«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش - صفحه 9 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2016/08/عکس-سایت-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-08-21 12:20:202020-08-22 21:46:45«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منششاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام پرانرژی خدمت تمام دوستانی که آمده اند برای تغییرو روز به روز زیبا ترشدن وزیباتردیدن
من دختری 27 ساله هستم که در خانواده7نفره زندگی میکنم 4دختر و1پسربه همراه پدر ومادرم پدرم راننده کامیون ومادرم خانه داراست وازنظر موقعیت اجتماعی درسطح متوسط قرارداشتیم.اما به خاطر یک مشکل مالی بزرگ مجبور به فروش ماشین پدرم شدیم میشه گفت کاملا پول ماشین وسرمایه زندگیمون رو ازدست دادیم ودران زمان در جامعه زیر خط فقر قرارداشتیم زندگی خیلی به سختی می گذشت وپدرم برای کار مجبور بود باماشین همکارانش به عنوان کمک راننده کار کند وناراحت این موضوع بود.ولی ازته قلبش ایمان داشت که به زودی یک تریلی صفر خوشرکاب تر ازتریلی قبلی خواهد خرید و ما همیشه وقتی میگفت بهترش را خواهم خرید وخدا بهتر ازآن رابه من خواهد داد ما واقعا ناراحتش می شدیم چون می گفتیم کسی که هیچ پولی جزئ مخارج روزانش ندارد چطور حرف از 500 میلیون پول می زند می گفتیم خدا بسیار بزرگ است اما چون خودمان دنبال راه حل بودیم در باورمان نمی گنجید چطور قرار است حرف پدرم به واقعیت تبدیل شود اما بعد از چند ماه پدرم تریلی صفر با شرایط خاص بدون شریک ازشرکت نفت خرید دقیقا خواسته های پدرم مو به مو ریز به ریز با تمام جزئیاتی که خواسته بود برایش اتفاق افتاد ما هم از این موضوع چیزی یاد گرفتیم که ما یک راه حل برای مشکلاتمون داریم اما خدا1000راه حل برای مشکل ما می داند و باورمان هرچیزی باشد همان برایتان اتفاق میافتد آن زمان بود که با کتاب راز و اسکاولشین وآنتونی رابینز آشنا شدیم وچیزهای درمورد کائنات وقدرت جاذبه فهمیدیم اما به خوبی آن را نمی شناختیم ونمی توانستیم به آن عمل کنیم وبه مشکلاتی بر می خوردیم اما همیشه همه خانوادمان باور داشتیم که شرایط خانوادگی وفردی ما روز به روز بهتر خواهد شدوهمین باور باعث میشد که دربرابر مشکلات وباور های غلطی که ساخت ذهن مابود مشکلات را یکی پس از دیگری پشت سر بگذاریم واینها همه قسمتی ازکلیات زندگی خانواده ما بود وحال میخواهم از باور اینکه همه چیز درست میشود و ما بهترین می شویم.
بگویم در بهمن 93 با صدای آقای دکتر عباس منش آشنا شدیم آن هم به این گونه بود که خواهرم نزدیک اذان صبح ویدیویی از دوستانش دریافت کرد برامون خیلی جالب بود که بدونیم موضوع ویدیو در مورد چیست ؟ویدیو را دیدیم و موضوع اصلی ویدیو این بود «بلند شو زندگیت را تغییر بده تو میتوانی تو خالق زندگی خودت هستی ازهمین لحظه شروع کن برای تغییر آن زمان احساس غریبی بهمون دست داده بود انگار یه احساس خفته یه علم ناشناخته یه توانایی کمرنگ در و جودمان بود را بیدار کرده بود باور کنید احساس غیرقابل توصیفی بود انگار نیمه گمشده ای بود که چندین سال بود بدون آنکه بدانیم چیست به دنبالش می گشتیم و انتظارش را می کشیدیم پیدا شده بود یک ناجی یک راهنما یک رهبر خوب خدایا شکرت به خاطر این احساس خوب زمانی که ویدیو را دیدیم من به همراه خواهرم دانشجویه شهر دیگری بودیم و لحظه ها را با هیجان پشت سر میگذاشتیم تا بتوانیم به شهر خودمان برگردیم و به خانواده مان ویدیو را نشان دهیم و با پیگیری با آقای عباس منش آشنا شویم .تا بتوانیم با او قانون دنیا را یاد بگیریم با پیگیری خواهر دیگرم با سایت دکتر عباس منش آشنا شدیم و با تمام وجود عضو سایت شدیم و از آن زمان تا بهمن 94که موضوع جالبی اتفاق افتاد ما فقط فقط از فایل های رایگان دکتر استفاده میکردیم واز نظر احساسی خوب پیش میرفتیم اما با مشکلاتی هم برمیخودیم که راه حل مشکل ما در فایل رایگان نبود اما به خاطر وجود برخی از مشکلات مالی نمی توانستیم از دوره های آقای دکتر استفاده کنیم طوری که من خودم چند بار در مسابقات آقای دکتر شرکت میکردم به امید اینکه برنده میشوم و میتوانم در دوره ها شرکت کنم اما متاسفانه نشد وضع کاری پدرم سخت به مشکل برخورده بود ودر ضمن ماشین هم خراب شده بود و هر کاری میکردیم که ماشین فروش رود نمی شد و برای ما هم کاری پیدا نمیشد که حداقل کمک خرج پدرم باشیم در کل هیچ چیز سرجای خودش نبود و این مشکل ساز شده بود. یکی از خواهرانم به سختی مقدار کمی پول جمع کرده بود برای قسمت ازشهریه اش که مبلغ آن دقیقا 200هزار تومان بود وپول داخل حسابش بود و این یک طرف موضوع بود و خواهر دیگرم که درحال چک کردن سایت دکتر بود گفت که خیلی دوست دارم در یکی از دوره ها شرکت کنیم قول میده اتفاقات خوب برامون می افته وخواهر دیگرم که مقداری پول داشت از او پرسید هزینه جلسه اول دوره چنده ؟ جواب داد که کدام دوره من گفتم دوره افرینش وخواهرم با اشتباه گفت هفده هزارو نهصد خواهرم گفت اشکالی نداره از حساب من بخر با همین دوره قانون افرینش یاد میگریم و مابقیش رو به راحتی میخریم توکل به خدا تمام باور خانواده ما همه همه به این بود که با جلسه اول هم چیز به خوبی تغییر میکند زمانی که پول از حساب کسر شد پیامی به گوشی خواهرم آمد که مشتری عزیز ازحساب شما 179000تومان کسر شد صدای گریه خواهرم که شهریه دانشگاه رو ازکجا بیارم بلند شد وناراحت بود اما نمیدانم من گریه آن لحظه خواهرم را همه خنده فردایش میدیدم واینکه علتی داشت در اوج نداری وبی پولی با اشتباه خواندن قیمت و پرداخت آن و بعد فهمیدن اصل موضوع خواهر دیگرم که این اشتباه را کرده بود پیامی به پشتیبانی خرید سایت دار وموضوع را شرح داد که اشتباه خرید شده ونیاز ضروری به این پولداریم اگر میشود پول به حساب باز گردد وماهنوز فایل را دانلود نکرده ایم. آن شب خواهرم با گریه خوابش برد وخودش میگفت نمیدانم علت چه بوده خدا کند همان شود که ما میخواهیم وناراحت شهریه اش بود و فردای همان روز از پشتیبانی پیامی آمد که موضوع آن این گونه بود سلام کاربر عزیز به شما به خاطر حسن خریدتان تبریک میگویم اما امکان برگشت پول نیست اما این را بدانید که هیچ یک از اتفاقات دنیا بی علت نیست وامیدوارم باهمین دوره اتفاقات بسیار خوبی از شما در سایت دکتر عباس منش به گوش برسد وشما به موفقعیت چشم گیری نیز دست پیدا کنید واقعا حال همه ی خانواده ما رو خوب کرده بود طوری که خواهرم با لبخند و امید خاص گفت به امید اون روز و خدا شهریه من رو به بهترین نحو آماده میکنه و واقعا بعد از چند روز شهریه دانشگاه کامل تسویه شد بدون قرض و وام و خلا صه ما جلسه اول روحدود 200بار گوش کرده بودیم و سعی میکردیم تمام تمرینات اون رو به خوبی طوری که با پوست و خونمون احساسش کنیم انجام میدادیم البته فکر میکنم فرق من با بقیه این است که ما خانوادگی تصمیم به تغییر گرفته ایم فقط پدرم انجام نمی دهد چون میگوید من باور خوبی دارم شما باید یاد بگیرید و حال قدرت ذهنمان خیلی خیلی با همان جلسه اول تغییر کرده ایم حال ازاتفاقات خوب جلسه اول بگویم ما در بهمن 94 در دوره شرکت کرده بودیم اما دراسفند 94 بعداز دوسال ماشین خراب پدرم که روشن هم نمیشد به بالاترین قیمت ماشینها که در سال 94 فروخته بودند فروخته شد . بالاترین قیمت استان بود و خلاصه که قرض هایمان را پرداخت کردیم وزندگیمان روی غلطک افتاده بود وهمه همه به خاطر پک افرینش بود باهمان جلسه اول اتفاقات خوب همه درحال رخدادن بود وخواهر دیگرم در دانشگاه به عنوان کارشناس آموزش دانشگاه استخدام شد در صورتی قبلا گفته بودند که به هیچ وجه نیروی انسانی نیاز ندارن من و خواهر دیگرم که هم رشته بودیم با یک شرکت آرایشی بهداشتی خارجی شروع به کار کردیم وبا یک گروه فنی وهنری همکاری میکنیم و در حال زدن طرحی برای پلی که قرار است در شهرمان اجرا شود و در ضمنا ما حالا در حال انجام تمرینات جلسه دوم دوره هستیم و چند سالی بود که تصمیم به نقل مکان به جایی بهتر ی داشتیم اما شرایط مهیا نمیشد خدارو شکر درحال اتفاق افتادن است مکانی زیبا تر بهتر با انرژی بیشتر راستی همه ما خودمان جذب صحبت های آقای دکتر شدیم وهیچ اجباری نبوده چون همه دوستداریم روز به روز موفق تر شویم. درضمن مشکلاتی هم پیش میامد اما باتوجه به صحبت های آقای دکتر ریشه مشکل را پیدا میکردیم و با قانون عالم هستی حلش میکردیم واز آن درس میگرفتیم . و حالا توانایی خرید کامل دوره را داریم اما تا تمام اعضای خانواده ام تمریناتشان را به خوبی انجام ندهند وبا پوست وخونشان احساس نکنند شرایط خرید پیش نمی آید واین هم آخرین اتفاق خوب در دو روز گذشته یعنی 2/6/95 موضوع جالبی بود که حیفم آمد که برایتان نگویم من وخواهرم ومادرم تصمیم گرفتیم که نمایندگی کیف وکفش چرم بزنیم اما دریغ از سرمایه اولیه وحتی داشتن مغازه فقط وفقط در حد درخواست بود بعداز گذشت 15روز که همچین درخواستی داشتیم سرمایه به خواست خدا جورشد و فقط مانده بود مغازه برای کرایه مغازه اقدام کردیم مغازه اول پیش های بالا وکرایه های زیاد وبه شرایط ما نمی خورد مغازه دوم هم همین طور بود مغازه سوم اما ماباورمان این بود که بهترین را خدا برای ما رقم میزند مغازه چهارم که رفتیم شرایط مغازه عالی بود ودر ضمن بسیار لوکس تر عالی تر از مغازه های قبلی شرایط پیش وکرا یه هم عالی بود نسبت به مغازه های دیگر آنجا بود که باتمام وجود ایمان راسخ پیدا کردم که باورهای زندگیمان خواسته هایمان اتفاقات خوب وبد زندگیمان را میسازد بیاید با باورهای خوب از زندگیمان که خالقش خودمان هستیم لذت ببریم .
میگویند زندگی شبیه لیوان آب ترک خوده ای است که اگر آب را بخوری تمام میشود اگر هم نخوری باز هم تمام میشود پس آب را بخور و از زندگیت لذت ببر .
من باوردارم که من وخانواده ام بعدازاتمام دوره افرینش اتفاقات بسیار خوبی برایمان افتاده وخبر های بسیار خوبی در سایت دکتراز ما به گوش خواهد رسید به امید همان روز های خوب برای هممون.
سلام
با ارزوی موفقیت به تک تک اعضای خانواد شما . عالی بود لذت بردم
در پناه حق
واقعا داستان زیبا و عبرت آموزی بود و ایمانم را به قانون جذب بیشتر کرد.
عالی بود سرکار خانم قمری، تبریک عرض میکنم به شما و تک تک اعضای خانواده تون
مدار انسان که اصلاح بشه و در مدار مثبت بالاتر قرار بگیره حتی شده به زور قانون کار خودش میکنه، حتی به زور
مدیریت فروش گروه استاد عباسمنش هم خوب قانون شناختن و اجرا کردن، شاید در نگاه اول این حرکت به ضرر آینده ی سایت و مشتری مداری و… بنظر برسه اما قانون های این دنیا ارجحیت دارن و بی دلیل اتفاقی نمی افته.
سلام دوست عزیز
عالی بود و فوق العاده تاثیر گذار (بغض و اشک)،واقغا لذت بردم.
براتون از خداوند بزرگ بهترینها رو میخوام
زندگی شما خیلی آموزنده بود مخصوصا اون قسمتی که پول شهریه خرج کردید بعد با دید مثبت تونستیت خیلی موفقیت کسب کنید…ارزو ثروت و سلامتی برای شما دارم
وای خانوم قمری اول اینکه سلام عرض کنم با خوندن داستانتون اشک بغض از شدت علاقه و خانواده گرمی که دارید خیلی عالی بودش
واقعا خوشحالم خیلی منم منتظر اتفاقهای خوب شما هستم و مطمئنم با این ایمانی که شما باهم دست به دست هم دادید نتیجه های فوق العاده تری تو زندگی میگیرید
داستان جالبی داشتین خانم مهناز قسمت خرید اشتباه به نظر میرسه کار خداوند بوده دیگه. و چون شما دوره رو با تلاش بدست میارین دارین اینقدر خوب ازش نتیجه میگیرین چون براش ارزش قائل میشین و این یه درس بزرگه برای من…
مهناز جان کاملا با شما موافقم واقعا دوره ی قانونآفرینش استاد موجب رشد و شکوفایی روحی می شود تبریک به شما
مهناز جون خیلی داستان جالبی بود مخصوص اون قسمت که هزینه دوره آفرینش را اشتباه متوجه شدین
نگین جان داستان خیلی جالبی بود مخصوصا قسمت اشتباه در قیمت خرید دوره آفرینش
با سلام
داستان زندگیتون فوق العاده عالی بود و حسابی انرژی گرفتم .
درود بر استاد و گروه عباسمنش .که مثل فانوس دریایی زندگی من هستند.
من میخاستم چند صفحه از زندگینامه مو با جزییات کامل بنویسم. اما فکر کردم از حوصله جمع . خارج هست.
سال 83 من به شرکت هرمی دعوت شدم و چند روز فعالیتها و کتابهاشون دیدم خیلی مجذوبشون شدم اما ادامه ندادم و رفتم سر کار کارمندی.اما همیشه این ته ذهنم بود که اصول که از اوناج یاد گرفته بودم . مثل: برنامه ریزی برای کارهام رو انجام بدم .
خلاصه در زمان کارمندیم اصلا کارمند خوبی نبودم.و دقیقا هر سال یک ماه شو قهر میکردم و میزدم بیرون و برام خودم کار میکردم
اینم بگم که من یک دفتر نقشه کشی داشتم که عصرها اونجا کار میکردم.ودرآمد خوبی داشت.
یادمه سال دوم که کارمند بودم و قهر کردم و رفتم نشستم تو دفتر خودمو کار کردم سودی که در یک ماه برای من داشت معادل دو برابر حقوق کارمندی بود.
اما باز با حرف نزدیکان و نصیحتهاشون منو برمیگردوند سرکار.
تا اینکه اواخر سال 92 با فایلهای رایگان استاد آشنا شدم و تصمیم رو قطعی گرفتم که کارمندی رو رها کنم و برا خودم کار کنم.
خلاصه من سال 92 حقوقی حدود 2 میلیون تومن داشتم( که خیلیها همین الان آرزوشو دارند ) رو رها کردم و از شهر فسا به شیراز اومدم.
بدون هیچگونه هماهنگی با کسی و یا اینکه قول همکاری از کسی گرفته باشم.
در عرض دو هفته خونه پیداکردیم و اسبابکشی و اومدم شیراز . اینقدر دلم روشن بود و امید داشتم که لحظه ای از تصویری که در ذهنم ساخته بودم غافل نمیشدم.
حدود یک هفته اول که خونه رو مرتب کردیم و داشتم کم کم بیکاری رو حس میکردم که یکی از دوستانم که چندسال قبل از من اومده بود شیراز بهم زنگ زد برای احوالپرسی . که فهمید اومدم شیراز برا کار آزاد و پیمانکاری . بهم گفت اتفاقا من چندساله یک زمین خریدم که نزدیک خونه خودتونه و دنبال یک ادم مطمئن میگشتم برام بسازه. و چند روز بعدش بدون هیچ قراردادی .مبلغ 15 میلیون رو ریخت بحسابم و گفت شروع کن.(اینم بگم که برادر کوچکترم و یکی از دایی هام پیمانکار شهرداری بودن) منم پر توان شروع کردم.بدون کمک از بقیه.
یک ماهی گذشت که برادرم اومد گفت: یکی از پیمانکارهای شهرداری یک قرارداد با 25% پلوس( پیمانکارها میدونند) بسته .اما خودش میخاد بره یزد یک کار بزرگتر انجام بده . میخاد این قرارداد رو واگذار کنه. تو میخواهیش؟ منم گفتم : آره و کار ما شروع شد.
تا اینکه محصولات استاد رو خریدم و سمینار دبی رو گذاشتن.
من اینجا اشتباه بزرگی کردم.
اول تصیم نداشتم که برم دبی. چون دو تا کار جدید قرارداد بسته بودم و باید خودم استارتشو میزدم و پروژه رو راه مینداختم.
تا روز آخر که قبل از پرواز بود. دودل بودم
یهویی تصمیم گرفتم که برم و کارهامو ول کنم( ول ول که نه یک آدم ناشی گذاشتم رو کارهام) که وقتی از دبی برگشتم کاملا من رو زمین زد.
ماشین وطلا و هرچه فروختنی بود و فروختم.
شب عید 94 من 45 میلیون تومن بدهی داشتم. و طلبکارهایی که می اومدن در خونه مون و آبرو ریزی و باقی قضایا.
حدود 4 ماه من احساسم خراب بود( دبی رو زهر خودم کردم) اما دائم داشتم کتاب صوتی گوش میدادم و کتاب میخوندم.
همش بخودم میگفتم تو کلی برای موفقیتت هزینه کردی حق نداری ناامید بشی . وگرنه انگار همه پولهاتو ریختی دور!!!!!
اینقدر کتابها و دوره های استاد رو گوش دادم که بدون اغراق میتونم بگم 90% از حفظم.
تا اینکه دو ماه از سال 94 گذشته بود.
من پیش برادرم .سرکارش بودم یک تماس باهاش گرفتن که دو استعلام هست بیایید بگیرید و قیمت بدهید.اونم گفت دوست ندارم اینکار رو انجام بدم.
و رفت و یک قیمت 130% بهشون داد که کار رو بهش ندن.(بعد فهمیدم که به دایی ام هم زنگ زده بودن و اونم قیمت 150% داده بود که کار رو نگیره)
خلاصه این دو نفر با قیمت زیاد باز برنده استعلام شدن.
ولی هر دوشون گفتن ما اینکار رو نمیخواهیم و برای تو .
تو برو انجامش بده.
من گفتم: منکه پول ندارم.
دایی م گفت: تو برو مصالحش با من
برادرم گفت: دو تا کارگر هم با من.
این شد که من با دو تا کارگر دوباره شروع کردم. و چون خیلی استراحت کرده بودم و واقعا از بیکاری خسته شده بودم. مثل فرفره کار میکردم. هرجاش که کارگر کم داشتم خودم کار میکردم.باز روی خودم کار میکردم و فایلهای صوتی رو گوش میدادم.
من سالی 3 یا 4 تا هندزفری میخرم. :)
کم کم یکی از دوستان خوبم و آوردم کمکی چون دیگه حدود 10 تا کارگر و سه تا پروژه داشتم.اول امسال باز یکی از دوستان قدیمیم اومد پیشم واساد و داره پرانرژی کار میکنه که اونم 8 سال کارمند بوده و حالا زده بیرون و پیش خودمه.
و الهی شکر امسال بیش از 25 تا کارگر دارم و همین الان 4 تا پروژه فعال که مجموع قرادادهاشون حدود 500 تومنه و دنبال چندتا قرارداد دیگه هم هستم که امسال ردامدم رو ببرم بالای 1 میلیارد.
چون تو کار من بالا و پایین زیاد کشیدم. خیلی از درسها رو من با تمام وجودم یادگرفتم.
و چند ماه اخیر خیلی جالب میتونم باورهای غلطم رو پیدا کنم.
مثلا :
چند وقت پیش . پول کم داشتم.یکی از نیروهام پول خواست ازم.
من از دهنم در رفت گفتم : ندارم.
اونم گفت: من دو ماهه اجاره ندادم.
من گفتم: اینکه چیزی نیست من….( همینجا واسادم) حرفم عوض کردم . گفتم برات جور میکنم و برو!!!!
فوری بخودم گفتم : داری چی میگی؟؟؟ این جمله رو از کجا آوردی؟ مگه تو باور نداری که خوشبختی؟ فراروانی رو باور نکردی؟
و برای اینجور موقعهام یک کار میکنم.
چندتا جمله که مربوط به این باور میشه رو میسازم یا پیدامیکنم . و دایم چند روز مثل ذکر تکرار میکنم.کار کردن روی خودم رو خیلی دوست دارم.
مخصوصا وقتهایی که جملات تاکیدی ها رو چند روز میگم. و بعد قطعش میکنم. یهویی حواسم نیستا ولی تو ماشین شروع میکنم و دوباره همونها رو گفتن.
انگار خیلی حرف زدم.
امیدوارم تجربیاتم بدرد دوستان خورده باشه.
من خیلی تجارب دیگه هم دارم
شاید باز نوشتم.از استاد باز تشکر میکنم.منو تحمل کردن.براشون فراوانی و سلامت در نظر گرفتم.
موفق و پایدار باشید.
یاسر عمادآبادی از شیراز
آقا ی عماد آبادی این ره که می روید ابتدا و انتهای خداست تبریک دوست گرامی
سلام،آفرین برشما همشهری عزیز،بسیار تاثیرگذار،احسنت،منم اهل فسا هستم،افتخار میکنم به همشهری با ایمانم،منم میخوام کسب وکارم خودم رو داشته باشم،آرزوی سعادت روزافزون برای شما.
سلام دوست عزیزم که میای نتایجت رو برای. ما هم در میون میزاری خداراشکر خداراشکر که اینقدر نتیجه گرفتین
سلام آقای عمادی
از اینکه خود را باور داریدکه می تونید خیلی لذت بردم از امیدتون که در طی زندگی داشتید و دارید و دقیقاوجود خدا را از همان اوایل متنون حس کردم
در پناه اله یکتا
آقای یاسر گرامی
خیلی خیلی تاثیرگذار بود. منم خیلی دوس دارم یه کسب و کار برای خودم راه اندازی کنم
درود بر آقا یاسر عزیز دل
بسیار عالی براتون آرزوی بیش از اینها رو دارم ای میلیاردر خود ساخته
همواره شاد و ثروتمند باشید….
تبریک به شما آقای یاسر عمادآبادی میلیاردر ایرانی (:
با سلام به استاد عزیز و دوستان هم فرکانسیم
من سالها حالم بد بود و یه آدم عصبی بودم که با هر حرفی کلی بهم میریختم و ساعتها اشک میریختم بعضی وقتها میموندم اینهمه اشک از کجا میاد. تو سن 20 سالگی با کلی اشتیاق ازدواج کردم یه دختر شاد و پرانرژی بودم که چیزی به عنوان حوصله سر رفتن نداشتم همیشه سرگرم کارهایی بودم که از انجام دادنشون لذت میبردم تا اینکه ازدواج کردم تا قبل از عقد همه چی عالی بود از روز عقد مشکلات بزرگی شروع شد که شوکه شدم مسائلی که برام پیش میومد قابل هضم برام نبود. خودم باختم و حسابی درگیر مشکلات شدم صبح تا شب مدام تو ذهنم مشکلاتم مرور میکردم تا جاییکه بعد از بچه دار شدنم به افسردگی شدید رسیدم و بعد از 8سال زندگی از همسرم جدا شدم انگار دنیا روی سرم خراب شده بود تو خونه ی پدرم اصلاً راحت نبودم مدام با مادرم درگیر بودم و اون مقصر این ازدواج میدونستم شبها خواب نداشتم حوصله ی پسرمو نداشتم تا اینکه از طریق دوستانم با آقایی آشنا شدم که برعکس همسر اولم خیلیییییی مهربونه. ولی چندروز نگذشته بود دیدم شبیه همون مشکلات زندگی قبلیم داره تکرار میشه. خسته خسته شده بودم به قول خودمون بریدم به خدا گفتم مگه مهربونترین مهربونا نیستی پس یه راهی نشونم بده تا زندگیم بهتر بشه. تو اون زمان همسر دومم سمینار تندخوانی استاد عباسمنش رفته بود و پکیج تندخوانی هم خریده بود به من داد و گفت استفاده کنید.مطالب تندخوانی برام جالب بود اومدم یه کتاب ساده بردارم برای تمرین، چشمم به کتاب از دولت عشق کاترین پاندر خورد. شروع کردم به تمرین به نظرم کتاب جالبی اومد شروع کردم به خوندنش یه احساس آرامشی بهم داد که خیلی وقت بود تجربش نکرده بودم. همسرم بهم گفت که سایت استاد هم برو. رفتم و عضو شدم و اولین دانلود رایگان کلیپ انگیزشی استاد بود. گوش دادم یه حسی درونم داشت بیدار میشد حس خیلی خوبی بود. احساس اینکه میتونم زندگی بهتری داشته باشم ناخودآگاه لبخند رو لبهام میاورد.مرتب دانلودهای رایگان استاد، دانلود میکردم و گوش میدادم اولین قدم نوشتن اهدافم بود. باورم نمیشد من اصلاً تو این سالها هدفی نداشتم و الکی صبحم شب میکردم. نوشتن اهدافم و مرور هرروزه ش یه انرژی بهم میداد که کمکم میکرد کتاب بخونم و دانلودهای رایگان گوش بدم. احساس کردم رفتارم یه کم بهتر شده. چندوقت قبل از آشنایی با استاد شنیده بودم که کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید ناپلئون هیل کتاب عالی ایه. خریده بودمش ولی چند صفحه میخوندم و نمیتونستم ادامه بدم همیشه دوست داشتم این کتاب بخونم تا اینکه تو سایت استاد این کتاب محشر دیدم و خریدمش گوش دادم. باور کنید احساس پرواز داشتم. سرشار از انرژی و اشتیاق شدم مرتب با مطالبی آشنا میشدم که حالم بهتر میشد سعی کردم تا جاییکه میشه کتابهای صوتی سایت تهیه کنم کتاب قانون جذب ثروت هم معرکست و تو داشتن احساس خوب خیلی کمکم کرده. به همه لبخند میزدم. میدیدم میتونم همه رو دوست داشته باشم با پسرم ارتباطم خیلی عالی شد همینطور با خانواده و همسرم. همسرم از رفتارام که انقدر آروم شدم متعجب شده بود و میگفت چیکار کردی؟تا اینکه استاد خبر داد که یه محصول عالی به نام عشق و مودت را تو سایت خواهد گذاشت. لحظه شماری میکردم برای خریدن این محصول که خواهرم این محصول خرید. چشمم به خیلی از مسائل باز شد مهمترینش این که هرکسی مسوول شاد کردن خودشه نه دیگران. یه تلنگر بزرگ بهم زده شد که دیگه از اطرافیانم توقع نداشته باشم و خودم روز به روز بهتر بشم. جالبه تو این بین مدام فکرم به روانشناسی ثروت بود دوست داشتم بخرمش ولی نمیدونستم چطور. یه دفعه خبردار شدم استاد تمام محصولاتش تخفیف زده. اصلاً متوجه نشدم چه جوری پولش فراهم شد و خریدمش. وقتی شروع به گوش دادن کردم و تست جواب دادم، دیدم همه ی جوابهای اشتباه 100درصد زدم. خیلی برام جالب شد و شروع به تمرین کردم خیلی زود پولی که بدستم میومد دوبرابر شد. دیدم نسبت به همه چی تغییر کرد. به حرفها، رفتارها، دیده هاو… الان خیلی احساسم عالیه. هرروز خدارو به خاطر تک تک نعمتهایی که بهم داده شکر میکنم. تو آیینه خودم نگاه میکنم و لبخند میزنم و جملات تاکیدی مثبت میگم.هرروز خودمو درحالیکه به اهدافم رسیدم تصور میکنم و مو به مو همشونو یادداشت میکنم. تابلوی آرزوهامو تو گوشیم درست کردم و نگاه میکنم. مهمتر از همه با خدای مهربونم عشق بازی میکنم صبح تا چشمم باز میکنم، میگم سلام صبح بخیر خدای من، عاشقتم. من اصلاً قبلا با خدا فقط حالت گلایه حرف میزدم ولی حالا خدارو دروجودم احساس میکنم. دراینمورد کتاب رویاهایی که رویا نیستن خیلی کمکم کرد تا به وجود خدا که بهترین حامی و سرپرسته پی ببرم. خدارو صد هزار مرتبه شکر که تو اینمدت که خدا استادرو به من معرفی کرد روز به روز حالم بهتر و شرایطم روز به روز بهتر میشه. یه کتاب نوشتم. کارت ویزیت برای خودم آماده کردم. کارهاییکه اصلاً فکرشم نمیکردم. خوشحالم خیلی خوشحال که هرآنچه را که بخواهم خدا بهترینش را به من میدهد. کلی مطلب دارم بنویسم ولی امیدوارم با این نوشته حرفهامو زده باشم. ممنونم از استاد که با این سوال باعث شد تا به خودم یادآوری کنم که کجا بودم و حالا کجا هستم. خدارو صد هزار مرتبه شکر که درکنار استاد و شما دوستان عزیز هرروز به تک تک اهدافمون میرسیم و لذت میبریم. زمانیکه با دوستانم حرف میزنم میگن چندسال کتاب میخونی. میگم حدود یکسال و اندی ولی درواقع استاد عباسمنش تمام مطالب کتابهارو به بهترین شکل دراختیارمون گذاشته. استاد عزیز ازتون سپاسگزارم به خاطر تمام مطالب ارزنده و مفیدی که به ما یاد میدید. ممنونم که هستید. خدارو صد هزار مرتبه شکر که خدایی بسیار مهربان داریم. به امید موفقیت روز افزون همه ی شما دوستان و همراهان عزیزم. درپناه الله یکتا شاد و سلامت و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
دوست خوبم تارا نوروزنیا سلام و سپاس
یکی از آرزوهام شده تهیه محصول « عشق و مودت » که خیلی مورد نیازم هست و خیلی خوشحال شدم که شما آن را تهیه کردید. برایم دعا کنید تا در مدار خرید آن قرار بگیرم. با آرامش قله های پیروزی را فتح کنید.
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
سلام دوست عزیز آقای جوان .سپاسگزارم بابت نظری که دادین .درمورد محصول مورد علاقتون فقط با تمام وجود بگید که دوست دارین این محصول داشته باشین و باور کنیدبه طرز غیرقابل باوری بدستش میارید زمانیکه خواستم محصول روابط داشته باشم در عرض چند روز طول کشید تا به دستم رسید .محصول روانشناسی هم دقیقا یک هفته زمان برد تا خریدمش. مهم با تمام وجود خواستنه و امیدوارم در عرض چند روز آینده بشنویم که محصول خریداری کردین
بعد از خواندن مطلب شما احساس کردم کلی انرژی گرفتم. به خوبی انرژی درونتون از نوشته هاتون منتقل می شده. خدا را شکر که به این سرعت در حال پیشرفت هستید. موفق و پیروز باشید همیشه :)
سلام دوست عزیز .ممنونم منم از نظری که دادین خوشحالم و کلی انرژی گرفتم امیدوارم شما هم به هر آنچه که دوست دارید به زودی برسین .خیلی خوشحالم که کسانی مثل شما مطالب میخونید و نظرتون هم میزارید.آفرین به شماها
سلام خانوم تارای عزیز
واقعا نکته مهم روابط رو خوب درک کردین: “ما خودمون مسئول شاد کردن زندگی خودمون هستیم، هیچ کس این وظیفه رو به عهده نداره”
تبریک من رو به خاطر همه ی این پیشرفتهاتون پذیرا باشین.
سلام دوست عزیز آقای علوی .ممنونم از اینکه نظرتونو بیان کردین. خداروشکر که دوستانی بسیار مثبت و خوب خدا بهم داده،امیدوارم هرروزتون سرشار از شادی و سلامتی و ثروت فراوون باشه
خانم نوروزنیا مطمئناً اینگونه خدایی زندگی کردن و خود را پاره ای از وجود خدا دونستن نشون دهنده ی ذات و فطرت پاک شماست. ما همه به شما افتخار میکنیم به خاطر اینکه اینقدر استوار هستید. درود بر شما.
سلام من علی بهرامی هستم که بیست وپنج سال زیرچتر رحمت الهی زیسته ام.
سال86بودکه بطوراتفاقی درمغازه یکی ازدوستانم فیلم راز رادرکامپیوتر او دیدم.
ازهمان ابتدابادیدن این فیلم حس وحال عجیبی درمن پدیدارشداما آنقدرقوی نبودکه موجب تداوم من دراین راه باشد.
سالهاگذشت وبعدازحدود سه چهار سال پس ازآن، یک روزبرادرم رم موبایلی راکه به کارش نمی آمدرابه من هدیه داد.
دراین رم موبایل تقریباصدهاکتاب پی دی اف وجود داشت.
روزی بطوراتفاقی که داشتم به این کتاب هانگاه می انداختم ،کتابی با عنوان”راز”توجه من رابه خودجلب کردوچون این بار دوم بودکه بااین موردبرخوردمیکردم،مشتاق شدم تا آنرابخوانم.
پس ازاولین بارکه این کتاب راخواندم مطالب آنچنان بردلم نشست که مجاب شدم تااین کتاب راشایدبیش ازسی باربخوانم.
بعدازآن به گونه ای علاقه ام به این موضوع بیشترشدکه هرکتابی که دراین حوزه بودراخواندم.
پس ازگذشت سه چهارسال شاید بیش ازسیصدکتاب رادراین حوزه مطالعه کرده بودم.
ولی تاآن زمان من مطالب هیچ یک ازاساتیدموفقیت درایران ویاخارج ازکشور رادنبال نمی کردم.
روزی یک کتاب ازنرم افزاربازار درباره موفقیت وقانون جذب دانلود کردم.
باهمه اینکه اصلا حوصله خواندن این کتاب رانداشتم اماگویی نیرویی مرابه بخش های پایانی این کتاب می کشاند.
چراکه دریکی ازبخش های پایانی این کتاب مصاحبه ای ازاستاد عباسمنش قرارداده شده بود.
این مصاحبه کوتاه استادازچنان ملاحتی برخورداربودکه مرا برآن داشت که درجستجوی ایشان دراینترنت برآیم.
واینگونه واردسایت عباسمنش شدم وتمام فایل های رایگان رادانلودکرده و بارها وبارهاباجان ودل گوش کردم.
دوستان البته بنده اززمانی که حتی هیچ اطلاعی ازاین قوانین نداشتم بااین حال ندانسته به این قانون عمل کرده ونتایج فوق العاده ای گرفته بودم.
ازجمله زمانی که به دلیل اوضاع بد مالی مجبوربودم درمغازه هاشاگردی کنم.
آخرین بار یکی از صاحب کارهایم کاری ناشایست درحق من کردومن مجبورشدم از مغازه اوبیرون بیایم.
امابااین همه لحظه ای ناامیدویا ناراحت نشدم وخواسته خودرااز خداطلب کردم.
بعدازمدتی ازطریق کسی که حتی به عقلم هم نمی رسیدبه کاری معرفی شدم که بعدازیک سال کار کردن درآن درآمدم بیست برابرزمانی شدکه درمغازه هاشاگردی میکردم.
ولی بزرگترین نتیجه ای که من بعداز آشنایی باسایت استادگرفتم جریان بچه دارشدنم بود.
درواقع من وهمسرم بعدازدوسال اقدام کردن برای بچه دارشدن که نتیجه ای نگرفتیم من مجبورشدم به پزشک مراجعه کنم.
بعدازکلی آزمایش دکترباتمام بی شرمی رو در روی من ایستادو گفت:که وضعیت باروری تو اصلا خوب نیست وتو بااین اوضاع نمی توانی بچه دارشوی.
امابه نظرشمامن ناراحت ویاناامیدشدم؟
اصلا…
حتی باچنان شادمانی به خانه برگشتم که همسرم ازتعجب خشک اش زد وگفت:کجای گفته این دکترخوشحال کننده است؟
گفتم:خوشحال کننده این است که من به گفته این دکترهیچ اعتقادی ندارم وباورقلبی دارم که بچه حق طبیعی ماست ومابه زودی بچه دارخواهیم شد.
بعدازگذشت سه چهارماه من به شدت روی باورهای خودوهمسرم کارکردم وهمیشه به همسرم گوشزد میکردم که حتی لحظه ای شک نکند که بچه دارخواهیم شد.
من همیشه درنمازهایم پیشاپیش به خاطربچه سالم وزیبایم خدارا سپاسگزاری میکردم.
جالبتراینکه من هرگزاین بیماری را نپذیرفتم ومشکل ناباروری ام را همیشه انکارمیکردم.
من عکسی ازکودک دلخواهم رادرست کرده وبه تابلوی آرزوهایم چسبانده بودم حتی تصویری از شناسنامه بچه ام درست کرده ونام وتاریخ تولدبچه ام رادرآن نوشته بودم.
وباتوجه به اینکه استادهمیشه تاکیدمیکنندکه همیشه اهداف تان رابنویسید،من هم تقویم سال94را خریدم ودرآن نوشتم “همسر من دراین سال بایدبچه دارشود و خواهدشد
خدایاازتوبه خاطرنعمت فرزندسالم سپاسگزارم”
اتفاقی که پارسال افتاداین بودکه همسرم درکمال ناباوری باردارشدو من اکنون یک دخترسالم وشادوزیبا دارم.
اماازنظروضعیت مالی همین بس که بگویم من که سه سال پیش در اوایل ازدواج ام پول یک نان سنگک رانداشتم ،اکنون یک واحد آپارتمان شیک وفوق العاده در بهترین نقطه شهردارم.
من هم اکنون به چنان ایمانی درباره قوانین این جهان رسیده ام که باتوجه به علاقه واستعداد بی نظیرم برای نوشتن،اقدام به نگارش کتابی درحوزه موفقیت وقوانین جهان کرده ام وباایمان قلبی به شما میگویم که وقتی این کتاب رادربازار عرضه کنم زندگی میلیون ها نفرراتغییرخواهددادویکی از پرفروش ترین کتاب هادرحوزه موفقیت خواهدبود.
البته قصدنوشتن کتابی هم درباره ناباروری بانام”ناباروری شاهنامه ای باپایان خوش”دارم.
این روزهاازطریق کانال تلگرامم سعی میکنم رسالت خودم رابه انجام رسانده وتمام انسان هارابااین قوانین آشناکنم وباتوجه به مشاوره هایی که تاکنون به کاربرانم داده ام تغییرشگرفی درزندگی ونوع نگرش آنهاایجادکرده ام،
دوستان این هاتنهاگوشه ای ازمعجزات زندگی من بودچراکه شرح تمام معجزات زندگیم درحوصله این بحث نمی گنجد.
امادوست دارم بدانیدکه من به مدت چهارسال عاشق دختری بودم که مشکلات فراوانی مانع ازدواج ما میشدامامن باتکیه برقوانین براحتی به خواسته ام رسیدم وآن دختراکنون همسر من است.
وچون من خودم درخانواده ای فقیروبه شدت خرافاتی به دنیا آمدم وهرگزطعم خوشبختی وثروت رانچشیدم،اماباتکیه برقدرت خدا وافکاروباورهایم به چنان جایگاهی رسیده ام که اکنون درزندگیم همه نعمت هارابه وفورتجربه میکنم، روابط فوق العاده ای باهمه اطرافیانم دارم واصلاهیچ کمبودی رادرزندگیم احساس نمی کنم.
درآخربی نهایت ممنونم که وقت گرانبهایتان را صرف مطالعه مطلب من کردید.
باآرزوی موفقیت روزافزون برای تک تک شمادوستان عزیز
دوست خوبم علی بهرامی سلام
برای خودت و همسرت و دختر کوچولوی قشنگت بهترین شادباش ها را آرزومندم و مشتاقانه در انتظار ورود کتاب هایت در عرصه فرهنگی کشور هستم.
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
زندگی شما سراسر خوشبختی آقا. تبریک تبریک
دوست عزیز بسیار به شما تبریک میگم که این قدر ایمان قوی دارین به قوانین جهان . بسیار از مطلب شما تاثیر گرفتم شاد شاد شاد باشید…
سلام به همه ی دوستان خوبم و استادی که خیلی چیزا ازش یاد گرفتم و شکر میکنم خدا رو به خاطر اینکه منو با این سایت آشنا کرد
قبل از اینکه الان وارد این سایت بشم حالم زیاد خوب نبود ولی همین که عنوان صفحه رو خوندم و اینکه داستان موفقیتمون رو برای هم تعریف کنم واقعا خوشحال شدم
و با خوندن چند تا از داستان های موفقیت دوستام الان دیگه واقعا احساس خوبی دارم و خداروشکر میکنم بابت همه ی این نعاماتی که به ما داده تا بتونیم کنار هم باشیم و از بودن در کنار هم احساس آرامش بیشتری داشته باشم
???????????????????????? ????????????????????????
من رضا صفری هستم 23 ساله . توی یه خانواده پر جمعیت بزرگ شدم که وضعیت مالی خوبی نداشتیم و به سختی روزهارو میگذروندیم یادم میاد از زمان خیلی بچگی حدودا 6-7 ساله که بودم کار میکردم
حتی سوادی هم نداشتم ولی تا جایی که میتونستم دوست داشتم به پدرم که توی مغازه مصالح ساختمانی فروشی ، کار میکرد ، کمک کنم و کنارش پولی به دست بیارم، بعدش که بزرگتر شدم و سواد یاد گرفتم دوران ابتدایی بودم که ، کنار جاد ه ها دستفروشی رو شروع کردم .
هر چی که زمان میگذشت من احساس ناراضایتی ام از اینکه من برای اینکارا ساخته نشدم بیشتر میشد
دوران راهنمایی وارد کار پخش لبنیات شدم توی شرایطی که باید زیر افتاب داغ تابستون جعبه های لبنات رو از ماشین پیاده میکردمو به مغازه ها میبردم .اون زمان یادم میاد همیشه کمرم به خاطر بلند کردن بار های سنگین درد میکرد
بعد از مدتی این کارو هم ول کردم و سراغ کار های دیگه رفتم
طوری که من تا دوران دبیرستان چندین شغل رو عوض کردم و یادم میاد که همییشه کسایی که براشون کار میکردم خدارو شکر از من راضی بودم و میخواستن پیششون باشم
ولی مشکلی که بود این بود که من هیچوقت از اون کارایی که میکردم راضی نبودم و به خودم میگفتم من برای اینکارا آفریده نشدم و مطمنم که باید خیلی کارای بزرگتری رو انجام بدم چون این پتانسیل رو توی خودم میدیدم
همیشه دوست داشتم کارایی رو انجام بدم که زودتر به درامد برسم به خاطر همین هم زمان که دانشگاه میرفتیم به کارای سختی که نیاز به فشار بدنی خیلی زیادی بود ولی در عرض مدت کمی پول خوبی بهم میدادن ” مثل بلند کردن برنج هایی که هم وزن خودم بودن توی برنج فروشی”
مشغول کار شدم یادم میاد یه روزی که توی گرمای شدید تابستون در حال بار زدن کامیون برنج بودم ، به خودم گفتم : من واقعا چرا باید اینجا باشم ؟ در حالی که
مطمن بودم من قابلیت های خیلی بهتری میتونم داشته باشم و کارای بزرگتری باید انجام بدم
اون روز تموم شدو دیگه سر کار نرفتم و اومدم خونه.
اون زمان تازه با موضوع علم موفقیت و این چیزا آشنا شده بودم
یه روز یکی از دوستانم مستند قانون جذب رو بهم داد و من واقعا تعجب کرده بودم که چنین چیزی اصلا وجود داشته باشه
توی اون مسنتد سخنراناش گفته بودم که میشه چیزایی رو که آرزشونو داریم خیلی راحت با فکر کردن بهشون و تجسم کردنشون مسیر رسیدن بهشون ر وخیلی ساده تر کرد و من وقتی موجه چنین قانونی شدم خیلی شگفت زده شدم و کم کم وارد این مسیر تغیر افکار خودم شدم.
من یادم میاد اون زمان حقوقی که با سختی خیلی زیاد و فشار های بدنی خیلی شدیدی که بهم وارد میشد توی بهترین حالت روزی 20-30 هزار تومن اگه میتونستم خوب کار کنم بهم میدادن
ولی وقتی اون مستند رو دیدم تا حد خوبی شرایطم بهتر شد ” شرایط فکری” دیگه کمتر به چیزایی که نمیخواستم فکر میکرد مو تمرکزم روی چیزایی بود که میخوساتم ولی بازم توی عمل تغیرات آنچنانی وارد زندگیم نشد
بعد از مدتی که توی این زمینه ها ی موفقیت توی اینترنت میگشتم متوجه سایت استاد شدم با اینکه تا اون زمان با سخنران های دیگه هم آشنا شده بودمو سخنرانی هاشون رو گوش میدادم ولی
حس کردم که این استاد داره یه چیز دیگه ای رو میگه و با بقیه واقعا فرق داره انگار چیزی رو که میگه رو واقعا خودش با تمام وجوش حس کرده
پس به خودم گفتم اگه با چنین ایمانی داره از تجربیاتش حرف میزنه حداقل ارزش امتحان کردن رو داره
نشستمو تمام فایل های رایگان سایت استاد رو دانلود کردمو کم کم گوششون دادن و اون چیزایی رو که استاد گفت رو عملی کردم
یادم میاد توی مسیر دانشگاه ، قبل از خواب ، توی پیاده روی هام هر جا که میخواستم برم فایل های استاد توی گوشم بود و گوششون میدادم و هنوز هم گوش میدم اکثر اوقات.
بعد از مدتی اتفاق عجیبی برام افتاد من کاملا مسیر زندگیم عوض شد و یه روز استاد دانشگامون از دانشجو هایی که علاقه داشتن توی شرکت ایشون کار کنن خواست که اعلام آمادگی کنن
به خودم گفتم این حتما یه نشونه اس برای پیشرفت کردن من پس فرصت رو از دست ندادم و به استاد گفتم که من حاظرم هر کاری که باشه رو انجام بدم.
من تا اون زمان درامدم توی بهترین حالت در ماه 300 تومن هم نمیشد ولی وارد کاری شدم که بستگی به تلاشی که میکردم بهم حقوق میدادن من اونجا به عنوان یه فروشنده ساده بود که بعد از چن مدت کار کردن اونجا حقوقم به طور متوسط به 500 تومن رسید با اینکه زمان زیادی
زمان زیادی از دیدن اون فایل های رایگان استاد ( مخصوصا فایل چگونه در 1 سال درامد خودتون رو 3 برابر کنید ) نگذشته بود ولی درامدم پیشرفت خیلی خوبی داشت
ولی به خاطر مشکلات شخصیی که برام پیش اومد مجبور شدم چن مدت از شرکت بیام بیرون
طوری که هر از چن گاهی کارارو پی گیری کنم و درکنارش وارد فعالیت جدید شدم که برنامه نویسی بود اون جا هم پیشرفتم خوب بود چیزایی رو که میخواستم رو به لطف خدا یاد گرفتم و از اون هم درامد خودم رو داشتم و دارم هنوز.
چن مدت قبل ریس شرکتی که کار میکردم رو بهش زنگ زدمو ازش خواستم برگردم دوباره به کارم
الان که دارم این پیام موفقیتم رو مینویسم خداروشکر میکنم چون بهم کاری پیشنهاد شده که همیشه آرزشو رو داشتم و همیشه خودم رو توی اون موقعیت تجسم میکردم که بتونم روزی یه شرکت رو سرپرستی کنم.
لازم به ذکره که
همون شرکتی که براش کار میکردم به خاطر عملکرد خوبم توی اونجا بهم پیشنهاد دادن تا سرپرست فروش توی اون شرکت باشم این درحالیه که من یک سال قبل حتی درامد ثابت آنچنان خوبی نداشتم و توی شرکت به عنوان یه فروشنده معمولی بودم واین اتفاق یکی از بزرگترین اتفاقاتی هست که توی عمرم برام پیش اومده
خداروشکر میکنم که از دستفروشی کنار جاده ها توی گرمای تابستون ،خداوند الان بهم کمک کرده تا بتونم به چیزی که همیشه بهش علاقه داشتم برسم.
هنوز هم با وجود چنین پیشنهاداتی ، اهداف خیلی بزرگتری رو دنبال میکنم و اول از همه خدارو بابت چیزایی که دارم شکر میکنم و از خدا میخوام منو تا اهداف بزرگتری که دارم همراهی کنه.
????????????????????????
به امید موفقیت همه مون
یاحق
خداراشکر تبریک میگم بهتون الهی همیشه موفق باشید
دوست خوبم رضا صفری سلام و سپاس
انسان هایی که در کودکی با تلاش و کوشش آشنا هستند در بزرگی انسان های خودساخته و موفقی هستند. این موفقیت را به شما دوست عزیز تبریک عرض می کنم.
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
آقای صفری سلام من هم مثل شما همیشه فکر میکردم فکر میکنم که برای کارهای بزرگی ساخته شدم برای همین هم چند ماهی است که به شدت دنبال آرزوهایم هستم و دیگر نمی خواهم برای کسی کار کنم انشاالله که خیلی زود بتوانم برای خودم کسب و کاری راه بیاندازم آرزو می کنم که شما هم خیلی زود به موفقیتهای بزرگ و بزرگتری برسید
با آرزوی ثروت سلامت سعادت و همه چیز های خوب برای تمام همسفران عزیز
سلام آقای صفری
تبریک برای فکر عالیتون همیشه برنده و خجسته باشید
سلام آقای صفری عزیز
تبریک می گم که شما خواسته یا نا خواسته از قوانین به خوبی استفاده کردین و از مشکلاتتون بهترین استفاده رو انجام دادین.
شما انسان خود ساخته ای هستین. مطمئنا موفقیتهای بزرگی در انتظار شما هستند.
منتظر اون روزها هستیم…
آقای صفری تبریک می گویم تضادهای زندگیتان پل پیروزی شما شد
سلام به دوستان خوبم و استاد عزیز
می خوام از کمی قبل از اشنایی با استاد عباس منش و سایت ایشان بگم . من دانشجوی کارشناسی بودم .به تازگی ازدواج کرده بودم و اصلا از ازدواجم راضی نبودم . همسرم شخص خوبی بود ولی اوضاع ومحدودیت های بعد از ازدواج برایم وحشتناک بود .من که قبل از این خوشحال و پر انرژی بودم تا حدی که دوستانم به من بمب انرژی میگفتند ، حالا غمگین ، ترسیده و سردرگم ، بین روزهایی که امد و رفتشان برایم هیچ معنی نداشت ، زندگی میکردم . ذهنم همیشه درگیر بود . سرکلاس ها اصلا درس نمیفهمیدم . با اینکه همیشه شیک پوش و پر از خنده بودم . حالا نگرانی از اینده و غم اجازه نمی داد نعمت ها و زیبایی های زندگیم را ببینم .با همسرم سر هرچیزی بحثمان میشد .دیگر از عشقی که قبل از ازدواج به ما حس پرواز ،قدرت و رهایی می داد خبری نبود . معمولا هر روز گریه می کردم ، بغض داشتم و بیماری اعصاب گرفتم دکتر برام ازمایشهایی رو می نوشت که پیرمرد و پیرزن ها اون رو انجام می دادند. اون ترم مشروط شدم من که جز چند نفر اول کلاس بودم و حتی نمیفهمیدم که چطوری بچه ها مشروط میشن حالا خودم مشروط شده بوم .نمیدونین وقتی برگه ای که خبر از مشروطی می داد رو دستم دادند تا امضا کنم و به معاون دانشکده تحویل بدم چطور صدای شکسته شدنم رو شنیدم .هر روز میگفتم خدایا چیکار کنم ؟ جدا شم ؟ صبر کنم ؟اخه چطوری همه چیز تغییر کرد ؟ پس عشق کجاست ؟ پس اون همه فکر اون همه منطق و احساسی که صرف کردم و همه چیز به من می گفت انتخابت درسته چی شد ؟ می تونم بگم سیاه ترین دوران زندگیم بود.
تا اینکه یه روز روی تخت خوابگاه غمگین و پر از ترس خوابیده بودم .دوستم داشت با یکی از هم اتاقی هامون با تلفن حرف می زد .(ما چهار نفر بودیم که با هم 3 سال هم اتاقی بودیم توی دانشگاه و همدیگرو خوب میشناختیم ) دوستمون پشت تلفن از حال من پرسید و هم اتاقیم بهش گفت : ادمی که همیشه می خندید و فعال بود و توی هر برنامه ی دانشگاه می رفتی یه مسؤلیتی داشت ، حالا افسرده روی تختش دراز کشیده .دوستم پشت تلفن خندید فکر کرد داریم سر به سرش میذاریم .وقتی تلفن هم اتاقیم تموم شد اومد پیشم رو تخت نشست گفت بیا این فیلم رو ببین این اقا تا همین چند سال پیش فقط یه راننده تاکسی بوده ولی الان همه چیز تو زندگیش عوض شده. و اون فیلم «من می توانم اینده مالی شما را پیش بینی کنم» استاد عباس منش بود .وقتی در مورد باور و قدرت اون در زندگی شنیدم و اینکه تنها عامل افریننده زندگیمون باورهامونه. تمام محدودیت ها شکست توی ذهنم .حالا دیگه فقط خودم بودم و همه چی به خودم و ذهنم محدود میشد .تا چند روز این فیلم رو می دیدم برام جالب بود که به قرآن سندیت میدن استاد .بعد فیلم همین لحظه و قانون عفو و بخشش رو دیدم عالی بود ارزش قایل شدن برای خودم و اینکه کینه و نفرت داره حواس من رو از زیبایی ها پرت می کنه و داره از بینم میبره منو تکون داد همه و خودم بخشیدم سبک شدم ، انگار بال هام رو باز کرده باشم اماده بودم برای پرواز .بعد فایل انگیزشی 3 رو دیدم هنوزم بعد دو سال بهم انگیزه میده …….دیگه شروع شد طرز فکرم تغییر کرد باورهام عوض شد و یواش یواش زندگیم از این رو به اون رو شد ..هر روز یه فایل دانلود می کردم و تغییر می کردم .کتاب میخوندم. به حرفای استاد عمل می کردم .«اعراض در قران » ،«ترس و ایمان » ، «فقط روی خدا حساب کن ».و …. .تا الان همه فایل های روی سایت رو دانلود کردم و حتی از اپارات هم فیلم های استاد رو دانلود کردم ، اپلیکیشن دستورالعمل ثروت هم همینطور ،کتاب پیش به سوی ثروت و رویاهایی که رویا نیستند و دوره تندخوانی رو خریدم وخیلی دوست دارم بتونم همه دوره های روی سایت و کتابا رو داشته باشم .
الان حالم خوبه ..سلامتیم رو بدست اوردم و بعد مشروطیم هر ترم نه تنها همه رو پاس کردم بلکه این ترم یکی از 107 آرزوم( که استاد گفتن بنویسیم )که بالا رفتن 3 نمره ای معدلم بود براورده شد و حالا دوباره من جز چند نفر اول کلاس شدم و زندگیم خیلی بهتر شده …دوستای خوب و جدید ….حتی ارتباطم با خدا هم عالی شده و نماز خواندنم تغییر کرده و هر روز خدا رو شکر میکنم برای اشنایی با استاد و سایت و دوستان هم فرکانسم و تمام نعمت هام. دوباره پر از خنده و انرژی شدم…وای خدای من اعتماد به نفسم بهتر شده.ثروت در زندگیم بیشتر شده .و الان به دنبال اینم که از نظر مالی مستقل بشم و کسب و کار خودم رو داشته باشم با اینکه تا حالا سرکار نرفتم ولی اطمینان دارم که اولین درامدم از کسب و کارم عالیه و به زودی به استقلال مالی می رسم به لطف خدای فاضل و وهاب و شکورم .دوستان تغییرات مثبت زندگیم خیلی زیاده بخوام بگم باید لحظه لحظه و یه عمر براتون تعریف کنم ….مرسی از اینکه نظرم رو خوندید و اینکه دوستان خوبم تنها و تنها وتنها وتنها باورهای ما زندگیمون رو میسازه و شاد باشید تا خوشبختی و ثروت و سعادت دنبالتون بیاد و همیشه روی خدا حساب کنید ……شاد و سلامت و پر از ثروت باشید ……………و یادمون باشه هر روز باید روی باورهامون کار کنیم و بهتر زندگی کنیم.
استاد از همه زحماتتون متشکرم و امیدوارم زیباتر و ثروتمندتر از همیشه زندگی کنین… به خاطر مسابقه هم ممنون چون یادم افتاد که چقدر الان همه چی بهتره و خدا چقدر حواسش به من هست و قوانین موفقیت چیا هستن ……..
سلام دوست عزیز تبریک می گویم رسد آدمی. به جایی که به جز خدا نبیند
سلام دوستان خوبم
خانم شبخیز و اقای صمیمی متشکرم و امیدوارم هر روز زیباتر از دیروز زندگی کنید …
…….هر چه درون دایره می نگرم دایره و نقطه و پرگار یکیست ……
فقط خودمون در زندگیمون موثریم … همیشه شاد باشید…
دوست خوبم شهدخت بلخ سلام وسپاس
سر سبزترین بهار تقدیم تو باد
آواز خوش هزار تقدیم تو باد
گویند که لحضه ایست روئیدن عشق
آن لحظه هزار بار تقدیم تو باد
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
دوست عزیز علی جوان سلام …
متشکرم و براتون موفقیت و ثروت بی نهایت رو ارزو میکنم …
سلام خانوم بلخ عزیز
ممنون از نظر خوبتون. داستان زندگی تون خیلی عالی بود فقط یه حلقه مفقوده داشت که دانلودهای رایگان و محصولات چگونه باعث ایجاد تغییر در زندگی شما شدند.
مثلا کدوم قسمت فلان محصول براتون باور قوی کننده ساخت که تونسیتن در زمینه های مختلف مثل معدل و تحصیلاتتون پیشرفت کنین.
چون داستانتون زیبا بود علاقه دارم که این قسمتش رو هم بیشتر بدونم .
بازم ممنون،
آرزوی موفقیتهای بیشتر و بیشتر برای شما دارم.
سلام دوست عزیز … اقای علوی ممنونم …
خب راستش من چون سایت عباس منش و کاربران فرهیخته اش رو میشناختم و میدونستم که وقتی استاد یه فایلی رو رو سایت میزارن فقط توی چند روز حدود چند صد کامنت گذاشته میشه که همشون عالین و ارزش چند بار خوندن رو دارن ، به همین دلیل سعی کردم کامنتم رو خلاصه و مفید از جریان زندگیم بنویسم ….تا هم دوستان وقت کنن همه نظرات رو بخونن و استفاده کنن و هم با داستان من آشنا بشن …
اما اینکه محصولات و فایل ها چه اثری روی باورهای من داشت ؟
اول باید بگم تمام فایلهای استاد رو چه روی همین سایت چه اپارات رو دانلود کردم و همه عالی و حیرت انگیز و بسیار تاثیر گذار بودن ….
دوم اینکه اگه بخوام از ابتدا براتون بگم اولین فایلی که باهاش اشنا شدم « من می توانم اینده مالی شما را پیش بینی کنم » بود که در مورد باور و نقش اون در زندگی میگه و عوامل ایجاد باور های ما. من اون زمان زندگیم پر از محدودیت های وحشتناکی بود که خودم برای خودم ساخته بودم. وقتی این فایل رو دیدم فهمیدم که فقط خودم و باورهامه که منو به اینجا رسونده و اگر فقط خودم و باورهام تغییر کنه همه چی تغییر میکنه (که همین هم شد ) . اون موقع اون قلعه محدود کننده که توش زندانی بودم و یکی از شیرین ترین دوران های زندگیم رو به تلخ ترین بدل کرده بود شکست و نابود شد و من فهمیدم تغییر خودم باعث تغییر در زندگیم میشه و نیازی نیست همه اطرافیانم رو از همسر و پدر و مادر گرفته تا بقیه رو قانع کنم و هر روز باهاشون جنگ و دعوا داشته باشم که حرف من درسته ،شماها باعث بدبختی منید ،تقصیر شماست و من یه قربانیم و بعد فایل «همین لحظه » به من این باور رو داد که عقب نیستم من الان در بهترین نقطه برای تغییر و حرکت به سمت موفقیت هستم ،اینکه تا الان زندگی داشته به من درس میداده و خداوند من رو هدایت کرده و به اینجا رسونده ،بعد فایل « عفو و بخشش» رو دیدم خیلی برام تاثیر گذار بود اینکه کینه و نفرت باعث ناراحتی ها و غم من شده و جلوی من رو برای رسیدن به موفقیت گرفته ( باید در این مورد بگم وقتی به خودم فکر کردم دیدم من خیلی از اوقات درگیر مسایل گذشته بودم و هر روز و حتی سر کلاس ها ،اوقات فراغتم به بدی هایی که دیگران در حقم کردن فکر میکردم و حتی بیشتر ازشون کینه به دل میگرفتم ،حساسیت بیش از حد گرفته بودم و در هر موقعیتی دنبال ناراحت شدن از طرف مقابلم میگشتم و بعد همه رو بخشیدم و حالا که دارم اینارو مینویسم اصلا دیگه یادم نمیاد که کی چیکار کرده بود و چه اتفاقی افتاده بود برام و البته یه عالمه وقتم خالی شد که به کارهای ارزشمند و تاثیرگذار روی باورهام رسیدم ) و بعد بخش بخشیدن خودمون ،اینکه احساس گناه در مورد خودمون باعث جهت گیری غلط تر ،احساس بدتر در مورد خودمون و در نتیجه زندگی بدتر برامون خواهد شد (همون لحظه خودم رو بخشیدم و خودمو بغل کردم و گفتم تو خوبی تو بهترینی روی زمین ،غصه دار نباش بلند شو تو به همه ارزوهات میرسی ) و اینکه باید برای خودمون ارزش قایل باشیم و خودمون رو شایسته بهترینها بدونیم تا همه ما رو شایسته بدونن ( راستش این باور برام عالی جواب داده . من تا اون روز همیشه دیگران رو مقدم میدونستم حتی اگه به چیزی نیاز داشتم نمی گفتم یا حتی پولامو و وقت و انرژی و حتی سلامتیم رو برای دیگران خرج می کردم و اصلا به خودم توجه نداشتم . بعد دیدم خدایا من چقدر احمقانه فکر میکردم اخه یه ادم تا وقتی خودش نداشته باشه چطوری می تونه ببخشه ،به قول استاد یه کور چطوری می تونه عصاکش یه کور دیگه بشه . از اون روز برای خودم وقت صرف می کردم به درسم ،سلامتیم ، خوراک فکریم (کتاب خوندن ) ، ایجاد حس خوب در خودم ،استراحتم ، عبادتهام ،ارتباطم با اطرافیانم و دوستام و یه عالمه چیز دیگه توجه کردم مثلا وقتی توی دانشگاه ناهار نداشتم می گفتم یه غذای ساده در حد اینکه سیر بشم بخورم ولی الان میرم غذایی که هم میدونم برای سلامتیم خوبه و هم بهم حس ثروتمندی و خوب میده میگیرم . یا مثلا حتی فقط وقتی خودم هستم بهترین لباس ،عطر و ادکلن و ساعت و بهترین چیزا رو استفاده می کنم .همیشه با لباس اتو کشیده میرم بیرون و یه وقتایی رو برای استراحت و کتاب خوندن و تفریحم گذاشتم .و البته بگم من یه کشو داشتم که پر از لباسای نو بود و همیشه میگفتم بزار یه مهمونی بشه اون وقت از اینا استفاده میکنم ولی بعد از دیدن فایل عفو و بخشش از همشون استفاده میکنم و میگم برای دل خودم ازشون استفاده میکنم برای اینکه شایسته بهترین هام وبرای همه اینا خدا رو شکر می کنم و کلی بهم حس ثروتمندی و زیبایی میده و خیلی چیزای دیگه ) وقتی خودم رو بخشیدم و همه رو سبک شدم کلی از درگیری های ذهنیم کم شد و به سلامتیم واقعا کمک کرد و باعث شد همه چی رو به خدا بسپارم و همه رو دوست داشته باشم .یا فایل های هدف گذاری و حضرت ابراهیم که بهم این باور رو داد که برای رسیدن به اهدافم باید چیکار کنم و به اندازه اهدافم تلاش کنم و از یه سری چیزا بگذرم . یا فایلی که بخشی از قانون افرینش بود «قانون درخواست»،باورتون نمیشه وقتی دیدمش فهمیدم خودمم نمیدونم چی میخوام بعد شروع کردم به نوشتن فایل ارزوهام توی گوشیم که 107 تا شد. بعد به طور معجزه وار چون دیگه حالا میدونستمم چی میخوام شروع شد به براورده شدن مثلا بالا رفتن 3 نمره ای معدلم (باید بگم من قبل از شروع ترم اینا رو نوشتم و یادم رفته بود که یکی از اهدافم اینه ولی وقتی دیدم دقیقا 3 نمره بالاتر رفته معدلم یادم اومد. رفتم فایل ارزوهامو نگاه کردم و دیدم که یکی از ارزوهام همین بوده و خیلی جالب بود که من دقیقا 3 نمره معدلم بالا رفته بود و اونقدر خوشحال شدم و خدا رو شکر کردم که نگو یا خریدن بسته تندخوانی و تقویت حافظه هم یکی از ارزوهام بود که باورتون نمیشه پولشو نداشتم و نمیدونستم چطوری میتونم بخرمش ولی به خدا گفتم میخوامش خدایا نمیدونم چجوری ولی میخوام. فقط چند روز بعدش بود که دیدم توی سایت تخفیف 50 % محصول فیزیکی خورده و دقیقا منم تا چند روز بعد همون قدر پول دستم اومد و خریدمشششششششش و بازم گفتم قدرتتو شکر خدایا ) و یا فایل «فقط روی خدا حساب کن » عالی بود چون تکیه کردم به خدا و گفتم خدایا ببخش این همه مدت بهم نعمت دادی و فقط تو بودی که بهم کمک کردی و من ندیدم و شاید کم شکرت کردم و همه چیز رو رها کردم و به خدا سپردم و یه عالمه از ترسهام دود شد رفت هوا (البته تاثیر ترس و ایمان و فایل های خدا را بهتر بشناسیم هم بود )دیگه جلوی استادام یا کسایی که باهاشون رودربایستی داشتم نمی ترسیدم و حرفم رو میزدم و اونا هم با روی باز به حرفام اهمیت میدادن و این قضیه تاحدی بود که ما یه جلسه ای داشتیم توی دانشگاه و یه نفر باید از طرف همه با ریاست و مدیران گروه و معاون صحبت میکرد همه بچه ها گفتن تو اعتماد به نفس داری خوب کنفرانس میدی تو حرف بزن …منم گفتم باشه …برنامه یهو تغییر کرد و من اصلا خبر نداشتم چی باید بگم دوستم باهام تماس گرفت گفت بیا سالن سمینار جلسه اس منم رفتم همون لحظه چند تا نکته روی کاغذ رو بهم نشون داد گفت میتونی اینا رو با یه لحن و کلمات خوب بگی گفتم میتونم (البته هیچی اماده نکرده بودم تو دلم گفتم خدایا خودت کمکم کن) وقتی شروع کردم کلمات و حتی نکته های جالب خودشون میومدن تو ذهنم ،وقتی تموم شد همه برام دست زدن و اساتیدم همه خوششون اومد و بچه ها هم تا چند روز برای هم تعریف می کردن که من چقدر خوب و راحت حرفامونو زدم و چقدر هم استقبال شد .
یا فایل های دستور العمل ثروت و یا ثروت و تواضع و یا فراوانی در جهان بهم این باورو داد که هر چی بخوام بدست میارم و خدا برام همه چی رو فراهم میکنه و کافیه من ازش بخوام همین ! و همین هم شد !من هر چی خواستم که همیشه از بهترینها بوده و هست ،داشتم و دارم به لطف خدا . همیشه حساب بانکیم بیشتر از نیازم بوده و هست و همیشه کیف پولم پر پول بوده و هر چی خواستم خدا با هزاران دستش بهم رسونده از جاهایی که فکرشم نمیکردم از داشتن بهترین عطر و ادکلن و ساعت مارک و بهترین لباس ها گرفته تا عشق و محبت بین من و همسرم با پدر و مادرم و همه دوستانم و سلامتی ذهنی و جسمی و روحیم. وای خدا چقدر نوشتم ….کلمات خودشون اومدن و همه باورها و اعتقادات من هستن و یه عالمه باور دیگه هم هست چون انقدر من فایل و کتاب از این سایت دانلود کردم که نگو ….
البته بگم مشکلات همیشه بوده و هست و میان که ما بهتر زندگی کنیم و البته من اسمشون رو یاداوری و حواس پرتی گذاشتم چون یا میان یادمون بیارن چی میخوایم و جهت بهمون بدن یا میان حواسمون رو پرت کنن از خوشبختی که وقتی رهاشون می کنیم و به خدا میسپریمشون میرن و زندگی قشنگتری رو برامون میارن ….
در پایان هم از شما تشکر میکنم اقای علوی برای نظرتون که باعث شد برام باورهای قشنگ یاداوری شه و هم از استاد عزیز و همکارانشون در این سایت تشکر میکنم که با همه این فایل ها زندگی من و هزاران نفر دیگرو بهتر کردن و هر روز داره کیفیت برنامه ها بهتر میشه و ممنونم به خاطر تمام زحماتشون و خدایا شکرت که همه چی از قدرت و فضل بی نهایت توست ….
به قول دیل کارنگی شما می توانید از لیمو ترش خود (مشکلاتان) یک لیموناد شیرین (فرصت ها و ایده های جدید و ثروت) تهیه کنید …
بسیار جالب وتاثیرگذار بود شهدخت جان . آرزوی موفقیت روزافرون دارم برات
چه تحول زیبایی. خدا را شکر که الان اینقدر پر انرژی و شاد و مصمم هستید. خدا پشت و پناهتان دوست عزیز. :)
ممنونم م منفرد عزیز …براتون شادی و ارامش بی نهایت رو از خداوند بزرگم خواستارم .
ممنون زیبا بود
ممنونم انرزی مثبت عزیز …شاد باشید …
عالی بود.
خواندن تجربه دوستان کمک بسیار زیادی به من کرده است.
با خواندن تجربه و نظرات دوستان احساس می کنم باورهایم روز به روز قوی تر می شود.
شاد باشید و سرزنده
خانم شهدخت حرف هاتون خیلی آرامش بخشه. ممنون از متن زیباتون.
سلام دوست عزیز ….اقای حاتمیه ممنونم … متنی که خوندید حدود دو سال زندگی من بوده و من تو اون دوران سیاه زندگیم که توی متن بهش اشاره کردم حدود ده کیلو وزن کم کردم جسمم و زندگیم و روحم تخریب شده بود ولی بعد از اشنایی با این سایت و استاد عزیز اون قدر تغییر کردم و باورهای جدید رو جایگزین کردم که زندگیم تغییر کرد و یواش یواش طعم یک زندگی زیبا رو چشیدم …. امیدوارم شما هم هر روز طعم شیرین زندگی رو بچشید و ثروت و سعادت به دنبالتون بیاد ….
بسیار زیبا بود.تبریک
ممنونم اقای خزایی ….امیدوارم همیشه شاد و پر از ثروت باشید ….
تبریک میگم بهتون.
سلام خانم بلخ
دیدگاهتون را خوندم واقعا لذت بردم ، هر روزم با این قسمت سایت باید باشه این قسمت انگیزه عالی به من میده مثل این متنی که از شما خوندم . همیه موفق باشید. آفرین به شما برای تغییراتی خوب که داشتید شما نمونه اید. احسنت. کسی که خم میشه ولی نمی مونه و بلند میشه خیلی ارزش داره مثل شما . ارزش خودتون را بدانیدو بدانید که بی نظیرید.
در پناه اله یکتا
شهدخت خانم، از صمیم قلب به شما تبریک می گم. منو بردین به دوران دانشجویی . خیلی لذت بخشه استقلال مالی، یک زمانی که هنوز سرکار نرفته بودم ، خواستم هرجوری که هست دستم تو جیب خودم باشه و نهایتاً خدا راهش رو جلو پام گذاشت. فرصت ها فراوانه و قطعا شما هم این تجربه شیرین رو می کنید. موفق و شاد باشید.
ب نام عاشق همیشه ناظر
سلام و خدا قوت ب خانواده صمیمی عزیزم
خدا میدونه ک وقتی سایتو باز میکنم و این نوشترو میبینم چقدر دلگرم میشم.
تو این چند روز خیلی فکر کردم ک چیارو بنویسم یا چ جوری بنویسم
نمیدونستم ولی دائم تو فکرش بودم و دلم میخواست بنویسم. چون اینطور ک متوجه شدم هم سنای من یا توی سایت کم هستن یا چیزی ننوشتن!!!
(حتی خوده من هم ب خیلی از هم سن وسالای خودم استادو معرفی کردم اما انگار اونا سر گرم مسائلین ک توی این سن دارن و اونا براشون مهمتره پس نوشتم ک هم سنام بدونن هرچه سن آدم پایینتر باشه فرصت بیشتری داره برای زندگیه آگاهانه و از این فرصت استفاده کنن)
تا همین الان ک داشتم فایل پاسخ استاد رو گوش میکردم رسید ب اونجایی ک استاد گفت اینا تجربیات خودمه چرا هم میان میگن ک خیلی دوره ها رفتیم اما هیچ تاثیری نداشته ولی شما خیلی تاثیر گزاری و…
و یادم افتاد ک من چ دوره هایی رفتم ک برام زره ای تاثیر نداشته
و تصمیم گرفتم بنویسم
من 20سالمه از همدان اسمم دلارامه
و خدارو شاکرم ک تو این سن کم با استاد و با قوانین جهان اشنا شدم و باز هم خدارو شاکرم ک تو این سن استاد رو سر راهم قرار داد قبل از این ک بخوام مثل خیلیای دیگه فقط یک مرده متحرک باشم
درست ماه رمضان پارسال بود ک من با آب جوش سوختم دوران سختی بود چون این اتفاقو یک بارم توی بچگیم تجربه کرده بودم و هنوز دوماه نشده بود ک ب خاطر اون سوختگی قدیمی ک روی بدنم داشتم ی رابطه عاطفی رو از دست داده بودم…(طبیعی بود من از وقتی این رابطه شروع شد میترسیدم ک ب خاطر این موضوع طرفمو از دست بدم و دادم چون توجهمو بردم روی نا خواسته هام و این ک خودم خودمو همونجوری ک بودم دوست نداشتم باور نداشتم اما از طرفم انتظار داشتم ک منو همونطور ک هستم بخواد!
اون موقع نفهمیدم چرا اینجوری شد واقعا نفهمیدم!چون هیچی از این قوانینو نمیدونستم
ولی الان خوب میفهمم ک مقصر خودم بودم…)
و حالا شاید ب خاطر نا شکری ک ب زبون نمیاوردم،اما ته دلم دائم میگفتم ک چرا خدا!چرا من!
شاید توجه ب اون چیزی ک نمیخوام وشاید باید میفهمیدم ک من وقتی بچه ام بودم میتونست ب جای،قسمتی از بدم ک اصلا مشخص نیست بریزه روی صورتم و….
اما ب هر حال کاری بود ک دوباره شده بود و اینبار کامل روی صورت و گردن تا شکمم ریخته بود
یادمه خیلی دو سه ساعت اول خیلی ب حال خودم گریه کردم خیلی درد سوزش داشتم اما اونا برام مهم نبودن ب خودم گفتم دیگه تو آینه نگاه نمیکنم ب مادرم فکر میکردم ک دق میکنه ب خاطر من ب دلسوزیایی ک انتظارمو میکشه
ولی دقیقا یادمه ک با همه این فکره فقط تا تونستم گفتم خدایا شکرت خودمم دلیلشو نمیدونستم ولی داد میزدمو میگفتم
اون شب تموم شدو من خونه نشین شده بودم نمیدونستم کی پوست میبنده چند روز قراره تو خونه باشم ولی فرداش خودمو جمو جور کردم هر جور شده ب خاطر مادرم ک مریضم هست سعی کردم خودمو کنترل کنم تو دلم میگفتم فوقش خودکشی میکنم فوقش فکر ب مرگ
آرومم کرد
فردای اون روز بود ک با ی آقایی تازه توی ی گروه کتاب اشنا شده بودم و دائم باهم راجب کتاب بحث میکردیم از بیکاری چت کردم بهش قضیرو گفتم
کمکم کرد بهم گفت ب خودت تلقین کن ک با این کرمی ک زدی خوب خوب میشی بهم گفت ببین تو سوختی ولی چشماتو انگار قاب گرفتن
جای شکر نداره؟
اگر چشمات میسوخت چی میکردی ؟
شکرگزاریو یادم داد
خلاصه من شروع کردم هر شب شگر گزاری نا خودآگاه وقتی یادم میوفتاد شکرگزاری میکردم و هر روز توی آینه ب خودم تلقین میکردم ک اون بچگی فرق داشته تو الان با این پماده خوب خوب میشی از اولتم بهتر میشی
18روز گزشت من دقیقا مثل روز اولم شدم خوب خوب شدم
خداروشکر
تو این 18روز این آقا خیلی با من حرف زده بودو تقریبا دیگه قانونارو میدونستم
بعدش همین اقا دوره ی استاد دیگرو ب من معرفی کرد ک اومده بود همدان
من رفتم خوب بود هزینش برام سنگین بود اما ب هرحال رفتم
بعد اون؛ اون اقا استاد عباس منش رو ب من معرفی کرد خیلی مقاومت کردم میگفتم اونی ک حضوری بود اون بود ببین اینی برای دوتا سی دی انقدر پول میگیره چیه
اون اقا منو متقاعد کردو گفت منم اولش جبهه میگرفتم ولی تنها کسی ک تونست رو من تاثیر بزاره استاد عباس منش بود و توضیح داد ک چ تاثیری توی زندگیشون داشته
گفت میتونی از فایلای رایگانش شروع کنی
گفت خوده این استاد میگه ک اگر کسی بخوااااد واقعا تغییر کنه با همین فایل های رایگان شروع میکنه انقدددر توی همین فایل های رایگان من نکته هست و انقدر راه کار هست ک با همینام میتونه زندگیشو خودشو تغییر بده
این جمله توی ذهن من حک شد
اون اقا فایلای رایگان استاد رو برای من ریخت من شروع کردم گوش دادن
واقعا ب نظرم فرق داشت
ی جوری حرف میزدن ک من با یک بار گوش کردن هر فایل حس میکردم توی ذهنم حک میشه.
تا این ک رسید ب فایل ربوبیت خداوند
وااااااااااای من فکر کنم تا الان بالای صد هزار بار این فایلو گوش کردم
عالی بوددید منو نصبت ب خدا ب کلی تغییر داد نشستم فکر کردم
یکی از عمو هامو ک بسیار انسان موفقیه با پدرم مقاسیه کردم ک الان ک 45سالشه هنوزم ک هنوزه دائم توی کارش شکست میخوره و توی هر کاری ک میره ب مشکلات بزرگی بر میخوره
(یا سرشو کلاه میزارن یا پولشو میخورن یا همونایی ک بهترین دوستاش بودن یهو رهاش میکنن یا ماملاتی ک میکنه اوصولا همون خونه یا همون ماشینی ک پدر من خریده بعدا میفهمه ک ب دونفر دیگم فروخته شده و اونا هم سند دارن….)
و اما عموم دیدم عموم ی ادم موفق ک 25سال پیش شاگرد پدر من بوده پس چطور پدر من الان بیکاره و عموم میلیاردره اومدم برسی کردم رفتم با عموم صحبت کردم (دیدم عموی من ب طور ناخود آگاه از تمام این قوانین استفاده کرده )(اولش از صفر شروع کرده دست فروشی کرده کار گری کرده نجاری کرده اما وقتی اومده پیشه پدر من فهمیده ک واقعا ب شغل لوازم ورزشی علاقه داره و بلافاصله هدف گزاری کرده ک من میخوام ب جایی برسم ک محتاج هیچکس نباشم دستم تو جیب خودم باشه و زنو بچم توی رفاه کامل باشن و بتونم دست چند نفرم بگیرم و….
از اون طرف دیده هیچ پشتی نداره هیچ سرمایه ای نداره و پدر منم با کلی بدهی چک ک بالا آورده داره مغازرو جم میکنه
ب خدا میگه کمکم کن من پدر فهمیده با تجربه ای ندارم برادرامم ک تو کار خودشون موندن
پس فقط امیدم ب تو
من حاضرم برای این ک تو این شغل بمونمو پیشرفتم بکنم بدهیای داداشمم بدم (شاید همون بهای رسیدن ب هدفش بوده) فقط تو کمکم کن ک بتونم تو این کار موفق بشم
مغازرو با بدهیا از پدرم میگیره و همه تلاششو میکنه ب قول خودش ی قدم من نود و نه قدم خدا….
و تا الان ک در کار خودش درهمدان حرف اولو میزنه….
و هنوز هم رو دستش نیومده
و دست خیلیاروهم گرفته کمکشون کرده ….)
پس فهمیدم همه چشمو امیدش ب خداست
حتی صبحا ک بیدار میشه میگه
صبح بخیر خدا
چک داره میگه خدا
همه چی رو با خدا میبینه برای خدا میبینه
با همه روابط عالی داره اما روی هیچ کس حساب نمیکنه درست برعکس پدر من ک روی همه دوستاش حساب میکنه حتی با این ک بار ها بارها دیده ک پشتشو خالی کردن…
حتی عموم توی حرفاش اشاره کرد ک چقدر ادما میخواستن جلوی پیشرفتشو بگیرن چقدر جنسای بزرگ بزرگ میزاشتن جلو مغازش ک مشتری حتی نتونه مغازشو ببینه ولی چون خدا باهاش بوده تو دلش میگفته باشه شما ب کارتون ادامه بدین خدام کارشو بلده وقتی من بخوام از خدا و خدا هم برای من بخواد میشه حالا شماها نخوایین یا بخوایین مهم نیست…
خلاصه این مقایسه همه حرفای استاد رو بهم ثابت کرد
دیدم نسبت ب خدا کاملا تغییر کرده بود
الان دیگه میدونستم ک خدا باهامه ترسی نداشتم
اومدم ب زندگیم نگاه کردم دیدم
19سالمه
دوسال درسم تموم شده پدرم ب خاطر این ک خیلی تعصبیه اجازه نداده برم دانشگاه خودمم چون اعتماد ب نفسشو نداشتم خیلی بیخیالو راحت قبول کردم
نشستم تو خونه
دیدم من همیشه دوست داشتم سر کار برم ولی تا فکرش میومد تو سرم میگفتم عمرااااا بابام نمیزاره هر کسم بهم کاریو میگفت میگفتم هه هه چه فکری کردی بابای من نمیزاره میکشتم….
خیلی فکر کردم
خیلی از بیکاری بی هدفی رنج میبردم حس میکردم ب هیچ دردی نمیخورم دلم میسوخت برای خودم دیدم عمرم داره همینجوری میره …
اومدم گفتم اگه همه چی بستگی ب باور داره من باورمو عوض میکنم همه امیدمم ب خداست وقتی خدا بخواد میشه دیگه فهمیده بودم ک خدا اون چیزیرو برات میخواد ک خودت با همه وجودت میخوای
و با همه وجودم باور کرده بودم ک وقتی خدا برات بخواد اگه همه جهان دست ب دست هم بدن ک نشه میشه
اومدم باورمو تغییر دادم گفتم پدرم اجازه میده
از اون ب بعد برعکس شده بود ب هر کس میگفتم کار میگفت پدرت اجازه نمیده میگفتم خودش گفته اجازه میدم…
در صورتی ک هنوز اجازه ای نداده بود
من ب خدا میگفتم ک مهم نیست چ کاری باشه فقط من خسته شدم دلم میخواد ی کاری برای انجام دادن داشته باشم
چون تا اون موقعم کاری نکرده بودم اصلا نمیدونستم ک توی چ چیزی مهارت دارم
خیلی اتفاقی متوجه شدم ی خانومی از فامیلای دورمون ک تولیدی لباس داره دنبال کارگر میگرده
فرداش رفتم اونجا
گفتم من هیچی بلد نیستم قبول کرد خندید گفت ی هفته دیگه خیاط شدی بهت قول میدم گفت این ی شغل آینده داره من عاشق کارمم منم اولش هیچی بلد نبودم
ولی الان تولیدی دارم
توام اگه بخوای علاقه داشته باشی میتونی
اصلا برام مهم نبود
انقدر اونشب خدارو شکر کردم ک از فردا ی کاری برای انجام دادم دارم
بی هدف بیرون نمیام میدونم میخوام کجا برم
خیلی برام جالب بود ک وقتی اون شب ب پدرم گفتم
گفت برو!
اونجا بود ک فهمیدم این من بودم ک مشکل داشتم و کلاااااا برای کوچکت
رین چیز هاهم فکر میکردم بابام اجازه نمیده
ک بعدشم واقعا اجازه نمیداد
من میترسیدم از محدودیت،و متنفر بودم و ب چیزی ک نمیخواستم فکر میکردم و واقعنم همون میشد.
پدرم بی تغثیر بود
د
گذشتو من روز ب روز فایلای رایگان بیشتری از استاد رو گوش میدادم (نمیدونم چرا ولی هر کدوم از فایلارو چندین بار گوش میدادم)کم کم رسیده بودم ب فایلای ثروتشون فایل مثلا تایتانیکو ک گوش دادم تازه ب فیلمایی ک دیده بودم توجه کردمو فهمیدم چرا پول اصلا برام مهم نیست و ب همینی ک هر ماه مامانم یا بابام بهم میدن قانعنم با این ک ب خیلی چیزا نمیرسه !
همه فایلای رایگانشون ک راجب ثروت بود رو گوش دادم.
دیگه از کنار هیچ چیزی ساده رد نمیشدم
وقتی چیزی از خدا میخواستمو ب چ جوری از کجاش فکر نمیکردم فقط میخواستم
کم کم داشتم فکر میکردم در کنار این کار چی کنم ک درآمد داشته باشه
ک دیدم این خانمی ک پیشش کار میکردم علاوه بر تولیدی ی مغازه ام داره ک ب خانومای خونه دار یا کسایی ک ب روستاها راه دارن جنس میده ک اونا ببرن بفروشن تقریبا داشتن براش ویزیتوری میکردن
خیلی ب نظرم جالب اومد
اومدم بهش گفتم مغازه تو تبلیغات میخواد من حاضرم برات اینترنتی تبلیغ کنم درست کردن عکسو اینترنتشم با خودم ولی هر کس از طرف من اومد ب من درصد بده
قبول کردو خیلیم استقبال کرد من با انگیزه تمام شروع کردم(کم کم با همه وجودم تاثیرات تغیبر باورهامو افکارمو حس میکردم) همه چی عالی پیش رفت فروش خوب بود تو این سه ماه ک شروع ب کار کردم خیلی خوب پیش رفته بودم خودمو باور کرده بودم فروشندگی رو از اون خانوم یاد گرفته بودم توی تند دوزی مهارت پیدا کرده بودم و…
خیلی انگیزه داشتم دائم فکرم درگیر بود برای درآمد بیشتر چی کنم
گذشت تا ادمای دیگه سر راهم قرار گرفتنو من از اونجا در اومدم رفتم آرایشگاه نزدیک عید بود و آرایشگاه سر سام آور شلوغ
اونجاااااااا بود ک تازه پولدار بودنو درک کردم
باورمم نمیشد ک ی آرایشگر ی همچین درآمدی داره توی ی روز 30میلیون کار میکنه
و در بدترین حالت و خلوت ترین روز10میلیون درآمدشه باورام قوی تر میشد
میدیدم ک ی خانومایی ی وقتایی میان جنسایی مثل(کیف، لوازم آرایش،بدلیجات و…) میارن داخل سالن و واقعا خوب پول در میارن
مخصوصا ک اونجا سالن شلوغی بود
ی چند روزی تو فکرش بودم ولی ن برای این کار پولی داشتم ک جنس بخرم ن مادرم راضی میشد ک اینکارو بکنم(جزو باورام بود ک مادرم راضی نباشه برای ادم نمیشه و چون باور داشتم میدونستم ک اگر انجامم بدم برام نمیشه)
میگفت مثل دست فروشیه
ولی واقعا پولش خوب بود
نمی تونستم از فکرش بیام بیرون بهترین موقعیت بود دم عید بود نمیخواستم از دست بدم این شلوغیه سالنو این موقعیتو…
فکر میکرم چ جوری باشه ک هم غیر مستقیم باشه خودم مستقیم فروشنده نباشم اصلا کسی نفهمه مال منه
بهترین حالتش این بود ک من سر کارم تو سالن بمونم و چند نفرم بزارم بالای سر جنسا ک بفروشن بهشون از فروش درصد بدم دورادورم نظارت کنم
خیلی خوشحال بودم راه خوبی بود ولی هیچ کدوم از دوستام قبول نکردن ک کمکم کنن از اون طرفم جنسی نداشتم
باز فکر کردم ب این نتیجه رسیدم باید کسایی باشن ک خیالشون راحت باشه توی این شهر کسی نمیشناستشون و ب پولم احتیاج داشته باشن
(دیگه اینو میدونستم ک هیچ چیزی اتفاقی نیست از پیش هیچ چیزی ساده نمیگذشتم)
دقیقا رو ب رو درب خونه ای ک تازه اومده بودیم ی خوابگاه دخترونه بود
رفتم اونجا خیلی راحت رک ب چندتا از دخترا گفتم از خدا خواسته قبول کردن تقریبا هشت نفری شدن
میموند جنس گفتم خدا بزرگه
رفتم پیشه کسی ک چند سال متوالی ازش لوازم آرایش میخریدم
بهش گفتم من پونصدهزار میدم ی تومن جنس بهم بده
خیلی راحت قبول کرد اعتماد کرد
(دیگه الان میدونستم ک وقتی بخوای خود ب خود همه چیز درست میشه خود ب خود همه بهت کمک میکنن
ب قول استاد داشتم قدم های کوچیک ولی متوالی بر میداشتم)
حتی یک لحظه ام ب این فکر نکردم ک اگه نتونمو اگه نفروشمو و…
واقعا باور کرده بودم ک میشه و عالیم میشه.
لوازم آرایش برای هشت نفر کم بود
ب فکرم رسید لباسم میشه فروخت از اون خانومی ک پیشش کار کرده بودمم لباس ورزشی گرفتم بی هیچ پولی قبول کرد بعد بهش بدم
اولین روز شروع شد
بچه ها عالی فروخته بودن
سه روز گذشت ی سالن خیلی کم بود برای 8نفر
ب فکرم رسید با سالن های دیگم صحبت کنم ب بچه ها برن
ی هفته نشد 6تا سالن گرفته بودمو روزای شلوغ بچه هارو میفرستادم خدارو شکر خوب بود
ولی دانشجوهای دیگه اومده بودنو میگفتن ماهم میخواییم کار کنیم این برای من عالی بود ب فکرم رسید باشگاها بیمارستان ها و مدرسه هارم بفرستم و همین کارم کردم
همه چیز عالی پیشرفت خیلی خوب بود
طی این چند ماه ک اصلا نفهمیدم چ جوری گذشت من هم ب درآمد رسیدم هم ی خیری ب دیگران رسوندم هم مادرم کاملا راضی بود هم خودمو ب خودم ثابت کردم
و در حال حاضر ب پیشنهاد ی پخش بزرگ لوازم آرایشی دیگه قانونی دارم این کارو میکنم
خدارو شاکرممممم
ک استاد رو سر راه من قرار داد
تو مدت خیلی سعی کردم ک از دوره های استاد تهیه کنم مخصوصا دوره روابطشون رو اما هر بار پول خرج چیزه
دیگه ای شد
یا این ک این کار شد ولی واقعا تمام وقتمو گزاشتمو دوندگی کردم و اگرم میخریدم واقعا اون موقع وقتشو نداشتم
اما همیشه ب این فکر میکردم ک وقتی این فایلای چند دقیقه ای ک استاد میزاره در این حد تونسته روی من و زندگی من تاثیر بزاره
دوره هاشون حتماااااا زندگیه من کنفیکون میکنه
من همههههههههههههه فایلای رایگان استاد را بار ها بارها گوش کردمممممم
از تک تکشون استفاده کردم
تنها چیزیم ک باعث شد این فایلارو دنبال کنم این بود ک توی تماممم فایل هاااا از خدا گفتن
و من با تماممممم وجودمممممممممممممم
با تمام حسم واقعیت گفته هاشونو حس میکردم
امکان نداره فایل ربوبیت خداوند،داستان تولد گوش بدم اشکام جاری نشه چون من تمام حرفای اون فایلارو توی این چند سال توی زندگیم حس کردم و تو لحظه لحظه هام خدارو کنارم دیدم
من هیچی نبودم اگر خدا کمکم نمیکرد
اینو ب جرات میگم
فقط خودش بود ک همه جوووره کمکم کرد تا
خودمو باور کنم تا الان بتونم اینجا از خودم بگم
من از همین جا بازهم خدارو صد هزار بار شکر میکنم
از همینجاااااااااا از استاد عزیزم تشکر میکنم
ازهمینجا جا داره از اون اقا هم تشکر کنم
انشالا ب زودی بتونم دوره هاتون رو تهیه کنم و از اونها هم نهایت استفادرو ببرم ک باز هم زندگیم رو زیباتر کنم
ممنون از همراهی همه دوستان
سلام
دوست عزیز میدونم تقریبا ۴ ساله از متن زیبای شما میگذره ، ۱۰۰درصد رشد زیادی کردی ،
مرسی بابت این نظری که گذاشتی ،باعث تقویت باور فراوانی در من شد و یکی از دلایل تاثیر گزاری ش به خاطر اینکه که من تو این شهر زندگی میکنم.
دل آرام جان عالی بود به حقیقت شکرگزاری راه افزایش نعمت هاست
سلام
مرسی از نوشتتون
عالی بود
خدایا شکرت که دوستام هم دارن مثل من بیشتر و بیشتر تو را می شناسن
همیشه در پناه حق موفق و شاد باشید
خیلی خیلی عالی بود ، مرسی واقعا ممرسی عزیزم از در اختیار گذاشتن تجربت با جزئبات کامل ، خیلی بهم کمک کرد
سلام عالی بود. تبریک میگم بهتون که راه زندگیتون رو پیدا کردید.معلومه که پرتلاش باهوش وبا پشتکار هستید.براتون بهترینها رو آرزو میکنم.موفق وسربلند باشید.
دوست عزیزم خیلی عالی بود
دلارام عزیز یکی از تاثیر گزارترین تجربه ها ئی که خوندم رو نوشتی.چرا که خودم علاقمندم به فروش ولذت بردم از خدباوری وپشتکارت.موفق باشی
درود بر دلارام عزیز و اسم بسیار بسیار زیباش
عالی بود. خیلی از داستانت لذت بردم. ایشالا شاد، ثروتمند و موفق باشی…
به نام خداوند بخشتده مهربان
با سلام و درود فراوان خدمت تمام دوستان عزیزم و گروه تحقیقاتی عباس منش
خیلی خوشحال هستم که چنین برنامه ریزی انجام شد تا بتونیم اتفاقات خوب زندگیمون را به اشتراک بزاریم تا همه دوستان عزیز استفاده کنند .اما اگر این پروژه مانند قسمت عقل کل حرفه ای تر برنامه ریزی میشد فوق العاده عالی بود .
میخوام یه تجربه از زندگی خودم براتون بنویسم:
اینجانب محمد کریمزاده 27 ساله از شهر شیرازهستم .دوست دارم اول از نحوه اشنای خودم با قانون جذب و اشنای با سایت استاد عباس منش براتون بگم .چند شال پیشکه تازه دوران خدمتم تموم شد بود و مثل بقیه پسرا که بعد از پایان خدمت دنبال راه اندازی کار و شروع زندگی جدید تری هستند منم تصمیم گرفتم برای خودم کاری راه اندازی کنم و ازاونجای که همیشه علاقه زیادی به کامییوتر داشتم و همیشه دوست داشتم تو این زمینه کار کنم. تصمیم گرفتم که کا فی نتی راه اندازی کنم و شروع به کار کنم اون موقع برای راه اندازی کارم نزدیک به 4یا5 میلیون بیشتر پول نداشتم که با این مبلغ یه دفتر کار توی خیابان ملاصدرا گرفتم جای که اجاره هاش بالا بودو بقیه وسایل مغازه که شامل میز و 8 تا سیستم بود به صورت اقساط خریداری کردم وحتا همون 3 یا 4 میلیونم که داشتم پدرم بهم داده بود خلاصه ما شروع به کار کردیم و به ماه دوم نرسید که بخاطر اجاره سنگینی که باید میدادم و قسط سیستم ها ی که داشتم مغازه جمع کردم و نتونستم ادامه بدم .(( دلیل شکستم این بود که تکامل طی نکردم و همه سرمایه که جور کردم با پول قرضی یا وام بود من میتونستم از یه جای پایین تر شروع کنم با تجملات کمتر کارم که راه میفتاد بعد کسب کارم بزرگتر میکردم اما من این قانون چون نمیدونستم رعایت نکردم و موجب شکست من شد ))
واین موضوع ذهنم درگیر کرد که چرا من که نیتم خیر بود وقصد داشتم زندگیم راسر وسامون بدم اینقدر زود شکست خوردم. چندروز بعد از این اتفاق خواهرم بهم گفت که یه فال گیر میشناسم هر که رفته پیشش جواب عالی گرفته براتو هم یه وقت میگیرم که ایندت رو برات پیش بینی کنه ماهم قبول کردیم وبدون حضور ما رفت برامون فالو گرفت .حرفای که فال گیره زده بود برام رکورد کرد و اورد فال گیره تو فالش گفته بود که یک سال اینده 3 تا تصادف میکنی که اتفاق بدی برات رخ نمیده – تو یک سال اینده ماشین میخری- یه رابطه عاطفی با یک فرد اشنا شروع میکنی- و پیش بینی های دیگه ای که کرده بود …. و حرفای این بنده خدا حسابی ذهن منو مشغول کرد و من خیلی نگران تصادفه بودم و مدام بهش فکر میکردم و به یک ماه هم نرسید که من تصادف کردم و حسابی به حرفاش اعتقاد پیدا کردم و طی یکسال من 3 تا تصادف کردم -یه 206 خریدم -رابطه عاطفی شروع شد و همه حرفای که زده بود یکی یکی اتفاق افتاد و همیشه ازخودم میپرسیدم چطور یه فرد معمولی میتونه زندگی بقیه ادما رو بهشون بگه و نزدیک به یکسال این سوال از خودم میپرسیدم و همیشه به خودم میگفتم یه موضوعی هست که این اتفاقات رغم میخوره تا یک روز دوستم بهم گفت یکی از دوستام کتاب های موفقیت مطالعه میکنه واز قانون جذب نتایج خوبی گرفته همون روز من سریع رفتم کتاب خونه وخواستم یه کتاب خوب بهم معرفی کنند که فروشنده کتاب چهار اثر بهم پیشنهاد داد و کتاب چهار اثر فلورانس خریداری کردم بعد از خوندن چند صحفه از کتاب تازه فهمیدم جریان از چه قرار بوده که همه حرفای فال گیره تو زندگی من اتفاق میفتاده و همه این اتفاقات بخاطر توجه زیادی من به حرفای اون فال گیره بوده و اینقدر این کتاب روی من تاثیر گذاشت و نتیجه های خوبی گرفتم که هروز میومدم تو اینترنت در مورد قانون جذب سرچ میزدم تا یک روز رسیدم به فایل حزن استاد عباس منش وهمون فایل باعث شد من با گروه تحقیقاتی عباس منش اشنا بشوم و با دانلود کردن فایل های رایگان سایت و خرید پستی دوره هدف گذاری و اعتماد به نفس تازه فهمیدم ما تا الان چیکاره بودم . و ……………….
به دلیل شکست های پشت سر همی که خورده بودم این دفعه تصمیم گرفتم برای زندگیم یه برنامه قاطعانه بریزم چون قبلش خودم یه ادم ناتوان میدیدم و این باور تو ذهمن من خیلی قوی بود وتو هیچ کاری موفق نشده بودم اما این دفعه بازی برای من تعغییر کرده بود و من دیگه باورهای گذشته خودم قبول نداشتم و فقط و ازاونجای که همیشه دوست داشتم تو زمینه کامپیوتر فعالیت کنم رفتم مدیریت صنعتی و دوره های شبکه را ثبت نام کردم اولین روزی که رفتم سرکلاس 40 نفر بودیم که میخواستیم دوره های میکروسافت را شروع کنیم یادمه وقتی استاد وارد کلاس شد گفت که تک تک خودتون را معرفی کنید وهمه بچه ها خودشون معرفی کردن همه بچه ها یا ارشد داشتن یا در حال گرفتن ارشد بودن تنها کسی که فقط دیپلم ناقص بود من بودم اما من با خودم عهد بسته بودم که تا ته این راه برم و پیشرفت کنم و اینقدر عشق من به این کار زیاد بود که هیچ جوری تسلیم نمیشدم .دوستانی که در زمینه شبکه((میکروسافت و سیسکو )) به طور حرفه ای کار میکنند میدونن که تمام کتاب های این رشته زبان اصلی و بسیار سنگین است وخیلیا تا کتاباشو میبینند وحشت میکنن و ادامه نمیدن .و اتفاق دیگه ای که تو کلاس افتاد استاد بهمون گفت طبق سابقه ای که دارم بین شما 40 نفر فقط یه نفر میتونه یه ادمین حر فه ای بشه و من پیش خودم گفتم اون یه نفر من هستم چون با تمام وجود به این کارعلاقه داشتم و هیچ راهی بجز موفقیت نمیدیدم و یکسال گذشت دوره های ماکروسافت ما تموم شد (( تا اینجا قبل از اشنای با گروه تحقیقاتی عباس منش بود و بعد از کار قبلی که شکست خورده بودم بود )) بعد از دوره ماکروسافت دوره سیسکو بود که بخاطر پیچیده بودنش تعداد افراد کمی در این دوره ها شرکت میکردند بین اون 40 نفر تنها کسی که موفق شده دوره های سیسکو شرکت کنه من بودم و این دوره ها رو با موفقیت پشت سر گذاشتم و و همین طور که کلاس ها را میرفتم تصمیم گرفتم شروع به کار کنم . هدفی برای خودم مشخص کردم که میخوام تو یه شرکت کار کنم که پروژهای بزرگی داره و منم یکی از ادمین های اون شرکت هستم.شروع کردم تمام شرکت های که تو شهرمون هست روی یک کاغذ نوشتم و دقیق 40 تا شرکت شد و ازهمون شرکت اولی تو لیستم شروع کردم به رفتن و انجام دادن مصاحبه چند تا از شرکت ها نیرو نمیخواستن چندتاشون قبول نشدم چندتاشوون که قبول میشدم شرایطی که من میخواستم نداشتن رسیدیم به شرکت 39 اما هنوز بعد از 30 یا 40 روز من کار پیدا نکرده بودم اما ایمان قوی تووجودم داشتم که حتا اگه یه جا خالی تو این دنیا باشه اون جای خالی برای منه یه شرکت دیگه توی لیست من بود که رفتم و مصاحبه دادم و من تو اون شرکت استخدام شدم و شرکت ما روال کارش طوری بود که پروژه های اداری یا شرکت های بزرگ انجام میداد و واولین روزی که میخواستن به من محل کارم معرفی کنند دقیقا جای بود که من تجسمش میکردم . من به این دلیل این نهاد دولتی تجسم میکردم چون ساختار پیشرفته ای رو تو زمینه شبکه داشت و جای خوبی برا ی پیشرفت بود .و جالب اینجا بود که همه بچه ها به من میگفتن امکان نداره تو بتونی سرکار بری چون مدرک تحصیلی نداری اما من باور داشتم بدون مدرک تحصیلی امکان پذیره و تو یه نهاد دولتی شروع به کار کردم جای که همه میدونن حتا اگر مدرک معتبری داشته باشی بازم بهت سخت میگیرن اما من با دیپلم ناقص حساس ترین جای اون اداره کار میکردم وخیلی توکارم موفق بودم حتا پروژ ه ای را من تو اون اداره به تنهای انجام دادم که چند تا از شرکت های معتبری که پشتیبانی اون اداره بودن طی سالهای قبل نتونسته بودن انجام دهند .فقط از وقتی خداوند باور کردم تونستم این همه اتفاق خوب تو زندگیم تجربه کنم
آقای کریم زاده موجب افتخار من است که همشهری ام ، این قدر موفق شده است
سلام خانم شب خیز عزیز خیلی خیلی خوشحال شدم که فهمیدم شما هم شهری من هستید برای من و شهر شیراز افتخاره که شما در این شهر تشریف دارید. از خداوند سپاسگزارم
دوست خوبم محمد کریمزاده سلام
به خدا یا به فال گیر یا به سنگ های شانس و خوش اقبالی فرقی نمی کند به هر چه که باور داشته باشیم همان می شود.
این تغییر هدایت نصیب هر کسی نمی شود مبارکتان باشد.
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
دوست عزیز بسیار از خواندن نظر شما خوشحال شدم و احساس خوبی دارم من هم همشهری شما هستم و حس موفقیت رو نزدیکتر از پیش احساس کردم. کاش میشد شما رو ببینم….
موفق و شاد و پیروز باشد.
سلام اقای صمیمی خوشحال میشم اگه شرایطش پیش بیاد
دمت گرم آقا محمد
پرچمت خیلی بالاست…
نویسندگیت هم خیلی عالیه. از خوندن داستانت لذت بردم.
به امید موفقیتهای بیشتر شما.
آقای کریم زاده عزیز از اشتراک تجربیات انگیزه بخشتون بسیار سپاسگزارم
آقای کریم زاده همکار عزیز به شما افتخار میکنم که اینقدر محکم و استوار هستید دوره های که فرمودید فوق العاده سخت هستن و هر کسی نمیتونه از پسشون بر بیاد تبریک به غیرت و باور شما.
داستان علاقه مند شدن من به ادبیات و اثبات حرف استاد عباس منش
??? ??? ??? ??? ??? ??? ??? ???
دانش آموزی بودم که هیچ علاقه ای به درس انشا نداشتم.
تمام انشاهای مدرسه را مادر عزیزم? برایم می نوشت. همیشه سر امتحان انشا برای من مثل لحظات احتظار بود.
80 درصد زمان امتحان انشا به این می گذشت که از دو موضوعی که دادند در مورد کدامیک بنویسم؟
بعدش هم که تصمیم می گرفتم در مورد کدامیک بنویسم تازه بدبختیم شروع می سد که چی بنویسم؟
همیشه با حسرت به بچه هایی که تو زنگ انشا تا معلم موضوع را می گفت همینطوری تند تند بدون پاک نویس انشا می نوشتند و نمره می گرفتند نگاه می کردم و پیش خودم می گفتم عجب استعدادی دارند!
و همیشه در رنج بودم (قانون = اهرم رنج، جلسه پنجم دوره هدفگذاری)
بله دوستان این اشتباه که آن بچه ها استعداد انشا نوشتن دارند با من بود تا دوران دبیرستان که مجموعه ای از تلویزیون پخش شد به نام «داستان زندگی» یادتونه؟
یادش بخیر آن زمان ها که مثل حالا نبود تو یک روز صدتا فیلم و سریال نشان بدهد یک سریال نشان می داد می رفت تا هفته دیگر و هزار افسوس بود برای کسی که نمی رسید ببینتش آخه آن وقت ها سریال ها تکرار نمی شد.
راست میگی آقای جوان؟ ای بابا کجای کارید 2 شبکه بیشتر نداشتیم. تازه اینترنت هم نبود ای بابا کامپیوتر بود که بخواد اینترنت باشه؟ خخخخخخخه.
وای تصور کنید کسی که مجموعه ای را از دست می داد چه حالی پیدا می کرد بعضی ها را هم می دیدم که برای ندیدنش گریه هم می کردند خود ما هم یه روز یکی از آن ها شدیم.
نقش اول این مجموعه زیبای ژاپنی دختری بود به نام «هانیکو» دیگه کسی نمی گفت مجموعه «داستان زندگی» همه می گفتند مجموعه «هانیکو»
بگذریم ………
ابتدای این مجموعه یه متن زیبایی با صدای مرحوم «عطاء الله کاملی» پخش می شد که این متن بود :
??? ???
«زندگی منشوری است در حرکت دوار
منشوری که پرتو پر شکوه خلقت
با رنگهای بدیع و دلفریبش
آنرا دوشت داشتنی، خیال انگیز و پرشور ساخته است.
این مجموعه دریچه ای است بسوی داستان زندگی …..»
و بعدش هم آهنگ زیبای آن پخش می شد.
??? ???
این متن که هیچ گاه از خاطرم پاک نخواهد شد، شد نقطه عطف زندگی ادبی من.?
آنچنان حرارتی را در قلبم? حس کردم که برای قسمت دوم، قلم به دست آماده بودم تا این متن زیبا را بنویسم.(قانون = اشتیاق، جلسه اول دوره هدفگذاری)
بالاخره هفته بعد نوشتم و آمدم برای مادر گلم به حالت دیکلمه خواندم.
مادر همیشه زرنگم که برق عجیبی را تو چشم های فرزند تنبلش – البته فقط تو درس انشا – مشاهده می کرد یه پیشنهادی داد که الآن می فهمم بهش الهام شده بود و او هم خیلی خوب یاد گرفته بود که به این الهامات توجه کنه.(قانون = الهام، جلسه دهم قانون آفرینش)
به من گفت ببینم می تونی این جملات را یه جوری تغییر بدی و قشنگترشون بکنی.(قانون = ادامه و پشتکار، جلسه اول دوره هدفگذاری)
متوجه شده بود تا تنور داغه باید نان رو چسباند…(جلسات آخر دوره هدفگذاری)
این پیشنهادش مثل یه بمب انگیزه برای من بود.
رفتم و تا فردا یه متن جدید نوشتم که البته خیلی شبیه اولی بود ای کاش یادم مونده بود …
و مادرم?یه جوری منو تشویق کرد که می خواستم بال در بیارم…
دوستان همین حالا یاد مادر ادیسون افتادم …
دیگه از آن روز کار من شده بود تغییر متن های قشنگ و به دنبال آن تشویق های مادرم? که دقیقا «اهرم لذت» من شده بودند.
بعد مادرم? گفت حالا بیا در مورد مجموعه «هانیکو» یک انشا بنویس فدای کلامت مامان جون?.
انگار دنیا را به من داده بودند. رفتم و یه انشای خوب نوشتم.
لذت تشویق های مادرم? منو کشته بود.(قانون = اهرم لذت، جلسه پنجم دوم دوره هدفگذاری)
یادمه اولین انشایی که بعد آن نوشتم همه بچه های کلاس و معلم تعجب کردند و معلم پرسید جوان چه خبر شده انگار معجزه شده ها؟ منم ساده، گفتم نه آقا مجموعه «هانیکو» رویم تاثیر گذاشت و همه بچه ها با یه منظوری دیگه زدند زیر خنده. ها ها ها ها ها …….
البته تاثیری در من نداشت چون این کار آنقدر به برای من لذت بخش شده بود که حاضر نبودم به هیچ عنوان کنارش بزارم.(قانون = ثبات در هماهنگی و زیستن در اهداف، جلسه پنجم دوم دوره هدفگذاری)
دیگه کارم شده بود تغییر جملات. به هر مطلبی بر می خوردم عوضش می کردم اصلا تغییر دادن جملات شده بود هدفم و یه جور بازی لذت بخش.(قانون = اهرم لذت، جلسه پنجم دوم دوره هدفگذاری)
مدت ها بعد وقتی شعر رستم و سهراب را حفظ کردم البته برای نمره 20 کلاسی ادبیات، به فکر این افتادن تا این شعر را تغییر دهم.(قانون = نیروی الهامات، جلسه هفتم دوره هدفگذاری)
یادمه اولین بیتش تو کتابمون این بود : «چو خورشید تابان برآورد پر / سیه زاغ پران فرو برد سر».
و من به این شکل تغییرش دادم : «چو خورشید رخشان بتابید نور / سیه شب همی شد به بالین هور»?.
بعد شعراهایم را نشان معلم ادبیاتمون دادم باز او هم مرا تشویق کرد و گفت تو که طبع خوبی داری بیا خودت شعر بگو و وزن شعر و قافیه را به من یاد داد.(قانون = الهام، جلسه دهم قانون آفرینش)
و اینطور شد که یه پسر بدون استعداد در نوشتن انشا این شد که هم شعر بگه و هم نثر ادبی بنویسه….
نکته اساسی :
1 – استاد در دوره بسیار ارزشمند «عزت نفس» – که زندگی مرا احیا کرد – می فرماید :
چیزی به نام استعداد نداریم و انسان می تواند همه چیز را با تکرار و تمرین به دست آورد و «دیوید بلین» را مثال می زند که چگونه توانست با تکرار و تمرین برای 17 دقیقه زیر آب نفس خود را حبس کند.
2 – واقعا به هر موفقیتی رسیده ایم ردپای قوانین را در آن می بینیم.
ممارست یعنی تکرار و تمرین = رسیدن به مهارت.
و من هم چگونه توانستم با تکرار و تمرین و استفاده از اهرم رنج و لذت و استفاده ناخودآگاه از قوانین به این مهارت برسم.
همه می توانند.
همه …
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
آقای جوان اشتیاق شما به گوش دادن با دقت به صحبت های استاد شایسته تحسین و تمجید فراوان است ، تبریک مرا پذیرا باشید
راستش را بخواهید وقتی می نویسم از خدا می خواهم او بگوید تا بنویسم به قول استاد عباس منش عزیز یک حس درونی صحبت می کندوقتی نوشته هایم تمام می شود خودم بارها و بارها آن را می خوانم بعضی اوقات این قدر این حس تند تند کلمات را می گوید که خودم هم از نوشتن جا می مانم ، بعد از پایان هر مطلب وقتی خودم نوشته هایم را می خوانم اشک شوق می ریزم ، خیلی برای خودم هم جالب است انگار قبلا این کلمات را اصلا نشنیده بودم
این احساس نشانه ی پررنگ خداست
پس خدایا
می خوام که بی مقدمه بگم دوای درد می
قسم به اسم پاک تو گرمی دست سردمی
می خوام بگم که از زمین ، هدف تو آسمون می
یه نور برای زندگی ، یه رگ برای خونمی
نداره این مطلب دل ،به جز جهت به سوی تو
زبون من معادلش ، مساوی گفتگوی تو
ساکت همنوای من ، منو با گریه هام ببین
درد تو پنهونه همه ، چه قدر غریبی رو زمین
غریبه هر جا که باشم یه دستی بالا سرمی
جهت به زندگیم میدی ، اشک چشای ترمی
آره می خوام داد بکشم ، عکستو آزاد بکشم
بمیرم از ندیدنات ، تو سینه فریاد بکشم
بارون زندگی من فقط خدا فقط خدا
معنی عاشقی من فقط خدا فقط خدا
واقعا هذا من فضل ربی ، همه از پروردگار من است ، بی منت می بخشد ، بی توقع عطا می نماید ، او خدای وهاب من است او عزیزترین رازق من است ، او ظرفی را پر می کند از عشقش که گنجایش خود را افزایش دهد ، به دور از وابستگی و آزاد و رها و بی تعلق ،
او خدای مهربان من و شما و همگی ماست
خانم شب خیز عزیز سلام و سپاس
بنده همیشه تو زندگی مثل یه تانک حرکت می کنم تا هیچ چیزی نتواند جلوی مرا بگیر ولی بعضی ها عشق سرعت هستند و مثل هواپیما حرکت می کنند و با برخورد به یک پرنده سرنگون می شوند.
برای همین است خیلی از محصولات استاد را به کرم ایشان دارم ولی جلوی هوس و شتاب خودم را برای شنیدن آن ها بدون عمل می گیرم.
مثلا محصول عزت نفس استاد را بالغ بر 30 بار یا بیشتر گوش داده ام که دیگه حسابش از دستم در رفته ولی همین دیروز یک جمله از استاد شنیدم که تعجب کردم چرا تا به حال نشنیده بودم و با اینکه تمام مطالب این محصول را تقریبا از حفظ شدم ولی هر بار که گوش می دهم یک نکته جدید به ذهنم می رسد.
جالب اینجاست که خود استاد هم همین جمله را گفتند که با شنیدن محصولات خودشان نکات جدیدی به ذهنشان می رسد.
به نظر بنده باید آموزه های استاد را مثل یک بذر در وجودمان کاشته و بارور کنیم و تا ثمره دادن از آن محافظت نماییم.
———————
و اما در مورد شعر گفتن امروز به یک نکته جالب در محصول تند خوانی استاد رسیدم.
بعضی وقت ها آگاهانه و بعضی وقت ها هم غیر ارادی وقتی یک حس خاصی بر من غالب می شود می روم تو یک خلسه و یک حالتی مثل نه خواب و نه بیدار که امروز فهمیدم همان فرکانس آلفا است و آنوقت است که مطالب خودشان می آیند و بعضی وقت ها هم می فهمم که این مطالب کار من نیست بلکه بنده واسطه ای بیش نبوده ام. الحمدلله …
بنده به نوبه خودم از مناجات های بی نظیر شما خیلی بهره برده ام و پیشنهاد می کنم به فکر چاپ یک مناجات نامه باشید.
اگر بگویم خانم شب خیز انرژی بخش این سایت است اغراق نکرده ام …
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
آقای جوان برادر و دوست گرامی سلام ، عرض ادب و احترام
شما که خود از سبقت گیرندگان هستید به عمل صالح و ایمان خالص دست یافته اید سپاس فراوان برادر ارجمندم
واااای خانم شبخیز گرامی عالی بود… بار اول که خوندم فقط داشتم وزن و قافیه هاشو پیدا میکردم… باو دوم که خوندم تازه فهمیدم چه طوری بخونم… بار سوم که خوندم این گفتگوی زیبای بین شما و خداوند احساس خیلی خوبی بهم داد… بار چهارم که خوندم خودمو گذاشتم جای شما و خوندم و اشک تو چشام حلقه زد… شما فوق العاده اید… لطفا و لطفا و لطفا از این گفتگوهای درونیتان با خداوند برای ما بیشتر بنویسید. بسیار سپاسگزارم…
آقای صمیمی قلب پاک شما شایسته تحسین است ، فقط عذرخواهی می کنم این قسمت شعر را از یک کلیپ گرفته بودم یعنی شعر از یکی از شعرا بود که نامش رو نمی دونم ، باید ذکر می کردم که شعر را خودم نگفتم عذرخواهی می کنم
خانم شبخیز همین که این شعر را برای ما نوشتید یعنی به آن تعلق خاطر داشتید و خاطر شما برای دوستانتان عزیز… ولی خیلی مشتاقم از گفتگوی شما و خداوند بزرگ چیزی بخوانم…
خانم شبخیز خواهر ارزشمندم سپاسگزارم. حالا قضیه را بهتر متوجه شدم… پس در تمام این مدت ناظر سخنان شما و خداوندتان بودم… خدای من سپاسگزارم برای نعمتی که هم اکنون ارزشش را بیشتر فهمیدم… شما بی نظیرید…
آقای صمیمی برادر ارجمندم در بعضی از کامنت هایی که برای دوستان پاسخ می دهم یا سایر مسابقات سایت یا برخی از جواب های بخش عقل کل یا دیدگاهای برگزیده مثلا همان جوابی که به خود شما برای اولین بار در پاسخ به سوالتان در بخش عقل دادم یادتان هست ؟؟؟
خوب صدر صد همه از فضل و لطف خدا هست وبس ،
آقای صمیمی دوست عزیز درک و درایت شما همیشه بی نظیر است سپاسگزارم برادر بزرگوارم و ممنون بابت این همه لطف و محبت شما همواره دعاگوی شما هستم
به نام خدا
سلام آقا جوان
کامنت شما منو برد در یک خاطره
زمانی ۴سال پیش در اینستا میچرخیدم یک نقاشی خیلی خیلی خوشگل دیدم
یه حسی درونم گفت تو میتونی بکشیش
و منم باور کردم این حس رو
شروع کردم نقاشی کشیدن
و اصلا هیچ جوره تو کتم نمیرفت که از اشیاء شروع کنم
چون تصویری که دیدم یک چشم سه بعدی زیبا بود
تا حالا کلاس نقاشی نرفته بودم
حتی نمیدونستم ابزار نقاشی چی هست
دخترخالم رشتش معماری بود
چند تا مدادB ازش گرفتم
و شروع کردم
همه برای من میخندیدن
اما من بیشتر مصمم میشدم
بهم میگفتن اینجوری کاغذ حروم میکنی فقط!
بعد از تقریبا یک سال من تونستم از چشم به چهره برسم
و خیلی زیبا میشد
همونایی مسخرم کردن حالا تشویقم میکردن?
خداروشکر
این کار اعتمادبنفس منو خیلی برد بالا و فهمیدم مصمم باشم هر کاری میتونم انجام بدم
اعتماد به حس درونیت همون خدا خیلی خوبه
همیشه میگه چکار کنی
اون میدونه همه چیز رو از پنهان و آشکار آگاه هست
اون محافظ بندش هست ..در هر لحظه در حال هدایت ما هست
و وظیفه ما بندگی هست
ایمان و اعتمادمون رو نشون بدیم
طبق قوانین جوابشو میگیریم
مثل شما و من
استاد و همه بچهای سایت که تا اینجا پیش رفتن
و به قول استاد ما که هنوز خیلی راه داریم…
همیشه در حال رشد بودن حس خوبی داره. تجربه های جدید?
آدم های جدید?
حل مسیله های بزرگتر و بیشتر و لذت حل این مسائل و بزرگ و بزرگتر شدن?
خدارووو سپاس گزارم
خدایا مرسی همیشه هادی همه ما هستی
در پناه الله یکتا شاد باشی
شما بسیار معصوم و خوش ایمان هستید خواهر گرامی
چقدر خوشبختین که همه خانواده عباسمنشی هستید…
بنده به پاکی ایمان شما غبطه می خورم
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
درود و عرض ادب.
جناب جوان لذت بردم ، فقط یک داستان واقعی با صداقت کامل گفته شود بر دل خواهد نشست. پیروز و سربلند باشید.
تا درودی دیگر بدرود
قربان دل نازنینتان دوست عزیز
هر چی آرزوی خوبه مال تو…
جناب جوان عزیز سلام من تازه با دوست خوبی مثل شما آشنا شدم و خیلی هم خوشحالم که این اتفاق افتاد، قبل از رسیدن به این نوشته شما میدیدم که چقدر جملات و کلمات رو کامل و درست کنار هم گذاشته و غلط املایی هم ندارید بعد فهمیدم که شما طراح سایت و معلم هستید (البته اگه درست فهمیده باشم )گفتم بخاطر همین متن های شما درست است ولی الان فهمیدم که داستان از جای دیگه ای آب میخوره و بر میگرده به داستان زندگی و تشویق های مادر باهوش شما از این آشنایی بازهم میگم خوشحالم من.
جناب نسبی سلام
از ابراز لطف شما بسیار خرسند و سپاسگزارم دوست عزیز و زیبا بینم
منتظر موفقیت های بسیار زیبایت هستیم
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
آقای جوان استاد عزیزم بسیار سپاسگزارم که این قدر سریع داستان موفقیت خود را در زمینه ادبیات بیان کردید. واقعا که داستان شما نمونه کامل و عملی این موضوع است که چیزی به نام استعداد میتواند وجود نداشته باشد، برای کسانی که آن را باور دارند. نکته قابل توجه برای من در داستان زیبای شما نقش مادر عزیزتان بود که به شما شور و اشتیاق فراوان برای کسب این استعداد دو وجودتان داشت و من به این نتیجه رسیدم حالا که نیازی با تشویق کسی از بیرون برای ایجاد انگیزه در بدست آوردن توانایی خاصی ندارم و میتوانم خودم مشوق خود باشم، پی چه عالیست که این کار را انجام دهم، در هر موضوعی که میخواهم در وجودم داشته باشم. بسیار زیاد از توجه و تلاش شما جهت هدایت بیشتر دوستان سپاسگزارم و آرزوی موفقیت روز افزون شما را از خداوند بزرگ خواستارم…
جناب صمیمی مرا یاد سخن استاد تو دوره عزت نفس انداختید که فرمود : “منِ عباس منش برای انجام کارهام نیازی به تایید هیچ کسی ندارم”
در هر موضوع شما می توانید مرتفع ترین قله آن را فتح کنید و هیچ نیازی به خارج از خودتان ندارید. مطمئن باشید …
دعاگوی همه دوستان هستم …
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
با سلام خدمت همه دوستان عزیزی که در این کهکشان بی انتها به مانند ماه و ستاره پر فروغ و تابنده هستید و سلام به استاد بلندمرتبه و جلیل القدر که به مثال خورشید ، چراغی فروزان و روشنگر و هدایتگر آفرینش همانند رسولان می باشید. احسنت و تبارک الله به شما خوبان که باعث افتخار آدمیت در این منزل گه خاکی هستید که از ناسور به عالم لاهوت در حال اوج گرفتن و پرواز هستید.
فی الواقع خود خدا هم به داشتن چنین آفریده هایی خشنود گشته و افتخار تمام اهل زمین و آسمان را متوجه این موضوع می کند که : تماشا کنید بنده هایم را و به شکرانه حضور در این بزم شادی و سرور و همبستگی ، من از هر موقعیتی به ایشان نزدیکتر و نزدیکتر شده ام. پس من هم آنها را اجابت کرده و از هر چه در نهان و غیب است بر ایشان ارزانی میدارم.. خدایا صد هزار مرتبه شکرت…
چه احساس شعف و شادی با خواندن نوشته های زرین شما نصیب انسان میگردد وقتی که به گذشته ات می نگری و در فکر آنی که ” این حوادث و اتفاقات رویایی بیش نبوده و چه ساده و راحت به آنها رسیده ای!! ”
بنده نعمتی فر هستم 42 ساله و شغلم کارمندی می باشد.از قدیم وقتی با مجله موفقیت آشنا شدم انگار نیمه گمشده ام را پیدا کردم و به واسطه تعلق خاطر و وابستگی که به مقوله موفقیت پیدا کردم بودم ، در این راه قدم گذاشته و مسیر را تا به امروز طی کردم.
من اولین بار با sms با استاد آشنا شدم در سال 88 . روزی که استاد یک کلاس یکروزه ثروت در معرض عموم گذاشته بود و مبلغ آن 10 هزار تومان بود.خیلی جالب بود چند تا کارت بانکی داشتم که روی هم رفته توانستم هفت هزار تومان جور کنم. مانده بودم که خدایا بقیه اش را چجوری جور کنم و دو دل شدم که آیا به کلاس بروم یا خیر. در این گیر و دار بودم که کیف پولم را گشتم و یک 2 هزار تومانی پیدا کردم.خیلی خوشحال شدم.گفتم خدایا 1000 تومان بقیه اش را که مانده دیگه چطوری جور کنم.. در مانده شده بودم و مسافتی هم برگشته بودم که بروم خانه که گفتم یکبار دیگر کیف پولم را نگاه بیندازم. باورتان نمیشود وقتی آن را دقیقتر گشتم یک هزار تومانی در قسمتی که سالها پیش آن را قایم کرده بودم ناگهان خودش را به من نشان داد.خدایا….. و این جوری بود که بنده با استاد گلم آشنا شدم.
از همان روز اول یک دلبستگی در من ایجاد شد و با اینکه بنده کلاسهای اساتید دیگر را هم رفته بودم اما صحبتهای ایشان که حاکی از سادگی و بی ریایی بود را پذیرفتم و به دل من نشست و چون خودم هم اینطوری بودم در مدار ایشان قرار گرفتم و….
و اما با استفاده از آموزه های استاد گرامی و به فضل خدا بنده به یک سری از موفقیت هایی در زندگی نایل شدم که به طور خلاصه آنها را باز گو می کنم:
–با استفاده از CD هدفگذاری در هدف گذاری و نوشتن اهداف بسیار تبحر یافته به طوری که اهدافم را تا 5 سال آینده دقیق و شفاف یادداشت کرده ام و مدام در حال پیگیری آنها هستم و راههای رسیدن به آنها و چگونگی دور نمای هدف را بررسی کرده و البته تا حدود زیادی به آنها رسیده ام.
–با استفاده از CD اعتماد به نفس ، اعتماد به نفسم بالا رفته و قانون درخواست را به نحو احسن اجرا می کنم در حالیکه بنده چون آدم کم حرفی هستم قبلا نه می توانستم اظهار وجود کنم و یا مطلبی را بازگو کنم.
–با استفاده از کلاسهای قانون آفرینش بنده ترفیع درجه گرفتم و آن طور که هدفگذاری کرده بودم در قسمت خودم به سمت ریاست برگزیده شدم و بعد از آن بود که در قسمتهای دیگر سازمان مان به عنوان کارشناس و بازرس انتخاب و در حال انجام وظیفه هستم.
–همچنین با استفاده از این قانون در مورد اهداف دیگر زندگی ام مثلا خرید ماشین با توجه به تمرکزی که روی هدف میگذارم در کمتر از یک هفته اتومبیل دلخواهم را پیدا کرده و خریداری می کنم.
–در بحث سلامتی هم به لطف و کرم خدا تا به حال بیماری سخت و شدیدی نصیبم نشده به جز چند بار سرماخوردگی خفیف که آن هم دارم روی باورهای خراب کار می کنم.دفتر چه بیمه من چند سالی بود که تعویض نشده بود!
–در مورد خانواده هم بنده به لطف خدا خانواده ای شاد و سالم دارم که سپاسگذار خداوند خواهم بود و فرزندانی با هوش بالا و افتخار آفرین.
–آرامش بنده بعد از آشنایی با استاد و خو گرفتن بیشتر با ایشان بسیار بسیار بالا رفته و نزدیکی بیشتر من با خالق خود و درخواست های بیشتر از خدای وهاب.
–خواندن و درک بهتر قران و انجام دقیق فرایض در حالیکه قبلا با باورهای غلط دینی در یک فاز و مدار دیگری بودم.
–احساس شایستگی و لیاقت که در سالیلان قبل بسیار کم سو و کم فروغ بود.
–تمام موارد بالا با استفاده از قانون آفرینش و فایلهای رایگان استاد بدست آمده است.
–در بحث مالی و روانشناسی ثروت روی CD سوم بودم که یک کار آزاد به من پیشنهاد شد .از آنجایی که در این چند ساله دنبال شغل آزاد بودم تا کارمندی را رها کنم با توجه به ترس شدیدی که داشتم ولی با این حال اقدام کردم و یک مغازه اجاره و مشغول فروشندگی در حوزه پوشاک شدم.( معمولا اکثر کارمندها از تغییر و از اینکه از محیط امن شان خارج شوند واهمه و ترس دارند) ولی بنده در حالیکه ترس و از آن طرف ایمان داشتم شروع بکار کردم.
–در حوزه فروشندگی تجربه گرانبهایی بدست آوردم و دیگر آن ترس اولیه در وجودم نیست.
–در بحث اعتماد بنفس و عزت نفس بنده در محل کارم در حال برگزاری کلاسهای موفقیت فردی با همکاری اساتید روانشناسی هستم و اینکه بتوانیم محیط کارمندان را عاری از تنش و استرس بکنیم و شادی و ثروت را نصیبشان نماییم.
–یکی از آرزوهای من ایجاد شرکت در حوزه خلاقیت و موفقیت بود که در حال پیگیری آن هستم و به حول قوه اللهی در تحقق آن هستم.
–با توجه به روانشناسی ثروت سرمایه گذاری در پروژه های مالی از قبیل سهام و…را شروع کرده ام در حالیکه قبلا ارتباطی با آنها نداشته و از نظر مالی در باورهای فقیرانه خود فرو رفته بودم. البته هنوز در حوزه موفقیت مالی و ثروت باگ هایی دارم که در صدد رفع آنها هستم.
–دارآمد بیشتر و ترفیع از مهمترین اهدافم بود که بعد از کلاسهای قانون آفرینش به آن دست پیدا کردم و انشاءااله در آینده ای نزدیک از کار کارمندی استعفا خواهم داد.
–در حال حاضر کاری را که دوست دارم به عنوان شغل دوم انتخاب کرده و عصرها به دنبال آن هستم تا به مرور پیش بروم.
-در حوزه روابط نیز علاوه بر دوستان گلم در سایت وزین عباس منش دوستانی محدود اما تاثیر گذار و هم مدار خودم در بیرون دارم که فقط با آنها معاشرت میکنم و در محیط کارم نیز از افراد منفی نگر مدام در حال فاصله گرفتن هستم.
این را اضافه کنم که تغییر باورهای من زمان برد و از سال 93 به این ور بود که به طور اساسی اقدام به تغییر کردم و نتایج از آن به بعد پدیدار گشت.
این ها نمونه هایی از موفقیت اینجانب بود که بعد از آشنایی با استاد عزیزم نصیب بنده گردید و این راه همچنان باقیست.
در پایان برای تمامی دوستان عزیزم شادی ، آرامش ، سعادت ، ثروت و موفقیت را از خداوند متعال خواستارم. ارادتمند شما عبدالرضا نعمتی فر شهریور 95
دوست خوبم عبدالرضا نعمتی فر سلام و سپاس
کجایید آقای نعمتی فر زودتر از این ها منتظرتان بودیم.
ماشاء الله به این همه صلابت و استواری. روند موفقیتتان بسیار مستدل، منظم و با شکوه بود. لذت بردیم.
خوش به سعادتتان که استاد را زیارت کرده اید.
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
با سلام و ادب و احترام خدمت علی آقای گل. سپاسگزارم از اظهار لطفتان. با بودن دوستان گلی مانند شما در این جمع آدم احساس سرافرازی می کنه وقتی میبینم هر یک از دوستان قله های موفقیت را یکی پس از دیگری فتح می کنند.آقا.. واقعا سعادتی بود که بنده استاد را چند بار زیارت کردم چون واقعا آنقدر انرژی استاد بالا و مثبته ، آدم دلش نمیاید از کنارش تکان بخوره..بهر حال انشاءالله قسمت همه بشه که دوباره استاد رو زیارت کنند. موفق باشید.
با سلام خدمت آقای نعمتی فر
دوست عزیز خوشحالم که یکی از دوستان قدیمی را در اینجا می بینم.
به خاطر موفقیتهایتان به شما تبریک می گویم .
شاد و پیروز باشید.
با سلام خدمت ساناز خانم.بنده هم بسیار خوشحال شدم که در این مسیر با دوستان بی نظیری مثل شما هم گام شده ام.پایدار و برقرار باشید.
سلام آقای نعمتی فر، بهتون تبریک میگم که دستاوردهای خوبی کسب کردین. ایشالا هر روز موفقیتهای بیشتری رو در همه ی حوزه های زندگی تون تجربه کنین.
سپاسگزارم جناب آقای علوی.بهترین ها را از خداوند متعال برای شما آرزو دارم.شاد و موفق باشید.
آفرین بر شما جناب نعمتی فر عزیز
به امید حضور در مکتب الهی حضرتعالی
یاحق
سپاسگزارم جناب آقای بابایی.بنده شاگرد مکتب عشق عباس منش و دیگر دوستان هستم. در پناه حق باشید.
سلام آقای نعمتی فر افرین به اراده و پشتکار شما ، خیلی لذت بردم و بهتون تبریک میگم
سپاسگذارم. انشاءالله پایدار و سرفراز باشید. موفقیت همین نزدیکی هست…
سلام آقای نعمتی
تشکر از متنتون عالی بود متشکر که تاثیرات هر دوره را نوشتید تشکر که تغییراتی خود را نوشتید بسیار خوب بودندو با انگیزه در تمام مراحل زندگی خود همیشه پایدارو عای باشید.
با سلام خدمت شما دوست عزیز. سپاسگزارم از کامنتتون و احترام متقابل خدمت شما که پله های موفقیت را هر روز در حال طی کردن هستید و تشکر از بابت حضور فعالتان در سایت که انگیزه بخش تمامی دوستان هستید. من این چند وقت که نظرات شما را رصد میکردم بسیار بسیار فوق العاده بود. همیشه شاد و موفق باشید.
آقا عبدالرضای عزیز
وقتی داشتم متن شما رو می خوندم به این فکر کردم که شاید برای خیلی از کسایی که کار کارمندی می کنند شاید این سوال زیاد پیش اومده که باز قوانین در مورد ما هم جواب می دهد که موفقیت های شما ، باز نشان از استواری قوانین در هر حوزه ای می دهد. با آرزوی بهترین ها ، در پناه الله یکتا، شاد و پیروز باشید.
یکی از شماها
محمدحسین
سپاسگزارم از لطفتان. اگر هر آنچه را که آدمی بخواهد میتواند فقط یک همت بلند میخواهد و اینکه ترسها را کنار بگذاریم و حرکت کنیم.
انشاءالله همیشه شادو موفق باشید.
آقای علیرضا واقعا از پیشرفتاتون لذت بردم. پشتکارتون عالی بوده
سپاسگزارم.به امید روزهای بهتر برای شما و دوستان گلم.