دستیابی به اهداف سخت است یا آسان؟ - صفحه 25 (به ترتیب امتیاز)

436 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    دنیا گفته:
    مدت عضویت: 1330 روز

    سلام به استاد و خانم شایسته عزیزم سلام به دوستان گلم .

    یکی از جاهایی که من توی زندگیم کارو برای خودم سخت کردم موقع درس خوندن برای کنکورم بود با این که بسیار سخت کوش بودم و عاشق درس خوندن اما از بس الگو هایی رو دیدا بودم و حرف هایی از فراد شنیده بودم که ما پدرمون در اومد و……

    منم کمکم تن به کار نمی‌دادم و میگفتم کی میتونه روزی 12 ساعت بخونه و تازه صبح زود بلند شی و خوابت میاد و …….

    و خودم کارو برای خودم سخت میکردم و خب این سخت کردن کار باعث شد من در آخر لگدشم بخورم .

    موضوع بعدی که کارو آسون دیدم و آسون گرفتم (برعکس درس خوندن که میگفتم روزی 12 ساعت من نمیتونم صبح زود پاشم ).

    پیاده روی بود من روزا به عشق پیاده روی زود بلند میشم و توی ذهنم یکی از کارایی که بسیار راحت قابل انجامه .

    و استاد عزیزم سپاس گزارم از شما این فایل نشانه خدا برایم بود من کاری رو شروع کردم و خب نتیجه ها هرچند کوچیک هستن ولی من خیلی کمال گرا بودم و میخواستم همین اول راه به درآمد بالا برسم بدون طی کردن تکامل و انگار با این فایل خدا بهم گفت دنیا 2،3 ماه وقت بزار تمرکزی کار کن .

    اون 2،3 ماه رو که شما گفتین من انگار بهم وحی شد .

    سپاس عزیزانم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    بهزاد عزیزی گفته:
    مدت عضویت: 628 روز

    سلام و خدا قوت به همه عزیزان

    در خصوص این سوال که دستیابی به اهداف سخت است یا آسان؟

    بستگی به موارد ذیل دارد که 1 هدفی که تعیین کرده ام چقدر در من رسیدن به آن اشتیاق ایجاد می کند 2 میزان باور من برای رسیدن به آن هدف چقدر است؟

    3_ موقعی که میخواهم خواسته خودم را عملی کنم چقدر آن اشتیاق و باور می توانند ترمزهای ذهنی من را خنثی کنند؟ اگر آن اشتیاق و باور قدرتمندتر از ترمزها باشند من قطعاً به خواسته خودم میرسم.

    در این خصوص یک مثال میزنم: هدف من فتح قله سبلان است در خصوص این هدف هم اشتیاق دارم و هم باورهای قدرتمند کننده چون خودم را از لحاظ فیزیکی و آمادگی جسمانی فردی توانمند می دانم چون سالیان سال دومیدانی و فوتبال بازی کرده ام و هر روز هم ورزش میکنم از دوران کودکی هم در این خصوص باورهای قدرتمند کننده در من شکل گرفته است پس ترمزهایی مثل خطرات مسیر یا سختی مسیر به لحاظ طولانی بودن یا صعب العبور بودن یا نظرات محدود کننده دیگران نمی توانند من را از رسیدن به خواسته ام منصرف کنند و تصویری هم که در خصوص این هدفم در ذهنم می سازم بدین شکل است که در ذهنم نتیجه پایانی را میبینم یعنی تصور میکنم قله را فتح کرده ام و دارم از دیدن مناظر و خوردن چای لذت میبرم و بدین شکل به راحتی به هدف خودم جامه عمل می پوشانم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    منیر گفته:
    مدت عضویت: 1922 روز

    به نام الله

    سلام و درود استاد من واقعا حالم با گفته های شما از خوب به عالی از عالی به عالی تر دگرگون میشه

    همین امروز من داشتم اقدام میکردم به ارائه کاری اما یهو دلسرد شدم

    این پیام رو از این فایل گرفتم که باید نترسم به جلو برم مانع خودم نشم برای پیش رفتن کارها و اهدافم

    امروز باز متوجه شدم نباید به شرایط فیزیکی توجه کنم باید یکسره من وظیفه خودم رو انجام بدم روی اهدافم متمرکز باشم و کاری به شرایط کنونی فیزیکی نداشته باشم

    استاد چقدر زیبا مثال باشگاه رو زدی واقعا همینه هر چقدر تمرین کنی همونقدر نتیجه میگیری

    استاد من واقعا چقدر نیاز دارم به این آگاهی ها مرسی استاد

    مرسی خدای خوبم که منو هدایت کردی به این مسیر و دیدن این نشونه که آیا رسیدن به خواسته ها آسون یا سخت

    و واقعا رسیدن به خواسته ها بستگی به خود ما داره به حرکت ما به سمت خواسته هامون

    خدایا شکرت مرسی استاد که خدا از طریق شما با من حرف میزنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    Smaeil rostami گفته:
    مدت عضویت: 576 روز

    سلام بر استاد محترم و همسر بزرگوارشون و سایر همسفران عزیزم ،

    من تجربه خیلی خوبی از قدم گذاشتن به ناشناخته ها دارم که خدمتتون عرض میکنم ؛ من سال ها پیش قصد کردم بعد از پایان دوره آموزشی تولیدی مجسمه سازی یک خط مشی کاملا منحصر به فرد رو برای خودم برای اولین بار در ایران در پیش بگیرم ‌که تا اون موقع هرگز اجرا نشده بود و هم فال بود و هم تماشا یعنی هم پول بود و هم عزت و اعتلای فرهنگی و این در حالی بود که تمام برنامه هایی که برای اجرای این ایده ام داشتم الان که بهشون نگاه میکنم میبینم چقدر بچگانه بوده ، وقتی استارت حرکتم رو زدم تمام اون برنامه هایی هم که داشتم مثل یک حباب روی آب خیلی زود ترکید و هیچی دیگه ؛

    چند ماه گذشت یک‌ روز با یک مرد نابغه کاملا ناشناخته و گمنام و بدون توقع زیاد و تکبر آشنا شدم که با کمترین هزینه و کمترین حاشیه مدل های اولیه ای که میخواستم رو برام خیلی خیلی بهتر از اونچه که فکرشو میکردم ساخت و در گرما گرم این جهش بودیم که ایشون مشکلی براشون پیش اومد و دیگه همکاری نکردند و من مات و مبهوت ولی امیدی در ته دلم بود که بلاخره یه طور خوبی میشه و فقط سه روز بعدش بدون اینکه حتی قدمی بردارم یا خبر داشته باشم یه نابغه گمنام دیگه با معرفی یک آشنا اومد پیشم و خیلی بهتر از قبلی کمکم کرد اینم بگم الان و با گذشته سالها از اون زمان و آشنا شدنم با لشکری از هنرمندان یعنی ده ها و ده ها نفر حتی در هزار کیلومتر دورتر از خودم و چند استان آن طرف تر ولی خدا شاهده احدی رو به توانایی اون دو شخص ندیدم هرگز بعد از اون ندیدم و انگار همین دو تا بودند. و سایر قدم هام در راه هدفم به همین شکل هدایت شد طوری که اگر میخواستم با ذهن‌ منطقی به اجرا شدن و هدایت شدنشون به طرفم و من به طرفشون فکر کنم فورا مغزم قفل میشد و تمام میشدم.

    تو خود پای در ره گذار و هیچ مپرس خود راه بگویدت که چطور باید رفت.

    ایامتان به کامل و توکلتان مستدام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    فواد بنیادی گفته:
    مدت عضویت: 893 روز

    به نام تنها فرمانروایی کیهان

    روز 171

    سلام به استاد عزیزم مریم جان عزیز و دوستان خوبم

    خداوند را هزاران مرتبه سپاسگزارم بابت یک روز عالی دیگر الهی شکرت

    یکی از اهداف های که برای خودم خییلی ساده کردم و توانستم به آن برسم بحث مسافرت بود من اصلا نمی توانستم تنها جای برم و یک شخص خییلی وابسته بودم و من تصمیم گرفتم یک مسافرت داشته باشم و به تنهایی سفر کنم و این را در ذهنم ساده کردم و از همان ابتدا سفر به خودم می گفتم قرار است خییلی تغییر کنم و خییلی از در های نعمت به سویم باز شود که خدا را شکر بعد از آن مسافرت من کلا یک شخصی دیگر شده بودم که واقعا نقطه عطف من بود خدایا شکرت

    و اهدافی که برایم در همان اول کار سخت کردم و به آن نرسیدم آموختن زبان انگلیسی به صورت حرفه ای بود من انگلیسی ام خییلی عالیه اما در بعضی موارد مانند رایتینگ اصلا خوب نیستم و این یک فاجعه است چون خییلی یک چیز مبهم است اصلا نمی توانستم به سادگی آن. فکر کنم

    چندین ساله که من این هدف را تعیین کردم اما بخاطری همین بحث کمال گرایی اصلا کاری نکردم و اصلا قدمی بر نداشتم

    حالا که قانون را فهمیدم بعد این اول این اهداف را در ذهنم ساده میکنم بعد قدم ها را به صورت تکاملی بردارم

    خدایا شکرت

    حالا هم می خواهم قدم های آهسته ولی پیوسته انجام بدم و اصلا عجله ندارم و می خواهم با لذت هدف های که برای خودم تعیین کردم را بردارم

    الهی به امید تو خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    Kosar گفته:
    مدت عضویت: 1529 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    به نام اوکه تنها اورا می پرستم و تنها از او یاری می جویم

    نشانه امروز من به تاریخ 140‪3/6/17

    سلام دارم خدمت دوتا استاد عزیز و مهربونم

    امیدوارم حال هر دوتون همیشه عالیه عالی باشه و در پناه رب العالمین شاد و سلامت باشید

    و همچنین سلام دارم خدمت دوستان گلم در این سایت توحیدی یا به قول سعیده عزیز غار حرا

    این نشانم جواب سوالم بود و این باور رو بیشتر در من تقویت کرد که  اگر سوالی داشته باشی و باور داشته باشی جوابش بهت گفته میشه، قطعا جوابش بهت گفته میشه..

    استاد من در مورد مسیر قانون این طرز فکر رو داشتم که مشخص می کردم که من باید فلان کار هارو انجام بدم، فلان تمرین رو انجام بدم، فلان تلاش فیزیکی رو انجام بدم، فلان ممارست رو باید انجام بدم تا به خواسته هام برسم

    خب این فکر مسیر رو برای من زجر اور می کرد، برای همین قدم بر نمی داشتم یا اگر هم بر می داشتم دوباره وسط راه به خاطر زجر تصور کردن این راه و البته باور به زجر کشیدن، جا می زدم، خسته می شدم و دیگه ادامه نمی دادم

    در مورد بعضی از کارهام هم همین طور بود مثل پیاده روی های صبحگاهیم که همون از خواب بیدار شدن برام سخت بود چه برسه به شستن صورت و لباس پوشیدن، و خب من سعی کردم از اهرم رنج و لذت استفاده کنم ولی چون مسیر در ذهنم سخت بود اون نتایج لذت بخش برای به حرکت در اوردنم قوی نبود

    یکی دیگه از مثال هایی که دارم و توش خوب عمل کردم، ثبت نامم برای ازمون بود، یعنی من رفتن به مکان ثبت نام و حرف زدن و انجام دادن مراحل ثبت نام برام به شدت سخت بود، اما اومدم گفتم من میرم خود شرایط درست پیش میره و استاد دقیقا رفتم و دیدم واقعا کار سختی نبود بلکه من بودم که برای خودم سختش کرده بودم

    یکی دیگه از مثال هام برای همین چند روز پیشه، مامانم می خواست یخچالمون رو تمیز کنه و می گفت به نظرت چه جوری تمیزش کنیم و این توی ذهن هر دومون یک کار بسیار سخت جلوه می کرد، منم برداشتم گفتم شروعش می کنیم، اولش سخته اما وقتی داخل کار میری می بینی انجام شد و خیلیم اسون بود، و خداروشکر به بهترین نحو، خودم انجامش دادم

    یاد گرفتم قبل از انجام هر کاری به خودم یاد اوری کنم که اگر من حرکت کنم و اگر من قدم اول رو بردارم هدایت ها و کمک ها میاد، مثل همیشه که میومد..

    مسیر رو برای خودم سخت نکنم و حرکت کنم

    استاد اخر فایل که داشتین از خودتون مثال می زدین با خودم گفتم کاش عزیز دلتون هم یه مثال از خودشون می زدن و بعد که صدای ایشون رو شنیدم، با خودم گفتم چقدر سریع پاسخ میدی خداجون، نمیشه دست کمت گرفت

    خیلی ازتون ممنونم استاد برای اگاهی های نابی که در اختیارمون می زارین

    در پناه رب العالمین شاد، ثروتمند، سلامت و سعادتمند در دنیا و در آخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    سجاد دلگشا گفته:
    مدت عضویت: 1485 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم و دوستان گلم

    همین الان داشتم این فایل رو می‌دیدم و گوش میکردم و بعد از اتمام فایل داشتم در مورد تجربیات خودم با خودم صحبت میکردم که نکات و آگاهی های خیلی عالی اومد که گفتم اصلا بیام این کامنت رو بنویسم.

    در مورد موضوعاتی که من توی ذهنم سخت کردم یا کلا تو ذهنم سخته مثلا همین دو تا مثالی که استاد گفت هست مثال اسباب کشی و ورزش کردن به علاوه اینکه من مثلا سخنرانی کردن یا کنفرانس دادن جلوی یک جمعی توی ذهنم سخته و ذهنم به شدت مقاومت داره. یا مثلا ارتباط برقرار کردن با افراد غریبه رو توی ذهنم سخت کردم و ذهنم مقاومت داره در مورد این موضوع. یا مثلا نکات مثبت آدم ها رو دیدن خیلی سخته تو ذهنم و نمی‌تونم به این راحتی ها نکات مثبت افراد رو ببینم و …

    اما در مثال هایی هم که من حرکت کردم و توی ذهنم آسونشون کردم اینه که من کلا تو یادگیری چیزهای جدید و مخصوصا چیزهایی که بهشون علاقه داشته باشم ، خب تو ذهنم آسونه و ذهنم مقاومتی در مورد اینکه تو نمیتونی یاد بگیری نداره.

    یا مثلا زمانی که من تصمیم به ترک تحصیل و دانشگاه گرفتم خیلی راحت تر نسبت به بقیه افراد این کار رو کردم ، با اینکه نه کاری داشتم ، نه درآمدی و نه اصلا میدونستم که میخوام چه کار بکنم؟! فقط یک ایمانی داشتم که حتما خداوند هدایتم میکنه و مسیرها برام باز میشه که دقیقا همینطور هم شد و هدایت هایی که شدم و اتفاقاتی که افتاد داستانش مفصله.

    یا مثلا تنها سفر کردن قبلا برام سخت بود ولی الان خیلی بهتر و آسون تر شده و میتونم تنهایی برم مسافرت.

    یا مثلا یادگیری زبان انگلیسی که شاید تو ذهن خیلی ها سخت باشه اما تو ذهن من از همون اول یعنی از 7 سالگی که من شروع به یادگیری کردم خیلی راحت بود ، یکی از مهم ترین دلایلش هم این بود که علاقه زیادی به یادگیری این زبان داشتم و …

    همینطور که داشتم این مثال ها رو مرور میکردم و با خودم صحبت میکردم ، خداوند بهم گفت که این مواردی که توی ذهنمون سخت‌تره رو میشه خیلی راحت با استفاده از قانون تکامل راحت و آسون کرد توی ذهنمون. چجوری؟

    مثلا من نوعی سخنرانی یا کنفرانس دادن جلوی یک جمعی برام خیلی سخته و خیلی ترس و استرس و نگرانی دارم. به خاطر دلایل زیادی که هست از جمله عزت نفس و اعتماد به نفس پایین ، احساس لیاقت پایین ، ترس از مسخره شدن و …

    ولی اگه بیام این مورد رو با اینکه خیلی سختمه بیام به صورت تکاملی برم تو دلش ، اونوقت کم کم این موضوع برام راحت تر میشه.

    مثلا برای بار اول بیام یک موضوعی رو جلوی یک جمع کوچیک خونوادگی کنفراس بدم و صحبت کنم (جلوی یک جمع 5 ، 6 نفره) خب اولش سخته بخوام همین کار رو هم انجام بدم ولی باید به این سخت بودن و مقاومت ذهنمون غلبه کنیم و با ایمان و مصمم بودن و تعهد اولین قدم هر چند با ترس و سختی تو ذهنمون برداریم. مثلا برای بار اول گفتم جلوی یک جمعی کوچیک کنفرانس بدیم. بعد همینکه بار اول این کار رو انجام میدی اعتماد به نفست ده ها پله رشد میکنه و سختی انجام دادن اون کار توی ذهنت کمتر میشه و مقاومت ذهنت هم کمتر میشه. بعد برای بار دوم بیای این کنفرانس دادن رو جلوی یک جمعی یه ذره بیشتر و البته غریبه‌تر انجام بدی (مثلا جلوی 10 ، 12 نفر) بعد برای بار دوم هم هنوز سختته ها و هنوز ذهنت مقاومت زیادی داره اما خب مسلما از مقاومتی که برای بار اول داشت کمتره و برات یک کوچولو آسون تره و بعد همینطور که برای بار دوم هم این کار رو انجام میدی ، باز اعتماد به نفست ده ها پله دیگه بالاتر میره و رشد میکنه و همینطور به صورت تکاملی که این روند و مسیر رو پیش میبری ، دیگه به جایی میرسی که انقدر این کار توی ذهنت راحت میشه که دیگه مثلا خیلی راحت میری جلوی یک جمعیت هزار نفره صحبت میکنی و سمینار برگزار میکنی. یعنی دیگه اون سختی که قبلا توی ذهنت بوده آروم آروم این سختیه خراب شده و ریخته پایین. دقیقا مثل یک برجی که آروم آروم از بالا تخریب شده و رسیده به پایین.

    مثلا من خودم اون اوایل که تازه آموزشگاه رانندگی ثبت نام کردم و روز اولی که کلاس های آموزشی تو شهریم رو رفتم خب خیلی توی ذهنم سخت بود و میگفتم چجوری من اینو یاد بگیرم. مثلا چه جوری یاد بگیرم پارک دوبل کنم. ولی کم کم که ادامه دادم و رفتم ‌و رانندگی کردم و آموزش دیدم و تمرین کردم الان که دیگه گواهینامه‌ام رو هم گرفتم خیلی برام راحت تر شده رانندگی کردن یا پارک دوبل کردن.

    یعنی میخوام بگم که در مورد همه چیز همینه. حالا یه سری موضوعات هست که به دلیل اینکه ما علاقه زیادی بهشون داریم یا باورهای درستی در موردشون داریم توی ذهنمون راحت‌ترند و خب ذهنمون هم مقاومت خاصی در موردشون نداره و میتونیم خیلی راحت‌تر برای اون موارد حرکت کنیم و قدم برداریم ولی یه سری موضوعات هم هست به دلیل باورهای نادرستی که در موردشون داریم ، توی ذهنمون سخت‌تره و ذهنمون به شدت در موردشون مقاومت داره ولی اگر بیایم با استفاده از همین روش و روند و با استفاده از قانون تکامل و یک کوچولو ایمان و تعهد قدم اول رو برداریم ، مطمئنا قدم های بعدی برامون راحت‌تر و راحت‌تر میشه.

    مثلا در مورد ورزش کردن هم همینه. اگه ما بیایم روز اول ، مثلا تا الان هیچی ورزش نکردیم و برامون هم خیلی سخته ولی روز اول بیایم بر این سختیه غلبه کنیم و شروع کنیم مثلا 5 دقیقه یا 10 دقیقه ورزش کنیم. بعد همینطور روزهای بعدی یکم بیشترش کنیم و بعد آروم آروم با طی شدن این تکامل به جایی میرسیم مثلا بعد از چندین ماه که می‌بینیم چمیدونم روزی 3 ، 4 ساعت ورزش می‌کنیم بدون اینکه دیگه خیلی توی ذهنمون سخت باشه یا بخواد خیلی مقاومت کنه.

    دقیقا همون اهرم رنج و لذت البته با چاشنی تکامل.

    عاشقانه دوستتون دارم

    خدایا شکرت به خاطر همه چی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    ساناز جمشیدیان گفته:
    مدت عضویت: 1015 روز

    چقدر این فایل درس داشت ممنون استاد چقدر عالی توضیح دادین

    چقدر شما و مریم جان تحسین میکنم

    شما استاد عزیز که انقدر توحیدب پیش رفتید و مریم جان داستان دانشگاهش

    چقدر توجه به این نکات خودش درس هست

    و چقدر عالی توصیح دادین

    کانون توجه ما میشه زندگی ما

    من چند مدت همش توجه میکنم به طبیعت و سفرها در دل طبیعت برام میشه و چقدر خوشحالم

    و از دیدن سفر به دور امریکا لذت بردم و الان میبینم جقدر بهتر برام سفر جور میشه

    چقدر نمرکزم بر کارهام بیشتر شده و روانتر شده

    چقدر تمرکزم بر اعتماد بنفسم زیاد شده و کمتر درگیر بقیه هستم

    خدایا شکرت من چقدر رشد کردم

    دقیقا دیروز گفتم خدایا بهم بگو این ایده واقعیه جمله اول یک کامنت کلمه اش بود دیدم چقدر راحت خدا هدایتم میکنه

    بخدا ادم تعجب میکنه چطور خدا انقدر راحد بهت جواب میده

    ممنون استاد

    من قدم اول برداشتم یک روز در همین سایت ایده مکمل داد من کلی ثروت خلق کردم و بعد بخاطر باورهای اشتباه رها کردم الان دوباره بهم ایده داد اینبار با باور دذست شروع کردم و دوبازه کلی نشونه اومد

    الان مطمینم راه من همینه

    هر بار میگم خدا کل نشونه ها همینه

    چقدر راه بهم نشون میده من گوش نمیدم

    یک روزی یک بسته ارسال داشتم یکجایی بالای سی چهل تا

    الانم مجدد شروع کردم و اینبار با اگاهی های جدید دارم پیش میرم

    استاد قانون سلامتی را هم من گوش ندادم اما هدایت شدم به فستینگ و انقدر خوب شدم کلی پر انرژیم و حالم عالیه

    استاد ممنون شاید هنوز به حرفای شما کامل گوش نمیدم اما الانم نتایج میبینم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1261 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    بسیاری از ما:

    با تمرکز بر مشکلات پیش رو قدم های ابتدایی را برای تحقق اهداف خود بر نمی داریم

    اگر تحقق اهداف خود را راحت بدانیم به جزئیات و گامهایی که برای تحقق اهداف خود باید برداریم و مراحلی که باید طی کنیم فکر نکرده و آنها را مرتبا بررسی و مرور نکنیم : قدم اول را بر خواهیم داشت

    99 درصد از کارهایی که انجام نمی دهیم : در ذهن ما سخت و دشوار است و مراحل زیادی را برای آن متصور می شویم

    در صورتی که بسیاری از افراد: کارهایی که انجام آنها برای ما سخت و دشوار است را به راحتی انجام می دهند و در انجام آن موفق هستند

    بنابراین اگر قصد انجام کاری را داریم: در ذهن خود به مراحل آن فکر نکنیم و مسیر رسیدن به خواسته را در ذهن خود پیچیده نکنیم که قدم بر نداریم چون

    زمانی که قدم بر نداریم و حرکت نکنیم نتیجه ای برای ما در پی نخواهد داشت

    حرکت کردن و قدم برداشتن : را در ذهن خود ساده کنیم و به خود بگوییم خداوند راه هایی را برای ما باز می کند که اکنون نمی دانیم

    وقتی که قدم برداشته و حرکت می کنیم: درها برای ما باز خواهد شد

    همه ی کارها را در ذهن خود ساده سازی کنیم مراحل و قدم ها را مرتبا در ذهن خود مرور نکرده و روی سختی و دشواری مسیر تمرکز نکنیم

    زمانی که قدم ها را برداریم خداوند حرکت و عمل ما را می بیند و بسیاری از اقدامات برای ما تغییر خواهد کرد و افراد به سمت ما هدایت می شوند تا کارها را راحت تر و ساده تر انجام دهیم

    تا زمانی که برای تحقق اهدافمان قدم بر نداریم و حرکت نکنیم: هیچ نتیجه ای نمی گیریم کار کردن بر روی باورها: بدون اقدام کردن و قدم برداشتن هیچ نتیجه ای در پی نخواهد داشت ایمانی که عمل نیاورد: حرف مفت است

    بسیاری از مواقع چون مسیر تحقق اهدافمان را نمی دانیم : قدم اول را بر نمی داریم تا زمانی که قدم اول را بر نداریم: قدم های بعدی به ما گفته نخواهد شد

    برای تحقق اهداف خود: به الگوهای مناسب نگاه کنیم تا برای ذهن ما باور پذیر شود که: دستیابی به اهداف و خواسته هایمان امکان پذیر است اگر بتوانیم ذهن خود را کنترل کنیم انتظارات مثبت از وقایع پیش رو داشته باشیم و احساس خود را خوب نگه داشته قدم برداریم و حرکت کنیم: به اهداف خود دست میابیم

    متفاوت از عموم جامعه رفتار کنیم: تا متفاوت از آنها نتیجه بگیریم

    اگر مسیر درست را طی می کنیم: باید از آن نتیجه کسب کنیم که با حرف زدن صرف تفاوت دارد

    زمانی که نتیجه نمی گیریم یا نتایج ما دلخواه نیست:

    مسیر اشتباه را طی کرده ایم یا حرکت نکرده و قدم اول را بر نداشته ایم

    نتایج ما: باید به جای ما صحبت کند زمانی که باورهای مناسب داریم: حرکت کرده و قدم بر می داریم

    اگر امید نداشته باشیم: حرکت نمی کنیم و قدم بر نمی داریم هر روز بر روی باورهای خود کار و بر نکات مثبت تمرکز کنیم: تا به اهداف خود دست یابیم

    زمانی که باورهای مناسبی داشته باشیم:

    ایده هایی به ما الهام می شود که با عمل کردن به آن ها به خواسته های خود خواهیم رسید

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    مجتبی چراغعلی گفته:
    مدت عضویت: 1405 روز

    با سلام ب استاد عزیز

    چقدر نیاز داشتم تو این دوزها ب شنیدن این فایل و چقدر خداوند زیبا ساده راحت منو هدایت کرد ب سمت نیازی ک داشتم چون تو این روزها بابت کوچکترین کارها هم از خداوند هدایت میخام و از درخواست میکنم ک خدایا منو هدایت کن و طبق هر وون چیزی رو ک بهش فکر می‌کنیم بهش تمرکز میکنم از همون جنس اتفاقات وارد زندگیمون میشه

    تشکر میکنم از خانوم شایسته عزیز و استاد گرامی ک چقدر زیبا و قشنگ توضیح دادن و متوجه بودن ک کجاها ممکنه برای ما ابهام و کج فهمی میش بیاد و مسیرو اشتباه بریم بدونه اینکه متوجه بشیم ک اشتباه میکنیم

    من خودم از اون دسته نفراتی رودگ ک کاملا تو این ن رد دچار کج فهمی شده رودم و احساس می‌کردم ک وظیفه من فقط فقط گوش دادن ب فایل و کامنت نوشتن و توکل کردن ب خداست تا خودش درب جدیدی باز کنه یعنی فکر میکردم ک خدا قراره جای من مسیر تکامل رو طی کنه و خودش هما چیز درست میکنه فرش قرمز پهن میکنه زیر پام و میگه بفرما بشین رو تخت سلطنت و از ابن ب بعد تو هر ددز رش میکنی و تو مسیر پیشرفتی

    تازه با کوش دادن این فایل متوجه شدم ک من خودم تکه اصلی این پازل بودم ک سالهاست منتظر تکمیل شدنش

    هیچ اقدام و عملی نمیکردم و متعجب بودم ک چرا دیگران ک تو این مسیر هستم پیشرفت میکنن و من هیچ رشد پیشرفت بزرگی ندارم

    و زمانی ک من میشندم ک استاد میگن ک من برای رسیدن ب این جایگاه خیلی تلاش فیزیکی نکردم یعنی منم نباید تلاش کنم و منتظر پیشرفت باشم

    این تو دهنم شکل گرفته بود ک نیازی نیست کار کنی نیازی نیست خیلی تمرکز کنی رو زیاد کار کردن و بهتره ک تو فایل گوش بدی و بیشتر تو سایت وقت بگذرونی

    تو ذهنم این شکل گرفته بود ب اشتباه ک بدونه هیچ اقدام عملی و فقط با کار کردن رو باورها میشه پیشرف کرد و تنها راه همینه و زمانی ک امروز برای باد هزارم از زبان استاد شنیدم ک باوری ک اقدام عمل نیاورد باور نیست حرف مفته تازه انگار امروز شنیدم این حرف انگار اولین بار ک می‌شنوم و متوجه میشدم ک ایشون چی میگن

    نمیدونم گاهی اوقات انگار چشم آدم کور میشه

    گوشس کر میشه

    و میخاد تمام حرفهارو اونطور ک خودش دلش میخاد بشنوه و اون طور ک راحتتره تفسیر کنه

    نن تو چ خواب عمیقی بودم و واقعا انگار یا نمیشنیدم

    یا خودمو زده بودم ب نشنیدن

    و منتظر این بودم ک من کاری نکنم و از هیچ نقطه ای کار رو شروع نکنم و مشتریها بیان ب من بگن تو برو مغاره اجاره کن کار بریز توش و ما همه از تو می‌خریم خیالت راحت باشه و نترس تو برو جلو ما حمایتت میکنیم و اونوقت این باور تو ذهنم شکل می‌گرفت بصورت واقعی ک خدا داره با دستاش منو کمک میکنه

    چقد پرت بودم چقدر دور بودم از واقعیت و چقدر دچار ابهام و کج فهمی بودم

    یعنی معنی باور و توکل ب خدا رو ب معنی تنبلی و هیچ اقدامی نکردن اشتباه گرفته بودم

    یعنی میخاستم دنبال هیچی نرم پا رو ترساام نذارم از هیچ جایی شروع نکنم و ب همه چیز هم برسم

    و انگار نمیدیدم این همه آدم موفق رو ک هر روز دارن تلاش میکنن و در جریان هستن و هیچ کدوم ساکت و ثابت نیستن و چ!ور کاراشون راحت داره انجام میشه

    من اون واژه ک کارهاشون داره راحت پیش میره رو با بیخیالی و تنبلی و هیچ کاری نکردن اشتباه گرفته بودم

    چون راحتی از نظر من تا لنگ ظهر خوابیدن

    هیچ کاری نکردن

    تو دل چالش‌ها و ترسها نرفتنه

    و انگار دوس داشتم ته ذهنم ک اینطوری برداشت کنم نا آگاهانه

    چون قبلا خیلی خیلی آدم با پشتکار و فعالی بودم و خیلی کار میکردم ولی باورهای درستی ندارم و هیچ وقت از نظر کاری و مالی پسشرفت خوبی نداشتم و زمانی ک با این آموزها آشنا شدم ب فول استاد حالا از اینور خر افتادم و برداشتم این بود ک تو کار نکن صبح تا 10 صبح بخاب و رو باورات کار کن و کارا خود بخود پیش میره و نیازی نیست ک مثل قبل باشی و تلاش زیاد کنی

    و تازه متوجه شدم ک اشتباه کجا بوده ک تو این آموزها آرامشم بیشتر آگاهی و خود شناسیم بیشتر شد ولی از نظر کاری شل و بی حوصله شده بودم و هر روز هم از نظر مالی نسبت ب گذشته پایینتر اومدم

    چون من اومدم باورهامو درست کنم و اون اصل رو ک باید بعد از باورها ازش استفاده میکردمو کلا گذاشتم کنار یعنی اقلام و عمل رو و اینطوری باور ساخته بودم برای خودم ک نیاز نیست تو کار کنی نیاز نیست تو هیچ اقدامی کنی و پول ثروت هم ب وقتش مییاد و ب این امید داشتم جلو میرفتم و تعجب میکردم وقتی نتایج بچهارو از نظر کاری و مالی میدیدم ک چرا پس من هیچ پیشرفتی ندارم منم ک تو همین سایت هستم منم دادم همین فایلهارو گوش میدم و کامنت مینویسم و میخونم

    و الان متوجه شدم ک اون تکه اصلی پازل خودم بودم یعنی اقدام عمل خودم بوده و قرار نیست کوخداوند تا ته مسیرو روشن کنه چراغونی کنه تا من بعد صیانت گرفتن از خدا پیش برم

    در اینصورت دیگه توکل و ایمان ب خدا چ معنی داشت

    من باید پا تو مسیر بزارم حرکت کنم و دست از توهم بردارم قدم اول رو من بردارم و بعدش خدا فقط قدم بعدی رو میکنه ک این قدمها بی نهایت هر یک قدمی ک من پیش برم فقط قدم بعدی گفته میشه

    و اینکه من چقدر انجام کارها تو ذهنم همیشه سخت و پیچیده هست حتی سادترین کارها و کوچکترین کارها تو ذهن من ی رنج خیلی خیلی بزرگی ایجاد میکنه ک انگار قراره برای انجام کارها کوه بکنم و چقدر سختی بکشم و در کل چقدر تو ذهنم با خودم و انجام اینکار میجنگم

    ک خود این عامل اصلی شد ک با وجود اون همه پشتکاری ک ذاتا داشتم و زبان زد همه بودم بابت پشتکار دیگه کم کم بعد چند سال شل بشم زده بشم از کار و ترجیح بدم مسیری باشه ک من هیچ کاری انجام ندم و ب همه چیز برسم ک این باعث شد از حرفای استاد ایگنور ک خودم دلم میخاد برداشت کنم ک برای رسیدن ب رفاه نیاز نیست من هیچ کاری کنم من فقط باید فایل گوش کنم و هیچ اقدام عملی نکنم و نتایج باید این شکلی نمایان بشن بدونه هیچ اقدام عملی

    و هر کاری ک بابتش قرار بشه من ب سختی چالش کشیده بشم مسیر اشتباه و درست نیست چون قراره کارها راحت انجام بشه

    و انگار ی ترسی تو دهن من بوده همیشه از انجام کار ک اون ترسه مربوط میشه ب این ک من کارهارو همیشه سخت میگرفتم و انجام کار مساوی با مشقت و زجر کشیدنه

    استاد عزیز و خانوم شایسته عزیز

    هزارن بار از شما تشکر میکنم بابت تهیه این فایل ک گره ذهنی من باز شد و متوجه شدم اشتباه اصلی از کجا بود

    چقدر امروز خداوند زیبا و عاشقانه منو هدایت کرد ب اون چیزی ک نیاز داشتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: