قانون تغییر ناخواسته ها - صفحه 37 (به ترتیب امتیاز)

701 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    شیما محسنی گفته:
    مدت عضویت: 3622 روز

    استاد گرامی، مریم عزیز، دوستان دوست داشتنی، سلام. امیدوارم عااالی باشین

    خدا رو شکر که تصمیم گرفته ام که دوباره کامنت بزارم که کلی کمک به خودم و دوستان داشته باشم.

    استاد گرامی من هم کلی از این تجارب توجه به خواسته و ناخواسته دارم که از وقتی که از شما آموزش دیده ام، یاد گرفته م که به این شکل عمل کردن، برام بهتره و نتیجه بهتری کسب میکنم.

    دقیقا همین اخیرا که از بی کاری همسرم که یک سال طول کشید و حس میکردم که واقعا دیگه نمیخواد دنبال کاری باشه، دائم برای همه صحبت میکردم و گله و شکایت. چند بار هم براش شماره تماس افراد رو بردم که بهش زنگ بزن برای کار. ولی هیچ اقدامی ازش ندیدم. آخر سر هم باعث یه دعوای حسابی بینمشون شد و بازم صحبت از این اتفاق با دیگران. ولی یکدفعه یادم اومد که رهاش کنم و تا اونجایی که میتونم، در موردش با کسی صحبت نکنم.‌خدا رو شکر واقعا نتیجه هم دیدم که دو جا به تلاش خودش براش کار جور شد و شروع به کار کرد.‌بدون اینکه من تلاش خاصی بکنم. درواقع تلاش من همون بود که تا آنجا که میشه دیگه با کسی در موردش صحبت نکنم و گله و شکایت نداشته باشم. واقعا خدا رو سپاس از این آگاهی ها که کسب شد و کمک بسیاری در زندگی مان شده. البته طبق گفته استاد، واقعا نشونه اینکه بفهمیم داریم راه صحیح میریم یا نه … اینه که ببینیم حالمون خوبه یا نه. من وقتی با کسی در مورد مسئله ای دائم صحبت میکنم، فقط برای لحظه ای و کوتاه مدت احساس سبکی دارم و بعد از مدتی حس میکنم که اصلا حالم خوب نیست. کاملا این موضوع رو درک میکنم.

    استاد واقعا ممنون هستم ازتون بابت آموزش های نابتون

    خدا و سپاس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    مرجان امیدیان گفته:
    مدت عضویت: 1800 روز

    استاد قربونت ب‌شممم که اینقد تکرار میکنی برامون که هشیار بمونیمممم، من دیشب همسرم رفته بود اعتراض منم مسخره میکنه که تو نمیای برای گرفتن حقت اعتراض کنی و حق گرفتینه… فایل از خدا بخواه شما رو گذاشته بودم و روی تکرار بود و من خوابم برده بود میخواستم که صدای مردم رو از خیابون نشنوم ولی یکباره صدای جیغ و داد تو کوچمون اومد و من به یه حالت خیلی بدی از خواب پریدم که همونجا از ترس معده ام اسپاسم شد… خلاصه میخوام بگم که کنترل ذهن این روزا واقعا کار سختیه و فقط به اینکه امید صب پا میشم که اینترنت وصل بشه بیام تو سایت ویدئو جدید شما رو ببینم و امروز این ویدئو حالممم خوب کرددد… عاشقتمممم استادددد مرسیییی که تکرار میکنین برامون، این مطالب اینقدر باید تکرار بشه تا بشه ملکه ذهنمون… خدای عزیز و توانا مو هزاران مرتبه برای فرستادن فرشته ایی مثل شما شاکرم🙏🙏🙏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    احمد خدادادیان سردابی گفته:
    مدت عضویت: 705 روز

    به نام خدا

    سلام خدمت استاد عزیز

    سلام خدمت خانم شایسته عزیز

    سلام خدمت دوستان وخانواده خوبم

    بله استاد عزیز درسته من از روزی که قانون را شناختم به لطف واراده الله ووجود نازنین شما استادان عزیز ودوست داشتنی خیلی مواظب هستم که آگاهانه به چی فکر می‌کنم همون روزهای دور که این اتفاقات تو کشور عزیز وخوبمون می افتاد من همیشه سعی می‌کردم کاری به این اتفاقات نداشته باشم وباورتون نمیشه با اینکه این قانون رو نمی‌شناختم اصلا وابدا من درگیر این اتفاقات نمی‌شدم با اینکه شب تا صبح وصبح تا شب همه حرفشون این قضایا بود من به راحتی با ماشین میرفتم تو شلوغی ها وکارمو به نحو احسن انجام می‌دادم وبر میگشتم خونه من اون زمان قانون اصلا درک نمیکردم ولی همیشه نجواهای تو ذهنم بود که می‌گفت احمد کارتو انجام بده کاری به این کارا نداشته باش من حالا استاد که با کمک الله مهربان ودستانی که برای من فرستاده واین قانون رو درک کردم صد در صد پیشرفتم در تمام جنبه های زندگیم بهتر شده وبهتر هم میشه خداروشکر بابت تمام دوستان تمام دستانی که پروردگار برای من فرستاده خدارو سپاسگزارم بابت وجود نازنین شما دو استاد عزیز

    وانشاالله به زودی باشما درجریان میزارم از پیشرفت‌های زندگیم

    میسپارمتون به دستان گرم پروردگار مهربان

    خدا یار ونگهداری همه شما عزیزان

    انشاالله شاد سعادتمند خوشبخت ثروتمند در پناه الله مهربان باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    رویا میانکاله گفته:
    مدت عضویت: 1047 روز

    بل نام خالق زیبایی ها

    سلام به استاد عزیزم سلام به همه دوستان

    به لطف الله بعد چند مدت روز شمار فصل پنجم شروع کردم و چه به موقع خدایا چطور ازت سپاسگزاری کنم استاد قشنگم اگه کامنت منو میخونید لایک کنید تا بفهمم استادم داشتم کامنت بچه ها رو میخوندم یهو گفتم برم کامنت بزارم هیچ ایده و نظری نداشتم میدونید من الان یک ماه و نیم تو جلسه اول عزت نفسم که گفتین اگه ایده ندارین قدم بزارید تو راهی کا قلب قشنگت میگه حس زیبای درونت میگه منم بدون ایده اومدم تا به نام خدا گفتم اشکم اومد ایده رسید .من چندروزی دارم برنامه زندگی پس از زندگی میبینم بخصوص روز 19 ماه رمضان خیلی حالم گرفته شد اون حق ناسی که گفتن برام جالب نبود کلی اشک ریختم حسم بد شد همون شب با خواهر عزیزم صحبت کردم گفت چیزی که حست بد میکنه حتی اگه از گفته بهترین فیلسوف باش باور نکن منم گوش دادم نشستم کلی کامنت خوندم فرداش حالم عالی بود نمیتونم احساسم بیان کنم .من این روزا تو آغوش خدا میبینم خودم.استادم من بالا و پایین زیاد داشتم هنوزم گهگداری دارم ولی دارم بهتر یاد میگیرم کنترل کنم .

    یادم من از سن کم 17 سالگی که ازدواج کردم همش دنبال همسرم بودم خیلی رفیق باز بود و دائم تو قهوه خونه .اون روزا من خودم به در و تخته میزدم بیشتر می‌شد اینا به کنار بهش مشکوک شدم شب و روز نداشتم و این توجه ام اتفاق های بدتری رقم میزد بی پولی کم خوردن و پوشیدن آدمای نامناسب غیبت پشت غیبت حسادت به زمین و زمان .با 5 دقیقه دیر کردن شکاک بودن .ولی همش خدا رو داشتم من از بچگی روی پای خودم بودم همه جا از خودم دفاع کردم تو دل بزرگترین ترس ها رفتم چون همیشه خدا کنارم میدیدم یه نیروی همش احساس می‌کردم تا جایی که کمرم خم شد دیگه ناامید و درمونده همون سالی که کرونا اومده بود گفتم خدا من برای چی تو این دنیا هستم برای زجر کشیدن یا منو به راه راست هدایت کن یا منو ببر پیش خودت .اون روزا با استاد عرشیانفر آشنا شدم کم کم روزنه امید باز شد با دیدن فایل ها و خریدن دوره هاشون آدمای منفی اخبار تلویزیون کلا حذف کردم حالم بهتر شدا بود که دوباره به یک تضاد رسیدم که اونم منو بزرگ تر کرد رشد داد تا با شما آشنا بشم آخ که چی بگم تق و لق گوش میدادم ولی الان شاید 6الی7 ماه قشنگ تر کلر میکنم 7 ماه اینستا رو کامل حذف کردم ورودی مجازیم فقط سایت شما هست استاد من بیخیال شدم من از مشروب خوردن رفیق بازی همسرم خسته بودم ولی از وقتی که بیخیال شدم حتی به خودش گفتم دیگه هرجور راحتی زندگی کن من تا الانش هم فکر میکردم دارم در حق تو خوبی میکنم ولی از جایی متوجه شدم من کی باشم استاد من الان همسرم فقط تو خونه و سرکار .شاید سالی 2الی3 بار با دوستاش بیرون میره نسبت به کاراش خونسرد و آروم و اینکه الان همسر عاشقانه دوستم داره بهم احترام میزاره حتی خودش میگه من وقتی با زن و بچه ام میرم بیرون هرچی دلشون بخواد تا ته مونده کارتم براشون هزینه میکنم ولی برای خودش نه .همه جا دوست داره کنارم باش بهم محبت کنه .استادم حالم این روزا خیلی خوبه چنان به خواسته هام نزدیکم که حس میکنم به همه اش رسیدم.

    یک موضوع دیگه بابت فایل اینکه میبینم خانواده ها چقدر روی بچه هاشون حساس اند تا مریض میشن یه آبریزش میگیرن دم در مطب هستن البته حقم میدم دست خودشون نیست ولی من سالهاست که برای جفت بچه هام این حساسیت کنار گذاشتم از روز اول عید هم خودم هم جفت بچه هام یه آبریزش و سرفه داشتیم اصلا به روم نیاوردم محبت اضافه نکردم نه به خودم نه بچه هام خدای من شاهد که الان همه مون خوبیم .

    خیلی خیلی مثال دارم

    مثلا چندین سال پیش که من تمرکزم روی غیبت کردن و افراد نامناسب بود چون تو حیاط مشترک با برادرشوهر و مادرشوهرم هستیم باورتون نمیشه هر هفته قهر دعوا بحث بود اصلا بر سر مسائل بیخود از وقتی که خودم تو خونه حبس کرده بودم آدمای منفی گذاشتم کنار خود به خود کم شد تا الان که من شاید تو یک حیاط ماهی 2الی3 ببینمشون و احترام نگه میدارن مادرشوهرم خیلی باهام خوب برخورد میکنه .

    اصلا دیگه در خودم نمیبینم برای هرچیزی بحث کنم که روح عزیز و نازم ناراحت بشه .

    میدونید از برنامه زندگی پس از زندگی یک چیز عالی دریافت کردم این بود که هر کاری که بهم حس خوبی می‌دانند انجام میدم همون لحظه تو دلم میگم بفرما روح عزیزم لذت ببر اینم جایزه ورودی مناسب اینم جایزه توجه به زیبایی ها .

    استادم من بخاطر ورودی نامناسب خیلی سال پیش تو منطقه ای با آدم‌های هستم که اصلا دوست ندارم تمرکز کنم در موردشون حتی صحبت کنم ولی فقط قسمت حیاط خودم تبدیل به بهشت کردم پر از گل و درخت همیشه سعی میکنم تمیز نگه دارم هر روز بابت حیاط سپاسگزاری میکنم بابت جوجه های نازم .

    یک جای خیلی کوچیک دارم ولی تو همون هم جوجه و مرغ و اردک دارم قبلا از جای کوچیکش ناراحت بودم ولی الان میگم این حیوانات از خدا سپاسگزاری میکنن که پیش بنده ای مثل من هستن اینا جاشون همین جاست .

    استاد منم مثل شما اگه بخوام حرف بزنم روزا طول میکنه چون خیلی از اتفاقا برام رخ داده.

    تنها چیزی که از خدا میخوام تو همین مسیر باقی بمونم این مسیر آسفالت جنگلی که توش سوت زنان به مقصد والام برسم میدونید مقصد کجاست زندگی در کنار خدا .به نظرم مقصدی وجود نداره هر چی هست همین لحظه هست خیلی ها به امید مقصد زندگی حالشون خراب می‌کن میدون ولی می‌بینید هنوز به اون مقصد نرسیده عمرشون تموم میشه .

    استاد جانم من دارم لذت میبرم از شما و خودم و خدای خودم سپاسگزارم که به درخواست های من جواب داده.

    اول کامنت نوشتم که حتی نمیدونستم چی بگم ولی ببینید چی شد .

    شما رو به خدای پاک و توانا و خالق زیبایی ها می‌سپارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    محمد کرمی گفته:
    مدت عضویت: 1278 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم

    باز هم مثل همیشه اصل قانون از تمام زوایا و با ذکر مثال و با دقت کامل توی این فایل بینظیر به ما آموزش دادین و آدرس جاده ای که ما رو مستقیم و بدون حاشیه به سمت خوشبختی هدایت میکنه رو نشونمون دادید وفقط کافیه درکش کنیم و بهش عمل کنیم

    صحبتهای شما استاد منو خیلی تو فکر فرو برد که آیا منی که میگم قانون میدونم بهش عمل میکنم

    قضاوت در مورد رفتار دیگران انجام میدم یا نه

    چند وقت که من توی محیط کارم با یکی از آشناهای بسیار نزدیک خودم که همکارم هست بحثهای رو داشتم در مورد همین اعتراضات و بگیر و ببندا

    من یاد گرفتم از شما که اعراض کنم و انصافا در 80٪ مواقع خیلی خوب بهش عمل کردم

    اما توی بحثهای تکراری که با خمکار خودم داشتم و از زاویهای دیگه در موردش صحبت میکرد و من نظر خودمو میگفتم و میدیدم که این همکار عزیز ما بشدت موضع میگیره و میخواد جوری برخورد کنه که حرف اون درسته …اولش یکم مقاومت میکردم حتی ناراحت میشدم ولی میگفتم باید اعراض کنم دیگه ادامه ندم

    ولی الان میفهمم که توی ناخودآگاه من همش در حال خورده گرفتن از این دوست عزیزم هستم و همین موضوع باعث میشه در مقابلم جبهه بگیره و بخواد بحث کنه ،چون من جوری باهاش حرف میزدم که حرف من درسته و اونم میخواد حرف خودشو به کرسی بشونه

    در حالی اون طبق مدار خودش و با نگرش خودش درست میگه و منم باید احترام بزارش بهش

    و طبق قانون هر کسی با توجه به مدار خودش نتایج خودشو میگیره پس چه لزومی داره خودمو درگیر بحث اونا بکنم من نباسد قضاوت کنم کسی رو چون خود منم قبلنا همچین دیدگاهی داشتم ولی الان قانون میدونم و باید به خودم بگم قانون مدار و فرکانس میگه هر کس در هر جایگاهی که هست و هر نیتیجه ای که میگیره در لایقترین جای خودش …

    پس وظیفه من روی خودم کار کردن و روی باورهای که بهم قدرت میده ..

    فرکانسی بفرستم که از جنس همون توی زندگیم تجلی پیدا کنه

    و به خودم بگم اگه میخوام کسی قضاوت کنم اولین سوال از خودم این باشه که منم بودم در گذشته آیا این عکسالعمل داشتم یا نه ؟

    و چیزی که برای خودم میخوام آیا برای دیگران هم میخوام ..

    اگه دوسدارم به عقیده من احترام بزارن باید برای عقاید دیگران هم احترام قائل بشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    عاطفه آبچر گفته:
    مدت عضویت: 517 روز

    سلام استاد عزیزم

    استاد عزیز من از اسفند ماه مهمان برنامه شماهستم

    این مبحث رو قبلا گوش داده بودم ولی الان ازطریق قدم 28 خانه تکانی ذهن مجدد به این

    فایل هدایت شدم

    خدای من انگار اولین باره دارم گوش می‌کنم

    حتی اون لایو شما با استاد عرشیانفررو هم گوش داده بودم

    باید اعتراف کنم اون زمان فقط گوش کردم ولی درکی نداشتم

    میخوام بگم یه پله رفتم بالا از اسفند تا الان

    الان که تمرکز کردم رو کارام دیدم یه وقتایی ناخواسته از مسیر خارج میشم دوباره مجدد برمیگردم

    استاد چهل ویک سال ذهن من یه مسیر دیگه ای رو رفته والان چند ماهه آوردمش تو مسیر شما

    ممنونم که مجدد یادآوری میکنید

    درست گفتید باید به اصل چسبید وفهمید وبه اون عمل کرد

    زمانی میتونی عمل کنی که باورش کنی

    زندگی ما آدما نتیجه باورهایمان

    نتیجه توجهتون

    اعتراض گله وشکایت هم نوعی توجه محسوب میشن

    یا سکوت کن یا وجهه خواسته خودتو نگاه کن ببین چی دوس داری

    استاد خواستم قلبا ازتون تشکر کنم

    شبا باصحبتهای شما میخوابم وصبحها باخودم درمورد قوانین صحبت میکنم

    تغییرات جزئی وبه گفته شما با قدم های کوچک رو به جلو حرکت میکنم

    خداروشکر میکنم بابت بودن شما

    بهترین هدیه زندگی من هستید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    حسین نیساری گفته:
    مدت عضویت: 864 روز

    با سلام خدمت استادجااااان

    و خانم شایسته گرانقدر

    من در سال 98 یک زمین کشاورزی برداشتیم یه کارگر هم گرفتیم با دوتا شریک گفتیم کارگر کار می کنه سر سال ما میریم محصول رو جمع می کنیم اون سال 70ملیون ضرر دادیم حالا شما تصور کنید من تو چه مداری بودم دیگه اینکه بعضی وقتا داخل کامنت هام می نویسم خدایا به تعداد نفس هام شکرت که با استاد آشنا شدم که صدای تورو به گوشم برسونه

    بعدش یه اندک سرمایه ای مونده بود برامون دوباره اومدیم با دامادمون یه تولیدی لبنیات سنتی زدیم ملک از اوشون تهیه وسایل با من خب انجامش دادیم شروع کردیم به کار کردن دخل روزی 20.000تومان شد روزی 1.200.000به لطف خدا دیدیم داماد سر ناسازگاری گذاشت هر روز یه گیرای الکی می داد و نمی خوام زیاد تو جزئیات برم اون خورد بهم بعد یک سال و نیم تلاش کردن بعدش اومدم داخل بازار پخش مواد غذایی دیگه کاری به هیچ چیز و هیچ کس نداشتم برا شرکت کار می کردم و دیدم شکر خدا یواش یواش دارم خوب میشم و دریافتی ام بهتر میشه و داستان تا جایی پیش رفت که من فکر کردم ارتباطاتی که من با این اشخاص دارم منو به اینجا رسونده بعد بر سر یک تغییر سازمانی که کاری هم به من نداشت الکی بخاطر حرف این و اون جا ب جا شدم و رفتم داخل یه شرکت کوچک اونجا ام درگیری داستان ولی از قبل از اینکه برم داخل اون شرکت کوچیکه که مال مدیر سابقمون بود با وعده و وعید منو کشوند اونجا و با چه وضعی من اومدم بیرون شکایت اصلا وضعی بود با شما آشنا شده بود بعد رفتم یه جای دیگه ولی آروم آروم داشتم قانون رو می خوردم هر چقدر هم فشار روم بود می گفتم باید یاد بگیرم داشتم متوجه می شدم که شخصیتم داره عوض میشه و آدم آروم تری میشم و با قانون کارام رو هماهنگ می کردم تا جایی که می تونستم خیلی بهتر شده بودم و جهان وقتی می بینه تو می خوای تغییر کنی مسخ میشه جلوت بعدش هدایت شدم به یه شرکت فوق العاده بزرگ که سوپروایزر دوتا استان شدم با چه امکاناتی

    می خوام بگم تا زمانی که نمی دونستم با تضاد ها می جنگیدم هی مسیرم بدتر می شد ولی وقتی رها کردم وآزاد گفتم خدایا من رو هدایت کرد الان بعد چند سال با وجود اینکه تمام تلاشم رو می کردم آروم باشم و ذهنم رو کنترل کنم انگار دیگه لازم نیست فشار به خودم بیارم انگار داره همه چیز آروم آروم درست میشه به امید خدا

    حالا دیگه فهمیدم تضاد خیلی چیز دوس داشتنی هست چرا چون راهنمای راهت هست و چراغ روشنگر مسیرت با فقیر بودن هم که من می فهمم ثروت می خوام فقط این قوانین رو نمی دونستیم که شکر خدا توسط استاد داریم یاد می گیریم

    و این مسیر عشق باید ادامه دار و مستمر باشد تمرین و تکرار می خواهد تا ذهن ما هر روز قوی تر بشود که علف های هرز نتوانند رشد کنند یا اگه علف هرز هم بود با دست کنده شود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    سمیرا دشتی گفته:
    مدت عضویت: 1068 روز

    با سلام

    چقدر این صحبت به من میخورد

    ممنون که این دیدیو را گذاشتید من بخاطر اتفاقهای توی ایران حسابی ناراحت بودم و تا وارد اینستا میشدم فقط گریه میکردم و دیگه وارد نشدم چند روز دوستانم بهم زنگ زدن گفتن ایرانی نیستی و از ایران رفتی و مارو فراموش کردی و وطن فروشی و …..که من خلاف میلم وارد اینستا شدم و با چشمانی همیشه پر از گریه پست میذاشتم و الان به خودم اومدم و میگم چرا انقدر خودمو اذیت کنم و روزهامو همش برای خودم تلخ کنم و بدتر از همه اینکه باز هم اجازه دادم دیگران برای من تصمیم بگیرن و باز هم من اسیب دیدم ممنون که این ویدیو دوباره به من اعتماد به نفس داد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      علی بردبار گفته:
      مدت عضویت: 1919 روز

      سلام دوست عزیز🌹

      چقدر عالی که وارد جمع رفقای عزیز عباسمنشی شده اید، خیر مقدم!

      امیدوارم هر جا که هستید، در پناه الله یکتا، سلامت و ثروتمند و خوشحال باشید🌺 اینجا دوستان خوبی داریم که همدیگر را خوب درک میکنند و این کمترین حسن این جمع دوست داشتنی است! بیشتر برایمان بنویسید🌹

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    علی بردبار گفته:
    مدت عضویت: 1919 روز

    سلاااام، عاشقتونم❤️

    ✔️توی محل کار سابقم، با همکاران درگیر شده بودم. حق ، کاملاً با من بود. داشتند در حقم نامردی میکردند. بهم اضافه کاری نمی‌دادند. همه را ، حساب شده هاپولی میکردند و بین خودشان تقسیم می‌کردند. از رفتارشان متنفر شده بودم. هی پیش خودم آن رفتار زشت آنها را نشخوار میکردم و محکوم میکردم. بعد هم درگیر شدم. نتیجه اش گرفتن اضافه کاری بیشتر نبود! همانی هم که گیرم میامد، زهر مارم شد! روزهای سختی گذشت . دعواهای فرسایشی زیاد، اعصابی برایم نگذاشت، آنها هم درست نشدند که نشدند….

    ✔️ از خانمم و بچه هام بدل می‌گرفتم. توی قدم سوم دوره ۱۲ قدم، یک تمرین راجع به اعراض از نا خواسته ها بود، روی این قضیه تعمیمش دادم. فقط به خوبی‌های همسر و فرزندانم توجه کردم. چند ماه توی این روال استمرار ورزیدم. کم کم ایراداتشان را خودشان برطرف کردند. حالا همه چیز، عین بهشت شده. رابطه مان در همه ی جوانب دارد. وز به روز بهتر می‌شود. از شما متشکرم❤️

    ✔️اتفاقات اخیر مملکت، یک تضاد بزرگ ایجاد کرد. به خاطر ریختن خون بیگناه و آدمهای عادی و دوست داشتنی، سخت است و سخت بود اعراض کردن! وقتی به اعراض، تظاهر کنیم، آشغالها زیر قالی تپانده میشوند!! من ، الکی تظاهر نکردم. اشک ریختم و داد زدم تا کمی آرامتر شوم. هنوز هم تبعات منفی این داستان اذیتم میکند، ولی وجود یک تضاد، نوید یک پیشرفت بزرگ است…نوید یک گذار ، یک اتفاق خوب که در آینده میآید و مستلزم آنست که بتوانیم خوبی‌های تضاد و کمبود را بر بدیهایش بچربانیم. دیشب خانم زیبایی را توی پیاده رو دیدم که با موهای کاهی رنگ زیبایش ،بدون حجاب مقابل یک مغازه ایستاده بود و با آرامش با صاحب مغازه گفتگو میکرد. صاحب مغازه هم با متانت جوابش را میداد. روی سر من و هیچ کدام از رهگذران هم شاخ در نیامده بود!! همه به دنبال زندگیمان بودیم…به دنبال روزهای بهتر❤️

    عاشق تک تکتونم❤️🌹

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    مبینا مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1521 روز

    سلام استاد عزیز

    ممنون که شما هم نظر خودتون رو گفتین..

    با اینکه در این فایل نکته ای نبود که قبلاً نگفته باشین و دونه به دونه نکات رو در فایلها یا آموزشهای مختلف،قبلا گفته بودین،از جمله در فایل( ما از طریق دیگران ناتوانیم)که مربوط به تغییر دولت افغانستان بودکه در نتیجه اش،مثلا مردم اون کشور،به آرامش و موفقیت برسند..

    اما…

    شنیدن حقیقت ،و گوشزد کردنش،نه تنها همیشه لذت بخش و آرامش بخشه،بلکه تکرارش هم برای آدم لازمه…مرورش آدم روآروم و آرومتر میکنه،،

    ومثل غذا،مثل خواب،مثل ورزش،مثل استراحت همیشه و هر روز باید برامون تکرار باشه تا آخرعمر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: