قانون تغییر ناخواسته ها - صفحه 25
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/09/abasmanesh-5.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-09-30 06:06:422022-12-12 06:56:25قانون تغییر ناخواسته هاشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند بی نهایت بخشنده و مهربان
سلام به همگی .. سلام به استاد عزیزم..
ممنون از یاداوری این قانون
به شدددددددت هم خودم تجریه کردم و همممممممم در اطرافیانم دیدم.
یک آیه کفایت میکند :
کُلًّا نُمِدُّ هَٰؤُلَاءِ وَهَٰؤُلَاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّکَ ۚ وَمَا کَانَ عَطَاءُ رَبِّکَ مَحْظُورًا (اسرا ایه ۲۰)
هر دو [دسته:] اینان و آنان را از عطاى پروردگارت مدد مىبخشیم، و عطاى پروردگارت [از کسى] منع نشده است.
هر دسته، در هر سمتی که بخوان(تمرکز و توجه کنن) مدد میشوند.(نقطه سر خط)
خدایا ما رو به بهترین، نزدیکترین و ساده ترین مسیر ارامش و شادی و سلامتی و ثروت ( نعمت های فراوان ) هدایت بفرما/.
استاد عزیزم امروز داشتم به این فکر می کردم که اگر خداوند را عادل بدانیم این رو هم باور داریم که قانون فرکانس درسته و عین حقیقت چون خداوند که این همه از توحید در قرآن صحبت کرده میاد قدرت خلق زندگی من رو به آدم های دیگه میده؟ خب اگر این قدرت رو داده باشه دیگه توحید بی معنی میشه، اینکه فقط قدرت دست خداست بی معناست. مسلما این طور نیست، خداوند گفته قدرت خلق زندگیت دست خودته و هیچ کس و هیچ چیز قدرت این رو نداره چه خوب و چه بد تاثیری روی زندگی ما بگذاره، من تو جهان خودم هستم، شما هم در جهان ساخته خود. بعد هم من نتیجه آنچه ساختم رو می بینم مثل یک دونه که می کاریم وقتی من دونه سیب بکارم می تونم توقع سبز شدن درخت گیلاس داشته باشم. وقتی من تمرکزم روی نازیبایی هاست در مورد اونها حرف می زنم، بحث می کنم،فکر می کنم و می شنوم چطور می تونم توقع داشته باشم اتفاقات خوب برام بیوفته. توجه کنید به اطرافیان خودتون واضح می بینید که چطور دنیایی برای خود ساخته اند. من دنیای خودم رو می سازم و خودم مسئولش هستم هی دنبال مقصر بیرون از خودم نباشم. می بینید آدم هایی که مشکلات زیادی دارند وقتی صحبت می کنند میگن که مقصر فلان چیز و یا فلان کس بود. اصلا خودشون رو مسئول این اتفاقات نمیدونن و به همین دلیل دنبال راه حل هم نیستن.
باید باور کنم خالقم بعد می بینم چه دنیای زیبایی داریم در نهایت عدالت. من چند وقت هست دارم با تمرکز بیشتر کم کم کامنت های بچه ها رو می خونم و به درک زیبایی از جهان رسیدم. جالبه وقتی با این دید به روند این اتفاقات نگاه می کنم مثل قبل قضاوت نمی کنم و میگم اگر من جای مسئول ها بودم آیا بهتر عمل می کردم؟ و اینکه روی نقاط قوت این اشخاص تمرکز می کنم. یادم میاد یه استاد داشتیم همیشه میگفت حضرت محمد انقلاب نکردن، نیومدن به زور و یکباره همه ی نظامات جامعه اون روز رو تغییر بدن. آروم آروم قدم برداشتن برای تغییر. پس الان هم ما اگر رو آگاهی خودمون کار کنیم و هر کسی به نوبه خود به مردم و جامعه مهربانی هدیه بدهد لبخند بزنه، حرفهای امیدبخش بزنه وهمون طور که خود رو لایق آزادی میدونه برای بقیه هم این حق رو قائل باشه به خصوص برای نزدیک ترین اشخاصی که کنارش هستن لطف بزرگتری کرده.
سلام به استاد عزیزم
من بسیار بسیار سپاسگزارم که این فایل در بهترین زمان در اختیار ما قرار دادید
من فایل شنبه گوش دادم و به شدت این مدت بهم ریخته بودم، روزی چند بارم سایت چک میکردم که ببینم فایل جدید میزارید یا نه
تمام این روزها من که مدت ها نه اخبار میدیدم و نه تحت تاثیر حرف ها منفی قرار میگرفتم تبدیل به یه آدم دیگه شده بودم و دائم به خودم میگفتم نه این دفعه شرایط خیلی فرق میکنه و باید ببینم چه اتفاقی میفته و دقیقا قانون فراموش کردم و چقد اتفاق ها منفی زیاد شد در این روزها برام ولی از شنبه که دوباره با حرف های شما قانون به یاد اوردم حالم حسابی عوض شد
دیروز که دیدم فایل در اینستاگرام گذاشتید و کامنت ها منفی دیدم از هر کامنتی که میخوندم هم خندم میگرفت و هم افسوس که استاد گفت تعداد خیلی کمی متوجه این حرف ها میشند و خدا رو شکر کردم که خداوند شما رو در مسیر زندگی من قرار داد تا منم انقد راحت قضاوت نکنم و انقد راحت قدرت خودم و خدام رو فراموش نکنم
من چند ماه ایی هست از آموزه های شما استفاده میکنم و تقریبا تمام فایل ها رایگان گوش دادم و دوره عشق و مودت شرکت کردم و گفته بودید بعد پایان این دوره به احساس آزادی میرسید و باید بگم بله من این حس آزادی دارم تجربه میکنم و حتما به مرور تمام دوره تهیه می کنم.
فقط خواستم بگم برای نتیجه گرفتن بارها بارها باید درس هایی که گرفتیم تکرار و مرور کنیم و باز ممنون که به موقع همه چی یادآوری کردید.
سپاس
سلام میکنم به دوتا استاد خوبم و همه ی بچه ها
من فایل های شما رو میشنیدم که میگفتید مسئولیت زندگیت رو توی تمام جنبه هاش بر عهده بگیر ولی!
عملکردم چی بود؟
مدام با خانوادم بحث میکردم و میخواستم تغییرشون بدم
مدام با کارهاشون میجنگیدم ولی جز دعوا و حال بد و بیشتر شدن اون کارهای ناپسندشون چیز دیگه ای عایدم نمیشد
من بجای تغییر خودم برای اینکه فرکانسم تغییر کنه و ازشون جدا بشم تمرکزم روی ناخواسته ها نازیبایی ها بود
جالبه انقدر این کار برام منطقی بود که حرفای شما رو نمیتونستم بهشون عمل کنم چرا؟
چون منطقم این بوود که خب معلومه اینا دارن کارایی رو میکنن که هیچ بشری انجام نمیده و بخاطر همینه ما خیلی چیزا نداریم یا من شکست عشقی خوردم واسه بی توجهی های خانوادم من خیلی چیزارو نداشتم بخاطر اینکه مسائل اخلاقیه بابام و…….. عادت های رفتاریم که طبق چنین منطق هایی بود
تجربه کرده بودم قبلا که وقتی مسئولیت زندگیم رو پذیرفتم چه موفقیت هایی بدست اوردم ولی خب بارها رهاکرده بودم و بازم همین منطق ها منو پایین میکشید!!!!من داشتم ناخوداگاه عملکرد و اخلاقمم مثل اون میضشد با اینکه دوست نداشتم ولی قانون توجه رو نمیشه دور زد قانون اینه ما نمیتونیم دیگرانو تغییر بدیم
الان یک هفتست یک احساس دوباره متولد شدن دارم
خیلی سخت بود ولی اومدم سربه سجده گذاشتمو گفتم خدایا من مسئولم مقصر پدرم نیست
من باید خودم رو تغییر بدم
سجده کردم و گفتم از همین لحظه هر اتفاقی افتاد هر اینده ای که بوجود اومد داره توسط من رقم میخوره نه هیچ کس دیگه ای پس تو کمکم کن بتونم زندگیمو تغییر بدم
احساس سبکی میکردم
احساس رها شدن
احساس خیلی خیلی خوب و قدرت و تسلط داشتن روی خودم و زندگیم
دیگه نجنگیدم
حرفی نزدم به راحتی تونستم بهشون لبخند بزنم همون چیزی که هستن رودوست داشته باشم با تمام بدی ها و اشتباهاتشون
ارامش اومد تو زندگیمون و درگیری و دعواها تموم شد
ذهنم از اون ناخواسته ها و مشکلات برداشته شد و تونستم روی خواسته هام تمرکز کنم
ترمز هاییی رو پیدا کردم تو وجودم که ی درصدم شک نمیکردم اینا ترمز باشن!!!!!!!!! اونا از نظرم درست ترین و منطقی ترین چیزایی بود که تو زندگیم بهشون رسیده بودم!!!!!!!
رابطم با خداوند خیلییییییییییی بهتر شد احساس یکی بودن باهاشو تجربه کردم و یادش به دلم افتاد ایمانی تو قلبم جوونه زد
من ازش تونستم درخواست کنم و اونم نشونه هاشو فرستاد
یک سری نگرانی هام برطرف شد و وابستگی های شکر الودم رو کمرنگ کردم مثلا من از تنهاییم بیزار بودم هرلحطه دوست داشتم فقط یکی زنگم بزنه حرف بزنیم وقتی توجهم رو روی صحبت کردن با خدا درمورد خواسته هام و سپاسگزاری کردن ازش و نماز خوندن اونم به روشی که خودم باهاش احساسم خوب میشه گذاشتم دیگه اون احساس خلا پرشد
از خدا خواستم ی کاری برام پیدا بشه نشونش اومد!
یکی باهام تماس گرفت گفت نیرومون بخاطر مدرسش رفته شما چند وقت پیش شماره گذاشتید برای کار الان اگر دوست دارید بیاید من رفتم کارش مناسبم نبود
بعد تو مسیر برگشتنی ی حسی به دلم افتاد بهم گفت برو تو داروخانه بپرس نیرو نمیخوان رفتم ازم استقبال شد گفتن رزومه بده مصاحبه کردن باهام و گفتن تا هفته ی دیگه یا دو هفته دیگه باهاتوم اگر خواستیم تماس میگیریم
شایدم تماس نگیرن ولی من همین نشونه برام خیلی قشنگ بود چون اومدم تو سایت و دارم فعالیت میکنم دارم تمرین میکنم تغییر کنم دارم قوانین رو اجرا میکنم به اندازه ی تغییرم دارم نشانه هارو دریافت میکنم این برام خوشحال کنندست
استاد من مسئولم نه باباو مامانم منننن هم میتونم تغییرش بدم
جالبه ی فایل دیروز ازتون تو اینترنت دیدم چون سایت باز نمیشد هدایتی اونو دیدم واقعاااااااااااا کلییییییییییییی حرف واسه من داشت یکجا!!
لایو شما با یکی از دوستانتون بود
ایشون بهتون گفتن شما مدام خوشحال میشدید از داشته های دیگران
من پذیرفتم که بعله ادم حسودیم و چرا اذیت میشم چجوری تغیییر بدم این ویژگیو نگاهم رو
و اونجایی که گفتید تحسین باعث تمرکز و توجه شماروی خواسته هاتون میشه من گفتم بیا با همین منطق خوشبختی ها موفقیت های بقیه رو تحسین کن انقدر احساسم بهتر شده بود که گفتم اره بابا چرا اینهارو به عنوان واقعیت جلوی چشم خودم نیارم؟
زن عموم که پدرش خیلی بدتر از بابی من بود استاد عباسمنش هم که دقیقا پدرش ویژگی های پدرمنو داشته پس چه بهونه ای میارم من>
فلانی هم که تو خانواده ی پر جمعیت تری بزرگ شد حتی اسم و فامیلیشم مثل منه ولی موفق شد و بهونه نیاورد به خواسته هاش رسید خوشبخت شد دمش گرم من باید الگوی خودم بزارمش
چرا خودمو با اونایی مقایسه کنم که خانواده ی بهتری داشتن و این مقایسه نه تنها کمکی بهم نمیکنه بلکه باور تاثیر عوامل بیرونی رو به من القا میده
استاد ازتون سپاسگزارم قلبا ممنونم که اینقدر با اموزش هاتون دارید کمک میکنید بتونم خودم رو متحول کنم مچکرم
سلام به استاد بی نظیر و خانواده بزرگ عباسمنش،
استاد واقعا ازت ممنون بابت این فایل پر از آگاهی،چقدر تاثیر گذار بود تو این شرایط برای من، هر بار بیشتر متوجه میشم که کنترل ذهن کار راحتی نیست،وقتی شرایط خوبه و چالشی وجود نداره فکر میکنیم دیگه میتونیم ذهن رو کنترل کنیم،من یه مدتی بود که فاصله گرفته بودم از دیدن یا گوش کردن نا خواسته ها و فکر میکردم دیگه همینه ،ولی از شروع این جریانات در کشور هر روز خبر ها رو به طریقی میشنیدم و میدیدم تا جایی که دیگه هر روز خودم پیگیر خبرها میشدم هر روز اینستا رو چک میکردم ببینم چه خبر شده، تا اینکه این فایل رو گوش کردم و دیدم چه فاصله گرفتم تو همین مدت زمان کم و حرف های شما اومد تو ذهنم که هر روز باید روی خودمون کار کنیم وگرنه علف های هرز کار خودشون رو میکنن،فهمیدم که هنوز خیلی خیلی باید رو خودم کار کنم،من این اتفاقات رو برای خودم به فال نیک میگیرم چون اینجاست که متوجه میشم من در چه حدی هستم، استاد الان به حرفتون رسیدم که چقدر رسانه ها تاثیر گذارن ،چقدر آدم های اطراف و جو حاکم میتونن به راحتی آدم رو از مسیر خارج کنن به طوری که اصلا متوجه نمیشی،این فایل شما گوش من رو پیچوند یه دونه هم ضد پشتم که داری چیکار میکنی، چقدر زاویه نگاه شما برای من زیبا بود،اون مثالی که زدی زمان شاه هم مملکت عوض شد ولی برای عده ای از اونایی که اینکارو کردن چیزی تغییر نکرد و وضع براشون بدتر هم شد،این فایل شما خودش یه دوره بود
که باید هر روز گوش کرد هر روز،
و برای اون قسمتی که گفتین اگر تجربه ای دارید برای اینکه تمرکز بر نا خواسته داشتید و تو زندگی بیشتر دیدین،
من تو محیطی کار میکردم که تقریبا با همه ارتباط خوبی داشتم ولی رفتار یکی از همکارم
رو اصلا دوست نداشتم و این نوع رفتارش خیلی منو اذیت میکرد و ذهنم هر روز درگیر اون بود که چرا یه آدم باید چنین کارهایی رو بکنه و … بعد از یه مدتی من محیط کارم تغییر کرد و جای دیگه ای مشغول به کار شدم و الان تو این محیط جدید هم فقط یک نفر هست دقیقا با همون مشخصات و بد تر از خصوصیات که من دوست نداشتم با من در ارتباط هست .
دوستت دارم استاد عزیز
سلام به استاد نازنینم، خانم شایسته عزیز و دوستان خوبم.
از اونجایی که خوندن نظرات سایت همیشه برای من الهام بخش بوده و کمکم کرده، تصمیم گرفتم تجربه خودمو از این روزها و شرایط بنویسم شاید بقیه هم ایمانشون قویتر بشه.
اول از همه استاد عزیزم هر چقدرررررر خدا رو بخاطر وجود پر از موهبت شما شکر کنم کمه که با نوع نگاهی که از شما یاد گرفتم در واقع هم برام پدری کردی، هم مادری، هم نزدیکترین دوستم بودی همیشه، هم راهنمام. قبلا میگفتم خوشا به حال کسانی که یاران ائمه بودن، تو اون زمان چه چیزها که ازشون یاد نگرفتن. ولی مدتیه به حال اونها غبطه نمیخورم واقعا چون به خودم گفتم تو سالهاست استاد عباس منش رو داری که هر آنچه که باید یاد میگرفتی رو یاد گرفتی ازش. خدا رو شکر میکنم بخاطر وجود عزیزت استاد.
بریم سراغ تجربه خودم ار این روزها. اولا اینکه خدا رو شکر چیزی که میتونم درش ادعا داشته باشم اینه که با شاگردی استاد یاد گرفتم به هر اتفاقی طوری نگاه کنم که حالمو نه تنها بد نکنه (ممکنه کوتاه مدت بتونه این کارو بکنه ولی خیلی سریع برمیگردم تو مسیر) بلکه حکمتی رو از توش میکشم بیرون.
من باور ندارم این اتفاقات توی ایران چیز بدیه. هر وقتم کسی نظرمو پرسیده گفتم که همه این داستان به سمت خوبی داره میره. البته نمیخوام همش توضیح بدم که منظورم از این حرف چیه چون درکش برای خیلی ها سخته و من انرژیمو هدر نمیدم. از استادم یاد گرفتم که بسیار در خرج کردن انرژیم خساست به خرج بدم.
چند روز قبل از شروع این اتفاقات من تصمیم گرفته بودم تمرکزی برای رسیدن به یکی از خواسته هام روی باورهای مربوط به اون خواسته کار کنم. خوب داشتم پیش میرفتم، البته نه با تمرکز صددرصد ولی هر روز بهتر از روز قبل. تا اینکه این اتفاقات شروع شد و مقداری از تمرکز منو گرفت.
اینستاگرامی که چند روز بود چکش نمیکردمو دوباره یه مقداری چک میکردم و…. البته این حین هم مرتب حرفهای استاد تو گوشم میپیچید در مورد تمرکز و اینکه بهای خواستمو بپردازم و همچنین اون مقاله ای که خانم شایسته عزیز در مورد تعریف تقوا توی سایت نوشتن (که اصلا این تعریف از تقوا چقدررررر برام عزیز و قشنگه و خدا رو شکر میکنم یه روزی در مدارش قرار گرفتم و دیدمو باز کرده. ممنونمممم ازت خانم شایسته عزیز با این نگاه زیبا و دست به قلم عالی ای که داری)، همه توی ذهنم مرور میشد اما با این توجیه که منی که قبل از تولدم انتخاب کردم توی این دوره، با این آدمها و شرایط به دنیا بیام شاید باید تو اوضاع الان و آزادی زنان نقشی داشته باشم و…. از این حرفها.
این موضوع بود، موضوع تمرکز روی هدفم هم بود.
ولی حس اینکه تمرکزم روی هدفم باشه قویتر بود.
تا اینکه یه روز دوستم زنگ زد و گفت خیابون شریعتی غوغاست و بیا بریم بیرون. منم رفتم با این خیال که شعارهای قشنگ بدم !!!!! و نقش موثری داشته باشم.
رفتم بیرون و دیدم اینایی که اومدن همش دارن شعار مرگ بر…. میدن و گاز اشک آور بینشون انداخته میشد و شلیک تفنگ ساچمه ای و….
من رفته بودم شعار زن، زندگی، آزادی بدم و…
وای حسم بهم میگفت این اصلا اون چیزی نبود که تو براش اومدی، برگرد خونه.(
قبل از اینم هر جا که بیرون میرفتم میشنیدم مردم هراسان و ناراحتن از شرایط، من یه نفس عمیق میکشیدم و از یه دید بالاتر توی ذهنم میگفتم هیچ چیز غلطی وجود نداره و همه چیز در جای درست خودش قرار داره و همه چیز رو به نیکی و خوبی میره. حتی این اتفاقات به ظاهر نازیبا. اینو واقعا با تموم وجودم میگفتم و حس میکردم).
بعد از کمی که گذشت به دوستم گفتم من میرم خونه. البته یه مقداری هم ترس از قضاوت شدن داشتم و دقیقا توی نگاهش خوندم که داره بهم میگه ترسویی یا خودخواهی و …. ولی من توی ذهنم به خودم میگفتم که تو چیزایی از استاد عباس منش یاد گرفتی که دقیقا اینجاها باید بهشون عمل کنی.
من اومدم خونه و شروع کردم فایلهای استادو گوش دادن و آخر شب سراغ دوستو گرفتم ایشونم گفت اون گروهی که ما با هم بودیمو مامورها گرفتن و به چند تامون شوکر زدن و یکی از بچه ها رو بردن کتک زدن و….
و همونجا بود که من به خودم آفرین گفتم که با وجود اینکه ترس از قضاوت شدن هم داشتم اما گفتم که من میرم. حسم بهم درست گفته بود که اگه بمونم اونجا چیزهای بدی رو میبینم و تجربه میکنم.
حالا میخوام بگم آیا من کار نادرستی کردم که رفتم توی جمعیت؟ نه. اگه خودمو بخاطرش سرزنش کنم به عزت نفسم آسیب زدم. در عوض به درسهایی که گرفتم تمرکز میکنم: اینکه حسم چقدر در جای درستی بهم ندا داد که چیکار کنم و بیشتر روی خودم کار کنم که همیشه از این گراها بهم بده و….
بعد از اونهم که این فایل استاد اومد و مجددا یادآوری بیشتری بود برای توی مسیر درست موندن و چقدرررر حالمو بهتر کرد و شب با آرامش و عشق بیشتری خوابیدم، با یک حس رهایی…
روز بعد که از خواب بیدار شدم اتفاق خوبی که برام افتاد این بود که یکی از دوستهام که ازش دلخوری داشتم زنگ زد و ازم دلجویی و معذرت خواهی کرد (اینو خودم توی تمرین ستاره قطبی دو روز پیش از خدا خواسته بودم) و یه نشونه عالی بود که تونستم با فرکانسم تصحیح مسیر کنم.
چقدر خوبه این آگاهی ها. چقدر عمل کردن بهشون عالیه.
استاد شما چه کار بینهایت بزرگی کردی برامون. بی نظیرییییی، بی نظییییییر.
دوستون دارم…در پناه خدا. دارم روی یکی از اهدافم کار میکنم به نتیجه که رسید میام باهاتون به اشتراک میذارم. این خیلی بهم انگیزه میده که بعدا تعریف کنم و بگم دقیقا توی شرایطی که برای خیلی ها آشوب بود، من با تمرکزم روی خواسته م تونستم خلقش کنم.
مرسی از همه ی دوستانی که کامنت میذارن و شرایط واقعیشون، چالش هایی که داشتن و اینکه چطور تونستن از پسش بربیان رو میگن و کلی ازشون انرژی و انگیزه میگیرم. مطمئنا این انرژی به زندگی خودشون برمیگرده و راه گشا میشه براشون. در پناه الله یکتا همگیمون در دو دنیا سعادتمند باشم. یاحق
سلام و درود بر استاد عباسمنش و خانم شایسته عزیز
خداروصد هزار مرتبه شکر بخاطر هدایت شدن به شنیدن به این فایل
مدتها بود منتظر این فایل بودم چون صد در صد با نظرات شما که برگرفته از قوانینی ثابت و محکم هست و سالهاست سرلوحه زندگی تون بوده و نتایج زیادی هم از عمل کردن به آنها گرفتید و به ما نیز آموزش دادید موافق بودم و هستم و از دیروز که گوش کردم مجددا هم برای من یادآوری شد که واقعا باید بجای اعتراض , اعراض کرد . خدا رو شکر که در مسیر و هم مدار شما و دوستان هم فرکانسی این سایت هستم و خوشحالم از اینکه خدا از طریق شما این آموزه ها را به ما میدهد.
به نام خدای مهربان
سلام خدمت شما استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
استاد ازتون سپاسگذارم ک این فایل رو ضبط کردین واقعا بهش احتیاج داشتم …
اولی ک این اتفاق افتاد تا چند روز ک اصلا مطلع نبودم اما با بیشتر و بیشتر شدن هشتک ها در اینستاگرام متوجه شدم و تعبیر به خیر و تغییرات مثبت توی زندگی شخصی خودم کردم چون قانون رو درک کرده بودم و فایل ها و سریال ها رو هر روز دارم میبینم و میدونم هر کس فقط میتونه زندگی خودش رو با افکار و باورهاش بسازه
اما …
کم کم با بیشتر شدن و دنبال کردن دوستانم ک حتی قانون رو میدونن و دنباله رو این مسیر(قانون جذب) بودن منم کم کم داشتم وارد مسیر اشتباه میشدم و حالم خراب میشد البته فقط با دیدن پست ها و استوری های دوستانم ولی احساس غرق شدن اونم آگاهانه توی دریایی از اشتباهاتم داشتم …
تا اینکه باحال بد به سایت سر زدم ک ببینم شما فایلی در این باره گذاشتین یا نه با این علم ک میدونستم شما توی این موارد دوست ندارین فایلی بذارین و قانون یک چیزه و اونم تغییری توی موارد مختلف نمیکنه
ولی وقتی حرفاتون رو شنیدم و دیدم انگار ک دارین برای من تنها صحبت میکنین حرفاتون به جان دلم نشست و سپاسگذار خدای مهربونم هستم که دستی از دستانش اون چه که برای من لازم بود رو بهم راهنمایی کرد
استاد توی این موارد ک توی کشورمون پیش میاد اگر شما فایلی میذارین رسالتیست از جانب الله مهربانی ها تا بتونین چراغ راه هزاران نفری باشین که نیاز دارن را به راه درست و آرامش درونی دعوت کنین
دوباره و دوباره ازتون ممنونم🙏🙏🙏🙏
سلام به استاد عزیزم
مگه میشه ما درخواستی داشته باشیم و توسط بهترین دست خدا پاسخ داده نشه .
امروز بعد از روز جمعه که این فایل رو گذاشتید تونستم بیام و کامنت بزارم
استاد عزیز میتونم بگم صد در هزار این قوانین به طرز جادویی کار میکنه و دقیق و درست .
امروز از صبح فایل شما رو پنج باری گوش کردم .
صبح ها در مسیر کوتاه بردن دخترم به مدرسه شاهده کشیدن سیگار توسط دانش آموزان پسری هستم که تقریبا ۱۳ و یا حداکثر ۱۵ سال سن دارند .اما به صورت کاملا حرفه ای در نگه داشتن سیگار در دستشون هنرمندن یعنی وقتی من ابروهای برداشته و سیگارشون و میبینم اولش از بوی سیگار عصبانی میشم و با تند کردن قدم هام و کشیدن دست دخترم به نشانه ی اعتراض اونها رو متوجه میکنم که دود سیگار شما از پشت سر که ما داریم میایم ما رو اذیت میکنه .ولی بعد قیافه ی بعضی از اونها منو به خنده میندازه و پیش خودم میگم اینا رو نگاه کن .
جوجه های تازه سر بیرون آورده چه شاخ سیگار میکشن .
از سالهای پیش اعتراض شدید به سیگار داشتم
و گاهی در اطراف خانه یواشکی و دزدکی سیگار کشیدن همسرم رو شکار کردم و یا سیگار داخل کیفش رو .
اصلا بقال و چغال
زن و مرد
دختر و پسر
سواره و پیاده
از هوا و راه هواکش ساختمون
حتی به خدا قسم از لای آجر های ساختمون
گاهی دود سیگار میاد .
خلاصه که این توجه من بارها و بارها سر من بلا آورده و
من چک و لقدهایی بس پهلو شکن خوردم .
ااااااما آدم نشدم که نشدم .
اما از وقتی این دو تا فایل اخیر رو گذاشتید .
اصلا متوجه ی این موضوع نبودم
تا ظهری که رفتم دخترم رو برگردونم .
ما رو از حیاط کوچیک مدرسه بیرون کردند و چون تعداد مادرها زیاده تو خیابون ترافیک شد و خطرناک
خلاصه دوباره رفتیم داخل .
سر همین موضوع اومدم غر بزنم ، زدم تو دهن خودم
اما باز طاقت نیاوردم و آخرش یه مسخره ها به تیم بیرون کردن اولیا از حیاط گفتم .
در آخر دیدیم کلاس اولی ها که چند تای اونها با سرویس میرفتن، سرویس شون نیومده بود و همه با هم گریه میکردن و این صحنه برای من چقدر خنده دار بود .
این باعث شد که حالم عوض بشه و جالبه بعد از ۵ بار گوش کردن درس شو گرفتم و دیگه به پسرهای در راه توجه نکردم و جالبه دیگه بوی سیگاری هم نشنیدم .
خدارو شاکرم.
البته من یه گوش مالی حسابی و جانانه هم خوردم
که امروز به خودم قول دادم دیگه در موردش حرف نزنم .چون ذهنم رو خیلی درگیر میکنه .
چند روز گذشته، به اندازه ی کافی سوگ واری کار و فرکانسم رو کردم و تموم شد .
امیدوارم که دیگه چک و لقد نخورم و از تغییر فرکانسم نتیحه بگیرم .
استاد عزیز من به خاطر وجود شما هر روز هزاران بار سپاس گزار خداوند منان و علیم هستم .
سفر با تراک جدید خوش بگذره .
شما به من رویای راه رفتن روی شن های سفید و آردی رو هدیه دادید که درخواست من از خداونده
و هر اتفاقی از هر خیر وشری که به من برسه ، میدونم مسیر رسیدن من به سواحل شنی و راه رفتن روی اونهاست.
خدانگهدار استاد عزیزم
به نام صاحب عشق و زیبایی ها
سلام به بهترین استادان و خانواده ام
استاد من واقعا از وجود شما لذت میبرم چونکه منم مثل خود شما هستم اصلا درک نمیکنم از اینکه ملت چرا اینقدر ناسپاس هستن و اینقدر توجهشون رو نکات منفی ست
یادمه سال گذشته بود داشتم میرفتم محل تمرینم که یه عابر پیاده رو سوار کردم و فصل تابستون هم بود اما بارون باریده بود و رودخونه راه افتاده بود و من از روی پل عبور کردم و چقدر خداروشکر کردم اما اون فرد گفت میبینی تو این فصل وقتی بارون میباره یعنی نشونه خشم خدا یعنی مصیبت چونکه بی موقع ست و من همینجور مات شده بودم و پیش خودم گفتم خدای من وقتی بنده هات اینقدر ناشکر هستند آخه چطور انتظار دارن نعمتهای بیشتری وارد زندگیشون بشه البته این نوع حرفارو که خیلی شنیدم میلیون ها بار یا اینکه یکی از اقوام خودم چندسال پیش یه شب باد خاک شدید میومد بعد اون میگفت فکر میکنی اینا باد و خاکن ،،نعع،، اینا همه مکافات خداوند هستند
یا اینکه خیلی ها از همون بچگی شنیدم میگفتن همچنین الان میگن که دیگه اون رزق و روزی ها رفت و تمام شد
باور کنید من حتی اون زمانی هم که هیچگدوم از این آگاهی هارو نداشتم اما بازم از اینجور آدمها اصلا خوشم نمیومد یا اگر هم دوستشون داشتم ولی اصلا از اینجور حرفاشون خوشم نمیومد و خیلی ازشون دلزده میشدم که چرا اینجور حرفهای کفرآمیز میزنن
و اینقدر احساس منفی و بی ایمانی به من میدن واقعا الان خیلی بهتر درک میکنم که چقدر اکثر مردم غرق در منجلاب هستند و شرک آمیز زندگی میکنند،،
یه نکته از همین کنترل ذهن از خودم بگم
چندروز هست یکی از اعضای خانواده ام بابت یه موضوع داره از چندروز قبل از دریافت این فایل به من پیام میده و حرفشم اصلا بد نیست بلکه خیرخواهی ست اما من اصلا علاقه ندارم بخاطر اون سوال با کسی بحث کنم و منم بابت اولین پیامکش میخواستم منم جواب تند و شکایت آمیز براش ارسال کنم اما یهو این احساس بهم گفت مگه مجبوری خودتو اذیت کنی تو نباید باهاش بجنگی یا قانعش کنی بلکه بهترین کار اعراض کردنه
و بعداز چندساعت خیلی بهتر متوجه شدم و الان دارم درک میکنم که خدای من بابت چیزهایی که دست من نیست بهترین کار اعراض کردنه و چقدر باعث میشه که احساسم و انرژیم بیشتر حفظ بشه
و واقعا روز اول برام سخت بود و خیلی داشت ذهنمو درگیر میکرد اما انگار رفته بود تو ناخودآگاهم که من اگر میخوام حالم خوب باشه و بتونم با قدرت بیشتری ادامه بدم به روند پیشرفت و خواسته هام و. زیبایی ها باید بتونم ذهنمو کنترل کنم،،
خب موضوع توجه به ناخواسته ها و شکایت ها
یادمه هرزمان به نکات منفی و خراب کاری های بچه های اطرافم بیشتر توجه میکردم اتفاقا بیشتر رو مخم بودن
یا اینکه من در طول زندگیم بدلیل کانون توجهم و عزت نفس پایینم خیلی با آدمهای منفی و نامناسب برخورد میکردم و بااینکه بهشون خوبی میکردم اما از اکثریتشون ضربه میخوردم و میگفتم خدایا چرا منی که دارم بهشون خوبی میکنم اما انگار اون همه خوبی کردن هامو اصلا ندیدن و میگفتم من باید این آدم نامناسب رو حذف کنم تا بعدی بهتر بشه و مدتها اینکارو میکردم اما بعدی بدتر بود بهتر نبود تا اینکه روزی نشستم با خودم فکرکردم که خدایا من احساس میکنم یه قانونی حساب و کتابی هست که داره اینجور اتفاقات ناخواسته تکراری برام رخ میده
«این نشونه تکامل و آمادگی بیشتر من بود»
کم کم با کتاب ها و مباحث مختلف آشنا شدم و بعداز مدتی با این خانواده آشنا شدم و آروم آروم روند زندگی من بهتر و بهتر شد چونکه روزی من ناخودآگاه پذیرفتم و از خداوند درخواست هدایت و جواب های متعدد کردم و یادمه از یه جایی به بعد با دیدن ناخواسته های تکراری پذیرفتم که یه چیزی درون من هست که داره باعث میشه اینجور افراد رو جذب میکنم وقتی هم خداوند اینجور انتقادپذیری و آمادگی منو دید هدایتهاش هم جذب من کرد،،
واقعا هم همینطوره که با هرچی بجنگی باعث قدرتمندتر شدنش میشی
یه جمله قشنگی تو هنرهای رزمی و دفاع شخصی هست که میگه
« تو دعواکردن شما چه بزنی چه بخوری بهرحال بازنده هستی»
چونکه داری جنگ میکنی و شروع کننده جنگ هم نشونه ضعفه نه قدرت،و چونکه جنگ از جنس خداوند نیست به همین دلیل هم زیبا نیست بلکه صلح زیباترین چیزه و وقتی من یه نازیبایی و ناخواسته ای میبینم یا در زندگی شخصی خودم رخ میده اگر بتونم اعراض کنم و از اون تضاد به پیشرفت زندگی خودم اضافه کنم و بتونم از اون اتفاق ذهنمو کنترل کنم میتونم زندگیمو کنترل کنم و خونسردی خودمو حفظ کنم
و من قدرتمند هستم
اگر که بخوام بجنگم درموردش همیشه حرف بزنم غر بزنم شکایت کنم
یعنی من ضعف دارم که اینقدر مانند ساز چنگ به سر و صدا دراومدم،،
امشب رفتم فایل توجه به نکات زیبا کردم که استاد درمورد زیبایی های خداوند حرف میزنه و میکس اون آهنگ ملکوتی با تصاویر طبیعت و زیبا باعث شد من خیلی عمیقتر و با احساس عبادت گونه با خدای خودم حرف بزنم و چندبار آهنگ اون فایل رو آوردم عقب و تکرارش کردم همش با احساس لطیف میگفتم خدایا من خودتو میخوام میخوام خودت در زندگیم حضور داشته باشی و من مهم احساس داشتن خودته و در آغوش خودت باشم این مهمترین موضوع زندگیمه،،
یه موضوع دیگه از تجربه زندگیم یادمه چندسال پیش یه اتفاق بسیار شوکه کننده و بسیار غافلگیر کننده و بسیار تلخ و دردآور در زندگیم رخ داد اما چونکه به هیچ عنوان علاقه نداشتم در وجودم قدرتمندتر بشه اصلا به هیچ عنوان درموردش با کسی حرف نزدم و اصلا علاقه ای به مرورش نداشتم و جالبه بااینکه بعضی ها ازش مطلع بودن اما هیچوقت باهام درموردش حرف نزدن چونکه من در ذهنم اجازه ندادم که پخش فرکانسی بشه
پایان صحبتها
واقعا الان چقدر درک میکنم که من باید به اون تضادها برمیخوردم تا بهتر بفهمم و درک کنم که چه چیزهایی از زندگی میخوام و چگونه دنبال راه حل هاشون بگردم و بهتر بیدار بشم و خدارو در زندگیم پیدا کنم ،،
و مدتهاست که میگم خدایا تو واقعا پیشرفت منو میخواستی و میخواستی که من فقط روخودت حساب کنم که اون تضادها رو در زندگیم رخ داد وگرنه من که درک و ایمان الان رو نداشتم ،،
پس بجای شکایت از همسر،فرزند،خانواده،همکار،همسایه،دولت، مردم و خداوند داشته باشیم که فقط باعث هلاکت بیشتر خودمون و زندگیمون میشه بیاییم بگیم مگه خدای ما خدای هدایت ها و پاسخ دهنده هر فرکانس و درخواستی نیست و مگه اون خودش هواسش به همه چیز در تمام خلقت نیست پس چرا دیگه من بخوام تو کار اون دخالت کنم و الکی خودمو خسته کنم بلکه من فارغ از هر اتفاقی که میفته فقط بگم خدایا من تلاش میکنم که جهان ذهن خودمو طبق دلخواه و بسیار زیبا بسازم و احساسم از جنس ایمان و سپاسگذاری باشه و تو هم که تمام وعده هات حقه و حق منو میدی خب حرف دیگه ای نمیمونه
خدای ما خدای زیبایی هاست
اگر نازیبایی میبینیم اون عدم احساس و ایمان به خداست
خدای عزیزم منی که دارم اینجا تایپ میکنم و مسیرم جداست از اکثریت همین خودش داره اینو ثابت میکنه که من هدایت شده خودت هستم چونکه از یه زمانی به بعد دیگه نخواستم اجازه بدم اون موج منفی منو به از خدای درونم دور کنه
خانواده عزیزم واقعا بخاطر وجود ارزشمندتون بینهایت خداوند عظیم رو سپاسگذارم🤗❤️👍👏🇮🇷🇺🇸🥰.