«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش - صفحه 16
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2016/08/عکس-سایت-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-08-21 12:20:202020-08-22 21:46:45«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منششاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عباسمنش گرامی و همه ی دوستان همفکرم
امیر 39 ساله هستم و دیپلمه.این مطلب را مینویسم.چون موضوع را مفید برای خودم و دیگران میبینم.بیش از 2 سال است که با استاد عباسمنش و گروه تحقیقاتی ایشان از طریق سرچ کردن موفقیت در گوگل آشنا شدم و از محصولات روانشناسی ثروت 1 و 2 و قانون آفرینش،کتابهای الکترونیکی،فایل های رایگان و…بهره بردم.من آدم مشکل پسندی هستم و هر کسی هر جنس و کالایی را راحت نمیتواند به من بفروشد.مثلا برای خرید لباس که میروم وارد مغازه های متعددی میشوم و تعریف و تمجید فروشنده از کالا چندان به گوش من نمیرود و در بیشتر مواقع خودم سبک سنگین کرده و خرید میکنم.گاهی ممکن است یک خرید ساده چند روز طول بکشد.مثال دیگر گوشی آیفون 5s ام است که قبل از خریدش چند ماه کسب اطلاعات کردم.حالا که بیش از یکسال گذشته هنوز ازش راضیم.حالا چی شد که محصولات روانشاسی ثروت و … را با قیمت های نامتعارف تهیه کردم؟آنهم در حالی که پول کافی نداشتم و از اینور اونور جور کردم.بسیار تحقیق کردم و آگاهانه وارد گود شدم.از محصولات و سمینارهای اساتید دیگری نیز در این حوزه استفاده کرده بودم تا چرخه ی تکاملی ام را طی کردم و به استاد عباسمنش رسیدم و ایشان را واقعا متفاوت و متمایز دیدم.چرا که همه ی جنبه های زندگی را هدف قرار داده بود.آنهم به زبان خودمانی.زندگی من به دو دوره تقسیم میشود:1-دوره قبل از عباسمنش 2-دوره بعد از عباسمنش(منظورم زمانی است که از محصولات وی استفاده کردم).دوره قبل از عباسمنش دوره سختی بود.چه از نظر کارهای جسمانی و چه از نظر فکری.دو بار در کنکور رد شده بودم.کارهای متعددی انجام دادم که از آنها خوشم نمی آمد.مانند:خیاطی،نجاری،تعمیرات موبایل،کارهای ساختمانی و غیره. 14 سال با همسری زندگی میکردم که با او تفاهم نداشتم و تحمل میکردم.بین من و پدر و مادرم جروبحث های شدید در میگرفت.دور و برم آدم های زهوار دررفته زیادی میدیدم که دائما از گرانی،درگیری،تصادفات،بیماری و…حرف میزدند.دوستانم اکثرا حاضر نبودند 10 هزار تومان برای خرید کتاب یا شرکت در سمیناری برای بهتر شدن زندگیشان هزینه کنند و دائما دنبال چیز مفت یا ارزان بودند.مانند:ویندوز و آنتی ویروس غیر ارجینال و کرک شده و کپی کردن.فکر میکردم تا میتوانم باید رضایت اطرافیان را جلب کنم.درآمدم متغیر بود و کم و زیاد میشد وگاهی به صفر میرسید و بیکار میشدم.پول هر چه می آمد خرج میشد و دوباره بدهکاری از راه میرسید.همیشه نگران بیکاری بودم.مستاجر هم بودم.خلاصه نگرانی های زیادی داشتم.من خیلی فکر میکردم که چرا اوضاع زندگی ام این قدر سخت است و تغییر نمیکند.به آیه ای از قرآن برخوردم با این مضمون که خداوند سرنوشت هیچ قوم و ملتی را تغییر نمیدهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است را تغییر دهند.معنی قسمت آخر این آیه را از هر کسی پرسیدم جواب قانع کننده ای به من نداد.این موضوع برایم علامت سوال شد که آن چیست که در خود افراد است و اگر آنرا تغییر دهند زندگیشان و سرنوشتشان تغییر میکند.در پی یافتن جواب این سوال به سایت ها و آدم ها و کتاب های متعددی مراجعه کردم.جواب پیش عباسمنش بود:فرکانس.در دوره بعد از عباسمنش امیدواریهای زیادی پیدا کردم و بخش هایی از زندگیم دچار تغییر و تحول بزرگی شد.مانند جدا شدن از همسر اولم و ازدواج با دختری جوان،زیبا روی و خوش صدا که شرح بیشتر آن را ذکر خواهم کرد ولی در بخش مالی و کسب درآمد بالا توفیق چندانی نداشتم.البته فکر میکنم نیاز به جدیت بیشتری در انجام تمرینات دارم.قبلا گفتم که از زندگی با همسر اولم ناراضی بودم و به دنبال راه فرار میگشتم.دو تا بچه یک دختر و یک پسر داشتم.بچه هایم را خیلی دوست دارم.وجود آنها باعث میشد مادرشان را تحمل کنم،ولی تا کی؟دعوا،درگیری،فحش،ناسزا،قهر کردن و ترک خانه باید یک روزی تمام میشد.شاید بیش از 20 بار در طول 14 سال قهر کرده و با بچه ها به خانه مادرش رفته بود.دیگر بریده بودم.در غیاب او یکبار زنی را صیغه کرده و به خانه آوردم.پاییز 1394 بود که دوباره قهر کرد و رفت.جمله ی 3 کلمه ای طلاق دادن را یاد گرفتم و به خانه پدر زنم رفتم و در حضور 2 نفر دیگر خودم جمله را به زبان آوردم و بهش گفتم دیگر زن من نیستی.مهریه را هم قبلا بیشترش را داده بودم.پس از آن به چند نفر از نزدیکانم گفتم که من در پی ازدواج مجدد هستم و اگر مورد خوبی سراغ داشتید به من خبر دهید.و اما تمرینات:عکس دختر جوان زیبایی را از اینترنت دانلود کردم و روی کاغذ گلاسه 15*10 چاپ کردم تا حس و حال خوبی منتقل کند.چون همیشه در خانه تنها بودم عکس دختره را جلوی چشمم میگذاشتم و تصور میکردم همسرم است.شبها قبل از خواب باهاش حرف میزدم!مثلا میگفتم:چرا هنوز بیداری؟بگیر بخواب نازنینم.روی کاغذی هم نوشتم:ای خدای مهربان من زنی میخوام 25 ساله،زیبا،شوهردوست،با صدای زیبا،کدبانو و…از تو متشکرم.یک تسبیح چوبی هم خریدم که آن هم حس خوبی به آدم میداد.در طول روز و بخصوص صبح زود و حتی قبل از نماز صبح بیدار میشدم و با تسبیح شروع به شمردن مواهب زندگی ام میکردم و بابت هر کدام از خدا سپاسگزاری میکردم:بابت لپ تاپم،گوشیم،چاپگرم،خانه ی گرمم،بچه های سالمم و حتی از خوبی های زن اولم و خانواده اش.حدود 3 ماه بعد نزدیکای نوروز 1395 گوشیم زنگ خورد و دوستم عباس آقا که 12 سال از من بزرگتر بود و روزگاری در کارگاه نجاری برایش کار میکردم،پشت خط بود.گفت:یک دختر برات پیدا کردم.خوشحال شدم و گفتم:دمت گرم.کیه؟کجاست؟چند سالشه؟پدر و مادرش کیه؟عباس آقا خیلی توضیح نداد.گفتم:یک قرار خواستگاری بزار بریم ببینیم طرف رو.چند روزی گذشت.من دوباره تماس گرفتم و گفتم پس چی شد؟عباس آقا مکثی کرد و گفت:اونی که میگفتم دختر خودمه و 19 سالشه.مو به تنم سیخ شد.فکر کردم شوخی میکنه و منو سر کار گذاشته.ولی خیلی زود جدی بودن قضیه معلوم شد و به خانه اش رفتم و خیلی ساده بدون هیاهوهای مرسوم دختره رو دیدم و باهاش صحبت کردم و موافقت خودش رو اعلام کرد.عباس آقا خودش به زبان فارسی عقد محرمیت را برای 3 روز خواند تا با هم بیشتر آشنا شویم.دو هفته بعد در روز هفتم فروردین 1395 عقد دائمی بسته شد و بسیار کم هزینه به خانه ام آمد.خدا را بسیار سپاس گفتم.نتیجه گرفتم که انرژیهای مشابه به سوی هم میروند.من فرکانسی فرستاده بودم و کائنات جواب آن را وارد زندگیم کرد.جالب است بدانید عکسهای دیگری نیز روی کاغذ گلاسه چاپ کرده بودم و دائما آنها را نگاه میکردم.مانند:ماشین مرسدس بنز E کلاس 2014 و در خیابان هر روز حداقل یک ماشین مرسدس بنز مدل بالا میدیدم.به این نکته توجه داشته باشید که تعداد مرسدس بنز در مقایسه با پراید و دیگر ماشین ها بسیار بسیار کمتر است و دیدن هر روزه ی آن آنهم مدل S500 که بیش از دو میلیارد تومان قیمت دارد نشانه ی وارد شدن در مدار آن است.و اما دیگر تمرینها و دستاوردها:یک عدد هندزفری بلوتوث باکیفیت از برند پلنترونیکس(voyager edge)به قیمت 380 هزار تومان تهیه کردم.چون میخواستم فایل صوتی زیاد گوش کنم و برای تغییر باورها خودم را بمباران کنم.همه جا هندزفری توی گوشم بود:در صف نانوایی،در خیابان،سوار موتورسیکلت،توی پارک،قبل از خواب،حتی گاهی در مجلس روضه هم اگر امکان می داشت من فایل گوش میکردم!.به تدریج از جلسات به اصطلاح ختم قرآن و غیره فاصله گرفتم که در آن افراد داغون به دنبال تبادل بدبختی هایشان هستند نه کسب بهره مفید برای زندگیشان.روز به روز در آن جمع ها کمتر شرکت کردم و برای عدم حضورم بهانه می آوردم.الان تقریبا دیگر به من زنگ نمیزنند.در داخل گوشیم بیش از 500 شماره تلفن داشتم.شده بودم بانک اطلاعاتی مرجع برای افراد.دیدم این چه کاری است که میکنم؟داشتن شماره تلفن و ارتباط با یک شخص دانا بهتر از 100 شماره افراد نادان است.شروع کردم به پاکسازی دفترچه تلفن.بعضی را هم در لیست سیاه قرار دادم.یکی از رفقا بارها زنگ زده و تماس برقرار نشده بود و ناراحت گشته بود.ولی دیگر برایم مهم نیست.روی باور لیاقت،باور فراوانی و بخشش کار کردم.جملات تاکیدی از در و دیوار خانه ام آویزان است:
من سزاوار بهترینهایم.
به لطف الهی هر روز بر ثروت و دولتم افزوده میشود.
روز به روز زندگی من بهتر و بهتر میشود.
زندگی من لبریز از نعمت های بیکران خداوندی است.
هر لحظه بخاطر داشته هایم سپاسگزار خداوند هستم.
هر چه بیشتر می بخشم بیشتر می ستانم.
یک سالی میشود که کار فیزیکی به شکل سابق مثل کارهای ساختمانی انجام نداده ام.ولی مخارج زندگی ام از جاهایی مثل معامله زمین به همراه برادرم و یه کم ارث پدری و غیره تامین شده است.الان به کسی بدهکار نیستم.یه خورده هم طلبکارم.پول میاد به زندگیم.هنوز زیاد نیست ولی منتظرم مثل سیل بیاد،امیدوارم.هم اکنون با همسر جدیدم در خانه خودم زندگی میکنم.البته قبلا خانه داشتیم ولی به دلایلی سالها دست مستاجر بود.در ضمن دو تا مستاجر هم دارم و اجاره بگیر شدم.نگرانی هایم در زندگی کمتر شده.فایلهای 6 و 7 قانون آفرینش از این نظر به من کمک کرد.توقع من از نظر مالی خیلی بیشتر از اینهاست.در مورد سلامتی یکبار با جملات تاکیدی دست به خود درمانی زدم:یکروز با دوستان به بالا دستهای رودخانه رفتیم و داخل آبگیری شنا کردیم.شب که به خانه آمدم قفسه سینه ام درد میکرد و نمیگذاشت بخوابم.یک جمله تاکیدی ساختم به این شکل:بدن من کاملا صحیح و سالم است و لحظه به لحظه بهتر هم میشود.این جمله را چندین بار با صدای آرام و با خودم در نیمه شب تکرارکردم.بعد از حدود نیم ساعت دیگر دردی حس نمیکردم.متعجب شده بودم از قدرت ضمیر ناخودآگاه و قدرت تلقین.نسبت به گذشته خودم را بیشتر در فضای سبز و پارکها میبینم.مثل الان که روی زمین چمن نشسته ام و دارم این نوشته ها را پاکنویس میکنم.به احتمال زیاد نشانه ی این است که ویلای زیبای سرسبزم در راه رسیدن به من است.در زمینه روابط بهتر از قبل میتوانم با مردم صحبت کنم.البته هنوز خوب نمیتوانم سر صحبت را باز کنم ولی قطعا بهتر از گذشته است.به ساخت و ساز املاک و خرید و فروش ملک علاقه ی زیادی دارم.سعی میکنم در برخورد با افراد،کسب و کارم را معرفی و از خودم تعریف کنم.جالب است بدانید یکبار که در پارک نشسته بودم پس از مطرح کردن شغلم با شخصی،راهی خانه اش شدیم که نیاز به بازسازی داشت.در زمینه بخشش الان وقتی مثلا یک میلیون تومان پول دستم می آید مبلغ 50 یا 100 هزار تومان را به یکی از نزدیکان از جمله خواهر یا برادرم میدهم و احساس شعف و شادمانی درونی زیادی میکنم.تا اینجا که رسیده ام فقط برادرم تا حدودی با من موافق بود و دیگران مخالف.فکر میکنم سختی هایی که کشیدم و احساس عقب ماندگی فعلی و امید به آمدن روزهای قشنگ تر و استقلال مالی و تعهدی که در ابتدای روانشناسی ثروت1 مکتوب کردم مرا وادار به ادامه دادن راه میکند.عوامل بیرونی که هر روز با آن سرو کار داریم به اضافه ی مقاومت درونی قدرت خنثی سازی زیادی دارند و مرتب نتیجه تمریناتم را کمرنگ میکنند.تمرینات خالی کردن انباری،استفاده از ظروف نو بجای کهنه در منزل،ماهی حداقل یکبار غذاخوردن در رستوران شیک و امثالهم نشان داد که مقاومت درونی خودم را خوب بشناسم.از استاد گرامی تقاضا دارم در روانشناسی ثروت 3 از این دست تمرینات نیز بگنجانند.سپاسگزارم.
دوست گرامی
ممنون از اینکه داستان خوبتونو با ما درمیان گذاشتین
دوست من(انرژی مثبت) از توجه ات سپاسگزارم.برای شما آرزوی روزهای زیباتر و ثروتمندی را دارم.
آقای امیر شهریار تبریک می گویم شکرگزاری ازمواهب و نعمت های خداوند راه افزایش نعمت هاست ، عالی بود دوست عزیز
خانم لیلا شب خیز از اینکه توجه نموده و نوشته هایم را خواندید از شما متشکرم.برای شما آرزوی شادی و ثروتمندی دارم.
وای خدای من یعنی اینقدر واضح خدا با بندش حرف میزنه😵
گفتم خدا منو به صفحه راهنمای کن درباری مسله ازدواج برادرم امیر،
این صفحه امد آقای امیر شهریار،
همسن برادرم
درباری ازدواج گفتن😍😍😍
مسله بعدی بهم
الهام شد امروز که وات ساپم خذف کنم،
نوشته بودیت که شمارهای اضافه را پاک کردیت،
خدایا شکرت
خدااااااااایا شکرت
خدا جونم شکرت
🙏🙏🙏🙏🙏🙏
موفق ،موید باشیت.
سلام نادیا جان
من در حال رشد هستم.امیدوارم شما هم رشد کنی خصوصا از نظر مالی.شاد باشی.
سلام ،
بازممنونم از کامنت زیباتون،🌹
واقعا این روزها برای مسله برادرم که ناراحت میشم،
یاد داستان ازدواج شما میفتم و عجب ارامش میگیرم🙏🌹
هم اسم برادرم هستید،و هم حدودا همسن شان،و این نشانه ای از خدا دونستم که نادیا غمگین این مسله نباش،و دیگه لارم نیست مثل ده سال گذشت که دونبال مورد هستی بگردی،
دست کشیدم از گشتن،خودش میات😍
آقا امیر،فقط یه سوال،بعد از گذشت چندسال،از ازدواجتان راضی هستید؟
با اختلاف سنی که ذکر کرده بودیت مهم تو زندگی یا نه فقط یه باور اختلاف سن؟؟؟!
در پناه خدای یکتا،بهترین رشدها و پبشرفتها را در همه جنبها و مراحل مختلف زندگیتان داشته باشید🙏🙏
سلام
نادیا خانم شما همینی که خودت گفتی رو انجام بدی.بیخیالش شو خودش کم کم درست میشه، البته در حالی که داری روی خودت کار میکنی.اختلاف سن بیشتر یک باوره تا مسئله ای مهم.من الان 4 ساله که با این همسرم هستم که 20 سال از من کوچکتره ولی تفاهم خیلی بیشتری با او دارم تا با همسر قبلی که تقریبا همسن خودم بود.اینم گفته باشم که من در این چند سال تغییر کرده ام .در کل بهتر این است که زوجین از نظر سنی هم به هم نزدیک باشند.براتون بهترینها را آرزومندم.
بی نهایت سپاسگذارم ،که وقت گذاشتید و جواب بنده رو دادیت.🙏
براتون بهترینها را آرزو میکنم🙏🌷🏵
سلام دوست قدرتمندم….
به بودن با همچین افرادی که اینقدر توی مدار و فرکانس بالایی هستن به خودم میبالم…بهتون تبریک میگم….امیدوارررم همیشه و همیشه روی باورهاتون کار کنید….ثروت سلامتی و شادی بیشتر در انتظارتونه….مصمم قدم بردارید….
به نام خدای بزرگ و مهربان.
سلام استاد عزیز و بزرگوار. سلام دوستای خوبم. واقعا لذت میبرم از خوندن داستان موفقیت شماعزیزان و تجربه های عالی کسب میکنم.
منم تو این یک سالی که با قوانین یکسان جهان آشنا شدم زندگیم در حالتغییر و ترقی شده. و اتفاقات خوب زیادی برام بوجود اومده. از خداوند بزرگ ممنون وسپاسگزارم به خاطر وجود استاد عزیزمون.
استاد ازتون ممنون بی نهایت. شمایه مرد بزرگ هستید وقتی هر بار از تجربیاتتون صحبت میکنید من لذت میبرم. با تمام وجودم گوش میکنم و نعجب میکنم از این همه تلاش و پشتکار. درس هایی که از شما آموختم رو تو زندگیم اجرا میکنم. همه حرفاتتون درسته، به دل ادم میشینه چرا که صادقانه و با ایمان صحبت میکنید.
من جزوه افرادی بودم که همیشه بین دو راهی زندگی میکردم و ترس هایی که در من بود نمیگذاشت که درست تصمیم بگیرم. ولی از وقتی که با شما آشنا شدم خیلی با اعتماد به نفس شدم، خیلی آروم شدم، دیگه حرف های دیگران برام اهمیتی نداره. منی که زندگی بر پای حرف دیگران میگذشت. چی بخرم برای خونم که اطرافیانم خوششون بیاد، چی بپوشم که اطرافیانم راضی باشن، چطور حرف بزنم، یا آیا جایی برم یا نرم که بقیه تایید کنن. به لطف خدای بزرگ و مهربونم و کمک های شما استاد خوبم دیگه حرف دیگرانی اهمیت نداره برام. من تغییراتم رو میبینم چرا که زندگیم روندش تغییر کرده. و دیگه خودم و اهدافم برام مهمه. همسرم،بچه هام، برام مهمن. دارم هر روز رو خودم و باورام کار میکنم. منی که خدا رو فقط نماز به نماز یاد میکردم. الان هر لحظه وجودش رو تو دلم حس میکنم. هر لحظه باهاش حرف میزنم و ازش راهنمایی میخوام و اونم با الهاماتش به دلم منو هدایت میکنه. دیگه اتفاقات هر لحظه زندگیم رو میفهمم که از کدوم فرکانسم به جهان پیش اومده. دیگه درک میکنم که خالق اتفاقات زندگم خودم هستم. قوی تر و با ایمان ترشدم، حالم عالی و بی نظیر. هر چند وقت یکبار مسافرت میرم. دارم پول دار میشم و برای چند سال دیگه نقشه های فوق الاده ای برای خودم و زندگیم دارم. خونمون رو داریم تغییر میدیم. و این اتفاق خیلی خوبیه چرا که ایمان دارم تغییر جا منو بیشتر تغییر خواهد داد و به اهدافم نزدیک تر خواهد کرد.
من این حال خوب رو مدیون خدای مهربون و استاد خوبم
هستم و هر روز شکرگزار هستم. خدایا دوستت دارم بی نهااااااااااایت.
بنام الله
علیرضا هستم 36ساله _ مهندس مکانیک
الان می فهمم که در دوران ابتدایی،راهنمایی و در دوره هایی از دبیرستان قانون اهرم رنج و لذت در من کار می کرد طوری که خودم متوجه نبودم.من همیشه تکالیفم را در مدرسه انجام می دادم و یا به محض رسیدن به منزل تمام تکالیفم را انجام می دادم و بعد تا آخر وقت تو کوچه مشغول بازی و تفریح می شدم.همیشه شاگرد اول کلاس یا جزو شاگردهای ممتاز کلاس بودم.به قول برایان تریسی قورباغه ام را هر روز صبح اول از همه چیز قورت می دادم.
عواملی که باعث شد در سال چهارم دبیرستان برای کنکور نخوانم نداشتن هدف و نداشتن الگوی موفق یا استفاده نکردن از الگوهای موفق و نهایتا کم رنگ شدن اهرم رنج و لذت و بالاخره از دست دادن انگیزه ام بود.تا اینکه بجای رتبه ی تک رقمی رتبه 115 آوردم و در رشته مهندسی مکانیک دانشگاه دولتی تحصیل کردم و تحصیلاتم 7 سال طول کشید.با اینکه 4 تا المپیاد تا مرحله استانی رفته بودم ولی متاسفانه دانشگاه برام محیطی درد آور شده بود.بخاطر اوضاع بد روحیم در بدو ورود به دانشگاه به الکل و انواع مخدر روی آوردم و 11سال از بهترین دوران جوانی و زندگیم را اعتیاد شدید داشتم.طوری که همه از من قطع امید کرده بودند.و تمام راهها را برای ترک امتحان کرده بودم و موفق نشده بودم.در اواخر مصرفم که کلا دستم از همه جا و همه کس بریده بود و فقط از خدا کمک می خواستم و در کوه تک و تنها زندگی می کردم ندایی در درونم بهم می گفت نماز بخوان.و در اون حال نماز می خواندم و به خدا التماس می کردم تا راهی را به من نشان بدهد.و خداوند با روش خودش انجمن معتادان گمنام na را به من معرفی کرد و به لطف خدا در سن 29 سالگی پاک شدم.اون زمان فیلم راز دستم بود ولی باورش نداشتم.از اون بچگی دوست داشتم که همیشه برا خودم کار کنم.کارهای مختلفی انجام داده بودم.از ایزوگام زدن پشت بوم گرفته تا سوپر مارکت ،کارگر تولید،خرید و فروش سیگار و شراکت در یک کارگاه تولیدی ،کارمندی و ….ولی همیشه اعتیادم مانع اصلی بود.با شروع پاکی از روی نیاز در یک کارخونه بعنوان تکنسین مشغول بکار شدم.بعد از 18 ماه بخاطر تومور نخاعی تحت عمل جراحی قرار گرفتم و حدود 35 جلسه اشعه درمانی کردم.9 ماه بعد از عمل با کارخونه تسویه حساب کردم و شرکتی رو به ثبت رسوندم.و با یک شریک شروع کردیم به کار تولید.5 سال با بهترین و قویترین اداره جات دولتی کار کردیم.و هر روز پیشرفت های جدیدی رو تجربه می کردیم.نا گفته نمونه که مطالعاتی هم در زمینه قانون جذب ، ثروت و بازاریابی داشتم.سال 91 مشخصاتی برای همسر ایده آلم نوشتم و به زندگیم جذب کردم بعد ازدواج فهمیدم که ایشون هم تمرینای قانون جذب انجام می دادن و مشخصاتی نوشته بودن.والان تو زندگی زناشوییم واقعا خوشبختم.انگار نیمه گمشده ی همو پیدا کردیم و این قضیه ازدواجم یکی از بهترین نقاط عطف تو زندگیم هستش. در اواسط سال 94 اوضاع مالی شرکت بهم ریخت.و هر روز سریعتر به سمت ورشکستگی پیش رفتیم.آبان ماه 94 بود که بعد نماز خیلی خالصانه از خدا درخواست کردم که: خدایا ازت می خوام راه و روش ثروت و پولدار شدنو بهم نشون بده.ضمنا می دونستم که دعا در مورد بدهی و به زبون آوردن کلمه بدهی تاثیر عکس می ده.اون موقع کتاب 4 اثر از فلورانس اسکاول شین از دولت عشق: کاترین پاندر حکایت دولت و فرزانگی: مارک فیشر و بیندیشید و ثروتمند شوید: ناپلیون هیل رو مطالعه کرده بودم و به جذب ایمان داشتم.بطور معجزه آسایی یک سفارش گرفتیم و ناظری برایمان فرستادند تا کار رو تایید کنه.که اون روز با ایشون دوست شدم و ایشون سایت خانواده ی صمیمی عباس منش رو بهم معرفی کردند.و چند روز بعد فایلهای رایگان رو برام آوردند.و من بعد از دیدن چند تا فایل تصویری استاد عزیز به یقین رسیدم که خدا جوابمو با معرفی سایت داده.از اونجا که وضعیت مالیم افتضاح بود و پول نداشتم که قوانین آفرینش و روانشناسی ثروت 1 و 2 رو بخرم.شروع به تمرین محبوب ترین فایلها کردم.و با خوندن کتاب پیشگویی آینده مالی و فصل 1 و 2 و 3 کتاب رویاهایی که رویا نیستند و علی الخصوص 12 جلسه اپلیکیشن ثروت که هر هفته از بازار دانلود می کردم شروع کردم به در آوردن باورهای غلط در مورد ثروت.که نزدیک به
65 تا باور غلط شناسایی کردم.و شروع کردم به ساختن جملات تاکیدی مثبت و تکرار اونا بعد از بیدار شدن از خواب و همچنین چند دقیقه قبل از رفتن تو رختخواب.اسفند ماه شرکت رو کلا تعطیل کردیم.ایام عید از خودم پرسیدم که از زندگی دقیقا چی می خوام و ارزشهام چی هستن و هدفم دقیقا چیه و به چی علاقه دارم.تا اینکه تصمیم گرفتم از کار تولید به کار فروش تغییر شغل بدم.باورتون نمی شه 4 فرودین که همه تعطیلات بودن فروش داشتم.وقتی به گذشته ام نگاه می کنم می بینم همیشه در کار فروش موفق عمل کرده ام.بچه ها باور کنین موقع ورشکستگی خودمو نباختم.با اینکه شریکم تنهام گذاشته بود و رفته بود یه شهر دیگه.از طرفی از لحاظ جسمی مریض هم بودم و اذیت می شدم.به خدا توکل کردم و استاد عباس منش رو بعنوان الگوی اعتماد به نفس انتخاب کردم.با شریکم صحبت کردم و بعد از گرفتن رضایت ایشون شروع کردم به فروختن ابزارهامون.به قیمت خوب.بعد چک های برگشتیمونو پاس کردم.با تبلیغات اینترنتی و روابط و اعتماد به نفس تونستم در عرض یک هفته اون همه ابزار دست دوم رو با قیمت خوب بفروشم.و ایمانم قویتر شد.و تمرینی بود برای فروشندگی تا خودم را محک بزنم.بعد این حرف استاد عباس منش عزیز یادم افتاد که گفته بودن:اگه باورت این باشه که می تونی بدون سرمایه هم کار کنی.قطعا می تونی.شروع کردم به فروش اجناس مردم در زمینه کاری خودم و در زمینه های دیگه.کسایی که جنس دست دوم داشتن براشون مشتری پیدا می کردم و با قیمت خوب و همچنین سود خوب برا خودم می فروختم.و از زمان تولید بیشتر سود می کردم.مهمتر اینکه همه از این معامله رضایت هم داشتند.و تونستم درآمدمو از پنج میلیون تومان ضرر در ماه به پنج میلیون تومان سود در ماه برسونم و در ماه خرداد 95 پنج میلیون و ششصد هزار تومان سود کردم.دقیقا به حرفای استاد ایمان آوردم که باورت هر چی باشه همون برات اتفاق می افته.و به یقین رسیدم که پول درآوردن اصلا به کار فیزیکی زیاد و تلاش زیاد مربوط نمی شه.باید باورات درست باشن.زمان کارگاه تولیدی از 7 صبح تا 9 شب کار می کردم و جا خالی می اومدم.باورم این بود که پول درآوردن سخته.زمانی که فروش رو شروع کردم هر روز این جمله تاکیدی رو میگم:پول درآوردن برای من از آب خوردن هم آسانتر است.باورتون نمیشه چه پیشنهادهایی بهم میشه.هر روز بیشتر از 4 ساعت کار نمی کنم.هر روز تمرینای استاد رو تمرین می کنم .احساسمو بررسی می کنم.فرکانس مثبت می فرستم.هر وقت احساسم میاد پایین با کلام و صحبت کردن با خودم افکارمو مثبت می کنم و در نتیجه احساسم مثبت میشه.اهداف بزرگی برا خودم نوشته ام و یقین دارم که آرزوهایم بوقوع می پیوندند.برنامه روزانه ام به شرح ذیل هستش:
1 _ نماز صبح،دعا،مراقبه،خواندن هدفم با صدای بلند،خواندن جملات تاکیدی مثبت و صحبت با خودم و همسرم در مورد اهدافم ،صبحانه
2 _ بازاریابی و فروشندگی بصورت اینترنتی و مراجعه حضوری
3 مطالعه و گوش دادن به محصولات استاد عباس منش عزیز و مطالعه در زمینه فروش و بازاریابی از جمله براین تریسی دارن هاردی و ….
4 _ تحقیق و پژوهش در اینترنت
5 _ نماز ظهر ، مطالعه قرآن، ناهار
6 _ استراحت کوتاه و مطالعه
7 خرید برای منزل تفریح و ورزش
8 _ نماز ، خواندن قرآن ، شام در حد مختصر (میوه جات)
9 خواندن هدفم ،مراقبه جملات تاکیدی مثبت و صحبت با خودم و همسرم در مورد اهدافم
جمله تاکیدی تقدیمی اینجانب برای گروه عباس منش:هم اکنون عشق الهی به بهترین شکل ممکن در خانواده ی صمیمی گروه تحقیقاتی عباس منش جریان دارد و پول و ثروت و فراوانی برایمان به ارمغان می آورد.
در پایان از تک تک دوستان عزیزم در گروه تحقیقاتی عباس منش و از شما استاد عزیزم سپاسگزارم.و از خداوند مهربان آرزوی عالیترین ها را برایتان خواستارم.
آقای نیازی خیلی داستان عالی بود ریسکهای خوبی کردید مننم امیدوارم زندگیتون سرشار از عشق الهی باشه
چقدر زیبا خوندن نظر شما خیلی لذت بخش بود آقای نیازی. سپاس.
علیرضا جان بسیار لذت بردم از خوندن داستان زندگیت و بسیار با زندگی گذشته من شباهت داره. وقتی می خوندم اشک شوق تو چشمام جمع شد .به تو افتخار می کنم
دوست عزیزم درود بر شما
خیلی از این مطلب شما لذت بردم و استفاده کردم تمام نکاتی رو که اشاره کرده بودین برا خودم نوشتم چند بار خوندم و هر مرتبه به یک نکته جدید برخوردم.
واقعا ممنونم از شما بخاطر انتقال این تجربیات عالی و همینطور از استاد عباس منش عزیز که چنین فضایی برای ما فراهم آوردن تا بتونیم از تجربیات هم درس بگیریم.
سلام دوست عزیز از خواندن زندگی نامه شما لذت بردم… پیروز و موفق باشید.
درود بر آقای نیازی قدرتمند
برنامه الهی روزانه شما بسیار تحسین برانگیز و فوقالعاده بود…
با آرزوی موفقیت های بیش از پیش
همواره شاد و ثروتمند باشید….
سلام آقای نیازی
داستان زندگیتون خیلی قشنگ بود واقعا لذت بردم و ذوق زده شدم – چیزی که در نوشته های شما برایم کاملا قابل مشهود بود: ایمان به خدا- اراده آهنین شما ( از نظر ذهنی)- امید – ایمان- تمرکز زیاد
همیشه در تمام قسمتهای زندگی خود بی نظیر باشید
خدارا شکر همه چیز از اونجا شروع شد که شما از خدا خاستید
این روند برای همه بوده
یک روزی هدایت شدیم ارام ارام و ما هم باید در مسیر بمانیم وبیشتر بخواهیم عالی بود
اگه ما فقط از خدا بخوایم حتما کمکمون میکنه
سلام و عرض ادب
پیامم برای قدردانی از استاد عزیز و دوستانی هستش که با خبر موفقیت ها و داستان های جالب شون موفقیت و ثروت رو برای اعضا باورپذیرتر و طبیعی تر کردن، از همه تون سپاسگزارم.
غرق خوندن نظرات عالی دوستان شدم متوجه گذر زمان نشدم، برای نوشتن اظهارنامه ثبت اختراعم امشب بیدار موندم و بزودی کامل میشه، به امید خدا بزودی خبر ثبت نهاییش رو در سایت اعلام میکنم. برای بار اول در کارم با یک سازمان بزرگ برای قراردادی در حال مذاکره هستم و مطمئنم بهترین نتیجه برام رقم خواهد خورد چون در مسیر گسترشه جهانه.
سلام دوست عزیزم. عاشقانه منتظر خبر های خوبت در مورد اختراع جدیدت هستم.
سلام هادی جان
از ابراز محبت و لطفت صمیمانه سپاسگزارم
برات آرزوی بهترین هارو دارم، لبخند روزی لبت دوست عزیزم
سلام دوست هم فرکانسی راستش من هم تو ضمینه ای که شما کار میکنی استعداد زیادی دارم ولی هیچ اطلاعاتی ندارم که چکار باید کرد حتی هیچ اطلاعاتی…
اگر بتوانی به عنوان دستی از دستان خداوند راهنماییم کنی از شما ممنونم واگر نه بازم ممنونم مطمعنم اگر خدا بخواهد هدایتم میکند
براتون ارزوی بهترین موفقیتها رو دارم
سلام دوست عزیزم
اگر کمکی از دستم بربیاد با کمال میل در خدمتم و خوشحال میشم
در چه زمینه ای میخوای کار کنی؟ سوالت چیه دقیقا؟
سلام دوست عزیزم
اقای رضایی پویا خیلی خدارا سپاسگزارم به خاطر اینکه دوستانم هر کدام به طریقی در مسیر درست رو به پیشرفت هستند خدا را سپاسگزارم امیدوارم به زودی موفقیت شما دوست هم فرکاسیم را به چشمانم ببینم و اختراعات زیبایت را در سایت بنویسی و ما از دیدن موفقیت هایت پر شوق و امید شویم
راستش من تحصیلات دانشگاهی ندارم ولی ذهن بسیار خلاقی دارم بسیار کنجکاو و جستجوگر از کودکی هم اینجوری بودم من دو تا استعداد و همزمان علاقه دارم موسیقی و خلق اختراعات از جمله طراحی سپری برای خودرو که قدرت برخورد وخسارت رو خیلی کم میکنه و سقوط آزاد دسته جمعی برای اهالی ساختمان ها در مواقع اضطراری مثل آتش سوزی زلزله که به سرعت تمام اهالی ساختمان را تخلیه می کند مثل همون سقوط آزاد که توی شهر بازهاست ایا من بدون تحصیلات و سرمایه میتونم تو این طریق قدم بردارم وزمان و انرژیمو بزارم ؟چون من برنامه های زیادی دارم
وبه این استعدام نچسبیدم من الان دارم رو موسیقی کار میکنم و می خوام اهنگ ساز بشم .ایا شما پیشنهاد میدید پیگیر این قضیه باشم ؟واگه بله کجا؟یا با توجه به اینکه من تحصیلات مربوطه و سرمایه برای ثبت اختراع ندارم
زمانم و انرژیم رو روی موسیقی بزارم؟ایا می تونم ایدهام رو بفروشم؟ بسیا از وقتی که میزاری سپاسگزارم برات بهترینها رو ارزو میکنم…در پناه الله شاد موفق وثروتمند باشی.
من خدا رو در قلب کسانی دیدم که بدون هیچ توقعی مهربانند…
سلام و هزاران سلام به همه ای عباس منشی های گل…خیلی خوشحال و خوشبختم که جزو خانواده صمیمی و گرم عباس منش هستم خدایا بخاطر همه آرامشی که ازت دارم تو را سپاس فراوان میگویم!!!
الان دارم شروع میکنم به نوشتن ساعت از دو بامداد گذشته، همه خوابن ولی من پر انرژی ام خیلی خوشحالم همینجوری خود به خود پر از حس خنده ام احساس خوبی دارم امشب شب بسیار قشنگیه!!! شوق اشتیاق عجیبی تمام وجودم گرفته انگار قراره همینجوری با همین شوق تا فردا صبح بیدار بمونم… الان خیلی عالیم احساسم نسبت به مدتها پیش واقعا صد و هشتاد درجه تغییر کرده الان فوق العاده عالیه ام! همه چی از اونجا شروع شد که استاد عباس منش شد چراغ هدایت من تو زندگیم؛استاد بزرگوار رسالتت برای من بزرگترین و برترین رسالت بود من باورش کردم و ایمان آوردم؛ نهایت قدردانی و تشکر رو دارم به خاطر هم خوبیهات متشکرم!خب یادمه تو شرایط خیلی بدی قرار داشتم پسری بی حال با تجربه روزهای بد!نه اوضاع مالی خوبی داشتیم؛نه هم چیزی که منو خوشحال کنه،تحت افکار بیمار گونه خانواده ام قرار گرفته بودم، مادری بسیار بد اخلاق و بسیار بد رفتار داشتم! که یادمه همیشه در مقابل دیگران منو و برادر و خواهرم رو سرزنش میکرد و ما رو خار خفیف میکرد همیشه در تحقیر حرفای مادرم قرار داشتم و زیر خرواری از حرفای طعنه آمیز مادرم قرار داشتم هی در شرایط بد و بدتر قرار میگرفتم طوری که میتونم بگم اوضاع زندگیم داغون داغون بود پوچ به هدف اون روزا به خودم می گفتم مرده متحرک؛از لحاظ خانوادگی خیلی در عذاب بودم زندگی ما جوری بود که انگار قرار نبود رنگی بگیره که اسمش بشه گذاشت زندگی هر روز دعوا هر روز فحش هر روز آبرو ریزی من از گذشته ام دلخوشی ندارم که بخوام دیگه بیادش باشم اینقدر تو گذشته تجربه های تلخی داشتم که هر وقت بیادش میفتم صحنه هاش جلو چشمامم تداعی میشه و منقلب میشم خواهرم که خیلی بهش وابسته بودم و دوسش داشتم تو تصادف جان سپرد! بدترین روزای زندیگم بود هیچی کاری از دستم ساخته نبود از خدا گله مند نبودم فقط نمیتونستم باور کنم که دیگه نیست و نبودنش برام پر از درد بود بعد مرگ خواهرم خیلی طول کشید تا به خودم اومدم… هی……. یاد همه روزای قشنگمون بخیر آبجی بدون همیشه بیادتم! ولی الان خیلی خیلی خوشحالم طوری که میدونم مسیر زندگی من صد و هشتاد درجه تغییر کرده! یه روزی تو کنج خونه نشسته بودم خیلی افسرده و غمگین یادمه اون موقع یک سالی بود که پیش دانشگاهیم رو تموم کرده بودم و بیکار بی حال بودم! فکر کنم ساعت ده و نیم شب بود؛یادم نیست چه اتفاقی افتاده بود که خیلی ناراحت شده بودم از بس که همیشه روحیه رنج آوری باهام همراه بود بخاطر بد رفتاری های که باهام میشد اکثر اوقات ناراحت و غمگین بودم ولی به رو خودم نمیوردم خیلی از این شرایط خسته بودم دلم دنبال چیزی بود به نام “آزادی “!!!!عادت نداشتم بلند حرفای دلم رو بگم ولی یادمه که اون شب زمزمه میکردم و از خدا درخواست کردم که منو هدایتم کنه یا اتفاقی بیفته که منو از این وضع نجات بده!!!برام الان غیر قابل باوره اونشب خدا منو هدایت کرد به مسیری که سالها یادمه از دوران کودکیم دنبالش بودم اره من به طرز عجیبی با سایت آقای عباس منش آشنا شدم تو اون حالت غمگین و ناراحت چشمام رو بستم و یه شماره گرفتم بوق خورد…گوشی ور داشت…الو گفت؛ سریع قطع کردم!یه آقای جوونی بود! نمیدونم چم شده بود ولی خود به خود اون وضع بدم و حالت روحیه نامناسبی رو که داشتم کلا براش از طریق پیام ارسال کردم بدونی که بخوام فکر کنم طرف کیه؟بعد چند دقیقه زنگ زد و گفت من کمکت میکنم ولی نه از جنبه مالی و بعد خودشو معرفی کرد اقا حسین مال تهران! دوست عزیزم که خودشم عضو گروه تحقیقاتی عباس منش هستند من همیشه ازش تشکر میکنم بابت این لطف بزرگی که در حقم کرد خیلی متشکرم حسین جان!ایشون برام از سایت عباس منش گفت و قشنگ توضیح داد که ایشون کی بوده و از کجا به کجا رسیده کم کم افق دیدم به اطرافم تغییر کرد چون این دوستم هر روز برام از استاد عباسمنش میگفت یادمه اولین دانلود من؛ کلیپ انگیزشی صبح بود از سایت و بعد”فقط روی خدا حساب باز کنیم” و بعد کل فایلهای رایگان واقعا برای من عالی بود منی که صبح ها تا لنگ ظهر خوابیده بودم طوری شد که صبح ها ساعت شیش میرفتم کنار دریا هندزفری میذاشم پیاده روی میکردم و فایلهای رایگان استاد رو دونه به دونه گوش می کردم چیز زیادی اون روزا از قانون حالیم نبود ولی واقعا نشونه ها رو می دیدم!حتی بلد نبودم که نشونه ها رو تایید کنم تو فایلها لحن و طرز بیان آقای عباس منش برام حاکی از صداقتی بود که تو حرفاش موج میزد اینجوری بود که ایشون رو باور کردم و از همون موقع تا به الان شاهد موفقیتهای چشمگیری توی زندگیم بودم نمیخوام بگم از زمانی که با سایت استاد آشنا شدم زندیگم دیگه قند و عسل شد نه! مشکلات زیادی هم سر راهم قرار گرفت بدترین اتفاقات رو تجربه کردم اما خوبیش این بود که دیگه به آینده امیدوار بودم و دیگه باور کردم که هر اتفاقی بیفته به نفع منه و قرار نیست که اوضاع همیشه این باشه و همینجوری پیش بره فقط خدا رو در نظر میگیرم به چیزهای رسیدم که واقعا تو یکی دو سال پیش یه آرزو بودن برای من؛-من الان به اتاق دل خواهم به اتاقی که سالها منتظر اماده شدنش بودم رسیدم خیلی اتاقم رو دوس دارم با همه سادگی که داره”همین الان هم تو اتاق خودمم”هوا گرمه شربت پرتقال تو یه لیوان بزرگی ریختم گذاشتم رو میز کنارم جرعه ای مینوشم و هی می نویسم جاتون خالی خیلی خوشمزه اس”””
_الان تغییر رو دارم تو زندگیم حس میکنم من یه خونه خیلی بزرگی دارم که الان رسما سندش به نام خودمه همین پارسال پدرم بنامم کرد خیلی برام خوشحال کننده است خوشحالم که خانواده ام هم تغییر کردن از زمانی که من واقعا تغییر کردم من به رفیقایی جدید و بهتر به یه دنیا آرامش به چیزای که علاقه داشتم رسیدم به چرخ خیاطی کاچیران به یادگیری زبان انگلیسی دیشب امتحان پایان ترم داشتم چقدر زبان انگلیسی برام شیرینه هر جلسه با علاقه ای بیشتر سر کلاس حاضر میشم من به یه بازیگری دختری که دلم میخواستم بشه روزی سوپراستار رسیدم دختر خواهرم مسولیتش با منه تست داد قبول شد برا بازیگری و الان داره قشنگ حرفه ای کار میکنه!!به مهمترین چیز زندگیم که سالها شاید بگم هفت هشت سال تو فکرش بودم و بزرگترین مشکل توی زندگی ما بود که فکره شب روزمون بود و به قول مادرم تا این مشکل حل نشه ما نه آب داریم نه خوراک تو همین پارسال بهش رسیدم در کمال ناباوری همه ای ادمای اطرافم که وقتی حل شد از تعجب خشکشون میزد!!!آره اینقدر به اتفاقات قشنگ زندگیم رسیدم که دیگه واقعا حضور خدا رو توی زندگیم احساس میکنم میتونم بگم در واقع من الان به خودم رسیدم؛ دیگه جلو هیچ کسی حفظ ظاهر نمیکنم آدم روکی شدم دیگه دروغ نمیگم آدم با نظمی بودم ولی الان چند برابر قبل با نظم تر شدم دیگه راحت هر لباسی با هر رنگی که دوس دارم میپوشم هر جوری که خودم دوس دارم تیپ میزنم در برابر زندگیم احساس مسولیت میکنم خیلی سریع تصمیم میگیرم و عملیش میکنم واقعا با همه مشکلات زندگیم کنار میایم و تمام سعی خودمو میکنم که حلشون کنم آدم خیلی بهتری شدم قانون استاد رو یاد گرفتم
الان دیگه من اون آدم قبلی نیستم و به جرات میگم الان دوساله که واسه یه لحظه هم افسردگی پیدا نکردم ناراحت شدم ولی یک ساعته شدم آدم قبلی در برابر اتفاقات ناخوشایند زندگیم بهترین واکنش رو نشون میدم و الان مدتهاست که میدونم قشنگ* اینها از کجا آب میخوره…. بابا همش بخاطر اینه که باورهام تو ضمیر ناخودآگاهم تغییر کرده اینقدر شور و شوق دارم برا زندگی که دوس دارم همیشه همین جور شاد و جوان بمونم الان فردی هستم با یه شخصیت خیلی پسندیده و از خودم راضی’خیلی خودمو دوست دارم و برا خودم خیلی احترام میذارم! خدا رو هزاران بار شکرت خیلی سپاسگزارم که منو در مسیری قرار دادی که آنها را هدایت کردی… مدار من تغییر کرد وتونستم رو باورهام کار کنم و تو یه مداری بهتر از قبل قرار بگیرم؛؛؛من به روانشناسی ثروت استاد رسیدم به قانون آفرینش عزت نفس و دوره هدفگذاری استاد عباس منش اینا روزای اول آشنایی با سایت جزو رویایی من بودن الان شکر خدا بیشترین محصولات سایت رو دارم دوره عشق و مودت که خیلی عالیه بی نظیره به نظر من رسیدم اینا تغییراتی که به وضوح دارم میبینم و احساس میکنم میدونم که عامل این همه اتفاقات قشنگ استفاده از دوره های آقای عباس منش بود؛؛؛ برا موفق شدنم بهایش رو پرداختم نوش جان استاد!!!امیدوارم از اینی که هستین هنوز هم ثروتمند تر بشین و همیشه شاداب و سلامت باشید خیلی خیلی دوست دارم استاد عزیزم برای من روانشناسی ثروت و قانون آفرینش و فایل وضوح از طریق تضاد برخورد با ناخواسته ها و فایلهای انگیزشی خیلی تاثیر گذار بودن بخصوص روانشناسی ثروت و قانون آفرینش و فایل انگیزشی چهارمی؛ اون دوره ها هم هنوز به طور کامل استفاده نکردم و دارم کم کم کار میکنم در آخر همشه شما رو به خدواند یکتا میسپارم امیدوارم روزی همه ای دوستان و استاد عزیزم رو از نزدیک ملاقات کنم خداحافظ به امید لحظه دیدار…
farshid.l 23 age
Bushehr
چقدر زیبا، چقدر عالی. شما فوق العاده هستید. آقای فرشید همیشه مادربزرگم میگفت شاید من نباشم و از دنیا برم ولی این و بدون همیشه از اون دنیا هوات و دارم. خداوند خواهرتون رو قرین رحمت کنه. آب پرتغال خنک نوش جانتون آقا.
سلام خدمت دوست گرامی خدا رفتگان شما هم بیامرزد
حرف مادر بزرگتون پر از حس مهربونی!
برا شما دوست گرامی آرزوی موفقیت بسیاری دارم الهی که همواره ثروتمند و موفق باشید…
شما همیشه فوق العاده اید عالی بود
سرکار خانم شب خیز خیلی متشکرم از ابراز لطف شما
شما همیشه مهربانانه به همه ای خانواده عباس منش نظر لطف داشتید شما بهترین بودید و هستید امیدوارم در همه مراحل زندگیتان همواره موفق و پیروز باشید!!!
آقا فرشید عزیز
خدا خواهر بزرگوارتون رو قرین رحمت خودش قرار بده….
برات آرزوی شادی روزافزون دارم
همواره شاد و ثروتمند باشید….
دوست عزیز و گرامی خیلی ممنونم از نظر لطف شما
قطعا شما از گروه صالحین و نیکوکارانید
خدا رفتگان شما هم قرین رحمت خود قرار بده… آمین!
امیدوارم در تمام جنبه های زندگی دلخوش و تندرست و ثروتمند باشید!!!
فوق العاده گرامی.اون قسمت داستانت جالب بود که بدون اینکه طرف را بشناسی همینطوری براس درددل فرستادی. بامزه بود
سلام دوست قدرتمندم….
چقدر ذوق کردم از خوندن کامنتتون….ممنون که وقت گذاشتین و این همه تغییرات مثبت زندگیتونو با ما به اشتراک گذاشتین….یادتون باشه شما پاره ایی از خداوندی….قطره ایی از دریا…در اصل تو خود خدایی…پس با صلابت قدم بردار …چون تو خالق ۱۰۰شرایط و اتفاقات زندگیت هستی….موفق و پیروز و ثروتمند باشی…
اگه با چاقو یا چیز دیگه ای جایی از بدنتون رو زخم کنید تا مدتها چه حسی دارید؟
اگه سردرد یا دندون درد بگیرید چطور؟
اگه خبر بدی بشنوید یا سانحه ی بدی ببینید اون موقع چی؟
احتمالا در این مواقع یا مواردی از این دست، ضمن سعی برای رفع مشکل، سعی بر، فراموش کردن موضوع میکنید یا اصلا سعی بر، پیشگیری خواهید کرد.
سلام، وفایی هستم 33 ساله اهل مشهد، البته روشندل، که در این باره نه میتونستم پیشگیری کنم نه درمان و نه حتی فراموش.
در خانواده ای متوسط و شلوغ، به عنوان آخرین پسر، چشم به این دنیا گشودم.
البته چشم که!!! اوم… یعنی به دنیا اومدم.
تا جایی که یادم میاد دست به هر کاری میزدم بزرگتر ها میگفتند: نکن، دست نزن، تو نابینا هستی (نمیتونی)
مثلا: برادرهام که به سن 15 16 سالگی میرسیدند از پدر درخواست ماشین سواری میکردند. اون هم با حوصله کنار دستشون مینشست تا کم کم یاد بگیرند. تا الان که هر کدومشون برای خودشون وسیله ای دارند. اما به من که رسید گفتند: تو نابینا هستی (نمیتونی)
به سن کار که رسیدند پدر کار یادشون داد و زیر بال و پرشون رو گرفت. تا الان که دستشون تو جیب خودشونه. اما به من که رسید گفتند: تو کاری از دستت بر نمیاد آخه، نابیما هستی (نمیتونی)
به سن ازدواج که رسیدند، مراسم خواستگاری و… تا الان که هر کدومشون برای خودشون یک دو سه تا بچه ی قد و نیم قددارند. باز به من که رسید گفتند: مسئولیت زندگی سخته. تو نابینا هستی (نمیتونی)
یعنی شما فکر کنید من هر تصمیمی که میخواستم بگیرم با پتکی به نام نابینایی مواجه میشدم که محکم تو سرم میخورد و من رو سر جام مینشوند.
در دوره ی دبیرستان ترک تحصیل کردم و به افسردگی بدی دچار شدم. کلبه ی احزانی روی پشت بام خانه یمان بنا کردم و چون شمعی شروع کردم به آب شدن. بی تحرک شده بودم و برنامه ی غذایی و خوابم به هم خورده بود. وزن زیادی از دست داده بودم.
مدتی گذشت تا با دوره ی LSE یا مهارتهای زندگی آشنا شدم و با حضور در اون دوره با افرادی هم نوع خودم که البته از شهرهای دیگه اومده بودند آشنا شدم.
در طول 6 ماه دوره عاشق خانمی شده بودم که از شهری آمده بود که تا مشهد با اتوبوس تقریبا 6 ساعت راه بود. سختکوشی و تحرک او باعث تلنگری در من شد که چطور یک دختر نابینا از خانواده اش زده 6 ماه سختی خوابگاه را تحمل میکنه تا اینجا چیز یاد بگیره و توانایی هاش رو نشون بده اون وقت من یک گوشه نشستم و دست روی دست گذاشتم.
با تموم شدن دوره و رفتن وی به شهر خود، باز غمی سنگین روی شانه هام احساس کردم.
شاید 2 سال من با او در ذهنم زندگی کردم. هرجا میرفتم با او میرفتم. اگر به بیرون شهر میرفتم او را کنار خودم حس میکردم طوری که حتی سر سفره، یواشتر و کمتر میخوردم تا او از من عقب نیفته.
استاد، راست میگن: جذب، 3 مرحله داره. 1 درخواست 2 تصویرسازی و توجه 3 دریافت.
سرانجام با تمام فشاری که از اطراف، به من وارد میشد، چه از طرف خانواده چه مشاور و چه حتی از طرف پزشک مشاور ژنتیک که از این ازدواج منصرف بشم، سرسختی کرده و به هدفم رسیدم.
استاد، راست میگن: تصمیمت رو بگیر و مسئولیتش رو هم به عهده بگیر که این از برزخ بلا تکلیفی و تصمیم نگرفتن بهتره.
این نقطه ی عطفی شد برای تصمیمگیری های بعدی مثلا:
در دوران عقدمان به نمایشگاه مبلی رفتیم که سرویس چوب شیک و البته گرانی نظرمان را جلب کرد. با آنکه پولش رو نداشتیم اما اونا رو از ته قلب میخواستیم طوری که تا چند ماه تو خونه صحبتش بود. میگفتیم: خوب وقتی گرفتیمشون کجا بذاریمشون بهتره؟ تا اینکه تصمیمون رو گرفتیم و زنگ زدیم تهران و سفارششون دادیم. گفتند: یک هفته دیگه با خاور بار زده درب منزل، با همان تخفیف نمایشگاه، تحویل میدیم. تو این یک هفته هم یک وام بهم افتاد هم پدرم مبلغی برای خرید سرویس چوب بهم داد. وقتی سفارش اومد و سر جاشون چیدیم باورمون نمیشد که تا دیروز داشتیم تصویرسازی میکردیم و امروز به واقعیت پیوسته.
با این رویه چند مقام استانی و کشوری در رشته ی شطرنج کسب کردم. تنها معرق کار نابینای کشور شدم. 9 ماه متوالی بهترین نمرات رو در کانون زبان ایران به دست آوردم. و نهایتا کاری به عنوان اپراتور تلفن، در یک شرکت خصوصی پیدا کردم.
چند سال گذشت تا اینکه از کارم احساس خستگی و نفرت میکردم. از اینکه امثال ماها کار میکردیم اما سود اصلی تو جیب یکی دیگه میرفت. دوست داشتم کاری برای خودم داشتم چون شنیده بودم کسی با کارمندی ثروتمند نشده. وقتی کتاب صوتی پدر پولدار، پدر بی پول، را مطالعه کردم بیشتر از کار کردن برای دیگران متنفر شدم.
در این حال و هوا بودم که یکی از دوستان، پیشنهاد کاری پاره وقت، که از درآمدش میتونستم حتی این کارم رو کنار بذارم رو به من داد.
درسته! به کار بازاریابی شبکه ای معرفی شدم. اولش برام گنگ و مشکوک اومد ولی الان خدا رو شکر میکنم که به پیشنهاد دوستم نه نگفتم چون از اونجا بود که با حضور در کلاسهای انگیزشی شرکت، با استاد و طرز فکر قشنگشون، سایت و برنامه های فوق العاده جذابشون آشنا شدم. کلیپهای انگیزشی استاد، فتح بابی شد که دنبال دیگر کلیپهای استاد باشم. یک مجموعه ی 17 تایی از فایلهای صوتی استاد به دستم رسید که چندتاش واقعا تک بوده، هستند و خواهند بود مثل حزن در قرآن که دید مسلمانان رو 180 درجه تغییر میده. فقط خدا، ترس و ایمان، تفسیر شعر پروین، نامه ی حضرت علی و کار دوست داشتنی من ابراهیم، که خیلی جالب در مورد پرداخت بهای هدف صحبت شده. به گفته ی استاد، خودم رو بمب باران اعتقادی کردم تا سیمانهای چسبیده به مغزم رو کم کم بزدایم. بعضی چیزها رو خودم تجربی بهش عمل میکردم ولی از قوانینش چیزی نمیدانستم مثل: تصویرسازی هدف که بالا گفته شد، حزن، بهای هدف، بد نبودن ثروت ولی اینها رو که میخواستم به دیگران بگم نمیدونستم چی بگم. اما با گوش کردن به فایلهای استاد، قدرت من هم در بیان مطالب بیشتر شده.
بعد از یک سال 2 شغله بودن، یعنی تا بعد از ظهر، اپراتور تلفن بودن و تا شب بازاریاب شبکه ای بالاخره تصمیم خودم رو گرفتم و از کار اصلیم استعفا دادم و الان یک سالی هست که تمام وقت، فقط نتورکرم و در خدمت تیمم مشغول گسترش کار هستیم و چند ماهیست که به شهر خانمم رفتیم و میخوایم که هر سال به یک شهر رفته و این فرهنگ جدید رو به همه ی کشور آموزش بدیم تا مردمی که فکر میکنند که در تنگنای اقتصادی گیر افتادند بگیم که به قول استاد، حتی در بدترین اوضاع اقتصادی باز هم راه هایی هست که تو رو به درآمد بالا برسونه فقط لازمه تا با عوض کردن مدارت این شرایط به تو پیشنهاد بشه.
من خیلی خوشحال میشم وقتی که با مدد از آموزشهای شما میتونم به عنوان یک فرد روشندل به جمعی از افراد عادی تلنگری بزنم و انرژی بدم تا اونها با دیدن من به خودشون بیان و به داشته هاشون فکر کنند، کمتر غر بزنند، شاکر باشند و یک تصمیم جدی برای آیندشون بگیرند.
من همیشه با بچه های تیمم که بحث میکنیم روی تصویرسازی و لایق هدف شدن خیلی مانور میدم. میگم سعی کنید تا هدفهای اصلیتون رو از هوس هاتون تمیز بدین. مثلا اگه یک ماشین شاسی بلند میخواین جوری نشه که اگه اون ماشین از جلوتون رد شد تا جایی که چشم کار میکنه بهش نگاه کنید بعد که سر برگردونید ببینید مثل همون ماشین جلوی پاتون پارکه، بترسید و 2 متر به عقب برگردید. یا اگه فلان خونه ی بزرگ، با حیاط وسیع رو میخواین! در حال پیاده روی، اونور خیابون مثلش رو ببینی و در حال قدم زدن برگردید و محو تماشای اون بشین طوری که نفهمید از در باز خونه ای مثل همون وارد حیاطی بزرگ شدید و وقتی سر برگردوندید از موقعیتتون بترسید و دنبال راه فرار باشید. فرض کنید که کاینات اون ماشین یا خونه رو بهتون داد! آیا به اونها میاین؟ آیا اگه یکی شما رو با اونها ببینه خندش نمیگیره؟
این مطالب و از این دست رو من از استاد عزیز یاد گرفتم و همیشه دعاش میکنم.
دوست دارم تا تجربه ی شخصیم رو در یک جمله و ساده با همه ی هم وطنانم به اشتراک بذارم.
بر خلاف اونچه که بعضی فکر میکنند که مهمترین مرحله ی جذب، مرحله ی سوم یعنی دریافت هست، من فکر میکنم مرحله ی دوم هست. یعنی شما باید اونقدر این مرحله رو full HD و با رییزترین جزئیات ببینید که قبل از دریافت، هدف براتون هضم شده باشه و قبل از دریافت، دریافت کرده باشید.
چندتا از فایلهایی که استاد زحمت تهیه ی اونا رو کشیدند و روی من اثر زیادی داشتند.
آرامش 9٫ معلولیت ذهنی. مدارها. حزن در قرآن. پیام بهار 95 (بی خیالی). عالم بی عمل (رنج و لذت). کلیپهای انگیزشی. مخصوصا بحث پرداخت بها برای رسیدن به هدف در فایل ابراهیم. فقط خدا و….
در پایان، از خالق خلاق ممنونم که مخلوقاتی چون ما خلق کرد و اجازه داد تا ما هم بتونیم خالق زندگیمون باشیم.
آقای وفایی عزیزم روشنی دل شما چشم نوازه. چقدر شما بزرگوار هستید عین دریا پاک و بی نهایت، درود خداوند بر شما.
حسن جان عزیز
از خووندن داستان زندگی شما به وجد اومدم امیدوارم در کسب و کار فوق العادتون به سرعت به اولین میلیون دلار خود برسید….
همواره شاد و ثروتمند باشید….
آقای وفائی گرامی
من فکر میکنم شما لایق جایزه هستین
سلام انرژیه پر انرژی.
منم با نظرت موافقم.
از اینکه به من انرژی دادی ممنونم
سلام آقای وفایی
از متنتون لذت بردم پشتکار شما قابل ستایش است و آفرین و احسنت به شما ، شما نمونه ای از انسانی هستید که با تصور و تجسم به خیلی از چیزها می توان رسید.
اقای وفاییی واقعا بهتون تبریک میگم شما بهترین هستین ، افرین به اراده و پشتکار شما
سلام . چند روز قبل که استاد مسابقه رو اعلام کردن به ذهنم اومد شما حتما جزو برنده ها هستین . خوب حوصله دارین ماشالله . موفق باشید
“به نام آفریننده قوانین”
سال 1393 بود من توی تابستون 18 ساله بودم و دنبال یک کسب و کاری بودم که بتونم تا چند سال اینده سرمایه ای رو جمع کنم و از پس مخارجم بر بیام.
وضعیت زندگیم کاملا متوسط بود و اون زمان فقط دوست داشتم اشتباهات پدرو مادرم رو انجام ندم.
درحالی که از لحاظ روحی هم ضربه خورده بودم و نیاز به قدرت داشتم.
فقط دوهفته طول کشید تا یک کار خوب پیدا کردم از جایی که اصلا فکرش رو نمیکردم که کنار درسم بتونم انجام بدم.
یکی دو ماه گذشت و من اتفاقی مستند راز (قانون جذب)رو باهاش اشنا شدم و نگاه کردم اما نمیتونستم به کار بگیرمش واسم گنگ بود اما چندبار تستش کردم برای مسایل کوچیک برام جواب داده بود.
بعد از سه چهار ماه از طرف یکی از دوستام که حامی خیلی خوبی بود برام 13 تا فایل صوتی فرستاده شد،توی برنامه چت.
اولین صدا رو که باز کردم اسمش “فقط خدا” بود.هیچ موقع یادم نمیره لحظه های اول عادی بود کم کم با ادامه حرفها اشتیاقم بیشتر میشد برای گوش کردن.
حرفهایی که زده میشد به اعتقاداتم نزدیک بود.
فایل که تموم شد بقیه رو هم پلی کردم و شروع کردم به گوش کردن.
انگار که توی یک جاده تاریک نور حقیقت های جهان برام روشن میشد…
توی بیشتر صدا ها معرفی اولیه انجام میشد(سید حسین عباس منش) و توی یکی دوتا فایل قسمتی از داستانهای زندگیش رو که میشنیدم از زبون خودش بیشتر به اشتیاق میومدم.
موقعی که به فایل ها گوش میکردم گذشتم و ایندم و اشتباهاتی که انجام دادم و برنامه هام و باورام همه از جلوی چشمام رد میشدن.
با تمام کلمه ها ارتباط برقرار میکرم و خوشحال بودم که به صورت درستی دارم درس میگیرم.
چون تا قبل از اون هر کس از خدا و ایمان و باور و غیره صحبت میکرد خیلی کلیشه ای بود و به این واضحی برام تفسیر نمیشد که دلایلش رو بفهمم.
گوش کردن رو مدتها تکرار میکردم و شده بودم کسی که همه چیز رو از لحاظ نگرشی میسنجید و حتی توی ذهنم اتفاقایی که برای خودم و اطرافیانم میخواست بیفته رو از لحاظ کایناتی پیش بینی میکردم.
اشتیاق زیادی داشتم که به کسایی که دوسشون دارم این فایل هارو بدم تا اونها هم از این قانون ها و نگرش ها بهرمند شن و اونهایی که قدر دونستن استفاده کردن.
کتاب های بیشتر خوندم قانون جذب رو بیشتر باور کردم و بکار گرفتمش.تا اینکه سال پیش قبل کنکور یک برگه زدم به دیوار اتاقم با این عنوان “رتبه زیر 5000 دانشگاه شیراز” و به دلیل مشغله کار ی حتی 5 ساعت هم نتونستم درس بخونم اما ایمان پیدا کرده بودم که میشه.
وقتی نتایج رتبه و انتخاب رشته اومد برای هیچکس باور کردنی نبود من رتبه 4000 اوردم و دانشگاه شیراز قبول شدم.
و اخر سال توی کسب و کارم در عرض یک ماه 5 برابر رشد کردم.
بعد از این اتفاق ها تبدیل شده بودم به یک ادمی که میتونس با سن کمش و این تجربیات به بقیه کمک کنه تا مشکلاتشون رو فراموش کنن و نترسن و درست فکر کنن و تا حدودی به بعضی از افراد کمک کردم و شاکر خدا و استاد و گروهش هستم.
20 سالم هست.یک سال و نیم هست که فکری جز رشد زندگیم و رسیدن به هدفام ندارم.
سالمم از لحاظ روح و جسم طوری که دوست من که متافیزیک کار میکرد یک روز به من گفت تنها شخصی هستی که احساس سلامتی کامل میکنی.
و فکر میکنم تمام اینها لطف خدایی بود که با فرستادن درخواستم به کاینات قسمتی از کمال رو بهم نشون داد.
امیدوارم همه بتونن که باور کنن این مطالب رو چون عقیده من اینه که انسان باید باور کنه تا ببینه در حالی که خیلی از مردم فک میکنن باید ببینن تا باور کنن.
همتون رو دوست دارم و بهترین هارو براتون ارزو دارم :)
خدا پشت و پناهتون
آقای بهمن گرامی
ممنون از داشتانتون
دوست عزیز من بعد از سه سال نوشته شما رو دارم می خونم مطمعنم تا حالا موفقیتهای بیشتری بدست اوردی خیلی خوشحال میشم اگه برام از موفقیت هات بنویسی
با ارازوی بهترینها برای تو
داستان زندگی من بخش 6
????لطفا بخش های قبلی خوانده شود.
الان که دارم داستان زندگی ام را مینویسم به یکی از بزرگترین درس های زندگی ام دست پیدا کردم.که چقدر زمان نسبی و فوق العاده هست. ما فقط باید روی باور هامون کار کنیم. من در سال 95 طی همین چند ماه به اندازه تمام زندگی ام پیشرفت کرده ام. پول بیشتر از همیشه وارد زندگی ام شده با وجود اینکه من اصلا کار نمیکنم.
خدایاشکرت بابت زمان نسبی که در اختیار ما قرار داده ای.
با محصول” تضاد” به این درک رسیدم که ما در دنیایی دوبعدی زندگی میکنیم که نمی توان بخش منفی را حذف کرد. یاد گرفتم که چیز های منفی برای هل دادن ما به سمت خوبیهاست و این را قبول کردم که مسائل منفی نعمت های زندگی هستند.(واقعا تجربه زندگی ام این موضوع را نشان میداد. اگر من دچار آن زندگی سخت و افسردگی نمیشدم هرگز جایگاهم اینجا نبود.) و چیز خیلی فوق العاده ای که یاد گرفتم این بود که امکان نداره که همه مثل هم فکر کنند و من دیگه تلاش برای راضی کردن دیگران برای پذیرش باور هایم نمیکردم.
همان طور که نوشتم واقعا محصول عزت نفس از من انسان دیگری ساخت.از همان ابتدای سال فایل های صوتی آماده کرده بودم با صدای خودم و مدام به آنها گوش میدادم و هنوز هم گوش میدم. هر روز، از ابتدا دوماه اول سال کتاب “راهنمای درون” گوش میدادم و بعد از آن تا به الان “قانون جذب ثروت” را بارها و بارها گوش داده ام.کتاب “قانون جذب ثروت” از جری هیکس واقعا کتاب فوق العاده ای هست.باور های منو هر بار قوی و قوی تر میکند. انتخاب خودآگانه افکار راهی است که میشود با آن هر باوری ساخت.گفتن داستان های دلخواهم در زندگی موجب جذب قوی تر من شده و
احساس عشق و تحسین و شکر گزاری هر روزم را زیبا کرده است.
خداروشکر آزمون رانندگی قبول شدم در فروردین ماه، بقیه واحد های درسی ام را به راحتی پاس کردم و در کنکور سراسری تجربی 95 شرکت نکردم چون خارج از برنامه هایم بود.
کتاب “رویاهایی که رویا نیستند” از استاد عباس منش خیلی ساده و قابل فهم قوانین را آموزش میده که ومن این کتاب را طی این مدت خوانده ام و این کتاب رو به شما توصیه میکنم.
خداروشکر هزینه خرید جلسه1 و2 دوره هدف گزاری در هفته سوم خرداد برام فراهم شد،و تمرینات جلسه اول را انجام میدادم.( که یاد آوری دلیل موفقیت های گذشته بود.) با دیدن فایل رایگان “لگولند – هدف گزاری” در 30 خرداد موجب شد تا دوره ی هدف گزاری را کامل خریداری کنم که موجب تداوم گوش دادن به این دوره شد که اگر استاد اون فایل رایگان رو نمیذاشت فاصله زیادی بین تمارین آن میوفتاد.در جلسات 2و3 توجهم بر روی اهدافم بیشتر شد.علاوه بر اون فایل 3 منو به وضوح کامل درباره اهدافم رساند.تا آخر تیر همه جلسات آن را کار کردم. همگی فوق العاده بودند.انجام تمرینات آن جزو برنامه زندگی ام شده.
من به سه هدف از پنج هدفی که انتخاب کرده بودم در کمترین زمان رسیدم و خیلی از این موضوع خوشحالم.
انرژی بیشتری برای رسیدن به اهداف بزرگ ترم دارم.میتونم بگم که رسیدن به انها برام بدیهی شده.
با تمرکز بیشتر فقط بر روی اولویتی خاص کار میکنم.
باورم نسبت به دونیروی محرک زیادتر شده و با اهرم رنج و لذت یکی از بزرگترین عادت هایم را دوماه هست که شکسته ام.
به جای سخت کار کردن و زجر کشیدن، هوشمندانه فعالیت میکنم.و این هوشمندانه کار کردن بیشتر نتیجه داده.
کارآمد تر و فوق العاده تر شده ام بازدهی فعالیت هایم به مراتب بالاتر رفته.
با تغییر باور هایم رسیدن به هر هدف خیلی برام آسان شده و اهدافم در حال حرکت به سمتم هستند.
باورم نسبت به الهامات بیشتر شده و خیلی بیشتر از الهامات تا به حال بهره برده ام و میبرم…
قبل از دیدن فایل رایگان “الگو برداری” داشتم روی باور هایم کار میکردم ، باورهایی که برای مهم ترین هدفم لازم بود، و هر روز زندگی نامه های افراد موفق را میخواندم. زندگی نامه های دانشمندان بزرگ. با دیدن فایل “الگو برداری” برای چندمین بار از اینکه فایل های رایگان دقیقا با زندگی ام مچ بود متحیر شدم و دیوانه وار روزانه بالای 10ساعت شروع به تفکر و نوشتن زندگی نامه ی خودم کردم.تا به خودم و دیگران کمک کنم. احساس فوق العاده ای دارم و خوشحالم که در مسیر درستی در حرکتم.
خداروشکر میکنم که عضوی از این خانواده صمیمی هستم.من تقریبا تمام پستی و بلندی های زندگی ام را در این زندگی نامه ام نوشتم و از شما دعوت میکنم که مثل من دقیق بنویسید تا کمک بیشتری به هم کنیم. امیدوارم که به شما دوست عزیزی که وقت گذاشتی و داستان زندگی منو خوندی کمک کرده باشم تا اشتباهات منو تکرار نکنی و باور کنی که شرایط هرچه قدر سخت باشه میتونی ادامه بدی و تغییر کنی.. خداوند همیشه یارو یاور ماست فقط کافی که باور های خودمون رو تغییر بدیم و به الهاماتی که خداوند به ما میکنه عمل کنیم.
منتظر اتفاقات خوب زندگی من باشید. اتفاقات فوقالعاده ای در زندگی ام درحال اتفاق افتادن هست… من هم منتظر اتفاقات خوب زندگی شما هستم…
????با آرزوی موفقیت برای تک تک عزیزان????
آقای زارع عزیز استفاده کردم از نظر عالی شما سپاسگزارم
متشکرم بابت وقت و انرژی که گذاشتید ????
سلام دوستان
گفتم چند خط به داستان زندگی ام اضاف کنم خالی از لطف نیست.
احساس و هماهنگی با روح یعنی سعادت یعنی خوشبختی، یعنی اجازه ورود به هر آنچه که خودآگاه یا ناخودآگاه درخواست کرده اید. من با هماهنگی با روحم بر موانعی عبور کردم که واقعا اگر غیر از این بود از همان اول دست از هدفم برمیداشتم و بدنبالش نمیرفتم. هر بار با احساس خوب به ایده ها و برنامه های بهتر رسیدم… تا الان هم در مسیر هدفم در حرکت هستم،اتفاقاتی برام پیش اومده شگفت انگیر در عین حال ساده و بدیهی با انسان هایی برخورد کردم که منو گام ها به هدفم نزدیک کرده اند….
اگر وضعیت مالی خوبی ندارید که محصولات استاد رو تهیه کنید اشکال نداره از فایل های رایگان استفاده کنید محشر هستند. کتاب معجزه شکر گزاری از راندا برن و کتاب راهنمای درون از استر هیکس رت بار ها و بارها بخوانید نتایج آن در تمام ابعاد زندگی تان رخنه و همه چیز را دگر گون میکند….
احساس خوب یعنی چنگ زدن به ریسمان الهی
خداروشکر که عضو همچین خانواده ای هستم..
اقای کمانی شک نکنید که با یاری خداوند قطعا موفق خواهید شد.
از همین الان موفقیت تون رو تبریک میگم