن ، همه باهام همکاری کنن ، همه به یه نحوی اصلا میخوان یه جوری بیان تو دایره روابط من و در نهایت میتونم بگم دستان خدا همه با هم متحد شدن که کار های منو انجام بدن و به من خیر برسونن.

    یه دستاورد دیگه هم که جا داره بگم نحوه ی ارتباط بر قرار کردن هستش که واقعا خیلی خوب رشد کردم ، خیلی خوب یاد گرفتم با آدما جوری صحبت کنم که وجه خوبشونو برانگیخته کنم و بهشون حس خوب منتقل کنم.

    (باور کنید بخش عقل کل یه گنجه)

    واقعا خدارو صد هزار مرتبه شکر❤️

    🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃

    اعتماد به نفس و جرات ورود به دل ناشناخته ها هم تو من خیلی زیاد شده .

    البته من اینم از حرفای اطرافیانم فهمیدم.

    من خودم واقعا زیاد دقت نکردم ولی خیلی اینو شنیدم که ازم میپرسن جچوری جرات کردی فلان کارو انجام بدی یا چطور به خودت اجازه دادی فلان حرفو بزنی و …

    بعد من اونجاها میفهمم که خیلی از کارایی که من انجام‌ دادم برای خیلی ها اصلا تو فکرشون هم امکان پذیر نیست ، چه برسه به این که بخوان انجام بدن.

    واقعا لذت داره وقتی به ترس هات غلبه میکنی و واردشون میشی.

    ☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️

    زندگی به سبک شخصی هم یکی از اون مواردیه که یه سری چارچوب های ذهنی جلومو گرفته بود و منو از این نعمت محروم کرده بود.

    ولی الآن دیگه شکر خدا همه چی فرق کرده و به سبک شخصی خودم زندگی میکنم.

    من واقعا اون جوری که خودم دوس دارم هستم ، نحوه ی لباس پوشیدنم ، کارایی که انجام میدم ، پول خرج کردنم و رفتار هایی که تو هر زمینه ای دارم و…

    طبق اصولی که خودم دارم ، همونجوری که خودم دوس دارم زندگی میکنم و لذت میبرم واقعا‌.

    (درباره ی انتخاب اصول هم استاد تو یه فایل مصاحبه که فک کنم قسمت ۱۶ بود توضیح خوبی داد)

    و اینم بگم با کارایی که من برای حفظ سبک شخصیم کردم و یه سری محدودیت هایی که واقعا برداشتم ، به وضوح دیدم که همونایی که یه روزی کارامو نادرست میدونستن ، الآن دقیقا دارن ازم تقلید میکنن🙂

    🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃

    مهم ترین دست آورد و موفقیت استفاده از فایلای استاد ، اینه که خیالم راحته ، نگران نیستم ، آرامش دارم ، آرامش.

    از وقتی قانونو فهمیدم یادم نمیاد به مدت طولانی نگران چیزی بوده باشم.

    اصلا طولانی ترین تایمی که نگران شدم شاید کمتر از یه ساعت بوده باشه.

    وقتی به این درک رسیدم که منم که دارم تمام اتفاقای زندگیمو رقم میزنم ، دیگه هیچ چیزی منو نگران نکرد.

    همیشه بابت همه چی خیالم راحته و میگم خب اینم خلق میکنم ، نگرانی نداره که.

    به قول استاد ، همون خدایی که منو تا اینجا آورده از اینجا به بعدش هم می‌بره.

    دوباره تاکید میکنم مهم ترین موفقیت آرامشه به نظرم ، این که شب سرمو راحت میزارم و میخوابم ، نگران هیچی نیستم و میگم فردا صبح یه جهان نو ، آکبند در اختیارمه که خودم خلقش میکنم.

    🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃

    دیگه اگه بخوام بنویسم خیلی چیزا و اتفاق ها هست خداوکیلی ، ولی نخواستم طولانی بشه و بیشتر دوست داشتم اون چیزایی که فک میکنم برای همه ضروری تره رو بنویسم تا باور ها قوی تر بشن.

    یه نکته دیگه که الان یادم اومد خواستم بگم اینه که اگه دیدین خیلی ها پیگیر اینن که شما دقیقا چه کار میکنی که نتایجت اینجوریه ، بدونید راهو درست رفتید و با همین فرمون ادامه بدین.

    اگه دیدین خیلیا بعد از اینکه فهمیدن شما پیگیر برنامه های استاد عباسمنش هستین و اونا فقط با دیدن نتایج شما و بدون اصرار شما به شدت پیگیر برنامه های استاد شدن ، بدونید که واقعا مسیرتون درسته.

    من اینو دیگه با چشمای خودم دیدم که چند نفر از نزدیکان من ، بدون اینکه من بهشون بگم و تنها با دیدن عملکرد و نتایج من ، وقتی فهمیدن من رو فایلای استاد قفلی زدم اونا هم رفتن و پیگیر شدن.

    پ.ن : ساعت ۴:۰۷ صبحه ، دیگه چشام نمیبینه از بس خوابم میاد و به روز کامنتمو ادیت کردم.

    ☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️

    از خدا میخوام موفقیت های پی در پی و روز افزون نصیب هممون کنه تا هم‌ خوب زندگی کنیم ، هم جهانو گسترش بدیم و کمک کنیم جای بهتری باشه‌.

    از خدا میخوام هممونو به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت داده هدایت کنه.

    از خدا میخوام کمک کنه تا ایمانمون قوی تر بشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 53 رای:
    • -
      بهزاد محمدی گفته:
      مدت عضویت: 2099 روز

      سلام و دمت گرم به آقای حصاری عزیز.

      خیلی دمت گرم آقا،سپاسگزارم واقعا

      خداروشکر کردم به خاطر هدایت من به کامنتت و لحظات خوبی رو برام ساخت با کامنت تو.خدایا عاشقتم که یه همچین هدایتایی منو میکنی و به یه همچین کامنتی.

      خیلی لذت بردم ازون لحظه ای که گفتی بهترین موفقیت آرامشه،بخدا منم واقعا درک میکنم که این آرامشه خیلی مهمه،خیلی دوس دارم و خیلی هم دارم روش کار میکنم که به آرامش زیادی برسم و تا حد خوبی هم نتیجه گرفتم چون رو همین باور خالق بودنم بسیار دارم کار میکنم.

      آخ آخ آخ،اونجا که گفتی همه رو ول کردم رفتم فقط رو باورام کار کردم،چقدر دلم خواست که منم یه جایی باشم که تنها و یه جای سرسبز و رها بیام فقط روی باورام کار کنم،فایل استاد و گوش بدم کامنتای شما عشقارو بخونم و فقط ایمانم رو تقویت کنم بعد هی عملم بهتر و بهتر بشه،چقدر دوس دارم زندگی به سبک شخصی رو.

      منم حدودا از اول امسال شروع کردم چیدن شاخ و برگای اضافیم و بخدا نتیجشم دیدم.اول یه سری دوستا،فضای مجازی،گیر دادن به حرفای بقیه،تو دوره سلامتی هستم و حذف شکل قبلی غذاها و جدیدا هم یه تصمیم بزرگ گرفتم که دیگه تمام آدمای دورمو خط کشیدم که بیام خییییلی تمرکزی کار کنم رو خودم.چقد حال میده اینجوری،وقتی با خدا تنها میشی،شاید اولاش یکم عادت نداری اذیت شی ولی تو ادامه میدی و خدا هم بهت جایزه هارو میده.و جایزه امروز من کامنت فوق العاده تو بود و کمکم کرد که باورام خیلی عالی تغییر کنه.خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      زری گفته:
      مدت عضویت: 791 روز

      سلام آقای حصاری دوست عزیزم

      کامنتتون فوق العاده بود

      منو خیلی تحت تاثیر قرار داد و اشکو در چشمانم جمع کرد

      واقعا خداروشکر که وقتی در مسیر درست قرار میگیری جهان استقبال میکنه و با بهترینها ازت پذیرایی میکنه

      چقدر خوبه این رها بودن از بقیه و زندگی به سبک و سیاق خودت اینکه بدونی خداوند بهت توانایی داده تا از پس هرچیزی بر بیای نهایت آرامشه

      امیدوارم هر روز بیشتر رشد و پیشرفت کنید و شاهد موفقیتهای بیشتر و روز افزونتون باشیم

      این کامنت مال چند ماهه پیشه اما امروز و در این لحظه آرامش عجیبی بهم داد ازتون ممنونم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      سیاوش کشاورزی گفته:
      مدت عضویت: 1121 روز

      درود و آفرین به تپ محمد عزیز

      واقعا لذت بردم و تحسین کردم موفقیتهای زیبا و بسیارتون رو

      کلی روحیه گرفتم و باورهام قویتر و پابرجاتر شد

      ممنون که با کلام شیوا و دلنشینت روح مارو صفا دادی، باورکن آرامش زیبایی که ازش گفتی توی بطن نوشته ات حس میشه، تبریک میگم دوست عزیزم

      به شخصه دوست داشتم حتی با جزییات بیشتر مسیر تغییر و تحولت بخصوص در مورد باورها و اثر اونها رو بشنوم

      شاد و ثروتمند و سعادتمند باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      آزاده گفته:
      مدت عضویت: 2246 روز

      خداروشکر می کنم امشب هدایت شدم به کامنت فوق العاده ات واقعا خیلی خوشحالم این همه نتیجه اونم در تمام ابعاد واقعا نتیجه پا گذاشتن رو ترس ها همین میشه دوست دارم هر چند وقت یکبار کامنتتو بخونم و بگم اگر تونستی منم می تونم چقدر خوب که تونستی کارتو رها کنی من از اینکه کارمندی رها کنم ترس دارم میترسم شاید کار پیدا نکنم من در پیدا کردن علاقمندیم خیلی سردرگمم نمیدونم چیو دوست دارم توام اینجوری بودی؟

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      علی اصغر سیمابه گفته:
      مدت عضویت: 1390 روز

      سلام دوست عزیزم اقا محمد چه قدر خوشحال شدم چه قدر انگیزه گرفتم چه قدر ایمانم قوی تر شد دورد برتو بابت موفقیت هات اومدم واقعا تحسینت کنم خیلی داستان موفقیت زیبایی امیدوارم در تک تک مراحل زندگیتون موفق شاد سلامت باشید😍💜

      به مسیرتون ادامه مطمعن باشید موفقیت های بزرگ‌تری کسب میکنید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      مریم گفته:
      مدت عضویت: 1417 روز

      سلام اقای حصاری عزیز

      ممنون از کامنت پرمحتوا ومفیدتون ،بسیار خوشحال شدم ازاین همه نتایج عالی ،فقط ای کاش برای ما کمی از تغییر باورها و چگونگی بدست اوردن این نتایج عالی هم مینوشتید تا چراغ راهی باشه

      درپناه الله یکتا به تمام ارزوهاتون برسید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  10. -
    مهسااااااااا گفته:
    مدت عضویت: 3956 روز

    با سلام خدمت دوستان عزیز

    من در ابتدا تشکر ویژه دارم از استاد و گروه تحقیقاتی عباسمنش که اینچنین راه رسیدن به موفقیت رو برای ما هموار کردن…

    من خواستم یکی از نتایج خودم رو با شما در میان بزارم..

    سال گذشته اوایل دی ماه 95 بود که من تصمیم گرفتم تمام تمرکزم رو بزارم روی یکی از بسته ها و از آنجا که مباحث مالی برام الویت داشت ، تصمیم گرفتم روی روانشناسی ثروت تمرکز کنم ، نا گفته نماند که من و برادرم تمامی بسته هارو تهیه کرده بودیم و روشون کار می کردیم و نتایجی هم گرفته بودیم ولی چون با تمام تمرکز نبود نتایج پایدار نبود. خلاصه من تصمیم گرفتم که 3 ماهه پایانی سال رو روی روانشناسی ثروت کار کنم و برای این کار همه ی کارها و کلاس ها و همه چیز رو تعطیل کردم و تصمیم گرفتم که برای خودم کار کنم ،البته سخت بود چون ایمان قوی نداشتم که فقط با تغییر باورها میشه شرایط رو تغییر داد ولی گفتم بزار یبار انجام بدم و سه ماه وقت بزارم روش ، نشد کلا بزارم کنار. خلاصه شروع کردم به کار روی باورهام و هدف گزاری ، هر روز از صبح تا شب به فایل های استاد گوش می کردم و تمرین انجام میدادم ،کم کم نشانه ها هم امدن تا اینکه بعد از 15 روز ایده هایی که من رو به ثروت می رسونن به ذهنم خطور می کرد ، کار به جایی رسید که انقدر ایده به ذهنم رسید که واقعا به قول استاد مونده بودم که از کدوم شروع کنم ، تا اینکه یکی از ایده هارو انتخاب کردم و تصمیم ام این بود که روی اون کار کنم ، برای اون ایده من نیاز به ثبت شرکت و دفتر کار و سرمایه بودم ولی از آنجا که استاد گفتن با همون چیزی که داری شروع کن بدون سرمایه و با ایمان به اینکه هرجا لازم شد پول میاد ، رفتم سراغ کارهای ثبت ، بماند که شرکتم که اولین شرکت تو حیطه مورد نظر من تو ایران بود و همه می گفتن ثبت نمیشه و کلی مجوز میخواد خیلی راحت و آسون ثبت شد… مونده بود دفتر و تجهیزات که اونا هم به طور معجزه آسا خود به خود بدون اینکه من کاری بکنم براش جور شد ، یکی از اقوام که یه خونه کلنگی داشت و همین جوری بلا استفاده بود رو بهم پیشنهاد داد و گفت ازش استفاده کن و اصلا ازت اجاره نمی خوام و تا هر وقت که بخوای میتونی ازش استفاده کنی و فقط یکم تعمیرات میخواد ، همون موقع پدرم گفت که من به عنوان هدیه شروع کارت ، ساختمون رو برات تعمیر می کنم و با وجود مخالفت های من که دوس داشتم خودم از صفر شروع کنم این کار رو برام انجام داد ، بعد از تعمیرات نوبت وسایل و تجهیزات بود که لیست کردم و امیدوار بودم که پولش براحتی جور خواهد شد تا اینکه درست فردای اون روز دایی ام اومد و گفت که من یه سری لوازم اداری نو دارم که ازش استفاده نمی کنم شاید به دردت خورد، وقتی وسایل رو دیدم ، تعجب کردم چون دقیقا همون وسایلی بود که من لیست کرده بودم و مورد نیاز من بود ، کار به جایی رسید که همه دوستان و آشنایان بدون اینکه من درخواست و حتی توقعی داشته باشم اصرار به کمک کردن به من داشتن و جالب اینجاست که وقتی قبول نمی کردم دلخور می شدن از من ،یعنی من براحتی و بدون اینکه کاری بکنم صاحب یک شرکت شدم که اولین شرکت ثبت شده تو ایران تو اون زمینه هست ، صاحب یه دفترم تو بهترین نقطه شهر که لازم نیست اجاره بدم با تمامی تجهیزاتی که برای شروع کارم لازم دارم و حتی مقداری پول که تو حسابم هست و من نمی دونم از کجا اومده …الانم میخوام با انگیزه و ایمان بیشتر روی باورهام کار کنم و با استفاده از راهنمای عملی رسیدن به آرزوها ، ایده ام رو به مرحله عمل دربیارم.

    واقعا همه چیز با تغییر باورها تغییر می کنه ، دوستان اگه تصمیم دارید به تغییر شرایط ، فقط به فکر تغییر باورهاتون باشید نه اقدام فیزیکی ، سه ماه همه چیز رو تعطیل کنید حتی کار فیزیکی رو و با تمامی تمرکز روی یکی از بسته ها شبانه روز کار کنید ، و هر تمرین و کاری که استاد می گن رو مو به مو انجام بدین ، بخدا یک هفته نشده ذهنتون بمباران میشه از ایده هایی که براحتی شمارو به ثروت می رسونن و راه حل هایی که شمارو به اون هدف و ایده می رسونن هم بهتون الهام میشه.

    بازم ممنونم از همه ی دوستانی که میان و نتایجشون رو به اشتراک میزارن…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 53 رای:
    • -
      علی جهانی گفته:
      مدت عضویت: 3221 روز

      سلام خانم نقیب زاده عزیز

      واقعا خدارو خیلی شکر میکنم که چنین فضایی ایجاد شده که عزیزانی بیان از موفقیت ها نتایج شون بنویسند و انگیزه دهنده و باور دهنده اول خودشون و بعد دیگران باشند

      یه خداقوت پر انرژی میگم که اینقدر خوب کار کردین و چقدر نتایج دلگرم کننده از طرف خدا کسب کردید

      اونجایی که گفتید همه چیا خود به خود و به راحتی جور شدن برام لذت بخش تر بوده / یعنی توی این چند ساله زندگیم چنین طرز نگاهی رو ندیدم نشنیدم

      این نگاه خود به خودی

      باید با قدرت پیش بریم و لیاقت های خودمون رو هم بهترین ها بدونیم

      هر وقت که ماتصمیم گرفتیم کارای بزرگی رو کردیم و هر وقت که بی تمرکز پراکننده کار کردیم نتایج ملموسی رو ندیدیم

      خدابزرگ رو شکر که توی این مسیرالهی ایم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      علی جوان گفته:
      مدت عضویت: 3920 روز

      خانم نقیب زاده سلام و سپاس

      چقدر زیباست وقتی به باغی نگاه می کنی که حاصل تغییر باورها است و شما این باغ پر از موفقیت خود را بر پایه های استواری بنا نموده اید.

      عشق است بر آسمان پریدن

      صد پرده به هر نفس دریدن

      اول نفس از نفس گسستن

      اول قدم از قدم بریدن

      نادیده گرفتن این جهان را

      مر دیده خویش را بدیدن

      گفتم که دلا مبارکت باد

      در حلقه عاشقان رسیدن

      هر چی آرزوی خوبه مال تو …

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: