«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش - صفحه 17 (به ترتیب امتیاز)

3987 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    danial m گفته:
    مدت عضویت: 3647 روز

    سلام استاد

    اول از همه خیلی خوشحالم که کتابی قراره بیاد که نویسندش خودمون باشیم و از نظرات دیگران استفاده کنیم و از شکست هاشون ما هم درس بگیریم.

    شاید بعضی چیزایی که بگم زیاد به اینجا و موضوعش ربطی نداشته باشه. اما خواستم در طول این یک سالی که با سایتتون اشنا شدم تا اونجا که میتونم براتون بگم.

    تا اینجا فقط میخوام یه چیزیو بگم که چقدر مدیون شمام:من اگه با شما اشنا نشده بودم الان یا مرده بودم(خودکشی یا بیماری) یا یه معتاد بدبخت توی جوبای خیابون یا شایدم یه فرد سواستفاده چی و به قول معروف لاشخور بودم. و همیشه منتظرکمک دیگران بودم.

    من 17 سالمه و دقیقا یک سال و یه روز پیش که تولدم هم بود خداوند بهترین هدیه رو برام فرستاد که اونم اشنا شدن به طرز خیلی خیلی اتفاقی از طریق یوتیوب با شما وسایتتون بود.

    من دقیقا دو سال بیش بخاطر یه سری از مشکلاتم یه افسردگی حاد گرفتم. جالب اونجا بود که کنکور هم برام خیلی مهم بود (اما برای دانشگاه هدفی نداشتم(تا اون موقع اصلا از خودم نپرسیده بودم که اصلا چرا درس میخونم)). من توی تیزهوشان درس میخونم و شاید یکی از عواملی که باعث بیشتر شدن افسردگیم این بودکه یه سری اتفاقات تو مدرسه افتاد که روحیم رو نابود کرد. حتی الان هم که دارم این متنو مینویسم وحشت دارم از اون روزا . یادمه روزی بالای 13_14 ساعت میخوابیدم و کابوس میدیدم . وختی هم که بیدار میشدم مثل یه مرده متحرک فقط به یه جا زل میزدم. معمولا زیاد تو اتاقم هستم. برای همین ترس از اینکه نکنه پدر و مادرم بفهمن که من افسردگی دارم مجبور شدم بازیگر بشم. وختی از اتاقم میومدم بیرون خودم رو خیلی خوشحال و شاد نشون میدادم که ناراحتشون نکنم. وختی میرفتم بیرون یا مدرسه خودم رو مثل یه نقاب شاد نشون میدادم ولی وختی میرفتم توی اتاق یه انسان دیگه ای میشدم.حتی بعضی وختام گریه میکردم.

    اون افسردگی کم کم زندگیم رو نابود کرد.درسم افتضاح شد. قید کنکورو زدم.دیگه هیچی برام مهم نبود.

    نوبت اول تموم شد و من درسم کلی افت کرد. از یه شاگردیکه قبلا حداقل 1 تا 3 بود جزو تمبلا شدم.

    اما این همه آسیب ها از افسردگی نبود بدتر از همه این بود که یه بیماری گرفتم که (طبق اون چیزیایی که توی اینترنت کردم) غیر قابل درمان بود.

    فقط یادمه اون روزا از زندگی سیر شده بودم. از درون خورد شده بودم وضع جسمیم هم که روز به روز بدتر میشد. شرایط خیلی سختی بود. واقعا سخته ادم یه افسردگی با یه بیماری غیر قابل درمان بگیره و نه دکتری داشته باشه نه مراقبی و همیشه هم پیش پدر و مادرش نقش بازی کنه که من خیلی عادی و خوشحالم.

    چند بار خواستم خودم رو بکشم. خودمو از اپارتمان پرت کنم بیرون که دیگه همه چیز تموم شه و از این زندگی برای همیشه خلاص بشم. اما وختی به پدر و ماردم فکر میکردم پشیمون میشدم.فکر میکردم محکومم تقدیرم اینه که بدبخت بشم و هیچ راه فراری ندارم.

    خلاصه زندگی گذشت و گذشت که طبق یه اتفاق واقعا عجیب با شما اشنا شدم. استاد من فایل هاتون رو انقدر گوش دادم که اون وقتا کاملا حفظم شده بود این که به خدا بیشتر اعتماد کنیم تا بنده یا 10 درس البرت انیشتین و… . من یکی از عشقای زندگیم ساختمونه اما اطرافیانم انقدر گفتن که نمیشه و سرمایه میخواد که من حتی اون آرزوم رو برای همیشه فراموش کردم که من لیاقت رسیدن بهش رو ندارم. کم کم با فایل های رایگان خودم رو باور کردم که منم میتونم. منم میتونم بدون هیچ سرمایه ای ساختمون بسازم.استاد باورتون نمیشه: افسردگی محو شد،بیماری نابود شد،تبدیل به یه بمب انرژی شدم. مدرسه داشت دوباره شروع میشد و تونستم تا حد زیادی خودم رو توی درس بکشم بالا. امسال کنکور دارم میخوام یه دانشگاه تاپ بیارم و بتونم ایده هام رو عملی کنم. من تا الان که لیست (فعلا) 9 تایی از برجهای شاخی که میخوام تو تهران بسازم اماده کردم و روز به روز دارم جزیاتشو اضافه میکنم. توی اینترنت یلی چیزا دربازه برج و کاربرد و طبقه و…… یاد گرفتم که اصلا انقدر شوق دارم زود برم یه دانشگاه تاپ که حاضرم براش صب تا شب درس بخونم که ایده هام رو پیاده کنم.

    استاد یکی از تاثیر گزار ترین فایل هاتون(فایل های یکسال گذشته) فایلی بود که گفته بودین ادم نباید گول چیزای خوب و موقعیت های خوب رو بخوره. شما خودتون رو مثال زدید با این که بازار گیم نت اون زمان با این که خوب بود اما اون شغل رو ول کردین و فورا قاطع عمل کردید. من همین امروز از تیزهوشان بخاطر یک سری دلایل از تیزهوشان اومدم بیرون چون میدونستم با این افتی که کلاس داره من به اون چیزی که میخوام نمیرسم. خیلی تصمیم سختی بود اما قاطع بودم. همش حرفای شما از اون موقع توی ذهنم ندا میکرد.شاید بزرگش کرده باشم اما وضعیتم خیلی شبیه شما بود.من کامل اون فایل تصویری رو درک کردم و من گول اون موقعیت به ظاهر خوب رو نمیخورم و میتونم با کنسل کردن خیلی از روزای هفته نرم مدرسه و با جزوات و دی وی دی ها خودم بخونم و به اون چیزی که میخوام برسم. هر جاییم برم بهتر از تیزهوشانه.

    توی دو سال انقدر فرق جای افتخار برای خودم داره که از کجا به کجا رسیدم.

    من هنوزم پیش پدر و مادرم همون فرد عادی چن سال پیشم چه وختی که افسرده بودم چه الان که بمب انرژیم.

    از خدا ممنونم که منو با شما اشنا کرد.

    استاد ممنونم که زندگی دوباره رو بهم بخشیدین. ممنونم که باعث شدید تا چن سال دیگه افتخاری برای کشورم باشم. ممنونم که منو از اون گذشته وحشتناک به اینجا اوردید ممنون بابت همه چیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 38 رای:
  2. -
    عدنان حسین پور گفته:
    مدت عضویت: 3859 روز

    سلام به دوستان موفق ام.

    من یه جون 29 ساله بندرعباسی هستم.با یه خانواده از لحاظ مالی متوسط رو به پایین.

    من از بچگی خیلی به پول و ثروت علاقه داشتم طوری که وقتی 10 سالم بود بابام به من و خواهرام پول میداد تا برا خودمون پفک بخریم همه هم پفک میخریدن و میخوردن من نگه میداشتم و بعد از خوردن اونا پفک هام رو دونه ای به خواهرام میفروختم. یادم نمیاد از بچه گی چیز خوشمزه ای خورده باشم همه چیز رو از گز گرفته تا نون میفروختم به دیگران. و اگه یه چیز خوب میخوردم عذاب وجدان ول کنم نبود.

    همیشه یاد گرفته بودم که اگه پول و خرج کنم و خوش باشم درامدی نخواهم داشت .

    بشدت باور داشتم اگه پول میخوام باید سه شیفت کار کنم.

    تا زد و دانشگاه قشم قبول شدم . وقتی دانشجو شدم از صبح تا شب یه کله کار میکردم (سال 87بود)و ماهی 50 هزار تومان پس انداز میکردم.

    ناهار هم هر دو روز یه تن ماهی میخوردم .وزنم به قدری پایین اومد که پوست و استخون خالی شدم انقدر وزنم کم شد که میتونستم از سربازی معاف شم و مفصل دستم دچار مشکل شد.

    بعد از دانشگاه چون فکر میکردم با کارت معافیت کار پیدا نمیشه رفتم سرباز شدم

    و بعد از سربازی رفتم سر یه کار جدید که حقوقش باز به قدری بود که فقط بتونم زنده بمونم.(حدود 350 تومان)

    با یکی از دخترهای دوست بابام که شیرازی بود نامزدی کردم .همیشه به همسرم میگفتم متاهلینی که خونه میتونن اجاره کنن واقعا چقد آدم های مایه داری و بالایی هستن و چه درامدی دارن. خوش به حالشون. یعنی میشه ما هم پول اجاره یه خونه رو داشته باشیم و یادمه همیشه به خدا میگفتم خدایا فقط یه چهار دیواری بده که بتونیم توش زندگی کنیم .

    تا اینکه یه حدیث از امام صادق دیدم که گفته بود اگر میخواهید درآمد و روزیتان افزایش پیداکنه ازدواج کنین. تحقیق کردم و از صحت حدیث مطمعن شدم(یقین پیدا کردم) رفتم پیش صاحب کارم و ازش خواستم درامدم رو مثل اداره کار بده در کمال تعجب براحتی گفت باشه مسأله ای نیست از ماه آتی حقوق اداره کاری بهم میده فقط با یه صحبت نیم ساعته حقوقم دو برابر شد. بالاخره تونستم یه خونه خیلی کوچیک و پرت اجاره بگیرم. تا اینجا هیچ خبری از سایت عباس منش وهیچی نبود. (البته الان با تمرین متدهای جدید درخواست کردن تقریبا تو هر درخواستی جواب مثبت میگرم که تمریناتش رو شدیدا بهتون توصیه میکنم .)

    یه روز رفته بودم شیراز تا همسرم رو بیارم بندرعباس توی مسیر همسرم سی موفقیت اورد تا باهم گوش بدیم.و من دیدم از یه قانونی میگه که ثروت و ارامش رو وارد زندگی میکنه و به محض رسیدن به بندرعباس تصمیم گرفتم تمام وقت آزادم رو روی این موضوع کار کنم. واسه همین همه چیو کنار گذاشتم و چسپیدم به سرچ تونت که کی میتونه بهترین توضیح رو راجع یه این قانون بهم بده اینقد فایل از اپارات دانلود کردم که مطمعن شدم فایلی نمونده تو آپارات که نگرفته باشم. شروع کردم صحبت های مدرسین رو گوش دادن تا رسید به فایل عباس منش که یه انرژی دیگهای بهم میداد.

    بعد از دو ماه کارم عوض شد و درامدم یه میلیون تومان شد هر روز کلیپاتون رو گوش می دادم همیشه شاد بودم .فایلهای عزت نفستون بی نظیر بود واقعا دید منو عوض کرد و محکم ادامه دادم و هدف گذاری کردم و بعد از دیدن کلیپ افزایش سه برابری درآمد تصمیم جدی گرفتم تا این کار رو بکنم میانگین درامدم تو سال 93 هر ماه 1 میلیون و پانصد بود برا همین تو سال 94 روی 5 میلیون درامد زوم کردم. تمام جملات مثبتی که تو اینترنت بود رو خوندم و بهترینش رو برا خودم انتخاب کردم و روزی حدود 500 بار تکرارش میکردم اونم این بود:{ من کاری فوق العاده عالی و با درآمد فوق العاده عالی و با پاداش فوق العاده عالی و با رضایت فوق العاه عالی دارم و بابتش از خدای مهربون سپاسگذارم سپاسگذارم سپاسگذارم} بعضی روزها اینقدر تکرار میکردم که صدام میرفت. با گفتنش تصورش رو میکردم و از تصورش گریه ام میگرفت.

    با اینکه درامدم بهتر شده بود و اون وضع نابسامان سابق رو نداشت یه برگه کاغذ برداشتم و یه هدف سه برابر حقوقم نوشتم. هر روز بهش فکر میکنم و بهتره بگم هر لحظه دارم بهش فکر میکنم. در حالی که خانوم از وضعیت مالی من کاملا راضی بود. فروردین وقتی مقدار واریزی به حسابم رو دیدم شکه شدم ولی خانومم اعتقاد داشت چون تو کارمندی و عیدی و سنوات اخر سالت رو الان دادن و… واریزی خوبی داشتی.اردیبهشت ماه از نیمه گذشت و بیست و پنجم فقط حقوق خوبم واریز شد اما من سه برابرش رو انتظار داشتم.در طول ماه همش شکرگذار درامدم بودم و کاملا خوشحال بودم یهو یادم افتاد چند تا برگه سهام دارم که ته کیفمه و تو نظافت های دوره ایم خواسته بودم بندازم بیرون . شماره تماساشون رو پیداکردم و زنگ زدم و شرکت که فوری ازم شماره کارت گرفتن و مبلغ رو واریز کردن و در کمال تعجب چند میلیون پول به کارتم واریز شد.( وقتی ماه دوم به این شکل پیشرفت همش با خودمیگفتم پس برای ماه سوم هم کار میکنه و کارکرد و همین اتفاقات برا تیر 94 هم کار کرد و ادامه پیدا کرد.

    تا چند روز پیش به خدا گفتم من که تو اجاره یه خونه با خودم میگفتم مگه میشه مگه عملیه. اجاره کردن مال پولداراست و حتی سه ماه بعد از ازدواجم پول نداشتم کرایه کنم جایی رو و من بندرعباس بودم و همسرم هم شیراز بود با فقر تمام از هم دور بودیم الان دارم یه خونه 120 متری با فول ترین امکانات تو یکی از بهترین محله ها بعد 3 سال از زندگی میسازم. و انشاالله بزودی یه عالمه اتفاقای خوب دیگه.

    من که سرمایه اولیه ای نداشتم تونستم با مطالعه و صحبت با چندتا مدیر کل پیرامون موضوع کاری مورد نظرم به سطحی خوبی از اطلاعات پیرامون کارم برسم بطوری که نفراتی رو که بهم پیشنهاد شراکت میدن رو خودم دارم انتخاب میکنم.

    حتی یادمه برا مطلع شدن از نحوه شروع از این فعالیت های عمرانی وقتی با اولین مدیر کل جلسه گرفتم من رو از اتاقش پرت کرد بیرون. نگاه سنگین مردم رو میدیدم ولی به خودم گفتم پسر تو قراره جز یک درصد برتر جامعه بشی پس قدرت تحملش رو داشته باش و یاد سرهنگ کنتاکی افتادم که 624 امین رستوران سفارش استفاده از پودر سوخاری اونو قبول کرد و تو هر مرحله با تمرکز رو عزت نفسم و مطابق با اهدافم و باور به ثروت و اینکه جهان داره سماجت یا به قول خودم داره fallow منو تست میکنه قدم برمی داشتم.

    تو سال 95 هم کلا کارم رو عوض کردم و تا الان شهریور 95 میانگین هر ماهم 13 میلیون درامد و سود بوده که واقعا پرورگار مهربون رو شکر می کنم.

    تو ارتباطات هم من خشک و کم حرف بودم و خیلی عصبی بودم ، از وقتی که رو خودم کار کردم خیلی ارتباطاتم با خانواده عالی شده از بودن باهاشون لذت میبرم. با همسرم قشنگ ترین لحظات و ارتباط رو دارم. حتی داداشم که قبلا چشم دیدن و هم صحبتی با منو نداشت الان هر از چند وقت پیامکی میفرسته که چقد خوشحالم از اینکه تو رو دارم.

    کوچکترین شکی ندارم که تمام اهدافمون دست یافتنیه.

    و یه دیالوگی که همیشه میگم اینه که : خدا همه رو میلیاردر خلق کرده فقط ماها خودمون اون رو نمیخوایم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 41 رای:
  3. -
    الیاس و فاطمه سادات گفته:
    مدت عضویت: 1419 روز

    به به به. سلامی دوباره به استاد گل.

    دوباره وقت نوشتن رسید

    من دریک خانواده نظامی با اوضاع مالی نظامی که نیازی به توضیح نیست همه میدونید بزرگ شدم

    درزندگی به خاطر غرور همیشه دوست داشتم اول باشم ومعمولا همینجوری هم میشد

    وبچه دلسوزی بودم وکم اعصاب

    من با 11تجدید اومدم ازمدرسه بیرون ورفتم دنبال کار آزاد ولی من به درس علاقه نداشتم یعنی کل دوران درسیم من روی هم رفته 10 ساعت نخوندم مثلا اجتماعی رو یک ربع مونده به امتحان میخوندم وقتی میرفتم میدیدم برگه ریاضی گذاشتن پیشم

    ولی نسبت به خواهر وبرادرام ونزدیکانم ودوستانم هم زرنگتر وهم موفقتر بودم همیشه

    ویک باور داشتم اونم این بود که هرچی برم هیئت وکارهای خیر انجام بدم دراینده اتفاقات خوبی خواهد افتاد

    یه دفعه تو اشپزخونه هیئت بودم داشتم آبگوشت هممیزدم یه حاجتی درخواست کردم خداشاهد هست کفگیر ازکمرشکست گفتم خدایا مگه چی گفتم

    خلاصه ازاین جور تفکرات. این گذشت ومن خدمت رفتم همونجایی که میترسید م دقیقا به لطف خدا همونجا خدمت کردم

    وگذشت تا اینکه رفتم دوباره دنبال درس وشغل ازادم داشتم وتازه هم ازدواج کرده بودم وشروع کردم بعد مدتی مدرک لیسانس مکانیک گرفتم ولی دوباره اومدم همون کارازاد خودم اخه بابا نظامی بودن همیشه میگفت کار آزاد چیز دیگه ای هست ودیدم که کارهای دیگه بجزدستورشنیدن وغصه خوردن خودم چیزی برای من نداره وبازهم ازدوستان وخواهر برادرانم بیشتر پیشرفت کردم این درحالی هست که اونها حقوق خوب میگرفتن ولی من هزارتومن حقوق نداشتم

    ولی فهمیدم هیج مسابقه ای در کارنیست وهیچ ربطی نداره که طرف چقدر وضعیتش خوب هست اگه خودت خواستی خداهم میخواد وبهد همه چیز میده من دست خالی شروع کردم وبازهم ازاونا جلوتر بودم نمیدونم چطور فقط یه چیزیو خوب میفهمم الان. که بخاطر تمرکز بود. من بعد اعتکاف با مدرک لیسانس اومدم دنبال کار

    که دایی من گفت بیا اینجا منم قبول کردم با ماهی500ت که پول اجاره خونم 200ت بود ولی همه کار فنی انجام دادم وننگ نداشت چون من مدرک داشتم مثلااااااااا

    به روزی رسیدم که نصف اجناس ونقد خریدم وشریک شدم وبعد ازمدتی نصف مغاز ه روهم خریدم وشریک شدم

    حالا افتادیم توی یه سیکل خاص یعنی اگه اون با خانوادش دعوا میکرد پیش چشم من بودخلاصه مدار درمدار بودم

    بعد گفتم بیا صب توبیا بعدظهر من وبازدیدم بعد یه مدت اون دیر میاد نمیاد همش دردسر

    گفتم یه روز تو بیا یه روز من وبازهم مشکلات اعصاب خوردی و…..

    3سال بودتصمیم گرفتیم بیاییم ازخونه اجاره ای بیرون. ولی نشد

    چند سال بود میگفتم شراکت نه. نشد

    و…….. یه روز برزو ارجمند ونشون داد گفت من باکتاب رازمتحول شدم

    منم خوندمش ولی همون لحظه منو نگرفت ولی خانمم خیلی ذوق میکرد ازاتفاقاتش

    میخوام اینو بگم یه جرقه بوداین کتاب برای شروع وتولد دوباره من دراین مسیر بایک استاد داخل اشنا شدم

    یه دوره خریدم با زحمت وهروز یه گوشه مینشستم یاگریه یا خنده یا…. تاثیر داشت ولی کم

    اخه میدونید وقتی کلام قوی باشه تو روهم بیشتر میگیره مثل استاد که وقتی دهانشون بازمیشه فقط جواهر میاد بیرون

    وکم کم تمرین میکردم و کاغذها پرکردم نصف شب ها بیدارمیشدم دیگه شده بودم یه ربات یه ساعت خاصی بیدار میشدم نماز دعا مدیتیشن و…. تا فردای اون روز

    ولی خیلی تاثیرات کمرنگ. یه روز اومدم خونه به همسرم گفتم که یکی ازدوستان که دنبال همین چیزها هست میگه یکی هست به نام عباس منش اونم خوبه

    خانمم گوش کرد فایلهای شمارو ومنم شروع کردم واقعا خانمم حتی دوره قبلی که پول دادم روتموم نکرد ویک دقیقه هم گوش نکرد وگفت این کیه بابا

    منم گفتم نه پول دادم باید همون قبلی وتمرین کنم چه فرقی هست همشون دارن ازخدامیگن

    بعد که جذب شدم وفایلهارو گوش دادم ودیدم شما گفتی ازرایگانها متحول بشید گفتم این درسته بابا داره داد میزنه توروخدا نخرید ازمن نخریدوشروع کردیم با خانمم به گوش دادن فقط.

    واینها بود که دوباره متولد شدم وشروع کردیم واتفاقات خوب ودوره 12 قدمچه میکنه قدم هشتم هستیم وخداییش خوب بوده تا الان

    هنوز باشریکم هستم ولی دومغازه جدا اونجا از هردوتایمون هست اینجایی که زدم فقط ازخودم وهزاران زیبایی اسایش ارامش راحتی واتفاقات جالب کاسبی. هروز یه مقداری تحول دارم

    9ماه ازسال وآلرژی و…. داشتم خداشاهد میگیرم کلا رفت کلا من خودمم نمیدونم نه تجسمش کردم نه ارزو کردم. چرا خواسته بودم ولی خیلی ساده وبا شروع این مدارو فرکانس هممون سالم شدیم ودفترچه بیمه خودم خانمم بچه ام همه رو قطع کردم وبه لطف خدا وبه لطف خدا یه چند دفعه جزئی بودمریض شدیم وگرنه سالم سالم

    ویک روز از موفقیتهای بزرگتر خواهم گفت به لطف خدای مهربان. یک روز می آید که خدا این حاجت بزرگ همه مارو برآورده کنه با حرکت وتمریناتمون. که خدایا خودمان رابه خودمان بشناس که تورابشناسیم. ای که دستت میرسد کاری بکن پیش ازان کز تو نیایید هیچ کار. منظورم خود درونمان است

    همه شما خانواده گل گلللللل مهربان خدادوست رو به خدای بزرگ میسپارم خدایارونگهدارتون(الیاس)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 38 رای:
  4. -
    امیرحسین بابایی گفته:
    مدت عضویت: 1254 روز

    سلام به استاد عباسمنش عزیزم.

    خانم شایسته مهربان.

    دوستای درجه1،توحیدی،موفق خودم

    که می بااااالم به خودم برای وجودتون….

    حقیقتا نتایجی که توزندگیت گرفتی رو نمیشه به هیچکس زد، مسخرت میکنن، میخندیدن

    و خب واقعا هم تو مدار نیستن و درک نمیکنن

    فقط‌میشه بیای تو سایت و این احساس خوبت رو نتایجت رو بنویسی و خودت رو تخلیه کنی

    میخوام از استاد عزیزم درخواست کنم، که ما بتونیم توسایت ویس هم بتونیم بزاریم،یا ویدیو، خیلی رسا تر و تاثیر گذار تره

    دیگه قشنگ تخلیه میشیم

    میخوام بخشی از نتایجم‌ رو تواین کامنت بنوسیم؛

    نمیدونم از کجا شروع کنم هرچی اومد مینویسم

    از وقتی دارم با تمرکز روی عمل کردن به قوانینی که از استاد یادگرفتم عمل میکنم

    زندگیم به معنای واقعی 180درجه تغییر کرده

    توجه کنید دوستان (عمل کردن…)

    برای خودمم یادآوری بشه….

    چون قبلا زیاد فایل گوش میدادم و فکر میکردم فقط گوش دادن فایل کارارو انجام میده…

    انقدر احساس خوبی دارم که در مسیر درست قرار دارم

    آنقدر خوشحالم که حد نداره این موضوع

    وقتی میبینم افرادی با سن خیلی خیلی بالا هنوز در مسیر نادرست هستند،

    نگاه توحیدی ندارند،

    زندگی خوبی ندارند، آرامش ندارند ، که نتیجه مسیر نادرستِ قانون بیشتر برای من ثابت میشه که افکار منِ که داره زندگی من رو خلق میکنه

    من نمیتونم اونارو تغییر بدم فقط درسش رو میگیرم

    من خواستم که خدای واقعی رو بشناسم، خواستم که تغییر کنم ،

    خواستم…. و خداوند به بهترین روش ممکن هدایتم کرد

    1؛ در حوضه ارتباطات؛ درگذشته دوستان خیلی نامناسبی داشتم که ویژگی های انسان های سالم و موفق رو نداشتن دیگه وارد جزئیات نمیشم…

    (الان انسان هایی در دایره ارتباط من هستند که روزی آرزوی من بود که فقط باهشون صحبت کنم ببینم چه جوری موفق شدن… توجه کردی!!؟

    الان رفیق های منن، دستان خداوند هستد ، بی منت تجربیاتشون رو دراختیارم‌ میزارن، و باهم بیزنس داریم و پول میسازیم)

    و به خدایی که میپرستیم حتی 1درصد

    1درصد هم فکرش رو نمیکردم که اینگونه برای من این دوستان و این‌بیزنس که برای من آزادی زمانی ، مکانی ،ومالیِ به همراه داشته باشه

    و بودن در کنار این انسانها از هرنظری به رشد من کمک میکنه

    شکرت خداااااااا. زبانم قاصره. فقط میتونم بگم شکرت… و لطفت رو در ادامه دادن این مسیر زیبا جبران کنم

    دوستان شغلمم کال btob محصول شرکتی رو تهیه میکنیم من و با دوستانی که دستان خداوند هستن در زندگیم که وارد شدنشون به زندگیم، و آشنایی باشرکت…. هم داستان خارق العاده ای داره .

    ومحصولات رو در شهرای دیگه کار برندینگ انجام میدیم

    هم برای خودم کارمیکنم که این رو هدف قرار داده بودم برای امسالم و ازبچگی آرزو داشتم که اینگونه باشد و مثل خانوادم واطرافیان کارگری نکنم… دوست داشتم برای خودم کارکنم… و خداروشکر…

    کلا همه کار خدا رو نظمه،‌رو حساب کتابِ،‌رو قانونِ

    با عجله و حرص و اینا نیست…

    به صورت کاملا طبیعی همه چی جفت و جور میشه اگر‌ تو عمل کنی به قوانینی که استاد آموزش میده

    اگر رها باشی و بندگی کنی.

    (برای من اتفاق افتاد) برای توهم اتفاق میوفته…

    من هم یه زمانی کامنت بچه هارو میخوندم که نتایج خیلی خیلی عالی گرفتن. از عددهای بالا صحبت میکنن میگفتم چی جوری شده!!! ذهن نجوا گر میگفت شانسیِ، حالا اون رابطه رو داشته شدِ…

    نه نه نه به قول استاد به توحید برسی همه برای تو همه کار میکنن.

    همه میخوان بهت خدمت کن.

    همه میخوان برات کار انجام بدن.

    تو چقدر بی نظیری خداااا جان

    2؛از نظر سلامتی ، قبلا خیلی مریض میشدم

    الان واقعاااااا به ندرت…. شاید سالی 1بار

    اون هم قشنگ میفهمم که وقتی وارد فضای ناخواسته هام شدم جسمم مریض شد.

    3.از نظر رها بودن و آرامش داشتن از 1تا 10

    نمره 8 رو به خودم میدم که قبلا به زور نمره 1 بود

    و خیلی چیزهااااا که واقعا نمیشه همرو گفت و میدونم که شما این فرکانس خوب من رو دریافت می‌کنید

    صحبت رهایی شد میخوام اتفاق قشنگی که الان برای من‌رخ داده رو بنویسم و صحبتم رو تموم کنم

    بعدا انشالله میام و بیشتر بارش میکنم…

    قبلا یه کامنتی تو دوره 12 قدم گذاشتم که فکرکنم برج 2 بود

    به تضادی برخوردم توزتدگیم، تضاد مالی…

    که اون زمان تا لب مرز اینکه بزنم زیر همه چی خونرو تحویل صابخونه بدم و برگردم به عقب پیش خانوادم زندگی کنم… این نجوا ها بود کرایه خونرو میخوای چیکار کنی… سر سال رهن و میخوای از کجا بیاری. و……………… خیلی چیزهای دیگه!

    با گوش دادن جلسه 7قدم1 دراون زمان

    انگار یکی یک چک محکم زد به من و من و بیدار کرد

    بهم گفت این همه رو خودت کار کردی که الان بایه باد ول کنی!

    مگه تو این چندسال لنگ خونه موندی؟

    لنگ پول موندی؟

    این تضاد حتماا یه نفعته و برای درخواست هایی که داری از خداوندِ باید نگاهت رو درست کنی”

    تصمیم‌گرفتم آگاهانه شرایط رو کنترل کنم و به مسیر درست ادامه بدم…

    اگر نمیتونستم خودم و کنترل کنم قطعا این نتایج‌رو نداشتم

    خداروشکررر

    (افکار مناسب+کنترل ذهن+توجه به خواسته ها+

    نگاه توحیدی اعتماد به خداوند)

    کارهات و دیگه انجام شده بدون … خدا بی نظیره

    از جایی که فکرش رو نمیکردم . به خدا یعنی حتی نیم درصد…! بهم پول رسید بی منت، بی برگشت

    که پول رهن خونه جدیدم که خیلی بهتر شیک تر و تقریبا با چیزی که تجسم میکردم یکیه…

    الله واکبر از این قدرتی که در وجود ما گذاشتی خدا

    دمت خیلی گرمهههه رفیق

    +اضافه بکنم تقریبا 2هفته ای میشد دنبال خونه دلخواهم بودم… یکی بود خوب بود ولی املاکیِ به یکی دیگه داد و من گفتم حتما این خونه اون خونه دلخواهم نبوده من سپردم به خدا و اوکی‌میشه.

    بعدش باز بنگاه رفتیم چندتا خونه که من خوشم نمیومد ازش… هی میگفت مجردی میخوای چیکار خوبی و حالا هروقت خواستی بخری خوب میخری..!

    خونه نیست ،کمه. اوضاع خرابهه! و اینجور حرفا و باور کمبود. ولی من توجه نکردم احساسم رو خوب نگه داشتم ، تودلم میگفتم جایی که زندکی میکنیم باید ازش لذت ببرم مجردم که هستم. من باید به خ ا ثابت کنم من لیاقت دارم لیاقت بهتریناااا. من فراوانی رو باوردارم… و واقعا خونه ای که دارم میرم از لحاظ قیمتی و موقعیتی نسبت به خونه های مشابه که دیدم عالیه

    تجسم میکردم خونم این وسیله هارو میخواد تا من بیشتر لذت ببرم ولی خب پولش جور نبود

    اصلا فکر نمیکردم پولش رو چه جوری جورکنم بخرم…

    فقط تجسم میکردم دارمشون

    وامروز پولش رسید….! خواهرم یه پولی داشت برای پسرش که می‌خواست یه کاری بکنه فعلا به تعویق افتاده و داد به من بعدا بهش برگردونم

    خدا جان تو دیگر کی هستی میبالم به داشتنت

    به قوانین‌ ثابتی که که وضع کردی و من رو ازش آگاه کردی

    مطمئنم مطمئنم مطمئنم با تو به تمام آرزوهای بزرگم میرسم

    و جدادید دارم تجسم میکنم و میدونم که یه روزی با نتایج خیلی خیلی بزرگ در کنار استادعباسمنش مثل عرشیا عزیز و دوست داشتی(بچه ها سایت)

    ویدئو نتایج می‌سازیم و به خودم و دوستان برای باورسازی کمک میکنیم تا از این قدرتی که خدا به ما داده استفاده کنیم)

    و با شعری از هوشنگ ابتهاج حرفم رو به پایان میرسونم که میگه

    زندگیییی چیییست ؟؟عشششق ورزیدن

    زندگی را به عشق بخشیدن

    عشق آغاز آدمیزادیست…

    (عشق به خدا که شروع بشه. به توحید که برسی تازه میفهمی تو کی هستی!چقدررر قدرتمندی و خبرنداشتی)

    البته این برداشت های من از شعره…

    آدمی بی ذلال این آتش مشتِ خالیست پرکدورت وغش

    تنگ و تاری اسیر آب و گل است

    سنمی سنگ چشم و سنگدل است

    سنما گربدی و گر نیکی توشبی

    بی چراغ (بی خدا) تاریکی…!

    آتشی در تو می‌زند خورشید

    کنده ات باز شعله ای نکشید؟

    چون درخت آمدی ذغال مرو

    میوه ای پخته باش. کال مرو

    شکرت پرودگار

    ممنون که وقت گذاشتین دوستانم

    این حرفارو فقط میتونستم اینجا بزنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 37 رای:
    • -
      زینب بچای نصاری گفته:
      مدت عضویت: 1099 روز

      به نام خداوند مهربانم

      سلام به آقای بابایی

      چقد کامنتتون و دوست داشتم و خیلی لذت بردم

      توحید توحید توحید واقعا فقط توکل کنی دیگه همه چی تموم میشه

      خدا برات میشه پول میشه لذت شیرین غذا میشه مشتری میشه خونه ی خوب میشه برکت میشه همه چی

      و ما هر چی توحیدتر باشیم نزد خدا محبوب تریم

      و خدا چقد به ما نزدیک میشه و میشه چقد راحت باهاش رابطه برقرار کرد و چقد شیرین لذت حرف زدن با خدا

      خداجون عاشقتم

      آقا بابایی امیدوارم بازهم نتایج عالی و عالی بگیری و کامنت بزارید و بشه انگیزه برای ما بچه های سایت

      از استاد سپاسگزارم که منو با خدای درونم آشنا کرد

      از شما دوست عزیز متشکرم برای کامنت تاثیر گزارتون

      در پناه الله مهربان شاد و سالم باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    نیما رفسنجانی گفته:
    مدت عضویت: 3307 روز

    نیما رفسنجانی ،33 سال ،کارشناسی

    با سلام و احترام

    در ابتدا لازم میدونم از این حرکت کارشناسی شده و زیبا به نوبه خودم تشکر کنم چون جمع آوری این چنین اطلاعات گرانبها میتونه باعث ارتقاء و رشد هزاران نفری که در حال حاضر با مشکلات فراوان دارن زندگی میکنند.

    اجازه بدید از اونجایی شروع کنم که زندگی من شروع به تغییر کرد یادم میاد حدود 78 میلیون تومان بدهکار بودم و با وجود اینکه شرکت پیمانکاری داشتم ولی اونقدر شرایط سخت و طاقت فرسا شده بود که فکر میکردم هیچ کس شرایطش سخت تر از من نیست

    چون دائماَ طلب کارام بهم زنگ میزدند و شرایطی برام پیش اومده بود که از همه اطرافیانم قرض گرفته بودم.ولی در آمد های شرکتم دائما کمتر و کمتر شد تا اونجایی که تو سال 1392 به بعد فقط خودم تو شرکت مونده بودم و اون زمان این طور فکر میکردم که هر کس بیشتر تلاش کنه بیشتر دریافت میکنه ولی این اتفاق نمی افتاد و علی رغم تلاش 16 ساعته در روز بازهم شرایط بدتر میشد به طوری که حتی پول بیمه ماهانه خودم رو هم دیگه نداشتم بدم.

    در همین ایام یه حسی بهم میگفت که این ایام گذراست و قراره دوران گشایش (“ان مع العسر یسرا ” اون زمان فکر میکردم معنیش میشه: بعد از هر سختی آسونیه) به زودی برگرده ولی در عین سختی های زیادی که بهم کذشت و تمام دنیارو مقصر می دونستم غیر از خودم شرایط بهتر که نشد سخت تر هم شد و دورانی گذشت که به خاطر هزینه های خیلی جزئی من جمله خریدن نون مشکل داشتم . مراحل سخت زندگی من حدود سه سال طول کشید تا اینکه یکی از دوستان که شرکت طراحی وبسایت داشت یه کار متفاوت به من معرفی کرد “بازار یابی شبکه ای” حدود شش ماه طول کشید که به این کار اعتماد کردم و شروع کردم دوره های آموزشی جالبی گذاشتن و برام جالب بود تو اون شرایطی که من همه چیزوهمه کس رو سیاه میدیدم و به کسی اعتماد نداشیم عده ای پیدا شدن که می خوان به همدیگه کمک کنن و باعث رشد همدیگه بشن به قول خودشون: “یک تجارت برد برد راه اندازی کنن”.

    کم کم کلیپ های انگیزشی و کلاس ها و دوره های مختلف باعث شد نظرم نسبت به فعالیتی که دارم عوض بشه و فهمیدم این نوع کار و تجارت نیست که میزان درآمد رو تعیین میکنه بلکه نگرش و باور هر فرد میزان موفقیتش رو رقم میزنه و حوزه فعالیت فرد نمیتونه موفقیت اون فرد رو تضمین کنه نمونه بارز این مثال خودم که با داشتن تمامی امکانات و یک شرکت پیمانکاری بازهم در اون زمان نمیتونستم تغییری تو شرایطم ایجاد کنم.

    ولی باز هم با تغییر نگرش و درست کردن تابلو کائنات و تکرار آرزوها و تمایلاتم و تکرار هر روزه اونها باز هم تغییری تو زندگیم ایجاد نشد. با چند نفر از افراد موفق که دور و برم داشتم صحبت کردم دلیل موفقیت و رشد اونها رو ازشون پرسیدم و غالبشون اسن نکته رو بهم میگفتند که همیشه بازار برای فعالیت اقتصادی وجود داره و این ما هستیم که باید ببینیم چه سهمی از بازار رو میتونیم بگیریم و دیگه اینکه موفقیت فقط یک واژه است و کامیابی حقیقی در درست انجام دادن همون شغلی هست که داری و بعد از این مرحله موفقیت خودش میاد و تو فقط داری وظیفه ات رو به نحو احسن انجام میدی!!

    تو همین ایام از یکی از دوستان چند تا از فایل های صوتی رایگان جناب عباس منش رو گرفتم و باز هم نگرشم تکمیل تر شد و به راز توحیدی رسیدم

    گنج اول:

    “خداوند انسان رو خلق کرد و به او قدرت داد تا انسان هم بتونه خودش رو خلق کنه”

    و خلق خودمون با قوانین الهی امکان پذیره و هر چه رابطه ات با خداوند بهتر بشه و فقط خدا رو همه کاره بدونی نه این عالمی که میبینی و نه این افرادی که میبینی اموراتت بهتر اصلاح میشه و به این نتیجه رسیدم که ظاهر اعتقادی افراد هیچ اثری در دنیای اونها نداره و اگر اعتقادات فرد در زندگی خودش موثر و مفید نباشه یه جای اون اعتقاد ایراد داره و احتمالا ما دین رو خوب نفهمیدیم .

    و گنج دوم:

    نوشتن ، تکرار ، صحبت ، فکر کردن و …. در مورد آرزوهامون ما رو به آرزو هامون نمیرسونه و فقط و فقط احساس لذت از اون آرزو ما رو به خواسته مون می رسونه انجام تمام این کارها به خاطر رسیدن به این حس ریباست همون چیزی که ناپلئون هیل در کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید ازش به عنوان اشتیاق سوزان نام برده شده و این نکته رو بدونین دوستان این یک تجربه شخصیه و من حتی نمیتونم به فرزندم بگم چکار باید بکنه تا به این حس برسه و راهشو هر فردی باید برای خودش پیدا کنه و در حقیقت اون احساس لذت آرامش و خوشحالی بی حد و وصف که با توکل به خدا میتونی به اون برسی و یقین داشته باشید این قانون رنگ ، جنسیت ، زبان و نژاد نمیشناسه و فقط و فقط کمال انسان رو می طلبه.

    با این باور تونستم فالیتم رو رشد بدم و کم کم کارم رشد پیدا کرده و تا الان که با شما صحبت میکنم مصمم تر از گذشته و با ایمان کامل به خداوند مهربان روز به روز اتفاقات و موفقیت های بیشتری که انتظارش رو نداشتم دارم تجربه میکنم و به خاطر تمامی نعمات از خداوند سپاسگزارم

    نمیدونید چقدر خوشحالم که تونستم این تجربه ای که از موفقیت داشتم رو به شما عزیزان انتقال بدم و خداوند رو سپاسگزارم که به من این امکان رو داد تا با در اختیار گذاشتن تجربه ام باعث رشد و اصلاح زندگی همنوعانم بشم.

    سپاسگزارم از وقتی که صرف کردید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 40 رای:
    • -
      مجید بختیارپور عمران گفته:
      مدت عضویت: 1012 روز

      سلاااااام بر بنده خوب خدا

      نیمای عزیز دوست خوب من انشالله هرجا که هستی خوش و خرم و شاد باشی که چه گنجی و برام اینجا گذاشتی اونم 8سال پیش دمتگرررررم نیما جان خیلی لذت بردم از تحلیل بسیار زیباتون که از وقتی حرفای استاد و گوش دادی همه چی در ذهنت بهم ریخت و دوباره زیبا ساخته شد برای همه ما همین شده ایتجا اصلاااا یچیز دیگست با تمام کتابها و اساتید خودشناسی فرق میکنه اینجا گردانندش خود خداست چه کسی بهتر از خدا ….

      اون قسمتی که گفتی فهمیدی نوع فعالیت در روند رشد و ثروتمندشدن ادما مهم نیست چون خودت بهترین شرایط کاری رو داشتی ولی به شکست مواجه شد منم همینطورم همه اونایی که تو کارشون به شکست مواجه شدن توجه کنیم ،همینن، چون تو جامعه ما مشابه شغل ما هست که خیلی تو همین کار بسیااااار موفقن ولی ما موفق نشدیم چرا ؟؟؟؟ فقط یک دلیل میتونه داشته باشه که اون همونی بود که شما گفتین و همه عباسمنشی ها میدونیم نوع نگاه ما به پول و ثروت و تجارت که میشه باوررررر…

      ما با تغییر این باور و با ایمان به اونی که باورهامونو به ثروت تبدیل میکنه به نعمت تبدیل میکنه و وارد زندگیمون میسازه میتوانیم غرق هرنعمتی شویم که لایقش هستیم این جهان جهان باورهلست بقول آنتونی رابینز که ما انسانها ماشین اثبات باورهامون هستیم کاملاااااا درسته.

      شما امروز با کامنتتون بهترین گنج وبهم هدیه کردین ازت ممنونم خیلی از کامنتون خوشم اومد و بیدارتر شدم

      اینجا که گفتین،

      خداوند انسان را خلق کرد و به اوقدرت داد تا انسان هم بتونه خودش (زندگی) را حلق کنه.

      که خلق ما با اجرای قوانین الهی امکان پذیره

      بسیاااااار شیرین و عالی گفتین دمتگررررررم نیمای عزیز

      متشکرررررم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      آینا راداکبری گفته:
      مدت عضویت: 3397 روز

      سلام آقای رفسنجانی

      مطالبتون را خواندم و لذت بردم من هم به این نتیجه به وضوح رسیدم که بعد از سختی آسانی است و در ضمن حتی برای بچهات هم نمی تونی کار ی کنی باید راهش را خودش پیدا کنه مثل من و شما و همه

      متشکرم بازم

      در پناه اله یکتا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    امیر همتی گفته:
    مدت عضویت: 3376 روز

    سلام

    من امیر حسین همتی اشرف مخلوقات خداوند هستم

    من همان هستم که خداوند از روح خود در من دمیده و به من قدرتی خداگونه داده است تا بتوانم بهشت را در این دنیا تجربه کنم و چه بسا چیزی فراتر از بهشت

    من کسی هستم که خداوند برای خلق او به خود افرین گفت

    من کسی هستم که هزاران فرشته بر من سجده کردند

    من کسی هستم که بار سنگینی که همه فرشتگان از داشتن ان سرباز زدند را به دوش کشیدم و ان قدرت اراده است

    من در سن 16 سالگی هستم بر زبان انگلیسی مسلطم پارکورکار حرفه ای ام کاملا با قوانین جهان هستی اشنایی دارم هر روز روی باورهام کار میکنم هر روز بیشتر پیشرفت رو احساس میکنم اینده ی روشن خودم رو حس میکنم من تا قبل از 20سالگی یک میلیاردر میشم و اهدافی دارم که خیلیا از فکر کردن بهشون هم میترسند مثل داشتن 16000 میلیارد تومن پول و مدیون اقای عباسمنش هستم که دیدگاهی بسیار زیبا و مغزی باز به من هدیه دادند تا در تمام مراحل زندگی ام از ان استفاده کنم

    من شاید فایلهای تمام استاد های موفقیت رو دیدم ولی خب همه میدونید استاد عباسمنش تک هستن عاشقتونم استاد که رفتید اونسر دنیا از لحاظ مالی خودتون رو بستید ولی باز به فکر ما هستید شما کاری رو انجام میدید که شاید هیچکس نکنه

    من از قانون جذب برای همه چی استفاده کردم و جواب گرفتم الی مسائل مالی نمیدونم شاید نیازش رو هنوز احساس نمیکنم ولی در بقیه موارد مثل سلامتی من الان دو ساله مریض نشدم یا در روابط که یه زمانی دوس داشتم دورو برم پر رفیقای اشنا با قانون باشه که الان رفیقایی دارم هم دختر هم پسر توی شهر توی شبکه های اجتماعی ده ها دوست اشنا با قانون دارم که خودشون بر سر راه من قرار گرفتن در واقع در مدار هم قرار گرفتیم

    الان کاملا باور دارم که میتونم هرچیزی رو داشته باشم ولی در مورد مسائل مالی کم کارم که اونم به امید خدا رفع میشه

    در کل خیلی خوشحالم که با این سایت اشنا شدم هدایتگر من به سمت اینده ی روشنم شد

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 39 رای:
    • -
      علی جوان گفته:
      مدت عضویت: 3934 روز

      دوست خوبم امیر همتی سلام و سپاس

      وای چه لحظه باشکوهی است که شما قبل از 20 سالگی بیایید در همین سایت بنویسید که دارایی شما 16000 میلیارد تومن پول است.

      با این باورهای خوب و اعتماد به نفسی که دارید افق 20000 میلیار هم خارج از تصور نیست.

      هر چی آرزوی خوبه مال تو …

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      راضیه راضیه گفته:
      مدت عضویت: 3486 روز

      سلام امیر عزیز، بهت خیلی خیلی تبریک میگم خیلی خوب که توی این سن کم بر خلاف هم سنای خودت دنبال موفقیتی و منم مطمئنم که آینده خیلی خیلی درخشانی داری در همه زمینه ها

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      آینا راداکبری گفته:
      مدت عضویت: 3397 روز

      سلام آقای همتی

      آفرین به شما که در این سن کم در این سایت عضو هستیدو چقدر مصمم هستید که باورهای خوب را در خود خلق کنید آفرین راستش به شما حسودیم شد گفت کاش منم در سن شما به این سایت اشنا شده بودم ، بدانید خیلی با ارزش هستید و مطمئن باشید که در چه راهی عالی قدم گذاشته اید و چقدر موفق خواهیدبود چقدر خوبه آفرین، کسانی در سن شما هستن که بایدهولشان بدیم با هزار ترفند که بیان توی این سایت و متحول بشوند ولی شما با اراده خود این را خواستید شما خیلی بزرگوارید و مطمئن باشید باورهای غلط در شما کمتر از خیلی های دیگر است و خیلی راحتتر می توانید آنها را عوض کنید و حتما بسیار موفق خواهید بود خیلی سریع و راحت تر آفرین به شما

      در پناه اله

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    حمیدرضا رمضانی گفته:
    مدت عضویت: 3953 روز

    سلام به همه دوستان

    من حمید رمضانی هستم 24 ساله ، ساکن شهر طهران و در حال حاضر یک بیزینس من هستم و در زمینه های مختلف فعالیت اقتصادی دارم .

    من در یک خانواده کاملا سطح پایین از نظر اقتصادی و علمی به دنیا اومدم و الان خدارو شکر میکنم که در چنین شرایطی چشم به جهان گشودم .

    رشته من حسابداری بود و در این رشته هم فارغ التحصیل شدم و مدرک لیسانس حسابداری دارم .

    از بچگی علاقه زیادی به پولدار شدن داشتم و همیشه فکر میکردم که برای رسیدن به ثروت باید از هفت خان رستم عبور کنم . همین علاقه به ثروت بیشتر باعث شد که من شغل حسابداری برای ادامه زندگی انتخاب نکنم چون برای کسب درآمدهای گسترده کمی محدود بود و به علت علاقه بیش از حدم به برنامه نویسی و طراحی وب از سن 18 سالگی با هدف ورود به بازار وب شروع به یادگیری برنامه نویسی و طراحی وب کردم و در سن 20 سالگی به صورت کاملا رسمی از این راه کسب درآمد میکردم .

    در سن 21 سالگی نرم افزاری مبتنی بر فیسبوک طراحی کردم . این نرم افزار قابلیت انجام تبلیغات به صورت گسترده در فیسبوک داشت و هر واحد اقتصادی که قصد تبلیغات در بستر فیسبوک داشت به من مراجعه میکرد .

    سال 1393 بود که شخصی به نام مهران منصوری فر از گروهی به نام ” گروه تحقیقاتی عباس منش ” با من تماس گرفت و درخواست جلسه حضوری کرد .

    اون روز سر من خیلی شلوغ بود و من به ایشون گفتم که اگر امکانش هست تلفنی صحبت کنیم .

    تقریبا یک ساعت بعدش شخصی به نام ” حسین عباس منش ” با من تماس گرفت و گفت که من از فلان جا تماس میگیرم و ما تحقیقاتی روی قرآن انجام دادیم که مثلا هر چقدر شما شادتر باشید روند زندگی بهتر طی میشه و …

    اولش به صورت نامحسوس یه نیش خند زدم و تو دلم گفتم اینا چی میگن ؟!؟!؟! :)))))

    از سر کنجکاوی با آقای منصوری فر تماس گرفتم و گفتم تا 2 ساعت دیگه میام خدمتتون و ماشین روشن کردن و به سمت پارک ملت رفتم که دفتر این گروه در آن محل قرار داشت .

    وارد دفتر شدم و 2 نفر به نام های مهران منصوری فر و محمد مسعودیان در اتاق بودند و با من در مورد طریقه گسترش تبلیغات این مجموعه در فیسبوک صحبت کردند و سوالاتشون از من پرسیدند . بعد از حدود 40 دقیقه آقای عباس منش هم در جلسه حضور پیدا کرد و با من صحبت کرد و تصمیم بر این شد که من به صورت هدفمند روی تبلیغات فیسبوکی این مجموعه فعالیت کنم .

    در پایان جلسه آقای عباس منش با من یه خوش و بش دوستانه کرد و رفت توی یه اتاق دیگه و 2 تا پکیج برای من هدیه آورد و بهم گفت که این دوتا از محصولات گروه ما هست و برای آشنایی بیشتر با مجموعه ما میتونی این دوتا پکیج ببینی .

    یکی از پکیج ها در مورد “هدف گذاری و رسیدن به آن” بود و یکی دیگر از پکیج ها در مورد ” اعتماد به نفس ” بود که آقای عباس منش به من گفت این پکیج برای افزایش اعتماد به نفس خیلی کمکت میکنه که منم به شوخی بهشون گفتم یه پکیج بهم بدید که یه خورده اعتماد به سقف منو بیاره پایین :)

    برگشتم خونه و اون دوتا پکیج نگاه کردم تا بدونم چجوری میشه برای این مجموعه تبلیغ کرد.

    اولش همینجوری سطحی به صحبت ها و گفته های اون دو پکیج گوش میکردم تا فقط بتونم یه سری ایده برای تبلیغات پیدا کنم ولی بعدش دیدم که صحبتای جالبی شده و استاد حرفایی میزنه که داره منو قلقلک میده . بر همین اساس تصمیم گرفتم که یه وقت اختصاصی برای مشاهده دقیق تر این دو تا پکیج بذارم . از اونجا بود که داستان پولداری شدن من شروع شد که الان میخوام واستون تعریف کنم :

    دوستان من درآمدم از ماهی 50 هزار تومان در سال 1390 به ماهی 4 میلیون تومان در سال 1393 رسیده بود و در شرایطی قرار گرفت که یکباره شروع به توقف و حتی نزول کرد و دلیلش عدم خود باوری من و نا لایق دانستن خودم برای درآمد های بالاتر بود .

    به جرات میگم که 99% افرادی که موفق نمیشن در زمینه اعتماد به نفسشون مشکل دارند و خودشون نمیدونن که همچین بیماری خطرناکی دارند . به فرض مثال من قابلیت های بسیاری در حوزه وب داشتم و به جای انجام تبلیغات در فیسبوک میتونستم درآمد بسیار بالاتری با کار کمتری در حوزه های مختلف وب داشته باشم ولی به علت اینکه فکر میکردم افراد بسیار قوی تری از من هم وجود دارند که میتونن وارد اون بیزینس بشن و ممکنه من شکست بخورم ، به هیچ وجه سراغ اون کار نمیرفتم .

    بعد از دیدن اون دو تا پکیج من چندتا باگ ( ضعف ) در خودم پیدا کردم و متوجه شدم که دلیل کاهش درآمد من از کجا نشات گرفته که موارد رو برای شما معرفی میکنم :

    1- عدم ایمان به و باور که خدماتی که ارائه میدم ( باور نداشتم که خدمات من میتونه مفید باشه واسه همین با قیمت مفت و بعضا اشانتیون ارائه میشد )

    2- ارزش قائل نشدن برای خدماتی که دارم انجام میدم ( مثلا میگفتم اینو که هر برنامه نویسی میتونه بنویسه … !” )

    3- ترس از هزینه کردن برای تبلیغات و معرفی خدماتم

    4- دیدگاه غلط نسبت به کسب درآمد بدون زحمت و زجر

    5- حس منفی نسبت به انسان های پولدار بر اساس قصه ها و فیلم هایی که در گذشته دیده بودم

    6- ترس از ورود به بازار های پر پول و به علت نداشتن تجربه کافی و سرمایه مناسب

    7- ترس از رقابت با رقبای مختلف و ضربه نخوردن از سایر رقبا

    بعد از اینکه ضعف های خودمو پیدا کردم و به لطف خدا با مجموعه عباس منش آشنا شده بودم تصمیم گرفتم که در مورد موفقیت مالی و ثروت یه خورده تحقیق کنم و به خودم قول دادم که تا پایان سال 94 به شرایط بهتری که مشخص کرده بودم برسم .

    در مرحله اول یک دفترچه برداشتم و نیاز هایی که میبایست تا اسفند 94 بر طرف میشد نوشتم . مثلا نوشته بودم که در 29 اسفند 94 باید این مقدار نقدینگی در حساب بانک اقتصاد نوین من باشه . یا مثلا من باید به علم سئو یا ” بهینه سازی موتور های جستجو ” تسلط پیدا کنم وحتی فروشگاه اینترنتی خودمو روی کلمه ” شال ” ، ” خرید شال ” و ” خرید روسری ” در رتبه اول گوگل قرار بدم.

    نکته اول : اگر برنامه های شما مکتوب نشه و فقط در ذهن شما باشه قطعا استارت ضعیفی خواهید داشت

    در مرحله دوم تصمیم گرفتم که اخلاق خودمو تغییر بدم . من انسان بسیار خجالتی و کم حرفی بودم به نحوی که اگر در یک مهمانی هنگام صرف غذا نیاز به مقدار بیشتری از غذا داشتم ، روم نمیشد که درخواست مقدار بیشتری غذا داشته باشم و با شکم گشنه از سر سفره بلند میشدم .

    بر همین اساس من کلا سیستم رفتاری ، گفتاری و شنیداری خودمو تغییر دادم .

    – من تمرین کردم که از مردم کمک بگیرم و درخواستامو به اونا بگم و اگر حتی درخواستام مورد موافقت قرار نگرفت ناراحت نشم و مطمئن باشم که طرف مقابل نسبت به من حس ” مفت خوری ، بی ادبی ، سوء استفاده و … ” پیدا نکرده و حتی تصمیم گرفتم که به مردم کمک کنم و بر همین اساس درصد مشخصی از درآمدم به صورت ثابت برای کمک به دیگران در نظر گرفتم و به محض کسب درآمد ، مبلغ مشخصی به عنوان” کمک ” در حساب بانکی دیگر من منتقل میشه .

    نکته دوم : کمک به دیگران را به عنوان یک ” هزینه ” در نظر نگیرید و حتما به عنوان یک ” سرمایه گذاری ” بهش نگاه کنید چون قطعا سودش به شما بر میگرده.

    – من تمرین کردم در مورد دولت ، مسئولین ، احمدی نژاد ها ، تورم ها ، بدبختی ها و سایر مواردی که به من حس خوبی نمیداد صحبت نکنم و حتی اگر در مجلسی یا جمعی بودم که داشتن در مورد این مسائل صحبت میکردند سریعا اون جمع ترک میکردم و یا با بی اعتنایی به صحبت های اونا نمیذاشتم اون بحث ادامه پیدا کنه . خیلیا این رفتار منو بی ادبانه تلقی میکردند ولی من معتقدم وقتی افراد به ورودی های مغز من احترام نمیذارند و انرژی سمت من میفرستند که حال منو خراب میکنه پس دلیلی نداره که من بخوام به اون صحبت ها و گفتگو ها احترام بذارم .

    – من تمرین کردم که تلویزیون نبینم ( مگر اینکه فوتبال داشته باشه اونم از نوع بازیای پرسپولیس “6” ) ، به شبکه های اجتماعی وارد نشم ( مگر برای تبلیغات کارم ) ، به هیچ وجه سینما یا تئاتر نرم و آهنگهای غمگین منفی گوش ندم چون در حال حاضر به قدری در مورد مسائل شاد و باحال فکر میکنم که فکر کردن به مسائل غمگین هم تاثیری رو من نداره :)

    نکته سوم : به جای تلویزیون دیدن و وبگردی به سراغ ورزش برید چون شما اگر یک الگو برداری از انسانهای پولدار داشته باشدی متوجه میشید که بلا استثناء همه آدم های ثروتمند حد اقل در یک رشته ورزشی فعالیت میکنند.

    – من تمرین کردم که از هزینه کردن برای آموزش خودم و برای تبلیغات کارم نترسم و قسمتی از درآمد من به صورت خودکار برای این دو مقوله برنامه ریزی و خرج میشه .

    – من فهمیدم به جای اینکه برای ورود به هر بیزینسی برم و در اون حوزه علامه بشم و کلی هم وقت خودمو درگیر کنم یه حرکت بهتری پیاده سازی کنم . شما بدون تخصص میتونید در هر بازاری فعالیت کنید و بهترین راه اینه که نحوه ترکیب تخصصتون با اون بازار پیدا کنید . ( مثلا من الان در زمینه طراحی سایت و برنامه نویسی ، پوشاک ، خدمات مسافرتی ، صنعت لوله ، بازاریابی و تلفن هراه فعالیت میکنم که هیچکدوم ربطی بهم ندارن و هیچ تخصصی هم در 99% موارد نداشتم )

    نکته چهارم :زمینه های شغلی که به تخصص شما نیاز دارند شناسایی کنید و در یک لیست بنویسید و به دنبال ورود به اون شغل ها با ترکیب اون شغل و تخصصتون باشید . مثلا من با ترکیب صنعت پول ساز ” شال و روسری ” و تخصص خودم ( سئو ) موفق شدم بهترین و پر فروش ترین فروشگاه اینترنتی شال و روسری در ایران راه اندازی کنم ( دیجی شال )

    – من فهمیدم که انسانهای فقیر خودشون نمیخوان که ثروتمند باشند و نباید برای آنها دلسوزی کرد چون قطعا خدا راه و قوانین زندگی ایده آل به همه نشون میده و اگر کسی خودش وارد مسیر نمیشه مسئولیتش با خودش هست.

    نکته پنجم : دوستان منظور من عدم کمک به انسان های فقیر نیست . منظور من عدم اختصاص یک قسمت از مغزتون برای فکر کردن به فقرا و دلسوزی برای آنهاست .

    – من فهمیدم که انسان با خرج کردن فقیر نمیشه بلکه با توقف یاعدم افزایش مداوم درآمدش فقیر میشه ، بنابر این از خرج کردن نترسیدم به صورت ماهانه زمان هایی جهت خرج کردن برای خودم در نظر گرفتم و به بهترین رستوران ها و تفرج گاه های شهر و کشور میرم تا از پولی که در میارم لذت ببرم . این مسئله به من کمک میکنه تا معنی پول در آوردن را بفهمم . در واقع بفهمم که به چه دلیل برای پول درآوردن تلاش میکنم .

    نکته ششم : دوستان به صورت هفتگی و ماهانه ، خودتون و فقط خودتون ( به تنهایی و بدون همراه ) به تفریح بروید و در بهترین مکان های شهرتون تفریح کنید و از خودتون بابت تلاش جهت فراهم کردن چنین روز زیبایی تشکر و در یک هدیه برای خودتون بخرید .

    – من متوجه شدم که برای رسیدن به هدفی نباید حتما زجر کشید یا اذیت شد و برای بدست آوردن گنج نباید رنج کشید چون اگر شما برای رسیدن به هدفتون دارید اذیت میشید پس حتما یه جای کار میلنگه و قطعا نقص قضیه در افکار ، رفتار و گفته های شما پنهان هست .

    نکته هفتم : تلاش کردن و همت کردن برای رسیدن به هدف با زجر کشیدن و عذاب کشیدن برای رسیدن به اون متفاوت هست . در واقع اگر ذهن شما اون هدف قبول کرده باشه قطعا شما برای اون تلاش میکنید و به هیچ وجه از تلاشتون خسته نمیشید .

    در پایان میخوام تشکر کنم از خدا ، از خودم و از انسان هایی که کمک کردند من در این دنیا احساس خوشبختی و رضایت کنم . من در حال حاضر بدن کاملا سالم ، وضعیت اقتصادی خوب و زندگی مرفهی دارم و از خودم توقع دارم که بتونم روز به روز این روند بهتر کنم .

    وضعیت جسمانی من به صورت کامل سالم هست ، درآمد من ماه به ماه افزایش پیدا میکنه و انسان های مفیدی در زندگی من هستند و خواهند آمد .

    امیدوارم تجربیات من مورد استفاده همه دوستان قرار بگیره و بتونه در روند زندگی دوستان مفید واقع بشه .

    موفق باشید

    حمید رمضانی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 38 رای:
  8. -
    shadii گفته:
    مدت عضویت: 1732 روز

    درود به استاد عزیزم و خانواده دوست داشتنی ام در سایت

    کمتر از چهار ماه پیش در حالی که بیکار بودم و در یک رابطه عاطفی معمولی، که دو ماه ازش گذشته بود، با سایت آشنا شدم.

    با اینکه شرایط نسبتاً خوبی داشتم اما عزت نفسم بعلت یکسری الگوهای ذهنی فاجعه بار و احساس گناه، به شدت پائین بود و اگر اصلاح نمیشد، قطعاً رابطمو دوباره از دست میدادم.

    وقتی با سایت آشنا شدم تمام فایل های رایگان رو گوش کردم، نه یکبار،، بلکه بارها و بارها

    و هنوز مشتاقانه گوش میکنم.

    روابطم با افراد نامناسب و منفی نگر رو کاملاً قطع کردم.

    اخبار، فیلم دیدن و شنیدن آهنگ های غمگین رو کاملاً متوقف کردم.

    شروع به نوشتن به کودک طردشده درونم کردم تا خلأهای عاطفیم رو خودم پر کنم.

    هر روز نامه شکرگزاری و عبارات تاکیدی متناسب با شرایطم روحیم رو مینویسم.

    و جدیدا تمرینات کتابهای موجود در سایت رو انجام میدم.

    الان در حالی دارم براتون مینویسم که:

    – عزت نفسم به میزان زیادی بالا رفته و برای من تاثیرگذارترین فایل، وصیت نامه امام علی به پسرش امام حسن بود و البته فایل های توحید.

    واقعاً چقدر همه چیز به ایمان و توحید برمیگرده

    – یک رابطه فوق العاده زیبا رو تجربه میکنم که خودم اونطور که با همه وجودم میخواستم ساختمش، پر از عشق و احترام و آرامش.

    به معنای واقعی تونستم درک کنم که دیدن وجه خداگونه افراد چقدر عالیه و قشنگه.

    – به شغل فوق العادم، یعنی تدریس مشغولم

    با شنیدن فایل صوتی درآمد خود را سه برابر کنید،، تعهد دادم و کمتر از یکماه ایده تدریس دوره ای که قبلاً دیده بودم به ذهنم رسید.

    خیلی هدایتی به آموزشگاه خوبی که نمیشناختم رفتم و کمتر از 24 ساعت دوتا از کلاسهای جدید رو بهم دادن که با حقوق ساعتی 55 هزار توافق کرده بودیم اما ساعتی 70 بهم پرداخت کردند.

    روزی که درخواست دادم هیچ چیزی جز شماره تلفنم از من نخواستند.

    حتی نمیدونستند سابقه تدریس ندارم.

    بعداً که جریان این آسان گرفتن عجیبشون رو فهمیدم، یادگرفتم که چقدر مهمه ایده ای که بهت الهام میشه رو همون موقع انجام بدی که در زمان درست در مکان درست باشی و اینطوری به معجزه ها اجازه ورود به زندگیت رو میدی چون جهان منتظر کسی نمیمونه، اگه تو انجامش ندی جهان فرصت رو به کسایی میده که قدرشو بدونن و لیاقتشون رو با عمل نشون بدن.

    روزی که گفته شد برو و حتی چند جلسه اول توی مسیر تمام وجودم با استرس یکی بود و کل راهو ذکر میگفتم و وقتی پام میرسید به آموزشگاه دریای آرامش میشدم.

    الان یادم اومد قبل از آشناییم با سایت اکثر مواقع استرسی بودم 😅،، که خداروشکر الان آرومه آرومم.

    مدتی بود فایلهای آرامش در پرتو آگاهی رو حداقل یکبار در روز گوش میکردم،، مطمئنم الان میتونم همشو از حفظ بگم. آخه استاد یه متن چقدر میتونه زیبا باشه؟ بدون شک بهترین غذایی که به ذهنم در طول این مدت رسوندم این فایل ها بودند. آدمو میبره به یه جای خیلی خیلی خفن، شاید بهشت!

    این آرامشی که ازشون گرفتم و میگیرم خیلی بهم کمک میکنه که تو هر شرایطی بهترین واکنش رو نشون بدم و درست ترین راه رو انتخاب کنم،، خیلی ممنووون برای حس نابتون استاد عزیزم.

    مدتی بعد از آشنایی با سایت به خودم قول دادم که همه زندگیم بر مبنای

    “لا قوه الا بالله”

    باشه:

    – صادقانه عشق میورزم اما به خداوند شرک نمیورزم و تمام وابستگی هام به افراد مهم زندگیم رو رها کردم.

    – اجازه نمیدم باورهای خرافی مثل چشم و نظر منو از این اصل که “تنها نیروی حاکم بر جهان، نیروی خیره” دور کنه.

    – تمام خوبی های زندگیم از سوی الله یکتاست، به افرادی که برایم کاری انجام میدهند احترام میگذارم و تشکر میکنم اما فراموش نمیکنم که اونها فقط دستی از دستان خداوند بودند.

    این روزا قرآن خوندن بخشی از زندگی روزمره من شده. متاسفانه قبلاً فکر میکردم قرآن فقط از گذشتگان میگه و فقط همون آیات رو میتونستم ببینم اما اینمدت چقدر مطالب علمی خوندم که قبلاً شایستگی خوندنش رو نداشتم.

    و رابطه زیبام با خداوند رئوفم مهمترین دستاورد زندگیم در این چندماه بود.

    استاد ازتون ممنونم شما به زندگیم معنا بدم،، شما باعث شدین اینهمه دستاورد مهم داشته باشم که میدونم خیلیشم از قلم افتاده،، شما باعث شدین با همه وجودم به خودم افتخار کنم و میدونم این اول راهه.

    خداروشکر که شما استاد زندگیم شدی،، خداروشکر که زندگی رو از شما یاد میگیرم.

    براتون همه زیبائی های دنیا و آخرتو میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 38 رای:
  9. -
    رویا میانکاله گفته:
    مدت عضویت: 1037 روز

    به نام خالق زیبایی ها

    سلام به فرشته های زمینی ام و استاد عزیزم و عزیزدلشون که عزیزدلم ماهم هست.

    راستش این فایل تو دسته بندی فایل های باور ثروت ساز بهش رسیدم 4 روزی میشه و با اینکه هر روز یک فایل گوش میدادم این برام نشونه بود چون فعلا درآمد ندارم دنبال نشونه بودم که اون روز این فایل دیدم بعد گفتم تا جای که حسم میگه کامنت میخونم چون من دنبال الگو میگشتم همزمان دوره 12 3دم و عزت نفس کار میکنم که تمرینشون الگو پیدا کردن بود چی بهتر از این فایل این همه نشونه ،حتی الگو مورد علاقه ام پیدا کردم و تو کامنت ها پاسخ دادم.گفتم کامنت ها رو بخونم بعد نتایج خودم بگم که یه حسی گفت الان که یه مقدار حست نسبت به قبل خوب نیست و هی دنبال یه چیز میگردی بیا برای ذهنت تعریف کن از کجا به کجا رسیدی اصلا کارهای خودت برات الگو بشه.

    کامنتم طولانی میشه ولی برای دل خودم میخوام بگم و خودم خالی کنم از تک تک نتایج ،

    خدایا خودت یاریم کن و حرف ها رو جاری کن تو قلم.

    من تقریبا از 3 سال پیش با افزایش بیماری همه گیر ،حال داغونی داشتم روابط متشنج شاید بگم هفته ای چند بار بحث با همسر و خانواده اش که تو یک حیاط هستیم.تو قرض و بدهکاری ،هیچ درآمدی نداشتم برای 50 تومن پول باید روزها از همسرم اصرار میکردم،روابط داغون با بچه هام که همش در حال دعوا کردن برای غذا خوردن ،با نظم بودن،سرجاشون خوابیدن،درس خوندن،…خودم فدای همه میکردم جز خودم،بیرون پیش همه بهترین بودم ولی تو خونه با خودم و اهل خانواده ام آدم عصبی،زودجوش،حق به جانب،از اون طرف خودم قربانی میدیدم،جونم فدای همه فدا میکردم خودم به سختی مینداختم اصلا نه گفتن بلد نبودم ترس از تنها شدن داشتم،حسود بودم،باورهای منفی داشتم،فیلم ها و اخبار دنبال میکردم روزها تو کوچه با همسایه ها در حال غیبت تهمت و بدبختی صحبت کردن بودم دیگ تا آخرش برید که وضعیت چقدر داغون بود بدتر از همه ترس و دوری از خدا ،هی نماز و روزه الکی از روی ترس،همه چیز بر روی شرک و ترس و شک بود. ولی اون بیماری راه نجاتم شد اون تضاد شروع حال خوبه من بود وقتی تسلیم خدا شدم از ته دلم کمک خواستم با استاد عرشیانفر از طریق خواهرم آشنا شدم خواهرم از من بدتر بود حتی نمیتونست از استرس تو تونه اش بمونه رفت خونه مادرم.

    خلاصه انگار حرفهاشون دارو شفا بخش بود برام ،روزها گوش میدادم چند تا دوره ازشون خریدم اول از همه گفتن اخبار و فیلم بزار کنار گذاشتم

    گفت آدم های سمی رو کنار بزار حتی شماره شون از تو گوشی حذف کن که برای من حکم مرگ داشت چون من بع شدت اهل مهمونی و رفیق و در کنارش ترس از تنها شدن داشتم ولی انجام دادم

    کم کم حسم بهتر شد تو یک سال نزدیک به 50 کتاب خوندم شکرگزاری انجام دادم دوره 21 روزه برمی‌داشتم صبح ها زود برای نیایش بیدار میشدم

    حالم روز به روز بهتر شده بود روابطم بهتر شده بود آروم تر شده بودم تا اینکه آدر سال1401 خواهرم یکی از فایل استاد عباس منش فرستاد انگار حرفهاشون بیشتر روم تاثیر داشت در واقع تکامل ام طی کردم 2ماه روی فایل رایگان بودم بعد دوره 12 قدم گرفتم اولین قدم با پولی که جمع کرده بودم گرفتم استرس داشتم گفتم خدایا من چطور هزینه دوره پرداخت کنم گفت موردی نداره چکاب نوشتم و هدف گذاریم مالی بود چون برای منی که از بچگی درآمد داشتم وقتی ازدواج کردم توخونه و بیکاری عذاب آور بود ،خلاصه از همون موقع یارانه افزایش پیدا کرده بود از اونجا که پول یارانه من میگرفتم دقیقا 4 نفر میشد 1200 و چون من هر ماه یک قدم میگرفتم برام تخفیف می‌خورد و870 حساب میشد خداروشکر کردم .لیزر رفتن شروع کردم ماهی 500تومان ،حالا نتایج دونه دونه میگم.کمتر بحث میکردم ولی یو یو بودم ،شروع مدارس 1402 من شدم سرویس مدرسه ،با دوتا سرویس تو بهترین جا بدون ترافیک با مسیر عالی حقوقم شد ماهی 5 میلیون .در صورتی که سال قبلش 50 تومن هم نداشتم.بعد به یک تضاد عاطفی برخوردم که داستانش تو کامنت هام هست اون دومین تضاد برای پیشرفتم بود ولی اینبار چون قانون میدونستم ،فهمیدم این رفتار من جدب کردم من مسئول این اتفاق، ناراحت بودم ولی از خدا کمک میخواستم همون موقع خواهرم برای جراحی یکی میخواست جایگزینش بشه برای کار تو دیجی کالا ،منم چون حال خوبی نداشتم دلم میخواست سرم شلوغ باش قبول کردم فکر کنید صبح بچه ها رو جابه جا میکردم ناهارم صبح زود میزاشتم میرفتم شرکت تا 12 ظهر پخش بودم میومدم سریع بچه ها رو جابه جا میکردم ناهار میخوردم بعد یک ساعت استراحت دوباره پخش. این وسط دو تا بچه هامم درس کار می‌کردم رسما اون یک ماه شل شدم.بعد اینجا تو یک ماه 5 میلیون حقوق گرفتم اعتماد به نفسم بالاتر رفت حالم بهتر شد خودم تجربه کردم که همچین کارهای به درد من نمیخوره ،از خدا هدایت میخواستم که دائم دوره عزت نفس میومد از اول اسفند 1402 خریدم و متعهدانه روش کار می‌کردم تا الان هنوز تمومش نکردم جلسه 8 هستم تمریناتش انجام دادم بچه ها سال 1403 شروع حس خوببود من رویا عاشق خودم شدم عاشق تنهایی شدم عاشق سایت شدم عاشق خدا شدم باورتون نمیشه تو این 5 ماه روزها اشک شوق می‌ریختم دیگ بیخیال شدم اصلا کاری با بچه هام نداشتم درسشون اوکی بود،پسر کوچیکم که تو کلاس گریه میکرد منم هر روز می‌بردمش و با چشمون گریه برمیگشتم گفتم خدایا این بچه تو ،خودت کمکم کن دیگ پسرم عاشق مدرسه شده بود مسئولیت پذیر شدن خودشون بازی میکنن من کاری به کارشون ندارم در حال کار کردن خودمم ،اولویت اول خودم شدم تنهایی به مشهد مسافرت رفتم،پیاده روی میرم دوره سلامتی شروع کردم تو 40 روز 7 کیلو کم کردم پر انرژی شدم دو تا مسافرت عالی با همسرم خانواده رفتیم اصلا رویایی بود مثل صحنه های سفر به دور امریکا،شاید ماهی یکی دو بار با همسرم بحث کوچیک میشه ولی به یک ساعت نمیرسه اوکی میشه،2 ماه دفترچه داشتم همراه خودم فقط نکات مثبت و زیبایی می‌نوشتم الان هر جا میرم زیبایی میبینم روابطم عالی تر شده با کسی رفت و آمد ندارم همه انگار مشغول زندگی خودشونن ،شغل بعدی ام اجرا کردم تو 50 روز 3 تومن سود کرده بودم ،ایده بعدی پس انداز طلا بود که گرفتم تا خودش بهم بگه کی بفروشمش،اصلا زندگیم از این رو به این رو شده،هدایت ها رو واضح دریافت میکنم همسرم هر وقت پول خواستم بهم داده اونم میلیونی شده،برای خودم طلا خریدم ،وارد ترس هام شدم مثل یاد گرفتن زبان و شنا ،برای لذت خودم هر کاری میکنم خودم فدا نمیکنم همه رو بخشیدم البته من از قبل کینه ای نبودم بسیار بسیار مهربون بودم ولی از خودم میزدم الان هر کاری میکنم برای لذت خودم،دو هفته پیش بعد 9 ماه از اون تضاد عاطفی ،اون شخص خودش منو به کافه دعوت کرده و عذر خواهی کرده،ماه هاست که بیمار نمیشم حتی بچه هامم تا یه کوچولو علائم دارن من بیخیالم حتی تب دارن میگم خدایا مراقب بچه هات باش بخدا قسم بدون دارو خوب میشن ،پسرم چند روز پیش واکسن 7 سالگی داشت به الله قسم خودش گفت بریم تو بغلم نشست واکسن زد من اون روز خدا رو تو وجود پسرم دیدم .

    هر هفته بالای 2 تومن فقط خرج گوشت من میشه تو دوره سلامتی به غیر از غذاهای دیگ.

    همش نعمت و فراوانی میاد تو زندگیم درسته من هنوز ثروت و پول میبینم شرک دارم ولی خدا هوام داره میدونه من انسانم میدونه من کشور و ناسپاسم خدا از خصلت های انسانی ام خبر داره در کنارش میبینه من دارم تلاش می‌کنم من تسلیم خودشم

    تو خیابون هستم یهو میگه از این مسیر برو منم میرم

    یا میگه امشب مهمون میاد بخدا میاد.

    اصلا دیوانه این خدا شدم وقتی زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا میبینم غرق شادی میشم.

    من فقط روی خودم کار میکنم و تسلیم خداهستم و به هدایت هاش گوش میدم باقی خودش میفرستم آرامش عشق ثروت سلامتی .

    رویا جانم اون خدایی که این همه نعمت و آرامش بهت داده بازم میده تو مثل قبل عمل کن ،مهم ترین رابطه ات رابطه با خدا باش و هماهنگی ذهن و روح که با دیدن زیبایی و شکرگزاری به جود میاد باقی دست خدا چون از قلبت آگاه،

    واقعا خداروشکر میکنم دلم میخواد هر روزم پرلذت باش راهش به خدا نشون ندم بزارم این زندگی مثل آب جریان خودش بره منم همراهیش کنم و لذت ببرم.

    این زندگی خیلی قشنگ و گذرا،چند صباحی اینجایم پس چقدر خوبه که رها باشیم و لذت ببرم.

    خدایا شکرت شکرت شکرت.

    در پناه حق شاد و پیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 38 رای:
    • -
      سمیرا عبدالهی حسن گفته:
      مدت عضویت: 999 روز

      سلام رویای عزیزم

      چقدرزیبانوشتی،چقدرمنوبه یادخودم وگذشتم انداختی،چقدرتکاملت روبا حس خوبی طی کردی،

      عزیزدلم چقدرباخداعاشقانه صحبت میکنی،اینکه خداجونم مراقب بچه هات باش اینابچه های خودتن،چه زیباآرامش روبه قلبت هدیه دادی،خیلی ازت یادگرفتم،خیلی به وجودت افتخارمیکنم،چقدرزیباتوبحث ثروت وسلامتی رشد کردی وبه نتایج دلخواهت رسیدی،تحسینت میکنم عزیزدلم بابت رابطه عاشقانه ات بامعبود،خیلی خیلی به وجداومدم وقتی مسیرتکامل ورشدت روخوندم ولذت بردم ولذت بردم

      آرامش روتوصحبتهات میفهمم وفرکانسش رودرک میکنم،خیلی زیباوآگاهانه وعالی عمل کردی ورشدکردی،همواره درمسیررشدبمونی وتومدارهای بالاوبالاترببینمت واز خوندن موفقیتهات خوشحال بشم وشکرخداروبه جابیارم بابت داشتن این دوست عزیزهم فرکانسی خلاق وثروتسازم

      دوستت دارم رویای عزیزومهربانم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    فائزه مقدم گفته:
    مدت عضویت: 4065 روز

    سلام من فائزه مقدم هستم 30 سالمه و ساکن تهران هستم تابستان 93 با گروه تحقیقاتی عباسمنش آشنا شدم و در “کارگاه حضوری قانون آفرینش” ثبت نام کردم بعد از گذشت چند جلسه از قانون آفرینش و آشنا شدن با باورهام و قانون درخواست و دریافت و… سریعا تصمیم گرفتم که از شغلم که درآمد پایینی(حدود ماهی 600 هزار تومان) داشت استعفا دهم؛ در واقع با اومدن به این کارگاه به این نتیجه رسیدم که برای رسیدن به ارزوهام باید برای خودم کسب و کار داشته باشم چون به دنبال آزادی در کار بودم و روحیه کارآفرین داشتم استعفا دادم و تقریبا هیچ حرفه خاصی بلد نبودم جز اینکه فروش رو خیلی خوب بلد بودم و شرکت های ساختمانی بزرگ رو میشناختم ولی ایمان داشتم درها به روم باز میشه خلاصه استعفا دادم و به چند روز نکشید که یکی از دوستان بسیار قوی ام در زمینه ساختمان به من پیشنهاد شراکت داد و باهم یک شرکت رو در زمینه نما بدون سرمایه اولیه تاسیس کردیم با گرفتن اولین قرارداد و فروختن یه مقداری از طلاهام یه اتاق از یک دفتر اجاره کردیم “همایش کارافرینان” خیلی بهم کمک کرد و بعد از خرید “بسته روانشناسی ثروت” و گوش کردن مکرر به اون بسته الان بعد از گذشت تنها دوسال به لطف خدای مهربان پروژه های بزرگ کشوری انجام میدهیم.

    در مورد روابط نیز تقریبا یک سالی بود که با همسرم مشکلات زیادی داشتم ایشان به دلیل افسردگی که داشتند و مشکلات فردی رفتار مناسبی نداشتند و عید امسال (95) اقدام به خرید “بسته عشق و مودت در روابط” کردم و بعد از 5 بار گوش کردن به اولین جلسه تقریبا به آرامش رسیدم و همینطور که جلسات پیش میرفت آرامش درونی من بیشتر میشد من از ده سال زندگی مشترکم با اون فرد واقعا لذت بردم و با توجه به اینکه “بسته تضاد” رو خرید کرده بودم با هر مشکل خواسته های من شناسایی میشد و تمرکزم به اون سمت میرفت ولی روند زندگی به جایی رسید که ادامه ممکن نبود و خیلی راحت با آرامش کامل چه از طرف خودمون چه از طرف خانواده ها؛ جهان ما رو از هم جدا کرد و من تمام حقوقم رو بخشیدم و جالبه که مراحل جدایی ما از ساعت 12 ظهر تا 2 بعدازظهر طول کشید! و الان یقین دارم یک زندگی ایده ال و بسیار بسیار بهتر از سابق انتظار منو میکشه در واقع اعتقاد من بر این اساسه که ما برای لذت بردن به این دنیا اومدیم و زندگی من به سمتی رفت که با اون شخص احساس خوبم زیر سوال میرفت و جهان خیلی راحت منو به سمت خوشبختی بهتر و احساس خوبتر هدایت کرد و این دیدگاه رو مدیون گروه تحقیقاتی عباسمنش هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 39 رای: