دستیابی به اهداف سخت است یا آسان؟ - صفحه 27 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/07/abasmanesh-7.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-07-26 07:33:532022-08-12 09:49:24دستیابی به اهداف سخت است یا آسان؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به شما استادعزیزم وخانم شایسته گرامی
امیدوارم که عالی باشین
امروزیکم ژوئن 2025هستش ومن امروزواردماه تولدم شدم،خیلی خوشحالم خیلی خیلی خوشحالم بابت اینکه یک سال جدیددیگه روباعشق به معبودم میخوام شروع کنم وزندگیم روآگاهانه وباشادی وعشق بسازم ولذت ببرم
استادجانم این سبک بی نظیرزندگی کردن ولذت بردن ازدقایقی که خداوندباعشق بهم هدیه میده روازشمایادگرفتم وتاآخرین لحظه زندگی قشنگم ممنونتونم،سپاسگزارخودعزیزم هستم که اجازه هدایت شدنم روبه رب عزیزم دادم
سپاسگزارخداوندی هستم که مشتاقانه منتظرم بودتاهدایتم کنه ومن ومن ومن مشتاقانه هدایتهاش روباطی کردن تکاملم دارم دریافت میکنم ولذت میبرم ازخالق بودنم،اززندگی کردنم،ازشادیهام،ازورودی مالی بی نظیرم که هرماه بارشدش داره منوشگفت زده میکنه
تجربم درباره این فایل ارزشمندرومینویسم براتون،،
استادجانم یکی ازرویاهای قشنگ من طی چندسال گذشته تجربه شغل کارمندی بود،ازاونجایی که خواب صبح خیلی برام لذت بخش بودهمیشه توتجسمم وخواسته هام درخواستم این بودکه یه روزی کارمندبشم تایم صبح روبه اختیارخودم هرزمان دلم خواست برم،رابطم باهمکارام عالی باشه،آزادی زمانی داشته باشم،کارکردن باهمکارآقاوخانم روتحربه کنم،اداره که توش کارمیکنم ثروتمندباشه،همکارانم انرژی مثبت باشن توفرکانس ومدارخودم باشن،خندون وشادوپرانرژی باشن مثل خودم،هرروزتومحل کارم به راحت دفترچه سپاسگزاریم روکامل کنم،بالذت فایلهام روباایرپادم گوش بدم،مسیرخونه تااداره نزدیک باشه،صبحهامسیرروپیاده برم وازخونه تامحل کارم شکرگذاری کنم وازمسیرلذت ببرم،کارم طوری باشه که ازعهدش بربیام،به واسطه کارم به کامپیوتر مسلط بشم ویادش بگیرم،بابت فن بیانم تحسین بشم،به خاطرارتباطاتم تحسین بشم وکارهرلحظه راحت ترازقبل انجام بشه
دقیقا دقیقا دفیقا تک تک این اتفاقات برام افتاد
ومن الان حدود100روزه که دارم رویای قشنگم روزندگی میکنم وهزاران هزارمر تبه شاکرمعبودم هستم واین نتیجه تمرکزی گوش دادن این شاگردممتازشمابه حرفهای شمااستادعزیزه،ازصمیم قلبم ازتون ممنونم استاد
جالبه بدونیدکه من هیچوقت درموردورودی مالی حرفی نزدم والان چون ورودی مالیم رضایت بخش نیست دارم روی خودم کارمیکنم که اون مبلغی که دلخواهمه رودریافت کنم
استادجانم ازاونجایی که یکی ازآشنایان مابامدرک کاردانی رشته کتابداری واردحوزه فرمانداری وبعدش سیاست شد والان سمت وزارتی توکشورداره والبته که بعدا تلاش کردوتحصیلاتش روبالابرد،توی ذهن من کارمندشدن بدون تحصیلات دانشگاهی ویاباکمترین مدرک دانشگاهی وحتی بامدرک غیرمرتبط امرغیرممکنی نبودومن باورداشتم که من هم میتونم مثل فلانی بامدرک کاردانی غیرمرتبط کارمندبشم واین شغل روتجربه کنم وازش بگذرم،به همین خاطربه خودم ایمان داشتم که میتونم،به قول شما اگرفلانی تونست منم میتونم ،،چون فن بیان و ارتباطات بی نظیری دارم وبه راحتی بالحن بیانم وخنده همیشگی روی لبام که هدیه خداونده،همه افرادی که حتی برای باراول باهام صحبت میکنن ازهمنشینی وهم صحبتی بامن احساس رضایتشون رو اعلام میکنن،ومن به راحتی آب خوردن بانهایت یک دقیقه صحبت دوستانه بامسئول فرهنگی اداره شرایط روبرای تجربه کارمندی خودم فراهم کردم
استادجانم بیداری ام رومدیون شماهستم،من سالهاست که همش به خودم میگفتم سمیرای عزیزم توبرای بخوروبخواب که نیومدی اینجا،تویه تفاوتی بابقیه داری،توروزی خودت روازخدابخواه،کاری به روزی همسر نداشته باش،سهم توجداست،چون توروجداخلق کرده،بگردپیداش کن دلیل زندگی رودلیل بندگیت رو،دلیل وجودارزشمندت رو،قدردان باش،شاکرباش،سالم باش،آرام باش،همیشه میگفتم جوینده یابنده است ومن بلاخره شمارو شمارو شماروپیداکردم،باعشق پیداتون کردم،توحال خوب پیداتون کردم،باشادی پیداتون کردم وباعشق دارم بافایلهاتون زندگی میکنم،خدایاهزاران مرتبه شکر
حالامن کلی رویادارم واسه رسیدن بهش،هرروزکه بیدارمیشم هدف دارم،واسه سال جدیدم هدف تعیین کردم،هرروزتمرین ستاره قطبی روهدفدارمینویسم وهرشب ستاره باران میشم رویاهام روباتمام وجودم تجسمشون میکنم،میبینمشون،ازدیپنشون لذت میبرم،ازآوردن افتخاری وعزتمندانه چای تازه دم رئیسم برای من بگیرتاخونه وباغ وماشین وبیزینس موردعلاقم که قطعا تجربش میکنم
ازتجربه سفرهاوتورهای مسافرتی کیش وترکیه بگیرتاسفربه مجارستان ومیامی وتمپا وفلوریداوآبشارزیبای نیاگاراکه قطعابه همشون میرسم،ازتجربه داشتن پس انداز100میلیونی بگیر تا100میلیاردی که دریافتش میکنم
ازکاهش وزن 11کیلویی خودم باقانون سلامتی بگیرتاکاهش وزن 40کیلویی عزیزدلم که به شما رب وباوجودارزشمندآموزه های شما که تجربش کردیم وخرید یه سکه پارسیان 100صوتی گرفته تاخرید100گرم طلا ازآیتم های موردعلاقه خودم که عاشقشونم و………….کلی رویای بی نظیردیگه
خیلی دوستت دارم استادعزیزم ومریم جانم یکی ازبهترین وزیباترین رویای من دیدن روی ماه شمادوعزیزدله که دوست دارم اون روززمانی برسه که بتونم باجان ودل بغل بگیرمتون وساعتهاوساعتها ازپیشرفتهام براتون بگم وازگفتنش لذت ببرم وبه خودم افتخارکنم بابت اینهمه رشدوتکامل لذت آفرین
ممنونم ازشما وهم فرکانسیهای عزیزم که تااینجای کامنتم روباعشق خوندین
درپناه معبودم همیشه غرق درآرامش وآسایش وشادی وثروت وسلامتی وبرکت باشین
سلام و خدا قوت استاد
استاد یه سوال
حرف هاتون کاملاً درست و شما میفرماید که ما باید قدم برداریم و خدا خودش کمک میکنه
من گاها احساس میکنم که باید قدم بردارم ولی خیلی وقتها این فکر به ذهنم میرسه که نکنه من تکامل ام رو طی نکرده باشم و با قدم برداشتن کار رو خراب کنم ، من مرز این دو حالت به تکامل رسیدن و قدم برداشتن و بین تکامل طی نکردن و قدم برداشتن و شکست خوردن رو درک نمیکنم
در هر دو حالت این که بگن اگر تو تکامل ات رو طی کرده باشی احساس خوبی داری برای قدم برداشتن ولی گاهی هیچ حسی نیست.
لطفا توضیح میدهید که از کجا بفهمم تکاملی پیش میرم یا نه؟
سپاس از استاد گرامی
انشالله همیشه موفق باشید. 🌸🌹🌹🏵❤
با سلام به همه دوستان واستاد و خانم شایسته عزیز
کارهایی که تا حالا انجام ندادم چون خیلی بهش فکر کردم ازدواج هستش که الان حدود چهل سال دارم و هنوز هم اینقدر فکر میکنم که میترسم و هیچ اقدامی نمیکنم و همیشه توی برزخش میمونم
امروز میخواستم یه جا برم آموزش والیبال بعد به مربی زنگ زدم گفتم امروز بیام نگاه کنم و از جلسه بعد بیام ؟ گفت برای چی لباس نمیاری و تمرین کنی گفتم نمیدونم میترسم ، گفت بیا تمرین کن اگه دوست نداشتی دیگه نیا خلاصه رفتم و اقدام کردم ایقد هم چسبید ولی این اولین باری بود که بدون فکر کردن اقدام میکنم
مثلا توی کارم وقتی میخوام یه مرحله از کار ساختمان و انجام بدم مثلا شروع نما کاری اینقدر فکر میکنم که الان چه نمایی بزنم کجا طراحی کنم مدرن بزنم یا کلاسیک چه سنگی انتخاب کنم و بخرم اوستای خوب گیر بیارم جوشکاری کنم داربست ببندم بعد مصالح را از طریق اسانسور ببرم بالا و… زمانی که اینقدر فکر میکنم چند ماه کارم عقب میافته ولی یه دوست دارم نه تا حالا دوره ثبت نام کرده نه ادعایی داره که تخصص داره نه اصلا میفهمه ساختمان سازی چه اصولی داره و نه هیچ تلاشی میکنه که کار بدون عیب انجام بده ولی همه کارهاش هم زودتر و هم بهتر از کار من در میاد و اینقدر توی کارش هم با اوستا بناها تند رفتار میکنه که همه مثل بید ازش میترسن و کارش هم بی وقفه انجام میدن و جالب تر از همه این که اصلا نگران این نیست که اگه اوستای خوب گیرش نیاد چی میشه با اگر این اکیپ ولش کنن چی میشه و… اصلا بای دیفالت کاراش انجام میشه و میخوام این و بگم که باید آسون بگیریم تا کارها آسون پیش برن نه اینقدر کمالگرا و بدون نقص و بدون اشتباه
سلام استاد عزیزم و مریم مهربون و دوست داشتنی.چققققدر این فایل مناسب حال الان منه!گزینه هدایت رو زدم و این فایل اومد.خدایا هزاران بار سپاس.چقدر خداوند مهربان و بزرگه،چقدر عاشق ماست و اجابت کننده درخواست های ماست،خدای قشنگم ممنونم از اینهمه لطف و بزرگی.استاد عزیزم من یه ایده بسیار عالی بهم الهام شد که مدتهاست دارم روش کار میکنم و مهارت کسب میکنم و عاشق این کارم و دقیقا در راستای آموزش عملگرایی هم هست اما ترس از حضور جلوی دوربین،همیشه مانع عمل کردن من میشه!امروز فهمیدم که باید فقط انجامش بدم،قدم های بعدی رو خداوند بهم نشون میده…
از شما استاد عزیزم سپاسگزارم که همیشه برای من،کلام پروردگارم هستید.خیییلی ازتون ممنون و سپاسگزارم.الهی هزاران بار شکر.
سلام به همه شما مهربانان
تجربه آسان رسیدنم: میخواستم در دانشگاه در درس آخر ترمم نمره اول بشم،شاید چون موفقیت های قبلیم در درس رو به خودم یادآوری میکردم، این کار به نظرم خیلی راحت میومد، حتی ایده های جالبی از اطرافیانم دریافت میکردم، هیچ چیز نتونست جلوی منو بگیره، به لطف خداوند به هدفم رسیدم
تجربه سخت رسیدن به هدفم: در دانشگاه رشته ریاضی خوندم، خیلی ها بهم میگفتن تدریس خصوصی انجام بده، اینقدر این کار به نظرم سخت میومد و دلیل های مختلف می آوردم که آره نمیشه، شرایطش رو ندارم، نه من باید از تدریس در آموزشگاهی جایی شروع کنم،اونا هم تجربه ملاکشون بود، خلاصه بهانه های مختلف، در صورتی که هم دانشگاهی هام با همون امکانات و شرایطی که داشتن، شروع کردن تو خونه تدریس، به راحتی واقعا، هنوز هم بهانه هام رو دارم
به امید نابودی همه بهونه ها ( ◜‿◝ )
سلامت باشید
و دلتون خوش
ایام بکام
( ˘ ³˘)
سلام استاد عزیز و خانم مهربون مریم جان
استاد دقیقا از خدا هدایت خواسته بودم بعد توی ذهنم هم این موضوع بود ک باید حرکت کنم بعد شعر مولانا میومد ک شما همیشه میگفتین ک تو پای در راه بنمو و هیچ مپرس ک راه بگوید چون باید کرد بعد توضیحات عالی شما واون مثالهایی کمیزنید دقیقا تکاملی هستن هرچقد میگذره مثالهایی میزند در حد لالیگا بعد اون توضیحی ک اول باید در ذهن اسان شود بعد عمل کنیم منم امروز قبل از اینکه فایل روگوش بدم ی شوق بسیار عالی در من بوجود اومد ک برم دنبال این هدفم هدفم اینکه ی حوضچه ماهی بزنم انشاالله هرراتفاقی بیفته میام کامنت میزارم من از شهر دزفول هستم فقط اگه میشه اون دوستتون ک پروش ماهی داره از دزفوله اسمش چیه برم پیشش تجربه بگیرم ازشون ممنون میشم
سلام به همه دوستانم امیدوارم این کامنت براتون مفید باشه
من موقعی که میخواستیم خونه عوض کنیم این رو تجربه کردم همه به من میگفتن الان زمان این کار نیست با این مبلغ نمیتونی اون خونه ای که میخوای پیدا کنی حتی املاکی ها
اما من با توکل به خدا جلو رفتم و خیلییییی هم گشتم خیلیییییی و واقعا از نظر روحی برام سخت بود چون افرادی بودن در مسیر که با حرفاشون باعث میشدن مردد بشم
اما بعد از سه هفته من خونه ای که میخواستم رو پیدا کردم و خیلی خیلی بهتر از اون چیزی که توی ذهنم بود تونستم بگیرم
کنکور !
من دوازدهم هستم (فکر کنم جز جوان ترین عضو های سایت باشم) و هم رشته استاد هم هستم اتفاقاً
در مورد کنکور من اول سال (مهر) با فکر کردن به حجم زیاد درس ها و اینکه چقدر طول میکشه که بخوام هر درس رو تموم کنم هیچ وقت شروع نمیکردم به جدی خوندن و یا یکی دو صفحه بیشتر نمیخوندم در صورتی که در همون شرایط چند تا از همکلاسی هام از اول مهر آروم آروم شروع به خوندن تک تک درس ها کردن و الان که اونها همه درس ها رو تموم کردن و دارن دوره میکنن من هنوز کلی از درس هام مونده و با تلاش چندین برابر دارم خودمو به جایی که باید میرسونم
برعکس در مورد تایپ ده انگشتی (چون رشته م کامپیوتره خیلی دوست داشتم که بتونم 10 انگشتی تایپ کنم ) میخواستم آموزش دیدن رو شروع کنم ولی به هرکس میگفتم تو هم میخوای شروع کنی میگفت نه و وقتشو ندارم و سخته و اینها … ولی من شروع گردم و فقط توی حدود دو یا سه هفته تایپ ده انگشتی رو کامل یاد گرفتم و نتایج آموزشی که دو سال پیش دیدم رو هنوز دارم میگیرم
متشکر بابت اطلاعات مفیدی که به رایگان ارائه میکنید
سپاس و خدانگهدار
الان دو سال از موقعی که این پیام رو گذاشتم میگذره
ترم آخر هستم توی دانشگاهی که براش درس میخوندم که البته من با وجود تلاش بسیاری که توی اون چند ماه داشتم تونستم از همه اون دوستایی که توی کامنت قبلی منظورم بود با اختلاف بهتر بشم (رتبه کشوری اونا حول و حوش 1000 یا 800 بود که در این حال من رتبه ی 66 رو به دست اوردم)
و حالا که به این پیام نگاه کردم دیدم چقدر دغدغه های آدم در طول زمان بی ارزش میشن
اون همه وقت و استرسی که برای کنکور داشتم الان برام پوچ و بی معنیه تقریباً
البته رتبه ی کنکورم هم یه جریان بسیار جالب قانون جذبی داره که ما یه بار یه سمیناری رفته بودیم که همه کنکوری ها بودن و وقتی مجری گفت کی حدس میزنه رتبه ش چند میشه من دست گرفتم و گفتم 6000 بعد اومدم توی دفتر خاطراتم نوشتم منظورم 600 یا حتی 60 بود
و بعد دیدم رتبه م شده 66 :)
خلاصه که اگه میبینید موضوعی پیش روتونه که خیلی به نظر سخت و غیر قابل گذر میاد بدونید دو سال دیگه به این موضوع میخندید و میگید یادش بخیر
متشکرم که این دیدگاه رو خوندید
سلامت و ثروتمند باشید
با سلام خدمت استاد جانم عباس منش عزیز و خانم شایسته
چند سال پیش من وقتی رفتم یه چکاپ کامل دادم دکتر گفت تری گلیسریدت خیلی بالاست گفتم خب این چیزی که میگین چی هست اصلا گفتن از شکر و کربوهیدرات و نشاسته نشات می گیره گفتم آره من انرژی زا و نوشابه مواد قندی علی الخصوص قندهای مصنوعی خیلی دارم استفاده می کنم گفتن عوارض خیلی بدی داره کمتر کن بعد هم قعطش کن چند روزی در مقابل این وسوسه نخوردن تونستم وایستم ولی نشد دوباره شروع کردم تا برج 6 پارسال که دیده خیلی حالم بده صبح ها باید به زور از رختخواب بیام بیرون بدنم همیشه خسته هست دست و پام تند تند خواب میره و از این علائم گفتم فقط باید این مواد قندی مصنوعی رو کم کنم و طبیعی هارو هم کنترل بعد نجوا شروع شد که چطوری داخل این هوای گرم می تونی روزی سه الی چهار تا انرژی زا نخوری یا داخل جمع خانوادگی نوشابه نخوری ملت چه فکری می کنن گفتم نمی خورم و شروع کردم به امید خدا وسوسه های خودم رو که تنها بودم مثلا بیرون بودم با آب یخ خودم رو قانع می کردم سر سفره نهار حالا شام خودمون دوغ بود بعضی وقتها گازدارش رو می گرفتم برای گازش بعد رفتین مهمانی خانوادگی اونجا هم نوشابه نخوردم تا چند تا مهمونی که یه شب یکی از اقوام با صدای بلند از اون سر جمع گفتن که نکنه بیماری قندی چیزی داری که چند وقته نوشابه نمی خوری برنج کمتر می خوری گفتم نه میل ندارم گفت مگه آدم عاقل میگه نوشابه میل ندارم و چند نفر هم خندیدن گفتم آره آدم عاقل میگه نوشابه میل ندارم اگه بدونید چیکار می کنه با آدم و بحث رو قطع کردم دیدم دلیلی نداره ادامه بدم تا جایی که به قول استاد با نتیجه هاتون با من حرف بزنید تقریبا حدود 3الی4ماه 8الی 9کیلو وزن کم کردم و اون دوستان رو دیدم گفتم این درسته که همه لباس هام سایزش کوچیک شده و شکمم آب شده به لطف خدا
حالا این یه نمونه هست شاید به ظاهر برای خیلی ها آسان باشه ولی وقتی میری تو دلش خیلی سخته ولی اگه ادامه بدی و در اصل شروع کنی سختیش خیلی راحت میشه چون به لطف الله بعد از یکسال آشنایت با استاد این رو فهمیدم 80الی90درصد ترس ها رو ذهن ما داره درست می کنه و وقتی ورودی مناسب نداشته باشی نمی تونی تشخیص بدی گدوم صدا؛صدای خدا هست و کدوم رو ذهن داره می سازه
ولی نترسید فقط شروع کنید تو دل کار بخدا بهمون گفته میشه چون خیلی وقت ها نمی تونیم کاری رو در آغاز آسون کنیم نجواها اینقدر زیاد هستند که نمی ذارند
عاشقتم استاد بعضی وقتا بخدا فکر می کنم شما داخل یه کره دیگه هستید و این آدم های اطرافم رو که می بینم میگم چرا نمی تونن با یه کلیک ساده اسم شما رو سرچ کنن و واقعا هم از لحاظ فرکانس در یک کره دیگه هستیم شاید برای ما که هر روز صدا و تصویر شما و یا داخل سایتتون هستیم کار روتین و ساده ای هست ولی برای خیلی ها تصورش هم نمی تونن بکنن
الهی به تعداد نفس هام ازت ممنونم بخاطر حضور این مرد در زندگیم شکرت شکرت شکرت
سلام دوستان
دوست دارم اول از اون کاری بگم که همه میگفتن تو نمیتونی و بهش نمیرسی و من انجامش دادم
من زمانی که میخواستم برم و آرایشگری رو شروع کنم من اون زمان تازه از خدمت آمده بودم و لیسانس هم داشتم و فشارهای خانواده هم بود و فشار اطرافیان که بابا تو دیگه مهندسی و این همه زحمت چی وتو خودت رو مسخره کردی ولی من قشنگ یادم که یهو رفتم و گفتم میخام یاد بگیرم و هیچ چیز اصلا به ایندش فکر نمیکردم فقط میدونستم که خودم دوست دارم این کار رو و باهاش حال میکنم و رفتم جلو و العان بعد از چهار سال من العان جز بهترین آرایشگر های شهر خودم هستم یه مغازه دارم با بهترین وسیله ها و یه دارند خیلی خوب و باحال که ساختنش و دستان خداوند چقدر قشنگ من رو کمک کردند واقعا..
یکی از اون چیزهایی که من توی ذهنم ازش یه غول ساختم ازدواج کهمن توی ذهنم نشسته بودم و ساخته بودم که آقا دو نفر که همه دوست ندارم چرا کنار هم هستن یا بعد از چند وقت طلاق و خلاصه منفی ترین حالت ها رو توی ذهن خودم ساختم ولی دوست خودم که هم همسایه هستیم وهم تو یک روز به دنیا آمدیم العان اون بچه بزرگش رفته کلاس اول و بچه دومش هم به دنیا آمده و العان هشت سال که زندگی مشترک داره و من تازه امسال دارم اقدام میکنم و طرز فکرم رو درست میکنم خدایا شکرت
سلام اقای زمانی
کامنت زیادی خوندم برای این جلسه اما متن شما بسیار ساده بود و شما با زبان ساده ترتون دوباره من روتوجیح کردید
که از ماست که بر ماست
خیلی قشنگ توضیح دادین که چطور خودمون رو محدود میکنیم با افکار خودمون و همش پایه اش از ترسه
یعنیکامنت شما ترمزش از ترسبود
و برای من هم همینطور
راه حل غلبه بر ترس هم رفتن ب درونش هست
ترس از تاریکی
ترس از ارتباط برقرار کردن
ترس از ساده بودن
ترس از حرف دیگران
ترس از بچه دار شدن
ترس از شاغل شدن
ترس از ایجاد فضای شغلی
و پایه اش اینه ما روی خودمون وذهنخودمونحساب میکنم ومتوکل نیستم
و هنوز شروع نکرده میگوییمکهنمیشود
البته که با باورهای گذشته منطق های ذهنی هم داریم
ب مثال برایمن با باورهای نادرست و احساس بد از کمبود فروش
فکتهایی هم دارمکه اره این تجسم سازی برای اقدام جدید درست هم هست
اما باورهای قبلی نادرست من تجربه ای ب ظاهر نادرست برام ایجادکرده
پس ب فال نیک باید بگیرمش و برعکسش عمل کنم
سپاسگذارم دوست عزیز
وامیدوارم،امیدوارم که ب خاسته قلبی خودتون براحتی برسید