روزشمارِ تحول زندگیِ من | فصل 2 - صفحه 19 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2019/01/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2019-01-27 10:19:542025-02-25 20:09:04روزشمارِ تحول زندگیِ من | فصل 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
خدارو شکر میکنم بابت این نشانه ها و قرار گرفتن در مسیر تکامل همراه با استاد بزرگ امروز روز دومی بود که از قسمت نشانه ها استفاده کردم و فصل دوم برام باز شد به خدا و مسیر ایمان دارم
همین الان به محض اینکه تصمیم گرفتم نظر بنویسم گوشیم زنگ خورد و اولین مشتری تماس گرفت وقت گرفت
به سرعت دارم رشد میکنم و فرکانسم بالاتر رفته
از خواهر عزیزم ممنونم که پیشنهاد داد از فایلهای سایت عباسمنش استفاده کنم
جایی که حرفای منفی و ارتعاش پایین بود تصمیم گرفتم از سایت استاد استفاده کنم که فوق العاده بود سریع تغییر ارتعاش رو حس کردم و به سرعت حالم خوب شد امروز همزمانیهای عالی رو حس کردم
به نام خداوند بخشنده و مهربان
درود فراوان به شما استاد و خانم شایسته عزیز که با این ایده و زحمات بسیار شما در این سفر زیبا قدم برداشتم
از شما و خداوند سپاسگزارم بابت این نعمت ایجاد این مسیر آرامش و پیشرفت تا اینجای سفر تصمیماتی گرفته ام
در حد توانم ایمانم را به خداوند نشان داده ام با وجود ترس هایی که داشتم
اما جالب اینجاست که هنوز با وجود رها کردن و تغییر روش زندگی ام که بسیار نشدنی و غیر ممکن میدانستم و ترس داشتم اما در حال حاضر آرامش و امیدم به پیشرفت و ثروت بیشتر هم شده.
خودم حس میکنم قرار هست آرامش در این مسیر من را به سلامتی و ثروت فراوان و سعادت و عاقبت به خیری برساند .
بسیار ممنونم و قدردان از لطف و محبتتون
امیدوارم با صحبت از نتیجه هایم در اینجا کمکی کرده باشم به ادامه مسیر خودم و همچنین شما رو خوشحاا کنم .
سلام به دوستان و استاد عزیز
امروز روز 44 روزشمار تحول زندگی من هست اومدم از تجربه ی دیروز و دیشبم بگم
من دیروز تصمیم گرفتم تنهایی برم کوه و شب رو تنها اونجا بمونم
من همیشه وقتی استاد و خانم شایسته رو میدیدم که تنها توی پارادایس توی اون جنگل به اون بزرگی هستن با خودم میگفتم که چقدر شجاع و نترسن مخصوصا خانم شایسته که یه خانم هستن و واقعا تحسینشون میکردم و با خودم میگفتم که منم باید تنها برم و توی کوهی جنگلی جایی شب رو تنها باشم و پا بذارم روی ترس هام دیروز بعد از ظهر سوار ماشین شدم و زدم به جاده که برم روستای کلیدر تا حالا نرفتم تعریفشو زیاد شنیده بودم نصف بیشتر راه رو رفته بودم شاید یه 10 کیلومتر دیگه مونده بود یهو چرخ ماشینم شرو کرد به صدا دادن اول به خودم نیوردم و ادامه دادم بعد چند دقیقه یه صدای تق تقی از توش درومد زدم کنار تا لاستیک رفت رو شونه خاکی دوباره صدا داد گفتم چرخ داغون شد زدم کنار اول خیلی نگران شدم بعد به خودم گفتم هر اتفاقی بیفته همون اتفاق خوبس شاید این یه نشونه باشه که نباید از این جلوتر برم منم هیچی از ماشین سر در نمیارم و هیچی آچار نداشتم همونجا وسط کوه و دشت و بیابون وایسادم خیلی اولش نگران بودم با خودم گفتم از خدا هدایت بخواه یه حسی بهم گفت یه مقدار از مسیری که اومدی رو برگرد ببین چطوریه هنوزم صدا میده یا نه آقا نمیدونید این شیطون تو مغز من چیکار میکرد میگفت هوا تاریک شده دیگه، اون موقه شب شده بود یکی دوساعتی من کنار جاده بودم میگفت شب شده اگه وسط جاده لاستیکت در بیاد یا هر اتفاقی بیوفته میخای چیکار کنی اینجوری میشه اگه سر پیچ باشه یه ماشینم از روبه رو بیاد میخای چیکار کنی و فلان و بهمان و اینا باز دوباره از خدا هدایت خاستم و توی گوشیم قرآن باز کردم و سوره مریم اومد اولش این نجواها نذاشت منظور خدا رو درک کنم یهو به خودم گفتم باشه برمیگردم ماشین رو روشن کردم و برگشتم باورم نمیشد هیچ صدایی از ماشین در نیومد دیگه من فقط خدارو شکر میکردم و چقد خیالم راحت شده بود یه 3.4 کیلومتری برگشتم یه بچه کوچیک با باباش کنار جاده وایساده بودن یهو زدم کنار سوارشون کردم و کلی باهم حرف زدیم و از بچش گفت که سه سالشه و عاشق دختر خالش شده یکی دوتا روستا بعد اونا پیاده شدن منم یه چند متر جلو تر یه شونه خاکی بزرگی بود زدم کنار و دوباره سوره مریم رو خوندم توی اون سوره از چنتا پیامبر اسم برده بود که خداوند بهشون الهام کرده بود و اونا همون لحظه فرمان خدا رو اطاعت گفتن و عمل کردن و نذاشتن شیطان کار خودش رو انجام بده برداشت من از از این سوره این بود که نباید بذارم نجوا ها شروع بشن و اولین چیزی که بهم گفته میشه و احساس خوبی داره همون لحظه عمل کنم من شب رو همونجا موندم چه شب پر ستاره ای داشت دلت میخاست فقط بشینی و ستاره ها رو ببینی خیلی وقت بود که شب پرستاره ندیده بودم بعضی وقتا صدای قورباغه میومد حس میکردم تو پارادایسم خیلی خوشحالم که حداقل روی یکی از ترسهام پا گذاشتم صبحم که بیدار شدم هوا خیلی عالی بود پر دار درخت و دشت سر سبز و کوه و صدای پرنده ها خیلی عالی بود همونجا صبحونمو خوردم و برگشتم تجربه خیلی خوبی بود
از خدا میخام که همه ی ما رو به راه راست به راه کسانی که به اونها نعمت داد هدایت کنه و نه گمراهان
خیلی ممنونم از همه ی شما عزیزان
به نام رب پروردگار جهانیان باسلام خدمت استاد عزیز ومریم بانوی مهربان من دو ماهی میشه که ورودی هایم رو کنترل میکنم واحساس آرامش فوق العاده ای دارم خداروشکر مطمعنم که ثروت هم به طرفم میاد ممنون بابت آگاهی هاتون الان از نظر مالی هنوز پیشرفتی نکرده ام یه کارگرم توکشتی سازی بندر عباس کار میکنم من به خودم عادت دادم که همه چیز رو تحسین کنم قضاوت نکنم و این احساس بهتری بهم میده
سلام خدمت استاد عزیزم ومریم جانم
من فصل اول روزشمار تحول زندگی من رو تموم کردم وامروز استارت فصل دوم رو زدم.درطول فصل اول چنان آرامشی در روابطم پیدا کردم ک اوایل شک میکردم به این آرامشم .من تونستم با کمک فایل های ناب استاد شرک خفی ک در رابطه ام داشتم رو پیدا کنم.وچقد به آرامش رسیدم.خدایا سپاسگزارم
وبا حساب کردن روی خدا تصمیم به تغیر شغل م گرفتم وفقط فقط با حساب کردن روی خداوند استارت این کار رو زدم.به امید الله درپایان این سفر خواسته های دیگرم را تیک میزنم.
درپناه رب الرباب
به نام خداوند هدایتگر مهربان
سلام و درود و سپاس بر استاد عباسمنش عزیز و سرکار خانم شایسته گرامی
خداوند را سپاس که چشمانم به روز سیوپنجمین روز از فصل دوم روز شمار تحول زندگی من روشن شد و مطمئنا با یک فایل زیبای دیگر مست و سرخوش خواهم گردید بامید الله مهربان
چقدر زیباست این جهان که براساس قوانین و پایه و اساس عالی و ثابتی بنا شده است که من میتوانم هرآنچه را که دوست دارم و خواستهام میباشد را تجربه کنم، به چه صورت؟
جهان بر اساس فرکانسهای ارسالی من، شرایط و اتفاقات زندگی مرا، به زندگیام دعوت میکند
و وقتی که من فرکانسهای مناسب ارسال کنم طبق قانون اتفاقات و شرایط مناسب به زندگی من وارد میشود
حال من خواستههایی دارم که دوست دارم آنها را در زندگی تجربه کنم ، به چه منظور؟
به منظور اینکه با تجربه کردن و داشتن آنها به احساس خوب و لذت برسم
حال اگر قانون این است که من قبل از رسیدن به خواستهام باید احساس خوب داشته باشم و من خواستههایم را نیز میخواهم برای اینکه به احساس خوب برسم
خُب من با داشتن احساس خوب در طول روز مثل این است که به خواستههایم رسیدهام
دیگه از این سادهتر نمیشه بخدا
پس امروز و تنها امروز هیچ چیز برای من بااولویتتر و مهمتر از داشتن احساس خوب نیست این وظیفه من است برای عمل کردن به آن در طی امروز
و این مهم فقط از طریق کنترل ذهن و ورودیهای آن و نگاه کردن به اتفاقات از زاویهای که به من احساس بهتر بدهد محقق میشود
باید فارغ از هرگونه اتفاق و شرایط بیرونی من توجهم را آگاهانه از روی ناخواستهها برداشته و برروی خواستههایم متمرکز شوم
در طول روز هروقت توجهم برروی چیزی بود سریع از خودم بپرسم:
آیا این همان چیزی است که میخواهم؟
و اگر پاسخ منفی بود سریع کانون توجهم را به سمت خواستههایم تغییر جهت بدهم انشاالله
و بخاطر داشته باشم که من لایتناهی هستم
به نام خداوند هدایتگر مهربان
سلام و درود و سپاس بر استاد عباسمنش عزیز و سرکار خانم شایسته گرامی
خداوند را سپاس که چشمانم به روز سیوششمین روز از فصل دوم روز شمار تحول زندگی من روشن شد و مطمئنا با یک فایل زیبای دیگر آگاهیام و درکم نسبت به قوانین جهان هستی بیشتر خواهد شد بامید الله مهربان
وقتی که با شرکت در آزمون شناسایی ترمزهای مخفی ذهن به من پیشنهاد شد دورههای شیوه حل مسائل و راهنمای عملی دستیابی به رویاها و کشف قوانین را مجدداً ببینم و مرور کنم من هم با توجه به اینکه خواستههایی داشتم و تاکنون برایم محقق نشده بود از خداوند هدایت خواستم و شروع کردم به دیدن دوره شیوه حل مسائل و پاسخ دادن به سوالات و انجام تمرینات آن
و وقتی از خداوند هدایت میطلبی و قدم الهام شده را برمیداری خداوند از طریق بینهایت دستانش ترا در مسیر رسیدن به این هدف یاری میکند
چندین و چند کامنت فوقالعاده خواندم و نکات عالی را یادداشت کردم
به سورههایی هدایت میشدم که همگی امیدوار کننده و هدایتگر بود
و آخرین فایل استاد هم در خصوص نحوه عملکرد مغز و قدرت آن در مقابل اراده بود
و من با خودم فکر کردم که من چگونه دارم با رفتار اشتباهم به مغزم پاداش میدهم و بایستی این منبع پاداش را هرچه سریعتر قطع کرده و منبع بهتری را برای دادن پاداش بهتر و مناسبتری برای مغزم جایگزین کنم
و هدایت خداوند بازهم از راه رسید و آیات 62 و 63 سوره مبارکه انفال حجت را برمن تمام کرد
خداوند در این آیات به من فرمود که من بایستی جهاد اکبر راه بیندازم و اگر قدم بردارم و ثابت قدم بود و صبر پیشه کنم هر یکنفرم بر ده دشمن چیره میشوم که من اینگونه برداشت کردم که اگر این جهاد را راه بیندازم من به تنهایی میتوانم بر ده باور محدود و مخرب پیروز بشوم
در آیه بعدی خداوند به من تخفیف داد و گفت چون تو در شروع کار هستی و ممکن است احساس ضعف کنی اگر قدم برداری تنهایی میتوانی بر دو باور محدود و مخرب پیروز شوی .
و زیبایی کار در اینجا بود که من دیروز دفتر وقلمم را برداشتم وشروع کردم به نوشتن که من چه پاداشی در اثر چه رفتار نادرستی به مغزم میدهم و با توجه به وعده خداوند دو باگ اساسی در وجودم پیدا کردم و سعی در برطرف کردن آن دارم
و خداوند به من فرمود در طی این مسیر دلهایی را برای من نرم میکند و انسانهایی را به سمت من هدایت میکند که من اگر تمام دارایهای زمین را خرج کنم نمیتوانم این کار را بکنم انشاالله
به نام خداوند هدایتگر مهربان
سلام و درود و سپاس بر استاد عباسمنش عزیز و سرکار خانم شایسته گرامی
امروز چهلو هشتمین روز از فصل دوم روزشمار تحول زندگی من میباشد
خداوند متعال را شاکر و سپاسگزارم بابت این لطفی که در خصوص ادامه دادن این مسیر زیبا به من عنایت فرموده
معلولیت ذهنی درباره ثروت
چه اسم جالب اما واقعی و تاثیرگذاری برای این فایل درنظر گرفته شده که هرچقدر بیشتر در آن تفکر و تعمق کنیم بیشتر درک میکنیم که واقعا این معلولیت ذهنی ما درباره ثروت هست که جلوی جاری شدن طبیعی ثروت و نعمت خداوند را در زندگی ما گرفته است وگرنه وقتی فکر میکنم میبینم که خیلی از نعمتهای خداوند که از نظر ثروت، نه تنها کماهمیتتر نیستند بلکه بعضاً ارزش بالاتری هم دارند مثل اکسیژن یا سلامتی یا کارکرد اعضاء و جوارح و اندام بدن ما، یا تپش قلب و گردش خون در بدن، اینها نعمتهایی هستند که بهوفور و فراوان و آنهم رایگان توسط خداوند در اختیار ما قرار گرفته است
حال وقتی که اکسیژن که اگر چندثانیه به ما نرسد صددرصد جان خود را از دست خواهیم داد براحتی و فراوانی در اختیار ما هست، پس چرا ثروت مثل اکسیژن نباشد
چرا ثروت همانند تپش قلب ما نباشد
چرا ثروت همانند گردش خون در رگهای ما، در زندگی ما جاری نباشد
این سوالات و نمونههایی از این قبیل، باید بتواند ما را بفکر فرو ببرد که آیا خداوندی که اینگونه نعمتهای خود را به ما ارزانی داشته، ثروت را از ما دریغ کرده؟
مگر ثروت چه فرقی با دیگر نعمتهای خداوند دارد ؟
مگر خداوند نفرموده که: هرچه در زمین و آسمانهاست متعلق به اوست؟
یعنی اکسیژن و آب و خون و قلب و همچنین ثروت،
همگی به او تعلق دارد
پس چه شده که خداوند قسمتی از نعمتهایش را راحت به ما عطا کرده و برای قسمتی دیگر محدودیت یا زجر و تلاش و زحمت قرار داده
این بدور از ذات رحمان و رحیم بودن خداوند است
بلکه این ما هستیم که باور کردهایم که اکسیژن که براحتی در هوا موجود است و میتوانیم از آن استفاده کنیم ولی پول و ثروت که دور از دسترس است و حتما باید برای بدست آوردن آن، پدر ما دربیاید
و با همین باورها خودمان را بادستان خودمان از ثروت و نعمتی که بایستی همانند اکسیژن، براحتی در دسترس ما قرار داشته باشد محروم ساختهایم
استاد من عاشق شما هستم که برای اولین بار، شما این باور را در من ایجاد کردید که هم میشود دنیا را داشت و هم آخرت را، تازه فرمودید تنها راه رسیدن به خداوند، ثروتمند شدن میباشد
یا اینکه هم میشود خدا را خواست و هم خرما را
و من باید بطور طبیعی و لاجرم شاهد ورود نعمت و ثروت و سلامتی فراوان در زندگی خودم باشم که اگر غیر از این است من دارم بصورت غیرطبیعی زندگی میکنم و باید برای خودم یک فکری بکنم و انتخاب کنم که میخواهم جزء دسته معلولین باشم یا دسته کسانی که سوت زنان در این مسیر زیبای جنگلی مشغول لذت بردن و دریافت نعمتها خداوند هستند
به نام خداوند هدایتگر مهربان
خدایا من هرآنچه که دارم از آن توست و از تو به من رسیده است
سلام و درود و سپاس بر استاد عباسمنش عزیز و سرکار خانم شایسته گرامی
امروز پنجاهمین روز از فصل دوم روزشمار تحول زندگی من میباشد
خداوند متعال را شاکر و سپاسگزارم بابت این لطفی که در خصوص ادامه دادن این مسیر زیبا به من عنایت فرموده
مفهموم فرکانس و چگونگی تنظیم آن
و بازهم یک فایل دیگر در جهت تاکید بر این اصل و اساس جهان هستی که :
تمام اتفاقات زندگی ما بدون استثناء بر اساس افکار وباورها و کانون توجه ما وارد زندگی ما میشود و هیچ نیروی دیگری قدرت تاثیر در زندگی ما را ندارد
من اگر نتوانم ورودیهای مغزم را کنترل کنم مسلما نمیتوانم خروجی آنرا نیز کنترل کنم
پس باید آگاهانه توجهم بر روی نکاتی باشد که به من احساس بهتر، ایمان بیشتر، باورهای قدرتمند کنندهتر بدهد تا در نتیجه فرکانسهای بهتری را به جهان ارسال کرده و اتفاقات بهتری را تجربه کنم
برای امروزم و برای لحظه لحظه زندگیام عمل کردن به شیوه و سبک جمله زیر مرا برای رسیدن به تمام آرزوها و خواستههایم کافیست:
اگر از آنچه که تجربه می کنی، راضی نیستی، اولین گام برای تغییر، کنترل گفتگوهای ذهنی ات در جهتی است که من را به احساس آرامش برساند
و اولین گام برای این کار، کنترل ورودی های ذهن است
اگر قصد تغییر این گفتگوها را دارم، اولین قدم را با توجه به نکات مثبت هر چیزی در پیرامونم بردارم،
فقط به داشتن احساس خوب، بیش از هر چیز دیگری اهمیت بدهم،
وآگاهانه فقط چیزهایی را ببینم، بشنوم و در ذهنم نگه دارم که به من احساس امید، آرامش و ایمان بیشتری می بخشد
بنام او و به یاد او که آرام بخش دل هاست…
سلام به استاد عزیزم و مریم جان شایسته دوست داشتنی
و اما حکایت این کامنت که دارم بعد از 3سال از عضویتم مجدد مینویسم چون جنسش متفاوته.
این قسمت و اینجا نشانه ی امروز من بود به دنبال درخواستی که از خدا داشتم…
برگردیم به عقب 3سال پیش یعنی اوایل سال 1400که من با استاد به طرز عجیبی در پی درخواست هدایت،اشنا شدم و تیر 1400عضو سایت شدم،همون اوایل جست و گریخته و از سر هیجان و شور زود گذر داخل سایت سرچ میکردم و میشنیدم و می نوشتم و میخوندم بدون هیچ باور و ایمان و درک و تعهدی…..و چون باید باید قانون تکامل طی میشد من هیچ فهمی از آنچه میشنیدم و میخوندم نداشتم و شک جای همه چیو گرفته بود،،،،حتی اواخر سال 1400با اینکه قدم اول رو خریدم ولی همچنان نه تعهدی بود و نه ایمان و باوری،تمرین ستاره قطبی و بطور خیلی نامنظم و بدون احساس هر از گاهی مینوشتم بدون نتیجه ای به جز چند مورد،،،،و اینکه گذشت و گذشت تا امسال یعنی 1403،و باز هم همان تضادها و اتفاقات و زندگی تکراری و دور باطل زندگی و چرخ زنگار زده زندگی مجدد منو وادار کرد به خودم بیامو و از خدا بخوام کمکم کنه،،،بر حسب اتفاق یک روز که داشتم ایمیل هامو چک میکردم ،تیتر ایمیل گروه تحقیقاتی عباس منش ،منو جذب کرد تا ایمیل و باز کنم و دیدم مریم جان شایسته ایمیلی رو به عنوان یادآوری واسم فرستاده که چرا قدم ها رو ادامه ندادم و یک زنگ در درون من به صدا دراومد که این یک نشانه ست که بعد از گذشت 3سال از طرف سایت واسم ایمیل اومده و این باعث برگشت و ورود مجدد من به سایت شد،ایندفعه دیگه عزممو جزم کردم که واقعا وارد مسیر بشم و قدم بردارم و الان چند روزی هست که فقط دارم کامنت نتایج دوستان و میخونم که ذهن منطقیمو مجاب کنم که راه درسته و نتیجه میده ،و اینکه دیشب از خدا خواستم که نشانه ای واضح واسم بفرسته و روشن باهام صحبت کنه که مسیر درسته تا با ایمان و باور ادامه بدم ،تا اینکه زدم رو نشانه ی روز و این قسمت اومد ….چی بگم که زبانم قاصره از بیانش فقط اشک ذوق ریختم و سجده شکر بجا آوردمو و ازش بابت نادیده گرفتن نشانه ها و هدایت ها و شک به هدایتش( که اونم مربوط به عدم عزت نفس خودم میشه که خودمو لایق هدایت نمیدونم) طلب آمرزش و بخشش کردم.
وقتی همون اول متن چشمم به نوشته ی ،بابت حضور در این مسیر خورد بی اختیار اشکم جاری شد و به یقین رسیدم که مسیر درسته و مطمئن شدم از هدایت الله و اینکه جواب سوال هامو میده و هدایت میکنه.یعنی خدا با یک نشانه 3سوال منو پاسخ داد و من باور دارم که این مسیر از هر مسیری سرراستر و مستقیم تر و لذت بخش تر هست واسه رسیدن به خوشبختی.
و این یک نشانه ست به قول خانم شایسته برای عشق و اعتماد و اتصال به خدا که آمده است تا رشدم را در مسیر آسانتر کند…
این را اینجا به یادگار نوشتم تا بعدها حداقل چهل منزل دیگر برگردم و بخوانمش که چگونه خداوند مرا به یقین رساند برای قدم برداشتن…
به امید الله یکتا