«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش - صفحه 29 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2016/08/عکس-سایت-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-08-21 12:20:202020-08-22 21:46:45«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منششاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
با تشکر از همه دوستانی که داستان موفقیت شان را در این صفحه درج نموده اند.
هر چند این مسابقه به پایان رسید اما داستان موفقیت های این خانواده هرگز تمامی ندارد…
با تمام وجود، منتظر داستاهایی از موفقیت های بزرگ ترِ تمامی شما عزیزان، هستیم.
سلام
من عاشق این قسمت از سایت هستم
می خوانم گریه میکنم و لذت می برم
همیشه احساس خوب= اتفاقات خوب
خیلی همیشه شاکرم برای اینکه به آرزویم رسیدم که فکر خدارا بخوانم یعنی با تغییر نگاهمان به تواناییهایمان واقف می شویم
جهان همواره رو به گسترش و پیشرفت وبهتر شدن
هر چه موفق تر بشویم باز هم می توانیم موفق تر شویم چون همیشه باور ها قدرتمند کننده تر هستندوهمیشه می توانیم باورهای قدرتمند تر هم بسازیم چون برای باورهای قدرتمند کننده تر انتهایی نیست و همیشه بهترش هم هست
یعنی همیشه ازاین بهتر هم میشه و چون جهان همیشه رو به بهتر شدن است
این قدر این داستانها زیباست که خیلی جاها گریه میکنم و لذت می برم.
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا عاشقتم
هر چقدر الگوهای خوب داشته باشیم بهتر میتوانیم باور سازی کنیم
وقتی الگوهایی را پیدا کنیم که شده است و موفق شده است با همین شرایط پس ما هم این باور را پیدا میکنیم که ما هم میتوانیم ان توانسته است پس من هم می توانم. یعنی ذهنمان را میتوانیم مدیریت کنیم
یکسره به خودم می گویم جهان هوشمند است همه چیز طبق قانونهای هوشمند عمل می کنند اگر بتوانم که فقط طبق قوانین حرکت کنم پس موفقیت من هم حتمی است و این هم طبق قانون است.
هیچ چیزی کمتر از دیگری ندارم و این را باور کنم. و خدایی که توانسته است به آن فرد کمک کند و باورسازی خوبی دارد پس من هم می توانم. چون همه ما به به یک اندازه به خدا نزدیک هستیم
بهترین خودت باش
با سلام خدمت استاد عزیزم و تمام دوستان هم فرکانسی و عالی خودم!
خدا قوت میگم به تک تکتون !
واقعا از خوندن داستان زندگی و پیشرفتتون میتونم بگم بارها و بارها اشک شوق ریختم و برام جالبه که منی که در گذشته نسبت به موفقیت دیگران احساس حسادت و حسرت داشتم الان با خوندن موفقیت شما عزیزان نه تنها اشک شوق میریزم بلکه خدارو شکر می کنم به خاطر اینهمه نشونه قشنگ و اینهمه قوانین زیبایی که در جهان وضع کرده تا بتونیم زندگیمون رو خلق کنیم!
داستان زندگی من خیلی طولانیه و الان واقعا زمانی برای نوشتنش ندارم.تو این یک هفته خیلی سعی کردم بنویسم اما متاسفانه زمان اجازه نداد اما وقت گذاشتم تا جاییکه می تونستم پیامها و داستانهای زیبای دوستان عزیزم رو خوندم و واقعا بهم انگیزه داد.
داستانعای زیباتون انقدر بهم انگیزه داد که شاید روزی منم داستان زندگیمو به عنوان یک کتاب بنویسم و اعلام کنم در زندگی من از زمانیکه خدا هدایتم کرد و استاد عباس منش رو سر راهم قرار داد همه چیز عوض شد.
میتونم بگم الان در آرامش به سر میبرم و تقریبا نیمی از رویاهام رو زندگی می کنم!
من تمام دوره های استاد رو به جز روانشناسی ثروت دو تهیه کردم و البته اون رو هم تهیه خواهم کرد زمانیکه کار خودم رو راه بندازم
الان دارم به شدت رو خودم و باورام کار میکنم و به جرات میگم تا به الان هر زمان با قدرت و بدون وقفه پیش رفتم نتیجه باورهامو تو زندگیم دیدم و هی بیشتر به خودم گفتم اینم یه موفقیت دیگه … پس مصمم تر برو جلو!
الهی هممون با قدرت و ایمانی بدون تزلزل جلو بریم و از الگوهای معرکه ای مثل استاد و … الگو بگیریم و زندگیمون رو بسازیم!
من از سال 86 با فیلم راز با قانون جذب آشنا شدم و شغل مورد علاقم رو که اون زمان همه می گفتن امکان نداره بتونی واردش بشی با این قانون جذب کردم اما بعد مدتی به خاطر یکسری مشکلات و مسایل خاصی که برام پیش اومد این قانون رو فراموش کردم و به این اعتقاد رسیدم این قانون تو دین و فرهنگ و سنتهای ما جواب نمیده…
و کلا گذاشتمش کنار!
تا روزیکه واقعا نمیدونم چطور و یادمه حالم خیلی بد بود با فایل گوگل و جهان هستی تو اینترنت آشنا شدم و حرفای استاد انقدر به دلم نشست که فورا دوره هدفگذاری رو تهیه کردم و یکماه بعد آفرینش رو و بعد زندگیم متحول شد.علت تاثیر فایلهای استاد در زندکی من به خاطر تلفیق قانون جذب و قران بود چون افراد زیادی هستند که در ایران از این قانون حرف میزنن اما کسی نیومده بود بگه قانون جذب هیچ منافاتی با قوانین و قران و سنتها و فرهنگ ما نداره
من سال 93 با سایت استاد عباس منش آشنا شدم و اوایل مثل الان ایمان و باورام محکم نبود چون انقدر باور مخرب داشتم که نگو اما الان خدارو شکر به لطف خدا و دوره هلای استاد خیلی محکمتر و جسور تر شدم و دوسه تا کار بزرگ از نظر خودم که میترسیدم رو انجام دادم و تا الان موفق بودم.
واقعا حالم خوبه و هرروز خدارو شکر می کنم به خاطر وجود خودش و قوانینش و وجود الگو و استاد خوبی مثل آقای عباس منش در زندگیم و دوستان عالی ای مثل شما!
تک تکتون رو دوست دارم و خداروشکر که هستین و از نتایج عالیتون انرژی میگیرم.
شاد و پایدار و موفق باشید و به قول استاد ثروتمند
بنام خدایی که بشدت کافیست
ریحانه عزیز، دوست ارزشمندم سلام
قبل از هر چیزی حضورت در این مدار عالی رو که خیلی قبل تر از من اتفاق افتاده رو خییییلی بهت تبریک میگم و نوووووووووش وجودت باشه، این کامنتی که شما نوشتی سال 95 بوده،ز مانی که من تازه یک سال بعدش اصلا وارد این مسیر میشم که اونم هزاران درصد مسئولیتش به خودم برمیگرده
اونجا که گفتی: منی که در گذشته نسبت به موفقیت دیگران احساس حسادت و حسرت داشتم؛ شبیه خییلی از ماهایی هست من جمله خودم اونم فقط بخاطر باورهای خودمون که صرفا دریافت کننده بودیم، باور کمبود چون همیشه به ما گفتن عجله کن، بدو، اگر الان ازدواج نکنی، اگر الان به فلان نقطه نرسی، اگر الان اگر الان ، دییییگه از دستت میره، انگاری که خداوند یه چند تا دونه نعمت داره فقط که اونم تاس یمندازه هر کی رو عشقش بکشه هیمنطوری الکی چون دوست داشته بهش میده و دیگه به بقیه چیزی نمیرسه یا فوقش ته مونده ها میرسه ولی وقتی به خودمون اومدیم و دیدیم بابا عزیز من تو فقط روی خودت کار کن، تو فقط فکر و ذهنت خودت باشه، خودت رو بخواه (بقول استاد اصلا خودخواهی کلمه بدی نیست اگر بهش فکر کنیم ولی اینقدر اتوماتیک وار فقط پذیرفتیم که دیگه اصلا فکر نمی کنیم) خلاصه ایییینقدر خداوند بهت میده اگر خودش رو باور کنی، رب العالمینی که بهت میگه بابا من آسمانها و زمین رو مسخر تو کردم، تو دنبال یچ هستی آخه؟ خلاصه یک رزق بی حسابی بهمون میده که از بی نهایت بودن و هر روز بیشتر شدن نتونیم بشماریم، اییینقدری که بشیم: لَعَلَّکَ تَرْضَىٰ
ریحانه عزیز، دوست ارزشمندم نوووووووش وجودت باشه تمام نعمت ها و ثروت هایی که تا حالا خلق کردی و ادامه ها داره
منم شما رو خییلی دوست درام دوست ارزشمندم😍
هر لحظه تون توحیدی تر و ثروتمندتر
زینب جانم سلام
امیدوارم که این روزها حسابی خوب باشی و هر روز در مسیر موفقیت پیس بری
واقعا مقایسه کردن خودمون با دیگران و اینکه احساس کمبود و خسران داشته باشیم ، همش از عدم عزت نفس و باور کمبوده و این بدترین فرکانسه و باعث میشه اون حسادتها و حسرتها کمبود بیشتری رو تو زندگیمون نشونمون بده ،
قبل تر و بعدتر مهم نیس ، هر کدوممون هر زمان نیاز به ندایت داشتیم خدا هدایتمون کرده ،
مطمئنم اگر مثل استاد جهاد اکبروار عمل کنیم ما هم همون نتایج رو خواهیم گرفت
موفق و پایدار باشی دوست خوبم
ریحانه جون بازم سلااااااااااااام😍
آره همینه که گفتی مقایسه از کمبود میاد، چون داریم به نداشته ها توجه میکنیم و هر چی این توجه رو بیشتر تغذیه کنیم بیشتر زندگی اش میکنیم ولی ما برعکسش رو عمل میکنیم چون آگاهی های نابی رو نوش جون کردیم چون میدونیم به هر چی توجه میکنیم با تکرار و تکرار میشه باور و یه تجربه در زندگی مون، ما خوشحال میشیم برای دیگران برای نعمت ها و ثروتهایی که دراند چون میدونیم ما هم خیییییییلی راحت میتونیم داشته باشیم و حتی خیلی بیشترش
خدایا شکرت که هر روز داریم توحیدی تر و ثروتمندتر میشیم
دوست خوبم ریحانه آهنکار سلام و سپاس
احساس خیلی زیبایی دارید و بدانید احساس خوب = اتفاقات خوب
اتفاقات بس زیبا و دلپذیر در انتظارتان است آن ها را به گرمی در آغوش بگیرید.
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
با درود
بنیامین یوسفی هستم 15 ساله از پاسارگاد. من تا قبل از اینکه با گروه عباس منش آشنا بشم از نظر تحصیلی در وضعیت خوبی بودم اما از نظر روحی و احساسی وضع بدی داشتم در اون زمان با آنتونی رابینز آشنا شدم و یکی از کتاب های آنتونی رابینز را تهیه کردم و شروع به مطالعه کردم در اون زمان یکی از ویدیو های استاد عباس منش که درباره تندخوانی بود را نگاه کردم و استاد توی اون ویدیو بسیار حرف های جالبی زدن و من هم تحت تاثیر قرار گرفتم و از همون روز عضو سایت عباس منش شدم و شروع به استفاده از فایل های رایگان کردم. روزانه چندین بار به فایل های استاد گوش می دادم البته در ماه های اول تغییر چندانی در خودم ندیدم. در ماه های آخر سال 94 من به طور اتفاقی با قانون جذب آشنا شدم و یه سری اطلاعات کم درباره قانون جذب پیدا کردم . من شورع به هدف گذاری کردم و یه سری اهداف کوتاه مدت برای خودم تعیین کردم. با استفاده از کتاب آنتونی رابینز تونستم یک سری اهداف خیلی بزرگ برای خودم تعیین کردم. هر روز میدیدم که دارم به اهداف نزدیک تر میشم.داستان موفقیت من در زندگی از ماه خرداد 95 شروع شد من در اون زمان قسمتی از کتاب تونی رابینز که درباره تغییر باور ها بود را مطالعه کردم و شروع کردم به نوشتن باور هایی که میخواستم داشته باشم. چند وقت بعد من تونستم کتاب راز اثر راندا برن را تهیه و شروع به مطالعه کردم و تونستم به طور کامل قانون جذب را یاد بگیرم و از اون استفاده کنم بعد از یادگیری قانون جذب من با قسمت عقل کل سایت عباس منش آشنا شدم و در عقل کل به سوال های دوستان پاسخ می دادم و زمانی که پاسخ های دیگر دوستان را می خواندم ساز و کار جهان را بیشتر یاد گرفتم و شروع به تغییر تمام باور هام کردم و تونستم سریع باور هامو تغییر بدم و از همه نظر در زندگی پیشرفت کردم و بعد از اون با گوش دادن به فایل های جدید استاد تونستم به طور کامل به یک خودشناسی برسم و راه های موفقیت را پیدا کنم و خدا را شکر الان هم که دارم برای شما این متن را می نویسم بسیار احساس خوبی دارم و احساس میکنم که انسان موفقی هستم. با تشکر از استاد عباس منش و اعضای سایت.
دوست خوبم بنیامین یوسفی سلام و سپاس
درک قوانین الهی موهبتی است از جانب خدا که در این سن به شما ارزانی داشته است که نصیب هر کسی نمی شود. خیلی خوشحال هستم.
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
خوش به سعادت شما و مرحبا به این پشتکار. امیدوارم پله های ترقی را با این باورهایی که در خودتون ساختید و می سازید چند تا یکی طی کنید. :)
آقای یوسفی دوست عزیز تبریک می گویم خود شناسی اولین قدم برای شناخت خداست
استاد
امروز روزیه که من بالاخره تونستم وصل بشم به هدایت خداوند
همیشه از خداوند هدایت میخواستم
هروز نشانه من را میخواندم با بی حوصلگی
چون میدانستم که جوابی به من داده نمیشود
حس میکردم خداجوابم را نمیدهد همیشه نسبت به خداوند در شکو تردید بودم
به اینکه همیشه قران میخواندم
همیشه سعی میکردم خدا خدا بگویم
مثل تمام اطرافیانم
اما یاد کرفته بود مثل آنها دورو باشم
منافق باشم
استاد نمیتوانستم جور دیگری یاد بگیرم
باور کنید دارم گریم میگیره از این واقعیت
اما اونها دورو بودند
منافق بودند و خدای واقعی را نشناختند
براز همین همیشه درشکو تردید بودند
چون الگوهایی که دیده بودند همین بود
یکروزی خداند منو هدایت کرد به این مسیر که ورودی هاتو کنترل کن کمتر با دیگران حرف بزن کمتر ببین بیشتر روی خودت کار کن تا ما آگاهی های واقعی رو بهت بدیم
که اینم اولش از شما یاد گرفتم گفتید که شما وقتی نهال جوانی هستی
باید ورودی هاتو کنترل کنی که بتونی روی خودت کار کنی اصل رو از فرع تشخیص بدی
توی سه برابر کردن درآمد توضیح دادین و من کاملا درکش مردم قدم برداشتم
من قدم برداشتم و جهان هزاران قدم برداشت میخواستم کمی کنترل وردی کنم چون نمیتوانستم جهان کاری کرد تا من بیشتر از آنچه فکر میکردم بتوانم کنترل وردی کنم
تا بتوانم روی خودم کار کنم با خودم به صلح برسم قوانین را بهتر بشناسم
استاد من توی ارتباطات فوق العادم ولی شما میدونید من از چی حرف میزنم
من از کنترل ورودی ها حرف میزنم
از توانایی تشخیص اصل از فرع حرف میزنم
من از کار عمیق درونی روی خودم حرف میزنم
من از ثروت و نعمت بی انتها از خیر بی انتها صحبت میکنم
تا صدای من به کوش جهان برسد تا خیری شوم برای جهان و خودم
تا به همه بگویم که مسئله تنهایی نیست
مسئله ما چیزی فراتر از تنهاییست
چون دغدغه مردم جامعه تنهایی به هر کاری دست میزنن تا از تنهایی فرار کنن
درحالی که نمیدونن اصل اینه به خدا متصل باشی و کارهاتو با اون انجام بدی روابطتتو با اون پیش ببری
رابطه اصلیت با اون باشه
نمیگم تنهایی تنها راه حلشه
نمیدونم شایدم تنها راه حلش اینکه جدا بشم از افراد غیر هم فرکانس و مثل دریای شورو شیرین که هیچوقت قاطی نمیشن قاطی نشم
ولی فعلا نه افراد هم فرکانس میخوام نه غیر هم فرکانس فعلا توی تنهایی خودم روی خودم کار میکنم خودم رو میسنجم
هرموقع سیر شدم هرموقع تونستم وضایفمو توی تنهایی انجام بدم اجازه میدم افراد بیان به زندگیم و لحظات باهم بودنو تجربه کنیم
استاد با این نیت قران رو باز کردم دقیقا سوره کهف اومد و مهرتاییدی شد بر هدف و مسیری که انتخاب کردم خداوند بهم گفت که همایتت میکنم در این مسیر تو از همه دورباش و برو توی غار
من کمکت میکنم هیچکس رو بجز من برای خودت سرپرست نگیر
الکهف
وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْکَهْفِ یَنشُرْ لَکُمْ رَبُّکُم مِّن رَّحْمَتِهِ وَیُهَیِّئْ لَکُم مِّنْ أَمْرِکُم مِّرْفَقًا
ﻭ ﻫﺮﮔﻪ ﻛﻪ ﺩﻭﺭﻯ ﺟﺴﺘﻴﺪ ﺍﺯ ﻛﺎﻓﺮﺍﻥ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﻌﺒﻮﺩﺍﻥ ﻛﻪ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﻣﻰ ﭘﺮﺳﺘﻨﺪ ﺑﺠﺰ ﺧﺪﺍ ﻭ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﻛﻨﻴﺪ ﺑﺴﻮﻯ ﻏﺎﺭ ﺑﮕﺴﺘﺮﺍﻧﺪ ﺑﺮﺍﻯ ﺷﻤﺎ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺗﺎﻥ ﺍﺯ ﺭﺣﻤﺖ ﺧﻮﺩ ﻭ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻛﻨﺪ ﺑﺮﺍﻯ ﺷﻤﺎ ﺍﺯ ﻛﺎﺭﺗﺎﻥ ﭼﻴﺰﻯ ﻛﻪ ﺑﺪﺍﻥ ﺍﻧﺘﻔﺎﻉ ﺑﺮﮔﻴﺮﻳﺪ(16)
من این تصمیمو گرفتم و هرموقع که خدابخواد کاره دیکه ای انجام میدم
خداوند اصحاب کهف رو نجات داد
از آلودکی ها حفظ کرد
و نگزاشت کافران مجبورشون کنند
خداوندد به من هم کمک کرده و از آلودگی ها حفظم کرده
همیشه توی دل خودم میگم من که مشکلی ندارم خیلی پاک خیلی به خدا نزدیکم خیلی دختر شادیم
فقط به خاطر اینکه ورودی های نامناسبی دارم الگوهای نامناسبی دارم آلوده میشم من اینو فهمیده بودم به تجربه بعدش تزشما که شنیدم و توی قرانم دیدم و نتایج افرادی که هجرت کردند رو دیدم محکم تر قبول کردمو بهش عمل کردم دیدم چقدر آروم ترم
چقدر شادتر چقدر به اهدافم میرسم
چقدر زندگی من بی دغدغه اس
امنه
فراوانه
شاده
گفتم اینقدر ادامه میدم تا نتایجم بزرگ تر بشهو اطرافم پر بشه از آدمهای شکل خودم
الانم زیاده
اما من میخوام روی خودم کار کنم
اطرافیان من خیلی عالین
اما من میخوام روی خودن کار کنم
من هجرت رو از شهر خودم شروع کردم
به امید مهاجرت بعدی
العنکبوت
فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَقَالَ إِنِّی مُهَاجِرٌ إِلَىٰ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ
ﭘﺲ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩ ﺑﻪ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﻟﻮﻁ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﻛﻪ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﻣﻦ ﻫﺠﺮﺕ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﺍم ﺑﺴﻮﻯ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﺯﻳﺮﺍ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﻭ ﻏﺎﻟﺐ ﻭ ﺩﺭﺳﺖ ﻛﺮﺩﺍﺭ ﺍﺳﺖ(26)
به نام خداوند مهربان
سلام به استاد عزیزم و دوستان خوبم .
تمرین این جلسه و کاری که قرار شد انجام بدیم این بود که از نتایجمون با استفاده از پیدا کردن الگوها مناسب و در واقع تغییرذهنیت به سبک افراد موفق رو بنویسیم .
من تصمیم دارم در این کامنت و قبل از اینکه چیزی در مورد نتایجم بنویسم باورهایی که از این فایل دریافت کردم و مهمتر از اون منطق هایی که باعث درک این باور در ذهن من میشه تا قدرت پیدا کنه و تثبیت بشرو بنویسم تا آگاهی نابی باشه برای خودم و دوستانم در هر باری که اونو مطالعه میکنیم .
قانون اینکه که ما در هر لحظه در حال ارسال فرکانسهایی به جهان هستی هستیم و جهان شرایط موقعیت ها افراد و ایده هایی رو وارد زندگی ما میکنه که هماهنگ باشه با افکار و باورهای ما .
باور : استفاده از الگوهای مناسب و قوی و ایجاد باورهای مناسب اون افراد به ما در حرکت به سمت خواستها کمک میکنه و ذهن ما و باورهای مارو تبدیل میکنه به یک موتور قدرتمند توانمند با انگیزه و شور و اشتیاق فوق العاده بالا .
منطق شماره 1 :
طبق قانونی که گفته شد اگر ما تحت تاثیر افراد شرایط و موضوعاتی باشیم که ورودی های مناسبی به ذهن ما میدن تاثیر اون بر افکار ما اینه که ذهن ما هم به مرور به ذهنیت اون افراد تغییر شکل میده و وقتی افکار و نوع نگاه تغییر کنه در نتیجه رفتار هم تغییر میکنه . مثلا اگر تا قبل از داشتن الگوی مناسب باورت این بود نمیشه ، ایران نمیشه ، با این وضع اقتصاد نمیشه . وقتی الگوهای مناسب رو بررسی میکنی و میبینی هر جا که رفتن تونستن ، خلق کردن ، به وجود آوردن پس نگاه تو به وضعیت تغییر میکنه و ذهن تو هم قبول میکنه که میشود پس رفتار تو این میشه که حرکت میکنی ، قدم بر میداری و این اقدام ها نتیجه میده و هر بار هم که به مشکل بخوری با این نگاه که اونا مسائل رو حل کردن تو هم حل میکنی .
منطق شماره 2 :
طبق قانون طبیعت وقتی چیزهایی در کنار هم قرار بگیرند خصوصیات هم رو بر میدارن و اگر یکی از اونا خصوصیات قویتری داشته باشه بر دیگری تاثیر میزاره . یعنی چی ؟؟ وقتی یک میوه خراب بین میوه های سالم قرار بگیره به سرعت بقیرو شبیه خودش میکنه . اگر یک انسان سالم با ذهنیت معمولی در فضایی بره که همش در مورد درد غصه غم و مشکلات صحبت میکنن جسمش به سرعت به سمت سستی ، مریضی ، بی حالی میره و برعکس اگر یک انسان مریض رو در فضایی طبیعی سر سبز ، شاد ، پر انرژی ، همراه با صدای زیبای طبیعت ، با غذاهای عالی بزارن و حتی اگر فقط کمی از اینها هم باشه نتیجه برای اون فرد بهبود و حال بهتر و در آخر هم سلامتی کامل هست . مثال دیگه : اگر فردی بسیار قوی و با ذهنیتی عالی در اجتماعی از مردم قرار بگیره که بر اونها تاثیر بزاره به سرعت افراد اون جامعه به سمت آگاهی های اون فرد تغییر ذهنیت میدن مثال افرادی مثل گاندی ، چگوارا ، مسی ، و دیگر افرادی در هر حوضه که به نگاه افراد دیگر تاثیر گذاشتند . و طبق این قانون طبیعی جهان و طبیعت اگر ورودی های ذهن ما هم به اندازه ای عالی باشه که مارو در برابر مسائل و مشکلات و سستی ها و تنبلی ها مقاوم کنه به همون اندازه هم نتایج بزرگ و جذاب خواهد بود .
منطق شماره 3 :
زات انسان تاثیر پذیر هست یعنی با دیدن تجربه های جدید دیدن زندگی های متفاوت و در هنگام تنهای میل به پرستش داره به همین دلیل همیشه نیاز داره که تبعیت کنه یا به دنبال خواسته های جدید بره. این ویژگی حتی در زمان تولد و کودکی ما با وابستگی به پدر و مادر و تقلید از اونها شروع میشه و در ادامه با انتخاب موضوعات دیگر در بزرگسالی ادامه پیدا میکنه . حالا چطور میشه از این ویژگی به نفع خودمون استفاده کنیم ؟؟ اگر ما آگاهانه افرادیرو که زندگی بهتری داشتن ، نگاه بهتری داشتن ، باورهای بهتری رو داشتن به زندگی انتخاب کنیم و سعی کنیم تحت تاثیر رفتار و باورهای اونها ذهنمون رو شکل بدیم نتیجه این میشه که ما هم آهسته و آهسته باورهامون تغییر میکنه و وقتی باورها تغییر کنه نتایج هم تغییر میکنه .
منطق شماره 4 :
مستند آب : به وضوح این مستند توضیح میده که نه تنها انسان بلکه تمام ذرات عالم دارای شعور هستن و هر ذره ای از این عالم خداوند تحت تاثیر هر جنبه ای ( خوب یا بد ) قرار بگیره شبیه به همون میشه . دیدن این مستند در همین لحظه هدایتی بود از طرف خداوند برای من که معنای تاثیر اطراف بر خودم رو بیشتر درک کنم و ببینم چطور محیط من کلمات من چیزهایی که میبینم ، چیزهایی که میشنوم ، تمام ورودی های من در یک کلام تغییراتی رو نه تنها در باورهای من بلکه در شرایط سلولی بدنم ایجاد میکنه . تمام سلامتی و حال خوب من و تمام ناسلامتی و مریضی و درد های من برگرفته از این ورودی هاست .
خداوندا سپاسگذار توام که درهایی از حکمت و آگاهی خودت رو بر من باز کردی تا این مفاهیم رو درک کنم و ازش استفاده کنم و زندگی زیباتری برای خودم بسازم .
درود به شما دوست عزیزم آقای صفری
اول دوست دارم به عکس پروفایلتون اشاره کنم:)
خیلی خلاقانه و با نمکه و من هر بار می بینم ناخودآگاه لبخند روی لب هایم می آید
موضوع دوم اینکه من تا حالا در صفحههای مختلف از سایت، کامنت های شما رو مطالعه کردم
این کامنت خیلی متفاوت بود
مخصوصاً منطق شماره 3 و 4 برای من خیلی دلنشین بود و از مطالعهاش لذت بردم و درس یاد گرفتم
خداوند رو شاکرم به خاطر وجود دوستای ارزشمند و آگاهی مثل شما
پایدار باشید :)
سلام محمد جان
ممنونم از پیام قشنگت و احساس خوبی که به این عکس داشتی . خدارو شکر میکنم از اینکه انقدر به زیبایی ها خوب توجه میکنی این عکسه منو پسرم هست که برای خودم هم بسیار زیباست و هر بار که میبینم لذت میبرم و اینکه در کنار فرزندت باشی و عکس به این زیبایی باشه اون هم در کنار دریای زیبا و بی انتها ، دیدنش برات سرشار از لذت و عشقه .
چقدر خوب که کامنت های سایت رو میخونی و واقعا وقتی فایلهای استاد رو گوش میدیم بعد میایم کامنت های سایت رو میخونیم انگار که درکمون از اون موضوع خیلی بیشتر میشه . انصافا هم بچها خیلی عالی مینویسن انگار اصلا صحبت های استاد رو تکمیل میکنن .
محمد جان در مورد این منطق ها نوشتی باید بگم که این یکی از مهمترین موضوعاتی هست که ما باید به دقت و با حساسیت روش کار کنیم منظورم (( کنترل ورودی ها )) هست اون چیزی که وقتی ذهن انسان تحت تاثیرش قرار میگیره به سرعت شبیه اون میشه . علت اینکه استاد تقریبا در همه ی آموزشهاش در مورد کنترل ورودی ها صحبت میکنه دقیقا همین هست چون وقتی ما ذهن رو در یک فضای عالی قرار میدیم ذهن هم یک شرایط عالی رو تجربه میکنه و وقتی که ما ذهن رو در یک جای نامناسب و مخروبه قرار میدیم ذهن هم شرایط بدی رو تجربه میکنه .
چرا این اتفاق میفته ؟
چون قانون جهان اینه که ذهن ما ورودی هارو تبدیل به فرکانس میکنه و شرایط موقعیت ها و اتفاقات زندگی مارو هماهنگ با همون فرکانسها وارد زندگی ما میکنه . به خاطر همین هست که خیلی مهم میشه کنترل ورودی های ذهن .
امیدوارم بتونیم هر روز کنترل بهتری بر ذهنمون داشته باشیم و هر روز برای بهبودش قدم برداریم .
از پیام قشنگت خیلی لذت بردم محمد جان و من هم سپاسگذار خداوندی هستم که دوستان خوبی چون شما به من داده .
در پناه الله مهربان شاد ، سالم ، ثروتمند ، و خوشبخت و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید خدا نگهدار
به نام خدا
با سلام خدمت دوستان و اساتید مهربان
من تقریبا دو سال هست که فایلهای استاد رو گوش میدم البته امسال جدی وارد سایت شدم وثبت نام کردم اصلا حتی این ثبت نام باعث شدمدارم بره بالا و برای خودم ارزش بیشتری قایل میشم و احساس لیاقت بیشتری بهم داد از طرفی من گام به گام هر روز تو سایت تجربه های جدید و فوق العاده رو داشتم فایل های رایگان رو پارسال با امسال که گوش میدم کاملا برام فرق میکنه و همیشه چیزای جدید ازشون میشنوم من تا حالا یاد گرفتم که برای خودم زندگی کنم وبا احساس ترحم و دلسوزی به دیگران مشرک نشم وحس لیا قت و دوست داشتن رو ازخودمنگیرم من یاد گرفتم توجه م رو رو خواستههایم بزارم و بیشتر زیبای ها روببینم وزندگیاستاد و خانم شایسته الگوی عالی در این زمینه بود به خصوص در فایل های سفر در آمریکا وزندگیدر بهشتوارطرفییاد گرفتم که اسانیها رو بخوام و از مسیر سنگلاخی ودشوار حذر کنم و از منبع(خداوند )این اسانی رو در خواست کنم و بازم الگوی مناسب استادان عزیز البته در زندگی شخصی خودم هم آدمای دور وبر رو هر کسی رو که در هر زمینه ای آسان گیر بود رو شناسایی و تحسین میکردم
در زمینه سلامتی خیلی به ورزش علاقه داشتم و با دیدن تناسبات بدنی استاد و اهمیتش به سلامتی بیشتر به این مهم پی بردم و باشگاه میرفتم
در زمینه آرامش و عزت نفس بازم فایلهای رایگان عزت نفس و احساس لیاقت برام فوق العاده بودن والن به راحتی به دیگران نه میگم و برام نظر خودم خیلی مهمه و خودم تمام خریدارم رو انجام میدم باتوکل برخداقبلا یه بلوز میخواستم بخرم باید حتماً یکی از خواهرام باهام میبودن اما الان این عادت رو کامل ترک کردم
در زمینه سلامتی من تقریبا بیماری رو دوست داشتم که با کارکردن روی خودم شکر خدا ریشه رو در حس قربانی شدن ودرپی اون جلب ترحم و توجه دیگران رومیخواستم الان شکر خدا رفع شده
در زمینه ثروت فایل رایگان چگونه درآمد سه برابر کنیم به استقلال کامل مالی نرسیدم اما خداروشکر هزینه اضافی در زندگی نداریم هدیه ها خیلی به طرف روان میشن خداوند یک وام عالی رو برام جور کرد لباسام تعدادشان خیلی بیشتر شده چند ازدندونام روزیبا کردم شارژ گوشی و اینترنت همیشه در دسترس هستن و حتی گوشی تازه خریدم
سفرهای فوق العاده رفتم خداروشکر
خدایا شکرت بابت این مسیر الهی
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام
سلام به روی ماه تک تکتون که بنده ی خوب خدا هستید و شایسته و لایق بهترین ها هستید .مطمعنم که خدا به خودش افتخار میکنه به خاطر وجود تک تک شماها .من محمدرضا فصیح هستم .21 ساله .همه چیز از سال 1392 شروع شد استاد عباس منش تازه سایت خودش را بایک قالب قدیمی ایجاد کرده بود به صورت اتفاقی و در گوگل با سرچ کلمات تا اون جایی که یادم میاد با سایت ایشون آشنا شدم
بعد دونه دونه فایل های رایگان استاد را دانلود کردم و شروع کردم به گوش کردن ،توی اون فایل از قدرت تجسم گفته بود که چگونه در ظرف کمتر از دو سال توانسته بود ویلای خودش را درشمال از کشور بخره .
من هم اولین هدفم را پکیج تند خوانی استاد عباس منش گذاشتم تا اینکه تمام شکرگذاری هام و تجسم هام جواب داد یک روزی که کاملا رها بودم ،و اصلا فراموش کرده بودم تمام پول مورد نیاز برای خرید بسته که اون موقع به صورت فیزیکی بود را خریدم و اولین آرزوی خودم را تیک زدم
همیشه ایمان داشتم به این یک روزی آدم بزرگ و تاثیر گذاری در جامعه میشم من عاشق مجری گری و سخنرانی و تقلید صدا بودم و هدف بعدی ام را مجری گری بر روی سن گذاشته بودم هر شب قبل از خواب تجسم میکردم که در روی صحنه حضور دارم و دارم برنامه اجرارمیکنم و تمام حضار من را تشویق میکنند . و همه را لبخند بر روی لبانشان میذارم ،خدارا شکر 3 ماه گذشت و من واقعا هنوز هم نمیدونم چه جوری ولی اون جوری که خدا میدونست من را به اروزم رسوند و در اردیبهشت سال 1393 بود که اولین اجرای خودم را رفتم و در کمتر از یک ماه من 30 اجرا را رفتم در آمد اون ماهم 500 هزار تومان بود یعنی رشد 10 برابری در آمدم در عرض 4 ماه خدارا شکر خیلی خوشحال بودم من اون موقع فقط 18 سالم بود یک جوون 18 ساله حالا به تمام آرزوش رسیده بود درآمد ،محبوبیت ، دوستای خوب،هم کار های خوب
شاید باورتون نشه من جاهایی اجرا میرفتم که همه ی بزرگای شهر اصفهان اونجا میرفتند وبعد از اجراها به عنوان شومن همه با هام عکس میگرفتند و درآمد 100 هزار تومان فقط برای 10 دقیقه اجرا داشتم خدا را صدهزار مرتبه شکر . و در عرض 2 سال بیش از 100 اجرا را رفتم .شده بودم مثل کیریستیانو رونالدو که در تیم رئال مادرید داره توپ میزنه و روی ابرها بودم.
در تابستان همان سال من جلسه ی 1 تا 4 قانون آفرینش استاد عباس منش را خریدم و تمام 108 آروزی خودم را نوشتم. و در کمتر از 2 سال الان خداراشکر به بیش از 80 تا از آرزوهای خودم رسیدم و آنها را تیک زدم .
بعد از گوش دادن به فایل مصاحبه ی استاد عباس منش با آقای شعبانعلی تصمیم به داشتن یک رابطه ی عاطفی خو ب گرفتم خدارا شکر واقعا عالی جواب میداد ما هر وقت که دعوامون میشد من از تکنیک نامه نوشتن و بخشش به صورت ترکیبی استفاده میکردم و خداراشکر عالی بود و و رابطه ی ما به طرز عجیبی برمیگشت و خوب میشد
بعد هم بر طبق قانون فرکانس جهان هستی ما را از هم جدا کرد ، اصلا ناراحت نبودم بلکه خیلی خوشحال بودن چون میدونستم که مهمترین رابطه من با خودم هستش. و در عرض یک سال بهترین روابط عاطفی را تجربه کردم .خداراشکر یکی از یکی بهتر بود. و الان کلا ناراحت نیستم اگر یکی از زندگیم بره چون میدونم به محض اینکه اراده بکنم و بخوام به راحتی یک رابطه ی عاطفی را برای خودم با بهترین فرد ممکن به وجود میارم خداراشکر
بعد از دیدن کلیپ های 4 گانه من درآمد شما را پیش بینی میکنم از استاد عباس منش که برای معرفی پکیج ثروت 1 ایشون بود من تصمیم گرفتم که باورهام را عوض کنم و روی خودم از نظر ثروت کار کردم و درسال 1394 در عرض کمتر از 2 ماه درآمد خودم را 2 برابر کردم
بعد با تکنیک های بینظیر آشنا شدم و همیشه دوست داشتم که کسب و کار خودم را داشته باشم و از اپلیکیشن ثروت این باور را در خودم اجرا کردم که با دانشجو بودن هم میشه پول ساخت و پول دراورد.همیشه دوست داشتم که یه سیستمی داشته باشم که نیاز به حضور فیزیکی من نداشته باشه و برای من به راحتی پول بسازه
بعد از دیدن فایل فقط روی خدا حساب باز کن ازش خواستم کمکم کنه
چون میدونستم که باید تمرکز خودم را بذارم بر روی یک کار، سریع از کار مجری گری و شومن بودن بیرون آمدم و چون به رسالت خودم پی بردم تصمیم گرفتم در سال 1395 که سخنران انگیزشی و موفقیت فردی بشم
باورتون نمیشه من از خدا خواستم و خدا 2 میلیون تومان پول تمام مایحتاج کسب و کارم را برای من به وجود آورد و الان دوماهه که به صورت رسمی کارم را در دنیای وب شروع کردم و درآمدم را هم در این حوزه 1٫5 برابر کردم و دارم روز به روز پیشرفت میکنم خداراشکر
و ابتدا خانواده با من مخالفت بود توی کار م ولی بعد از تغییر من خانوادم هم تغییر کردند و من را دارند در راه سخنرانی همراهی میکنند
خدا را ازته قلبم شکرگذارم
میبینم خودم را که یک روزی بر خواهم گشت و این متن را خواهم خوند و به چشم اندازی که دارم با اشک شوق مینگرم و میگم من همون پسری بودم که آرزو داشت بهترین سخنران انگیزشی دنیا بشه و الان 10 سال گذشته و اون پسر در سن 31 سالگی به آرزوی خودش رسیده خدایا شکرت
ممنونم از آقای عباس منش و گروه خوبش
یادگرفتم ازت که برای ثروتمند شدن به مخاطبانم و به مردم عشق بدم.عشق خالص با باور درست ،خود خدا ثروت را به زندگیم میاره
دوستون دارم خیلی زیاد به چشماتون خیلی میاد
دوستدار شما_محمدرضا فصیح
شهریور 95
آقای فصیح امیدوارم معجزه های خداوند هر روز در زندگیتان پر رنگ تر شود عالی بود
آقای فصیح گرامی
پیشرفتتون عالی بوده
درود بر شما انرژی مثبت عزیز
ممنونم
داستان زندگی من :بخش3
????لطفا بخش های قبلی خوانده شود
به طور عجیبی در هفته آخر شهریور با کتاب “موفقیت بی نهایت در 20 روز از تونی رابینز” آشنا شدم… همین جور که در اینستاگرام چرخ میزدم، تبلیغ استاد و تخفیفی که روی یکی از کتاب های رابینز گذاشته بود( البته مهلت تخفیف تموم شده بود )را دیدم و معلم انگلیسی ام آقای Hoge خیلی از رابینز در فایل هایش تعریف میکرد یه حسی بهم گفت که کتاب موفقیت نامحدود را خریداری کنم.من هم بدون معتلی رفتم واز کتاب فروشی کتابش رو تهیه کردم،در آن زمان مزیت کتاب های صوتی را درک نکرده بودم…
کتاب رابینز یخم را شکست منو از روزمرگی که در تابستان گیرش افتاده بودم تا حدودی نجات داد من را با دو نیرو محرک آشنا کرد. تونستم زندگیمو بهتر کنم ولی با رفتن به مدرسه در اول مهر نتونستم تمریناتش رو به خوبی انجام بدم… کتابی بود پر از تمرینات هدف گزاری وبا تمرین های زیاد NLP( اگر قصد دارید این کتاب را مطالعه کنید تمرکزی بر روی یک فصل و یک تمرین کار کنید تا نتیجه بگیرید بعد سراغ فصل بعد بروید.)
بعد از خواندن و تمام کردن کتاب رابینز برنامه ای جدید برای هفته اول آبان نوشتم که در اون برنامه هفتگی کتاب صوتی “راهنمای درون” جای داشت و کتاب انگلیسی ‘How to think Like davinci’ که حاوی تمریناتی برای پروراندن خلاقیت و کتابی بود که در تابستان جذبش کرده بودم( من بشدت از کودکی علاقه به کشف و اختراع و دادن ایده های علمی بودم،بشدت از شخصیت هایی مثل داوینچی لذت میبردم. البته که الان نیز بزرگترین هدف من همین هست.).. خواندنش خیلی سخت بود و وقت میبرد پر از اصطلاحات و کنایه ها و کلمات جدید بود. میتونم بگم دایره لغاتم در برابر دایره لغاتی که داخل به کار رفته بود هیچ بود. من میتونستم به راحتی حرف بزنم و کتاب قصه اگلیسی بدون استفاده از دیکشنری و با حدس کلمات بخونم ولی این کتاب نمیشد به اون سبک خوند… من یک دور کامل کلمات هر فصلش رو در میوردم و با دوسه بار خوندنش میفهمیدم که داره چی میگه البته بعضی جاهاش هم ساده بود ولی از اینکه داشتم به سختی تلاش میکردم خوشحال بودم. خیلی امیدوار راضی از اینکه مدرسه نمیرم. آتش سوزان وحشتناک داشتم و به خوردم تلقین میکردم که “اره تا قبل عید در یک ثانیه یه ایده به ذهنم میرسه مثل بمب میترکوتم درخواست نامه دانشگاه های بزرگ جهان و هاروارد را دریافت میکنم”. هرجا اسم کنکور میومد با خودم میگفتم من که سال دیگه حتما هارواردم…. خلاصه افکار لحظه ای خیلی خیلی قشنگی داشتم… هفته ای 3 جلسه بدن سازی میرفتم.خوش و خرم میرفتم بدن سازی و دلم و به این خوش کرده بودم هدف دارم و به هدافی که در دفتری نوشتم.. و کتاب های درسی سال چهارم را که کلی برای خوندشون برنامه ریزی میکردم را اکثرا به تعویق می انداختم.
الان که دارم به سر رسید پارسال نگاه میکنم میبینم که هر روزی که برای پروژه و ایده اختصاص داده بودم که تحقیق کنم و بررسی کنم ببینم به چی علاقه دارم، همگی را به تعویق انداخته ام. هر روز که روز عمل بود و باید وارد عمل میشدم به تعویق انداخته شده بود!!!!
تنها کار و تنها کتابی که همیشه میخوندمش کتاب معجزه سپاس گزاری وعمل شکر گزاری بود حتی یه روز هم زیر دستم در نمیرفت هر روز نکات مثبت زندگی ام را مینوشتم و خدارا شکر میکردم…(خدایاشکرت که توفیق روزانه شکر گزاری را نصیبم کرده ای که تا الان ادامه پیدا کرده)…. کتاب داوینچی خسته کننده بود و شورم برای خوندش کم شد اونم بعد از دو سه هفته به تعویق انداختن، دیگه نخوندمش. .. یادمه استاد فایل های خوبی در مورد ثروت و موفقیت مالی در آن زمان میذاشتند چون باور های مالی ام خوب نبود و من صرفا حرف قشنگ میدونستم…
دوباره درگیر روزمرگی شدم هر هفته کارهای به تعویق افتاده هفته قبل رو و کارهای جدید را مینوشتم تعداد کمی از اونارو عمل میکردم ولی تعداد زیادی کار عقب مونده برای هفته های بعد داشتم…. دوباره اوضاع خراب شد حتی یادمه داشتم دوباره به قیافه ام گیر میدادم و احساس بدی نسبت به چهره ام داشتم.. هر روز کارای زیادی رو برنامه ریزی میکردم مثلا اگه قرار بود صبح ساعت 7 بلد بشم و بلد نمیشدم. و 7میشد 9 میگفتم دوباره برنانه ریزی ام به هم ریخت هیچ کاری در اون روز انجام نمیدادم و با بی حالی بی رمقی کارهای آسون که نیازی به زحمت نداشت و انجام میدادم مثل کتاب قصه انگلیسی برای کمک به قوی تر کردن انگلیسی ام و کارها مهم را به خوبی انجام نمیدادم… اگه اشتباه نکنم در آذر ماه بود که استاد فایل “عالم بی عمل” که همراه با مسابقه بود در سایت گذاشت و دقیقا مصادف بود با اون زمان که من به روزمرگی افتاده بودم.این را حس میکردم که باید یه تغییری ایجاد کنم یه کاری کنم به دانسته هام عمل کنم و در آن زمان از سیستم راهنمایی عاطفی ام باخبر شده بودم و راهنمایی هایی ازش گرفته بودم( در ادامه میگم که چطور بهش دست پیدا کردم). استاد خیلی در فایل هاش تاکید بر باور ها کرده بود اینو میدونستم ولی این بار صرفا به عنوان حرف قشگ نپذیرفتمش و کتاب تونی رابینز بخش باور ها رو باز کردم و شروع کردم به نوشتن جملات تاکیدی جدیدی که باور جدیدی را میگفت. یک دفترچه نارنجی رنگ خریدم حدود بیست باور در آن نوشتم… تصویر سازی با باور فعلی ام میرفتم به اینده و نتایج انرا لمس میکردم و باز میگشتم به حال دوباره با باور های جدید به اینده سفر میکردم… روشی بود که در کتاب رابینز یاد گرفته بودم در آن زمان احساس خوبی در باره اش داشتم روزانه 20 دقیقه صرف این کار میکردم. در بعضی از آنها کمی نتیجه میداد و نتایج آن قابل لمس بود… زمانی که داشتم بر روی باور هایم کار میکردم هفته های آخر آذرماه بود. دی باید کتاب های “ریاضی و فیزیک و ادبیات ودینی و زمین شناسی” را امتحان میدادم. و برای هیچ کدوم هیچی نخونده بودم…
دوباره احساس ناامیدی و سردرگمی میکردم چون احساس میکردم دارم دست و پای اضافی میزنم. ولی هر بار با کمک آموزه های کتاب راهنمای درون احساسمو خوب میکردم…(روزی نبود که در سمت اهدافم اقدامی و فعالیتی نکنم،هر اقدامی به نظرم میرسید خوبه انجام میدادم و دایم سعی میکردم که پیشرفت کنم در برنامه ریزی و مسائل دیگه.در روزمرگی هایم دچار کارهای تعویق افتاده بودم، مشکلم این بود که تغییر مسیر نمیدادم.)
????ادامه در بخش چهار????
+کتاب راهنمای درون
کتاب راهنمای درون کتایی فوق العاده بود که از هفته اول آبان ماه 94 برای بار دوم شروع به گوش دادن آن کردم یه حسی بهم میگفت که’ اونو گوش بده زیاد’از همون اول که دور اولو گوش دادم. ولی من مقاومت میکردم در برابرش… در بهمن ماه سال 93 برادرم مهدی از سایت استاد خریدش خیلی اصرار میکرد که گوشش کنم ولی من گوشش ندادم در عید 94 فایل 9 آن را گوش دادم در وهله های مختلف، اصلا چیزی هم ازش نمیفهمیدم… تا اینکه در اواخر خرداد 94شروع به گوش دادن آن کردم… خیلی فوق العاده بود برام، دیدگاه جدیدی بهم داد .دنیا را رنگ دیگری برام کرد… دیگه کمتر غر میزدم و ناله میکردم از دست بقیه در برابر گستاخی ها و توهین های بقیه واکنش نشان نمیدادم در صورتی که قبلا خیلی واکنش گر بودم. نتایج آن همون بار اول خیلی زیاد بود.( از سایت استاد بابت صوتی سازی آن کتاب و اهنگ گذاری و سخن گوی آن متشکرم) در طول تابستان میخواستم گوشش کنم. یه حسی بهم میگفت گوشش کن ولی من با خودم میگفتم: وقت طلاست من که مطالبش رو یاد گرفتم دیگه لازم نیست گوشش کنم. بهونه ام این بود که بلدم… ولی از اول آبان شروع کردم به گوش دادن دوباره آن، هر روز روزی 2ساعت گوش میدادم… در وقت های اضافی ام مثل غذا خوردن در مسیر بدن سازی و حتی داخل بدن سازی و در پیاده … مطالب آن همگی جدید شده بود انگار کتاب جدیدی را میخوندم!!( بعدها به این موضوع پی بردم که بخاطر تغییر مدارم بوده).. خیلی جذبش شدم در هرجا احساس بدی پیدا میکردم به دنبال جملات بهتری میگشتم که دیدگاه خدایی تر داشته باشم .و خداروشکر اون زمان داشتم به تضاد های زیادی بر میخوردم و هی با تغییر توجهم دیدگاه مو بهتر میکردم و احساسم بهتر میشد… به دنبال نتیجه فیزیکی نبودم آن کتاب را فقط به عنوان “وحی مطلق” دانستمش. فکر میکردم و به دنبال عبارت هایی بودم که حالمو بهتر کنه. این کارا تا زمانی ادامه میدادم که در مورد آن موضوع به عبارت هایی که در انها کلمه جادویی “خداروشکر” بود میرسیدم و از انجا که باور داشتم این کلمه در هر چیزی بیاد معجزه ایجاد میکنه همه موضوعات را به این کلمه(خداروشکر)خطم میکردم، تا نکاتی را در آن پیدا کنم و خدارا شکر کنم(اصلا در آن زمان چیزی درباره جدول احساسات نمیدونستم فقط میدونستم که باید به چیزای خوب توجه کنم تا زیاد بشن)…به قانون جذب ایمان داشتم و در اکثر موارد نتیجه میداد ولی در بعضی موارد که نتیجه نمیداد بهش توجه نمیکردم با خودم میگفتم حتما بد توجه کردم… قانون را با چندین بار گوش دادن به کتاب راهنمای درون کامل درک کردم متوجه شدم که اگر احساس خوب کنی شرایط خوب برات پیش میاد اگر احساس خوب نداشتی یعنی که در جذب منفی هستی… در آخر این کتاب، کتابی دیگر بنام “بخواهید تا به شما داده شود” به من معرفی کرد که احساس فوق العاده ای نسبت به آن داشتم و آن را نیز خریداری کردم و آن نیز تغییرات شگفت انگیزی بوجود آورد..( خیلی از کتاب راهنمای درون و دیدگاه آن نتیجه گرفتم که خیلی زیاده اگه بگم. تعدادی از نتایجم را در صفحه خود محصول نوشته ام. )
++چطور با سیستم هدایت گر عاطفی آشنا شدم
همان طور که در بالا اشاره کردم به دنبال نتیجه نبودم و( البته که نتایج خودشو نشون میداد هر موضوعی)فقط یه حس میگفت به تمرینات کتابه عمل کن منم عمل میکردم.و زیاد به اون کتاب گوش میدادم همین. دیگه شب و روز نداشت در اواخر گاهی اوقات در شب هم گوش میدادم(( من تنها در اتاق انباری میخوابیدم جدا از همه و به راحتی میتونستم هر چیزی گوش کنم.))
بعد از مدتی دیدم علکی دارم احساس بد میکنم مثلا قبل از اینکه به دوستم زنگ میزدم و احساس بد میکردم یا وقتی داشتم وقت کُشی میکردم احساس بد میکردم گاهی اوقات هم بدون هیچ دلیلی احساس بد میکردم!!!( وقتی احساس بد داشتم دست و پام میلرزید و استرس شدید میگرفتم یا مثل اینکه یه چیز داخی میذاشتم رو سینه ام و احساس خفگی میکردم) البته این احساسات درجات خواسی داشت بسته به اینکه چقد خوب بود یا بد .. باور کنید راست میگم داستان و خرافه تعریف نمیکنم… خیلی عجیب بود با خودم میگفتم این همه هر روز شکر گزاری میکنم و توجه به چیزای خوب میکنم پس این دیگه چه کوفتی هست؟!؟؟؟ بعد ها با آزمون و خطا متوجه شدم که داره یه پیغام میده… مثلا هر موقع به کسی زنگ میزدم و احساس بد داشتم، یا طرف مقابل برنمیداشت یا اگر هم برمیداشت در شرایط بدی بود که باید قطعش میکرد…یا مثلا احساس بد میکردم یهو نگاه به موبایلم که توکمد بود میکردم میدیدم داره زنگ میخوره…یا وقتی هدفونم شارژش پر شده بود زمانش رسیده بود که از پیریز بکشمش… حتی قبل از بازی های کامپیوتری احساس بد مساوی با گل خوردن و باخت در تمام بازی ها…خیلی باورش سخت بود. اینقدر خطا کردم، اینقد با احساس بد دست به عمل زدم و نتیجه بد گرفتم که بالآخره آددددممم شدم!!!
البته ناگفته نمونه، دقیق تاریخش رو نمیدونم ولی فکر کنم آذر ماه بود که در کتاب “بخواهید تا به شما داده شود” با مراقبه و نتایج آن آشنا شدم و فهمیدم که باور های بدم از این طریق خوبخود عوض میشه و بیشتر میتونم با خود آرمانی ام در ارتباط باشم.. شروع به مراقبه کردم. هر روز 15 ذهنم را آرام میکردم. بعد از مراقبه ذهنم آرام میشد انگار یه تیکه یخ میذاشتن توی سرم و در شش هام، خیلی آرامش داشتم آرامشی عحیب…در همان روزها بود که فایل های “آرامش در پرتو آگاهی” هفته ای یک بار روی سایت قرار میگرفت و من ارتباط قشنگی باهاش برقرار میکردم.یادمه وقتی گوششون میدادم بدنم میلرزید یه احساس فوقالعاده ای بهم دست میداد حتی گاهی اوقات بدنم ناخودآگاه تکان میخورد…بارها و بارها گوششون میدادم….
امشب توی راه برگشت به خونه داشتم توی ذهنم با این موضوع میجنگیدم :
من : یعنی موفق میشم؟ خیلی دارم سعی میکنم ذهنمو کنترل کنم و واقعا دارم بهتر و بهتر میشم. اما آیا واقعا موفق هم میشم؟ یا کنترل ذهن فقط برای اینه که حالمو خوب نگه دارم و توهم بزنم که همه چیز دارم؟!
ذهن: قبلا هم بهت گفته بودم این راه فقط برای بعضیا جواب میده. اونایی که خوش شانسن یا اونایی که در عین جون کندن مثبت اندیشیم میکنن و فکر میکنن بخاطر مثبت نگر بودن موفق شدن.اما تو باور نمیکردی! گاهی موفق میشدم که دو دلت کنم ولی همش به قول خودت اون “یه حسی…” موفق میشد و تورو میکشوند توی این مسیر که اگه زاویه ی دیدتو عوض کنی خیلیی ساده موفق میشی!
من کلیی صبر کردم تا نتیجه رو ببینم.حالا بیا واقع بین باشیم! الان دقیقاا به چه موفقیتایی رسیدی؟
جز اینکه مامانت همش بخاطر چیزای کوچیک ازت عصبانی میشه.
جز اینکه همون چیزمیزایی که قبلا برات با کلی اصرارر و استدلال میخریدن هم دیگه نمیخرن! چون تو فکر میکنی برای اینکه به خواسته هات برسیو برات فلان چیزو بخرن باید مثبت اندیش باشی هیچی نگیو بگی: اون خودش میفهمه من چی میخوام. داره برام تدارک میبینه!
هروقت حرف میزدم بهم میگفتی دهنتو ببند و زر زر نکن. منم میگفتم: خیلی خوب. حالا هنوز داغه. بزار یکم دیگه بگذره خودش میفهمه چقد حرفاش بچه گونس و برای تصمیم گیری ایندفه خودش میاد سراغت!
قرار بود تا 2 تیر یعنی دو روز پیش برات گوشی بخرن! اما امروز 4 تیره و یک ماهه هیچ حرفی ازش زده نشده.
یادم میاد دفعه ی اولی که برات گوشی خریدن 5 سال پیش کلا یک هفته بیشتر طول نکشید. چون به حرف من گوش میدادی و هی بهشون اصرار میکردی. حتی اگه میدونستی شرایط مساعد نبود. اما الان چی؟ دو ساااله گوشی میخوای اما کلن 2 یا 3 بار گفتی تازه هیچ اصراریم نکردی.
خوبه همینجوری پیش برو ببینم دیگه چی بدست میاری!
من : وای حق با توعه! من هیچوقت موفق نمیشم. من همش تو خوابو خیالم. میخوام گریه کنم. من حتی عرضه ی پیله کردنم ندارم…
قلبم (یکم صداش ضعیف میاد. شاید چون اجازه دادم که ذهنم انقدر حرف بزنه.) : تو خیلی عجولی! کمی صبر داشته باش! اجازه بده حداقل یک هفته از کاشت دونه بگذره بعد بگو : پس کوش جوانه! کوش جوانه؟
انقدر علفای هرز روی زمین زیادن که تا نزنیشون دونه رشد نمیکنه.باید وقت بیشتری صرف زدودن علفای هرز بکنی! نه اینکه داد بزنی : من که جوانه ای نمیبینم!! پس…
ذهن : نه نه! اون یکسال و خورده اییه توی این برنامه هاست. قانون جذبو اینااا ولی بعد از یکسال من که موفقیته چندانی نمیبینم! اگه..
قلبم : اما اون فقط 6 هفت روزه که متعهد به انجام تمرینات شده!
ذهن: نه اون چند بار دیگه ام تعهد داده بو…
من: خاموش شو! بسه! دیگه نمیخوام بشنوم. تو به اندازه ی کافی منظورتو رسوندی. حالا بزار ببینیم قلب چی میگه!
قلب ( ایندفعه صداش بلندتر از قبله. مطمئنم بخاطر اینه که فهمیده بهش گوش میدم!) :
تو همین الانشم خیلی خوب پیش رفتی!
شاید مامانت بداخلاقی کنه اما به همون اندازه باهات صمیمی تره.
یادت میاد پریشب بخاطر اثر هنری (هرچند کوچیک و ناتمومی) که خلق کردی گریه میکرد! از روی شوق. از روی اینکه بهت انقدر ایمان داشت. یادت میاد باهم تا صبح بیدار موندین و اون بهت گفت تو مایه ی خوشبختیشی؟
خب اگه تا الان یادت نبود سرزنشت نمیکنم. چون انسان فراموشکاره!
یادته امروز چقد دلت هوای بستنی کرده بود؟ یبار بابا برات بستنی خرید یبارم داداشت. یادته تا چند ساعت چقد خرکیف بودی؟
قبلنم هروقت متعهد میشدی کلی اتفاقای خوب برات میوفتاد یادته؟
وقتایی که دیر میکردی اما میدیدی که در بهترین موقع رسیدی.
وقتایی که فکر میکردی خدا ازت متنفره ولی فرداش میدیدی که فقط چون عاشقت بوده اینکارو کرده.
وقتایی که دوستات و یا خانوادت سوپرایزت میکردن. هم برای تولدت هم بی مناسبت.
افرادی که یه موقع آرزو داشتی باهاشون دوست بشی الان اصرار دارن باهات دوست بشن.
اینا هیچکدوم با اصرار حل نشدن. با پیله بودن حل نشدن!
با ایمان صبر و طی کردن تکاملت رخ دادن. شاید از نظر تو کوچیک باشن اما :
سه سال پیشو یادته؟
زمانی که برای داشتن دوتا دوست دستو پا میزدی.
هیچچچ هدفی نداشتی.
بیمار بودی!
تقریبا هرشب گریه میکردی چون یکی بهت گفته بود مهم نیستی یا بهت بی توجهی شده بود.
تقریبا اصلا با مامانت حرف نمیزدی!
همه چی داشتی اما انگار هیچی نداشتی!
اما الان:
اینهمههه دوست داری که همش میخوان ببیننت و باهات باشن.
الان مهمترین هدف زندگیتو پیدا کردی و به خیلیا هم کمک کردی که هدفشونو پیدا کنن.
کاملا سلامتی و روزبه روز شادتر و سلامت تر میشی.
توی این مدت بیشتر از اشک غم اشک شوق ریختی. بخاطر اینکه فهمیدی چقدرر پروردگارت دوست داره.
توی همه ی جمعا مورد توجه مثبت بقیه ای.
تقریبا هرروز با مامانت راجب به آرزوهاتون و زیبایی ها حرف میزنین و تحسینشون میکنین.
با کوچیکترین اتفاق مثبت انگار همه چیز داری!
و این راهشه.
اول احساسش میکنی. بعد به وجودش میاری!
مثل ونسان ون گوگ! که اول تجسمش میکرد و بعد نقاشیشو میکشید!
استاد عزیزم و خانواده ی گلم امشب از قلبم درسای زیادی یادگرفتم که البته بیشتریشون یادآوری موفقیتای گذشته بود. مطمئنم شما هم مثل من موفقیتای زیادی هرچند کوچیک کسب کردید.
قلبم به من یاد داد که توجه و تمرکزمو معطوف کنم به موفقیتام!
قلبم به من گفت که وظیفه ی من در حال حاضر فقط حس کردنه(تجسم کردن) و سپس نتایج به طور طبیعی وارد زندگیم میشن( نقاشیو میکشیم و خلق میکنیم!)
شما تا همینجا هم راه زیادیو اومدین . به خودتون افتخار کنین و به قول استاد ” مطمئننننننننه مطمئننننن باشید که موفق میشید!”
استاد جانم مرسی بخاطر این فایل محشر که بهم یادآوری شد که باید از افراد موفق الگوبرداری کنم و توضیح دادین : با اینکه هیچ نتیجه ای نمیدیدم ایمانی در من بوجود اومده بود که امکاااان نداره نشه!
پس من میخوام از شما الگو برداری کنم و ایمانی رو در خودم بوجود بیارم که “امکان نداره نشه”.
سلام به پردیس عزیزم…
دوست قشنگ و خداگونه ام
اونقدر کامنتت قشنگ بود که وسط کامنت خوندن اشک شوق میریختم
آخه منم دو هفته ای میشه که متعهد شدم روی خودم کار کنم
اما امروز بخاطر اتفاقی که افتاد به همه چی شک کردم
و دقیییقا جدال بین ذهن و قلبم شروع شد
که ذهنم میگفت اینا همش توهم هست و تو باید تلاش فیزیکی کنی
اما قلبم میگفت تو به خواسته ات میرسی…فقط ایمانتو حفظ کن و صبر داشته باش…
نمیدونم قراره چه اتفاقی در آینده بیفته اما از خدا میخوام هدایتم کنه که این مسیرو ادامه بدم و حرفای تو رو به عنوان نشونه ای از خدا ببینم…
اونجا که گفتی:
{ اینا هیچکدوم با اصرار حل نشدن. با پیله بودن حل نشدن!
با ایمان صبر و طی کردن تکاملت رخ دادن }
چرا که من همین امروز تصمیم داشتم دوباااره زنگ بزنم و پیگیر بشم که خداوند گفت پیله نکن…صبر کن…ایمان داشته باش…
بی نهایت ازت سپاسگذارم️
امیدوارم بتونیم تو این مسیر قدم برداریم و ناامید نشیم…
(این کامنت رو چند روز قبل توی گوشیم نوشتم اما داخل سایت قرار ندادم بخاطر شرک و عدم اطمینان و ترسی که داشتم اما الان دوباره از سمت خداوند نشونه دیدم و مصمم شدم که کامنت خودم رو قرار بدم تا رد پایی از خودم بزارم و بعدها بدونم از کجا شروع کردم)
بی نهایت دوستتون دارم️