قانون تغییر ناخواسته ها - صفحه 38 (به ترتیب امتیاز)

701 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مقصود غلامی گفته:
    مدت عضویت: 1589 روز

    سلام بر استاد عزیزم

    این دومین بار بود که این فایل رو میبینم واقعا چقدر آگاهی دارد من فقط داشتم به یه انگیزه ای به حرفاتون گوش میکردم چون واقعا آگاهی های خالص بود و باید بارها این فایل رو ببینم و بتونم به آگاهی هایی که داده میشه عمل کنم خدارو شکر میکنم به خاطر این فایل و شما و شکر که اولین فایل سفرنامه جدید شد و تونستم بالاخره همراه شما باشم ان شالله هرروز با یه قدم و فایل بتونم اطلاعات ارزشمند و زیبای شمارا دریافت کنم و عمل کنم.من تا قسمت آخر سفر به دور آمریکا رو دیدم از مریم خانوم عزیز هم تشکر میکنم بابت هه چیز واقعا خدارو شکر میکنم به خاطر شما دو نفر عزیز که واقعا الگوی خوب و عالی هستید برای من،چشام پر اشک شد شما خیلی عالی هستید قدم به قدم شما را دارم زندگی میکنم ️️️واقعا ممنونم بابت همه چیز

    در مورد این فایل بله جاهایی بود که من در موردش جنگ کردم مثل سر و صدای زیاد توی خونه یا بوی سیگار ،که من هر وقت جنگیدم ببشترو بیشتر شد و هر وقت اعراض کردم کمتر شد یا کلا اون اتفاقات نمی افتاد

    بحث فقط کنترل کانون توجه هست و گزنه قانون رو می‌دونیم با آگاهی هایی که استاد داده ولی عمل عمل عمل خیلی مهم هست و این رو تازه یاد گرفتم که فقط تکرار تکرار تکرار که استاد همیشه میگن ،ان شاله این فایل آغازی باشد بر سفر ما به سمت زیبایی ها آرامش ها ثروت ها نعمت ها و فراوانی های زیاد و به امید خرید فایل دوازده قدم ان شالله تا یکماه دیگه ️️️بی نهایت بار شکر بابت قوانین خداوند که ثابت هستن و بی نهایت بار شکر بابت شما عزیزان و شکر بخاطر خدا که مرا به این مسیر هدایت کرد شکرت خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 754 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    121. روز شمار تحول زندگی من از این جعبه شگفتی خدا

    لبخند لبخند لبخند پشت لبخند

    حس خوب ،پشت سر حس خوب

    ذوق پشت سر ذوق

    عشق عشق عشق

    من امروز فقط داشتم فکر میکردم خدایا چی کار داری با من میکنی هر بار عاشق ترت میشم با این کارات

    صبح من بیدار شدم 5 تا گردنبند نقاشی کشیدم تا ظهر ببرم دم مدرسه دخترا بفروشم با بقیه وسایلام

    تا ساعت 12 تموم کردم و بردم ، به خیال خودم میگفتم که خب ،بعد این مدرسه، برم مدرسه دخترونه که تو محله مون هست و ساعت 2 زنگشون میخوره

    و من تقریبا یکی دوماه بود هی میگفتم برم اون مدرسه و نمیشد یا صبحا خواب میموندم یا اصلا یه چیزی میشد و نمیرفتم اونجا

    امروز فهمیدم که کار خدا بوده که تنها نرم اونجا

    وقتی رفتم زنگ بچه ها خورد و اومدن بیرون خیلی به کارای جدیدم نگاه میکردن و ذوق میکردن آینه هارو نگاه میکردن و میگفتن فردا بیا پول بیاریم

    چون من کارت خوان نداشتم ،پول نقد میگرفتم ،

    گفتم من هفته بعد یک شنبه میام اونموقع بیاین خرید کنین

    یا اینکه خونمون رو گفتم بهشون که خواستن تا هفته بعد نمونن بیان دم در ازم بگیرن

    بعد تو دلم گفتم چرا مشتری نیومده؟؟؟ نکنه چیزی درونمه که نیومده ، خدا ، اگر کمی حسادت در دلم میبینی نسبت به اون خانمی که دست فروشه و باعث شده همون لحظه اول اول برام مشتری نیاری خدا کمکم کن حسادت نکنم و شروع کردم به یادآوری حرفای استاد عباس منش

    گفتم ببین جای حسادت نیست چون هر کس با توجه به باورهاش براش مشتری میاد با توجه به تلاشش

    پس حسادتت اگر ذره ای هم باشه بی مورده و رد میشه تو فقط روی باورهای خودت کار کن‌

    بعد من دوباره گفتم خدایا تو روزی همه رو میدی برای اون خانم و تمام کسانی که اطراف خیابون وسیله میفروختن دعا کردم تا پر روزی باشن

    و بعد یهویی دیدم یه دختر اومد

    و ازم خرید کرد 10 هزار تمن

    بعد وایسادم میومدن میگفتن کارت خوان میگفتم ندارم میگفتن فردا پول میاریم و میگفتم یک شنبه میام

