روزشمارِ تحول زندگیِ من | فصل 2 - صفحه 35 (به ترتیب امتیاز)

771 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    لیلا داورپناه گفته:
    مدت عضویت: 1689 روز

    روز سی و هفتم سفر قشنگ رویاییم

    رد پای امروزم رو در حالی اینجا میذارم که هنوز یک ساعت از دانلود و گوش دادن فایل مربوطش نمیگذره. در واقع فایل رو دانلود کردم تا بخوابم و صبح از وقتی بیدار شدم شروع به گوش دادن کنم. اما بخاطر روز تلخ و سختی که گذرونده بودم طاقتم نیومد و فایل تصویری رو با کیفیت عالی دانلود کردم و درحالی که لباسها رو پهن میکردم گوش میدادم. حتی درحالیکه داشت دانلود میشد من متن مریم و استاد عزیزم و تعدادی از کامنتها رو خوندم.

    طوفان و تمرکز بر نکات مثبت.

    دو نکته خیییییلی مهمی که کاملا مربوط به مسئله همین روزهام می شد. وقتی حرف میزدین بغض کردم و میخواستم از شدت عشق اشک بریزم. چطور شما از طوفان، از یک فروشگاه، از هرچیزی که آدم‌های معمولی به چشم فاجعه نگاه میکنن نکات مثبت و درس و از همه مهمتر وجود و قدرت خدا رو استخراج کردید. خروجی ها و نتیجه گیری های شما نگاه شما با آدم‌های معمولی زمین تا آسمونه. می خواستم بگم آدم‌های معمولی مثل من اما من دیگه نمیخوام معمولی باشم. آدم‌های معمولی فقط کسی رو موفق میدونن که موفقیت مالی  بزرگی داشته باشه درست عین من که کامنتها رو میخوندم هرجا موفقیت مالی بود با خودم میگفتم ها این شد! این نتیجه خوبی گرفته. چون حال عالی و عشق رو اونجور که باید نچشیده و درک نمی کردم نمی تونستم بفهمم اونی که داره از قشنگیای زندگی میگه به چه مدار بالایی از عشق و صلح و موفقیت رسیده. هنوز هم زیاد درک نمیکنم اما جرقه ها و تجربه هایی که میگذرونم اینو بهم میگه که بزرگترین موفقیت همون “احسن الحال” هست که توی قرآن اومده. حالا این احسن الحال میتونه رابطه بی نظیر باشه، ثروت خیلی بزرگ باشه یا قدرت معنوی ناب یا هر چیزی که خودمون میخوایم داشته باشیم.

    چقدر زیبا از قدرت خدا گفتین، و اگر گفته های شما بشه باورهای من، تبدیل به لیلایی میشم که همیشه دوس داشتم همسر ایده آلم اونجوری باشه! دوس داشتم توی سختی و تنهایی بهش تکیه کنم و این روزها درکنار همسرم طعم تلخ تنهایی رو می چشیدم و هرچقدر سعی کردم عمق احساسم رو بهش بفهمونم بدتر شد و حرفهایی زدم که اولش خیلی پشیمون شدم و ترسیدم و فکر کردم فاجعه تر از این حرفها پیدا نمی شد. بیشتر بهم ریختم تا اینکه یه چیزی منو به گوش دادن فایل امروز کشوند. اسم طوفان که اومد فهمیدم دیگه نباید از طوفان بترسم‌. فهمیدم تکیه و توکل و ایمان من به خدا نسبت به شما قطره در برابر دریاست…

    استاد عزیزم؛ من آموخته بودم خوشبختی و احساس تنهایی ما به دیگران نباید وابسته باشه ولی امشب فهمیدم حتی به خودمم نباید تکیه کنم چون یهو یه طوفان کلامی بلند میشه و هرچی جمع کرده بودم رو با خودش می بره. من فهمیدم باید به قدرت و تدبیر خدای خودم تکیه کنم، به مهر و توجه اون تکیه کنم. حالا خدا کیه؟ چیه؟ کجاست؟ چطور میتونه تنهاییمو پر کنه؟ چطور میتونه همه چیز و همه کس و تمام زندگیم بشه؟ اصلا همه زندگیم بوده و هست، ولی من چطور این بودن رو بچشم و درک کنم؟

    میدونم در ادامه سفرم، و احتمال زیاد در دوره عزت نفس باورش خواهم کرد، بیشتر میشناسمش.

    استاد نازنینم… چقدر راغبم کردی به این دیدار به این شناخت به این درک و ایمان هرچه بیشتر.‌..

    و چقدر امشب احساسم نسبت به خودم بهتر شد وقتی خودم رو توی این مسیر یافتم. وقتی حس کردم که این پشیمونی و نگرانیم از سمت شیطانه و میخواد من فاصله ی عظیمی با خالقم حس کنم. میخواد با احساس گناه و ترس ذهنم رو پر از نجوا و گفتگو و تجزیه تحلیل های پیچیده ای کنه که انتهاش انحراف از راه مستقیمه…

    لیلا از خدا هدایت و نجات خواسته که اینجاست، الان کنار شما و پیرو و پشت سر شماست و این جای تحسین داره.

    امشب از خدای مهربونم میخوام من رو هزاران بار بیشتر از قبل هدایت کنه. کمکم کنه بشناسمش و ببینمش و همین الان یه احساسی بهم گفت اونجایی که به نجواها توجه نکنی و حتی برعکسش رو باور کنی ردپایی از این دیدار می یابی..‌‌.

    خدایا متشکرم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    لیلا داورپناه گفته:
    مدت عضویت: 1689 روز

    روز سی و نهم سفر قشنگ رویاییم

    مهمترین درس امروزم اصل تکامل بود. همون سوال ساده ای که گفتن زیاد مهم نیست اما برای من خیلی قابل تامل بود.

    اصل تکامل درون من داد میزنه میگه صبور باش. اگه زود نمی تونی حستو خوب کنی خودت رو سرزنش نکن.

    امروز قبل از رفتنم به باشگاه ورزشیم متن مریم شایسته عزیز رو میخوندم که دقیقا نوشته بود “به جای سرزنش خودم‌، برای تغییر فرکانس‌هایم تلاش کنم و به جای دست کم گرفتن خودم‌، رابطه‌ی همیشگی‌ام را با نیرویی به یاد آوردم که منبع همه راهکارهاست و قرار است مرا به بهترین راهکار هدایت کند.

    همان نیرویی که قانونش ان مع العسر یسری‌ است.”

    بعد از اینکه به باشگاه رسیدم حرفشون کامل یادم رفت و تو حال و هوای تمریناتم غرق شدم. هرچی تلاش میکردم تمارین استاد رو یاد بگیرم و توپ ها رو درست بزنم نمیشد. اونی که بهم داشت یاد میداد کلافه شد. حرفهایی پیش بچه ها بهم میزد که بشدت بهم برخورد و بهم ریختم. حرفهایی که مناسب شان خودم نمی دیدم. تا آخر جلسه هم نتونستم اون چند تکنیک ساده رو یاد بگیرم و یه جور حس ناامیدی و بی عرضگی بهم دست داد.

    چند ساعت گذشت و من توی خونه و مسیر برگشت و حین آشپزی همچنان غرق رفتارای اون استاده بودم و نتونستم احساسم رو بهتر کنم. همین که نتونستم حسم رو بهتر کنم باعث شد از احساس خوب دورتر بشم. امروزم رو درحالی به پایان رسوندن که اومدم رد پایی از خودم اینجا به جا بذارم اما هیچ چیز جز اون لحظات به ظاهر تلخ به یادم نبود و انگار هیچ درسی از گوش دادن فایل به ذهنم نمونده بود درحالیکه از صبح تا قبل رفتنم ۵بار گوش داده بودم. همین که سایت رو باز کردم و متن ها به چشمم افتاد بدون اینکه به موضوعی حتی مربوط به بحث تکامل برخورد کنم این کلمه بر قلبم نشست که استاد عزیز گفتن هنگام ذبح کردن ببعی چقدر سختشون بود حتی میخواست اشکشون دربیاد و هربار با کار کردن روی باورها و تکرار اون کار و جایگزین کردن فکرها و باورهای ناب بالاخره اون کار براشون راحت شد.

    وقتی عبارت “هربار” توی ذهنم تداعی میشد احساس کردم در تغییر شخصیتم چقدرررر عجولم. چندبار باورهام رو شناسایی کردم؟ چقدر تغییرشون دادم؟ نسبت به خودم چه فکرایی دارم؟ واضح میدونم؟ حس کردم اگر قبل از عید نوروز بتونم دوره عزت نفس رو شرکت کنم این جای خالی عزت نفسم چقدر میتونه پر شه. هرکی باهام بد حرف میزنه احساس خورد شدن بهم دست نده. با خودم رو راست باشم و از شناخت و روبرو شدن با حسای منفیم نترسم و خجالت نکشم.

    و از همه مهمتر اینکه باور “مهم بودن نظر و نگاه اطرافیان نسبت به خودم” رو ذبح کنم و این یک باره اتفاق نمیوفته. من اینجا خیلی خیلی بیشتر روی عزت نفسم کار میکنم اما بسیار امیدوارم و خیلی دوس دارم با کمک خدا و دوره عزت نفس از خودم لیلایی بسازم که زمین تا آسمون با قبلی فرق کنه.

    لیلایی که دلیل پولدار نبودنش برمیگرده به عزت نفسش. باور داره که نمیتونه و دیگران از اون خیلی بهتر و توانا ترن

    لیلایی که رابطش با خودش عاشقانه نیست

    رابطش با خدای خودش قلبی و از روی شناخت نیست

    و رابطش با دیگران اونقدر که دلش میخواد با صلابت و با عزیزانش اونقدر که میخواد با صمیمیت نیست.

    ولی میخواد که تا چهل روز پیش رفته. میخواد که تا وقتی رد پا نذاشته نمیخوابه. میخواد که هر فایلی رو کمتر از پنج بار گوش نداده. میخواد که تایم زیادی از روز رو حواسش به ورودی ها و احساساتش هست. میخواد که رابطش با همسرش خیلی بهتر شده. میخواد که درسایی یاد میگیره و بها و هزینه هایی داره میده.

    لیلا میخواد و بازم باید خواستنش رو بیشتر کنه.

    الان که اینها رو نوشتم واقعا آروم و خالی شدم. شاید نصف بار غم و خشم از دوشم برداشته شد.

    خدایا خیییییلی متشکرم ازت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    لیلا داورپناه گفته:
    مدت عضویت: 1689 روز

    روز چهل و ششم سفر رویاییم

    چه شعر قشنگی بود. من رشته دانشگاهیم ادبیاته. معمولا سعی میکردم بجای حفظ کتابا و جزوه ها از متن و محتوا استفاده کنم اما هیچوقت از دیدگاه نگاه نکردم که هیچ، فکر نمیکردم چنین نگاهی وجود داشته باشه.

    وقتی بارها می‌شنیدم که چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید، با خودم میگفتم حتما باید مثبت نگر بود. مثلا من الان تو این شرایطم چطور باید مثبت نگر باشم و وانمود کنم خوبم؟

    اما دارم یاد میگیرم مثبت نگر بودن اصلا وانمود کردن نیست. یه چیزی درون قلب آدم باید عوض شه قشنگ شه بدرخشه‌. قلب رو باید شست، از هر ناامیدی و ترس و شرک و حس بد. اونوقته که میشه جور دیگر شست.

    ادبیات تعلیمی رو چقدر زیبا توصیف و تعریف میکنین.

    چقدر زیبا از توکل و توحید حرف میزنین. وقتی به حرفاتون حتی یک درصد حرفاتون و حتی یه ذره عمل میکنم چنان لذتی میبرم که بارها توی مسیرم گفتم با هیچ چیز عوضش نمیکنم

    خدایا متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    اتابک گفته:
    مدت عضویت: 3686 روز

    بنام خدای مهربان

    ردپای روز 57

    من هم وقتی خوب رو خودم کار کردم باورهای مخفی در خودم پیدا کردم که دوتاشو میگم

    یکی اینکه من وقتی استاد در روانشناسی ثروت یک از تحصیلات به عنوان عاملی کع عامل نیست صحبت میکردن چون من تحصیلات نسبتا بالایی داشتم فکر میکردم این موضوع شامل من نمیشه تا اینکه یک ترمز عجیب پیدا کردم گرچه خیلی واضح بود ولی من نمیدیدمش و این بود که باور داشتم کسانی که تحصیلات پایین‌تری دارند دستشون در کار کردن باز تره و میتونن خیلی کارها انجام بدن و رشد کنن و دلیل اینکه اکثر سرمایه دارها تحصیلات پایینی دارند همینه که از یه کار یدی شروع کردن و با قانون تکامل رشد کردن ولی تحصیل کرده ها خیلی کارها رو نمیتونم انجام بدن عجب باور مسخره ای بود ولی خدارو شکر شناسایی شد یا مثلا اگه مجرد بودم دستم بازتر بود و ریسک پذیر تر می بودم و انواع اقسام باورهای اینجوری چیزی که میدونم اینه باید مداااام رو خودم کار کنم تا بتونم مثل یک بچه خردسال پاک بشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    لیلا داورپناه گفته:
    مدت عضویت: 1689 روز

    روز پنجاه و نهم سفر رویایی من

    چقدر قشنگ گفتین که بهترین سرمایه گذاری زندگیم رو اون قسمتی دادم که محصولات رو خریدم، و بها پرداختم.

    متعهد شدن، شور و اشتیاق برای وارد شدن به مدار جدید.

    جملاتی که استفاده میکنین خانم شایسته عزیز چقدر به من انگیزه و جاذبه میده برای اینکه با قدرت برای دوره مورد علاقم بها بدم. من میخوام از عزت نفس شروع کنم و متعهد شم جمله به جمله اون رو عمل کنم.

    برای اینکه این دوره رو جذب کنم اول خودم رو نسبت به فایل های به ظاهر رایگان که گنج عظیمی از آگاهی و ورود به مدار قدرت و تعالی هست لایق نشون میدم و اون هم تکرار و تمرین هرچه بیشتر اونها هست.

    من بارها نتایج کوچیک دیدم و این نشونه ها رو پیگیر میشم. من فایل گوش میدم و تکرار میکنم و میبینم یه اتفاق هایی دارن خود به خود وارد زندگیم میشن! و زمانهایی که کمی عقب نشینی کردم و فرکانس دلسردی دیدم اون اتفاق ها متوقف شدن و این یعنی نمایش عینی قانون جلوی چشمام…

    خدایا هزار بار متشکرم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    دنیا گفته:
    مدت عضویت: 1702 روز

    روزسی وهشتم سفرنامه

    مریم جانم ممنوناز این متن های زیبایی که روی فایل ها میزارید این نشون از باورها و آگاهی های عالی شماست

    اونجایی که استاد میگن توتنها وقتی سقوط میکنی که از اصل خودتدور میشوی از بادیت خمودت دور میشی و لایتنهاهی بودنت را گم میکنی چقد زیبا بود چقد دلم لرزید برای این آگاهی ها خدایا شکرت

    یعتنی تنها وقتی من از تو دور بشم بدی ها سراغم میاد ولی با توبودن یعنی در بهشت بودن یعنی پادشاهی کردن خدایا دوستتدارم برای این قوانین جهان

    خدایا شکرت برای استادم که من رو به تو نزدیک کرد با این سایت من به خداشناسی رسیدم به حقیقت وجودی ام به ماهیت بزرکتری که دارم نه فقط مادی نگر بودن.

    خداجونم تویی آرامش دهنده ی قلبم

    دوستون دارم استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    ساناز رستمی گفته:
    مدت عضویت: 1558 روز

    سلام استاد و خانم شایسته و دوستان

    من روی گزینه هدایت زدم و به این متن خانم شایسته رسیدم یه چیزهایی هی یادم میره مثل کانون توجه مثل باور و با خوندن یا گوش کردن فایلها یهو یادم میاد

    رد پای خودم رو باید بذارم اینکه امروز با اینکه یکم شرایط برام پیچیده است و به تضاد زیاد برخوردم اما خدا رو شکر نسبت به یک ماه قبل و حتی قبل از آشنایی با سایت استاد کمتر بهم ریختم صدای استاد میاد که احساس خوب اتفاقهای خوب و حس بد مثل دست کردن تو شعله آتیش هست

    فعلا به پایداری نرسیدم تا میام برسم یه اتفاقی می افته که کاری که بدست آوردم از دستش میدم در مورد کارم دارم صحبت میکنم البته میدونم اول به خاطر کمبود حس لیاقت داره این اتفاق میافته و اقداماتی که باید صبر میکردم بعدا انجام میدادم یعنی یواش یواش به حس لیاقت بهتر و فرکانس بهتر میرسیدم بعد خودش حل میشد ولی عجله کردم

    ولی خب الان که تصمیم گرفتم به خاطر شرایط پیش اومده کارم رو رها کنم باید توجه امو رو به کاری که دوست دارم داشته باشم معطوف کنم یا فعلا ذهنم رو باز بذارم برای هر چیز حتی کوچک که زیبا باشه تا ذهنم درگیر نجواهای بد نشه

    حتما در این اتفاقها خیری برای من هست و چیز بهتر و ارزشمندتر و موقعیت مناسب تر نصیب من خواهد شد و از خدا میخوام که این جریانات رو به سمتی هدایت کنه که برای من خیر و شادی ثروت به همراه داشته باشه و حس لیاقت بالاتر، من از خدا یاری میخوام و انتظار دارم کمکم کنه منتظر کمک خدا هستم منتظرم و باورهامو رو به قول خانم شایسته بشناسم بعد عوضشون کنم تا هدایت خدا رو بشنوم

    اما از خدا میخوام خیر و برکت رو وارد زندگیم کنه

    الان تصمیم دارم یکم بنویسم ببینم باورهای من چیه یه زمان بزارم برای تغییر

    و باور دارم خیر و برکت در راه هست

    استاد ممنون

    خانم شایسته ممنون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    محدثه گفته:
    مدت عضویت: 2724 روز

    روز پنجاه و دوم

    به نام خالق هستی

    من قبلا خیلی به این حرف ها اعتقاد داشتم،اینکه دولت باید شرایط رو بهتر کنه،تحریم ها اگر نباشه شرایط خوب میشه و ..

    الانم تا حدی بعضی جاها ذهنم مقاومت داره اما در حال اصلاح هستم

    ولی مهم ترین باوری که تو وجودم تغییر کرد این بود که من خالق شرایط خودم هستم!

    اینکه دیدم تو همین دولت و تحریم و .. یه سری هستن که درآمدشون داره روز به روز بیشتر میشه،یه سری هستن که با افزایش قیمت ها به جای غصه خوردن و ضعیف شدن، درآمد بیشتری کسب می‌کنن..

    پس اینا نشون میده که شرایط محیطی تاثیری نداره و این ما هستیم که تصمیم می‌گیریم چه جور زندگی کنیم !

    خدا رو هزاران بار شکر به خاطر این آگاهی های ناب..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    مهری ناصری گفته:
    مدت عضویت: 1762 روز

    سلام به خدای بزرگم به استاد توحیدی به مریم زیبا وآرامم الان نزدیکه ساعت ۹شبه نهم ۱۴۰۱ هست فایل رو گوش دادم نکات ریز انرا نوشتم تا هر روز مرور کنم

    ۱،خداوند به آخرین پیامبرش در قرآن فرموده پیرو ابراهیم باش که او موحد است.

    ۲،برای شروع کسب وکارالگوهای موفق پیدا کن وببین چطوری موفق شدن

    ۳،هر مشکلی راه حلش در دلش هست بیرون بکش وبا ایمان قوی وباورهای قدرتمندکننده به ثروت تبدیل کن این ثروت فقط پول نیست صبر ،تکامل بزرگ شدن ظرفیت و….میتونه باشه

    ۴،از قوانین کیهانی ذره بین بسازیم وافراد موفق را با دقت بنگریم وببینیم باور هایشان ،فرکانس هایشان چه بوده که موفق شدن

    ۵،با قوانین کیهانی هماهنگ باشیم وهرچقدر هماهنگ ترباشیم به این نتیجه می‌رسیم که میزان ثروت به اندازه ی میزان گسترش جهان هست وخدمتی که به خلق خدا میکنیم ومسائلی که از سر راه افراد برمی‌داریم

    استاد ممنونم که هستید مریم عزیزم ممنونم بخاطر لحظه به لحظه ای که برای سایت تلاش میکنید همه ی خانواده ی عباسمنشی عزیزم را بخدا میسپارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    علی گفته:
    مدت عضویت: 1482 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام خدمت استاد عزیز وهمراهان سایت عباسمنش

    روز ۵۲

    واقعا از استاد سپاسگزارم بابت اگاهی نابی که در این فایل گفتن

    به نظرم ۹۵ درصد جامعه ونیز خودم تا این پایه نیم نگاهی یا کلا منتظر دولتی بوده ام که برایم کار ایجاد کند وشرایط رفاه اقتصادی

    واین همان پاشنه اشیل است که باید روش کار کنم واین مدل شرک هم کم ضربه شو نخوردم

    واینکه استاد میگه باید خودم کار بسازم این دیگه که یه اگاهی ناب ه که وقتی بهش فکر میکنم میبینم درست میگه من باید پیگیر زندگی خودم باشم وخودم اون رو خلق کنم

    مثلا دولت کدام دولت اونها خودشون پر از شرک هستن ودنبال رای مردم که بپرن اون بالا یا کار بکنن یا کار نکنن

    من باید به درک درستی برسم از همون دستان خدا که یکیش هم شرایط دولت در اون موقع میتونه باشه استفاده کنم شاید هم تو کار دولتی استخدام شم بعد طی تکاملی کار خودم رو ران کنم نمیدونم ولی کل داستان اینه که من قدم اول رو بردارم با ایمان ،وبدانم اینقدر توانایی در من هست که بهترین زندگی رو میتونم بسازم وخداوند حامی من هست

    واقعا من تا حالا کجا بودم وچطور میاندیشیدم که نتیجه ش شده زندگی الانم

    بعد از این خودم را به مسیر عباسمنش میسپارم وخدا را خالصانه میخوانم تا برایم کاری کند کارستان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: