«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش - صفحه 28 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2016/08/عکس-سایت-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-08-21 12:20:202020-08-22 21:46:45«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منششاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بنام خداوندی ک هرلحظه درحال هدایت ماست😍
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت عزیزانم
من اززمانی ک عضوسایت شدم تاالان تغییرات زیادی درزندگیم رخ داده مخصوصا بعدازخریدقدم اول دوره ۱۲قدم تونستم کنترل ذهن یادبگیرم وب راحتی ذهنموکنترل کنم وازطریق ستاره قطبی تونستم خالق بودنمو باورکنم ازطریق فایلهای رایگان خیلی چیزایادگرفتم وعمل میکنم ازطریق فایلهای آرامش درپرتوآگاهی درسلامت کاملم وخشمم از۱۰۰به صفر رسیده ازنظرروابط رابطم عالی بودعالی ترشد ازنظرمالی منی ک همیشه درحال قرض کردن بودم وکلی بدهی داشتیم الان پولی ک تودستمون میمونه ۷میلیونه ب راحتی هرچی میخوام میخرم درحدظرفم وباورام البته وهمچنان درحال کارکردن روخودم هستم منی ک دنبال تاییددیگران بودم خودمومظلوم نشون میدادم سعی میکردم خودمو اثبات کنم اهل قضاوت بودم تمام اینهادرمن ازبین رفته وهمچنان جای کارکردن دارم واول ازخدا وبعداستادوخانم شایسته عزیزم ممنونم وخداروشاکرم ک دراین مسیرزیبا منوقرارداد
امیدوارم تونسته باشم حتی ۱درصدم کمک کرده باشم خودم ک الان اینارومرورکردم حسم فوق العاده شد والگوهای زندگی من اول استادوخانم شایسته وبعد بچه های گل سایته
ازهمگی ممنونم وشکرگزارخدام
درپناه الله یکتاشادوپیروزوموفق باشید😍🥰😘
الا ای سیدحسین استادبنده که هرکس دانش اموزت شده چه ثروتمنده
الا ای سید حسین ای نوح ثانی بود وبسایت تو کشتی, تو رانی
الا ای سید حسین ای کوه باور تو کوفتی بر سر شیطان با اگزوز خاور
الا ای سید حسین ای مرد خنده که لبخند بر لبت شیرین چو قنده
الا ای سید حسین معلم خاص که درسها درکلاست شیرین چو مرباس
الا ای سید حسین ای مرد ایمان که داری تو فقط تکیه به یزدان
الا ای سید حسین راننده تاکسی که حالا سرنشین کشتی کروزی
تو مردی از تبار اریایی همیشه خوش خبر وخندان میایی
الان داری اقامت در یو اس آ عجب جاییست بکن قسمت خدایا
بود راه تو راه زندگانی عجب راهیست ادامه ده تامیتوانی
کنم یکدم نصیحت من به دوستان بمانید اندر این ره خیر پرستان
کنم شکر به درگاهت خدایا که یافتم من هدایت را خدایا
به نام خدا
با عرض سلام خدمت تمامی دوستان عزیز و سوار بر کشتی نجات عباس منش.و سلام به استاد بزرگوار و دوست داشتنی.
راستش انقدر دوست داشتم یه شعر در وصف استاد بگم که نمیدونم یهو این مصرع ها تندو تند از کجا اومدن.امیدوارم این شعر کوچیک حداقل یه لبخند کوچیک رو لباتون اورده باشه.
من محمدرضا 33 ساله مجرد اهل اصفهان و لیسانس مکانیک
یه چیزی وبخوام بگم و اینکه ای کاش این حرفها وباورها رو من 15 یا حداقل 10 سال پیش میشنیدم و به فوتبالم ادامه میدادم وحتما به جاهای بزرگی میرسیدم.ولی افسوس که از بچگی با اعتماد بنفس ضعیفی بزرگ شدم واین بزرگترین ضربه ای بود که توزندگی به من وارد شد.یعنی اعتماد به نفس ضعیف.
از بس تو خونه. فامیل .دوستان وغیره هی گفتن فوتبال نون واب نمیشه بچسب به درست.بروبابا مگه تومیتونی به تیمای بزرگ برسی تو نه پارتی داری نه پول برو فکر نون باش که خربزه ابه. واین حرفا باعث شد من هر جایی رفتم واسه تست غول بزرگ پول وپارتی جلوم ظاهر بشه و قبل از تست دادن مهر مردودی رو رو خودم بزنم وضعیف ظاهر بشم.
دست اخر در سن 23 سالگی بعد از چندین سال تمرین مداوم و البته وقفه 2ساله سربازی که منو بیچاره کرد مجبور شدم عشق بزرگ و رویایی خودم یعنی فوتبالو رها کنم و برم دنبال درس.
دوستان اینو میخوام بگم که من اگه در فوتبال نتونستم به جایی برسم چون فکر خرابی داشتم بخاطر حرفایی بود که میشنیدم من از نظر روحی و روانی نیاز به ساپورت داشتم وگرنه از لحاظ جسمی عالی بودم.چون بعضی وقتا یه جاهایی که بعضی از مربیا تشویقم میکردن خیلی خوب ظاهرمیشدم ولی بخاطر اعتماد به نفس ضعیفم نمیتونستم این خوب بودنو حفظ کنم.بعدش دیگه تصمیم گرفتم فوتبالو فراموش کنم و روش زندگیمو عوض کنم. برای فراموش کردنش رفتم سراغ بدنسازی و علاقه مو بردم سمت اون ورزش که البته اونجام موفقیتی نداشتم چون همون لحظه تو ذهنم گذاشتند که این ورزش هم دارو میخاد هم مکمل منم حاضر به استفاده ازاین اشغالا نبودم.
رفتم دانشگاه وبه امید مهندس شدن وخوب پول دراوردن لیسلنس گرفتم ولی متاسفانه درس برام نون که نشد هیچ ابم نشد.خلاصه اینکه بعد از درس خوندن خیلی سعی کردم یه کاریو سریع یادبگیرم تورشته خودم و واسه خودم کارکنم اما نشد که نشد چون من اصلا نمیتونستم با هیچ کارفرمایی کار کنم همیشه هم ادمای زپرتی به پستم میخوردن که سر کوچکترین چیزی باهاشون بحثم میشدودر نهایت چند روز یا چند هفته یا دیگه خیلی طول میکشید دو سه ماه بیشتر نمیتونستم با هرکارفرمایی کار کنم.چون همیشه این باورم بود که من باید رییس خودم باشم و زیر بار کارای بیخودی نمیرفتم.یکی دوبارم واسه خودم کارای متفرقه راه انداختم ولی توی اونهام شکست خوردم یکیش کار تولید وفروش سنگهای تزیینی کرافت استون بود که یکسالی توش فعالیت کردم و باز شکست خوردم چون فکر میکنم باورم این بود که یه کسب و کار باید زود جواب بده و چون اینکار بمن جواب نداده بود زود جمعش کردم.
یه دو سه سالیم مشغول معامله گری در بورس شدم تا جایی که حتی اموزش خصوصیم میدادم.که خب اونم به علت رکود سال 92به این طرف وضررهای پشت سر همی که دادم مجبور شدم خودمو ناچارا ازمهلکه نجات بدم.
دوستان من به خیلی از شغلها سرک کشیدم غافل ازاینکه همشون خوبن و این فکر من بود که ایراد داشت نه اون شغل.
ولی یه تجربه خوب بتازگی دارم و اونم اینکه اتفاقا بورس بهترین قلکه واسه سرمایه گذاری و بجای خرید سکه ودلار و طلا وعتیقه بهتره هرماه 10درصد از درامدتون رو سهام بخرید وبه دید بلند مدت بهش نگاه کنید نه به روش من ودوستام که سهم رو امروز میخریدیم و دوروز بعد یه هفته یعد یا یکماه بعد باضرر میدادیم میرفت و به خیال خودمون تحلیلگر بازاریم ومیتونیم نوسان بگیریم.
تاهمین پارسالم من حتی قبض موبایلمم به سختی جورش میکردم.من واقعا 32 سالم بود و هنوز هیچ موفقیتی تو زندگیم بدست نیاورده بودم.فشار خانواده هم از طرفی خیلی سخت بود که اخه پس چرا نه شغلی نه کاری نه ازدواجی ومن هیچ جوابی نداشتم بدم.
تا اینکه به لطف خدا یکی از دوستان منو با فایلای استاد اشنا کرد و از اونجا بود که من تازه متوجه شدم که جریان زندگی من از کجا اب میخوره.
البته پولی نداشتم که محصولات رو خریدکنم ولی تمام فایلای رایگان رو دان کردم و هر روز تو این یکسال گوششون دادم.تواین یکسالم نتونستم از لحاظ مالی رشدی بکنم ولی حداقل پول تو جیبیم دراومده.
تا اینکه قبل از عید امسال تصمیم به انجام یه کاری باپدرم گرفتیم و اونم خرید کامیون حمل شیر خام به پیشنهاد همون دوستی که منو با عباسمنش اشنا کرد.چون خودشم اینکاره بود وراضی از کارش.پدرم کلا شغلش رانندگی بوده ولی تواین سی سال خیلی از لحاظ مالی پیشرفت نکرده وهنوز مشغول بکاربود با یه ماشین قدیمی.خلاصه دست بکار شدیم ویه ماشین خوب خریدیم والان بااینکه خیلی سختی کشیدیم بتازگی کارمون بهترشده ومن درامدی که تاحالا بحسابم نیومده بود رو تجربه کردم.وبه راحتی دارم حس میکنم به یکسال نرسیده ماشین دومم بخریم انشالله.
من قید مدرک ورشته مم زدم و وارد صنعت لبنیات شدم.چون معتقدم به قول استاد جهانگیری پدر کار افرینی ایران رشته تو اونجایی هست که بتونی پول دربیاری و مهندسم مهندسم رو بذاری کنار وگرنه گشنه میمونی.وقصد دارم اولین محصولیم که میخرم عزت نفس باشه چون از نون شب برام واجبتره .
*
اگه تواین یکسال خیلی نتونستم به لحاظ مالی پیشرفت کنم ولی ناراحت نیستم چون راه درست رو من دیگه پیدا کردم وبیمه شدم دیگه.و مطمئنم تا چندسال دیگه پیشرفتهای خوبی خواهم کرد.تقریبا نگرانیام از هرچیز خرد و درشتی کم شده و از اینده.دیگه همش عصبی نیستم و میدونم اینده مال منه ناراحتی معده م خیلی خیلی خوب شده ودیگه مثل قبلا اذیتم نمیکنه. ورزش بدنسازی رو که هرچند وقت یکبار چند ماه میرفتم و بعدش یابه دلیل بی پولی یا بی انگیزگی باز رهاش میکردم الان وسیله خریدم و خودم مربی خودمم و چند ماهه تو خونه با شوق انجامش میدم.
هیچوقت نمیشه که برم داخل شهر و جای پارک پیدا نکنم.رابطه م با دوستام بهتر شده و گاهی ازم مشورت میخوان.
منی که قبلا حتی یک کبریتم روم نمیشد درخواست کنم از کسی الان هرچیزی رو براحتی درخواست میکنم.ودر نهایت احساسم نسبت به قبل خیلی بهتره.
البته ناگفته نمونه که در سالهای گذشته مم چیزایی داشتم که واقعا خدارو بخاطرشون سپاسگزارم.مثل خانواده خوب دوستای خوب مسافرت تن سالم و……
به امید روزهای خوب و خوبترو باورهای درستر و زندگی شادتر.
از اینکه وقت گذاشتین وانشای منو خوندید بسیار سپاسگزارم.
سلام محمد رضای عزیز
سپاس از به اشتراک گذاشتن داستان زندگیت، انشالله همیشه موفق باشی
بنظرم امسال پول ماشین دوم رو سهام بخر و قبل از انتخابات بفروش و برو ماشین دوم و سوم رو با هم بخر
از سهام خوب خودرویی و قطعه سازی
سهام ساختمونی که الان تو کف هستن
و از پالایشی ها
بخر بنداز یه گوشه برج 2 و 3 سال بعد بیا بفروش
موفق تر باشی دوست عزیز
آقای ذوالفقاری شعر فوق العاده زیبا و طناز تو دفترم نوشتم (:
آقای ذوالفقاری گرامی ، همینکه ، خود را یافته اید بزرگترین ثروت الهیست تبریک دوست عزیز
سلام جناب اقای ذوالفقاری عزیز شعر اولتون نسبت به استاد خیلی قشنگ بودش حال کردم
خیلی چیزها یاد گرفتم ممنونم مخصوصا 10 درصد از درامدمونو سهام بذاریم من خودم
الان تو نت ورک هستم ولی زیاد فعالیت نداشتم داخلش ولی وقتی تکامل شما وبقیه دوستان رو میبینم
انگیزه میگیرم و با شوق و قدرت به سویش میرم همینطور درمورد فایل عزت نفس که گفتید منم خیلی مشتاقم اول اونو بخرم
وهمینطور منتظرم زود زندگیم مثل شما ها به نتایج عالی برسم و باید تکامل رو تی کنم
خیلی گلیددددددددددد ممنونم بابت این داستان زندگی عالیتون موفق باشید راسی منم یکی از دوستام دقیقا مشکل شمارو داره
و ورزشکار بود و فوتبال حرفه بازی میکنه حتی من به سایتم معرفیش کردم ولی دقیقا همون حرف استاد شد که هرکسی تو مدارش قرار نداشته باشه
هر کاریم بکنی نمیادش خیلی دوسداشتم زندگی اون عوض بشه خیلی داره به خودش عذاب میده و زندگیشوخراب میکنه نتیجه داستان شما رو براش میذارم بخونه
که انگیزه بگیره ممنونم ازتون:)
سلام دوستان و هم فرکانسی های عزیز
واقعیت خودم خیلی لذت نمی برم از اینکه پای یک پست اینترنتی بخوام پیام بگذارم. مگر اینکه واقعا اون پست بخواد یک مسئله ای از من را حل کنه. در این صورت هم تشکر میکنم و هم سوال می پرسم.
از اینکه دوره های استاد عباس منش خیلی از مسائل ما را حل کرده و شکی نیست که در ادامه هم حل میکنه بخاطر همین من از ایشان و تیم شان تشکر و قدردانی میکنم.
واقعیت اینه که من سال ها با مسائل موفقیت و قوانین آن آشنایی داشتم و شاید بیش از صد کتاب تو این زمینه مطالعه کرده بودم ولی صحبت های استاد عباسمنش خیلی به این مطالعات من هم جهت داد و هم عمق و هم وسیعتر کرد.یعنی دوره ها و آموزش های ایشون در سه بعد مختلف قابل بیان و دفاع کردن است و قطعا کسانی که استفاده درست و بجا کرده اند نتایج آن را دیده اند.
بگذارید از خودم بگویم.
در حوزه سلامتی معده درد یکی از مشکلات اصلی و اساسی من بود که در دوره های آفرینش با حذف خیلی از مصائبی که خودم با ذهنم ایجاد کرده بودم مسئله معده درد ابتدا کاهش و سپس با مراجعه به یک دکتر فوق تخصص که اتفاقا از دوستان قبلی ما بود و با زمان و هزینه یک دهم بقیه مراجعین مسئله معده درد من برای همیشه حل شد.
در حوزه روابط نیز بشدت عالی شدم بطوری که تقریبا با هر کسی می توانم وارد رابطه عالی و قشنگ شوم.
در حوزه سرمایه گذاری چند سرمایه گذاری انجام دادم که خدایا شکر سودهای میلیاردی برای من داشته است.
تنها موردی که داشتم حوزه شغل و کسب و کار شخصی است که هنوز نمی توانم خود را در آن موفق بدانم.هرچند همین حالا مدیر عامل یکی از شرکت بزرگ هستم و درآمد من هم خیلی خوب است ولی هنوز در این حوزه خیلی جایی کار دارم و امیدوارم روزی از محل کسب وکار من به همه شما خدمت برسد.این تنها حوزه ای است که صد در صد در آن موفق نشده و فکر میکنم روزی نه چندان دور به موفقیت آن هم خواهم رسید و انشالله در همین جا برای شما خواهم نوشت.
در پایان باز هم از استاد عباسمنش و گروه شان تقدیر و تشکر ویژه دارم.
حق نگهدار همه شما عزیزان.
من چند وقت بود که دچار بی پولی شدید شدم و اوضاع مالیم بد شد بسیار بد اخلاق و منفی نگر شده بودم ترس تمام وجودم رو هر روز بیشتر از روز قبل در بر میگرفت مرتب از خودم میپرسیدم که پس این پول کجاس.فک میکردم که باید ی چیزی یا روشی باشه که بشه پول دراورد قبلا دو بار رفتم پیش فال گیر.به هر کس میرسدم ناله میکردم و غر میزدم واز بخت بدم گله میکردم و اوناهم چون تو فرکانس اون موقع من بودن با من همنوا میشدن و من بیشتر نتیجه میگرفتم که همه بدبختن ولی حواسم به پول دارای دروبرم هم بود و میدیدم که هر سال یک خونه توپ میخرن شک کردم و فهمیدم که باید داستانی باشه در این عالم که من هنوز خبر ندارم شروع بهتحقیق کردم شش ماه که با استاد اشنا شدم وفایل های رایگان رو کلا گوش کردم و تقریبا نصف کتابهای صوتی رو هم خریدم و اونا روهم شخم زدم بلاخره دیروز قانون فرکانس را خریدم و تا الان 3 بار گوش دادم.من بغیر از بعد مالی که خیلی خیلی برام مهمه و تعهد دادم به خودم که بیلیارد بشم هنوز به نتیجه دلخواهم نرسیدم ولی الباقی زمینه ها نتایج عالی گرفتم که شامله:
1-غیبت نمیکنم اصلا
2-فحش نمیدم
3-دروغ نمیگم
4-تهمت نمیزنم
5-تخریب نمیکنم وبجاش سازنده شدم و خوبی های دوستانم و فامیلم رو میبینم و بهشون میگم
6-به خداوند رزاق بعنوان پدراسمانیم ایمان باور و توکل 100٪پیدا کردم
7-بسیار بسیار شکرگذاری میکنم
8-باور کردم که جهان پر از فراوانیه
9-شش ماهه حتی یک قرص هم نخوردم هفته پیش ازمایش کامل دادم گفتن همه چیزت عالیه
10-اتوماتیک با بعضی از دوستان و فامیل قطع ارتباط شده
11-اصلا و ابدا بحث نمیکنم
12-غر نمیزنم و اصلا شکایت نمیکنم
13رفتارم با خانواده ام 180مثبت تر شده
14-خیر خواه و کمک کننده شدم
15-تمام زندگیم رو زوم کردم به پول دار شدن شدیدا تو کار تجسم خلاقم
16-بغیر از برنامه هایورزشی اصلا تلویزیون نمیبینم بعد از کارم رزش میکنم کتاب یخونم و کارهای استاد روگوش میکنم.
17-روزی دو بار به مدت 25 تا 30 دقیقه مراقبه میکنم
18-فرشتگان اسمانی رو به اسم میشناسم و باهاشون رفیق شدم مثل:میکاییل .اریل شامیویل رافایل
19-.به قانون توجه بسیار توجه می کنم و حواسم هست به حالمو فرکانسم( اتومایک شده)
20-ترس هایم خیلی خیلی کم شده
21-استاد رو خیلی دوست دارم که راه رو دوباره بمن نشون داد
دوستتون دارم و براتون خیر و برکت از پدرم جان جانان الله تواتگر و مهربان بخشنده جوهره هوشمند خرد الهی در خواست میکنم
شهرام خسروی از دبی
سلام
عالی بود
عالی
خنده در تامین شادی خودکفاست
موجب خشنودی هــر مبتلاست
خنده یک ورزش همانند شناست
چون که بر افسردگی فرمانرواست
خنده خوشحالی بی چون و چراست
طالبش هم شاه است و هم گداست
خنده های عاقلانه کم صداست
چون بهین سنّت ز رسم انبیاست
خنده چون آبی گوارا تشنه راست
نیک نوشی ضدّ امراض و بلاست
خنده ی آرام از شرم و حیاست
خنده ی جاهل همیشه پرصداست
خنده از روی رضا شکر خداست
بلکه پایان تمـــام غصّه هاست
خنده داروی امراض شماست
حرف دشمن همچنان باد هواست
خنده رویی شیوه ای از اولیاست
پس جواب خنده رو صد مرحباست
خنده در هنگامه ی مرگ هم بجاست
سنّت جـمعی شــهید کـربلاست
خنده بر لب های من زین ادّعاست
جان و تن را سوی جنّت رهنماست
سلام / ان شاالله بزودی بیلیونر شوید. ولی همین الانم به نظرمن خیلی چیزهایی بدست آورده ایدکه خیلی ها حاضرند میلیون میلیون خرج کنندتا بدست بیاورند.شاد وثروتمند باشید
آقای خسروی تغییرات شیوه و روش شما در زندگیتان تحسین برانگیز است تبریک دوست عزیز
سلام به استادعزیزم و خانم شایسته گرامی و خانواده گرم و صمیمی و عاشق پیشرفت سایت عباس منش
بعد از شنیدن فایل “الگوهای موفق” و اینکه در دوران زندگی چه چیز باعث ایجاد انگیزه و پیشرفتم در یکی از حوزه های زندگی شده را خواستم تعریف کنم.
من سال 92 دارای مدرک لیسانس در رشته مترجمی زبان انگلیسی بودم . از آنجاییکه در حوزه کاری که مشغول بودم کمتر از رشته تحصیلی ام استفاده می کردم و دوست داشتم در رشته مرتبط با حوزه کاری ام فعالیت کنم هرچند از زبان انگلیسی هم در برخی از فعالیت های شرکت بهره می بردم و لی آنچنان به رشته صنایع گرایش بهره وری و سیستم ها علاقه داشتم که می خواستم هر طور شده این رشته را بخونم..ولی فرصت شرکت در کنکور و انتخاب این رشته را برای من خیلی دشوار و در بیشتر مواقع با توجه به رشته پایه لیسانسم اونو دور ذهن می دونستم ..
ولی در مهر ماه سال 92 وقتی دیدم یکی از همکارانم که از سهیمه خاص استفاده کرده و تا دکترای همان رشته قبول شده این انگیزه که من هم می توانم مثل همان همکارم البته بدون استفاده از سهیمه خاص توی این رشته موفق بشوم در من چند برابر شد..البته در این دوران از سایت عباس منش هیچ اطلاعی نداشتم .
همان سال در کنکور ارشد شرکت کردم و موفق شدم در رشته مورد علاقم قبول شوم .
یادم هست در اولین روزهای کلاس آمار و احتمالات استاد این درس که خداوند روحش را قرین رحت قرار دهد، منو صدا زد و در بیرون کلاس جلسه ای با من گذاشت که تو نمی تونی در این رشته موفق بشی چون پایه ات ضعیفه و لیسانس تو ربطی به این رشته ندارد . من باایمان و اراده ای که استاد در فایل بالا عنوان نمود و علاقه ای که به این رشته داشتم حرف استاد دانشگاه را نادیده گرفتم و با تمام وجود و تلاش شبانه روزی موفق شدم پس از 2 سال با معدل 17 در این رشته فارغ التحصیل بشم.
بله همانطور که استاد در فایل “الگوهای موفق ” توضیح داد من این خاطره و موفقیت زندگی ام را به یاد آوردم که اگر در “یه کار کسی موفق شده حتماً من هم می توانم ” نمونه ای از توانستن را برای من به واقعیت تبدیل کرد.
امیدوارم همگی ما هم بتوانیم در بدست آوردن موفقیتهای زندگی هایمان در تمام حوزه ها با تغییر باورهایمان و با نگرش جدید و با تاسی از آموزه های ناب استاد عباس منش عزیز پیروز شویم …
الان 6 ماهی است که عضوی از این خانواده با ارزش شده ام موفقیتهای خوبی هر چند کوچک نصیبم شده است مثلآ در حوزه روابط ،سلامتی و کاری و دارم کلیه فایل های استاد را یک به یک برای چند بار گوش می کنم تا به مراحل موفقیهای بیشتری برسم .باور کنید هربار که فایل های استاد را گوش می کنم حالم دگرگون میشه و قدرت و حس خوبی را تجربه می کنم.
به امید موفقیهای روز افزون برای تک تک اعضای گروه سایت عباس منش
از خداوند برای استاد عزیزم و خانم شایسته و شما عزیزان شادی ،سلامتی خوشبختی و ثروت و سعادت دنیاو آخرت را خواهانم…
با سلام
اینجانب احسان خان هستم که میخوام موفقیت هایی که بواسطه اشنایی با گروه عباس منش رو بدست اوردم رو براتون توضیح بدم.
من دانشجوی دکتری بیوتکنولوژی هستم و یادمه که وقتی دکتری قبول شدم خیلی چون خوشحال نشدم و مثل اب خوردن بود ولی من همیشه دنبال هدف هایی فراتر از اینا بودم . همیشه به دنبال روزنه هایی برای خوشبختی میگشتم ومیدونستم که هست ولی کجاست رو متوجه نمیشدم … یادمه که تو خیابونای انقلاب راه میرفتم و گریه می کردم که من دنبال چیزی هستم که نمیدونم از کجا باید پیداش کنم..کتاب های زیادی میخوندم ولی همش سایه ای از خوشبختی بود ….اما داستان از اینجا اغاز میشه که وقتی قبول شدم سال اول نه خوابگاه داشتم و نه جایی برای سکونت و تنها جایی که میتونستم برم این بود که پیش دوستم که یه اتاق دو نفره توی کوی دانشگاه تهران داشت رو انتخاب کنم.من هرروز درگیر نگهبانی بودم که از من کارت خوابگاه نخوان و منو راه ندن…و یادمه که با دوستام میرفتم که بواسطه اونا چیزی نگن.من سعی میکردم که در هفته بیش از 2 روز رو بیرون خوابگاه نرم که درگیر نگهبانی نشم.خلاصه حدود 8-9 ماه رو همینجوری قاچاقی اونجا موندیم که بالاخره متوجه شدن که من جزو دانشجویان دانشگاه تهران نیستم و حتی عکس منو جلو نگبهانی زده بودن که منو دیدن،دیگه رام ندن.حتی یادمه که از دیوار خوابگاه بالا میرفتم که از گیت نگهبانی رد نشم که منو ببینن.تا اینکه فهمیدم که دیگه اینجا جای من نیست.با 3 تا از دوستام خونه گرفتیم.
lمن واقعا درگیر شدید مسایل مالی زیادی بودم که چرا من پول ندارم و چراهای زیادی که همه درگیرش هستند…و این دقیقا رو ی تحصیل من هم اثر گذاشت… از لحاظ تحصیلی من خیلی از درس زده شده بودم…دوستای من دانشجوی دندانپزشکی بودن و روزی تقریبا 300-400 درامد داشتن حتی زمان دانشجوییشون ولی من ماهی 300-400 از دانشگاه حقوق میگرفتم اونم توی تهران.من کاملا ناامید بودم و حتی یادمه که ترم های اول و دوم رو دانشگاه خیلی نمی رفتم و در سال سوم نامه اخراج من اومد ..منی که همیشه توی کنکورا جزو 10 نفر اول بودم …6 ماه اخراج شدم …ولی با پیگیری و تعهد دوباره ادامه دادم ….
اینکه چرا باید درس خوند و اخرش پول نیست و شادی نیست جزو سوالای همیشگی من بود و همیشه منو درگیر خودش میکرد و منو به ادمی کاملا منزوی تبدیل کرده بود و حتی من درجشن های تولد خودمم خوشحال نبودم از ته دل و این ته دل کلمه ای نا اشنا بود ..
یادم میاد که از این وضعیت که چرا من نمیتونم ثرتمند باشم،چرا من شادنیستم، چرا من سرجای خودم نیستم و بسیارچراهایی که توی ذهنم با خودم مرور میکردم بود…
مطمین بودم که باید راهی برای ارامش مطلق توی باشه تا من بتونم راحت زندگی کنم.. توی گوگل سرچ کردم با عنوان موفقیت که متوجه سمیناری شدم و رفتم واونجا به نظرم استارتی برای من بود که بتونم تغییر رو ایجاد کنم ویادمه که خیلی خوب بود و بعد از اون من چنتا کلاس اون استاد رو رفتم ولی اطلاعات خوبی میداد ولی به عمل منجر نمی شد و بیشتر از لحاظ تئوری خوب بود و از عمل خبری نبود.من نیاز به تغییری جدی داشتم. اتفاقی کتاب قدرت مثبت اندیشی رو خریدم و این کتاب سراغازی بود برای کمی بهتر شدن من. من تمریناتش رو دقیق انجام دادم ویه تمرینش فوق العاده بود که میگفت برای اینکه به ارامش برسی، برای هر نفری که امروز دیدی، ارزوی خوبی کن تا حالتون بهتر بشه.و دقیقا این اتفاق افتاد و کم کم حالم رو داشتم عوض میکردم.
چند روز بعد با کتاب 4 اثر اشنا شدم که اون دقیقا شوکی به من وارد کرد و فوق العاده بود…
یه مذت گذشت .. یکی از دوستام تو سایت دانشگاه کنار من نشسته بود و اتفاقی دیدم که توی سایتی هستش بنام عباس منش و این شروع داستان اشنایی من بود و اولین فایل رایگانی که دانلود کردم، چگونه درامد خود را ٣ برابر افزایش دهید بود چون دغدغه مالی رو همیشه داشتم ولی به جایی نمیرسیدم و یادمه حتی دوره های بورس و راه اندازی سایت اینترنتی ر هم اموزش دیدم ولی بازم سرجای اولم برمیگشتم..و اونو با شک و تردید دانلود کردم و یادمه اول واقعا دوس نداشتم اقای عباس منش رو چون فک میکردم مثل بقیه هست و فقط داره ادعا میکنه.. وقتی اولای فایل، اقای عباس منش شروع به حرف زدن کرد،من اصلا اعتقادی بهشون نداشتم و همینجوری گفتم که اونو ببینم و وقتی به دقیقه 5-6 رسید واقعا احساس خیلی خوبی بهم منتقل شد و مخصوصا اونجایی که میگفتن میشه فقط با خداوند به همه چیز رسید…شاید کلید طلایی رو اونجا دستگیرم شد و جمله ای بود که سالها دنبالش میگشتم …. و امیدهای زندگی من واقعا زیاد شد و بعدش از دم تمام فایل های رایگانش رو دانلود کردم. ولی فایلی خیلی خیلی منو زیرو رو کرد و من کلا هر روز حالم بهتر و بهتر میشد به نام “جهان مانند اینه” و من اینو فک کنم تا حالا ٨٠-٩٠ بار گوش دادم و هر روز تا دانشگاه تو گوشم بود. فوق العاده بود… تا اینکه فایل انگیزشی شماره 4 روی سایت اومد که من فقط با اون گریه میکردم… مخصوصا این جمله که میگفت ” خدامنو هدایت کرد” و این جملش واقعا همین الانم داره اشکمو درمیاره و یادمه برای این فایل نظری توی سایت گذاشتم و چند روز بعد از طرف گروه تحقیقاتی عباس منش با من تماس گرفتن و به خاطر نظر زیبای من، از من تشکر کردن.این فایل نیروی محرکه ای بود،هست و خواهد بود که من دست به کارای بزرگی بزنم که هنوز هم باورم نمیشه…
ومن همزمان کتاب معجزه سپاسگذاری رو هم شروع کرده بودم به خوندن و یادمه اینقدر این کتاب روی من اثرگذاشت که هر روز که میخوندمش،در حین خوندنش فقط اشک میریختم و چه ارامشی بهم میداد.. به نظرم دقیقا باعث معجزه میشه این کتاب..
و معجزه اینطوری شکل گرفت ..
من هرسال از این خونه به اون خونه درحال جابجایی بودم و امسالم قرار بود که جابجا بشیم. من یه اروز داشتم که تا پایان سال ١٣٩4 باید خونه بخرم. من ماهی ١ تومن حقوق داشتم و ٣٠میلیون تومن پول ورهن خونه ای که توش بودم.
من همه جا این فایل انگیزشی توی گوشم بود و کل بنگاهیایی منطقه اسکندری و اذربایجان رو زیرو رو کردم برای اجاره ولی جایی وام هم قرار بود که بهم بدن و من ٣ سال بود که منتظر اون بودم. بطور اتفاقی و معجزه اسا باهام تماس گرفتن که وام شما امادست و بیا بگیر. منم که نشونه رو فهمیدم و متوجه شدم که کتاب معجزه سپاسگذاری دقیقا معجزه هست و با اتمام این کتاب این تماس با من گرفته شد…، گفتم دیگه خونه رو میخرم. همه جا گشتم وبالاخره یه خونه پیداکردم که فوق العاده بود.من با تکنیک تجسم رسیدن به ارزو، چند بار اون خونه رو از دور میدیم و لباسهای خودمو توی بالکن تجسم میکردم و اشم خوشحالی میریختم..
هنوز ٣٠ تومن رهن رو نگرفته بودم و وام هم که خیلی طول میکشید و الان جور نمیشد ولی با ایمان ١٠٠٪ من مطمین بودم که این مال منه.
با صابخونه صحبت کردیم که من ٣٠ تومن بیشتر ندارم ووامم رو بعد از عید میگیرم و اون موقع هم اسفند بود و بدترین موقع خرید و فروش. ولی من مصمم بودم که این مال منه. بطورباورنکردنی صاحبخونه کلید خونه رو با ٢ میلیون تومن به من داد که برم توش و هروقت وام بدن هم عیبی نداره..!!!! من میدونستم که ایمان محدودیت رو برطرف میکنه و خود فروشنده هم اومدکمک برای اسباب کشی. همه میگفتن که عمرا با ٢تومن بهت کلید بده.ولی یادمه از اقواممون که خودش بنگاهی بود امد خونه رو دید و گفت عمرا اینجوری بده و مواظب باش کلاه سرت نذارن.ولی این باور رو که همه تهرانی ها ادمهای فوق العاده ای هستند رومن توی ذهنم داشتم با فایل های صوتی که با صدای خودم درست کرده بودم با باورهای جدیدم و هرروز گوش میدادم و این باور رو درخودم ایجاد کرده بودم.
ومن با ٢ میلیون سند رو نوشتیم وتمام شد….
و واقعا اقای عباس منش راست میگفت که معجزه رو خودمون خلق میکنیم اگه فقط ایمان داشته باشیم به خداوند و فقط به هدف فکر کنیم و کاری به چجوری اتفاق افتادنش نداشته باشیم که جهان خودش همه چیز رو با هم هماهنک میکنه.
یادمه فروشنده میگفت که باید این فروش خونه رو توی گینس ثبت کنم که فقط با ٢میلیون رفتی تو خونه و خودشم مونده بود چجوری..
من تقریبا ٢ ماه پیش وام رو گرفتم و بقیه روهم دادم و سند نهایی هم الان تو کشو خونمه.
سند تک برگ. الان دوستام میان میگن این خونه رو چجوری تونستی بگیری توی این مکان که خونه همه چیز داره. هم پارکینگ و هم انباری و هم بالکن و خیلی هم تمیزه…
من اینقدر به این اتفاق ایمان داشتم که خیلی تعجب نکردم چون میدونستم قانون جواب میده اگه خودمون از ته دلمون چیزی رو بخواهیم….
ایمان محدودیت رو برطرف میکنه بخدا
“خداوند انقدر به تو خواهد داد که راضی شوی” رو من برای سومین بار در زندگیم تجربه کردم..ولی اینبار کاملا اگاهانه و من در طی این پروسه اصلا یه ذره نگرانی نداشتم چون مطمین بودم …این جمله اینقدر به من انرژی میده که توی خونم این جمله که “خداوند انقدر به تو خواهد داد که راضی شوی” رو روی دیوار خونم نصب کردم ..من وقتی میخوام برم خونمون، به خودم میگم که من وارد خونه خدا شدم …
از زحمات اقای عباس منش واقعا سپاس گذارم که همه چیزای که برای سعادت بشر نیازه رو با ساده ترین کلمات به ما میگن…
من گاهی وایمیسم سرپا و برای اقای عباس منش بابت اینهمه تغییری رو که در خودشون ایجاد کردن دست میزنم …
واقعا متشکرم…برای همه چیز….
آقا احسان درود برشما ,امیدوارم به همه خواسته هاتون برسید,ومنم بتونم پاشنه آشیلم که خونه دارشدنه روبشکنم.به امید رب,پروردگارا سپاس.
آقا احسان خونتون مبارک باشه. از اینکه معجزه کردین خرسندیم و آرزوی معجزات بیشمار برتیتان در تمام مراحل زندگی داریم.
آقا احسان درود بر شما ، می شود با خداوند از صفر شروع کرد و به هر آنچه بخواهیم برسیم
شش ماهی میشد که کامل باهاش کات کرده بودم. حتی شمارمو عوض کرده بودم که دیگه رابطه ای نباشه با اینکه دوستش داشتم و دوستم داشت ولی به آخر خط رسیده بودم چیزی در اون نبود که منو امیدوار به ادامه رابطه کنه .
رفتم مشهد تو مشهد دعا کردم اولین خبر خوش توی فامیل خبر ازدواج من باشه .چه نیروی جذب فوق العاده ای .بعد از یک ماه همکارم به خواستگاریم اومد ولی ما آشنایی چندانی نداشتیم چون شرکت تازه تاسیس بود .موقعی که ایشون اومدن خواستگاری من . من اصلا خوشحال نشدم چون با مرد رویای من فرق داشت .ما یه چند سالی میشد که وارد این شهر شده بودیم و با فرهنگ من یه کم تفاوت داشت .رییس شرکتم که دوست همکارم بود خیلی اصرار کرد و گفت ایشون از یک خانواده خیلی خوب هستند .رفتم خونه زدم زیر گریه گفتم ایشون سنش خیلی از من بیشتر احساس بدی بهم دست میده .بعد کلی گریه. نمی دونم چرا دلم آروم شد اجازه دادم که برای خواستگاری بیان .من به خدا گفتم یه چیزی امشب به من بگو که راهم باز شه بدونم چه تصمیمی باید بگیرم مادرم یه خوابی دید صبح اومد برام تعریف کرد الان که بهش فکر میکنم میبیبنم چه بی ربط بود ولی اون موقع فکر میکردم خدا گفته ایشون مناسب هستند .موقعی که میخواستم جواب بدم به این فکر کردم چون ایشون خیلی فامیل های درجه یک داره حتما خیلی به دردمون میخورن .راضی نبودم ولی فکر میکردم حداقل به درد بقیه اعضای خانوادم میخورم .(یادم رفته بود که من خدامو دارم شاید غریبی به من فشار آورده بود)رییس شرکتم گفت اگه بهش جواب رد بدی .برای همیشه از این شهر میره و خودشو گم میکنه (من فکر کردم چقدر عاشقمه)نگو مشکل ایشون کمبود اعتماد به نفس خودشون بوده .اشتباه اولم این بود که فکر کردم برای هر کس فقط یک نفر وجود داره که باهاش خوشبخت میشه فکر میکردم خدا ایشون رو برای من در نظر گرفته .موقعی که اون شب از خدا خواستم که منو راهنمایی کنه همین که مامانم خواب دید فکر کردم کفایت میکنه و من چون آدم مومنی هستم این اتفاق افتاده وگرنه که خدا تو خواب هر کس نمیاد و هر کسی رو راهنمایی نمیکنه .من همیشه قبلا از حسم خیلی پیروی میکردم و همیشه حال خوب داشتم و فکر میکردم این از زرنگی منه .نگو خدا منو همیشه داشته راهنمایی میکرده .بعد عقد کردم چه حس بدی بود مثل عروسک خیمه شب بازی فقط نقش أدم شاد رو بازی میکردم .(آخه فکر میکردم خدا اونو برای من در نظر گرفته .آخه کسی خبر نداشت که من پیش امام رضا از خدا چی خواستم .)
میخواستم نامزدی کنم گفتن ما اصلا رسم به نامزدی نداریم و همه منو مجاب کردن که نامزدی نکنم و من مثل یه الاغ قبول کردم.آخه همه این کارها به خاطر اعتمادی بود که به خدا داشتم.نمی دونستم موقعی که اینقدر احساسم بده .اعتماد چه مفهومی داره.عقد کردم .اینقدر احساسم بد بود فقط از خدا میخواستم که فلج بشم .و تمام موهام سفید بشه .میدونستم که اگه میگفتم میخوام جدا بشم با چه عکس العمل هایی مواجه میشدم .آخه من دخترخیلی عاقلی بودم وهمه دلشون میخواست من ازدواج کنم آخه خیلی مشکل پسند هم بودم ولی با تغییر مکان دادنم .باورهای من عوض شده بود من فکر میکردم مرد مناسب برای من دیگه نیست .همه اطرافیانم میگفتن با یکی باید ازدواج کرد مرد رویایی تو. تو قصه هاست.من تمام این مدت فکر میکردم خدا همه زمین و زمان رو برای من میدوزه ولی خدا هیچ کاری برام نکرد .برای کسی نگفتم خدا چه نامردی در حقم کرد .فکر میکردم خدایی که یک عمر عشق من بود .باید برام یه کاری بکنه ولی برای من هیچ کاری نمیکردم فقط روز به روز افسرده تر میشدم . از کتابخونه کتاب گرفتم ته کتاب اینگار زندگی منو نوشته بودند .وقتی خوندمش خشکم زد .زنگ زدم به مشاورم و بهش گفتم .مشاورم گفت خانم کار شما اصلا عاقلانه نیست خدا برام پیام فرستاده بود ولی من نادیده گرفته بودمش آخه من نمیدونستم که اصلا کسی به این مسائل اعتقادی داره یا اصلا کسی در مورد این مسائل میدونه .ازدواج کردم از فرط افسردگی کارم به جایی رسید که شبیه یه تیکه گوشت شده بودم . از اینکه مردم برای زندگیشون تلاش میکنن تعجب میکردم .تو دلم میگفتم اونها واقعا چه انگیزه ای دارن ؟دیگه کم کم از خدا متنفر شدم من دیگه دوستش نداشتم از امام رضا که باعث شد من از یک زندان سر در بیارم متنفربودم . من فقط میخواستم یه شوهر خوب داشته باشم مگه خدا عقلش نمیرسید که خوب یعنی چی؟پس این چه خدایی هست که هیچی رو نمیدونه .تو تمام این مدتم آرزو میکردم با عشق قبلیم بودم اون خیلی بد بود .ولی همسرم هزار بار از اون بدتر بود. یادم رفته بود موقعی که از عشق قبلیم جدا شده بود چه تصمیمی گرفته بودم که جدا شدم .آخه من عادت به نوشتن نداشتم تو ذهنم تصمیم گرفتم .بعد یه مدت فراموش کرده بود انگیزه ام برای جدایی چی بود و فقط خوبی هاش تو ذهنم بود.بعضی وقتها دلم میخواست خودمو از پنجره پرت کنم پایین .مشاورم گفت باید قرص مصرف کنی . من یه دختر زیبا که آرزوی هر پسری بودم .به چه زلالتی دچار شده بودم . شوهر من هم عصبی بود هم بد زبون هم نمی ذاشت درس بخونم و نه کار کنم نه باشگاه برم و هیچ فعالیتی .مثل یه اسیر تو دستش بودم من تو این شهر غریب بودم حتی تو دستم موبایل هم میدید که با دوستانم در ارتباط بودم ناراحت میشد .وقتی مشاور به من گفت باید قرص مصرف کنی اونجا نقطه عطف زندگی من بود .من از اون همه فعالیت به بی فعالیتی محض رسیده بودم .به خدا میگفتم هدف من تو زندگی مثل یه حیون زندگی کردنه ؟من برای چی به این دنیا اومدم . هدف از زندگی چیه؟
یه روزی خواهرم میخواست بره تهران خونه خواهر شوهرش .خواهر کوچیکم گفت منم میخوام برم تهران خرید کنم .ولی دلم نمی خواد با خواهرم برم خونه. خواهر شوهرش .تو ذهنم یه جرقه زد گفتم کاش میرفتم به دوست قدیمی خودم هم یه سر میزدم خواهر کوچیک هم میرفت خریدشو میکرد .به شوهر گفتم و اون قبول نکرد ولی من تصمیم رو گرفتم با کلی دعوا قبول کرد .من رفتم خونه دوستم.دوستم یه شب که نشسته بودیم رم موبایلمو گذاشت تو لب تابش تا عکس و فیلم های خنده دار تلگرام بخندیم .گفت یه سری فایل روانشناسی داره برام میفرسته .گفت عباس منشه.گفتم میبشناسم کسی در موردش گفته خیلی عالیه . ولی من پی گیری نکردم چون همه روانشناسها رو عین هم میدیدم چون خودم شاید 5 تا روانشناس عوض کردم ولی همهشون عین هم بودن به خاطر همین انگیزه ای نداشتم برای اینکه بخوام بشناسمش .یه روزی خواهر شوهرم یه مهمونی مجلل گرفت تو خونه مجللش و کلی از فامیل شاید 100 رو دعوت کرده بود ما رو هم دعوت کرد . من به شوخی به همسرم گفتم ما نمیریم چون فلان شب که خواهرت رو دعوت کردیم نیومد .شوهرم گفت اگه دست و پاتم بشکنم ولی میبرمت .با این حرفش تصمیم گرفتم که به مهمونی نرم .این مهمونی ها برای شوهرم خیلی مهم بود .و مخالفت با اون یعنی یه عاقبت وحشتناک برای من .من اینقدر غرورم جریحه دار شد که به هر قیمتی بود نرفتم .شوهرم اومد خونه اینقدر عصبانی بود که من از شدت ناراحتی تهوع گرفته بودم .تو اون حالت خیلی بدم که شوهرم در حال داد و فریاد و غر غر کردن بود .هنذفری رو گذاشتم تو گوشم صدای استاد بود حالم خیلی بد بود.فایل 9 آفرینش بود .من گوشش دادم و با آرامش خوابیدم تمام حرفهای استاد رو من تجربه کرده بودم تمام کلماتش به دلم می نشست خدا شما رو تو اون لحظات واسه من فرستاد و این یه معجزه بود برای من .من دیونه استاد شدم.بعد رفتم فایل 10 آفرینش رو خریدم بعد عشق و مودت بعد تمام آفرینش رو .کم کم رو به بهبودی رفتم و به عبارتی زنده شدم .دوباره عاشق خدا شدم .رابطم با همسرم خیلی خوب شده .دنیا برام یه رنگ دیگه شده .شدم پر از آگاهی .حالا به هر چی نگاه میکنم با یه دید دیگه نگاه میکنم .آرامش همه وجودم رو گرفته.شاید حتی به این زندگی دیگه ادامه ندم . به خاطر اختلاف فکری هر دوی ما . ولی من حداقل میدونم دارم چی کار میکنم .اختلاف فکری ما دیگه توش دعوا نیست
.و اینو مدیون استادم هستم .استادی که ثابت قدم موند تو کارش . و ادامه داد راهی رو که خودش فکر کرد درسته نه هیچ کس دیگه .ممنونم از چشمای مهربون هر کسی که مطلب منو میخونه.
خدارا شکر….
دوست خوبم ملیحه سلام و سپاس
فقط به خدا اعتقاد داشتن کافی نیست باید به خدا اعتماد هم داشته باشیم و همینطور به قوانینش.
دیدید وقتی فایل قانون آفرینش را گوش کردید زندگی شما چه تغییرات مثبتی داشت این یعنی اجرای قوانین الهی.
آرامشتان پر فروغ باد.
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
ملیحه جان از نشانه های ایمان ، آرامش عمیق الهیست تبریک دوست عزیزم
نتیجه ی 2
نتیجه ی بزرگ دیگه ای که گرفتم این بود که من حدود 1 سال و نیم توی یک رابطه ی عاطفی بودم
این رابطه خیلی بهتر از شرابط و وضعیتی بود که قبلا تجربه کرده بودم اما شاید 50 درصد از 100 درصد ایده آل ذهنی ام و داشت
همین طور که با فایلای 12 قدم پیش میرفتم و دوره ی عزت نفس دیدم استاد خیلی روی فراوانی تاکید داره
میگه آدم خوب زیاده پس سعی نکن به کسی باج بدی و هرجور شده راضی نگه اش داری تا با تو بمونه
خب من قبلا هرکاری میکردم که طرفم راضی بمونه و ترس این و داشتم که این رابطه از دست بره خیلی تنها میشم و دیگه نمیتونم ی همچین رابطه ی شیرینی و تجربه کنم اما از طرفی می دیدم مردم دارن رابطه ی بهتری و تجربه میکنند و در کل این رابطه فقط نصف ایده ال های ذهنی مو داره
این آگاهی شروعی شد برای اینکه بیام ترس هام و بزارم کنار
ی مدت هی با خودم مینوشتم و صحبت می کردم که آقا اگر به هردلیلی این آدم از زندگیت بره بیرون هیچ اشکالی نداره چون تا زمانیکه تو داری روی خودت کار میکنی ی آدم بهتری میاد و ی جورایی برای خودم منطقی اش کردم
مخصوصا با مرور اینکه قبلا هم آدمایی توی زندگیم بودن که ی جورایی بهشون وابسته بودن اما وقتی از زندگیم رفتن بیرون شاید ی مدت بدلیل عدم آگاهیی ناراحت بودم اما زندگی جریان داشت و آدمای بهتری اومدن
ترسام کمتر و کمتر شد
حدودا ی مدت مثلا 2 ماه با اون شخص رابطه ی خاصی نداشتیم و نمی دیدمش فقط بعضی وقتا خیلی جزئی با هم تو فضای مجازی صحبت می کردیم
دوباره ی آگاهی خوبی از آقای عباسمنش رسید توی قدم 8 درمورد تجسم
سعی کردم بیام حداقل یکماه از قدرت تجسم استفاده کنم برای تجربه ی روابط دلخواهم . شخص خاصی و تصور نمیکردم فقط اون چیزایی که دوست داشتم توی رابطه تجربه کنم و تجسم می کردم
همچنین کنارش مراقبه هم می کردم که ذهنم آروم تر بشه
ی روزی که داشتم مراقبه می کردم با شدت این ندای درونی در من بهم میگفت که با اون شخصی که توی رابطه هستی صحبت کن بگو دوست داری چه رابطه ای داشته باشی و چی میخوای و خلاصه ابراز وجود کن و اصلا نترس که چی میشه
مطمئن باش یا رابطه ات با همین شخص واضحتر و شفاف تر و بهتر میشه یا وارد ی رابطه ی بهتری میشی و حداقل از این بلاتکلیفی درمیای
بلافاصله بعد از مراقبه بهش پیام دادم میخوام باهات تلفنی صحبت کنم هروقت شرایط شو داشتی بگو
حدودا یک ساعتی با هم حرف زدیم خیلی راحت و اونم خیلی استقبال کرد که حرف دلمو زدم و توی همین 1 ساعت خیلی بیشتر از اون 1 سال و نیم همدیگه رو شناختیم چون من قبلش سعی میکردم خیلی خواسته هام و نگم که طرف مقابل یهو بهش برنخوره و رابطه تموم بشه
اما این دفعه با این باور که من میتونم رابطه ی دلخواهمو تجربه کنم حالا اگر این پارتنر برام مناسبه نباشه وارد ی رابطه ی بهتری میشم و واقعا جرئت کردم خیلی مودبانه بگم چی میخوام
اونم حرفامو شنید و در آخر گفت من نمیتونم رابطه رو دقیقا به اون شکلی که تو میخوای پیش ببریم و من آدم مناسبه رابطه ای که میخوای نیستم
اما من دلم آروم بود و تقریبا به این نتیجه رسیدم که خب رابطه مون قراره با هم کامل تموم بشه و پیش خودم میگفتم اشکالی نداره وارد رابطه با ی آدم بهتر میشیم
اما آخرش حرفی و بهم زد و ی پشنهادی بهم داد که شاید 100 درصد چیزی که میخواستم نبود اما هزار درجه بهتر از رابطه ای بود که قبلش داشتیم با هم تجربه می کردیم
بطور کلی بخوام بگم دیگه وابستگی نداشتم و ترس از دادن رابطه رو نداشتم و خیلی راحت ابراز وجود کردم و الان ی رابطه ی بهتری و داریم با هم تجربه میکنیم بدون باج دادن و ترس
سلام به استاد عباس منش عزیزم و همه دست اندرکاران سایت ب خصوص خانم شایسته عزیز و دوستان عزیزم …. سه هدف واسه خودم تا تابستون سال بعد تعیین کردم که انشالله بهش رسیدم و مطمینم با کمک و توکل به خدای مهربان و اراده ی اهنین خودم بهش میرسم حتما اولین کسیو که میخوام خوشحالش کنم استاد عباس منش عزیر و خانم شایسته عزیز که با جونو دل جواب مسیجامو میدن و همین الان ازشون واقعا تشکر میکنم خیلی عزیزین.در مورد خودم من دخترو 25سالمه در مورد قانون جذب اولین بار در دانشگاه با کتاب راز آشنا شدم و اولین نتیجه ای که گرفتم اینکه من دقیقا تو شرایطی بودم که نمیدونستم برای ارشد درس بخونم یا ارشد شرکت کنم که بایکی از استادامون که ارشد بود و همزمانم کار میکرد در یه جای دیگه مشورت گرفتم که ایشون خیلی خوب و واضح گفتند اگه ارشد شرکت کنی ممکنه کار گیرت نیاد اما اگه سریع واسه استخدامی اقدام کنی همزمان با کارکردن میتونی ارشد بخونی و خرج دانشگاتم خودت بدی اینم بگم چون شرایط مالی خونمون اونقدر خوب نبود به نظر تصمیم درستی بود که کار کنم و همزمان واسه ارشد درس بخونم و اون لحظه که با ایشون حرف میزدم تو دلم گفتم ایکاش منم اولین ازمون استخدامی که بیاد قبول بشم اولین ازمون استخدامی شش ماه بعد فارغ التحصیلیم برگزار شد و خدارو هزاران مرتبه شکر قبول شدم وروزی نیست که من خدارو به خاطر شغل فوق العاده مقدسم تشکر نکنم .در مورد اینکه چه جوری با سایت استاد اشنا شدم خدایی خیلی دقیق یادم نیست ولی احساس میکنم با سرچ قانون جذب در اینترنت با این سایت آشنا شدم و اولین فایلی که من از استاد گوش دادم قانون جذب که به مدت حدود یک ساعته و فکر کنم مربوط به جلسه هفت قانون آفرینش هست و یه شعر بسیار زیبایی از پروین اعتصامی که خود استاد اون داستان رو میگن حدود دو سال پیش بود که بسیار تو شرایط روحی سختی بودم خیلی این دو فایل منو تحت تاثیر قرار داد.
من از بچگی یه مشکل مادرزادی ظاهری دارم که از همون بچگی و دوران ابتدایی تا یه سال پیش هرکسی با من برخورد میکرد بلااستثنا در مورد مشکلم از من سوال میکرد من شبهای بسسسسیاااار بسیااااار زیادی گریه کردم واز خودم بسیار متنفر بودم و تا سعی میکردم حال خودمو خوب کنم اصلا نمیتونستم و حتی با یه نگاه مردم مخصوصا ترحم امیز اذیت میشدم شاید باورتون نشه الان که فکر گریه هام میفتم گریه میکنم که چقدر خودمو اذیت کردم حیف من نبود این همه خوشگل و دختر خوبی هستم و به خاطر یه مشکل مادرزادی که فقط تنها من نیستم این مشکلو دارم خودمو انقدر اذیت میکردم و هیچ وقت به زیبایی صورتم و اخلاقم و همه نکات مثبت زندگیم و سلامتیم توجه نمیکردم تا اینکه دو سال پیش با سایت استاد عزیزم که خدا خیرشون بده اشنا شدم فقط اون دو فایلو گوش دادم یه نگاهی به سایت کردمو چون دلم میخواست واسه ارشد شرکت کنم دوره ی تندخوانی ایشون رو دیدم اون موقع قیمتشم 225هزار تومان بود بعد گفتم ایننن همه چه خبره و دیگه از سایت ایشون دور شدم ولی واقعا اون دو فایل مخصوصا این جمله کسانی که به خدا ایمان میاورند نه ترسی برای انهاست و نه اندوهگین میشوند خیلی رووم تاثیر گذاشت و هر موقع حالم بد میشد این دو فایلو گوش می دادم یه سال از سایت ایشون دور شدم خودم یه ماه درس خوندم دوباره رفتم رو روال قبلی و ناراحت شدنم واسه مشکلم و به خاطر این مشکلم کلا دور ازدواجو خط زدم هرکسی به خواستگاریم میومد من ندیده و نشناخته رد میکردم چون ترس داشتم در مورد مشکلم بهش بگم تو دلم میگفتم اگه منو به خاطر ابن نخواد دیگه هیچی من کاملا دیگه شکسته میشم واسه اینم میخوام دوره ی عشق ومودت رو تهیه کنم چون تا الان با یه خواستگار و کلا جنس مخالف در مورد ازدواج اصلا حرف نزدم …..تا اینکه ارشد شرکت کردم و قبول نشدم و مطمین هم بودم که قبول نمیشم چون فقط یه ماه خوندم و دیگه تموم ..و وقتی قبول نشدم دلم میخواست شرایطمو تغییر بدم پیش خودم میگفتم من که نمیخوام ازدواج کنم این طوریم که نمیشه همش تو این شهر بمونم حدااقل باید ارشد بخونم از این اوضاع دور بشم اومدم تو سایت استاد و دوره ی تندخوانی ایشون رو تهیه کردم و الان هم با روش ایشون درس میخونم وواقعا ازخدای خودم به خاطر اینکه منو تو این مسیر قرار داده سپاسگزارم و از استاد عزیزمبسیار سپاسگزارم… قیمت این دوره شده بود 275هزار تومان و من اون موقع واقعا برای خودم متاسف شدم که به اندازه پنجاه هزار تومان واسه خودم ارزش قایل نشدم واصلا پولش برام مهم نبود اینکه یه سال الکی از عمرم تلف شد بسبار برای خودم متاسف شدم بعدش کتاب ایشون فصل دوم رویاهایی که رویا نیستند رو تهیه کردم خیلی حالمو خوب کرد و بعدش کتاب معجزه ی سپاسگزاری و اومدم توضیحات قانون افرینشو خوندم بسیار برام جالب بود اینکه نوشته بودن مثل یه دفترچه راهنما واسه موبایل یا هر وسیله ای این دوره هم مثل یه دفترچه راهنما برای زندگی کردن تو این دنیاعمل میکنه جلسه اول ایشون رو تهیه کردم و با سرعت تمام جلسات دوره ی ایشون رو تهیه کردم خیلی به نتایج عالی دست پیدا کردم دو نتیجه ای که برای من ارزش میلیاردها میلیاردو داره یکی اینه که خدارو الان که میشناسم قبلا اون طور نمیشناختم بعضی وقتا میگم بهش نمیتونم و نمیدونم ازت چه جوری تشکر کنم خداجونم انقدر که حالم خوبه و وووووووواااااااااااااااقعا موقعی که ازخدا سپاسگزاری میکنم حس فوق العاده ای بهم دست میده دومی اینکه خودمو با هیچکسی تو این دنیا عوض نمیکنم و واقعا الان میدونم که من چقققدر دختر فوق العاده ایم و تاالان ندونستم خدارو اونطور که باید ازش سپاسگزاری کنم خیلی با خدای عزیزم رفیق شدم امکان نداره تقریبا هرروز قران نخونم تک تک کلماتشو با معنی میخونم کلا عشقو حال میکنم با خوندن قران مخصوصا وقتی نملز صبحو میخونمو خدایی اگه هیچ تاثیری تو زندگیم نداشت این دو تاثیر ارزش هزاران دنیا رو برام داره….خیلی از استاد عباس منش عزیزو بزرگوارو مهربان سپاسگزارم واقعا استاد خیلییییی محشرین شما بکی از سپاسگزاریهای روزانه ام هستین خیلی دوستون دارم ..جدای از این دو تاثیر مالک یه زمین خیلی خوبی شدم و ارادمو قوی کردم و تونستم یازده کیلو وزنمو کم کنم و حالا بماند که چقدر هربار بدون اینکه به مامانم بگم میومدم خونه و قرمه سبزی(غدای مورد علاقم) داشتیم ????.و بعدش دوره ی عزت نفس رو تهیه کردم بسیار دوره ی خوبی هستش خیلی تاثیر عالی رو من داشت وازتون وافعا ممنونم .و مهمترین تاثیری که داشت کاملا کمرویی از زندگیم حذف شده .ودر مورد اینکه من چه ظور خودمو قبول کردم استاد فرمودن توضیح بدن یکی با دوره ی افرینش من تونستم باورهای محدودکنندهو منفیمو حذف کنم با توووووووووووجه روی نکات مثبت زندگیم اااااااااااایییی دووستایی که خودتونو قبول ندارین روری نکات مثبت زندگیتون توجه کنین به خدا هرکی واسه خودش فوق العاده ترین ادمه روی طمینه فقظ کافیه باورش کنی و اونننقدواونقد تکرارش کنی که باورت بشه که تو خوابم بگی و نکات منفی زندگیتو دور بندازیو روش توجه نکنی اون وقته که همه عاششششقت میشن مث من و بعدش دوره ی عزت نفس یه سری تمرین محشر داره که کمرویی منو کلا از بین برد مخصوصا قدرت نه گفتن و اعتماد بنفسمو بالا برد . و یه چیز دیگه اینکه بیشتر از خودم برای دیگران ارزش قایل میشدم که اینو باور کردم که انسان اول باید برای خودش ارزش قایل بشه و بعد دیگران بعدش در حرفه شغلیم تو استان نمونه شدم چون استاد فرمودن که تو شغلمون باید با عشق و علاقه کار کنیم و این به من کمک کرد که در اولین سال کاریم نمونه شهرستان و بعدش امسال نمونه استانی شدم .هدفم از تهیه دوره های استاد خودشناسی و عزت نفس ورسیدن به اعتماد بنفس بالایی بود تا اینکه استاد دوره روانشناسی ثروت دو رو رو سایت با تخیف گذاشتن من اصلا تو فرکانس و مدار ثروت نبودم و قیمتشم زیاد بود یک میلیونو چهارصد بیستو پنج هزار تومان بود و نوشته بودن که بعد از این مدت با قیمت 1900000 میفروشنش و منم که از دوره های ایشون نتیجه های عالی گرفته بودم با وجود اینکه فعلا به این دوره نیاز نداشتم دوره رو تهیه کردم هرچند خیلی قیمتش برام زیاد بود و زیادم با خودم کلنجار رفتم اما نخواستم بازم مثل دوره ی تند خوانی با از تلف شدن چندسال از زندگیم و با پول بیشتر بعدا اونو تهیه کنم و هیچ پولی تو حسابمم نبود اون مدت دوره ی افرینش رو گوش میدادم و من حسابی رو این قضیه کار کردم که من باید این دوره رو تهیه کنم یه فرصت خیلی خوبیو میدونستم ودقیقا اون روز حقوقمو دادند که 1426هزار تومان بود و من اون دوره رو تهیه کردم و هنوز هم ازش استفاده نکردم و مطمینم که در اینده خیلی برام موثره میخوام اینو بگم که باوجود اینکه به این دوره نیاز نداشتم اما مطمینم که کار ایشون فوق العادس و هیچ وقت ضرر نمیکنی از تهیه دوره هاش ..قسم میخورم از گوش دادن و عمل کردن و اینکه چقدر تغیر میکنی تو زندگیت لذت میبری و فعلا دورهی افرینش رو دو سه روزه جلسه دهمو تموم کردم چون به قول استاد میخوام تو یه زمینه حرفه ای بشم بعد برم سراغ یه کار دیگه و میخوام بارهاو بارها دوره ی افرینشو رو گوش بدم و بارهاو بارها با دوره عزت نفس و هدف بعدیم دوره ی عشق و مودت هست که مطمینم با این دوره هم نتایج عظیمی تو زندگیم اتفاق میفته کار کنم…در کل الان من یه دختر فوق العاده ارزشمند با اراده ی اهنین …با اعتماد بنفس بالا وبا خدا رفیق و دیگه خوشحالیم و طراوتی که تو روحیمه بمونه که اصلا قابل توصیف نیست …..خیلی به هدفهای کوچیک رسیدم ولی هم حضور دهن ندارم وهم تقریبا خصوصیه .که یه سریشو واسه خود استاد در همون اوایل دوره ی افرینش مسیج کردم.اما من فقط مهمترین هدف زندگیم اعتماد بنفسم بود که لازم دونستم اونو بگم و ثروتمندترینو با ارزشترین هدفم…از خدای خودم بسیارررر سپاسگزارم خدایی خیلی عزیزی این همههههههههههه هوامو داری خداجونم و بعدش از استاد عباس منش عزیزم سپاسگزارم واقعا نمیدونم با چه زبونی ازتون تشکر کنم واقعا از شدت خوشحالی بارهاوبارها گریه کردم…
زندگی هدیه خداست و فوق العادست اینو باوووووووور کن دوست عزیزم تو خیلیییی باارزشی
سلام
خیلی عالی بود و خیلی استفاده کردم. موفق و موفق تر باشید
سلام و درود فراوان خداوند عزیز و رحمان برشما استاد عزیز و محبوب قلبهای هم مدار و همچنین گروه محترمشان
دوستان عزیزم سلام و درود بیکران خداوند سبحان بر شما
من فکر میکنم این فایل رو قبل از قرعه کشی گوش کردم ولی ذهنم از هر جهت آماده پاسخ گویی نبود و خدارا شاکرم که الان و بعد از قرعه کشی میخوام مطلبی را بنویسم هرچند الانم کمی ذهنم قلقلک میشه که تو هم بعد از قرعه کشی بازهم برنده ای
من در خانواده ای متولد شدم(سال60) که پدرم مغازه دار بود و مادرم خانه دار و از نظر سواد متوسط رو به پایین و فقط پدرم یکی از بزرگان در زمینه کاری خودش بود زندگی بر وفق مراد بود تا اتمام جنگ وامضا قطع نامه جنگ ایران و عراق و شایعه کردن که همه چیز ارزان میشود ،پدرم تمام اجناس مغازش را فروخت و دقیقا برعکس شد و همه چیز از نظر قیمت چند برابر شد و پدرم عملا ورشکسته به تمام معنا ،، تمام دارایی مان را پای بدهی پدرم دادیم و ماندیم 13میلیون تومان سال 70بدهی به بانک و …..
اون زمان پسر ده ساله ای بودم که شروع کردم به کار کردن و درس خوندن
در اون سالها من پسر خوبی بودم از نظر اخلاق و هیچ وقت،، برعکس برادرام نق نمیزدم که چراااااا ، در عوض به خودم و اطرافیان میگفتم خدارا شکر که این اتفاق برای پدرم افتاد تا من خودم را بشناسم و رو پای خودم بایستم
هشت سال بعد در سن هیجده سالگی دیپلم را گرفتم و سر کار رفتم قبل از خدمت سربازی،، ،دوماه نگذشت که به طور خیلی جالب عاشق دختری شدم ،، اولین دختری که در عمر 18 ساله ام عاشقش شدم(79/1/14) و قرار ازدواج گذاشتم نه ماه بعد از آشنائیمون یعنی تولد امام رضا در دیماه 79،،،من تا زه پا در سن 18سالگی گذاشته بودم،خدمت سربازی نرفته بودم،برادر بزرگتر مجرد داشتم و ….فقط خواستم که بشود و شد با تمام سختیهای قبل و بعدش در تاریخ 79/10/15یک هفته زودتر از قولی که به همسرم دادم ازدواج کردیم و …..
زندگی از نظر مالی بسیار سخت میگذشت ولی حمایت پدر و مادرم و پدر و مادر همسرم را در حد توانشان داشتم و شغلهای متعددی را تجربه کردم (57 مورد از بچگی)ولی هیچ کدام نمیشد چرا که بلد نبودم برای دیگران کار کنم و تا کوچکترین بی احترامی بهم میشد ازشون خداحافظی میکردم ،،همیشه رویای مستقل شدن داشتم ولی در شغلهای مستقلی که داشتم هم پیشترفتی نداشتم زیرا قانون را بلد نبودم و کاملا رفتار پدرم را انجام میدادم و به نتیجه نمیرسیدم ،،یه روز خسته از زندگی به خودم گفتم ای کاش کاری بود که هم مسافرت میرفتم و هم کسب درامد داشتم و هم با افراد مهمی ملاقات میکردم تا اینکه در شرکت بزرگی در یزد که محصولات پکیج و رادیاتور تولید میکرد استخدام شدم و از جارو کردن پای خط تولید شروع کردم ،، همیشه آرزوی رفتن به واحد فروش آن شرکت را داشتم بعد از دوماه اینقدر خوب کار کردم که شدم سر شیفت سالن تولید و پس از چند ماه خوب کار کردن آخر سال شد و قرار بر این شد که واحد فروش نیرو اضا فه کند و من خبر نداشتم و دو روز مونده به آخر سال اسم من و سه نفر دیگه را خوندن و گفتن فردا خودتون را برای مصاحبه با مدیر فروش آماده کنید که اگر قبول شدید برید واحد فروش و بعد از تعطیلات سال جدید یکماه امتحانی کار کنید اگه تائید شدید قرار داد میبندیم،، اینقدر ذوق داشتم که عید را تا تونستم در مورد علم فروش تحقیق کردم و بعد از عید و در اولین ماموریت در شهر مشهد مقدس به همراه یکی دیگه از باتجربه های واحد فروش اولین قرار داد که حدود مبلغ 200میلیون تومان را بستیم و در دومین ماموریتم
که خودم تنها بودم قرداد 30میلیون تومانی بستم ،،،کار ها خوب پیش میرفت سال اول عالی بود سال دوم استان فارس را به خاطر عملکرد خوبم به تنهای بهم دادن و بعد از شش ماه انتخاب شدم برای استان تهران و ….تا اینکه اوضاع شرکت به رکود خورد و من از آن بیرون اومدم ،،در اولین قدم شدم مدیر فروش یه شرکت برای مدت شش ماه و بعد از اون سرپرست یکی از فروشگاه های بزرگ زنجیره ای معروف مواد غذایی تا آخر سال 95 ،،
بعد از تعطیلات عید 96 دیگه گفتم میرم واسه خودم کار کنم ،،ناگفته نماند تمام این سالها که تعریف کردم شکستها و موفقیتهایی بود ولی هیچ وقت آرامش نبود،شادی نبود،همسرم را دوست داشتم ولی عاشقش نبودم،خیانت به همسرم در زندگیم زیاد بود،مریضی بود،سردرگمی بود،بی هدفی و بی برنامگی بود،هرچه بادا باد بود،از همه مهمتر خدا بود ولی رفاقت باهاش نبود بیشتر ترس از خدا بود تا رفاقت،،
تا اینکه با یکی از دوستان قدیم که در سیرجان کارخانه ای داشتند تلفنی صحبت کردم و قرار شد کارشون را در بندر عباس رونق بدم و عازم بندر عباس شدم و شروع به فعالیت و با حقوق خوب از طرف اون شرکت به همراه اجاره محل اقامت و هزینه سوخت و تعمیر ماشین در حین کار و هزینه غذا ،،کردم ،،دوماه اول خوب بود در کنار کارم کارهای تامین مصالح ساختمانی هم برای پروژه هاداشتم تا اینکه کارخانه مواد اولیه تمام کرد و برگشت پول هم نداشتند به علت بی برنامگی و نا هماهنگی با من بابت فروش محصول در بندر عباس (طرز فکر من در اون زمان)و من فهمیدم کم کم باید از این مجموعه هم جدا بشم ،،در یکی از سفرهام به یزد برای دیدار با خانواده ام ،،،به آرایشگاه همیشگیم رفتم که دیدم داره یه سری سخنرانی انگیزشی گوش میده بجای آهنگ (البته صدای استاد نبود)و یه چند دقیقه ای گوش دادم خوشم اومد و گفتم اگه امکان داره برام بریزه روی گوشیم و گفت چند تا کانال هست واست لینکش را میفرستم تلگرام و بهم گفت که چطور فایهای صدا را دانلود کنم،، هنگام برگشت به بندر خانواده هم همراه من اومدن و دوهفته پیشم بودن و حسابی خوش گذروندیم و بعد از دوهفته گذاشتمشون ایستگاه راه آهن برای رفتن به یزد و خودم موندم بندر ،،ظهر جمعه ،برگشتم خونه و تا در را بازکردم یه دفعه بغضم ترکید و گریه امونم را برید که بعد از دوهفته تنها شدم،، حاضر بودم که هرکاری بکنم برای آرامش خودم (اینجا بود لحظه تولد دوباره ی من ) یاد اون کانالها افتادم و رفتم سروقت شون و بین سه یا چهار تا کانال یکی از کانالها به نام معجزه سپاسگذاری را انتخاب کردم و رفتم قسمت دانلود فایلهای صوتی اولین فایل را که دانلود کردم و شروع کردم به گوش دادن گفت:
به نام خدای مهربان ،من سید حسین عباسمنش هستم و سپاسگذار خداوندم که ….. و این صدا گرفت منو ، فایل بعدی را گوش دادم و فایل بعدی و….نمیدونم تا کی شب داشتم گوش میدادم ،تماما فایلهای صوتی استاد بود تو اون کانال همشو دانلود کردم و به صورت سی دی درآوردم تا تو ماشینم هم گوش بدم،،زندگی من شروع کرد به تغییر اوایل خیلی حرفها را درک نمیکردم ولی دری رو به دنیای جدید واسم باز شده بود و من مرتب گوش میکردم و با سایت آشنا شدم ،عضو شدم و فایلهای رایگان بیشتر گوش میکردم و در زندگی روز مره تمرینشون میکردم ،،خیلی چیزها برام عوض شده بود ولی اول راه بودم و تشنه دریافت بیشتر تا اینکه با اپلیکیشن ثروت آشنا شدم و نصب کردم و شروع به گوشدادن و دیدن هر قسمت کردم،، تغیرات در زندگیم بیشتر میشد ولی دلنشین و دنباله دار نبود تا اینکه تصمیم به خرید قسمت اول از ده قسمت قانون جذب را گرفتم و ….تمرینها شروع شد و گفتم تا کامل یاد نگرفتم نمیرم سراغ قسمت بعدی البته اعتراف میکنم که مستمر انجام ندادم ولی با همه وجود انجام میدادم ،، الان میخوام بعد از حدود بیشتر از دوماه آشنا شدن با استاد گرانقدر و پیامبر به روز شده خداوند بر روی زمین (قصدم مقایسه با دیگر پیامبران نیست فقط نظر خودم رو گفتم و وجود استاد برای خودم و زندگیم)این دستاوردها را بدست آوردم :::شناخت نسبی نسبت به خدا و رفاقت با او،،،،آرامش واقعی بعد از فهمیدن اینکه هرچی هستم و میشم مسببش خودم هستم و نه عامل دیگری،،،شناخت باورهای اشتباه گذشته و بمباران باورهای درست جدید،،،،شادی واقعی به اندازه شناخت جهان هستی،،،،آشنا شدن با قوانین جهان هستی،،،،،حذف باور چشم زخم در زندگیم به طور کامل و اینکه قدرت بی نهایت فقط از آن خداوند قادر هست،،،،همسرم را دیگه دوست ندارم عاشقش هستم،،،،،حذف عذاب وجدان از زندگیم و احساس گناه نداشتن بعد گوش دادن چندین باره فایلهای سه گانه رایگان اعتماد به نفس که به نظرم برای شروع محشره،،،،فهمیدن و درک اینکه هر عمل اشتباه در زندگی ام گناه نیست ولی باعث میشه از مداری که دوست دارم تا تهش برم دور بشم به خاطر همین خیانت به همسرم را به طور کامل از زندگیم به طور آگاهانه حذف کردم،،فهمیدن ودرک اینکه هر فرکانسی که تو به جهان هستی میفرستی میتونه مکمل و تقویت کننده هم باشه مثل فرکانس های عشق به خانواده و کسب ثروت،،،اینکه میتونی بدون تحصیلات دانشگاهی و از همه مهمتر بدون سرمایه اولیه بیزینست را راه بندازی فقط با تغیر باورهات به طوری که من با این تغیر ظرف مدت کمتر از دوهفته ،،سه نفر به من بالای 500میلیون تومن اعتبار دادن برای شروع فعالیت جدیدم در بندر عباس،، اینقدر جالب که آخری خودش بهم زنگ زد که هم انبار بهت میدم و هم نمایندگی انحصاری یک برند معروف ایران را ،،
و در آخر آشنایی با کتاب معجزه سپاسگذاری بانوی برگزیده خداوند راندا برن،، فهمیدم و درک کردم با ایمان به خداوند و شکرگزاری نعمت هایی که الان داری و هدفگذاری و تجسم اهدافت در آینده به تمام آنها میرسی و این یعنی امید به زندگی و زندگی کردن که هیچ وقت از دستش ندادم
میدونم طولانی شد و من از وقتی که گذاشتین و مطالعه کردین سپاسگذارم
باشد که در کنار هم جهانی آباد و پیشرفته تر از الان بسازیم و زندگی کنیم
در پناه خداوند سبحان شاد و پر روزی و شاد باشید
محمد رضا نسیم سبحان
36ساله
اهل یزد و ساکن شهر پرخیر و برکت بندر عباس
سلام جناب سبحانی عزیز خیلی تبریک میگم بهتون بابت تغییرات عالیتون…ممنونم که موفقیتهاتون رو برامون به اشترام گذاشتین از خدا براتون موفقیت ها روز افزون رو میخوام
محمد رضا جان سلام
خعلی عالی توضیح دادید و ماجرا رو مو به مو گفتید خیلی احساس خوبی گرفتم واقعا که شما عالی هستی با هر کامنتی که میزاری یعنی این داستان های زندگی فوق العاده اثر بخشه
با این همه متن طولانی غلط املایی نداشتید واقعا که آفرین
چقدر خوشحالم که عاشق همسرتون هستید آرامش دارید و خدا رو درک میکنید معجزه هاست
معجزه یعنی یه کار عالی و کمیاب(البته فراونی اش به اندازه کافی هست)
همیشه که عشقتون به همسرتون و شناخت تتون از خدا بیشتر بیشتر باشه
سلام آقای سبحان
آفرین به شما که راه درست را برگزینید و موفق تر هم میشوید . بسیار زندگی خوبی دارید و موفق تر خواهید شد پیروزی از ان کسی است که با خداست . فیل فقط روی الله حساب کن را هم ببینید در دانلود رایگان است
آفرین به همت والای شما