    بعد باز گفتم خدا خب دیگه بچه ها رفتن مدرسه مادراشونم جلو مدرسه ان من دیگه جمع کنم

    یه حسی بهم گفت چرا جمع میکنی وایسا گفتم باشه یه نفرم اومد خرید کرد

    بعد گفتم خب دیگه برم اونیکی مدرسه یه حسی باز بهم گفت نمیخوای آینه بفروشی ؟؟ الان آینه میگیرن ازت

    وای من تو اون چند لحظه این صداهارو میشنیدم و توجه نکردم گفتم خب الان بچه ها رفتن تو مدرسه جمع کنم دیگه همین که جمع میکردم باز همون صدا گفت آینه میخرن

    من باز توجه نکردم و جمع کردم یهویی دیدم یه خانم اومد گفت آینه ها چند ،مادر یکی از بچه ها بود و حامله بود وایساد و دوباره آینه هارو از نایلون درآوردم نگاه کرد و خرید کرد پشت سرش یه مادر دیگه اومد دو تا کش مو با یه جاکلیدی گرفت

    خیلی حس خوبی داشت اون لحظه اصلا حواسم به اون گفتگو نبود که بهم گفت آینه میخرن جمع نکن

    بعد که رفتم و اومدم خونه متوجه شدم فقط داشتم میخندیدم میگفتم ببین خدا هی بهم گفت الان میخرن و اومدن خریدن

    حتی گفت آینه میخرن و خریدن

    بعد که همون خانم داشت آینه میخرید یه خانم پرسید آموزشم دارین گفتم بله شماره مو گرفت و گفتم تو مسجد برای بچه هاتون میتونید اسم بنویسید و من میام یاد میدم

    همه اینا کار خداست ، که وقتی من رفتم یک شنبه بازار نزدیک خونمون و گفتم میخوام ایمانم رو نشونت بدم خدا و اون روز فقط 20 تمن فروختم و بعد قدم بعدی بهم گفته شد ، اونجا جوری هدایتم کرد تا بیام و مسجد اسم بنویسم

    بعدشم که دقیقا فردای همون روز رفتم جلو مدرسه و تو سه روز و جمع وایسادنم اونجا 4 ساعت شد یک میلیون فروختم

    البته خدا فروخت

    بعد که جمع کردم گفتم خدایا دارم میرم همون مدرسه که بارها هی میخواستم برم نمیشد

    و دیگه طیبه قبل نیستم که این پا و اون پا کنم و نگران باشم که آیا میگیرن یا نه

    دیگه تنها چیزی که فکرشو میکنم اینه که من میخوام فقط ایمانم رو به خدا نشون بدم باقی رو خودش برام انجام میده مثل همیشه مثل روزای قبل که بهم نشون داده

    ، روزای قبل خواهر زاده ام میگفت خواستی بری اون مدرسه به منم بگو منم بیام که از کنار مدرسه توت هم بچینیم ولی هرچی به خواهرم زنگ زدم جواب نداد و تصمیم گرفتم تنها برم

    یهویی گفتم بذار به اون خانم دستفروش بگم ، اگر خواست باهم بریم اگرم نه خودم برم ، ولی گفتم نه بابا به اون چرا بگم خودم برم ولی الان که فکر میکنم اون نجوای ذهنم بود چون من بارها شنیدمش و یه جور حس حسادت بعد اون نجوا داشتم ولی گفتم نه چه اشکالی داره اونم بیاد و فروش داشته باشه روزی هر کس رو خدا میده من هیچی نیستم ،هیچی

    و بعد رفتم گفتم و با اون خانم رفتیم

    وقتی رسیدیم مدرسه جوری بود که روبروش زمین خالی بود و یه سمتشم اتوبان

    من تو دلم گفتم خب رفتیم جلو در مدرسه من میشینم اونور این خانم هم بشینه این یکی طرف

    ولی اینجوری نشد انگار خدا منو بدون اراده خودم هدایت میکرد به سمت دیگه

    قشنگ حس میکردم که اینجا نه ،بذار اون بشینه ،و نشستیم و وسایلامونو پهن کردیم

    درسته استاد گفته اتفاقات به ظاهر بد رو نگید ولی من از این اتفاق یه درس که نه ، چند تا درس یاد گرفتم میخوام بنویسمشون

    وقتی نشستیم مادر بچه مدرسه ای ها هم چند نفر جلو مدرسه بودن و ما هم نشستیم رو جدول و پشتمون به خیابون و زمین خالی کنار اتوبان بود

    یهویی نمیدونم چی شد شنیدم گوشیتو بده زود باش بعد نمیدونم چی شد اون خانم گوشیش افتاد زمین و پاشو گذاشت رو گوشیش گفت نمیدم

    یهویی دیدم دستش چاقو هست و میخواست بزنه اون لحظه یاد حرف استاد عباس منش افتادم که میگفت اگر یه نفر میگفت گوشیتو بده نمیدادم

    و با شجاعت روبرو میشدم

    همه اینا تو چند لحظه بهم یادآور شد

    و من یهویی بعد یادآوری این حرف نمیدونم یه شجاعتی تو وجودم بود که یهویی نایلون وسایلامو برداشتم و رفتم سمت پسر گفتم برو و بلند داد زدم آقا آقا که کسی بیاد و اون خانم دستفروش یه سنگ برداشت و پسر ترسید و فرار کرد

    برام عجیب بود خدا جوری بهم شجاعت داد که درسته یکمی ترس داشتم دروغ نباشه ،ولی اون شجاعت باعث شد برم سمتش و داد بزنم

    وقتی رفت فقط و فقط یه چیز میگفتم خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    دوباره یادآوری شد برام ،که من هی بارها خواستم برم جای اون خانم بشینم ولی اون خانم زود وسایلاشو پهن کرد اونجا و من سمت راستش پهن کردم

    و اون صدایی که گفت اونجا نشین بیا اینور

    و من اینارو یادم انداختم و گفتم خدایا تو داشتی از من محافظت میکردی ، تو داشتی با این کارت منو حفظ میکردی ،

    بعد یاد دعام افتادم

    وقتی پهن کردیم‌گفتم خدا جونم من این خانم رو آوردم اینجا، وگرنه گفت نمیام و اومد، براش روزی بده وسیله هاش فروش بره ، اول گفتم اگر برای من فروش نرفت اشکالی نداره برای اون فروش بره

    ولی بعد زود گفتم نه خدا برای هردومون فروش بره خیر باشه برامون تو ثروت انقد زیاد داری به هر دومون عطا کن

    همینجور داشتم دعا میکردم

    که یادم اومد دعام که خواسته بودم از خدا که من گفتم بیاد تو کمکش کن

    نگو همه اینا کار خدا بوده که از من محافظت کنه

    اون خانم گفت ببین من اگر نمیومدم تو تنها میومدی، شاید بدتر از این میشد برات ، خدا بخیر کرد

    وقتی فکر کردم یاد حرفای استاد افتادم که میگفت هر لحظه شکر کنید حتی اگر اتفاق به ظاهر بد بود

    اینو نوشتم تا بگم وقتی به این فکر کردم که من رو خدا محافظت کرد انقدر حس عجیب و آرامش قلبی بهم اومده هر بار میگم خدایا شکرت تو از من مراقبت کردی هر لحظه تو میخواستی محافظت کنی از من

    و من تا شب اینو یادم میاوردم و فقط میخندیدم و اشک تو چشمام جمع میشد

    بعد که رسیدم خونه به مادرم گفتم 140 فروش داشتم و فردا خدا بخواد میرم یه مدرسه دیگه

    بعد رفتم به مادرم کمک کنم تا بره خرید کنه و باهم برگشتیم بعد از ظهر هم تمرین طراحی کردم و بعد مادرم دوباره رفت خرید یه حسی بهم گفت زنگ بزن بهش بگو بیام کمک

    زنگ زدم گفت آره وسیله زیاده بیا

    بعد که رفتم یهویی دلم شیرینی خواست گفتم خدایا شیرینی بگم مامانم بگیره، رفت شیرینی گرفت

    گفتم کاش چای بود میخوردم تو پارک با شیرینی

    گفتم مامان بیا بریم خونه رفتیم و گفتم چای میذاری بریم بیرون گفت بیا اول لباسارو ببر پشت بوم پهن کن بعد بیا بریم

    همین که رفتم پشت بوم گفته شد بیار اینجا خلوت تره اینجا خوبه گفتم چشم و رفتم پشت بوم و باز یادآوری کردم سپاسگزاری کردم بابت این روز بهشتی

    وقتی داشتم سومین شیرینی رو میخوردم

    درک کردم که نه دیگه نخورش نگه دار گفتم چشم و یهویی یکم بعد مادرم زنگ زد گفت بیا پایین داداشت شیرینی آورده

    یعنی من داشتم مثل دیوونه ها میخندیدم خیلی حس خوبی بود

    من شیرینی خواستم و خدا برام شیرینی آورد اونم از جایی که فکرشم نمیکردم

    امروز واقعا تو بهشت خدا کلی حس فوق العاده داشتم تو پشت بوم ساختمونمون هوای بهشتی و دیدن ستاره ها همه چیز عالی بود و دوست داشتنی

    و من خوشحالم که هر روز بیشتر و بیشتر خدا خیر و شرم رو بهم الهام میکنه و مراقبمه

    و هرچقدر بیشتر به حرفاش سعی میکنم گوش بدم بعد میبینم که خیر بوده برام

    انقدر داره زیاد تر میشه که داره عاشق ترم میکنه

    امروز کلی کیف کردم میگفتم دیدمتا،، ازم محافظت کردی و سپاسگزارم که از اون خانم هم محافظت کردی و گوشیش رو نبردن

    و من بارها از اون خانم حلالیت خواستم که ببخش من گفتم بیای اینجوری شد

    گفت تو از کجا بدونی اینجوری میشه ، تو دلم گفتم آره دقیقا ،خدا میخواسته از من محافظت کنه

    و خوشحالم از اینکه خدا هر لحظه مراقبمه

    خدایا بی نهایت سپاسگزارتم

    یه درس بزرگی هم یاد گرفتم که ، دوباره این حرف برام یادآور شد و گفتم بیشتر یاد بگیر ، اگر هر لحظه از خدا بخوای و بگی هیچی نمیدونم تو به من بگو چیکار کنم و خیر و شرت رو بخوای بهت الهام کنه

    ببین چقدر قشنگ کمکت میکنه

    چقدر قشنگ محافظت هست

    شاید اگر کمک نمیخواستی ازش هیچ کمکی نمیکرد برات چون درخواست نکردی

    و اینکه باورامو تغییر دادم و ازش خواستم که جور دیگه ای میشه و همه چی به نفع من میشه هر روز و هر لحظه که دارم قدم برمیدارم

    و تنها خداست قدرتمند و تنها خدا کافیه برام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    صدف گفته:
    مدت عضویت: 590 روز

    به نام خالق زیبایی ها

    روز 121 ام

    خداروشکر وارد پنجمین فصل از روزشمار شدم

    برعکس گذشته که چقد اخبار سیاسی رو دنبال میکردم بعد از آشنایی با قوانین که همش لطف خداونده دیگه علاقه ای به دنبال کردن اخبار ندارم

    کلا حذفش کردم الان فهمیدم که همه چیز درون خود منه بیرون انعکاس درون منه هر وقت در هماهنگی با روح خودم باشم بیرون اینقدر زندگی رون و لذت بخش میشه که میفهمم بخاطر هماهنگی درون خودمه هروقتم بیرون بحث و درگیری میبینم میفهمم اینم بخاطر درون خودمه باید روی خودم کار کنم خودمو درست کنم توجه ما روی هرچیزی باشه از همون جنس هم وارد زندگیمون میشه چرا باید بیام واکنش نشون بدم من اگه آزادی میخوام چرا در مورد نداشتن آزادی صحبت کنم من روی خودم کار میکنم جهان من رو هدایت میکنه سمت آزادی بیشتر

    ممنونم ازتون استاد که چقدر خوب در مورد اعراض با استناد به آیه های قرآن این موضوع رو برامون باز کردین که خداوند هم میگه باید اعراض کنین راهش اعتراض و جنگ نیست توجه نکن به حضرت موسی و قوم بنی اسرائیل میگه برین از این سرزمین که مورد ستم قرار میگیرین و خودش کمکشون میکنه

    اون مثالی که در مورد مو توی غذا زدین دقیقا شوهر عمه من خیلی روی مو حساسه و مو هم توی غذاش پیدا میشه همیشه در حال جمع کردنه مو به بقیه هم میگه باید روسری سر کنین بخاطر حساسیت زیادی که داره جهان هم بیشتر بهش نشون میده

    قانون همینه به هرچی توجه کنی همونو زندگی بیشتر بهت نشون میده پس بهتر نیست که به چیزی توجه کنم که دوست دارم وارد زندگیم بشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    بهاره نوروزی گفته:
    مدت عضویت: 1309 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سپاسگزارم از خدا تا به من عمری دوباره داد تا بتونم با آگاهیِ نه فقط این فایل زیبا، بلکه با 1000 فایل داخل سایت زندگیم رو تغییر بدم و بشم کد نویس زندگیم

    استاد نازنینم نمیدونم چقدر باید ازتون تشکر کنم تا دلم سیر بشه تا دلم راضی بشه

    باز هم ممنون که در سال 2022 این فایل زیبا رو ضبط کردید!

    من اون موقع ها با شما عزیزانم هم‌مدار نبودم و از تنه ی جامعه جدا نشده بودم!

    یادم میاد دقیقا یکسال ازون قضیه فوت دوست عزیزمون گذشته بود و من داشتم مدام از قانون دور و دور تر میشدم تا اینکه یه‌روز خالم اومد خونمون و اتفاقی این فایل رو گذاشت و من مسخ حرفای استاد نازنینم شدم! احساس کردم این حرفا وحی منزله! اصلا مغزم به هیج عنوان مقاومت نداشت و خیلی راحت قبول کرد(تمام اون صحنات جلو چشممه، انگار میتونستم قیافه بُهت زدم به فایل و ببینم) و بعد از تابستون 2023 برای من خیلی شرایط پیش اومد و هر سری به یه نحوی به این فایل هدایت شدم و دیدمش؛ درست یادم نمیاد فکر کنم با امشب شد 4امین بار اگر اشتباه نکنم که من این فایل رو دیدم

    وقتی به زندگیم قبل از این فایل نگاه می‌کنم فقط روزایی میاد جلو چشمم که وقتی از خواب پا میشدم بی هیچ دلیل عصبی بودم، یادم میاد چقدر با خواهرم چقدر با بردارم دعوا می‌کردم، و انگار کلا اعصاب نداشتم!

    با شکوفه دیروز داشتیم عکسای قدیمی رو که تو لپ‌تام ریخته بودیم و نگاه میکردیم و اورگنایزشون هم می‌کردیم در اون حین، یکدفعه به یه عکسی رسیدیم که میشه گفت تو همون دوران اعتراضات بود! یکدفعه رو کردم به سمت شکو و گفتم قیافم و اینجا میبینی انگار من اون موقع ها خیلی عصبی بودم؛ و به اتفاق تو اون عکس مهمون خونمون بود و مهمونا افرادی بودند که من خیلی دوسشون دارم اما یادم میاد چقدر اون شب بی هیچ دلیلی عصبی بودم و همه متوجه عصبانیت من شده بوده‌اند!

    وقتی که دوباره این فایل رو شنیدم یادم اومد که حتما دلیل عصبانیت ها و بدخلقی های اون دوره من بخاطر این بود که من اون موقع توجه کرده بودم به اون مسائل نازیبا و مدام اخبار و دنبال می‌کردم!

    دقیقا به هرچی توجه کنی از جنس همون وارد زندگیت میشه

    ازین تجربه بگذریم و بریم به یه تجربه خیلی زیبا برسیم

    حدود چند هفته پیش من داشتم میرفتم تهران و تو این دورانی که همه همیشه خدا ناراضی‌ان چشمم خورد به یه بنر تبلیغاتی که یه چیز خیلی خیلی حالب نوشته بود!

    و اون این بود که میتونی وارد یه سایت بشی(سایت دولتی) و خودت انتخاب کنی که این مالیت هایی که داری میدی کجا خرج بشه( مثلا بیان و باهاش تجهیزات بیمارستان بخرند، مدرسه تو مناطق محروم بزنند یا برای خود شهر خرج کنند و یا هرکاری تو همین حیطه ها)

    و من همون لحظه به خواهرم این مطلب و گفتم و کلی این ایده رو تحسین کردم و خداروشکر کردم که اینهمه آدم خوب و عالی وجود داره

    و خدا شاهده اصلا حال من یجور دیگه ای بود

    انگار خیلی خوشحال بودم که تونستم تو اون تاریکی شب همچین چیزی و ببینم و تحسینش کنم و بهم ثابت بشه هنوز آدمای خوب وجود داره!

    خدا داره هرروز از هزاران طریق بهم ثابت میکنه که آدما خوب و عالی‌ان

    و واقعا استاد عزیزم صحیح گفتید که به هرچی توجه کنیم از جنس همون اتفاق برامون رغم میخوره

    من ازین تجربه های زیبا و گاهی ناجالب زیاد دارم اما امیدوارم همین دو تجربه کلی هم به خودم هم به دوستان کمک کرده باشه تا بتونن قانون رو بهتر درک کنند و من هم حتما تجربه های دوستانم رو میخونم تا قانون رو بهتر درک کنم

    استاد جذابم بازم ممنونم ازتون

    و از خانم شایسته عزیزمم ممنونم که حتی صداشون هم توی این فایل بود و من از صداشون لذت برم

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    لیلا توسلی گفته:
    مدت عضویت: 835 روز

    الهی توراسپاس که روی مدارمثبت روزشمارزندگی121مین گامهای تکاملی راطی کردم خداقوت لیلاخانم.

    به نام خدا وسلام به خدا.

    سلام به استادومریم جون وهمکلاسیهای خوبم.

    الهی سپاسگذارم که به ما نی نی سالم و ثروتمندقوی بخشیدی الحمدالله رب العالمین.

    خداجون اول کاردست تسلیمم بالاتوی دنیای دوبعدی من موجودفرکانسی هیچ کاری بلدنیستم لطفاکارهاروشماانجام بدین چون فقط میخوام شادی ولذت دنیاوآخرت راتجربه کنم!.کمکم کن من بچه ام نیازبه مراقبت دارم.

    من الان چندسال است که مدام روی خودم کارمیکنم که کانون توجه ام راروی خواسته هام بذارم.

    وبابت هراتفاقی بگم الخیروفی ماوقع. ازسختی آسانی بیرون بکشم.

    امروزبرای مراسم ختم اموات به روستارفتیم منوعزیزدلم باخواهربزرگترم ودخترش بودیم خواهرم رو،

    روی صندلی جلونشوندیم ومنودخترخواهرم صندلی عقب نشستیم هم مسیررفت هم برگشت آهنگ گذاشتیم ولوم بالافقط کِل میکشیدیم ومیرقصیدیم کیف کردیم ازبس که شادبودیم رسیدیم روستاتومراسم ختم خیلی شیک مثل همیشه قرآن خواندم ومراسم ختم رواجراکردم وبه مجلس ختم دایی جانم وختم دختروپسرش رفتم اونجاهم ازمن درخواست کردن که برامون مراسم قرآن خوانی وختم رواجراکن غروب آفتابِ که میهمانان مجلس روترک کنن منم مثل همیشه خیلی عالی مراسم روبرگذارکردم وخداحافظی کردیم اومدیم ودوباره تومسیرباهمون شادی وشوررقص وآوازبرگشتیم خیلی حال داد.

    خدایاشکرت که پمپ بنزین رفتیم وبنزین زدیم.

    خدایاشکرت کارت پسرم پول داره وکارتشودادبه باباش گفت همراهت باشه.

    خدایاشکرت که مازندگی لذتبخش داریم.

    خدایاشکرت که من انرژی بالا برای شادی کردن دارم.

    الهی شکرت که کودک درونم فعال است.

    الهی شکرت که توی هرنوع مجلس شادی یاهرچی حتی میکروفن هم میتونم دستم بگیرم قرآن بخونم یاتوشادی هابتونم صحبت کنم وگاهاًمردم روبخندونم وشادشون کنم.

    الهی شکرت که ماشینمون سیستم داره منم باپسرام وعزیزدلم کیف میکنیم به خصوص باپسراولی ودومی الهی شکرت.

    الهی شکرت خونمون اینترنت داره.

    الهی شکرت محله ی عالی داریم.

    الهی شکرت چندروزدیگه درمشیت الهی دخترخواهرم راعقدمحضری میبریم.

    الهی شکرت روجمعه عروسی نوه دایی جانم میریم.

    الهی شکرت فرداناهارقرمه سبزی داریم.

    الهی شکرت که کل خانواده سالم هستیم.

    الهی شکرت عینکم خیلی واضح خط قرآن بامعنی،کامنت نوشتن وشکرگذاری روزانه ام رانشان می‌دهد.

    الهی شکرت که امروزکوهای اطراف مشهدرودیدم که ازبرکت برف سفیدپوش شده اند.

    الهی شکرت که کل کوههای دورونزدیک روستامون روبرف پوشونده بود.

    الهی شکرت روستای مانعمت آب، برق، گاز،تلفن ،اینترنت، حمام عمومی داردوقسمت مردانه سوناوچکوزی هم داره.

    الهی شکرت که روستای ماخیلی پیشرفته است وتوریستی است.

    الهی شکرت که روستای مابی نهایت رستوران،استراحت گاه، باغ ویلابرای اجاره و،کلی وفوروفراوانی دارد.

    الهی شکرت روستامون رودخانه ی آب وچشمه های آب شیرین وقابل شرب دارد.

    خدایامن نمیتونم این همه نعمتهاروبشمرم ولی این احساس خوبم روبه کل کائنات تقدیم میکنم وبه خودم وخداوکل همفرکانسهایم تعهدمیدم که بیشترتمرین کنم تابهترنتیجه ببینم.آمین عاشقتونم براهمه آرزوی سعادت وصبروتحمل برای قدمهای تکاملی دارم به خصوص براخودم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    امیر رجب پور گفته:
    مدت عضویت: 1026 روز

    بنام خالق جهان هستی

    درودفراوان به استادعزیزم ومریم بانوی مهربان

    درودبه همخانواده بزرگ عباسمنش

    خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،

    که امروز زیباراباری دیگربمن هدیه دادی تا بازهم بتوان اززیبایی ها وفربوانی های پیرامونم لذت ببرم وحضورت رادرزندگی ام حس کنم ودراین مسیرالهی که هدایتم کردی استمرارداشته باشم

    استادعزیزم بینهایت این فایل زیباتون برام تاثیرگذاربودودرسهای بزرگی رابرام درزندگیم بازهم دادین

    اینکه خداوند منو هدایتم‌کرده به این مسیرزیبای الهی وهرروز که میگذره دارم قوانین بدون تغییر خداوند رابیشتردرک میکنم خیلی خوشحالم

    سالهای زیادی توی زندگیم جنگیدم باناخواسته هام وتوجه صددرصدم روی ناخواسته هام بود

    ودقیقا داشتم خلاف قوانین جهان عمل میکردم وغافل بودم

    وداعم درحال نالیدن ازعالم وآدم وخداوند بودم که این چه سرنوشتیه برام رقم زدی ویا این چه کشوریه که من توش متولدشدم واین چه خانواده ایه که من دارم باهاشون زندگی میکنم وهزاران چراهایی که همش بیدلیل بودند

    وحتی ذره ای تفکر به این نمیکردم که آیا خودمم توی این سرنوشتم نقشی دارم یانه

    همیشه بدنبال مقصری بودم‌که خودمو ازاین مسئولیت زندگیم رها کنم

    وهرچقدر توجهم به ناخواسته هام بیشتر میشداتفاقات بعدی بدتر وبدتر برام رخ میداد ودرآخربه مرحله ای از زندگیم رسید که جهان هستی منو زیر چک ولگدهاش له کرد ودرحدنابودی رسیدم

    وهنوزهم نتونستم تفکرکنم به اینکه عوض اینکه انگشت اشارمو بسمت بقیه بگیرم برای یکبارهم شده بسمت خودم نگه دارم وازخودم بپرسم که چراباخودت داری چنین میکنی ودرعوض اینکه داعما درحال پرسیدن چراها ازخودت هستی بدنبال راهکاربرای زندگی بهترباشم

    خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،

    که منوهدایتم کردی ودر بدترین وبهرانی ترین وضعیت زندگیم دستم راگرفتی ونجاتم دادی

    اکنون بادرکی که ازقوانین جهان هستی بدست آوردم بینهایت زندگی ی درآرامش دارم

    تمام تضادهایی بظاهر بدی که تاکنون درزندگیم

    گذراندم همه درسهایی بزرگی رابمن داده ومن را قدرتمند کرده وچقدرخوبه که همه بتونیم دیدگاهمون رو نسبت به تمام اتفاقاتی که درطول روزمرگی مون برامون رخ میده روارطریق قانون بسنجیم ولذت ببری زیراکه تمامشون اومدن تا مارودرمسیراهدافمون بسمت هدفهامون هدایتمون بکنند

    چقدره به که بجای اینکه انرژی مون رو صرف توجه به ناخواسته هامون کنیم ودرنتیجه چیزی دستمون رونگیره جز حال بد

    بییایم و همون انرژی رو صرف کنیم به توجه به زیباییها وفراوانیها وخواسته هامون وبابوجود آوردن احساس خوب زندگی ایده الی روبرای خودمون بسازیم

    خدایاشکرت،،خ ایاشکرت،،

    که من خالق زندگی خودم هستم

    هرکسی درهرجایی که هست درت همونجاییه که باید باشه وما قادربه تغییردیگ ان نیستیم حتی فرزندانمون وخانواده مون

    این مهمترین اصل قوانینه که من یاد گ فتمش. اززمانیکه قوانین رودرک کردم بصورت توحیدی دارم بهش عمل میکنم وتمام تمرکزم روگذاشتم روی تغییردادن خودم نه دیگران

    وهرجایی که رفتاری ناشایست ازکسی نسبت بخودم میبینم به هیچ عنوان ازط ف مقابلم نا احت نمیشوم وانگشت اشاره موسمت خودم میگیرم وبدنبال این میشوم که کجای کا م ایرادداشته که چنین رفتاری بامن شده

    من بعدازدرک قوانین جهان دیگربهیچ عنوان ازهطچ کسی هیچگونه توقعی ندارم وفقط ازخوم متوقع هستم

    خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،

    بابت وجود قوانین بدون تغییرجهان هستی

    که هرروز بارعاتش درزندگیم زیباتروقشنگتر میشه وآرامشم بیشتر میشه

    خدایاشکرت بابت وجوددستان مهربانت درزندگیم

    خدایاشکرت بابت تمامی نعمتهایی که بهم هدیه دادی

    خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،

    شادوموفق وپیروز باشیددرتمامی مراحل زندگیتون دوستان عزیزم

    استادعزیزم ومریم بانو عاشقتونم وسپاسگذارتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    کبری مشتاقی گفته:
    مدت عضویت: 966 روز

    به نان خدای مهربانم

    سلام به استاد عزیزم و مریم جانم

    چقدر خوبه که انسان بجای جنگیدن با دیگران بیاد و تسلیم خداوند بشه

    وقتی شروع میکنی به جنگیدن برای مسئله یا مشکلاتت ، فکر میکنی قدرت داری یا میتونی درست کنی به هر دری میزنی انرژیت هدر میره خسته میشی میبینی نمیشه بعد از اینهمه بدو بدو میای و تسلیم خداوند میشی میبینی چقدر راحت شدی بار رو از روی دوشت برداشتی و به خداوند دادی خدایا تو حل کن من نمیتونم

    یا چیزی رو که نمیخواهی فقط باید کانون توجهتو تغییر بدی بعد میبینی خداوند چقدر قشنگ برات درست می‌کند

    خدا با فضل و مهربانیش با ما رفتار می‌کند

    خدایا شکرت برای تمام داشته هایم شکرت می‌گویم سپاسگزارتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    آرزو جمشیدی گفته:
    مدت عضویت: 597 روز

    ب نام هدایت کننده ی قلبم

    سلام سلام ب استاد قشنگم عاشقتم .و سلام مریم گلی عزیزم

    چقدر حالم خوبه

    وقتی دقت میکنم روی باورهای خودم و بقیه می‌بینم وای چقدر پیشرفت کردم خدایا شکرت استاد سر مسیرم قرار دادی خیلی عالی خیلی قشنگه

    وقتی نگاه میکنم و میام میرم تو دل مردم میفهمم قبل از این منم باورم روی آدم ها و روی کارهایی که قرار از دست بقیه حل بشه

    اینجای این مطلب اشکم در میاد میدونی چرا ؟

    چون خودم این مسیر را ادامه داده بودم وقتی که دیگه خسته شدم از خدا درخواست کردم خدایا مگه نگفتی من همیشه باهاتم چرا این مشکل من حل نمیشه وقتی بر میگردم ب قبل متوجه میشم چقدر شرک ورزیدم احساس می‌کردم کار من توسط آدم ها حل میشه درخواستم آدم ها حل می‌کنند بعد ها متوجه شدم با حرف های استاد

    که من درخواستم از خدا دارم خدا طبق قانون آدمی را سر مسیر من هدایت میکنه که خواسته منو حل کنه

    استاد از روزی که درخواستی دارم ب خدا میگم و نمیدونی چقدر حال و احساسم خوب میشه و چقدر قشنگ میشینه و کارهام بدون هیچ استرس و نگرانی حل میشه الهی شکرت خدا جونم

    ممنون استاد که چقدر قشنگ زندگی کردن را بهم یاد دادی چقدر باورهای عوض کردی بخدا ی آدمی با سطح فکر و سطح پایین اعتماد ب نفس شدم ی آدمی عالی پر انرژی اعتماد ب نفس عالی الهی شکرت خدای من

    من اگه ساعت ها بنویسم خودم این حرف ها را نمیزنم خدای قشنگم هدایتم میکنه چی بگم کجا برم چطوری برم و چه کسی را حذف و چه کسی را وارد زندگیم کنم واقعا شکر که چنین اتفاقی را تجربه کردم انشالله هر کسی تجربه نکرده تجربه کنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    Eshrat Fard گفته:
    مدت عضویت: 2880 روز

    بنام خداوند بخشنده ی مهربان

    فوق العاده بود و اول از همه به خودم افتخار می‌کنم که آگاهانه کنترل مسکن کانون توجه ام به این موضوع.

    گروه

    آگاهانه اینچتان رو موقتی ر

    حذف کردم این چند روز.

    و دارم زندگی خودم می‌کنم.

    استاد اگه بدانید چه پیج هایی که در زمینه ی کاری من تقریبا بهترین خودشون بودن توی ایران

    کل کار و پیج و کاسبلی رو تعطیل کردن

    همون ها هم طبق قانون جهان هسی پیش میرفتن ،ولی اینجا دیگه غرق شدن.

    و جالب این که یه سر کشور غوغا هست و توی مناطق ما که جنوب فارس میشه اصلاااااا خبری نیست ،چون اونا با این موضوع حجاب مشکلی ندارن ..اونجوری سخت هم نیستن برای هجاباااا

    یه شال میندازن ولی اصلااا براشون اهمیت نداره این موج چون اگه آزادی باشه هم اونا همون پوشش خودشون دارن.

    یه ماجرای دیگه این که استاد به خداوندی خدا من ایران بودم

    پوششا از اروپا رد شده بود اینجا دیگه یه خانم که دیگه رده‌ی ۲۵ رد میکنه کم کم دیگه آدم جا افتاده میشه ،و کسی تو فاز کرای تاب پوشیدن نیست ،جز این که ساحلی برن لباس دریا بپوشتن.

    استاااد توی ایران شیراز خیییلیییا مرتب داد پوشیده بودن شلوارها هم کوتااا

    قسمت بالاتنه هم همینطور پیدا….

    شال و روسری هم که دیگه یه پارچه رو سرشون.

    من دیگه نمی‌دونم آزادی به چی میگن

    این نوع پوشش یه ارزش شده توی جامعه ،متاسفانه.

    کرای تاب پوشیده نافش پیدات میگن نگاههههههه کننن ببیننتن.

    مملکت عوض شده مردم عوض ننیشن.

    یه دوستی داشتم یه زمان شوهرش خارج از کشور کار می‌کرد خودش ایران زندگی می‌کرد.

    این دوست من خیلی نکته گیر و غرغرو بود.بعد هی التماس شوهره می‌کرد منو ببر پیش خودت اینجا فلان هست مردم بدن .من بیام اونجا دیگه حالم بهتره روحیه ام بهتر هست.رابطمون بهتره .چون اینجا اوضاع بده من و اخلاق و روحیه ی منم بده.خلاصه این رفت و نگم براتون که با چه وضعی این برگست ایران توی زندگیش هروز بدبختی می‌شد که بهتر نشد

    چون این آدم عوض نشد.

    یه دوست دیگه داریم پاسپپرت اروپا داره اینجا خونه داره زبون بلد هست …..

    این دوست ما هررروقت زنگ نیزنه به همسرم یا میان اینجا مسافرت ،اینقد از اوضاع ایران میناله

    تا یه روز به همسرم گفتم لطفا دیگه بحث این رو نکن

    یا اونجا بده که تمام شرایط اینجا اومدن هم داره بلند شه بیاد اگه نه هم خب چرا اینقدر هروز میناله بشینه همون جا ایقددد هم نناله..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    زہرا کاظمے گفته:
    مدت عضویت: 1184 روز

    سلام دوست گلم

    من نت ها که قطع شد و اینستا و واتساپ فیلتر شد خیلی خوشحال شدم چون من به این شبکه ها اعتیاد داشتم و بخصوص اخر شب ها خیلیتو اکسپلور میچررخیدم خداروشکر فیلتر شد از اون روز من اومدم تو سایت فعالیت میکنم و حالم بهتره خودم رو بهتر دارم میشناسم و اولش یک کمی ناراحت بودم نسبت به این موضوع چون عادت های من سخت بود ترکش ولی حالا خیلی هرروز حالم داره بهتر از دیروز میشه بخصوص یک سری باور و ترس هایی رو درونم پیدا کردم که تا الان فکر نمیکردم اینا ترمزن!!!!اتفاقا ازشون دفاع میکردم فکر میکردم من خیلی ذهنم بازه که چنین دیدگاههایی دارم ملت خودشونو بدبخت کردن که مخالف من فکر میکنن

    ولی الان دیدم اگر میخوام به خواستم برسم باید باور های هم جهت با اون خواسته رو ایجاد کنم نه اینکه از روی منیت از عقایدم دفاع کنم

    من تازه شناساییشون کردم نمیدونم چطور روشون کار کنم و حذف شن ولی هدایت میشم قطعا به کمک خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: