روزشمارِ تحول زندگیِ من | فصل 2 - صفحه 36 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2019/01/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2019-01-27 10:19:542025-02-25 20:09:04روزشمارِ تحول زندگیِ من | فصل 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به دوستان گلم
روز سی و نهم از سفرم
ایاک نعبد و ایاک نستعین برای من معادل هر روز با آرامش بیدار شدن و شروع هر روز جدید با اطمینان خاطر هست. چیزی که من سال ها فراموشش کردم ولی دارم با امید خدا و یاری شما دوستان بهش برمی گردم. این تلاش هر روزه ام رو می بینم و شادم و به خودم امیدوارم. من نسبت به سه ماه پیش خیلی جلوتر و آروم ترم. از وقتی یاد گرفتم فقط و فقط تمرکزم روی خودم باشه. با خودم مسابقه بدم و خودم رو با سعیده قبل مقایسه کنم و سعی در بهتر شدن خودم داشته باشم و نه کس دیگه. که چقدر این حس آرامش بخشه چقدر خوبه که بدونی مسابقه ای با کسی نداری و خودتی و خودت. اونوقت یک آرامش عظیم همراهت میشه. دیگه استرس نداری هول نیستی که از چیزی یا کسی عقب موندی. فقط و فقط خودت هستی و خودت و خدا که قدم به قدم کنارت در حال حرکت هست.
این بهترین حس عالم هست من دارم یاد میگیرم تجربه اش کنم و خیلی خوشحالم
مرسی از شما همتون که انقدر خوبید.
من گاهی وقتا فکر میکنم که اگر استاد نبود چقدر ما همه از نظر فکری عقب بودیم…
با اینکه من تمام کتب آنتونی رابینز رو خوندم اما استاد عباسمنش گنجیه که فقط ما ایرانیا داریمش
سلام
روز چهل و هشتم از سفرم
خدارو سپاس گذارم هر روز و هر روز مدارم در حال بهت شدن هست. حال دلم خیلی خوبه. کارم رو به پیشرفت هست تا حالا ۵ تا از کراوات هام به فروش رفته و من روند رو به رشد خودم رو دارم می بینم. واقعا نمی دونم چطور باید سپاسگزار باشم.
این روزها همش این مثال توی ذهنم می یاد که بامبو هفت سال زیر خاک هست و در عرض ۵ ماه رشد بسیار زیاد می کنه که طولش به بیش از ۴ متر میرسه. همه می پرسند که بامبو در طی هفت سال رشد کرده و بامبو شده یا ۵ ماه. من هم خودم رو مثل بامبو می بینم که اون چند سال زیر خاک رو به رشد خودش گذاشت و در عرض چند ماه دیگران نتیجه صبوری و تلاش بی وقفه اش رو می بینند.
سلام روز اول نه بهتره بگم شب اول از سفرم.خدایا شکرت که تا اینجا کنارم بودی و من با قلبم وجود و حضورت رو حس میکنم.در این لحظه از شب ودر این سکوت بینظیر و ملکوتی با تک تک ذرات وجودم سر تعظیم بر این همه شکوه و نظم و نظام جهانی که خلق کردی میارم و به خودم افتخار میکنم که بنده خداوندی هستم که تا این حد تواناست و عادل.
قلبم گواه منه که زمانی که در سخترین دوره زندگیم قرار داشتم و با تمام وجودم ازت کمک خواستم تو منو آروم کردی و تو دلم بهم نوید دادی وقتی خبر بارداری فرزند چهارمم رو بهم دادن.
درست وقتی که ورشکستگی همسرم و وجود سه فرزندم در اوج شرایط سخت مالی برام بزرگترین ندای درونی رو شکل داد که دیگه باید استقلال مالی پیدا کنم و دیگه خانه دار بودن و مادر سه فرزند بودن تنها بهانه نداشتن پشتوانه مالی نمیتونه باشه واز همه مهمتر من در چهلمین سال زندگیم بودم و این ها همه یعنی میدونم که برام برنامه ویژه ای داری.
خداجونم من عااااشقانه میپرستمت
من آماده ام
من اینجام
من منتظرم
من مشتاقم
برای دیدن و لمس خواسته هام
خدایا شکرت که تورو دارم که به اینجا هدایت کردی
سلام
روز پنجاه و چهارم از سفرم
امروز روزی هست که من بعد از مدت ها دچار تردید شدم از ادامه راهم. الان دارم سه چهارتا کار می کنم دو تا کار پارت تایم دارم. کراوات ها رو طراحی می کنم و جز اون طراحی هم می کنم. ولی عمیقا می دونم که باید دو تا از این ها حذف بشه باید یک کار داشته باشم به جای دوکار و از بین طراحی و کار روی کراوات ها هم یکی رو انتخاب کنم اگه بخوام توش عمیق بشم.
چیزی که از این دوره یاد گرفتم و درس امروز هم هست اینه که خودم رو عمیقا به وست خدا بسپارم تا من رو هدایت کنه.
خدایا ازت می خوام من رو هدایت کنی تا اون جیزی که برام مفید و پایدار هست رو انتخاب کنم. نشانه هات رو سر راهم قرار بده و قدرت درکشون رو هم بهم بده.
خدایا دستم توی دستات هست محکم بگیر.
سلام
روز پنجاه و هفتم از سفرم
بعد از وقفه دو هفته ای دوباره سفرم رو ادامه میدم و فایل امروز خیلی برام مفید بود. خیلی درست و به جا بود تمام مطالب واقعا بازها و بارها تجربه کردم. وقتی چیزی را به طور خالص و بدون اینکه بهش بچسبم خواستم سریع برام اماده شده ولی وای به زمانی که چیزی رو می خوام ولی تو پس ذهنم همش به خودم میگم فکر نکنم بشه و این جمله دقیقا همون ترمز لعنتی هست که باید برداشته بشه. من ترمزهای زیادی دارم و تازگی دارم ریز و درشت هاشو پیدا می کنم. گاهی این ترمزها انقدر چسبناک هستند که کندن شون درد آور هست و حتی ادم می ترسه که ازشون جدا بشه که دقیقا نکته همینه. باید از این ترس ها جدا شد و باید تلاش کنم قدم رو جلوتر بزارم باید از ترسهامون رد بشیم تا بتونیم رشد کنیم و افکار منفی را به عنوان ترمز از ذهنمون برداریم. این کار برای من که الان دارم ترمزهای ریز و درشت ذهنم رو پیدا میکنم کار بسیار بسیار بزرگی هست چون من سال های سال با این افکار و باورها زندگی کردم درواقع شخصیت و هویت من رو شکل دادند حالا جدا شدن ازشون برام کار سختی هست اما برای حرکت رو به جلو باید این قدم ها رو بردارم.
خدایا دستم رو بگیر.
دوست عزیزم سلام. خیلی نکات خوبی رو اشاره کردین. الان این نوشته شما برام یه تلنگر و یه نشانه شد که لیدا برای اون خواسته ای که تو ذهنت داری ترمزای بزرگی داری و دیدگاه شما باعث شد که این ترمزارو رو جستجو کنم ,پیداشون کنم و روشون کار کنم, خدایا شکرت که به این متن و این دیدگاه ها هدایت شدم .درست لحظه ای که نجواها داشتن میگفتن تو نمیتونی, خدا با تو صحبت نمیکنه ,هنوز خیلی مونده که به اون جاها برسی, خدای مهربونم این نشونه رو برام فرستاد . خدایا شکرت😍😍
سلام
روز شصتم از سفرم
خدارو شکر می کنم که فصل دوم از روزهای سفرم رو پشت سر گذاشتم و این فصل رو تموم کردم و وارد فصل سوم میشم. خدارو شکر که به کمک روزشمار روز به روز، روزها و لحظه های زندگیم پربار تر پرمعنی تر شادتر و با آرامش تر میشه. خدارو شکر که اضطراب ها و ترس هام هر روز و هر روز کمتر میشه و اعتماد به نفسم دوباره بهم برمیگرده و زندگیم شادتر میشه. سپاس از استاد عباسمنش ،خانوم شایسته گل و تیم خوب عباسمنش. خدا پشت و پناه تک تکتون. 🙏🙏🙏
سلام سلامی دوباره دل تنگ بود یک هفته سرم شلوغ بود البته شلوغ برکت فراوان شلوغ شادی وخوشی فراوانخداروشکر 🥰🥰🥰
من هر روز برگ سفر ناممو میخوندم ولی فرصتی برای نوشتن نداشتم امروز مینویسم چون خیلی زوق کردم خیلی از این برگ سفرم درک کردم وفهمیدم ..خدا کنه همین انرژی رو در زندگیم اجرا کنم توحید که مریم جون توضیح دادن واستاد در فایلشون بی نظر بود همراه شدن با شما خیلی لذت بخشه و خیلی قشنگ قدم به قدم بهم اموزش دادین و اینکه توضیح میدین در اینجای زندگی این کارو بکن واقعا یک اموزش خصوصی انگار مریم جان واستاد اومدن شخصا زندگی تمام بچه های این سایت دگر گون کنن خدارو صد هزار بار شکر ممنون برای تمام تلاشتون استاد جان مریم مهربون ودوستان سایت مرسی 🙏🙏🙏🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
سلام خدمت استاددعزیز و همه دوستان ،من سالهابود به این موضوع فک میکردم ،ک معنی اختیار در زندگی رو بفهمم،من از شرایطم راضی نبود ،ولی نمیدونستم چیکار کنم،از سال ۹۴بخاطر یک اتفاق بزرگ و از دست دادن عضوی از خانوادم ،حرکت من شرو شد ب سوال کردن و مقابله با ترسی ک از پرش داشتم ابتدا در مورد خدا ،بااین جمله ک من این خدای مذهبی ک برده داری رو ب سبک خودش جلو میبره بیزارم،از ترس نمیتونستم بخوابم انگار پوچ شده بودم و هیچ چیزی نداشتم،از اینجا شرو شد ک من براحتی اجازه پرسش ب خودم دادم ،با فردی آشنا شدم ک در این زمینه تا حدی کمک کرد بعد کتابهایی بهم معرفی شد مثله نیمه ی تاریک وجود،بزرگترین اشتباه من اون موقع این بود پیگیر نبود اونم بخاطر اینکه نمیدونستم از کجا شرو کنم ،یا آمادگی لازم نداشتم وقتش نبود ،اما من خودم رو از بند خدای مذهبی رها کردم سالها طول کشید تا پارسال از طریق خواهرم دوباره با قانون جذب آشنا شدم و یکسری تمرینات ک برای شگفت آور بود، اما یجورایی سمت و سویی علمی گرفته بود ی نمیدانم بزرگی در من بود ک اجازه نمیداد من فک کنم و در یک فضای بی معنی و متمایل به بد بود م تا اینکه با استاد آشنا شدم ،و تمام این سالها برام مرور شد ک چه نشانه های رو دریافت کردم اما چون تصور میکردم توهمه و یسری باور اجازه تغییر نمیداد
الان در ابتدای راه هستم اما از وقتی شرو کردم بطور مداوم بدون اینکه مث گذشته بخوان دلسرد باشم پیش میرم اتفاقات جالبی تجربه میکنم حس های ناب،من شغلهای متفاوتی رو امتحان کردم ،اما مورد علاقه من و مناسب من نبودن ،من هیچ وقت تو زندگیم هدفی نداشتم بخاطر همین هیچگاه تغییری حاصل نشد اما یکروز قبل اینکه با استاد آشنا شم با ی نجوای درونی ک آیا تا حالا کاری رو شرو کردی ک براش وقت بزاری دنبالش باشی شکست بخوری و نخوای ادامش بدی دیدم هیچ وقت اینجوری نبودم بخاطر همین رفتم برای دوره های کار مورد علاقم ثبت نام کردم ،و بعد یکسال تموم شد کلاسام،الان میدونم از زندگیم چی میخام،شغل خاصی ندارم چون دیگه نمیخام دور بزنم ب من گفته شد باید چن جا برم و درخواست کار در زمینه فعالیت خودم بدم، سوال من اینجاست من حدود یک ماه هست شروع کردم ب تغییر باورهام و کار گردن رو عزت نفسم،من مفهموم حرکت در یکسری فایلهای استاد رو متوجه نشدم،آیا واقعا بااینکه تازه کلاسام تموم شدن من باید مراجعه کنم ب کسانی ک در این حرفه مشغولن یا ن ب باورهام برسم و نشانه ظاهر میشن،پس مفهوم حرکت چیه ممنون میشم پاسخ بدین سردرگمی آزار دهنده س ،باسپاس
سلام به شما دوست عزیزبتی غلامی
بدون هیچ مقدمه ای خواستم سوال شما رو جواب بدم شما همین الان هم حرکت رو شروع کردی وداری قدم برمیداری در این مسیر ولحظه به لحظه هدایت میشی هیچ عجله ای نداشته باش تا سر در گم نشی واحساس بهتری داشته باشی بهترین کار اینه که حالت خوب باشه واین بهترین پاداش برای شماهست اینکه استاد میگن قدم بردار منظور اینه که خیلی از ما ها اهدافی داریم ولی جرات برداشتن قدمی رو در راستای اون اهداف نداریم یا گاهی ما در این مسیر الهاماتی دریافت میکنیم که نیاز هست حرکتی انجام بدیم ولی هروز اونو به تعویق میندازیم به عنوان مثال سن وسال وبهونه میکنیم یا نداشتن سرمایه یا شرایط زندگی در شهر یا کشوری که دراون بسر میبریم واز این دست مسایل که جلوی حرکت ما رو می گیرند پس کی باید حرکت کرد همین امروز باید قدمی برداری ونگران نباشی چون لحظه به لحظه خداوند با ما هست وکافیه شما قدم اول رو برداری وحتی هر کار کوچکی چه فیزیکی ویا غیر فیزیکی قدم اول محسوب میشه ولی با آرامش واطمینان قلبی به خداوند …مطمئن باشید او بینهایت دست برای کمک به شما دارد اگر با ایمان وتوکل به الله حرکت کنید موفق وپیروز خواهید شد
روز چهلم سفرنامه
به نام خدای مهربون و دوست داشتنی
سلام به همه ی دوستای هممدار ،سلام به استاد عزیز و مهربانم و خانم شایسته ی عزیز
امروز خیلی خوشحالم و تصمیم گرفتم که ردپایی از خودم در این روز به جا بزارم.
من فایل امروز رو بارها و بارها گوش دادم اما امروز که داشتم برای چندمین بار گوش میدادم و متن اون رو میخوندم تازه متوجه منظور استاد شدم .
حالا میفهمم استاد چرا میگه که هر فایل رو چندین بار گوش بدید هربار چیز جدیدی متوجه می شید .
خداروشاکرم که امروز یکی دیگه از قوانین هستی رو درک کردم و از امروز با خودم عهد کردم که اون رو به کار ببندم .
من از مدتها قبل هدفمم رو خیلی واضح مکتوب کرده بودم اما بهای رسیدن به هدف رو نپرداخته بودم اما از امروز اون رو هم مکتوب کردم و برای رسیدن به هدف اولین قدم رو برداشتم و منتظرم که خداوند مهربان و بخشنده مرا برای رسیدن به هدفم و قدم بعدی راهنمایی کنه .در قلبم احساس خیلی خوبی دارم و مطمینم که بزودی در همین سفرنامه اعلام میکنم که به این هدفم هم رسیدم .
خدایا شکرت که منو در این راه هدایت کردی و روز ی صد هزار بار شکر که من با این سایت آشنا شدم .