روزشمارِ تحول زندگیِ من | فصل 2 - صفحه 33 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2019/01/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2019-01-27 10:19:542025-02-25 20:09:04روزشمارِ تحول زندگیِ من | فصل 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
چله اول
سه روز ششم عاشقی
روز شانزدهم: به رویاهایت باور داشته باش۲
نکته فایل:تنها چیزی که میتونه مانع تحقق رویاهامون بشه، باورهای خودمونه وگرنه همیشه توانایی لازم برای تحقق آن خواسته قبل از وضوح آن خواسته در وجودمون زاده میشه. تا از طریق تحقق آن رویا به خودش فرصت بروز بده
من یه باوری که تو خودم کشف کردم و بسیار ترمز قوی تو رسیدن به درخواست من به ازدواج با فرد مورد نظرم بود، کمال گرایی من هستش. من ازدواج رو با تمام تجملات و در رویایی ترین تالار میخواستم. ولی میدونم در حال حاضر تو پله ۱ ام و یه خواسته ای میخواستم که مربوط به پله ۱۰ هستش. عین این بشه که الان ۱ تومن درامد دارم و دوست دارم یه ماهه درامدم ۱۰۰ میلیون بشه. من ازدواج رو به شرط این میخواستم که حتما اون شرایط هم توش باشه که اینجوری تو دهنم چون قابل ملموس نبود وهمش ازش دور میشدم و در نتیجه با اصل خواسته ام که زندگی با یه شخصی که عاشقانه دوستش دارم و با هم تو صلح باشیم رو داشتم دور میکردم. در صورتی که میشه با اون فرد بسیار بسیار ساده زندگی رو شرو کرد و اینقد پیشرفت کرد که بعد تو تالاری که میخوام سالگرد بگیرم. یا هر جشنی که میخوام بگیرم. یا به این فکر میکردم که من این تالار رو فقط بخاطر این میخواستم که مثلا چشم بقیه رو کور کرده باشم و وقتی به دقت بهش فکر میکنم اینه که اگر من برای خودم و دل خودم بخوام نگا کنم، من دوس دارم لباس عروس مورد نظرم رو بپوشم. کیک عروسی مورد نظرم رو داشته باشم . شخصی که میخوام باهاش ازدواج کنم رو داشته باشم و خیلی از چیزای دیگه که واقعا میشه تو یه خونه هم همچین مراسمی گرفت و فقط باید حرکت کرد. وقتی بخاطر اینکه شرایط اون تالار رو ندارم و هنوز از نظر مالی شرایط اون تالار غیر ممکنه، ناخوداگاه ذهنم قید ازدواج و بودن با فردی که میتونه خیلی بودن باهاش لذت بخش باشه و خودش پر از انرژی مثبت باشه رو دارم از خودم سلب میکنم. به عبارتی واقعا ارزشش رو نداره که بخوام چون تو یه تالار بزرگ عروسی بگیرم، بودن با اون فرد و زندگی با اون فرد رو عقب بندازم. من حاضر به قربانی این نوع زندگی بخاطر تالار نیستم و این یه باوری بود که تو گوشه ذهنم بود و داشت کلی منو از خوشبختی دور میکرد. این تنها یه باور ترمز گونه ای بود که کشف شده و میدونم کلی ترمز دیگه دارم که باید اروم اروم و پیوسته با تفکر روی خودم، درش بیارم و درستش کنم.
نکته دیگه: همانطور که شرایط هزاران نفر از افراد به خاطر جدی گرفتن تمرینات و آموزش های محصولات و ایجاد باورهای قدرتمند کننده تغییر کرد، شرایط منم قابل تغییره
این نکته شور و شوق مستمر ادامه مسیر رو به من میده. مسیری که هر روز متعهدانه عین مدرسه که هر روز میرفتم، بیام سر کلاس درسش و تا اخر زندگیم شاگردش باشم. درس تغییر باور. شناسایی باورهای مخرب . درس تحسین افراد موفق و یادگیری از اونا. درس تمرکز بر روی نکات مثبت و تقویت قدرت تمرکز ذهن. درس ایمان و اجزای توحید عملی . باور اینکه خدا برای من همه چی میخواد فقط باید بهش گوش کنم و مسیرایی که برای هدایت به سمتم الهام میکنه رو عملی کنم. و هزازان درس دیگه که باید هر روز تو این مدرسه بیام درس قبلی رو توضیح بدم و جواب پس بدم. تو این مدرسه که معلممون استاده و شاگرداش ما هستیم. بخاطر نمره انضباط و معدل و اخراج نشدن نمیایم سر کلاس. بلکه بخاطر تعهدی که خودمون برای تغییر مثبت خودمون به خودمون دادیم میایم. هر روز که دارم میام دیگه اومدن ها اسون تر و اسون تر داره میشه چون داره عادت زندگیم و سبک زندگیم میشه که هر روز بیام درسامو تو دفتر خودم دیکته کنم و مرورشون کنم. و چقد این یادگیری لذت بخشه.
روز هفدهم: فقط روی خدا حساب باز کن
دیروز ذهنم هی میگفت که از وقتی اومدی مثلا چه تغییر مثبتی تو تو ایجاد شده که داری این مسیر رو میری. برو راجب نگرانی هات درد و دل کن. برو راجب فلانی دلسوزی کن و هزار جور چرت و پرت دیگه. ولی من یه جواب محکم بهش دادم و گفتم، این مسیر منو از بند بندگی افراد دیگه رها کرد و به بندگی خداوند کشاند. منی که حرف کسی که موفق شده رو عین وحل منزل میدونستم و وقتی از من ایراد میگرفتن کلی خودخوری میکردم و سخت کوشی میکردم که اونجور که اونا میگم باشم و کلی بابت جلب توجه اونا عذاب میکشیدم، به جایی رسیدم که دیگه برام مهم نیست چی میگن. خودم مسیرخودم میرم. دیگه دنبال اثبات و رضایت اون افراد نیستم. هرچند باور ترمز واری که در این خصوص دارم اینه که تو ناخوداگاهم نظر مردم رو اهمیت میدم. و باید بارو درست جایگزین کنم. من همین دیشب این ترمز رو فهمیدم. ترمزی که سالهای سال باهاش بودم. کسی که رضایتش برام مهمه خداست. و این خدا منو به سمت افرادی میبره که از درون خدایی باشن و من زمانی هدایت میشم که خودم اینجوری باشم. نه اینکه ادا در بیارم و اگه همچین چیزی رخ نداده یعنی باید بیشتر کار کنم رو خودم که وجود خدا رو تو ذهنم پر رنگ تر کنم . متوکل تر بشم. نترس تر بشم.
روز هجدهم: ارزش ابزار
نکته فایل: دقت کن به ازای هزینه ای که میپردازی چه چیزی دریافت میکنی و چه نتیجه ای از ان میگیری
وقتی آگاهانه این کار روانجام میدی، ذهن ثروتمند برای خود میسازی که تو را به انجام خریدهایی هدایت میکنه که نه تنها هزینه نیستند بلکه جزو سرمایه گذاری های زندگین به حساب میان. سرمایه گذاری هایی که به خاطر ترس ها حاصل از ذهن فقیر حتی به آنها فکر هم نمیکردی.
این نکته خیلی با ارزشه برام. بارها و بارها شده به خاطر باور فقر و کمبود از پرداخت بها برای کالایی امتناع کردم و چندین سال بهای زمانی برای رسیدن به خواسته ای صرف کردم که با داشتن اون کالا میتونستم خیلی زودتر به هدفم برسم. الان سعی میکنم آگاه باشم که وقتی خواسته ای در من شکل گرفت که واقعا میتون از پس هزینش بربیام و لطمه ای به زندگیم نمیزنه سری بخرمش. مثلا همین دیشب اینترنتم تموم شده بود و هی دنبال اینترنت رایگان میگشتم که بگیرم ولی یهو به ذهنم رسید که باباااا بخر تو ادم پولداری هستی. خدا چندین برابر اون مبلغ رو میاره تو حسابت. اصلا این پولا مگه از کجا اومده هزینه جایگزین اون به صورت چندین برابری میاد تو حسابت. من از طریق اینترنت کللللیییی فایل اموزشی نگا میکنم . سایت استاد رو هر روز چک میکنم و دارم دانلود میکنم. و ۸۱ هزارتومن ارزشش رو داره من بخرمش و چقد هم مفته چون دارم باهاش کلیییی کار را میندازم. که واقعا بصرفس. یا من کتابای نظام مهندسی که دیدم دارن کنده میشن رو میخواستم سیمی کنم. اولش گفتم شاید خودم بتونم اینا رو سیمی کنم و ببینم میتونم و یکم وقت صرف کردم و بعد یهو گفتم نهههه تو باید وقتت رو بذاری رو اینکه این کتابا رو بخونی. نه سیمی کردنشون. تو باید هزینه صرف کنی. و هزینشو دادم و الان چقد از سیمی بودن کتابام خوشحالم و چثد راضی ام چون کلی زمان میبرد و انرژی که بیام ورق بزنم و چون سوالات نظام مهندسی کتاب باز هستش واقعا دستم درد میگرفت تا اون حجم از برگه ها رو نگه دارم
من عاشق اینم که پوست صورتم سفید باشه، دندونام سفید باشه. و کلا ظاهر بدنیم برام خیلی مهمه و همیشه تو این مورد باور قوی داشتم که باید یه جنس خوب بخرم تا استفاده کنم و خیلی جالبه هر بار که برای خرید این جنس های خوب که واقعا ازشون لذت میبردم و هزینه صرف میکردم، خدا چند برابرش رو بهم داده
الان که دارم میبینم خدا در بالای نمودار رسیدن به تمام خواسته هام هست و باید هی به خودم وجودش و حضورش در تک تک لحظات زندگیم رو یاداوری کنم و هی بگم که خدا حتما یه راهی پیدا میکنه حتما یه راهی پیدا میکنه حتما راه رو بهم نشون میده خدا حتما کمکم میکنه . من باید هر روز این جملات رو ۱۰۰ بار ذکر کنم تا بشه نا خوداگاه ذهنیم و جایگزین تمام افکاری بشه که با ترسیم مسیر پر از کمبود و دشوار رسیدن به خواسته ها منو از حرکت باز میدارن و ناامیدم میکنن. من باید هر روز این جمله که هر بار خرید کردم و لذت بردم. خدا چندین برابر اون مقداری که خرج کردم رو بهم به عنوان شیرینی و تبریک اون خرید بهم کادو میده. خدای بزرگ اینقد سخاوتنمد و دوست داشتنی و مهربونه که همیشه دنبال بهونه ای هستش که بهم کادو بده. شیرینی بده. چون عاشق منه. از وجود من لذت میبره. از اینکه من برای خودم یه چیزی میخرم حال میکنه و بهم شیرینی میدهههه. عاشقتم خدا
خدایا شکرت بابت این روز از عاشقی و درک و اگاهی
چله اول
سه روز هفتم عاشقی
نکات فایل: چگونه درامد خود را سه برابر کنیم ۱ و ۲ و ۳
هر روز که دارم جلو میرم و این سفرنامه رو مرور میکنم، بیشتر با قانون باور و مدار فرکانس ها آشنا میشم و یاد میگیرم چطور استفاده کنم و نتیجه بگیرم. من فهمیدم و درک کردم که آگاهی های کار ساز و نتیجه ده با تمرین هر روزه و تکرار مسیر درست بهم الهام میشه و خدای بزرگ آگاهی های ناب در جهت خلق خواسته هام رو به میزانی میده که حرکت کنم و به آموخته هام عمل کنم. بزرگترین و کاربردی ترین درسی که من در طول سفرنامه یاد گرفتم، کنترل ذهن و قدرت این تمرین بود. قدرتی که تونستم تو یه مقداری از روز کاری رو انجام بدم که ۳ روز کامل لازم داشتم تا اون کار رو انجام بدم. هر روز و هر لحظه و ذره به ذره از کوچیک به بزرگ خواسته ها خودشونو اشکار میکنن وقتی من شرو کنم به تمرین پیدا کردن ترمز های ذهنیم و ایجاد باورهای درست بجای اونا. در این مسیر سوالات خیلی زیادی در درونم شکل میگیره که خدا شاهده همین که میپرسم و بهم الهام میشه برم سایت، به محض ورود به سایت میبینم یه فایل اومده. حسم بهش مثبته و میرم نگا میکنم و خیلیییی جالب هستش که جواب سوالاتم به صورت کاملا واضح و شفاف و البته رایگانننن در اختیارم قرار داده میشه. استاد شما خیلی مرد بزرگ دلی هستین. این حد از تواضع و دست و دلبازی رو من تا حالا تو هیچ فردی ندیده بودم. اینکه یه همچین فایلای ناب و پر محتوا رو به رایگان در اختیار اعضا سایت میدین نشون از یه دل سخاوتمند و خدا گونه داره. مثلا یه ترمز خیلی قوی که من در رسیدن به خواسته هام داشتم، سخت گرفتن کارا و انجام ندادنشون بود!!! که یه فایلی استاد گذاشتن مبنی بر چگونه رسیدن به خواسته آسون بشه! و چقد من از این فایل یاد گرفتم و البته عمل کردم. و نتیجه گرفتم. یه نکته خیلی مهم تو این فایل این بود که در جواب سوال ذهن به سوال اینکه چگونه و از چه طریق باید ایده ها عملی بشه، باید بگم دستان خدا و بس. این یه بارو خیلیییی قوی بود که اصلا حس و حال منو عوض کرد. شرو کردم به نوشتن ایده ام و وقتی این سوال ذهنی اومد با دستان خد جوابش دادم.
من در حال حاضر مهارتی که دام و کاری که انجام میدم نوشتن پایان نامه هستش که واقعا بعد انجام ۵ پایان نامه حرفه ای شدم و میتونم بگم واقعا میتونم تو کارم بلدم از کجا شرو کنم و چطور تموم کنم و از این مرتب کردن و تهیه محتوا و سازماندهیشون لذت میبرم. ولی هر بار که پروژه رو به اتمام بود به خودم میگفتم واییی داره تموم میشه و دیگه بی پول میشم و…. همین تمرکز ذهنی بد باعث میشد که همون یه مقدار کار مونده از اون پروژه ای که در حاضر تو دستم هست رو هم انجام ندم و برم سراغ کارای دیگه که زودتر پول دربیارم مثل گشتن تو کانالای بورسی و پیدا کردن سهم و …. که تا به الان واقعا ضرر کردم!!!! امروز که این فایل رو مرور کردم یه نکته خیلیییییییییی ناب از درونش کشیدم بیرون که تا به الان نمیدونستم یا اینهمه تو همه فایلا استاد تکرار میکرد من درک نکرده بودم. اون نکته این بود:
سوال دوم از خودمان در ۳ برابر کردن درامد در یکسال
“”چگونه میتوانم با شغل، توانایی، مهارت و شرایطی که همین حالا دارم و فقط با تغییر نگرش ای که تا کنون درباره رابطه خداوند با ثروت درباره فراوانی ثروت در جهان و درباره دسترسی همه آدم ها به منبع تمامنشدنی ثروت در جهان و درباره اینکه ثروت ها و نعمت ها و فرصت ها هرو روز در حال بیشتر شدن هست، درامدم رو ۳ برابر کنم؟””
تو این نکته، راه ۳ برابر کردن درامد رو “””تغییر نگرش درباره رابطه خداوند با ثروت، فراوانی ثروت در جهان، دسترسی همه آدم ها به منبع تمام نشدنی ثروت در جهان، و باور اینکه ثروت ها و نعمت ها و فرصت ها هرو روز در حال بیشتر شدن هست”” گذاشته. این یه نکته اساسی برای ۳ برابر کردن درامدم هستش . نکته ای که قبلا اصلا درکش نکرده بودم قاعدتا عمل هم نکرده بودم و نتیجه قابل قبولی نگرفته بودم!! اما الان فهمیدم که وقتی من یه ایده یا یه مهارت یا یه کاری دوست دارم انجام بدم که ازش درامد کسب کنم. یعنی اون کار رو هم خدا الهام کرده باشه بهم، اولین قدم، اقدام در لحظه اون کاره. مثلا مهارت نقشه کشی بهم الهام شده باشه، اولین قدم لحظه ای من، دانلود اموزشش یا ثبتنام در کلاسش و هر چیزی که برای اول کار لازمه، انجام دادنه. بعد که نجواهای ذهن شرو کردن به تخریب روحیه و بد کردن حالم، سری برم تو دفتر ترمز ها و تمام این نجواها رو یادداشت کنم و با دستان خدا بزنم تو دهن همه این نجواها. و جواب همه این نجواها رو با سخن خدا که میگه از تو حرکت از من برکت بدم. و تمام سعیم رو بکنم که تمام اون ایده اولیه ای که به ذهنم رسید رو عملی کنم و باور فراوانی و ثروت رو طبق همون نکته تو دفتر ترمز ها و باورهای جایگزین بنویسم و هر روز تکرار کنم. و رها کنم
رها سازی:
قبلا گفتم تو یه اتاق تنها زندگی میکنم. انگیزه اصلی برای تنها موندن و غلبه بر ترس ها رو از مریم جون یاد گرفتم که تنها تو پردایس میمونه و حتی شبا تنها میخوابه. اونم مثل من آدمه و قطعا ترس سراغش اومده ولی اون قدرت و حرکت و برداشتن قدم های مریم جون برای غلبه بر ترسش رو الگوی خودم قرار دادم و با وجود اینکه این اتاق قبلا مال یه خانومی بود که دقیقا هم تو همین اتاق فوت کرده بود و خودمم بالا سرش بودم، شبا تنها میخوابم. و چقد من شبای پر از سکوت این اتاق رو دوست دارم. میخوام تجربه ای کوچک از رها سازی و دریافت خواسته رو بگم. من شبا اولش میترسم که حتی چشمامو ببندم و بخوابم. با وجود اینکه دارم میمیرم از خواب ولی هی این جمله رو هر شب با خودم تکرار میکنم که خدا هست، کسی که فوت کرده دیگه به این دنیا تعلق نداره. خدا حافظ منه. من از خدا امنیت، سکوت و آرامش از این اتاق میخوام. و بهش توکل میکنم و میگم خدایا بهت ایمان اوردم و توکل میکنم و اعتماد میکنم و با شجاعت چشمامو میبندم. وقتی با ارامش و لذت از خواب بیدار میشم. باز از سکوت زیبا و لذت بخش صبح گاهی برای تمرین بر باورام استفاده میکنم و با خودم میگم، الحق که خدا صادق الوعده هستش. و یا شبا اگه به ذهنم میرسه برم تو یه حیاط بغل این اتاق و یه سر به حیاط بزنم، با به چالش کشیدن خودم میرم این کار رو انجام میدم و به خودم افتخار میکنم و در این حین ارتباطم با خدا و اعتمادم نسبت به حافظ بودنش بیشتر و بیشتر میشه. با یاداوری این مثالای کوچیک میخوام بگم که رها سازی شجاعت میخواد. شهامت میخواد که خودمو به چالش بکشم. خودم به خودم بگم که باید این کار رو بکنی وگرنه هیچ نتیجه ای نمیگیری. در مسیر رسیدن به خواسته ها قدم هامو بردارم و با شجاعت و شهامت دست از چسبیدن و اما و اگرها بردارم و رها و آزاد برم تو دل کارا و زندگی که در حال حاضر دارم. به برنامه روزانه ام برسم که همین قدم های کوچیک اتفاقات بزرگتر رو رقم میزنه. خلاصه میخواستم بگم همین تمرین رها سازی باعث شد تا در خصوص پروژه بگم که خدا خودش پروژه جور میکنه اونم با این اپشن ها، که این آپشن ها رو در طول انجام کار از طریق تضادهایی که بهش برخوردم بدست اوردم. و خیلی جالبه همین امروز یکی پیام داد برای ویرایش پایان نامش!! من مطمئنم دستای پر مهر خدا راه بعدی برای پیشرفت تو این حوضه رو برام باز میکنن، همونطو که در بسیاری از تجارب زندگیم وجود پر از مهر و عشقش رو به من ثابت کرده و یاداوری این اثبات ها و نتایج و مرورشون کمک میکنه محکم تر برم جلو. بر ترمزهای ذهنیم غلبه کنم و خودمو تو انجام امور به چالش بکشم.
راستی اینم بگم از تعهد قبلی که در موقع دیدن اولین بار فایل دادم و تا به الان درامدم ۳ برابر که چه عرض کنم، ۴ و نیم برابر شده و من اصلا به این موضوع دقت نکرده بودم تا وقتی که تو مرور این فایل دیدم که استاد میگه گاهی وقتا نتیجه کار کردن رو باورامون و دیدن نتایج اینقد بدیهی میشه که دست از کار کردن برمیداریم و دوباره برمیگردیم به حالت قبل!!! واقعا لازمه تا تک به تک موفقیت هام رو از ریز و درشتش در کنار یافتن ترمزهام، پیدا کنم و بنویسم که چطور و از کجا به کجا با چه حسی بهشون رسیدم و خودمو از اینی که هست هم بالاتر بببرم.
الان خواسته من از جهان و از خدای عالم گسترش کارم و ۳ برابر شدن همین مقداری که در حال حاضر دارم هستش و مطمئنم خدا باورهای مناسب برای این خواسته و ایده های فوق العاده اسون و کاربردی در این مسیر رو بهم الهام میکنه. در حال حاضر دوتا پروژه در دستم هست که کار من تنها تمرکز بر انجام پرفکت اون دوتا و لذت بردن از انجام اوناس و بعد در حین انجام با باورهای مناسب برای دریافت ثروت بیشتر روحیه سازی کنم و انرژیم رو تقویت کنم. راستی من تازه فهمیم که تقویت انرژی با تقویت روحیه شکل میگیره نه خوردن مواد غذایی این یه ترمزم بود که برام خیلیییی جالب بود. چقد من دیشب از تعجب شاخ دراوردم. چون وقتی تو روز هیچ غذای اضافه ای نمیخورم باز میبینم انرژی و شور و شوق دارم تا کارامو انجام بدم و تازهههه اینقد انرژی دارم که راحت بدوم. و حتی تو این گرمااااو شرجی که منطقه ای که من هستم داره، خیلیییی کم عرق میکنمممم. خدای مننننن چقد این دنیا قشنگهههههه چقد همه چی رو پرفکت افریدی چقدددد جذابهههه من بینهایت شوق دارم تا بیشتر و بیشتر کشف کنمممم. دوستت دارم خداجونم و ازت بینهایت سپاسگذارم. بنده دوست داشتنیت حسل.
استاد عزیز و مریم عزیزم صمیمانه دستان پر مهرتون رو میبوسم بابت تمام این مسیری که خالصانه و صادقانه و متواضعانه در اختیار من و بقیه دوستان عزیزم قرار دادین. هر چقد بگم از محبتتون کم گفتم. خدا یارتون.
چله اول
سه روز هشتم عاشقی
سلام به استاد عزیز، مریم جان و تمامی دوستای عزیزم
روز بیست و دوم:آیا من خوش شانس هستم؟
” باروهای ما با همین تغییرات کوچک در رفتارمون شروع به تغییر میکند و یادآوری همین نکات کوچک اما به کرار است که موجب می شود به تغیر عادت های بیمار گونه ی قبلی مصمم بمانیم”
راه رسیدن به خواسته ها، بی شک باور این هستش که باور کنم تمام زندگی خودم رو با باروهام که ناشی از ورودی های ذهنی هستش که به خوردش دادم می سازم. و غیر این وجود نداره و راه عملی باورها هم دست خداست. من فقط باید باور بسازم و باور بسازم و تکرار و تکرار. من از وقتی متعهد به تکرار سی روز فصل اول سفرنامه شدم و عملی کردم و تا روز هشتم اومدم، نتایج روحی عالی بدست اوردم. حالم خیلی خوبه. احساس میکنم یه دختر جووون و خوشگل و سرزنده ام با وجود اینکه قبل این تعهد و عملی کردنش خودم رو یه دختر 30 ساله ای میدونستم که از قافله عقب مونده و دارای کلیییی افکار بد و ناراحت کننده بودم. به کمک تکرار و مرور قوانین سی روز فصل اول، تونستم به ارامش برسم. تونستم بیشتر قدرت ارتباط با خدا رو درک کنم. بیشتر عشق بورزم و از همه مهمتر راجب خودم و افکاری که تو ذهنم میگذره بیشتر تحقیق کنم و ترمزهای ذهیم که منو به خواسته هام نمیرسوندن رو شناسایی کنم و باور مناسب بذارم. به سخاوتمندی خدا و فراوانی نعمت در دنیا بیشتر ایمان بیارم و رو افزایش درامدم کار کنم. فهمیدم کل زندگیم بر پایه میزان ایمانم به عملی کردن خواسته هام توسط خداست. و کلی نتیجه خوب ریز ریز که همه اینها رو به خاطر تکرار و تعهد تو مسیر به دست اوردم. فهمیدم فقط باید ادامه بدم. هی تکرار کنم این مسیر رو و جزوی از عادت روزانه ام قرارش بدم.
این فایل مدیریت پولام رو بهم یاد داد به گونه ای که فهمیدم وقتی به این باور رسیدم که خدا پشت و پناهمه و اگه الهامی در خصوص خرید محصولی شده، سریع و بدون چون چرا این الهام رو عملی کنم. و نگران هزینه برای ساختن باورهام نباشم. چون اگر اینجا هزینه نکنم جهان از طریق های مختلف هزینه هایی سمتم میفرسته که چند برابر اون هزینه باید پرداخت کنم.
ساختن باور ها رو ادامه بدم. و اصلا قطع نکنم چون قراره اروم اروم و طی مراحل تکاملی به خواسته هام برسم و راه رسیدن به خواسته های بعدی رو در کمال ارامش و سلامت و امنیت و رضایت بدست بیارم.
با تمام وجودم متعهد شدم که افکار پریشون و بی ربط رو حذف کنم و هر روز و هر لحظه مراقب افکار و احساساتم باشم و اینو هر روز تکرار کنم. و نتیجش ارامش بود.
من دوستانی دارم که بخاطر باورهای محدود کنندشون هر روز حجم عظیمی استرس میکشن و موهاشون سفید شده. برام خیلی جالب بود. دوستانی که میدونم از من هم کوچکتر هستن! و من فهمیدم چقد این باورسازی میتونه تو تمام جنبه های زندگیم منو به موفقیت برسونه. و مهمتر از همه با آرامش و با لذت منو به اهدافم میرسونه. من باور کردم که رسیدن به خواسته خیلی لذت بخش و جذابه. و در عین حال پر از ثروت.
روز بیست و سوم:
توحید عملی قسمت1
“سهم من از عشق، سلامتی و آرامش به اندازه ای است که میتونم توحیدی بشم و توحیدی بمانم.
شرک موجب میشه نیروی توحیدگرای درونی که همه راه حل ها رومیدونه رو دست کم بگیری و تلاش کنی تا مسایل رو به شیوه ذهنت حل کنی. ذهنی که بدون ایمان قدرت تاخت و تاز دارد.
ذهنی که همواره در حال حساب کتاب کردن برای هر قدمی است که میخوای برداری . ذهنی که همیشه در حال جدا کردن ممکن ها از غیرممکن هاست. معمولا هم لیست ممکن هاش خالیه. حال آنکه ظرفیت لیست غیرممکن ها همیشه تکمیله!”
این بزرگترین درس امروز بود.
فهمیدن اینکه تمامی نجواهای ذهنی حاصل باورهایی است که در طول سالیان به ذهنم خوروندم و هیچ کدوم از اونا اعتبار ندارن، باعث بی اهمیت شدنشون میشه و کم کم پیش خودم رنگ میبازن. وقتی به جای اینکه ذهنم رو بسپارم به امان خودش و بذارم به هرچی و هرکسی که دلش خواست فک کنه، ناخودآگاه خودم رو در جایی و مکانی میبنم که همش دم از کمبود، زشتی و مهمتر از هم جلب توجه زده میشه. من تا به الان اونقد دقت نکرده بودم که ذهن من علاقه شدیدی به مورد توجه و تمجید قرارگرفتن از دیگران داره. به گونه ای که دیدم اکثر خواسته ها رو به این دلیل نرسیدم یا رسیدم و لذت نبردم یا مورد علاقه ام نبوده که همیشه تو فکر جلب توجه دیگران باشم!! وقتی این افکار رو شناسایی کردم، مثل یه نگهبان ذهنی هر وقت میبینم رشته افکارم از دستم خارج شده توجه میکنم که کجاها دارم سیر میکنم و سری توجه ام رو برمیگردونم. وقتی دور و برم دم از نیستی و کمبود و بیکفایتی دولت و … میزنن من سری برمیگردم به خودم میگم نه حسل. تمام زندگی خودم رو خودم با کمک خدا میسازم . چون فروانرمای جهان اینگونه وضع کرده و غیر اون نیست.
فهمیدم لحظ لحظه زندگیم باید با باور اینکه خدا همه جوره پشتمه، تو همه زمینه ها، عشق، رابطه، ثروت، سلامتی و همه و همه بگذره و اگر غیر این باشه دارم رو به پسرفت و پوچی و بیماری میرم. فهمیدم غیر ممکنه مومن نباشم و به خواسته هام برسم!! فهمیدم باید هر لحظه زندگیم مومن باشم و این یعنی تو تک تک لحظات و ثانیه های عمرم باید با ایمان به رب بودن خدا و دستای سخاوتمندی که هیچ خواسته ای رو بدون اجابت رد نمیکنه، بگذرونم. و هرچقد این ایمان قوی تر باشه که بشه جزو ناخوداگاه زندگیم، اونوقت محکم تر شدم، آرام تر، ناز تر و لطیف تر و ثروتمند تر . چون این خدا راهنمای من در مسیر خوشبختی و اهدافمه. خودش با دستای پر مهرش خواسته های منو اجابت میکنه. و من فقط موظف به عمل به هدایت هایی هستم که در حال حاضر بهم شده و با تمرکز باید رو اون الهام کار کنم، بعد مراحل کم کم و با صبوری گفته میشه. اینجاس که واقعا درک کردم که چرا فعل ایمان داشتن و صلات به صورت مضارع اومده. متوجه شدم که برای رسیدن به خوشبختی و حس خوب و در کل زندگی نرمال داشتن، باید و باید هر لحظه به خدا و قدرت هدایتگریش و رب بودنش ایمان داشته باشم و هر لحظه بابت نعمت هایی که داده سپاسگذار باشم. سخاوتنمندی که بدون منت و بدون انتظار انجام میشه که این نوع سخاوتمندی بی همتاس تو دنیا. و اگر دیدم دارم به جلب توجه کردن و نگران بودن در مورد از دست دادن ها فک میکنم، سریعا بیام به خودم تذکر بدم که باید ذهنمو کنترل کنم. کاری که هر روز دارم روش کار میکنم و از این کار لذت میبرم.
روز بیست و چهارم:
به جای کوچک کردن خواسته ها، باورت رو بزرگتر کن
“مانعی بزرگتر از نجواهای ذهنت، در برابر موفقیت هایی که میخواهی داشته باشی وجود ندارد.
ذهن همیشه با دیده ها، شنیده ها و تجاربش قضاوت می کند. پس مراقب باش اسیر تجربه های ذهنت نشوی ”
باز هم نکته مهم توجه و کنترل ذهن. چقد این قسمت تو رسیدن به خواسته ها مهمه. توجه به مواردی که در ذهن مرور میشه و یافتن ریشه ترمز وار این نکات و جایگزین کردن نکات مثبت و خالق اتفاقات عالی در جهت خواسته ها کار هر روزی است که باید تکرار کنم. اروم اروم و پیوسته این مسیر باید انجام بشه.
وقتی چیزی رو نداری و آن را میخواهی، وقتی خواسته ات را بزرگتر میدانی و فراتر از تصو ذهنی ات میبینی. باید به جای کوچک کردن خواسته ات، باورت رو بزرگتر کنی. باید به جای ناباورانه نگاه کردن به آن موفقیت ها و قضاوت کردن درباره آن افراد، باورهای قدرتمند کننده ای را بشناسی که آن همه نتایج را رقم زده و سپس به ساختن آن باورها همت بگماری.
راه ساختن باور اینه:
به جای نقد موفقیت آن آدم هایی که موفق شدند، تحسین شان بکنی
و بجای قضاوت آن موفقیت ها آن ها را مهر تاییدی بدانی بر نقش باورهای متفاوت در تجربه شرایط متفاوت.
علت شکست آدم ها رو در باور محدود کنندشان بدانی و علت موفقیتشون رو در باورهای قدرتمند کننده.
تو این فایل یاد گرفتم که زیرک باشم و از موفقیت آدم ها حس شادمانی بدست بیارم که اگر اونا تونستن منم میتونم. اگر اونا تونستن راه کنترل ذهن و انجام ایده ها و الهامات خدا رو طی کنن منم میتونم. منم انسان هستم و مخلوق همان خدایی که اونا رو خلق کرده. منم مثل اونا به یک اندازه به نعمت ها و شرایط هدف ساز دسترسی دارم که اونا داشتن و دارن.
تفاوت فقط تو باورهایی است که اونا تو درون خودشون ایجاد کردن و منم باید فقط و فقط به صورت کاملا ساده و کاربردی این باورهای قدرتمند کننده در رسیدن به خواسته هام رو از طریق تضادهایی که میبینم و ترمزهایی که دارم، آروم و آروم و پیوسته و در آرامش قلبی ایجاد کنم. و همیشه یادم باشه که هیچوقت نا امید نباشم چون خدا هست. وجود خدا امید مطلقه. وجود خدا یعنی همه چی. اگر حرفی شنیده ای یا کسی بهم احساس منفی میده به شدت نفی اش کنم و ازش اعراض کنم چون داره شرک میگه. خدا ما رو آفریده که زیر سایه بندگیش از زندگی تو این دنیای خارق العاده لذت ببریم و اگر با اون افراد باشیم، ما هم قطعا جزو مشرکین خواهیم بود بنابراین باید باید باید تو کنترل ذهن و توجه به احساسات زیرک باشم.
چله اول
سه روز نهم عاشقی
روز بیست و پنجم: باوری که تغییرش درهایی از نعمت را به زندگیم گشود.
"قوانین جهان همه جا داره کار میکنه و فرقی نمیکنه که من کجا باشم و اول باید از اون جایی که هستم، در اون لحظه ای که هستم باید با تغییر باورهایم نه باوتغییر شرایط باید به احساس خوب برسم"
این نکته خیلی ظریف این فایل مانع ورود نجواهای ذهنی شد که بعد از شنیدن اینکه من خالق زندگی خودم هستم، وارد ذهن من میشدن و میگفتن خب حالا چیکار کنیم؟ خب حالا چه فعالیتی انجام بدیم که موفق بشیم و … که همش منو به تصور مسیرهای رسیدن وا میداشت و تهش نا امیدانه دست از حتی برداشتن یک قدم هم برمیداشتم. و کلی از اصل موضوع دور میشدم. تکرار این درک که اولین قدم تو رسیدن به هر خواسته ای، رسیدن به حس آرامش از خالق بودن زندگی خودمون بودن،هستش، میتونه اگاهی عمیق تری بهم بده . جوری که الان بعد مرور این فایل یه "یافتم" بلندی تو ذهنم فریاد زد که اره و این باید عملی بشه. تغییر باور، شرایط رو تغییر میده نه تغییر شرایط، تغییر باور رو!! و وقتی که بارها کم کم شرو به درست شدن و بدیهی شدن میکنن، اروم تر و شجاع تر و بیخیال تر به راه ادامخ میدی، دیگه نظر کسی برات مهم نیست و ناراحت شدن کسی تو رو اونقد معذب و نگران نمیکنه. و از همه مهمتر، اتفاقات به بدیهی ترین حالت ممکن شرو به رخ دادن میکنن و ایمانمون نسبت به اینکه من خالق تمام جنبه های زندگیم هستم، قوی تر و قوی تر میشه. اینجوری هستش که با انگیزه تر شرو میکنیم به ایجاد خواسته ها با وضوح بیشتر، باورسازی برای رسیدن به اون خواسته و انجام الهامات الهی و لذت بردن از طبیعت و نعمت کنونی که داری.
روز بیست و ششم: چه کسی مالک توست؟
وقتی این اصل رو که من خالق بی چون و چرا و ریزترین و ریزترین تمام زندگیم هستم، همه نگرانی ها رنگ میبازن، همه تنش ها اهمیتش رو از دست میدن وقتی میدونی خالق جهان اساس زندگی تو این دنیا رو اینجوری قرار داده. خواست خدا اینه که باورهای من زندگی منو رقم بزنه نه هیچ کس و هیچ عامل دیگه و توحید عملی و یکتاپرستی یعنی تبعیت از قانون الهی و باور سازی و ایمان به خداوند که قطعا هرچی باور سازی کردم رخ خواهد داد. این نهایت عدل الهی هستش که هر کسی بتونه با تنها تغییر و ایجاد باو بتونه اتفاقات زندگی خودش رو خودش رقم بزنه.
من قبلا به خاطر باور های محدود کننده ام وقتی بخاطر باروهای محدود کننده به چیزی که میخوام برسم، نمیرسیدم، پیش پا افتاده تریت کار رو انجام میدادم یعنی"میترسیدم" و سریعا دنبال یه عامل بیرونی بودم که اکثرا هم خانوادم رو باعث تمام اتفاقات بد زندگیم میدونستم. در صورتی که وقتی اتفاقات زندگیم رو از چشم دیگران میبینم، دارم شرک میورزم که این موضوع بسیار از طرف خداوند نفی شده.
توانایی ما در کنترل زندگیمان وابسته به نگاه یکتا پرستی است و به اندازه ای که میتونیم توحید رو در عمل اجرا کنیم به همان اندازه افسار زندگیمون رو در کنترل خودمون قرار بدیم. و به همون اندازه به رضایت درونی برسیم. چون بی چون و چرا خدا بیشتر از ما میخواد تا ما خوشبخت بشیم و خالق بهترین اتفاقات و لذت های بیشتر برای خودمون باشیم. خدا عاشق ماست و از یه عاشق جز خوبی و ارائه تماممهر و محبتش به معشوق انتظار دیگه ای نمیره. وظیفه من استفاده از اسن عشق بینهایت و لذت بردن از اون هستش. وظیفه من ایمان بیشتر و افزایش هر روز و هر لحظه اون هستش. ایمان من با قدرتمند کردن باورهام تو هر زمینه به وجود میاد. همین دیشب برای اینکه بیشتر با ترسهام مقابله کنم.تو ساعت ۲ شب که همه خواب بودن رفتم تو یه حیاطی که یه باغچه با چن تا درخت داره که البته در مقایسه با پردایس خیلی خیلی خیلی کوچیکه و باز میگم من مقابله با ترس رو از مریم جون یاد میگیرم و الگو قرارش میدم و میرم تو حیاط .بعد که برمیگردم، به قول استاد، من دیگه اون ادم قبل نیستم و کلی شجاعت پیدا میکنم و کلیییی هم ذوق میکنم که ارهه خدا همه جوره پشتمه. خدا بقیه خواسته هامم اجابت میکنه .
همین امروز یکی از دوستام اگهی استخدامی فرستاد که چن روز پیش از خدا خواسته بودم تو فلان مسیر بهم شرایط کاری بفرسته. بعد که این اگهی رو دیدم و زیاد روش متمرکز شدم، دیدم اونقد جزئی این خواسته رو بیان نکردم و جهان دقیقا همون تیکه ای که میخوام رو فرستاده!!! این یه تضادی بود که بهم یاد داد باید خواسته هام رو با وضوح دقیق و جزئی نگری بنیویسم و به جهان ارسال کنم و ایمان داشته باشم که میشه و بشه. خیلی جالب بود که با وجود اینکه من کامل خواسته ام رو بیان نکرده بودم، بازم یه شرایط کاری بود که دقیقا همونی بود که میخواستم!!!! ولی مسیر کار، ساعت کاری، محل کار رو من مشخص نکرده بودم که اینا متضاد بودن، اولش خواستم به این اگهی ایمیل بدم ولی گفتم اگه جهان این تیکه ها رو سمتم اورده پس میتونه خیلی دقیق تر هم برام بیاره و نترسیدم و نفرستادم . چون مطمئنم جهان دقیقا همون محیط کاری که دوست دارم رو سمتم میاره که دوست دارم اونجا کار کنم و از کار کردن و کارمند بودن لذت ببرم.
روز بیست و هفتم:
مفهوم فرکانس و چگونگی تنظیم آن
"ایا میدانی با مدیریت گفتگوهای ذهنی و جهت دادن به اونا، تجربخ زندگیت رو از اساس تغییر بدی و مهمتر از اون، میدونی که این موضوع تنها کار زندگی تو به عنوان خالق شرایط خوت هستش؟!"
این نکته مهمترین نکته این روزه، کنترل و جهت دادن نجواها به گونه ای که از نجوای نا امید کننده، نجواهای امید بخش با احساس فوق العاده بودن در خواسته و زندگی با خواسته ها بسازیم. و تنها کار من به عنوان خالق زندگی خودم کار با همین گفتگوهای ذهنی هستش که بتونم با تشخیص ترمز ها یعنی نجواهای ناامید کننده، اونا رو با جایگزین کردن نجوای امید بخش و تکرار روزانه اون ترمزها، به باورهایی قوی و هدف ساز تبدیل کنم.
"باورها به نحوه نگاه من به اتفاقات جهت میده. این باورها نه تنها گفتگوهای ذهنی منو بلکه رفتار و عکس العمل ام رو هم در اون جهت پیش میبره"
باورها یعنی قبول بی شک و بی چون چرا حرف هایی که به خودت میگی یا میشنوی یا میبینی و اینقد برام بدیهی هستش که وقتی خلاف اون رو کشف میکنم، به یه علامت تعجب توذهنم میرسم. این همون نقطه ای هستش که میفهمم چی تو ناخوداگاهم ثبت شده، که بودن یا اتفاق افتادن خواسته ای برام غییر ممکن بوده و عجیب و همونجا بجای قضاوت سری برمیگردم به بررسی باورها و قدرت باورسازی افرادی که تونستن اون اتفاقات رو خلق کنن، تحسین میکنم و خودمم شرو میکنم، باورای عجیب غریبی که برای ذهنم غیر ممکن هست رو درست کردن.
فقط و فقط به داشتن احساس خوب، بیشتر از هر چیزی اهمیت بده . اگاهانه فقط خبرهایی و ببین، بشنو و در ذهنت نگه دار که به تو احساس امید، آرامش و ایمان بیشتری میده. وقتی این کار رد ادامه میدم اونوقت گفتگوهای مثبت میشن غالب ذهن من و فقط گفتگوهای مثبت تو ذهن من نجوا میشه. مثل امروز که وقتی ذهنم خواست بیاد مامانم رو قضاوت کنه، سری باور اینکه من باید فقط و فقط به جنبه مثبت افراد توجه کنم، روشن شد و ویژگی های مثبت مامانم اومد جلو و کلی حس خوب گرفتم و عشق تو وجودم جاری شد.
خدایا شکرت بابت امروز که تونستم به تعهد مرور آموخته هام با عشق عمل کنم.
از استاد عزیز و مریم عزیز بی نهایت سپاسگذارم.
یه نکته دیگه: اینکه من خالق تمام جنبه های زندگیم هستم یه بار خیلی قوی هستش که وقتی بهش فکر میکنم و عمیقا روش تمرکز میکنم، میبینم یه جاهایی ذهنم میگه مگه میشه، یعنی ناخوداگاه ذهن من رو این کوک شده بود که اره یه جنبه هایی رندوم میشه ولی نه همشون!!! این یه ترمز قوی بود که بعد دوبار خوندن فایل روز بیست و هفتم پیدا کردم.
به نام خالق زیبایی های بیکران
روز سی وششم
سلام به استاد گلم و مریم بانوی عزیز و تک تک اعضای خانواده من
دقیقا استاد همینجوری هستش که شما میگید و بنظر من آدم با دیدن این الگو های موفق فقط انگیزش برای رشد و پیشرفت بیشتر و بیشتر میشه من استاد جان همونجوری که قبلا گفتم تولید کننده گل گیاه هستم و یه گلفروشی کوچیک هم دارم خیلی علاقه دارم به کارم چون از یک طرف بنظرم تولید کردن و خلق کردن باشکوه و وقتی تو گلخونه کوچیکمم حالم عجیب خوبه و از زمان یادم میره از طرفی هم با فروش تویه مغازه و ارتباط بامردم و بودن تویه بازار تجربه هایی کسب میکنم که فکر میکنم در اینده برای بزرگ تر کردن بیزینسم خیلی بدردم میخوره و اما این تکامل من که داره طی میشه و من باید ثابت قدم باشم حالا تو این مسیر با اینکه من میبینم نسبت به سال های قبلم رشد داشتم ولی دائم اطرافیان و خانواده میگن نمیشه جواب نمیده و ازین حرف ها ولی من خوب میدونم خدایی که ارزویی به دلم راه داده قدرت خلق اون هدف روهم بهم میده فقط من باید سرمایه های درونم رو افزایش بدم و وفاداریمو به مسیر تکاملم نشون بدم قسمت خودم رو کامل کنم و اجازه بدم جهان کار خودش رو بکنه خوش حالم استاد دارم با اراده از روتین زندگیم در میام و تمرکزی رویه هدف هام وقت میزارم انشاالله توهمین روز شمار تحول من از تغییرات و معجزات تویه مسیر هم مینویسم تا یادم باشه ازکجا به کجا رسید از شما هم استاد سپاسگذارم بابت این محیطی که برامون فراهم کردین
امیدوارم هرکجا هستین در پناه الله یکتا شاد پیروز ثروتمند و سعادتمند باشید
روز سی و ششم
نکات بسیار مهم برای من:
۱-معظل از جایی شروع میشود که قانون تکامل را فراموش کنیم
۲-آنوقت همان رویا که قرار بود قدم به قدم با تحققش ظرف وجودمان را رشد دهد تبدیل به آرزویی دورو دراز میشود
۳-در مسیر خواسته ها باید دو موضوع اساسی را به خاطر آوریم (استفاده از نیروی الهامات و قانون تکامل)
۴-وقتی شروع به جدی گرفتن الهاماتت میکنی راه ارتباط با اصل و اساس خود را باز نگه میداری و همواره در طی مسیر به منبع راه حلهایی وصل هستی
۵- قانون تکامل هم مرتبا به یادت می اندازد که هدایت کلیدواژه ماندن در مسیر درست است و تو را از عجله برای رسیدن به مقصد باز میدارد زیرا عجله همان روزنه ایست که شیطان ذهن به راحتی تو را از تجربه احساس خوب و لذت بردن از مسیر هدف محروم میکند
۶-دلیل خیلی واضح و منطقی برای آرزوهایی که در دلت زنده میشود و همه وجودت را پر از شور و اشتیاق میکند وجود دارد و آن دلیل این است که خداوند قبل از شکل دادن آن آرزو در دلمان امکان و توانایی به تحقق رساندنش را به ما میبخشد
۷-کافیست اصل و ذات خودمان را به یاد بیاوریم و بپذیریم که تمام اتفاقات زندگی ما بدون استثنا نتیجه باورها و فرکانس های خودمان است وقتی به این نقطه برسیم دیگر هیچ رویایی در دلمان نمیپوسد و تبدیل به آرزویی دور و دراز نمیگردد بلکه تبدیل به هدفی میشود که برایش قدم برمیداریم و قدم به قدم آن را میسازیم
۸-مهم نیست هدفت چقدر بزرگ است فقط کافیست باور کنی خالقی هستی که با فرکانس هایت همه چیز را خلق میکنی
۹- جهان بزرگترین پاداشهایش را به افرادی میبخشد که با جدی گرفتن رویاهایشان بیشترین گسترش را ایجاد میکنند
۱۰-تحقق اهداف فرمول ساده ای دارد: داشتن هدفهای واضح و مشخص و ساختن باورهای هماهنگ با آن هدف
به نام خداوند زیبایی های بی پایان
روز سی هفتم
سلام به استاد گلم و مریم بانوی عزیز و تک تک اعضای خانواده من
خیلی سخته استاد ادم بخواد تو دل نازیبایی و تضاد دنبال زیبایی و نکته مثبت بگرده واقعا نیاز به یک چشم زیبابین و یک ایمان قلبی قوی داره ولی میشه با فکر کردن بهش سعی کرد کم کم بمرور زمان تکاملی پیش رفت و اینچنین شخصیتی رو ساخت راستش من الان تودل تضاد و چالش ها هستم و تو زندگیم و کارم مشکلاتی هست که الان بهشون توجه میکنم میبینم میتونم دنبال نکات مثبتشون بگردم و در اوج ناامیدی راهی و پیدا کنم که مسیر تکاملم رو زیبا تر و ساده تر میکنه امیدوارم منم بتونم ازین به بعد بیشتر به زیبایی ها و نکات مثبت زندگیم توجه کنم و از دل تضادها بتونم راهی پیدا کنم برای خلق ارزش و خودم رو با ایمان تسلیم نیروی هدایتگر درونم کنم
سپاسگذارم استاد بابت مسیر اگاهی که باز کردین و میتونم قدم به قدم درمسیر تکاملم گام بردارم و بدونم از کجا بکجا رسیدم با رسم نمودار و دلنوشته ها و ممنونم از مریم بانوی گلم بابت تک تک زحماتش
امیدوارم هرکجا هستین روبراه و روبه رشد باشین
روز سی و هشتم
سلام بر عزیزانم امیدوارم که حالتون خوب باشه
خداوند هیچ گاه با تو دشمن نبوده و نیست ،او تورا دوست دارد،او از تمام اشتباهات تو گذشته است ،او همواره به تو فرصت میدهد، تو تا وقتی زنده هستی فرصت داری فرصتها تنها وقتی از بین میروند که تو مرده باشی پس تا وقتی زنده هستی تلاشت را بکن که قبل از مرگت بهشت را تجربه کنی .خداوند آرام است ،خداوند تو را هدایت میکند، او تو را دوست دارد . چرا نگران هستی؟ مگر نمیدانی او کارش عاقبت بخیر کردن توست . چرا نگران هستی؟ مگر نمیدانی که او همه چیز را بلد است . پس آرام باش ، پس شیطان ذهنت را سرکوب کن ، پس خودت را در این چالش آزمایش کن اینجا همان جاییست که ایمانت خودش را نشان میدهد ، اینجا میتوانی بفهمی که تا چه میزان توحیدی شده ای ،اینجا همان جاییست که اگر آرام باشی و همه چیز را به او بسپاری اگر به او اعتماد کنی پاداشها را دریافت میکنی پس آرام باش آرام باش و لذت ببر بقیه کاراها را او انجام میدهد .🙏❤️
روز سی و نهم
سلام بر عزیزانم امیدوارم که حالتون خوب باشه
ایاک نعبدوا و ایاک نستعین یعنی نادیده گرفتن ذهنی که راهکارهایش برایم تغییر عواملی بیرون از من است تا تغییر باورهای خودم .
صلوه یعنی توجه به نشانه های قدرت این نیرو که خودش را در فراوانی ثروت عشق سلامتی سپاسگذاری و هر خیری نشان میدهد که داشتنش را میخواهم.
تسبیح خداوند یعنی تمام لحظه هایی که می توانم به نکات مثبت هر اتفاقی توجه کنم نعمتهای اطرافم را ببینم و به خاطرشان سپاسگذار باشم .
همان نیرویی که قانونش ان مع العسر یسری است .
صلوه یعنی نشانه درستی این رابطه را الا بذکرالله تطمعن القلوب بدانم .
صلوه یعنی تابع هدایت قلبم شوم .
توحید یعنی من بخشی از نیرویی هستم که منبع همه قدرتها و نعمتهاست .
توحید یعنی رابطه ابدی ام با فراوانی ها را به یاد بیاورم تا نخواهم روی کسی حساب کنم و از تهدیدهای ذهنم یا دیگران نترسم .
توحید یعنی خداوند یک انرژی است که واکنش نشان میدهد به آنچه در ذهنم نگه میدارم بر آن تمرکز میکنم و آن را در گفتگوهای درونی ام تکرار میکنم .
توحید یعنی تغییر همه جنبه های زندگیم را یک مسابقه یک نفره بدانم مسابقه ای که فقط من در آن شرکت دارم.
توحید یعنی اگر میخواهم بزرگ شوم باید از خیلی دغدغه ها ترسها نگرانی هایی بگذرم که اکثریت جامعه ام درگیرش هستند.
همسرم و عشقی که از او دریافت میکنم یا نمیکنم قالبی از باورهای خودم درباره لیاقت است یا عدم لیاقت .
کسب و کارم و درآمدی که از او دریافت میکنم یا نمیکنم قالبی از باورهای خودم درباره فراوانی است یا کمبود.سلامتی و آرامشم قالبی از میزان کنترل ذهنم برای باز گذاشتن راه اتصال با اصلم است.
افراد زیادی تغییر را در جایی بیرون از خود و باورهایشان میجویند زیرا نمیتوانند بپذیرند که شغلشان و نگرانی های مالی وضعیت سلامتی شان مکانی که در آن زندگی میکنند و آدمهایی که با آنها احاطه شده اند یا هر شرایط دیگری در زندگی شان چیزی نیست مگر شکل فیزیکی باورها و فرکانس هاشان درباره ان موضوعات .
اگر تصمیم به تغییر هر شرایطی در زندگی ات گرفته ای خواه تغییر اوضاع مالی است یا روابط سلامتی و…باید تغییر را از تغییر ورودی های ذهن و تغییر کانون توجه ات شروع کنی از عهده کنترل نجواهای ذهنت برآیی و این روند را آنقدر ادامه دهی تا نگرش جدیدت انقدر قدرت بگیرد و به حدی از ثبات فرکانسی برسی که ان فرکانس ها بتوانند به شکل تجربه های جدید و دلخواه از آن جنبه از زندگی ات ظاهر شوند اگر به این روند وفادار بمانی آرام آرام از همان جایی که هستی از همان وضعیت شغل و رابطه ای که در آن هستی نشانه ها کم کم می آید و راه را برای ورود به مسیر نعمتها و شرایط جدید باز میکنند نشانه اش که شروعش با احساس خوب است .
تا زمانی که باورهای قدرتمند کننده ای درباره خواسته هایت نسازی هرگز به مدار راهکار یا ایده ای که به تحقق خواسته ات منجر شود هدایت نمیشوی و راهی نداری .
اگر خواسته ات تغییر و بهبود اوضاع مالی است قانون این است که تا زمانی باورهای بنیادین شما درباره ثروت تغییر نکند تغییر شغل افزایش ساعات کار تغییر محل کار گرفتن یک مدرک دیگر یا یک وام دیگر هرگز قادر به تغییر یا بهبود اوضاع مالی نیست.
روز چهل و سوم
سلام بر عزیزانم امیدوارم که حالتون خوب باشه
تغییرات اساسی در زندگی ما از جایی شروع میشود که این دو مفهوم را به خوبی میپذیریم و درک میکنیم که ۱-ما توانایی کاملی بر خلق زندگی دلخواهمان داریم ۲- ما از ایجاد هر تغییری در زندگی دیگران خواه در جهت مثبت و خواه در جهت منفی ناتوانیم .
احساس گناه احساس قربانی بودن و مورد ظلم واقع شدن همان دو ترمز مهمی هستند که بخش اعظمی از عزت نفس ات را تخریب ساخته اند که پای حرکت تو برای تحقق خواسته هایت است و موثرترین انرژی و توان تو را برای شناختن خواسته هایت و تمرکز بر آنها به یغما برده اند و در های الهامات و هدایت را به رویت بسته اند و اتصال تو را با منبع قطع کرده اند . بی آنکه آگاه باشی منشا و آبشخور اصلی ترین ناخواسته های زندگی ات همین باورهای محدود کننده اند که از انها غافل شده ای . اکثر بیماری هایی که جسمت به طرق مختلف درگیر آن شده اکثر اتفاقات ناخواسته ای که به طریقی بسیار عجیب و غریب برایت رخ میدهد اکثر اتفاقاتی که انها را بی انصافی بی عدالتی و ظلم در حق خود میدانی و حتی ایده ای نداری که چرا باید این اتفاقات برای تو رخ دهد همان اتفاقاتی که خود را در برابر آنها بسیار صاحب حق میدانی توسط خودت و به خاطر حضور این دو ترمز مهم در برنامه ذهنت خلق شده و تا زمانی که این دو ترمز بخشی از باورها فرکانسها و کانون توجه ت است ماجرای این ناخواسته ها تمامی نخواهد داشت .
تمام آنچه جهان درباره ما درک میکند و به آن پاسخ میدهد فقط و فقط فرکانس های ماست اگر اساس فرکانس دریافتی کمبود باشد نتیجه آن فرکانس تجربه ای است که به کمبود می انجامد اگر اساس فرکانس دریافتی فراوانی باشد نتیجه ان فرکانس تجربه ای است که به فراوانی می انجامد اگر اساس فرکانس دریافتی آرامش باشد نتیجه آن فرکانس تجربه ارامش بیشتر است اگر اساس فرکانس دریافتی نفرت باشد نتیجه آن فرکانس تجربه نفرت بیشتر است اگر اساس آن فرکانس نگرانی باشد نتیجه آن فرکانس تجربه اتفاقاتی است که به نگرانی بیشتر می انجامد
تا زمانی که ریشه این دو باور محدود کننده را در وجودت نخشکانی راهی به سمت تجربه اتفاقات دلخواه نداری زیرا تا زمانی که نتوانی بر این احساسهای ویرانگر فائق آیی راهی به سوی ساختن عزت نفس ت نداری
اگر تصویر بزرگ رو ببینی متوجه میشی که کسی نمیتونه حقت رو بخوره چون در نهایت باید یه جایی جواب پس بده چون زندگی ما هیچ وقت تموم نمیشه و همچنان ادامه داره
ما نمیتونیم سرنوشت کسی رو تغییر بدیم ما اگر بخواییم به کسی ظلم کنیم درواقع داریم به خودمون ظلم میکنیم
مظلوم ها هستن که ظالم هارو قدرتمند میکنن اگر مظلوم ها ظلم رو نپذیرن ظالمها ماندگار نمیشن .وقتی از یک آدم میترسی اون میتونه کنترلت کنه کسی که از خدا بترسه هیچ کس نمیتونه بهش ظلم کنه
برو با علم به حقیقت برس