«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش - صفحه 76
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2016/08/عکس-سایت-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-08-21 12:20:202020-08-22 21:46:45«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منششاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
یکی از نتایجم خرید محصول روانشناسی ثروت 1 همزمان با شروع آپدیت جدیدش بود .
که البته به بقیه دوستان که نظرمو می خونم توصیه می کنم چرا که خودم نتیجه گرفتم.
در سال 99 نسبت به سال قبلش سال 98 تونستم درآمدم رو بیش از 4 برابر کنم .
انشالله بتونم این روند تکامل را همچنان ادامه بدهم .
سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و همه دوستان
اول از هر چیزی خداروشکر میکنم بابت اینکه تنها حامی و هدایت کننده من در زندگیم بوده و هست
من اسمم مهرک هست و در حال حاضر 27 سالمه و به همراه خانومم شیدا که ایشون هم 24 ساله هست در شهر استانبول کشور ترکیه ساکن هستیم
————————————————————————-
داستان من بر میگرده به سال 1392 که اونموقع 20 ساله بودم و تازه در کنکور قبول شده بودم و در رشته الکترونیک در دانشگاه شهید بهشتی کرج که بصورت نیمه دولتی بود مشغول تحصیل بودم و ماهانه مبلغ حدودی 400 هزار تومان شهریه میدادم که البته به لطف خدا و کمک پدر و مادرم پرداخت میشد و من هیچ شغلی توی اون زمان نداشتم..
توی یه محله پایین شهر توی کرج به اسم قزلحصار زندگی میکردیم و شرایط به ظاهر نامناسبی داشتیم در حد اینکه یه زندگی کاملا معمولی داشتیم و من همیشه خودم رو متفاوت نسبت به کسایی که در اون محله زندگی میکردن میدیدم وهمیشه توی دلم به خدای خودم میگفتم خدایا تو خودت میدونی که من مال اینجا نیستم و ارزش من خیلی بالاتر از این جا و این طوری زندگی کردنه…
توی همون روزها بود که یکی از دوست های صمیمی من به من زنگ زد و گفت که یه کاری رو شروع کرده و با من قرار گذاشت که فرداش با همدیگه بریم سر اون کاره و کار رو ببینم وشروع کنیم…
فردای اون روز به دفتر کاری به همراه دوستم رفتیم و من متوجه شدم که این شغل نتورک مارکتینگه قانونی هستش، افرادی که اونجا بودن با من صحبت کردن و بعد از چند روز من رو راضی کردن که کار رو شروع کنم … برای شروع من یه مبلغ 350 هزار تومان رو از پدرم به عنوان سرمایه!!! گرفتم و کار رو شروع کردم و زیر مجموعه گیری کردم و در عرض یک ماه یه مجموعه خیلی بزرگ ساختم و حدود 200 هزار تومان درامد بدست آوردم ، ماه دوم یهو شرکت رو تعلیق کردن و تمام نفراتی که من وارد کار کرده بودم از کار انصراف دادن و من تنها شدم ، بعد از 3 ماه مجدد شرکت باز شد و من دوباره شروع کردم و دوباره رشد کردم اما بعد از چند ماه هر بار به یه علت عجیب و غریب نفرات من انصراف میدادن … این داستان حدود 9 ماه طول کشید… بعد از اون به همراه لیدر بزرگ اون مجموعه ما وارد یه شرکت دیگه ای شدیم … دوباره شروع کردم و دوباره رشد کردم و دوباره روز از نو روزی از نو و دوباره و دوباره و دوباره… در همون حین شیدا یکی از نفراتی بود که توی اون زمان وارد تیم من شده بود و از همون اول یه حس عاشقانه ای ما رو به هم گره زد…خلاصه من هر باز به مدت بیشتر از 5 سال و نیم همین مسیر رو ادامه دادم ، خیلی ها اومدن و رفتن و من به عشق موفقیت به همراه شیدا ادامه میدادیم و اصلا بیخیال نمیشدیم ، در آمدم به دو میلیون میرسید دوباره کم میشد و این روند تکراری ادامه پیدا میکرد..یک سال آخر ما توی یه شرایطی بودیم که 5 هزار تومان به ماشینم گاز میزدم که فقط بتونیم برسیم به دفتر ، روزهای زیادی رو نه صبحونه داشتیم بخوریم نه ناهار و نه شام و کل روزمون رو با یک وعده غذایی سر میکردیم و خدا خدا میکردیم که امروز یکی ما رو یه غذایی مهمون کنه تا شکممون گرسنه نمونه…
همیشه با اتکا به اینکه میخواستم موفق بشم و اتکا به نفراتی که بالا سر من بودن ادامه میدادم و به غیر از خدا باور و ایمان داشتم و فقط ناله ها و دردامو پیش خدای میبردم….
فشار ها از سمت خانوادم خیلی زیاد بود
به شدت لاغر شده بودیم
به سختی پول رفت و آمدمون رو جور میکردیم
یکبار با شیدا به این فکر کردیم که خودکشی کنیم
زمان گذشت تا با یک سری شرایط نفرات بالا سری من هم از کار رفتن و من و شیدا (توی این دوره فقط دوست دختر و دوست پسر بودیم) ، به علاوه این همه شرایط سخت پشتمون هم خالی شده بود …
توی این 5 سال ونیم فکر میکردیم که این راه تنها راه موفق شدنه…
بعد از یه مدت کوتاه دو ماه با هزار سختی به خودمون قبولوندیم که ما هم کار رو ول میکنیم
برامون خیلی سخت بود اما در یک آن به هم قول دادیم که هر جوری که شده فقط به کمک خدا باید موفق بشیم وزندگیمون رو تغییر بدیم…
تو همون روز ها بود که من به یکی از دوستای صمیمیمون که توی همون کار یک لیدر مطرح انگیزشی بود و اون هم شش ماه قبل از ما کار رو ول کرده بود زنگ زدم ، همیشه من رو خیلی دوست داشت.. به من گفت مهرک کجایی هرجای هستی سریع بیا کارت دارم با یه هیجان خیلی خیلی عجیب….
رفتیم پیشش و شروع کرد با یه هیجاناتی یه چیزایی رو برامون تعریف کردن… اصلا نمیفهمیدم چی میگه اما حسش حس متفاوتی نسبت به قبل بود و انگار خدا هدایتمون کرد که دوباره بریم پیشش ببینیم چی میگه…
به ما گفت که خواهرش که آمریکا زندگی میکنه یه سری فایل ها رو واسش از یه شخصی به اسم عباس منش فرستاده و شروع کرد در موردش با ما صحبت کردن و هر روز میومدیم توی یه پارک مینشستیم و فایل ها رو گوش میکردیم و یه سری تمرین ها رو که دوستمون امیر میگفت رو انجام میدادیم..
انگار کم کم داشت در قلبم باز میشد ، انگار کم کم داشت خدا با من حرف میزد ، انگار که جهان بهم میگفت وایسا پسر دیگه بسه انقدر خودت رو به در و دیوار زدی ، بسه و وایسا و یاد بگیر و بفهم که جهان قانون داره ، موفقیت راه داره ، خوشبختی راه داره…
درونمون شروع به تغییر کرد و مهم تر از هر چیزی پذیرفتیم و صبح و شب توی ماشین وتوی خونه و موقع بیداری و موقع خواب فقط به فایل ها گوش میکردیم…
کم کم نشونه ها خودشون رو نشون دادن …به من نمایندگی یه پنل پیامکی داده شد بدون اینکه یه هزار تومانی بابتش پول بدم و شروع کردم به تبلیغ اون کار و یه سری آدم ها به من زنگ میزدن و میرفتم بهشون پنل میفروختم یا براشون پیامک تبلیغاتی ارسال میکردم..
هر روز تمرین شکرگذاری میکردم و ویژگی های مثبت خودم رو مینوشتم …
هر روز به وویس ها گوش میکردم…
کمتر از یک ماه خیلی زیاد نه اما به اندازه ای پول در میاوردم که خرج رفت و آمد و خورد و خوراکمون و حتی ماهی یکی دو بار رستوران های خیلی لاکچریمون دربیاد…
شدیدا روی فایل ها کار میکریدم و توی همین روزها بود که با شیدا از خونشون اومدیم بیرون و دیدم پراید مدل 80 ام رو دزد برده .. توی یک لحظه دنیا رو سرم خراب شد اما سریعا این اومد توی فکرمون که شاید خدا داره هدایتمون میکنه ، رفتیم ساندویچی و ساندویچ خوردیم و رفتیم خونه فیلم دیدیدم و دیگه به اینکه ماشینم یعنی تنها دارایی زندگیم رو دزدین اصلا فکر نکردم و گفتم که حتما خیر و صلاح بر این بوده و تسلیم بودم … اومدم توی اینترنت سرچ کردم دیدم که استاد به فایل داره که توش از سرقت تاکسیش صحبت میکنه، گفتم اینم نشونه خدایا شکرت…هفت روز بعد ماشینم پیدا شد البته لختش کرده بودن اما ذره ای ناراحت نبودم و تسلیم امر خدا و باورهای جدیدم بودم…
توی اون چند سال خانوادم شدیدا با ازدواج من و شیدا مخالف بودن و هزار تا دلیل میاوردن اما ما دو تا عاشق همدیگه بودیم و هر لحظه با هم بودیم … یک روز مادرم گفت ازدواج کنید و توی سال 1398 ازداوج کردی
روزانه با 4-5 ساعت کاری که دوتایی میکردیم روزی 100 هزار تومان بعد از ازدواجون درآمد داشتیم…یه ماشین کنترلی با کمک مادرم به مبلغ 900 هزار تومان خریده بودیم و توی پارک بچه ها رو سوار میکردیم…
گاها هم مشتری زنگ میزد و پنل پیامکی میفروختیم…
توی اتاق خودم توی خونه پدر و مادرم زندگی میکردیم جمعا حدود شش ماه…
هر روز و شب فایل های استاد رو گوش میکردیم حتی توی پارک که کار میکردیم با هندزفری..
توی همون روزا بود که توی پارک بودیم یه فایل استاد گفت اگه از جایی که هستی راضی نیستی مهاجرت کن ، من خانومم به همدیگه نگاه کردیم و گفتیم ما که پول نداریم اما باور داشتیم که اگر من بخواهم میشودو خدا خودش کمک و هدایت میکنه…
تصمیم گرفتیم که وام ازدواج بگیریم به راحتی ضامن جور شد چک جور شد و هر دومون وام گرفتیم … شصت میلیون وام گرفتیم تنها سرمایه و داراییمون بود …
هرکسی که میفهمه ما با شصت میلیون پول تصمیم به مهارجت گرفتیم فقط تعجب میکنه!
با امید به خدا بلیط گرفتیم و اومدیم استانبول… دختر عمو خانومم اینجا زندگی میکنن و در خونشون رو باز کردن و ما 20 روز مهمونشون بودیم… توی سریعترین زمان ممکن از طریق دوست های دختر عمو خانومم خونه پیدا کردیم… طبقه 14 ام یه برج خوب با ویو شهر زیبا استانبول، یه خونه خوشگل با کلی وسیله و امکانات…
توی همون 20 روز اول برامون کار پیدا شد و هر کدوممون ماهی 2 هزار لیر یعنی حدود 7 میلیون تومان و جمعا 14 میلیون تومان پول درمیاوردیم …
توی سریعترین زمان با کمترین هزینه برامون جور شد و اقامت کشور ترکیه رو گرفتیم…
تمرین هامون رو کم کردیم ، گوش دادن به فایل هارو کم کردیم و درگیره نتایجمون شدیم و این روند حدودا 9 ماه اتفاق افتاد و دیدیم که زندگیمون راکد و ثابت شده و توی درآمدمون حتی داریم عقب گرد میزنیم و حال و حسمون دیگه مثل قبل نبود…
حدودا 1 ماه قبل یعنی تاریخ 25/2/2021 ناخودآگاه خدای بزرگ خدای بخشنده خدای مهربان مجدد ما رو هدایت کرد و قلبمون مجدد به روی فایل ها باز شد و شروع کردیم اما اینبار با ایمان 1000 برابری با پشتکار 1000 برابری با تصمیم و اراده 1000 برابری …در حال حاضر داریم فایل ها دانلودی رو دونه به دونه میبینیم گوش میدیم نت برداری میکنیم و سبک شخصی زندگیمون رو مینویسیم ، باورهای جدید میسازیم و مینویسیم ، خواسته ها مون رو مشخص میکنیم و دقیقا مثل وعده غذایی هر روز چندین مرتبه فایل های استاد رو میبینیم و تمرین میکنیم…
دوباره نشونه ها شروع شدن دوباره نتیجه ها شروع شدن ، بزرگ تر شدیم…
تصمیم گرفتیم با الهامی که خدا بهمون کرده ، 12 قدم رو تهیه کنیم…
-تمام آدمهایی که به ما کمک کردن فقط دست هایی از سمت خداوند بودن
-خداوند هر لحظه در حال هدایت کردنه بندگانشه و فقط بنده هایی دریافتش میکنن که باورش داشته باشن
-جهان پر از ثروت و نعمت و فراوانی و زیباییه
-اگر من بخوام و باور درست بسازم و باور کنم همه چیز به سادگی شدنیه
-جهان پر از فرصت و موقعیت و شرایطیه که من رو به خواسته ام میرسونه
-برای من همیشه اینطور بوده که خدا 10 برابر اون خواسته من رو برام فراهم کرده
این اولین کامنت من توی سایت
نوشتن اینها باعث شد که چشمهام باز بشن و ببینم که از چه راهی گذشتم و خدا چطور من رو هدایت کرده
امیدوارم که کامنت من بتونه تاثیر مثبتی برای کسایی که میخوننش بزاره و باعث تحول بشه و نشونه خوبی باشه براشون
از خداوند بزرگ بابت وجود استاد عباسمنش عزیز که بزرگترین دسـت خداوند توی زندگی من بوده ممنونم و امیدوارم که استاد عزیز هر لحظه زندگیتون سرشار از سلامتی و نعمت و شادی و خوشحالی و ثروت و خوشبختی باشه .
خدانگهدار
با درود و سلام خدمت دوستان عزیز عباسمنشی آقای مهرک و شیدا خانم عزیز
داستان زندگی شما رو خوندم از اینکه در فراز و نشیب های زندگی در مسیر درست هدایت شدید واقعا بهتون تبریک میگم و تحسینتون میکنم برای درک آگاهی که از خوندن کامنت زیبا و پر محتوای شما دریافت کردم و از اینکه عملگرا بودید و به ندای درونیتون گوش دادید و مهاجرت کردید و به موفقیت هایی هم دست پیدا کردید و با ایمان در مسیر اهداف و خواسته هاتون هدایت شدید واقع تحسین برانگیزه و برای پیشرف و رشد هر روز بیشتر از همیشع در این مسیر ثابت قدمتر و پایدارتر برای موفقیت با تلاش و کوشش به باورهای مناسب تحسینتون میکنم و براتون بهترینع بهترین ها رو آرزومندم…
و نتیجه ای که از این نوشته های شما گرفتم
اینکه .. بطور مداوم باید در این مسیر … ورودی ها و تمرکز و کنترل ذهن مهمترین اصل هستش و همچنین کار کردن روی افکار بطور مداوم تا به
نتایج پایدار تری هدایت شویم
خواستم تشکر و قدردانی کنم برای اینکه با خواندن کامنت زیبا و پر محتواتون که به درک آگاهی بیشتری هدایت شدم مممنون و سپاسگذارم
❤🍀🍀🌹🥀🙏🙏🙏🙏🙏
سلام رویا عزیز
خداروشکر که کامنت من برای شما آگاهی بیشتری داشته
به قول استاد عزیزم وقتی باورهاتو تغییر میدی و زندگیت رو تغییر میدی کمک میکنی که زندگی هم برای خودت و هم برای دیگران جای بهتری برای زندگی کردن باشه
خدا هر لحظه در حال هدایت کردن ما هست اما هستیم که چشم و گوشمون رو روی هدایت ها میبندیم
خداروشکر میکنم که این روزها هدایت ها رو میبینم و انجام میدم
تمام حرف های استاد همیشه همراه من تو قلب و وجودم هست
روزی که یک فایل از استاد شنیدم که گفت خدا همه چیز هست هر چیزی که تو نداری خدا اون میشه برات عشق میخوای برات عشق میشه
پول میخوای برات پول میشه …
من پدر و مادر نداشته ایی رو میخواستم که راه درست زندگی کردن رو بهم بگن اما خدا پدر و مادری شد که بهترین هدایت ها و بهترین راه رو بهم نشون داد
ایمان دارم این قوانین جواب میده اگر ادامه دهیم…
خدارو بابت وجود استاد عزیزم. بابت وجود دوستای هم فرکانسی سپاسگزارم وخدارو شکر میکنم بابت این مسیر
از خداوند از منبع قدرت از انرژی منبع برای شما و تمام دوستانم بهترین ها رو میخوام اما بیشتر از همه میخوام که به راه راست و به راه خواسته هاتون هدایتتون و هدایتم کنه
به راه کسایی که بهشون نعمت بی نهایت داده
عاشقتونم ❤️
سلام مرسی از کامنت ایمانیت.دلمون خیلی قرص تر شد وقتی کامنتتو خوندیم.مسخاستم بگم اول داری به خودت کمک میکنی بعد به ما واقعا چقدر خوبه ک انسان بدونه از کجا به کجا رسیده موفقیت هاش هر چقدر کوچیک تو ذهنش بلت بشه فراموش نکنده یادش نره اون خدا چ کارها ک نمیکنه و چراه ها ک نمیبره آدم رو واقعا اگه تسلیمش باشیم چقدر راحت به ما همه چیز میده چقدر راحتتتتتتتتتت واقعا اون خدایی ک همه چیز در اختیارشه اون خدایی ک همه چیز خودشه،واقعا من اون خدا رو امرزو تو کامنتت دیدم عزیزم خیلی خوب بود خدا بهت خیر بده و خدا استاد رو خیر بده ک این صفحه رو ایجاد کرد.
عالی هستی
سلام به همه ی دوستان و استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
میخوام تمام قسمت هایی که هدایت شدم به این مسیر و اینکه چه اتفاقی که برام افتاد تو مسیر زندگیم را با شما درمیان بگذارم
قبل از اون خودم رو معرفی میکنم
اسم من شیداست 24 سالمه مدرک تحصیلی ندارم چون هیچ علاقه ایی به درس خوندن نداشتم
اما الان تو رشته معماری فعالم و طراح دکوراسیون داخلی و نما خارجی هستم که میگم چطور این اتفاق افتاد
من تقریبا 16 سالم بود که پدر و مادرم از هم جدا شدن و من یک خواهر کوچکتر از خودم دارم
از همون سن درس رو ول کردم و تصمیم گرفتم وارد بازار کار بشم
پدر و مادرم به خاطر اعتیاد پدرم از هم جدا شدن یک روز که پدرم مثل 10 ها بار قبلی که کمپ ترک اعتیاد رفته بود قرار بود تا 21 روز برنگرده مادرم تصمیم گرفت که غیابی از پدرم جدا بشه و ما 3 نفری یک خونه تو یه منطقه دورتر بگیریم و این اتفاق هم اتفاد و من گفتم پدرم مسیرش رو انتخاب کرده و میخواد زندگیش رو تغییر بده و با مادرم تصمیم گرفتیم 2 تایی یا 3 تایی کار کنیم و زندگی رو بگذرونیم و همه چیز رو تغییر بدیم
اما 1 ماه نشده بود که یک مردی وارد زندگی مادرم شد و تصمیم گرفتن که ازدواج کنن من به شدت مخالف بودم و ناراحت اما مادرم تصمیم خودش رو گرفته بود
و از زمانی که ازدواج کرد چون همسزش ازش خواسته بود من و خواهرم رو همراه خودش نیاره تو زندگیش ما تو همون خونه بودیم و مادرم مارو تنها گذاشت سنمون خیلی کم بود و تجربه ایی از زندگی نداشتیم به ظاهر غمگین و دردناک بود اما الان خدارا بابتش واقعا سپاس گذارم
زمان گذشت و همسر مادرم تبدیل شد به یک ناپدری بدجنس قصه ها و تمام پول هایی که مادرم داشت رو کم کم ازش گرفت حتی خونه ایی که من و خواهرم توش زندگی میکردیم
اون موقع من فروشندگی میکردم تو مغازه و خواهرم تو یک عطر فروشی کار میکرد و تو همون اوضاع ما بی خونه هم شدیم و واقعا روزهای سختی رو گذروندیم و من از اینکه خواهر کوچیکم این صحنه ها رو تجربه میکنه واقعا ناراحت بودم چون خودم به خودم انگیزه میدادم که درست میشه اما اون بچه بود و بهونه گیر
خلاصه با هزار التماس و خواهش مادرم پول گرفت از همسرش و مجددا ما یک خونه اجاره کردیم البته بعد از 1 سال
تو همون ناراحتی و غم و غصه ها به خاطر نا اگاهی و سن کم یک روز واقعا خسته شدم از شرایطم واقعا همه چیز سخت تر شده بود
وقتی از سر کار برگشتم خونه برای استراحت کلی گریه کردم و داد زدم و با خدا حرف زدم داد میزدم حرف میزدم از خواهش کردم
التماس کردم کمکم کن من زندگیم تغییر کنه من نمیدونم باید چی کار کنم
فکر میکنم دقیقا همون شب بود که من تو همون خال گریه و زاری بودم و حالم خوب نمیشد
همکار خواهرم که تقریبا از همه چیز با خبر بود و دوست خوبمون بود و همیشه کمکمون میکرد زنگ زد به من گفت میخوام باهات صحبت کنم بیا دم خونتونم
رفتم دم در و بهمپیشنهاد یک کارو داد و دقیقا یادمه گفت میخوای زندگیت عوض بشه میخوای دیگه این روزا تموم بشه فردا بیا فلان آدرس من فقط به خاطر همین 2 تا جمله قبول کردم چون من از خدا خواسته بودم
گفتم نکنه این همون چیزیه که خواسته بودم
فردا تو همون ساعت رفتم دیدم شغلی که معرفی کرده بازاریابی شبکه ایی و من تقریبا از دیدگاه ها از حرف ها از آینده ثروت مند شدنش خوشم اومد و قبول کردم و گفتم من موفق میشم
افکار اونجا مثبت بود اما باور ها ایراد داشت
من همکارای زیادی پیدا کردم آدم های زیادی دیدم و انگار واقعا وارد جامعه شده بودم
یکی از همکارام که از همون روز اول همه جوره هوای منو داشت و کمکم میکرد که پیشرفت کنم و بعد از چند ماه باهم دوست شدیم الان نزدیک به 2 سال هست که باهم ازدواج کردیم و بهترین رابطه رو داریم
من تقریبا 5سال تو اون شرکت کار کردم اما هیچ پولی درنیاوردم من ایراد رو روی کار نمیزارم ولی من به اون مسیر هدایت شدم تا با آدم هایی آشنا بشم که دستانی از سمت خدا بودن ومن تو او کار خیلی بزرگ شدم خیلی عاقل شدم چون تلاش کردن خوب یاد گرفته بودم حتی بدوون نتیجه امیدوار بودن استقامت داشتن و هدف داشتن و خیلی چیزهای ارزشمند دیگه که بابت تک تکشون سپاس گذارم
زمان گذشت و من وهمسرم به دلایلی تصمیم گرفتیم از اون کار بیایم بیرون و اومدیم خیلی سخت بود برامون بعد از این همه سال مسخره شدن و کار کردن حالا بدون هیچچیزی باید از اول شروع کنیم و حال روحی خوبی نداشتیم یک روز که داشتیم تو اتوبان میرفتیم به سمت شهرک غرب یکی از همکارایی که تو همون کار بود قبل از ما بیرون اومده بود با ما تماس گرفت ما تقریبا 1 سال ازش بی خبر بودیم و گفت بیایید فلان جا ماهم رفتیم البته این همکارمون واقعا فرد تاثیر گذاری بود و بسیار مطالعه داشت در زمینه موفقیت با من همراه بشید و ما بعد از چند روز فکر کردن دوباره رفتیم پیشش و اون واسمون یکی از فایل های استاد رو گذاشت و بعدش ساعت ها باهم درموردش حرف زدیم اینکارو ادامه دادیم مجددا با اون دوستمون وارد یک بازاریابی شبکه ایی دیگه شدیم و هم باهم راجب قوانین حرف میزدیم و هم کار میکردیم 6 ماه تو ان شغل جدید بودیم اما بیشتر راجب قوانین حرف میزدیم نه کار همکارمون چون روانشناسی ثروت رو تهیه کرده بود و ما تهیه نکرده بودیم اون تنها تو خونه گوش میکرد و فرداش باهم بحث میکردیم و حرف میزدیم و اون آدم تقریبا کمک میکرد که ماهم مثل خودش باور های جدید رو بسازیم اما اینطور نبود که عین چیزهایی که گوش کرده بیاد به ما بگه چون اون همکارمون کلا سخنران بود و همیشه باهم در این موارد حرف میزدیم و اون دوره با باور های جدیدش برای ما سخنرانی میکرد به سبک خودش و دانسته ای خودش که الان خداروشکر وارد مسیر و رسالت خودش شده و همین کار رو برای جمعیت های زیاد انجام میده خلاصه ما نتیجه گرفتیم کم اما گرفتیم حالمون خوب بود انگیزمون بیشتر شد و مسیرمون از همکارمون و اون شغل مجددا جدا شد و رفتیم سراغ کارهای معمولی از کار کردن تو شهر بازی شروع کردیم واز اون جا ایده گرفتیم یک ماشین شارژی تهیه کنیم و خودمون تو پارک کرایه بدیم خیلی سخت بود واسه غرورم اما انجام دادیم 2 تایی بعداز ظهر ها تا شب کار میکردیم
و تو همون دوران پدر و مادر همسرم چون خیلی مذهبی بودن اصرار کردن که عقد کنید و ماهم مخالف نبودیم بدون هیچ جشنی عقد کردیم تقریبا 3 روز بعد از عقد با همسرم مجددا رفتیم تو پارک وماشین شارژی کرایه میدادیم و به شدت روی باورهامون کار میکردیم هر شب قبل از خواب شکرگزاری منوشتیم روزها فایل های استاد رو گوش میکردیم و به قول استاد بمباران کرده بودیم خودمون رو از افکار و باور های درست و حالمون خوب بود وضع مالی هم بد نبود چون ما خونه پدرو مادر همسرم بودیم تو همون شبایی که تو پارک میرفتیم و کلی از دیدن بچه ها و کنار هم بودن لذت میبردیم من گفتم بیا باهم از آموزشگاه خصوصی طراحی یاد بگیریم و این ایده خوبی بود چون درآمد این کار زیاد بود هفته ای3 روز صبح ها میرفتیم آموزشگاه شب ها تو پارک از استاد های مختلف طراحی رو بیشتر یاد گرفتیم و خوب بود و کار کردن تو پارک رو هم ادامه میدادیم یک شب دوباره به سرم زد از ایران بریم اما نه پول نه سرمایه و نه حمایتی بود همسرم گفت 1 سال بریم تو رشته ایی که یاد گرفتیم کار کنیم و بعد مهاجرت کنیم گفتم نه زودتر بریم مثلا چند ماه دیگه که باز هم هدایت شدم بعد از سال ها به دختر عموم پیام دادم و فهمیدم 2 سالی هست ترکیه زندگی میکنه و باهاش حرف زدم و شرایط رو پرسیدم و دیدم هم راحت میشه خونه اجاره کرد هم راحت اقامت موقت گرفتم با وام ازداوجی که داشتیم 60 ملیون تصمیم گرفتیم مهاجرت کنیم واسه همه خنده دار و نشدنی بود ولی من تصمیمم روگرفته بودم و همسرم کاملا موافق بود باهام و دختر عموم گفته بود کار هم براتون من اوکی میکنم
ما تو 3 ماه همه کارهامون رو کردیم و هنوز هیچکس باور نمیکرد روز های آخر دوباره همون همکارمون زنگ زد و فقط یه جمله گفت
جمله این بود تو یک دفتر بنویسید میخواهید اونجا چی براتون اتفاق بیوفته ریز به ریز و ما نوشتیم
دقیییییییییقااااا عین اون چیزی که نوشتم از لحظه سوار هواپیما شدن واسمون اتفاق افتاد ما همچنان با فایل های استاد زندگی میکردیم
اتفاق های جالبی افتاد تو فرودگاه ما 10 کیلو اضافه بار داشتیم و نمیدونستیم اون قسمت که وزن میکنن و مبلغ اضاه بار و میدن پرداخت کنی یک آقای به ظاهر بد اخلاق برای بقیه و خوش اخلاق برای ما بود که گفت انقدر اضافه بار دارید ما اومدیم بریم پرداخت کنیم صدامون کرد و برگه رو پاره کرد گفت نمیخواد شما پرداخت کنید و ما از خوشحالی اشک تو چشمامون جمع شد و گفتیم قوانین کار میکنه وقتی رو خودت کار میکنی و بعد که سوار شدیم ما قسمت وسط کابین هواپیما بودیم و من ناراحت بودم و دلم میخواست از پنجره بیرون رو ببینم و واسه آخرین بار ایران رو از بالا ببینم اما اصلا جا نبود وسط پرواز بودیم که همسرم صدام کرد با تعجب گفتم چی شده گفت بغل دستیمون رو نگاه کن داره چی میبینه و من واقعا تعجب کردم از این همه اتفاقات بغل دستی ما داشت یکی از فایل های رایگان استاد رو نگاه میکرد و ما باهاش شروع کردیم به صحبت و کل مسیر و درمورد نتایجمون حرف میزدیم و واقعا جالب بود و الان که دارم این فایل رو مینویسم تقریبا 1 ماه مجددا داریم رو باور هامون کار میکنیم و 1 سال و چند ماه تو ترکیه داریم زندگیم میکنیم و قوانین رو به محض رسیدن به خواسته رها کرده بودیم اما خداروشکر دوباره به مسیر برگشتیم
من از اون شرایط امروز با همسرم تو یک برج خوب تو استانبول طبقه 14 که ویو فوق العاده شهر رو داریم یک بالکن رو به شهر داریم و کاش میتونستم این تصاویر رو باهاتون به اشتراک بزارم
دوستان عزیز قوانین همیشه کار میکنه ایمان دارم به همون اندازه که روی خودمون کار میکنیم خدا بهمون نتیجه میده و زندگیمون تغییر میکنه واقعا این جمله استاد طلایی که میگه روی خودت سرمایه گذاری کن
و تمرکز تمرکز تمرکز
ایمان دارم باور های ما داره زندگیمون رو رقم میزنه هر جایی که مسیله ای وجود دارد رو اون قسمت باید باور ها رو تقویت کرد
الان که وارد سال 1400 شدیم و ما برای هدف وارد شدن تو حرفه خودمون و کار کردن تو یک شرکت خوب و بزرگ هستیم و میخوایم شرایط مالی مون رو بهتر بهتر کنیم و به زودی تو قسمت های دیگه سایت از نتایج جدید براتون مینویسم
دوستتون دارم و خدارو سپاس گزارم که من رو هدایت کرد حتی وقتی من فراموشش کرده بودم اون منو فراموش نکرده بود
و این یعنی عشق به خالق ومخلوق
امیدوارم شماهم مثل من که فقط یک مقدار رو خودم کار کردم و نتیجه ام عوض شده کار کنید و نتیجه های فوق العاده بگیرید
استاد عزیزم ازتون سپاسگذارم به خاطر راهنمایی هاتون اما به قول خودتون شما فقط دستی از سمت خدا برای من بودین و من بابت این از خدا باز هم سپاسگذارم
امیدوارم شاد و ثروت مند باشید هر جا این دنیا هستید
سلام عزیزم
داستانتون واقعا جالب بود و به باورها و ایمان من خیلی کمک کرد
اون شخصی که نام بردین رو من هم میشناسم و من هم توی بیز باهاشون اشنا شدم .
و ایشون خیلی خیلی به من کمک کردن و الان خودشون تو این زمینه آموزش میدن و کلی شاگرد دارن .
نمیدونم چرا ولی خیلی دلم میخواد با شما دوست صمیمی باشم و از نزدیک ببینمتون.
بابت کامنتی که گذاشتین سپاس 🙏💗
من هم 3سال و نبم تو شغلی بودم که ازش درامدی نداشتم،من ترید میکردم و تو این زمینه با اینکه کلی آموزش دیده بودم و هر روز تلاش میکردم ،به درامد نرسیدم و نتونستم تریدر خوبی باشم،الان که کامنت شما روخوندم متوجه شدم من تو این شغل خیلی چیزا یاد گرفتم ،پشتکار و تلاش ،پیگیر بودن ،مطالعه و سماجت ،هدف داشتن،نا امید نشدن و….
و به قول استاد حتما خیریتی درش بوده.
و من حالا مطمین تر از قبل میدونم که خیریتی درش بوده.
جالبه منم مثل شما که فکر میکردین فقط تو نتورک پول هست ،منم پول زیاد میخواستم و میگفتم این کاریه که هم سرمایه زیاد نمیخواد هم پول توش زیاده.
و منم مثل شما فک میکردم فقط تو این کار پول هست 😶😂😏
چقدر اشتباه فکر میکردم.
فکر میکردم فقط این کاره که هم سرمایه خاصی نمی خواد هم اینترنتیه و هم پول توش زیاده .
الان فهمیدم کارای راحت تری هم وجود داره،مثلا همین کسایی که تو اینستا فعالیت میکنن و چقدر ثروت ساختن و چقدر کارشون راحت تر و بی استرس تر از کاری که من انتخاب کرده بودم بود.
من متوجه شدم راه های خیلی زیاد و کارای زیادی هست که هم سرمایه نخواد و یا سرمایه اندکی بخواد و هم اینترنتی باشه و هم پول توش باشه.
مثل کار خود استاد،بلاگری ،فروشگاه های اینترنتی،یوتیوب،اموزش تو اینستا ،بازی های اینترنتی،سایت زدن واسه دیگران و….
و البته هر کار دیگه ام اگه سرمایه بخواد به قول استاد اگه باورات اوکی باشه یه جوری راه برا تو باز میشه و تو بدون سرمایه اونکارو میتونی انحام بدی
واما من اینبار قول دادم که برم دنبال آرزوهام و زندگی و کارایی که دوست دارم انجام بدم .
و میخوام به حرف خدا گوش کنم.
من قدم اول رو همون جوری که استاد گفت از جایی که میتونستم شروع کردم فقط برای اینکه درامد داشته باشم.
خدایا فقط میخوام تو بگی چیکار کنم ،هر کاری تو بگی من انجام میدم.
🙏🧚💞
سلام به همه ی دوستان و استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
میخوام تمام قسمت هایی که هدایت شدم به این مسیر و اینکه چه اتفاقی که برام افتاد تو مسیر زندگیم را با شما درمیان بگذارم
قبل از اون خودم رو معرفی میکنم
اسم من شیداست 24 سالمه مدرک تحصیلی ندارم چون هیچ علاقه ایی به درس خوندن نداشتم
اما الان تو رشته معماری فعالم و طراح دکوراسیون داخلی و نما خارجی هستم که میگم چطور این اتفاق افتاد
من تقریبا 16 سالم بود که پدر و مادرم از هم جدا شدن و من یک خواهر کوچکتر از خودم دارم
از همون سن درس رو ول کردم و تصمیم گرفتم وارد بازار کار بشم
پدر و مادرم به خاطر اعتیاد پدرم از هم جدا شدن یک روز که پدرم مثل 10 ها بار قبلی که کمپ ترک اعتیاد رفته بود قرار بود تا 21 روز برنگرده مادرم تصمیم گرفت که غیابی از پدرم جدا بشه و ما 3 نفری یک خونه تو یه منطقه دورتر بگیریم و این اتفاق هم اتفاد و من گفتم پدرم مسیرش رو انتخاب کرده و میخواد زندگیش رو تغییر بده و با مادرم تصمیم گرفتیم 2 تایی یا 3 تایی کار کنیم و زندگی رو بگذرونیم و همه چیز رو تغییر بدیم
اما 1 ماه نشده بود که یک مردی وارد زندگی مادرم شد و تصمیم گرفتن که ازدواج کنن من به شدت مخالف بودم و ناراحت اما مادرم تصمیم خودش رو گرفته بود
و از زمانی که ازدواج کرد چون همسزش ازش خواسته بود من و خواهرم رو همراه خودش نیاره تو زندگیش ما تو همون خونه بودیم و مادرم مارو تنها گذاشت سنمون خیلی کم بود و تجربه ایی از زندگی نداشتیم به ظاهر غمگین و دردناک بود اما الان خدارا بابتش واقعا سپاس گذارم
زمان گذشت و همسر مادرم تبدیل شد به یک ناپدری بدجنس قصه ها و تمام پول هایی که مادرم داشت رو کم کم ازش گرفت حتی خونه ایی که من و خواهرم توش زندگی میکردیم
اون موقع من فروشندگی میکردم تو مغازه و خواهرم تو یک عطر فروشی کار میکرد و تو همون اوضاع ما بی خونه هم شدیم و واقعا روزهای سختی رو گذروندیم و من از اینکه خواهر کوچیکم این صحنه ها رو تجربه میکنه واقعا ناراحت بودم چون خودم به خودم انگیزه میدادم که درست میشه اما اون بچه بود و بهونه گیر
خلاصه با هزار التماس و خواهش مادرم پول گرفت از همسرش و مجددا ما یک خونه اجاره کردیم البته بعد از 1 سال
تو همون ناراحتی و غم و غصه ها به خاطر نا اگاهی و سن کم یک روز واقعا خسته شدم از شرایطم واقعا همه چیز سخت تر شده بود
وقتی از سر کار برگشتم خونه برای استراحت کلی گریه کردم و داد زدم و با خدا حرف زدم داد میزدم حرف میزدم از خواهش کردم
التماس کردم کمکم کن من زندگیم تغییر کنه من نمیدونم باید چی کار کنم
فکر میکنم دقیقا همون شب بود که من تو همون خال گریه و زاری بودم و حالم خوب نمیشد
همکار خواهرم که تقریبا از همه چیز با خبر بود و دوست خوبمون بود و همیشه کمکمون میکرد زنگ زد به من گفت میخوام باهات صحبت کنم بیا دم خونتونم
رفتم دم در و بهمپیشنهاد یک کارو داد و دقیقا یادمه گفت میخوای زندگیت عوض بشه میخوای دیگه این روزا تموم بشه فردا بیا فلان آدرس من فقط به خاطر همین 2 تا جمله قبول کردم چون من از خدا خواسته بودم
گفتم نکنه این همون چیزیه که خواسته بودم
فردا تو همون ساعت رفتم دیدم شغلی که معرفی کرده بازاریابی شبکه ایی و من تقریبا از دیدگاه ها از حرف ها از آینده ثروت مند شدنش خوشم اومد و قبول کردم و گفتم من موفق میشم
افکار اونجا مثبت بود اما باور ها ایراد داشت
من همکارای زیادی پیدا کردم آدم های زیادی دیدم و انگار واقعا وارد جامعه شده بودم
یکی از همکارام که از همون روز اول همه جوره هوای منو داشت و کمکم میکرد که پیشرفت کنم و بعد از چند ماه باهم دوست شدیم الان نزدیک به 2 سال هست که باهم ازدواج کردیم و بهترین رابطه رو داریم
من تقریبا 5سال تو اون شرکت کار کردم اما هیچ پولی درنیاوردم من ایراد رو روی کار نمیزارم ولی من به اون مسیر هدایت شدم تا با آدم هایی آشنا بشم که دستانی از سمت خدا بودن ومن تو او کار خیلی بزرگ شدم خیلی عاقل شدم چون تلاش کردن خوب یاد گرفته بودم حتی بدوون نتیجه امیدوار بودن استقامت داشتن و هدف داشتن و خیلی چیزهای ارزشمند دیگه که بابت تک تکشون سپاس گذارم
زمان گذشت و من وهمسرم به دلایلی تصمیم گرفتیم از اون کار بیایم بیرون و اومدیم خیلی سخت بود برامون بعد از این همه سال مسخره شدن و کار کردن حالا بدون هیچچیزی باید از اول شروع کنیم و حال روحی خوبی نداشتیم یک روز که داشتیم تو اتوبان میرفتیم به سمت شهرک غرب یکی از همکارایی که تو همون کار بود قبل از ما بیرون اومده بود با ما تماس گرفت ما تقریبا 1 سال ازش بی خبر بودیم و گفت بیایید فلان جا ماهم رفتیم البته این همکارمون واقعا فرد تاثیر گذاری بود و بسیار مطالعه داشت در زمینه موفقیت و همیشه دنبال کشف قانون جهان بود که خداروشکر پیدا کرد و مارا هم درمیون گذاشت و به ما گفت قسم میخورم اینبار راه رو پیدا کردم با من همراه بشید و ما بعد از چند روز فکر کردن دوباره رفتیم پیشش و اون واسمون یکی از فایل های استاد رو گذاشت و بعدش ساعت ها باهم درموردش حرف زدیم اینکارو ادامه دادیم مجددا با اون دوستمون وارد یک بازاریابی شبکه ایی دیگه شدیم و هم باهم راجب قوانین حرف میزدیم و هم کار میکردیم 6 ماه تو ان شغل جدید بودیم اما بیشتر راجب قوانین حرف میزدیم نه کار همکارمون چون روانشناسی ثروت رو تهیه کرده بود و ما تهیه نکرده بودیم اون تنها تو خونه گوش میکرد و فرداش باهم بحث میکردیم و حرف میزدیم و اون آدم تقریبا کمک میکرد که ماهم مثل خودش باور های جدید رو بسازیم اما اینطور نبود که عین چیزهایی که گوش کرده بیاد به ما بگه چون اون همکارمون کلا سخنران بود و همیشه باهم در این موارد حرف میزدیم و اون دوره با باور های جدیدش برای ما سخنرانی میکرد به سبک خودش و دانسته ای خودش که الان خداروشکر وارد مسیر و رسالت خودش شده و همین کار رو برای جمعیت های زیاد انجام میده خلاصه ما نتیجه گرفتیم کم اما گرفتیم حالمون خوب بود انگیزمون بیشتر شد و مسیرمون از همکارمون و اون شغل مجددا جدا شد و رفتیم سراغ کارهای معمولی از کار کردن تو شهر بازی شروع کردیم واز اون جا ایده گرفتیم یک ماشین شارژی تهیه کنیم و خودمون تو پارک کرایه بدیم خیلی سخت بود واسه غرورم اما انجام دادیم 2 تایی بعداز ظهر ها تا شب کار میکردیم
و تو همون دوران پدر و مادر همسرم چون خیلی مذهبی بودن اصرار کردن که عقد کنید و ماهم مخالف نبودیم بدون هیچ جشنی عقد کردیم تقریبا 3 روز بعد از عقد با همسرم مجددا رفتیم تو پارک وماشین شارژی کرایه میدادیم و به شدت روی باورهامون کار میکردیم هر شب قبل از خواب شکرگزاری منوشتیم روزها فایل های استاد رو گوش میکردیم و به قول استاد بمباران کرده بودیم خودمون رو از افکار و باور های درست و حالمون خوب بود وضع مالی هم بد نبود چون ما خونه پدرو مادر همسرم بودیم تو همون شبایی که تو پارک میرفتیم و کلی از دیدن بچه ها و کنار هم بودن لذت میبردیم من گفتم بیا باهم از آموزشگاه خصوصی طراحی یاد بگیریم و این ایده خوبی بود چون درآمد این کار زیاد بود هفته ای3 روز صبح ها میرفتیم آموزشگاه شب ها تو پارک از استاد های مختلف طراحی رو بیشتر یاد گرفتیم و خوب بود و کار کردن تو پارک رو هم ادامه میدادیم یک شب دوباره به سرم زد از ایران بریم اما نه پول نه سرمایه و نه حمایتی بود همسرم گفت 1 سال بریم تو رشته ایی که یاد گرفتیم کار کنیم و بعد مهاجرت کنیم گفتم نه زودتر بریم مثلا چند ماه دیگه که باز هم هدایت شدم بعد از سال ها به دختر عموم پیام دادم و فهمیدم 2 سالی هست ترکیه زندگی میکنه و باهاش حرف زدم و شرایط رو پرسیدم و دیدم هم راحت میشه خونه اجاره کرد هم راحت اقامت موقت گرفتم با وام ازداوجی که داشتیم 60 ملیون تصمیم گرفتیم مهاجرت کنیم واسه همه خنده دار و نشدنی بود ولی من تصمیمم روگرفته بودم و همسرم کاملا موافق بود باهام و دختر عموم گفته بود کار هم براتون من اوکی میکنم
ما تو 3 ماه همه کارهامون رو کردیم و هنوز هیچکس باور نمیکرد روز های آخر دوباره همون همکارمون زنگ زد و فقط یه جمله گفت
جمله این بود تو یک دفتر بنویسید میخواهید اونجا چی براتون اتفاق بیوفته ریز به ریز و ما نوشتیم
دقیییییییییقااااا عین اون چیزی که نوشتم از لحظه سوار هواپیما شدن واسمون اتفاق افتاد ما همچنان با فایل های استاد زندگی میکردیم
اتفاق های جالبی افتاد تو فرودگاه ما 10 کیلو اضافه بار داشتیم و نمیدونستیم اون قسمت که وزن میکنن و مبلغ اضاه بار و میدن پرداخت کنی یک آقای به ظاهر بد اخلاق برای بقیه و خوش اخلاق برای ما بود که گفت انقدر اضافه بار دارید ما اومدیم بریم پرداخت کنیم صدامون کرد و برگه رو پاره کرد گفت نمیخواد شما پرداخت کنید و ما از خوشحالی اشک تو چشمامون جمع شد و گفتیم قوانین کار میکنه وقتی رو خودت کار میکنی و بعد که سوار شدیم ما قسمت وسط کابین هواپیما بودیم و من ناراحت بودم و دلم میخواست از پنجره بیرون رو ببینم و واسه آخرین بار ایران رو از بالا ببینم اما اصلا جا نبود وسط پرواز بودیم که همسرم صدام کرد با تعجب گفتم چی شده گفت بغل دستیمون رو نگاه کن داره چی میبینه و من واقعا تعجب کردم از این همه اتفاقات بغل دستی ما داشت یکی از فایل های رایگان استاد رو نگاه میکرد و ما باهاش شروع کردیم به صحبت و کل مسیر و درمورد نتایجمون حرف میزدیم و واقعا جالب بود و الان که دارم این فایل رو مینویسم تقریبا 1 ماه مجددا داریم رو باور هامون کار میکنیم و 1 سال و چند ماه تو ترکیه داریم زندگیم میکنیم و قوانین رو به محض رسیدن به خواسته رها کرده بودیم اما خداروشکر دوباره به مسیر برگشتیم
من از اون شرایط امروز با همسرم تو یک برج خوب تو استانبول طبقه 14 که ویو فوق العاده شهر رو داریم یک بالکن رو به شهر داریم و کاش میتونستم این تصاویر رو باهاتون به اشتراک بزارم
دوستان عزیز قوانین همیشه کار میکنه ایمان دارم به همون اندازه که روی خودمون کار میکنیم خدا بهمون نتیجه میده و زندگیمون تغییر میکنه واقعا این جمله استاد طلایی که میگه روی خودت سرمایه گذاری کن
و تمرکز تمرکز تمرکز
ایمان دارم باور های ما داره زندگیمون رو رقم میزنه هر جایی که مسیله ای وجود دارد رو اون قسمت باید باور ها رو تقویت کرد
الان که وارد سال 1400 شدیم و ما برای هدف وارد شدن تو حرفه خودمون و کار کردن تو یک شرکت خوب و بزرگ هستیم و میخوایم شرایط مالی مون رو بهتر بهتر کنیم و به زودی تو قسمت های دیگه سایت از نتایج جدید براتون مینویسم
دوستتون دارم و خدارو سپاس گزارم که من رو هدایت کرد حتی وقتی من فراموشش کرده بودم اون منو فراموش نکرده بود
و این یعنی عشق به خالق ومخلوق
امیدوارم شماهم مثل من که فقط یک مقدار رو خودم کار کردم و نتیجه ام عوض شده کار کنید و نتیجه های فوق العاده بگیرید
استاد عزیزم ازتون سپاسگذارم به خاطر راهنمایی هاتون اما به قول خودتون شما فقط دستی از سمت خدا برای من بودین و من بابت این از خدا باز هم سپاسگذارم
امیدوارم شاد و ثروت مند باشید هر جا این دنیا هستید
سلام دوست عزیز هم خانواده ای خودم و هم فرکانسی خودم عاشقتم
به نام خداوند هدایتگر و مهربان
انکس که یوسفی را از دل چاه عزیز مصر میکند
انکس که یونسی را از دل نهنگ بیرون می اورد
با خواندن داستان شما زوج موفق و عاشق خیلی ذوق کردم و اشک ریختم
چه قد شباهت داشتین به داستان یوسف پیامبر
اینگار همون سناریو الان با دو شخصیت متفاوت اکران شد
امیدوارم که هر لحظه در این مسیر هدایت در کنار همسر فوق العادتون( چه قد به هم میاد و واقعا عالی هستین همسرتون مثل مهرداد جم میمونه :) ) درکنار هم هممسیر باشین و قله های ترقی و موفقیت طی کنین
و مامنتظر نتایج فوق العاده تون هستیم که کامنت کنین
سلام دوست عزیزم
ممنون از دیدگاه قشنگتون
از این کامنتی که شما خوندید تقریبا 7 ماه میگذره و خدارو هزار مرتبه شکر مسیر هموارتر شده
به جاهای بهتر هدایت شدیم زندگیمون پر از آرامش و عشق بیشتر شده و توکلمون و ایمانمون به خداوند بیشتر شده
خداروهزار مرتبه شکر وارد دوره فوق العاده 12 قدم شدیم و آگاهی هامون بیشتر شده
با پاسخ دادن شما به این دیدگاه من یک مروری برای خودم شد از شما سپاس گزارم
خداروشکر میکنم هرروز داره اوضاع بهتر میشه اگر هرروز در مسیر درست باشیم
بازهم ممنون از شما
و سپاسگزار خداوند هستم که که دوستانی مثل شما و استادی مثل استاد عباس منش دارم
در پناه خدا شاد و ثروتمند باشید
با سلام خدمت استاد عباس منش و خانم شایسته عزیز
راستش من دفعه اولی است که دارم تو سایت کامنت می گذارم نمی دونم چرا همیشه ذهنم نسبت به کامنت گذاشتن مقاومت داشت من اسفند ۹۸ عضو سایت اتون شدم و در طول این حدودا یکسال تمامی فایل های دانلودی اتون را گوش دادم بارها و بارها نکته نویسی کردم و اگر تمرینی داشت انجام اشون دادم من نتایج خیلی زیادی گرفتم که بزرگترین اشون و با ارزش ترین اشون ارامش و داشتن حال خوب و احساس خوب بود که من هیچ وقت تو زندگی ام به این حد ان را تجربه نکرده بودم و همچنین توانستم یک ارتباط معنوی واقعی با خدای درونم برقرار کنم با کمک فایل های توحید عملی و همچنین توانستم عزت نفس و اعتماد به نفس ام را افزایش دادم و بر خیلی از ترس هایم غلبه کنم و دوستان گذشته ام خود به خود بدون اینکه من تلاشی بکنم از مدارم خار ج شدند و البته که نتایج مالی خوبی هم گرفتم و با کمک فایل های چگونه درامد خود را ۳ برابر کنیم توانستم درامدم را ۳ برابر و حتی بیشتر هم کنم و یک چیزی که من دوست داشتم بنویسم این بود که وقتی که من توانستم فقط از فایل های رایگان اتون اینقدر نتایج خوب بگیرم اگه از دوره هاتون استفاده کنم فکر کن دیگه چی میشه و یک چیز دیگه ای که می خواستم بگم و زیاد هم استاد تو سریال هاشون این را بیان کردند خواندن کامنت های بچه هاست من زیاد شنیدم که استاد میگن من وقتی کامنت ها را می خوانم متوجه گذر زمان نمیشم واقعا راست میگن به خدا اصلا خود کامنت های بچه ها همش یک گنج یک کتاب میشه از روشون نوشت به خدا وقتی منم میشینم کامنت های بچه ها را می خوانم چه از الگوهای موفق چه گروه تلگرام و چه فایل های دانلودی اول از همه که متوجه گذر زمان نمی شوم واقعا ادم لذت می برد و کلی باورهای ادم تقویت میشه من که فقط تحسین می کنم وقتی نتایج را می خوانم و دوم از همه اینکه بعضی وقتها فکر می کنم با خودم می گم خدایا این ادم از یک سفینه یا سیاره دیگری امده که انقدر قشنگ جنس حرف هاش معلومه که انقدر خوب قانون را درک کرده و فهمیده که قشنگ مشخصه که خیلی مدارشون رفته بالا و واقعا هر کدوم اشون یک استاد موفقیت ان انقدر که خوب قوانین را فهمیدند و توضیح میدهند و از همه مهمتر واقعا جای تشکر داره که اینقدر عاشقانه و خالصانه وقت می گذارند و جواب سوال دوستانشون را می دهند با عشق بدون اینکه ان فرد را بشناسند و در اخر یک تشکر و قدردانی صمیمانه از استادم و خانم شایسته عزیز دارم که وقت می گذارند و با عشق ویدئو ها را ضبط و تدوین می کنند واسه هم من و هم میلیون ها نفر از بچه های گروه تحقیقاتی عباس منش و من تو هر زمینه چه روابط و چه معنویت و چه مالی در همه زمینه ها واقعا الگویی بهتر از استاد پیدا نمی کنم و اینکه فکر می کنم هر کسی این حرف ها را نمی شنود در واقع کسانی می شنوند که تو مدار و فرکانس اش باشند به امید موفقیت روز افزون برای همه بچه های گروه و امیدوارم سال نو بر همگی اتون مبارک باشد اینم یادم رفت بگم که من امسال موقع سال تحویل به خودم قول دادم که امسال تا جایی که می توانم تو سایت اتون کامنت بگذارم انشاالله که بتوانم به تعهدم پایبند باشم
درود به استاد عزیزم و خانواده دوست داشتنی ام در سایت
کمتر از چهار ماه پیش در حالی که بیکار بودم و در یک رابطه عاطفی معمولی، که دو ماه ازش گذشته بود، با سایت آشنا شدم.
با اینکه شرایط نسبتاً خوبی داشتم اما عزت نفسم بعلت یکسری الگوهای ذهنی فاجعه بار و احساس گناه، به شدت پائین بود و اگر اصلاح نمیشد، قطعاً رابطمو دوباره از دست میدادم.
وقتی با سایت آشنا شدم تمام فایل های رایگان رو گوش کردم، نه یکبار،، بلکه بارها و بارها
و هنوز مشتاقانه گوش میکنم.
روابطم با افراد نامناسب و منفی نگر رو کاملاً قطع کردم.
اخبار، فیلم دیدن و شنیدن آهنگ های غمگین رو کاملاً متوقف کردم.
شروع به نوشتن به کودک طردشده درونم کردم تا خلأهای عاطفیم رو خودم پر کنم.
هر روز نامه شکرگزاری و عبارات تاکیدی متناسب با شرایطم روحیم رو مینویسم.
و جدیدا تمرینات کتابهای موجود در سایت رو انجام میدم.
الان در حالی دارم براتون مینویسم که:
– عزت نفسم به میزان زیادی بالا رفته و برای من تاثیرگذارترین فایل، وصیت نامه امام علی به پسرش امام حسن بود و البته فایل های توحید.
واقعاً چقدر همه چیز به ایمان و توحید برمیگرده
– یک رابطه فوق العاده زیبا رو تجربه میکنم که خودم اونطور که با همه وجودم میخواستم ساختمش، پر از عشق و احترام و آرامش.
به معنای واقعی تونستم درک کنم که دیدن وجه خداگونه افراد چقدر عالیه و قشنگه.
– به شغل فوق العادم، یعنی تدریس مشغولم
با شنیدن فایل صوتی درآمد خود را سه برابر کنید،، تعهد دادم و کمتر از یکماه ایده تدریس دوره ای که قبلاً دیده بودم به ذهنم رسید.
خیلی هدایتی به آموزشگاه خوبی که نمیشناختم رفتم و کمتر از 24 ساعت دوتا از کلاسهای جدید رو بهم دادن که با حقوق ساعتی 55 هزار توافق کرده بودیم اما ساعتی 70 بهم پرداخت کردند.
روزی که درخواست دادم هیچ چیزی جز شماره تلفنم از من نخواستند.
حتی نمیدونستند سابقه تدریس ندارم.
بعداً که جریان این آسان گرفتن عجیبشون رو فهمیدم، یادگرفتم که چقدر مهمه ایده ای که بهت الهام میشه رو همون موقع انجام بدی که در زمان درست در مکان درست باشی و اینطوری به معجزه ها اجازه ورود به زندگیت رو میدی چون جهان منتظر کسی نمیمونه، اگه تو انجامش ندی جهان فرصت رو به کسایی میده که قدرشو بدونن و لیاقتشون رو با عمل نشون بدن.
روزی که گفته شد برو و حتی چند جلسه اول توی مسیر تمام وجودم با استرس یکی بود و کل راهو ذکر میگفتم و وقتی پام میرسید به آموزشگاه دریای آرامش میشدم.
الان یادم اومد قبل از آشناییم با سایت اکثر مواقع استرسی بودم 😅،، که خداروشکر الان آرومه آرومم.
مدتی بود فایلهای آرامش در پرتو آگاهی رو حداقل یکبار در روز گوش میکردم،، مطمئنم الان میتونم همشو از حفظ بگم. آخه استاد یه متن چقدر میتونه زیبا باشه؟ بدون شک بهترین غذایی که به ذهنم در طول این مدت رسوندم این فایل ها بودند. آدمو میبره به یه جای خیلی خیلی خفن، شاید بهشت!
این آرامشی که ازشون گرفتم و میگیرم خیلی بهم کمک میکنه که تو هر شرایطی بهترین واکنش رو نشون بدم و درست ترین راه رو انتخاب کنم،، خیلی ممنووون برای حس نابتون استاد عزیزم.
مدتی بعد از آشنایی با سایت به خودم قول دادم که همه زندگیم بر مبنای
“لا قوه الا بالله”
باشه:
– صادقانه عشق میورزم اما به خداوند شرک نمیورزم و تمام وابستگی هام به افراد مهم زندگیم رو رها کردم.
– اجازه نمیدم باورهای خرافی مثل چشم و نظر منو از این اصل که “تنها نیروی حاکم بر جهان، نیروی خیره” دور کنه.
– تمام خوبی های زندگیم از سوی الله یکتاست، به افرادی که برایم کاری انجام میدهند احترام میگذارم و تشکر میکنم اما فراموش نمیکنم که اونها فقط دستی از دستان خداوند بودند.
این روزا قرآن خوندن بخشی از زندگی روزمره من شده. متاسفانه قبلاً فکر میکردم قرآن فقط از گذشتگان میگه و فقط همون آیات رو میتونستم ببینم اما اینمدت چقدر مطالب علمی خوندم که قبلاً شایستگی خوندنش رو نداشتم.
و رابطه زیبام با خداوند رئوفم مهمترین دستاورد زندگیم در این چندماه بود.
استاد ازتون ممنونم شما به زندگیم معنا بدم،، شما باعث شدین اینهمه دستاورد مهم داشته باشم که میدونم خیلیشم از قلم افتاده،، شما باعث شدین با همه وجودم به خودم افتخار کنم و میدونم این اول راهه.
خداروشکر که شما استاد زندگیم شدی،، خداروشکر که زندگی رو از شما یاد میگیرم.
براتون همه زیبائی های دنیا و آخرتو میخوام
سلام به استاد عزیزم و خانواده دوست داشتنی ام در سایت
تقریبا چهار ماه پیش در حالی که شغلم رو از دست داده بودم و یک رابطه عاطفی دو ماهه با یک شخص فوق العاده داشتم، با سایت آشنا شدم. من با اینکه شرایط نسبتاً خوبی داشتم اما عزت نفسم فوق العاده پائین بود و یکسری الگوهای ذهنی فاجعه بار در ذهنم داشتم که اگر اصلاح نمیشد قطعاً رابطمو دوباره از دست میدادم.
وقتی با سایت آشنا شدم تمام فایل های رایگان رو گوش کردم، نه یکبار،، بارها و بارها و هنوز مشتاقانه گوش میکنم.
روابطم با افراد نامناسب و منفی نگر رو کاملاً قطع کردم.
اخبار، فیلم دیدن و شنیدن آهنگ های غمگین رو کاملاً متوقف کردم.
شروع به نوشتن به کودک طردشده درونم کردم تا خلأهای عاطفیم رو خودم پر کنم،
هر روز نامه شکرگزاری مینویسم،
و همچنین عبارت تاکیدی متناسب با شرایطم روحیم.
در کل سعی میکنم با وسواس ورودی های ذهنم رو کنترل کنم.
و الان در حالی که عزت نفسم به میزان زیادی بالا رفته و یک رابطه فوق العاده زیبایی رو تجربه میکنم که پر از عشق و احترام و آرامشه و به معنای واقعی تونستم درک کنم که دیدن وجه خداگونه افراد چه حس زیبایی داره براتون مینویسم.
با شنیدن فایل صوتی درآمد خود را سه برابر کنید،، تعهد دادم و کمتر از یکماه ایده تدریس دوره ای که قبلاً دیده بودم به ذهنم رسید. خیلی هدایتی به آموزشگاه خوبی که نمیشناختم رفتم و کمتر از ۲۴ ساعت دو کلاس خیلی خوب با حقوق ساعتی ۵۵ هزار بهم دادند که موقع پرداخت به ۷۰ هم رسید. مورد خیلی جالب اینکه هیچ چیزی جز شماره تلفنم از من نخواستند. حتی نمیدونستند سابقه تدریس ندارم.
به من گفته شد الان برو و من رفتم و انجامش دادم.
بعداً فهمیدم که چقدر مهمه ایده ای که بهت الهام میشه رو همون موقع انجام بدی چون جهان منتظر کسی نمیمونه، اگه تو انجامش ندی جهان فرصت رو به کسایی میده که قدرشو بدونن و لیاقتشون رو با عمل نشون بدن.
مدتی بعد از آشنایی با سایت به خودم قول دادم که همه زندگیم بر مبنای
“لا قوه الا بالله”
باشه:
– صادقانه عشق میورزم اما به خداوند شرک نمیورزم و تمام وابستگی هام به افراد مهم زندگیم رو رها کردم.
– اجازه نمیدم باورهای خرافی مثل چشم و نظر منو از این اصل که “تنها نیروی حاکم بر جهان، نیروی خیره” دور کنه.
– تمام خوبی های زندگیم از سوی الله یکتاست، به افرادی که وسیله خیر در زندگیم شدند احترام میگذارم اما فراموش نمیکنم که اونها فقط دستی از دستان خداوند بودند.
متاسفانه قبلاً فکر میکردم قرآن تنها به موضوعات تاریخی اشاره داره و فقط آیاتی از همون مبحث رو میتونستم گهگاهی بخونم و اکثر اوقات بدون ترجمه. این روزا قرآن خوندن بخشی از زندگی روزمره من شده و چقدر مطالب علمی رو اینمدت دیدم که قبلاً شایستگی خوندنش رو نداشتم.
و رابطه زیبام با خداوند رئوفم مهمترین دستاورد زندگیم در این چندماه بود.
براتون آرزوی ارتباط قلبی بسیار زیبا با الله مهربان رو دارم و همچنین برای خودم
واقعا چ جمله ای گفتی(اگه به ایده ای ک بهت گفته میشه عمل نکنی جهان منتظرت نمیمونه و خیلی راحت یکی دیگه میره اون کار رو میکنه)راستش منم کلا ی همچین دیدگاهی داشتم همیشه،من همیشه فکر میکردم مثلا این سیستم رو فرض کنیم یه آدم و شما هم داری یه مسیر رو میری اون آدم هی میگه اینجور کن هی میگه هی میگه و آخر میبینه تو هیچ توجهی به حرفاش نداری وسیستم یا اون آدم دیگه میزاره تو ب راه خودت بری و تا وقتی نخوای تغییری تو طرز فکرت ایجاد کنی همون آش همون کاسه. کامنتت خیلی خوب بود این قسمتشو خیلی دوست داشتم خیلی.
عالی هستی
سپاسگزارم دوست عزیزم
خیلی مهمه که به ایده ها عمل کنیم ولی باید حواسمون باشه، مسیری که در اون ترس از دست دادن موقعیت یا فرصت باشه هم، صحیح نیست و ناشی از باور کمبوده. یکی از باورهای مهم فراوانی اینه که فرصت ها هر روز بیشتر و بیشتر میشه.
به نظرم بهتره رها و آزاد بود و فارغ از اینکه نتیجه چی میشه عمل کنیم و بدونیم همین انجام دادن ها خودشون موفقیت هستند و لذت ببریم از این مسیر زیبای خلق زندگیمون، که اگر همچین طرز فکری داشته باشیم نعمت ها سرازیر میشن به زندگیمون.
و البته اعتماد به خداوند خودش بهشتی میسازه که با هیچ نعمتی قابل مقایسه نیست.
سلام خدمت استاد گرامی و گروه زحمت کش عباس منش و اعضای گروه
بنده چند ماهی است که با استاد اشنا شدم دارم از فایلای رایگان استفاده میکنم فوقالعاده زیباست حال روحیم هرروز بهتر میشه انشالله به موفقیت های بزرگی برسم
با ارزوی موفقیت
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام استاد گرامی واقعا خسته نباشید و سلامت باشید بابت این فایل قشنگ و زیبا واقعا بسیار خوب بود امید وارم هر چی از خدا بخواهید به شما بدهد
شاد باشید و سلامت استاد عزیز و گرامی
(نتایجم بااستفاده ازفایل های رایگان و مقالات وپرسش و پاسخ درنزدیک دو سه ماه):
چندروز پیش حالم خوب نبود به این بخش هدایت شدم ومطالعه کردم.باخودم گفتم الان فرصت خوبیه برای اینکه خودمو وقانون ومحک بزنم ببینم واقعاعمل میکنه یانه…
احساس خوب=اتفاقات خوب ..خواستم این رودرهمون لحظه اجرا کنم..شروع کردم حسم روخوب کردم…دوساعت بعد گوشیم زنگ خورد..خانمی بود که یکماه پیش برای کاررفته بودم پیشش ولی بنابه دلایلی قبولم نکردن که اونجاکارکنم..زنگ زد وگفت اگه تمایل داری بیا چندروز اموزش وازمایشی کارکن چون بین افرادی که اومدن توروبیشترمایلم که بیای..منم گفتم فرداجواب میدم
.
.
یک ماه پیش که به کارگاه این خانم رفتم وقتی گفت بنابه دلایلی قبول نمیکنم که اینجاکارکنی…اولش کمی ناراحت شدم بعدحسموخوب کردم باخودم گفتم حتماخیریتی داره
چندهفته گذشت وبیشترمطالب سایت رودنبال کردم وافکارم تاحدزیادی تغییرکردومدار مالی وعزت نفس و احساس لیاقتم بالاتررفت..تااین خانم تماس گرفت ندای درونیم گفت اینکاری که میخوای واردش بشی جای پیشرفت نداره وازادی زمانی نداری ..تولیاقتت بیشتراز اینه..وبهش گفتم ممنون من نمیام.
حالاباافکارجدیدم میخوام بافردی که چندماه پیش باهم کارمیکردیم ولی بنا به دلایلیکه بخاطر فرکانس های بد خودم والبته باورهای محدود کننده وحس لیاقت نداشتن وعزت نفس پایین پیش اومده بودکات کرده بودم ، دوباره برم پیشش وکارم که علاقه زیادی بهش دارم رو ادامه بدم
اینبار باافکار جدید!!
_ازهمون جایی که هستم باید شروع کنم(ایمان به غیب)
_این کار علاقه منه وچون بهش عشق دارم موفق میشم(پتانسیل بالای جهان برای برگردوندن خیر)
دنیاپرازفراوانیه وخداازجاهایی که فکرشونمیکنم مشتری های زیادی برام میفرسته ودلهارو برام نرم میکنه(فراوانیدستان خدا_توحید)
_من لایق بهترین هام(عزت نفس)
_پله های ترقی رو یکی یکی طی میکنم(مراحل تکامل)
من حرکت میکنم و وظایف سمت خودموانجام میدم بقیه ش رومیسپرم به خداوسیستم جهان ومطمئنم یه روزی موفق میشم چون:این جهان کوه است وفعل ماندا/سوی ماآید صداهارانوا..(ازتوحرکت ازخدابرکتایمان به غیب_سیستمی بودن خداوندوجهان)
به خودم تعهد دادم تاسال اینده درامدم ماهیانه حداقل سه برابر وبیشتربشه به امیدخدا🌹
سلام
دوست عزیز حتماً در کارت موفق خواهی شد و با تمرین و باورهای درست قادر خواهی بود هر کاری را بنحو دلخواه انجام دهید و در کسب ثروت ، آرامش ، و …. به نتیجه دلخواهت خواهی رسید و از موفقیت هایت بیشتر خواهیم شنید
زهرای عزیز، چقدر عالی نوشته ای و عالی عمل کرده ای، ممنونم، کلی یاد گرفتم .