دستیابی به اهداف سخت است یا آسان؟ - صفحه 9 (به ترتیب امتیاز)

436 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سودا مختاری گفته:
    مدت عضویت: 1977 روز

    به نام خدای هدایتگرم به سمت خواسته هایم به سادگی و زیبایی و عزتمندانه وبه صورت کاملا طبیعی و بدیهی

    سلام به استاد و مریم عزیزم و دوستان جانم

    مسیر رسیدن به اهداف و خواسته هامون سخته یا آسون ؟

    هر مسیری رو که تو ذهنم ساده کردم و تصمیم گرفتم متعهدانه قدم بردارم و فقط توکلم به خداوند باشه و ایمان داشته باشم که هدایت میشم و ذهنم رو درگیر جزییات نکردم و قدم برداشتم به زیبایی درها به روی من باز شد و آسون شدم برای اسونی ها و هر مسیری رو که با پیچیده کردن مسیر تو ذهنم سختش کردم و الگوهای نامناسب رو دیدم و در واقع ورودیهام رو کنترل نکردم اصلا نتونستم قدم بردارم و خوب نتیجه ای هم ندیدم

    معیاری که باید برای خودم در نظر بگیرم تا بدونم مسیرم درسته یا نه دیدن نتیجه تو یه مدت زمان مشخص هست اگر دارم روی باورهام در مورد رشد مالی ،روابط عاطفی،سلامتی ،معنویت کار میکنم عملکردم تغییر میکنه و نتایج هم رخ میده هر وقت نتیجه رو دیدم میتونم به درستی مسیرم پی ببرم این نتایج ملموس من با دیگران حرف میزنه نه اینکه کلام زیبا ولی بی نتیجه من کلا تصمیم گرفتم که در مورد این مسیر با هیچ کسی حرف نزنم خوشبختانه هم عمل کردم و تمرکز صددرصد گذاشتم رو خودم چون واقعا نیازه که تو این مسیر تمرکز رو اصل و رو خودم باشه و خوشبختانه هر چقدر بیشتر رو خودم تمرکز میکنم بیشتر الهامات رو دریافت میکنم چون آرامش من بیشتر میشه درگیر حاشیه نمیشم و این موج آرامش هدایت ها رو برام میاره اینو خیلی تکاملی تونستم درک کنم و دارم سعی میکنم بهش بیشتر عمل کنم

    جاهایی که حرکت کردم ساده گرفتم مسیر رو ذهنم رو کنترل کردم ورودیهام رو کنترل کردم به جزییات مسیر فکر نکردم فقط به نتیجه پایانی فکر کردم به خودم انگیزه دادم و امیدوار به هدایت الهی پیش رفتم نتیجه هم گرفتم از جمله مسیر دوره سلامتی که چقدر با تعهد و ایمان حرکت کردم و خداوند چقدر زیبا درها رو برای من باز کرد آسون کرد منو برای اسونی ها اولش برام سخت بود اما تعهد من جهان رو به کرنش واداشت خیلی ذهنم رو کنترل کردم ادامه دادم نشونه ها رو هدایتها رو دیدم و ادامه دادم نتیجه گرفتم و همچنان هم این نتایج عالی ادامه داره

    در زمان تحصیل در دانشگاه با ایمان حرکت کردم با اینکه تو شرایطی بودم که هیچ مولفه ای از نظر شرایط خانواده گی و مالی و مسیری که باید برم آماده نبود ولی با توکل به خدا حرکت کردم و درها باز شد و من خیلی راحت و زیبا با نمرات عالی تونستم مدرک رو بگیرم

    در زمان ایجاد کسب و کار شخصی خودم کار رو شروع کردم با اینکه که هیچ تخصص خاصی نداشتم شروع کردم از همون ابتدا به پول ساختن از کارم و هر بار تو کارم با انجام دادن بیشتر بهتر و بهتر شدم و در زمینه برقرار کردن ارتباط با مشتریها ضعف هام رو برطرف کردم مهارت ارتباطی خودم رو بهتر کردم و خودم و کارم رو ارزشمند دونستم و تمرکز گذاشتم رو کارم از حاشیه از حرفهای نا مربوط به کارم خودم رو بیرون کشیدم و رو باورهای ثروت کار کردم نتیجه مالی من بیشتر شده که همچنان میخوام که نتایج رو بزرگتر و پایدارتر کنم و همین تعهد و حرکت کردن خیلی تو کارم بهم کمک کرده قدمی بود که برداشتم و تکاملی دارم پیش می رم و ایمااااان دارم قدمهای بعدی هم تو همین مسیر به من گفته میشه و مسیرم روشن میشه چون از خداوند درخواست کردم و خداوند هم اجابت کرده و وعده اجابت دعا رو خودش تضمین کرده و خداوند هرگز خلف وعده نمی کنه

    نکته مهم برای من متعهد بودن هست چون بارها وقتی تعهد دادم که فلان کار رو باید انجام بدم هدایتها آشکار شده درها باز شده به همین دلیل هرروز و هرروز این تعهد رو در زمینه اهداف و خواسته هام می نویسم و امضا میکنم تا در مسیر خداوند هدایتم کنه البته که خیلی سعی میکنم در آرامش و احساس خوب امیدواری و توکل به خدا باشم تا هدایت رو بشنوم و عمل کنم

    اما جایی که به مسیر رسیدن به خواستم با باورهای نادرست و الگوهای نامناسب ورودیهای نامناسب حرکت نکردم در زمینه روابط عاطفی بود که فکر میکردم من نیازی به بهتر شدن در روابط و بهبود شخصیتم نیست و من کامل هستم و مسیله ای ندارم اما وقتی دیدم هیچ نتیجه ای از این مسیر نمیگیرم متوجه شدم که باید یه تغییر اساسی در نحوه نگرش و باورها و عملکرد خودم ایجاد کنم که از همین روابط بین فردی خودم و خانواده شروع کردم این برای من قدم اول بود در همین استیتی که فعلا هستم گفتم باید شروع کنم تا قدمهای بعدی به من گفته بشه اینکه وارد بحث نشم رفتار و نظر و قضاوت اونها رو من تاثیر منفی نذاره مسیر خودم رو برم با خودم با دیگران به صلح برسم آروم باشم واکنشگرا نباشم سعی کنم نکات مثبت اونها رو ببینم خیلی از اطرافیان که نامناسب بودند من از فرکانس من خارج شدند خیلی طبیعی و راحت و الان هم میخوام انقدر تغییرات اساسی بیشتری تو حوزه روابط ایجاد کنم مهارت مدیریت روابط رو تو تضادها و چالشها در مسائل خانواده ایجاد کنم تا از همین مسیر به مدار بالاتری از رابطه عاطفی عالی هم لاجرم هدایت بشم

    در زمینه رشد در مسیر توحید عملی که دارم سعی میکنم این روزها خیلی روی خودم کار کنم تا با آرامش بیشتر و احساس خوب بیشتر ایمانم رو به به قدرت مطلق رب العالمین نشون بدم خیلی دارم سعی میکنم رابطه خودم رو با خدا بیشتر کنم متصل تر بشم شرکهای مخفی وجودم رو بشناسم و توحیدی تر بشم و خداوند هم داره آگاهی ها رو به من میده و قدم به قدم هدایتم میکنه و البته فایلهای توحید عملی که چند روزی هست اصلا نمیتونم ازش جدا بشم و با تمام وجودم درک میکنم که چقدررررررر نیازه که بی وقفه بهشون گوش بدم تا با ایمان بیشتر به هدایت خداوند به مسیرم ادامه بدم همین درک توحید خیلللللی میتونه به حرکت کردن و قدم برداشتن من کمک کنه ترسها رو از من بگیره اطمینان قلبی و امیدم رو برای حرکت کردن در مسیر اهدافم بیشتر کنه خدایا هدایتم کن من رو هدایت تو خدای وهابم حساب کردم تا قلبم آروم و آزادیم بیشتر و زندگی برام لذت بخش تر و عزتمندانه تر بشه امین یا رب العالمین

    استادجان و مریم عزیزم چقدر ایده عالی رو عملی کردید و فایل فوق‌العاده ای آماده کردید چقدر با برنامه ریزی دقیق و تمرکز عالی حتی همین فایلهای هدیه رو آماده کردید عاااااشقتونم خدایا عاشقتم که عاشقمی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  2. -
    مجید داودی گفته:
    مدت عضویت: 3915 روز

    با سلام واحترام. به دو فرشته و فرستاده خدای مهربون برای هدایتم همیشه از خدا میخواستم منو به اصل و چشمه برسونه و شما استاد عزیزم اون چشمه هستید و همچنین سرکار خانم شایسته عزیز. اولا سپاسگزارم برای نشان دادن ثروت ماشین زیباتون که خیلی راحت بدون دخالت شما مسیر رو طی میکرد از اون پیکان دنده آرژانتینی بی کولر (تفکر سخت)تا این تراک خود ران زیبا و خوشرنگ که بسیاری از نیازهای شما رو رفع میکنه(تفکر آسان). ممنون از واژه به واژه های پخته ریشه دارو پر مفهمتون هربار این فایل رو گوش میکنم جهانی از آگاهی های نو و نوتر به رویم گشوده میشود مثل تمامی محصولات و فایل های ارزشمند شما. من زمانی که ۱۸ ساله بودم ماشین نداشتم ولی تفکرم در مورد گرفتن گواهینامه اسان بود بار اول آیین نامه و بار سوم گواهینامه رانندگی را گرفتم. قبولی در کنکور راحت قبول شدم فوق دیپلم لیسانس فوق لیسانس سی سال تدریس و کار در اداره بعنوان مسئول آسنا گیری در امور مردم و کار مردمو راحت راه انداختم . سال ۹۴ با شما اشنا شدم خیلی مدهبی بودم فایل دعای کمیل شما رو گوش کردم تفکر اسان تعصب را کنار گذاشتم ببینم این جوان (استاد)چه حرفی برای گفتن داره آیا مثل بقیه فقط حرف میزنه یا مثل خودم دنبال اصل و ریشه هست . استاد من هم مثل شما کتاب میخوردم به جهت علاقه شدیدم به کتاب شاید بیش از سه هزارجلد کتاب های متفاوت ومخصوصا موفقیت رو خوندم پاداش من هدیه من از سمت خدا سید حسین عباس منش بود. با گوش کردن فایل دعای کمیل شما دلم شما رو آسون قبول کرد من اصل و نا اصل رو براساس حرفه معلمیم و باتوجه به مطالعات وسیعم پیدا کردم . تفکر آسان به راحتی با یک سوم درامدم منو همسرم که ایشونم کارمند هستن شروع کردیم خرید اولین محصول یعنی روانشناسی ثروت یک ،گام به گام تا استقلال مالی ،عزت نفس اعتماد به نفس ثروت سه عشق ومودت در روابط کتاب رویاهایی که رویا نیستند۱۲ قدمووو. خلاصه اهل مطالعه شدید ولی اهل ورزش اصلا چند سالی در جوانی رزمی کار کردم ولی یعد کامل ورزشو بوسیدم کنار گذاشتم لذت بران نداشت(اهرم رنج و لذت)از خانه ۵۵متری در یک مجتمع دور افتاده شهری محروم استانی محروم هدایت شدیم به شهری بزرگ خانه ۶۰ متری(تکامل) خانه ای ۱۰۰ متری خانه ای ۱۶۵ متری و چند میلیاردی در بهترین نقطه شهری که ساکن هستم . الان بازنشست شدم یکسال هست . خیلی وقت بود از خدا درخواست و هدایت طلب کردم برای کم شدن وزنم ۱۰۴ کیلوبودم استاد شما دریکی از محصولاتتون نوید وزن کم کردن رو دادین به خانمم گفتم خداروشکر خدا جوایمو دادگفتم منتطر باش استاد چون خودش مثل من راحت طلب هست بهترین و ساده ترین و اسان ترین راهو برای رسیدن به وزن و سلامتی مطلوب روپیدا میکنن و این اتفاق با تولید محصول قانون سلامتی افتاد . استاد عزیزممنون ممنون ممنون برای محصول قانون سلامتی من ۱۰۴ کیلویی شدم ۷۴کیلو سی کیلو بقول شما با عشق و حال و بشکن کم کردم همه فامیل بعد دو ماه منو دیدن حتی نزدیکانم داشتن سکته میکردن گفتن مریض شدی چرا اینقدر لاغر شدی گفتم تازه سالم و قوی و پر انرژی شدم راه اسان رو انتخاب کردم و اراده کردم همپای استاد و بچه های قانون سلامت تا الان که خدا رو شکر در ماه چهارم هستم . بچه ها این محصول استاد بی نظیره محشره طلاست مثل عمر و زمان ارزشمنده . خلاصه همه گفتن بسه لاعر نشو گفتم حال نمیکنین نبینین منو عیسی به دین خود موسی به دین خود . خیلی ها سوال میکنن چطوری مگر میشه . منم مثل حضرت مریم به گهواره این طفل تازه متولد شده اشاره میکنم میگم.www.abasmaneh.com خدا سلامت ثروت عزت نفس اعتماد به نفس بزرگواری بهشت دنیا و اخرت برو توی این سایت حالشو ببر. استاد سپاس گزارتونم برای این همه شمش های طلا وحتی ارزشمندتر. خدا میدونه چقدر زندگی ها رو از نابودی نجات دادین خدا خیر بی نهایت بهتون نصیب بکنه. این داستان اسون گیری های من بود . اما داستان سخت گرفتن مهاجرت کردم به ترکیه مدتی بودم اما چون سخت گرفتم برگشتم که پایه هامو محکم کنم و باوراسان را بسازمو انشالله حرکت کنم . استاد عزیزخانم شایسته بزرگوار. بسیار بسیار ازشما دو عزیزبابت این همه لطف و بزرگواری سپاس گزارم . بقول حضرت حافظ عمرتان بادو مراد.❤❤❤❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  3. -
    فرزانه علیان گفته:
    مدت عضویت: 1861 روز

    بنام الله مهربان

    سلام

    استاد ازتون سپاسگزارم بابت این فایل های بی نظیری که اخیرا توی سایت منتشر کردید.

    فایل های سرمایه اصلی، قربانی کردن برای اهداف،تنها راه گذر از ثروت، فایل های مصاحبه با آزاده ی عزیز، فایل هایی که توی مسیرتون به تمپا ضبط کردید؛ استاد تمام این فایل ها برای من پر ازبرکت و آگاهی بودن. از وقتی که اینهارو روی سایت قرار دادید من بطور مداوم شب و روز دارم گوش میدم تا با جون و دلم درکشون کنم و انقدر تکرارشون کنم تا بشن باورم.

    از موقعی که توی سایت عضو شدم شما تقریبا هرروز فایل های جدید زیادی روی سایت قرار میدید اما من دارم این رو حس میکنم که چرا اخیرا این فایل ها تاثیرپذیریشون برام بیشتر بودن. به این دلیل که من مدارم افزایش پیداکرده و چون خیلی از فایل های رایگان رو به مرور دارم گوش میدم و برای درکشون زمان میزارم، باعث شده ذهنم مقاومتش نسبت به روز اول کمتر بشه و حالا یجورایی آمادگی دریافت حرف های شما رو دارم. خدارو صد هزار مرتبه شکر این یکی از نتایجِ روی خودم کار کردن و قدم برداشتن برای موفقیت هامه که خداوند مثل همیشه داره پاسخ میده.

    توی این فایل ها خیلی از پاشنه آشیل ها و باورهای مخرب و نامناسبم رو پیدا کردم.

    انگیزه ی فوق العاده زیادی رو برای حرکت گرفتم

    باورهای فوق العاده ای رو در ذهنم ایجاد کردم

    رفتار و شخصیتم داره تغییر میکنه

    دیدگاهم نسبت به خیلی چیزا داره عوض میشه

    و هزارتا نتیجه ی دیگه که دوست دارم وقتی در عمل نتیجه گرفتم بیام براتون بنویسم. دوست دارم نتایجم حرف بزنن

    یکی از نتایج بی نظیری که از این فایل ها گرفتم این بود که تونستم برای کسب و کارم قدم بردارم و انگیزه ی بسیار زیادی بگیرم برای حرکت کردن.

    منی که میترسیدم از قدم برداشتن منی که میگفتم سرمایه ندارم برای شروع پس شکست میخورم میگفتم برفرض که شروع کردم پس فروش محصولم چی میشه؟ به عبارتی قدم دوم رو قبل از اینکه قدم اول رو بردارم توی ذهنم بررسی میکردم!

    وقتی فایل سرمایه اصلی رو گوش دادم نشستم سرمایه هایی که دروجودم هست رو برای خودم بولد کردم و شروع کردم به کار کردن روی اونها.

    با فایل های مصاحبه با آزاده جان واقعا زندگی میکردم و یکی از تاثیرگذارترین فایل هابرام بود چون نتایج فردی که شروع کرده و نتیجه گرفته رو واضح دیدم و بازهم انگیزه ی من بیشتر شد

    این فایل دستیابی به اهداف هم که دیگه واقعا میتونم بگم چراغ سبز آخر روی توی ذهنم ایجاد کرد و خداوند نشونه هاش رو بوضوح برام از زبان شما گفت

    بارها و بارها گوشش دادم تا تونستم مقاومت ذهنم رو کم بکنم و قدم برداشتم

    با درس هایی که از فایل سرمایه گرفته بودم گفتم مهم نیست که چقدر توی کارتم پول دارم من با همین میزانی که دارم شروع میکنم و میرم که پارچه بخرم

    چون فرداش تعطیل بود نمیتونستم برم بازار برای همین صبر کردم تا شنبه و جالبه که توی اون روز تعطیل برام نشونه اومد که خیلی درگیر پول مشتری هام هستم. این یعنی رها نیستم و به خدا ایمان ندارم که فقط اونه که برام پول میفرسته فقط اونه که رزاقه. توی اون روز تعطیل با خودم تعهد دادم که رها کنم و بسپارم به خداوند. از فایل ها یادگرفتم که تمرکزم فقط باید روی کیفیت و بهبود کارم باشه اگر من واقعا با عشق کارکنم و برای افزایش مهارت هام وقت بزارم نتایج از راه میرسن و جهان به من پاداش میده.

    من خودم هنوز باورم نمیشه و شاید شماهم باورتون نشه. همون روز تعطیلی که داشتم نشونه هارو دریافت میکردم و فایل ها رو گوش میدادم و روی این باورم که نباید چشمم به دست مشتری باشه و فقط خداوند روزی رسان من است کار میکردم، تمام مشتری هایی که بهم بدهکار بودن و چندماهی میشد که پولشون رو نداده بودن، تصویه کردن و من فقط هیجان زده بودم از اون شرایط و البته مدام شکرگذار خداوند بودم.

    من رفتم با همون سرمایه ای که داشتم پارچه خریدم و قدم اول با هدایت الله فوق العاده بود. اینم ازشما یاد گرفتم که بریم ببینیم چی پیش میاد. خدایا این جمله رو باید قاب کنم بزارم جلوی چشمم این جمله ته ایمان و توکله

    البته بماند که همین قدم اول ماه ها بهم الهام شده بود اما بخاطر باورهای مخربی که داشتم حرکت نمیکردم و میترسیدم که قدم بردارم.

    قدم برداشتم و خداوند مسیرها رو باز کرد

    البته من یکم اعتماد به نفس داشتم چون یکبار با دوختن کش موهایی که کامنتشم توی سایت نوشتم، قدم برداشته بودم و کلی تجربه کسب کرده بودم.

    همین اعتماد به نفسی که از قبل در خودم ایجاد کرده بودم باعث شد با تمام ترس هایی که دروجودم بود قدم بردارم‌.

    من یکی از اهدافم اینه که مزون بزنم و بهم الهام شده که برای شروع باید بتونم پارچه بخرم و با اونها لباس بدوزم و بفروشم اینطوری هم تجربه کسب میکنم هم مهارت های ارتباطیم افزایش پیدامیکنه هم به ذهنم ثابت میکنم که بدون تبلیغات هم میشه پیشرفت کرد!

    با مسیرهایی که برام باز شد و دستانی که خداوند فرستاد و اعتماد به نفسی که داشتم تا برم مغازه های شهرمون و یکی یکی بهشون تقاضا بدم، تونستم قوی بشم و آماده تر برای قدم های بعدی و مسیر رو هم در ذهنم دارم آسون تر میکنم.

    من حرکت کردن رو برای ترس هایی که در وجودم بود برای باورهای اشتباهی که داشتم به تاخیر مینداختم اما حالا دیگه میدونم اگه من عمل کنم و حتی شده یک قدم بردارم خداوند برام ۱۰۰ تا قدم برمیداره

    یاد گرفتم باید ایمان داشته باشم به خدایی که آدم ها رو دور ابراهیم جمع کرد

    توکل کنم و فقط روی خدایی حساب باز کنم که آزاده جان رو از صفر به موفقیت های فراوونی رسوند آزاده ای که فقط خدا رو بعنوان صمیمی ترین رفیقش میشناخت

    فقط خدا رو بعنوان روزی رسانم ببینم خدایی که برای استاد عباسمنش شد یک حامی و هدایتگر از اون خونه سیمانی بندرعباس به فلوریدای آمریکا با چندین خونه ی خفن و موفقیت های فراوون

    استاد این فایل ها داره از من یک فرزانه ی توحیدی میسازه من حتی نمیدونستم معنای توحیدی که یک عمره داریم توی کتابامون میخونیمش چی هست! و شما تنها کسی بودی که هم خدا رو هم توحید رو بهم شناسوندی

    من اگر عمل کنم جهان پاسخ میدهد

    وقتم رو بزارم روی افزایش مهارت هام و بهبود خودم چون خیلی ارزشمنده و خیلی زود دیر میشه

    توهم و خوش خیالی های بی مورد رو بزارم کنار که اگه بشینم فقط جملات مثبت با خودم تکرار کنم خدا کیسه پول میفرسته! چیزی که اوایل آشناییم با قانون خیلی ازش استفاده میکردم! بجاش روی باورهام کارکنم و با تجربه کردن تکاملم رو طی کنم تا مسیر برام لذتبخش باشه.

    من اگه قدم برنمیداشتم میشدم مثل اکثر خیاطایی که ۲۰ ساله دارن یک کار تکراری رو انجام میدن و به همون درآمدی که دارن راضی شدن و در واقع پشت چرخ خیاطی پیرشدن!

    برای منم ممکنه دستیابی به هدفم طول بکشه اما وقتی دفعات تجربه کردنام زیاد باشه قطعا مسیر تکاملیم کوتاه میشه و زودتر به نتیجه میرسم.

    من قدم برداشتم و کلی درس گرفتم و حالا دیگه این باور در من بوجود اومده که میتونم براحتی به خواسته هام برسم. میتونم براحتی ثروتمند بشم

    بشرط ایمان بشرط عمل صالح

    من قدم برداشتم و نتیجه گرفتم پس این روند ادامه داره

    استاد تمام فایلهاتون برای من الماس نایابی هستن که هیچ کجای دنیا پیدا نمیشن بجزتوی این سایت

    حرفهای قشنگِ خیلی از اساتید رو قبل از شما گوش دادم اما جنس حرف های شما خالص و نابه شما توحیدی هستین و ابراهیم گونه

    شما ادعای بیجا ندارید و خود واقعیتون رو دارید به ماها نشون میدید

    از نتایجی میگید برامون که واقعا قابل لمسه و ما داریم میبینیم زندگیتون رو که هر روز داره با کیفیت تر میشه در تمام جنبه ها. اخیرا هم که بهمون ثابت شد در حوزه ی سلامتی واقعا ترکوندید و همه ی اینها به عملگرا بودنتون برمیگرده

    من چقدر خوشحال میشم که وقتی میگید فلان چیز پاشنه آشیل منه و دارم روش کارمیکنم تا بهتر شم.این صادق بودنتون چقدر برام لذتبخشه

    شما بقول دوستان نازنینم، پیامبر زمانه اید

    خدارو هزاران مرتبه شکر برای وجودتون

    خدارو هزاران مرتبه شکر برای قوانین ثابتش

    باید پارو نزد وا داد…

    میام از نتایجم مینویسم

    عاشقتونم♥️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  4. -
    سعیده آیت گفته:
    مدت عضویت: 1068 روز

    بنام خدایی که روزی منو هدایت کرد به صراط مستقیمش و بدین شکل

    حلقه ای بر گردنم افکند دوست

    میکشد هرجا که خاطرخواه اوست

    وچه خوشبختم من که رب العالمین سکان دار زندگیمه و من افتخار این رو پیدا کردم که عبد وخاکسار درگاه فرمانروای جهان باشم که اگر اون باشه همه چیز هست .

    سلام به استاد عزیزم که این راه عاشقی و عبد ومعبودی رو به شکلی درست بهم یاد داد

    وسلام به مریم جان و همه دوستان عزیزم

    من تو مسیر این شغل داوری حقوقی که هنوزم عملا استارت نخوزده

    معجزات و آسانیهایی دیدم که منشا همش دل آروم و اطمینان صدر در میلیون خودم به خدا بود

    من دوسال ونیم قبل وارد پروسه این شغل شدم اون موقع هنوز هیچی از قانون نمیدونستم ولی عجیب مو به مو به شکل مثبت به قانون عمل میکردم

    همه چیز هدایتی و باخواست صد درصد خودش بود.

    از اول به خدا یه لیست دادم و یه سری شرایط رو نوشتم که خدا جونم با لحاظ کردن این موارد برام یه کار جور کن

    جالبه که رهای رها بودم و هیچ شغل خاصیم مدنظرم نبود وهمه جوره دست خدارو باز باز گذاشتم

    وبه شکلی کاملا معجزه اسا من پیامک فراخوان داوری بدستم رسید در ثانیه های اخر ثبت نام .

    وقتی شرایط افرادی که میتونن بدون آزمون ثبت نام کنن رو خوندم اولش مات و مبهوت بودم که موبه مو برطبق لیستم بود بعدش بلند شدم مثله دیوونه ها میرقصیدم ازخوشحالی

    بعد از فرستادن مدارک مصاحبه بود که اون روزم معجزات خداوند پشت سرهم منو غافلگیر کرد از شنیدن یه سری سوالا دم در توسط یکی از بچه ها ، اینکه همه کتاب بدست بودن و استرس داشتن ولی

    من اروم و گیج چرا اینا انقدر کلافن،

    و اون قسمت روانشناسیش که مسئول مربوطه گفت نظرت راجع به اتفاقات اخیر چیه؟(دوران زن زندگی ازادی بود)

    ومنکه چند روز قبلش به شکل هدایتی لایو استادو تو این زمینه شنیده بودم داشتم تمام برداشتمو از حرفهای استاد میگفتم که اون اقای محترم خیلی مودبانه و به شکلی تحسین برانگیز ازم تشکر کرد و گفت خانم آیت خیلی خیلی ازتون چیز یاد گرفتم و بعد به احترامم بلند شد تابرم

    همونجا گفتم قبولم قشنگ صدای قلبم رو میشنیدم

    بعد دوره اموزشی گذاشتن اونم تو ساری

    من رامسر دوره ساری دوماه ونیم و هفته ای دوتا سه روز پشت هم از تیر تا اواسط شهریور یعنی اوج گرما وشرجی

    اولش کمی بهم ریختم بعدش فقط نشستم نوشتم که

    من این دوره رو به راختی میگذرونم انقدر راحت انگار تو خونمم به راحتی میرم و برمیگردم تو هوای خنک همه چی عالی طی میشه و…..

    اتفاقی که افتاد من فقط سه جلسه رفتم یه بار با همسر عزیز دو مرتبه دیگش خودم رفتم ولی انقدر راحت و هوا سر ظهر توساری خنک اصلا نگم که خودمم مبهوت خداوند بودم که همون دو روز هوا انقدر خنک بود

    وبعدش خدا با نشونه هاش بهم فهموند نرو دیگه هیچ اتفاقی نمیفته

    وقتی از مسئولش پرسیدم تو لفافه گفت نیومدینم مهم نیست خودتون رو برا امتحانش آماده کنید

    یکی از بچه ها بزرگواری کرد ویس کلاس ها رو تو گروه میفرستاد یعنی نور علی نور

    ومن دقیقا در خانه زیر کولر باخیال راحت ویس هارو گوش میدادم تا دوره تموم شد و روز امتحانم به شکلی عالی سپری شد و از 13 تا درس 10 تاشو 20 گرفتم و خلاصه با معدل نزدیک 19 این مرحله روهم گذروندم

    27 خرداد امسال هم طی مراسم تحلیف پروانه ها رو دادن

    والان ما رو عضو یه گروه کردن برا تبادل نظر و اعلام برنامه هاشون

    دیروز تو گروه شرایط تاسیس موسسه داوری رو زدن که البته میتونی یا دفتر عادی بزنی یا موسسه

    الحق که شرایطش طوریه که هرکسی از پس هزینش برنمیاد

    ولی چیزی که برام تعجب آور بود اینکه این داوران حرفه ای دادگستری که بعضا بیشترشون قاضی بازنشسته ،وکیل ،رئیس فلان دانشگا و…. هستند

    با دیدن این شرایط موسسه چنان بهم ریختن و صحبتها وویسهایی تو گروه میزاشتن که هنوزم بعد دیروز تا حالا نمیتونم باور کنم این حد از اضطراب و فشار و منفی نگری رو تواین قشر جامعه

    از اون ور منی که فقط یه میلیون تو حسابمه شاد وبیخیال وقتی شرایطو خوندم پاشدم یه اهنگ گذاستم وبا دخترم رقصیدم وازته دلم آروم اروم بودمو هستم

    چرا؟ چون مطمئنم خدایی که منو تا اینجا رسونده بقیشم جور میکنه

    اصلا ما میتونیم یه دفترکار معمولی اجاره کنیم حتما نباید موسسه تاسیس کنیم که

    ولی اون بندگان خدا چنان آشفته وبهم ریخته شدن که تازه دارم میفهمم تفاوت فرکانسی رو

    نمیدونم آخرش چی میشه ولی مطمئنم هرچی بشه به نفع منه و بهترین حالت برام رقم میخوره به لطفش

    من عجیب تو این راستا ارامش داشتم و دارم ارامشی از جنس خودش

    اغراق نمیکنم این واقعیته

    ومن این ارامشو از خودش گرفتم

    با نشونه هاش هربار بم گفت این رسالتته

    میدونید من همیشه به قضاوت دید خوبی نداشتم یعنی میگفتم این سخت ترین کار دنیاس وهیچ وقتم بش فکر نمیکردم

    وقتی این پروسه شرو شد بخدا گفتم واقعا این مسیر منه؟ واقعا این رسالتمه؟هربار استاد میگفت برین سراغ شغلی که عاشقشین ته دلم میگفتم منکه …… ولی

    هربار نشونم میداد که ادامه بده

    واز وقتی پروانه رو گرفتم دوبار ازش هدایت خواستم

    یه بار با قران بهم گفت 67 سوره مائده

    ای پیامبر آنچه برتونازل شده بخلق برسان که اگر نرسانی تبلیغ رسالت و ادا وظیفه نکرده ای وخدا تو را از شرو ازار مردمان محفوظ خواهد داشت نترس ومحکم باش

    ودفعه دومش با فایل 32 پاسخ به مسابقه در سفربه دور امریکا خداوند از زبان استاد عزیزم گفت که

    هرکار دیگه رو بزار کنار وفقط بچسب به اینکار که هرچی بخوای بهت از همین راه میدم اشک میریختم و گوش میدادم به اون فایل

    وقتی دیروز این جماعت سردر گم و پریشون رو دیدم گفتم خدایا دارم یواش یواش میفهمم که تو برا پلن و برنامه هایی که داری

    به یه انسان در مسیر قانونت نیاز داری نه اینایی که از لحاظ تجربه واقعا برتر از منن

    ولی اون درون بهم ریخته ی واکنش گرشون نمیزاره درست فکر کنن و عمل کنن

    من اینو مطمئنم که فقط قرار نیست بشم یه داور و یه سری پرونده و حکم و…..

    قراره اتفاقات عالیی تواین مسیر بیفته قراره روند دادگستری تغییرات اساسی بکنه قراره خداوند از طریق من کارهای مهمی رو انجام بده که حتی الان نمیتونم حتی حدسشون بزنم

    میدونید وقتی خداوند رو مثله یه کوه که چه عرض کنم وقتی تنها قدرت جهانو همراهت میبینی و گرمای اون انرژی رو حس میکنی نمیتونی جور دیگه ای فکر کنی وبلندپروازی نکنی

    الانم قرارشده دورهم جمع بشن و رایزنی کنن و شاید نماینده بفرستن تهران واسه تغییر این شیوه نامه وهزارتا کار دیگه تا دلنگرانیهاشون کم بشه

    منم از خداخواسته تا اونا دارن تو سر وبار خودشون و قوانین و آیین نامه ها میزنن بیشتر دارم فایل گوش میکنم و کامنت میخوتم و نکته برداری میکنم و خلاصه رو خودم کار میکنم و لذت میبرم از زندگیم تاببینم آخرش قراره چه جوری همه چی به نفع من تموم بشه انشالله

    البته اینم بگم دارم نکته های مهمی که پارسال اساتید درس میدادن و تو کتاب هست و جمع اوری میکنم ودر کنارش یه آیین دادرسی برا اون مکانی که قراره توش کار کنم انشالله جوز میکنم و مینویسم

    در واقع دارم تمرکز میکنم برانچه میتونم بهبود دهم

    وای که این فایل و عنوانش همیشه اویزه گوشمه تا به یه تضادی برمیخورم سریع میگم سعیده فعلا تمرکزتو بزار رو چیزی که دست خودته ومیتونی بهبودش بدی

    والانم تنها کارهایی که میتونم بکنم همینهاست

    اینها کارهای سمت منه خدام که کارشو عالی انجام میده

    اون بندگان خدام که مطمئنم دستان خدا برای منن دارن کارشون رو انجام میدن ونهایتا همه چی بخیر وخوشی حل میشه انشالله

    خدایاشکرت برا این مسیر بهشتی این آرامش این قوانین این سایت این استاد وخودم که با توکل بخدای مهربان دارم همه تلاشمو میکنم که هر روز بهتراز دیروزم باشم و تاجایی که ممکنه با احساس خوب در مسیر باشم ولذت ببرم.

    خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      نوید گفته:
      مدت عضویت: 3145 روز

      سلام سعیده عزیز

      خدا رو شکر میکنم که در این مدار هستم که با خوندن کامنت دوستان باورهای قبلی و اشتباهم اصلاح می‌شه

      از شما هم تشکر میکنم که انقدر روان و عالی نوشتین

      چقدر جهان شما رو آسان کرد برای آسانی

      چقدر خداوند هموار کرد مسیر و براتون

      شما به خودتون گفتین که به راحتی میگذرونم انگار که خونه‌مم به راحتی میرم و برمیگردم تو هوای خنک همه چی عالی طی میشه

      ولی خدا پلن‌هاش همیشه ساده‌تر از اون چیزی‌ه که ما تو ذهن‌مون می‌سازیم

      یعنی حتی ساده‌تر و آسان‌تر از چیزی که ما فکرشو بکنیم خدا برامون مسیر میسازه

      خدا مسیر و جوری چید که اصلا لازم نشد این مسافت رو طی کنید

      تو خونه خودتون بودین

      در واقع کلاس آورد تو خونه شما

      الله و اکبر…

      یاد جمله استاد افتادم در مورد نامه 31 نهج‌البلاغه

      تو نمیری دنبال پول، اون میاد دنبال تو

      خدا رو شکر برای این جهان قانونمند و دقیق

      برای این آسانی که در قوانینش هست

      برای این فضای سالمی که استاد ایجاد کرده

      هر جا هستین در آرامش و آسایش و رفاه باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        سعیده آیت گفته:
        مدت عضویت: 1068 روز

        سلام به شما دوست عزیز

        ممنون که برام نوشتید و احساستون رو بیان کردید

        چقدر زیبا به این نکته اشاره کردید که

        تو نمیری دنبال پول اون میاد دنبالت

        خیلی لذت بردم از این تشبیه و مقایسه

        واقعا جهان قانونمندی داریم وخدارو هزاران بار شکر که مارو هدایت کرد تا بتونیم قوانینش رو بشناسیم درک کنیم و نهایتا عمل کنیم و استمرار داشته باشیم تا نتایج رو ببینیم.

        بازهم ممنونم از اینکه نوشتید وبه این نکته ظریف اشاره کردید.

        امیدوارم همیشه موفق وپیروز باشید.

        خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    مریم اشکی گفته:
    مدت عضویت: 1590 روز

    بنام خداوندی ک هرلحظه درحال هدایت ماست😍

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام خدمت عزیزانم

    چقدرازدیدنتون مخصوصا خانم شایسته گلم لذت بردم وتحسینتون کردم

    فایل بی نظیربود وعالی ووقتی به حرفاتون گوش میدادم همزمان ب کارهایی ک میکردم ومیکنم فکرکردم ودیدم چقدردیدم وذهنیتم نسبت به انجام اموروایده های الهامی متفاوت شده وبه محض اینکه ایده ای میادعمل میکنم ومیگم این قدم اول بقیش باخداحتی یه ثانیه هم تودهنم نمیگم خوب اگ اینکاروکنم بعدش چی اصن باآموزشهای شماذهنم شخم خورده وچقدرخوشحالم ازین پیشرفت بزرگ وقبل ازآشنایی باشمادقیقاهمینجوربودم مثل اکثریت جامعه ینی هرکاری ک میخواستم انجام بدم به بعدش فکرمیکردم

    چقدرنکته مهمیه ک مابایدقدم اول روبرداریم وبه چگونگی ومشکلات پیش روفکرنکنیم ومثبت اندیش باشیم وبه نکات مثبت واتفاقات خوبی ک بعدازانجام اونکاربرامون رخ میده فکرکنیم تارسیدن بهش وانجامش برامون لذت بخش وآسون باشه وقطعا بااین نوع تفکر اقدام صورت میگیره واین توجه به نکات مثبت درهرچیزی نکته کلیدی

    درموردسوالی ک پرسیدین دقیقا یه موضوع هست ک بادوصورت من باهاش مواجهه شدم

    قبل ازآشنایی باشما یاحالااوایل آشنایی باشما فک کنم یه کاری بودکه دوست داشتم یادبگیرم وانجامش بدم اما دقیقاازاولین کارتاآخرش همش توذهنم میگفتم بایداینکاروکنم فلان جاثبت نام کنم آموزش ببینم هزینه بدم ازکجابیارم یامثلاسخته اوف چقدرطولانیه مباحثش چقدرپیچیدس گوشیم پرشه چکارکنم بابچه هاوقت نمیشه نمیذارن ینی بالای صدتادلیل داشت ذهنم ک کاروسخته سخته سخت کرده بودبرام واصن منصرف شدم ازانجامش اماوقتی باآموزشهاتون همراه شدم کم کم یادگرفتم که چکارکنم وباورودبه دوره ۱۲قدم قدم اول اصن ذهنیت من کاملاعوض شدومن بعداز۲سال بازرفتم دنبال کارموردعلاقم وفقط گفتم من قدم اولوبرمیدارم بقیش کارخداست اولین قدمم عضدیت دریه کانال بود ک بعداون راهی بودبرای ورودبه این کاروکم کم واردشدم ودیدم اصن سخت نیست وخداهمینجورهدایتم کردمخصوصاازطریق دوتاازدوستان گلم توسایت وبااستادعزیزم درزمینه کارم آشناشدم که اونم مثل شما کلی فایل رایگان داره ومن ازطریق فایلاش دارم به راحتی آب خوردن این کارروعاشقانه وبه درستی وباآسونترین راه بدون پیچیدگی یادمیگیرم وازروزتولدم که ۲۹مردادکارم روبه صورت رسمی شروع میکنم اصن همه چی دست ب دست هم دادن دقیقا توتایمی ک براکارم انتخاب کردم بچه هام یاخوابن یا گیربازی خودمم تنهای تنها همه چی عالی حتی هزینه شروع کاررونداشتم ولی گفتم خدایامن همینجورمیرم جلوبقیش باتوو۱سوم اون پول روخدابرام جورکردوبرابقیشم ایده ای بهم دادک اصن بی بروبرگردگفتم چشم انجام دادم ونتیجشم سپردم ب خودش وخیالم راحته ک روزتولدم خداهزینه روبم میده شایدزودتر ومن کاری روک عاشقشم به صورت رسمی شروع میکنم الهی شکرت

    این حرفتون استادگلم همیشه توذهنمه وقتی یه ایده یاخواسته ای برام بوجودمیاد ک میگین

    اگرخواسته ای درشماشکل گرفتن بدونین ک قطعاتوانایی انجامش روداشتین وگرنه اصن توذهنتون شکل نمیگرفت

    ازشمابی نهایت سپاسگزارم ک چراغ راه ماشدین😍😘🥰

    درپناه الله یکتاشادوپیروزوموفق باشین🥰😍😘

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  6. -
    fatemeh saeeidi گفته:
    مدت عضویت: 1776 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    خدایا من هر آنچه که دارم از آن توست.

    خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از خودت یاری میطلبم خدایا به راه راست هدایتمان کن.

    من مواردی که کارها را آسان گرفتم و به راحتی کارها و برنامه هایم انجام شد

    1_ زمانی که دیپلم کامپیوتر گرفتم

    با وجود دو پسر کوچک داشتم ولی رفتم کلاسهایم شرکت کردم ولی چون بدیهی میدونستم

    به راحتی ازمونهایم را شرکت کردم و قبول شدم و مدرکم را به راحتی گرفتم

    2_ زمانی که رفتم برای یاد گیری آرایشگری چون خیلی علاقه داشتم و اونو بدیهی میدونستم آرایشگری را اموختم و مدرکش را به راحتی گرفتم

    3_من زمانی که مجرد بودم در دوره تحصیلم دوره راهنمایی را چون خیلی سخت گرفته بودم 3سال راهنمایی ام را به سختی گذراندم ولی 4 سال هنرستانم با وجود اینکه رشته تحصیلیم هنرستان فنی حرفه ای بود و رشته ام بازرگانی بود به راحتی گذراندم همیشه با نمرات خیلی خوب و قبول خرداد شدم با نمرات خوب و عالی دیپلمم را گرفتم

    4_ من همیشه از دوران کودکی ام تا الان پول دلشتن و تروت را بدیهی میدونستم به همین خاطر همیشه ثروت و پول به راحتی تو زندگی ام داشتم

    مواردی که سخت گرفتم و برنانه هایم به سختی پیش رفت

    1_ همان طور که گفتم 3سال تحصیلی راهنمایی خیلی به سختی پیش رفت همیشه نمراتم خیلی بد بود و تجدید میشدم اخرشم با بدبختی و تک ماده قبول میشدم چون خودم خیلی درس خواندن را تو اون 3سال سختش کرده بودم

    2_ وقتی ازدواج کردم چون هر چی دور و برم دیده بودم زندگی زناشویی ناجور بود فکر میکردم رابطه های زناشویی یعنی همینجوریه دیگه

    به همین خاطر هم رابطه خودم و همسرم همیشه به سختی پیش رفت تا همین اواخر که خودم را تغییر دادم و تمام باورها و دیده ها و شنیده هام و زیر سوال بردم و باورهایم را تغییر دادم زندگیم تغییر کرد

    3_ رفتن به دانشگاه را سخت میدونستم و برای خودم دست نیافتنی به همین دلیل هیچ وقت نرفتم و تجربه اش نکردم

    در پناه الله یکتا شاد و سلامت باشید

    خدایا ما را به راه راست هدایتمان کن راه کسانی که به انها نعمتهایت را داده ای

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  7. -
    زینب فرخی گفته:
    مدت عضویت: 1183 روز

    سلام استاد عزیزم

    میخوام توضیح بدم ک چجوری دستیابی ی رویا سخت است یا اسون؟

    روزی که ی فایلی دیدم ازتون ک با تمام توان فریاد میزدید ک تو باید حرکت کنی تو باید در مسیر علاقه ات قدم برداری و بعد گفتید بخدا نتایج مالی هم میاد تو فقط قدم بردار

    شروع کردم و ب خودم گفتم این حرف ها با توی با شخص تو خود خودت

    حالا چکار بکنم؟؟؟

    اونم هدایت خداوند بود و با تمام ترس های وجودم جنگیدم چون حقیقتا من دیپلم داشتم و این خیلی برام سخت بود که شروع کنم

    اما ایده اش اومد ک توی سایت دیوار پیام بزارم برای تدریس خصوصی دبستان

    البته با یک مبلغ بسیار بسیار کم

    ولی گفتم فقط شروع کن

    روز اولی که شروع کردم دانش آموزی داشتم ک رفته بود کلاس سوم ابتدایی ولی هنوز خواندن و نوشتن بلد نبود

    واقعاً برام سخت بود بخوام با این بچه در اول کار شروع کنم و ذهنم دایم می‌گفت اون بچه مدرسه غیرانتفاعی رفته و معلم های خوب داشته، تو ک تازه اول کاری چجوری میخوای یادش بدی اون میخواست یاد بگیره تا حالا یاد گرفته بود!!!!

    ولی گفتم نه من باید حرکت کنم و جالب بود بعد از چندین جلسه نتایج عالی شروع شد و اون دانش آموزم خیلی عالی مطالب رو یاد گرفت و دانش آموز بعدی و بعدی و ………

    هر روز ک جلو میگرفتم دایم چالش هایی برام پیش میومد و وقتی واردش میشدم و تو دلش می رفتم درهای رحمت الله برام باز میشد و انسان هایی سر راهم قرار میگرفتن ک بهم یاد میدادن ک چجوری با این دانش آموزان کار کنم.

    بطور مثال برای همون دانش آموز کلاس سومیم ی روز ک اسنپ گرفته بودم با اقایی اشنا شدم که بسیار مودب و محترم بود و من از ایشون خواستم از این ب بعد با ایشون هرجا خواستم برم و ایشون قبول کرد بعدها فهمیدم ایشون ی مدیر مدرسه است و برام دو جلسه خصوصی گذاشت و یادم داد ک چجوری به بچه ها اموزش بدم

    یادم اون زمان ازشون پرسیدم الان جلسات خصوصی تون چنده ؟ایشون گفتن 200 تومن ولی من اون زمان پول نداشتم که بهشون بدم و ایشون در کمال تواضع برای من رایگان این کار رو انجام دادن

    میخوام بگم زمانی که توی دل کار بری بقول شما درهایی باز میشه از سمت خداوند ک فقط ایمان در حرکت برات اون درها رو باز میکنه.

    الان سه سال تدریس خصوصی دارم و با قدرت میگم من تدریس تضمینی صد در صد انجام میدم برای بچه‌های ابتدایی و میتونم بگم در کارم بی نظیرم

    الان هم یک چالش جدید رو برای خودم شروع کردم ک این فایل شما برام نشانه بود ک باز هم ادامه بدم

    امیدوارم بزودی بیام و از نتایج عالیم بگم.

    استاد عاشقتونم ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  8. -
    سعيده رضايى گفته:
    مدت عضویت: 2026 روز

    به نام خدا

    سلام و عشق و ارادت خدمت استاد بزرگوارم و مریم بانوی بی نظیر

    سلام به همه دوستان عزیزم

    الهی شکر که یک بار دیگه توفیق داشتم با شما همراه باشم و آگاهی دریافت کنم.

    خیلی قشنگ سوء تفاهم ها و سوء برداشتها رو از قوانین برطرف می کنید.

    امشب که این فایل رو گوش دادم دقت کردم دیدم به گفته خودتون انقدر روی قوانین کا کردید و انقدر در طول سالها تدریس قوانین تجربه به دست آوردید که می دونید کجای حرفهاتون ممکنه چه سوالاتی در ذهن مخاطب شکل بگیره و خودتون پیشاپیش پاسخش رو بیان می کنید. قشنگ فرق قانون رو با توهم و کجراه بصورت شفاف توضیح می دید. ازتون سپاسگزارم.

    اینکه بشینیم دست روی دست بگذاریم و منتظر نتایج از آسمون باشیم عین بی خردیه و فکر می کنم افراد متوجه این اشتباه هستند ولی چون ترجیح میدن بهشون سخت نگذره خودشون قانون رو اینطور تغییر میدن و باورشون هم میشه. وگرنه چطور ممکنه سرجات بشینی و بدون ریموت کنترل فقط با قدرت ذهن بتونی تلویزیونت رو روشن کنی؟

    چطور ممکنه فقط دعا و تمنا کنی و هی کیسه کیسه پول واست بیارن خدمتت دم در خونه؟

    این که حله.

    حالا چی میشه که ترجیح میدیم تنبلی کنیم و با این بهانه که دارم روی ذهنم کار می کنم دست از اقدام عملی برداریم؟ جواب همونه که شما توضیح دادید. ترس از موفق نشدن، کمالگرایی، دنبال چگونگی بودن، زیادی وسواس شدن روی تسلط بر مسیر، که به گفته شما و به نظر من اصلا امکان نداره بتونیم حتی یک قدم بعدی مسیر رو هم ببینیم چه برسه به کل مسیر.

    پس دقیقا کسانی از عمل کردن می ترسن که ایمان به وعده کمک خدا ندارن. کسانی که هدایت رو باور نکردن. کسانی که شرک می ورزند.

    چون اگر یک درصد به خاطر بیاریم که ما وقتی به دنیا اومدیم قدرت مکیدن شیر رو هم نداشتیم و این خدا بود که غریزه شیر خوردن و گریه کردن رو در وجود ما قرار داد پس همون خدا در این سن و سال هم با همون غریضه ما رو هدایت میکنه چون خودش گفته

    ان علینا للهدی

    فألهمها فجورها و تقواها

    وَالَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا ۚ وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ المُحسِنینَ

    اینا همش فرموله. جاهدوا یعنی همون جهد و کوشش فیزیکی. ولی ترجمه شده جهاد کردن. یعنی بردنش تو فاز جنگ و جدال. در صورتیکه به نظر من منظور تلاش و کوشش در راه خداست.

    جاهایی بوده که به لطف خدا ترسهام رو کوچک و انگیزه هام رو قویتر کردم و دل زدم به دریا و چه نتایج شگفت انگیزی گرفتم. برای مثال:

    سال قبل بعد از اینکه چند ماه تمرکزی روی ذهنم کار کردم و شبانه روزم رو به فایلهای استاد در دوره 12 قدم و شیوه حل مسائل گره زدم، هدایت شدم به کار کردن. در حالیکه بچه ام کوچیک بود و برام حتی سخت بود که هزینه مهد کودکشو بدم.

    ولی گفتم نمی دونم چطور ولی من میرم مدرسه تدریس می کنم بچه هم خداش بزرگه.

    همسرم صبح و عصر سرکار بیرون از خونه می رفت و بچه هم تا بحال اصلا تجربه مهد رفتن نداشت. از طرفی من توی کرج هیچ جا کار نکرده بودم و هیچ مدرسه ای و هیچ مدیر و دبیری منو نمی شناختن.

    ولی گفتم میرم و میشه.

    شروع کردم زنگ زدم به هرچی مدرسه غیرانتفاعی در محدوده زندگیمون بود.

    اولیشون منو خواست و بدون اینکه خودم یا مدارکمو ببینه گفت بیا.

    حالا نوبت بچه بود. دقیقا از همون زمان همسرم تصمیم گرفت صبح ها سرکار نره و شغل قبلیش رو در کنار شغل فعلیش توی خونه صبح ها انجام بده. پس تکلیف بچه مشخص شد و صبح ها خونه پیش باباش می موند.

    همین اتفاق باعث شد که صبح ها ماشینمون خونه باشه و من بجای اسنپ با ماشین سرکار می رفتم. اصلا اینطوری شد که من بعد از 14 سال که گواهینامه رانندگی داشتم تازه رانندگی یاد بگیرم.

    تا قبل از این رانندگی برای من یکی از وحشتناکترین کارها بود ولی وقتی تو شرایطش قرار گرفتم برام لذتبخش شد و خیلی خیلی توش ماهرتر شدم.

    از طرفی هم خودم صاحب حقوق و درآمد شدم، هم نیازی به هزینه مهدکودک و اسنپ نبود. هم دغدغه ساعتهای طولانی مهد موندن بچه رو نداشتم چون بچه پیش پدرش آرامش داشت ولی اگه مهد می رفت از 7 صبح تا 2/5 ظهر خیلی اذیت میشد.

    On the other hand رفته رفته درآمد همسرم زیاد و زیادتر شد بطوریکه آذرماهش یه ماشین دیگه خرید و عملا ماشین قبلی مال من شد. از همون موقع هم شغل بیرون از منزلش رو کنسل کرد و تمام وقت شغل مورد علاقه اش رو پیگیری کرد که کاملا توی خونه و با لپتاپ انجام میشد. و بچه رو هم مهد گذاشتیم. چون دست و بالمون خیلی باز تر شده بود.

    به همین ترتیب هی اوضاع مالیمون بهتر و بهتر شد به لطف خدا و من فکر می کنم همش به خاطر این تصمیم شجاعانه من بود که با خارج شدن از خونه باعث شدم شرایط کاریمون کلا تغییر کنه.

    اینم بگم من در تمام طول سال تحصیلی علاوه بر تدریسم تو کار همسرم هم بهش کمک می کردم هرچند میدونم اشتباه بوده و بایستی فقط روی یک فعالیت تمرکز بگذاریم.

    الان هم که الهی شکر باردار هستم و سال آینده دیگه تدریس نمی کنم و تمام وقت در منزل به بچه رسیدگی می کنم و همین باعث شده خیلی خیلی دخترم از همه لحاظ پیشرفت کنه و بچه شادتری باشه. انواع کاردستی ها و بازیها رو با هم انجام میدیم و من همونقدر خوشحال و راضی ام از کار نکردنم (در بیرون از منزل) که قبلا که کار می کردم بودم.

    حس می کنم همه جوره مفیدم و ربطی نداره که کار کنم یا نه.

    بحث سر این بود که وقتی قدم برمی داریم آسانیها از راه میرسه و هدایت میشیم به راه های بهتر. دقیقا در این قضیه من درکش کردم و برام به بهترین شکل رقم خورد.

    اما جاهایی که توکل نکردم و ترسیدم زیاد بوده. مثل زمانیکه دیدم که یک خانم همسن و سال خودم و با شرایطی مشابه خودم حرکت کرد و یک آموزشگاه کنکور و تقویتی راه اندازی کرد اما من ترسیدم و انجام ندادم.

    که اگر اون سال انجامش داده بودم احتمالا الان واسه خودم یه مدرسه غیرانتفاعی هم داشتم و خدا میدونه چه شرایط متفاوت دیگه ای.

    الانم خداروشکر دارم از موقعیت الانم درس یاد می گیرم و لذت می برم و حتما در جای درستی هستم چون حالم خوبه.

    ممنونم از شما استاد گرامی و عزیزم و خیلی خوشحال شدم تجربه عالی مریم خانم رو در مورد دانشگاه رفتن و کار کردنشون شنیدم. خیلی برام جذاب و آموزنده بود.

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  9. -
    سمیه گفته:
    مدت عضویت: 1572 روز

    سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته مهربان و همه اعضای محترم سایت

    من میخوام از تجربه خودم بگم در مورد ورزش بدنسازی من خیلی ورزش کردنو دوست داشتم وکلا از بچگی عاشق ورزش و رقص بودم و ورزش جزئی از زندگیم بود ولی از بدنسازی وحشت داشتم فکر میکردم خیلی سخته اگر اشتباه بزنم حرکاتو آسیب میبینم فکر میکردم باید حتما یه مربی بالا سرم باشه با اینکه من خودم مربی شنا هستم ولی همیشه دوست داشتم بدنسازی کار با وزنه هم انجام دهم ولی هر بار میرفتم باشگاه حتی مربی خصوصی میگرفتم ولی تا مربی نبود من از انجام حرکات میترسیدم چون تو ذهنم این بود که بلد نیستم وخیلی سخته تا اینکه وقتی پندمیک شروع شد من دیگه نتونستم برم استخر ومن که همیشه عادت به ورزش،کردن داشتم مجبور شدم با برنامه های آنلاین شروع کنم به ورزش کردن وتو ذهنم گفتم میبینم مربی چجوری حرکات را انجام میده منم انجام میدم البته که با دمبل وکش بود وحرکات ساده ولی من انجام دادم وکم کم حرکات را یاد گرفتم ولذت بردم و بیشتر علاقه مند شدم وتو ذهنم چقدر برایم ساده شد وهر روز پیشرفت کردم بعد از ۶ ماه هدایت شدم به سمت یه مربی عالی وحرفه ای که باید از طریق سایت نوبت میگرفتم وبادی انالیز شدم وبرنامه ورزش وتغذیه بهم دادن وحرکات ورزشی را هم یه سایت داشتن که از طریق سایت میدیدم ویاد میگرفتم ورفتم دمبل وکش خریدم وتا ۶ ماه بعد تو خونه ورزش کردم تا اینکه باشگاه باز شد وبه راحتی رفتم باشگاه باعشق ثبت نام کردم وروز اول همه ازم پرسیدن چند ساله که داری کار میکنی و خیلیا فکر میکردن مربی هستم وازم سوال میپرسیدن تا اینکه به راحتی در باشگاه ورزش،میکنم تقریبا حرکات رو درست میزنم وهر روز دارم پیشرفت میکنم وبه سمت باشگاه های بهتر هدایت میشوم و واقعاا واسم لذت بخشه چون تو ذهنم راحتش کردم

    ولی در مورد کارهای اینترنتی نگم براتون که از لحاظ سختی واسم وحشتناکه اصلا دوست ندارم وحتی کارهای ساده ای که بقیه به راحتی انجام میدن واسم سخته وحتی حاضر نیستم امتحان کنم وباید رو خودم کار کنم تا یاد بگیرم واسه ذهنم باید راحتش کنم من واقعا تجربه اینو دارم که کاری که از نظر دیگران سخت بوده ولی تو ذهنم راحتش کردم وبهش علاقه داشتم انگیزه داشتم با عشق وبه راحتی انجامش دادم برای من مثل آب خوردن بوده ولی واسه دیگران سخت باید هر چیزیو که میخوایم یاد بگیریم یا انجام بدیم تو ذهنمون راحتش کنیم اول ذهن بعد وارد مسیر که شویم واقعااا کارها راحت میشود

    ممنونم از استاد عزیزم🌺

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  10. -
    الناز گفته:
    مدت عضویت: 2265 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم،خانم شایسته ی مهربان و دوستان هم فرکانس

    اول از همه بگم که وقتی میبینم فایل جدیدی روی سایت قرار گرفته کلی ذوق میکنم از این بابت که قراره بازم آگاهی های جدیدی به ذهن و جانم برسه:)

    دوم اینکه بیشتر ذوق میکنم از این بابت که میدونم استاد عباسمنش عزیز کامنتهارو میخونه و باعث افتخار منه این موضوع

    خدمتتون عرض کنم که در ادامه دوتا تجربه از هر دو موقعیتی که استاد سوال پرسیدن برای همه ی دوستان عزیز تعریف میکنم ولی قبل از اون میخوام سپاسگزار خداوند باشم بخاطر اینکه درک من از قانون داره هر روز بهتر میشه و بسیار خوشحالم که این مسیر تکاملی داره طی میشه.

    حدودا 6 سال پیش که اوایل آشنایی من با قانون بود فکر میکردم خب یکم مثبت اندیشی و تصویر سازی و عبارات تاکیدی و این داستانا باعث میشه که من به خواسته هام برسم ولی الان دیدگاهم خیلی عمیق تر شده و هر موقع که میبینم از گوشه و کناری افرادی هستن که قانون جذب رو رویافروشی قلمداد میکنن میدونم که درک درستی ازش ندارن البته که هیچوقت سعی نکردم دیدگاهشونو تغییر بدم و وارد بحثی نشدم.

    در تمام طول صحبتهای استاد و خانم شایسته این بیت شعری که استاد همیشه توی صحبتهاشون میخوندن از حافظ برام تکرار میشد:گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع/سخت میگیرد جهان بر مردمان سخت کوش

    واقعا وقتی که ما با نگرشی که منتظر سختی هست به سراغ کاری میریم همون اتفاق میوفته و هر موقع هم با نگرشی که منتظر اتفاقات و موقعیت هایی هست که کار براش آسونتر بشه بازم اتفاق میوفته.

    تجربه ی اول رو از موقعیتی که کارو تو ذهن خودم آسون کردم تعریف میکنم:حدودا سه سال پیش بود من توی یه شرکت پیمانکاری حسابدار بودم ولی بنا به دلایلی تا چند وقت دیگه قرار بود که بیکار بشم و توی ذهنم پلن بعدی رو اینجوری چیده بودم که خب اشکال نداره نهایتا اگه کار مورد علاقه م پیدا نشد توی شهر خودمون میرم تهران که کار زیادتره اونجا مشغول میشم.ولی توی ذهنم این درخواست بود که توی شهر خودم باشم و حتی یه گفتگوی ذهنی مبنی بر تضادی که بهش برخوردم داشتم که چرا آخه نباید تو شهر خودمون کار مورد علاقه م پیدا بشه که مجبور به مهاجرت باشم!البته نه اینکه مهاجرت کار بدی باشه از این جهت که توی شهر خودمون و کنار پدر و مادرم شرایط بهتری داشتم و از طرف دیگه ای هم توی شهر خودمون به پیشرفت خاصی نرسیده بودم که عرصه رو بر خودم تنگ ببینم و مشتاق محیط باز و بزرگتری باشم.

    خلاصه انگار که این درخواست قوی تر شده باشه دقیقا شب همون روزی که این گفتگوی ذهنی انجام شده بود یکی از اقواممون گفت که فلان شرکت(که شرکت بزرگ و معروفی توی کشور هست)داره توی شهر ما شعبه اضافه میکنه و دنبال نیرو میگرده و آگهی زده!من خودم آگهی رو ندیده بودم اصلا،اطلاعات تماس رو گرفتم و فرداش با مسئول استخدامیا تماس گرفتم و بهم گفت همون روز یه ساعت بعدش برم مصاحبه.خلاصه مرخصی ساعتی گرفتم و رفتم و توی مصاحبه اولیه قبول شدم بهم گفتن برای مصاحبه بعدی باید برم شهر دیگه ای که فاصله ش با شهر ما حدودا 150 کیلومتر بود.اولش توی ذهنم اومد که فایده نداره رفتن و ممکنه قبول نشی و هزینه الکیه ولی خب گوش ندادم و رفتم.سه سال پیش مثل امروزم درکی از هدایت نداشتم و چیزی که باعث شد حرکت کنم این بود که میدونستم به زودی قراره بیکار بشم و بهتره یه حرکتی بکنم.القصه ما رفتیم و قبول شدیم و یه بار دیگه مارو خواستن دوباره رفتیم و قبول شدیم و دفعه آخرم واسه تکمیل مدارک رفتیم!اون زمان یکم وضع مالی خوبی نداشتم و این رفت و آمد ها خیلی برام هزینه داشت ولی خوشحالم که اینکارو انجام دادم و الانم توی همون شرکت دارم کار میکنم.

    قصه ی دوم مربوط به اسباب کشیه،منم مثل استاد اسباب کشی خیلی کار سختی بود توی ذهنم و سخت تر از اون خونه پیدا کردن ولی خب از اونجایی که یه الزام بود این موضوع بدون اینکه حتی به یه بنگاه مشاور املاک سر بزنیم یکی از همسایه های کوچه ی خودمون وقتی فهمید باید جابجا بشیم گفت بیاین توی ملک من و مستاجرم قراره بره میخوام خونمو بدم به شما!و این موضوع نتیجه ی همین تغییر نگرشه ست.

    اما در مقابلش یه زمانی وقتی دانش آموز بودم و قرار بود رشته ی تحصیلی انتخاب کنم علیرغم اینکه به رشته ی تجربی علاقه داشتم به دلیل کمبود اعتماد به نفس ترسیدم و وارد رشته ی دیگه ای شدم و اگه عقل و اعتماد به نفس امروزمو داشتم اینکارو نمیکردم.

    یه مورد بعدی زمانی بود که میخواستم محل دانشگاه انتخاب کنم،بازم بخاطر ترس از رفتن به یه شهر بزرگتر تو شهر خودمون موندم که اگه اینکارو نمیکردم تجربیات بیشتری برام در پی داشت.

    امیدوارم که هر روز فایل های جدیدی روی سایت بذارید استاد عزیزم

    شاد باشید و در پناه خداوند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای: