عادتی که زندگی شما را برای همیشه تغییر می دهد | قسمت 1 - صفحه 5 (به ترتیب امتیاز)

سلام به استاد خوشتیپ و قشنگم ، سلام به مریم جون عزیزم

چقدر من شگفت زده شدم از این همه زیبایی….

لبخندی که روی لبهام هست رو مدیون خداوند مهربانی هستم که من رو به سمت این فضا هدایت کرده

اول میخوام از جریان هدایتم بگم

از دیشب دوره روانشناسی ثروت یک رو مجدد شروع کردم و خدا میدونه که چقدر شگفت زده شدم از حرفهایی که تا به حال نشنیده بودم

فایلی که حداقل 27 بار تا به الان دیدم و نکته هاشو مو به مو نوشتم و مثال اوردم ، اما وقتی دیشب و صبح یکبار دیگه شنیدم مثل آدمی بودم که برای بار اوله میشنوم

زمانی که شما توی قسمت اول اسم آزادی مالی و زمانی و مکانی رو آوردین ، من به خدا گفتم که خدایا میخوام آزادی رو تجربه کنم

میخوام برم دریا

میخوام خودم باشم

میخوام توی فضایی آزاد با داشتن تمام زیبایی ها باشم

و فضایی رو که دوست داشتم تجربه کنم تجسم میکردم و بهش عشق میدادم

میدونی استاد جون ؛ من جدیدا میرم کلاس زومبا

زومبا یک رقص گروهی شاد هست و حالت خیابونی داره

گفتم خدا جون دوست دارم توی شرایط آزادی مکانی باشم و مثل یک بچه رها وسط خیابون برقصم

بعدش هدایت شدم به این فایل تون

این دریای مدهوش کننده با این رنگ بنفش تیره ی رویایی که آرام آرام به رنگ روشن تر در گوشه ساحل تبدیل شده

با مردمانی که آزاد و رها که از نعمت طبیعی آب دریا ، ساحل قشنگ ،ساختمونهای شیک و بلند و کلبه ی چوبی با مزه ای که در تصویری که مریم جون گرفت شکار کردم

دارن استفاده میکنند

همه دارن لذت میبرن

همه توی حال و هوای خودشون هستند

یا دارن استراحت میکنند و یا تفریح و یا شنا

با لباسهایی با رنگ روشن و زیبا ….

و من تحسین میکنم این همه زیبایی رو

من تحسین میکنم صدای ملایم دریا رو

من تحسین میکنم موجی که از دور ایجاد میشه و تا به ساحل برسه آرام میگیره

من تحسین میکنم شنهای ساحل رو که سفید گچی هستند و مثل آرد لابلای پاهای استاد جون قل میخورن

من تحسین میکنم خانمها و آقایونی رو که فارغ از هر چیزی دارن از نعمتهای خدادادی استفاده میکنند

من تحسین میکنم دستهای قدرتمند مریم جون رو که بدون اینکه دوربین در دستش بلرزه 25 دقیقه فیلمبرداری کرد

من تحسین میکنم کلاه شیک و قشنگی که استاد روی سرشون گذاشته بودن

من تحسین میکنم اندام عالی استاد جون رو که حسابی ورزیده شده

من تحسین میکنم لباسی که انقدر فیت به تنتون می اومد

من تحسین میکنم کشوری که در اون هستید رو …

من تحسین میکنم نگاه زیبابین شما رو

من تحسی میکنم قلب بزرگتون رو که با عشق چشم ما میشین و به ما همه ی قشنگیا رو نشون میدین

من تحسین میکنم رنگ عینکتون رو که رنگش با رنگ دریا و رنگ بادبادکی که در دقایق آخر در بگگراند ظاهر میشه ست شده

من تحسین میکنم اندام عالی مریم جون با اون تیشرت خوشرنگ که مثل یک دختر نوجوان دستهاش رو باز کرده

من تحسین میکنم و با این تحسینم کانون توجهم رو به سمت زیبایی های آفرینش میبرم و مطمئنم خداوندی که از قلبم آگاهه من رو به سمت زیبایی ها و قشنگیا هدایت میکنه

من صبحها به محض اینکه چشمهام رو باز میکنم گوشی رو برمیدارم و وارد سایت میشم و کامنتهای بچه ها رو توی عقل کل میخونم

روشم هم اینه که شبها پیش از خواب یک فایل و یا یک بخش از عقل کل رو که مطابق با خواسته ی کنونی ام هست انتخاب و نشون میکنم و گوشیمو روی همون فایل یا روی همون بخش که میخوامش قفل میکنم که به محض اینکه صبح بیدار شدم و گوشی مو روشن کردم همون بخش رو بخونم یا ببینم

این روش به شدت روی ورودی هام تاثیر گذاشته

چون در حال حاضر به شدت روی فایلهای توحیدی و ثروت کار میکنم

یک روش دیگه که خیلی تو مثبت نگری کمک کرده اینه که قانون رو به خودم یادآور میشم

چندین بار که تمرکزم روی ناخواسته و نازیبایی بود ، به سرعت و به شدت جهان بهم تو گوشی زد

یادآوری رنج این اتفاق خیلی خیلی به من کمک کرده که هم وارد هر فضایی نشم و هم اگر در شرایطی قرار گرفتم که تضاد برام وجود داشت ذهنم رو کنترل کنم

مورد دیگه که هم توی سیو زمان و هم در کنترل ورودی هام تاثیری بینظیر داشت حذف اینستاگرام و … بود

که بینظیر بوددددددد

همیشه نجواها هست استاد جون …

وقتایی که خیلی کنترلش سخت میشه آگاهانه بالش میذارم و میخوابم

وقتی میخوابم انگار همه چیز متوقف میشه

وقتی بیدار میشم مغزم ریسیت شده و بهتر میتونم تصمیم بگیرم

در مواقعی که میدونم کم کم داره نجواها شروع میشه

لباس ورزشم رو میپوشم و یه آهنگ میذارم و بشدت ورزش میکنم ، وقتی آگاهانه با قصد قطع انرژی نجواها جسمم رو تحت فشار میذارم انگار خون به نجواها نمیرسه و توجهم خود به خود به سمت مثبتها میره

با خودم صحبت میکنم

با خدا صحبت میکنم

توانایی هامو بیاد میارم

کارهایی که خدا برام کرده رو بیاد میارم

اینجوری دارم حس میکنم که آرام آرام کفه ترازوی مثبتها داره در ذهنم سنگین تر و سنگیرتر میشه

استاد جون شما گفتی که وقتی شخصیتت عوض میشه یعنی مغزت و باورت عوض شده

محیای بدبین داره اروم اروم مثل یک کودک تازه متولد شده مثبت نگر تر میشه و تسلیم تر

دیشب توی شهرم زلزله اومد و من از خانواده ام دورم و هیچ اطلاعی از اونها ندارم

یک ساعت شوک بودم اما با یادآوری قانون و توکلی که تو یادم دادی به آرامش درون رسیدم و اونها رو به خداوندی سپردم که همه چیزم در دست اونه

اگر تمارین شما نبود من سرگشته و پریشان بودم اما الان ارام و متوکلم و ایمان دارم که اونها در پناه رب العالمینن

و اما روشی دیگه که خیلی بهم کمک کرده یادآوری لحظه مرگ هست

اون لحظه که فرشته مرگ حاضر میشه و میگه بریم ….

اون لحظه همه چیز ارزش خودش رو از دست میده … فرزند ، روابط ، خونه ، حساب بانکی و ….

در اون لحظه از خودم خواهم پرسید که محیا چگونه زندگی کردی ؟؟؟

من باید جوری زندگی کنم که اون لحظه سرم بالا باشه …

و اما تعهدی قوی به خودم ؛

من متعهد میشم که سعی کنم با تمام وجودم و با یادآوری قانون بلاتغییر خداوند آگاهانه توجهم رو به سمت زیبایی های زندگی هدایت کنم

و جهان نیز متعهد میشه که من رو به سمت زیبایی های بیشتر هدایت کنه

خیلی ممنونم که همه چیزو انقدر قشنگ یادمون میدی

ممنونم فرشته ی قشنگ زندگیم

آمریکا میبینمت