دستیابی به اهداف سخت است یا آسان؟ - صفحه 26 (به ترتیب امتیاز)

436 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مهستی نوربخش گفته:
    مدت عضویت: 410 روز

    سلام با تشکر از استاد وخانم شایسته

    من تصمیم گرفتم که بازنشستگی پیش از موعد بگیرم و خیلی ها قصد داشتن منصرفم کنن در حالیکه اینکار را برای خودم آسان وراحتر کردم وانجامش دادم و خیلی راحت از آنچه بقیه فکر میکردن انجام شد

    در حالیکه ورزش کردن برای من خیلی سخته وانجامش برام اندازه یه کوه هست

    و تمایلی برای انجامش ندارم وهمش امروز و فردا میکنم

    رانندگی کردن هم برام خیلی سخت شده بود که تصمیم جدی گرفتم که روی آن غلبه کنم و بالاخره موفق شدم

    ممنون از آموزش های عالی شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    امیر آهنگری گفته:
    مدت عضویت: 1697 روز

    به نام الله مهربان و هدایتگر به سمت زیبایی شادی سلامتی و ثروت

    سلام به استاد عزیز و مریم

    نکات فایل اموزشی با ارزش

    =اگر قدم های اولو برنداریم هیچ اتفاغتی نمیافته

    =اگر در ذهنمون راحت شود حل شود اون موضوع اتفاغ می افته

    =99درصد کاری که انجام نمیشود به خاطر اینکه در ذهنمون حل نمیشود و مراحل سختی در ذهنمون میگزره

    =میان برای هدف و خاسته ای که دارین در ذهنشون اونقد مسیر سخت پیچده میکنن که اتفاغ نمی افته

    =باید حرکت کردن و مسیر رسبدن به هدف همیشه اسون کنیم در ذهنمون و بگیم خداوند درهایی برامون باز میکنه که نمیدونیم

    =وقتی قدم برداریم حرکت کنیم درها باز میشه

    =وقتی خداوند اقدام و حرکت شما رو خیلی راها کارها ساده میشه زمانی که قدم برداریم حرکت کنیم

    =وقتی حرکت میکنیم قدم برمیداریم قدمهای بعدی گفته میشه

    =تمرکز بزاریم روی کسایی که موفق شدن نه اینکه تمرکز بزاریم روی کسایی که شکست خوردن اشتراکهای افراد موفق پیدا کنیم و در خودمون ایجاد کنیم

    =خیلیا قدم برنمیدارن برای تغییر و بهتر کردن خودشون و بقیه رو مقصر میدونن

    =وقتی ایمانمونو حفظ کنیم قدم هارو برداریم خداوند قدم های بعدی بهمون میگه

    =به نسبت امیدبهتر ایمان بهتر ایده هایی بهمون میرسه که خیلی خوبن و نتایج عالی دارن

    =اگر توی ذهنمون انجام دادن یه کاری سخت باشه اون کار اصلن در واقعیت انجام نمیشه

    =اگر میخاییم بدونیم در مسیر درست هستیم باید نتایج ملموس درست بگیریم و اگه نتیجه نمیگیریم یعنی مسیرمون اشتباهه یعنی عمل نکردیم به قوانین

    =باید همیشه در حال حرکت باشیم و باورهای درست بسازیم و در حال حرکت باشیم

    =یاد بگیریم قدم برداریم حرکت کنیم حرف مفت نزنیم

    در مورد قانون سلامتی شروع کردم به حرکت کردن تست کردن نتیجه اومد ایمانم قوی شد‌ درهای بهتری باز شد واقعن با کسی حرف نزدم تمرکز صددرصدی بود نتایج خوب اومد و یاد گرفتم این قانون در همه چیز اجرا کنم

    اینکه سریال نمیبینید و تمرکز داریم روی اهدافتون این حرفو چن بار گفتید و من چندین بار شنیدم ولی الان درک میکنم تمرکز یعنی چی و نشی انرژی یعنی چی جوری درک میکنم که اصلن فیلم سریال اهنگ نمیبینم شاید در کل زندگیم یک درصد شده و کار خیلی بزرگی این کار کردم و خوشحال تونستم این بها بپردازم و برای کنترل ذهنم دور باشیم از تلوزیون اخبار جامعه همه وچی اوایل سخت بود ولی الان لذت میبرم از این کارم

    تجربه مهاجرت هم شکل شما داشتم حرکت کردم تنهایی و اینقد برام اتفاغات جادویی افتاد از مسیر لذت بردم

    بعد کحا من برم کلاس فن بیان یکی برای حرف زدن ارتباط گرفتنم بعد حیاط بشم به سایت شما این حرفا باور خدا یکتا پرستی چقد واقعن هدایتم شدم چقد خداوند بهترین پلن برام چید یادم هیچکی نمیزاشت مهاجرت کنم و میگفتن تنها نرو و با امید به خدا همیشه همیشه حزکت کزدم و خدا بهترین پلن هارو چیده برام

    تغییر شغلم حرکت کردم مغازمو جمع کردم واقعن به درامد خیلی بالاتر راحت رسیدم و کاملن درک میکنم میفهمم که میگید باید قدم برداشت حرکت کرد و درها باز میشه واقعن

    چقد نکات مثال های مریم عزیز عالی بود و در زندگی هممون هست و به اندازه ای که عمل کردیم به قوانین حرکت کردیم نتیجه گرفتیم

    سپاسگذارم برای این نکات این منطق هایی که گفتید این تجربه های زندگیتون که عالی بودن

    آرزوی سلامتی شادی ثروت حال خوب و هدایت الله دارم براتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    Leili گفته:
    مدت عضویت: 593 روز

    به نام خدا

    سلام خدمت استاد عزیزو خانم شایسته عزیز

    56 روزه با شما آشنا شدم و خودمو مکلف کردم هر روز از فایلهای دانلودی استفاده کنم

    دقیقآ تجربه سرکار رفتن خانم شایسته رو من هم داشتم وقتی دانشجو بودم و کلاسا فشرده شد و من تونستم دو روز برم دانشگاه و بقیه روزا برم سرکار و خرج دانشگاهمو خودم بدم

    بعد از اون اینکه به موقع از اون کار اومد بیرون

    سریع استخدام جای دیگه شدم که از سمتم راضی نبودم

    به خدا میگفتم من جامو دوست ندارم کمکم کن

    بعد از اون رییس اونجا منو برد به قسمتی که رشته ای بود که من خونده بودم

    چندین سال اونجا کار کردم

    ازدواج کردم و…

    در مورد موضوعی که عمل نمیکنیم و سختش میکنین برا خودمون

    من بعد از بچه دار شدن از کارم استعفا دادم الان که بچه ام حدودآ دوساله است روزی نیست که به شغل و کسب درآمد فک نکنم

    هرچند دوست ندارم دیگه برای کسی کار کنم

    دوست دارم برای خودم کاری راه اندازی کنم

    من همش فکر میکنم و دغدغه امه ولی شروع نکردم اقدام نکردم

    چون نمیدونم کدوم کارو شروع کنم

    من قبل از استعفا دوره رنگ مو گذروندم ولی یادم رفته و البته کارم نکردم و …با خودم میگم برم همونو ادامه بدم …

    بعد تو ذهنم میگم برم لباس بیارم و بوتیک بزنم

    و…همزمان کارهای مربوط به لباس یاد بگیرم

    مثه دوخت و…جواهر دوزی و…

    به لباس کلآ علاقه مندم

    و همین دودل بودن بین این کارها و ترس البته که راست میگین از شرکه

    اینکه فک کنم بعدش چی میشه!بعدش و…بعدش…

    باعث میشه کاری نکنم و فقط به عنوان ی فکر فقط تو ذهنم بمونه و…من نتیجه ای نبینم

    حقیقتآ من قصد داشتم دوره 12 قدم تهیه کنم

    ولی نمیدونستم تو این موضوعی که مطرح کردم

    میتونه بهم کمک کنه یا ی دوره دیگه باید تهیه کنم؟

    از شما استاد عزیز میخوام منو در این مورد کمک کنین

    ممنونم ی دنیا ازتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      الی ش ن گفته:
      مدت عضویت: 1547 روز

      سلام

      دوست عزیز

      شیوه حل مسائل کارآمد تره تو موضوع شما

      هرچند 12 قدم هم دوره متفاوتی و مطمئنا کمک کننده خواهد.من در مورد این دوره فایل هایی دانلودی دیدم خیلی راهکار هایی خوبی ارائه می دهند و نیز در پس تمریناتش شما رو در مسیر قرار می دهند.

      اما دوره شیوه حل مسائل چون تمرکز اصلی اش روی حل مسائل و طبق تجربیات دوستان از این دوره که در تلگرام منتشر شده در حوزه شروع و تصمیم گیری و راهکارهایی که در پس ساده سازی به همراه داره شما را هدایت به شروع و برداشتن اولین قدم ها با شرایط حال حاضر می کند.

      با توکل به خدا انشالله به دوره درست مناسب با شرایطون هدایت شوید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    مرضیه و حسین گفته:
    مدت عضویت: 1184 روز

    سلام استاد و مریم جان

    استاد من بدون هیچ برنامه و هدفی و حتی بدون شغل و سرمایه تونستم راحت از مهارت کم پول بسازم که دلیل پول سازی هم ایمان و عمل بود عملی که بالابردن مهارت و بعد شروع به کار بود من تو اکسپلور اینستا چرخ میزدم و مینشستم آموزش اینستاگرام رو میدیم و اطلاعاتی که یکم بالاتر رفت تو ذهنم آمد که چطوری از اینستاگرام پول در بیارم برادرم تو کارخانه تولید ماسک کار میکرد و من تصمیم گرفتم یک پیج بزنم و ماسک بفروشم سرمایه نداشتم برا همین اول سفارش می‌گرفتم و بعد که پول واریز میکردم خودم میخریدم و براشون ارسال میکردم

    حالا جالب این جاست که کارخانه اصلا تک فروشی نداشت ولی به من ماسک میدادن😁

    ارسالش رو هم بردارم انجام میداد و کار من فقط پست و استوری گذاشتن بود

    و جالب اینه که روز اول یا دومی بود که پیج زدم که برام مشتری آمد و خرید کرد کم تر از ۶۰ تا فالور داشتم ولی خرید کرد و کلییی به دوستاش تبلیغ کرد برام و خلاصه این اولین درآمدم شد

    بعد یک ماه یک مشتری آمد گفت ده تا کارتن هزارتایی می‌خوام وقتی به مدیر شرکت گفتم گفت باشه ولی دوباره گفت نه و باید ۱۵۰ میلیون پول بیاری و نمایندگی بگیری و اینطوری بود که کار منم تموم شد و دیگه نتونستم خرید کنم

    اول ناراحت شدم ولی بعدش گفتم خدا بزرگه جور میشه و از خدا کار خوب میخواستم

    بعد یکی دوماه که حسم به اون آدما رو خوب کردم و حالم خوب بود خودشون پیشنهاد دادن که برم تو شرکتشون و بشم ادمین اینستاگرامشون و منم رفتم

    وای روز اول چه استرسی داشتم😁😁🤣

    اون موقع دوتا خانم که هر دو قدیمی بودن اونجا کار میکردن و پشت سر مدیر و مجموعه بد میگفتن ولی من هیچی نمیگفتم و میرفتم تو اتاق دیگه و کارم رو انجام میدادم

    بعد چند ماه اون دو نفر از کار اخراج شدن ولی من هنوز شاغلم و حتی مورد اعتماد تمام مجموعه هستم

    و هر روز دارم مهارت های بیشتری رو کسب میکنم

    و همش به خاطر این بود که من یاد گرفتن اینستا و حتی پول درآوردن از اینستا رو آسون گرفتم و براش اقدام کردم و خدا هم خدایان مرد و همه چیز رو برای من آماده کرد تا از درآمد ۱۶۰ هزار تومان به نزدیک ماهی ۶ میلیون برسم خداروشکر

    حالا بزارین از درآمد ماهی ۱۶۰ تومنم بگم که دیگه عالیه🤣🤣

    من همیشه آدمایی که راحت پول درمیاوردن رو میدیم و ذوق میکردم درآمدم اون موقع صفر بود

    ی بار دوستی که تو تلگرام باهاش آشنا شدم و تو کتابخانه کار می‌کنه گفت یه نقاشی باید بکشه و نمیتونه گفتم نقاشیه چی؟ گفت کودکانه

    گفتم من میکشم عکسش رو میفرستم برات

    خلاصه عکس نقاشی رو فرستادم و کلی خوشش آمد این نقاشی رو به خاطر اینکه دوستم بود کشیدم براش این رو هم بگم من کلاس نقاشی نرفتم و فقط از بچگی نقاشیم خوب بود ولی نقاشی رو اصولی بلد نیستم

    چند ماه بعدش گفت قبول میکنید هر ماه ۴ تا نقاشی بکشی و برای هر کدوم ۴۰ تومان بگیری؟ گفتم اره 🤣 آقا کلا ده دقیقه طول می‌کشه کشیدن این نقاشی ولی ۴۰ تومان میگیرم بابتش

    هنوز به هر کسی میگم تعجب می‌کنه

    تو اینستا خیلی ها آموزش نقاشی میدن هر ترم رو ۴۰ تومان میگیرن با رفع اشکال و ….

    من ده دقیقه یه نقاشی کودکانه میکشم و ۴۰ تومان میگیرم خخخخ

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    اسمعیل بلوچی گفته:
    مدت عضویت: 1309 روز

    سلام بر استاد قدرتمند

    من حدود ۳ سال هست که در علوم ذهنی مطالعه دارم و یکی از مراجع مطالعاتی من سایت و پیج و کانالهای شماست

    و بعضی فایلها بیش از ۱۰۰ بار گوش گرفتم

    فلش ماشینم بیشتر از آهنگ و موسیقی، پراز فایلهایی است که در رشد ذهنم موثرند

    من الان ۵۲ساله هستم

    این درحالی است که در شرف باز نشستگی بودم که وارد این فضا شدم

    و بارها نتایج کمی میدیدم اما بدلیل عقبه فکری و عدم تمرین مدام، منجر به نتیجه دائم نمیشد

    از هفته قبل پیشنهادی جدید به من شد که درآمدم به ۴ برابر می‌رسد و من هم با جسارت هم چک دادم و هم قرارداد امضا کردم

    و هدف بعدی ارتقاء درآمد از ۵۰ به ۱۰۰ میلیون قرار دادم

    این را در پی تکرار و تمرین و نوشتن سپاسگذاری و جملات تاکیدی و حرکت با جسارت و رعایت قوانینی مثل رهایی، هدف نویسی،بخشش، و توکل به خدا میدانم

    یکی از تصمیم‌های من و خانواده ، خرید فایلهای موثر شما می باشد

    که مطمئن هستم لازمه زندگی سالم برای ما هست

    شادی ،آرامش، صبر،توکل، آسایش و برکت الهی برایتان آرزو میکنم

    بلوچی

    ۴۰۱/۵/۱۳

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    فاطمه شکوری گفته:
    مدت عضویت: 1445 روز

    سلام به استاد عزیز و همه ی بچه های سایت

    دقیقا منم این تجربه رو دارم 4 سال پیش تصمیم گرفتیم که تولیدی لباس راه بندازیم در صورتی که فقط خیاطی شخصی دوزی انجام داده بودیم و هیچی از تولید نمیدونستیم ولی شروع کردیم،این ایده اومد که 2 تا سیوشرت برای سن نوجوان بزنیم ببریم بازار 😉

    استارت کارو زدیم بردیم بازار کلی اطلاعات بهمون دادن راهنمایی مون کردن پیشنهاد هایی بهمون دادن که کم کم تولید رو یاد گرفتیم(البته بعضی از بازاری ها هم خیلی به تمسخر به کارمون نگاه میکردن و ایراد میگرفتن و نا امیدمون می کردن ولی ما ادامه می‌دادیم و کارهامون رو بهتر کردیم حتی با توجه به پیشنهاد هایی که دادن برای کودکان شروع به تولید کردیم)

    بعد چند وقت با تعدادی کلی فروش خیلی خوب آشنا شدیم

    اوایل کارها رو می‌دادیم بیرون بر بدوزه بعد کم کم چرخ خریدیم و تولیدی زدیم و خیاط گرفتیم و کلی پیشرفت دیگه که همه اش مرحله مرحله جلوی پا مون قرار گرفت

    بعد 4 سال چون بچه ام به دنیا اومد نتونستم برم کارگاه و تصمیم گرفتم نقاشی پارچه ام که قبل از تولیدی انجام میدادم رو شروع کنم

    اما این بار به جای این که قدم اول رو بردارم که بقیه راه بهم نشون داده بشه همش میشینم و فکر می‌کنم که چه کارهایی باید انجام و… (یعنی به کل مسیر راه فکر می کنم) برای همین سختی های راه توی ذهنم مانع از حرکت ام میشه و من اینو الان فهمیدم 😊

    ممنونم از این فایل عالی تون امیدوارم که بتونم مسیر رو توی ذهنم راحت کنم💖

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 2049 روز

    به نام خدا

    تجربه من برا شروع کار پرستاری تو بخش اورژانس بود (منی که تجربه کاری نداشتم اصلا و شروع طرحمه)جایی ک من منطقی فکر میکردم ک خب خیلی سخته برم میخام چیکار کنم وای چقد کار داره اصلا ب روحیاتم نمیخورهو اوهه چ سخته از پسش برنمیام و فلان ولی بعد ی ماه از اومدن ابلاغم و نرفتن ب اونجا یهو ی صدایی تو قلبم منو با وجود خستگی جسمی ک داشتم گف پاشو برو منم رفتم و همون روزم دوستمم اومده بود خلاصه گفتم بزا حداقل برم محیط کارمو ببینم شاید اونقدرم بد نباشه بعد ک رفتم محیطشم ب دلم نشست و گفتم چ خوب اینجا مجهزترین جاییکه ب نسبت جاهای دیگ دیدم و واقعا ادم پر تجربه های متنوع از بیماران میشه و با روحیم بیشتر جور میاد چون باعث میشه ی جمله جدید حداقل تو روز یا یک مهارت جدید یاد بگیرم در حین کارکردن و انرژیم حفظ میشه به خاطر این تنوع و جالبه با ترسی ک داشتم شروع بکارمو زدم و رفتم الانم یک ماهی میگذره از اون روز و واقعا دیدم چقدر خدا ادمای مهربونو جلو راهم گذاشت که این راه ک بنظرم قبل حرکت کردنم خیلی سخت میمومدو برام آسونش کرد هرچند یک روزایی ب شدت شلوغ رو ک واقعا سخت بود رو تجربه کردم که اونم بخاطر فرکانس پایینم بوده ک من تو اون زمان و مکان با فرکانس پایین قرار گرفتم، ولی با این حال برام خدا روشکر واقعا آسونتر شده اعتماد بنفسم در ارتباط با پرسنل و ادمایی ک میان بیشتر شده بلندتر و محکم تر صحبت میکنم و واقعا برام از روز اول راحت تر شده، خدارو سپاسگزارم واسه روزایی ک نترسیدم و قدم برداشتم و تسلیم قلبم شدم نه نجوای ذهنم، زمان های زیادیم بوده ک تسلیم نجوای ذهنم شدم و بی تعهد شدم و مسیرو رها کردم و برگشتم ب خونه اول، روزایی ک با کلی دلیل اوردن ک این کار سخته و خودمو محروم کردم از لذت قدم برداشتن ک تجربه کردن و درنتیجه رشد کردن

    خدارو شکر برای این فایل کلیدی و مهم

    مخصوصا اون نکته تعیین معیار نتیجه گرفتن در طی ۲تا۳ماه ک اگ من نتیجه ملموس در زمینهی ک تعیین کردم داشتم پس مسیر درست بود و اقدامای مفیدداشتم پس همینو ادامه میدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    ارشاد غیبی زاده گفته:
    مدت عضویت: 2350 روز

    به نام خدای مهربان

    به نام رب

    سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز

    تجربه من هم در رابطه با تمرینی که گفتید این هست که چند ساله دلم میخواد مرتب ورزش کنم و بدن متناسب , عضلانی و سالمی داشته باشم اما بخاطر اینکه از وزنه زدن و تمرین تکراری بدم میاد و خسته کننده ست برام هر سری که باشگاه ثبت نام کردم نهایتا 1 ماه تونستم ادامه بدم و بعدش کنار گذاشتم ( این فایل باعث شد تلنگری باشه برام و به فکر حل کردنش بیفتم )

    یا

    برای کامنت گذاشتن در سایت و دوره ها به قدری وسواس داشتم که فکر میکنم اخرین کامنتم بیش از 6 ماه پیش بوده و با این فایل تصمیم گرفتم این کمالگرایی و وسواس بیش از حد رو کنار بذارم و سخت نگیرم این موضوع رو و تا میتونم از خودم رد پا بجا بذارم

    و در قسمت مقابل من به طور جدی از فروردین امسال وارد حوزه املاک شدم و بعد از حدود 6 7 ماه مشاوری در دفتر دیگران از 7ابان دفتر خودم رو راه اندازی کردم و به صورت مستقل ( البته با شراکت دوستم ) شروع به فعالیت کردم ( چیزی که برای حداقل 95 درصد اطرافیانم غیر قابل پذیرش هست که یک فرد 20 ساله مدیر یک بیزینس شخصی بشه ) و الان به لطف خدا با توجه به مهارتی که از طریق اموزش بدست اوردم و اجرای ایده های متفاوت نسبت به دفاتر دیگه , به حدی اعتبار و درامد کسب کردم که به دنبال گسترش عظیم تر کارم در 6 ماه اینده هستم️ !!!

    خدارو صد هزار مرتبه شکر بابت این فایل که نشانه شخصی امروزم بود و از شما هم بی نهایت سپاسگزارم بابت تعهدتون به این سایت و فایل های بی نظیرتون️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    نرگس ملاعبدالعلیها گفته:
    مدت عضویت: 1250 روز

    ب نام الله یکتای مهربان

    سلام ب خونواده صمیمی عباسمنش

    اول اینکه خدارو شاکرم بخاطر شنیدن این فایل

    و میدونم یکی از پاشنه های آشیل من و کلا تا از تک تک جزئیات کاری با خبر نشم اقدام نمیکنم نمیدونم چرا؟؟شاید بخاطر ترسام باشه ک بعدش چی میشه،نمیشه با خوش خیالی تو دل کار رفت

    البته اینم ب خاطر مسیرهای اشتباهیه ک رفتم قبلنا راحت تر میگرفتم و چون نتیجه ای ک میخواستمو نگرفتم الان محتاط تر شدم انگار

    یکیش ازدواجم بود چون راحت گرفتم اولش ولی بعدش پشیمون شدم از ازدواجم الان دیگه واقعا میترسم نسبت ب این دیدگاه ک باید راحت گرفت

    و تو قدم بردار بقیش حل میشه

    نمیدونم شاید راحت گرفتم ولی رو بنده ها بیشتر حساب کردم واس همین ضررش برام بیشتر از منفعتش بوده

    استاد راجب این موضوع بیشتر بگید ک بعضی وقتها ما راحت میگیریم ولی نتیجه عکس داره شایدم ب همون دلایلی باشه ک تو این فایل گفتی از قبل تمرکزمون رو چیا بوده

    ولی منم از این بابت تجربه دارم ک بگم

    راستش2سال قبل اتفاقی برام تو محل کارم افتاد ک دیگه دلم نمیخواست سر اون کار برگردم ولی خب چون هنوز باورام نسبت ب فراوانی تو هر مسئله ای محدوده ذهنم اینطوری برام منطقی کرد ک از این کار دربیای میخوای چی کنی

    کجادنبال کار بگردی

    ایرانم ک شرایط کاریش خوب نی خیلی ها بیکارن و فلان

    لااقل تو کار داری

    بیخیال شدم گذشت تا بالاخره بعد1سال دیگه اون اتفاق ک من ب کل فراموشش کرده بودم از طرف کارفرمام تکرارشد ولی اینبار دیگه نتونستم تحمل کنم و فراموش کنم از طرفیم تازه گوشی خریده بودم2/5ب موبایل فروشی بدهکار بودم از طرف دیگه هم قرعه کشی داشتم ماهانه 250هزار تومن قسط هم اونجا باید میدادم اومدم فک کردم ب این بدهی‌ها دیدم اگه الان از کار دربیام اینا چی میشه اومدیم طرف گفت سر ماه بدهیتو بیار من ک دیگه درآمد ماهیانه ندارم اگه از کار دربیام اونوقت چی کنم ولی انقدر ناراحت بودم و دلم میخواست از کار بیام بیرون ک دیگه اصلا ب بودن این مسائل اهمیتی ندادم و گفتم هر جور شده باید دربیام بالاخره هم دراومدم 5الی6ماه بیکاربودم

    از طرفیم موبایل فروش پیغام داد ک بدهیتو بیار و خب سرماه قرعه کشیم هم بود منم از بدهی داشتن ب مردم استرس میگیرم 1ماه گذشت ب این فکر افتادم ک تابلو فرشی ک بافته بودم و برای فروش گذاشته بودم ب مادرم بفروشم چون خواهانش بود و پول قرعه کشیمو بدم و از موبایل فروشم وقت بگیرم بهش بگم بیکارم بهم فرصت بده

    مادرم قبول کرد پول قرعه کشیمو بده بجای پول تابلو فرش خب از این خیالم راحت شد.البته ب اندازه پول تابلو فرش چون نمیخواستم ب مادرمم بدهکار باشم

    از طرفیم ب خودم قول دادم از کسی کمک نگیرم فقط ب خود خدا التماس کنم ن بندش

    خب اونموقع شرایط کرونا هم بود ومن تو طرح سردار سلیمانی هم شرکت کرده بودم برای واکسیناسیون از اونجا مبلغ200تومن ب عنوان هدیه بهم دادن و50تومن هم پول یارانم و سر جم این پول1ماه قرعه کشیم بودخب خداروشکر پول ماه بعدی قرعه کشیم هم خودش جور شد یعنی محصول دست خودم بود و انقدر خوشحال بودم ک ب هیچ کس محتاج نشده بودم

    ولی همین ک این پول جور شد ب دلم افتاد خبراییه چون دقیقا پول اندازه مبلغ قسط قرعه کشی بود ک مادرم رفت تا قسطو از پول خودم بده اومد گفت مژدگانی بده پولت ماه بعد ب دستت میرسه ب اسمت دراومده ولی من این ماه باید قرض موبایل فروش پرداخت میکردم مامانم گفت ببین من3تومن دستم امانت طرف الان نمیخواد توام ک قرعه کشی دراومده این 3تومنو من بهت میدم تو قرضتو بده ماه بعد من قرعه کشیو برمیدارم نگران نباش و باز هم پول خودم

    میخوام بگم وقتی ایمانمونشون دادم با اینکه سختم بود بدهکار بودم و خودمو فقط سر بدهیهام مجبور نکردم سر کار سمی بمونم خداهم خودش درها رو برام بازکرد بدون اینکه ب کسی محتاج باشم سختم بود شاید اگه باورام بهتر بود این اتفاقاتم تجربه نمیکردم ولی می ارزید

    بالاخره 1شب هم با خدا صحبت کردم و بهش گفتم ببین من خستم از اینکه ب دیگران بگم پول و منت دیگران سرم باشه من میخوام خودم پول داشته باشم2روز نکشید دوباره رفتم سرکار

    _اما تجربه دیگم ک هنوز توش مرددم و سختم انجامش

    ایجاد 1کسب و کار برای خودم

    راستش من هنوز نمیدونم کارم چطور پیش میره یکمی از قدم هارو برداشتم 2دل بودم سرش ولی وقتی نشونه منو دیدم ک این فایل بود علاوه بر اینکه تونستم درک کنم ک استاد چی میگی چون اکثرا درک نمیکردم شاید خنده دار باشه حرفم درک نکردنم ولی انگار مدارم عوض شده و این فایلو درک کردم ک اصلا قضیه چیه وقتی میگفتن تو پای در راه بنه و هیچ مپرس ک راه بگویدت ک چون باید کرد واقعا درک نمیکردم یعنی چی…البته اینم بگما من همیشه با وجود ترسام حرکت میکنم شاید اصلا اون کار برام سخت باشه ولی مشکلی تو حرکت ندارم چون این باورو در خودم بوجود آوردم بمیر ولی انجامش بده،مسئله ی من وسطای کار ک انگار برام ب سختی پیش میره نمیدونم چ باوری دارم شروع خوب ولی در ادامه میلنگم یا ادامه نمیدم یا ادامه میدم ولی ب سختی و جان کندن،کارها راحت برام پیش نمیره،

    ولی همین فایل باعث شد ب خودم یادآوری کنم اون قضیه ک چطور ایمانمو نشون دادم و حتی واس این کار ک دودل بودم بتونم تصمیم بگیرم واقدام کنم چون شما میگید دانشجوهای من باید نتیجه تو دستشون باشه اهل عمل باشن و الا اصلا شما باهاشون کاری ندارید و اینم بگم خب این چیزا باعث میشه شخصیت خودمون درست بشه باورامون عوض ش و مثل بقیه ک میترسن و کاری نمیکنن ما جور دیگه زندگی کرده باشیم و این تو وجودمون نهادینه بش

    مثالی هم ک میتونم بابت ترسام بگم وقتی ایمانمو نشون ندادم موقع رفتن سرکار مثلا 1ربع دیر کردم و منتظر ماشینم تا برم سر کار،چون من داخلی میرم و دم ساختمون محل کارم پیاده میشم بعضی ماشین ها ب دلیل مسیرش میگن تا لب جاده میبریم داخلی نمی‌بریم منم چون دیرم شده از استرس سوار میشم و منتظر ماشین دیگه نمیمونم ک منو برسونه تا دم در محل کارم

    خیلی از این مثال ها دارم چون تو زندگیم کلا آدم محتاطیم زود کمبودو باور میکنم و از وسطای راه برمیگردم

    الانم ک واس شب بیداری هی تصمیم میگیرم زود از خواب بیدارشم 1سری کارها مثل گوش دادن ب فایل ها یا باورسازی انجام بدم ولی هنوز سختم میگم تو روز کلی وقت دارم بابا،انجام میدم حالا کو تا شب،انگار تاریکی هوا دلیل بر خواب میگم بلند شم چی کنم هوا هنوز تاریک،روز شد پامیشم بعدش شب میشه میبینم نرسیدم 1سری کارها رو انجام بدم و ب خودم میگم دیدی بازم از روزت استفاده نکردی و کارهات موند ولی اگه ب وقت بلند میشدی الان خیالت راحت بود ک انجام شده کارات و حسرت میخورم ولی بازم کارمو تکرار میکنم با وجود حسرت خوردن

    استاد فایل قشنگی بود مرسی،مخصوصا ک اصلا ب موقع بودواس من بخاطر ترس هایی ک دارم واس اقدام کردن برای1سری کارها،انگار خود خودش برای من

    و امروز حتی دوستم از مسئله ای ک داشت صحبت می‌کرد بازم یاد این فایل افتادم

    واقعا انگار همه ما آدم ها همچین پاشنه ای رو داریم چون هممون باور کمبودو داریم حالا فقط سطحش فرق میکنه یکی کمتر یکی بیشتر

    تازه میفهمم وقتی ک میگن خدای یوسف خدای توام هس یعنی چی ک یوسف چ باوری داشت ب سمت درهای قفل شده دویدبا چ امیدی،منطقی ب نظر نمیرسه ولی خب شده،اتفاق افتاده

    ایمانی ک عمل نیاورد حرف مفت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    شادی پیروی گفته:
    مدت عضویت: 854 روز

    مثال اول کاری که به نظر همه سخت و غیر ممکن بود ولی من به دلیل اشتیاق و امیدی که داشتم یه اطمینانی در دلم ایجاد شده بود که میتونم:

    وومهاجرتم بود به اروپا. همیشه از نوجوونی فکر میکردم که من روزی از ایران میرم. نمیدونستم با کدوم هیچ کس فکرش رو نمیکرد که بشه. با پول کمی برای تحصیل داشتم رفتم یکسال. بعد یکسال پولی که از ایران اورده بودم تمام شد و ویزا هم تمام شد باید برمیگشتم ایران. اما نمیخواستم. الان نمیفهمم چطوری اونقدر جرات کردم که با وجودیکه چهار ماه از ویزام مونده بود باز بمونم. نمیدونستم کار پیدا میکنم یا نه. نه زبون هلندی بلد بودم نه جایی داشتم که بمونم. دو ماهی پرستار بچه شدم خونه ی یک خانواده. ولی بعدش معجزاتی رخ داده که الان که فکر میکنم باورم نمیشه- اگر خودم میخواستم اینطور زمان بندی کنم – نمیشد. همش کار خدا بود. خدای بزرک و مهربان که کمکم کرد و نجاتم داد از شرایط بدی که توش بودم. و بهم ارامش داد و همسری خوب و مهربان و زندگی ای ارام در جایی خوب و سبز و زیبا.

    خدایا منو ببخش که اینها رو یادم رفته بود- که گاهی موفقیت هامو به خودم و جسارتم نسبت میدم. من به راه افتادم و تو راه رو برام باز کردی. بی پول-بی پناه –

    مثال دوم: کاری که برای بقیه راحته اما من بهش شاخ و برگ منفی میدم و انجامش نمیدم

    مثال یک: پیدا کردن کار بمناسب رای من سه سال کشید. توی ذهنم حتما باید هلندی یاد میگرفتم تا بتونم کار پیدا کردم. همش ریجکت میشدم با مدرک ارشد. درحالیکه ادمهایی بسیار بی سواد تر از من کارهای انگلیسی زبان و راحت پیدا میکردن. بسیار اونروزا ترسو و بی اعتماد به نفس شده بودم- به خودم باور نداشتم . فک کنم چون توی روستای کوچکی بودم که نژادپرست بودم-خودمو کمتر از بقیه میدیدم و ادمها این ترس رو در من حس میکردند. الان میبینم که دوستم که هلندی هم بلد نیس کار انگلیسی پیدا کرده دو ماهه و حتا شرکت خودش میفرستتش کلاس هلندی پول کلاسش رو هم میدن. دوستم ادمیه که نمیترسه و انجام میده و با اعتماد به نفس و بی شک تصمیم میگیره.

    مثال دو

    خونه خریدن. من از قسط دادن از وام گرفتن میترسم. درحالیکه منو همسرم درامدمون خوبه ولی خونه اجاره ای داریم. چون هردو میترسیم که نکنه یکی مون بیکار شه یا مریض شه نتونیم کار کنیم و قسط خونه بمونه. تمام ادمهای همسن ما خونه خریدن. چهل سالمونه. ما میتونیم بخریم ولی همش به اما و اگرش فکر میکنیم

    باید به خدا اعتماد کنم. باید عمل کنم. باید یادم بیاد که خدا بزرگه و اینده تحت کنترل ما نیست. در ها باز میشه و خدا کمک میکنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      مهسا سالاروند گفته:
      مدت عضویت: 1062 روز

      شادی عزیزم سلام .

      اول میخوام برای ورودت بهت خوش آمد بگم بعدم بگم از کامنتت مو به تنم سیخ شد و من از خدا هدایت خواستم و کامنت شمارو تو مسیر من قرار داد،منم نزدیک به چندسالی بود که مدام تو فکر مهاجرت بودم اما باور های محدود کننده من بهم میگفت که اینا توهم چون حرکت نمیکردم ،الان بخاطره وجود یه تضاد در زندگیم دوباره خواستع من بهم یادآوری شد که مهساااا،وقتتو تلف نکن و پیش برو با همون چیزی که داری پیش برو ،….

      من دنبال الگو بودم و خدا به وسیله شما الگو رو برام فرستاد.

      در پناه خدا باشی دوست خوبم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: