«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش - صفحه 27 (به ترتیب امتیاز)

3987 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    حبيبه جباري گفته:
    مدت عضویت: 2328 روز

    سلام و درود استاد جانم

    خیلی هدایتی با یه کامنت رسیدم بِه این فایل

    من صبح های زود که بیدار میشم بعد قرآن خوندن ، میام سراغ کامنت های سایت و هر روز معجزه هدایت رو همین سر صبحی میبینم که چه طور خدا دست منو میگیره و هر روز هدایتم میکنه بِه کامنت های مختلف که هیچ برنامه ای براشون نداشتم و فرکانسم تنظیم میشه با فرکانس خداوند، ذهن و روحم همراه میشن باهم

    تازه میفهمم شما میگید سر صبح خوندن کامنت ها معجزه میکنه یعنی چی!

    ، فقط از خدا میپرسم اول اینکه چه سوره ای بخونم و صبح ها وسط قرآن خوندن (بِه فارسی که برام شده لذت بخش ترین کار دنیا ،منی که مقاومت داشتم میگفتم نمفهمم )، صدای اذان میاد ، من میدوم تو بالکن ، ما تو ارتفاعات رامسر توجنگل رو بِه دریا زندگی میکنیم ، که بهشت بی نظیریه که تو قدم یک بعد فایل قرآنی این هدایت و این معجزه اتفاق افتاد و حتما راجبش میگم براتون، چون الگو بی نظیریه برای خودم از رهایی در دستان قدرتمند خداوند ،

    وقتی میگه الله اکبر همه وجودم جسمم و روحم میخاد پر بکشه

    اصلا یه حال عجیبیه و من فقط خدام رو تحسین میکنم و سپاسگزاری میکنم

    الانم که دارم مینویسم نسیم خنکی میاد و از ۴ صبح که بیدار شدم ، صدای بارون رو شنیدم و اومدم تو بالکن، که بی نظیریه، کاش میشد براتون از زیان تصاویر اینجا عکسی ارسال کنم😊 و همینطور داره این برکت بی نظیر خداوند میباره بِه جنگل و بِه باور فراوونی ذهن من رو قوی تر میکنه، اصلا بارون منو عاشق تر میکنه بِه خدا، چون بارون ثروت آفرینه و من باید ثروتمند باشم تا نزد خدا محبوب ترباشم و این یه بایده،. به گفته خودتون تو قدم ٨

    اینم بگم قدم هارو همسر عزیزم تهیه میکنه و ما با هم تو این مسیر زیبا هم قدم هستیم

    که حتما از جریان هدایتمون بِه سایت عباسمنش میگم براتون ♥️

    استاد تو قدم ها بارها از الگو حرف زدید و گفتید برای ذهنتون الگو پیدا کنید و بگید که اون تونسته و توام باهاش فرقی نداری و قطعا توام میتونی، ولی من هرچی گشتم تا یه الگو بی نظیر برای ذهنم که ذهنم قبول کنه و باهاش دوست باشه و بتونه هر روز یادش بیاره پیدا نکردم

    جف بزوز ، ایلان ماسک ، مارک زاکربرگ ….

    گاهی یادشون میافتم و این مسیر قدرتمند که توش هستن رو یادآور میشم و تحسینشون میکنم بی نظیرن

    اما

    اما

    ذهنم همیشه میگه

    آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم،

    یار در خانه و ما گرد جهان می گردیم

    کجا داری میگردی حبیبه

    بیا بیا بیا

    کی بهتر از استادت

    کی بهتر عباسمنش

    تو از همه جوانب میتونی الگوش کنی و انقد همیشه رنگی از زندگیش گفته که تو که آدمی هستی همه چی تو ذهنت تصوریه و همش تو تجسم هستی

    بیا بیا …. نرو دنبال الگو

    توکه همیشه دنبال راحت ترین مسیری

    و هر روز تو ستاره قطبیت میگی خدایا منو تو مدار آسونی قرار بده از اون آسون تر

    پس بیا اینم آسون ، الگو بی نظیر تو همه جنبه ها استاد و در کنارش مریم جان

    واقعا الگو من خودتونید

    الگو انسان توحیدی

    الگو ایمان

    الگو عمل

    الگو توحید عملی

    الگو عزت نفس

    الگو اعتماد بنفس

    الگو سادگی

    الگو آسونی کارها

    الگو مدار آسونی ها

    الگو مهم نبودن حرف مردم، مهم نبودن هیچ موجودی

    الگو قدرت رو فقط بِه خدا دادن

    الگو قدرت رو فقط خدا دونستن

    الگو تکامل

    الگو زندگی در لحظه

    الگو هدایت شده بودن

    الگو لذت بردن از داشته ها

    الگو زبان تحسین گو داشتن

    الگو دیدن زیبایی ها

    الگو ثروت ثروت ثروت

    الگو عشق واقعی

    الگو عدم وابستگی و جایگزینش همبستگی

    الگو اعتبار همه چیز خداست

    الگو پادشاه و سلطان قلبتون خداست

    الگو زندگی تو بهشت این دنیا

    الگو رهایی

    الگو بی خیالی

    الگو سخت نگرفتن این دنیا و دل نبستن

    الگو روابط عالی

    الگو سعادتمندی

    الگو فراووووانی

    الگو رابطه زیبا با خدا

    الگو سپاسگزاری

    الگو هدایت

    الگو درک سیستمی این دنیا

    الگو درک قانون جذب

    الگو قانون کائنات

    الگو رسیدن بِه هرچی که میخاسته

    الگو بنده محبوب خداوند بودن

    الگو نشستن رو شونه های خدا

    الگو باید پارو نزد وا داد …

    الگو سلامتی

    الگو خوشبختی

    الگو قرآن خوندن

    الگو راحتی کارها

    الگو از این آسون تر چی؟

    الگو توجه نکردن بِه اتفاقات و فقط سرم تو زندگی خودم باشه

    الگو کنترل ورودی

    الگو کنترل آزادی

    الگو آزادی مالی

    الگو آزادی مکانی

    الگو آزادی زمانی

    الگو آزادی تصمیم

    الگو آزادی سبک شخصی

    الگو مدیریت پول

    الگو میشه لذت برد و کیف کرد و پول ساخت

    الگو همه چی رو از خدا خاستن

    الگو کنترل ذهن

    الگو سوال درست پرسیدن

    الگو جدیت در کار

    الگو تمرکز

    الگو تمرکز رو خاسته حتی در شرایط تا زیبا

    الگو کلام

    الگو لذت بودن از طبیعت بی نظیر خالق

    .

    .

    .

    و تو همه اینا ها نامبر وانید

    و بی نظیرید

    لایک دارید استاد

    خدارو هزاران بار شکر برای هدایتم بِه منبع کلام روان و زیباش از طریق بنده پیام آور الله ، که محبوبیت خاصی هم نزد خودش داره⭐️

    خدایا شکرت شکرت شکرت

    خدایا برای این بارون بی نظیر شکرت

    برای ثروتی که مثل این بارون تو زندگیم تو حسابم سرازیر شده از خزانه بی نهایتت شکرت

    وقتی هدایت شدم بِه کامنت ها و چندتا کامنت این فایل رو خوندم گفتم خوب توضیحات رو هم بخونم

    و بعد خوندن

    یه چیزی گفت بنویس

    گفتم دوس دارم ولی چی بنویسم!

    و همینطور اومد

    خدایا شکرت

    استاد عزیزم تحسینت میکنم

    عشق میکنم میبینمت و مدام همه ابعاد زندگیت رو تحسین میکنم

    خدا حفظت کنه

    سالم و عاشق و سعادتمند باشی

    در پناه الله یکتا و بی همتا😍

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
    • -
      آینا راداکبری گفته:
      مدت عضویت: 3401 روز

      سلام

      عالی بود دوست گرامی

      من عاشق این قسمت سایت هستم گاهی بهش سر می زنم و سرشار از عشق می شوم و خدا را شکر می کنم که دوستان خوبی چون شما دارم .

      هیچ کس کامل نیست و ما همیشه داریم برای کامل بودن تلاش می کنیم ؛ پس از هر کسی می توانیم یک قسمتی که بسیار عالی است را درنظر بگیریم مثلا در ثروت بیل گیتس در ایمان مثلا گاندی .. استاد خودمان هم که بهترین است به قول خانواده خدای تو کیست عباس منش😍

      موفقیت ادامه دارد …….

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      آزاده گفته:
      مدت عضویت: 2264 روز

      سلام حبیبه جان عزیزم چه کامنت خوبی نوشتی چقدر خوندن قرآن اول صبحت دوست دارم منم با خودم قرار گذاشتم اول صبح با قرآن کلام الهی شروع کنم که هدایت الله را همون اول صبح دریافت کنم و خودمو در آغوش خدا حس کنم ممنون امیدوارم هر روز پیشرفتات بیشتر بشه عزیزم لطفا بقیه مواردت مثل آشنایی با سایت و نتایج دیگرتو بگو.

      این بخش سایت ایمان آدم خیلی قوی می کنه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        حبيبه جباري گفته:
        مدت عضویت: 2328 روز

        سلام بِه روی ماهتون

        خداروشکر ، خیلی حس خوبی میده، من خیلی با آیه ها هدایت شدم بِه این گفتگو با خدا تو خلوت نصف شب و خیلی برام لذت بخشه و ٩٩٪؜ روزهای سال رو از ساعت ٣، ۴ بیدار میشم و قرآن و کامنت و نوشتن و فایل ها ، بهترین تایم های روزم رو میگذرونم و خیلی حال خوبی بهم میده . موفق باشی عزیزم ، گوارای وجودت خوندن قرآن.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    نرگس هاشمی گفته:
    مدت عضویت: 2713 روز

    سلاااااااااااام به همه

    چند روز پیش که داشتم عکسای گوشیمو خالی میکردم روی هارد کامپیوتر واقعا از ته قلبم احساس سپاسگزاری کردم

    طبیعت های فوق العاده ای که توش بودم و جنگل و دریا و مخصوصا یه عکس جاده که دو طرفش پر از درخته

    خیلی‌هاشون مخصوصا عکس جاده دقیقا مثل عکسی بود که من توی دریم بگردم داشتم

    من همه ی عمرم تا قبل از امسال توی تهران زندگی کردم پدرم اهل مسافرت نیست زیاد. به خاطر همین همه ی طبیعت و جنگلی که من میدیدم شاید سالی یبار در حد سه چهار روز بود.و اینکه به شدت هم پدرم سختگیر بود یعنی اجازه نمی‌داد تنها از خونه بیرون برم اصلا. من تقریبا نود و پنج درصد اوقات توی اتاقم بودم پنجره ی اتاقم یه منظره بود به شهر. قبلنا بهش میگفتم شهر مرده چون تنها رنگی که توش دیده می‌شد خاکستری ساختمونا بود و تنها نکته ی مثبتش آسمون بود عکسایی که دارم ازین صحنه تضاد این رنگ خاکستری در کنار آبی آسمون خیلی واضح و ملموسه ولی یادمه همون موقع هم وقتی کنار پنجره وایمیسادم تصور می‌کردم که روبه روم جنگله. من همیشه قوه ی تخلیم عالی بوده

    در نهایت این تضاد ها من پارسال که انتخاب رشته کردم یه دانشگاه عالی توی شمال قبول شدم و توی خابگاه زندگی میکنم

    جایی که به همه ی تضادهام پاسخ داده طبیعت سرسبز فوق العاده جنگل های بی‌نظیری که توی خود دانشگاه هست و دریایی که نزدیکمه و اون جاده ی فوق العاده که دو طرفش پر از درخته دقیقا همون جاده ایه که من هر روز ازش عبور میکنم و میرم دانشگاه (توی کارتون آن شرلی هم یه جاده مثل همون بود که آنه هروز ازش رد میشد میرفت مدرسه این ایده از اونجا توی ذهنم اومده بود)

    من الان آزادی بی نظیری دارم بعد از دانشگاه کلی توی جنگل برای خودم میگردم و سپاس گزاری میکنم و با خدا حرف میزنم و هر وقت دلم بخاد خیلی راحت دریا میرم و خودم تنهایی میرم خرید.

    کلی دوستای خوب توی خابگاه دارم و و توی محیط شاد خابگاه هستم و آخر هفته ها هم میام خونه و پیش خانوادم هستم

    واقعا هیچوقت فکر نمیکردم که انقدر ساده به خاسته ی من جواب داده بشه حتی موقع انتخاب رشته اصلا دقت نکرده بودم که بخام عمدا شمال رو انتخاب کنم

    واقعا خداروشکر خداروشکر خداروشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
  3. -
    مژگان جنوبی گفته:
    مدت عضویت: 2728 روز

    بنام خالق یکتا

    سلام استاد گرامی

    سلام به جمع صمیمی دوستان خوبم ، خیلی خیلی خوشحالم که موفق به خرید چندین محصول از سایت شدم اول قصد خرید فقط یکی از محصولات را داشتم وبا خودم گفتم من که اول با خودم مشکل دارم بهتره روی خودم کارکنم و خودمو بهتر بشناسم و عزت نفسم را تقویت کنم چون اصلا اعتماد به نفس ندارم و همیشه برایم مشکل ساز بوده ولی بعد چندین محصول دیگر را نیز خریداری کردم البته چون دم عید بود این پول رو برای کارای دیگه لازم داشتم ولی دل به دریا زدم و چند محصول با هم خریدم ولی دوستان باور نمی کنین کمتر از یک هفته دو برابر پولی که هزینه خرید کرده بودم به حسابم برگشت و این برای من معجزه بود ویک اتفاق عالی و بسیار خوشحالم از اینکه تصمیم درست وبموقع گرفتم و خدارو هزاران مرتبه شکر و سپاس میگم بابت وفور نعمت و فراوانی و ثروت و خزانه بیکرانش خدایا سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
  4. -
    مهسا هاشمي گفته:
    مدت عضویت: 2328 روز

    سلام به همه دوستان و استاد عزیز

    من دیشب در این قسمت دیدگاه چندتا از عزیزان رو خوندم و احساسم این بود که من هنوز به نتیجه خاصی نرسیدم که بخوام با شما درمیون بذارم اما خوب که فکر کردم دیدم مسایلی که برای من اتفاق افتاده مخصوصا این اخیرا کلی نشانه هایی از طرف خداوند داشته که دوست دارم به شما بگم

    من تو خانواده ای بزرگ شدم که از لحاظ مالی معمولی بود ولی مادرم خیلی خیلی منفی نگر و بدبین هستند اما خوشبختانه و در کمال تعجب من اصلا اینطوری نیستم و حتی مادرم خیلی أوقات به همین خاطر من رو سرزنش کردند که تو خیلی خوشبینی و حواست نیست و….

    دیدگاه مادرم در مورد درس طوری بود که آدم فقط با درس خوندن میتونه به جایی برسه و من هم در دوره دبستان و راهنمایی و چندسال دبیرستان خیلی درس میخوندم و نمرات خیلی خوبی داشتم تا اینکه در سال پیش دانشگاهی که سال سرنوشت ساز بود من به دلایلی کلا درس خوندن رو گذاشتم کنار و توی همون سال فیلم راز رو دیدم و مطالب زیادی در مورد موفقیت می خوندم و به جای درس خوندن برای کنکور تو حال و هوای دیگه ای بودم ، با این حال کنکور دادم و منی که انتظار میرفت حداقل رشته های مهندسی دانشگاه فردوسی مشهد قبول شم ، کاردانی رشته دبیری ریاضی دانشگاه آزاد مشهد قبول شدم . مادرم خیلی اصرار داشتند که نرم و بشینم درس بخونم برای سال آینده اما من اصلا حال و حوصله ای برای درس خوندن نداشتم. زمانی که کاردانی ام رو گرفتم با اصرار مادرم برای کارشناسی شرکت کردم اما تو این مدت فهمیده بودم که علاقه ای به این رشته ندارم برای همین پیش یک مشاور و روانشناس رفتم تا من رو راهنمایی کنه که درس مورد علاقه ام رو پیدا کنم و توی اون ادامه تحصیل بدم اما ایشون من رو راهنمایی درستی نکرد و من هم دیگه پیگیری نکردم و کارشناسی قبول شدم و دوباره ادامه دادم به کاری که دوسش نداشتم وقتی کارشناسی رو گرفتم جایی مشغول کار شدم بعد از چند سال ازدواج کردم و مادرم همچنان اصرار داشت من ارشد بخونم و بعد دکترا و استاد دانشگاه بشم اما من علاقه ای نداشتم و خودم هم گاهی این فکر اشتباه رو داشتم که من چون درسم رو ادامه ندادم دیگه به جای خاصی و موفقیت چشم گیری نمیرسم در این بین چندین کار عوض کردم و باز هم با رفتن به کلاس های اساتید مختلف سعی کردم بفهمم علاقه و استعداد من در چه کاری هست اما باز هم بینتیجه بود من این اواخر در حال کار در یک شرکت خصوصی بودم با درآمد خیلی کم!

    تا اینکه یه اتفاقی که به ظاهر شر دیده می شد کلی تغییرات در زندگی من ایجاد کرد.

    من و همسرم دعوای شدیدی داشتیم تا جایی که همسرم گفت که باید جدا شیم ، تا قبل اون موضوع ما خیلی زندگی آرومی داشتیم و خیلی کم ناراحتی و

    دلخوری داشتیم .

    این مشکل حل شد اما باعث شد من یه تکونی بخورم و برم دنبال آگاهی های بیشتر در این مورد

    و یکی از دوستانم چند تا اساتید مختلف به من معرفی کرد من محصولات اون ها تهیه کردم و گوش دادم و محصولات دیگر أونها که در مورد ثروت بود رو هم تهیه کردم تو یکی از أونها اون آقای استاد از جناب عباس منش صحبت کرد و از ایشون تعریف کرد ، بعدا من اومدم سایت ایشون رو پیدا کردم و می خواستم محصولات رو تهیه کنم و دیدم قیمتها نسبتا بالاست و من اون پول رو نداشتم و فکر نمیکردم ایشون فایل های رایگان هم داشته باشند و در سایت هم جست و جویی نکردم و من همیشه توی زندگی از شرایطی که داشتم راضی نبودم و خودم رو لایق شرایط بهتر و کار بهتری می دونستم اما باور اشتباهم در مورد تحصیل باعث میشد که فکر کنم فقط با درس خوندن میشه تغییرش داد گاهی از ذهنم رد میشد که دوباره برم از صفر شروع کنم تو رشته دیگه ای کنکور بدم و… اما این مسیر خیلی طولانی و دشوار به ذهنم میرسید تا رسیدن به موفقیت در همین حین همسر من آزمونی جهت استخدام در یک اداره دولتی داده بود و قبول شده بود و جزو شرایط اون ها این بود که باید میرفتیم و شهر دیگه ای زندگی میکردیم حداقل برای چند سال .. من خیلی ناراحت بودم و دوست نداشتم خانوادم و کارم رو رها کنم

    تا اینکه یکی از دوستانم کلیپ تئوری سطل از استاد

    عباس منش رو برای من فرستادن اون رو گوش کردم و اتفاقا استاد توی اون فایل میگفتن برای موفقیت و کسب ثروت لازم نیست به شهر دیگه ای بری و با تغییر باورها در هر جایی میتونی موفق بشی اینو برای همسرم گذاشتم که شاید نظرش عوض بشه اما فایده ای نداشت.

    من چندین کتاب که اساتید دیگه معرفی کرده بودن خریده بودم که مطالعه کنم اما به خاطر مشغله زیادم فرصت نکرده بودم یا أونها رو نصفه ول کرده بودم اما واقعا دوست داشتم شرایط زندگیم رو تغییر بدم بالاخره شرایط طوری رقم خورد که من مجبور شدم کارم رو رها کنم و با همسرم به شهر دیگه ای بیام اول خیلی ناراحت بودم و سعی میکردم با بیرون رفتن یا فیلم دیدن سر خودم رو گرم کنم اما بعد با خودم فکر کردم که من می خواستم فایل های استاد رو گوش کنم و کتاب ها رو بخونم و فرصت نداشتم پس الان بهترین فرصت هست و باید استفاده کنم وقتی فایل های رایگان استاد رو دانلود کردم و گوش کردم توی یکی از فایل ها استاد گفتن وقتی شروع کنید و در راه درست قرار بگیرید امکان داره از کار قبلی اخراج بشید، و من دیدم حتما برای من لازم بوده که دیگه سر اون کار با اون حقوق نا چیز نرم تا بتونم کسب و کار مورد علاقه خودم رو راه بندازم و مورد دیگه ای که تو این جابه جایی پیش اومده بود من از خانوادم دور شده بودم و تفکر منفی مادرم رو خیلی کمتر میشنیدم و کم کم داشتم متوجه نشانه ها میشدم هر موقع هر سوالی برام پیش میومد توی فایل بعدی که از استاد میشنیدم به سوالم پاسخ داده میشد.

    من همیشه احساس گناه داشتم از اینکه اعمال مذهبی رو انجام نمیدم و احساس شرم ساری جلوی خداوند داشتم و حتی خواسته هایی که داشتم رو از خدا نمیخواستم و نگاهم این بود که اون جوابی به من نمیده وقتی فایل مصاحبه با من قسمت ۶ دیدگاه استاد رو در مورد خداوند شنیدم واقعا کیف کردم و به دلم نشست کم کم با گوش کردن بقیه فایل ها منم تصمیم گرفتم خودم قرآن رو بخونم و البته هنوز فقط سوره بقره رو خوندم اما خیلی خیلی احساس بهتر و معنوی تری دارم و خیلی خیلی سپاس گذار خداوند هستم به خاطر این حس و این آرامش و این هدایت.

    الان تقریبا دو هفته ای هست که من اصلا تلویزیون روشن نکردم و صبح ها که تنها هستم در حین کارهای خونه فقط فایل های استاد رو گوش میکنم .

    خیلی دوست داشتم بسته روانشناسی ثروت ١ رو بخرم اما پولم کم بود و حس درونیم بهم میگفت بسته عزت نفس رو تهیه کنم چندین بار می خواستم بخرم که باز با خودم میگفتم پولم برای خریدن بسته ثروت کمتر میشه و باز همون لحظه سعی میکردم این فکر رو از خودم دور کنم و به خودم می گفتم پول اون هم میرسه تا اینکه حرف استاد رو توی فایلی که در مورد دوره ١٢قدم بود شنیدم که گفتن توضیحات در مورد هر محصول رو گوش کنید و بعد هر چیزی حستون بهتون گفت انجام بدید و مطمئن تر شدم که باید به حسم اعتماد کنم اما باز هم تصمیمم رو عملی نکردم تا امروز یه فایلی در مورد عملی کردن تصمیم ها از استاد شنیدم و این باز خودش برای من یک نشونه بود .

    امروز حتما بسته رو خریداری میکنم قبلش دوست داشتم بیام و حرف هامو بگم. این روزها حس آرامش و شادی خیلی زیادی دارم خیلی خوشحالم که تنها و توی یک شهر دیگه هستم و به راحتی می تونم روی همه باورهام کار کنم . الان دیگه باورم عوض شده که تنها راه موفقیت درس نیست و هزاران راه برای موفقیت و بدست آوردن ثروت هست. دیروز فایل چگونه در یک سال درآمدمون رو سه برابر کنیم رو گوش کردم و نوشتم و امضا کردم که تا سال آینده حتما کاری رو شروع کنم و به درآمد برسم.

    اگر بخوام صحبت کنم هنوز خیلی حرف دارم که دوست دارم بگم اما شاید از حوصله شما خارج باشه.

    مطمئن هستم همگی با تغییر باورهامون می تونیم به همه آرزوهامون برسیم . ان شا الله

    از شما استاد عزیز هم به خاطر فایل های رایگان واقعا ممنونم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
    • -
      کیمیا قاسم پور گفته:
      مدت عضویت: 3027 روز

      سلام عزیزم

      همیشه با خودم میگفتم چرا از اون شغل قبلی اومدم بیرون

      و فکر میکردم اشتباه کردم

      گاهی خودم یا دیگران رو سرزنش میکردم اما با حرف شما فهمیدم به فال نیک بگیریم و بدونیم برای ما خوب هست تا کسب و کار خودمون رو آغاز کنیم

      خداروشکر که نگرش زیبا رو به اشتراک گذاشتی

      در پناه الله یکتا شاد باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    هادی زارع گفته:
    مدت عضویت: 3800 روز

    داستان زندگی من بخش 6

    ????لطفا بخش های قبلی خوانده شود.

    الان که دارم داستان زندگی ام را مینویسم به یکی از بزرگترین درس های زندگی ام دست پیدا کردم.که چقدر زمان نسبی و فوق العاده هست. ما فقط باید روی باور هامون کار کنیم. من در سال 95 طی همین چند ماه به اندازه تمام زندگی ام پیشرفت کرده ام. پول بیشتر از همیشه وارد زندگی ام شده با وجود اینکه من اصلا کار نمیکنم.

    خدایاشکرت بابت زمان نسبی که در اختیار ما قرار داده ای.

    با محصول” تضاد” به این درک رسیدم که ما در دنیایی دوبعدی زندگی میکنیم که نمی توان بخش منفی را حذف کرد. یاد گرفتم که چیز های منفی برای هل دادن ما به سمت خوبیهاست و این را قبول کردم که مسائل منفی نعمت های زندگی هستند.(واقعا تجربه زندگی ام این موضوع را نشان میداد. اگر من دچار آن زندگی سخت و افسردگی نمیشدم هرگز جایگاهم اینجا نبود.) و چیز خیلی فوق العاده ای که یاد گرفتم این بود که امکان نداره که همه مثل هم فکر کنند و من دیگه تلاش برای راضی کردن دیگران برای پذیرش باور هایم نمیکردم.

    همان طور که نوشتم واقعا محصول عزت نفس از من انسان دیگری ساخت.از همان ابتدای سال فایل های صوتی آماده کرده بودم با صدای خودم و مدام به آنها گوش میدادم و هنوز هم گوش میدم. هر روز، از ابتدا دوماه اول سال کتاب “راهنمای درون” گوش میدادم و بعد از آن تا به الان “قانون جذب ثروت” را بارها و بارها گوش داده ام.کتاب “قانون جذب ثروت” از جری هیکس واقعا کتاب فوق العاده ای هست.باور های منو هر بار قوی و قوی تر میکند. انتخاب خودآگانه افکار راهی است که میشود با آن هر باوری ساخت.گفتن داستان های دلخواهم در زندگی موجب جذب قوی تر من شده و

    احساس عشق و تحسین و شکر گزاری هر روزم را زیبا کرده است.

    خداروشکر آزمون رانندگی قبول شدم در فروردین ماه، بقیه واحد های درسی ام را به راحتی پاس کردم و در کنکور سراسری تجربی 95 شرکت نکردم چون خارج از برنامه هایم بود.

    کتاب “رویاهایی که رویا نیستند” از استاد عباس منش خیلی ساده و قابل فهم قوانین را آموزش میده که ومن این کتاب را طی این مدت خوانده ام و این کتاب رو به شما توصیه میکنم.

    خداروشکر هزینه خرید جلسه1 و2 دوره هدف گزاری در هفته سوم خرداد برام فراهم شد،و تمرینات جلسه اول را انجام میدادم.( که یاد آوری دلیل موفقیت های گذشته بود.) با دیدن فایل رایگان “لگولند – هدف گزاری” در 30 خرداد موجب شد تا دوره ی هدف گزاری را کامل خریداری کنم که موجب تداوم گوش دادن به این دوره شد که اگر استاد اون فایل رایگان رو نمیذاشت فاصله زیادی بین تمارین آن میوفتاد.در جلسات 2و3 توجهم بر روی اهدافم بیشتر شد.علاوه بر اون فایل 3 منو به وضوح کامل درباره اهدافم رساند.تا آخر تیر همه جلسات آن را کار کردم. همگی فوق العاده بودند.انجام تمرینات آن جزو برنامه زندگی ام شده.

    من به سه هدف از پنج هدفی که انتخاب کرده بودم در کمترین زمان رسیدم و خیلی از این موضوع خوشحالم.

    انرژی بیشتری برای رسیدن به اهداف بزرگ ترم دارم.میتونم بگم که رسیدن به انها برام بدیهی شده.

    با تمرکز بیشتر فقط بر روی اولویتی خاص کار میکنم.

    باورم نسبت به دونیروی محرک زیادتر شده و با اهرم رنج و لذت یکی از بزرگترین عادت هایم را دوماه هست که شکسته ام.

    به جای سخت کار کردن و زجر کشیدن، هوشمندانه فعالیت میکنم.و این هوشمندانه کار کردن بیشتر نتیجه داده.

    کارآمد تر و فوق العاده تر شده ام بازدهی فعالیت هایم به مراتب بالاتر رفته.

    با تغییر باور هایم رسیدن به هر هدف خیلی برام آسان شده و اهدافم در حال حرکت به سمتم هستند.

    باورم نسبت به الهامات بیشتر شده و خیلی بیشتر از الهامات تا به حال بهره برده ام و میبرم…

    قبل از دیدن فایل رایگان “الگو برداری” داشتم روی باور هایم کار میکردم ، باورهایی که برای مهم ترین هدفم لازم بود، و هر روز زندگی نامه های افراد موفق را میخواندم. زندگی نامه های دانشمندان بزرگ. با دیدن فایل “الگو برداری” برای چندمین بار از اینکه فایل های رایگان دقیقا با زندگی ام مچ بود متحیر شدم و دیوانه وار روزانه بالای 10ساعت شروع به تفکر و نوشتن زندگی نامه ی خودم کردم.تا به خودم و دیگران کمک کنم. احساس فوق العاده ای دارم و خوشحالم که در مسیر درستی در حرکتم.

    خداروشکر میکنم که عضوی از این خانواده صمیمی هستم.من تقریبا تمام پستی و بلندی های زندگی ام را در این زندگی نامه ام نوشتم و از شما دعوت میکنم که مثل من دقیق بنویسید تا کمک بیشتری به هم کنیم. امیدوارم که به شما دوست عزیزی که وقت گذاشتی و داستان زندگی منو خوندی کمک کرده باشم تا اشتباهات منو تکرار نکنی و باور کنی که شرایط هرچه قدر سخت باشه میتونی ادامه بدی و تغییر کنی.. خداوند همیشه یارو یاور ماست فقط کافی که باور های خودمون رو تغییر بدیم و به الهاماتی که خداوند به ما میکنه عمل کنیم.

    منتظر اتفاقات خوب زندگی من باشید. اتفاقات فوق‌العاده ای در زندگی ام درحال اتفاق افتادن هست… من هم منتظر اتفاقات خوب زندگی شما هستم…

    ????با آرزوی موفقیت برای تک تک عزیزان????

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
    • -
      هادی زارع گفته:
      مدت عضویت: 3800 روز

      سلام دوستان

      گفتم چند خط به داستان زندگی ام اضاف کنم خالی از لطف نیست.

      احساس و هماهنگی با روح یعنی سعادت یعنی خوشبختی، یعنی اجازه ورود به هر آنچه که خودآگاه یا ناخودآگاه درخواست کرده اید. من با هماهنگی با روحم بر موانعی عبور کردم که واقعا اگر غیر از این بود از همان اول دست از هدفم برمیداشتم و بدنبالش نمیرفتم. هر بار با احساس خوب به ایده ها و برنامه های بهتر رسیدم… تا الان هم در مسیر هدفم در حرکت هستم،اتفاقاتی برام پیش اومده شگفت انگیر در عین حال ساده و بدیهی با انسان هایی برخورد کردم که منو گام ها به هدفم نزدیک کرده اند….

      اگر وضعیت مالی خوبی ندارید که محصولات استاد رو تهیه کنید اشکال نداره از فایل های رایگان استفاده کنید محشر هستند. کتاب معجزه شکر گزاری از راندا برن و کتاب راهنمای درون از استر هیکس رت بار ها و بارها بخوانید نتایج آن در تمام ابعاد زندگی تان رخنه و همه چیز را دگر گون میکند….

      احساس خوب یعنی چنگ زدن به ریسمان الهی

      خداروشکر که عضو همچین خانواده ای هستم..

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    فاطمه محمودی گفته:
    مدت عضویت: 4053 روز

    با سلام خدمت استاد عزیز و همکارانشان و تمامی دوستان هم فرکانسی

    نحوه آشنایی من با سایت از اسفند سال 92 از طریق یکی از دوستان بود.خیلی بخاطر نمیاورم که دقیقا آن روز چه پیامی را آن دوستم ،که او نیز از طریق یکی دیگر از دوستانش برایش اس ام اس شده بود به من نشان داد.فقط کلیات موضوع قطعا راجب به موفقیت و اینگونه مسایل بوده که باعث توجه من گردید.

    از دوستم خواستم تا پیام را برایم بفرستتد.اس ام اس در گوشی من بود تا اینکه یک روز در فروردین ماه برای جستجو وارد سایت شدم و متوجه شدم که کارگاه هدفگذاری در آخر فروردین ماه قرار است تا برگزار شود.

    با دوستم که آن روز پیام را برایم فرستاده بود تماس گرفتم تا با هم در آن کارگاه شرکت کنیم.اما او خیلی رغبتی نشان نداد.چون احساس کردم به خاطر مبلغ ثبت نام از خودش بی میلی نشان داده ،تصمیم گرفتم کار ثبت نام برای دو نفر را انجام دهم و او را به همراهی و حضور در کنار خودم دعوت کنم.

    ما هر دو به کارگاه آمدیم و از حضور در آن دوره نیز فوق العاده لذت بردیم.و تا چند روز نیز با هم مدام راجب مسائلی که در آن جا آموزش دیده بودیم صحبت میکردیم.

    تا مدتی شرایط خوب بود اما با توجه به این موضوع که من متاسفانه در گذشته از نظر روابط همیشه دچار مشکل بودم و به قولی به روابط خود وابسته میشدم و همونطور که میدونیم براساس قوانین حاکم بر جهان وقتی به چیزی وابسته میشویم ،آن چیز به طور عجیب از ما فاصله میگیرد…من نیز به دلیل وابستگی بیش از حد، آن دوست را از زندگی خود دور کردم.(البته لازم است که بگویم من الان این قوانین را درک کرده ام و در آن زمانها اطلاعی از این قوانین نداشتم)

    من در گذشته همیشه بدترین روابط را تجربه میکردم.طوری که من حتی زندگی مشترکم را نیز از دست دادم و از همسرم جدا شدم.من همیشه در هر رابطه ای که وارد میشدم از نظر احساسی کاملا به طرف مقابل وابسته بودم.یعنی هر زمان که تو رابطه بودم به تنهایی مسافرت نمیرفتم.حتی اگر به اصرار والدین در جمعی حضور داشتم چه مهمانی و چه مسافرت ، تمام تمرکز و حواس من خارج از آن جمع بود.و به هیچ عنوان از بودن در آن مکان لذت نمیبردم به این دلیل که من فقط و فقط لذتها را به هنگام حضور آن فردی که با او در رابطه بودم میدیدم.(الان واقعا به نحوه تفکرات قدیمم خنده ام میگیرد…بهترین روزهای عمر من در گذشته به دلیل داشتن این دیدگاه و بدون لذت از بین رفت)

    من به دلیل باورهایی که درونم وجود داشت همیشه در رابطه دچار شک و ظن بودم که مبادا الان به من خیانت کنه یا الان کجاست و با دوستانش داره چکار میکنه و کلی از این دسته باورهای مشکل دار که به دلیل وضعیت جامعه و صحبت اطرافیان در من شکل گرفته بود و باعث بوجود آمدن مشکلات فراوانی در ذهن و جسم و روح و رابطه هایم میشد.(الان روی تمامی این باورها کار کرده و میکنم چون هنوز هم صد در صد نیستم)

    خوب برمیگردم به ادامه صحبتهایم …من از اون رابطه جدا شدم و کل زندگیم تحت تاثیر قرار گرفت…زیرا قبل از اینکه با اون فرد به مشکل بخورم ،از شغلم استعفا داده بودم و تصمیم داشتیم هر کدام با پس اندازی که داشتیم در بورس سرمایه گذاری کنیم و الی آخر….

    حال اون آدم رفته بود بخاطر ذهن غلط من و وابستگی هایم به او و ذهن بیمارگونه ام که همیشه پر از شک و خیانت بود.سال 93 من کلا زندگی نکردم و تا آخر سال درگیر مشکلات آن رابطه بودم…و همیشه به دلیل وابستگی بیش از حد من در روابط که دیگه واقعا به حد اعتیاد من نسبت به یک فرد ایجاد میشد،اون سال رو از دست دادم.بدون هیچ پیشرفتی و دستیابی به هدفهایی که در ابتدای سال پس از حضور در کارگاه هدف گذاری و با هزار شور و شوق تعیین کرده بودم.

    متاسفانه تا وقتی باورها رو تغییر ندیم باز هم هر رابطه جدیدی رو که اختیار کنیم با همان مشکلات قبل درگیر خواهیم بود..و من در سال 94 و با شروع یک رابطه دیگر…دوباره درگیر همان مسایل(وابستگی یا بهتر بگم اعتیاد به حضور اون آدمها در لحظه به لحظه زندگیم،شک، خیانت،….) که در روابط قبل داشتم شدم…و الان میدانم و فهمیده ام که من در گدشته چقدر اشتباه رفتار میکردم.و دوستان این رفتارها فقط و فقط به خاطر باورهای غلطی بود که در ذهن من از گذشته نهادینه شده بود.

    اواخر سال 94 بود که مثله همیشه به سایت سر زدم و متوجه شدم که استاد عزیز قرار هست یک محصولی با نام عشق و مودت تهیه کنند…با توجه به این که من همیشه در روابطم دچار شکست میشدم و این شکست متاسفانه تمام جوانب زندگی من رو تحت تاثیر خودش قرار میداد تصمیم گرفتم این محصول رو تهیه کنم تا بتونم خودم رو واقعا از وضعیت زندگی که داشتم نجات بدم.چون واقعا به احساس پوچی میرسیدم…من فوق العاده تو روابط احساساتی رفالر میکردم و خودم رو تمام و کمال غرق در اون رابطه میکردم و وقتی اون فرد میرفت من واقعا نابود میشدم و اشک و التماس تا اون آدم بمونه و خلاصه کلی مشکلات از این دسته.

    بعد از اینکه من محصول رو تهیه کردم شروع به انجام تمرینهایی که استاد در آن میگفتن که بیشتر آنها از بین بردن باورهای غلط و نادرست گذشته و ساختن باورهای جدید کردم.

    البته ناگفته نماند که استاد گفته بودن تا پایان این محصول و زمانی که استاد اعلام نکردن این محصول به اتمام رسیده، وارد رابطه جدید نشویم…اما من از سر کنجکاوی و این که بفهمم آیا باورهای جدیدکه ساختم جواب داده و من آیا بخش وابستگی و مسایل از این دست رو تونستم در خودم درست کنم یا نه،وارد یه رابطه جدید شدم.که اینجا از استاد عزیز که قطعا دارن الان این داستانم رو میخونن عذر خواهی میکنم.اما بله من موفق شدم و با توجه به حرفهای استادم که گفتن حتی اگه وارد رابطه جدید بشیم بخاطر افکار نادرستی که هنوز کامل نشدن اون رابطه قطعا باز هم رابطه غلطی خواهد بود…و بدلیل فرکانس فعلی ومشکل دار من هر آدمی الان وارد زندگیم بشه آدم اشتباهی خواهد بود…همین اتفاق افتاد و اون آدم ،آدم درستی نبود و رفت…ولی فهمیدم اون بخش در من جواب داد و اینبار من بدون وابستگی به اون فرد و اینکه زندگیم تحت تاثیر رفتنش قرار بگیره به زندگیم ادامه دادم و همچنان در حال درست کردن باقی افکار غلط خود در این بخش هستم.

    من هر روز بارها و بارها به فایلهای استاد گوش میدم و سعی در انجامشون دارم.

    من محصولات دیگر از جمله قانون آفرینش؛قانون تضاد،کتابهای معجزه سپاسگذاری،تند خوانی،و… تهیه کردم . اما تا زمانی که این مشکل بزرگ در من حل نشه سراغ باقی محصولات نمیروم.

    چون در گذشته این مشکل تمام جوانب زندگی من را تحت تاثیر قرار میداد و بنظزم با حل این موضوع تمام جوانب دیگر زندگی من تحت تاثیر فرار خواهد گرفت و رو به رشد خواهد بود.

    در پایان از تمام دوستانی که فرصت میگذارند و نوشته من را میخوانند سپاسگذارم

    ضمنا از همه عزیزانی که تجارب خودشون رو در این صفحه نوشتن و باعث کمک به دیگران و من شدند تشکر میکنم

    و در انتها نیز از استاد عزیز که این فرصت را برای ما بوجود آوردند ممنونم

    استاد عزیز بخاطر همه ی اطلاعات و کمکهایی که در سایت به ما روا داشتید،من همیشه و در همه لحظات زندگی برای شما و عزیزاتتان از خداوند خواهان سلامتی و شادی و موفقیت هستم

    به امید موفقیت تک تک اعضا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
    • -
      Ehsan گفته:
      مدت عضویت: 3581 روز

      سلام…

      عالی بود…

      از خداوند برایتان آرزوی بهترین ها را دارم.

      و از شما متشکرم که من را با استاد عباسمنش آشنا کردید…

      اون موقع درکی نداشتم چون در فرکانس نبودم ولی الان همان فرکانس باعث شد متن شما را پیدا کنم و بخوانم.

      تقریبا 3 سال از متن شما در سایت می گذرد. امیدوارم مطلب من را بخوانید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        فاطمه محمودی گفته:
        مدت عضویت: 4053 روز

        سلام دوست عزیز

        ممنون از شما که زمان گذاشتید و این متن رو خوندید

        من هم برای شما و همه همراهان سایت استاد عزیزم آرزوی یک زندگی فوق العاده رو دارم.

        من فقط دستی از دستان خداوند بودم تا با این سایت آشنا بشید

        خداروشکر که در این مسیر و فرکانس قرار گرفتید و قطعا روزهای عالی در انتظار شماست

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          Ehsan گفته:
          مدت عضویت: 3581 روز

          ممنونم فاطمه جان…

          واقعا نمیدونم ازت چطوری تشکر کنم که منو با استاد عباسمنش آشنا کردی… و از استاد عزیز سپاسگزارم که منو با خدای مهربان آشنا کرد و آن عقاید پوچ و محدود کننده را در من از بین برد و باورهای مثبت در من ایجاد کرد.

          خدایا شکرت

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      عاشق خدا گفته:
      مدت عضویت: 3387 روز

      سلام

      به نام خدای عواطف

      خیلیییییییییییییییییییییی ممنونم از به اشتراک گذاشتن تجربه لحظه لحظه زندگیتون که مجانی در اختیار دوستان قرار دادید این مورد مشکل شما در خیلیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی از دوستان وجود داره و این تجربه شما نشون دهنده اینه که واقعاً این باورها چقدر میتونه زندگیهارو بدون اینکه بدونیم چرا و چرا و چرا متزلزل و نابود میکنه در صورتی که با 3 ماه یا 6 ماه کار کردن روی اون باورها میشه عاشقانه تا آخر عمر زندگی کرد

      خدا رو هزاران مرتبه شکر که فهموند بهمون که توی این دنیا قانون چیه و چه کار باید بکنیم و مثل یه کلاف در هم پیچیده دور خودمون نمیچرخیم

      خیلیییییییییییییییی از صمیم قلب خوشحالم مشکلتون در حال رفع و رجوع هست و با تمام وجودم از خدای مهربونم جبران گذشته تون رو بهتر از چیزی که تصور میکنید براتون درخواست کردم انشاالله عاشقانه تا آخر عمر طوری زندگی کنید که اگه خدا گفت بیا برو بهشت جواب بدی که همن زندگی که توی دنیا بهم عطا کردی از بهشت زیباتر بود برام

      میسپارمتون به خدای نازنینم و فرشته های مهربونش

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    حامد گوهری گفته:
    مدت عضویت: 2774 روز

    با سلام و عرض ادب به دوستان گلم و استاد عزیزم ، بنده در همین چند ماه گذشته دیدگاه مثبتی به زندگی نداشتم و حتی همش به این فکر بودم که نکند در شغلم ورشکست شوم چون کاسبی ضعیف است، حدودا از 5 ماه پیش فایل های رایگان استاد را دانلود میکردم و استاد تمرین شکر گذاری را یاد میداد که صبح وقتی بلند میشویم بابت همه چی از خدا سپاس گذاری کنیم ، خودم هم باورم نمیشود که چه معجزاتی برایم اتفاق افتاد که باور کردن آنها برای خود منم سخت است چه برسه به دوستان ، بعد چند وقت روانشناسی ثروت 3 را تهیه کردم که الان خدا را کنار خودم احساس میکنم و به من الهام میکند که چه کار هایی را انجام دهم برای پیشرفت ، محکم و با ایمان قدم بر میدارم و قدم بعدی را به من می‌گوید ، تمرکز میکنم روی کسبم ایرادات مغازه ام را توانستم بگیرم ، خودم را لایق ثروت میدانم و الگوی من این همه آدمهایی هستند که به ثروت رسیده اند چون آنها رسیده اند پس من هم میتوانم، دیگر با تضاد ها به خودم ناسزا نمی‌گویم بلکه تضاد ها مرا به خواسته ام هدایت میکنند خواسته هایی که فاصله چندانی با آنها ندارم و کم کم قدم بر میدارم و تا الان بالای 15 تا موفقیت در این سه ماه داشتم و هر روز الهامات خداوند را که به کمکم آمدند یادداشت میکنم و موفقیت هایم را هر روز مینویسم و هر روز بابت اتفاق های زندگی ام از خداوند سپاس گذاری میکنم و روی کاغذ می‌آورم ،،،،از استاد عباس منش تشکر میکنم که من را به راه راست هدایت کرد و زندگی پر از نشاط را یادم داد و روز به روز به خواسته هایم میرسم یا بهشون نزدیک تر میشوم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
  8. -
    اسماء منصوری گفته:
    مدت عضویت: 1949 روز

    بنام رب وهاب و غفور و رحیمم

    سلام به دوستان عالی و محشرم

    روز بیست و هفتم

    در هر چی بیشتر داره میگذره دقیقا نمیدونم چند روز شده که با هدایت خداوند به این قسمت سایت هدایت شدم، ولی تا اونجایی که میدونم یجور دلبستگی جذابی به این قسمت پیدا کردم، بعضی کامنت ها که برمیگردن به سال 95 اینا انگار تازه نوشته شدن و کلی از همه کامنت ها در حال لذت بردن هستم باورتون نمیشه

    خدایا شکرت که تا اینجای مسیر اومدم، خدایا شکرت که اینقدر رابطم بات عالی شده عجیبه که بعد از نامه حضرت علی به امام حسن و همینطور دعای کمیل خیلی دیدم راجع به خدا عوض شده منی که ادعا میکردم چقدر با خدا صمیمی هستم و حالم باش خوبه ولی دیدم نه خیلی بهتر از اونم میشه رابطه داشتم و هر روز بهترم میتونه بشه، تازه میفهمم وقتی استاد میگن باورها هر روز بهتر میتونن بشن یعنی چی

    دقیقا دو سه روزی هست به صورت پیوسته دارم نشونه می بینم از کامنت ها که بیام در مورد رابطه عاطفی که دوست دارم برقرار کنم و در واقع در مورد همسر آیندم و ویژگی ها و خصوصیاتش بنویسم و اینقدر همه به چیزای جذاب و واقعا معجزه آسایی برخوردن که ناخودآگاه دوست تو هم تجربشون کنی، بعد الان چند دقیقه پیش که داشتم برای خودم چای درست می کردم اومدم نشونه ها رو گذاشتم پیش هم همینطور احساسی که از دو سه روز پیش در من به وجود اومده بود که یه حال خاصیه و انگار از رخ دادن یک اتفاق عالی برای من خبر میده، صدا و یا حرف نیست ها یک احساس غیر قابل لمسه فقط انگار میدونی معنیش چیه، خلاصه با اومدن کنار هم گذاشتن همه احساسات این یکی دو روز اخیر و چیزایی که یاد گرفتم، گفتم بیام راجع به خصوصیات همسرم بنویسم و گفتم واقعا نوشتنش به آدم لذت میده پس چرا انجامش ندم (من اینجورم که گاه یوقتا برای انجام دادن یک سری تمرین ها که خارج از دوره هایی که میگذرونم باشن یخورده تنبلی می کنم و هی منتظرم تو دوره بشون برخورم و استاد بگه انجام بدین تا انجام بدم ولی اینبار واقعا اون احساس گفت برو بنویس و منم نوشتم، باید بیشتر یاد بگیرم که فاصله فکر و عملم و عمل به الهاماتم صفر باشه)، الان پنج دقیقه ای میشه که دفتر رو گذاشتم کنار و الان دارم کامنت می نویسم باورتون نمیشه یجوریه حسم که انگار دارمش و رها شدن انگار، خیلی احساس خوبیه الانم دارم صدای اذان مغرب گوش میدم و خیلی احساسم خوب می کنه خدایا شکرت که چقدر تو معرکه ای،

    یه چیز دیگه هم خواستم بگم در مورد خوابم، دیشب داشتم به خودم کلنجار می رفتم در وافع سه روزی هست که دارم کلنجار میرم که در حین انجام کار ایده الهیم آیا ورزش هم بکنم یا نه (چون عادت دارم چهار روز در هفته ورزش کنم، تو خونه یک سری تمرینات بدنسازی تخصصی و عالی انجام میدم با وزنه هایی که دارم)، چون حتی همین ورزشم انگار داره تمرکزم رو دوپاره میکنه هر چند باید زمانی انجامش بدم که صبح زود بیدار شده باشم و وقت زیادی داشته باشم و قسمت عمده از کارم رو انجام داده باشم بعد برم سراغ ورزش، خلاصه تو دفترم که باز از کامنت ها یاد گرفته بودم که خانم شب خیز گفتن از خدا که سوال بخوایم بپرسیم تو دفترمون بنویسیم که خدایا شکرت منو راهنمایی کردی، خلاصه خواب دیدم که من کارخونه ای دارم که در حال تولید یک سری قطعات هستم و من فقط داشتم یک قطعه گرد کوچیک رو تولید می کردم بقیه همکارا می گفتن بیا این شکل ها و شکل های دیگه رو تولید کن و من پافشاری می کردم که نه فعلا فقط این گردی کوچک رو و این خواب همینطور ادامه دار بود یعنی صحنه ها همینجور درست می شدن وسط خواب بیدار شدم هنوز تصویر ادامه دار بود و گفتم بابا چقدر بی معنی یعنی چی، چه خواب چرتی و بعد یه صدایی گفت نفهمیدی چی شده الان؟ و بعد انگار که جواب دادم فک کنم در مورد تمرکزه که تمرکزم رو باید بزارم فقط روی یه چیز و تایید شد و خوابیدم، وقتی بیدار شدم فهمیدم قضیه چیه و ربطش دادم به چیزی که تجربه کردم و فهمیدم باید تمرکزم فعلا فقط روی ایده الهیم باشه و به قول استاد اگر میدونستین تمرکز چه کار می کنه و چه قدرتی داره ازش استفاده میکردین

    خدایا شکرت برای این آگاهی ها برای این سایت عالی و برای این خانواده ارزشمند و عزیز و عظیم

    عاشقتوووووووووووووووووووووووووووووونم

    در پناه الله باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
  9. -
    هادی زارع گفته:
    مدت عضویت: 3800 روز

    داستان زندگی من :بخش2

    ????لطفا بخش 1 خوانده شود

    عید 94عید خیلی فوق العاده ای بود شادتر از هر موقعی بودم تمرین های پکیج تند خوانی رو انجام میدادم و با ذوق نکته برداری میکردم… یه سری هدف برای خودم نوشتم و کارای روزانه ام را اخر دفتری که هدف هام داخلش بود مینوشتم چون استاد در یکی از فایل های رایگان در مورد ویژگی افراد موفق میگفت که ‘ اگه داشتی میمردی هم کارای فرداتو بنویس’برای ساعات روزم برنامه ریزی میکردم و کلا عید فوق العاده ای بود.دفترم رو باز کردم و بالای آن نوشتم ‘ سال 94:سال تحول 1٫بعد نوشتم کسب نمره 20 امتحانات نهایی 2٫رفتن به دانشگاه هاروارد، 3٫خرید موستانگ و کشتی تفریحی، 4٫سفر به ایتالیا و فرانسه وخرید هواپیمای شخصی 5٫یادگیری رانندگی با موتور و ماشین 6٫انگلیسی بتونم بخونم و حرف بزنم 7٫هیکل قشنگ و مناسب 8٫غیبت نکنم 9٫مسخره نکنم 10٫کسی رو با زبونم آزار ندهم 12٫زود عصبانی نشوم و پرخاش نکنم. 13٫قرآن بخونم و نماز با تمرکز…… اهدافم وضوح نداشت و برای بار اولم بود خیلی خوشحال بودم که میتونم به همشون دست پیدا کنم و توانایی رسیدن به همه آنها رو با روحیه ای که استاد بهم داده بود در خودم میدیدم.

    بعد از تحویل سال با روحیه فوق العاده وارد مدرسه شدم خیلی سرحال و با روحیه تر بودم،توانایی کشیدن نقشه ذهنی رو داشتم و تعداد زیادی از جلسات دوره تند خوانی رو کار کرده بودم و سرعت چشمام شده بود 6000 کلمه در یک دقیقه با ذوق کار میکردم ساعت ها ولی نظم خاصی نداشتم هی یه روز انجام میدادم بعد فاصله زمانی بینش میوفتاد.نمره هایم خیلی بالا تر رفت.

    سراغ فایل های دیگه سایت میرفتیم و یکی یکی دانلود میکردیم، فایل ‘ خدا را بهتر بشناسیم 1و2’ خیلی روم تاثیر گذاشت.دیدگاهم نسبت به خدا عوض کرد آن موقع پذیرفته بودم که شرایطم رو خودم بوجود میاورم. از آن پس دیگه گلایه به خدا نکردم. فایل ‘ خداوند بیشتر از ما میخواهد که ثروتمند شویم ‘ دیدگاه و باور های قشنگی در مورد پول به من داده‌بود.فایل بی نظیر ‘ فقط روی الله حساب باز کن’و توضیح استاد دز مورد مفهوم رب و ربوبیت روحیه ای به من داد و باوری ساخت که هر چه بخواهم بدست میاورم. فایل های رایگان عزت نفس هم گوش دادن و اون زمان فکر میکردم دیگه عزت نفس بالایی دارم، احساس نیاز نمیکردم به خرید محصول. برای کسب توانایی برنامه ریزی داداشم رفت توی سایت و در خواست کمک کرده بود و یکی از اعضای سایت کتاب ‘ مدیریت زمان’رو بهش پیشنهاد کرد و او هم رفت و کتاب خرید… اردیبهشت ماه 94 بود که شروع به خواندن آن کردم و فصل 1و 2 انرا خواندم و جملاتی که از نظرم زیباتر بود رو در دفترچه یادداشتی نوشتم،یکی از ان جملات جمله ناپلئون هیل بود که میگفت :’به دنبال کلید جادویی میگردید که درب منبع قدرت را برایتان باز کند؛این کلید در دست خود شماست و وقتی یاد گرفتید که بر افکار خود کنترل داشته باشید، میتوانید از آن استفاده‌کنید’ آن کتاب خیلی خیلی به من کمک کرد که به وضوح بیشتری برسم در اهدافم… تا اینکه به امتحانات نهایی رسیدیم و در طول مدت امتحانات کتاب صوتی راهنمای درون را گوش میدادم روزی نیم ساعت یا کمتر، بیشتر موقع ها خوابم میگرفت و تو خواب گوش میدادم ولی چیز زیادی ازش متوجه نمیشدم ولی خیلی احساس خوبی به من میداد. این نکته برام روشن شده بود که باید باید فکرم را در مورد هر موضوعی که ناخوشایند هست عوض کنم… وقتی که در خرداد93 به زندگیم نگاه کردم واقعا متحول شده بود اصلا خودم متوجه نشدم چطور انگار ناخودآگاه دیگه به ناخواسته هام فکر نمیکردم از قیافه ام نمینالیدم و خیلی حالم بهتر بود… اواخر خرداد بود که گوش دادن به فایل(سپاس گزاری) و احساس خوبی که در من ایجاد شد رفتم و کتاب معجزه سپاس گذاری را خریدم و مو به مو به تمرین هاش عمل میکردم… در آن زمان عمل به تمرینات این کتاب معجزه کرد. .. شادی وصف نشدنی نصیبم کرد از در و دیوار خوبی وارد زندگی ام شد بیشتر از زمانی روحیه داشتم و شاد بودم زندگی ام بهشت واقعی شده بود.. برخوردم با اطرافیانم تغییر کرد در روابطم با دوستانم معجزه کرد… انسان هایی که حتی نمیشناختم طوری با من گرم میگرفتند و سلام و احوال پرسی میکردند که انگار 10سال بود با آنها دیده بودم، دیگران نیز شادی و احساس خوب منو درک میکردن.خوش شانس شده بودم، اتفاقاتی میوفتاد که برام عجیب بود، غریبه ها خیلی به من لطف داشتن کرایه اتوبوس را میدادن.احساس سبکی میکردم احساس میکردم زمین بهشت شده هی میگفتم اگه من یک سال زودتر با این کتاب اشنا میشدم چی میشد؟!!! .. خدایم رابیشتر از هر موقعی دوست داشتم واقعا فهمیدم که خدایم کیست..هر روز کلی نعمت برای شکر گزاری داشتم هر روزم هر دقیقه و ساعتم شد احساس شکر گزاری، باور کنید که دعواهای خانوادگی و مشکلات خانوادگی ام محو شده بود الان هر چی فکر میکنم چیزی یادم نمیاد،مثل اینکه من در مداری قرار گرفته بودم که اون مشکلات را نمیدیدم!! .. برام امتحان هم دیگه مهم نبود. دوست داشتم فریاد بزنم در خیابون به همه بگم که بیاین این کتابو بخونید. عکس بک گراند گوشیم عکس اون کتاب بود… در صفحه اینستاگرام شیرش دادم،عکس پروفایلم در هر شبکه اجتماعی که بودم عکس اون کتاب بود.. به نزدیکان و عزیزانم میگفتم که بیاین این کتابو بخونید… ولی خدا شاهده با این همه اصرارم فقط تونستم یه نفر از دوستانم رو راضی کنم که اونم بعد از دوماه باوجود نتیجه گرفتن ازش دیگه نخوندش…ولی من و برادرم مهدی حتی بعد از 21 روز مشخص شده میخوندمش بارها و بارها و بارها….

    فایل رایگان “تغییر سخت” که استاد داخل یه پارک ضبطش کرده بود روم تاثیر گذاشت و من به شدت خودم را از اطرافیافم و دوستانم و کسانی که منفی باف بودند جدا کردم.نه مسافرت با خانواده رفتم نه تفریح و نه عروسی هیچ جا نرفتم.(بالای یک سال هست که روابط محدودی دارم)…خیلی خیلی کم، یکی دوبار فقط با دوستانم رفتم بیرون

    در همان روزها که احساس شکر گزاری زندگی من شده بود در حال بررسی اهدافم بودم و این باور که من توانایی هر کاری را دارم تا حدودی در من شکل گرفته بود بزرگترین اهدافم این بود:

    1٫ثبت رکورد در کنکور سراسری رسیدن به رتبه یک(همه درس ها رو صد درصد بزنم در کمترین زمان)

    2٫دانشگاه پزشکی هاروارد

    بعد به یاد داستانی که استاد عباس منش در فایل(ویژگی های افراد موفق) زد افتادم که میگفت’ناپلئون بناپارت در جنگ هایی که داشت پل های پشت سرشو خراب می کرد و در همگی پیروز میشد’ و یاد داستان زندگی خود استاد افتادم که همه زندگیشو به رایگان هدیه داده بود و به تهران آمده بود… من نیز با الگو قرار دادن ایشون تصمیم گرفتم که پل پشت سرم یعنی کنکور را برای رسیدن به هاروارد خراب کنم… احساس خوبی داشتم چون واقعا از ته قلب از چند سال پیش دوست داشتم که در خارج از کشور درس بخونم…. این اشتیاق سوزان انقدر زیاد بود که هرچی جزوه و کتاب در مورد کتاب ها و درس های عمومی بود رو دور انداختیم( منو برادرم با هم دست به این اقدام زدیم)… اصلا به این موضوع که من کجا و اونجا نبودم… منی که سال پیشش بدلیل کمبود تمرکز حواس نمره امتحان آمارم در رشته تجربی کم میشد حالا این اهداف اصلی ام شده بود.چنان قانون جذب و توضیحات استاد در مورد بخشنده بودن خداوند زیبا بود و به دلم نشست که درخواستم از خدا این بود که از دانشگاه هاروارد برام نامه بزنن و منو با احترام به آنجا دعوت کنند!!(فایل های رایگان که در مورد درخواست صحبت میکرد و قانون را توضیح میداد )احساسم فوق العاده بود دفترم را باز کردم نشستم به فکر کردن در مورد این که قدمی که در توانم هست و میتونم بر دارم چی هست….خیلی کارا نوشتم هر کاری که به ذهنم میرسید چون به یاد حرف استاد در(کلیپ انگیزشی3) میوفتادم که میگفت “وقتی حرکت کنی شرایط فراهم میشه… باور کن” و یاد اون پسر بچه میوفتادم که در اون کلیپ تخته اسکی شکسته خودشو چسب میزد. و این جمله تو سرم می پیچید که استاد در همون فایل میگفت “تنبل بودن بدبخت بودن خیلی راحته ولی تو به دنیا نیومدی بدبخت باشی” وقدم های اولو بدون معتلی برداشتم…تعدادی از کارایی که به ذهنم و با مشورت با مهدی به ذهنمون رسید که مهم ترین آنها دادن طرح و ایده کشف یا اختراع بود. افزایش سرعت مطالعه 100ص یک ساعت ، مدیریت بهتر زمان و گوش دادن روزانه یک ساعت حتی بیشتر به فایل های صوتی انگلیسی(Effortless English از آقای AJ Hoge که به صورت ناخودآگاه انگلیسی رو یاد میداد، که خیلی نتیجه بخش و فوق العاده بود.در حال حاضر با کمک درس های ایشون اینقدر در انگلیسی پیشرفت کرده ام که به راحتی میتونم،تمام حرف های انگلیسی زبان ها را بفهمم. دقیقا الان میتونم مثل یک پسر ده دوازده ساله انگلیسی زبان با لحجه امریکایی صحبت کنم.) و کارای دیگه که به نظرم این سه چهار مورد بالاترین اولویت را داشت…. ماه رمضان رسیده بود من مجبور بودم روزه بگیرم…بعد از سحری خوردن و یکی ودوساعت شکر گزاری و پیاده روی در فضای سبز اطراف خونمون شروع به تمرین های تندخوانی میکردم. روزی اوایل دوساعت بود بعد شد چهار ساعت. و کتاب مدیریت زمان را روزی دوساعت میخونم و نکته برداری میکردم که خیلی وقتمو میگرفت…. باورم این بود که باید سخت کار کنم.. خیلی سخت بود سرم درد میگرفت چشمام درد میگرفت، گرسنه و تشنه بودم … یادم میاد که تمرین های سرعت بدون درک رو خیلی قبلا کار کرده بودم وتمرین درک مطلب شماره 2 تند خوانی را حدود 45-50بار رفتم و تمرین 3 درک مطلب را 150-180 رفتم و هر سه دورش تقربیا یک ساعت و نیم وقتم را میگرفت ولی با باورم هایم سازگار بود داشتم از زجر کشیدن لذت میبردم،از آن جایی که بدلیل کمبود عزت نفس کمال گرا بودم، (وقتی جلسه 6 و 7 عزت نفس را در فروردین 95 کار میکردم متوجه شدم) اصلا یه بار هم نشتم ببینم آیا این روندی که میرم درسته یا نه یک بار دیگه زحمت به خودم ندادم، نیم ساعت وقت صرف نکردم که ببینم که استاد دقیق چی میگه در بسته تند خوانی…. یادم که میوفته خندم میگیره که دیوانه وار تمرین میکردم بدون توجه به نتیجه، دفتری که روش تمرین میکردم پاره پوره شده بود ومن با چسب وصلشون میکردم به هم، بدلیل اینکه من نکته ای که استاد اشاره کرده بود پی نبرده بودم که بابا من نباید خودکارمو به دفترم بچسبونم!!! سر زمانی که مشخص کرده بودم تا حدودی به هدفم رسیدم 80صفحه در یک ساعت و در مدیریت زمان خیلی خوب تر از گذشته بودم،و واقعا راضی بودم… کتاب قهرمان اولین کتابی بود که با سرعت میخوندم که خیلی بهم روحیه داد…طی دوماه هفته به هفته بر روی چیزایی که برای رسیدن به هدفم انتخاب کرده بودم کار میکردم و درس های سال های اول تا سوم رو میخونم و از سرعت بالای مطالعه و کشیدن نقشه ذهنی لذت میبردم… ولی خیلی روزا هم به تعویق میانداختم… تا حدودی به روزمرگی افتاده بودم و اصلا عواملی که موجب شده بود تا از اون زندگی لعنتی خلاص بشم فراموش کرده بودم… باورم این بود که گوش دادن دوباره به فایل های استاد کار اضافی هست و بشدت بر روی کارای فیزیکی تمرکز داشتم که نتیجه ای دلگرم کننذه نمیداد.میخواستم طرح و ایده بدم یک سری تحقیق هایی هم انجام دادم ولی باور پذیر برام نبود.میخواستم در ایده ی اولم بهترین باشه . و بعضی روزا دچار نا امیدی و سردرگمی میکردم بعضی روزا احساس بی لیاقتی.. ولی چیزی که بهم کمک میکرد کلیپ انگیزشی شماره3 بود که بشدت بهش علاقه داشتم بارها و بارها گوشش میدادم.تک تک جملاتش تو ذهنم بود.. یه سری کلیپ انگیزشی دیگه مثل فایل های انگیزشی Mateusez M از اینترنت دانلود کرده بودم اونا هم خیلی بهم انگیزه میدادن…ولی با این وجود زندگی هم رشد نمیکرد و راکد شده بود افسرده نبودم و زندگی شادی داشتم. شادتر از هر زمانی. چون تنها کتابی که همیشه میخواندمش کتاب “معجزه شکرگزاری” بود و موجب شد تا پس رفت نکنم… شکرگزاری منو در مداری ثابت قرار داد.باور کنید که بارها و بارها ایده تغییر برنامه به من گفته میشد!! استاد فایل رایگان “کی باید تغییر کنیم؟” رو در شهریور ماه زمانی که من شاهد بودم هر هفته از هفته قبل بدتر میشم رو سایت گذاشت میخواستم تغییر کنم ولی حاضر نبودم یکم بیشتر فکر کنم و سوالات بهتری از خودم بپرسم تا جواب های بهتری به ذهنم برسد، هر هفته کلی به خودم میگفتم که تو که اصلا بها پرداخت نمیکنی چطور میخوای به هدفت برسی و کلی خودمو ناراحت میکردم.با دانلود گوش دادن به فایل “فلسفه قربانی کردن ابراهیم”( که یکی از راه ها و اخطار های دیگر خداوند به من در آن زمان بود)بازم تغییر نکردم. که بعدها در اواخر شهریور ماه با کتاب موفقیت بی نهایت در 20 روز از تونی رابینز یخم را شکست.چون من یخ زده بودم…

    روزمرگی یعنی روز مردگی یعنی مرگ خاموش

    اول مهر درحال نزدیک شدن بود باید میرفتم مدرسه یه احساسی از درونم میگفت نرو(به شهود و ندای درون اعتقاد داشتم. همیشه به دنبالش بودم از وقتی که استاد در فایل رایگان در مورد تجربیاتش از ندای درونش میگفت ایشون میگفت که” حتی در انتخاب مسیر در اتوبان یه نیرویی راه رو به من میگه به من کمک میکنه”این جمله منو دیوانه میکرد) اصلا احساس خوبی نسبت به مدرسه نداشتم… هیچ کس جز مهدی داداشم که اونم هدفش هاروارد بود از این موضوع خبر نداشت چون اینو میدونستیم اگه کسی بفهمه به ما میخنده و مارو مسخره میکنه… به پدرم گفتم که میخوام برم مدرسه غیر حضوری با مخالف شدیدش مواجه شدم و مجبور شدیم بریم مدرسه چون او فکر میکرد که ما داریم برای کنکور میخونیم… حدودا تا 20 مهر رفتم مدرسه شاید باور نکنید کلا 20جمله با دوستانم حرف نمیزدم خیلی خیلی کم حرف میزدم یه دفترچه داشتم دائم اونو میخوندم سر کلاسم اصلا به صحبت های معلم ها گوش نمیدادم چون میدونستم همه چیزم را از دست خواهم داد اگه باهاشون حرف بزنم،با این وجود خیلی پسرفت کردم… نمیدونستم چیکار کنم دلم قبول نمیکرد برای کنکور بخونم و دلم نمیخواست هدفم ول کنم، احساسمو هیچ وقت نمیذاشتم بد بشه با شکر گزاری بهبودش میبخشیدم .. سرانجام موضوع را با پدرم در میان گذاشتم و به طور عجیبی حرفامو قبول کرد و کلی خوشحال شد و گفت هر کاری خودتون میدونید انجام بدید… خیلی خوشحال بودم که شکر گزاری و احساس فوق العاده ام جادو کرده… در مدرسه بزرگسال ثبت نام کردیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
  10. -
    زهـرا خوشبخت گفته:
    مدت عضویت: 2573 روز

    سلام دوستان قشنگم

    انقد درگیر باورسازی هستم ک وقت نمیکردم بیام اینجا بگم از نتایجم بنظر خودم خیلی بزرگن?،

    حسودیم شد بیام منم بنویسم?

    طیبه مرادی عزیز هروقت ناخودآگا بهت فک میکردم میدیدم بعد ده دیقه ایمیل واسم اومد ک توعقل کل واسم نظر گذاشتی وای چقد ذوق کردم (آقاقانون جواب میدهد) .یروز داشتم ب ضرب المثل میازار موری ک دانه کش است فکر میکردم بعد چند دیقه دیدم یه مورچه کوچولو رو دستم راه میره چقد جالب بود واسم(آقا قانون جواب می دهد)،یروز سرم ی کوچولو درد میکرد ی شال مشکی دستم اومد پیچیدم دور سرم تو ذهنم گفتم شبیع داعشیا شدم?دیدم خواهرم گفت شبیع داعشیا شدی .یه ثانیم نشد آخه اینقد سریع (آقا قانون جواب میدهد) . یه داعی دارم هروقت بهش فکرمیکنم میاد خونمون بدون شک? یعنی یجوری شده ک میترسم بهش فکرکنم خسته شدم خب آخه چقدمیاد تکراری شده(شوخی)آقاقانون جواب میدهد.

    ی دخترعمو دارم تخمه میخوره با انگشتاش پوستشو میکنع بعد میخوره ،یروز باخودم گفتم بیام امتحان کنم ببینم چ مزه ای میده اینجوری، دیدم زنگو زدن دخترعموم بود .آخه اینقد سریع?ازقضا همون روز تخمه م خورد ?.آقا قانون جواب میدهد .

    یک روز دنبال فایل استاد ک چرا ب دانسته های خود عمل نمیکنیم میگشتم هرچقد گشتم نبود نمیدونم چرا واقعا ،کلا بیخیالش شدم گفتم اصلا نمیخوام .ی کانال دارم بنام استاد دیدم بعد ی ربع ی فایل اومده تو کانال ک (چرا به دانسته های خود عمل نمیکنیم)چقدسریع یعنی ازتعجب ماتم برد ک چقد گشتم نبود اما وقتی (رهاش) کردم اومد ،هم قانون و تایید کردم هم رهاسازی رو بهتر فهمیدم.

    آقا قانون جواب میدهد

    دوستان من عاشق 206صندوقدار سفیدم هرچی ماشین میبینم همین ماشینع انگار ریخته تو خیابون چپ و راست از هرطرف میان آدم حس میکنع محاصره شده? خدایاشکرت قانون جواب میده

    ب امید خدانتایج بعدیمو میام واستون میگم اما نتایج خیلی بزرگترو

    استاد عزیزم دوست دارم

    شبتون بخیر دوستان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
    • -
      نعمت اله صادقی گفته:
      مدت عضویت: 2671 روز

      سلام زهرا خانوم چون واس شما که در مدار بالا هستید بدیهی به نظر میرسد و گرنه میلونها انسان هستند که از دیدن این نشانه ها غافلند و تبریک میگم به شما و منتظر نشانه های بزرگتر هم باشید من خودم چندین بار ازین نشونه ها برام پیش اومده یادمه تو شهریور ماه پیگیر ثبت نام پسرم برای کلاس اول بودم که دبستان خاصی مد نظرم بود و من با اون دبستان تماس گرفتم و بهم گفتند کروکی شما نمی خورد و فامیلی مدیرشون هم فکر کنم بایلری بود با خودش صحبت کرده بودم دقیق یادم نیست و به چند نفر از فامیلهام زنگ زدم که فرهنگی بودند و همون روز صبح تو سناریو ام نوشته بودم که کار ثبت نام پسرم آسون میشه و باور نمیکنید ساعت 11 بود یه لحظه یه مشتری اومد مغازه با موهای سفید و تا اومد داخل گوشیش زنگ خورد و پشت تلفن خودش را معرفی میکرد که من بایلری مدیر دبستان سینا هستم یه لحظه به شاگردم که کنارم نشسته بودم و ازش پرسیدم گفت که گفت مدیر دبستان سینا بایلری ، خلاصه ….

      ماشین مورد علاقه ام هم که مزدا 3 و روزی چندین بار میبینمش حتی حتی تو یکی از فایلهای عباسمنش با اون ماشین سقف بازشو سفیدش که یه آهنگ محلی میذاره و میگه با شما این شادیو به اشتراک میذارم هم تو چراغ قرمز یه مزدا 3 دیدم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: