قانون تغییر ناخواسته ها - صفحه 39 (به ترتیب امتیاز)

701 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    عادله اکبری گفته:
    مدت عضویت: 1145 روز

    بنام خدای بی همتا

    بخدادرشگفتم ازشنیدن این فایل. دوماه یاشایدم بیشتره که به این سایت نیومدم وتمام ذهنم درگیراتفات اخیرایرانه، دیروزبعدازاینهمه وقت اومدم به سایت وقسمت مرابه سوی نشانه ام هدایت کن تا ببینم بخاطراین اتفاقات اخیرچیکارباید بکنم ودرکمال شگفتی فایلی اومد که استاد ازعده ای معترضا توی خیابونشون حرف زد که به عملکرد پلیس اعتراض داشتن ودقیییییقا منوبه شنیدن حرفهایی هدایت کرد که باید میشنیدم. وارامشوبعداز این دوماهونیم بهم هدیه دادوامروزهم خیییلی هدایتی به این فایل که دقیییبا راجب اوضاع توایرانه هدایت شدم، خدایاسپاسگزارم که جهان انقدر دقیق به قانون عمل میکنه من ازدیروزباشنیدن حرفهای استاد سعی کردم تمرکزمو از روی اعتراضات بردارم وبهشون توجه نکنم. وخیلی آرومترم وحسم بهتره واین نشون میده که مسیرم درسته. استاد عزیزم بی نهایت ازتون ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    سعیده درزی گفته:
    مدت عضویت: 1621 روز

    بنام خدایی که هست خدایی که وجودشو لحظه به لحظه توی زندگیمون حس میکنیم…

    سلام و درود فراوان استاد شیرین بیان

    دو سه روزه چقدر سردرگم و کلافه بودم،چقدر در حال جنگیدن با افکارم و میدونستم که از مسیر دورافتادم ..

    همیشه میگیم تفال بزنیم به حافظ شیراز

    اما من همیشه تفال میزنم به سایت استاد عباسمنش

    چقدر تمام دغدغه های ذهنیم توی این فایل بود

    چقدر این روزها به شنیدن این صدا و گوش دادن این مطالب و بیان این افکار نیاز داشتم …

    چقدر پاسخ سوالهامو پیدا کردم

    چقدر این فایل و مطالبش برای شخص من بود

    چقدر سال 88 شما به این روزهای من شباهت داره

    چقدر راه برام بازتر شد

    چقدر حالم بهتر شد

    چقدر متوجه شدم مسیری که انتخاب کردم درسته

    چقدر قانون تکاملو اینجا بیشتر متوجه شدم

    چقدر ..چقدر …چقدر

    دقیقا الان تو شرایطی هستیم که شما تو سال 88 بودید و ما در این زمان …منم مثل شما توجهی به مسائل نکردم و کارمو ادامه دادم منم در حالیکه میگن تجمعی نباشه دارم کارمو انجام میدم و جواب گرفتم

    منم توجهم روی زیباییهاست

    منم دارم از تهران زیبا از طبیعت قشنگ

    از حس و حال کار خودم لذت میبرم ….

    هزاران بار الهی شکر که تونستم امروز اتفاقی این فایلو گوش بدم

    هزاران بار شکر که امروز جواب سوالهامو پیدا کردم

    شاید در طول امروز چند بار این فایلو گوش بدم

    و همینطور روزهای آینده…

    میخواستم از دغدغه هام بگم اما دیدم انقدر این فایل راهکار به من داد

    که اصلا اونا فراموش شده ان

    اصلا چیزی نیستن

    من راهمو پیدا کردم و مطمئنم مسیرم مسیر درستیه

    یه جایی که خسته میشم کم میارم دیگه میام این فایلو گوش میدم …

    خدایاااا متشکرم

    خدایا سپاسگزارم

    الهی شکرت

    استاد سپاسگزارم

    استاد متشکرم

    استاد همیشه بدرخشید …..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    خانواده ی رضایی گفته:
    مدت عضویت: 1912 روز

    پدر خانواده:

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستان

    ما شمال زندگی می‌کنیم و خونه ها روستایی هستند، بین خونه ی ما و همسایه های خوب مون، دیوار آجری و بلوکی ای نیست و اگر دار و درخت و گیاه نباشه می‌تونیم هم دیگر رو ببینیم.

    یکی از همسایه هامون که دیوار مشترک مون بیشتره، یه حصار سیم توری کوتاه بین مون هست و جوب آب و درخت ها.

    یعنی اگر ما درخت های خودمون رو با اون درخت های خودش رو بزنه یا حرس کنه، از خیابون کسی رد بشه ما توی بالکن باشیم ما رو میبینه!

    چون خونه های شمالی معمولا کف کرسی هستند یعنی به خاطر رطوبت بالای همکف ساخته میشن.

    قبل از اینکه بیاییم اینجا برای زندگی، تهران بودیم، اومدیم سر بزنیم، در رو باز کردیم اومدیم توی حیاط دیدیم روز قبل از اینکه ما بیاییم، بدون اجازه و خبر، درخت های باغ ما رو که نزدیک دیوار مون بود رو زده، و یکی از درخت های باغ ما به چه بزرگی رو، زده برده برای اینکه با پولش سیم توری بخره بزنه و کلی خرابکاری کرده بود.

    در واقع از صاحب خانه ی ما دزدی کرده بود.

    کلی هم شاخه و برگ ریخته بود روی زمین و باغ رو بهم ریخته بود.

    حسابی حس مون رو خراب شده بود و به صاحبخونه گفتیم و اونم ناراحت شد ولی هیچ فایده ای نداشت.

    کار جمع کردن هم موند برای ما که انجامش دادیم.

    این همسایه رو زیاد نمی‌شناختیم و نمی‌دیدیمشون‌.

    ولی به مدت 1 سال دیگه باهاشون سلام علیک هم نمی‌کردیم!

    یعنی در واقع نتونسته بودیم حس مون رو بهشون رو خوب کنیم چون مسئولیت پذیری نمی‌کردیم و اون رو مقصر می‌دونستیم.

    بعد از یکسال دوباره همین اتفاق تکرار شد، چند تا از شاخه های درخت ها رو زد. ولی خرابکاری کمتری کرده بود.

    دیگه به صاحبخونه خبر ندادیم ولی خودش فهمید و ناراحت شد.

    دوباره چند ماه بعدش هم اون قسمت از باغ خودش رو که بین بالکن ما و خیابون هست رو کچل کرد!

    نمیدونیم چرا ولی بالای همه ی درخت هاش رو زد.

    کلا بالکن ما و خونمون از توی خیابون مشخص بود!

    وقتی دیدیم خیلی ناراحت شدیم و اعصابمون خورد شد، هربار در خونه رو باز می‌کردیم بریم بیرون این کچل بودن باغ اش و مشخص بودن خیابون حس مون رو بد می‌کرد.

    ولی سعی کردیم حس مون رو خوب کنیم و گفتیم عیبی نداره زود رشد می‌کنه و خودمون رو راضی کردیم که باغ خودشه و این جواب ارتعاش ما بوده.

    جلوی حیاط ما دو تا تپه چوب خشک روی زمین جمع کرده بود که ویوی حیاط رو خراب می‌کرد.

    چند وقت گذشت چوب ها خشک شد و نیومد جمع کنه.

    ما همیشه می‌رفتیم جنگل بالای محل و چوب جمع می‌کردیم برای غذا و چای آتیشی.

    بعد اینکه بیخیالی طی کردیم این ایده اومد که چوب های خشکی که روی زمین ریخته و ول کرده رفته رو استفاده کنیم.

    تلفن زدیم اجازه گرفتیم که میشه شاخه خشک هاتون رو برداریم؟ هم اینجا تمیز بشه هم جونور لونه نکنه و حشره جمع نشه؟

    همسایه مون استقبال کرد و خوشحال شد.

    ماهم رفتیم جمع اش کردیم و باغش رو تمیز کردیم و ویو مون به حالت اولش برگشت.

    زود هم درخت هاش سبز شدند و دوباره رشد کردند.

    رابطه مون هم با همسایه مون کمی بهتر شد.

    الان که این کامنت رو نوشتم یادم اومد که سومین بار، خونه بودم و دیدم داره شروع می‌کنه از ته باغ به حرص کردن با اره برقی، ولی نرفتم بهش سلام کنم چون هنوز دلگیر بودم، پیچیدم از یه جای دیگه رد شدم رفتم ته باغ به کارم رسیدم.

    الان فکر میکنم اگر اون روز حسم رو خوب میکردم و سلام علیک گرمی میکردم، میتونستم ازش درخواست کنم که تا جایی که ممکنه هوای ویوی حیاط ما رو داشته باشه.

    اینم بگم اونم تهرانیه و خیلی کم میاد اینجا و خیلی کم میبینم اش.

    تصمیم ام اینه که این تضادها رو رها کنم و حسم رو خوب کنم تا دیگه تکرار نشه و حل بشه و با همسایه ام، با گرمی برخورد کنم.

    و دارم همین کار رو هم میکنم، چند ماه گذشته و رابطه مون خوبه و اون ها هم به گرمی با ما برخورد می‌کنند و مشکلی هم نیست خداروشکر.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    محمد رحیمی گفته:
    مدت عضویت: 965 روز

    به نام فرمانروای جهان،الله یکتا،درودبراستادعزیزم ،درودبرهمه هم فرکانسیهای خوبم،اگه بخوام درمورد چیزهایی که توزندگیم باهاشون جنگیدم برای اینکه اونجوری که من میخوام بشن به اندازه چندتا کتاب میشه ،واونقدرجنگیدم که درنهایت به قول استادعزیزم که فرمودند به قول قرآن من به نقطه تسلیم رسیدم وازاونجا هدایت من توسط خدای مهربان شروع شد ووقتی که به سایت استاد عزیزم آقای عباس منش دوست داشتنی ام هدایت شدم وشروع کردم به گوش دادن فایلها کردم تغییرات درزندگی من شروع شد وهروز وهرلحظه که من به جای تغییر ناخواسته هام به زیباییها وخواسته هام توجه میکنم لحظه به لحظه زندگی سرشار از احساس خوب واحساس سپاسگزاری روتجربه میکنم خیییییییییلی حالم خوبه درتمام جنبه های زندگیم چه از لحاظ مالی ،رابطه ام باخودم ،رابطه ام باخداوند مهربان ،ورابطه ام بادیگران عالیییییییه ،ازلحاظ سلامتی پرانرژی وسالم هستم،شبها وقتی میخوابم دوست دارم زودتر صبح بشه یه روز عالی وپرانرژی روباامیدوتوکل به خدای مهربان وهدایتهای فرمانروای قدرتمندجهان الله یکتا برای رسیدن به خواسته هام واهدافم شروع کنم،درتمام جنبه هازندگیم روبه رشده ،ای خدای مهربان ،ای الله یکتاوای فرمانروای قدرتمندجهان بی نهایت ازت ممنون وسپاسگزارم ،استادعزیزم بسیار ازشماسپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    خانواده ی رضایی گفته:
    مدت عضویت: 1912 روز

    دختر خانواده:

    سلام به استاد خوبم و خانم شایسته و دوستان

    این فایل نشانه ی امروز من بود که درباره اش می‌نویسم:

    درباره ی حجاب، من توی زندگیم وقتی جنگیدم و دوست داشتم راحت باشم اذیت شدم.

    بعدا ها این اهرم رنج و لذت در من شکل گرفت و به طور ناخودآگاه تمایل داشتم پوشش ام به شکلی باشه که اذیت نشم.

    دانشگاه پوشش مناسب متوسط رو داشتم چون اصلا خوشم نمی اومد جلوی در بهم گیر بدن و وقتم گرفته بشه و حس ام خراب بشه.

    البته که منم قلبا دوست دارم اونجوری که راحتم زندگی کنم با آزادی انتخاب و عمل اما در شرایط زندگیم یاد گرفتم اولویت فعلی ام باید حس خوب باشه، حتی اگر اون حس خوب با رعایت ایجاد میشه.

    فهمیدم که در دانشگاه، سر کار، مهمونی اونم خونه ی ادم های مختلف، در سفر، توی خونه و در خلوت، این ها همه پوشش مناسب خاص خودش رو داره.

    البته من قبلا فکر میکنم آدم باید ثابت قدم باشه، اگر سبک خاصی رو انتخاب کرده همه جا باید همونجوری باشه، بعدا دیدم با عمل به این طرز فکر درباره ی مسئله ی حجاب یا هنجارهای اجتماعی دیگه، نمیشه در صلح زندگی کرد.

    و من دوست دارم در صلح زندگی کنم.

    نمی‌تونم اینجا تمام تکه های پازل زندگیم رو به تصویر بکشم.

    یه مدت زمانی چادری بودم، قبل دانشگاه گذاشتم اش کنار. قبلا مهمونی خانوادگی اقوام درجه 1 هم انرژی می‌گذاشتم سر انتخاب لباس.

    و گذشت و گذشت.

    پارسال طبیعت گردی و سفر میرفتم شمال، بدون شال و روسری و گاهی با کلاه چون اینجوری راحت‌تر تر بودم، و هیچ نوع مشکلی برای من ایجاد نشد.

    هدایت شدم به لطف خدا اول تابستان امسال اومدم شمال زندگی میکنم با خانوادم.

    تابستان امسال هم طبیعت گردی و سفر همینطور. با آستین کوتاه و کلاه. در صلح کامل.

    آنقدری که پیش میاد یادم بره حجاب با خودم ببرم!

    ولی خرید و مرکز شهر لباس مناسب میپوشم همیشه. اونم در صلح.

    زمانی که این اخبار پخش شد من و خانوادم حتی نمی‌دونستیم اصلا داستان چیه! چون خونه ی ما اصلا آنتن تلویزیون وصل نیست و چند ساله گیرنده ی تلویزیون رو فروختیم! ماهواره و شبکه ها و کانال های مجازی خبری نداریم.

    اون تایم تولد من بود دقیقا همون روزا، کلی هم در حال خوش گذرونی بودم، بعدا که فهمیدم داستان شده باز، حس ام خیلی بد شد و همون موقع انتخاب کردم آگاهانه، چون می‌دونستم که این ره به ترکستان است و باز هم ورودی هام رو بیشتر فیلتر کردم.

    بهاش رو پرداخت کردم، با بعضی دوست هام کمرنگ تر شدم، گاها در مکالمه هام مجبور میشدم بگم من توی اون فضای فکری نیستم و نمی‌خوام چیزی بدونم.

    و باز هم به صلح بیشتری رسیدیم من و خانوادم.

    و با تمدید این تصمیم که باید و باید ورودی هام رو کنترل کنم حداقل 6 ماه خودمو جلو انداختم چون این جریانات هیچوقت تمومی نداره و همیشه هست.

    و باید تعهد به خرج داد.

    (اینم بگم من 88 یک نوجوان بودم و شرایط اش بود که با دوستام برم توی اون جو، خونمون هم نزدیک میدان آزادی بود! ولی هیچی رو به چشم خودم ندیدم. همون موقع اش هم این نوع تنش ها و استرس ها خیلی حالم رو بد میکرد و هیچ علاقه ای نداشتم.)

    درباره ی امسال، گاهی بهمون می‌گفتند که شما خانوادگی راحت شدید “چون از تهران رفتید” و یه روستای ساکت و آروم دارید زندگی می‌کنید و به شهر زیاد رفت و آمد ندارید.

    ولی اون ها ظاهر قضیه رو می‌بینند.

    اون ها جابجایی فیزیکی رو علت اصلی می‌دونند.

    در باطن ما وقتی تهران بودیم آگاهانه ورودی ها رو فیلتر کردیم و هی کنترل بیشتری کردیم.

    بارها قرنطینه شد، من تنهایی موندم تهران کلی تنهایی خوش گذروندم، و خانوادم اومدند شمال خوش گذروندند، و اتفاقات دیگه هم همینطور مدیریت کردیم.

    تکامل مون رو طی کردیم.

    و هدایت شدیم در بهترین زمان، که قبل این شلوغی های اخیر هست، به شمال و روستا‌.

    تاکید می‌کنم در بهترین زمان.

    من اینجا شاید ‌کلا 2 روز هم اینترنت ام قطع نشده باشه و دسترسی داشتم. اما سواستفاده نکردم.

    باز هم به خودم یاد آوری میکنم، اول تو خودت رو عوض می‌کنی بعد جات عوض میشه.

    این جا هم خدا شاهده ما مرکز شهر هم رفتیم برای خرید به هیچ مسئله ای بر نخوردیم، چون همون خدا ما رو بهترین زمان می‌فرسته خرید.

    و امید دارم که همین باورها من رو حتی به جای بهتر و صلح بیشتر هدایت میکنه، در صورتی که من باز هم به سمت خوبی ها حرکت کنم و شخصیت ام تغییر کنه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    فرزانه گفته:
    مدت عضویت: 871 روز

    سلام استاد عزیزم و بچه های محترم سایت

    نمیدونستم درباره این اتفاق شما فایلی داشتین و این فایل تو نشانه امروزم برام اومد و خداروشاکرم

    چون اون اتفاقات7/8ماه پیش کلا مسیر زندگیه منو تغییر داد، نگاهمو به جهان تغییر داد و کلی تاثیر دیگه که 99.9درصدش مثبت بود برام البته نمیدونم رو زندگیه بقیه چه تاثیری گذاشت و چه درسایی یادگرفتن ازش

    این فایل رو که دیدم میخواستم تجربیات خودم رو از اون رویدادها براتون بگم ، من اون موقع دانشگاه بودم که این اخبار اومدو یه سری جریانات شکل گرفت و بچه های رشته ماهم تو دانشکدمون 99درصدشون از تمام ورودی های رشتمون تصمیم گرفتن که دیگه کلاس نرن و فقط با موجی که شکل گرفته بود همراه باشن و به قول خودشون روشن فکریشون رو نشون بدن ،حمایتشون رو نشون بدن یا نمیدونم هر طرز تفکری که داشتن اونم به شکل شدید نشون بدن به ملت و دولت وغیره

    ولی این وسط من میدونستم یه چیزی اشتباهه ،این حرکت درست نیست و فقط تهش به ضرر تموم میشه ،نه اینکه بی تفاوت باشما ،فقط میدونستم این شکل از جریانی که شکل دادن درست نیست و یه حسه قوی بهم میگفت تو شرکت نکن تو فقط راه خودتو برو ،اون زمان هنوز با قانون ها به این وضوح آشنا نبودم فقط صدای درونیم بود ،فکر میکردم اون دوسه تا دوستمم مثل من فکر کنن و باهم باشیم ولی خب اونا بهم پشت کردن و بعضی هم از ترسشون همراهم نشدن(که البته بعدا از آموزشای استاد متوجه شدم نباید رو هیچ کسی حساب باز کرد) ولی خب به هر حال من خودم تنها کارامو انجام دادم کلاسامم شرکت کردم تنهای تنها یعنی حتی یه نفر دیگم نمیومد کلاس ، سرویس صبح دانشکده رو فقط من بودم که سوار میشدم خالیه خالی بود. و وقتی هم، هم کلاسیام وقتی متوجه شدن بهم انواع برچسبا رو زدن ،توهین کردن و کلی حرفای دیگه و دلیلشون واقعا خنده دار و مضحک بود یعنی واقعنا اونم اینکه چون تو میری کلاس ما غیبت میخوریم!!!! به همین سادگی ! حتی نمیخواستن بهای چیزی که براش میجنگیدنو بدن، همونطور که من بهای کلاس رفتنمو میدادم،(کلاس رفتن برام مهم نبود فقط میدونستم بین کلاس رفتن یا قاطی اون جریان شدن،کلاس رفتن درسته حسم اینو میگفت ،اگه حسم میگفت نه کار اونا درسته قطعا انجامش میدادم ولی نمیگفت حتی داشت جلومو میگرفت)

    و من متوجه شدم اینها اصلا هیچ هدفی رو دنبال نمیکنن و فقط دارن کورکورانه یه کارو انجام میدن و بعد منی رو که ازشون تبعیت نمیکنم متهم میکنن…

    این بود آزادی که میخواستین؟؟ شماکه مستبد ترین!!

    دقیقا همون برداشتی که استاد داشتن اول فایل گفتن رو منم اونجا فهمیدم ،ولی اینم فهمیدم که نمیتونم با بحث کردن قانعشون کنم ،وخب یکی دوهفته بعدشم کلا طبق همین قانون توجه، اونها کلا از زندگیم حذف شدن و من ترم سه دانشگاه رشتمو ترک کردم درحالیکه قبلا حتی فکر اینکارو هم نمیکردم و من برگشتم خونه و از اون زمان آروم ترین روزای زندگیمو تجربه کردم ،هرچند چالشای دیگه ایی دارم ولی اون آدما و شرایط دیگه نیستن و یه ماه دیگه کنکور میدم دوباره نمیدونم نتیجه نهایی چی میشه ولی به هدایت پروردگارم ایمان دارم که همونجوری که از اون شرایط نجاتم داد تهش هم عالی رقم میخوره

    هنوز باورای خودم خیلی اشکال دارن خیلی زیاد ولی از اینکه یه جاهایی به صدای درونیم گوش دادم خوشحالم

    و از اینکه خدا با قراردادن شما استادعباس منش عزیز سر راهم ،جواب خیلییی از سوالامو داره بهم میده واقعا سپاسگزارم

    و از شماهم سپاسگزارم امیدوارم موفق تر ،سالم تر و شادتر باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    الهام گفته:
    مدت عضویت: 729 روز

    سلام به استاد عباسمنش و خانم شایسته و همه همراهان سایت

    بله من هر دو روش رو تجربه کردم،قبلا قانون رو نمیدونستم و فکر میکردم نباید بزارم حقم رو بخورن و برای گرفتن حقم اقدام به جنگیدن میکردم و مدتها ذهنم درگیر اون ماجرا میشد که آیا عملکردم درست بوده یا نه و از قضا به دلیل نداشتن عزت نفس برای کوچکترین اقدامی هم از عزیزان نظر خواهی میکردم و منتظر تاییدشان بودم و اغلب هم ذهن آشفته و غیر متمرکزی داشتم ،اما بعد آشنایی با استاد عباسمنش، از ایشون خیلی یاد گرفتم و متوجه شدم اگر حقی از من ضایع شده و یا اتفاق نامطلوبی در اطراف من رخ میده، تنها چاره کار اعراض از اون ماجرای نامطلوب و اتفاقا آگاهانه با تمرکز و دیدن زیبایی هایی اطراف، کار رو بسپارم به صاحبش (الله)و خودم رو بکشم کنار و هر حس و حال بَد رو در نطفه خفه کنم و عامدانه حس و حالم رو متوجه خوبی ها کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    بهار رضوی گفته:
    مدت عضویت: 2468 روز

    سلام به استادم نفسم ،استاد عزیزم وقتی این فایل رو اون زمان ک اومد گوش دادم نمی دونید چقدر آرامش توی زندگیم اومد انگار ی مرجع تقلید هستید که اومده موضع خودشو بیان کرده و دقیقا عین همونو مثل وحی منزل انجام دادم و باعث شدزمان اعتراضات دیگه این جریانات رو دنبال نکنم در صورتی که می دونستم توجه منفی ممنوع اما هر روز از بیرون خونه صدای شعار مردم و تیراندازی رو می شنیدم واقعا کنترل ذهن واسم راحت نبود با وجود اینکه تلویزیون گوش نمیدادم اما راستش از طریق ایسنتا دنبال می کردم و وجودم پر از کینه و نفرت شده بود اما هدایت شدم به این فایل بعد این فایل کلا اون موقع که صدا میامد از بیرون خونه هندزفری می زاشتم کلا ایسنتا رو تعطیل کردم فقط بخاطر منطق زیبایی که شما طی این فایل بیان کردین ،بعدش شروع کردم به خیر و برکتی که از این دولت بهم رسیده و اینقدر می خوندمش که اون حس تنفر در وجود من کمرنگ شد تا بتونم به احساس خوب برسم

    می دونید چیه استاد توی زندگی هم همینطور هستیم اگه طرف موافق نظرات ما باشه آدم خوبه س نباشه میشه آدم بده ،فهمیدم توی زندگی شخصی چقدر هنوز که هنوز دیدگاه اشتباه بقیه رو دارم وقتی تو خونه بحث های منفی میشه کلی دعوا میکنم این چیا چیه میگین و کلا کسی خلاف نظر من حرف بزنه کلا باهاش درگیر میشم الان ک مجدد این فایل رو گوش دادم متوجه شدم چقدر توی زندگی با دوست با خانواده با خواهرزاده دارم می جنگم استاد من نتایج بزرگی تو زندگیم گرفتم خیال کردم دیگه نتایج اومده همیشه میاد و برگشتم ب آدم سابق و در طی چند ماه هر آنچه بدست آورده بودم از دست دادم فقط بخاطر همین موضوعی که شما گفتید،نمی دونم چرا ما آدمها باید ضربه بخوریم تا آدم بشیم دیگه بماند چقدر اعتماد بنفس آدم پودر میشه چقدر زمان از آدم گرفته میشه تازه برسه سر خونه اولی که زمانی داشتیش ی زمانی این فایل رو فقط برای زمان اعتراضات عملی می کردم واسه بقیه موارد نه

    و الان تصمیم گرفتم یه صلوات شمار دست بگیرم و فقط هر موضوع مثبتی می بینم یکی بزنم رو صلوات شمار ،هر منفی می بینم تغییر زاویه دید بدم مثبتش کنم بعد یکی بزنم رو صلوات شمار

    تا بتونم داشته های گذشته مو بدست بیارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    مستانه اقبالهء گفته:
    مدت عضویت: 2151 روز

    به نام خدایی که جهان رو براساس قوانین خلق کرده

    سلام به استاد عزیز وخانم شایسته گرامی ودوستان عزیز

    این فایل هم مثل تمام فایل های استاد ارزشمند ودارای نکات مهمی در خلق زندگی که دوست داریم ایجادش کنم هست

    برداشت های من ازاین فایل ارزشمند

    ما در جهانی زندگی می کنیم که به افکار وباورها وقانون توجه ما پاسخ میده پس ما باید هر لحظه خودمون رو چکاب کنیم که به چه چیزی توجه می کنیم

    بیشتر مردم فکر می کنن باید همرنگ جماعت بشن

    این طور برداشت می کنن وقتی عده ی زیادی دارن یک مسیر رو میرن حتما اون مسیر درسته که این برداشت اشتباهیه ما به صورت مفرد هر کدام به واسطه ی افکارمون اتفاقات رو رقم می زنیم اما اگه ما همانطور فکر کنیم که جامعه فکر می کنه همان نتایج رو میگیریم ما باید چیزی که درسته انجام بدیم نه چیزی که اکثریت جامعه انجام میدن

    اگه ما آزادی رو می خواهیم باید برای دیگران هم بخواهیم من باید به عقاید دیگران احترام بزارم

    نه تا وقتی که منافع منو تامین می کنه حتی وقتی که بر خلاف من صحبت میکنه وبر خلاف منافع من باشه

    در آزادی هر کس نظر وعقیده ی خودش رو داره

    ما با هر چه بجنگیم از همان جنس بیشتر وارد زندگیمون میشه مثلا ما اگه از رفتار های همسرمون ناراحت هستیم ودایم داریم توجه می کنیم به رفتارهاش وبیان می کنیم وپیش دیگران اظهار می کنیم نه‌تنها رفتار همسرمون درست نمیشه بلکه بدتر میشه حالا اگر هم از همسرمون جدا بشیم فردی وارد زندگی ما میشه که فقط اسمش عوض شده واز جنس همان رفتاری رو با ما انجام میده که ما زیاد بهش توجه می کنم ما باید کانون توجه مون رو بزاریم روی چیزی های که می خواهیم وارد زندگی ما بشه اون چیزی که به ما احساس خوب پایدار میده

    این یه قانونه که متاسفانه ما همیشه فراموش می کنیم

    وقتی ما تمرکز روی زیبایها می کنیم زیبایی های بیشتری وارد زندگی ما میشه پس اگه می خواهیم به زیبایها هدایت بشیم باید به زیبایها توجه کنیم

    خود استاد هم وقتی ایران بودن چون همیشه به زیبایها توجه میکردن هدایت شدن به جاهای زیبا چون این یه قانونه

    بعضی افراد هستن اگه وارد بهشت هم بشن دنبال نا زیبایها هستن که باید فقط برای این افراد دعا کرد

    توی همین کشور آمریکا هم اگه توجه به نا زیبایها کنیم هزاران نا زیبایی می بینیم

    شخصی که دنبال نا زیباها هست نا زیبایهای بیشتری رو می بینه

    ما باید ذهنمون رو کنترل کنیم که کار راحتی نیست ولی پاداشش بزرگه

    ما باید ورودی هامون رو کنترل کنیم رسانه ها ، افراد منفی ،رو حذف کنیم

    ما باید توی هر شرایطی توجه کنیم به زیبایها وصحبت نکنیم راجب نا زیبایها

    ما در جهانی زندگی می کنیم که دوقطبی هست هم سلامتی هست هم بیماری،هم فقر هست هم ثروت،

    هم زشت هست هم زیبا، ما باید تمرکز کنم به چیزی دوست داریم وبا روح ما هماهنگه

    ویه نکته ی مهم که استاد بهش اشاره کردن اینکه اگه چیز نا جالبی رو می بینیم درباره اش صحبت نکنیم

    این باعث میشه زندگی ما متحول بشه

    پس به چیزی توجه کن که دوست داری وارد زندگیت

    بشه و تجربه کنی

    هر روز سعی کنیم در برنامه ی کاری مون یه فایل از سفر به دور آمریکا یا زندگی در بهشت رو ببینیم چون این دو سریال تمر کز داره به زیبایها

    ونکته ی دیگه اینه که ماهیچ وقت نمی تونیم همه رو راضی نگه داریم

    سپاس گزارم استاد عزیز برای این آگاهی‌ها که در اختیار ما میزارید

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    مرضیه اسماعیلی گفته:
    مدت عضویت: 1025 روز

    سلام استاد

    این فایل و فایل “تمرکز بر آنچه می توانم بهبود دهم” یک باور اصلی یک قانون یک اصل را داره میگه

    که ما قدرت تغییر عوامل بیرونی – هرچی یا هرکی – را نداریم – این تلاش تغییر بیرونی یک تلاش بیهوده یک خطای ادراکی یک توهم بزرگه یک اتلاف انرژی بزرگ یک عامل اضطراب و نگرانی است که یادمون میره خدا کیه من کی ام – یادمون میره جهان توسط یک نیروی برتری که فوق همه اراده هاست داره اداره میشه و نظمی داره و هرکی به هرکی نیست – یادمون میره که قدرت درون ماست – یادمون میره که ما جهان اطرافمون را با کانون توجه مون میسازیم – یادمون میره ما با خدا کافی هستیم – یادمون میره که ما با قوانین جهان می توانیم به انچه می خواهیم برسیم

    این باور اینقدر مهمه که خود من بارها و بارها چه آن زمان که ناآگاه بودم چه الان که آگاهم به ناگهان خودم را یافتم که تمرکزم روی عوامل بیرونی است

    با اینکه می دونم با اینکه مطمئنم که همه چی را من خلق می کنم با اینکه می دونم امکان نداره من بتونم بیرون از خودم را تغییر بدهم باز تکرار می کنم

    چرا؟

    چون همیشه همین الگو را در اطرافمون دیدیم همیشه صحبت از فلانی و فلان اتفاق بوده

    هر جا به چیزی نرسیدیم سریع دنبال مقصر در عوامل بیرونی بودیم

    هر جا به چیزی هم رسیدیم اون را شانسی یا دیگه خدا خواست برامون حالا دری به تخته خورده و اینا دونستیم

    الان خیلی سعی می کنم که حداقل اگر در ذهنم میاد ولی به زبان نیارم

    یا اگر دیگری داره میگه من همراهی نکنم

    حداقل آروم بمونم

    همین هم خوبه

    تا تکاملم طی بشه که دیگه ذهنم دنبال عوامل بیرونی نره و سریع به نیروی برتری که جهان را داره اداره میکنه فکر کنم

    به توانمندی های خودم فکر کنم

    به درون برم و ترمز را در درونم بیابم

    قدرت را درون باور کنم نه عوامل بیرونی که شرکه

    ولی چه آسودگی و آسانی و راحتی به ارمغان میاره این باور که عوامل بیرونی نقشی ندارند

    از خود بطلب هرآنچه خواهی که تویی

    کاش میشد نادیدنی ها را دید

    کاش میشد این ارتباطات غیرمنطقی که در ذهن ماست را با چشم دید که غلطه

    همینه ایمان به غیب

    همینه فرق موحد و مشرک

    همینه فرق متوکل و غیرمتوکل

    همینه فرق کسی که باور داره خدا کافی است با کسی که می ترسه و نگرانه

    استاد من بارها به در بسته خوردم وقتی چسبیدم به کسی یا شاکی شدم از اتفاقی

    فقط اتلاف انرژی بوده

    فقط اتلاف وقت و تمرکز بوده

    دیگه بیهوده تر از این در جهان نداریم

    دیدم وقتی من از درون خواستم چگونه دنیا کرنش کرده دنیا مسخر شده

    و دستان خدا را دیدم اون لحظه

    ولی امان از انسان که فراموش کاره که میترسه

    سپاسگزارم که این فایل را امروز هایلایت کردید در تحول زندگی من

    من همین الان در حال حل چندین مسئله هستم خیلی سعی می کنم آرام باشم و تمرکزم روی خودم و خواسته ام باشه

    خیلی خیلی از قبل بهتر شدم

    خیلی خیلی کمتر دیگران را مقصر خطاب می کنم

    خیلی خیلی سعی می کنم به دنبال اصلاح و تغییر و کنترل دیگری نروم

    و به همون نسبت آرام تر هستم

    کنترل روی خودم دارم

    کنترل روی زندگی ام دارم

    دیگه کمتر به هم میریزم و ناامید میشم

    امیدوارم بازهم با یقین بیشتر عمل کنم

    که رمز پیروزی و موفقیت و خوشبختی پایدار همینه

    باقی قصه است

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: